µÁy à z¼ µÁy µz - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... ·...

110

Upload: others

Post on 13-Feb-2020

4 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY
Page 2: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١ سال اول شماره اول

ادبيات تطبيقي ناسار مجله فصلنامه تخصصي

شماره اول ،سال اول م ٢٠١٧ –هـ ١٣٩٦بهار سال

مجلس شوراي اسالمي پروانه انتشار رسانه ٢٨/١٢/١٣٦٤قانون مطبوعات مصوب ١٣به موجب ماده ناسار در زمينه ادبيات تطبيقي (تخصصي) به زبان فارسي و ترتيب انتشار فصلنامه در تاريخ غير برخط

د.يگردصادر ٧٩١٢٥به شماره ثبت ١٦/١٢/١٣٩٥ www.jcl.naasar.irآدرس سايت:

Page 3: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٢ سال اول شماره اول

فصلنامه تخصصي ادبيات تطبيقي ناسار ناسار فصلنامه شناسنامه

فصلنامه: انتشار دوره عربي و فارسي: زبان

بيرجندي سعيده دكتر: امتياز صاحب بيرجندي سعيده دكتر: مسؤول مدير

كشاورز حبيب دكتر: سردبير الكترونيكي: نشر نوع

تطبيقي ادبيات: موضوع :تحريريه هيأت سمنان دانشگاه فارسي گروه/ طباطبايي حسن سيد دكتر مدرس تربيت دانشگاه فارسي گروه/ ذوالفقاري حسن دكتر مركزي تهران واحد اسالمي آزاد دانشگاه عربي گروه/ صابري علي دكتر مركزي تهران واحد اسالمي آزاد دانشگاه عربي گروه/ نژاد فاتحي اهللا عنايت دكتر سمنان دانشگاه عربي گروه/ كشاورز حبيب دكتر

Page 4: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٣ سال اول شماره اول

شروط نشر: تا – االتمق. باشد نو فكري و ايده شامل و تطبيقي ادبيات زمينه در كه پذيردمي را مقاالتي "ناسار" تخصصي مجله .شود نوشته عربي يا فارسي زبان به تواندميتنها -ثانوي اطالع

و روش سواالت، و فرضيه هدف،: شامل( مقدمه كليدي، واژگان فارسي، چكيده عنوان، شامل؛ ترتيب، به بايد مقاالت .باشد انگليسي، چكيده و منابع فهرست نتيجه، بحث، اصل ،)تحقيق پيشينه

حاشيه. شود نوشته Times New Roman فونت با انگليسي چكيده و ١٣ سايز B Badr فونت با فارسي مقاالت .باشد سانت ٣ صفحه باالي قسمت در و سانت ٢ پايين و راست و چپ سمت از صفحه

مقاله، اي كتاب نويسنده خانوادگي نام: (شيوه اين به شود ذكر پرانتز داخل در كوتاه صورت به مقاله متن در ارجاعات) مقاله و ابكت تفكيك به( خارجي منابع سپس و فارسي منابع ابتدا مقاله انتهاي در و) صفحه شماره جلد، انتشار، سال

.شود نوشته الفبايي صورت به مؤلفان خانوادگي نام براساس .شود ارسال و نوشته جدا صفحه يك در نويسندگان مشخصات

[email protected]: شود ارسال ذيل، ايميل طريق از و ورد فايل در مقاالت .است معذور كلمه، ٧٠٠٠ از بيشتر حجم با مقاالت پذيرفتن از مجله :مآخذ فهرست مشخصات نگارش شيوه مصحح، يا ممترج نام كتاب، نام ،)پرانتز داخل انتشار تاريخ( ،)نويسندگان/ نويسنده( نام خانوادگي، نام: كتاب براي) الف

.ناشر نام: نشر محل) بعد به دوم( چاپ نوبت مقاله عنوان« ،)پرانتز داخل انتشار تاريخ( ،)نويسندگان/نويسنده( نام خانوادگي، نام: مجالت در مندرج مقاله براي) ب

.مقاله پايان و آغاز صفحة مجله، شمارة و دوره ،مجله نام ،»گيومه داخل )انتشار تاريخ) (نويسندگان/ نويسنده( نام ،خانوادگي نام: هادانشنامه يا مقاالت مجموعه در مندرج مقاله براي) ج .لهمقا پايان و آغاز صفحة ناشر، نام: نشر محل ويراستار، يا گردآورنده نام كتاب، عنوان ،»گيومه داخل مقاله عنوان« وضوعم عنوان« ،)رؤيت تاريخ يا و مقاله سرآغاز در شده درج تاريخ( نويسنده نام خانوادگي، نام: اينترنتي سايتهاي) د .اينترنتي سايت آدرس و نام ،»گيومه داخل مقاله يا

Page 5: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٤ سال اول شماره اول

مندرجات فهرست ٥ سردبير سخن

٦ آمريكايي مكتب اساس بر كردي و عربي ادبيات در معشوق سيماي تطبيقي بررسي ٢٤ كاشاني سپيده و طوقان فدوي اشعار در پايداري هايمايهدرون تطبيقي بررسي ٤٣ دري فارسي و عربي عروض كاربرد مقايسه ٦٩ معري ابوالعالء و ناصرخسرو اشعار در ديني هايانديشه و دين جايگاه بررسي

٨٨ پيكارو هايشخصيت بر مقامات تأثير ١٠٥ انگليسي هايچكيده

Page 6: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٥ سال اول شماره اول

سردبير سخن برايش قيدقي برنامه و راه و مشخص آينده هنوز كه نوپاييست و جديد هايگرايش از يكي ما، كشور در تطبيقي ادبيات هايگرايش از ييك عنوان به بلكه نشده، شناخته مستقل دانشگاهي رشته يك عنوان به هنوز رشته اين. است نشده ترسيم اين شد، گفته چنانكه. شودمي تدريس ارشد،كارشناسي مقطع در تنها هم آن معدود، دانشگاه چند در فارسي ادبيات ستعدادا پرورش و منابع تهيه و معرفي و بسيار هايپژوهش نيازمند جهت، همين به و دارد قرار مسيرش ابتداي در رشته

زبان دو به تطبيقي ادبيات با مرتبط مقاالت نشر با تا است اميدوار "ناسار" تخصصي ادبيات مجله. است زمينه اين در و ثيرتأ يبررس به كه آنجايي از تطبيقي ادبيات. بردارد رشته اين تقويت و توسعه راه در چند گامي فارسي، و عربي

زمينه ناي در تالشي هرگونه كه است واضح پر و است بسيار اهميت داراي پردازد،مي مختلف هايادبيات ادبي ثرهايتأ . كند كمك رشته اين ارتقاي به تواندمي

بركت و خير پر ماه با است مصادف كه هـ١٣٩٦ ماه خرداد در نشريه اين شماره نخستين تعالي، ايزد ياري به اكنون مراحل در كه گرامي محققان و دانشمندان و بزرگواران تمامي از و شاكريم را بزرگ خداوند. شودمي منتشر رمضان، هب گامي اش،شماره هر در مجله كه اميدواريم همچنين. كنيممي قدرداني بودند، ما ياور و يار مجله، اين نشر مختلف

. ندك پيدا ارتقاء "پژوهشي-علمي" درجه به بتواند دور چندان نه ايآينده در مجله و بردارد شدن، بهتر جهت در و جلو باهللا إال توفيقي وما

Page 7: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٦ سال اول شماره اول

بررسي تطبيقي سيماي معشوق در ادبيات عربي و كردي بر اساس مكتب آمريكايي و طاهربگ جاف وردپژوهانه: صعاليك و سيديعقوب ماهيدشتيه ممطالع

١دكتر امير مقدم متقي ٢پوريمسعود باوان

٣نرگس لرستاني چكيده

هاي ادبي و بيانگر احساسات و عواطف شخصي شاعر است. موضوع اصلي آن، ذكر جمال ادبيات غنايي، يكي از گونهروحاني (عرفاني) و كمال محبوب و معشوق و شكايت از بخت و روزگار است كه به دو نوع جسماني (عاشقانه) و

هاي مختلف سرشار از بيان اين احساسات و عواطف در قالب شعر است. ادبيات عربي و شود. ادبيات و زبانتقسيم ميزنده و پوياي دنيا شاهد بيان اين احساسات هستند. شاعران اين دو زبان در شعر خويش توجه كردي به عنوان دو زبان

اند. بيان سختي عشق،ته و به توصيف زيبايي مادي و معنوي وي پرداختهخاصي به محبوب و معشوق زميني داششكايت از محبوب، دوري و هجران محبوب از وي از ديگر مباحث مشترك در اين دو ادبيات است. مقالة حاضر برآن

ماي معشوق يتحليلي و با تكيه بر مكتب آمريكايي ادبيات تطبيقي، به بررسي س -است تا با استفاده از روش توصيفيدر شعر صعاليك عرب و نيز سيد يعقوب ماهيدشتي و طاهربگ جاف به عنوان دو تن از نمايندگان ادبيات كردي

بپردازد. ادب غنايي، معشوق، ادبيات عربي، صعاليك، ادبيات كردي، سيديعقوب ماهيدشتي، طاهربگ جاف كلمات كليدي:

مقدمه -١ مباني نظري و بيان مسأله پژوهش -١-١

در آن هدف نخستين شاعر، گزارش عواطف دروني در صورت بياني زيبا «ادبيات غنايي يكي از انواع ادبي است كه باشد. دايرة اين عواطف بسيار گسترده و در عين حال متنوع است؛ از احساسات عاشقانه و تغزلي گرفته تا عواطف

) ٩١و ٩٢: ١٣٨٨(زرقاني، » واطف فردي و اجتماعي ديگري عانگيز... و همهانگيز، تمسخرآميز، دردآلود و حزنطرب

(نويسنده مسؤول) [email protected] جانيآذربا يمدن ديشه دانشگاه يعرب اتيادب و زبان گروه اريدانش ١ [email protected] جانيآذربا يمدن ديشه دانشگاه يعرب اتيادب و زبان يدكترا يدانشجو ٢ gmail.com Niaiesh٦٠٨٧@ گرمسار واحد ياسالم آزاد دانشگاه يعرب اتيادب و زبان يدكترا يدانشجو ٣

)٩٦تاريخ انتشار: خرداد ٩٦(تاريخ دريافت مقاله: فروردين

Page 8: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٧ سال اول شماره اول

شايد اصطالح ادبيات غنايي در اثر ترجمه به ادبيات ما راه يافته «كه بيانگر احساسات و عواطف شخصي شاعر باشد. ترجمه گويند، به غناييها كه به شعر عاشقانه و عاطفي، الشعر الغنائي ميباشد، ليريك در عصر ما، شايد به تبع عرب

: ١٣٨٣(شميسا، » برند. به هر حال معادل قديم آن غزل است.اند و به دو معني اشعار عاشقانه و بزمي به كار ميكرده) در اين گونة ادبي تمام كوشش شاعر بر آن است كه تجارب روحي فردي . . . و گريزپاي خود را در زنجير ١٣٣

زمان بربايد و زندگي جاودان ببخشد و در امكان تجربة مجدد را به كلمات مقيد كند تا از اين رهگذر آن را از چنگ )١٥٧: ١٣٧٤روي خويش و ديگران بازبگذارد. (پورنامداريان،

بحث عشق نه تنها«هاي احساسي مختلف، اهميت و برجستگي آن در ادبيات است. دليل انتخاب عشق از ميان حوزهافالطون، مطرح بوده بلكه در تاريخ فلسفة اسالمي نيز از همان ابتدا مورد توجه در تاريخ فلسفة يونان، حتي پيش از

پرستي ) عشق يكي از اركان مهم جمال٦٥: ١٣٨٧پورجوادي، » (فارابي و ابن سينا بوده است. فيلسوفان و در رأس ايشان ) ٧٦: ١٣٨٤و ماحصل زيبايي است. (اسكويي،

فتد ااست و آن تخمي باشد كه در صحرا به زمين مي -به كسر حاء – عشق) مأخوذ از حبهگويند اين واژه («و برخي ديگر آن را برگرفته از حب دانسته كه به معناي جايي است كه در آن آب بسيار جمع آيد. نيز گويند

گذارند و گروهي ديگر آن را از ريشة حب به معني به معني چهارچوبي است كه كوزة آب را بر روي آن مي ) ٤٤٨: ١٣٨٩(هجويري، » دانند.لطيفه و قوام مي محل

: ١٣٧٣(شمس قيس رازي، ».كلمة غزل در اصل لغت، به معناي عشقبازي و حديث عشق و عاشقي كردن است« سرايي حديث در غزل اند؛ اماچون اين نوع شعر بيشتر مشتمل بر سخنان عاشقانه است، آن را غزل ناميده« ) و٤١٥

) ١٢٤: ١٣٨٤(همايي، »بلكه ممكن است متضمن مضامين اخالقي و دقايق حكمت و معرفت باشد.مغازله شرط نيست . موضوعات اصلي غزل، بيان احساسات و عواطف و ذكر جمال و كمال معشوق و شكايت از بخت و روزگار است

)٣٠٤: ١٣٨٣ا، (شميس» موضوع غزل بيان احساسات و عواطف در ارتباط با قهرمان اصلي غزل يعني معشوق است.«مشهور بودند؛ صعلكه در لغت به » صعاليك«اند، به گروهي از شاعران عرب كه در اين مقاله مورد بررسي قرار گرفته

: ١٤٠٨منظور، (ابن» صعلوك فقيري است كه هيچ مالي ندارد.«معناي فقر است و صعاليك به معناي فقيران آمده است : ٢٠٠٩جوهري، » (معناي فقر است.لوك، به معناي فقير و تصعلك به صع«ماده صعلك) جوهري آورده است: ذيل م مادة اما در كال اندهاي بزرگ به اين اكتفا كرده و معناي فقر را براي آن ذكر كردهماده صعلك) تقريبا اكثر معجمذيل

ها، زيرا كهؤبان: گرگذ« العرب در مورد صعاليك آمده براي آن استخراج شده است. در لسان» ذأب«ديگري از ريشه كردند و ذؤب الرجل وتذأب يعني آنان همانند گرگ هستند و ذؤبان العرب: دزدان و صعاليك آنها هستند كه دزدي مي

: ماده ٢٠٠٩: ماده ذأب/ جوهري، ١٤٠٨منظور، (ابن» پليدي كرد و از نظر زيركي و خباثت به سان گرگ شده است.كه ذأب براي آن آمده نشانگر آن است كه فقر سبب تن مال و ثروت است و اينذأب) صعلكة به معناي فقر و نداش

Page 9: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٨ سال اول شماره اول

گردد انسان دزد گشته و همانند گرگ گرسنه، در بيابان زندگي كند. ابوزيد قرشي در جمهرة أشعار العرب به معناي مي) چندين عمل ٥٦٥: ١٩٩٢(قرشي، » پردازد.صعلوك فقير است و نيز كسي كه به غارتگري مي« عرفي آن پرداخته است

( همان: »نبود حكومت مركزي« )،٣١: ١٩٨٧(حفني، »فقر« گري دخيل بودند مانند:گيري پديده صعلوكدر شكل )٦٤(همان: »جزيره عربستان) و طبيعت شبه٤٦

آداب ترين زبان واند؛ زبان و ادب طوايف كرد يكي از ديرينهدو شاعر نيز از حوزه زبان كردي مورد بررسي قرار گرفتههاي مختلف در شود كه با لهجهدنيا محسوب مي ه) اين زبان، چهلمين زبان زند٣٤: ٢، ج١٣٨٦ايراني است. (بهار،

هايي از عراق، تركيه، سوريه، غرب ايران و به طور پراكنده در برخي كشورهاي ديگر كاربرد دارد. اين زبان قسمتي، زازاكي، هورامي و لهجة پنجمي كه نام واحد بر آن اطالق نشده است و اسامي داراي پنج لهجه است: كرمانجي، سوران

) زبان ٩: ٢٠٠٧زندي، نهند. (ري و كرمانشاهي بر آن مييلي)، كلهمتعددي از جمله گوراني، خانقيني، لكي، فيلي(فهند با كردي هورامي، زبان شود و زماني در پيوهاي فيلي، كلهري و لكي تقسيم ميكردي جنوبي، خود به زيرمجموعه

نك به آن سروده شده است. (» سرانجام«آثار گرانسنگي از جمله دفترهاي داده ومعيار شعر كردها را تشكيل مي-هاي زبان كردي وجود ندارد و اغلب مورد اختالفبندي مشخصي در مورد گويش) البته تقسيم١٤: ٢٠٠٥خسروجاف،

مورد اتفاق محققان است: سوراني، كرمانجي، هورامي و كردي جنوبي است. نظر است، اما آنچه كه تا حد زيادي ضرورت پژوهش -١-٢

همجواري لدلي به كه هستند بشري تمدن هايادبيات پربارترين و ترينمهم از كردي و عربي پرسابقه و كهن ادبيات دو ايجاد باعث موضوع همين و اندداشته يكديگر با آشكار و پنهان صورت به متقابلي ارتباط همواره فرهنگي قرابت و

باترين شعر كردي، يكي از زي .است گشته ادبيات دو اين در شعري ديگر فنون و محتوا شكل، وزن، در بسياري تشابهات هاي آن در زمينه توصيف عشق و معشوقاشعاري است كه متأسفانه تاكنون مهجور مانده و لزوم شناخت بيشتر زيبايي

ديدگاه نسبتا نو و تازه و مقايسه آنها با ادبيات غني عربي و به ويژه شعر صعاليك، ضرورت اصلي نگارش اين از يك پژوهش بوده است.

روش پژوهش -١-٣ي و اتحليلي و با تكيه بر مكتب آمريكايي ادبيات تطبيقي، از روش كتابخانه -پژوهش حاضر با رهيافتي توصيفي

ترتيب كه، ابتدا منابع پيرامون ادبيات غنايي، غزل، صعاليك و نيز ادبيات كردي به طور مختصر برد؛ بدين اسنادي بهره ميمورد بررسي قرار گرفته و در ادامه با رويكرد تطبيقي به تحليل و واكاوي اشتراكات شعري دو ادبيات عربي و كردي

توجه به قي بيادبيات تطبي« نويسد:يقي ميپرداخته شده است. رنه ولك به عنوان پيشتاز مكتب آمريكايي ادبيات تطبپردازد. نيز امكان ندارد كه بتوانيم آن را در روش واحدي محصور موانع سياسي، نژادي و زباني به بررسي ادبيات مي

آيد كه ولك هيچ حد و مرزي را در ادبيات تطبيقي به رسميت ) از اين تعريف چنين برمي١٩٦: ١٩٨٧مكي، » ( كنيم.

Page 10: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٩ سال اول شماره اول

د و وي قائل به مطالعة ادبيات به عنوان يك كليت است و مقايسه ادبيات با هنرها و علوم و معارف انساني را شناسنمي داند.ممكن مي

هاي پژوهشسؤاالت و فرضيه -١-٤ سؤاالت اساسي كه در اين پژوهش در پي پاسخ بدان هستيم عبارت است از:

اند؟كردي كداممفاهيم مشترك ادبيات غنايي در دو ادبيات عربي و اند؟شاعران دو زبان چگونه به تبيين مفاهيم مرتبط با عشق در شعر پرداخته

هاي پژوهش نيز عبارتند از فرضيه اند.شاعران عالقه خاصي به توصيف مادي معشوق خويش داشته و در شعر خويش فراوان به آن اشاره داشته -١ معنوي معشوق پرداخته است.شعر عربي بيشتر از شعر كردي به توصيف -٢مضاميني مانند هجران و دوري محبوب، شب بيداري، تحمل سختي عشق و . . از مضامين مشترك شعر دو ادبيات -٣

است. پيشينه پژوهش -١-٥

بررسي سيميالوژي «) به نام ١٣٨٨( اينيا و فاطمه كوليوند و زهرا طهماسبي در مقالهباقر طاهريپيرامون عشق؛ عليدر شماره اول، سال اول نشريه ادبيات تطبيقي كرمان به بررسي » ن عشق در اشعار نزار قباني و حميد مصدقمضمو

) در ١٣٩٢( نژاداند./ صديقه عليپور و ربابه يزداناشتراك موضوع عشق به معشوق و مردم در شعر دو شاعر پرداختهدبيات در شماره هشتم نشريه ا» اشعار شاملو و قبانيمفهومي عشق با نگاهي تطبيقي به شناسي پديدهزيبايي« مقاله

) در مقاله١٣٨٦آيد: رضا افخمي عقدا (در مورد صعاليك مقاالت زير به چشم مي تطبيقي دانشگاه شهيد باهنر كرمان. اي است كه به بيان آراءنامه يزد مقاله، سال هشتم مجله كاوش١٤شماره » غربت و بيگانگي در شعر صعاليك جاهلي«

و نظرات شعراي صعاليك درباره فاصله طبقاتي، تبعيض نژادي و عصيان در برابر آن، گريز و بيگانگي دروني، غربت ) در ١٣٨٩هاي موجود در جامعه جاهلي پرداخته است./ حسن سرباز( مكاني و تالش و اميد براي اصالح واقعيت

مجله آفاق الحضارة االسالمية به بيان ٢٥شماره در» الصعاليك وشعرهم في العصر الجاهلي« اي تحت عنوانمقالهي اي كه به بررسي تطبيقها و اخالق صعاليك و مهمترين مضامين و خصائص شعر آنان پرداخته است.اما مقالهويژگي

موضوع عشق در دو زبان عربي و كردي پرداخته باشد يافت نشد. معشوق در ادبيات صعاليك و كردي -٢

غزلي و طللي خالي نبود و آنان نيز به هبسان ساير شاعران جاهلي و اسالمي و اموي، از مقدمشعر شاعران صعاليك تبعيت از شاعران ديگر، شعر خويش را با ايستادن و گريستن بر اطالل و دمن يار و گفتگو با محبوب و شكايت و گله

اليك را اين گونه توصيف نموده است. اند. يوسف خليف براعت استهالل شاعران صعاز فراق و هجران وي آغاز كرده

Page 11: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٠ سال اول شماره اول

كشد كه شان تصوير زني ضعيف را به تصوير ميبدون شك آن براعتي ممتاز است كه شاعران صعاليك در آغاز قصايد«» كند.اش، نصيحت محبوبش را رد ميدوست وي (شاعر) به عنوان يك قهرمان در كنار وي است و به خاطر انديشه

ازد سحور قصائد شاعران صعلوك و كرد زبان بوده و شواهد شعري آنان به وضوح ثابت مي) زن، م٢٦٦: ١٩٨٤(خليف، كه زن در اين اشعار، محبوبي دوست داشتني است كه شاعر به وي مشتاق بوده و از دوري وي ناله كرده و گريه سر

دهد.ميك نسبت به محبوب خويش داشته توجهي كه شاعر جاهلي صعلو«اي فراوان در شعر صعاليك دارد زن محبوب، بهره

م هاي ديگر بوده و شاعر عرب با غزل و نسيب و توصيف مستقيزنان بيشتر بود و بسيار بيشتر از شاعران ملت هاز بقينهايت آرزوي شاعر اين بود كه « ) و٨٨: ١٩٦٠(الهاشمي، » پردازدو گاهي غيرمستقيم به وصف محبوب خويش مي

بتواند رضايت وي را جلب كند و غير از وي، زني ديگر اين حس را در وجود شاعر محبوب، آواز وي را بشنود و كرده ) شاعر صعلوك و كرد، محبوب خويش را دوست داشته و از فراق و دوري وي ناله مي٨٩(همان: » انگيخت.برنمي

ين ابراز عشق به اشكال دادند. او اين كار را با صدق عاطفه و صفاي باطن و عفت نفس و احساسي عاشقانه انجام ميها را جهت خوانندگان روشن هايي از هريك، آنايم با ذكر مثالمختلف در شعر آنها نمايان گشته است كه ما سعي نموده

سازيم. هجران و دوري محبوب -٢-١

ود د و وجرسرسد، تأثير عشق به باالترين حد خود ميگاه كه محبوب دور است و ديدار وي امري دشوار به نظر ميآنگردد تا وي گريان و شاكي از شب بيداري و كند و اين امر سبب ميشاعر را سرشار از درد و غم و اندوه و سوز مي

شوند، فرياد برآورد. صخر الغي هذلي، اندوه و رنج خويش و شدت اندوهش را از دوري هايي كه از وي دور نمياندوه :كندو فراق محبوب بيان مي

زود حبابها من عاودني أجد ما وعز بدهماء أني كمد فإنني نواها صرف شحطت وقد حبها عاودني

)٣٧٩: ٢٢، ج١٩٦٣(اصفهاني، پرسد كه آيا بعد از فراق و دوري، ديدار وجود دارد و آيا طبيب، خوله و هجران وي را ذكر كرده و سؤال ميبن عبده

گويد: يابد؟ پس مييي ميقلب اسير شدة وي نزد خوله، از بند رها مشغول الدار ديبع عنها أنت أم موصول بعدالهجر خولة حبل هل

ليوالف كيالد هايف المدائن أهل مجاورة دار يف لة يخو حلت مكبول منك ورهن ف يلط رس ذكرتها ح يترج من القلب فخاعر

Page 12: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١١ سال اول شماره اول

)١٣٥: ١٩٩٨(ضبي، (ر.ك ج.ك. » سبب اصلي در دوري و هجران بين شاعر و محبوب گرديده است. گاهي درگيري بين دو قبيله«

)٥١ـ ٥٢، ١٩٧٩فاديه، گويد:باره مي شنفري در اين

فاستقلت أجمعت عمرو أم أال بأمرها عمر أم سبقتنا وقد

فأصبحت فباتت أمست ما ينيبع بعدما مةيأم يعل فواكبدا

تولت أذ رانهايج ورعت وما أظلت يالمط بأعناق وكانت فولت فاستقلت أمورا فقضت

ش زلتيطمحت فهبها نعمة الع

)١٠٨: ١٩٩٨(ضبي، هجران و دوري محبوب، زندگي عاشق را سرشار از تلخي و ناكامي خواهد كرد كه آثار آن را در شعر شاعران غزلسرا

اين هجران را به تصوير كشيده است. وي در بيت زير، توان ديد. طاهربگ جاف نيز در ابياتي چندبه وفور و وضوح ميمحبوب را جان خويش دانسته كه دوري وي سبب ناراحتي شاعر شده و از ماه تابان خويش( محبوب) شكايت كرده

كه جگرش تكه تكه شده است رهوهناوم ماهي تابانم رگي ههته جهت لهره لهردي هيجره گياني گيانانم وهخوشي دهدل نه

)١٩: ١٣٨٠جاف، ( ترجمه: از درد هجران جان جانانم ناخوشم و جگرم تكه تكه است، اي ماه تابانم بيا.

شاعر در بيت زير، محبوب را با عناويني مانند ماه رخسار و لقمان مورد خطاب قرار داده است؛ وي دل خويش را از توصيف كرده استدوري محبوب غمگين دانسته و جگر خويش را از دوري وي زخمي

رهرگم بو فيراقت زوو كه لوقمانم وهخمه جهره زهمدا مانگي روخسارم وهدل له هيجرت وا له خه )٢١(همان:

ترجمه: اي ماه، رخسار! دل به خاطر دوري و هجران تو غمگين است و جگرم به خاطر فراق تو زخمي است، اي لقمان من بيا.

ه كه هجران را تمام كند زيرا كه وي تاب و طاقت از كف داده است.شاعر از يار جفاكارش خواست رهم خوارم وهت چوو به جاري ياري خهره تاب و تاقهفاكارم وهي جهمكوژه گيانا به هيجران ئهمه

)٢٤(همان: خوارم بيا.ترجمه: اي يار جفاكار! مرا با هجران مكش و بيا زيرا تاب و طاقت از كف رفته است، اي يار غم

Page 13: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٢ سال اول شماره اول

تحمل سختي عشق -٢-٢گردد كه مندي از قرب وي و شادي وصال وي و سپس قطع اين رابطه، سبب ميدوري محبوب و نديدن وي و بهره

خوابي گردد؛ شاعران صعاليك فراوان دربارة اين شب بيداري و كم خوابي سخن داري و بيشاعر دچار شب زندهاز خواب گشته واش انداخته بيرعد و برقي كه وي را به ياد محبوب دوست داشتنيبن ورد با ديدن گويند. عروه مي

فراق وي پشيمان است، محبوبي كه روزگاري همسر وي بوده و از نعمت قرب وي برخوردار بوده است اما او اعمال كند:يان مياش برگشته و شاعر در هر جا و مناسبتي اين موضوع را بعروه را نپسنديده و پيش خانواده

ق عمقيأرقت وصحبتي، بمض د يإذا قلت استهل علي قد

تكشف عائذ بلقاء، تنفي ار سلميين ديسقي سلمي، أ

ريلبرق في تهامة، مستط ريحور ربابه حور الكسي

ل عن ولد شفوريذكور الخ ريإذا حلت مجاورة السر

)٦٢ـ ٦٣: ١٩٥٣، عروة بن الورد(

حريم ن باند. مالك شان را ربودهكه زنان قلب و عقلاند تا جايينسبت به زنان عشق ورزيده و شيفتة آنان شده شاعران گويد:مي

ترحة شيالع يف تلق لم منعمة م بها لم أقض لبانةيأه

فتجدعا كولم تلق بؤسا عند ذا وكنت بها في السالف الدهر موزعا

)٦٣: ١٩٩٥(اصمعي،

رغم خشم و سنگدلي و صالبت و سواركاري و شجاعت و جرأت در رويارويي با برخي از شاعران صعاليك عليشان هيچ ابايي نداشتند تا جايي كه برخي اند، از ذكر گريه و زاريكردهخطرات، كه در تمام اشعار خود بدان افتخار مي

مبينيم كه بر منازل محبوبش (أاخته است. پس عروه را ميها عاطفه را برانگيخته و فراق، آنان را اندوهگين ساز آن پردازد:خويش بر آن منازل مي عمرو) ايستاده و به توصيف گريه

أبان من النواصف بمنعرج عمرو أم منازل تعرف ألم الجمان النظم من كمنحدر مني الدمع فغاص بها وقفت

الزمان مر وجهه وجده حي وصل يلبث لن ولكن )١٩١: ١٩٨١(الخواجه،

Page 14: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٣ سال اول شماره اول

نهد كه در حالت عادي تحمل آن بسيار سخت از نظر عاشق، عشق و فراق محبوب درد و رنج زيادي را بر دوش وي مي هاي پياپي خويش را همچونگشايد. شاعر اشكها ميرسد كه وي به ناچار زبان به بيان اين سختيو دشوار به نظر مي

كه كاري از دستش ساخته نيست.خون ديده در حالي رداس گاهي به سهوهم به ههر خويني سريشكم خاكي نيه بيكهعي له بهم سهكهند دهر چههه

)١٠: ١٣٨٠(جاف، كنم، خاكي نيست كه به اين خاطر بر سر بريزم.ترجمه: هر چقدر در جهت بند آمدن اشك خونينم تالش مي

اش را به بازي تخته نرد تشبيه كرده كه اقبال بد خويش ناله سر داده است؛ وي زندگيشاعر در بيت زير از بخت و ها براي وي مناسب نبوده و نيز شش در هميشه از وي بسته شده است. بسته شدن شش در در بازي تخته هيچگاه تاس

نرد، نشانگر از نهايت بدشانسي است. وهردهستي نهرم گيراوه داماوم به دهش دهم شهكهتهخيني بهتهعبههينا كهس چاكي نهفهك نهيه

)٢٤(همان: .امهاي بختم حتي يكبار نيز خوب در نيامد، شش در از من بسته شده و من در چنگال نرد اسير شدهترجمه: تاس

است و از شدتسيد يعقوب از درازي شب ناالن است و دل خويش را به سان بلبلي دانسته كه از دوري گل، در عذاب نارحتي، غم را همنشين دايمي خود دانسته و دل خويش را از دوري محبوب به سان اسفند بر روي آتش دانسته است:

دلم پابست زلف يارن امشو دلي ديرم عزيزا ماچه بلبل

نه يارم همنشين نه دوست همدم ژ بس دردم گرانن قابض روح

روي يارم دل زارم ژ هجر

له بخت من دريژ و تارن امشو ژ سوداي رخ گل خارن امشو له تنهايي غمم غمخوارن امشو ژ قبض روح من بيزارن امشو سپنديون كه بم سر نارن امشو

)٢٥: ١٣٧٧( ماهيدشتي،

دلي دارم كه همانند بلبل از شدت . /استترجمه: امشب دلم پابست زلف يار است و از بخت من شب تاريك و دراز به ./نه يارم همنشينم است و نه همدمي دارم و بدين خاطر، غم غمخوار من است./ دوري روي گلف همانند خار است

دل زارم به خاطر دوري يارم همانند اسفند . /خاطر شدت و سنگيني دردم، قابض روح نيز از گرفتن روح من بيزار است روي آتش است.

شكايت از محبوب -٢-٣

Page 15: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٤ سال اول شماره اول

گردد گاهي عواطف زن به دگرگوني و عدم ثبات توصيف شده است، چرا كه زن شيفتة زيبايي، ثروت و جواني مرد ميشود و اين امري است كه شاعران به وضوح در شعرشان بدان اشاره و هر جا كه اين موارد را بيابد قلبش مايل به آن مي

شان را بيان كرده است:ني محبوب و عدم پايبندي آن بر عشقاند. ثعلبه بن صفير دگرگوكرده اسريأبدا علي عسر وال لم دوم وصالهايوأري الغواني ال

)١٠٨، ١٩٦٠(الهاشمي،

بعضي از شاعران كه گرايش زنان به جوانان و دوري آنان از پيران را ديده و اين امر وي را آزار داده است دست به گويد:كه محبوبش را مخاطب قرار داده است ميبراي پيري خويش آورده است، عروة در حالي تضرع زده و داليلي

ن تتابعتيوما شاب رأسي من سن

الوقائع بتهيش ولكن طوال )٨٢: ١٩٥٣، عروة بن الورد(

مثل سواركاري و قهرماني، اند تا نظر زن را از منظر حسي و شكل انسان به سوي خصال ديگراين شاعران كوشيده

گويد:بن حريم مياخالق و بخششي معطوف ساخته تا نظر وي را از جواني و قدرت برگرداند در اين باره مالك شاب الرأس مني فإنني يكفأن

ت بغرةيفواحدة ان ال أب ة أن ال أحمت كلبنايوثان

وثالثة أن ال تقذع جارتي ورابعة أن ال أحجل قدرنا

ي الخيل تقرع بالقناوأني ألعد

ت علي نفسي مناقب أربعايأب إذا ما سوام الحي حولي تضوعا

اف حوصا لنودعايإذا نزل األض هم مقذعايإذا كان جار القوم ف

ن الشتاء لنشبعايعلي لحمها ح معنايد ليحفاظا علي المولي الحر

)٦٤: ١٩٩٥(اصمعي،

نيم. بيها ضعف و نرمي و خواري در مقابل زن را مينمايندة بخش دوم از صعاليك است كه در شعر آن« بن نطاح بكر گويد.ها وي ميوي به جهت پيروزي در بدست آوردن وصال آن

والجسر الرصافة نيب دار أهل

عذبوني ببعدهم وابتلوا قلبي ما تهب الشمال إال تنفست

ظي بطول الصدود يأطالوا غ دين طارف وتليبحزن

ن جودييوقال الفؤاد للع

Page 16: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٥ سال اول شماره اول

رحمونييقل عنهم صبري ولم لي نفسإ يكام فيوكلتني األ

ديد الشريرت كالطريفتخ بت وانتهي مجهودييفأع ي

)٤٨ـ ٤٩: ١٩، ج ١٩٦٣(اصفهاني،

شكايت از محبوب گشوده است؛ شاعر از سيديعقوب نيز همچون ساير عاشقان و شيفتگان در شعر خويش زبان به ن اي به وي محبت كند و بديمند است زيرا سه سال از وي مراقبت كرده و اكنون وي حاضر نيست حتي ذرهمحبوب گله

دهد براي انديشيدن و نه عقل وي توان خاطر سيديعقوب بين عشق و عقل حيران است زيرا نه عشق به وي مهلتي ميالنظير زيبا ايجاد كرده رهايي دارد، شاعر با آوردن خرمن، جو و ورزير( برزگر) يك مراعات انديشيدن تدبيري براي

است: من خرمن گونا جوي نادي له ورزيريژ صد حسنت خرمن دور ژ كم يپاسبان ساله سه

ژ عقل و عشق حيرانم نه زانم قول كامين كم

كات تدبيرينه عشقم پيم ادا مهلت نه عقلم )١٧: ١٣٧٧(ماهيدشتي،

دهيترجمه: سه سال از خرمن حسن تو پاسباني كردم اما تو از خرمن گونه ات حتي يك جو به برزگر نميدانم حرف كدام يك را گوش دهم كه نه عشق به من مهلت مي دهد و نه عقل تدبيري بين عقل و عشق حيرانم و نمي

انديشد.ميگشايد، وي محبوب را از جور سيد يعقوب از جفاي يار خويش دل آزرده است و زبان به نصيحت و گاليه از وي مي

هاي ديگر، شاعر وي را انتخاب كرده است، سيد و جفا و عاقبت سخت آن برحذر داشته و نيز اين كه با وجود محبوبدهد، بر باد نسپارد زلف خويش را كه بوي مشك مي خواهد با مژگان خود بر وي تيري نزده ويعقوب از محبوب مي

خواهد كه با وجود عقل و فهم باالي خويش، دست از مردم آزاري برداشته شود و از او ميزيرا كه سبب دلتنگي وي مي و راه دوستي پيشه سازد :

دلبرا جور و جفا كي خوفت اژ باري نيه تير مژگان دي له جرگ و زلف مشكين دي و باد

بر ار فهمت زيادن بوچ دكي آزار خلقدل

يا خيالت واسه دي گوناي گلناري نيه بوي مشك و زخم پيكان طرز دلداري نيه شيوه صاحب كماالن مردم آزاري نيه

)٢٤(همان:

Page 17: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٦ سال اول شماره اول

.پنداري كه ديگر گونه گلناري وجود نداردا ميترجمه: دلبرا! جور و ستم مي كني ايا از خداوند ترسي نداري؟ ي (موجب آزارم . تير مژگان بر جگر زده و زلف مشكين خويش را بر باد مي دهي كه اين كارها روش دلداري نيست/

دلبر اگر فهم تو زياد است چرا مردم آزاري مي كني؟ مردم آزاري، شيوه افراد صاحب كمال نيست./ مي شود)اير عاشقان و شيفتگان در شعر خويش زبان به شكايت از محبوب گشوده است. وي در بيت طاهربگ نيز همچون س

هاي دروغين شاهر را آزرده زير محبوب را به دنيا تشبيه ساخته است كه هرگز در پي ديدار برنيامده و مدام با وعده خاطر مي سازد

ردامرويه به فهر ئهكو دونيايه ههصلي كارت وهصل و نيه ئهي وهعدهي وهدهر لحظه ئههه )١٠: ١٣٨٠(جاف،

دهي در حالي كه خبري نيست، كار تو نيز همانند دنيا، امروز و فردا كردن است.ي وصل ميترجمه: هر لحظه وعدهكرده آتش بيه اي تشنالد و نيز خود را به ققنوس افسانهشاعر خويشتن را به بلبلي عاشق تشبيه كرده كه از فراق يار مي

وفايش خواسته كه برگرددگرفته و از يار بي رهددارم وهسوتيم ياري غهگريم، گا دهگيان گه دهسم ئاگر بهقنهنالم قهبولبولي زارم ده

)٢٤(همان: ، اي زمسوگريم و گاه مينالم و مثل ققنوس آتش به جانم، گاه ميكنم و ميترجمه: همانند بلبل عاشق هميشه گريه مي

يار غدار بيا. محبوب و صفات وي -٢-٤ صفات معنوي -٢-٤-١

شده تا او نسبت به حجاب يكي از چيزهايي كه دختر عرب را متمايز ساخته است، حيا و عفت او است كه باعث ميوده و حزن بها عالقمند شوند حتي اگر اين امر در فراق محبوب خويش پايبند باشند و به همين دليل مردم بيشتر به آن

گويد:بن حداديه در اين باره ميو اندوه بر وي غالب شده و چيزي جز گريه باقي نداشته باشد؛ قيس ها اللثام وأعرضتيفشدت علي ف

ق المدامع يوأمعن بالكحل السح )١٥٠: ١٤، ج ١٩٦٣(اصفهاني،

است؛ اين امر در زمان يك كار سخت و دشوار اتفاق افتاده اما گاهي اتفاق افتاده كه دختر عرب نقاب خود را برداشته مش گاه كه از كمين قوگونه كه ليلي اخيليه آناست مثال زماني كه معشوق بر مرگ محبوب خويش ترسيده است همان

ه كبراي قتل محبوبش آگاه شد در راه وي نشسته و نقاب خويش را برداشت كه توبه اين امر را بعيد شمرده و دريافت اتفاقي افتاده است و از راه رفته بازگشت و اين امر را در شعر خود آورده است :

Page 18: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٧ سال اول شماره اول

لي تبرقعتيوكنت إذا زرت ل

فقد رابني منها الغداة )٨١: ١٩٩٩(بن مبارك،

عرب نسبت به تمنع و خودداري يكي ديگر از صفات زن محبوب اعراب است كه نسبت به آن حرص دارند و شاعر

ابراز آن تمايل دارد. شاعر صعلوك دائما عشق خود به محبوبش را بيان كرده و طالب قرب وي است و ذليالنه و گريان انگيز خويش را از فراق بن حداديه، فرياد حزنكند. قيس طمع خويش در پي جلب رضايت و وصال وي را بيان مي

آورد:ميي وي و تمنع او بر محبوب و ناز و كرشمه كا أم مالي كبدلت من جدواو

كفال مدركا خطا لدي أم مال كوان الذي أملت من أم مال

شكوت إلي الرحمن بعد مزارها

ايحتفرن وساديطوارق هم اياة فقاضيحا في الحيوال مستر

ايأشاب قذالي واستهام فؤاد ايوما حملتني وانقطاع رجائ

)١٥٠ـ ١٥١: ١٤، ج١٩٦٣اصفهاني، (

طاهربگ در بيت زير به ممانعت دلدار اشاره نموده و لب وي را مايه زندگي خويش دانسته است. س ناژي به بي قووتزاني خو كه كههدي ليوي ئالت دهنعم له شهكه مهمه

)١١: ١٣٨٠(جاف، ترجمه: مرا از شهد لب سرخت منع مساز، مي داني كه كسي بدون غذا نخواهد زيست.

سيد يعقوب بيشتر به صفات مادي و جسماني محبوب اشاره داشته و كمتر به صفات معنوي و اخالقي محبوب پرداخته :است مگر در ابياتي اندك مانند

قربان حياتم تو كه ناتي له حياتم سر گرد وفاتم گذري كر له وفاتم )٢٣: ١٣٧٧(ماهيدشتي،

رچه در زمان حيات من نيامدي، قربان وفاي تو شوم، حداقل در زمان مرگم ترجمه: قربان شرم و حياي تو شوم كه اگ بر من گذري كن.

ام) و نيز (وفاتم: وفاي تو و وفاتم: هنگامكه در آن با آوردن صنعت جناس، بين كلمات (حياتم: شرم تو و حياتم: زندگي مرگم) به زيبايي دوچندان بيت افزوده است.

وصف مادي محبوب -٢-٤-٢

Page 19: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٨ سال اول شماره اول

ش كند كه از اسالف خوييابيم كه در ذهن خويش عناصر فراواني براي زيبايي مشاهده ميبا نگاهي به شعر جاهلي درميبه ارث برده است و نيز عناصر زيبايي ديگري كه از محيط اطراف خويش برگرفته مانند گاو وحشي، آهوان، سنگ

تنها به يك محبوب عشق ورزيده است و اخالص خويش مرمر، عاج فيل، آب خالص و سرد و.... و مي بينيم كه شاعر )٩١: ١٩٦٠را در مورد وي بيان داشته است. (الهاشمي،

هاي آن را به تصوير اند و با ذوق خاصي، زيباييشاعران به جسم زن توجه خاصي كرده و آن را دقيقا توصيف كردهها عشق دگي خبري ندارند، خوششان آمده و به آنهاي عرب كه هنوز از زناند. شعراي صعاليك از دختر بچهكشيده

اند، قتال كالبي در اين باره گفته است:ورزيده دعوني إلي طاعة الهوييوإني ل

كواعب أتراب مراض قلوبها

(شعر القتال الكالبي، موسوعة الشعر) رم و اد بر آن وزيده است و ناي متحرك شني تشبيه ساخته است كه بسليك، پهلوهاي پرگوشت محبوبش را به تپه

بزرگ گرديده است: كأن مجامع األرداف منها

ح هارايه الرينقي درجت عل

)١٨٨: ١٤١٣(فرحات، گويد:ريب ميبنهاي ظاهري زيبايي زنان است، مالكبلندي و طول گردن، يكي ديگر از جلوه

كأن النار إذ شبت لليلي

نوارأضاءت جيد مغزلة )٣٠٨: ٢٢، ج١٩٦٣(اصفهاني،

پردازد:شرا نيز به طول گردن محبوبش ميتأبط

نياق القرط غراء الثنايا

وريداء الشباب ونعم خيم )١٦٨: ١٤١٣(فرحات،

تان جزيره عربس شبه هاي ظاهري موصوف در شعر است، خصوصا درسفيدي پوست در محبوب نيز يكي ديگر از جلوهكه رنگ غالب آنان گندمگون بوده است و عالوه بر آن شاعران، موهاي بلند و به هم بافته را بسيار در شعر خويش

نطاح در مورد سفيدي محبوبش و موهاي سياه وي آورده است:بن اند، بكربيان كرده بيضاء تسحب من قيام فرعها

فكأنها فيه نهار ساطع

وتغيب فيه وهو وصف أسحم مظلم هايعل ليل وكأنه

)٦٤: ١٩٩٥(ابوتمام،

Page 20: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٩ سال اول شماره اول

بنها يكي ديگر از مظاهر زيبايي بوده است كه در شعر صعاليك مورد توجه بوده است، قيسزيبايي دهان و دندان گويد:حداديه در اين باره مي

فما نطفة بالطود أو بضربةحران صاد واليري وان يطيف بها

الذي بأطيب من فيها إذا جئت طارقا

بقية سيل أحرزتها الوقائع إليها سبيال غير أن سيطالع من الليل واخضلت عليك المضاجع

)١٤٨: ١٤، ج١٩٦٣(اصفهاني،

بابونه تشبيه ساخته استكاش به گل هاي محبوبش را به خاطر شدت سفيديبن ريب، دندانمالك وتبسم عن نقي اللون عذب

كما شيف األقاحي بالقطار

)٣٠٨: ٢٢،ج ١٩٦٣(اصفهاني، اما در شعر كردي اين موضوع با دقت بيشتري مورد توجه قرار گرفته است؛ از ديرباز توصيف زيبايي محبوب و به ويژه

ارهاي گونه كنظير محبوب خويش بوده و بدينشاعران براي بيان زيبايي بيچشمان و مژگان دلدار، يكي از ابزارهاي گيري از عناصر زيباسازي، فضاي زيبايي غيرعاقالنه و از روي عشق خويش را توجيه نموده است. سيد يعقوب با بهره

انسته كه خونريز د به شعر خويش بخشيده است؛ وي عالوه بر آوردن تركيباتي مانند سپاه مژه، چشمان نگار را لشكري پردازد:به غارت وجود عاشق مي

چاوان نگارم و سپاه مژه ماچون

ريژ امه وقت چپاوهاي لشكر خون )١٨: ١٣٧٧(ماهيدشتي،

است.دهند كه اي لشكر خونريز! اكنون زمان چپاول ترجمه: چشمان نگارم به سپاه مژگان فرمان مي شاعر ضمن اشاره به نابود شدن چاه هاروت در بابل عراق، علت نابودي آن را عاملي غيرطبيعي، يعني افسونگري چشم

محبوب دانسته و بدين گونه به زيبايي و فسونگري چشمان محبوب اشاره داشته است: ماوه شاري بابول چاهي هارووتنه

فسوون چاووي جادووتله كوي خويندويه ئه )١١: ١٣٨٠(جاف،

اند.اند، چشمان فسونگر تو در كجا جادو خواندهترجمه: شهر بابل و چاه هاروت هاروت باقي نماندهيكي ديگر از عناصر توصيف زيبايي محبوب در شعر، ابروي دلبر بوده است. سيد يعقوب با استفاده از عناصر خيال و

زيبا، به زيبايي هرچه تمام به توصيف محبوب خويش پرداخته است. وي در مورد مالمتگراني كه وي آوردن تشبيهات اند، گناه را بر گردن ماه رخساري انداخته كه با تير ابروان خويش، جگر وي را به درد آورده را در عشق سرزنش كرده

Page 21: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٢٠ سال اول شماره اول

ر توصيف ماه رخسار، با آوردن كلمه قوس نوعي گيري از استعاره، دتقصير دانسته است. شاعر ضمن بهرهو خود را بي ايهام تناسب در بيت ايجاد نموده است: كمان، قوس ابرو

عزيزان ماه رخساري ژ قوس ابروان تيري و جرگم آشنا كردن ندارم هيچ تقصيري )١٧: ١٣٧٧( ماهيدشتي،

ساخته و من هيچ تقصيري ندارم.ترجمه: عزيزان! ماه رخساري با تيري از كمان ابروان خويش، مرا اسير طاهربگ نيز به مانند اسالف خويش، به زيبايي مزگان محبوب اشاره نموده كه تيري كاري بر دل وي نهاده و سبب

خوابي وي گشته است.بي وهوتهسرهدا نهتا داني نهوان تا صب ههت تيريكه كاري بوو له دل دوو شهيكاني موژهنيشي په

)٢٣: ١٣٨٠(جاف، م.ااي چشم بر هم نگذاشتهات همچون تيزي پيكاني است بر دلم و دو شب تا صبح، لحظهترجمه: اي محبوب! نوك مژه

بيني، يكي ديگر از اعضاي محبوب و دلبر است كه در غزل مورد توجه قرار گرفته است؛ سيد يعقوب نيز از اين قافله شوده است. وي بيني محبوب را كشيده و حجاب بين دو چشم دانسته، عقب نمانده و زبان به توصيف بيني محبوب گ

اعر شدة آن بر زمين چكيده است، شآب گيري از تشبيه آن را به سان شمع مجلس شاهان دانسته كه قطرهسپس با بهره گي دل شده است:تگيري از تشبيه، بيني محبوب را چون شبنم بر روي غنچه بهاران دانسته كه سبب آشفبار ديگر با بهره

بيني چون قامت قدرت كشيده چون شمع مجلس خسروان چيده چون شونم نه روي غنچه بهارن

بين و حجاب ما بين ديده ش هر آن چكيدهقطره گداخته

دشوارن پريش دل گرفتارن )٤٨: ١٣٧٧( ماهيدشتي،

اي بين دو چشم است. / ( بيني) همانند شمع مجلس شاهان است كه و همانند پرده ترجمه: بيني وي كشيده است شود.قطرات آن چكيده است./ و نيز مانند شبنم بر روي غنچه بهاران است كه سبب آشفتگي دل مي

عت نگيري از صيكي ديگر از ابزارهاي سيد يعقوب در توصيف زيبايي محبوب، زلف و رخ دلدار است؛ شاعر با بهرهالعارف، زلف و رخ دلدار را به شب روز توصيف كرده يا آن را ابري سياه دانسته كه بر روي بديعي تشبيه و نيز تجاهل

آفتاب سايه انداخته است (ابر سياه، زلف و افتاب، رخ محبوب) و در ادامه رخسار محبوب را به سان ماه و زلفش را كه در اعتقاد عامه سبب -و اگر چه سبب ايجاد قمر در عقرب شده به سان عقرب دانسته كه بر روي آن افتاده است

اما سيد يعقوب به اين قضاي بد نيز راضي است: -بدبختي است

Page 22: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٢١ سال اول شماره اول

م زلف و رخ دلبره يا ليل و نهارهئه خسار تو وك مانگ و دو زلفت وه كو عقرو

وشي باني هتاوهرشي پردهيا هوره ضاوههرچن كه قمر عقروه راضيم به ق

)١٨( همان: ترجمه: آن زلف و رخ دلبر است يا شب و روز؟ يا ابر سياهي است كه مانند پرده بر روي افتاب افتاده است؟ / رخسار

اي الهي راضي تو مانند ماه و دو زلف( گيسوان) تو مانند عقرب است، هرچند كه قمر در عقرب شده اما من به اين قض هستم.

طاهربگ در بيت زير، روي زيباي محبوب را به سان ماه تابان و لب شيرين وي را شكروار دانسته است؛ بايد دانست كه ماه در ادبيات نماد زيبايي و شكر نيز همواره نماد شيريني بوده است:

ر دا مهستي به قهقورباني روخت بم كه شكه

ر داكهواجي به شهبت بم كه رهيراني لهحه )١٠: ١٣٨٠(جاف،

لب تو هستم كه سبب شهرت شكر گشته است. م كه ماه را شكست داده و سرگشتهترجمه: قربان رخ تو گردبيت ديني داشته است، درسيد يعقوب ماهيدشتي، قطعا آگاهي كامل نسبت به دانش و تاريخ و نيز اشارات تاريخي و

زير وي معتقد است هركس به نوشيدن شراب لب محبوب نائل آيد به سان حضرت خضر(ع) خود را تا ابد از مردن دانسته است :» آب حيوان« رهانيده و در واقع لب محبوب را برابر با

يي مي كردوه هر كسي لو لبده تامي جرعه

ي كرده وهخضر آسا خوي له مردن تا ابد ح )٢١: ١٣٧٧(ماهيدشتي،

اي از لب تو بنوشد خود را به سان حضرت خضر(ع) تا ابد زنده نگه داشته است.ترجمه: هركس جرعهطاهربگ، لب شيرين محبوب را هم زمان سبب درد و نيز درمان خويش دانسته است؛ يعني دستيابي به آن را سبب

دانسته و در پارة دوم كالم، معشوق و محبوب را ماية حيات خويش دانسته درمان و دوري از آن را سبب درد خويش است:رت كهم واله ليوي شهفاكهردو شهتي دهعيله

رهرمانم وهردو دهياتم دهي ژين و حهمايه

)١٩: ١٣٨٠(جاف، حيات من و اي درد و درمانم بيا. تو بستگي دارد، اي مايه ترجمه: سبب درد و شفاي من به لب هاي

: نتيجهادبيات غنايي و به ويژه غزل در دو ادبيات عربي و كردي سرشار از توصيف زيبايي مادي و معنوي محبوب است؛

ديدن وي شاعران غزلسرا توجه خاصي به زن و بويژه محبوب خويش داشته و از دوري و هجران آنها ناله سرداده و ناند. اين شاعران در اشعار خويش از تصاوير سنتي و و قطع ارتباط و وصال وي را سبب شب بيداري خويش دانسته

Page 23: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٢٢ سال اول شماره اول

اند. آنان عليرغم خشم و سنگدلي و صالبت و شجاعتشان، گريه و زبان و تشبيهات قوي در وصف محبوب سود بردهتلف از دگرگوني محبوب و عدم پايبندي وي به عشق گله شان را از دوري محبوب مخفي نساخته و در ابيات مخزاري

اند. شاعران صعلوك و كرد زبان در دو بخش صفات معنوي و مادي به توصيف محبوب خويش و شكايت كردهاند؛ در بيان صفات معنوي به حيا و عفت و تمنع و خودداري وي اشاره داشته اما از عشق وي به مال و ثروت پرداخته

وده و تر باند اما تفاوت عمده در اين موضوع است كه شاعران صعلوك در توصيف معنوي قويو جواني ناليدهو زيبايي شاهد توصيفات دقيق و زيباي محبوب از جانب شاعران كرد زبان هستيم. تحمل سختي عشق، درد هجران محبوب و

بررسي، است.شكايت از محبوب از ديگر اشتراكات در غزليات عربي و كردي مورد : منابعفهرست احياء التراث العربي.، بيروت، دارلسان العرب)، ١٤٠٨منظور، محمد بن مكرم(ابن

، بيروت، دارالجيل.لحماسة)، ا١٩٩٥ابوتمام، حبيب بن اوس(، ٢٣٠-٢٣١، شماره كيهان فرهنگي، »صائب تبريزي و مكتب جمال در عرفان اسالمي«)، ١٣٨٤اسكويي، نرگس(

.٧٦ -٨١صص ، القاهره، موسسه المصريه.األغاني)، ١٩٦٣اصفهاني، علي بن حسين ابوالفرج(

، بيروت، شركة داراالرقم .االصمعيات)، ١٩٩٥اصمعي، عبدالملك بن قريب( ، بيروت، دارصادر.منتهي الطلب من اشعار العرب)، ١٩٩٩بن مبارك، محمد (

، چاپ دوم، تهران: انتشارات زوار.فارسيسبك شناسي يا تاريخ تطور نثر )، ١٣٨٦بهار، محمدتقي( ، تهران: كارنامه.ي عشق: پژوهشي در معناي باده در شعر عرفاني فارسيباده)، ١٣٨٧پورجوادي، نصراله( ، تهران: انتشارات زمستان.سفر در مه)، ١٣٧٤پورنامداريان، تقي( ، اربيل: ئاكو.ديوان)، ١٣٨٠جاف، طاهربگ( ، مكه: معهد البحوث العلميه.موسوعة الشعر العربية)، ١٤١٩جامعه ام القري(

، بيروت، داراحياء التراث العربي.الصحاح)، ٢٠٠٩جوهري، اسماعيل بن حماد( ، القاهره، الهيئه المصريه العامه للكتاب.شعرالصعاليك منهجه و خصائصه)، ١٩٨٧حفني، عبدالحليم(

چاپ اول، اربيل، ئاراس. ترجمه محمد البدري، اللر كردأم لر،)، ٢٠٠٥خسروجاف( ، قاهره، دارالمعارف.الشعراء الصعاليك في العصر الجاهلي)، ١٩٨٤خليف، يوسف(

، ليبي، المنشاه الشعبيه.عروة بن الورد حياته و شعره)، ١٩٨١الخواجه، ابراهيم شهاده(

Page 24: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٢٣ سال اول شماره اول

، هاي ادبيپژوهش فصلنامه، »بندي انواع ادبي در دوره كالسيكطرحي براي طبقه) «١٣٨٨زرقاني، سيد مهدي( .٨١ -١٠٦، صص ٢٤سال ششم، شماره

، چاپ دوم، اربيل، ئاراس.مقترح للكتابة بالهجية الفيلية)، ٢٠٠٧زندي، هيوا( ، به كوشش سيروس شميسا، تهران: فردوسي.المعجم في معايير االشعار العجم)، ١٣٧٣شمس قيس رازي، محمد(

هران: فردوسي.، چاپ دهم، تانواع ادبي)، ١٣٨٣شميسا، سيروس( ، بيروت، دارو مكتبه الهالل.المفضليات)، ١٩٩٨ضبي، مفضل بن محمد(

، بيروت، مكتبة صادر.ديوان عروة بن الورد)، ١٩٥٣عروة بن الورد ( ، دمشق، وزارة الثقافة.الغزل عند العرب)، ١٩٧٩فاديه، ج. ك : ترجمه الدكتور ابراهيم الكيالني(

، بيروت، دارالجيل.عاليكديوان الص)، ١٤١٣فرحات، يوسف( بيروت، دارالكتب العلميه. جمهرة أشعار العرب،)، ١٩٩٢قرشي، محمد بن ابي الخطاب(

، به اهتمام محمدعلي سلطاني، چاپ دوم، تهران: نشر ديوان سيد يعقوب ماهيدشتي)، ١٣٧٧ماهيدشتي، سيد يعقوب( سها.

، چاپ اول، قاهره: دارالمعارف.مناهجه )، األدب المقارن أصوله و تطوره و١٩٨٧مكي، احمد طاهر( ، تصحيح محمود عابدي، چاپ ششم، تهران: سروش.كشف المحجوب)، ١٣٨٩هجويري، علي بن عثمان(

، بغداد، مطبعه المعارف.المرأة في الشعر الجاهلي)، ١٩٦٠الهاشمي، علي ( ران: هما.، چاپ بيست و سوم، تهفنون بالغت و صناعات ادبي)، ١٣٨٤الدين(همايي، جالل

Page 25: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٢٤ سال اول شماره اول

در اشعار فدوي طوقان و سپيده كاشاني پايداري هايمايهدرونبررسي تطبيقي ١دكتر قاسم مختاري

٢ابخش نژادمهرانگيز خد چكيده

پايداريمنحصر به زمان يا محدوده جغرافيايي خاصي نيست؛ با اين وجود هرگاه سخن از ادبيات پايداريادبيات آيد، بطور خاص منظور آثار ادبي است كه در پي اشغال فلسطين و حمله عراق به ايران فلسطين و ايران به ميان مي

خلق شد. شاعران بسياري از دو سرزمين با سالح كلمه به آفرينش آثار ارزشمندي در عرصه ادبيات پايداري پرداختند. ه ميراثي ارزشمند در عرصه شعراز جمله شاعران معاصر فلسطين و ايران هستند ك »سپيده كاشاني« و» فدوي طوقان«

هايي از دو تالش كردند تا حد امكان پرده از جنايات دشمن برداشته و گوشهپايداري از خود به يادگار گذاشتند. اين هاي ملت خود را منعكس كنند.ها و پايداريرشادت

هاي مقاومت مايهتطبيقي درون به بررسي يي،بر اساس مكتب تطبيقي آمريكا ، به روش توصيفي تحليلي وپژوهش حاضردو سرزمين در عرصه فرهنگي، مشتركات متعددي دارد زيرا ادبيات پايداري اين ؛دو شاعر پرداخته استايندر اشعار

موضوعاتي چون وطن، مبارزه، شهادت، است. و چنانچه مالحظه خواهد شد، از مفاهيم و مضامين مشابهي بهره بردهتفاوتي باشد، با اندكيدشمن، آرمانگرايي، تولد دوباره كه از مضامين مشترك ادبيات پايداري مديني، -گرايشات قومي

خورد؛ اين تفاوت را بايد در شرايط مختلف حاكم بر فضاي جنگ در فلسطين و در اشعار دو شاعر نيز به چشم مي ايران جستجو كرد.

فدوي طوقان، سپيده كاشاني ،مايهدرون، پايداريشعر ادبيات تطبيقي، واژگان كليدي: مقدمه -١

(نويسنده مسؤول) [email protected]دانشيار گروه زبان و ادبيات عربي دانشگاه اراك ١ [email protected]اك دانشجوي مقطع دكتري رشته زبان و ادبيات عربي دانشگاه ار٢

)٩٦تاريخ انتشار: خرداد ٩٦(تاريخ دريافت مقاله: فروردين

Page 26: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٢٥ سال اول شماره اول

قايسه م ، شايد بتوان آثار بسياري از ادباي جهان را با يكديگرپايداريتطبيقي به ويژه شعر پايداريادبيات هعرصدر نند، كرسد شعر مقاومت فلسطين و ايران با توجه به اينكه از آبشخورهاي فرهنگي مشتركي تغذيه مينظر مي اما به كرد؛

ط مشترك متعددي با هم داشته باشند.نقايار جوان است و عمدتا سب«ا در مفهوم امروزي خود ام ؛جديدي نيست ههر چند ادبيات مقاومت در دو سرزمين پديد

ند اشود كه در همين سده نوشته و آفريده شدهگفته مي قطعات ادبي و هاي كوتاه و بلندداستان ها،نامهها، نمايشبه سروده» .هاي انساني هستنددهند و متضمن رهايي و بالندگي جامعههاي ضد آزادي و آزادگي را نشان ميستيز با جريان و روح

)٧: ١٣٨٦(سنگري، خود و با گذشت زمان با حفظ ارتباط تنگاتنگ پديدار گشتبا آغاز انقالب فلسطين شعر مقاومت در سرزمين فلسطين

هاي اشغال شده و بازپس گيري حقوق به زور اي آن در راه آزاد كردن سرزمينهبه بيان دردها و پيروزي ،با انقالب )٤٦٨: ٥، ج١٣٩٠صفا تاج،ر.ك: (. گرفته شده مردم پرداخت

مقدس هشت سال دفاع هدورها، اند، كه يكي از آنادبيات و شعر پايداري بعد از انقالب را به چند دوره تقسيم كرده هاههاي مختلف در جبهصورت هها و تمامي آنچه بداري و ايثار، مطبوعات، رسانهبا شروع هشت سال پاي«باشد. مي

)٣٣: ١٣٨٦(سنگري، .» دار شدندرا عهده »پايداري فرهنگي«شد، حفظ و حمل بار سنگين نوشته يا سروده مي ضرورت و اهميت تحقيق -١-١د تبعات تواناعتنايي به آن ميهايي است كه بيهاي آن، يكي از ضرورتپرداختن به ادبيات پايداري و تبيين مولفه

برد، به همراه داشته باشد. در اين راستا و براي دستيابي به جبران ناپذيري براي نسلي كه در عصر ارتباطات به سر ميداد ستيزي، دعوت به مبارزه، بيان شجاعت و دالوري مبارزان، ايثار و... كه با محتواي استب اين هدف مهم، آثار ادبي

كند.اي را در تحوالت ميداني پايداري يك ملت ايفا ميشود، نقش برجستهخلق مينكته مهم در ضرورت اين پژوهش، شناساندن فدوي طوقان و سپيده كاشاني به عنوان دو شاعر برجسته و نامدار در

ود و زندگيشان خكه چنين شاعراني كه پايداري و بررسي تطبيقي اشعار پايداري اين دو است. شايسته است حيطه ادبيات، عواملي كه سبب جاودانه شدن آنان شدهبه دست فراموشي سپرده نشوند؛ بلكه اند، را وقف ترويج فرهنگ مقاومت كرده

بررسي و جايگاه واقعيشان براي نسل جديد تبيين گردد. پيشينه تحقيق -٢-١

Page 27: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٢٦ سال اول شماره اول

فدوي طوقان و سپيده كاشاني، به صورت جداگانه، آثارشان را مورد بررسي قرار مورد ثبت شده در هايپژوهشبيشتر م، شيرين سال(سيد حسين حسيني و » هاي فدوي طوقانهاي پايداري در سرودهجلوه« هايي همچون:اند. پژوهشداده

ريحانه » (ة في شعر فدوي طوقانيالمالمح الرومانس«) و ١٨٥-٢٠٨پنجم، صص ، نشريه ادبيات پايداري، شماره ١٣٩٠بررسي كاركرد معنايي و تصويري تلميح در شعر ) «١٩٣-٢٠٨، شماره دهم، صصيةإضاءات نقد ةيفصل، ١٣٩٢، مالزاده

ي، و صباح ويس(فاطمه كالهچيان ، »پايداري (مطالعه موردي: سيمين دخت وحيدي، سپيده كاشاني و طاهره صفارزاده) »بررسي سبك زندگي اسالمي در اشعار سپيده كاشاني«، دانشگاه رازي، دانشكده ادبيات و علوم انساني) و ١٣٩٤

، دانشگاه زابل، دانشكده ادبيات و علوم انساني)١٣٩٣(حيدرعلي دهمره و معصومه ناندهي، اي هجلوه«اند كه مقاله مورد كنكاش قرار دادهها نيز اشعار اين دو شاعر را با رويكرد تطبيقي البته برخي پژوهش

از آن جمله است. اين مقاله از رساله دكتري علي احمدي با عنوان » پايداري در اشعار فدوي طوقان و سپيده كاشانيه و با راهنمايي منوچهر اكبري و خيري» بررسي ادبيات مقاومت عرب با تكيه بر اشعار سپيده كاشاني و فدوي طوقان«

به چاپ ١٣٩٤استخراج شده ودر شماره هفتم نشريه ادبيات پايداري سال از دانشگاه شهيد چمران اهواز عچرشهاي مقاومت در اشعار فدوي طوقان بررسي تطبيقي جلوه«اي است همايشي با عنوان: پژوهش ديگر، مقاله رسيده است.

ه تحرير درآورده و در همايش بين المللي جستارهاي كه فاطمه تابنده و مهدي ظرافتكار آن را به رشت» و سپيده كاشانيبرده و هاي نامكه پژوهشاند. با توجه به اينبرگزار شده، ارائه نموده ١٣٩٤ادبي، زبان و ارتباطات فرهنگي كه در سال

ن يهاي جزيي آن هم در برخي مضاماند، وجود شباهتپژوهش كنوني، همگي در راستاي ادبيات پايداري نگاشته شدهاي هبه شاهد مثال پايداري، امري بديهي و انكارناپذير است؛ ولي نكته حائز اهميت آن است كه نه تنها نويسندگان

هاي هركدام نيز كامال متفاوت است؛ بنابراين اين پژوهش تكراري نبوده؛ بلكه در اند؛ بلكه تحليلمتفاوت استناد كرده راستاي كامل نمودن آن دو نوشته شده است.

هاي ينهشرط تطبيق را صرفا وجود زم« كه نگاشته شده ييبر اساس مكتب تطبيقي آمريكا مقالهين گفتني است كه ا: ١٩٧١(كفافي، .» دورزبه ادبيات تطبيقي اهتمام مي، داند، بلكه به تاكيد بر ابعاد و جذابيت زيبايي ادبتاثير و تاثر نمي

گويي بدان است:پاسخ دنبالاما سؤاالتي كه اين پژوهش به )١٠هايي با يكديگر ها و تفاوتهاي پايداري در شعر شاعران مورد بحث چيست و چه همسانيمايهدرون .١

دارند؟ اند؟ الهام گرفتهچه آبشخورهاي فرهنگي دو شاعر از هر كدام از .٢

در اشعار فدوي طوقان و سپيده كاشاني بازتاب جنگ -٢

Page 28: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٢٧ سال اول شماره اول

هاي خشني چون قتل عام، كشتار، هتك حرمت، اسارت، گور دسته جمعي و... نمود جنگ تن به تن و ميداني در قالب ه رشته اي تأثيرگذار بگونهتخيلي و به -يابد. رسالت شاعر پايداري آن است كه اين حقايق تلخ را با زباني هنريمي

ند. مضاميني كه اين دو شاعر اهاي خود از عهده آن برآمدهخوبي در سرودهنظم درآورد، كاري كه فدوي و سپيده بهدوباره گرايي و تولددشمن، آرمان ،گرايشات قومي ،طلبيشهادت مبارزه،اند، براي ترسيم فضاي جنگ از آن بهره گرفته

اهد همراه شباشند، بهمي هاييمجموعه داراي زير بعضاكه كلي و به هركدام از اين مضامين ش ردرصفحات پي باشد.مياين معناست كه به ،شوداز يك شاعر ارائه مياما در آنجا كه فقط شاهد مثالي و شاعر اشاره خواهد شد؛هايي از دمثال

شاعر ديگر به آن مضمون نپرداخته است. مبارزه -١-٢

آيد. ميرب تجاوز با تمام توان درصدد دفاع از كيان خود مگاه هنلذا ب؛ تابدميناي ظلم و تجاوز بيگانه را برهيچ ملت آزادهان شسرزمينبرخوردار است. آنان مردم از جايگاهي ويژه شعر و قلم شاعران و نويسندگان ادبيات مقاومت مياندر اين

خوانند.ميفرا متجاوزان و دفاع از كشور خوداشغالگران و هاي گوناگون به مبارزه بر ضد را به شكل شعر و قلم، سالح مبارزه-١-١-٢

هو «نيطوال قصيده درطوقان رفته است. فدوي كار مياي سهمگين عليه دشمنان بهعنوان حربهشعر و قلم از ديرباز به هاي متعددو انتفاضه زندان را درنورديدهناپذير نفوذاي كارآمد نام برده كه ديوارهاي عنوان وسيله از شعر به» و هي

كند:خلق مية/ موتكالم سةيبا الحؤاه/ راتاضنتفي اعرشب تأر تاة م ف ي/ كثلم دحتي ف اهطختاتي/ تينغ أ تضم خمضجدار نم

)٢٩٩: ١٩٨٨(طوقان، ةوم حرها الموحر لم الظ دأ/ و ةاتف ل ك رآةعري مش كانبه مبارزه دعوت كند. چه هاي من از ديوار ضخيم زندان با شتاب گذشت و از آن فراتر رفت، تا امثال من راترانه

دختركان جواني كه به خاطر شعر من در رؤياهاي پنهانشان، جنبش و انتفاضه را به خواب ديدند. شعر من آئينه هر دخترك جواني است كه ظلم، روح محرومش را زنده به گور كرده است.

گويد:قريب به اين مضمون مي »مطلع صبح«نيز در شعر كاشاني سپيدهمنان دش مهقلم است خنجر من/ ز براي آنكه شبنا ،هيد، سوگند به شط خون پاكت/ پس از اين براي دشمنولي اي ش

)٣٠: ١٣٧٣(كاشاني، نويسم/ همه قطره قطره خون من است جوهر من دعوت به مبارزه و اتحاد -٢-١-٢

Page 29: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٢٨ سال اول شماره اول

شاعر را در ترغيب هموطنان نسبت به مبارزه همبارزه محروم است و همين موضوع وظيف برفلسطين از داشتن رهد، انيزرا برانگ نحماسي مردم را تحريك كند و شور حماسي و انقالبي آنا هكه روحيكند. فدوي براي اينتر ميسنگين انساني كشد. حمزهاي از صدها فلسطيني به تصوير ميعنوان نمونههاش حمزه را بزندگي پسر عمه، »ةحمز«در شعر

اش را كند كه دشمن دستور تخريب خانهجلوه مي مقاومت است. اوج مقاومتش آنجا هزحمتكش و در عين حال اسوكه در پيش چشمان مامور تخريب، بالكن خانه را رو به خورشيد ؛ دهددهد؛ ولي وي نه تنها سستي به خود راه نميمي دهد:ترتيب درس مقاومت به ديگران ميو بدين دادهسر نو فرياد اهللا اكبر و عشق به وطگشايد مي

ن يرابي قوالدأ و الدار ا و ني/ أنئاطم ن يا فلسطي"ي/ ناد مر/ ثب ك و مس لشل ندالج ن يع حت/ تةمزح ات فرالش ح ت ف )٥٤٥: ١٩٨٨(طوقان، وتمن ا ويحن كجلن أ م حنك/ نالصخ

ين! آسوده اي فلسط«ها را رو به خورشيد گشود و تكبير گفت؛ سپس فرياد زد: سربازان دشمن، بالكنحمزه پيش چشم »ميريم.كنيم و ميشويم. ما به خاطر تو زندگي ميخاطر باش. من، خانه و فرزندانم براي آزادي تو قرباني مي

:دهدسر مي سي چنين رجز مبارزهبراي تحريك مبارزان، با لحني حما »بپيچ در حرير گل«سپيده نيز در شعر خصم پليد را بكش، به چاه شب بيفكنش/ ز نيستي بكش بر او، پرده استتار را/ نشسته خصم خاروش، به ساقه نگاه

)٧١: ١٣٧٣(كاشاني، تو/ به حربه مقاومت، بكن ز ريشه خار رارمز ،همبستگي اتحاد و داند كهنيك مي زيراد؛ خوانرا به اتحاد نيز فرا مي انآن، دعوت رزمندگان به نبرد وي عالوه بر

پيروزي بر خصم پليد است: )١٤٢(همان: بايد ز گرداب من و مايي حذر كرد/ بايد به معراج تفاهمها سفر كرد

پايداري در مبارزه-٣-١-٢شنوند و تسليم فرياد دادخواهي او را نمي، اندفلسطين زير يوغ اسرائيل است، رهبران عرب كه خود را به كري زده

كشد. واژگانش، قصائدي خلق در اين ميان اما، شعر مقاومت رسالت تاريخي مهمي بر دوش خود مي ند؛شواسرائيل ميه به ككند تا به جاي اينزند و مردم را بسيج ميكند كه بيداري و پايداري و فداكاري و نبرد مسلحانه را فرياد ميمي

) اتكا به همين ١٣٣:١٣٩٠ا تمام توان به مقابله با دشمن برخيزند (ر.ك: مال ابراهيمي،حاكمان عرب متكي باشند، خود بني مردادآزا فلسطين زيرا هد؛ندبه آزادي سرزمينش را از دست خود فدوي اميد شود تاقدرت مردمي است كه باعث مي

يرند:گبيرون راندن دشمن اشغالگر آرام نمينشيند و تا نمي آنان كه در ميدان نبرد گرد و غبار خستگي بر پيشاني دارد

Page 30: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٢٩ سال اول شماره اول

ةملو الظ ان ربو الغ ح األشبا دطري نت/ ح احرتن ن، ل احرتن ن ل / و عبا التناه بج وق/ فانديي المف احندين ل و )٥١٦: ١٩٨٨(طوقان،

ها وم و كالغهاي شكه سايهنشيند و آسوده ننشسته و آرام نگيريم تا ايندر ميدان نبرد بر پيشاني ما عرق خستگي نمي و ستمكاران را بيرون كنيم.

در قالب يك استعاره و به نحوي زيبا به تصوير كشيده است. او درخت »خرمشهر«سپيده نيز مفهوم پايداري را در شعر همچنان ن، آ هسوزد، ولي ريشدر آتش كين دشمن مي ظاهراهرچند نخل را استعاره از فرزندان مقاوم آن ديار آورده كه

افتد:پا برجاست و اين بدان معناست كه پرچم مبارزه بر زمين نميبشنو كه شعر فتح خواند/ نخلت اگر / آواي شطتاي قله ايثار و محراب عبادت/ هان اي مقاوم شهر، اي شهر شهاد

)١٣١: ١٣٧٣(كاشاني، سوزند، بر جا ريشه ماند رهبري مبارزه-٤-١-٢

كه امام خميني (ره) رهبري مبارزه در اشعار دو شاعر متفاوت است؛ زيرا فلسطين فاقد رهبر بوده، درحالي همايدرونشده گراناشغالكه فلسطين را دريابند، تسليم جاي اين رهبران عرب به دست گرفته است.ه رهبري مبارزه را در ايران ب

گويد:در اين خصوص چنين مي» بعد الكارثة«آمدند. فدوي در شعر ردآنان قه به گوش غالمان حله و در زمر )١٣٧: ١٩٨٨(طوقان، مكحتالم ر ادلق وا لمسلاستم/ وهعفض يا، لالذ اب قوا رحنأ

زورگو سر تسليم و در مقابل آن قدرتمند -شگفتا! از ضعف و سستيشان! -شان را خم كردند گردن خواري و ذلت فرود آوردند.

ه آنان را ككه خواري سران عرب را بهتر ترسيم كند، از سه تشبيه زيبا بهره برده است: نخست ايندر ادامه براي اين اواند؛ دومين تشبيه در بردارنده اين مفهوم است كه سران عرب هايي دانسته كه در دام ضعف خود گرفتار آمدههطعمبسان

يده و هاي پوسبينيم كه شاعر، رهبران عرب را به تنهاند؛ درسومين تشبيه نيز ميده يك الشه همانند شدهبه باقيمانهاي پوسيده درختان تفاوتي وجود ندارد و همانند خشكيده درختان همانند كرده و بر اين باور است كه بين آنان و تنه

ا هجوم برده هكلنگ به آن تنهترحم نكند و با انخواهد كه به آناز روزگار ميرسانند؛ بنابراين آنها منفعتي به كسي نمي كن كند:ها را ريشهو آن

مطالح رات اخالن وعذلك الجي/ تلي ع هوأ ومحمالم لعوالمم/ بماالرياقب عف الض رائسي/ فمرحال ت ار قداأل ه هذ يا )١٣٨(همان:

Page 31: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٣٠ سال اول شماره اول

يده و هاي پوسهاي باقيمانده، ترحم نكن و با كلنگ آهيخته به آن تنههاي ضعف و الشهاين طعمهاي [دست] تقدير! به خشك هجوم آر. از مبارزان ويتنامي استمداد كند: »ة جارحةيأمن«فدوي در شعر باعث شده كهخائن بي توجهي سران

اءحرالص وق ة/ فيشرق يح ر مهتفذك/ قبطالن أب/ م ارحم ون يلو متنام/ آه ليا فيآه واه و ؟/ أ امتوا ح ولنا قتا إخوي )٦٢٥(همان: ةيحطانود قلو ونيلو مم بته و ق/ وارمن تشرفة/ ليربالع

راز صحراي فاي برادران! بگوئيد تا كي؟ آه و افسوس اي ويتنام! اگر باد صبا، يك ميليون از جنگجويان قهرمانت را بر گشتيد.شد و صاحب يك ميليون فرزند اصيل عربي ميافكند، بسترها پهن ميعربي مي

اين شعر در واقع فرياد اعتراض شاعر خطاب به رهبران عرب است تا از الك غفلت بيرون آمده و فلسطين و نواحي تحت اشغال را از چنگال اشغالگران نجات دهند.

، سپيده قرار گرفته كه عشق او بهكندشاعر فلسطيني كه رهبران عرب را پيوسته در اشعارش سرزنش مي در مقابل ،داندرهبري مبارزه از حد و حساب بيرون است. او كه رمز پيروزي سپاه اسالم را رهبري مدبرانه امام خميني (ره) مي

آورد:در جاي جاي اشعارش از او سخن به ميان مي )١٥: ١٣٧٣(كاشاني، بردگو، تا مه پنهان دمد/ كشتي اسالم را رهبر ما ميخصم خدا را ب

حال كه رزمندگان از نعمت چنين رهبري برخوردارند، بايد از فرامين او پيروي كنند: )١٤٤(همان: شويم و سر ببازيم »روح اهللا«بايد كه از دستان خود زنجير سازيم/ سرباز

شهادت -٢-٢ اند.است كه فدوي و سپيده بدان پرداخته هاي مشتركيمايهدرونشهادت و شهيد نيز از جمله همايدرون

توصيف شهدا-١-٢-٢گاه يا ميدان نبرد آن را هديه هاي مقدس خود جانشان را در طبق اخالص نهاده و در شكنجهمبارزاني كه در راه آرمان

كه به ارواح پاك شهيدان اهدا نموده »ن نحبهميذهب الذ«شعر نمودند، به حق نماد عظمت و افتخار هستند. فدوي دران، را از بلنداي آسمهايي تشبيه كرده كه هيوالي ظلمت و تاريكي آنان عقاب دليل مقام وااليشان به را به آناناست،

به طور ناگهاني ربوده است:

Page 32: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٣١ سال اول شماره اول نيذال بهذ /...المي سالالغ م الد ن م كيل/ ع ينطا ويالي... آه عاأل ن م موالس ق رالم/ سالظ حش م وهالسرا فنسرا غن مهبحن

)٥٥٩: ١٩٨٨(طوقان، ها ربود. آه اي وطنم! بر تو از آن خون گرانسنگ ها را يكي پس از ديگري دريد. عظمت را از آسمانغول تاريكي، عقاب

سالم! رفتند كساني را كه دوست داشتيم.ي برقراري عدالت بر رو، را انرشادت شهدا را به تصوير كشيده و رسالت آن »كوچه هاي آشنايي«سپيده نيز در شعر

داند:زمين ميتن گمگشته با مايي هنوز/ اي قفس بشكسته با مايي هنوز/ نازنينا پاره پيكر آمدي/ آمدي بي پا و بي سر اي

)١٢٧: ١٣٧٣(كاشاني، ين ابر زنگاري شودآمدي/ تا عدالت بر زمين جاري شود/ تا كبود تشييع پيكر مطهر شهدا-٢-٢-٢

كند:اي از تشييع پيكر مطهر شهدا را جلوي چشم خواننده مجسم ميصحنه» نينواي زمان«سپيده در شعر /جان او به شانه بيامد/ خم است پشت برادر ز سوگ مرگ عزيزانبرادري ز سفر آمده، برادر ديگر/ گرفته پيكر بي

)٩٣(همان: ولي به رسم رسالت، برادرانه بيامد كند كهمي اي را ترسيمتوسن خيال را راهي كربال كرده و لحظهش شعره در ادام ،او كه سيراب مكتب عاشورا است

آب به دندان گرفته تا طفالن حسين (ع) را سيراب كند؛ اما دريغا كه نه مشك و نه صاحبش حضرت أبوالفضل (ع) مشك د:نك سالم به مقصد نمي رسهيچ ي

)٩٣(همان: اي كه ز كوثر/ گرفته مشك به دندان دالورانه بيامدو به تشنه سالم ما به حسين شهدا، زندگان جاويد -٣-٢-٢

فدوي و سپيده نيز با )١٥٤بقرة: (ر.ك: خورنداند و در نزد پروردگارشان روزي ميشهدا زنده ،بنابر نص صريح قرآنكه در سوگ شهيد وائل زعتير »ريد وائل زعتيإلي الشه«د. فدوي در شعر نشمارشهدا را زنده مي ،تمسك به قرآن

اي به او ارزاني داشته است: دارد كه مرگ و شهادت زندگي دوبارهسروده، اعالم مي خرة الصف /»ةبالق«يإل وميال ة خامالش كرأس/ دسنأ كجلن أ م »باليع« ه حفتيي/ ذال در ي الصلم ع با، نيا قريدا، يا بعي )٦١٠: ١٩٨٨(طوقان، اةيالح عطاك أ وتالم ن ياآلن/ ح تكوحتا دسالق يف

Page 33: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٣٢ سال اول شماره اول

كه به خاطر تو آن را گشوده است، بخواب. سرت را با غرور به » عيبال«اي كه دور از مايي و در قلب ما! بر سينه كوه كه مرگ، زندگاني دوباره به تو قدس تكيه بده، كه از هم اكنون تو را در بر گرفته است. آن زمان در» قبه الصخره«

ارزاني داشت. راه عشق تا ابد زنده است: شهيد ؛ زيرامرگ او را باور ندارد »شهيد«سپيده در شعر

شهيد عشق، آري/ آري، تو دين ميرد هرچند ما مرگ تو را باور نداريم/ اما فراقت را عزيزا سوگواريم/ هرگز نمي )١٠٦: ١٣٧٣(كاشاني، مصطفي را طرفه ياري

گرايشات قومي -٣-٢بودي قومي، يك سازمان اجتماعي تشكل يافته يا همقوم «تاريخ بشر از آغاز تاكنون شاهد اقوام بيشماري بوده است.

مشتركات هاي قومي اغلب داراي هگرو) ٢٧٦:١٣٦٩شيخاوندي، داور،» (است كه بر پهنه سرزميني معين قرار دارددد و يا بر اساس عوامل ديگري به دشان برگرهستند كه ممكن است به آبا و اجدا مذهبيو رفتاري، زباني، فرهنگي باشد.ده وجود آم

اي موضوع قوميت عربي را هاي اشغالي در اشعار خويش به گونهتقريبا تمام شاعران سرزمين«از نيمه دوم دهه شصت خنثي كردن توطئه در جهترا اينقش بسيار سازندهتوانست تا حدي كه )؛ ٤٧٢: ٥، ج١٣٩٠(صفاتاج:»اندمطرح نموده

د.نمايايفا ي كه در صدد بودند تا دولت خود مختار فلسطين را از روي نقشه جغرافيا محو كنند، ات اسرائيلمقام ميراث كهن عرب -١-٣-٢

اسرائيل در جهت بي ههاي مذبوحاناي براي خنثي كردن تالشگرايي به عنوان حربهقوميته ماياز درون فدوي نيزچه « ت؛گيري از ميراث گذشته عرب متبلور اسگرايي او بيشتر در بهرهكند. قوميتهويت كردن ملت فلسطين استفاده مي

)٤٧٢: همان(.» اي خواهد بودريشهبي هكه يك فلسطيني اگر نتواند به گذشته خود چنگ بزند، بي گمان آواراينراستاي حفظ هويت عربي استكه اي از استفاده شاعر از ميراث تاريخي عرب در نمونه »ل و النهاريس الليكواب«شعر

كند:گرايي او را به خوبي به خواننده منتقل ميحس قوميتي ليو ر نتا عيك وت ع صرفق!/ ال تاشي العنإو باء رالغ ك جوزت بل ا ع يور:/ الس لف ن خي م ادني ي بسالع رة تنع يلبق ة هر ي زذخ زنالح ة يدا سي ة بل ا ع يسمعك الجند، يراك الجند/ يلي!/ يي ويلي وابي ب لع ند الج ات قر ي!/طليو

)٥٨٤-٥٨٥: ١٩٨٨(طوقان، اءلم ظ در غ ة ليي لي/ فهروا ظنع بس طو ع نب اء.../ وذرا العهتيا أهيوناء/ صمرالح

Page 34: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٣٣ سال اول شماره اول

من! كه عاشق منم. اي واي براند و حال آنزند: اي عبله! بيگانگان به وصالت رسيدهصدا مي عنتره عبسي از پشت ديوارشنود. اي عبله! اي بانوي غم بيند و صدايت را ميزند. او تو را ميام را ميعنتره! صدايت را بلند نكن. سرباز در خانه

در يك شب تاريك خيانت، بر پشت من خنجر زدند. و اندوه! شكوفه سرخ قلبم را بگير و از آن مراقبت كن. بني عبسي و ، عبله و بني عبس را از تاريخ عرب انتخاب نموده است.ههايي چون عنترفدوي شخصيت ،شودچنانچه مالحظه مي

اند د) را رمز فلسطين، و بني عبس را رمز عرب ميهعنتر هرا رمز ملت فلسطين، غرباء را رمز يهود، عبله (معشوق هعنتر .را فريفته و فلسطين و ملت مظلومش را نجات ندادند هعنتر كه

اين نمادها به اهداف اسطهو به وا خالي است. يغموض و ابهامهرگونه از كه شاعر از آنها استفاده كرده،ي ينمادهاه ارث بفلسطين حقي است كه از اجداد خود ؛ زيرا اشاره دارد شانها و پايداري ملت فلسطين در سرزمينصهيونيست

.اندبرده فرهنگ عاميانه -٢-٣-٢

ويت تواند همي اند،ها و آداب و رسوم عاميانه در سرزميني كه دشمنان كمر به نابودي آن بستهزنده نگه داشتن داستانعاميانه بسياري هايشاعران فلسطيني از داستان«ر برهاند. بدين منظو و اصالت مردمانش را از خطر نابودي

: ١٣٧٦(سليمان، » اندكرده ههاي پريان و غيره استفاد، افسانه»الدينءچراغ جادوي عال«، »عنتره هاللي« ،»سندباد«چون٢١٠(

اي جكه روزي مجبور باشد براي كودكان فلسطيني بهاز اين» ةيالشرق ن في الضفةيرسالة إلي طفل« فدوي در شعر ابراز نگراني ،بان و ... را تعريف كندو زندان يداستان زندانالزمان و شاهزاده، هاي سندباد، پري و صياد، قمرداستان

كند:مياد/ يالص ي و نجال ة صق ر يحر،/ غاد الببندا سياك ح ر ية/ غريثم ككل صصياقي أندي/ عت بح أ يا هر الن لف خ غار الص ي تب ح أ جان/الس و نيجالس صص ن ق/ مةيرغالص ماكيني دلي ع خشة.../ أ ديدنا جه صياصقي أنده/ عريماأل و ن امالز ر مق و )٤٩٧: ١٩٨٨(طوقان، انلدوها الولهي لتبح أ يا بيشي

و صياد، قمرالزمان و هاي سندباد، پريهاي زيادي غير از داستانسوي نهر! من داستاناي عزيزان خردسالم در آن بان را برايتان هاي زنداني و زندانكه داستانهاي جديدي دارم. من از اينشاهزاده براي شما دارم. من در اينجا داستان

شوند.ها از شنيدن آن پير ميهايي كه بچهتان ترسناكم؛ داستانبگويم، بر دنياي كوچك

Page 35: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٣٤ سال اول شماره اول

براي « ود.شلسطين نيز گامي ديگر در مسير حفظ هويت آنان محسوب ميرايج بين مردم ف هعاميان هاياستفاده از سنت» باشدمي مثال خواندن آيات قرآني در گوش پسران و مردان جوان جهت حفظ آنان از تلقينات شيطان از آن جمله

)٢٠٧: ١٣٧٦(سليمان: كشد كه بهاز اين سنت در شعر خود سود جسته است. او مادري را به تصوير مي »واألرض ييالفدا«فدوي در شعر

قرار دو سوره قرآن در گوشش خواننده و او را در پناه خدا و قرآن، مبارزه با دشمنبراي هنگام روانه كردن فرزندش دهد:يم )٥٠٧: ١٩٨٨(طوقان، انرق الف و اهللا اسمته بذوع !/ و بذه/ ارآنتي قورسه بمأ ته طوح! و بهذي/ ادلو يا

اي فرزندم! برو. و مادر او را در پناه دو سوره از قرآن قرار داد و او را به خدا و قرآن سپرد.ملي، هايعراق، به تدريج ارزش هشصت و پس از وقوع تهاجم همه جانب ههاي آغازين دهدر سال« كهبا وجودياما سپيده بيش ؛ )٦٩: ١٣٨٦(سنگري، » ها و نمادهاي ديني در شعر چهره نمودارزش پايبهنمودهاي ملي پانمادها و

دنيا «برد. به عنوان نمونه او در شعرندرت از نمادهاي ملي بهره ميه و ب بود بند نمادهاي ديني و عاشورايياز هر چيز پاي كرده است: »فرهاد و شيرين«انه اي گذرا به افساشاره »بداند كربالي عشق اينجاست

ر ما نميرد/ خورشيدمان در اوج خاموشي نگيرد/ اين قله گر با آسمان ميعاد دارد/ نقش هزاران اهمت كه همرزمان، به: ١٣٧٣،(كاشانيش هاست رنگين سنگ سنگش/ با جان ما گشته عجين شهد و شرنگفرهاد دارد/ با خون شيرين هتيش

١٤١( دشمن -٤-٢

در اشعار فدوي و سپيده از بسامد بااليي برخوردار است.ستيزي دشمن ن ومضمون دشم بيان جنايات دشمن -١-٤-٢

كه در ادبيات و فرهنگ عامه، نحس و شوم شمرده افعي و خفاش را جغد، چون كالغ، يحيوانات ،فدوي در موارد متعدد اههاي يافا ايستاده و از ويرانهبسان شاعر عصر جاهلي بر خرابه »يلن أبك«داند. او در شعر نماد دشمن ميشوند، مي

جوالنگه جغدها و اشباح گشته است:ديگر زيرا آنجا شنود؛ميگيرد، اما جوابي نسراغ ساكنانش را مي

Page 36: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٣٥ سال اول شماره اول

ال القلب: ما قا/ ووهاتف وا ولح ن رطالل مي ألبك/ عا ن ف/ قنينيا عي: نينيلعلت لق فت وقائي/وبح أ ياا افي اببوي ألع -٥١٣(همان: احشباألو ومالب مع ج اك ن ه ان كو/ ارالد طام ح قنطيم ل؟ بك األيام يا دار؟ وأين القاطنون هنا/ و فعلت٥١١ (

رك جا را تكه رفتند و آنهاي كسانيها! بر خرابهگفتم: اي چشمهاي يافا ايستادم و به چشمانم اي عزيزانم! بر دروازهنگفتند. ها سخنياند، مويه كنيد. قلبم پرسيد: اي خانه! روزگار، چه بر سرت آورده است؟ و ساكنانت كجايند؟ ويرانهكرده

آنجا محل اجتماع جغدها و اشباح گشته بود.توصيف وضعيت كودكان را چنين »حكاية ألطفالنا«دارد. فدوي در شعر گناه نيز ابايي ندشمن حتي از كشتار كودكان بي

كند:مي / ظلتالسواد بة يره اة رثم وف رح شربهاد/تده ممد ة ووخ شر م ه تام ال/ هبقدة الحز فيه عحق تنع مال/ و ي الرلجه ع و

)٥٥٧(همان: علي شفاه أمه تسيل هاست، و گردني كه گرة طناب در آن شكاف ايجاد كرده است. سرش شكافته و خونش مركبي است كه اي بر شنگونه

اي كه همواره بر لبان مادرش جاري است.كشد؛ نوحهاي دهشتناك، آن مركب را سرميحروف نوحه كند:جنايات او را افشا ميپرده از صورت كريه دشمن برداشته و » بهار درخون«از سوي ديگر سپيده در

گلهاي ما در خون و در آتش شكفتند/ با بلبالن آتش افشان راز گفتند/ بوي بهاران، عطر باروت است اينجا/ لب بسته مرغ عشق، مبهوت است اينجا/ بارند بر ما روز و شب گلهاي آتش/ اهريمنان شوم، آن ديوان سركش

)١١٠: ١٣٧٣(كاشاني، يزندان و آوارگ -٢-٤-٢

خواهانه ملت فلسطين را خاموش كند، غافل از تواند فريادهاي آزاديكند كه با شكنجه و زندان مياسرائيل گمان ميتواند شاهدي بر اين مدعا مي »هم وراء القضبانإلي«كند؛ شعر ر ميتمسير مصمم هرا بر ادام انآن ،اينكه اين اقدامات

واند او تكند، كه شكنجه و عذاب نيز نميزندانيان دربند اسرائيل را بازگو مييكي از باشد. فدوي در اين شعر يادداشت را وادار به اعتراف كند:

يق.. حقالت ة رفن غ/ مطاهي خ نيدنب/ آت وتيعذالت عدبت ز.. آه!/ م يهلي الدق فديه اؤذ.. آه!/ ح ليا اللذه صف ي ن... ف-٦١٦: ١٩٨٨(طوقان، ابوي جمن دم ز ني ن لف ../ ئتا شي م شحوراع.../ توالص ميحالج و وس ابالك ن م ن زآه.../ م

٦١٥(

Page 37: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٣٦ سال اول شماره اول

هاي او، مرا به زمان كابوس و آيد و گامپيچد. آه! مامور شكنجه ميآه! در نيمه اين شب، صداي كفش او در راهرو ميگري كن؛ زيرا هرگز از خون من جوابي تراوش نخواهد خواهي وحشيهر چقدر ميكند. جهنم و درگيري نزديك مي

كرد.ر جنگ بس دبا اعالم آتش. «توان به عنوان يكي ديگر از جنايات دشمن صهيونيستي نام بردآوارگي نيز مي ألهاز مسسوريه، لبنان،عراق و... پناهنده هاي عربي از قبيل اردن،، يك ميليون آواره به سرزمين١٩٤٩ها و اسرائيل به سال عرب

ني هايشان مبهاي عربي ميزبان هم به درخواستكنند و دولتها زندگي ميشدند. آنان با وضعيت اسفناكي در اردوگاه )١٣٩٠:١٢٥(ر.ك: مال ابراهيمي،» نهندبر بهتر شدن اوضاع، وقعي نمي

ي آثار بررس« گردد.شعر مقاومت فلسطين مطرح مي آوارگي به عنوان يكي ازموضوعات است كه از اين تاريخ به بعدان عرب به موضوع عراادبي كه پس از فاجعه نكبت بار شكست فلسطين نوشته شد، نشانگر توجه بسيار نويسندگان و ش

)١٣٤: ١٣٧٦(سليمان، .» باشدآوارگان مي خانم فدوي طوقان شاعر فلسطيني،، آوارگانانگيز حزن ترين اشعار را درباره مسائلگفت كه لطيف شايد بتوان«

فلسطيني را به هباري از زندگي يك زن آوارتهاي رقصحنه »يةرق«او در شعر )٤٨: ١٣٨٠(فرزاد،.» سروده است آورد:كشد، كه قلب آدمي را به درد ميهمراه كودك خردسالش به تصوير مي

و لد/ وسالج ولح رآخ ت بدشدا/ واعس هأسر تدسد وقد/وعرتالم ن اها الوهدري صلإض/ يهرخ مفك يءش قلعت (طوقان، الصرد اءسالم ذاك ةو اران/ ضنالح فء دب هيقا تاهسد!/ عبالك هيلت ع مضوع، ولالض ياانح هتعودت أردق

١٤٦: ١٩٨٨( ت كه سر او را بر دستي نهاده بود و دسجان و لرزانش آويخت؛ در حاليهمانند گنجشكي شكسته بال، به سينه بيچيزي

د چسباند تا شايداد و به قلبش مياش جا ميتوانست او را در ميان سينهديگرش را دور بدنش گره زده بود و اگر مي كند.با گرماي محبت، او را از هجوم آن عصر بسيار سرد حفظ

تهديد دشمن -٣-٤-٢ز ارزش نهفته دارد كه تهديدش اا دفاع فلسطين هرچند مجهز به ساز و برگ نظامي نيست، ولي درخود گنجي بملت بي

و انندروشخپيوسته بيدار و باشد كه مي اشجوانان آزاده در واقع دشمن نيز بيشتر است و آن گنجه هاي پيشرفتسالح كينه تا لحظه انتقام در خونشان بجوشد: اند كه خشم وقسم ياد كرده

Page 38: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٣٧ سال اول شماره اول

ن م.../ ل قتنالم زوفستالم ظقيي/ المالح خرالحر، ذ اببالش وم/ هري الض عنم لحميي لتيأا ي/ متم ي أف نام الك روهالجف )١٣٨-١٣٩(همان: مقي النغلت ارحراأل مي دفم/ وهأرن ثع ارحراأل دقعي

-گوهر پنهان امتم، چيزي كه قسم ياد كرده تا مفهوم خشم پيوسته با او باشد، همان جوان آزاده، مقاوم، بيدار و انتقام جوشد. دارند و در خونشان انتقام ميباشد. آزادمردان هرگز دست از انتقام بر نمياش ميگيرنده

خواند:با زباني تهديد آميز خطاب به دشمن چنين رجز مي »برگوصيتنامه يا گل سي «سپيده نيز در كاخ بيداد تو را ويران كنيم/ گور تو، سرتاسر ايران كنيم/ اي سيه دل پنجه شاهين شمار/ تا برآرند از تبار تو، دمار/

)١٥٠: ١٣٧٣(كاشاني، عاقبت اين شير مردان خدا/ بركنند از ريشه بنيان شما گراييآرمان -٥-٢

س آلود است و از طرفي سران عرب نسبت به أكه فضاي حاكم بر جنگ بطور كلي، فضايي خفقان آور و يبا وجودياند، ولي ملت مقاوم فلسطين اميد خود را به آينده از دست نداده است. در اين فلسطين موضع سكوت اختيار كرده سالهم

با نويد دادن شكست بي ترديد ستم و پيروزي عدالت، اند تاميان فدوي و سپيده نيز به حكم رسالت خود كوشيدهملت خود روشن نگه دارند؛ با اين تفاوت كه اميد به آينده در شعر سپيده با ظهور امام زمان هاي اميد را در دلبارقه

(عج) همراه است. اميد به پيروزي -١-٥-٢

آكنده از ياس و نااميدي است، اما پس ابغال ،سروده است م١٩٦٧شش روزه گرچه اشعاري كه فدوي قبل از شكست اغلب شعراي عرب اعتماد به آينده را بازيافتند و از ايمان راسخ و قابليت اعراب در «نه تنها فدوي بلكه ،از شكست

)١٥١: ١٣٧٦، سليمان(.» يري حقوق مسلم خود در فلسطين سخن به زبان آوردندگبازپسخطاب به فلسطين »بعد الكارثة«در شعر وي دهد. به ملت و زادگاه خود مي پيروزي را هفدوي در موارد متعددي وعد

گويد:چنين ميوقان، (ط مدو بيهلي بروي وفسي/ لوا ذهمم يءامالظ لماألم/ ولي الظواشر غجالف حمس يي/ ونوطميا ة مري الغلنجتس

١٣٨: ١٩٨٨( ن قدر بخشكد، با آتش و خوزند و اميد تشنه هرهاي تاريكي را كنار ميرود و سپيده، پردهاز بين مي هااي وطنم! سختي

گردد.سيراب مي

Page 39: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٣٨ سال اول شماره اول

ا به پيروزي رباشد سروده، ها ميش كه دربند صهيونيستخطاب به دوست شاعركه » نيد السجغرإلي الم«او در شعر مايد:نميرخ در نهايت خورشيد پشت ابر تشبيه كرده كه

جدم/ المات الق اءرو مس الش ر ظنت يي/ نالم ي نغ الازم فقاألالم/ فالظ غم ر د يالق ان وه غمنا/ رح ل اصد نيجري السائط يا )٣٢٣(همان: ةعائالر ةي رحللر صالن س/ وئبتال ت ، فورلنل

ها، براي ما آواز بخوان. افق همواره پر از با وجود ذلت زنجير و اسارت و با وجود تاريكي اي پرنده زنداني من!كشد. بزرگي از آن نور است، پس اندوهگين مباش، آرزوهاست و از پس تاريكي و ظلمت، انتظار خورشيد را مي

پيروزي از آن آزادي باشكوه است.دي اند، نابوهاي نبرد كردهبه مادراني كه عزيزان خود را راهي ميدان »به زنان دليرپرور ميهن اسالميم«سپيده در شعر

دهد:ظلم و ستم را مژده ميآيد آن آيد آري، يقين دان، روزي ز ره ياور تو/ ميچشمت به راه سواري است، كو نازنين غمگساري است/ مي

)٥١: ١٣٧٣(كاشاني، تو دهد پيكر ظلم، در پيش چشم ترزند فجر موعود/ جان ميصبح مقصود، سر مي امدادهاي غيبي -٢-٥-٢

هسور ١٢٥به مومنان وعده امدادهاي غيبي داده است. از جمله در آيه كريم متعددي از قرآن آيات خداوند متعال دربلي إن تصبروا ﴿ اي داده است:گ بدر شركت كرده بودند، چنين وعدهنآل عمران خطاب به مومناني كه در ج همبارك

.﴾نيددكم ربكم بخمسة آالف من المآلئكة مسوميمن فورهم هـذا توكم ميأوتتقوا وها سي از قرآن كريم همواره امدادهاي غيبي خداوند و حضور معصومين (ع) را در جبههأرزمندگان غيور ايران هم به ت

چه زيبا اين مفهوم را منعكس نموده است: »زهرا (س)رمز يا «كردند. سپيده در احساس ميآيد با شما سنگر به سنگر/ تان مير نجف همراه و يار است/ مهدي ميكربال در انتظار است/ با جمله !شورآفرينان

)٩٥: ١٣٧٣(كاشاني، منزل به منزل، كو به كو، تا فتح آخر آزادي -٣-٥-٢

يد به آزادي ام است تبعيد و شهرك سازي اسرائيل هيچكدام نتوانسته، مردم فلسطين، شكنجه، زندان هكشتار بيرحمانروزي ،هاست و در سايه تداوم مقاومتآنمتعلق به ايمان دارند كه فلسطين آنان زيرا ؛را در قلب فلسطينيان بخشكاند

تپد، زيستن زير يوغ براي وطن دربندش مي آن را آزاد خواهند ساخت. فدوي به عنوان يك انسان آزاده كه قلبش

Page 40: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٣٩ سال اول شماره اول

ا آزادي ر خون آتش وميانه با خشم تمام، زير گلوله دشمن، در »حرية الشعب«تابد. او در سرود اسرائيل را بر نمي :كندتكرار مي

وعدأ ديالق غمر لظأ ب/ وهالل يفو اصصالر حتب/ تضالغ مف لءمه بددروت أي!/ص يتري!/ح يتري!/حتري ح )٥٥٤: ١٩٨٨(طوقان، ا...هلفخ

كنم و با وجودرا تكرار ميام! صدايي كه با دهاني پر از خشم و زير گلوله و زير زبانه آتش آنام! آزاديام! آزاديآزادي دوم.زنجير اسارت، همواره به دنبالش مي

زنند:هاي اشغالي نيز آزادي را فرياد ميدر سرزميننه تنها شاعر بلكه همه كائنات ر اعصاإلو الرعد ضوب/ والغ ح يالر ر ابع مي!/ وتير: حانددرت ان تف الضي!/ وتيرور/ حسالجو سدقالم هر الن ددريو )٥٥٥(همان: ... مطار األو

هاي باد ام؛ و گذرگاهكنند: آزاديام؛ و دو كرانه، تكرار ميكنند: آزاديمن تكرار مي ها همصدا بانهر مقدس و پل ام)كنند: آزاديها (تكرار ميخشمگين و رعد و طوفان و باران

منجي -٤-٥-٢اند. او كسي است كه زمين را از لوث وجود ظالمان پاك الزمان را بشارت دادهاديان آسماني ظهور منجي آخر ههم

سازد:نموده و عدل و داد را حاكم ميمهدي موعود ما، آن قائم آل محمد (ص)/ پاسدار پرچم فتحا مبينا خواهد آمد/ از دل درياي ظلمت، ناخداي كشتي حق/ ياور درماندگان، خورشيد هيجا خواهد آمد/ خواهد آمد تا ستاند داد مظلومان عالم/ منجي پرده نشين، از عرش

)٧٩: ١٣٧٣كاشاني،( اعال خواهد آمد تولد دوباره يافتن و زنده شدن -٦-٢

كه بسيار فاجعه بار بود، نه تنها در روحيه شاعران مقاومت شكست اعراب از اسرائيل در جنگ شش روزه با وجودي تدنبال داشت و آن، راه يافتن موضوع تولد دوباره در شعر مقاومآورد جديدي هم بهخلل چنداني وارد نكرد، بلكه ره

»توانيم مفهوم عشق به زندگي تازه را به روشني ببينيم.در سراسر شعر مقاومت، مي«بود؛ لذا در پي اين شكست )٤٧١: ٥، ج١٣٩٠(صفاتاج:

Page 41: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٤٠ سال اول شماره اول

او اشاره كرد » ة الفارسيمرث« توان بهاست؛ از آن جمله مي اش بهره بردهسرودهفدوي نيز از اين مضمون در چندين ده است:كركه به جمال عبد الناصر اهدا

/ شقالعو جدالو ، ذاتجدالو هيتقل ي/ م، فمسالش ات، ذ مسالش يه ديي ي/ فأتيس دالب د يالالم هوتي/ مأتي: سحيالر تالقان، (طوقي تيأد سالب الديه الموتي/ مت يأ وتالم دامن ر ي/ مأتي حط الق نينن س ي/ مأتي رضاأل راحن جني/ م عالم

٦٠٥: ١٩٨٨( كه در دستانش خورشيد است خود خورشيد، باد گفت: خواهد آمد. مرگ او تولدي دوباره است، خواهد آمد؛ در حالي

هاي قحطي خواهد آمد. از خواهد آمد. از سالهاي زمين و در چشمانش عشق است همان شور و عشق دربند. از زخم خاكستر مرگ خواهد آمد. مرگ او تولدي دوباره است، خواهد آمد.

نتيجه -٣دهد و هايش نشان ميادبيات پايداري در مفهوم امروزي خود تالش يك نسل را در راه بقاي سرزمين خود و آرمان

. فدوي طوقان و سپيده كاشاني به عنوان دو نماينده شعر كندمي هاي آينده ايفانقش قابل توجهي در تنوير اذهان نسلهاي ملت خود را در شعرشان منعكس كنند. عمده مضامين ها و پايداريهايي از رشادتمقاومت تالش كردند تا گوشه

نتيجه نخورد، بر اساس مكتب ادبيات تطبيقي آمريكا بررسي شد و ايهاي دو شاعر به چشم ميپايداري كه در سرودههايي نيز با هم دارند. فدوي و سپيده، هاي موجود، تفاوتهاي دو شاعر در كنار شباهتمايهحاصل گشت كه درون

؛ با اين كننددانند و از ظرفيت شعري خود براي دعوت به مبارزه استفاده ميپايداري در مسير مبارزه را رمز پيروزي ميد. شهادت كنتر ميوظيفه فدوي را در ترغيب هموطنانش به مبارزه سنگين تفاوت كه نبود رهبري مبارزه در فلسطين،

هاي دو شاعر انعكاس يافته است؛ هرچند اشعاري كه سپيده به اين مضمون و شهيد از ديگر مضاميني است كه در سروده باشد.و مفاهيم وابسته به آن اختصاص داده، از حيث كميت بيشتر مي

نمايد. او يرنگ مي فدوي با توجه به اينكه اسرائيل بنيان ملت فلسطين را نشانه رفته، پرهاگرايشات قومي در سرودهسي هاي قرآني بها و بينامتنيتدر استفاده از باورهاي ديني بويژه دين مبين اسالم نيز مهارت زيادي دارد و از تناص

جايگاه چنداني برخوردار نيست؛ در عوض تعاليم گرايي در اشعار سپيده ازبرده است. اين در حالي است كه قوميت بهرهبيشترين ١٣٥٧شيعي در اشعار او از بسامد بااليي برخوردار است؛ زيرا پس از انقالب اسالمي ايران در سال –اسالمي

گرديد.هاي مكتب تشيع معطوف توجهات به طرف آموزهزمين است؛ اما مضاميني همچون زندان و آوارگي و دشمن نيز از جمله مفاهيم به كار رفته در اشعار مقاومت دو سر

خورد. اميد به فرداهاي روشن در سايه فتح و پيروزي و دست سركوب امنيتي دشمن، تنها در اشعار فدوي به چشم مي

Page 42: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٤١ سال اول شماره اول

يافتن به آزادي در شعر هر دو شاعر ملموس است؛ با اين تفاوت كه اميد به آينده در پرتو ظهور امام زمان (عج) و فدوي هايزند. تولد دوباره و نو شدن، تنها مضموني است كه در سرودهد به امدادهاي غيبي در شعر سپيده موج مياعتقا

بايد آن را جستجو كرد. فهرست منابع:

قرآن كريم. ،»هاي پايداري در اشعار فدوي طوقان و سپيده كاشانيجلوه«)، ١٣٩٤اكبري، منوچهر و همكاران، (

.٢٣-٤٤پايداري، شماره هفتم، صص نشريه ادبيات بررسي ادبيات مقاومت عرب با تكيه بر اشعار سپيده « )،١٣٩١، (---------------------------

، دانشگاه شهيد چمران اهواز، دانشكده الهيات و معارف اسالمي.» كاشاني و فدوي طوقانهاي مقاومت در اشعار فدوي بررسي تطبيقي جلوه«)، ١٣٩٤تابنده، فاطمه؛ ظرافتكار، مهدي، (

ارائه شده در همايش بين المللي جستارهاي ادبي، زبان و ارتباطات ،»طوقان و سپيده كاشاني فرهنگي.

، »هاي فدوي طوقانهاي پايداري در سرودهجلوه«)، ١٣٩٠سالم، شيرين، (حسيني، سيد حسين؛ .١٨٥-٢٠٨نشريه ادبيات پايداري، شماره پنجم، صص

بررسي سبك زندگي اسالمي در اشعار سپيده «)، ١٣٩٣دهمره، حيدرعلي؛ ناندهي، معصومه، ( ، دانشگاه زابل، دانشكده ادبيات و علوم انساني.»كاشاني

عبدالحسين فرزاد. و شهره باقري جمهر، تفلسطين و شعر معاصر عرب)، ١٣٧٦سليمان، خالد ا...، ( نشر چشمه.تهران:

هاي ادب معاصر)، تهران: )، پرسه در سايه خورشيد (تامالتي در مقوله١٣٨٦سنگري، محمد رضا، ( لوح زرين، چاپ دوم.

)، زايش و خيزش ملت، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اول.١٣٦٩شيخاوندي، داور، ( . ، تهران: انتشارات آرون٥)، دانشنامه فلسطين، ج١٣٩٠صفا تاج، مجيد، (

ة.: دار العودبيروت)، ديوان، ١٩٨٨، فدوي، (طوقان

Page 43: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٤٢ سال اول شماره اول

)، شعر پوياي معاصر عرب، رويا و كابوس، تهران: مرواريد، چاپ اول.١٣٨٠فرزاد، عبدالحسين، (، به كوشش شوراي شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمي)، سخن آشنا، ١٣٧٣، سپيده، (كاشاني

).مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگي(دفتر مطالعات فرهنگي بانواناألدب و الشعر ية(دراسات في نظر» في األدب المقارن«)، ١٩٧١السالم، (بدكفافي، محمد ع

ة.يلنهضة العرباالقصصي)، بيروت: داربررسي كاركرد معنايي و تصويري تلميح در شعر «)، ١٣٩٤كالهچيان، فاطمه؛ ويسي، صباح، (

دانشگاه رازي، ،پايداري (مطالعه موردي: سيمين دخت وحيدي، سپيده كاشاني و طاهره صفارزاده) دانشكده ادبيات و علوم انساني.

، زن در فرهنگ و »هاي وطن پرستي در شعر زنان فلسطينيجلوه«)، ١٣٨٩مال ابراهيمي، عزت، ( . ١١٥-١٣٠هنر (پژوهش زنان)، شماره چهارم، صص

ي عربنشرية ادب ». المعاصر بعد االحتالل يمالمح الشعر الفلسطين). «١٣٩٠، (----------------- .١١٩-١٣٦دانشكدة ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران، شماره دوم، صص

-٢٠٨، شماره دهم، صصيةإضاءات نقد ةيفصل، »ة في شعر فدوي طوقانيالمالمح الرومانس«)، ١٣٩٢مالزاده، ريحانه، (١٩٣.(

Page 44: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٤٣ سال اول شماره اول

كاربرد عروض عربي و فارسي دريمقايسه ١ سيد عظيم اهللا عصمتي دكتر

چكيدهخود را خصوصيات مختص به دارد و ياكاربردهاي ويژه ،دريفارسي هاي عربي وعلم عروض در ميان زبان

هاي اندكي وارد عروض عربي را با تفاوت توانسته كه به خوبينحوي خليل بن احمد ،كاشف علم عروض است.دارسه ندو توانست دريغي كردندهاي بيتالشسنجان فارسي دري سرايشگران و سخنپس از او نيز، زبان فارسي نمايد.

لفظ ها بر اساس تتقطيع سرايش ،در زبان عربي و فارسي دري زبان فارسي به وجود آوردند. ربحر عروضي ديگر را دي ن فارسشوند. ميان اركان عروض زبان عربي و زبانظر گرفته ميها در ها و صامتپذيرد، يعني مصوتها انجام ميواج

سه گونه شناخته شده هاي وجود دارد. چنانكه در عروض عربي سبب به دو گونه و در عروض فارسي دري بهتفاوتو از لحاظ تغييرات زحافي نيز شوداست، همين طور وتد و فاصله نيز فرق دارند و ميان تفاعيل آنها تفاوت ديده مي

علم هاي بسياري نيز بين اين دو، وجود دارد. از آنجايي كهشباهتهمچنين . وجود داردتغييرات ميان اين دو زبان كاربرد وسيع در دو زبان فارسي دري و زبان عربي هاي مختلف وداراي گونه وعروض از جمله علوم اساسي است

في و ي، بر آن شديم تا به بررسي عروض در دو زبان فارسي دري و عربي بپردازيم. شيوه ما در اين مقاله، توصدارد برداري انجام شده است. تحليلي است و گردآوري مطالب با ابزار فيش

هاي عروض عربي و فارسي گياركان و تفاعيل عروضي، عروضي عربي و فارسي، زحافات عروضي، ويژ: كليد واژها

دري مقدمه ١-١

های شعر ( تقطيع ) و طبقه بندي وزنقواعد تعيين که قواعد شعر درست از شعر نادرست دربر دارنده است علمیعروض نظر داشته و معانی متعددی را در مورد معنای عروض علماء اختالف دهد.ها را از جنبه نظری و عملی به دست ميوزن

خليل بن احمد فراهيدی أزدی بصری نحوی است که از جمله علماء اکابر و عظماء و اين علم،واضع .اندبرای آن برشمرده آيد.حساب میامام علم نحو هم به

پيشينه تحقيق : ١-٢

(نويسنده مسؤول) [email protected]دانشيار گروه زبان و ادبيات عربي دانشگاه بدخشان افغانستان. ١

)٩٦تاريخ انتشار: خرداد ٩٦(تاريخ دريافت مقاله: فروردين

Page 45: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٤٤ سال اول شماره اول

يدسترس قرار دارد. اما با مقاله وكتاب ي درهاي فروانها ونوشتكتابدر دو زبان فارسي و عربي، روض درباره علم علذا بر آن شدم كه به نگارش مقاله درباره علم برنخوردم. زبان عربي و فارسي دري باشد، علم عروض در دوكه درباره

عروض زبان پارسي دري و عربي دست بزنم. :هميت تحقيقا ١-٣

و هدادقرار وكاوش مورد بررسي را ) دري علمي و تحقيقي علم عروض در دو زبان (عربي و فارسي اين مقاله به گونههاي كه خود راه گشاي بهتر براي فهم عروض زبان بيان كرده استهاي عروض هر دو زبان در مورد ويژگي را نيز نكاتي .باشدميمذكور

:تحقيقهدف ١-٤بيشتر براي مبتديان علم عروض و آشكار نمودن توضيحهاي مذكور آشنايي و تحقيق عروض در زبان اينهدف از

هدف ازهمچنين هاي عروضي از دو زبان عربي و پارسي دري.علمي گونهارايه و پيوند عروض عربي و فارسي دري تحقيق علم عروض در دو زبان يافت روابط و همگامي عروض در زبان عربي و زبان فارسي دري بوده كه تا هر

ساده درك كنند كه علم عروض در دو زبان مذكور از لحاظ كار برد و دانشجو، پژوهنده، محصل بتواند به گونه هاي عروضي به هم قرابت و نزديكي دارد. گيويژه

: سواالت تحقيق ١-٥ و عروض در زبان عربي و فارسي دري از هم چه تفاوت دارد؟اين مقاله به دنبال پاسخ دادن به اين سواالت است كه؛

در زبان عربي وآيا منشأ عروض و كاربرد عروض در زبان عربي و زبان فارسي دري يكسان است يا خير؟ آيا نحوه زبان فارسي دري يكي است ويا از هم فرق دارد؟.

وزن شعر فارسي -٢كميت هجاها و نظم ميان وزن شعر فارسي كه بر پايه. در واقع، وزن شعر عبارت است از نظمي در اصوات گفتار

هجاهاي كوتاه و بلند قرار دارد. واحد وزن: ٢-١

هاي ديگر، مصراع است. از اين رو وزن هر مصراع از يك شعر، واحد وزن در شعر فارسي و بسياري از زبان

Page 46: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٤٥ سال اول شماره اول

ها را هم كه شاعر مصراع نخست شعر را سرود به ناچار بايد ديگر مصراعهاي ديگر است. هنگامينمودار وزن مصراع در همان وزن بسرايد.

، ردگيهاي شعر فارسي نيز بر پايه همين سنت ديرينه صورت مياري وزن، نام گذاست بيت واحد وزن در شعر عرب يعني واحد وزن بيت است.

قواعد تعيين وزن ٢-٣ )١٣٩١:٢٢(وحديان، كار برد:به براي تعيين وزن يك شعر سه قاعدهي زير را به دقت بايد

(خط عروضي) شعر نوشتن درست و خواندن درست - يك قاعدهفارسي ما را را درست و روان و فصيح خواند. در خواندن نبايد خط براي يافتن وزن يك شعر، نخست بايد آن

:دچار اشتباه كند. به عنوان مثال در شعر پيشاني نيستصدق پيش آر كه اخالص به پيشاني طاعت آن نيست كه بر خاك نهي

تلفظ "پيشار" صورت به "آر پيش" و "طاعتان" صورت به "آن طاعت" مخوانيوقتي اين شعر را درست مي عبارت ديگر در تعيين اين كه شعر را درست و فصيح خوانديم، بايد عين تلفظ را واضح بنويسيم. به شود. پس ازمي

.نامندمي "خط عروضي"صورت ملفوظ شعر نزديك كرد. اين خط را بايد خط را تا حد امكان به ،وزن شعر :تقطيع - قاعده دو

هجاها و اركان عروضي.شعر به تقطيع يعني تجزيههجاهاي شعر اعم از كوتاه، بلند و كشيده، سپس جدا كردن كردن مشخص اركان، تقطيع و هجايي تقطيع منظور از

.است "/ " هجاها و نوشتن شعر به خط عروضي و سر انجام مشخص كردن مرز دسته هجاهاي تكرار شونده با(سه حرف نخست) هجا وجود دارد. هجاي كشيده را نيز به يك هجاي بلند ،هاي صداداربه تعداد حرف دقت كنيد كه

.كنيمو يك هجاي كوتاه (يك يا دو حرف بعد ) تقسيم مي :تقطيع هجايي و اركاني

هجاهاي عالمت .است" __ " ( بلند ) حرفي سه هجاي عالمت است. "U "( كوتاه ) حرفي دو هجاي عالمت .است "U __ "( كشيده ) حرفي پنج يا چهار

Page 47: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٤٦ سال اول شماره اول

حرف مقابل در) Οعالمت ( شود،هاي افغانستان تدريس مياما عروض زبان فارسي دري كه در دانشگاه . به اين گونه يك هجاي بلند خوانده دهندمي) در مقابل يك حرف متحرك وساكن قرار ǀو عالمت ( متحرك

د.شوشعر تقطيع قرار ميو ) نشان داده Ο( به را وساكن) ǀشود. ولي در زبان عربي متحرك را به ( مي :نويسيم. به عنوان مثال شعرمي عروضي خط نخست شعر را به

رودبا خود داشتم با دلستانم مي رود وان دل كهاي ساربان آهسته ران كارام جانم مي :آيداين شكل در ميدر خط عروضي به

اي سا ر با آ هس ت را كا را م جا نم مي ر ود) مي __) نم (__) جا (U) م (__) را (__) كا (__) را (U) ت (__) هس (__) آ (__) با (U) ر (__) سا (__اي (

__ U __ / __ __ U __ / __ __ U __ / __ __ U __ __ :مرتب آن مي شود كه )__) ود (U) ر (__(نظمي نخواهد داشت، ولي اگر هجاهاي مصراع شعر باال را اگر سه تا سه تا از هم جدا كنيد، خواهيد ديد كه هيچ

.تشكيل شده است __ U __ __ شود، كه از تكرارنظم ميمبينيد كه چهار تا چهار تا جدا كنيد مي هاي افغانستان: تقطيع به شيوه دانشگاه

).ǀ( ود) Ο) ر (ǀ) مي (ǀ) نم (ǀ) جا (Ο) م (ǀ) را (ǀ) كا (ǀ) را (Ο) ت (ǀ) هس (ǀ) آ (ǀ( با) Ο(ر) ǀ(سا) ǀاي ( توان نشان داد:اما در در زبان عربي اينگونه مي

) رود ǀΟ) مي (ǀΟ) نم (ǀΟ) جا (ǀ) م (ǀΟ) را (ǀΟ) كا (ǀΟ) را (ǀΟǀΟǀ) آهست (ǀǀΟ) ربا (ǀΟ) سا (ǀΟاي ()ǀǀΟ.( عروضياركان -٣

چهار تا چهار تا يا سه تا سه تا و يا غيره جدا كرديم به شكلي كه نشان دهنده وقتي هجاي شعري را به اجزاي جاي آن كه بگوييم وزن فالن شعر از دو هجاي بلند و يك هجاي كوتاه در تر آن است كه بهها باشد. سادهآن نظمي در

.اني آن را بگوييمچهار بار تكرار تشكيل شده است، نام اركتشكيل گرديد، به جاي آن كه بگوييم __ U __ __ عنوان مثال در شعر باال كه تقطيع كرديم و از چهار بار تكرار به

تكرار بار چهار كه است كوتاه و در پايان يك هجاي بلند ديگر اين شعر داراي دو هجاي بلند در آغاز و يك هجاي تشكيل يافته است. "فاعالتن" از ركن شود، بهتر است بگوييممي

Page 48: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٤٧ سال اول شماره اول

شوند.مي ساخته »ل ، ع ، ف« حرف ٣آورند و تمام اين اركان بر مبناي را به وجود مي "افاعيل " اركان عروضي، مدل :شاعري اختيارهاي - قاعده سه

و شودميهاي شعر فارسي به دقت رعايت منظم و دقيق است و نظم و تساوي هجاها در مصراع بسيار ،وزن شعر فارسيها بهره دارد كه به ضرورت از آن از اين نظر تقطيع شعر فارسي بسيار ساده است. البته شاعر در سرودن شعر اختيارهاي

برد.مي :زباني شاعر اختيارهاي -

را ها گوينده اختيار دارد هر كدام از آن برخي از كلمات داراي دو يا چند تلفظ هستند و عالم يهادر اغلب زبان :است گونه كار ببرد. اختيارهاي زباني بر دوخواهد بهكه مي

:امكان حذف همزه -١كه با همزه "آب "توان حذف كرد. مثال كلمهحرف بي صداي بيايد، همزه را مي آغاز هجا در فارسي اگر قبل از همزه

را "در آب " شود حذف كرد. مثال بياوريم، همزه را مي "ر"شده است، اگر پيش از آن حرف بي صدايي مانند شروع ."دران"بگوييم را "در آن "يا "ازين"را بگوييم "از اين"يا "دراب"بگوييم

:هاي صدادارحرف كميت تغيير -٢تواند به ضرورت وزن شعر، حرف صدادار كوتاه را بلند و يا حرف صدادار بلند را كوتاه مي ايشاعر در موارد ويژه

.كند تلفظ :هاي صدادار كوتاهبلند تلفظ كردن حرف -الفتوان كشيده تلفظ كرد تا حرف صدادار بلند به شمار آيد. به ضرورت وزن مي حرف صدادار كوتاه پايان كلمه را

.توان كشيده تلفظ كرد تا حرف صدادار بلند به شمار آيدعطف را مي اضافه و ضمه همچنين كسره :هاي صدادار بلندكردن حرف كوتاه تلفظ -بصوتي بيايد، شاعر اختيار دارد كه اين "ي"و "و"هاي صدادار بلند هرگاه پس از كلمات پايان يافته به حرف

شمار آيد. در ضمن ميان دو حرف صدادار، حرف بي صداي هاي صدادار بلند را كوتاه تلفظ كند تا كوتاه بهحرف .نامندمي وقايه "ي"گيرد كه آن را مي قرار "ي" :شاعر وزني اختيارهاي -

بهره بگيرد. بي آن كه ،آورد تا به ضرورت وزن از آنشاعر فراهم مي اختيارهاي زباني تنها تسهيالتي در تلفظ براي

Page 49: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٤٨ سال اول شماره اول

گويش دهد. تغييراتي كهشود. اما اختيارهاي وزني امكان تغييرات كوچكي در وزن را به شاعر مي موجب تغييري در وزن .شماردرا عيب نمي ن آنفارسي زبانا

:است اختيارهاي وزني بر چهار گونهتواند به جاي آن هجاي كشيده يا كوتاه شاعر مي بلند بودن هجاي پايان مصراع. آخرين هجاي هر مصراع بلند است اما

.دهيمعالمت هجاي بلند نشان مي بياورد. هجاي پايان مصراع را هميشه با ماه را ماني و ليكن ماه را گفتار نيست نه سرو را ماني و ليكن سرو را رفتار بدر بي نقصان و زر بي عيب و گل بي خار نيست عيبش مكن گر دلم از شوق تو ديوانه شد

ه است بي آن كه موجب هاي دوم و چهارم كشيدنخست كوتاه است و در مصراع در اين جا آخرين هجا در مصراعكوتاه يا وزن شده باشد. پس بايد به خاطر بسپاريم كه در پايان مصراع فرقي ميان هجاي كشيده و ترين اختاللي دركم

گذارد و همه را ميان اين سه نوع هجا نمي آيند. امروزه هيچ يك از شاعران فرقيبلند نيست و همه بلند به شمار مي .اندميان هجاي كشيده و بلند در پايان مصراع فرق گذاشته اشتباهاما در عروض سنتي به آورند، بلند به شمار مي

جاي شمار آورد. يعني بهتواند بلند بهمي مصراع آغاز در را اول هجاي شاعر شوند.آغاز مي "فاعالت" با اوزان از بعضي .تبديل نمايد "فاعالتن"با بلند تبديل كردن هجاي آغاز مصراع آن را به "فاعالت"

تر در دو هجاي كوتاه ماقبل بلند بياورد. اين عمل بيش جاي دو هجاي كوتاه ميان مصراع، يك هجايتواند بهشاعر ميع ف"با تبديل دو هجاي كوتاه اول به يك هجاي بلند، آن را به "فعلن"جاي شاعر به گيرد. يعنيآخر مصراع صورت مي

.نمايدتبديل مي "لنجا كند. اين اختيار شاعري كنار هم را جا به تواند يك هجاي بلند و يك هجاي كوتاهضرورت وزن ميبه قلب: شاعر

.دهدرخ مي "مفاعلن"و "مفتعلن "هم در افتد و آنبه ندرت اتفاق مي بحر -٤

كيفيت وزني يا و در اصطالح عروض عبارت است از » شكافي است فراخ در زمين، داراي آب بسيار«بحر در لغت هم افاعيل كه "تكرار اركان"خواجه نصير آهنگي ويژه، برآمده از تكرار يا تركيب يك يا چند ركن عروضي و به گفته

).٦:٣٢٥است. ( شده خوانده

Page 50: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٤٩ سال اول شماره اول

ق ) و پيروان او، هشت ركن اصلي دارد. اين اركان كه ١٧٠(در گذشته در سال عروضي احمد بن خليل بحر از نظرشوند، عبارتند از: مفاعيلن، مستفعلن، فاعالتن، مفاعلتن، متفاعلن، فعولن، فاعلن و مي ناميده افاعيل سنت،زبان به

هاي اصلي شعر عرب را در پنج دايره و پانزده بحر محدود ساخته و پس از او مفعوالت. خليل بن احمد عروضي وزنهاي شعري در ها افزوده است. بدين ترتيب وزننسوم ق)، بحر متدارك را نيز بدا شاگردش، اخفش نحوي (سده

داراي مؤتلفه، دوم دايرهبسيط؛ و مديد و طويل بحرهاي داراي مختلفه، نخست دايره :هاي عروضي عبارتند ازدايره منسرح بحرهاي داراي مشتبهه، چهارم رمل؛دايره و رجز و هزج بحرهاي داراي مجتلبه، سوم كامل؛دايره و وافر بحرهاي

ي بحرهاي متقارب و متدارك.دارا متفقه، پنجم مجتث؛ دايره و سريع و مقتضب و مضارع و خفيف و ايفارسي يا بحرهاي مشتركي كه به گونه هاي ديگري براي بحرهاي ويژهبعدها عروضيان زبان فارسي دري دايره

.هاي عربي سروده شده، وضع كردندويژه و متفاوت با گونه آن بيايند تغييراتي اگر و ، سالم را آمده دست به بحرهاي شوند، تركيب يا تكرار تغيير، بدون شده گفته افاعيل اگر

يابد، لقبي پيدا نامند. هر تغييري، نامي دارد و هر ركني بنا به تغييراتي كه ميمي مزاحف را بحرها )١٩٩١:٢٨(هاشمي،كند.مي اقسام بحر ٤-١ و متقارب كامل، وافر، رمل، رجز، هزج، :بحرهاي داراي آيد،مي دست به عروضي افاعيل تكرار كه از االركانمتفق )١

متدارك.ديد، طويل، م :بحرهاي داراي آيد،مي دست به عروضي افاعيل تكرار و تركيب از يا تركيب از كه االركان مختلف )٢

بسيط، غريب، قريب، مشاكل، مضارع، مقتضب، مجتث سريع و خفيف.ها، مانند قريب و مشاكل و غريب هاي شعر عربي، تفاوت دارد. برخي بحرهاي شعري زبان فارسي دري با گونهگونهشعر فارسي دري است و در عربي كاربردي ندارد، برخي ديگر ميان شعر فارسي دري و عربي مشترك است ويژه

همچون هزج و رجز و رمل و منسرح و مضارع و خفيف و مقتضب و مجتث و سريع و متقارب و متدارك، و برخي شعر عرب است مانند طويل و مديد و بسيط. ويژه

)٣٠ :١٣٩١. (وحديان،است عربي هاي زباني، شعري و احساسي دو زبان فارسي دري وويژگي اين اختالف، ناشي از

Page 51: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٥٠ سال اول شماره اول

: در لغت عبارت از ريسمان است و در اصطالح علم عروض عبارت از دو حرف است كه به دو گونه تقسيم شده سبب است:

لك، هي، هو.بك، سبب ثقيل : عبارت از آن است كه دو حرف متحرك كنارهم بيايد. مانند: سبب خفيف : عبارت است از دو حرف است كه اول آن متحرك و دوم آن ساكن باشد. مانند: زدني، علما، قل.

شود جهت بستن تار خيمه و اما در اصطالح علم عروض عبارت وتد : در لغت چوبي را گويند كه در زمين كوبيده مي شود. وتد مجموع، وتد مفروق.از سه حرف است و به دوگونه تقسيم مي

وتد مجموع : هرگاه كه حرف اول و حرف دوم متحرك و حرف سوم ساكن باشد. مانند: نعم، بكم، دعوا.شود. مانند: كيف، وتد مفروق : هرگاه كه حرف اول و حرف سوم متحرك باشد و حرف دوم ساكن وتد مفروق ناميده مي

ذاك، نال.شود جهت حفاظت آن عبارت از ريسمان طويل است كه در قسمت پيش رو و پشت سرخيمه بسته ميفاصله: درلغت

از باد و در اصطالح علم عروض عبارت از حروف متحرك است كه بعد از آن ساكن بيايد و به دو گونه است. صغري و كبري.

عملوا، عمال، حسنا. فاصلة صغري: عبارت است از سه حرف متحرك كه كنار هم قرار بگيرد. مانند:شود. مانند: فحمدوا، و شكروا. فاصلة كبري: اگر چهار حروف متحرك كنار هم قرار بگيرد فاصله كبري ناميده مي

)١٠تابي (ابومحمد، ). ( لم أر علي ظهر جبل سمكة :خليل بن احمد تمام اصطالحات فوق را دراين كلمات جمع آوري كرده است

پردازيم به تر تقسيمات گريده است كه حال ميهاي به گونه ديگر و يا اضافهاما در زبان فارسي در اركان اصلي وزن آن

ها اركان اصلي وزن -٥اند و ها را برسه قسم تقسيم كردهقدما مدار اوزان عروضي را برآهنگ حركت و سكون نهاده اند و از اين رهگذر آهنگ

اند.اند: سبب، وتد، فاصله. اسباب و اوتاد و فواصل را اجزاي اولية وزن قرار دادهاركان اصلي خواندهها را آن

Page 52: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٥١ سال اول شماره اول

سبب سبب بر سه قسم است: سبب خفيف، سبب ثقيل و سبب متوسط. از آن ميان سبب خفيف و سبب ثقيل مشهورتراست و

كه دو قسم آن در گذشته بيان شد. مورد استعمال بيشتر دارد. متوسط : عبارت است از يك متحرك و دو ساكن. مانند: ياد، داد، باز.سبب

وتد كه دو آن را ذكرش گذشت.وتد نيز بر سه قسم است: وتد مجموع ( مقرون )، وتد مفروق، وتد كثرت.

ها دو ساكن قرار گيرد. مانند: چمان، كمان، رباب.وتد كثرت: دو حرف متحرك است كه بعد از آن فاصله

كه ذكر صضعري و كبري گذشت. عظمي. يي كبري، فاصلهي صغري، فاصلهبرسه قسم است: فاصله فاصله هم ) ١٣٨٥:٧ب ندهمش. ( احمدنژاد،فاصله عظمي : پنج متحرك است و يك ساكن. مانند:

ندارد. سبب هاي افغانستان هم مثل ار كان عروضي زبان عربي بوده وتفاوت دانشگاهاما در عروض فارسي مروج در به دوگونه خفيف و ثقيل. وتد نيز به دوگونه مفروق و مقرون. فاصله هم به صغري و كبري تقسيم بندي شده است.

هاي شعر عربي :تفعيله -٦ده هست و ابن عبد رب آن را هشت تا برشمرده است با حذف (فاع ؛تفاعيل كه از آن بحور شعر عربي به ميان ميآيد

نوع اند. الف: اصول. ب: فروع. دو كه التن ومستفع لن) هاي است كه به وتد آغاز شده باشد. اصول: عبارت از تفعيله

) ١٠تا، بي فروع: عبارت از آنست كه به سبب آغاز شده باشد. ( زمخشري، ارتند باصول به چهار گونه است، عبارتند از: فعولن، مفاعلين، مفاعلتن، فاع التن. ولي فروع به شش گونه است، كه ع

از: فاعلن، مستفعلن، فاعالتن، متفاعلن، مفعوالت، مستفع لن. هاي اصلي:هاي فرعي از تفعليهكيفيت بدست آوردن تفعيله

Page 53: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٥٢ سال اول شماره اول

لذا .شودفعولن كه مركب از وتد مجموع و سبب خفيف است، هرگاه سبب خفيف (لن) برآن مقدم گردد، (لن فعو) مي كنند.را به فاعلن تبديل ميجهت سهولت تلفظ آن

كه مركب از وتد مجموع و دو سبب خفيف است، هرگاه دو سبب خفيف هم زمان بر آن مقدم گردد، تفعيله (عيلن مفاعيلن نمايند. واگر يك سبب را به وتد مجموع و سببخاطر آساني تلفظ به مستفعلن بدل ميمفا) بدست ميآيد كه آن را به

اند.را نيز به فاعالتن خوانده آيد كه آن(لن مفاعي) تفعيله ديگر بدست مي يف مقدم نمايم به گونهخفتوان گفت كه از يك سبب ثقيل و يك مفاعلتن: اين تفعيله نيز مركب از وتد مجموع و فاصله صغري است، هم چنان مي

شود.دل ميآيد كه به متفاعلن بمفا) بدست ميسبب خفيف تشكيل شده است با تقديم فاصله بر وتد تفعيله (علتن فاع التن: اين تفعيله مركب از وتد مفروق و دو سبب خفيف است، با تقديم هر دو سبب برآن تفعيله (التن فاع) بدست

ه به مستفعآيد ككنند و هم با تقديم يك سبب بر آن تفعيله (تن فاع ال) بدست ميرا به مفعوالت بدل ميآيد كه آنمي )١٩٨٧:٢٠شود. (عتيق،لن نقل مي

اجزاي عروضي : -٧خليل بن احمد و پيروان او اجزايي را كه از بحرهاي مختلف شعر استخراج كرده بودند، همچنان كه در علم صرف

كه در وزن ناميدند. با اين تفاوتها را افاعيل و اركان عروض ميسنجيدند و آنمي» ل«و » ع«و » ف« متداول بود با ها معتبر است و لزومي ندارد كه فتحه در مقابل فتحه و كسره در مقابل كسره ها وسكونها و حركتعروضي، عدد حرف

باشد. بلكه فتحه را در مقابل كسره و ضمه را » ي«در مقابل » ي«و » و«و » ا«در مقابل » ا«و ضمه در برابر ضمه و توان قرار داد. مي» ا«در مقابل

شوند. هشت جزء كه اصلي و فرعي تقسيم مي شوند، به دو دستهها حاصل ميو اوزان از تكرار آن كه بحور اجزاييآيند و عبارتند اند، اجزاي اصلي به شمار ميها استخراج شدهدهند وبحرهاي اصلي از آنبحرهاي اصلي را تشكيل مي

از: . مستفعلن٥ .فاعلن ١ . مفاعلتن٦. فعولن ٢ .متفاعلن٧. مفاعيلن ٣

Page 54: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٥٣ سال اول شماره اول

.مفعوالت٨. فاعالتن ٤شود، اجزاي فرعي هستند كه پراستعمال ترين اين اجزاء در شعر تغيير اين اجزاي اصلي حاصل مي اجزاي ديگر كه از

فارسي دري عبارتند از: .مفعولن٧.فع ١ مفعول .٨.فعل ٢ .مفتعلن٩.فعلن ٣ .فعالتن١٠.فع لن ٤ .فعالت ١١.مفاعلن ٥ ).١٣٨٥:٨.مستفعالتن (احمدنژاد،١٢ .مفاعيل ٦ شكل نوشتاري عروضي ٦-١

نوشتاري امالئي كه طبق قواعد و اصول نوشتاري دستور بايد نوشته شود فرق دارد. نوشتاري عروض از گونه گونه طرز نوشتاري خط عروضي به اساس ذيل است: زيرا كتابت عروضي استوار به تلفظ است نه به خط، بناء

ي نوشتار عروضي آن ( هاذا ) است.كه تلفظ شود مهم نيست كه نوشته نباشد، مانند: ( هذا )، كه گونه الف) هر آنچهشود اگر چه در خط امالئي وجود داشته باشد. مانند: (فهموا) به خط شود، نوشته هم نميكه تلفظ نمي ب) هر آنچه

)١٩٩٩:١٥(عقيل، شود.(فهمو) نوشته مي عروضي شود.كه درهنگام نوشتاري خط عروضي زياد مي حروفشود شود، مانند: (علم، علما، علم)، به خط عروض به اين طور نوشته ميبه تمامي اقسام آن نون ساكن نوشته مي تنوين:

(عملن، علمن، علمن).

Page 55: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٥٤ سال اول شماره اول

حرف اول ساكن ودوم آن متحرك.مانند: (مر، فهم)، به خط عروضي به گونه شود كهحرف مشدد: دو حرف نوشته ميساكن) باشد يك حرف به حساب ميآيد نزد علماي علم ( (مرر، فههم)، هرگاه حرف مشدد حرف اخر در روي مقيد

شود: استمر.وشته مي(استمر ) هنگامي كه در انتهاي شطر دوم واقع شود به اين گونه ن عروض و قافيه، مانند: (هن). شود به خالف ضمير جمع مؤنث غايبمالحظه: حرف مشدد اگر در آخر سطر اول واقع شود فك ادغام مي

( داوود، طاووس) است. ها. مانند: (طاوس، داود ) كه كتابت عروضي آن به گونهزيادت حرف واو در بعضي از اسم آيد: زيادت الف در جاهاي كه مي

هاي اشاره، مانند: ( هذا، هذه، هذان، هذين، ذلك، ذلكما، ذلكم )، كه شكل نوشتاري عروضي آن به اين بعضي از اسمدر است. )گونه (هاذا، هاذه، هاذان، هاذين، ذالك، ذالكما، ذالكم ...

ررحمان، إاله) است.در لفظ اهللا جل جالله ( اهللا، الرحمن، إله) كه شكل نوشتاري عروضي آن به اين گونه ( الاله، ا نوشتاري عروضي آن لكن، لكنن است. مشدد. گونه›لكن ‹مخففه و› لكن‹ در

طاها. مانند: شود.در لفظ (طه)، كه در كتابت عروضي به اين گونه نوشته مي : أالئك.شودأولئك به خط عروضي اين طور نوشته مي

حرف مد هم جنس حركت حرف روي كه در اخر سطر گيرد از اشباع اشباع حركت حرف روي طوري كه منشأ مي مري ).الحكمو، كتابا، الق((الحكم، كتابا، الفمر)، كه شكل نوشتاري عروضي آن به اين طور است: واقع شده باشد مانند:

ط نيز به خوجود آيد.(مانند: له، به، لكم، بكم، ) حركت كه از اشباع هاء ضميرغايب مفرد مذكر و حركت ميم جمع به شود.( لهو، بهي، لكمو، بكمو).عروضي به اين گونه نوشته ميتاء مذكر متكلم و تاء ضمير سالم و مخاطبه، نون رفعي فعل مضارع، نون جمع مذكر حركت كه از كاف مخاطب و

يسمعون، تسمين، مخاطب و تاء مخاطب مونث هنگامي كه در انتهاي سطر واقع شود. مانند: كالمك، كالمك، يسمعان،شود. مانند: كالمكا، كالمك، يسمعاني، كه به خط عروضي به اين شكل نوشته مي مسلمون، مسلمين، قمت، قمت، قمت

يسمعونا، تسمعينا، مسلمونا، مسلمينا، قمتا، قمتو، قمتي.

Page 56: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٥٥ سال اول شماره اول

قرآن، به خط عروضي به اين شيوه نوشته شود، مانند: آمن،همزه ممدود كه بعد از آن همزه مفتوح بعد از الف نوشته مي شود. أامن، قرأان.مي

هاي قابل حذف:حرفگردد. مانند: استمع، افهم و همزه وصل هرگاه در وسط كالم واقع شود، اين همزه سماعي باشد و يا قياسي حذف مي

فستمع، وفهم، وستماعن، وبنن،وثنان، استماع، ابن، اثنان، اسم. به خط عروضي به اين گونه بايد نوشته شود. مانند: وسمن.

ماند، مانند: استمع، افهم، استماع، ابن. اثنان، اسم، به خط اگر در اول كالم واقع شود از لحاظ خط و لفظ ثابت مي شود. مانند: استمع، افهم، استماعن، اننن، اثنان، اسمن.عروضي به اين شكل نوشته مي

گردد والم وصل همراه با ال معرفة هرگاه كه در وسط كالم واقع شود، و الف الم قمري باشد همزه وصل حذف مي همزه شود. مانند: ولكتاب، ولعلم.ماند. مانند: والكتاب، فالعلم، كه به خط عروضي به اين گونه نوشته ميساكن باقي مي

شود. مانند: و حروف بعد از آن مشدد ساخته مي ،گرددحذف ميو اما اگر اين ال در حروف شمسي باشد، همزه الم آن شود.والصدق، و الشمس. كه به گونه عروضي (و صصدق، وششمس) نوشته مي

للعلم، للعم، للصدق، گردد.مانند:همزه وصل از الم تعريف هرگاه كه بعد از الم ابتداء، و الم جر واقع شود، حذف مي شود.مانند: للعم، للعلم، لصصدق، لصصدق.گونه نوشته ميبه خط عروضي بهللصدق كه

: حضرعمرو، ذهبت إلي عمرو، به خط عروضي به اين گردد، مانندواو از كلمه ( عمرو ) در حالت رفع و جر حذف مي شود. مانند: حضرعمرن، ذهبت إلي عمرن.گونه نوشته مي

گردد. مانند: ها و حروف حذف ميها و فعله هر گاه كه در التقاء ساكنين واقع شود در آخر اسمالف و واو و الف مقصورشود. مانند: أت لمظلوم إل أتي المظلوم إلي القاضي فأنصفه قاضي العدل كه به خط عروضي به اين شكل نوشته مي

گردد. مانند: أتي مظلوم إلي قاضي عدل لقاضي فأنصفه قاض لعدل. و اگر بعد از حرف متحرك واقع شود حذف نمي شود، مانند: أتي مظلومن إلي قاضي عدلن فأنصفه.فأنصفه، كه به خط عروضي به گونه ذيل نوشته مي

مانند: گردد.الف فارقه از آخر افعال بعد از واو جماعت در فعل ماضي و امر ومضارع منصوب و مجزوم حذف مي شود. رجعو، ارجعو، لن يرجعو، لم يرجعو.رجعوا، كه به كونه ي عروضي ذيل نوشته ميرجعوا، ارجعوا، لن يرجعوا، لم ي

Page 57: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٥٦ سال اول شماره اول

گردد.هاي مائة، أنا، أولو، أوالت، أولئك، حذف ميالف واو زائد از كلمهها كه ميآيد : إذا، لماذا، هذا، كذا، إال، ما، إذما، حاشا، خال، عدا، كال، لما. حذف ألف از اخير ادات و حروف واسم

)١٩٩٩:١٨(عقيل، شكل نوشتاري خط عروضي در زبان فارسي ٦-٢

تقطيع هجايي معناي قطعه قطعه كردن است و در اصطالح عروض، تجزيه شعر است به هجاها و اجزاء و اركان عروضي، براي تقطيع به

هاي عروضي.تطبق با يكي از وزن براي تقطيع شعر به هجاها بايد به چند نكته توجه داشت:

شود. از اين نظر به خصوص بايد به شود، اعتبار دارد نه آنچه نوشته ميتشخيص هجا و وزن شعر آنچه شنيده ميدر موارد زير توجه داشت:آيد و اين كلمات معادل به تلفظ در نمي» و« ، و »خواستم، خوارزم، خواب، خواهش، خواهر« الف) : در تلفظ كلمات

هستند.» خاستم، خارزم، خاب، خاهش، خاهر«شود به حساب ميآيد، يعني يك مصوت كوتاه و يك نون. به عنوان مثال كلمات ب) : تنوين به صورتي كه تلفظ مي

هستند.» واقعن، فورن، اصلن« معادل » واقعا، فورا، اصال« موسيا در پيش فرعون زمن نرم بايد گفت قوال لينا

نعتشا شد بل اشد قسوة ها كه بدشان ما و من آنچنان دل هستند.» قولن، لينن، قسوتن « معادل » قوال، لينا، قسوة « كلمات

است كه برابر دو هجاي » شددت « معادل » شد « هشود : به عنوان مثال كلمج) حرف تشديد دار دو حرف حساب مي بلند است.

» و« و » خورشيد « در كلمة » و « ، مانند: صوت كوتاه هستندبيان ضمه معادل يك م» و « حرف ربط و » و « د) ».تو« دركلمة

Page 58: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٥٧ سال اول شماره اول

من و تو غافليم و ماه و خورشيد بر اين گردون گردان نيست غافل شود : من ت غافليم ماه خرشيد.چنين تلفظ مي

خانه= خان، نامه = نام هاي غير ملفوظ) نيز معادل يك مصوت كوتاه است. مانند: » ( ـه « ه) » ن«شود. مانند: هاي بلند بيايد و جذب هجاي بعد نيز نشود، در تقطيع حساب نميساكن اگر پس از مصوت» ن « و) در بيت زير: › ساربان و زمان‹ اي ساربان منزل مكن جز در ديار يار من تا يك زمان زاري كنم بر ربع و اطالل ودمن

شود، در تقطيع به حساب ميآيد: شود و تلفظ ميه نوشته نميز) آنچ كاف كافي آمد از بهر عباد صدق و عده كهيعص

شود و همين تلفظ در تقطيع بايد محسوب شود.ها عين صاد عين تلفظ مي، كاف»كهيعص « كه شود. بايد تلفظ هجا به صورتي ي رود و تلفظ كلمات در هم ادغام ميح) موقع خواندن شعر، استقالل كلمات از ميان م

« به صورت » سحرگاهان نسيم آهسته خيزد « شود، مورد توجه قرار بگيرد. مثال مصراع : كه در شعر شنيده ميلفظ ت» نم منزعالم ترا تنها گزي« به صورت » من از عالم تو را تنها گزينم « و مصراع » سحرگاها نسيما هسته خيزد

شود.ميكنند و به اين كار، آوانگاري يا براي دقت در تقطيع شعر، تلفظ دقيق هجاها را با خط التين يا فارسي باز نويسي مي

توان از خط فارسي براي نوشتن تلفظ كلمات و هجاهاي شعر استفاده كرد و نيازي به گويند. ميامالي عروضي ميهاي كوتاه ( فتحه و كسره و ضمه ) را ضبط كرد. ( هاي مصوتلبته بايد نشانهالفباي فونوتيك و التين نيست. ا

).١٣٨٥:٦احمدنژاد، طرز تقطيع در زبان عربي و فارسي دري

سنجيندن و نظم وزن هر مصراع را » ف، ع، ل « علم صرف، كلمات و هجاهاي شعر را با عروض دانان عرب به شيوه حرف و شكل اين) ǀساختند، نشان دادند. مثال : يك حرف متحرك را به (» ، ل ف، ع« هايي كه از با تكرار معادل

Page 59: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٥٨ سال اول شماره اول

) نشان ǀΟ ǀǀΟ ǀΟيا هم فاعالتن را به ( و) ǀ ǀΟ ǀΟǀΟدهند. مفاعيلن را به ( ) اين شكل نشان ميΟ( به را ساكن دهند.مي

آتي تقطيع زبان فارسي دري به گونه در عروض فارسي دري نيز اين شيوه پذيرفته شده است، اما با كمي تفاوت كه دردهند ) به اين گونه نشان مي ǀ( گونه اين به را ساكن حرف يك و) Οگردد. مثال يك حرف متحرك به اين شكل ( مي

) شكل و يك حرف متحرك و يك ساكن را به Uولي به گونه ديگر نيز مرسوم است كه يك حرف متحرك را با اين (گونه نيز به و) Οǀ ΟΟǀ Οǀهم چنان فاعالتن ( و) ΟΟǀ Οǀ Οǀدهند. مثال : مفاعيلن ( ) اين شكل نشان مي –(

و هم فعولن ( › يك هجاي كوتاه و سه هجاي بلند ) ‹ – – –Uتوان تقطيع كرد. مثال: مفاعيلن ( ديگري كه گفتيم ميU – – (بلند دوهجاي و كوتاه هجاي يك ‹ كه ‹) سه هجاي بلند ‹ ) كه – – –است نشان داد و همين طور مفعولن ‹

است نشان داد. ولي عروضي زبان فارسي دري در پوهنتون هاي افغانستان مرسوم است اين است كه يك حرف متحرك خوانند.دهند ويك هجاي بلند مي) اين گونه نشان مي ǀيك حرف متحرك وساكن را به ( و) Οرا (

ن با اجزاي اصلي و فرعي متداول در عروض عربي و فارسي دري آشناشديم. اكنون بايد بدانيم كه پس از پس از ايها مشخص شود به اجزاي چهار هجايي يا سه هجايي يا چهار هجايي يا تقطيع هجايي، هجاها را به صورتي كه نظم آن

گاه با مراجعه به اجزاي اصلي و فرعي، معادل كنيم و آنچهار هجايي و سه هجايي و چهار هجايي و يا ... تقسيم مي )١٩٩٦:٢٥يابيم و در زير هجايي مربوط قرار مي دهيم. (مصطفي،آن هجاها را مي

زحافات در عروض عربي و فارسي دري -٧ زيادت به دو گونه است :

و يا بيشتر از آن در خزم : عبارت از زيادت است كه يك حرف زيادت كه اختصاص به جزء اول بيت دارد. مانند :باشد و هم گاهي در شود، ولي بيشتر از چهار حرف نميجزء اول بيت، اكثر اوقات اين زيادت به فاء و واو انجام مي

گي اين زيادت اين است كه هر گاه حذف شود بيت تواند بيايد. از ويژاول سطر دوم نيز ميآيد و به تمام انواع شعر مي دهد.تقطيع بنا بر حذف آن كدام تغيير رخ نميماند. در سالم باقي مي

مانند : اشدد حيازيمك للموت فإن الموت ال قيكا وال تجزع من الموت إذا حل بواد يكا ( المعيارفي اوزان االشعار )

Page 60: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٥٩ سال اول شماره اول

خزم است كه از چهار حرف متشكل است.» اشدد « پس عليهاصل تف دهد به گونهاختصاص به آخر بيت داشته باشد به دو گونه است : زيادت كه در اخر رخ ميزيادت كه به

شود.و يا هم زيادت كه از اصل خارج مي استهمان بحر شود. اين همان زيادت است كه به ضرب يك چيز خفيف آيد به نام تتميم ياد مياصل مي اما زيادت كه در بيت به گونه

گردد. مانند: فاعالتن كه عروضش فاعلن محذوف است و ضرب شود كه به اصلش بر ميبه عروضش اضافه مي نسبت آيد.آن فاعالتن مي

شود به سه گونه است :اما زيادت كه از تشابه اصلي خود خارج ميذييل شود. تياد مي زيادت يك حرف ساكن به تفعيله كه در آخرش وتد مجموع باشد كه به نام تذييل -الف: تذييل

كه تفعيله متفاعلن شود، مانند: ايني شاذ استفاده ميتنها در بحر بسيط، كامل و متدارك ميآيد ولي در بحر رجز به گونه گردد.ميمتفاعالن شود است ولي يك حرف ساكن به آن زياد مي

ند:آيد. مانزيادت در بحر كامل مي ترفيل : زيادت سبب خفيف به تفعيله كه در اخرش وتد مجموع باشد. اين -ب شود.تبديل مي متفاعالتنمتفاعلن كه بعد از زيادت به

فاعالتانآيد كه فاعالتن به تسبيغ : زيادت حرف ساكن به تفعيله كه در آخرش سبب خفيف باشد. در بحر رمل مي -ج شود.بدل مي

نقص به دو گونه است: جائز و الزم. علت. -٢زحاف -دهد به دو گونه است : ارخ مينقص كه به تفاعيل

مختص به سبب است، هر گاه در بيت زحاف: در لغت: اإلسراع ( دوش ) و در اصطالح عبارت از تغيير است كه مطلقا شود.گاه بر وتد وارد نمياز قصيده وارد شود الزامي نيست كه در تمام ابيات آن بيايد و هم هيچ

راصطالح عروضي عبارت از تغيير است كه غير مختص به اسباب بوده، هرگاه عارض شود علت : در لغت مرض و د تواند بيايد.الزمي باشد و درعروض وضرب ميآيد بر خالف زحاف كه در هر كجا مي

Page 61: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٦٠ سال اول شماره اول

جاي مشخص ندارد ولي در هر كجا -٢شود. مخصوص جزء اول تمامي ابيات مي -١نقص جائزي به دو گونه است: بيايد.تواند مي

شود. و به دو گونه است: حذف حرف. حذف حركت. و بازهم زحاف و اما آن كه جاي مشخص ندارد بنام زحاف ياد مي شود.به دو گونه ديگر مفرد و مزدوج تقسيم مي

شود.زحاف مفرد هشت است كه شامل حذف حركت و هم حذف حرف مي شودد: متفاعلن = متفاعلن مي شود و به مستفعلن تبديل مياضمار: ساكن ساختن حرف دوم متحرك از تفعيله است. مانن

مفاعلن متفعلن به -فعالتن .مستفعلن –خبن: حذف حرف دوم ساكن از تفعيله است. مانند: فاعلن = فعلن. فاعاالتن فعوالت تبديل شود. مفعوالت نيز معوالت و بهگردد كه به مفاع لن تبديل ميشود و هم از مستفع لن متفع لن ميبدل مي

گردد.مي متفاعلن = مفاعلن. وقص: حذف حرف دوم متحرك از تفعيله است. مانند:

اضمار و وقص در بحر كامل وخبن در بحور ديگري مانند: مديد، بسيط، متدارك، سريع، منسرح، مقتضب نيز ميآيد.يط، رجز، شود. در بحور بسن كه مفتعلن تبديل ميطي: حذف حرف چهار ساكن از تفعيله است. مانند: مستفعلن = مستعل

سريع، منسرح، مقتضب ميآيد. شودل مييبدتشود كه به مفاعيلن ساكن ساختن حرف پنجم متحرك از تفعيله. مانند: مفاعلتن = مفاعلتن مي عصب:

شود.مي ليبدتن به مفاعلن حذف حرف پنجم ساكن از تفعيله، مانند حذف نون از فعولن = فعول و نيز مفاعيلض: قب مفاعلتن = مفاعتن مي شود. حذف حرف پنجم متحرك از تفعيله. مانند: عقل:

شود.شود. هزج، طويل، مضارع، متقارب است. ولي عقل وعصب فقط به بحر وافر وارد ميبحور كه در آن قبض وارد ميمفاعيل. ونيز ازفاعالتن كه فاعالت و از فاع التن فاع الت و كف: حذف حرف هفتم ساكن از تفعيله، مانند: مفاعيلن =

ماند.مستفع لن مستفع ل باقي مي كف در بحرهاي طويل، مديد، هزج، رمل، خفيف، مضارع و مجتث ميآيد.

Page 62: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٦١ سال اول شماره اول

زحاف مزدوج چهار گونه است :تفاعلن = متفعلن. فقط در خزل: اجتماع اضمار وطي در يك تفعيله را گويند. ( اسكان دوم، وحذف چهارم ) مانند: م

شود.به مفتعلن تبديل مي آيد وبحر كامل ميخبل: اجتماع خبن وطي در يك تفعيله (حذف دوم وچهارم ساكن) را گويند. مستفعلن = متعلن مي شود. خبل در بحر

عالت و به فعالت بدلآيد و نيز از مفعوالت در بحر سريع و منسرح مي آيد كه به مبسيط، رجز، سريع ومنسرح مي شود.مي

شكل: اجتماع خبن وكف ( حذف دوم و هفتم ساكن ) را گويند. مانند: فاعالتن = فعالت. در بحر مديد، رمل، خفيف و شود.آيد و هم از مستفع لن در بحر خفيف و مجتث ميآيد كه به متفع لن و به مفاع ل بدل ميمجتث مي

ن حرف پنجم و حذف حرف هفتم ) را گويند، مانند: مفاعلتن = مفاعلت به نقص: اجماع كف و عصب (ساكن ساخت آيد.شود. فقط به بحر وافر ميمفاعيل تبديل مي

ألقاب زحاف: ٧-١شود كه ماند، در بين دو سبب يك جز واقع ميشود ولي همزمان ثابت ميمعاقبة: هيچ گاه دو ساكن همزمان حذف نمي

وافر، كامل ومنسرح در عروض ميآيد ولي در اكثر اجزاء در بحر مديد، رمل، خفيف و مجتث در بحور: هزج، طويل، ميآيد.

شود، ثابت هم نمي ماند، فقط در بحر مضارع ميآيد.مراقبة: هيچ گاه دو ساكن همزمان حذف نمي مكانفة: جواز دارد كه حذف گردد و يا هم ثابت بماند و يا يكي از آن حذف گردد.

دهد. در بحر اختصاص به جزء اول بيت دارد، حذف حرف اول از تفعيله است، فقط در وتد مجموع رخ مينقص كه كه به آن قبض وارد شود پس به آن شود. اول : فعولن كه مسمي به ثلم است در صورتمنسرح در سه جزء واقع مي

شود با قبض ثرم است.آثرم گويند،مثال: در فعولن كه عولن مي ير جعن لي لمتي إن خضبتها إلي عهدها قبل المشيب خضابها مثال: هل

/Ο/Ο //Ο/Ο/Ο //Ο/Ο //Ο//Ο //Ο/Ο //Ο/Ο/Ο //Ο// /Ο//Ο

Page 63: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٦٢ سال اول شماره اول

عولن مفاعيلن فعولن مفاعلن فعولن مفاعلين فعول مفاعلن مثال : ثرم : يا أ خوينا من أبينا وأمنا ذروا مو ليينا من قضاعة يذهبا

/Ο// /Ο/Ο/Ο //Ο/Ο //Ο//Ο //Ο/Ο //Ο/Ο/Ο //Ο// /Ο//Ο فعل مفاعيلن فعولن مفاعلن فعولن مفاعيلن فعول مفاعلن

بدل شده است. ثرم در بيت اول طوري آمده كه فعولن مقبوض به فعول و فعول به فعل شود. دوم آن بنام خرم مسمي شده هرگاه به آن قبض وارد شود، اشتر و اگر به آن كف وارد شد أخرب ناميده مي

ين منوال شود و خرب نيز به همشود و شتر نيز به همين گونه از مفاعيلن به فاعلن بدل ميمفاعيلن به فاعيلن تبديل مي ود.شمفاعيلن به فاعيل بدل مي

شود درصورت كه به آن عصب وارد شود أقصم، و اگربه آن عقل وارد شد أجم و سوم مفاعلتن كه به عصب ناميده ميثال شود و مشود. اگر عصب وارد شود مانند: مفاعلتن كه به فاعلتن بدل مياگربه آن نقص وارد شد أعقص ناميده مي

شود.ص كه دراصل مفاعلتن و به فاعلت بدل ميشود و مثال اعقجمم كه مفاعلتن به فاعلن بدل مي و ده گونه است : اختصاص دارد نقص الزم كه به عروض وضرب

حذف: از بين بردن سبب خفيف از آخر تفعيله ( فعولن = فعو ) و ( مفاعيلن = مفاعي ) و ( فاعالتن = فاعال ). ( فعو ) شود. در بحر هاي طويل، مديد، رمل، هزج، تبديل مي» فاعلن « به » فاعال « و » فعولن « به » مفاعي « به (فعل ) و

آيد.خفيف، و متقارب ميالت ) فاع –( فاعالتن و) فعول –قصر: حذف حرف ساكن از سبب خفيف در آخر تفعيله و اسكان ماقبل آن ( فعولن

آيد.و اين در بحر رمل، مديد، خفيف، ومتقارب مي ) متفاعل –( متفاعلن و) فاعل –قطع: حذف حرف ساكن از وتد مجموع از آخر تفعيله و اسكان ماقبل آن ( فاعلن

شودبديل ميت» مفعولن « و ( مستفعل ) به » فعالتن« و ( متفاعل ) به » فعلن« ) كه (فاعل) به مستفعل –(مستفعلن و آيد.كه در بحر بسيط، متدارك، كامل، و رجز مي

Page 64: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٦٣ سال اول شماره اول

شود. ومي» فع « آيد، مانند: (فعولن ) كه بتر: اجتماع حذف و قطع در يك تفعيله است. در بحر متقارب و مديد مي شود.(فاعالتن) نيز به (فاعل ) بدل مي

شود و در بحر بدل مي» مفاعل « قطف: حذف سبب خفيف از آخر تفعيله و ساكن ساختن ماقبل آن (مفاعلتن ) كه به آيد.ميوافر

بدل » فعلن« و (متفا) به » متفا« دهد.(متفاعلن) كه به حذ: حذف وتد مجموع از آخر تفعيله. در بحر كامل رخ مي شود.مي

بدل » ن فعل« و(مفعو) به » مفعو« (مفعوالت ) به مانند: الصلم : حذف وتد مفروق از آخر تفعيله. در بحر سريع مي أيد. شود.مي

) االتنف –آيد.( فاعالتن شعيث : حذف اول وتد مجموع مانند حذف عين از تفعيله در بحر خفيف، مجتث، متدارك ميت شود.بدل مي» مفعولن « اعاتن ) كه به ف ويا – فاالتن( كه

«( مفعوال ) را به و) مفعوال –آيد.( مفعوالت حذف حرف هفتم ساكن از تفعيله در بحر سريع ومنسرح مي كشف: كنند.بدل مي» مفعولن

ور نيز ) و به همين ط مفعوالت –وقف: ساكن ساختن حرف هفتم از تفعيله كه در بحر سريع ومنسرح ميآيد.( مفعوالت توان گفت كه علة به دو گونه : با زيادت وبا نقص است همان طوري كه اشاره شد در گذشته (ترفيل، تذييل،تسبيغ) ميجمله علة به زيادت است ولي ( حذذ، صلم، حذف، قطع، وقف، كسف، قصر، قطف، بتر) از جمله علة با نقص است و از

اما ( تشعيث، حدف در عروض متقارب، خرم، خزم) از جمله زحاف جار مجري علة است، هرگاه در تفعيله آمد الزمي است كه بايد در بقيه نيز بيايد.

در عروض فارسي به چيزي اطالق شده كه در عروض زبان عربي برخي آن را اما برخالف عروض عربي زحافاتاند. با آن هم در زبان عربي زحاف و برخي ديگري آن را علة و هم بعضي از اين زحافات را جار مجراي علة ناميده

ر قبل از هر بح ابتداء زحافات را بايد شناخت و سپس در تقطيع اوزان بحور آن پر داخت ولي در زبان فارسي دريگيرد و بعد از آن بحر مورد نظر. حال به زحافات عروض زبان فارسي دري زحافات آن مورد بر رسي قرار مي

).١٦ :١٩٩٩پردازيم. (عقيل،مي

Page 65: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٦٤ سال اول شماره اول

زحاف در عروض فارسي دري ٧-٢ناميده گرچه در علم عروض زبان فارسي دري به تمامي زحاف و علت كه در عروض زبان عربي وجود دارد زحاف

هاي مخصوصشده است. اما در عروض زبان عربي به اين گونه نيست بلكه زحاف و علت به نوبه خود داراي ويژگيخواهيم كه پيرامون زحاف زبان فارسي دري توضيح مختصر بخود هست كه ذكرشان در بحث قبال گذشت. حال مي

داشته باشيم.ست. ا» ي « ح علم عروض، حذف حرف پنجم است كه در مفاعيلنقبض: در لغت به معني باز گرفتن است و در اصطال گويند.ماند كه به آن مقبوض ميپس از انداختن حرف پنجم از مفاعيلن، مفاعلن مي

كف: در لغت به معني نورديدن دامن جامه يا نابينا كردن است و در اصطالح علم عروض، حذف حرف هفتم است از حذف شود مفاعيل باقي مي ماند كه به آن مكفوف » ن « شد. از مفاعيلن وقتي جزوي كه ركن آخر آن سبب خفيف با

گويند.ميمفاعيلن است كه فاعيلن مي ماند » م « خرم : درلغت به معني بريدن بيني است و دراصطالح علم عروض، انداختن

وآن را به مفعولن تبديل مي كنند وبه آن اخرم مي گويند.گرفتن گلواست و در اصطالح علم عروض همان خرم است. در شعر عربي خرم تنها در اول تخنيق : در لغت به معني

› ط وس‹ بيت جايز است اما در شعر فارسي در وسط هم ميآيد. اين است كه عروضيان ايران وقتي خرم در حشو بيت گويند.بيايد به آن تخنيق يا مخنق مي

خ گوش يا خراب شدن است و دراصطالح علم عروض، حذف حرف خرب : در لغت به معني شكافتن و پهن شدن سورا كنند و اخرب مي گويند.ماند وآن را به مفعولن تبديل مياول و حرف آخر مفاعيلن است كه از آن فاعيل مي

ماند و به آن حذف شود از آن فاعلن مي» ي « و » م « شتر: جمع دو زحاف قبض و خرم است. چون از مفاعيلن گويند.ك چشم دريده) مي(پل اشتر

نند و كماند وآن را به فعولن تبديل ميسبب خفيف) است از آخر مفاعيلن كه از آن مفاعي مي» ( لن « حذف: انداختن گويند.به آن محذوف مي

گويند.ماند و به آن مقصور ميمفاعيلن است كه از مفاعيلن مفاعيل مي» ل« و ساكن كردن » ن « قصر: حذف

Page 66: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٦٥ سال اول شماره اول

ماند وآن را به فعول تبديل ها. از مفاعيلن، مفاع ميحذف سه حرف آخر مفاعيلن و ساكن كردن حرف ماقبل آن هتم: گويند. هتم را اجتماع حذف و قصر دانسته اند.كنند و به آن اهتم ميمي

كنند و مجبوب تبديل ميماند وآن را به فعل جب : انداختن دو سبب (عيلن) از آخر مفاعيلن است كه از ان مفا مي گويند.مي

گويند.مي ماند و به آن ازل مي» فاع « زلل : اجتماع هتم و خرم است كه از مفاعيلن گويند ولي كنند و به آن ابتر ميمي ماند و آن را به فع تبديل مي» فا « اجتماع جب و خرم است كه از مفاعيلن بتر :

ويند كه با عربي تفاوت ندارددر عربي اجتماع حذف و قطع را گ گويند.شود و به آن مسبغ ميمفاعيلن تبديل به مفاعيالن مي» ن « است قبل از » ا « افزودن تسبيغ :

گويند.ماند و به آن مخبون ميمي» فعالتن« خبن: حذف حرف دوم ساكن است كه از فاعالتن گويند.به آن مشكول مي مي ماند و» تفعال« شكل : اجتماع خبن وكف است در فاعالتن كه از آن

»فاعل « صلم : حذف سه حرف آخر فاعالتن وساكن كردن ماقبل آن هاست (حذف سبب وقطع وتد) كه از فاعالتن گويند. پس صلم عروض فارسي بتر عروض زبان عربي به آن اصلم مي تبديل مي كنند و» فع لن « ماند وآن را به مي

است گويند.مي ماند كه به آن مخبون محذوف مي» فعلن « : از فاعالتن اجتماع خبن وحذف

گويند.شود و به آن مسبغ ميمي» فاعالتان« است كه قبل از حرف آخر فاعالتن كه تبديل به » الفي « اسباغ: افزود ».ل « و يا با حذف » ع « يا باحذف » مفعولن « تشعيث: تبديل فاعالتن است به

گويند.بماند و به آن محجوف مي» فع « از فاعالتن جحف: آن است كه گويند.طمس: همان جحف است و به آن مطموس مي

گويند.مي» مربوع « به آن شود ومي» فعل « ربع: اجتماع صلم وخبن است كه فاعالتن تبديل به

Page 67: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٦٦ سال اول شماره اول

ماند كه آن را به مفعولن تبديل باقي مياست كه از مستفعلن مستفعل » ل « مستفعلن و ساكن كردن » ن« قطع: حذف گويند.كنند و به آن مقطوع ميمي

گويند.شود و به آن مذال ميمستفعلن كه تبديل به مستفعالن مي» ن « است قبل از » الفي « افزودن ازالت: گويند.ل ميشود و به آن مرفترفيل: افزودن يك هجاي بلند است به آخر مستفعلن كه تبديل به مستفعالتن مي

) ذف حرف دوم و چهارم ساكن ( س و فخبل: در لغت به معني فساد و تباهي عضو است و دراصطالح علم عروض حنامند. در واقع مخبول، مطوي كنند و مخبول ميماند و آن را به فعلتن تبديل مياز مستفعلن است كه متعلن باقي مي

مخبون است. «ن. درعروض حذف چهارمين حرف ساكن است از مستفعلن و مفعوالت كه از مستفعلن در نورديدن و پيچيد طي:

باقي » مفعالت « گويند و از مفعوالت كنند و به آن مطوي ميتبديل مي» مفتعلن « ماند و آن را به باقي مي» متفعلن گويند.كنند وبه آن مطوي ميتبديل مي» فاعالت«ماند كه آن را به مي

اكن كردن الم مفاعلتن است وحذف يك هجاي بلند از آخر آن كه از آن مفاعل مي ماند وآن را به فعولن تبديل س قطف: باشدكنند وبه آن مقطوف مي گويند.درعربي اجتماع حذف وعصب ميمي

كنند و به آن اخذ ماند. آن را به فع لن تبديل ميوتد ) از آخر مستفعلن است كه ازآن مستف مي» ( علن « حذذ: حذف شود.گويند و حذف علن از متفاعلن كه متفا باقي مانده و به فعلن تبديل ميمي

كنند و به آن مرفوع ماند. آن را به فاعلن تبديل مي(سبب) است از اول مستفعلن كه از آن تفعلن مي »مس « رفع: حذف گويند.مي

كنند و به آن ماند و آن را به مفعولن تبديل ميآن مفعوال باقي مياز آخر مفعوالت است كه از » ت « كشف: حذف گويند.مكشوف مي

اجتماع خبن و كشف: فعولن. اجتماع طي و كشف: فاعلن

گويند.مفعوالت است كه از آن مفعوالت باقي مي ماند و به آن موقوف مي» ت « ساكن كردن وقف:

Page 68: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٦٧ سال اول شماره اول

اجتماع طي و وقف: فاعالن با فاعالت ماند. آن را مي» الت « درآن است كه از آن » ت « دوسبب) ازاول مفعوالت و ساكن كردن »( مفعو « دع : حذف ج

).١٣٨٥:٨كنند و به آن مجدوع مي گويند. (احمدنژاد،به فاع تبديل مي زحافات كه ويژه زبان فارسي دري است.

نيق، اشتر، هتم، جب، زلل، طمس، ربع، جدع اين زحافات زبان فارسي دري هستند: تخ آيد ويژهزحافات كه ذكرشان ميمخصوص عروض زبان فارسي است ولي اضمار مخصوص عروض زبان عربي و بقيه موارد بين علم عروض هر دو زبان متشرك است، با آن هم كه برخي از آن در زبان عربي زحاف و برخي ديگر آن علت و هم زحاف جار مجري

علت ناميده شده است. نتيجه : -٨

بهتر فهميدن ادبيات هر دو زبان و براي استعلم عروض يكي از علوم اساسي در زبان عربي و زبان فارسي دري شود؛ زيرا كه ادب هر زبان استوار به نظم و نثر آن زبان است و عدم فهم علم عروض يكي از شروط اساسي پنداشته مي

گردد. تفكيك نظم ( كالمي كه داراي وزن وقافيه باشد) و نثر آن زبان ميفهم علم عروض در هر زبان باعث عدم شود كه ميزان سنجش خوب و بد را بفهميم و سنگ هر دو زبان مذكور وقتي فراهم ميشاعران گران ي،رشناخت اشعا

هاي مخصوص گيعروض در هر دو زبان به طور يكسان نبوده بلكه ويژ يكاربرد از آن آگاهي داشته باشيم. نحوه خود را دارد. به

: منابعفهرست اول، ناشر: آييژ چ) عروض وقافيه. ١٣٨٥احمد نژاد، كامل. (

القسطاس في علم العروض. تا)،( بيالزمخشري، جاراهللا. )، علم العروض والقافية، الناشر دارالنهضة العربية.١٤٠٧/١٩٨٧عتيق، عبدالعزيز.(

.لبنان –) الدليل في العروض، الطبعة األولي، للطباعة والنشر والترزيع بيروت ١٤١٩/١٩٩٩( عقيل، سعيد محمود. موسوعة العروض والقافية.

Page 69: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٦٨ سال اول شماره اول

، للطباعة والنشر والترزيع بيروت ١چ)، اهدي سبيل الي علمي الخليل العروض والقافية، ١٤١٧/١٩٩٦مصطفي، محمود.( .لبنان –

.، دمشق: دارالقلم١چالعروض الواضح وعلم القافية، مـ) ١٩٩١ -هـ ١٤١٢علي .( هاشمي، محمد

Page 70: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٦٩ سال اول شماره اول

بررسي جايگاه دين و انديشه هاي ديني در اشعار ناصرخسرو و ابوالعالء معري ١دكتر عليرضا حسيني

٢سميه صابري ٣وريا اسمعيليپ

چكيدههاي مشترك مذهبي بسيار است. توجه و شوق هاي فكري و گرايشميان ناصرخسرو قبادياني و ابوالعالء معري مشابهت

به تجربه زندگي عقلي و وجداني كه از آثار هر دو پيداست امكان واكاوي يك موضوع مشترك در انديشه و شعر ايشان هدف بررسي سيماي دين و انديشه هاي ديني در اشعار ناصر خسرو و ابوالعالء معري اين جستار با سازد؛را ممكن مي

، سرشار از نمودهاي دهد كه اشعار ناصر خسروپژوهش نشان ميهاييافته به شيوهتطبيقي به تحليل محتوا پرداخته است.ها، درد ديني شاعر است كه با كه خاستگاه همه آن پندها و پيام است اخالقي و هاي فرهنگيديني و آكنده از پيام

مراه اي از آيين و فرهنگ شيعه به هگرايش شيعي او نيز آميخته است. به همين سبب، ديوان شعرناصر خسرو، گنجينه. از طرفي، ابوالعالء نيز همچون ناصر خسرو، درد دين دارد؛ اگر چه افرادي با استناد اخالقي است -هاي اسالميمايهبن

بوالعالء و يافتن معناي ظاهري آنها، او را در امور ديني و پرداختن به دين، سست و ضعيف دانسته و به اشعاري از ااند، اما غالب پژوهشگران از ابوالعالء به عنوان فردي كه مقيد به دين و امور حتي برخي او را متهم به كفر و الحاد كرده

ميات (لزوم اي از لزوتوان گفت كه بخش گستردهدون مبالغه مياند. بديني است و براي آن احترام قائل است، سخن گفتهمااليلزم)، به صورت مستقيم يا غير مستقيم، دين را مورد بررسي قرار مي دهد. حتي برخي از پژوهشگران معتقدند كه

ره دارد.همه آثار ابوالعالء به درگيري ذهني وي با امور ديني، اجتماعي و فلسفي كه در ارتباط با دين است اشا

(نويسنده مسوول) استاديار گروه زبان و ادبيات عرب دانشگاه كوثر بجنورد - ١ زبان وادبيات فارسي دانشگاه پيام نور تهران جنوب دانشجوي دكتراي - ٢ (نويسنده مسؤول) [email protected]مدرس دانشگاه پيام نور - ٣

)٩٦تاريخ انتشار: خرداد ٩٦(تاريخ دريافت مقاله: فروردين

Page 71: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٧٠ سال اول شماره اول

ناصرخسرو، ابوالعالء معري، ادبيات تطبيقي، دين :كلمات كليدي مقدمه -١

-سرشت و سرنوشت ناصر خسرو به شدت مكمل و متقارن يكديگر و هر دو به نحوي تحسين برانگيز، ممتاز و درخشاننزديك مرو، در ناحيه هجري قمري در قباديان، ٣٩٤به سال -كنداي بدان اشاره ميچنانكه خود در قصيده –اند. وي

ا از اش او رزايد. اما تقدير انساني و عقالني "دانشي كه از خاك سيه و آب مقطربالنده نبات بي"بلخ زاده شد؛ چوناندهد و به دنبال آن درآستانه چهل و دوسالگي به تعبير ارتقا مي "مردمي"و سپس به درجه "ستوري"به "نباتي"مرتبه

)، كه ٢٠: ١٣٩٠(هانسبرگر، "رويايي سهمگين "سازد و به گرفتار مي "بحراني روحاني"ا به آليس سي هانسبرگر او ر ند.كاش را به يك زندگي ديني سراسر اعتقاد و تعليم بدل ميآورد و زندگيناصر خسرو را از خواب چهل ساله برون مي

شعارش دمادم ازآن سخن گفته، در حقيقت تجربه حيات روحاني و عقالني كه ناصرخسرو در همه آثار و ازجمله ديوان ااش را بر سرآن گذارده است. تغيير حال و رميدگي كه مقتضاي رشد معنوي و جهان جوهري است كه حكيم زندگي

) و به دنبال آن سفر هفت ساله وي در ١٣: ٢٥٣٦آزمودگي او بود و به صورت خواب بر وي ممثل شد (وزين پور، ست و بيست فرسنگ به مكه و قاهره و آشنايي و مصاحبت وي با المويد في الدين مسافتي بيش از دوهزار و دوي

شيرازي معروف به داعي الدعاه كه به روايت خود حكيم هادي و راهنماي او به سوي جاده علم و نقطه پايان راهي :وزي و تاج نياها آن را با شوقي دردناك به پويه و جست و جوي روحاني سپري كرده است. (ماحاست كه او سال

در آن شهر (معرةالنعمان) ") ناصر خسرو در اين سفر در بازديد از شهر معره در سفرنامه خود چنين مي نويسد:١٣٩٣اران زنابينا بود ورئيس شهر او بود. نعمتي بسيار داشت و بندگان و كارگ ،گفتندمردي بود كه وي را ابوالعالء معري مي

و شنيدم كه او را زيادت از ... ون بندگان بودند و خود طريق زهد پيش گرفته بودو خود همه شهر اورا چ، فراوان)در اين ١٩-١٨: ١٣٧٥(ناصرخسرو، ".و چون من آنجا رسيدم اين مرد هنوز در حيات بود ...صدهزار بيتشعر باشد

يقت رو كه تشنه حقگويد. اما بعيد به نظر مي رسد كه ناصر خستوصيف، ناصر خسرو از مالقات با معري سخني نمياست، با ابوالعالء كه دانشمندان از سراسر بالد اسالمي به مالقات او مي شتافتند و با او به بحث مي پرداختند، مالقات

). يكي از عواملي ٣٢١: ١٣٧٤اند. (محقق، نكرده باشد. برخي پژوهشگران اين ديدار را تاييد و برخي نيز آن را رد كرده ها و حتي الفاظ آن دو شاعر است.هاي فراوان ميان افكار و انديشهن مالقات باشد، وجود شباهتتواند مويد ايكه مي

قدر شهر معره النعمان، از توابع حلب، از سرزمين شام، زاده شد. ٣٦٣سال به احمدبن عبداهللا بن سليمان تنوخي معريكه چند نسل منصب قضاوت شهرهاي معره و حمص را بر عهده داشتند. مادرش از دودمان ي بودپدرش عبداهللا از خاندان

Page 72: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٧١ سال اول شماره اول

وي بينا گشت.ناآل سبيكه بود كه به علم و ادب اشتهار فراوان يافته بودند. در چهار سالگي در اثر ابتال به بيماري آبله ،ه پايان رسانيد و بعد از آن به حلبتحصيالت ابتدايي خويش را در علم قرآن و نحو و ادب در نزد پدر و برادر ب

در نزد سفر كرد و انطاكيه و الذقيه و طرابلسو سپس راهي بغداد شد و در دارالعلم كه بزرگترين مركز علمي دنيا بود) اقامت او در بغداد يك سال و شش ماه به طول ١٠٧: ٣،ج١٣٥٩ت.(حموي،بزرگان دانش آن ديار به تعلم و تلمذ نشس

: ١٣٦١اين مدت رفت آمدش در مجالس ادب و هنر و فلسفه اين شهر او را پرآوازه ساخت. (فاخوري، انجاميد و در مانندي كه نصيب معري شده بود، علوم بسياري كه با نيروي تالش و جديت آموخته و ) مواهب فطري بي٥٠٢-٥٠١

اهم اسباب و امكان تاليف براي او فر اش كه از پراكنده بيني در امانش داشته و گوشه گيري و تنهايي اش كهنابيناييآورده بود به او امكان تاليف و تجميع سي كتاب و رساله منظوم و منثور با موضوعات ادب و فلسفه و دين و... را

لزوم "و "سقط الزند"هاي اند از دومجموعه شعر به نام)عمدتا آثار او عبارت١٩٥: ١٣٥٦بخشيده است. (عبدالجليل، ، كه به روايت و ضمانت آنها "رساله غفران"و "الفصول و الغايات "و كتاب مهم و بسيار شگفت انگيز و د "مااليلزم

از طرفي، ناصر خسرو )١٥: ١٣٨٥آيد. (چناري، هاي ادبيات عرب به شمار ميترين چهرهترين و بديعوي يكي از اصيلاالت متعدد و ديواني سرشار از تبليغ و اشاعه سرايي و جان كمال جويش رسبه مدد قريحه قدرتمند و استعداد سخن

آمال انساني و فضايل اخالقي از خود به ميراث گذارده. شايد بتوان او را نخستين شاعري دانست كه شعر را آشكارا )٢١: ١٣٧٨مرامي كرده و آن را به طور مستقيم در خدمت حكمت ديني خود قرار داده است. (شعار و احمدنژاد،

هاي فكري و گرايشات مشترك ه مشترك سرشت و سرنوشت ناصر خسرو و ابوالعالي معري، مشابهتجداي از وجوو شعر شمار در فكرمذهبي و توجه به شوق به تجربه زندگي عقلي و وجداني كه از آثار هر دو پيداست و اشتراكات بي

يز از ستايش شاهان و وصف مي و كه از آن جمله اند: پرداختن به اخالق و حكمت و دارا بودن فكر فلسفي، پرهمعشوق، تفاخر و خودستايي، نكوهش دنيا و ستايش عقل و خرد و... امكان واكاوي يك موضوع مشترك در انديشه و

هايي ميان شاعران و نويسندگان ) در ادبيات فارسي و عربي، مشابهت٣٦٥: ١٣٨٢سازد. (همايي، شعر هر دو را ممكن ميها را از نوع توارد به شمار آورد. در اين پژوهش كه به شيوه توان اين مشابهتموارد مي وجود دارد كه در بسياري

هاي ديني در اشعار ناصر خسرو وتحليل محتوا انجام پذيرفته، برآنيم تا به اين سوال پاسخ دهيم كه دين و انديشه ابوالعال چه جايگاهي دارد؟

پيشينه پژوهش ٢-١عران و فيلسوفان معروف عرب است كه مورد توجه پژوهشگران ادبيات تطبيقي زبان و ابوالعالء معري از جمله شا

هاي مختلف فكري او با شاعران طراز اول ادبيات فارسي چون است و جنبهادبيات فارسي و عربي قرار گرفته

Page 73: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٧٢ سال اول شماره اول

اصر خسرو مورد ) و البته ن١٣٨٩)، خيام(سيدي، ١٣٨٨)، سنايي(سلماني، ١٣٨٩)، حافظ(خاقاني، ١٣٨٧سعدي(چناري، طه هايي كه در رابتطبيق و مقايسه قرار گرفته است. در ادامه بحث در راستاي اهداف اين پژوهش،به برخي از پژوهش

كنيم.اند اشاره ميبا ابوالعال و ناصرخسرو انجام پذيرفتهپرداخته است. ) در پژوهشي به بررسي تطبيقي سيماي دنيا در شعر ناصر خسرو و ابوالعالء ١٣٨٨ميرقادري(

) به ٢٠٠٦)در پژوهشي جايگاه خرد را در انديشه ناصر خسرو و ابوالعال بررسي نموده است. خزعلي(١٣٩١مسبوق() به آسيب ١٣٩١اند.حيدري() به بررسي افكار و عقايد اين دو شاعر پرداخته١٣٨٨مقوله تشاؤم و تفاؤل و اميني الري(

) در پايان نامه خود ١٣٩٠اصرخسرو و ابوالعالء پرداخته است و جعفري(شناسي رفتارهاي رجال ديني در انتقادهاي نهاي دگاههاي مقايسه افكار و ديبه بررسي تطبيقي اشعار اخالقي ابوالعالء و ناصر خسرو پرداخته است.با آنكه در زمينه

ه وعجايگاه دين و انديشهاي متعددي انجام گرفته است؛ اما جاي خالي پژوهشي با موضابوالعالء و ناصر خسرو پژوهش اند.شود. به اين دليل نگارندگان اقدام به جستاري در اين خصوص نمودهديني در اشعار اين دو شاعر احساس مي

جايگاه دين و انديشه هاي ديني در اشعار ناصر خسرو -٢ي رسالت مذهبي و ابزار براي انجام ،وري از شعرو بهره يهاي شعرويژگيناصر خسرو به لحاظ در تاريخ ادبيات ايران، از آنجا كه ناصر جايگاه ويژه اي دارد. نگرش ديني و جهان بيني شيعي و همچنين از جهت براي كاركردهاي آييني

وعنصري سرسخت براي فراخواندن مردم به سوي آيين علوي به )٣٦٩: ١٣٦٨ت(محقق،اس» حجت خراسان«خسرو كه خاستگاه همه آن پندها است اخالقي و هاي فرهنگيو آكنده از پيامرود، شعر او، سرشار از نمودهاي ديني شمار مي

ي اها، درد ديني شاعر است كه با گرايش شيعي او نيز آميخته است. به همين سبب، ديوان شعر ناصر خسرو، گنجينهو پيام .اخالقي است -هاي اسالميمايهاز آيين و فرهنگ شيعه به همراه بن

ش آرام و پادشاه و دنيا و مال و ثروت پشت و جالي وطن اختيار كرده است، تنها دين را مايهناصر خسرو كه به امير داندو در سايه ايمان ديني خود بود كه توانست آثاري از خود به يادگار بگذارد:خود مي

بدين راست آخر از چنگال دنيا به تقدير خداي فــــرد و قـــهار برنــجي راه او گير كه زين بهتر نه راه است و نه هنجارگر از دنيا

)١٧: ١٣٦٥(ناصر خسرو،

Page 74: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٧٣ سال اول شماره اول

، طاعت و بندگي خدا آبي است بر آتش قهر الهي. آرامشي كه او به تجربه دريافته است در گروه ١يمگان از ديد نادره بندگي حاصل مي شود و اين تن است كه سپر باليآسايش نيست؛ بلكه، در گذر از تن آساني و به جان خربدن سختي

گوهر جان تا سراي آخرت مي شود: اگر ناري سر اندر زيــر طاعت به محشر جانت بيرون ناري از نار برنجان تن به طاعت ها كه فردا به رنج تن شود جانـــت بي آزار

(همان)

داري زيرك است كه در خزانه دل، گوهر جان را با مهمترين دغدغه حكيم است و خزانه –اش آنهم از نوع ديني-علم آرايد:علم دين مي

دل خزينه علم آمد تـــرا نيســت برتر گوهري از علم دين جينجان تو برعالم علوي رسد چون كني مر علم را با جان ع

)١١٩(همان: دهد كه:اي غرا حكيمانه اندرز ميبنابراين در قصيده

بياموز كاين بس نكو گازري است به صابون دين شوي مر جانت را ري استيه كافـــــدانشي ماكه بي ز دانش يكي جامه كن جانت را

از اعمال بدخشان است و منفي و مدفن . در توضيح اين واژه در لغت نامه دهخدا چنين آمده است: يمگان [ ي / ي ] (اخ) يمگان دره. ١

ناصرخسرو علوي بدانجاست. تبديل يمگان به يمغان و تعريب به ينبقان مؤيد رجحان گاف است بر كاف. بنابه نوشته محمدنادرخان در كتاب از » تكاب يمگان«قطعه آبادي، و بلوك يمگان به عنوان ١٢دره يمگان دره ممتدي است مشتمل بر قريب » راهنماي قطغن و بدخشان«

شود.يمگان گفته مي» تنكي كران«قشالق است و ازقصبه جرم تا دهان ٢٣مضافات قصب جرم محسوب و مشتمل بر

Page 75: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٧٤ سال اول شماره اول

تباغ پيغمــبري اســــ مثل ميوه ت كان ــها علم دين اسسر علم )١١٠(همان:

شود؛ در پااليشگاه دين نه تنها آلودگي هاي جان برطرف مي شود؛ بلكه، به زيور جاودانه دانش ديني نيز آراسته ميرساند. اي است كه از آبشخورهاي الهي نضج يافته و جان را به پختگي و كمال ميدانشي كه جامع تمام علوم است و ميوه

داند:هوده ميبر اين اساس است كه دانش بدون دين را بي بي علم دين همي چه طمع داري؟ در هاون آب خيره چرا سايي؟

)٧(همان:

در نگاه ناصر خسرو دين و طاعت مكمل يكديگرند: از بهر بر شدن سوي عليين از علم پاي ساز و ، ز طاعت پر

)٤٦(همان : ونيز:

دانش گزين كه دانش آبي است كش كدر نيست بهتر ز دين بهي نيست، بتر ز كفر شر نيست )١٥٥(همان:

هاي ديني موج در آثار به جا مانده از ناصر خسرو، انديشه "ناصر خسرو آمده است: اخالقي فلسفهدر مقدمه كتاب ، ١٣٧١ (فيروز،"هاي ذهني، يك نفس مهذب و معتقد و مشهود استزند و روح ديني حكيم، همراه با تمامي تراوشمي٣(

دو محافظ روحاني و غير مادي اند كه در جنگ روزگار به عنوان سالح هايي "صبر و دين"به اعتقاد شاعر قبادياني آيند و در زندگي مادي نيز انسان را محظوظ كرده و در مجموع شرط تحقق بندگي باعث عروج و كمال موثر به كار مي

شوند:روحاني مي

Page 76: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٧٥ سال اول شماره اول

از صبر ساز تيغ و، ز دين مغفر انهوـــدي در حرب اين زمانه وز دشت علم سنبل طاعت چر دانش چن وز شاخ دين شكوفه

وز طاعت و علم نردباني كــن وانــگه برشو به كوكب جوزا )٤٦: ١٣٦٥(ناصرخسرو،

قيمت سوي خداي به دين است و خلق او آن است قيمتي كه به دين است قيمتش )١٨٠(همان:

هاي ديني است كه در وجودش نهادينه شده باشد، نه به ظواهري كه زش حقيقي هر كس به تناسب ارزشها و آموزهار كند!به آساني از انسان جدا شده و او را مغبون مي

به دين شد سوي مردمان محترم ردـبه دين جوي حرمت كه مرد خ مرب بر عجــبدو مفتخر شد ع به دين كرد فخر آنكه تا روز حشر

)٦٣(همان: اكيد كند بلكه با دين مداري و تدر بيت نخست ناصر خسرو را واعظي مي بينيم خردمند كه احترام ديگران را گدايي نمي

عراب، اي تعريض آميز به اآيد در كنايهگردد و در بيت پسين به نظر ميهاي ديني ناگزير شايسته احترام ميبر ارزش كند.معرفي مي "دين"آفرين نوع بشر را تنها عامل امتياز بخش و افتخار

پيش نادان دين چو پيش گاو باشد ياسمن دين گرامي شد به دانا و، به نادان خوار گشت مر تو را، پورا، همي مردم به دين بايد شدن كشـد تا نداري بانـــــدين گاو باشمرد بي

پوشد چو گليمي پر درنباز چون نادانش دين يكي جامه است چون داناش پوشد پاك و نو )٢٦٤-٢٦٥(همان:

Page 77: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٧٦ سال اول شماره اول

در مورد استفاده ابزاري از دين چه كج فهمانه چه عامدانه -كه مهمترين دغدغه اش، درد دين است-درد آشناي قباديانيهشدار مي دهد و از كساني كه گوهر دين را به خرافات و سوء برداشت مي آاليند داد سخن مي دهد؛ به زعم او در

دست نادان ناكارآمد است. قيمتي دين در دين است ســـر سروري و اصل معالي خلق جهان فضل به ديــن جوي ازيراك١پيشه است چو حالجي و درزي وكاللي دين مفخر توست و، ادب و خط و دبيري

)١١٣همان: (

است و وريدر حكم پيشهدر نظر او تحصيل ادب و پرداختن به خطاطي، نويسندگي و... در برابر اهتمام به امور ديني يابد.در قياس با دانش ديني در حد پنبه زني، خياطي و... تنزل مي

يكي مر زر دين را كه يكي مر آب دين را يمحكمت شريعت كان دانش گشت و فرقان چشمه ن جان دوم يك دم به جان اولت بر دمـاز اي و علم استـمكان علم فرقان است و جان جان ت

)٨١(همان: هاي ديني از نظر او حقيقت وجودي انسان، دانش ديني است تا آبشخور آن كالم وحي است و راستي آزمايي آموزه

انطباق آن با قرآن است؛ به اعتقاد وي براي عملكرد ديني درست بايد سراغ الگوي قرآني رفت. الغر استعلم تو را آب و شريعت چراستعلم خري جان تو بي تــــوي عاقالنعلت ناداني رادين شفاســـرو كه سره دين

)١٠٠(همان: به اعتقاد ناصر خسرو شخصيت (جان)منهاي دانش ديني، جسمي بي ارزش و ضعيف است كه براي شفاي بيماري ضعف

توان يافت. اش مرجعي بهتر از دين نميو ناداني قرار آيد...دين سرايي است برآورده پيغمبر تا همه خلق بـــدو در به

گري. كوزه١

Page 78: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٧٧ سال اول شماره اول

علي و عترت او است مرآن را در خنك آن كس كه درين ساخته دار آيد )١٦٢(همان:

به عقيده شاعر قبادياني، مايه آرامش انسان وارد شدن به سراي دين و ضامن خوشبختي اش، توالي علي (ع) و ست.خاندانش است كه صاحب اصلي اين سراي باشكوه كسي جز پيامبر اسالم ني

مبارزان سپاه شريعيتم و قرآن از آن كه شيعت حيدر، سوار كراريم )٧١(همان:

وي در بيت فوق به طور علني اقرار به تشيع علوي كرده و به محبت حضرت علي(ع) مفتخر است.ودكاني و مردم بسان كاز نگاه ناصر خسرو دين دبستاني است كه پيامبر و خاندان ايشان، آموزگاران اين دبستان هستند

كه آماده تعليم هستند و تنها معلمان آنها از رهنمودهاي قرآني آگاهند: دين دبستان است و امت كودكان نزد رسول در دبستان است امت ز ابتــدا تا انتـــها گر سروري بر مراد خود بگويد كـــودكي جز كه خواري چيز نايد ز اوستاد جز جفا

)٤٩٥ان: (همخواهد كه مراقب رفتار و كردار و گفتار خود باشندزيرا معيار و محك درستي گفتار پروا از آدميان ميحكيم يمگان، بي

داند:و كردار را لحاظ كردن موازين ديني و اسالمي مي دار زبانقول و عمل چسيت جز ترازوي ديني قول و عمل ورز و راست

)٣٨٣(همان:رانجام دينداري و مسلماني را در اين امر دانسته كه انسان خوي ددمنشي و درندگي نداشته باشد و به ديگران آزار و س

داند:نرساند. وي خود را اينگونه مي

Page 79: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٧٨ سال اول شماره اول

حق هر كس به كم آزاري بگزارم كه مسلماني اين است و مسلمانم )١٩٧همان: (

فته بود كه تا حد امكان دانش و آگاهي به دست آورد و خود را با اين دانش وي در سرزمين يمگان به روشني دريا )٤٤: ١٣٩٠هماهنگ سازد تا بتواند در راه دين جديد گام بردارد. (هانسبرگر،

عيبم همي كنند بدانچه بدوست فخر فخرم بدانكه شيعت اهل عبا شدم رسول حق به هجرت سوا شدم از بهر دين ز خانه براندند مر مرا تا با

)١٣٩: ١٣٦٥(ناصر خسرو، قد دانست و معتكرد كه شيعه است و هجرت خود به منطقه يمگان را با هجرت پيامبر همسو ميناصر خسرو افتخار مي

، راه رسيدن به دانش و رستگاري را يافته است.١بود كه از راه بيعت و اطاعت از خاندان پيامبر و امامان اسماعيليناصر خسرو در غم و اندوه ديار غربت، خود را با اطمينان و ايماني كه به درستي دين خويش دارد، سرپا و استوار "

دارد. او اطمينان يافته است كه پس از جستجوي بسيار، پيام حقيقي خداوند را در تعبير اسماعيلي دين اسالم نگه ميت از خاندان پيامبر و امامان اسماعيلي، راه حقيقي رسيدن به دانش پيدا كرده است. مطمئن است كه از راه بيعت و اطاع

گويد:) ناصر خسرو در اين باره مي٣١٤: ١٣٩٠(هانسبرگر، "و رستگاري را يافته است گفتم كه ره دين نــمايد مـــــــــــر مرا زيرا كه ز اهل دنيــــا پر جفا شدم

گان به فضل او بر جان و مال و شيعت فرمانروا شدمشكر آن خداي را كه به يم

اعتقاد دارند و محمد بن اسماعيلاش يا نواده اسماعيلفرزندش امامتبه امام صادق(ع)هايي است كه بعد از .اسماعيليه نام عمومي فرقه١

سماعيليه، اند. فرقه مشهور اخوانده شده قرامطهو مالحده، حشيشيه، سبعيه، تعليميه،باطنيههاي گوناگون مانند در مناطق و منابع مختلف به نامهاي آسيا و كشور در قاره ٢٥از دارند، در بيش تعلق فرقه ينشاخه نزاري ا عمدتا به كه حاضر، اسماعيليان در حال باطنيه تعليميه هستند.

اند. افريقا و اروپا و امريكا پراكنده

Page 80: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٧٩ سال اول شماره اول

تا مير مومنان جهان، مـــرحبام گفـــــت نزديك مومنـــــان ز در مرحبا شدم )١٤٠: ١٣٦٥(ناصرخسرو،

وجود خدا اعتقاد كامل دارد و براين داند. و به ي به دست آوردن دين حقيقي خود مياي برابنابراين وي يمگان را وسيله توان درك كرد كه همه پديده ها حتي گياهان هم به وجود خدا معترف و معتقدند:باور است كه با چشم بصيرت مي

به طور بر موسي "من خداي جهانم"به راه چشم شنو از درخت، قول خداي كه )٤٦٨(همان:

وما كنت بجانب الطور إذ نادينا ولكن رحمة من ربك خدا در طور بر موسي( بيت فوق جز تلميح به واقعه تجليگويي تمام اجزاي هستي خداوند را، ) و تسبيح٤٦(قصص: )لتنذر قوما ما أتاهم من نذير من قبلك لعلهم يتذكرون

مصر به عنوان مركز حكومت فاطميان و اسماعيليان است كه ناصر خسرو در آنجا به لقب يادآور صحراي سينا در رسيد. "حجت"

هاي ديني در اشعار ابوالعالء معريجايگاه دين و انديشه -٣ابوالعالء همچون ناصر خسرو، درد دين داشت؛ اگر چه افرادي با استناد به اشعاري از ابوالعالء و يافتن معناي ظاهري

اند، اما ، او را در امور ديني و پرداختن به دين، سست و ضعيف دانسته و حتي برخي او را متهم به كفر و الحاد كردهآنهاغالب پژوهشگران از ابوالعالء به عنوان فردي كه مقيد به دين و امور ديني است و براي آن احترام قائل است، سخن

، اي از لزوميات، به صورت مستقيم يا غير مستقيمگفت كه بخش گسترده) بدون مبالغه مي توان ١٣٩١گفته اند. (حيدري، ) حتي برخي از پژوهشگران معتقدند كه همه آثار ١٩٥: ٢٠٠١دهد. (كنجيان خناري، دين را مورد بررسي قرار مي

: ١٩٩٠(شراره، ابوالعالء به درگيري ذهني وي با امور ديني، اجتماعي و فلسفي كه در ارتباط با دين است اشاره دارد. ٢٣-٢٢(

كشد و شيوه شاعري شاعران عصر جاهلي را با توقف معري در لزوميات به صورت هاي گوناگون، دين را به تصوير مي خواهد كه راه هدايت پيش گيرند:داند و از شاعران ميها، نكوهش مي كند و تغزل را خوشايند نميبر خرابه

و خل آثارا بملحوب اتبع طريقا للهدي الحبا

Page 81: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٨٠ سال اول شماره اول

)٢٠٧: ١٩٨٨(معري، . "ي روشن هدايت گام بردار و توقف بر ديار بني اسد را رها كنبه سوي جاده"

اند، گفته: ابوالعالء درباره افرادي كه از دين چشم پوشيده وليس في كفه من دينه طرف خاب الذي سار عن دنياه مرتحال

يبقي عليه، فذاك العز والشرف هر ـــإال خير آخ ال خير للمرء )١٠٦٧(همان:

."ماندبهره بود، نااميد شد و تنها نيكي اخروي كه مايه شرافت و عزت است باقي ميآنكه از دنيا كوچ كرد و از دين بي "و بي نصيبي از آن را علت نااميدي. نيكي داندمندي از دين را مايه شرافتمندي ميآيد كه شاعر، بهرهاز اين ابيات برمي

شود؛ بنابراين، شرافت، اميد، پايداري، عزت و جاودانگي حقيقي در جاودانه در همين دنيا و قبل از مرگ حاصل مي گروه پايبندي به دين است.

سد از كينه و ح داناي معره دين صحيح را انصاف داشتن نسبت به مردم، پيروي از حق، ترك آزار و اذيت و زدودن قلب داند:مي

الدين انصافك االقوام كلهم و اي دين البي الحق ان وجبا؟ )١٣٠(همان:

گرداند ديندار نيست. آنكه از حق روي ي با همه مردم عادالنه رفتار كني دين يعنترجمه: توهمت يا مغرور انك دين علي يمين اهللا مــــا لك دين

الي بيت الحرام تنسكا و يشكوك جار بائس و خدينتسير )١٥٣١(همان:

Page 82: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٨١ سال اول شماره اول

آوري، حال آداب حج را به جا مياي، به خدا سوگند اين گونه نيست./ اي خودپسند! خود را ديندار پنداشته ترجمه: كنند. آنكه همسايه بي نوا و دوست از تو شكوه مي

وال صــاله وال صوف علي الجسد ما الخير صوم يذوب الصائمون له نفضك الصدر من غل ومن حسدك الشر مطرحــا وانما هو تــــرو

)٤٩٣(همان : ي است و زدودن قلب از كينه و حسدبلكه ترك بدپوست بودن نيست. /نيكي به اداي نماز، روزه و پشمينه ترجمه:

ورزد، زيرا معتقد است كه يكي از اهداف مهم دين، هدايت هاي عملي دين اهتمام ميجنبهاين گونه است كه معري به واجبات را به ظاهر اند نه روح آن رابيند كه ظاهر دين را درك كردهشدن انسانهاست. وي بسياري از انسانها را مي

انگارند. دهند ولي هدف اساسي و نهايي را ناديده ميانجام ميز بر اين باور است كه شرط اصلي و ارزش واقعي دين مداري در موضع قدرتمندي و سالمتي حاصل مي از سويي ني

شود؛ يعني، اگر كسي در عين توانمندي و سالمت مجهز به سالح دين شد و به جنگ نفس عماره رفت هنر كرده است وگرنه، كم آزاري و ستم نكردن و... از سر ناتواني چه حسن و ارزشي دارد؟!

الدين هجر الفتي اللذات عن يسر في صحه و اقتدار منه ما عمرا )٦٧٧(همان:

هاي مندي از قدرت و سالمت، تا مادامي كه زنده است از خواهشكه با وجود بهرهاست از ايندين عبارتترجمه: نفساني دوري كند.

ينداري خود را در اعمال خويش، آشكار نسازد، د او معتقد است كه عمل كردن، محك دين است و هر كس ثمره") استفاده ابزاري از دين از جانب كساني كه كال شرعي براي توجيح ٥٣٦: ١٩٨٨(اليازجي، "پرهيزگار به شمار نمي رود.

مفاسد اخالقي خويش درست كرده و از قبل دين، نان مي خورند دل شاعر دردآشناي معره را سخت به درد آورده است:

Page 83: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٨٢ سال اول شماره اول

ين قد خس حتي صار اشرفه بازا لبازين او كلبا لكالبفالد )١٨٠: ١٦٨٨(معري،

كسب گرديده؛ همانند پرنده يا سگ شكارچيان براي شكار، پرورش دين در نزد مردم بي ارزش شده، وسيلهترجمه: داند:. همچنين دين را وسيله تجارت سودجويان ميدهندمي

تلفيه في االحياء اال كاسدا ن متجر ميت فلذاك ال والدي )٤٧١(همان:

يابي.دين تجارت خانه مرگان شده، به همين جهت بازار آن را در ميان زندگان، بي رونق ميترجمه: : ١٩٩٢د. (الجندي، شدر عصر ابوالعالء بيشتر مردم به انجام واجبات ديني تظاهر مي كردند و اعمالشان به ريا آلوده مي

١٦٥٣( ويدعي االخالص في دينه وهو، عن االلحاد، في قول، كان

)١٦٤٨: ١٩٨٨(معري، .گويدادعاي اخالص در دين دارد، در حالي كه به كنايه سخن ملحدانه ميترجمه:

كند:پذيرد و در اين باره اعالم مياز طرفي پذيرفتن دين از سر ناچاري را نمي ت بعد االربعين ضروره ولم يبق اال ان تقــــــــوم الصوارختنسك

سيري الناس فضل فكيف ترجي ان تثاب، و انما والمرء شارخ كال )٣٩١(همان:

سوگ تو كه عزاداران در پس از چهل سالگي از سر ناچاري، دينداري پيشه كردي، حال آنكه چيزي نمانده ترجمه: شمارند؟!چگونه اميد پاداش داري، در حالي كه مردم، دينداري را عنفوان جواني پسنديده مي/ .شيون كنند

Page 84: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٨٣ سال اول شماره اول

مسلما ايمان و اعتقاد در اوج جواني ارزشمند و ستودني استزيرا بكار بستن دستورات الهي در برابر نيروي وسوسه كننده بد الذي فضل الشاب العا"فرمايد:فرين است. همانگونه پيامبر گرامي ميكند و ارزش آنفس اماره به درستي معنا پيدا مي

واني كه در جواني برتري ج". " اسلنتعبد في شبابه على الشيخ الذي تعبد بعد ما كبرت سنه كفضل المرسلين على سائر اپردازد، مانند برتري پيامبران الهي نسبت به ديگران كند بر پيري كه پس از پير شدن به عبادت ميخدا را عبادت مي

)١٣١: ١٣٨٣(اسعدي، ".است شمارد.خواند و شراب را حرام ميداند؛ ديني كه به طهارت جسم و روح فرا ميابوالعالء برترين دين را دين اسالم مي

)٢١٣: ٢٠٠١(كنجيان خناري، بهذا الشرع من مله يثبت الينسخ فيما نسخاحسن

)٣٩٦: ١٩٨٨(معري، .كندچه نيكوست دين اسالم كه آيين ثابتي دارد و مانند اديان ديگر تغيير نميترجمه:

داند:معري ايمان آميخته به شرك را شايسته نمي يخلط بايمانه كفرااذا آمن االنسان باهللا فليكن لبيبا و ال

)٦٥٣(همان: مادامي كه انسان به خدا ايمان آورد، بايد عاقل باشد و كفر و شرك به ايمان خود راه ندهد.ترجمه:

توان وي را كافر دانست؟ پژوهشگران بر اين باورند كه، كساني هايي كه بيان شد، چگونه ميبا توجه ابيات و شاهد مثالاند و نجواهاي وي را در مورد خداوند دانند، از درك انديشه هاي واقعي او عاجز ماندهمي ١يقكه ابوالعالء را كافر و زند

)٣٠٤: ١٩٨٣؛ بنت الشاطي، ١٣٨١:٥فراموش كرده اند. (فروخ،

شباهتها و تفاوتهاي انديشه هاي ناصر خسرو و ابوالعالء معري

صوص در خ مسلمانان) اين واژه توسط ملحديا خداناباور، آزادانديشهاي زنديك يا زنديكيه است (به معني تفسير آزاد، . زنديق معرب واژه١

رود.در تعارض است بكار مي اسالمعملكردهايي دارند كه با نظرات بنيادي شود نظرات يا افرادي كه تصور مي

Page 85: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٨٤ سال اول شماره اول

اند اما ناصرخسرو شيعه و از مبلغان همانطور كه شرح آن گذشت اين شاعران با تفكر ديني اشعار خويش را سروده ت تواندتاثيرپذير از اسماعيليان باشد اما نسبهاي ديني او ميفرقه اسماعيله نزاري در ايران بوده است بنابراين انديشه

كند. فكار آنان تساهل داشته است به ويژه آنكه از مسيحيت به نيكي ياد ميبه پيروان اديان مختلف به واسطه آشنايي با ادر حالي كه ابوالعالء معري مانند ناصر خسرو مبلغ نبوده است وبنا به گفته برخي از مورخانهيچ مذهبي را نيز نپذيرفته

و را به سبب عالقه به اشعار مردم ا«نويسد:بودبه همين دليل وي را ملحد قلمداد كردند به طوريكه ياقوت حموي مي )١٩١: ١٣٥٩(حموي، ...» اندكردهمعري به الحاد و فساد اعتقاد متهم مي

ريسته كه نگبا اين وجود او تنها به خداي يگانه ايمان داشته است و با نگاهي واقع بينانه و فلسفي به جهان هستي ميگيري نسبت به مذاهب مختلف او را ملحد طر سختهمين نگرش در لزوميات وي مشهود است.از سويي، شايد به خا

توان فهميد كه وي با افراط، انحراف و تفاسير اند اما اگر افكار اين شاعر برجسته به درستي بررسي شود ميدانسته اند.مختلف از دين مخالف بوده است چيزي كه مفسران اشعار ابوالعالء به روشني درك نكرده

بودن مورد مخالفت عالمان و بزرگان اهل سنت قرار گرفته است اين مسائل باعث شدهتا ناصرخسرو هم به خاطر شيعه گذارند وهاي ناصرخسرو احترام ميهر دو را خارج از دين بدانند. اما با تمام اين دشمني ها حداقل شيعيان به انديشه

لعالء نيز مجددا مورد بررسي قرار گرفت دانند. از طرفي با گذشت زمان افكار فلسفي ابوااو را محب اهل بيت (ع) مي و برخي از منتقدان تا حدودي نسبت به وي احترام قائل شدند.

نتيجه كالم اينكه، اشعار ناصر خسرو از نظر جنبه انتقادي نسبت به وضعيت ديني و فرهنگي جامعه عصرخويش وسعت ر انطور كه در جريان پژوهش بدان پرداخته شد بيشتبيشتري دارد اما جنبه فلسفي اشعار ابوالعالء و ژرف انديشي وي هم

است. نتيجه -٤

ناصر خسرو قبادياني و ابوالعالي معري فارغ از نام، قوميت و نژاد و زبان از طاليه داران دين، حكمت و اخالق و ادب رخسرو اشعار ناصهاي ديني در آيند. به طور كلي از بررسي و تحليل جايگاه دين و انديشهدر فرهنگ بشري به شمار مي

ملهم از آيات هاي فرهنگي، سرشار از نمودهاي ديني و آكنده از پيامتوان ادعا كرد كه اشعار ناصر خسروو معري ميها، درد ديني شاعر است كه با گرايش شيعي او نيز آميخته است. به همين خاستگاه همه آن پندها و پيام و قرآن است

رفي، . از طاست و قرآنيهاي اسالمي مايهاي از آيين و فرهنگ شيعه به همراه بنهسبب، ديوان شعرناصر خسرو، گنجينابوالعالء نيز همچون ناصر خسرو، درد دين دارد؛ اگر چه افرادي با استناد به اشعاري از ابوالعالء و يافتن معناي ظاهري

Page 86: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٨٥ سال اول شماره اول

اند، اما رخي او را متهم به كفر و الحاد كردهآنها، او را در امور ديني و پرداختن به دين، سست و ضعيف دانسته و حتي بغالب پژوهشگران از ابوالعالء به عنوان فردي كه مقيد به دين و امور ديني است و براي آن احترام قائل است، سخن

ورد ، به صورت مستقيم يا غير مستقيم، دين را م"لزوميات"اي از توان گفت كه بخش گستردهگفته اند. بدون مبالغه ميدهد. حتي برخي از پژوهشگران معتقدند كه همه آثار ابوالعالء به درگيري ذهني وي با امور ديني، ررسي قرار ميب

اجتماعي و فلسفي كه در ارتباط با دين است اشاره دارد.ر آيد، نابساماني و مفاسد اخالقي و اجتماعي، ددر جامعه عصر ناصر خسرو و معري، آنچنان كه از شعر آنها بر مي

هاي مختلف به طور عام و در ميان افرادي كه به نوعي با دين و امور ديني در ارتباط بودند به طور خاص، نفوذ اليهها و انتقاد از سردمداران و رجال دين، پرده از رسوايي ها و مفاسد آنها يافته بود. اين دو شاعر منتقد با درك اين تباهي

اند. اين دو شاعر بزرگ با برانداختن نقاب ظاهرسازي و رياكاري از ان برداشتهدر اين عرصه و جايگاه و امور ديني ش اند.متوليان امور ديني چهره و ماهيت واقعي آنها را براي معاصران و آيندگان خود آشكار ساخته

:منابعفهرست قرآن مجيد

. قم: دارالحديث.مثلهاي آسماني). ١٣٨٣اسعدي، علي.(نشريه بوستان . بررسي تطبيقي افكار و عقايد ابوالعالء و خيام). ١٣٨٨اميني الري، ليال؛ ميرقادي، ابوالفضل.(

.٣٣-١٥ص١.پياپيادب . بيروت: دارالكتب العربي.مع ابي العالء معري في رحله حياتهم). ١٩٨٣بنت الشاطي، عائشه عبدالرحمن.(

. پايان نامه كارشناسي ارشد زبان و ادبيات اخالقي ابوالعالء و ناصرخسروبررسي تطبيقي اشعار ). ١٣٩٠جعفري، شهال.( عربي دانشگاه اراك. . تعليق عبدالهادي هاشم، بيروت: دارصادر.٣.جالجامع في اخبار ابي العالء المعري و آثارهم). ١٩٩٢الجندي، محمدسليم.(

.تهران: زوار.اشعار ابي العالء معري). ١٣٨٥چناري، امير.( . بيروت: دارالغرب االسالمي.). معجم االدباء.١٣٥٩، ياقوت.(حموي

Page 87: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٨٦ سال اول شماره اول

فصلنامه نقد و ادبيات . آسيب شناسي رفتارهاي رجال ديني در انتقادهاي ناصرخسرو و معري). ١٣٩١حيدري، محمود.( .٤٣-٢٣ص٦سال دوم.شتطبيقي.

پژوهشنامه زبان و ادبيات . جبر و اختيار در جهان بيني حافظ و معري). ١٣٨٩خاقاني، محمد و ديگران.( .٢٢-١.ص٢ش٤سالفارسي.

.٤٧-٣١سال دوم.ص٣. شنشريه علوم انساني. الخيام و المعري بين التشاوم و التفاول).١٣٨٥خزعلي، انسيه.( .٨٦-٦٩.ص٤.سال اول.شپژوهشنامه زبان و ادبيات فارسي.سفر روحاني سنايي و ابوالعالء). ١٣٨٨سلماني، مهدي.(

نشريه ادبيات . بررسي تطبيقي مرگ در انديشه ابوالعال و خيام). ١٣٨٩نه كالت، فرامرز.(سيدي، سيدحسن؛ آدي .١٣٧-١١٧ص٢سال اول.شتطبيقي.

. بيروت: دارالكتب العالميابوالعالء معري دارسه و مختاراتم). ١٩٩٠شراره، عبداللطيف.( طره.. تهران: قتحليل سفرنامه ناصرخسرو).١٣٧٨شعار، جعفر؛ احمدنژاد، كامل.(

. قم: ذي القربي.الجامع في تاريخ االدب العربي.االدب القديم). ١٣٦١فاخوري، حنا.( . بيروت:دارالعلم الماليين.٢. جعقائد فلسفي ابوالعالء فيلسوف معره). ١٣٨١فروخ، عمر.(

تان.ان و پاكس. تهران: مركز تحقيقات فارسي ايرفلسفه ي اخالقي ناصرخسرو و ريشه هاي آن). ١٣٧١فيروز، شيرزمان.( .بيروت: الدار الثقافيه للنشر.مصادر ثقافه ابي العالء المعريم). ٢٠٠١كنجيان خناري، علي. (

فصلنامه مطالعات ادبيات . مالزمت انسان و خرد در شعر ناصرخسرو و ابوالعالء). ١٣٩٣ماحوزي، مهدي؛ تاجنيا، كيميا.( .١٢٨-١١٣، ص ٣٢، شماره ٨دوره . تطبيقي دانشگاه آزاد واحد جيرفت

: دانشگاه تهران.تحليل اشعار ناصرخسرو. تهران). ١٣٦٣محقق، مهدي.(. پژوهشي تطبيقي در حوزه موضوعات و مضامين. از عقل ناصرخسرو تا عقل ابوالعالء). ١٣٩١مسبوق، مهدي و ديگران.(

.٢٧١-٢٤٠ص٦.ش٣. دورهنشريه ادبيات تطبيقي دانشگاه شهيد باهنر كرمان

Page 88: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٨٧ سال اول شماره اول

، دمشق: دارطالس.لزوم ما اليلزم). ١٩٨٨الء.(معري، ابوالع . تهران:پويش.نگاهي به خيام همراه با رباعيات). ١٣٧٠مهاجرشيرواني، فردين.(

ريه نش.بررسي تطبيقي سيماي دنيا در اشعار ناصر خسرو و ابوالعالء). ١٣٨٨ميرقادري، سيد ابوالفضل؛ غالمي، منصور.( .٢٣٦-٢٠٧. ص١. سال اول.شكرمانادبيات تطبيقي دانشگاه شهيدباهنر

. به تصحيح مجتبي مينوي و مهدي محقق. تهران: دانشگاه تهران.ديوان اشعار). ١٣٦٥ناصرخسرو.( .به كوشش نادر وزين پور.تهران:زوار.سفرنامه). ٢٥٣٦ناصرخسرو.(

راني. ترجمه فريدونتصويري از شاعر، جهانگرد و فيلسوف اي ناصرخسرو لعل بدخشان،). ١٣٩٠هانسبرگر، آليس سي.( اي، تهران: فروزان روز.بدره

، تهران:همافنون بالغت و صناعات ادبي). ١٣٨٢همايي، جالل الدين.( ، بيروت: دارالجبل.ابوالعالء و لزومياته). ١٣٨٢اليازجي، كمال.(

Page 89: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٨٨ سال اول شماره اول

هاي پيكاروتأثير مقامات بر شخصيت ١دكتر عنايت اهللا شريف پور ٢دكتر محمدصادق بصيري ٣دكتر آرزو پوريزدانپناه كرماني

چكيدهرمان پيكارسك در قرن شانزدهم ميالدي در اسپانيا به وجودآمد. اين نوع ادبي به سرعت در ميان مردم جاي خود را

. رواياتاندگرايانه دانستهشد. منتقدان، آن را اولين گام در جهت ايجاد رمان واقعبازكرد و از محبوبيت خاصي برخوردار نويسي متأثر از مقامات عربي است. قهرمان اصلي رمان پيكارسك، پيكارو هاي داستانپيكارسك از نظر فني و تكنيك

ردد گكننده قهرمان مقامات است. با يك بررسي اجمالي مشخص ميها، تداعينام دارد. پيكارو از نظر خصايص و ويژگيل ها و مسائكننده به ارزشو نسب، گداپيشه، دغلباز، مكار، پشت كه پيكارو همچون قهرمان مقامات موجودي بي اصل

اخالقي و... است.هاي داستاني را بايد پيكارو دانست و هنگام بررسي روايات پيكارسك همواره اين مشكل وجود دارد كه چه شخصيت

كارو توان پيكالسيك فارسي و عربي ميآيا پيكارو دقيقا همان قهرمان مقامات است؟ آيا عياران و شطار را در ادبيات وع پرداخته اي به بررسي اين موضناميد؟ از اين رو در اين گفتار با روش تحليلي ـ توصيفي و شيوه سندكاوي و كتابخانه

است. شده رمان پيكارسك، مقامات، پيكارو، بطل، شطار، عيار. كليدي: كلمات

ـ مقدمه ١

دانشيار گروه زبان و ادبيات فارسي، دانشگاه شهيد باهنر كرمان ١ شگاه شهيد باهنر كرماندانشيار گروه زبان و ادبيات فارسي، دان ٢ (نويسنده مسؤول) [email protected]استاديار گروه زبان و ادبيات فارسي، دانشگاه يزد ٣

)٩٦تاريخ انتشار: خرداد ٩٦(تاريخ دريافت مقاله: فروردين

Page 90: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٨٩ سال اول شماره اول

زن است و پيكارسك صفتي است براي به معني دغلباز، محيل، عيار و كلك٢مشتق از واژه اسپانيايي پيكارو ١پيكارسك) اين گونه ادبي متأثر از فن مقامه است. فن مقامه، ١٧١: ١٣٨٣پردازند. (شميسا، هايي كه به اعمال پيكاروها ميرمانس

غنيمي هالل، طه ندا، سهير قلماوي، احمد طه بدر، علي الراعي و اي ادبي است كه بنا به نظر محققاني همچونگونهنويسي، بر ادبيات اروپا تأثيري گسترده و بازتابي گوناگون داشته و از نظر فني و جميل حمداوي از نظر تكنيك داستان

اير ادبيات اسپانيا به س است. اين فن از طريق ادبياتگرايانه الهام بخش روايات پيكارسك اسپانيايي بوده سرشت واقعر كرد و بهاي زندگي، كمك نويسي به واقعيتدادن داستانهاي چوپاني و سوق اروپا نفوذ كرد و به انقراض داستان

نويسي در باب آداب و رسوم جامعه در مفهوم جديد متولد شد كه بعدها با تحولي كه در آن به وجود ويرانه آن داستان ) ٣٠٤ـ ٣٠٢: ١٣٩٠هاي اجتماعي تكامل يافت. (غنيمي هالل، نويسي با محتواي سوژهآمد به شكل داستان

پيكارسك از زواياي گوناگون مورد ترديد و اختالف است؛ چه در عرصه ادبيات و چه در حوزه سينما. يكي از مواردي كارو، است. عدم وجود الگويي مشخص هاي پيكارسك، پيزند، قهرمان رمانميها دامن ثباتيگونه بيكه به ايجاد اين

براي پيكارو با توجه به سير رمان پيكارسك در اروپا و ارائه تعاريف متفاوت در اين زمينه، بر اختالف نظرها در مورد رمان پيكارسك افزوده است. بر اين اساس بررسي پيكارو و مقايسه آن با قهرمان مقامات، شطار عرب و عياران فارسي

م الگويي براي پيكارو، هم در تعيين محدوده رمان پيكارسك مؤثر و ضروري است و ديگر اينكه ميزان اثرگذاري و ترسي كند. گونه ادبي كمك ميهاي تطبيقي در اينسازد و به بررسيمقامات را در آن مشخص مي

- هشترين پژواست. از مهم رفتهگهايي به صورت جداگانه درباره مقامات و روايات پيكارسك صورت تا كنون پژوهش، رمان پيكارسك در ٣هاي پيكارسك اثر هري سيبرتوان به كتابشده، ميهايي كه در زمينه رمان پيكارسك انجام

و رمان پيكارسك ٥، تاريخ رمان پيكارسك در اسپانيا از فانگر دهان ٤م تأليف پاركر١٧٥٣تا ١٥٩٩اروپا و اسپانيا از كرد.اشاره ٦دلردر اسپانيا اثر چن

كه استشده هاي متعددي سخن گفتهدرباره مقامات و انتقال آن به غرب و تأثير مقامات بر ادبيات اروپا، در كتاباالندلسي االدب"غنيمي هالل، كتاب ديگري با همين عنوان از طه ندا، "ادبيات تطبيقي"ها عبارتند از: كتاب ترين آنمهم

١ . picaresque ٢ . picaro ٣ . Harry Siberi ٤ . Parker ٥ . De Haan ٦ . Chandler

Page 91: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٩٠ سال اول شماره اول

في "شد، نوشته عبدالجليل را "التأثيرات العراقيه في االندلس و اوروبا"از محمد رجب البيومي، "يربين التأثر و التأثهير تأليف س "از جودت ركابي، دراسة منشورة في كتاب اثر العرب و االسالم في النهضة االوروبية "االدب االندلسي

از يوسف نور عوض. از مقاالت تأليفي در اين "فن المقامات بين المشرق و المغرب"قلماوي و محمود علي مكي و ية او الرواية البيكارسك"نوشته كمال موسوي، مقاله "نگاهي به فرهنگ و ادبيات عرب در اندلس"توان به مقاله باره مي

الحكاية و "و "شخصية المحتال في المقامة"و "محتالون لكن شرفاء"از جميل حمداوي و دو مقاله "الشطاريةشده درباره مقامات و روايات هاي انجام كرد. شايان ذكر است با وجود پژوهشاثر علي الراعي اشاره "يةالمسرح

گونه پژوهشي درباره قهرمان روايات پيكارسك و تطبيق و مقايسه آن با قهرمان مقامات و ما پيكارسك، تاكنون هيچت الزم ديده شد كه در اين زمينه تحقيق و تفحصي با شيوه است، به همين جهنشده به ازاي آن در ادبيات فارسي انجام

گيرد. اي انجامتحليلي ـ توصيفي و روش سندكاوي و كتابخانهاي هها و نمونهدر اين گفتار هدف نگارندگان بر آن است تا ضمن بررسي سير پيكارو در ادب فارسي و عربي، معادل

سي هاي عربي و فارخالل بررسي اشتراكات و افتراقات پيكارو با نمونهمشابه آن مورد واكاوي قرار گيرد. همچنين در ونه ادبي ها بر اين گآن، به تعامالت و تبادالت ادبي در اين زمينه و نيز اختالفات فرهنگي و چگونگي تأثيرگذاري آن

شود. از اين رو در اين گفتار سعي برآن است تا به سؤاالت زير پاسخ داده شود:پرداخته آيا در ادبيات كالسيك فارسي غير از قهرمان مقامات و يافته بطل مقامات دانست؟توان پيكارو را شكل تحولا ميآي

هاي آن در ادب فارسي و عربي در ها و معادليافت؟ وجوه اشتراك پيكارو با نمونهتواننمونه ديگري براي پيكارو مي مات، عياران و شطار ناشي از چيست؟هاي ساختاري پيكارو، قهرمان مقاتفاوت و چيست؟

ـ بحث ٢رور و بند و بار، شچيز، بيشود. پيكارو نمونه اشخاص تهيدست، بيمي قهرمان اصلي رمان پيكارسك، پيكارو ناميده

گر است. ولگرد است كه زندگي راحت و آسوده و گوارايي ندارد. قهرمان مقامه نيز همچون پيكارو، دغلباز و محليهگيري گونه جديدي از ادب اسپانيايي كه معروف به رمان پيكارسك محققان عرب هنگامي كه به تأثير مقامات در شكل

) ٩١: ١٩٧٠كنند. (القلماوي، ميپردازند به اين موضوع كه پيكارو بسيار به قهرمان مقامات شبيه است، اشاره است، ميخورد ها به چشم ميهاي اين داستانن وجوه اشتراك فرواني ميان قهرمانهاي عيارابا مطالعه حكايات شطار و داستان

شود كه قهرمان مقامات، شطار، عياران و گيري اين پيش فرض در ذهن خواننده اين دسته از آثار ميكه باعث شكلر ها از يكديگآناي از موارد سبب جدايي و افتراق هاي داستاني يكساني هستند و آنچه در پارهپيكاروها شخصيت

Page 92: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٩١ سال اول شماره اول

ا و هفرض بايد جوياي ويژگيهاست. براي آزمودن درستي يا نادرستي اين پيششود، ناشي از تفاوت فرهنگمي ها شد.هاي آنهاي اصلي اين قهرمانان در داستانشاخصه

سفر كردن ١ـ ٢در بيان ريشه واژه پيكارو از فعل ١هاست. كوروميناسهاي بارز و برجسته در اين قهرمانسفركردن يكي از شاخصه

: Corominas, 1956كند كه از معاني فرعي و مجازي آن سفركردن، كوچيدن و ارتحال است. (ياد مي ٢پيكاررود و مدام در سفر است. او از بينيم كه الزاريو از شهري به شهر ديگر مي) در زندگاني عصاكش تورمسي مي826

)٣٥ـ ١٩: ١٣٥٧كند. (زندگاني عصاكش تورمسي، عبورمي ساالمانكا، آلمورخ و توريخوسن است. ابتدا در اشبيليه ساك» گوثمان آلفاراچه«جايي و سفرهاي بيشتري هستيم. در دومين رمان پيكارسك شاهد جابه

، جنوآ، فلورانسرود و مدتي را در كرده و به ايتاليا ميرود. پس از آن اسپانيا را ترك سپس به مادريد و طليطله ميزيند. گرود و در آلكاال سكني ميگردد و به مادريد ميكند و مجددا به اسپانيا برميميسيينا، بولونيا و ميالن سپري

)Alemàn, 1967 : 254( دهد. بستر و زمينه مقامه را سفر فراهمميهاي دور افتاده و در واليت غربت رخ ها نيز اغلب در سرزمينحوادث مقامه

رود. دكتر خطيبي نيز در توصيف قهرمان سازد؛ زيرا قهرمان مقامه گداي شحاذي است كه از شهري به شهر ديگر ميميهاي راوي است ) در مقامات، خواننده از روي گفته٥٨٤: ١٣٩٠كند. (خطيبي، مي مقامات به كثير السفر بودن وي اشاره

برد. در مقامات بديع الزمان همداني، عيسي بن هشام، به شهر ديگر ميجايي و سفر قهرمان، از شهري كه پي به جابهابوالفتح اسكندري را در جرجان، بغداد، بلخ، سيستان، كوفه، حمص، آذربايجان، ري، اهواز، بصره، فزاره، بخارا، قزوين،

بيند.مي دمشق، موصل، بندر خزر، عراق، رصافه، يمن، شيراز، حلوان، ارمينيه، نيشابور، شام و ساريد پي خودردهد، به سفرهاي پيدر مقامه جرجانيه، در شرح حالي كه ابوالفتح اسكندري در ضمن مقامه از خود ارائه مي

گاهي در آمد و رأس عين هستم و روزگاري در ميافارقين. شب در شامم سپس رخت سفر در اهواز «كند: مياشاره ان هاي كهستافكند تا آنگاه كه به سرزمينواره مرا به جايي دور دست ميباشم. غربت همدارم و شب ديگر در عراق مي

خانه من «گويد: ) همچنين در مقامه جاحظيه مي٨٠: ١٣٨٧(همداني، » پاي نهادم. سفر مرا به شهر همدان درآورد )١٢٢(همان : » اسكندريه است اگر ماندگاري من در آنجا بپايد. ليكن شبم در نجد و روزم در حجاز است

١ . Corominas ٢ . Picar

Page 93: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٩٢ سال اول شماره اول

آيد. سفر از شمار مي هاي بلند عياري و شطاري بههاي داستانترين ويژگيسفرهاي دور و دراز و پرمخاطره از مهمخورد؛ چرا كه عيار در لغت است و حتي در معناي لغت عيار اين موضوع به چشم مياصول زندگي عياران و شطار بوده

السير است. همچنين يكي از وسايل شطار و عياران خورجين شد كننده، تند و سريع به معناي بسيار آينده و رونده، آمد ورفتند و بسياري از اين سفرها گذاشتند و به سفر ميها تمام ضروريات خود را در آن خورجين ميبوده، براي اينكه آن

به خاطر انجام اعمال خاص عياري بوده است. ـ فقر و نيازمندي ٢ـ ٢

شود، او چيزي ديگر شود. جرم او اين اي است كه مانع مي، پيكارو محصول فقر ونظام ارزشي جامعه١آلمانبه عقيده ) در فرهنگ آكادمي اسپانيا، اولين صفتي كه براي Alemàn,1967: 4گذارد. (است كه بازنده پـــا به جهان مي

) فقر ماتركي ٤٥: ٢٠٠٨چيز است. (حمداوي، شود، فقر است و پيكارو نمونه اشخاص تهيدست و بيپيكارو ذكر مي است، آن گونه كه در سرگذشت است؛ زيرا او از والديني تهيدست زاده شدهاست كه پيكارو از پدر و مادرش به ارث برده

شود. در زندگاني عصاكش تورمسي، فقر خانواده است الزاريو تورمسي، گوثمان، اونوفره، مال فلندرز و ... مشاهده ميشود به هاي پيكارسك، پيكارو عموما ناچار ميدارد. در اغلب نمونهكه الزاريو را به خدمت اربابان گوناگون وا مي

كند و به گدايي و دزدي روي آورد به همين دليل در دليل فقر و گرسنگي، براي بهتر كردن وضعيت خود، خانه را ترك كند: مي ت و با گدايي كردن امرار معاش و گذران زندگيبيشتر موارد پيكارو منسوب به طايفه گدايان اس

وقتي كه ديدم ساعت دو شد و اربابم نيامد و گرسنگي هم مرا از پاي درآورد، در را قفل كردم و كليد را در جايي كه «ا ه خدا ركردم. با صداي نحيف و دردناك و دست بر سينفرمان داده بود، نهادم و به حرفه قديمي خود [گدايي] رجعت

رسيد، رفتم و به هاي بزرگي كه به نظرم مياز آسمان به زمين آوردم و نامش را ورد زبان خويش ساختم و به خانهداد و يا بهتر بگويم از معلم بزرگم، مرد گدايي نان پرداختم. از آنجا كه اين حرفه را از زماني كه دهانم بوي شير مي

آمد بار آمده بودم كه با اينكه مردم اين شهر را كرامت و سال هم سال فراواني كور، آموخته بودم، شاگردي چنان كارنعمت نبود در كار خود آنچنان توفيق يافتم كه قبل از آنكه ساعت به چهار برسد، چند ليورنان در اندرون خود انباشته

م و راه از جلو دكان كله پزي گذشتو دو ليور هم در آستين و بغل خود گذاشته بودم. به اقامتگاه خود بازگشتم و بين

١ nàAlem وي خالق دومين رمان پيكارسك با نام گوثمان آلفاراچه است)

Page 94: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٩٣ سال اول شماره اول

(زندگي عصاكش » اي شكمبه پخته به من دادكردم كه او هم يك پاچه گاو و پارهاز يكي از زنان درخواست كمك ) ٦٦ـ ٦٥: ١٣٥٧تورمسي،

شود، يم فقر قهرمان مقامات با فقر پيكارو تفاوت فاحشي دارد. فقري كه در مقامات توسط قهرمان به نمايش گذاشتههاي قهرمان مقامات توان آن را يكي از خدعهدر اغلب موارد فقري دروغين، صوري و ساختگي است و در واقع مي

قلمداد كرد؛ زيرا او در جرگه گدايان جاي دارد. عيسي بن هشام در مقامه فزاريه وقتي با ابوالفتح اسكندري مواجه رد، ستان. در پيشه خود زبر دستي داردگار كعبه او گدايي است باجگفتم سوگند به پرو«گويد: شود، درباره او ميمي

عيسي بن هشام «) اين عبارات نيز گواه صادقي براي مدعاي فوق الذكر است: ١١٢: ١٣٨٧(همداني، » بلكه استاد استاست بر يگويد: گفتم اي ابوالفتح! چه تنگدستي سختي به تو رسيده است و اين ريخت و ساخت كه تو داري نمودار

به سر ايمستمندي تو. لبخندي زد و چنين سرود: اين نيازمندي و درخواستي كه من در آنم تو را نفريبد. من در دارايي) ٤٧(همان : » سازمام از زر ميهايي براي خانهاست. من اگر بخواهم سقفبرم كه براي آن رداي شادماني چاك شدهمي

اني قهرمان نمونه مجسم فقر و نيازمندي است و فقر او هم در چهره و ظاهرش با همه اين اوصاف، در مقامات همدود: شگونه به تصوير كشيده مينمايان است و هم خود بر آن معترف است. در مقامه بخاريه، ابوالفتح اسكندري اين

داني تهي، از دوش ههنگامي كه مسجد جامع از مردم پر شد، مردي با ردا و شلواري فرسوده به ما روي آورد. جام«ت و رها گرفكشيد. تهي دستي توانش را تنگ كرده بود. سرما او را ميفروهشته بود و كودكي برهنه را در پي خود مي

)١٣٢(همان: » كرد. به جز پوست تنش پوششي نداشتميها نيز از ميان عامه ضمنا آنشطار و عياران زماني در جامعه ظاهر شدند كه فقر و نداري به شدت بر مردم حاكم بود و

ا با همردم و طبقه متوسط برخاسته و معموال خود با بينوايي و تهيدستي دست و پنجه نرم كرده بودند. از اين رو از آنديگري گفت الال عنبر با سمك يار شد و آن كار بكردند. كانون گفت: سمك در ميان «شود: ياد مي» ناداشتان«عنوان

) نه تنها ديگران از جماعت ٢٣٣: ١٣٦٧، ١(كاتب ارجاني، ج» ايشان گفتند كه او مردي ناداشت است ايشان كجاست؟: اند (هماندهبرخودشان به كار ميكنند، بلكه اين گروه خود نيز اين صفت را براي شطار و عياران با صفت ناداشت يادمي

كند، درسرمايه به عنوان بهترين يار، همدم و رفيق يادمي خوانيم كه سمك از پول و) در داستان سمك عيار مي١٨١ام چنانكه اكنون، نه ياري سمك با سرخ ورد گفت: من هرگز چنين تنها نبوده«اي از آن ندارد: حالي كه خود هيچ بهره

ست كه تو ام. سرخ ورد گفت: اين چه سخن ابا من و نه غمگساري، نه همدمي، نه رفيقي و نه مونسي. الجرم درمانده

Page 95: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٩٤ سال اول شماره اول

گويي؟ يار و مونس چه باشد؟ سمك گفت: يار آن است كه غمخواري ما كند و كار ما بسازد و ما را به مراد رساند مي )١٨٦(همان : » و آن يار غمخوار زر است

به دست آوردن مال با مكر و حيله ٣ـ ٢ كاميابي و بدبياريندي پيكارو است. در توسل به مكر و حيله براي به دست آوردن مال و روزي، رهاورد فقر و نيازم

متوسل ها و ترفندهاييبرد و براي اينكه از اين فقر نجات يابد، به شيوهاثر دفو، مال فلندرز از فقر رنج مي مال فلندرزال متر است تا بزهكاري به معناي معمول كلمه. شود كه خالف قانون است؛ زيرا از نظر او فقر و ناامني بزهكارانهمي

) از اين Defoe, 1950 :10شود دايره فقر و شكست را با تعريف دوباره ماهيت تبهكاري بشكند. (فلندرز موفق مي-آنچه به داستان ١گذراند تا كار. به عقيده نورتاپگري و رندي ميبازي، حيلهاش را بيشتر از راه حقهرو پيكارو زندگي

: ١٣٧٣ها و ترفندهاي پيكارو است. (تراويك، ها و حيلهوعه نيرنگبخشد، مجمهاي پيكارسك گيرايي و كشش مي٥٦٦(

در دهد. الزاريوگري و مكاري سوق ميگر نيست؛ بلكه اين جامعه است كه او را به سمت حيلهپيكارو بالفطره حيلهردم بارها كانديشي نميرهحقيقت را بگويم، اگر من با حيله و تردستي چا«كند: اش به اين امر اشاره ميشرح زندگاني

كردم كه هميشه يا غالب اوقات سهماز گرسنگي مرده بودم، زيرا با همه دانايي و تدبيري كه داشت چنان با او مقابله ميكرد، واهمها را نقل خجستم كه بعضي از آنهاي شيطاني توسل ميبيشتر و بهتر، از آن من بود. براي اين منظور به حيله

) استبانيليو گونثالث ٢٩ـ ٢٣ـ ٢٢: ١٣٥٧(زندگاني عصاكش تورمسي، ...» ر تمام موارد به سالمت نرستم كه د هرچندست. او ارسيم، استبانيليو به دزدي و دغلبازي شهره شدهنيز در ابتدا دغل نيست، اما وقتي به اواخر كتاب دوم آن مي

هاي متواليبرد، و شبشتاق شرف و افتخار بودم كه خوابم نميچنان م« هاي نو دراندازد: ماند تا طرحها بيدارميشب )٦٢: ١٣٨٩(سيبر، » كردمهاي تازه اختراع ميماندم و نيرنگبيدار مي

ها وها، شيوهاندوزي حيلهقهرمان مقامات نيز دغلباز و محيل است. ابوالفتح اسكندري در طريق كسب روزي يا مال »هايم و در تردستي و دغلكاري، صاحب مقام!سرچشمه شگفتي« گويد: مورد خود ميبرد. وي در شگردها به كار مي

فريبد و با هزارگونه مكر و حيله جيب مردم را خالي ) او مردم را با نظم و نثر شيواي خود مي١٢٦: ١٣٨٧(همداني، ن به مقامه اصفهانيه، حرزيه، ارمينيه تواها ميهايي از اين دست در مقامات بسيار است كه از بارزترين آنكند. نمونهمي

١ . Nortup

Page 96: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٩٥ سال اول شماره اول

ود كه شهايي از ابوالفتح اسكندري به نمايش گذاشته ميها و حيلهها ترفندها، نيرنگكرد. در اين مقامهو موصليه اشاره هاست، در بيان تعجب و شگفتي سازد و عيسي بن هشام كه اولين شاهد و ناظر اين خدعهاي را متعجب ميهر خواننده

دستي او در زوبين افكندنش براي زده بودم از چيرهكردم در حالي كه شگفتمن او را دنبال«گويد: ها ميز روايت آنا )٨٧(همان : » اش!بازي او دريافتن روزيها و از نيرنگشكار دل

هاي تن حيلهساندوزي و به كارباي كه از اين خصوصيت شخصيتي ابوالفتح اسكندري، يعني حرص شديد به ثروتنتيجهرفا هاي مقامات صتوان گرفت اين است كه هدف نويسنده در داستاننمودن افراد، ميگوناگون براي گدايي و سركيسه

كردن است.گري براي گداييبيان توانايي قهرمان در حيله آيد. يكيشمار ميبه هر چند حيله و مكر به ظاهر امري ناپسند است، اما در مقابل ستمگران و مكاران، نوعي زيركي

است. كتاب سمك عيار سراسر يازي به فريب و مكر ذكرشدهگري و تدبير و گاه دستهاي عياران چارهاز شاخصههايي كه هم در جهت ياري نيازمندان بردن به حيلهها و مكرهاست. اين كتاب نمونه بسيار خوبي براي پيحكايت جدال

رود و هم در جهت ستمگري در حق دشمنان قهرمان داستان.ها به كار ميو اعاده حق به آندر اين داستان، سمك فردي ضعيف الجثه، اما زيرك و داناست و از آنجا كه ياران فراواني نداشته و از نظر قدرت بدني

و رجزخواندن شود. سمك در هنگام معرفي خود نيز ياراي مقابله با دشمنان را در خود ندارد، به حربه مكر متوسل ميفتن. گسمك گفت اي حرامزاده، چنين توان«كند: ميها اشارهبراي دشمنانش به تبحر و استادي خود در به كاربردن حيله

داني كه كيستم. مرا سمك عيار خوانند كه فيلسوفان جهان و حكيمان شناسي و نمياي شبديز، تومعذوري كه مرا نمينان كه جهان را به حيلت مسخر خود كنند، چون مرا بينند حيلت از من آموزند. تو زمان را از فنون من تعجب آيد و آ

، ١(كاتب ارجاني، ج» گردد كه دست برد من ببينيپنداري كه برين سخن از دست من بازرهي؟ آن زمان تو را معلومجويي را از ت چارهگري و فريبكاري به جهكند، مهارت در حيله) سمك در گفتگويي كه با غور مي٤٦: ١٣٦٧مردم عيارپيشه بايد كه عياري دانند و جوانمرد باشند، و به شبروي دست « شمارد: هاي يك عيار واقعي برميويژگي

)٣١٧(همان : » دارند و عيار بايد در حيلت استاد بود و بسيار چاره باشد بردن از زندگي سخت و پر مشقترنج ٤ـ ٢

اي از شدايد، از حوادث و رخدادهاست. در طي اين رخدادهاست كه پيكارو با مجموعهاي زندگي پيكارو مجموعهشود. زندگي پيكارو از همان بدو تولد توأم با رنج، مشقت و سختي است، زيرا او فقر ها مواجه ميها و دشواريسختي

Page 97: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٩٦ سال اول شماره اول

د. گرسنگي يار هميشگي اوست، به همين برد و تقريبا همه مشكالت او ريشه در فقر او داراش به ارث ميرا از خانواده دليل تمام هم و غم او جستجوي نان و روزي است:

دانستم آيم، نه از گرسنگي، بلكه بيشتر از اينكهباور بفرماييد كه وقتي اين را شنيدم چيزي نمانده بود كه از پاي در« ... رم مجسم شد و بر رنج و مالل خود گريستم. بار ها و دردها در نظبيش از پيش بختم واژگونه است. بارديگر سختي

ل گفتم كه هرچند او بدبخت و ذليديگر خاطرات ايامي را به يادآوردم كه در نظر داشتم از نزد كشيش بروم و به خود مي است، ولي دست تصادف ممكن است مرا با كسي مواجه كند كه به مراتب از او بدتر باشد. خالصه آنكه به زندگي مشقت

) ٥٩: ١٣٥٧(زندگاني عصاكش تورمسي، » باري كه گذرانده بودم و مرگي كه نزديك بود به سراغم آيد اشك ريختمبرد. سختي و مشقت يار شخصيت قهرمان مقامات چيزي جز شرايط زندگي دشواري نيست كه او در آن به سر مي

رد بمي قهرمان مقامات نيز همچون پيكارو، از فقر رنجزند. ديرينه اوست و روزگار شرايط دشواري را براي او رقم ميه كند. ابوالفتح اسكندري درباره آنچه كو اين فقر و نيازمندي است كه بسياري از اين شرايط ناگوار را به او تحميل مي

گويد:روزگار نسبت به او روا داشته، ميجايگزين خواب كردم و سفر را جايگزين ماندن. تير داري راروزگار براي من سپر را پشت و رو گردانيد. شب زنده«

ها مرا به سوي يكديگر راهنمايي نمود. رويدادهاي روزگار مرا به سان بارها مرا به سوي يكديگر پرتاب كرد. بيابان هتر از چهره نوزاد از موي شب را بتر از كف دست و برهنهپاره صمغي از روي تنه درخت بركند. با جيبي تهي و پاك

آورم و روز را به شب. چيزي جز رنج سفرها و همبستگي هميشگي با مهار شتران ندارم. از تهيدستي رنج روز مي ) ٨٠: ١٣٨٧همداني ، » ( كنم. بسترم كلوخ است و بالشم سنگهاي بيابان نرمي و مهرباني ميكشم و با سختيمي

هايي نيست كه پيكارو و قهرمان زندگي او از جنس سختيهاي عياري نيز زندگي سختي دارد و مشقت قهرمان داستانشوند. رنج عيار، رنجي ارزشمند و فاخر است. فقر با عيار عجين است، اما اين فقر اختياري است. مقامات متحمل مي

برد و مي جكند؛ چون مردم جامعه بينوا و تهيدستند. عيار از گرسنگي رناو با بينوايي و تهيدستي دست و پنجه نرم مي گيري از گرسنگان و بيچارگان، از اصول بنياديسختي گرسنگي را باور دارد. به همين دليل نان دادن به ديگران و دست

د شود به خاطر پيماني است كه او با خورشياي كه سمك عيار متحمل ميآيد. بيشترين رنج و سختيعياري به شمار ميسمك عيار گفت اي شاهزاده، بنده را دستوري ده تا چند روز بياسايم كه از آن : «شاه بسته و بر سر آن مانده است

ام و آسايش آنگاه باشد كه امن باشد. اكنون بحمداهللا شاهزاده بر تخت وقت كه به خدمت پيوستم، آسايش نداشته

Page 98: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٩٧ سال اول شماره اول

است و اگرچه غم ) سمك غمخوار ديگران٩٣: ١٣٦٧، ١(كاتب ارجاني،ج» است و ديگر تماشاي جنگ بكنمنشستهگفت تدبير چيست و سمك در غم دو برادران بود و با خود مي«برد: خود را ندارد، اما به خاطر ديگران بسيار رنج مي

)٢٢٣(همان :» ايشان را از كجا بدست آورم؟ تاكنون غم ايشان ديگرگونه بود، اكنون غمي ديگر بر آن افزود شخصيت دوگانه ٥ـ ٢

كند، اما عادات و رفتارشاي دارد. او در گفتار، نصايح و اعتقادات خود در ظاهر نيكو جلوه ميگانهپيكارو شخصيت دوه او هايي كه كشيش بها و گرسنگيآيد به خاطر سختيمبتني بر نفاق است. الزاريو وقتي به خدمت كشيش در مي

فين است كه الزاريو و اربابش به نوايي كند؛ چون در مراسم تدهاي پيرامونش را ميدهد، آرزوي مرگ انسانمي رسند:مي

م. احال كه صحبت از مراسم تدفين شد خداوند از گناهانم درگذرد كه هيچ گاه تا آن روزگار، دشمن نژاد بشر نبوده« كردم و حتي ازآوردم. آرزو ميخورديم و من هم شكمي از عزا در ميعلت اين بود كه در اين مراسم هر دو خوب مي

وريم آنمودم كه هر روز جان يكي از بندگانش را بگيرد و وقتي كه بر بالين بيماران مراسم دعا به جا ميخدا استدعا ميخواست كه در دعا شركت كنند، خوانديم و كشيش از همه حضار ميو مخصوصا هنگامي كه دعاي دم واپسين را مي

نمودم كه مشيتشل خلوص نيت و حضور ذهن از پروردگار مسألت ميكردم و از روي كمامباالتي نميمن هم مطمئنا بيمطابق آنچه كه در متن دعاست بر ادامه حيات بيمار تعلق نگيرد، بلكه او را از دار فاني به سراي باقي فراخواند و هرگاه

م و اگر به رحمت ايزديفرستاديافت ـ خدا عفوم كند ـ هزار لعنت برايش ميكه يكي از اين بيماران از مرگ نجات ميكردم، زيرا در تمام آن مدت كه قريب شش ماه بود بيست نفر فوت پيوست همان اندازه دعاي خير بدرقه راهش ميمي

: ١٣٥٧زندگاني عصاكش تورمسي ، » ( كردند كه عقيده دارم آنان را من كشتم يا بهتر بگويم به خواهش دل من مردند٤٠ (

هايش سودكند و او از اين دوگانگي براي رسيدن به خواستهقهرمان مقامات نيز نمود پيدا ميشخصيت دوگانه در ) در مقامه اصفهانيه، ابوالفتح اسكندري ١٢٥: ١٣٨٧(همداني، » آيدبوقلموني است كه به هر رنگي در مي«جويد. او مي

انديشد خير در باطن به تنها چيزي كه نميشود كه خيرخواه مردم است، اما در مسجدي به شكل دعافروشي ظاهر ميان مردم خرند، آن«دارد: و مصلحت مردم است. او در گفتگو با عيسي بن هشام از نيت باطني و دروني خود پرده بر مي

ردم هايت از مخواهي به دنبال خود بكشان و بر آنان سوار شو و برتري جوي. پس از آنكه به خواستهرا به هرجا كه مي

Page 99: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٩٨ سال اول شماره اول

) برخالف پيكارو و قهرمان مقامات، ٨٧(همان : » ايي، بمير؛ چون بهره خود را از جهان به اندازه بسنده يافتهرسيد داند و از اين عيب مبراست.عيار از نفاق و دورويي بيزار است و آن را منافي مرام عياري مي

نگاه هجوآميز به جامعه ٦ـ ٢

رمان «نويسد: هاست. سليماني در اين باره ميك، صبغه هجوگرايانه آنهاي برجسته روايات پيكارسيكي از ويژگي: ١٣٦٦(سليماني، » كشدهاي اجتماعي و همچنين امتيازهاي قومي و نژادي را به هجو ميها، نقشپيكارسك قالب

پيكارو «ند: كمي گونه توصيفگيرد، از اين رو ميرصادقي پيكارو را اين) اين كار به وسيله قهرمان داستان صورت مي٣٢شود و كند و در زندگي آواره خود با همه سنخ آدمي رو به رو ميهاي مختلف جامعه معاشرت ميها و طبقهبا گروه

» ذاردگگرفتن همه چيز باز مي كند. در واقع شيوه زندگي او دست نويسنده را در انتقاد كردن و به سخرههمه را هجو ميت ساز اين هجوهاسكردن به اربابان مختلف بسترساز و زمينهتوان گفت خدمتبراين مي) بنا١٢٥: ١٣٧٧(ميرصادقي،

هجو و گذارد تا بهو پيكارو با اين امتياز كه با افراد طبقات مختلف سروكار دارد، اين امكان را در اختيار نويسنده مي تمسخر جامعه بپردازد.

ر گاش با يك روحاني ـ شاعر، يك توطئهايوس در طي زندگي حرفه، پابلزندگاني شيادي به نام دن پابلوسدر كتاب ها را با هجو افشا باز، يك سرباز الفزن آشنا شده است. او همه آنسياسي، يك استاد شمشيربازي، يك راهب ورق

ري كند و بر رياكا) در زندگاني عصاكش تورمسي، الزاريو در مقام راوي هجو مي٤٢: ١٣٨٩است. (سيبر، كرده كوشد ها ميكردن آنگذارد. با غلوكردن در گناهان ديگران و برجستهاي كه خود قرباني آن است، انگشت ميجامعه

ها هم نيست. او از اين ارباب به هايش نيست، اما قطعا بدتر از آنخود را آدم معصومي تصوير كند كه بهتر از همسايهاز چاله درآمدم و به چاه افتادم؛ زيرا مرد «كند: ها را وصف و هجو ميرود و در روايت خود آنسراغ ارباب بعدي مي

گونه كه گفتم خود مظهر حرص و آز بود. جز اين كور در قياس با اين كشيش مانند اسكندر مقدوني بود. هرچند همانو بود ذاتي و جبلي ادانم كه اين خصيصه هاي دنيا در وجود اين شخص گردآمده بود، نميگويم كه تمام نكبتسخن نمي

)٢٦: ١٣٥٧(زندگاني عصاكش تورمسي، » بود.يا در لباس روحانيت به اكتساب آن پرداخته شود. او از طبقه پايين جامعه برخاستهقهرمان مقامات نيز در برخي موارد، در نقش منتقد اجتماعي يا سياسي ظاهر مي

كند و به انتقاد از مفاسد اب و عادات جامعه خود را بازگو ميها و ترفندهاي خود، آداست و در خالل توصيف نيرنگ

Page 100: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

٩٩ سال اول شماره اول

باكي از ننگ و نكوهش ديگران، حاكي از حقيقت ها توأم با آزمندي و بيها و فريبكاريپردازد. استفاده از نيرنگآن ميآميز در هاي هجومونهاست. مقامه نيشابوريه يكي از بهترين نتلخ و اسفناكي است كه زاييده مفاسد جامعه آن روز بوده

) در ٢٩٣: ١٣٨٧مقامات همداني است كه در آن چهره واقعي قاضيان دوران به تصوير كشيده شده است (همداني، شود كه با اطاله شود و امام جماعتي توصيف مياي درباره متشرعين و دينداران زمان ارائه مياي ديگر هجويهمقامه

ها در ابتدا با عالقه شود ، با وجود اينكه آنميدن و انزجار مأمومين از نماز و دين مينماز و افراط در اداي آن، باعث ر )٨٥اند. (همان : و ميل باطني در اين فريضه شركت جسته

اين ويژگي در عياران چندان قوي نيست و بسامد و نمود چنداني ندارد؛ زيرا عياران با اعمال و رفتار خود به انتقاد از بينيم كه نهادند. در داستان سمك عيار ميپرداختند و قول و حرف را به كناري ميها ميالمان و هجو آنحكام و ظ

سمك برخاست و او [طرمشه] را بربست و دهان وي بياكند «كند: شكني مردم زمانه شكوه ميوفايي و پيمانسمك از بيردي، اما امروز در مردان وفا نيست، خاصه تو كه نه زني و او را بيفكند و گفت اي حرامزاده، عهد و سوگند به جاي آو

)١٩٩: ١٣٩٧، ١(كاتب ارجاني، ج» و نه مرد ها و مسائل اخالقيتوجهي به ارزشبي ٧ـ ٢

ها و مسائل اخالقي دهد كه نسبت به ارزششرايط حاكم بر زندگي و جامعه ، پيكارو را به سمت و سويي سوق مييرد مر ابتدا و بالفطره موجودي بي اخالق نيست. در زندگاني عصاكش ترمسي وقتي پدر الزاريو ميتوجه باشد. او دبي

ه آيد ككند و به خدمت گداي نابينايي در ميو مادرش ديگر قادر به نگهداري از او نيست، به ناچار خانه را ترك ميآموزد كه خودش بايد گليم خود را از آب بيرون ميرفتاري ظالمانه با او دارد. بي رحمي همين گدا به الزاريو خردسال

دهد كه شود، و وقتي به اين تن مي بكشد. اولش صاف و ساده است و با ساده دلي با راه و رسم جهان روبه رو مييب آيد. او گدا را فركوبد، با خشونت و به ناگهان از اين سادگي بيرون ميگداي نابينا سر او را به گاوي سنگي مي

كند، شاهكاري كه با تبديل شدن به دروغگويي زيرك به دهد تا به سمت ستوني سنگي برود و رفتار او را تالفي مييم آيد.آن نائل مي

كه به مدد كنددهد. الزاريو سعي ميشود كه تا حد مرگ به او گرسنگي ميبعد از آن بالفاصله به كشيش لئيم ملحق ميويي با كشيش مقابله كند. ارباب سوم او بزرگ زاده ايست كه شرف را مقدم بر همه چيز اش يعني دروغگهنر تازه يافته

شرف كند كهكند كه ارباب خوبي پيدا كرده كه غذا و سر پناهي به او بدهد. اما كشف ميداند. الزاريو ابتدا باور ميمي

Page 101: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٠٠ سال اول شماره اول

مان ديگري است، كارش به گدايي هم اش بيش از هر زبزرگ زاده، فقط در ظاهر شريف اوست و حاال كه گرسنگيگيرد كه شرف فقط در چشم بيننده است و توهم بزرگي و عزت فقط تا كشد. ياد ميبراي اربابش و هم خودش مي

آموزد ) بنابراين الزاريو در دانشگاه زندگي مي ٢٠ـ ١٩: ١٣٨٩جايي مؤثر است كه بتوان جعل را ادامه داد ( سيبر ، ي آن چيزي است كه بيشترين منفعت را برايش داشته باشد. در جهان الزاريو شرف و منفعت دست كه فضيلت به معنا

) ٢٢شوند ( همان : در دست هم دارند. مفاهيم رسمي و سنتي و نيك و بد وارونه ميمقامات در «نويسد: ها و مسائل اخالقي توسط قهرمان مقامات ميفارس ابراهيمي درباره زير پا گذاشته شدن ارزش

هاي گوناگون و در جاهاي مختلف، ميان مردم ظاهر عربي قهرمان داستان غالبا يك نفر گداي شياد است كه در صورتآرايد و در آن ميانه به هر نحوي كه باشد دارد و سخنان خود را با شعر و سجع ميشود و مردم را به خود مشغول ميمي

يكي از ايرادهايي كه به مقامات گرفته شده، آن است كه از حيث اخالقيات جويد و بس، به همين جهت سود خود را ميگردد و يا به شيادي ناجوانمردانه كه متعاقب ضعيف است و روح پستي و مذلت دارد؛ زيرا عموما به گدايي منجر مي

) ١٣: ١٣٤٦ابراهيمي ، » ( شودگريزد كه كسي متوجه فرار او نميآن، قهرمان داستان چنان مياش است. با خواندن داستان مداريعيار تفاوتي عمده و اساسي با پيكارو و قهرمان مقامات دارد. تفاوت او در اخالق

شويم اختالف فاحشي ميان خصوصيات اخالقي او با الزاريو، پابلوس، ابوالفتح اسكندري و سمك عيار متوجه مياي دارد. او جوانمرد و معتقد به تمام هاي اخالقي ويژهبندييابوزيد سروجي وجود دارد. سمك در اين داستان پا

سمك عيار گفت در مرام جوانمردي روا نيست كه گروهي را در بال رها كرده، خودمان را «هاي مربوط است: آيينگفتن ) سمك برخالف پيكارو و قهرمان مقامات كه يد طواليي در دروغ٧٨: ١٣٦٧، ١(كاتب ارجاني، ج» بيرون بريم

اي شاه، يك نوبت گفتم كه هيچ به از « گويد و معتقد است تحت هر شرايطي بايد راست گفت: دارند، دروغ نمي) او در امور ديگران تجسس ٣٨(همان : » گفتن نيست كه از راستي همه كارها راست گردد و رستگاري بودراست

از اصول جوانمردي اين است كه جوانمرد از احوال كسي شود كه يكيكند و در گفتگو با مهرويه نباش يادآور مينمي) سمك همچون ساير عياران وفادار به عهد است. او حتي بر عهدي كه با ٣٨نبايد بپرسد، مگر او خود گويد (همان :

ز يبند است. وي برخالف پيكارو و قهرمان مقامات كه فقط به فكر خود هستند، به فكر ديگران نبندد، پايدشمنش ميسمك عيار گفت در جوانمردي روا «دهد: ميهست و روحيه ايثارگري دارد و گاهي حتي ديگران را بر خود ترجيح

اند، تا جان داريم با ايشان نيست كه قومي را در بال رها كنيم و خود بيرون رويم. چون ايشان براي ما جان فداكرده )٦٦(همان : » خواهيم بودن

Page 102: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٠١ سال اول شماره اول

ريآوفصاحت و زبان ٨ـ ٢الزاريو ، براي اينكه همچون سيسرون بشود، بايد هنر خطيبان را بياموزد، يعني بهره كشي از زبان. اگر به زير سطح

بينيم كه هر يك از اين ماجراها چيزي تازه درباره سرشت زبان، به ويژه زبان ماجراهاي پيكارسك او دقت كنيم، ميآموزد، اين كلمات به پول صدقه دهندگان بي خبر ت جادويي كلمات را ميآموزد. از گداي نابينا كيفيشفاهي، به او مي

يابد كه كلمات مقدس هم پول و هم شوند. الزاريو از موعظه هر روزه كشيش براي مؤمنان در مياز همه جا تبديل ميدن زباني است كه براي خلق آموزد كه واقعي بودن شرف به اندازه واقعي بوآورند. از بزرگ زاده ميغذا بر سر سفره مي

ها وگيرد كه كسب و كارش شامل انواع و اقسام نيرنگترين درسش را از آمرزش فروش ميرود. اما مهمآن به كار ميايست كه بر هنر سخن گفتن و اقناع تسلط يافته است. هاي پنهاني است. خالصه اينكه آمرزش فروش فروشندهحيله

اي كه با استادي تحويلن صيقل خورده است كه با چند ترفند و صحنه سازي خوب و موعظههاي روحاني او چنالفاظيهاي قالبي او تا به خورند تا آمرزش خويش را از او بخرند. شهرت يكي از معجزهدهد، جماعت كامال فريب ميمي

هد و دسته دسته از او خريد كنند هاي ساده لوح منتظرند كه بيايد فريبشان درود و آنجا محليروستاهاي همسايه مي ) ٧٥ـ ١٢: ١٣٥٧(زندگاني عصاكش تورمسي ،

شود و به وسيله گنجينه لغوي خويش، بهره قهرمان مقامات از لغت فراوان است و از اين جهت، مورد اعجاب واقع مي ر بازار آذربايجان به فردي كشد. در مقامه آذربايجانيه عيسي بن هشام ددرهم و دينار را از جيب مخاطبان بيرون مي

ري با خود گفتم: اين مرد از ابوالفتح اسكند«گويد: دهد. عيسي بن هشام ميبرخورد مي كند كه بسيار شيوا داد سخن مي) در مقامه ٧٣: ١٣٨٧همداني ، » ( تر است. به خدا سوگند با يك نگاه ديدم كه او همان ابوالفتح استگشاده زبان

گيرد، ابوالفتح اسكندري درباره قدرت سخنوري خود سرايان صورت ميكه درباره چكامه و چكامه قريضيه در گفتگوييگذارم كه كران را شنوا و بزان كوهي سپيد دست سخن راستين را در نمايشگاه سخنوري چنان به نمايش مي«گويد: مي

) ٢٠همان : » ( ها فرود آورد.را از ستيغ كوهحر اي از سهاي تازهمن گونه«نويسد: ه از زبان ابوزيد سروجي به بيان اين امر پرداخته، ميحريري نيز در مقامه كوفي

: ١٣٨٣(ندا ، » ها را بياوردير آنها روايت كرده نه كميت توانسته نظام. نه اصمعي آنها پيرو كسي نبودهام كه در آنآورده١٩٧(

Page 103: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٠٢ سال اول شماره اول

شود نمي شود، اما اين امر سببتوانايي فيزيكي عيار به نمايش گذاشته ميهاي عياري بيشتر قدرت جسماني و در داستان اند. سمك در گفتگويكردهآوري پوشيده بماند. اين امري است كه خود عياران نيز به آن اشاره كه قدرت عيار در زبان

حاضر گوي وشبرو باشد، بايد نكته كندكه يك عيار عالوه بر اينكه بايد فردي كارآزموده، جوانمرد ومي با غور بيان ١سنج نيز باشد و اگر يكي از اين موارد را نداشته باشد، نشايد كه نام عيار بر او نهند (كاتب ارجاني، ججواب و سخن

زنند. مهران وزير كه از آوري وي مهر تأييد مي) اطرافيان سمك چه دوستان و چه دشمنان بر زبان٣١٧: ١٣٦٧، شمارد، به اين هاي سمك را براي ارمنشاه برميت سمك است، در گفتگو با ارمنشاه وقتي ويژگيدشمنان سرسخ

رو و گوي و شبآور و سخننداني كه [سمك] چه جلد و با دانش است و زبان«كند: ميخصوصيت سمك نيز اشاره ها كردن آنتوان به چهره عوضاران مي) از ديگر وجوه اشتراك ميان پيكارو، قهرمان مقامات و عي٤٥(همان : » عيار

ها نيز ها، بي اصل و نسب بودن آندادن حوادث گوناگون براي آنهاي مختلف درآمدن، ماجراجويي و رخو به كسوت شد. ها پرداختههاي آنترين ويژگيكرد كه در اين گفتار به علت تنگي مجال فقط به برخي از مهم اشاره

گيريـ نتيجه ٣ر هاي تاريخي تعامالت انواع ادبي گواه بن گفتار پيكارو در ادب فارسي و عربي مورد بررسي قرارگرفت. بررسيدر اي

است. وجوه اشتراك فراوان ميان هاي به وجود آمدن روايات پيكارسك را فراهم آوردهاين است كه فن مقامه، زمينههاي عياري نيز در بسياري از موارد شبيه به قهرمان داستانقهرمان مقامات و پيكارو مهر تأييدي بر اين ادعاست.

ها نيز دارد. با كنار هم قرار دادن اين سه شخصيت داستاني و مقايسه پيكارو و قهرمان مقامات است، البته افتراقاتي با آن ها با يكديگر نتايج زير حاصل شد:آن

ت. هاسروند و سفر الزمه زندگي آني خود به سفرهاي متعددي ميهاالف) پيكارو، قهرمان مقامات و عيار در طي داستانكند؛ به طوري كه پيكارو از فعل پيكار به ها نمود پيدا ميهاي اين شخصيتاين موضوع حتي در ريشه و معناي عنوان

معناي سفر كردن گرفته شده و عيار نيز در لغت به معناي بسيار رفت و آمد كننده است.شند. كهاي داستاني همه برخاسته از طبقه عامه و ضعيف جامعه هستند و همواره فقر را با خود يدك ميتب) اين شخصي

ها فقري كه اي از داستانپيكارو، قهرمان مقامات و عيار همگي مولود فقر حاكم بر جامعه دوران خود هستند. در پارها هلكه ساختگي و دروغين بوده است و يكي از ترفندهاي آنگذارند حقيقي نبوده، بهاي داستاني به نمايش ميشخصيت

آيد.به شمار مي

Page 104: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٠٣ سال اول شماره اول

آورند و عيار نيز براي غلبه و پيروزي بر ج) پيرو فقر و نيازمندي، پيكارو و قهرمان مقامات به مكر و حيله روي ميرندي جاي پرداختن به كاري گري و بازي، حيلهها گرايش به حقهشود. در اين داستاندشمنانش متوسل به حيله مي

ت كه گر نبوده، بلكه اين جامعه اسيك از اين قهرمانان بالفطره حيلهگيرد. نكته قابل تأمل اين است كه هيچدائمي را مي دهد.گري و مكاري سوق ميها را به سمت حيلهآن

هاست.ياي از حوادث و رخدادها و عرصه شدايد و دشوارد) زندگي هر سه شخصيت، مجموعهي اهايشان شخصيت دوگانهدارد تا براي رسيدن به خواستههـ) شرايط زندگي پيكارو و قهرمان مقامات را بر آن مي

كند و برخالف پيكارو و قهرمان مقامات در همه حال داشته باشند. عيار در برابر دشمنانش از اين خصلت استفاده مي گونه نيست.اين

ها بپردازند. دارد تا به هجو آنهاي مختلف مردم، پيكارو و قهرمان مقامات را بر آن ميروهها و گو) برخورد با طيفر و تدهد. البته رفتار عيار بسيار معتدالنهعيار نه با گفتار، بلكه با كردارش و در عمل، نگاه انتقادي خود را نشان مي

تر از پيكارو و قهرمان مقامات است.منصفانه هاي برجسته اين سه شخصيت است.گفتن از شاخصهان باال و قدرت فوق العاده در سخنز) فصاحت و بي

ل ها و مسائكردن و زيرپاگذاشتن ارزشها را به سمت پشتح) شرايط حاكم بر زندگي و جامعه، قهرمانان اين داستانيار توجه نيست، بلكه بسالقيات بيها و اخدهد. در اين ميان عيار يك استثناست كه نه تنها به ارزشاخالقي سوق مي

شود. البته در آثار داستاني عياري كه بند است و همين امر سبب تفاوت وي با پيكارو و قهرمان مقامات ميها پايبه آناي هشود. شايان ذكر است كه در اين بين بايد به تفاوتتر مياند، اين ويژگي كمرنگ و كمرنگشدهدر دوران متأخر تأليف

شود يك عمل در نزد ملتي زرنگي و زيركي ها با يكديگر سبب ميفرهنگي نيز توجه داشت، زيرا اختالف فرهنگقلمداد شود و در نزد ملتي ديگر همان عمل جرم به شمار آيد و اختالف عيار با پيكارو و قهرمان مقامات از اين دست

است. : منابعفهرست

. چاپ اول. تهران: دانشگاه نويسي در ادبيات فارسي و تأثير مقامات عربي در آنمقامه). ١٣٤٦ابراهيمي. فارس. ( تهران.

Page 105: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٠٤ سال اول شماره اول

. ترجمه عربعلي رضايي. چاپ دوم. تهران: فرزان.١. ج تاريخ ادبيات جهان). ١٣٧٣تراويك. باكنر. ( . ٨ . شمارهمجله حوليات التراث». الروايه البيكارسكيه او الشطاريه). «٢٠٠٨حمداوي. جميل. ( . چاپ چهارم. تهران: زوار. فن نثر در ادب پارسي). ١٣٩٠خطيبي. حسين. (

). ترجمه احمد ابريشمي. چاپ اول. تهران: آگاه.١٣٥٧. (زندگاني عصاكش ترمسي چاپ اول. تهران: برگ. .رمان چيست؟). ١٣٦٦سليماني. محسن. (

اول. تهران: مركز.. ترجمه فرزانه طاهري. چاپ پيكارسك). ١٣٨٩سيبر. هري . ( . چاپ دهم. تهران: فردوس. انواع ادبي). ١٣٨٣شميسا. سيروس. (

. ترجمه آيت اهللا زاده شيرازي. چاپ سوم. تهران: امير كبير.ادبيات تطبيقي). ١٣٩٠غنيمي هالل. محمد. ( . النهضه االوروبيه م فيدراسه منشوره في كتاب اثر العرب و االسال). ١٩٧٠القلماوي. سهير و محمود علي مكي. (

قاهره: الهيئه المصريه العامه للتأليف و النشر. . ناتل خانلري. چاپ اول. تهران: آگاه. ١. ج سمك عيار). ١٣٦٧كاتب ارجاني. فرامرز بن خداداد. (

. چاپ چهارم. تهران: مهناز.نامه هنر داستان نويسيواژه). ١٣٧٧ميرصادقي. جمال. ( . ترجمه هادي نظري منظم. چاپ نهم. تهران: ني. ادبيات تطبيقي ).١٣٨٣ندا. طه. (

. ترجمه حميد طبيبيان. چاپ شانزدهم. تهران: اميركبير.مقامات). ١٣٨٧همداني، بديع الزمان. (

Page 106: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٠٥ سال اول شماره اول

هاي انگليسي:چكيده

The Comparative Study of the Image of the Beloved in Arabic and Kurdish Literature Based on American School: the Cases of Sa'alik, Seyyed Yaghub

Mahidashti, and Taber Bag Jaf Dr. Amir Moqaddam Mottaqi1 Masoud Bavan Pouri2 Narges Lorestani3 Abstract Lyrical literature is one of the literary genres which expresses the poet's personal feelings and emotions. Lyrical literature includes beauty and perfection of the beloved and complaints for having an ill fortunate as its major themes. Love has two types : physical (material) and spiritual (mystical). Different languages and literatures are full of emotions expressed in the form of poetry.Arabic and Kurdish literature as the two alive and dynamic languages of the world witnessed the feeling expression. The poets of both languages have paid special attention to the physical beloved and they have attempted to describe the physical and spiritual beauty of the beloved. Hardships of love, moaning of the lover, and separation from the beloved are other common issues in literature. The present article is based on the American School of comparative literature. It is a descriptive_analytic study which represents the beloved in the Arabic poetry of Sa'alik, Seyyed Yaghub Mahidashti, and Taher Beg Jaf as the two representatives of the Kurdish literature. Key words: Lyrical literature, Beloved, Arabic literature, Sa'alik, Kurdish literature, Seyyed Yaghub Mahidashti,Taher Beg Jaf.

١ Associate Professor of Arabic Language and literature , Azarbaijan Shahid Madani University ٢ Ph.D. student, Departement of Arabic and Literature, shahid madani university, tabriz, iran ٣ Ph.D. student, Departement of Arabic and Literature. Islamic Azad University, Garmsar Branch. Iran

Page 107: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٠٦ سال اول شماره اول

The comparative study of resistance subjects in poets of Fadwa Touqan and Sepide Kashani

Dr. Qasem Mokhtari1 M. khodabakhsh nejad2

Abstract Time and geographical region can not limit the literature of resistance, however

when we talk about the literature of resistance of Iran and Palestine we mean literary works that were created in the period of occupation of Palestine and Iraq’s attack to Iran. Many poets from both countries with the weapon of their words created valuable literary works in literature of resistance. Fadwa Touqan and Sepide Kashani are contemporary poets of Palestine and Iran that created valuable literary works in the range of literature of resistance. These two poets tried to reflect the crimes enemy, bravery and the resistance of their nation. This study tries to consider subjects of resistance in the poets of these poets, became resistance literature of these two countries have many similarities in culture as aspects. Subjects like mother country, frightening, martyrdom, tribe-religious tendencies, enemy, idealism and rebirth are common subjects at resistance literature, the reason of these differences is because of the different situation of Palestine and Iran’s war. Keywords: poem of resistance, subjects, Fadwa Touqan, Sepide Kashani

1 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Arak University 2 The student at PhD Arabic Language and Literature, Arak University

Page 108: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٠٧ سال اول شماره اول

The way of Arabic and Dari prosodic functions Sayeed Azimullah Ismati1 Abstract The prosodics has special functionals between Arabic and Dari languages. The discovery of prosodics (Khalil s/o Ahmad Nahwi), intered the Arabic prosodic to Dari language with little changes. After that, poets and knowledgeable of Dari tried a lot and could determine three prosodical measures in Persian. In Arabic and Dari languages the division of syllables occur by pronunciation, that is, vowels and consonants are in consideration. There are some differences between Arabic and Dari prosodic on rules; however, in Arabic prosodic the reason is realized in two, but in Dari three ways. Difference between affixes and spaces, linguistics portions and other varieties of usage are visible between these two languages. There are similarities between these two languages as well. As the prosodics is one of the essential science, has lots of varieties and extent functions in these two Arabic and Dari languages, therefore, make me to take in consideration. Key words: Prosodical rules،Arabic and Dari prosodic،Prosodical varieties،The specialties of Arabic and Dari prosodic

١Associate Professor of the Department of Arabic Language and Literature, University of Badakhshan in Afghanistan

Page 109: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٠٨ سال اول شماره اول

The position of religion and religious thought in poems Naserkhosrow and Abulala-Ma'arri

Dr. Alireza Hosseini1 Somayeh Saberi2 Pourya Esmaeili3 Abstract Similarities between NaserkhosrowGhobadiani and AbulalaMa'arri intellectual and religious tendencies are common. Attention and enthusiasm to experience and intellectual life that works both clear conscience Ability to explore a possible common thread in their thoughts and poetry; This study aimed to investigate the aspect of religion and religious thoughts in poems of NaserKhosrow and Abulala Ma'arri the comparative approach has been to analyze the contents. The results show that the lyrics Nasser Khosrow, rich in cultural and moral aspects of religion and full of messages. The origin of all the advice and messages, in which the poet's religious Shiite orientation also is mixed. For this reason, the Court lyrics NaserKhosrow, a treasure trove of Shiite rituals and culture with ethical Islamic motifs. On the other hand, Abulalalike Nasser Khosrow, pain religion, although those relying on the poetry of Abulala and find the meaning of their appearance, addressing him in matters of religion and faith, considered weak and some even accused him of blasphemy and atheism have, but most scholars of religion and religious affairs Abul as a person who is bound to respect it, have spoken. But most scholars of religion and religious affairs Abul as a person who is bound to respect it, have spoken. Some researchers believe that all the works of Abul mental conflict with religious, social and philosophical refers in connection with religion. Keywords: Naserkosro, AbulalaMa'arri, Comparative Literature, Religion

١ -Department of Arabic Language and Literature Kosar Bojnoord University (Corresponding Author) ٢ -Persian Language and Literature PhD student Payam Noor University, Tehran South ٣-Teacher of PNU

Page 110: µÁY à Z¼ µÁY µZ - مجله تخصصی ادبیات تطبیقی (عربی ... · 2018-10-25 · µÁY à Z¼ µÁY µZ Z Z¿ ʬÌ^ e cZÌ]{Y ĸn» Ê ze Ä»ZÀ¸ § µÁY

١٠٩ سال اول شماره اول

The impact on the character picaro Enayatollah Sharifpour1 Mohammed Sadegh Bassiri2 Arezoo Pour Yazdanpanah Kermani 3

Abstract Picaresque novel was introduced in Spain in the 16th century. Very soon, this genre became popular among people, and critics have considered it as the first step toward writing realistic novels. Picaresque narratives are influenced by Arab Maqamat as far as story writing techniques are concerned. Picaro, the protagonist of such novels, is similar to Batal in Maqamat in terms of characteristics. Through a general review, it becomes evident that Picaro, like Batal in Maqamat, is a lowborn and deceitful person who cares not for the values and ethical issues. Certain questions arise while reviewing Picaresque genre: which character should be considered as Picaro? Is Picaro exactly the same as Batal in Maqamat? Can Ayyaran and Shottar be called Picaro in classic Persian and Arabic Literature? In this article, Picaro was first studied in terms of literal and idiomatic meanings using analytical-descriptive, library and documentary methods. It was then compared with certain pertinent equivalents in Persian and Arabic Literature such as Batal, Ayyar, Shottar. Ultimately, a model was presented to identify the referents of Picaro. Keywords: Picaresque novel, Maqamat, Picaro, Batal, Ayyar, Shottar.

١ Associate Professor, Shahid Bahonar University of Kerman 2 Associate Professor, Shahid Bahonar University of Kerman 3 Assistant Professor, Yazd University [email protected]