bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman...

76
bartarinroamn bartarinroman شوهررتی غی مـ ـن[ , ۱۱,۰۸,۱۹ ۰۹:۴۴ ] [ In reply to شوهررتی غی مـ ـن] # part_46 # عروس_ اب ارب زاده_ یخوام م بیتا روبینم ب! بایدن شن این حرف نغمهاب ارب زاده بهش خیره شد ولی خی سرد جوابش رو داد: _ ما ا اون نمیخواد تو روبینه ب پستره به فکرش رو از سرت بندازی بیرون

Upload: others

Post on 11-Feb-2020

14 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

[۰۹:۴۴ ۱۱,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_46

زادهارباب_عروس#

!ببینم رو بیتا میخوام_

خیلی و شد خیره بهش زاده ارباب نغمه حرف این شنیدن با

:داد رو جوابش سرد

سرت از رو فکرش بهتره پس ببینه رو تو نمیخواد اون اما_

بیرون بندازی

Page 2: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

و شد خیره بهش عصبی زاده ارباب حرف این شنیدن با نغمه

:گفت

؟! میزنی حرف اون جای داری که هستی بیتا تو_

:گفت و شد خیره بهش خونسرد زاده ارباب

یعنی نداری حق میگم وقتی پس هستم اش کاره همه من_

نداری

بهش نازگل مامان که فرستاد بیرون حرص پر رو نفسش نغمه

:گفت و شد خیره

ببینی رو بیتا نباید تو اهورا با حق_

فریاد عصبی و رفت در کوره از حرف این شنیدن با نغمه

:کشید

میگید چی یعنی ببینمش میخوام من منه خواهر اون اما_

!نمیشه

:گفت و شد خیره بهش خونسرد نازگل مامان

فراموش داره سعی هاست سال اون کردی خیانت بیتا به تو_

فکر اصال شو اون بیخیال پس هم تو رو خواهرش خیانت کنه

نداری خواهری هیچ کن

Page 3: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

رفت اتاقش سمت به شد بلند عصبی حرف این شنیدن با نغمه

:شد بلند سپهر صدای که

میخوام معذرت من_

:گفت و زد بهش لبخندی نازگل مامان

.میکنی خواهی معذرت داری که ندادی انجام کاری_

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

[۱۰:۱۳ ۱۲,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

Page 4: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸🌸

🌸

#part_47

زادهارباب_عروس#

:گفت و شد خیره مادرش به زاده ارباب سپهر رفتن با

باشید بلد هم شما نمیکردم فکر دادید رو جوابش خوب چه_

کنید صحبت باهاش اینجوری

:گفت و شد خیره زاده ارباب به خونسرد خیلی نازگل مامان

بقیه به برینم اینکه نه میگم جا به رو چیزی هر فقط من_

. نیستی صبور اصال که تو برعکس درست

اومد ساالر ارباب صدای

که هایی کار مخصوصا نمیاد خوشم دختره این از اصال من_

داره توقع حاال و برگشته سال همه این بعد میده انجام

هم رو اسمش اصال بودم اون جای من ببینه رو خواهرش

Page 5: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

قابل اصال کرد خواهرش حق در اون که کاری چون نمیاوردم

نیست بخشش

و زد لبخندی پدرش های حرف شدن تموم از بعد زاده ارباب

:گفت

میشم عصبی من که همینه بخاطر بابا شماست با حق درسته_

زنیکه اون دیدن با

:شد بلند نازگل مامان صدای

خوب اصال نغمه های حرف و رفتار درسته اهورا باش مودب_

باید و هستی روستا این زاده ارباب تو نره یادت اما نیست

دوست اصال ، کنی صحبت و رفتار هست شانت در که جوری

؟! فهمیدی بزنی حرف مدلی این ندارم

:گفت و شد خیره نازگل مامان به زاده ارباب

رو خودم نمیتونم نیست خودم دست هام حرف میشم عصبی_

کنم کنترل

؟! فهمیدی پسرم باشی داشته کنترل رفتارت رو باید_

مامان باشه_

:زد صدا رو اسمم و برگشت من سمت به بعدش

Page 6: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

ستاره_

زاده ارباب بله_

بریم باید پاشو_

بلند نازگل مامان صدای که شدم بلند حرفش این شنیدن با

:شد

؟! کجا_

:داد رو جوابش زاده ارباب

مامان باشه من همراه ستاره میخوام امروز_

هیچ دیگه و کرد اکتفا سرش دادن تکون به فقط نازگل مامان

داخل شدیم خارج روستا از زاده ارباب همراه نپرسید سئوالی

شدم خیره زاده ارباب به متعجب جنگل کنار رفت بزرگ باغ یه

:گفتم و

؟! میکنند زندگی اینجا خانوم بیتا_

آره_

دورمون تا دور که شدم خیره اطرافم و دور به شدم پیاده

میکرد زندگی داشت جایی عجب بیتا سبزی سر و بود درخت

Page 7: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

ثانیه حتی نمیخواست دلش اصال آدم بود قشنگ بس از اینجا

!بشه جدا اینجا از ای

:اومد ای زنونه صدای که شدیم خونه داخل همراهش

کیه_

منم_

هوش دیدنش با که اومد زاده ارباب صدای شنیدن با زن اون

بودم شده صورتش محو صورتش بود زیبا خیلی پرید سرم از

:زد تشر بهم زاده ارباب که

!هی_

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

Page 8: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

[۱۰:۳۵ ۱۴,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_48

زادهارباب_عروس#

انداختم پایین رو سرم ترسیده زاده ارباب صدای شنیدن با

:گفت و زد لبخندی بهم بیتا که کشیدم عمیقی نفس

.کوچولو خانوم سالم_

Page 9: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

بهش نشست لبهام روی محوی لبخند حرفش این شنیدن با

:گفتم و شدم خیره

سالم_

:گفت و شد خیره بهش زاده ارباب

کمک بهت هات کار تو قراره میارم رو ستاره روز هر امروز از_

عمارت میبرمش شد تموم کارش وقتی و کنه

:گفت و کرد اخم حرفش این شنیدن با بیتا

نمیاد خوشم میدونی اهورا کار این به نبود نیازی اصال_

؟! فهمیدی کنی سرپیچی نمیخوام_

و فرستاد بیرون رو نفسش کالفه حرفش این شنیدن با بیتا

:گفت

اهورا تو دست از_

نرمش با انقدر بیتا با اهورا که بود شده حسودیم واقعیتش

شروع میرسید من به وقت هر وقت اون میکرد رفتار داشت

بیتا صدای که کشیدم عمیقی نفس کردن بیداد و داد به میکرد

شد بلند

داخل بفرمائید_

Page 10: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

بیتا که ایستادم گوشه یه و شدم خونه داخل صداش شنیدن با

:گفت و اومد سمتم به

عزیزم بشین بیا_

:شد بلند زاده ارباب صدای بدم بهش جوابی من اینکه از قبل

استراحت اینکه نه بده انجام رو تو های کار اینجا اومده اون_

کنه

:گفت و برگشت من سمت به بعدش

فهمیدی کن تمیز رو خونه اول کن شروع رو کارت باش زود_

؟!

رو بغضم جلوی تا کشیدم عمیقی نفس حرفش این شنیدن با

بودم همسرش من بود زشت باهام خیلی رفتارش واقعا بگیرم

و من صاف ، داشت وجود عمارت تو هم خدمتکار همه این

فقط بود چی اینکارا انجام از قصدش میدونستم اورد برداشت

کنه اذیت و من میخواست

؟! کجاست جارو_

:گفت و کرد اشاره بهم بیتا

بیا من با_

Page 11: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

دستمال و سطل شدیم آشپزخونه داخل و کردم حرکت دنبالش

زدم بهش لبخندی که داد نشون بهم رو جارو و

ممنون_

:گفت و داد تکون سری من حرف این شنیدن با

؟! شدی ناراحت اهورا حرف از_

:گفتم و خندیدم مصنوعی حرفش این شنیدن با

.... من و است زاده ارباب یه اون نه_

!هستی اون زن تو_

کجا از اون شدم خیره بهش زده بهت حرفش این شنیدن با

شده خیره بهش شکه هستم زاده ارباب زن من میدونست

:گفت و نشست لبهاش روی تلخی لبخند که بودم

این تموم بود من مواظب همیشه اون منه داداش مثل اهورا_

عنوان به رو همسرش که شدم ناراحت ازش خیلی ها سال

.من پیش اینجا آورده خدمتکار

Page 12: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۱۰:۰۶ ۱۵,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_49

زادهارباب_عروس#

Page 13: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

:گفتم ای شده لرزون صدای با

؟! هستم اهورا همسر من میدونید کجا از شما_

و نشست لبهاش روی محوی لبخند من حرف این شنیدن با

:گفت

و میشناسم خوب خیلی رو تو من اما نشناسی و من تو شاید_

عنوان به رو تو اهورا شنیدم وقتی همین برای دیدمت بارها

چیزی بهش اما شناختمت کرده عقد و عمارتش برده خونبس

روی به اما کردم تعجب دیدم رو تو وقتی هیچوقت نگفتم

میکنه کاری همچین چرا بفهمم تا نیاوردم خودم

براش رو چیز همه و زدم بهش لبخندی حرفش این شنیدن با

ام شونه روی رو دستش شد تموم حرفام وقتی کردم تعریف

:گفت و گذاشت

دادی انجام رو درست کار تو_

؟! چخبره_

که شدم خیره بهش ترسیده زاده ارباب صدای شنیدن با

:شد بلند بیتا صدای

Page 14: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

همین کنه تمیز خوب میگفتم بهش داشتم هیچی_

:گفت و چرخوند بیتا و من بین رو نگاهش مشکوک زاده ارباب

روستا برم میخوام ، دارم کار باهات بیا بیتا_

فرستادم بیرون آسوده رو نفسم که رفتند زاده ارباب و بیتا

هم بابام از حتی حاال تا میترسیدم زاده ارباب از من که انقدر

دلسوزی آه ام خانواده و بابا آوری یاد با ، بودم نترسیده انقدر

بودند کرده فراموشم و من رسما کشیدم

* * * *

؟! شدی خسته_

به رو سرم و شدم خیره بهش زاده ارباب صدای شنیدن با

:گفت و زد پوزخندی که دادم تکون منفی ی نشونه

داره تعجب جای باشی شده خسته همینه کارت_

من و بود زاده ارباب اون اما بگم بهش چیزی یه داشتم دوست

به نسبت کنم سکوت فعال بود بهتر پس خونبس رعیت یه

میشنیدم جانبش از که هایی حرف

Page 15: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۱۰:۰۲ ۱۶,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_50

زادهارباب_عروس#

Page 16: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

برگشتیم زاده ارباب همراه و بود شده تموم من کار بالخره

که همین میومد خوابم خیلی اتاق داخل بودم نشسته روستا

برد خوابم و شد گرم نکشید طولی بستم رو چشمهام

ستاره_

بهش کردم باز رو چشمهام اهسته ترنج آروم صدای شنیدن با

:گفتم و کشیدم ای خمیازه شدم خیره

؟! چیشده جان_

:گفت و نشست لبهاش روی لبخندی من حرف این شنیدن با

اینقدر برده کجا رو تو اهورا نیست معلوم شده صبح شو بیدار_

شدی خسته

بود برده رو من زاده ارباب شدم ناراحت حرفش این شنیدن با

باهام جوری و بود خوبی دختر بیتا درسته ، بکنم رو بیتا کلفتی

این چیزی یه اما باشم داشته بدی احساس که نمیکرد رفتار

برای ای ذره که بود این هم اون میکرد اذیت خیلی منو وسط

خفیف خار و من اینقدر داشتم ارزش که ندارم ارزش ارباب

بیتا چشم جلوی نمیکرد

Page 17: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

؟! خوبه حالت ستاره_

شدم خیره بهش شدم خارج افکارم از ترنج صدای شنیدن با

:گفتم و

خوبم آره_

:گفت و انداخت باال ابرویی من حرف این شنیدن با

.... اما_

:گفتم و پریدم حرفش وسط

بیرون میریم بعدش میشورم رو صورتم و دست میرم االن_

داد تکون مثبت ی نشونه به سری

رو هام لباس بعدش شستم رو صورتم و دست رفتم شدم بلند

زاده ارباب رفتیم پایین سمت به ترنج همراه و کردم عوض

دستش از انقدر میخورد صبحانه داشت و بود نشسته میز سر

نکردم نگاه بهش اصال که بودم دلگیر و ناراحت

دخترم ستاره_

:گفتم و شدم خیره بهش نازگل مامان صدای شنیدن با

جان_

Page 18: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

؟! میرسی نظر به خسته انگار خوبه حالت_

:گفتم و زدم زوری لبخند

!مامان خوبم_

بود شوهرش سپهر مخاطبش شد بلند نغمه صدای

؟! بفروشی هارو زمین میخوای گفتی عمه به سپهر راستی_

آره_

:گفت و زد لبخندی سپهر حرف این شنیدن با

؟! درسته بود موافق_

نه_

:گفت و کشید توهم رو اخماش ماسید لبهاش روی لبخند

؟! نه چی یعنی_

بفروشه رو هاش زمین نمیخواست_

؟! چیه برای خونسردیت این سپهر همین فقط_

کنم زورش نمیتونم من بفروشه رو زمینش نمیخواد وقتی_

بفهمی اینو بهتره نغمه

:گفت و شد بلند عصبی نغمه

Page 19: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

!مجبوره بفروشه باید منه مال ها زمین اون نصف_

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۰۹:۵۸ ۱۷,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

Page 20: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸

#part_51

زادهارباب_عروس#

:گفت و زد پوزخندی زاده ارباب اینبار

اینو بهتره بیاری بدست نمیتونی خواستی چی هر همیشه_

بفهمی

زاده ارباب مثل چیه زاده ارباب منظور میدونست خوبی به نغمه

:گفت و چشمهاش تو زد زل و زد پوزخندی

چیز بقیه مثل درست میارم بدست هم اینو هستم مطمئن من_

زود خیلی اونم آوردم بدست که هایی

که شد بلند هم سپهر رفت گذاشت حرفش شدن تموم بعد

:شد بلند نازگل مامان صدای

کاری اگه نیست فروشی ها زمین اون کن صحبت باهاش_

میشم روبرو باهاش هم من خود اینبار بده انجام

Page 21: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

:گفت و داد تکون تاسف ی نشونه به سری سپهر

نمیده گوش هیچکس حرف به اون_

باشه کارش عواقب منتظر باید پس_

:شد بلند ساالر ارباب صدای که رفت هم سپهر

نباید که کاری دیدیم اگه فعال نکنی دخالت تو بهتره عزیزم_

میکنیم برخورد جدی خیلی باهاش وقت اون داده انجام رو

؟! باشه

باشه_

هایی اتفاق چه بود قرار میدونست خدا کشیدم عمیقی نفس

بدجنس خیلی معلوم که نغمه وجود با مخصوصا بیفته

ستاره_

:گفتم و برگشتم زاده ارباب سمت به

بله_

بریم باید شو حاضر باش زود_

باشه_

Page 22: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

همیشه مثل هم باز میدونستم شدم بلند و گفتم ای بااجازه

میکرد عصبی رو من داشت هم همین و کنم کار من میخواد

داشتم رو جرئتش مگه اما کنم مخالفت باهاش میشد کاش

نفس بودم خونبس عروس یه من و بود زاده ارباب یه اون

.شدم حاضر باال رفتم کشیدم عمیقی

؟! ای آماده_

بله_

و اومد سمتم به انداخت باال ابرویی من سرد صدای شنیدن با

:گفت

؟! شدی ناراحت تو_

نه_

:گفت و نشست لبهاش روی پوزخندی

هستی خونبس یه تو چون برام نیست مهم هم باشی ناراحت_

بدی انجام باید گفتم من کاری هر و

کنند خیس رو هام گونه اشکام ندادم اجازه اما لرزید چونم

بود سنگدل حد از بیش زاده ارباب

باش زود_

Page 23: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

سرش پشت کوتاه و لرزون های قدم با صداش شنیدن با

نشست رل پشت هم اون و شدم ماشینش سوار کردم حرکت

هیچ بیتا خونه به رسیدن تا کردن رانندگی به کرد شروع و

نشد زده حرفی

بگیری خودت به ای قیافه همچین اونجا رفتی وقتی نمیخوام_

؟! فهمیدی کنی ناراحت رو بیتا و

!زاده ارباب بله_

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۱۰:۰۹ ۲۱,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

Page 24: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_52

زادهارباب_عروس#

های کار دادن انجام مشغول و بودم نشسته گوشه یه ناراحت

ناراحت زاده ارباب های رفتار از نبود خودم دست بودم بیتا

رو من داشت خواسته خیلی بفهمه اینکه بدون هم اون میشدم

میکرد ناراحت

ستاره_

شدم خیره بهش برگشتم سمتش به بیتا صدای شنیدن با

:گفتم و زدم لبخندی

Page 25: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

جان_

شد خیره چشمهام به من حرف این شنیدن با

دارم کار باهات بیا من همراه_

اون رفتم همراهش و شدم بلند متعجب حرفش این شنیدن با

اشاره بهم که شدیم سالن داخل ، آخه داشت من با کاری چه

:گفت و زد زل بهم که نشستم گوشه یه بشینم کرد

؟! ناراحتی زاده ارباب دست از_

:گفتم و شدم خیره بهش محزون حرفش این شنیدن با

خانوم نه_

:گفت و کشید توهم رو اخماش

یه از میدونم بزن رو حرفات راحت و ستاره باش راحت من با_

بگو خودت بپرسم اهورا از نمیخوای اگه هستی ناراحت چیزی

میشه عصبی چقدر بپرسم خودش از میدونی بهم

:گفتم و شدم خیره بهش زده وحشت حرفش این شنیدن با

؟!باشه نگید چیزی زاده ارباب به لطفا_

:گفت و شد خیره بهم خونسرد

Page 26: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

چی از بگو بهم پس نگم بهش چیزی میخوای اگه دارم شرط_

شدی ناراحت

به کردم شروع و کشیدم عمیقی نفس حرفش این شنیدن با

بهم شد تموم هام حرف وقتی واقعیت درمورد کردن صحبت

:گفت و داد تکون تاسف ی نشونه به سری شد خیره

نشده عاقل هنوز اهورا_

نیستم دردسر دنبال من نگید چیزی بهش خدا رو تو_

:گفت و زد لبخندی من حرف این شنیدن با

اهورا آخه میترسی انقدر چرا بگم چیزی بهش نیست قرار من_

!نیست ترسناک میکنی فکر که هم اونقدر

خورده کتک ازش انقدر من اما نیست ترسناک تو برای آره

هم اسمش شنیدن با حتی که بودم شده شکنجه و بودم

:شد بلند صداش که فرستادم بیرون بیصدا رو نفسم میترسیدم

ستاره_

جان_

Page 27: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

آورده رو تو و میکنه رفتار اینجوری داره چرا نمیدونم اهورا_

درک نمیتونم هم رو دلیلش حتی بشی من خدمتکار تا اینجا

!داره دوست رو تو اون کنم

نه_

تلخی لبخند که زد زل چشمهام به من حرف این شنیدن با

:گفتم و نشست لبهام روی

!نداره دوست و من اون_

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۰۹:۵۴ ۲۴,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

Page 28: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_53

زادهارباب_عروس#

رو تو اهورا مطمئنم من ممکن غیر این ستاره میگی داری چی_

.... اون حتی داره دوست

؟! چخبره اینجا_

با شد ساکت بیتا ، زاده ارباب بلند و محکم صدای شنیدن با

کرد عوض رو بحث و شد خیره بهش لبخند

Page 29: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

؟! نرفتی هنوز مگه تو ، میزدم حرف ستاره با داشتم_

:گفت بیتا به رو و انداخت بهم آمیزی تهدید نگاه زاده ارباب

درضمن ، بردارم و اون اومدم بودم گذاشته جا رو گوشیم_

بدی رو بهشون و بگیری گرم خدمتکار با انقدر نکرده الزم

:گفت و انداخت من به نگاهی بیتا

حرف عادی باهاش داشتم منم نگفت خاصی چیز که اون اما_

؟! هستی عصبی انقدر چرا اهورا میزدم

هم بیتا رفت سالن سمت به بگه چیزی اینکه بدون زاده ارباب

ارباب وسط این میدونستم بودم ترسیده من اما رفت دنبالش

خالی رو دلیش دق و درمیاره من سر بالیی یه بعدش زاده

دادن انجام مشغول و فرستادم بیرون بیصدا رو نفسم میکنه

بدم نجات رو خودم همیشه نمیتونستم که من شدم کارهام

بده انجام داشت دوست کاری هر اینبار بزار پس

خیلی دنبالم اومد زاده ارباب که بود شده شب امروز تقریبا

اصرار بیتا میکردم کار داشتم بکوب صبح از بودم شده خسته

گوشه یه آروم نمیتونستم خودم اما ندم انجام کاری من داشت

بیاد زاده ارباب میترسیدم مخصوصا بشینم

Page 30: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

از خوش آب یه نمیزاره که اس موقع اون ببینه بیکار رو من و

! پایین بره من گلوی

؟! گذشت چطور امروز_

:گفتم و فرستادم بیرون مانند آه رو نفسم صداش شنیدن با

!همیشه مثل_

زاده ارباب پوزخند صدای ، دادم رو جوابش کامل ولی کوتاه

:گفت تمسخر با که کردم مشت رو دستام اومد

خانوم خدمتکار کردی عادت جدیدت شغل به پس_

خدمتکار یه هم االن میکردم کار و بودم رعیت یه همیشه من_

کار همیشه من ، نداره من حال به فرقی زیاد پس شدم

و بوده من همیشگی کار چون کردم عادت زود درسته میکردم

هست

:شد بلند زاده ارباب عصبی صدای

؟! هست و بوده تو همیشگی کار چیه منظورت_

همیشه من نشست لبهام کنج پوزخندی حرفش این شنیدن با

و بابام چون میکردم کار براشون بودم خدمتکار یه پدرم خونه

پس بزنند سفید سیاه به دست هاشون دختر نمیذاشتند مادرم

Page 31: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

میشدم مجبور گاهی حتی و ، میکردم هارو کار ی همه من

دربیارم پول کنم کار بقیه ی خونه

باتوام_

گفتم؛ و شدم خیره بهش ترسیده فریادش صدای شنیدن با

ی خونه گاهی و بابام خونه حتی بودم خدمتکار همیشه من_

میکردم کار بودند پولدار که کسایی

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۲۳:۰۴ ۲۴,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

Page 32: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_54

زادهارباب_عروس#

کار میرفتی باید تو که میکرد چیکار غیرتت بی بابای اون پس_

؟! هان کنی

اما ، بدم بهش که نداشتم جوابی هیچ شدم خیره بهش ساکت

غیرت بی هم تو چی تو پس بگم بهش داشتم دوست خیلی

و بیتا خونه روز هر برم که میکنی مجبور رو من که هستی

خودت پس بدم انجام رو اش خونه های کار باشم خدمتکارش

Page 33: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

نفسم کردم سکوت فقط و شدم ساکت اما غیرت خوش چی

:شد بلند صداش که فرستادم بیرون بیصدا رو

ستاره_

:گفت کالفه که شدم خیره چشمهاش به

؟! میفرستاد هم رو خواهرات بابات_

نه_

جلوش به رو نگاهش و من حرف این شنیدن از بعد شد ساکت

نیم گذشت از بعد تقریبا نشد زده حرفی هیچ دیگه دوخت

:شد بلند صداش و رسید ساعت

رسیدیم شو پیاده_

حرکت خونه سمت به و شدم پیاده حرفش این شنیدن با

به سرم که بودم خسته انقدر شدم خودم اتاق داخل کردم

برد خوابم کال رسید باالش

* * * * * *

؟! ستاره_

چشمهای با کردم بلند و سرم نازگل مامان صدای شنیدن با

:گفتم و شدم خیره بهش شده قرمز و خسته

Page 34: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

جان_

:گفت و شد خیره بهم نگرانی با

نداری صورت به رنگ شدی شکلی این چرا خوبه حالت_

دخترم

اصال نشست لبهام روی تلخی لبخند حرفش این شنیدن با

داشتم استراحت به احتیاج بودم خسته خیلی نبود خوب حالم

مهم هیچکس برای چون خوبم که کنم وانمود کنم مجبور اما

پس کردن کار برای بیتا خونه میرفتم باید امروز من و نبود

بدم بروز چیزی نمیشد

همین دارم سردرد یکم فقط نیست چیزی من خوبم_

.... اما_

شد بلند نغمه صدای

خوبه حالش و نیست مهمی چیز حتما نیارید فشار بهش_

بگه دروغ شما به داره دلیلی چه وگرنه

حال اصال من میدونست اما داد تکون رو سرش مکث با مامان

ندارم درمونی درست و

اومد زاده ارباب صدای

Page 35: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

؟! شدی حاضر ستاره_

تائید ی نشونه به سری و شدم بلند حرفش این شنیدن با

میشد من بیخیال زاده ارباب رو امروز میشد کاش دادم تکون

!نمیشد بیخیال نمیگرفت رو من جون تا اون اما

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۰۹:۵۵ ۲۵,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

Page 36: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸🌸

🌸

#part_55

زادهارباب_عروس#

بقیه با امروز میدادم انجام هارو کار داشتم بودم بیحال خیلی

از نداشتم حسابی و درست حال اصال من داشت فرق ها روز

بره نداشت قصد امروز هم زاده ارباب که بود این بدتر همه

رو چایی سینی اومدم میکردم کار داشتم سگ مثل من و جایی

، زمین روی افتاد همشون و رفت گیج سرم که میز روی بزارم

:کشید فریاد و شد خیره بهم عصبی زاده ارباب

؟! احمق ی دختره کجاست هواست_

لرزون صدای با و انداختم پایین رو سرم حرفش این شنیدن با

:گفتم ای شده

میخوام معذرت_

Page 37: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

تو و میدونم من وگرنه کن تمیز رو خونه تموم باش زود_

کجاست هواسش نیست معلوم

چشمهام و رفت گیج سرم که شد خم حرفش این شنیدن با

..... و زمین روی شدم پرت سیاهی

* * *

باز رو چشمهام اهسته گوشم کنار هایی صدای شنیدن با

اومد نازگل مامان صدای که کردم

؟! اومدی هوش به بالخره_

ترنج صدای که شدم خیره بهش گیج حرفش این شنیدن با

اومد

!نیست خوب خیلی حالش و گیج هنوز اینکه مثل مامان_

زود خیلی که میکردم خستگی احساس انقدر اما چرا نمیدونم

برد خوابم و شد گرم چشمهام

ستاره_

چشمهای با کردم باز رو چشمهام زاده ارباب صدای شنیدن با

:گفتم و شدم خیره بهش خوابالود

بله_

Page 38: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

؟! خوبه حالت_

نمیشد باورم شد گرد چشمهام زاده ارباب حرف این شنیدن با

:گفتم و شدم خیره بهش باشه من نگران اون

زاده ارباب آره_

صبحانه بعد بشور رو صورتت و دست شو بلند باش زود پس_

؟! شنیدی بخور رو ات

:گفتم و کشیدم عمیقی نفس حرفش این شنیدن با

چشم_

این های کار تو آدم ، بیرون رفت اتاق از شد بلند زاده ارباب

رو چیز همه که میکشید کار من از انقدر واقعا میموند مرد

من سراغ بود درد و گی خسته چی هر و میکردم رو فراموش

باید میشد من نگران میفتادم روز و حال این به وقتی اما میومد

آخه میکردم باور رو رفتارش کدوم

* * * *

؟! باشی خدمتکارش بیتا ی خونه میبرد رو تو اهورا ستاره_

اومد بند وقتی افتادم سرفه به نازگل مامان حرف این شنیدن با

:گفتم و شدم خیره بهش

Page 39: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

نه_

:گفت و کشید توهم رو اخماش من حرف این شنیدن با

رو حالت این دلیل و ها واقعیت تموم خودم نگو دروغ من به _

بوده زیاد کار از ناشی بخاطر میدونم

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۰۹:۳۶ ۲۶,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

Page 40: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_56

زادهارباب_عروس#

من کنم خراب مادرش پیش رو اهورا صورت نمیخواستم

من شوهر اون مهمتر همه از و میشدم عالقمند اهورا به داشتم

کنم خراب رو اون من نداشت وجود دلیلی هیچ پس بود

مریض داشتم قبل از خودم من نبود زیاد کار بخاطر نه_

دارم دوست بودم گفته زاده ارباب به خودم من تازه میشدم

هستند تقصیر بی کامال ایشون همین برای کنم کار

شد باز هم از اخماش من حرف این شنیدن با نازگل مامان

:گفت و نشست لبهاش روی قشنگ لبخند

Page 41: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

امروز از هستی ضعیف خیلی تو عزیزم باش خودت مواظب_

کنی خدمتکاری جایی بری نداری حق هم

اومد زاده ارباب صدای

؟! خوبه حالت ستاره_

:گفتم و برگشتم سمتش به

زاده ارباب بله_

:گفت بهش خطاب نازگل مامان که داد تکون سری زاده ارباب

پسرم دارم کار باهات اتاقم بیا_

صدای که ، رفتند اتاق سمت به نازگل مامان همراه زاده ارباب

:شد بلند ترنج

؟! گفتی دروغ چی برای_

:گفتم و شدم خیره بهش متعجب حرفش این شنیدن با

؟! چیه منظورت_

به اهورا هان گفتی دروغ بهش چی برای واضح من منظور_

میکنی فکر باشی خدمتکارش تا بیتا پیش میبرده رو تو اجبار

؟! میکنم باور مامان مثل منم

Page 42: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

... اما_

نگو دروغ بهم ستاره_

و فرستادم بیرون مانند آه رو نفسم حرفش این شنیدن با

:گفتم

زاده ارباب چهره ندارم دوست من باشه افتاده که اتفاقی هر_

انجام من بگن بهم کاری هر هستند من شوهر ایشون بشه بد

نمیشم ناراحت ازشون اصال و میدم

:گفت و شد خیره بهم شده گشاد چشمهای با ترنج

روز هر میکرد تحقیر رو تو داشت اون ستاره شدی دیوونه_

افتادی روز و حال این به میکردی خدمتکاری داشتی بیتا پیش

میکنی دفاع ازش هنوز

ترنج منه شوهر اون_

:گفت و داد تکون تاسف ی نشونه به سری ترنج

اینجوری باهات نداره حق چیه میدونی اما شوهرت اون درسته_

رفتاری همچین نمیدیم اجازه مامان نه من نه دیگه کنه رفتار

باشه داشته

:گفتم و گرفتم رو دستش حرفش این شنیدن با

Page 43: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

ارباب باش مطمئن اما داری دوستم اینکه از ممنونم خیلی_

بشم اذیت که نمیکنه رفتار جوری باهام هیچوقت زاده

میگم راست دارم اینو ستاره ای دیوونه واقعا تو_

گرفت شکل لبهام روی محوی لبخند حرفش این شنیدن با

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۱۰:۰۹ ۲۹,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

Page 44: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_57

زادهارباب_عروس#

ارباب که میکردم استراحت داشتم بودم نشسته اتاق داخل

شده گرد چشمهای با متعجب اتاق داخل اومد عصبی زاده

:غرید خشم با که میکردم نگاه داشتم هشب

؟! آره کنی خدمتکاری بیتا خونه میبردم رو تو من گفتی همه به_

از دادم تکون منفی ی نشونه به رو سرم حرفش این شنیدن با

:گفتم و ایستادم سختی به شدم بلند تخت روی

چرا شما نگفتم چیزی هیچ هیچکس به من زاده ارباب نه_

دارید من درمورد فکری همچین

شد ور حمله سمتم به حرفم این شنیدن با زاده ارباب

Page 45: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

شو خفه_

بودم شده خیره بهش ترس از شده گشاد چشمهای با

زاده ارباب میکنید چیکار دارید_

خیلی اما بفهمه نباید هیچکس بودم داده هشدار بهت تو_

آره گفتی و چیز همه مادرم به رفتی شدی نفهم زبون

گفتم گریه با

میکنید اشتباه دارید نگفتم ایشون به هیچی من_

پس نزدی حرفی مادرم به تو اگه آره میکنم اشتباه دارم من_

خدمتکاری داشتی بیتا خونه تو گفته و کرده صحبت باهاش کی

؟! هان داشت خبر دوتا ما جز به کی میکردی

نالیدم گریه با

نیستم مقصر من میخورم قسم_

تاوان باید تو و نمیکنم باور من بخوری هم قسم اگه حتی_

بدی پس رو اینکارت

:گفتم و زدم زل بهش ترس با

کنی چیکار باهام میخوای_

Page 46: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

:گفت و زد ترسناکی لبخند

شنیدی نکنی فراموش داری عمر تا که میکنم باهات کاری یه_

؟!

قبل و آورد در رو کمربندش که کرد پر رو وجودم تموم وحشت

بدنم روی کمربندش بدم نشون العملی عکس بتونم اینکه از

ضربه شدت و زد بلندی ی قهقه که گفتم درد از آخی اومد فرود

که دردی شدت از میکشیدم جیغ داشتم بود شده بیشتر هاش

با نبود بردار دست اصال اما میکردم التماس بود پیچیده تنم

آخرین که رفت سیاهی چشمهام سرم به کمربند خوردن

نازگل مامان همراه ساالر ارباب و شد باز اتاق در دیدم لحظه

نازگل مامان زده بهت صدای و اتاق داخل اومدند سپهر ترنج

اومد

!اهورا کردی چیکار تو_

* * * * *

شدت از آخی پیچید کمرم داخل که شدیدی درد احساس با

چشمهای به نگاهم که کردم باز رو چشمهام و گفتم درد

کمرم که شد بلند خواستم دیدنش با افتاد نازگل مامان نگران

شد بلند نازگل مامان نگران صدای و کشید تیر محکم

Page 47: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

کنی اذیت رو خودت نباید کنی استراحت باید تو بخواب_

:گفت دوباره که خوابیدم ساکت دیگه حرفش این شنیدن با

؟! دخترم خوبه حالت_

شد جمع چشمهام تو اشک بود افتاده که اتفاقاتی آوری یاد با

:گفتم ای گرفته صدای با و

آره_

:لرزید هم نازگل مامان صدای اینبار

میکنی سعی چرا دیدی که آسیبی و کتک همه اون از بعد_

؟! نیفتاده اتفاقی هیچ انگار که کنی رفتار جوری

؟ چطوره حالتون من نفسای سالم

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

Page 48: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۱۰:۱۷ ۳۰,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_58

زادهارباب_عروس#

Page 49: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

با بزنم بدی حرف هیچ زاده ارباب درمورد نداشتم دوست چون

اما بود من مرگ منتظر لحظه هر و بود متنفر من از اون اینکه

با بودم پذیرفته شوهرم عنوان به رو اون و داشتم دوستش من

:گفتم ای گرفته صدای

باشه افتاده که اتفاقی هر حاال منه شوهر اون دارم دوستش_

شیرینی همینا میاد پیش ها دعوا این میشه مربوط دوتا ما به

هستند زندگی

روی اشکی قطره که نشوندم لبهام روی لبخندی بعدش و

:گفت ای گرفته صدای با و چکید مامان گونه

ستاره بگم بهت چی باید االن نمیدونم_

نازگل مامان_

جان_

ناراحت اینجوری رو شما ندارم دوست اصال نکنید گریه میشه_

بودید الگو یه من برای همیشه شما ببینم گرفته و

:گفت و نشست لبهاش روی لبخندی نازگل مامان

باشه_

Page 50: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

داخل اومد ساالر ارباب شد باز بعدش و اومد اتاق در صدای

شد بلند صداش که بشم بلند میخواستم اتاق

دخترم بشی بلند جات سر از نباید تو بخواب_

صداش که شدم خیره بهش شرمنده حرفش این شنیدن با

شد بلند

؟! خوبه حالت_

آره_

گفت؛ و کشید توهم رو اخماش

شنیدی بزاره اینجا رو پاش نداره حق دیگه بگو پسره اون به_

؟!

آره_

پرسیدم متعجب

؟! پسره کدوم_

!اهورا_

:گفتم و زدم زل ارباب به التماس با مامان حرف این شنیدن با

Page 51: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

باعث من نداره تقصیری هیچ زاده ارباب ، ساالر ارباب لطفا_

نه هستم من بشه تنبیه باید که اونی پس بشه عصبی شدم

! خدا رو تو ببخشیدش میشه زاده ارباب

:گفت و انداخت باال ابرویی ساالر ارباب

پیش تو کشت قصد تا میخواست ببخشم رو اون میخوای چرا_

میکنی دفاع ازش داری تو بعد بره

دوست من ، ساالر ارباب حالل زاده ارباب برای من خون_

این نمیخوام همینطور بشه سرافکنده بقیه پیش شوهرم ندارم

کنید تمومش شما لطفا پس کنه پیدا درز بیرون به قضیه

؟! چی افتاد اتفاقی همچین هم بعدی ی دفعه اگه اما باشه_

:گفتم و نشست لبهام روی لبخندی

نداره وجود بعدی دفعه باشید مطمئن_

؟! میزنی حرفی همچین داری کامل اعتماد با انقدر چرا_

!نمیکنه تکرار دوبار رو اشتباه یه زاده ارباب چون_

Page 52: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۰۹:۳۰ ۰۲,۰۹,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_59

زادهارباب_عروس#

Page 53: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

با رفت گذاشت و انداخت صورتم به عمیقی نگاه ساالر ارباب

با دید رو نگاهم وقتی که شدم خیره نازگل مامان به رفتنش

: گفت ای گرفته صدای

؟! آخه دوباره اشتباه برای میدی فرصت بهش انقدر چرا _

. دارم دوستش _

نگاه من به داشت و شد ساکت دقیقه چند برای نازگل مامان

بالخره میکرد تحلیل و تجزیه رو حرفم داشت انگار میکرد

: گفت ای گرفته صدای با و شکست رو سکوتش

عاشق اونم شدی عاشق شنیدم درست من ، گفتی چی تو _

؟! اهورا

ام گونه محکم اومد سمتم به که دزدیدم ازش نگاه خجالت با

: گفت و بوسید رو

خوشگلم عروس بشم خجالتت فدای_

: گفت و شد جدا ازم بعدش

Page 54: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

آروم کنم صحبت باهاش تا ساالر ارباب پیش پایین برم من_

میام بعدش عصبیه اهورا رفتار بابت هم هنوز میدونم بشه

؟! باشه پیشت

باشه_

تو بکوبم رو سرم محکم داشتم دوست نازگل مامان رفتن با

واقعا من یعنی ، بودم زده من بود حرفی چه این آخه دیوار

خبر هیچکس نمیخواستم اما داشتم خوب آره داشتم دوستش

رو نفسم افتاد زاده ارباب به نگاهم اتاق در شدن باز با بشه دار

: گفتم ای گرفته صدای با و فرستادم بیرون مانند آه

زاده ارباب _

نگاه بهم داشت اخم با و ایستاد تخت کنار اومد سمتم به

: گفت که دادم قورت رو دهنم آب ترسیده میکرد

حرف اون و مامانم پیش رفتی تو که کردم فراموش نکن فکر _

میرسم رو حسابت شد خوب حالت وقتی زدی بهش رو ها

کتک توانایی من دوباره کردم بغض حرفش این شنیدن با

شده سنگدل انقدر زاده ارباب چرا نداشتم رو دوباره خوردن

: داد ادامه و شد خیره صورتم به بود

Page 55: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

کنی خودشیرینی من مامان پیش نکن سعی هیچوقت دیگه_

؟! شنیدی

. زاده ارباب بودم نگفته چیزی بهش من اما_

: گفت و زد پوزخندی

؟! هان بود گفته بهش کی پس نگفتی چیزی بهش تو اگه_

: نالیدم بغض با

بودم نزده حرفی بهش من اما زاده ارباب نمیدونم_

: گفت و داد تکون تاسف ی نشونه به سری

. میزنی بهم رو حالم داری نگو دروغ _

نداشت باور رو من حرف وقتی میگفتم باید چی شدم ساکت

نفسم میکنه اشتباه داره بهش میگفتم اگه داشت ای فایده چه

: شد بلند صداش اینبار که فرستادم بیرون مانند آه رو

. کنم حجت اتمام باهات میخوام _

: گفتم و شدم خیره چشمهاش به حرفش این شنیدن با

؟! چی _

: گفت جدی خیلی و نشست کنارم

Page 56: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

خراب مامانم با من ی رابطه که کنی کاری دیگه یکبار اگه _

که وقت اون بزنی مفت حرف مشت یه اون پیش بیای یا بشه

؟! درسته دیگه میشناسی و من میکنم نابود رو زندگیت

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۰۹:۳۵ ۰۳,۰۹,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

Page 57: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

#part_60

زادهارباب_عروس#

: گفتم ترسیده حرفش این شنیدن با

آره_

اتاق از رفتنش بیرون با جاش سر از شد بلند و گفت ای خوبه

که کنم باور راحتی این به نمیتونستم شکست هم من بغض

نمیتونست هیچوقت اون داشت نفرت من از هنوز زاده ارباب

شده عاشقش احمق منه چرا پس باشه داشته دوست رو من

. میکرد ام دیوونه داشت همین ، بودم

* * * * *

نگاهش بود نشسته نازگل مامان روبروی که افتاد بیتا به نگاهم

: گفت و دوخت زاده ارباب به رو

خدمتکار من پیش آوردی رو ستاره تو که گفتم ایشون به من_

. باشه

Page 58: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

: شد بلند زاده ارباب زده بهت صدای

؟! چی _

خدمتکار یه نه تو زن ستاره میدونستم روز اولین همون از من_

تو اما ببری برداری رو زنت و بشی پشیمون خودت میخواستم ،

. بودی داده دست از رو عقلت انگار

که بود خوب خیلی میکردم بازی دستم های انگشت با داشتم

نداشتم ماجرا این تو تقصیری هیچ من بود فهمیده زاده ارباب

: شد بلند زاده ارباب عصبی صدای

.... میخوای میگی دروغ داری_

: گفت محکم خیلی و پرید حرفش وسط بیتا

دروغ اهل من خودت هم میدونی بگم بهت ندارم دروغی هیچ_

چیز هیچ نه اومدم ستاره دیدن برای هم امروز ، اهورا نیستم

ای دیگه

: گفت و شد خیره من به نشست لبهاش روی لبخندی بعدش

؟! خوبه حالت_

زدم لبخندی حرفش این شنیدن با

ممنون_

Page 59: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

ساکت و افتاد من سر پشت به نگاهش که بگه چیزی خواست

وای ای شدم ساکت نغمه دیدن با که برگشتم عقب به شد

: شد بلند نغمه عصبی صدای ، بود دیده نباید که رو چیزی

؟! میکنی چیکار اینجا تو_

بهش که اومد بیرون بهت از انگار نغمه حرف این شنیدن با

: گفت و شد خیره

نسبتی من با تو ، میکنم چیکار اینجا من نداره ربطی تو به _

. بدم پس جواب بهت بخوام که نداری

خشم با که باشند زده آتیشش انگار بیتا حرف این شنیدن با

: گفت و انداخت نگاهی بهش

یاد فیلت اومدیم سپهر و من شنیدی میرسم رو حسابت_

کور اما دربیاری دستم از رو شوهرم تا اومدی کرد هندوستون

. نمیندازه بهت نگاهی نیم حتی سپهر خوندی

: گفت و شد خیره نغمه به شد بلند عصبی بیتا

دیدن بودم اومده فقط هستید اینجا شما نمیدونستم من_

ندارم بقیه ی مونده پس به چشمی هیچ من بعدش ، ستاره

به نگاهی نیم شوهرت و میگی راست اگه تو برعکس درست

Page 60: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

و بترسی من وجود از انقدر نداره نیازی پس نمیندازه من

! حسادت پر وجودت همیشه مثل درست بگیری آتیش

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۱۰:۰۳ ۰۵,۰۹,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

Page 61: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

#part_61

زادهارباب_عروس#

: گفت نغمه به خطاب و ایستاد بیتا کنار اومد زاده ارباب

اینجا میکنم فراموش وگرنه کن صحبت درست بیتا با _

داری عمر تا که درمیارم سرت بالیی یه و هستی مهمون

. بشناسی رو من باید خوب خیلی نکنی فراموش

خندید عصبی بیتا

تموم و نبوده بیکار اینجا خانوم اینکه مثل پس عجب چه _

خوب خیلی همه به اینکه مثل میکرده گی هرزه داشته مدت

همه پس چطوره میکنند طرفداری ازت اینجوری که دادی حال

..... یه عنوان به رو تو جا

. نغمه شو خفه _

دقیقا سپهر ، شد ساکت نغمه سپهر عصبی صدای شنیدن با

قرمز خشم شدت از چشمهاش ، بود ایستاده سرش پشت

Page 62: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

حق پس بودند نغمه و سپهر بود کرده خیانت که اونی بود شده

کنند توهین بیتا به نداشتند

.... تو _

: گفت محکم خیلی و پرید حرفش وسط سپهر

بیتا به نداریم حق پس تو و بودم من کرد خیانت که اونی _

معذرت ازش االن همین ، تره پاک گل برگ از اون کنیم توهین

. باش زود کن خواهی

: گفت عصبی نغمه

... من اما _

نغمه_

: گفت و برگشت بیتا سمت به شد ساکت نغمه

میخوام معذرت _

ما از بگه بهش چیزی اینکه بدون و داد تحویلش پوزخندی بیتا

. برسونه رو بیتا تا رفت هم زاده ارباب ، رفت و کرد خداحافظی

: گفت و شد خیره نغمه به نازگل مامان

؟! فهمیدی کنی توهین بیتا به نداشتی حق تو _

Page 63: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

.... من اما _

اصال من رو بیاری خودت توجیه برای داری قصد دلیلی هر _

زشتی رفتار چه دیدم و بودم اینجا مدت تموم ندارم قبول

هر خودت برای رسیدی جایی به نکن فکر ، داشتی باهاش

بخاطر فقط هم االنش تا من بکنی میتونی داشتی دوست کاری

خونه تو که مهمونی حرمت و بودم ساکت دادم بیتا به که قولی

که بیتا با نداشتی حق تو اما ، نمیکنم خورد رو هست من ی

. باشی داشته رفتاری همچین خودمه دختر مثل

نازگل مامان های حرف به داشت و بود ساکت مدت تموم نغمه

صدای بود شده قرمز عصبانیت شدت از صورتش میداد گوش

؛ اومد سپهر

. میخوام معذرت من _

: گفت و شد خیره بهش نازگل مامان

. نداشتی تقصیری هیچ امروز ی قضیه داخل تو _

حاال بودم من فقط رفت گذاشت هم ترنج نازگل مامان رفتن با

. سپهر و نغمه

: گفت و شد خیره سپهر به خشم با نغمه

Page 64: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

؟! هستی زن اون عاشق هنوز تو _

: گفت خشکی صدای با سپهر

که ای لحظه تا حتی هستم و بودم بیتا عاشق همیشه من _

داشت نخواهم دوستت و نداشتم دوست رو تو هیچوقت بمیرم

طالق رو عشقم و کردم ازدواج باهات اگه نکن فراموش اینو

.دادی انجام تو که بود کثیفی کار بخاطر فقط دادم

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۱۰:۱۷ ۰۶,۰۹,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

Page 65: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_62

زادهارباب_عروس#

با ، بود کرده چیکار نغمه مگه بود چی ها حرف این از منظورش

رفتارشون و ها حرف از متعجب رفت هم نغمه سپهر رفتن

: اومد ساالر ارباب صدای که نشستم همونجا

؟! چیشده _

: گفتم و شدم خیره بهش شدم بلند صداش شنیدن با

. ساالر ارباب سالم _

: زد لبخندی

. چیشده ببینم کن تعریف بشین ، دخترم سالم _

Page 66: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

نشست من روبروی هم ساالر ارباب که نشستم مبل روی

حرف وقتی بود افتاده که اتفاقاتی کردن تعریف به کردم شروع

: شد بلند صداش شد تموم هام

. شده پرو زیادی خیلی نغمه _

کاری چرا اما گفت خودش بیتا عاشق هنوز خان سپهر بنظرم _

میکنه زندگی عجوزه اون با داره و بهش رسیدن برای نمیکنه

: گفت و داد تکون تاسف ی نشونه به سری ساالر ارباب

فهمیدن برای نمیکنه تالش و اس عرضه بی سپهر چون _

. میکنه زندگی مکار زن اون با داره و حقیقت

! خوبه خیلی خانوم بیتا _

. زیاد خیلی_

* * * * *

ستاره_

؟! زاده ارباب بله _

: گفت آهسته و زد زل چشمهام به

Page 67: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

باهات بد اونقدر وگرنه گفته مامان به بیتا نمیدونستم من _

. نمیکردم صحبت

بود مغرور خیلی زاده ارباب چون بود خواهی معذرت نوع یه این

لبهام روی لبخندی ، کنه خواهی عذر ای دیگه جور نمیتونست

داشت ارزش من برای خیلی زاده ارباب حرف همین نشست

و مامان البته ، میای هم تو بیتا پیش برم قراره فردا ستاره _

. هستند هم ترنج

. میام آره_

کنارش برم کرد اشاره بهم خوابید تخت روی رفت زاده ارباب

و کرد حلقه من دور رو دستش خوابیدم حرف بدون منم بخوابم

تو و شد گرم چشمهام که نکشید طولی بست رو چشمهاش

. رفتم خواب به آغوشش

مامان _

: گفت و برگشت ترنج سمت به نازگل مامان

بله _

؟! کنی صحبت داداش با نمیخوای _

: گفت و کشید عمیقی نفس نازگل مامان

Page 68: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

ممکن کنم صحبت باهاش نمیتونم من عصبیه خیلی االن اون _

، داره نفرت ازش چقدر میدونی بیاره بیچاره پسر سر بالیی

اهورا همون بشه ، بشه آب دوباره داداشت قلب کن تحمل فعال

.کرد صحبت باهاش میشه وقت اون قبلی

: گفت ناراحتی با ترنج

؟! نشد هیچوقت اگه و _

: گفت و زد لبخندی نازگل مامان

؟! میشه گذشته مثل دوباره قلبش داره ندیدی یعنی _

گفت و نشست لبهاش روی لبخندی افتاد من به نگاهش ترنج

:

!مامان شماست با حق _

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

Page 69: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

[۰۹:۵۶ ۰۸,۰۹,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_64

زادهارباب_عروس#

همیشه سپهر ، میشه نابود اون اس لحظه یه برای داغون _

صاحب بیتا از زودتر چه هر داشت دوست و بود بچه عاشق

شد مجبور بیتا اومد پیش که اتفاقاتی با خوب اما بشه بچه

حاال نداره ای بچه هیچ االن که سپهر مخصوصا ، باشه ساکت

رو زندگیش کابوس بدترین میتونه موضوع این فهمیدن با

. ببینه

Page 70: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

. ببینم رو نغمه شدن نابود میخوام من _

: گفت و شد خیره بهم ترنج من حرف این شنیدن با

! زیاد خیلی منم _

: شد بلند نازگل مامان صدای

شدید دیوونه انگار دوتا شما _

نه _

؟! میزنید دارید شما که حرفیه چه این پس _

: گفتم و دوختم چشم بهش

انقدر خدا میدونم اما ، دارم براش آرزویی همچین من واقعا _

به بیتا سپهر و میشه رو نغمه دست زود خیلی که هست بزرگ

. میرسند هم

: اومد ساالر ارباب صدای

. نیست رسیدن بقیه تقدیر تو وقتا گاهی _

شد بلند ترنج صدای که نشست نازگل مامان کنار اومد بعدش

:

Page 71: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

خودش خواهر با تونست چجوری کثافط خیلی زن اون بابا اما _

؟! بده انجام کثیفی کار همچین

. داره آدما ذات به بستگی دیگه اون _

دست زودتر چه هر میشد کاش داشتم بدی احساس خیلی

دوست بودم شنیده رو ها واقعیت که حاال من بشه رو نغمه

. کنند پیدا حل راخ یه زودتر چه هر داشتم

ستاره _

: گفتم و کردم نگاه نازگل مامان به شدم خارج افکارم از

جان _

؟! خوبه حالت _

: گفتم و دادم تکون رو سرم گیج

آره _

؟! نیست هواست چرا پس _

شدم ناراحت براش خیلی شد بیتا درگیر فکرم من ببخشید _

. رفتم فرو فکر تو همین برای

: گفت و زد لبخندی نازگل مامان

Page 72: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

! هست چی همه به هواسم من عزیزم نباش نگران _

: گفتم آرامش با و زدم لبخندی بهش حرفش این شنیدن با

میدونم _

. هستید خوب هم با خیلی شوهر مادر و عروس شما _

؛ گفتم و دوختم چشم بهش ساالر ارباب حرف این شنیدن با

. خوبه خیلی نازگل مامان _

: گفت بعدش و بوسید رو پیشونیش شد خم ساالر ارباب

. خیلی _

: گفت و کرد ای سرفه تک ترنج

. ما جلوی زشته بابا _

! جون بچه کنی تماشا رو ما نمیخواد ببند رو چشمهات _

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

Page 73: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۰۹:۴۵ ۱۰,۰۹,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_65

زادهارباب_عروس#

Page 74: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

کاری یه ندارم باهاش کاری زن چون کرده فکر حرومزاده _

. بشه پشیمون اومدنش دنیا به از میکنم

فحش نغمه به داشت که زاده ارباب عصبی صدای شنیدن با

انداخته پایین رو سرم و بودم ایستاده گوشه یه ترسیده میداد

سر رو دلیش و دق زاده ارباب و بزنم حرفی میترسیدم بودم

: اومد نازگل مامان صدای ، کنه خالی من

اهورا _

: گفت و دوخت چشم بهش زاده ارباب

؟! مامان بله _

. شد تموم صبح بحث که میدونی هستی عصبی چرا تو االن_

. نمیبینید رو هاش رفتار مامان شد تموم کجا _

بفهمه میدونی اهورا نکنی توجه بهش اصال کن سعی _

رو عجوزه اون خوب خیلی تو میکنه بدتر هستی حساس

. میشناسی

ساالر ارباب که داد تکون تائید ی نشونه به سری زاده ارباب

: گفت

من اتاق بیا اهورا _

Page 75: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

: اومد ترنج صدای که رفت پدرش همراه زاده ارباب

؟! ایستادی اونجا چرا تو _

: گفتم کردم بلند و سرم حرفش این شنیدن با

ترسیدم_

؟! چی از _

این حاال تا بود شده وحشتناک خیلی واقعا زاده ارباب از _

بودمش ندیده شکلی

: گفت و کرد ای خنده من حرف این شنیدن با

.... که چجوری پس تو شوهر ناسالمتی _

: پریدم حرفش وسط

ترنج _

. خوب خیلی _

پدرش با داشت هنوز زاده ارباب اما گذشت چقدر نمیدونم

خدا چی اما مهم خیلی مسئله یه بود مشخص میکرد صحبت

! میدونست

Page 76: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸