reza ghassemi

1

Upload: tranthien

Post on 28-Jan-2017

248 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: Reza Ghassemi

١

Page 2: Reza Ghassemi

٢

کاري

ربهـ

شـ

شرنا

دهسن

نويگر

ويرتص

تارراس

ويک

رافيحگ

طراپ

چات

نوبک

شاب

شارانت

حق

بکتا

تصا

شخم

نیديا

احدا

آينی

ستاني

کاتو

انرم

قهان

اسس

دهمزا

ريک

سنح

۱۳۸۸

ل/او

۹۷۸-

۱-۸۹

۴۲۵۶

-۳۲-

۲

۱۳۵۷

دا،آي

ی،ديان

احیـ

دياناح

يدا/آ

کاري

ربشه

۱۳۸۸

را،راف

نشتو،

ورنت

۱۴رن

یقرس

فاای

نهستا

ودا ــوظ حقوق محف ــهی همو مولف نشر افرا متعلق به

است.ترجمهی و ــار انتش تکثير،استفادهی هرگونه و اثر اينفيلم، ــامل ش از آن تجاریو آن کال ــز و ج ــش نمايمجوز دريافت ــدون ب جزئاممنوع و مولف ناشر کتبی

است.

Page 3: Reza Ghassemi

٣

کاري

ربهـ

شـن)

ستا دا

عهمو

مج)

نیديا

احدا

آي١٣

٨٨ا/

ـرراف

نش

Page 4: Reza Ghassemi

٤

ک اري

ر بهـ

شـ

ت؟اس

شمل

ماکه

سين

ا

ب!س

نچن

ه مر ب

قداين

ت، اس

گ زر

ی بخيل

ن مي

ه زکر

زنک

ی يبرا

ی وز

ر

يمبزن

ف حر

ردل گ

مياز

پر ی

رد: م

ياور،

ز بار ا

راتف

د!رون

ت بش

به به

مهد ه

نيا ک

دعه

شمي

ه

کاري

ر بشه

يا:د،

بلنه

قصن

شت نو

ای بر

یرين

تموا»

ديرا

ر) س

ه ک ( ب

ی د«س

م ه نا

ی به ا

بيلق

ت؟اس

شمل

ماکه

سين

ا

ب!س

نچن

ه مر ب

قداين

ت، اس

گ زر

ی بخيل

ن مي

ه زکر

زنک

ی يبرا

ی وز

ر

يمبزن

ف حر

ردل گ

مياز

پر ی

رد: م

ياور،

ز بار ا

راتف

د!رون

ت بش

به به

مهد ه

نيا ک

دعه

شمي

ه

کاري

ر بشه

يا:د،

بلنه

قصن

شت نو

ای بر

یرين

تموا»

ديرا

ر) س

ه ک ( ب

ی د«س

م ه نا

ی به ا

بيلق

١٠١٤٢٠٢٤٣٠٣٤٤٠٤٦٥٠

م؟ش

بکار

يگ س

جااين

م وان

ی تم

Page 5: Reza Ghassemi

٥

زنف ب

حر و

دهر ب

شاف

F.F.F.F

یالي

طف

سق

و دن

شيش ک

غورآ

ی دبرا

ی اقع

ن وگوئ

پنی ـ

تديد

سف و

ياه س

ایم ه

آد

سم تر

یو م

رنز لو

ایت ه

دساز

١١١٢

انتم

پارر آ

اجست

ی مبرا

ی تان

اسرد

غيی

يتوقع

م

ذبهجا

از ن

زنام

سه

اماور

پان

د؟شو

ی نم

امتم

رم واه

خزی

ميرو

را چ

زنف ب

حر و

دهر ب

شاف

F.F.F.F

یالي

طف

سق

و دن

شيش ک

غورآ

ی دبرا

ی اقع

ن وگوئ

پنی ـ

تديد

سف و

ياه س

ایم ه

آد

سم تر

یو م

رنز لو

ایت ه

دساز

١١١٢

انتم

پارر آ

اجست

ی مبرا

ی تان

اسرد

غيی

يتوقع

م

ذبهجا

از ن

زنام

سه

اماور

پان

د؟شو

ی نم

امتم

رم واه

خزی

ميرو

را چ

٦٠٦٦٧٠٧٦٨٤٨٨٩٢٩٨١٠٢

Page 6: Reza Ghassemi

٦

کاري

ربهـ

شـ

يک غروب کنيم ــرض ... فبهاری، پاييزی است، يا روزــتان، تابس اوايل ــايد يا شچند ــتان، زمس ــا اواخر يــک ي ــروع ش از ــس روز پچند ــاه، يا کوت تعطيالتشغل يک به آغاز مانده روزاز پس هفته دو يکی تازه،دو سه يا شور، ــلی عس ماهيک از خالصی پس هفتهــاعت س يک گس، جدايیهواپيما ــتن برخاس پس ازبه ــاعتی مانده س از تهران،باند ــک ي بر ــتناش نشســادهتر، س يا....، نه، اروپايیــاحل، س کنار در زدن قدم

باريک.... شهر يک درــادگی. س ــه همين باحديانی، آيـدا قصههای

چـنـدخـط...

گنگ حسهای همين از است سرشار ــادگی، س به همينگوشههای بر است که لبخند نمیدانی مرزی که بر دوگانه،لذت نزديک، دورـ ــرهای خاط گس يا طعم ــته، لبت نشسغريبـ دلهرهای يا ــانده، نش را بر هم پلکهايت که ــت اسپنهانی داری را ــوقت همسر معش عکسهای آلبوم آشنا،خوابی که از پس يا را، همسرت ــوق میزنی، يا معش ورقبا اتاقی در باز کردهای ــم چش کابوس، يا بود رويا نمیدانی

گردت... بر آينه از ديوارهايیــف «فاصلهگذاری توصي در مقالهای در جايی ــارتر سبرشت»مینويسد:"فرضکنيدجمعیدانشمندمردم شناسبررسی به دور از و آفريقا، بياباندوردستیدر به کردهاند سفرــوف خيره نامکش گم و غريب قبيلهای و ــب عجي حرکاتو ناگهانبهتشان بعد، نزديکونزديکترمی شوند، ماندهاند؛

خود ماييم!»". «اينها که می گويند: و میزندکانادا، و نويسنده ايرانی ساکن بهرامی، شاعر بهرامرضا براهنی نويسندهاش» و خانم «آزاده بر رمان نقدیاز «عکسـبرداری است: ــته گذاش را عنوانش و ــته نوشزيبايی به عنوانی ــی احديان آيدا نامرئی». اگر آدمهـایپيشنهاد بود، نگذاشته مجموعه اين بر باريک» ــهر «ش

ــهای ــه نقش ک ــردم می کرا ــر بهرامی س بکشيم وو عنوان ــم کني آب ــر زيبرای اين بدزديم نقدش راتکتکشان. برای قصهها.آيدا، ــای قصهه ــه. ــا ن امآدمهای از «عکسبرداریعکسی ــت؛ نيس نامرئی» آدم ها... از ــت اس نامرئیقبيلهی ــان هم آدمهایــای قصهه ــوف... نامکشــادگی س با که بی ادعايیدختربچهای ــل مث تمام،شيطان، روی ــاکت اما سو ــيند مینش ــت زانويدفترچه ــی ــا میخواه تآرام کنی، باز را نقاشی اشمیگذارد و گوشت سر بهــد: «عکس میکن پچ پچ

Page 7: Reza Ghassemi

٧

... خط

د چن

«... نمیگم، ولی خاله به همهتونو کشيدم!سينهات... طرف میرود دستت رفت؟ کجا دختربچهعکسهايی بیادعا از و باريک»، صندوقچه ساده «شهربا نگاهی باهوش، و شيطان دختربچهی يک که انگار استکه آدمهايی است. کشيده ما باريک» «شهر آدمهای از تيز،آدمهايی ببيند. و بگذرد ديوارها از میتوانسته او چشم تنهاخورده، ــری توس آپارتمان های از ــادی گردب پس ــه در کزنجيرهای، رستورانهای و فروشگاهها ــلوغ، ش خيابانهایپوستشان، پشت که آدمهايی نه.. تبليغاتی...، ــعارهای شکه قصههايی در تکراری، بی نهايت آدم هايی ــدهاند. گم شگرد «تکرار» زدودن همانا میداشتند، ويژگی تنها يک اگربرداری.... آن از چشم نمیتوانی ديگر که آينهای از بودکه باشد کتابی چهل و چندمين بايد باريک»، «شهر

اين کارنامه، در میکند. امروز منتشر از١٩٩٥ تا افرا» «نشرنامهايی کنار ــتانی، مینشيند نيس توکا احديانی و آيدا نامخويی، ــماعيل و اس عالمهزاده رضا مختاری، محمد چوننويسندگان و يک سو، از يلفانی، مهری و قهرمان ساقی ياــوی س از تازه، تجربههايی و آفريدهها با جوانی ــاعران و شمجموعه، اين در آمدن گرد از پيش آيدا قصههای ــر. ديگ

منتشر مختلف نشريات دررا و نگاهش و نام ــده اند شنام آوردهاند. ما خانههای بهدر نيز، نيستانی توکا هنر وقامتيکیازمعدودطراحانــتهای و کـاريکـاتـوريساز ايران، امروز ــتهی برجسمرزهایايرانوتمجيدهایاست. گذشته هنردوستانزبان، از تکنيک و ــتن نوش« زن»، راوی، ــگاه ن ــه زاويفرم ــا ي و...، ــرت»، « مهاجبا که قصههايی ــاختار و ســتانی نيس توکا طرحهایرا ــران دوقلوی خود خواهنقد به میماند يافتهاند، همبیگمان، بررسیهايی که ونخواهند کنار اين اثر از آرامخط، ــد چن اين ــت. گذش

من تا آمد کاغذ روی تنهاگفته ــن روش ــاده و هم سروزی که اين از که ــم باشبيايد يادش احديانی ــدا آينخستين ــر ناش که «افرا»«شهر ــادم. ش بود، کتابشــمند هوش نگاه با باريک»،بیرحم مهربان، اما تيز و وبه ــر ديگ ــی هويت ــدا، آياست. داده ما کولی ــهر شکليد اگر بودم، شهردارشهديه می دادم. را به او شهرــودش خ را در ــه، گرچرا ــش آينههاي ــوده و گششهر ديوارهای ــر بر سراس

است... آويخته

ساسانقهرمان٢٠٠٩ زمستان - تورنتو

Page 8: Reza Ghassemi

٨

کاري

ربهـ

شـ

Page 9: Reza Ghassemi

٩

Page 10: Reza Ghassemi

١٠

ک اري

ر بهـ

شـ

١٠

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 11: Reza Ghassemi

١١

ت؟اس

شمل

ماکه

سين

ا

سرخ پوست بود. زير ميز ديدمش. هر دو همزمان لونی برداشتن يک برای ــه زير ميز رفته بوديم... ب

Page 12: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

دو هر بود. زير ميز ديدمش. ــت سرخپوسميز زير لونی به يک ــتن برداش همزمان برایتوی يکی ظهر از ــه بعد س ــاعت س رفته بوديم.آمريکای ــرهای زنجي گه ــتورانهای رس از اين

گفت: شمالی.شماست؟ مال سکه -

ــکه س را کردم. ــوال همين س همزمان من همرا ــکه س ميز روی ــت. او برداش ــتم. را برنداشــمال ش ــت. فکر کردم چينی اس ــد. می چرخانمغولها ــه مثل ک ــمهايش خاطر چش چين. بهنگفتم. چيزی برجستهاش. گونههای و بود ريز

هستم. سرخپوست من گفت:

.ok گفتم:هستی؟ کجا مال تو گفت:

ماه دو االن ولی نبودم، ــی جاي مال قبال گفتم:

کانادايیام. که است

شد. سسی ملکه صورت چرخاند. را سکهجديد. اشغالگر يک گفت:

ساله، ــت دويس کانادايیهای تنها که نه نگفتمهم کانادايی شدهام ــت نيس ماه دو که من بلکهصد اين که از شدهايم. خسته اين مزخرفات ازو پر، و با پوست آدم يک سری که ــت اس سالو تیشرت، جين با شلوار اخير ــال س در پنجاهــا» حرف م ــرزمين ما، س ــرزمين «س ــم از دايسکه زدم. سس توی را ــيب زمينی س می زنند.

چرخاند. را

کردهم. ازدواج خوک يک با من گفت:ok. گفتم:

Page 13: Reza Ghassemi

مستن. هميشه که کثيف خوکای اون از گفت:کار. سر برم بايد من گفتم:

نبود… بچههام خاطر به اگر گفت: چرخاند. را لونی

میرسند! مادر به که بچهها اينجا ولی بودم. شنيده از مادرم نبود. قبال جديدی جمله

سرخپوستن؟ هم اسکيموها گفتم:ندارم. الزمش ديگه میشه. اين مال تو. من ديرت برو گفت:

ديدم، نشده شناسايی جنازههای صفحه در روزنامه توی را عکسش که بعد هفته برداشتم. را لونیمیکند که ــما ش به کمکی من اطالعات نمیدانم بدهم. ــما ش اطالعات را به اين بايد کردم ــر فکمگر چند خوب، او نباشد. ولی عکس اين و میکنم اشتباه هم نه. شايد بشود يا مشخص هويت او

میکنند؟ زندگی خوک يک با سرخپوست تا

کانادا دالری سکهی يک

ت؟اس

شمال

همسک

ينا

Page 14: Reza Ghassemi

١٤

ک اري

ر بهـ

شـ

١٤

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 15: Reza Ghassemi

١٥

ب!چس

ن نه م

ر ب قد

ينت، ا

اسگ

زری ب

خيلن

زميره

ک

را ــب بم ــه ک ــردی مــار کار ــتگاه قط ايس در گذاشت، االن روی نيمکت ــت... اس ــته نشس پارک

Page 16: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

قطار کار ــتگاه ايس در بمب را که ــردی ماست. پارک نشسته نيمکت االن روی گذاشت،«دورا» عکس ــا ب ــک کيف بچهگانه ي بمب دربمب دور راه ــت. کنترل از ــده اس ش جاسازیگذاران ــب بم برخالف ــت. مرد اس ــب در جيريشو و خشن نيست. ــرد تبليغاتی، مرد خونسندارد. ــبز س گياه و گربه خانه در ــت. ــم نيس هنمیدهد. صورتش گوش ــيک کالس ــيقی موسمرد يک خالصه ــدد. نمیبن ــتمال دس با را همغيرمعمولی مرد خيلی ــا يک معمولی، ي خيلی

نيست.نه سانتيمتر هفتاد و و ــت. صد اس اولش دفعهخاطر به االن و ــت اس آبی ــمانش چش ــت. اسری-بن عينک ــت. ــان کرده اس جمعش آفتابلطفا نيست. هم روبات مرد است. نزده هم سياهفرو کردهاند ــت فيلمها در ذهن که را ــدی عقاي

چهار و ــت بيس میلرزد. مرد ــت دور بريز! دســت دوس حال حاضر ــدارد. در ن ــال دارد. زن ســهرک يک ش در هم پدرش ــدارد. ن ــر هم دختــيگار و س ــهر صاحب مغازه همين ش در حومهــت. پنج هم نيس ــت. مذهبی فندک فروشيسمهاجرت عضو سازمان مخالفان که است سالیپدرش پيش گرفت، مدتی ديپلم که است. شدهتوسعه را پدرش ــت کار داش ــت دوس کار کرد.بفروشد. هم «زيپو» فندک ــت میخواس بدهد.گران است جهت کرد. گفت بی پدرش مخالفت

زد. را پدرش با کار قيد نمیخرد. کسی ودر بار که میآيد پيش ــرخوردهها س همه برایو آن بزنند حرف ــان مشکلش ــی درباره ،با کسکند: پيدا را ــکل مش ــا منش ــخص برايشان شهمجنسگراها. دولت. مسلمانان. آمريکا. مردها.(قانون هست. دليلی مشکلی، هر برای مهاجران.

Page 17: Reza Ghassemi

ب!چس

ننه م

ربقد

ينت،ا

اسگ

زریب

خيلن

زميره

ک

مهاجران هم مرد ــکل دليل مش معلول) و علتآن عضو مرد دولت حاکمه. هم کمی ــتند. هس

است: اين شد که شعارشان زمينی زير گروهبه من چـرا اسـت. بزرگ "کـره زميـن خيلی

چسبيدی؟"و مرد ــی وقت ــی ول ــت، روزی نيس ــد ــعار م ششعارشان زمينی زير گروهک آن در دوستانشنظر به خوبتر ــد، میخوانن ترانه ــورت ص ــه را ب

میآيد.زدن از کتک ضدمهاجران همه ــم مثل ه آن هاکردند، شروع خانه هاشان زدن آتش و خارجیهااشغالگران اين برای دولت حاال ــد. ش بدتر ولیخانوادههايی به ــوزاند. هم می س دل مظلومنماباالتری میداد. حقوق بودند ديده ــارت خس کهبمبگذار. مرد ــدر پ جيب از درمان. ــا هزينه ييا کيف آن روی ــدی که مرد از ماليات بر خري

است. داده محتوياتشدور از ــرد م ــت. اس ــتگاه ايس در ــوز کيف هنــد میترس می لرزد. مرد ــتهای دس می بيندش.منفجر و بمب کند ــرو ف جيبش در را ــتش دسبيرون ايستگاه ستون آبی به بارانی زنی با شود.میکند بايد صبر ــس مرد ح ــت. اس تکيه دادهدگمه را بعد و برود بگيرد و تاکسی زن کند کهيا بودن لحظه می تواند در اين مرد بدهد. فشار

تعيين کند. را نبودن آدمهاکن." خرابش ببـری، بينش از "اگـر نمیتوانیگفته بود. از ــان رهبرش را بیمعنی ــعار اين شــب می گذارند ــای مختلف بم جاه در آن روز،با و میزنند ــگ زن بعد میکنند. ــا خرابکاری يعهده بر را ــذاری بمبگ ــازمان ديگر س نام يککه باشی ــت خيلی باهوش نيس میگيرند. الزممهاجران زبان به واژهای ــازمان، س اسم بفهمی

Page 18: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

شرکت گواهی ثبت ــتی تروريس ــازمان س برای يک ــت نيس ــت. الزم اســازمان س از طرف "من بگو: و بزن ــگ زن تلفن عمومی از ــس، ــری. پ بگي

عهده میگيرم." را بر ــهر ــلوغ ش ش محله در ــورY بمب گذاری کش X ازچرا میگی ــت راس دروغگو. اگه "برو! نخواهد گفت: پليس باش مطمئنسريعن رييس پليس ثبتت چند است؟" ــماره ش يا: ــت؟ yی نيس لهجتمیگويد: تريبون و ــتد جلوی میايس میرود و دماغش میزند روی پودر

عهده گرفت." بر را گذاری کشوِر Y مسوليت بمب X از تروريستی "گروهمیکنند، ــگاه ن را پليس رييس خوردن ــس چيپ در حال که ــی و مردمببر را سگ اين بيا آلبرت ندارند. شدن آدم لياقت ــان می گويند: "خودش

اينجا؟" داده راه را غربتيها اين کی بشاشد. میخواهد بيرون.ــتگاه پر ايس ــد. ظهر میرس از بعد قطار دقيقه ديگر ده تا ــرد میداند ماز بعد کردن. خلق فاجعه برای ــت اس خوبی فرصت ــافر. مس از ــود می شسيصد کرد. خواهد وجدانش ناراحتش میرود خانه. میرود. دکمه فشارچرا می فهمد که االن خواهد کرد. سينهاش سنگينی روی مرده نفر آدم

گناهت تاوان میکنند. منفجر هم را کشور T خودشان از Z بمبگذاراننه توهم می ماند، وجدانی نه میشوی. حساب بی می دهی. گناه با خود را

کشنده توهم پليس.از عمرت آخر تا است.پليس میترسی. سايهبخواهد ــت دل ــايد شبه بگويی، ــی کس به رويش ــه ک جندهای هن بين ــده ای. خوابي"من بگويی: ــا و هنهــال س چهار که بودمقطار را پيش ايستگاهآنوقت کردم." منفجرــوراخش س يک زن ازضبط ــتگاه ــک دس يدر ديجيتالی ــدای صــوراخ س از و می آوردهفت ــک ي ــرش ديگ

Page 19: Reza Ghassemi

ب!چس

ننه م

ربقد

ينت،ا

اسگ

زریب

خيلن

زميره

ک

را پليس آرم تو میدهد و باال دابل نوناش را ــايز س ــتان تير کوچک. پسمی گيرد: رو به تو را تير هفت میبينی. شده پستان اش خالکوبی زير کههفت بودی." نظر تحت گذشته سال چهار همه سرت. روی بگذار "دستاتو

است. خيس کمی تيرمردم برای ــش دل ديگر ــت، قطار گذاش ــتگاه ايس در بمب را ــردی که مديگر. جای میتواند برود يک ــوزد. میس خودش برای دلش ــوزد. نمی سآخر عمرش تا بدهد فشار را ولی اگر دگمه باشد. همه برای جا جا که يکــپورتش پاس به کمی زن وقتی فرودگاهی، هر در ــت. داش ــم خواهد توهماشين خيابان در آنطرف نفر دو شاشيد. خواهد خودش ــود، به ش خيرهاست. بوده کسی منتظر ماشين در بار يک هم خودش هستند. منتظرشکه قدر هم نزده بود. هر را که دکمه او ــت. نداش حس ها اين از آن وقتدو "جالد". گفت نخواهند تو به کنی، نگاه را اعدامی يک اعدام ــرد خونس

گريه کند. برای خودش میخواهد دلش ترفيع گرفت. هفته پيش

تعداد مرده ها خواندن از من هستم. ــتار کش ــت و کش مخالف الف، من، آيدابه داخلايستگاه را مرد روی نيمکتبلند میکنم. از منمرد داستانمرا متفرم.

بر را کيف مرد میبرم.صورت ــه ب ــی دارد. مکه به ــی آدمهاي همهــت اوس انتخاب خاطرــند و میکش که نفسکشيد، خواهند نفسبا فشار لبخند می زند.بيرون در از ــت جمعيبمب و میشود...، راندهو منفجر میشود. صدمیميرند. نفر سه سیــت نفر دويس ــدود حــوند میش ــروح مجاز ــی برخ ــال ــه ح کــم وخي ــن مصدومي.است شده گزارش

هايت قفل برای يدک کليد "هميشه میگويد: رييس بزرگ کردم. را منفجر بمب بودم، نشسته ماشين در که بمب، طراح من،انسان دوستی که ادعای است نارنجی نازک زنکه جنده يک ات نويسنده است و اولش دفعه گذارت وقتی بمب بساز." مخصوصنطرف از هم را انفجار انتحاری اين مسئوليت و زد زنگ خواهم پليس حاال به من کردم. کنترل دوم منفجر با را بمب من دارد. هم

است. بوده شده، آبی متالشی و که چشمهای بمبگذار سوخته نخواهد فهميد هيچکس گرفت. خواهم عهده بر T کشوِر سازمانZ از

Page 20: Reza Ghassemi

٢٠

ک اري

ر بهـ

شـ

٢٠

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 21: Reza Ghassemi

٢١

زنک

ی يبرا

ی وز

ر

کنم، تمرکز نخواهم اگر ــو دارم ــز جل ــچ چي هيــن کتاب، ــت. نه اي نيسکرال... ــا دايان نه صدای

Page 22: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

جلو چيز هيچ کنم، ــز نخواهم تمرک ــر اگکرال. صدای دايانا نه کتاب، نه اين نيست. دارمکنم. ــگاه ن بغلی را ــز مي مرد ــد ــم می خواه دلمی کند. تايپ چيزی دارد و ــت کرده اس تمرکزاست بهتر بزرگند. می کنم. فکر ــتهايش به دسرا ــرش س مرد بيندازم. ــن ــاب را روی زمي کتخواهم نگاه ــمهايش چش به کرد، خواهد ــد بلنــيد گفت: ببخش خواهم زد. لبخند خواهم کرد،

کردم. را پرت حواستاناين طور نيست. ابدن. خواهد گفت: نه،

بردارد پايش زير کتاب را از تا ــد ش خم خواهدو هفت چهل ــرد م پای ــايز س بدهد. ــه من و بکرد. خواهد ــاب کت جلد به نگاهی ــد. بايد باشبودم.. ــنيده نش .. بوگانوف ــر س گفت: ــد خواه

نوشته کيست؟ــر ميخاييل س خودش.. ــته نوش گفت: خواهم

بوگانفگفت… خواهد

خنديد. يا ــد. خواهد بگوي چيزی نمیکنم فکر

زد. خواهد لبخند

کوچک تخت در ــی بزرگ با پای به اين ــردی ممیشود؟ جا من

نيست. روز مناسبی امروز نگاه میکنم. کتابم بههم ــه ام. ابروهايم نينداخت بند را هايم ــبيل ســت، نيس فاصله معلوم اين ــت. از اس زده جوانهحتمن ــيند، بنش من ميز ــر س بيايد ــی اگر ولــت دس ــت. اگر آفتابی هم هس ــد. ــد دي خواهکرد. ــد خواه ــان لمسش ــد بکش روی صورتملباس زيرم ــت. نيس ــبی مناس روز امروز زبرم.

Page 23: Reza Ghassemi

جوراب نيست. ــب هم مناسناخنهای ــت. نيس پايم هم ــتند. زير هس نامرتب ــم پاي

بغلهايم.کنم ــز تمرک می کنم ــعی سزنی میخوانم. که کتابی رویميز ميز آنطرفتر کنار دو کهروی را کتابش ــته، نشس مردامروز بیشک میاندازد. زمينمرد مناسب آن زن است. روزنمیدهد. نشان عکسالعملیــش است. گوش روی هدفونزن نبود. معلوم فاصله اين اززير از میشود. کتابش را خم

میدارد. بر مرد ميز میسوزد. برايش دلم چقدر

زنک

یيبرا

زیرو

Page 24: Reza Ghassemi

٢٤

ک اري

ر بهـ

شـ

٢٤

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 25: Reza Ghassemi

٢٥

زنگ تلفن برای چهارمين بار به صدا درمی آيد. نياز از می آيد. بيرون آشپزخانه ــگاه می کند... ــر ن به پس

يمبزن

ف حر

Page 26: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

صدا به ــار برای چهارمين ب ــن ــگ تلف زنبه میآيد. ــرون بي ــپزخانه آش از نياز درمی آيد.عوض را کانال تلويزيون میکند. پسر نگاه پسر

برمیدارد. را تلفن گوشی نياز میکند.

Hello -… -No -… -

Never mind -… -

Ok, bye -

ــاز به ني می کند. ــوش خام ــون را ــر تلويزي پسبرقی چرخدار صندلی با پسر میرود. آشپزخانهفرش به صندلی میرود. ــپزخانه ــمت آش به س

ترجمه را مکالمات بعد به اينجا از می کند. گيرــی خيلی دل خوش ــی پاورقی نويس از می کنم.

ندارم.

شد؟ چی کايل، نياز:بهتر بود. خيلی قبليه صندلی پسر: لعنتی.

صندلی ــر زي از ــرش را ف ــرون میآيد. ــاز بي نيبيرون. میکشد چرخدار

چيزی میخواستی؟ نياز:مياد؟ نه. مامان کی پسر:

وقت. دير شب. نياز:زد؟ کی بود زنگ پسر:

گفت... هواکش. برای نصب رابرت. نياز:گشنمه. پسر:

Page 27: Reza Ghassemi

دقيقه ديگه ــاز: ده نيمیشه. حاضر

ــپزخانه آش ــه ــاز ب نيدم ــر پس برمیگردد.روی ــپزخانه آش در صندلی نشسته است.

میکند. نگاه را نياز

اينجا چرا کايل، نياز:که ــتادی؟ گفتم ايس

ديگه. دقيقه دهداره ــکال اش ــر: پس

نگاهت کنم؟کن. نگاه نه. نياز:

وارد صندلی با ــر پس

میشود. آشپزخانه

مامان کنم فکر پسر:فهميده.

ــرد خ ــار را ــاز خي نيساالد. روی میکند

رو توی پسر: عکستديد. تختم کشوی

ــرد خ ــار خي ــاز نيمیکند.

ــه. چون موافق ــر: پسنگفت. چيزی

رو حرفش لطفا ــاز: نينزن.

پسر: چرا؟زديم. حرف مساله اين به راجع قبال نياز: ما

هستم. که من فلج اينه همهش به خاطر ــر: پسنه؟

میکند. باز را يخچال در نيازپناهنده بیجايی. يک هم ولی تو پسر:

میآورد. بيرون را سس نيازمن مگه نه؟ داری. احتياج کار اين تو به ــر: پس

کنه. اخراجت بخوام مامان از میتونم

هل آشپزخانه بيرون به را چرخدار صندلی نيازتاشو ميز میکند. ــن را روش می دهد. تلويزيونتلويزيون در زنی میکند. باز صندلی ــوی را جلغذا بشقاب با نياز میگويد. ــی هواشناس اخبار

میزند. پس پسر ظرف را برمیگردد.

يمبزن

فحر

Page 28: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

خواهش ــل، کاي نياز:خوبی ــر پس می کنم

باش.من بچه نيستم. پسر:ــا من ب بچهها ــل مث

نزن. حرفدو مثل باشه. بيا نياز:حرف دوست با هم تا

بزنيم.را ــقاب بش ــر پس

میگيرد.ــارده چه ــن م ــاز: نيبزرگترم. تو از ــال ســال اص ــی؟ می فهمتو ــاری ــوع بيم موض

نيست.خودت اول ــر: تو پسحموم. توی خواستی.

مگه نه؟من فقط وظيفهم نياز:

دادم. انجام روقبلیها اين پسر: چراوظيفه! نکردن؟ کارو

ــط فق ــن م ــاز: نيمی فهمی؟ شستمش.پات. انگشتهای مثل

همين.

میزند. پسر فرياد میرود. باال از پلهها نياز

قبليت بيمار دو میدونم. چيزو همه من ــر: پســو برگهش خودم من معلقه. االن ويزات مردهن.به راجع بد ــزارش گ يک هم مامان ــدم. اگه ديکه بودی. جهنمی همون ــردی بايد برگ تو بده

خرابه. سابقهتمیفهمی؟ کنی. تهديد منو نداری حق تو نياز:

ولی... نمی گم. چيزی مادر به من پسر:غذاتو بخور. شو و نياز: ساکت

غذايش را بلند میکند. تلويزيون را پسر صدایمیکند. تمام

بايد ــاال ح خوردم. غذامو ــد: میزن ــر فرياد پسکنم! حموم از خواب. بايد قبل کنم حموم

را توی سبابهاش ــت انگش کتاب میخواند. نيازمی کند. را ــن ناخ از ــمتی قس میکند. دهانشحمام ــه ب می کند. پرت ــت تخ روی ــاب را کتمیشود. وان پر میکند. باز را شير آب میرود.میرود. پايين ــه به طبق میريزد. ــامپو کمی شپسر را ــت. اس کرده خاموش را تلويزيون ــر پسپسر می گذارد. باالبر صندلی روی بغل میکند.صندلی روی ــاالی پلهها ب خودش می رود. باالمی آورد. در را بلوزش ــيند. مینش دوم چرخدارــفيدش لرز س و باريک ــانههای سرش ــده و دن

ــلوار می کنند. نياز شمی آورد. در را ــر پسمیکند بغل را ــر پســذارد. میگ وان و دربه را دستهايش پسر می گيرد وان ــاره کناز باالتر را ــودش خ تاآب نگه دارد. ــطح سبدون ــای پ دو ــاز نيــويد. میش را ماهيچهــر پس کوچک ــو عضمیدهد. حجم تغيير

ــون، خانم جانس نياز:ــر تغيي ــن ــاور کني ب

میکنه.امکان جانسون: خانماز ــن م ــر پس ــداره. نفلج ــن ــه پايي کمر بهيچ حسی مادر زاده.

نداره.من خودم ــی ول نياز:

ديدم.البد ــون: جانس خانمبوده. ــا ــر دم از تغييهم ــرش ــن با دکت مــت کردم، گفت صحب

Page 29: Reza Ghassemi

نيست. ممکن کهشماست. بله، حق با نياز:

خودش به و است ــته بس را چشمهايش پسر میزند. شامپو را ــر ــر پس سمیزند. دست

ميای؟ شب فردا پسر:نه. نياز:

مياد. هم پدر فردا پسر:درست نيست. کايل. اين کار رو نکن نياز: خوبه.

بياره؟ دخترشم میکنی فکر پسر:نياز: شايد.

نياز. میپاشد روی لباس کف میدهد. تکان را روی هوا دستش پسر

حرف بزن. من با نکن. قهر نمیزنم. حرفشم نمیکنم. پسر: ببينمیکنه. درد سرم نيست. خوب حالم نياز:

روی را ــر میکند. پس ــک خش را ــرش س میآورد. وان بيرون ــر را از پسمیگذارد. تختش

نيومده نرو. مادر پسر: تابياورم. کتابمو میرم نياز:

کنم. زندگی اونا با برم میگه پدر میزند: فرياد پسر

مینشيند. تخت کنار می گردد. روی صندلی بر کتاب با نياز

ــتار پرس يک برای نوزاد، اونا ــت می گف پدر گفتم؟ چی ــنيدی ــر: ش پس

وقت ــام تم حرفهایــه می تونه ک ــن گرفت

بکنه. منم کارای

بازمی کند. نيازکتابرا

پسر:اگر منبرم توچکارنه؟ بری، بايد میکنی؟میگفت قبلی پرستارخرابه. ــم کار ه ــازار بفيليپينی ها رو کلی ازتو تازه بيرون. انداختنهم خاورميانه مال که

هستی؟نه؟ــت نيس ــر بهت ــاز: ني

بخوابی؟فکر وقتا بعضی پسر: پدر پيش که میکنمخونه میدونی؟ بهتره.

... و بزرگتر

خاموش را چراغ نيازرا ــتش دس ــد. می کنلحاف پسر میبرد. زيررا ــمهايش چش پسرعميق و نفس میبندد

میکشد.

يمبزن

فحر

Page 30: Reza Ghassemi

٣٠

ک اري

ر بهـ

شـ

٣٠

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 31: Reza Ghassemi

٣١

م؟کش

ر بيگا

سجا

اينانم

ی توم

در که زد، ژاکت پوشيدم ــواب و در روی لباس خــردم. گفت برای را باز کتعمير کولرها آمده است...

Page 32: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

لباس روی ــيدم پوش ــت ژاک زد، ــه در کــرای تعمير ب گفت ــردم. ک ــاز را ب ــواب و در خ

است. آمده کولرها

نمیکنه. کولر روشن که کسی االن گفتم:وقته. بهترين االن همين گفت: برای

رفتم خانه. ــوی ت آورد را ــايلش وس ــدم. نفهميدندانهايم کردم. ــانه ش را موهايم دستشويی.زدم. عطر و کردم عوض را ــم لباس ــتم. را شسکردم سعی باز میکرد. کولر را پيچهای داشت

بخوانم. را روی دستش خالکوبی های

ــد. ش ــرد س خونهتون میخوام. گفت: معذرتباشن. باز دو ساعتی بايد پنجرهها

سوراخ اين از موش ندارم. ــکلی من مش گفتم:

رد کوچيکی ــن به ايمیشه؟

ــه تهوي ــوراخ سنشانش را ــپزخانه آشرا ــرش س دادم. ــر زنجي ــرد. ــد ک بلنتوی را ــش دورگردن

کرد. لباسش يقه

ــايد. موش ش ــت: گفديدين؟

ديروز عصر. گفتم: بله.

نخوابيدم. اصال ــب شداشت ميومد. صداش

میجويد. چيزی

Page 33: Reza Ghassemi

گفتين؟ ساختمان دفتر به گفت:چی ــما ش نمیدونم دادن. تله دوتا ــم: بله. گفتداره. چسب سياهه و که اينا میگين؟ از بهش

چسبی. تله گفت:ولی اتاق. کنار ــتن آوردن گذاش همون! ــم: گفت

روش؟ بره موش میکنين فکرمی ره. آره، گفت:

اصال ديشب می ترسم. خيلی موش از من گفتم:تا روی تختم. مياد داره ــردم ک حس نخوابيدم..فکر نمیکنم ــردم نک خاموش رو ــراغ صبح چ

پف کرده؟ چشمام سرکار. برم امروز بتونمزندگی میکنين؟ گفت:آره، تنها

هستن. قهوه ايران فاميلم همه تنها. گفتم: بله،میخوری؟

بکشم؟ سيگار میتونم اينجا آره. گفت: حتمن. گفتم:

م؟کش

ربيگا

سجا

اينانم

یتوم

Page 34: Reza Ghassemi

٣٤

ک اري

ر بهـ

شـ

٣٤

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 35: Reza Ghassemi

٣٥

ردل گ

مي از

پردی

مرر،

باواز

ر رات

ف

ــم «عجيب تر از ــما ه شــد؟ آن ــم» می خواني علمطلب را درباره مردی که از کنار يک گودبرداری...

Page 36: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

میخوانيد؟ علم» از «عجيبتر هم ــما شيک کنار از ــه ک ــردی م ــاره درب را ــب آن مطلخواندهايد؟ میشده رد ــاختمانی س گودبرداریگودبرداری، روی توی میافتد ناگهان همان که

ميلگردها؟

زير از ــد. يکی می رون فرو تنش در ــا ميلگردهدرمیآيد. ديگر و از طرف تو میرود دندههايشيادم درست میشود. رد رانش کنار از هم يکیفرو تنش در ــم ميلگرد ديگر ه ــد چن ــت. نيسرو مرد ــت. صورت اس نمرده مرد ولی می روند.

هوا. و زمين بين است. آسمان به

که ابرهايش میکرده نگاه را ــمان آس البد مردناهار از ــايد ش ــرد م ــدند. میش رد ــرعت با س

است. برمی گشته

از درد ــد. کن نگاه را ــاعتش ــعی می کند س سباالی کارگرها گلو. ــر زي تا میپيچد ــينه زير سکارگر با ــر میکنند. س نگاه مرد را برداری گود

میزند. حرف کسی با بیسيمزنگ می گويد: ــد و تکان میده را تند ــرش س

میرسند. نشانی. آتش به زديم...

برنگشتهاند. هستند. ناهار سرکارگر:...

خورد. تکان است. زنده سرکارگر:...

بودند. ــته برداش را خطر عالمت ــرکارگر: نه. ســه مدرس ور آن چون طرف. آن بودند ــته گذاش

است....

هنوز ولی ــم، دادي ــت بله، درخواس ــرکارگر: س

Page 37: Reza Ghassemi

کرديم. درخواست چرا. هم توری نداريم. بيشتر دوتا نيامده....

اينجا. میگذارمش و میآورمش میروم، االن چشم. سرکارگر:

میکنند. اخراجش حتمن ــیرود. و م میدود ــرکارگر س که مرد میبيند

اخراج میکند. ــش رييس را هم ــرکارگر میسوزد. خودش س دلش برایاز منشی میگيرد. را سراغش البد دارد االن ريسش

نيامده؟ هنوز تاد رييس:نه. منشی:

داشت. قرار من با سه ساعت رييس:برنگشته. ناهار از هنوز منشی:

به تلفن بزن ــگ زن من. دفتر ــتش بفرس ــيد رس تا پفيوز! رييس: مردکقيمتهای ــور هن تاد و ــند میرس اينها االن ــت. کجاس ببين همراهشمیکنی. پيدا ميزش ببين روی برو برنداشت نداده. اگر من به را نهايی

منشی: باشه.

در جيب تلفن همراهمرد میلرزد. ــلوار شمیکند ــس ح ــرد مهم ــا ميلگرده ــه کميلگرد درد میلرزند.ــتر بيش ران ــار کنرانش کنار ــود. می شــت اهمي ــارد. می خپايش کف نمیدهد. که آنجا میخارد. همکف البته است. گود مادرزاد صاف تاد پایــه بود ک بچه ــت. اساردو به ــت نمیتوانســی راهپيماي ــرود. بــاد ــرای ت ب ــی طوالن

ردلگ

مياز

پردی

مرور،

زبارا

راتف

Page 38: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

ــی آورد. م ــردرد کمکف میگفت مادرشصاف هم پدرش پایــل "مث ــت. ــوده اس بــدرش پ ــاد ت اردک".پدر ــت. اس ــده را نديــاه قبل از م چند تادخفگی اثر بر او ــد تولکربن ــيد ــا مونوکس بــاعت س ــت. مرده اساز صبح ــم ني و چهارــده خانه. آم ــر کار سکه کليد متوجه شدهزنش پنجره از ندارد.يک ــده که مثل را دي

باردار» و «مقدس اين خوابيده است. روی مبل باردار" و "مقدس قديسهنيامده است. دلش اضافه کرده داستان به سال پيش ده مادرش از هم راکرده صبر و ــين ماش توی ــته نشس و گاراژ توی رفته کند. بيدار زنش راتاد مادر وقتی بودهاند. صبح روشن دو هر بخاری راديو و ــود. تا صبح بشــد، بشاش برود بيرون - ــگ خانواده - س میکند تا جنيفر را باز در گاراژبيوکش خوابيده جلو صندلی صورت کبود در با که را میبيند ــوهرش شوقتی هميشه می کند. ازدواج تاد ناپدری با بعد ــال س تاد دو مادر ــت. اس

بردی؟" را کليدت "عزيزم می پرسد: میرود، بيرون شوهرشچقدر میميريم." ــی عجيب اردکیها به مرگهای پا "ما ــر میکند، تاد فکندارد، بخاراند. با که آن گودی را بکند و را ــش کفش ــت دلش میخواسدندانش گير کرده الی ــرغ م يک تکه را میگردد. ــش دهن توی ــش زبانهم با که میبيند را ــا آورد. تاد کارگر ه مرغ را در ــعی می کند ــت. س اس

میزنند. حرف

سگ جونيه؟ کارگر: عجب

Page 39: Reza Ghassemi

ــم ه ــه ۲: نال ــر کارگنمیکنه.

رفتنيه. کارگر:سروقت نه، :۲ کارگرــش نجات ــن، برس

میدن.کارگر: عمرن...از پايينبتنان. تو ميلهها کهــنش می کش ــاال ب از راه ــط وس ــرون؟ بيحداقل میکنه. تمومزده ور اين از متر يکصاف دهنش ــرون. بي

میشه..شکايت اگر :۲ کارگر

مهندس سرويسه. ... دهن کنه

استثنايی در چنان موقعيت نمیکرد فکر عصبی کرده است. را مرد خارشبايد اين میزند. زنگ بازهم همراهش تلفن بيفتد. خارش به ــان هم انســت. اس برده را کليدش تاد که ــد باش مطمئن می خواهد ــد. مادرش باشمیخارد. تاد اردکی پای کف میزند. زنگ چهار ــاعت س حدود ــه هميشــت خواس خواهد امداد گروه از که چيزی اولين می کند فکر ــودش با ختاد تنها آروزی اين حاضر حال بخارانند. در را پايش که کف ــت اس اين

است.

خنک ــرد س آب ــار فش با را ميلگردها که خواندم» در «عجيبتر از علماز قسمتی با را تاد بعد ببرندشان. آهنبری اره با کارگرها تا داشتند نگاه

توی آمبوالنس. ميگلردها گذاشتندحال را به ما و ــود ب نداده توضيحی ديگر علم» از ــر «عجيبت ــنده نويس

تعجب کنيم. که بود کرده خودمان رها

ردلگ

مياز

پردی

مرور،

زبارا

راتف

Page 40: Reza Ghassemi

٤٠

ک اري

ر بهـ

شـ

٤٠

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 41: Reza Ghassemi

٤١

ندرو

ت بهش

ه به ب

همه

د ککني

عا ه د

يشهم

مرا خيلی نيست الزم من، بدانيد که بشناسيد ديوانه ی نويسنده ی فقيد، «کوين. و. سينسور» هستم...

٤١

Page 42: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

پنج شماره خانه سالخ به روايتگر

بدانيد که مرا بشناسيد خيلی نيست الزمسينسور» و. نويسنده فقيد، «کوين. ديوانه من،نشيمن، اتاق ميز زير دستشويی، توی هستم.دستی کيفهای همه ته و تخت کنار ميز رویکوين با میشود. يافت کوين از نوشتهای من،از بعد ولی نداشتم. رابطهای مرگ از قبل دست میبينم. را خوابش هرازگاهی مرگش،که جور و اين است شده راهی جهنم قضا بر

دارد. خوشی اوقات میگويد، خودش

کال چطوری؟ -کوينبرنزه میکنم. نگاه را م. مرلين. دارم عالی! -تن داره و شده برهنه و االن خوشرنگی شده

می زنه. تف کفتار را کرم پوستش پوست

...خبر؟ چه امروز -کوين

و دارش زدن؟ بردن را صاد -خبر داری ديشبمالقات، اومدن پسراش که از بهشت با داره االن

بای میکنه. بای...

خوبه؟ چی همه -کوينبوی» «پلی مانکن خانم اين من! خدای -

که مرد؟ خيلی پولدار بودنينا. -آهان،

روی هم االن بهشت. رفته به يکسر همون...! -که میدن وسط جهنم نشونش تلويزيون يکلطف "از میگه: و انداخته بيرون رو لثههاششدم، بخشوده من اگر نباش. غافل خداوندهمهش شو! خفه ... میشوند" بخشوده همه

میزنن. هم حالم رو به تبليغاته.

Page 43: Reza Ghassemi

ندرو

ت بهش

هبهب

همه

دککني

دعاه

يشهم

...در خواب کرد. تعريف برايم قضيه را آن کوين که پيش ماه سه داشت، تا ادامه داستان خالصه اينپريدم خواب از ساعت سه صبح نگويم. چيزی بيوهاش، زن کيدين، گرفت که به شرف قول من ازظاهرن تامسون. ن. ج. بنام بود مردی يک شماره نبود. گشتم. و. کيدين. تلفن دنبال اينترنت در و

کوين دارد. خانواده نسبتی باج. - سالمالو.. الو... -

تامسون؟ ج. -بله خودم هستم. -

میخواستم. را و. کيدين. خانم تلفن --شما؟

کتاب چاپ امتياز قبال در ما انتشارات که هست پول مبلغی يک و می گيرم تماس ايران از من -بپردازد. مرحوم همسر به میخواهد مرحوم،

است! صبح سه ساعت -است. نيم و يازده اينجا -

صحبت کنم. شما تا با بزنيد دفترم زنگ صبح ساعت نپرسيدم. فردا شما من از -

Page 44: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

متوجه شما تامسون، آقای من! خدای -به ترجمه، پول ازای در ما کشور نيستيد. درحسابی آدم من که حاال نمیدهند. کسیشما بدهم، را و. سهم خانم میخواهم و شدهام

خداحافظ. میاندازيد! سنگحاال؟ -چقدرهست

است. چشمگير ولی ولی...، است. محرمانه -هستم. مرحوم آثار وکيل من -

اگر و گفت خواهم خودشان به فقط من -شما صحبت با خواستند، من از ايشان شفاهن

میکنم.صبحه. سه االن -

من کار ضروريست. اين گفته بوديد. قبلن - صحبت کنم. کيدين خانم بايد با

من از را شماره نگو ولی بنويس. داری؟ قلم -گرفتی.

يافتم! را شماره کيدين بود که اين گونه و...

کيدين و.؟ - الو،بله؟ -

مرحومتون دارم. شوهر از من خبری -گفتی صبحه... نيم ساعت سه و محترم، خانم -

خبری؟ چه شوهرم؟ همين وگرنه بگو زوديازده و نهصد به االن

میزنم. زنگبا کورت کيدين، - هم رو ريخته جيسی

االن که جهنم. به -اهميتیداره. چه مرده.

مردن. هردوشونتوی ديگه، نه -

همن! با جهنمهم جيسی مگه -

جهنم؟ رفتهکوين ديگه. بعله - خواب به اومد امشبجيسی گفت که و من

جهنم. رفته هم -حقشبود.زنيکهجنده رقاص. جهنم کمشه بايد

. اژدها کون تو برهمتوجه چرا کيدين، - م. کوين. نيستی؟اونجاس. هم سينيور

هستی کی تو -

صبح سه ساعت کهزدی زنگ من بهمیگی؟ مزخرفمزخرفات اين اصلن

می دونی؟ کجا از رواز يکی من - شوهرتم طرفدارانبعد رابطه باهاش که

دارم. موت ازرابطه ت کن سعی - داری، نگه سالم رومرگت خبر هم تو واالاون پيش میری

دوتا.هستی! سادهای زن - خوش داره دوتا اون به

میگذره!اين زنيکه، جيسی، - خودشو کار آخرنمی شه. باورت کرد.

خانم...؟آيدا -

اييدا. --آيدا

Page 45: Reza Ghassemi

ندرو

ت بهش

هبهب

همه

دککني

دعاه

يشهم

کجايی هستی؟ اپراهه؟ مثل اون -آره. ايرانی. -

کجا؟ -خاورميانه. ايران. -

خوبه. چه انگليسيت -جيسی نيست. زندگی میکردم. مهم کانادا -

هستن. هم االن با کوين ووقت هر که میخورم قسم مسيح به آيدا، - نبود در که فهميدم برگشتم، و رفتم جايی منعقرب تو يا گرفته، چاهش يا جيسی من، اينمیشنيده...، صدا خونه شوفاژ از يا بوده، خونهشسرش من هم که خير شوهر گور به گور اين

بود. محله سوپرمنآرزو جيسی که چيزی همون اونوقت تو االن -

بهشون! دادی میکرد،کون گنده هرجايِی اون به هيچی من - بود. حسابشده هم مردنش زنيکه نمیدم.بود. کرده فکرشو که مطمئنم ُمرد؟ کی ببين

داشت. همهچی مشاور واسهبهشت. بره که بگيری پس نفرينتو بايد پس -

می شی. راحت وقت اونبه چی واسه نيستی؟ کوين طرفدار مگه تو -

راه حل میدی؟ منمن زنانم. حقوق طرفدار کوين، از قبل آخه -

فمينيستم. يکفکر نه، شده؟ نفرين من باعث می کنی فکر -خونه جلو در دايم هم هست. ليندا نمیکنم. رابرت میدونست میکرد. پنچر اينا لينداپنچری برهنه کون و سر بعد بلده. مکانيکیمليسا شد. دل به خون هم ليندا نه، میگرفت.

آلندا... نوبی، هست. همبره که گناهش بگذرين از همه بايد می فهمم. -شمع بدين. خيرات کنين. دعا براش بهشت.حالش تا بهشت بفرستينش کنين. روشن

بشه. گرفتهفاميلتونه؟ -

به میگم. خودت خاطر به خدا به بابا. نه - نيست. انصاف نظرم

شب خانم. جنده جيسی میکنم. فکر روش - بخير.

گذاشت. را گوشی

صبح امروز خوابی. نه بود، خبری نه ديشب تابخار روی ديدم کسی آمدم، که در دوش زير از

نوشته: شيشهکتاب جای ضمنن دهنلقی. و بیشرف "خيلی

"نيست مستراح تو هم من

Page 46: Reza Ghassemi

٤٦

ک اري

ر بهـ

شـ

٤٦

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 47: Reza Ghassemi

٤٧

ــود که به ــال ب دوازده سمادرم نامه ننوشته بودم. ــهر ــه اين ش ــی ب از وقتآمدم. دوازده سال پيش...

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 48: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

مادرم و پدر به

اين به وقتی از بودم. ــته ننوش نامه مادرم بود که به ــال س دوازدهمادرم نيست بودم. يادم ساله و هفت بيست پيش دوازده سال آمدم. شهرآب است. در طرفش است. هر دو باريک اينجا يک شهر ــاله بود. س چندآبهای از ماهيها که قدر آن ــود. باريکتر می ش ــهر شمالی ش ــمتهای قسشهر در مسخره شوخی يک میپرند. غربی سمت آبهای به شرقی سمتو رفته راه طناب روی و آمده شهر به باز بند يک يکبار دارد. رواج باريکبامزه هم خيلی بود. بيرون زده باريک از شهر طرف دو هر از چوبش سراين به دليل بی باريک باشی، شهر ساکن دوازده سال وقتی ولی نيست،

میخندی. شوخی

خودم از عکس يک پاکت. ــتم توی گذاش هم يک صد دالری مادرم برایسامويل با هست که سال هفت نامه. خود ــت مانده اس ــامويل. فقط و سمن است. خالهاش رييس میکند و کار در بانک زندگی می کنم. سامويلو اين دارد مرا دوست خيلی سامويل خاله که خواهم نوشت برای مادرم

کاری ــرفت پيش در ــر موث ــيار بس ــن مــود. وقتی ب ــد خواهخيلی بنويسم را نامهتنگ مادرم برای دلمــام تم ــد. ش ــد خواهخودم با سال دوازدهروز ــک "ي ــم: می گفتبرای شدم چيزی کهخواهم ای نامه مادرمخواهم گفت نوشت وــال ــن چند س اي که ــته داش ارزش دوریوقتها بعضی ــت." اسفکر ــودم خ ــا ــم ب ه

زودی میکردم که به

Page 49: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

ــتن و نوش رفت خواهم مادرم به ديدن ــودم خندارد. ضرورتی نامه

ــت داش ــامويل س بود. گرم خيلی ــب هوا ديشبود، درآورده ــزر فري توی ــه از ک ــابهاش را نوشهم گاهی شود. ــيالتر س کمی تا میداد تکانمیگفت: ــباند و میچس ــه گردنش ب قوطی رانامهای بايد ــردا ــم همين امروز ف گفت "ااوووه."زنده "مادرت هنوز گفت: ــم. بنويس مادرم برایموضوع اين به هيچوقت ــتم. نمیدانس است؟"ــت اس ممکن بودم که مادر من هم نکرده فکر

بميرد.

باريک ــهر ش در ــاحل. س بزنم. کنار رفتم قدمفاصله آب ــا ب دقيقه ــت بيس حداکثر ــه هميشفاصله کمتر اين شمالیتر قسمتهای داری. در

است.

Page 50: Reza Ghassemi

٥٠

ک اري

ر بهـ

شـ

٥٠

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 51: Reza Ghassemi

٥١

ــن گريه ــتان م مرد داســر توصيه ــد. بنا ب می کنــتان بايد ــرد داس ر.ق، مــد... باش ــته داش ــم اس

يواا د

) رسر

ه ک (ب

ی د س

امه ن

ی به ا

بيلا ق

د؛ ي بلن

صهن ق

شت نو

ای بر

نیمري

ت

Page 52: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

ر.ق به آقای تقديم

(۱)بنا بر ــد. میکن گريه من ــتان ــرد داس مــته داش ــم بايد اس ــتان داس مرد ــه ر.ق، توصيرا يک شخصيت بشود. مرد تا تبديل به ــد باشراجع بايد ــت گفته اس ن. مینامم. ر.ق ــن اميمرز از تا بزنم ــتر حرف بيش ــخصيتهايم به شو ــی س ــتان بگذرم. امين داس ــه ب ــنامه نمايشسالیست چند متوسط. قدی با ــت اس دوسالهجلوی ــود. بلندتر میش ــد و بلن ــانيش که پيشدو مانند ــاره کن و مانده يک هفت ــل موها مثمهندس ــن ــينی میکند. امي نش ــت عقب هششهر اين به که است سال دو و ــت مکانيک اسزمان و ــکان م مورد در ر.ق ــت. اس ــرد آمده ستورنتو. دارد. را ــودش خ ــيتهای ــم حساس ه

زندگی و باليول ــان يانگ خياب تقاطع در امينهستم- داستان اين نويسنده که من- میکند.که در تقاطع ــم نمیشناس تورنتو در را ــی کسنکند. زن امين، زندگی ديگر و يک جای يانگبسيار باسن او ــت. اس ساله نه و بيست ــيم، نسآن از من نيست. ــنگ قش اصلن که بزرگی داردهيکل و قيافه به که ــتم نويسندهها نيس دستهمن برای ــم. باش داشته ــخصيت هايم کاری شــتم، چون برای نوش را اين ــت. مهم نيس واقعنکه میکند فکر رضوی نسيم است. مهم ــيم نسشما را اين میکنند. فکر او باسن به آدم ها همهــی کس اگر میدانم. من ولی فهميد، ــد نخواهينسيم کند، تعارف قند بدون آدامس ــيم به نستوهين و باسنش به ــتقيم غيرمس ــاره اش آن را

به خودش می داند. مستقيمخونگرمی جانور هر ــت. اس شهر سردی تورنتو

Page 53: Reza Ghassemi

اواخر آپريل برف آخرين و ــيند مینش زمين روی اکتبر ماه در اولين برف گاهی میفهمد. را ــن ايبه امين مهاجرت. ــوا و ه به ــت اس ــده ش محدود کمی مردم هم مکالمات میکند. گم ــورش را گ

می گويد: دوستشاز ــت. پر اس خودی بی جای خيلی يورک نورت ضمنن ــت. اس خوب خيلی آخر هفته هوا ــن - اييک است. ويل ديويس يانگ و ساکن رضا، امين، دوست میکند. هم تاييد دوستش ــت. اس ايرانیمی آورم. در را گندش میکنم و زياده روی دارم که میدانم آقای ر.ق، خانه امين. از باالتر خيابانو و بی نام صدا و سر آدمها يا بی زنگ. زنگی يا روم، رومی يا خودم را دارم. من هم اعتقادات ولی

میکشم. وسط را خالدونشان فيها میروند، يا اينجور و میآيند من قصههای در شکل بی

عصر بسيار يک در نسيم میشود که شروع اينجا از داستان شروع نمیشود. امين گريه داستان ازمیگويم اولش قصه را همه من میرود. به خانه رضا ــه هميش برای و میکند ترک را خانه ــرد، سروی ــبدار ــت چس پش کاغذ زرد امين مهمتر. کار يک دنبال ــت برويد نيس جالب که اگر برايتانمیکنم فکر شدم." خسـته کجا. که میدانی رفتم. هميشـه برای من "امين می خواند: را يخچالمثلن کرد. قهر نامههای اساسی برای فکر يک بايد است. شده ــه ای کليش خيلی قهر زنها نامههایپوتينهايش امين تازهکارها». برای قهر نامه «سـيصد بنام دارم ــت تهيه دس کتابی در خودم منمیخرد. شراب باالتر، خيابان چند میرود سپس و کاله، دستکش، کت، گردن، میپوشد. شال را

... يا

د؛بلن

صهنق

شتنو

ای بر

نیمري

ت

Page 54: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

ــده ش حراج قيمت نصف به ــا ــراب کاليفرني شگردد برمی را می گردد. ــگاه فروش کمی است.و ــيند مینش میآورد، در را لباسهايش خانه،نمناک چشم هايش می کند. و حاال باز را بطریامين، يک کيلومتری در و رضا نسيم میشوند.تکان کمی ــا ــيدهاند. رض کش دراز روی کاناپه

میخورد.راحتی؟ میپرسد: نسيم

آره. رضا:امين. به هم کمی و میکند فکر باسنش به نسيمولی شد. نخواهد عوض چيز هيچ میکند حسکار يک در ديگر سال يک نسيم نيست. اينطورآدمخوار قبيله ــيله يک بوس گينه در داوطلبانهشد. خواهد ربوده ديوا را کسر) (به د سـی بنامچربی خيلی ديـوا کسـر) را (به سـی د قبيلهدوست مرد را دست کف ــت و گوش زن باسنقبيله محسوب ــرافی دو غذاهای اش اين دارند.خود قبيله ساز چربی زنان همه آنها ــوند. می شدر اصلح ــاب قانون انتخ ــر اثر ب ــد و را خوردهانــه هم ، (Natural Selection) ــت طبيعنسيم آنها ــدهاند. قليونی ش نی قبيله زن هایاو بالفاصله میدارند و نگاه اصالح نژاد ــرای ب راگوا سی قبيله - رييس با نسيم را نمیخوردند.کف که ــت اس بازمانده مردانی آخرين تـو، کهو خواهد کرد ازدواج دارد- ــت گوش دستشان

خواهند داشت. دوازده بچهمزخرفی و ــادگی س ــن به همي ــتان ــه داس هم

يا و مکافات خيانت ابدن ــتان داس مساله است.است نسيم ــن ــت. مساله باس نيس اين حرفهااو با را آدمها ــط آدمها و رواب با ــط او را ــه رواب کامين خيلی و ــا رض ــورد در م میکند. ــن تعييبا معمولن ــتم و نيس مرد ــت. من نوش ــم نخواههمزاد خيلی ــتانهايم مرد داس ــخصيتهای شنگاه خواهم تيپ حد در را آنها ــدارم. ن پنداریليسانس زبان ــيم نس نه. ــيم را ولی نس ــت. داشبزرگ خيلی ــگاه فروش يک در ــی دارد. انگليسفروشنده میکند. کار ب) (به کسـر «بی» بنامسالگی چهارده ــت. از اس خانگی لوازم ــمت قسکمرش ــت. اس کرده ــد رش ــنش باس کناره هایــن باس حجم به ــت پش کم کم از ــت. باريک اسکم آمده و باسن حتی پايينتر است. اضافه شدهاو ــت. اس کرده رانها هم رخنه روی تا کم حتیچهل روزی را باسنش کنارههای سالگی هفده ازگفته يکبار امين ــت. اس به ديوار کوبيده ــه دفعمی آيد." نسيم بيشتر از شلوار به تو است: "دامنداشت، ــکم ش ــن باس جای به اگر فکر میکندکند حبس را نفسش گاهی می توانست حداقلقابل اصلن باسن کند. ولی کوچک را شکمش ومجالت مرتب و راديو تلويزيون، ــت. نيس کنترلقسطی، الغری دستگاه الغری، داروی الغری، ازهنرپيشههای و الغر الغری، دوقلوهای کلينيکشلوارهای ــيم نس میزنند. حرف کيلويی چهلرا از معتبر باسن با ضمانت ــب جمعکننده چس

می دهد. سفارش تلويزيونی آگهی طريق

Page 55: Reza Ghassemi

(۲)کسر) (به د سی قبيله

غربی شمال ديوا در راشهر نزديکی در گينه،زندگی (Boke) بوکهقبيله رييس میکنند.ويـت سـی گـوا تـودانشگاه در سـينيوردرس ــاون ت ــپ کيسـی ــت. اس خواندهسـينيور ويت تو گواای گسترده مطالعاتدرزمينهتالش بیوقفهدانشمندان- - بشريتــف داروهای کش برایافزايش بيماری و ضددهندهطولعمرانسان،داشتهاست.دردانشگاهــادی زي ــای درس هــدهاند ــسمیش تدريمورد ــن در که مفصلازدياد بیرويه جمعيتعواقبآنمیناليدند. وبودن محدود بيکاری،آمار رفتن ــاال منابع، بهزار و ــگ جن ــرم، جاکثر اگر که ديگر درد

وينتا- تو - سوا پدرش ــد. نمیش اينجور ــايد ش مثل آدم می مردند، آدمهاآدمخوار اجدادشان مثل حداقل يا باشد فهميدهای مرد او که داشت دوستتامين برای به دانشگاه فرستاد و را او همين منظور، کانيباليست- نباشد. به -

فروخت. گورخر و دو راس سی تحصيلش هزينهمورد در ــم شش ــنت پاپ اينوس مورد اجداد: بعد از کوتاه در (يک توضيحوينتا حسابی تو سوا انسانها، اجداد بين مخصوصن کانيباليسم، مبارزه باآدم که را هرکس داد ــتور دس وقت ــوی فرانس حاکم ــر افتادند. به دردسبه غيرلطيف. کار يک با برای مبارزه لطيفی بود بسيار روش بکشند. بخورد،سعی شدند و شرمنده خودشان عملکرد از حسابی آدمخوار حال اجداد هر

باشند.) داشته مناسبتری رفتار که کردندکفش بپوشد. پسرش داشت هميشه دوست ويت سينيور، گوا تو سی پدرهر وقت گرسنه کند. پاک را خود ــن ــتمال باس دس با رفع حاجت، بعد ازغذا و مرتب برود به دنبال غذا هميشه (شکار) نرود، بلکه دنبال غذا شداو باشد. داشته فهميده بچه دو حداقل بشود. چاق ــابی حس و کند را انبارسه در بچپاند زور به را (Evolution) ــری تکاملی بش ــت سير می خواسبا رنگينپوست يک جنتلمن تا سوراخ شده، با دماغ آدمخوار جد از ــل. نس

باس. زرد هوگو کراواتپاک آسيايی، ــهرهای ش از يکی به سفرش سـينيور در ويت تو گوا سـیتا خزه - از چيزی هر زور بی غذايی که از زمين ــاکنين چرا س ــد. ش ديوانهاز يک طرف است! بهتری روش نمیخورند؟ را همديگر کرم- را می خورند،نمیماند. گرسنه آدم هم ديگر نمیلولند، از طرف خيابان در آدم همه اينيخچال يک راه میرود. در خيابان راست راست منبع غذايی بکن، را فکرشگوا سی روزها اين شما اگر احتمالن کرد. فکر خيلی بزرگ. گاوداری يک يا

سنتی حال رقص قبيلهای در يک مهمانی کوچک در سـينيور را ويت توکرده فکر اين به او ــت. اس کرده فکر چقدر او ببينيد، نخواهيد فهميد کهانسان شديدن که است فهميده بشتابد. زمين کره کمک به که بايد استــکارچی ش هيچ ديگر و ــت اس کرده پيدا مصونيت ديگر حيوانات در برابر

... يا

د؛بلن

صهنق

شتنو

ای بر

نیمري

ت

Page 56: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

و شوخی طبيعی نداردغذايی هرم از شوخیزنده است. شده خارجــالی يک س تفنگ! بادخرسی را نفر يک بارــورد. میخ ــيری يا شاتفاق ــم ه ــن معمولــادگیها س ــن ــه اي بزبان ــان انس ــت. نيسو عاشق طبيعت بستهــه تول ــته می خواسچيبس با را ــی خرسکند ــه تغذي ــری پنيــوم مظل ــان و زن انسچليک ــک ــم چلي هــس میگرفته که عکــی وحش خرس مادرزده ــده و ــت ش ناراحــان انس روزگار از دماراست. درآورده مهربانسه ظرف حتمن البتهــادر به م ــرس روز خــيله هاری به وس جرمکشته پارکبانان غيورــت و االن در اس شدهصورت به اوهايو موزهحالی شده، در خشکآبی تنه ــم ني که يکــن دارد، به ت به رنگتبيلغ بازديدکنندگانــان نش پنير ــس چيب

انسان همين میدهد.ــر براب در ــان، مهربدر و دارو، ــا ب بيماریطبيعی ــای بالي برابرپيدا مصونيت بتون، باکرده است. همين طورميانگين که ــود می شروز ــان انس عمر طولو ــیرود باالتر م بروزمرتب هم ــش جمعيتو بوم! بيشتر میشود،تو گـوا روزی، سـی

در سـينيور ويـتدو با ــگاه دانش حياطو ــی ــت آمريکاي دوسنشسته ــویاش فرانســف تکالي ــا ت ــود برا ــان دانشگاهیشيک تکليف، بنويسند.ــی بود، تحقيق ــه مقالجنگهای ــورد م در بيست و ــت بيس قرنــدود مح ــه ــک ک و يجنگهای به بود شدهخيلی زمين. کره رویــگ جن ــود، ــگ ب جنويتنام، دوم، ــی جهاناول، ــی جهان ــگ جنو ژاپن جنگ ــن دوميــن، دومين جنگ چيآخر. ــرو تا ب و ، کنگو

پر دهن رقمهای از پرکشتهها. مورد در کندو ميليون، و ــصت شــيصد، س و دو ميليونبيست ميليون، پانزدهو ميليون سه ميليون،

... هشتصد وحسابی فرانسوی دخترگفت: شد. ــاتی احساس "چقدرانسانرذلواحمق

است.آخرچراجنگ؟"جمله گفتن اين موقعهم ــکی اش ــراری تکــمش برق چش گوشهآمريکايی در زد. پسرکه سعی می کرد حالیــودکارش را خ ــوک نگوش زرد ــوم ــه م کبود ــبيده چس ــه آن بپاک شلوار جينش با"جوش ــت: گف کند،همين اگر ــه، رن نزنــی تخم ــای جنگ هآدم آنقدر االن نبود،برداشته را زمين کرهــه مجبور بوديم ک بود

را بخوريم." همديگرويت تـو گـوا سـی

جمله اين سينيور به"بخوريم". ــرد: ک فکرجمله ــه ــان، ب همزم

از ــر بهت ــگيری "پيشفکر هم است" درمانقوطی روی ــه ک کرداز ــی اهداي ــدوم کانمبارزه سازمان طرفــته نوش اچ.آی.وی با جنگ يک بود. ــده شــاده خودمانی کلی سدارد. ــه هزين دالرزمين و ــوا ه آلودگیهم ــی کل ــم دارد. هــل غيرقاب ــغال آشمیکند. توليد بازيافتاين ــر مهمت ــه از همجنگ، مردههای ــه کــان دلش که ــور آن جــت، اس ــته می خواساز ــی ــد. بعض نمردهانزندگی ــی حت ــا آن ههم حسابی و درستبچه ــر پس نکردهاند. که در ــالهای س هفتچيزی از جنگ مرده،در نمیداند. ــی زندگسـی اجدادی قبيلهتو ويت سينيور، گواــت اس اين بر ــم رسفردای را ــا آدمه که و ــالروز تولد چهل س-اگر سالگیشان پنجدليل ــه ب ــان خودش

Page 57: Reza Ghassemi

بودند- نمرده ديگریــی خيل ــد. می خورنصدا. و ــر بی س و آرامپنج و ــل چه ــان انسآن قدر فهميده سالهوقت بفهمد که استهم هنوز است. رفتن

(جنون ــورو ک ــه بــان آدم مي در ــج رايــده مبتال نش خوارها)را ــودش خ ــت. اسدر ــورد، میش خوبموهای ــزوم ل صورتــد میتراش هم را زايدحال داده ــی باق تا بهمعجون بعد يک باشد.ــم ــا طع ب ــمزه خوشو ــل عس و ــران زعفگياهان عصاره حاویاين مینوشد. سکرآوربيهوش را او ــون معجآرام نفر يک میکند.ــار فش را خرخرهاشکه میدهد. بدون اينبزند دست و پا خيلیچشمهايش حتی يا وبار چند ــد. ــاز کن را برا مثل ماهی دهنش می کند، ــته بس و بازــما! ش ــظ خداحاف و ــد داري ــت نيم پزدوس

همين ــه ب ــا پخته؟ يتالشی همه سادگی!با مبارزه برای فرد کهموقعی می کند، مرگمیخواهد بر است کهــی بيهوش داروی اثرمی داند نبرد. خوابشــد همه خوابي ــی وقتــت. اس ــام تم ــز چيپايين باال و میرقصد،میپرد، حرف میزندمیتواند، که آنجا تا ولذت ــر آخ ــق از دقايهم ــران ديگ می برد.کمک میکنند. او بهآواز ــد، میزنن ــل طببه او میخوانند، ولیمیخوابد. ــال ــر ح هسی نظر روش از اينسـينيور ويت تو گوااز جنگ ــی بهتر خيلزهرمار و کوفت هر يااو اين ــت. اس ــر ديگمجلس برای را روشعنوان ــه ب ــورش کشمطرح ملی طرح يکاوج در ــرد. ک خواهدــت و مخالف ــاوری نابــت بشردوس ــع مجامــرح ط ــی، بين الملل

شد. خواهد تصويب

(٣)فروشگاه «بی»، چهارم طبقه در روز آفتابی يکخانواده دار مرد يک که استف رييسش با نسيم– که رابين استف، همسر میزند. ــت حرف اسبانک رييس ــت- مرد اس او هم از قضای روزگارقسمت در خالف تصور من، بر ــتف اس ــت. اســمت قس رييس کار نمیکند. او ــش آراي لوازممعتقد استف ــت. اس الکترونيکی و صوتی لوازمکامپيوتری بازی های زمينه در او تبحر که استنمی فهمد نسيم است. رسانده مقام اين به را اوقصار يک جمله است. رسيده به کجا استف که،ولی می کنيد چکار که نيست "مهم من: خود از

کنيد." افتخار آن به حتمن بايداز اهالی بود. نسيم برايان رييس ــتف اس از قبلکردند، اخراجش که روزی فردای کبک. استانبه که بدهد پس را ــش بود کارت تخفيف ــده آمپيدا من مثل يکی نمیتوانند "ديگر گفت: نسيماست. فردای تکراری ــيار بس جمله اين کنند."زن غزال، رفت، امين خانه از ــيم نس که روزیتو اين "می دانی؟ گفت: به امين امين، ــت دوساست. او عمرن ــيم نس کردی، ضرر که نيستیکه من نخواهد کرد." پيدا مثل تو ــی کس ديگرکل دانای ضمنن و ــم می باش اين اثر نويسندهپای در نه و ورق وسط در همينجا ــتم، هم هس"چطور میکرد: فکر غزال که میکنم اعالم آن،کی تاقچه. کون آن با هم آن برود. کرده جراتخوشهيکلترم، ــی خيل که من ــردش؟ می گيزنيکه ندارم. را کاری همچين يک جرات هنوز

دلش." زير بود زده خوشیکند" پيدا تو / من مثل يکی نمی تواند "ديگر

کسی است. و چرند معنی ــيار بی بس جمله اين

... يا

د؛بلن

صهنق

شتنو

ای بر

نیمري

ت

Page 58: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

مثل دنبال است، کرده اخراج يا ترک را شما کهشما را مثل اگر ــت، اس نمیگردد. واضح ــما شهمسر نه؟ مگر بوديد. خودتان که ــت می خواسمثل می گردد که يکی دنبال شما مدير قبلی يامیکند پيدا را ديگری کس پس ــد. نباش شمااين ــادگی. س همين به ــت. نيس ــما که مثل ش: جمله که ــت بی معنی اس ــان قدر جمله همباشد»، آخرتان «غم جمله باشد." آخرتان "غمکه باشيد بعدی ــما نفر ش که يعنی: "اميدوارمــما ش غير اين صورت، می کنيد" چون در فوتاو، همان ديد؛ و خواهيد را يک نفر ــل غم حداق

است. که قبل از شما مرده است کسیوی نو مراسم در وقتی راديو، د ــی در قبيله س

پنج و چهل خوردن ــم مراس نيو (همان را تیمیگويند: به هم ــرکت می کنند، ش ــالهها) ســت نيس بدی حرف اين ــما." ش ــدن "خورده شدليل به ــدوارم "امي ــه ک ــت اين اس و معنيشکنی زندگی ــالم س و صحيح و نميری ــری ديگــالگی س پنج چهل و در ــوی تا نش و جوانمرگبدی حرف اصلن که میبينيد ــوی." ش خوردهنفرين خود «غم آخرتان باشد» ولی نيست، هم

دوست عزيز! شما خورده شدن است. پس،به را ــد جدي تلويزيون ــعی میکند ــتف س اسبرای ــيم نس کند. وصل ــم فيل پخش ــتگاه دسو ــده ش ــته شکس قيمتهای از ــتری مرد مشمیزند. حرف «بی» ــگاه فروش ماه اين بی رقيبتلويزيون به ــيم نس می کند. را نگاه ــيم مرد نسنگاه میکند. نسيم را نسيم اشاره میکند. مرد

کارت برای میخواهی چيه؟ نظرت ــد: می پرسکنی؟ نام «بی» ثبت اعتباری

اصلن راستش نيست. تلويزيون من مشکل مرد:ندارم. الزم تلويزيون

مشکلت چيه؟ نسيم: خوبيک ــاب «چگونه کت ــت هف و ــت (صفحه بيسبرای ــا»: احمقه برای ــيم باش خوب ــنده فروشکنيد، کاال به خريدن را مجاب مشتری که ايناز منظور کنيد. همدردی و همدلی او با حتمن

است.) اين جمله اينبتونم که دارم احتياج کسی به بيشتر من مرد:

تماشا کنم. باهاش تلويزيونتلويزيون يک همچين باش اگر مطمئن نسيم:مورد شخص باشی داشته خونهت توی حالی بابرای میميرن ــا زنه میکنی. پيدا هم رو ــر نظقيمت ــرون گ بازی های ــباب اس که مردهايی

دارن.خارج ــازه مغ از و ــرد را می خ ــون ــرد تلويزي مــش تماس ــماره ش خريد روی کاغذ ــود. می شکه میداند ــيم نوشته است. نس ــيم را برای نسدر تلويزيون را مرد و زد ــد نخواه زنگ به مردداد و بازپس خواهد ديگر فروشگاه ــعبه يک شاز را تلويزيون ــانت پورس «بی» بزرگ ــرکت ش

کرد. خواهد کسر نسيم بعدی حقوقوقت آخر تا ديگه کردی! فروشی خوب ــتف: اسمن کمک به ــی. بيا بفروش ــت چيزی الزم نيســب کاس بايد ادی هم وصل کنيم. را ــن اينها ک

امروز. بشه

Page 59: Reza Ghassemi

(٤)میگذارد. ــن زمي ندارنـد» را تقصيـری «کـودکان پرچم ــيم نسزنان باقی شود. صدای که کمی راحت ــد میکش پايين را شلوارشمیشنود. ــی» را جنس تجاوز قربانی دخترکان از «حمايت جمعيتفقط آن است، عضو ــيم هم نس که کانادايی زنان فعال جمعيت اينکمک شدهاند، ــی جنس که قربانی تجاوز آفريقايی به دختربچههای

تجاوز قربانی آن از مری که ــت اس بوده شاهد بارها ــيم می کند. نسکرده: سوال ساله يازده ده، جنسی

شناختيش؟ می -عموم بود. زن بله برادر -

داشتی؟ هم دوستش -کمی. نه. کمی خانم. بله. -

خواهش ــن بفرمايي ــوده. ــاله تجاوز نب مس اينجا ــم. ــا بري - خانمهمیکنم.

باسن را ديوا به کسـر) (به د سـی قبيله از مردان دو نفر علفها بينقابلمه يک به ــما ش که طور همان مبهوت. ــدهاند. ش ــيم خيره نسنخواهد حتی فرصت نسيم می شويد. خيره خزر خاويار اعالی دريایقبيله به تا میبرند با خود را نسيم بکشد. آنها باال را ــلوارش ش کرد

نسيم شدن محل مفقود همراهان در باقی آن و مری تقديمش کنند.نوشت: خواهند و ساخت خواهند دالری يادبود چهل بنای يک

از راه کاستن را در جانش که زنی ايرانی. زن فداکار پارسی ياد "بهداد. سکوت دست از جنسی تجاوز قربانِی آفريقايِی تعداد کودکاِن فداکار" ايرانيان نيستند کم که باش داشته ياد به و کن

Kuru

... يا

د؛بلن

صهنق

شتنو

ای بر

نیمري

ت

Page 60: Reza Ghassemi

٦٠

ک اري

ر بهـ

شـ

٦٠

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 61: Reza Ghassemi

٦١

ــته ام. نشس نيمکت روی گربه ام، زاينور، رفته است. ــت. دنبال اسم دو روز اسزاينور در گوگل نگرديد...

F.F.F.

F

Page 62: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

گوگل در زاينور دنبال اسم است. روز دو است. رفته زاينور، نشسته ام. گربهام، نيمکت رویاين را در زاينور صبح ديروز میگفت بغلی، همسايه يون، لوانگ-هی- ندارد. معنی نگرديد، زاينورتکان را موش آورد هام. هم را زاينور بازی اسباب موش نشست هام. نيمکت روی ــت. اس ديده پارک

میدهم.ــمی زيرچش کنجکاوم. ولی ــم، نمیکن نگاه ــد. مینويس ــد. چيزی میشاش ديوار ــرد دارد روی مــش شاش ــد. بنويس را «اس» ديوار حرف روی میکند ــعی س گرفته و محکم را آلتش می پايمش.وسطش هم. انحنای از میکند؛ ــره ش «اس» ته از شاش را ندارد. قبل ــار فش ديگر ــود. تمام میشپشتيش کوله از را آبجو شيشه است. نوشته قبلن که «A» به می دهد تکيه زمين. روی مینشيندبودم. مرد ــت میخواس دلم ــد. مینوش می کند. باز را درش و میآورد. میگذارد توی پاکت بيرونمیگفت خاله ام پسر بودم که بچه ــيدن. میکنند. با شاش ای تفريح ــاده س چه چيزهای با مردهاتنها میگفت. همه جلو را رکورد اين هميشه جوب. طرف آن به بشاشد جوب طرف اين از میتواندآورد، بدست باالتری رکوردهای خاله ام بعدها پسر دماغم. میرسيد به زبانم که بود اين رکورد مننمیتوانستم و میرسيد دماغم هميشه فقط به من پژو. ولی زبان ته تا پژو ــر س از ــيدن مثل شاش

است. پيچيده بوده خيلی هميشه من تفريحات بيشتری بکنم. کارالبد برگردانم. است سرم را رفته يادم می کنم. نگاهش خيره که حاال ــت اس ــده ش من متوجه مردزنی اگر ــت. اس ــته مردان نانوش قانون يک بخوابم. اين او با میخواهم که میکند فکر ــا خودش ب

Page 63: Reza Ghassemi

ديوار روی هنری ــار خلق آث و ــيدن موقع شاشمیخارد. تنش برنداشت، ــما از ش چشم پارکشماره ــاختمان س مقابل در که زنی همينطورمیپرسد: شما از و است ايستاده چهار و هشتادچهار کجاست؟" و هشتاد "ببخشيد، ساختمانبخوابد. ــما ش قطع میخواهد با طور به ــم او هکه مردی دارند. ای ــته نانوش قوانين هم ــان زناست و برده خوابش ــی تاکس در صندلی عقبآنقدر خسته گرفته و کش کنار لبش بزاقش ازو اگر شل شود میکند، ناله که در خواب استتماس دستش کنار بدن زن با پايش يا ــرش سبه خواب زده را نيست. خودش پيدا کند، خوابتا خودش است صحنهسازی اينها و همه است

بمالد. زن به رامیدهم. را تکان موش من. به سمت میآيد مردهمان "استيو". میکند: دراز طرفم به را دستش

مینوشت. ديوار روی آن با که ــت اس ــتی دس"سارا" میدهم: دست میترسم.

منتظری؟ پرسد: میمیگردم. شده. دنبالش گم گربهم -

میدهم. نشانش را زاينور عکسبود. الی آشغالها پالس صبحی دم ديدمش، -

برگرده. بازم شايد پس جدی؟ -می خوری؟ آبجو کن. صبر گرده. برمی آره، -

نه. -همهش تقريبن شه. پر مثانم بخورم بايد من -

مونده.را نشان می دهد. ديوار

مینويسی؟ چی -Dollar Fast Fuck For Five -

نانوشته. قانون هم باز میشوم. معذبدالر پنج فقط آره -

F.F.F.

F

Page 64: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

خوب -کم يک ــه، باش از خودم ــدوم کان ــه ــی اگ - ول

گرونتره.چه. من به -

نگاه و ــرون می آورد بي پاکت از آبجو را ــری بطاست. مانده بطری ته چقدر ببيند میکند

و می گويد: را میخاراند دماغششهرت! برای دارم، شاهکار فکر يک من -

چی؟ -بخورم بعدش را حامله زن يک شاش فکر کن، -مياد جوابش بعدش بدم. حاملگی آزمايش برمهم حامله زن ــاش ش چون حامله م، که من هم

من. میخوره توی شاشمطمئنی؟ -

بدنت که مجموع مواديه میدونی، شاش آره. -باز بخوری اضافه چيز اگه پس نداره. الزمشوناضافه ــی چون نمیکن جذبش میدی. ــش پس

است... اضافه هميشه اضافه است.چی؟ که آخرش خب، -

من روی ــان ــمندا مي دانش همه بعد ــی - هيچمیکنه! صدا حامله. مرد يک میکنن. مطالعه

ازت ــوان ــه روزی که میخ ک ــه اين ــر - باحالتعروسک اين از دونه يه قبلش کنن، سونوگرافیدفع اينا که از بدی، قورت ــتيکی کوچيکا السسونوگرافی نداره. بعد تو لبه تيز هم میشه. هم

تصوير. تو میافتهمیخندد. استيو

رو ات می کنه. گربه کار ــزت مغ ــال کردم، - حمنو ــر وقت بعد ه ــش میدارم. ــه ديدم نگه اگ

بگيرش. ازم بيا ديدیممنون. باشه. -

میزند: داد میشود. رد مردیهنوز ــا ي ــتی نوش ــبتو ــوی امش ــان تابل - راي

مشغولی؟مینوشد. آبجو نمیدهد. جواب استيو

کرد. صدات -رايان. من نبود، گفت با نه -

کرد. سوال تبليغت به راجع ولی -

Page 65: Reza Ghassemi

يکبار ــت چند وق هر ــه، باش خودمون ــن - بياسم يک جديد رفقای به می کنم. عوض اسمموکم کم بعد ــتيو. اس همين مثل میگم. ــد جديهر وقت جديدم. اونوقت به اسم عادت می کنم

گردم. برنمی رايان، کنن صدامچی؟ برای -

بهت. ــیدن م گير ــه هم ــی بش که ــروف - معداری، ــيگار س رايان میکنن. ــس صميميت حــاب حس دالر دو من با رايان داری، آبجو رايانمن که رايان، بعد می گه دوبار می کنی...، االناونقد کرده. ــتباه فکر میکنه اش گردم ــی برنمقديميه به ديگه که جديدم اسم به میشم اختاصولن خود يارو که عکسالعمل نشون نمی دم.فکر میکنه بعد میکنه، صدام ــئهس، دوبار نش

اشتباه کرده.صدات کنم؟ من استيو -

آره دوست عزيز. -رو ازت ــهم گرب ــراغ س ــت ديدم ــه ــس اگ - پ

میگيرم.

باشه. -باشه دستت زاينوره. موش باش. ــته داش - اينم

طرفت. ميادزاينور. میمونه. يادم زاينور. خب. -

میدهيم دست بلند میشوم. میگيرد. را موشمیزند. داد استيو میروم. و

زاينور منم اسم گربه دختر خاله تصادفی! چه -بود.

زاينور ــدن ش گم روز از ــه س و ــت ــروز بيس اممی آيم، ــارک پ اين به روز ــت. هر اس ــته گذشــته وابس گربهام به خيلی کنم. پيدايش ــايد شزاينور پارک ديگر در بار همسايه ام چند هستم.کوله به را موش می بينم. را استيو است. ديده را

می کنم. صدايش است. کرده آويزان پشتيش

استيو، استيو... -عوض را ــمش اس هم باز کنم فکر برنمیگردد.

است. کرده

F.F.F.

F

Page 66: Reza Ghassemi

٦٦

ک اري

ر بهـ

شـ

٦٦

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 67: Reza Ghassemi

٦٧

يیطال

ف سق

استيو می گويد اين بدترين ــاق تاريخ در نيم قرن اتفــت. مرگ مگی، اخير اساستر و بيتا را می گويد...

Page 68: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

در تاريخ اتفاق بدترين اين میگويد استيوبيتا را و استر مگی، مرگ ــت. اخير اس قرن نيمطاليی» «سقف شرکت صاحب استيو میگويد.معتقد هنوز چون ــال، س نمی گويد صد ــت. اس

بود. بدتری اتفاق جهانی جنگ استتعميرات سقف پيمانکار طاليی ــقف س شرکتکارل. بعد و توماس و بود استيو ابتدا ــت. در اسپايين خانه طبقه و گرفت رونق کمکم کارشانهم منشی مگی دفتر شرکت. کردند ــتيو را اسبه شرکت اعضای بعد، ــال س سه ــرکت شد. شبه عنوان هم و بيتا ــتر اس و ــيد نفر رس دوازدهــکايات به ش ــيدگی رس ــئول مس و ــابدار حس

شدند. استخدامبه خانه کار ــر س وقتی از هفته پيش، ــه هر س

کردند. فوت رانندگی حادثه يک در میرفتند،يک تابلوی ــی مگ و میباريده ــديدی ش بارانآمار شکايات که شده باعث باران را نديده. طرفه

باال برود. همچک آخرين گرفتن برای که بيتا مادر به استيومی گويد: خانم ــت، آمده اس دخترش ــی حقوقکسی که است دردناکترين لحظه، زمانی تاراب،میگويد: و است شکايتش پيگير و میزند زنگلهجه که همان کار دارم، بيتا، زنيکه آن با "من

دارد." مسخره

کردهاند" فوت نيستند.. "ايشان

".می کردم خفه اش خودم اال و بهتر؛ همان "

Page 69: Reza Ghassemi

يیطال

فسق

Page 70: Reza Ghassemi

٧٠

ک اري

ر بهـ

شـ

٧٠

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 71: Reza Ghassemi

٧١

يدسف

و ياه

سای

مهآد

و دن

شيش ک

غور آ

ی دبرا

ی اقع

ن وگوئ

پنی ـ

تد

پنگوئن سياه و سفيد توی حياط پشتی راه می رود. به تکه الستيِک باقی مانده ــه... ــادی ک ــتخر ب از اس

Page 72: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

پشتی حياط توی سفيد و ــياه س پنگوئناستخر از باقیمانده الستيِک به تکه میرود. راهمیزند. عرض ُتک شد سوراخ پارسال بادی که

میآيد. و می رود را حياطکنار پرده پنگوئن از دست ــی تلفن به زن گوش

میآيد. خط میکند. زنی روی نگاه را

از حمايت ــن انجم ــر. خي ــه روز ب ــور: زن اپراتبکنم؟ کمکی میتوانم مريلند. چه حيوانات

ما، ــتی پش حياط در پنگوئن يک ــالم. زن: ساست. من

بپرسم میتوانم نشدم. متوجه سالم. اپراتور: زنمی گيريد؟ تماس کجا از شما

قطبی. از ــده پرن پنگوئن. ــن. پنگوئ ــک زن: يتاوسون.

هستيد؟ مطمئن پنگوئن. اپراتور: زن

ــم ني ــن ــه. م زن: بلديدمش. پيش ساعتجلوی دارد ــم ه االن

میرود. راه منواقعن؟ اپراتور: زن

کنيد. باور زن:شکلی چه اپراتور: زن

است؟همه مثل ــياه. س زن:با ــياه ها. س ــن پنگوئ

سفيد. شکمرا ــی گوش زن اپراتور:نگاه ــن م داريد ــه نگباغ ــدام ــه ک ــم ک کنفرار يک ــش خبر وحاست. داده را پنگوئن

که ــی جاي ــا ت ــه البتخبر جايی ــم، می دان

است. ندادهباشد. زن:

ــگاه ن را ــاط حي زن ــن پنگوئ ــد. می کنرا در زن ــت. نيسپنگوئن ــد. میکن بازکباب زير شکم رویــت. اس خوابيده ــز پــد میبين ــه ک زن رادر زن ــود. میش بلندپنگوئن ــدد. میبن را میآيد. شيشه پشت

میکند. نگاه را زن

Page 73: Reza Ghassemi

... دن

شيشک

غورآ

یدبرا

عیواق

ئنگو

پنی ـ

تد است. نشده مخابره پنگوئن فرار حاکی از گزارشی پرسيدم. اپراتور: زناينجاست. ولی االن زن:

میکنيد. اشتباه شايد اپراتور: زناست. شيشه پشت میکند. نگاه مرا دارد زن:

میکند؟ چکار اپراتور: زناست. حياط توی میکند. نگاه زن:

بعد و استراحت کنيد ساعت کنيد. دو حفظ را خودتان آرامش بهتر باشد میکنم اپراتور: فکر زندوباره نگاه کنيد. شايد نباشد.

نمیفهمم؟ را کفتر و پنگوئن بين فرق دارم لهجه چون يا شدم؟ ديوانه چيه؟ منظورتان زن:نواحی فاصله چون شماست. ــتگی از خس ــايد ناشی ش ــتم. نداش اهانت قصد اصلن! نه. زن اپراتور:

هم نمیکنند. پرواز پنگوئنها و میدانيد که است زياد خيلی تا اينجا سردسيرمسئولت، رييست، با کن وصل را من لطفا کار دارم. خيلی هم امروز نيستم. خسته من ببين، زن:

حرف بزنم. هست، چی که هروحش باغ ــت از نيس حيوان خانگی يک پنگوئن آخر ــويد. نش ناراحت می کنم خواهش زن اپراتور:

... هموصل کن. را قبلن گفتی، زن: اين ها

Page 74: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

میکوبد. ميز روی را ــی گوش زن ــود. میش قطع تلفن ممتد. صدای بوق

دوباره شماره می گيرد. زن میزند. شيشه با منقار به پنگوئن

سالم. برايان. الو، زن:چنده؟ ساعت تويی؟ سالم. برايان:

ــتی تو حياط پش پنگوئن ــک ــن. ي ک ــوش گ ــه. دقيق ــت و ده زن: هشخونهمونه.

که گفتم زديم. بهت ديشب حرفهامونو ــارا، ما س ببين مون! خونه برايان:تموم شده س. چی همه نظر من از

اينجاس. پنگوئن يک نزدم. زنگ اين برای کن باور زن:پيدا می کردی. پنگوئن! بهتر يک بهانه برايان: حداقل

ــازمان س به من . ببين بيا ــودت خ ــگاه میکنه. ــن رو ن م زن: االن دارهحمايت...

میکنی؟ درک بزنی! زنگ اينجا به تو نداره دوست سوزان ــارا، س برايان:جا خونهت همه ــه ــه ب نشاش که پيادهروی ببر را ــم برو پنگوئنت االن ه

خداحافظ. بشه. «نجس»

کوتاه با قدم های میرود، راه ــن پنگوئ میگذارد. ميز روی را ــی زن گوشرا ماهی میآورد. در تکه ماهی يک باز میکند. را يخچال در زن ــد. و تنخودش با منقار میبندد. پنگوئن مايکروفر را ــر می گذارد. در در مايکروفرا پرده آورد. درمی را ماهی زن میزند. زنگ مايکروفر میکند. ــب را مرتبيرون از پنجره را است. زن ماهی پشت در ايستاده میزند. پنگوئن کنارمیرود. نمیخورد. میزند. ماهی میدود. تک طرف به پنگوئن میاندازد.گوشی زن میزند. تلفن زنگ میکند. سفيدش خم شکم روی را ــرش س

برمیدارد. را

زن: الوــارا، س الو، ــون: کتاي

بخير. صبحــالم کتی، چه س زن:زدی. زنگ که خوب

ــده؟ ش چی کتايون: کار؟ ــر س نرفتی چراگفت نانسی زدم زنگگفتی ــردی ک ــن تلف

مريضی.ــم حال ــتش زن: راسباورت ــود. نب ــوب خ

نمیشه؟حالت ــرا ــون: چ کتاي

نبود؟ خوبــان. براي ــاله مس زن: يک نيست. مهم ديگهحياط ــوی ت پنگوئن

پشتی منه.خيلی تو سارا کتايون:ــری. میگي ــخت ســد. ش ــام تم ــان براي

بايد...

Page 75: Reza Ghassemi

... دن

شيشک

غورآ

یدبرا

عیواق

ئنگو

پنی ـ

تد

منه! پشتی حياط توی پنگوئن يک کن. ول رو برايان زن:پنگوئن؟ کتايون:

میزنه. چرت دارد االن کن. باور آره. زن:اومده؟ از کجا کتايون:

نمیدانستند. هم آنها حيوانات، از حمايت به زدم زنگ نمیدانم. زن:چکارش میکنی؟ االن کتايون:

ــتن، نيس که ــی وحش کمکم. بياد که زدم زنگ برايان به ــم. زن: نمیدونهستن؟ پنگوئنها،

اون اگر ول کن نيستی؟ چی به برايان زنگ زدی؟ آخه چرا برای کتايون:تحقير می کنی! رو خودت میکردی؟ چه کار نبود

میگفتم. يکی به بايد نمی کرد. کار ذهنم می کنم. خواهش کتايون. زن:پليس زنگ میزدی. کتايون: خوب به

بکشنش. میترسم. شايد زن:نه؟ نيست. سگ مثل است. گران پنگوئن نمیکنم. فکر نه. کتايون:

باشه. گرون بايد آره. زن:مرفين. و کمی احترام با میگيرنش. و پس ميان کتايون:

را زن میشود. جواب بيدار پنگوئن میزند. شيشه روی ــت به زن با انگششيشه ای میزند. در به منقارش میدهد. با

پليس. به می زنم زنگ هم من کارت. سر برگرد تو باشه. زن:

ازدواج میکنه. داره نزنی. به برايان زنگ ديگه بده قول کتايون: ببين،میکنم. سعی میدونم. زن:

کن. فراموش بده. قول نکن. سعی کتايون:نيست. اين سادگیها هم به تو نمی فهمی. باشه. باشه. زن:

خبر ــت. هس کتايون:هم پنگوئن رو به من

بده.حتمن. ــت. نيس زن:

خداحافظ.

ــع قط را ــن تلف زن ــاز ب را در ــد. می کنزن پنگوئن ــد. می کنزن ــد. میکن ــگاه را نــار کن در ــوی جل از با ــن پنگوئ ــی رود. مقدمهای گشاد میدودميز کنار و خانه تویدستش زن میايستد.آرام رویسر پنگوئن رابه پنگوئن ــد. می کشنوک زن ــت کف دســتش دس زن می زند. ــد. میکش ــب عق را به ــرش را س پنگوئنمیمالد. زن شکم زنزمين. روی مینشيندپنگوئن را ــردن گ زير.میکند نوازش

Page 76: Reza Ghassemi

٧٦

ک اري

ر بهـ

شـ

٧٦

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 77: Reza Ghassemi

٧٧

سم تر

میزو

ورنی ل

ت هادس

از

استيو می گويد اين بدترين ــاق تاريخ در نيم قرن اتفــت. مرگ مگی، اخير اساستر و بيتا را می گويد...

Page 78: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

شهروزمواليی به

جلسه اول:بدانيد بايد آن چه همه

ــت. اس ــته کش زنش را که گفت ــزو لورنگور گم و ــدت يک م ــش. بعد ــال پي دوازده سهمين توی يکی از پريده ــت. بعد هم اس ــده شو میکنند ــاق قاچ ــيگار س که ــق لکنتیها قايميامی در ميامی. به ــت اس ــانده رس خودش راکرده گل کار ــال حدود دو س ــورت الدردل و فبی ”آنتونيوی بعد کند. جمع پولی ــته تا توانسکرده ــی جور عال ــپورت پاس کس“ برايش يککه بوده دم کلفت ــی سياس آدم ــک ي که ماللورنزو هم او کوچک ــم تصادف اس ــب بر حسنخواسته و نفهميده هيچوقت لورزنو است. بودهــب دم کلفت صاح ــر که چه باليی س ــد بفهم

کلی و پاسپورت است. لورنزو با آمده پاسپورتو کرده پناهندگی ــای تقاض صددالری ــاهد شاگر و بوده چريک ــه ک کرده ــرهم س کلی قصهسه بعد از می زنند. دارش خايه از برگردد هاوانايک «کارت و شده موافقت با پناهندگيش سالو بعد است؛ به نامش صادر شده رنگ سبز» کرمآمريکايی پاسپورت يک او به هم ــال س از پنجکوچک ــازه مغ ــب يک صاح ــزو لورن ــد. داده اناست. مکزيکی همسرش است. فروشی خواروباريک حتی و داده وقت سر را مالياتش ــه هميش

است. نگرفته رانندگی جريمه هم بار

ــتفاده از اس با نمونه، ــی آمريکاي ــهروند اين شده تا ــوب، ــرکت بيمه خ ش بيمه يک خدماتخوابش میگويد من است. مهمان مجانی جلسهواقعن يا ــت، اس ديده خواب نمیبرد. نمیداند

Page 79: Reza Ghassemi

ــش پي ــال س دوازدههمين ــا "ب را ــش زنکرده خفه ــتها" دسمیگويد وقتی است.ــت ها"، دس ــن "هميجلوی دستهايش راــکان ــن ت ــورت م صنديده خواب میدهد.توضيح برايم ــت. اســش ــه زن ک ــد می دهنکرد ــت فرص ــی حتجيغ بزند. "ساعت سهخواب ــود. از ب ــح صبهم او ــدم. ــدار ش بيدهنش ــود. ب ــواب خکنار از تفش و بود باز

بود. ــده روی بالش گلوله ش کرک ــم موهاش بود. ريخته بالش ــب روی ليک و کرد باز چشماشو محکم. دادم. فشار و گذاشتم گلوش دور دستامو

تمام." و درآورد، خودش از زوزه مث صدايی

زنش که ديده خواب و خوابيده زنش کنار صبح تا لورنزو حادثه آن از بعدخواب را کردن خفه که کرده فکر خواب توی است. خوابيده کنارش زندهبيدار نمیشده، روشن که آنيبال ماشين صدای از وقتی ولی است. ديدهدراز به دراز باز کنارش سياه و چشمهای با لبهای زنش که ديده شده،مارسلال دستها همان با لورنزو است. بيداری اين که فهميده است، افتادهول ــه هميش آنيبال می کند. "زن قطعه قطعه با کارد و میبرد را به حماممی برد." حتمن بو ــردم رو يکجا بيرون می ب ــلال مارس حياط، اگر بود تومیبرد. از مارسلال را بيرون قسمتی يا هرشب روز هر هفته يک مدت بههمه که شب نصف و بر دور فرياد. و داد به شروع کردم اول شب "هموندعوا که صدای بود نشده سنگين خوابشون اونقد هنوز بودن، ولی خوابمارسلال بعد کفشای پرت کردم. ديوار و به در چيز کلی هم ــنفن. نش روــما زنها ش خدای من، بيرون. رفتم و ــدم پلهها دوي از و ــردم ــام ک رو پ

سمتر

میزو

ورنیل

تهادس

از

Page 80: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

ــنه پاش با ــوری چطمیرين؟ بعد بلند راهانداختم رو ــا کفشهعقب ــدوق صن ــوی تباال. برگشتم و ماشينمبا آنيبال زن پابرهنه.ــتين آس خواب لباســه راهپل ــوی ــه ت حلقالی از وايستاده بود ونگاه ــا رو م خونه در،فکرشو قبلن میکرد.ــايل وس و بودم کردهــه ريخت رو ــلال مارسمن اتاق. ــط وس بودمرو يقه ش ديد، که روــيد پرس و کرد جمع

ــم ــده؟ گفت ــی ش چو گريه کردم. ــت، رفروی گذاشت رو سرمکنار يقه ش سينهش.ــتوناش پس الی رفت.و عطر و ــرق ع ــوی بمیداد. شرجی هوایآنيبال آوردم ــانس ش

بيدار نشد."

ــد میگوي ــزو لورنمشکلشعذابوجداناينچرندياتنيست. وــلال در تقديرش مارسو شود کشته که بودهيک لورنزو دست هایوسيله الهی بوده برایبا ــر. تقدي آن ــق تحقروی اشارهاش انگشتلوزی ــهای، شيش ميزدستهای از میکشد.ناخن میترسم. لورنزورا کوچکش ــت انگشو ــت اس ــد کرده بلنکناره آن ــا ب ــی گاه

میخاراند. را لبش

يک االن ــط "من فقفکر ــم. مضطرب ــم کبه ــی ربط ــم نمی کنداشته جريان مارسلال

ــال م ــايد ش ــه. باشخانم ــه ــاده، ن کار زي

دکتر؟""شايد."

ــم میپرس ــزو از لورنپيش ــت هيچوق ــا آيکرده اعتراف کشيشدر هيچوقت ــت؟ اسسال حس اين دوازدهمیخواهد ــه ک کرده

شود؟ سبکگفتم که جريان "ايننمیکرد. اذيتم خيلیــراف اعت ــرا. ــی چ ولاز اينکه ــل کردم. قببيرون، ــم بزن ــا هاوانخيلی محله يک رفتمو ــال پ ــرت و دور و پاعتراف کشيش برایبه ــه راجع ن ــردم. کبه ــع راج ــلال، مارسآنيبال. زن با روابطمخب، بعد از اون شبــر س من ــه ــی ب خيلهر ــن تقريب ــی زد. ماون ــوی ت حتی روز.زنها ــه ک يک هفتههم دارن ــت معذوريبه ــا صبحه ــد. ميوماين که آنيبال محضبيرون، ــیزد م در از

ــته رو نشس و ــت دساول من. خونه میاومدبعدشم شروع همون، و می کرد پلکيدن دورسوال مرتب و خونه برمیکرد. "چرا مارسلالــال خوشگلش ش اينجوری چه نبرده؟ روــن اي ــده اوم ــش دلــذاره؟..." ب ــو پيرهنشبا آنيبال دوستی منمدم داشتم. شبها کهــه ک ــش در میديدمــينش ماش با ــت داشتو زنش میرفت و ورو بود ــته حياط نشس

Page 81: Reza Ghassemi

يه میزد، حرف براشدست بهم بدی حسگه ــانس از ش می داد.ــه ک ــی ــن، کشيش مــراش ب ــتم می خواسگوشش کنم، اعترافحاال ــود. ب ــنگين ســن توی کني ــم مجساون اتاقک مسخره منبه چسبوندم را دهنمگوشش اونم و توریــته گذاش ــور اون رو ازــن م و ــوری ت روی "من زن ــیزدم: م دادمیکنم. ــايهمو همسهی ــم اون ــرروز." ه

ــدم "فرزن ــه: می پرسمیکنی؟" چکار

تمام اول که ــه جلسبا ــزو لورن ــود، می شــبابهاش س ــن ناخــز مي روی ــد می زنمیگويد: و شيشهایــنيدم ش من "ضمننراز خيلی روانکاو ــه کبرای ــت، ــهدار اس نگــدم پيش آم ــن همي

شما.""البته." میگويم:

میگويم؟ را اين چرا

ــن روش ــينم ماشکه استارت نمی شود.خفهای صدای میزنممیدهد. زنگ میزنمــيار س تعميرکار ــه بچهار/هفت و ــت بيسبه نگاهی و ــد تا بيايــدازد. بين ــریاش باتشب ــت هش ــاعت ســين ماش توی ــت. اسمیبينمش. نشستهام.خيابان آنطرف لورنزونقرهای سواری يک بهو ــت اس داده ــه تکي

درها میخورد. آبميوهآبميوه میکنم. قفل راــود. میش تمام لورنزومیشود رد خيابان ازدر ــه خالی را و شيششيشه بازيافت سطلرا تلفنش ــدازد. می انــماره ش و درمیآوردبيست وانت میگيرد.ــار کن ــت و چهار/هفــتد. میايس ــينم ماشرابط سيمهای با مرداز ــود. میش ــاده پيمی آيم. بيرون ماشين

است. رفته لورنزو

دهم: جلسهخانـم بخيـر شـب آنچه ياهمـه دکتر،

بدانيد نبايددر را ــم ده ــه جلســکيل تش لورنزو خانهرفته ــش زن دادهايم.خانواده اش در است بهشوهر بزند. سر لئونمیکند ــر فک من همبيمارستان ــيک کشلورنزو ــتم. هس روانیــده ش خالی ــری بطمیکند. نگاه را تکيالــورد "رک ــد: می گوي

دکتر. ــم خان ــم زديــما." ش ــالمتی س به سالمتی "به میگويم:

تو."

جلسه بعد از نه ديگرــکل ــم که مش می دانلورنزو چيست. لورنزومشکل که می داند هميک او ــت. ــن چيس ممجاب زنجيرهای قاتلزنانی ــت. اس ــده شمیکند ــر فک ــه را کدارند، نامشروع روابطخواب. در ــد. می کشدستهای میکند فکر

سمتر

میزو

ورنیل

تهادس

از

Page 82: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

زنان گناه حجم میخواهد دارد. وديعه به را خداکم ــت، دس اين از مردانی ــد. کن کم را ــراه گمديگر قتل دو به گذشته، ــه جلس نه نيستند. درخفه خواب در سه را هر کرده است. اعتراف همخواب. است. در را هم کشته اورسال است. کردهاست شسته را اسيد واژن جنازه و شلنگ با بعدچند گفت، که خودش نماند. اينها را از اثری تاچيزی که گفت بعد کرد، نگاهم ــاکت س لحظههمينجا ــش می خواهد دل که میبيند ــن در مو سينه من، روی ــود. ش اعدام همينجا بميرد.اعتراف ــا زنها کليس توی "چرا گفت: بالفاصلهدقيقه ده کردم. ــازی ب موهايش با ــرن؟" نمی گيپاهای روی نهم را و هشتم هفتم و ــه جلس آخر

کرد. خوابيد و گريه من

خواب را اينها همه است که معتقد لورنزو حاالکوبايی آهنگی و گيتار میزند برايم است. ديده

بوی میبوسد. مرا بندها ترجيع در و میخواندکدام جلسه در نمیدانم میدهد. ــيگار ترش سپنجم. همان چهارم يا داد؛ تغيير جهت رابطه ما"نه." گفتم: پرسيد: "چيزی شده؟" که بود وقتتو تو. ــتم نه هس روانکاو "من گفتم: اصرار کرد.اين نه بدهم، تو گوش به درد من که دادی پول

بزنم." مشکالتم حرف به من راجع که

روی از را خودنويس من ــد. ش بلند ــش از جايحاال من. الزحمه حق "اين گفت: و برداشت ميز

بزن." حرف

ناراضی زنهای حرف های همان از کردم. ــه گريو میزنند، همانها که بيمارهايم هر روز از زدم.حل راه تنها که حالی در میکنم. تفسيرشان منبا برو کن ولش "برو عزيزم. که: ــت اس اين ذهنمولی برو." ــط فق . برو اصلن بخواب. ــر يکی ديگ

Page 83: Reza Ghassemi

میگويم: ــش جاي به طرفه، ــط دو رواب "درــی بيست جنس روابطشريک با است. درصدجنسیتانحرفبزنيد.جنسیات ــريک از ش

بخواه که ..."ــرد. ک ــم بغل ــزو لورنــد. بويي را ــم موهايبرای را خودم ــخه نسبغلش پيچيد. ــودم خرا ــتش دس ــردم. کمهرههايم ستون روی"ولش گفت: و کشيدآورد ــرش را س کن."ــدم. ببوس ــه ــو ک جل

را نگرفتم. جلوش

ــرم کم دور ــتش دسروی ــرش س و ــت اسلورنزو به پشتم شانهام.است. خوابيده ــت. اســرش بازدمش ت ــوی بگردنم. کنار میخورد بروم. بايد که ــم می دانو ــودم خ ــنگينم. سخودم با ــمهايم. چشــب "ش میکنم: تکرارنبايداينجا بخوابی.شب

بخوابی." اينجا نبايد

کنار خواب در لورنزوو ــد میبوس را گردنمچيزی ــپانيايی به اس

میگويد.

سمتر

میزو

ورنیل

تهادس

از

Page 84: Reza Ghassemi

٨٤

ک اري

ر بهـ

شـ

٨٤

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 85: Reza Ghassemi

٨٥

١١١٢

ن تما

پارر آ

اجست

ی مبرا

ی تان

داسر

غيتی

قعيمو

راستی ــِت دس همسايه ــن، وايتم ــم خان ــن، مــن زدن ــدای ويول از صــِت چپی... همسايه دس

Page 86: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

خانم ــن، م ــتی راس ــت ــايه دس همسدست همسايه صدای ويولن زدن از وايتمن،کريس وقتی ــت. اس من،کريس، متنفر چپیبه عصايش ــا ب وايتمن خانم ــن میزند، ويولاز چيزی ــس کري میکوبد. ــن م اتاق ــوار ديخانه به ــا عص نمیداند. صدای ــان اين جري

نمیرسد. اووايتمن خانم ــه ک میدارم نگاه را ــور در آسانسمی زند دور دردسر با آسانسور داخل شود. سوار

باشد. در روبروی واکرش تا

البی؟ گويم: میمیگويد: اوهوم.

ويولن میزنم. که نيستم من گويم: اين میمیگويد: میدانم.

من. کناری ــايه همس ــت. اس می گويم: کريس

۱۱۱۱ شمارهصدا و ــر س کم تو هم ــی گويد: می دانم. ولی م

نمیکنی!کرد خواهم سعی میخواهم. معذرت گويم: می

نشوم. شما مزاحم کهمزخرف میزند. پسر واقعن آن گويد: ولی می

شايد بگوييد؟ خودش به نيست بهتر گويم: میکند. تمرين پايين سالن در برود

آرام ــتد. می ايس ــور آسانس ــزی نمیگويد. چيمی رود. بيرون

صندوقهای ــک اتاق در را ــد خري ــه های کيسدنبال کيفم در ــذارم. روی زمين می گ ــتی پسرا ــتی پس صندوق در کريس ــردم. کليد می گ

میکنم. سالم میبندد.

Page 87: Reza Ghassemi

سالم. کريس:خوبيه امروز. چه هوای من:

نمیخواهی؟ تو بغل. زير کننده خوشبو و دندون خمير کوپن اوهوم. کريس:گذاشته ن. هم من برای نه. من:

. خوبه کريس:میکوبه عصا میشه. با عصبانی خيلی تمرين میکنی، تو وقتی ،۱۱۱۳ آپارتمان وايتمن، خانم من:

من. ديوار بهمیشنوه؟ گوشش هنوز پتياره اون مگه گور پدرش. درک. کريس:

خونه من. کوبيدن به ديوار به میکنه شروع میکشی، چون تا آرشه من: حتمن.میشم. فقط صدای کر میزنم پاک ــاز س وقتی ــنوم. نمیش من که چيزی ــکر. ش رو کريس: خدا

میشنوم. رو سازمحالت. به خوش من:

نمیکنی! و صدا کم سر هم تو میشنوم. خوب البته وقتی نمیزنم کريس:باشم. ساکتتر میکنم سعی می خوام. معذرت من:

.میکنم باز ۱۱۱۲ را آپارتمان در

١١١٢

انرتم

آپاجر

ستایم

برانی

ستادا

يریغ

عيتموق

Page 88: Reza Ghassemi

٨٨

ک اري

ر بهـ

شـ

٨٨

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 89: Reza Ghassemi

٨٩

ذبهجا

از ن

زنام

سه

زن خرد شده است. تقريبن ــتخوان هايش اس همه ی شکسته است. از دويست ــتخوان يک... و شش اس

Page 90: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

ــه ــن هم ــت. تقريب ــده اس ــرد ش زن خو دويست از ــت. شکسته اس ــتخوانهايش اسيکی و هشتاد بالغ، انسان يک استخوان ــش شبا فقط حاضر، ــال ح در ــت و کرده اس را خردو چهار قطعه استخوان زندگی نود چهارصد و

باد زندگی! میکند. زنده

ــتم. مصدوم هس زن ــب داوطل ــتار ــن پرس مــال پيش چهار س مادرم ــکين خودم. برای تسلحظه تا گفتند من ــه ب نبودم. من ايران ــرد. محرف بود اينجا ــرم دخت "کاش می گفته: آخرــی در يک کتابفروش من آن موقع ــم." می زديــان نويسندگانش ــم اس ــب حس بر را کتاب هاخودم با که دايم حرفی و تنها میکردم مرتباس ام»، «آر ال ــی «جی ک بود: اين ــی زدم، م

يو». تی

ــت، برای مادران اس بهتر کمی وضعم که االنرا مهربان» ــنونده «ش احتضار نقش ــال در حو صد چهار ــی توب يونا ــم. خانم ــازی میکن بــوهرش ش ندارد. ــی را کس چهار تکهای، نود وــرانش پس و ــده" ش "مرحوم خودش ــه گفته بکاليفرنيا در هستند بزرگی شرکتهای "روسای

ندارد." توقعی او" و کنگ" هنگ و

نمیآيد. ــت و خوابش صبح اس ــه ــاعت س سفکش خاطر به اند. کرده سرخوشش مسکن ها

میزند. حرف وار زوزه شکسته، که

شوهرم جا. اين اومديم پيش ــال دو س و "سیمادرش و ــم و س فيليپ و می کرد. من تجارتهنگ ــت برگش خودش و ــت ــا گذاش رو اينجاتاق يک می زد. سر ما به ماه دو ــالی س کنگ.

Page 91: Reza Ghassemi

مال يکی ــم، ــی مال س يک بود، ــپ ــال فيلي منشيمن می خوابيديم. اتاق ما توی مادرشوهرم.رابطه ــتيم. نمیدونم اسم نداش شوهری زن ويک ــم خودش ــادرش که مرد، م بود؟ ــا چی مسالم پنجاه من کرد. قلبی ــکته بعد س ــال سبازنشستگی بودم با ــبخت خوش بيوه يک و بود

و خونه." عالی

با آزاد کاملن ــقوط س حادثه ــی، در يونا توبهفتاد مرد يک مربی اش است. شده خرد چترــال قبل س ده قضا، بر ــت که دس ــاله بوده سپريدن موقع بوده. کرده ــت بازنشس را خودشهم با دو ــر ه و میکند ــکته س ــا چتر، مربی بساد در ــقف غله بیس يک انبار روی می افتنداسکات بين ساله، شصت توبی يونا خانم بری.نمیميرد. معجزهوار، میشود. له گندمها وتل

میشود. خرد

گفت ديدم. ــو بينگ ــگاه باش توی رو ــکات "اس«پرندگان ــرکت ش کنم. تجربه رو ــرواز بايد پگفتم ــود. ب ــرش و پس خودش مال ــی بال» بپرواز سال سابقه چهل گفت خودش میترسم؛پريد. «به خواهد ــاره دوب من خاطر ــه ب داره وخيلی ــکته کرد. س خوب، ولی من!»؛ ــر خاطحس زمين خوردم وقتی خيلی. بود. ترسناکچی اسمت فرو رفت توی بدنم. اسکات کردم

بود؟"

ــدا - آياين عجيب ــی ول بود. دردناک خيلی ــدا، - آيبود. شده تنگ مرد بدن وزن برای دلم که بود

نمیدونستم. و خيلی.

Page 92: Reza Ghassemi

٩٢

ک اري

ر بهـ

شـ

٩٢

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 93: Reza Ghassemi

٩٣

اماور

پان

ــر پس برمی گردد. ــرد مپاهايش را پشت صندلی ــت. اس ــته گذاش ــرد مــون... پاهات ــا، آق ــرد: م

Page 94: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

ــت پش را پاهايش ــر پس مرد برمی گردد.گذاشته است. صندلی مرد

من. سر پشت میخورن پاهاتون آقا، مرد:نشسته مرد کنار که زنی نمیدهد. جواب ــر پس

می زند. مرد بازوی روی است،میبينم. فيلم دارم کايل، هيس. زن:

من. صندلی پشت گذاشته پاهاشو کايل:مردم: هيس. بين صدايی از

دختری که می زند. پسر پای روی دست مرد باتکان میدهد. را پسر ــت، اس نشسته پسر کنار

هدفون را از سر بر میدارد. پسرپسر: ها؟ چيه؟

من. سر پشت میخوردن پاهاتون کايل:ببخشين! پسر:

روی را ــون هدف میگذارد. ــن زمي را ــش پاهاي

که را شستش انگشت دختر میگذارد. گوششمیکند. دهان توی ــت، اس چرب شده از ذرت

گردد. برمی مرد

داره آهنگ سينما ديوانه ای... اومده کايل: عجببسته. چشماشم میکنه. گوش

دنبال چی نمياد... ــش خوش از فيلم شايد زن:میگردی زير صندلی؟

تو کيف ــو ــم ت فندک ــی، زوي ــم. ــل: فندک کاينيست؟

ــيگار س ــه نمی ش که ــينما س توی ــی: نه. زويکشيد.

دادمش کنم میدونم. فقط يک پک. فکر کايل:تو. به

جا کجا ببين کن فکر نداديش. من به نه زويی:گذاشتيش؟

Page 95: Reza Ghassemi

بذارم؟ جاش که دارم چيه؟ کجا رو منظورت کجا؟ کايل:فيلمتو ببين. نداشتم. منظوری زويی: يواشتر..

داشتی. که می دونی خودت داشتی. منظور نه، کايل:خونه. دايم اومدی گردنت شال بدون هم پيش هفته ــتم. داش آره زويی:

نه؟ می گذاری، جا شايدم يا می کنی. گم رو چيزینمیبينمش، گفتم وقتی نه؟ میبينمش، هنوز من میکنی فکر تو کايل:

بفهم. اينو نمیبينمش. يعنیهيس. ساکت. مردم: بين صدايی از

توهم دارم. من کن. نگاه رو حاال فيلمت میگی. راست تو باشه. زويی:

ــت. ــته اس نشس موتور مردی روی پرده میکند. روی نگاه پرده کايل بهروی صورتش است که نگه داشته را زرد بلندش دست موهای با يک زنیو میشود خم زن میکند. باز شلوار مرد را دکمه ديگر ــت دس با و نريزدجز يک دامن که زن پستانهای به مرد میمالد. مرد پاهای زبانش را بين

می زند. دست است، نپوشيده ديگری چيز کوتاهچی بود؟ اسمت نيست؟ مرد: سردت

اماور

پان

Page 96: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

میدهد: جواب پر دهان با زن.خيس ابريشم نه. -

من سردمه؟ پس چرا مرد:میکند. بلند پاهای مرد بين را از سرش خيس ابريشم

وقت اون دارم. کار تا هزار امشب بکنم؛ کارمو گذاشتی اگر خيس: ابريشمبگذارم سر تو. رو لعنتی وقت بايد دو ساعت

نيست. سردت برام عجيبه که خوب مرد:مثل میکنه. داغت فکر عشق باشی، که عشقه. عاشق مال خيس: ابريشم

داری؟ سيگار من.میکنم. کم حسابت از ولی آره، مرد:

چيه؟ اسمت کن. کم جهنم. خيس: ابريشمهستی؟ کی عاشق حاال مرد: پيت.

نشسته. ماشينش توی اونجا که عوضی اون خيس: ابريشممیدونه؟ خودش نمیگی. جدی پيت:

هم که با میشه ــالی ــق منه. يکس عاش نم او چی؟ پس خيس: ــم ابريشمی کنيم. زندگی

میخندد. پيتمیگم. خيس: جدی ابريشم

رو بده؟ من ترتيب نياد االن خوب پيت:روی میکنم؟ کار دهنم با فقط چی ــه واس می کنی فکر ــم خيس: ابريش

داره. تعصب بدنم باقیمیگذارد. زن سر روی را دستش پيت می شود. کارش مشغول دوباره

بدم. رو پولت بيا بدی. ادامه نمیخواد کن. ول پيت:شد؟ چی خيس: ابريشم

شدم. پيت: گرمروی ــی عکس میآورد. را در میکند. پولهايش جيبش در ــت پيت دسبر را ــس عک و میکند پاک را ــش دهان خيس ــم ابريش ــن میافتد. زمي

میدارد.

عکس خيس: ابريشمکيه؟

و من ــس ــت: عک پيهمين روی مرده. زنم.

موتور.ــه ب ــس خي ــم ابريشــگاه میکند. ن عکســت به پش زنی با پيتموتور روی ــه درياچتوی زن اند. ــته نشسرا پيت ــه گون عکس

میبوسد.ــس: عک ــوی ت زن ماه ــه؟ میش ــاورت بزن ما موقع اين ديگه

شوهريم. وــون، اليس ــه ــت: ن پيمعلومه نمیشه! باورمــه. میش ــاورم ــه ب کتا هزار دو االن همينو شام بابت ــلفيدم سهم حاال تا ــروب. مشبود، ــده نش باورم اگهشدم. ــيرفهم ش ديگربا فرقش ــه ــازه، مگ ت

االن چيه؟احساس! بی اليسون: به بيا جالب! فکر يک

Page 97: Reza Ghassemi

موتور سيکلت ره همين ــين عروس ماش جایقوطی ببنديم. بزنيم و گل

ماشين. برای گفتهم تام به ديگه من پيت:خيلی ــوای. نمیخ بگو ــش به خوب ــون: اليس

نه؟ کليسا، دم موتور، میشه. باحالچطوری ــو؟ ت بلند ــن دام با ــی ول ــت: آره، پي

چرخها. الی میره بشی؟ سوارش میخوایباال. میدارم نگهش اليسون:

راحتتريم. بگيرم، رو تام ماشين همون نه، پيت:خطرناکه. درهس. همهش سنحوزه تا بعدش

میترسی. ــه از تغييرات مثل هميش ــون: اليسمیترسوندت. جديد کار يک فکر حتی

هيچوقت ــيدم، میترس تغييرات از ــه پيت: اگاين از ــیدادم. تغيير نم ازدواج ــنهاد پيش به تو

بزرگتر؟اين محض به ولی میکرد. فرق ازدواج اليسون:میشی. عصبی کنم، عوض رو مبلت جای که

به هم ــو ت ــور راحت ترم. ج اون ــوب ــت: خ پيکردی. عادت چيزايی

چی؟ اليسون: مثالصبحها کره ــد باي حتما مثال ــم. نمیدون پيت:

بخوری. زمينی بادومزمينی بادوم من کره عادت نيست. اين اليسون:

دارم. دوستداری، دوست موتور اگر تو عزيزم. ــه باش پيت:خاطر به من عروسی. برای ميارم را موتور هميننيست. چار هم راحت خطرناکه. خودت میگم.

راهه. ساعت

نيست. خطرناک اليسون:بگی. تو عشق کله خر من. هرچی باشه پيت:

پارک بلندگوی از ــد. می بوس را پيت ــون اليسمیکنند. پخش آهنگ

How many of you people out therebeen hurt in some kind of love affair

and how many times do you swear thatyou'll never love again?

How many lonely, sleepless nights How many lies, how many fightsAnd why would you want to put your-self through all that again?

تکان میدهد. را پای تو کسی

Love is pain", I hear you say" Love has a cruel and bitter way of paying you back for all the faith youever had in your brain

باز را چشمهايت میدهد. تکان را بازويت کسیگوشت بر می داری. را از روی می کنی. هدفون

چيه؟" "ها، میگويی:ــت اس ــته نشس جلويی صندلی روی مردی کهــر س ــت پش میخوردن پاهاتون می گويد :"آقا،

".من

Wet Silk Brand New Day / by Sting

اماور

پان

Page 98: Reza Ghassemi

٩٨

ک اري

ر بهـ

شـ

٩٨

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 99: Reza Ghassemi

٩٩

د؟ شو

میم ن

تمام

هرخوا

ی يز

رومرا

چ

نمی دانم سر کدام خيابان ــه آمد. ــتاده بودم ک ايسدستش ــفيدی س کاغذ ــت... بود. گفت حامله اس

Page 100: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

بودم ايستاده خيابان کدام ــر س نمیدانمحامله گفت بود. دستش سفيدی کاغذ آمد. که

است.کی؟ از گفتم:

را کاغذ رفت. و ــت زمين انداخ را ــفيد کاغذ سگرفتم. را دستش نمیرفت. راه تند ــتم. برداش

بود. دستش سفيد دستمالاو بهتر میدونی که تو معذرت میخوام. گفتم:

شد. من جدا از نشدنم خاطر بچهدار به

ــت گفته اس دکتر و ــيده پرس دکتر از گفت کهنبوديم. هم سازگار با و قبلی من ــود. که میشاثر هم بر ــه ضعيف ک و باز ضعيف ــيد مثل اس

کردم. قوی بود. قبول باز حاال او و نمیکنند.

نه؟ داريم، نگهش گفت:

داريم. نگهش گفتم:جوری ــون اين چ کنيم، ازدواج ــد ــت: باي گف

نيست. درستکردم. قبول

که تو ــاده ای! س چقدر ديگه ــو گفت: ت ــادرم مبهانهس. نمیشی. اينها همهش بچهدار

بلدن خوب زنها از بعضی چقدر گفت: ــرم خواهرفت. باز در قالب کنن. آه، چيزی رو هر

داد. نشان مادر میبافت، که ميزیای را رودرستش بده من نکش. رو نخ گفت: نکش، مادر

کنم.نشد؟ تموم گفتم:

ــرويس س برای ــره س. نف دوازده ــت: ــادر گف ممیبافه. ناهارخوريش

سرويس؟ کدوم گفتم:

Page 101: Reza Ghassemi

د؟شو

میمن

تمارم

واهخ

زیومي

ارچر

بعدن. میديم، توی ژورنال انتخابش کرديم. سفارش ناهارخوری، گفت:نشد؟ ازش خبری گفتم:

گفته تماس گرفته، اونها نداره. ولی با تلفن جديدش زد. گفت خونه زنگ پيش مادرش ماه گفت:مياد. بهار تا

شد؟ درست گفت: خواهرمــه. رياد وقت بش تمام زودتر بايد ــده. نازک ش دو جا از ــش نک رو نخ زياد ــی ول آره، ــت: ــادر گف م

نداريم.

من اصال شبيه که گفت مادرم آمد، دنيا به که بچه نيامدند. خواهرم و مادرم بود. بهار ما ــی عروسبیدندان با لثههای بودم. قرمز، ديده روز آن تا که بود همه بچههايی کردم. شبيه نگاهش نيست.

میکرد. گريه بود. کس همه و شبيه نبود هيچکس شبيه کوچک. دماغ و

بايد گفته دکتر شديد دارم. "افسردگی گفت: که زمستان، اول يا بود بود. پاييز فصلی چه نمیدانمعوض کنم." محيطم رو

چی؟ يعنی گفتم:نبينم. تا مدتی شما رو بايد بگيرم. بايد برم خونه جدا گفت:

شما؟ گفتم:و بچه. گفت: تو

بر خودش دنبالش نگردين. "گفته گفت: ــادرش م بود. رفته نبود. ــدم. ش بيدار از صدای گريه بچهشد." میگرده. خوب که

میگويم: مادرش کجاست. که میپرسد از من وقت ها بچه بعضی نشد. خوب هم شايد ــت. برنگشــا، بعضی از وقته بعضی چرا. ــد نمیپرس وقت هيچ چرا. يا کجا، ــد نمیپرس ديگه." ــور "يک کش"چرا اين که ــل مث می دهم. توضيح برايش بداند، ــت اس الزم نظرم به که را ــروف مع ــای «چرا»هاهميت هم من اهميتی نمیدهد. که میدانم ــی گوش میدهد، ول میکند، نگاهم می بارد." ــاران بمادرم از يکبار فقط ندارد. چرا ديگر که بايد بشود؛ میشود همانطور چيز همه هميشه نمیدهم.

تمام نمیشود؟ خواهرم روميزی که چرا پرسيدممیشکافه. هر چی که بافته شبها خودش گفت:

کرد. پاک را چشمهايش

Page 102: Reza Ghassemi

١٠٢

ک اري

ر بهـ

شـ

١٠٢

ک اري

ر بهـ

شـ

Page 103: Reza Ghassemi

١٠٣

زنف ب

حر و

دهر ب

شاف

ــمان آويزان زنجير از آســط يک کوچه است. وســهر. ــوت در مرکز ش خل... ــر معلوم انتهای زنجي

Page 104: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

يک وسط است. آويزان ــمان آس زنجير ازمعلوم انتهای زنجير شهر. در مرکز خلوت کوچهاز زرد و قرمز و آبی ــيم س ــت. چند رشته نيسيک ارتفاع در رد شده است. زنجير سوراخهایــتيکی پالس صفحه يک زمين، ــطح س از متریوصل شده و زنجير ــيمها س انتهای به ــکی مشدکمه قرمز رنگ است ــت. روی صفحه يک اس

است: شده نوشته آن روی کهPUSH AND TALK ــار فش ــت. اس ملکوت با حرف زدن ــوص مخصــانس ش خوش اگر می زنی. ــرف ح و ــی می دهيک کاغذ ــی کس میگيری. جواب هم ــی، باشاست. کرده آويزان زنجير انتهای به سبز بزرگ

رويش نوشته است: Out of Order For ever يکآدمخوشذوقدرطرف ديگرکاغذنوشتهاست:

Knock knockWho's There?GodGod Who?

."Hello" ــی میگوي و میدهی ــار فش را دکمهرحمان اهللا ــم "بس ــت. میگويی: نيس ــی صدايو میکنی ــر فک ــی ــکوت. کم س ــم"، و الرحيصفحه ــد. ــالم". صدايی نمیآي ــی: "س می گويمیکنی. دوباره نزديک ــت گوَش به را ــکی مشسالم". بهاراتا، يهوه، مها ُلرد؟ "خدا ؟ میگويیبيدار بود خوابيده کوچه ــر س ــتی که مرد مسفين ــش را ــود، دماغ میش نيم خيز ــود. می شمیدهی. تکان سر ."Cigar" می گويد و میکندبه رو و می کند تو به را ــتش پش میشود، بلند

میشاشد. ديوار

Page 105: Reza Ghassemi

زنفب

حرهو

بدشار

ف

Page 106: Reza Ghassemi

١٠٦

ک اري

ر بهـ

شـ

نشر افـرا منتشركرده است:

سبز شعر ساسان قهرمانگسل رمان ساسان قهرماناز دور بر آتش مقاله رضا عالمه زادهراز بزرگ من قصه رضا عالمه زادهگمزاد ها رمان شهريار عامریسرودهای جانب آبی گزيده سروده های شاعران ايرانی در تورنتو به کوشش بهروز سيمايی / ايرج رحمانیدرون دوزخ بيدرکجا شعر اسماعيل خويیبرگ گفت و شنيد مقاله محمد مختاریکافه رنسانس رمان ساسان قهرمانسايه ها قصه مهری يلفانیاز دروغ شعر ساقی قهرمانمعاشرت آب ها شعر عاطفه گرگينگسل(چاپ دوم) رمان ساسان قهرمان کاش ماهی ها و شير ماهی ها قصه حسن زرهیدهل ها و آوازها شعر حسن زرهیزير ستاره صبح شعر صمصام کشفیغزلقصيده من های من شعر اسماعيل خويیفمينيسم پوپوليستی و فمينيسم اسالمی مقاله هايده مغيثیاز سر ديوار شعر صمصام کشفیرنگ شعر ساسان قهرمان که جنده يعنی جان می بخشد به... شعر ساقی قهرمانگسل(چاپ سوم) رمان ساسان قهرمان زنان بدون مردان قصه شهرنوش پارسی پورنيم نگاه مقاله ساسان قهرماناتفاق رمان ايرج رحمانیحاال دوباره صدا شعر صمصام کشفی

اسامه اسامه رمان ايرج رحمانیبه بچه ها نگفتيم... رمان ساسان قهرمان

اما وقتی تنهايی، گاو بودن درد داره قصه ساقی قهرمان

ساقی قهرمان. همين! شعر ساقی قهرمانخلقيات ما ايرانيان مقاله محمدعلی جمالزاده

شهرزاد رمان عزيز معتضدیزبان ما، از آغاز تا زمان ما درسنامه زبان و ادبيات

فارسی ويرايش: ساسان قهرمانبه ياد انگشت های نسخه نويسم قصه اکبر سردوزامی

خاطرات من و آقا! طنز اسد مذنبیمن خود ايرانم مقاله مجيد نفيسی

چرا نمی پرسی چرا؟ قصه نسرين الماسیپنجاه گفت وگو گفت وگو با نويسندگان مهدی فالحتی

کويِر پر از ماه شعر مهدی فالحتی نبض قصه فريده زبرجد

بره های بلهوس، چوپان های بی سواد طنز اسد مذنبینت های متن من شعر عبدالرضا مقدم

شهر باريک قصه آيدا احديانی

منتشر می شود:

سيرکی که جهان ماست، سيلوانا قصه کوشيار پارسی

بندباز آماتور رمان ساسان قهرمان صبح بخير، شب بخير قصه ليال طالعی

هفده روايت مرگ شعر ساسان قهرمان مورچه پنجمی دروغگو بود قصه ساقی قهرمان

ديدارهای جمعه گزيده شعر و قصه از نشست های ماهانه «کلوپ ادبی کافه رنسانس - تورنتو»

به کوشش: ساسان قهرمان/ فواد اويسی

Page 107: Reza Ghassemi

Publisher

Author

Illustrator E

ditorG

raphic DesignerE

ditionIS

BN©

Afra Publishing

Aida A

hadianyTouka N

eyestanySasan G

hareman

Hassan K

arimzadeh

First edition / 2009978-1-894256-32-2

Iranian Short S

tories – 20th C

entury

All rights reserved. No part of this book may be reproduced or transmitted to any form or by any means, electronic or mechanical, including photocopying, recording or by any information storage and retrieval system, without the written permission ofpublisher and Author.

Page 108: Reza Ghassemi

کاري

ربهـ

شـ

Shahr-e Barik

(Narrow

City)

Aida A

hadianyA

fra Publishing / 2009