تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/pages_from_afaq54_final_web-2.pdf ·...

18
دربارهvنی خمیامت امست/ بیانا چشم دوخته ا به این ملتnبر اکرم / پیغم18 میی اسهاترین پدیدهز پرجاذبهکی ا یn مقدس پیامبر / نامn19ـهّ لال رسولیهای / توصیه21هبریر اندیشه ر دnست/ پیامبرلم اان عاسلمان کلیه م برایgام رضارت ام در زیاw بهجتـهّ ل از آیتالمسلمینم والس هم/ حجتاژگی متصل بهعمال؛ سه ویق و ادات، اخعتقا22 قیرهی اخ به سی/ نگاهیbم اهلبیت /کری24م برای خدا/ س.ه/ قیا23 هاشمیان/gام سجادقی امرهی اخ دشــنام/ سیفی / ت26میظم اس/ کاgام حســن ام / لیسg28ام صادقی از زندگی امستانهایه/ داه بنیســاعدّ /ظل27نی م.حسیای دوستدارانامی بر / پی31عیلزادهسماین مظفر امسلمم والس/ حجتا اّ منوبهیا؟ محب / چــرا ح32/ ع. الهیgام رضــای امز ســیما/ پرتوی اb اهلبیــت. مرادی/ مg عسکریامری امه رفتا خدا/ سیردهی / برگزی34مزاده آرانی عظی

Upload: others

Post on 01-May-2020

6 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

18 / پیغمبر اکرمn به این ملت چشم دوخته است/ بیانات امام خمینیv درباره رسول اللـهn19 / نام مقدس پیامبرn یکی از پرجاذبه ترین پدیده های اسالمی برای کلیه مسلمانان عالم است/ پیامبرn در اندیشه رهبری21 / توصیه هایی

gدر زیارت امام رضا wاز آیت اللـه بهجت22 /اعتقادات، اخالق و اعمال؛ سه ویژگی متصل به هم/ حجت االسالم والمسلمین هاشمیان23/ قیام برای خدا/ س.ه24 /کریم اهل بیتb/ نگاهی به سیره ی اخالقی /gکاظم اسالمی26 / تالفی دشــنام/ سیره ی اخالقی امام سجاد /gامام حســنم.حسینی27 /ظله بنی ســاعده/ داستان هایی از زندگی امام صادقg28 / لیس منا/ حجت االسالم والمسلمین مظفر اسماعیل زاده31 / پیامی برای دوست داران اهل بیــتb/ پرتوی از ســیمای امام رضــاg/ ع. الهی32 / چــرا حیا؟ محبوبه

عظیم زاده آرانی34 / برگزیده ی خدا/ سیره رفتاری امام عسکریg/ م. مرادی

Page 2: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

nسیمای عملی پیامبر اعظماز مسؤولیت های بزرگ شخص رسول اکرمn مبارزات سیاسی آن حضرت است.1 پیغمبر اکرمn )هیچ( روزش از مســایل سیاســی خارج )نبود(؛ دولت تشکیل می داد. با اشــخاصی که بر ضد اسالم، ستمگر بر مردم بودند، مبارزه می کرد.2 رسول اللـهn پایه سیاست را در دیانت گذاشته است؛3 سیاستی که در صدر اسالم بود، یك سیاست جهانی

بود.4در سیره نبی اکرمnمی بینیم که قضیه قدرت طلبی در کار نبود؛ )مسئله( تکلیف )بود(.5 پیغمبر بزرگ اسالمn همه چیزش را فدای اسالم کرد تا پرچم توحید را به اهتزاز درآورد.6 پیغمبر اسالمn و تمام ذریه او و تمام پیروان او، این ها همه

دنبال این بودند که اسالم را نگه دارند.7پیغمبر اکرمn به این ملت چشم دوخته است

اولیای خدا برای خدا زحمت ها کشیدند، اسالم با خون پیش رفــت، با زحمت پیش رفت، با فداکاری پیش رفت و ما باید با فداکاری پیشرفت کنیم. اسالم محتاج به فداکاری است، قرآن کریم محتاج به فداکاری قشرهای ملت است، پیغمبر اکرمn به این ملت چشــم دوخته است و ما باید کوشش کنیم که رضایت خدای تبارک و تعالی را به دست بیاوریم.8 برای اســالم و برای قرآن کریم ارزش دارد که همه از بین nبرویم. ما همه زنده ایم برای احیای سنت پیغمبر اسالم

و احیای قرآن کریم.9اســتقامت کنیم تا اسالم و عدالت استقرار

یابد ما باید دائما پیغمبر اکرمn را به یاد بیاوریم، پیغمبر اکرمn قیام کردند، پایداری کردند، زحمت ها را متحمل شــدند، در مکه با آن همه زحمت مواجه شــده و در محاصره شعب آن همه رنج کشیدند و بعد در مدینه،

تمام ایام زندگی شان را با رنج و زحمت تمام کردند .حضرتn حتی در بستر

بیماری به جیش اسامه دستور حرکت دادند. ما هم تا آخــر، زحمت ها و رنج های توطئه ابرقدرت ها را باید تحمل کنیم. ما موظف هســتیم تا امر الهی را انجام دهیم. پس، از سختی ها نباید هراس داشته باشیم. آیا پیغمبر اکرمn در مقابل سختی ها عقب نشینی کردند؟ آیا حاضر به تسلیم و سازش شدند؟ ما هم که کار انبیاءb و پیغمبر اکرمn را انجام می دهیم، باید بایستیم، باید مقاومت کنیم تا اسالم استقرار پیدا کند و عدالت برقرار شود و دست ظالم ها کوتاه گردد.10

nزندگــی حضــرت رســول اکــرم bوائمه اطهار

کســی که تاریخ انبیــاءb را دیده باشــد و تاریخ

اسالم را دیده باشــد و تاریخ زندگی حضرت رسولn را و ائمه اطهارb و اصحاب رسول اللـه را دیده باشد، می بیند که این ها از اولی که وارد شدند در میدان و به حد بلوغ رسیدند و رســول اکرمn از اولی که این رسالت به او محول شد، تا آن وقتی که در بستر مرگ خوابیده بود یا شهادت، بین این بستر و آن بعثت، تمام فعالیت بوده است، جنگ بوده، دفاع بوده. کســی که زندگی امیرالمؤمنینA را مشاهده کند نیز ]می بیند[ همین طور بوده؛ جهــاد در راه خدا و جهاد در راه احکام خدا بوده است. و سایر ائمهb؛ البته آن که از همه بارز تر و معروف تر اســت سیدالشهداA است. اگر وضع تفکر سیدالشهداA مثل بعض مقدسین زمان خودش بود، آن ها طرح شــان این بود که بماند و در جوار حضرت رســولn و عبادت کند. اگر وضع تفکر موالA هم این طور بود، کربالیی پیش نمی آمد؛ یك راحت طلبی بود و کناره گیــری از جامعه و دعا و ذکر بود، لکن وضع تفکر جور دیگری بود. چنان چه ائمه ماb سازش می کردند با اهل ظلم و ســتم، احترامات شان بسیار زیاد بود، خلفا حاضر بودند که آن ها را هر جور احترام می خواهند بکنند

که آن ها دست از دعوتشان بردارند.11پی نوشت ها:

1. صحیفه نور، ج4، ص33.2. صحیفه نور، ج 15، ص147.

3. صحیفه نور، ج17، ص139. 4. صحیفه نور، ج17، ص139.5. صحیفه نور، ج12، ص171.

6. صحیفه نور، ج2، ص76.7. صحیفه نور، ج15، ص55.

8. صحیفه نور، ج7، ص29.9. صحیفه نور، ج7، ص26.

10. صحیفه نور، ج19، ص58.11. صحیفه نور، ج1۴، ص۵21.

پیغمبــــر‌‌اکرم‌‌nبه‌‌این‌‌ملت‌‌چشم‌‌دوخته‌‌استnدر باره پیامبر اسالم vفرازهایی از بیانات امام خمینی

18

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 3: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

1. »اســالمی که رســول اکرمn و اولیای الهی برای آن جان دادند...اسالمی که به پایین دست های جامعه، قدرت و عزت و آقایی می دهد... اسالمی که زورگویان و قلدران و

قدرتمندان ظالم را از سریر قدرت به زیر می کشد... آن اسالم مورد نظر ماست.«2. »هر کســی که به خط انقالب و اســالم ناب محمدی نزدیك تر است، به

ضربات و حمالت و تهمت ها و هوچی گری ها و سوء قصدها و بدجنســی ها و موذی گری های جناح اســتکبار هم

نزدیك تر است.«3. »نام مقــدس پیامبرn یکــی از پرجاذبه ترین

پدیده های اســالمی برای کلیه مسلمانان عالم است؛ چون مســئله، مسئله عاطفه و ایمان

با هم اســت. لذا قوت عملکرد این یاد و این نام بــرای صحنه های مربوط به مسلمین، از بســیاری از پدیده های دیگر اســالمی که فقط بــر ایمان متکی اســت و عواطف در آن نقش

ندارد، بیش تر است.«4. »این حرف درستی است که ما ادعا

کنیم بعثت خاتم االنبیاءn عید بشریت اســت ؛ چون در این مقطع، با تعالیم اســالم،

همه دردهای اصلی بشریت، با بهترین عالج ها و تداوی ها، قابل تداوی شده است.«

5. »خدای متعال به ما مسلمانان دستور داده است ک از پیامبرn تبعیت کنیم. این تبعیت، در همه چیز

زندگی است، آن بزرگوار، نه فقط در گفتار خود، بلکه در رفتار خود، در هیئت زندگی خود، در چگونگی معاشــرت خود

با مردم و با خانواده، در برخوردش با دوســتان، در معامله اش با دشــمنان و بیگانگان، در رفتارش با ضعفا و با اقویا، در همه چیز اسوه و الگوست.«

6. »صحنه اول از زندگی پیامبرn، صحنه دعوت و جهاد بود. کار مهم پیامبر خدا

n، دعوت به حق و حقیقت، و جهاد در راه این دعوت بود. در مقابل دنیای ظلمانی زمان خود، پیامبر اکرمn دچار تشویش نشد، چه آن روزی که در مکه تنها بود، یا جمع کوچکی از مسلمین او را احاطه کرده بودند و در مقابل سران متکبر عرب، صنادید قریش و گردن کشان، با اخالق های خشن و با دست های قدرتمند قرار گرفته بودند، و یا عامه مردمی که از معرفت، نصیبی نبرده بودند، وحشــت نکرد؛ ســخن حق خود را گفت، تکرار کرد، تبیین کرد، روشن کرد، اهانت ها را تحمل کرد، سختی ها و رنج ها را به جان خرید، تا توانست جمع کثیری را مسلمان کند و چه آن وقتی که حکومت اسالمی تشکیل داد و خود در موضع رئیس این حکومت، قدرت

را به دست گرفت.«7. »پیامبــرn در صحنه دعوت و جهاد، یك لحظه دچار سستی نشد و با قدرت، جامعه اســالمی را پیش برد تا به اوج عزت و قدرت رســاند و همان نظام و جامعه بود که به برکت ایستادگی پیامبرn در میدان های نبرد و دعوت، در سال های بعد توانست

به قدرت اول دنیا تبدیل شود.«8. »صحنــه دوم از زندگی پیامبرn، رفتار آن حضرت با مردم بود. هرگز خلق و خوی مردمی و محبت و رفق به مردم و سعی در استقرار عدالت در میان مردم را فراموش نکرد؛ مانند خود مردم در متن مردم زندگی کرد؛ با آن ها نشســت و برخاست کرد؛ با غالمان و طبقات پایین جامعه، دوستی و رفاقت کرد، با آن ها غذا می خورد، با آن ها می نشست؛ با آن ها محبت و مدارا می کرد، قدرت او را عوض نکرد؛ ثروت ملی او را تغییر نداد؛ رفتار او در دوران سختی و در دورانی که ســختی بر طرف شــده بود، فرقی نکرد ؛ در همه حال با مردم

نام‌مقدس‌پیامبــــرn یکی‌از‌پرجاذبه‌تـــرین‌پدیده‌های‌اسالمی‌برای‌کلیه‌مسلمانان‌عالم‌است

Kدر اندیشه و کالم مقام معظم رهبری nپیامبر اعظم

19

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 4: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

و از مــردم بود؛ رفق به مردم می کــرد و برای مردم عدالت می خواســت. در جنگ خندق، پیامبر اکرمn خودش در خندق کندن در برابر دشــمن، با مردم مشارکت می کرد و

مانند مردم گرسنگی می کشید.«9. »پیامبرn با غالمان نشســت و برخاست می کرد و با آن ها غذا می خورد او بر روی زمین نشســته بود و با عده ای از مردمان فقیر غذا می خورد. زن بیابان نشینی عبور کرد و با تعجب پرسید: یا رسول اللـه! تو مثل بندگان غذا می خوری؟ پیامبرn تبســمی کردند و فرمودنــد: »ویحك ای عبد اعبد منی« از من بنده تر کیست؟ او لباس ساده می پوشید. هــر غذایی که در مقابل او بود و فراهم می شــد، می خورد؛ غذای خاصی نمی خواســت؛ غذایی را به عنوان نامطلوب رد نمی کرد، در همه تاریخ بشــریت، این خلقیات بی نظیر

است.«10. »در عین معاشــرت، پیامبــرn در کمال نظافت و طهارت ظاهری و معنوی بود، که عبداللـه بن عمر گفت: از او بخشنده تر و یاری کننده تر و شجاع تر و درخشان تر کسی

را ندیدم. این، رفتار پیامبرn با مردم بود. معاشرت انسانی، معاشرت حســن، معاشرت مانند خود

مردم، بدون تکبر، بدون جبروت.«11. »با این که پیامبــرn هیبت الهی و طبیعی داشــت و در حضور او مردم دست و

پای خودشــان را گم می کردند، اما او با مردم مالطفت و خوش اخالقــی می کرد. وقتی در

nجمعی نشســته بود، شناخته نمی شد که پیامبرو فرمانده و بزرگ این جمعیت اســت. مدیریت اجتماعی و

نظامی او در حد اعلی بود و به همه کار سر می کشید.«12. »صحنه سوم زندگی پیامبرn ذکر و عبادت الهی آن حضرت بود. پیامبرn با آن مقام و با آن شــأن و عظمت، از عبادت خود غافل نمی شــد؛ نیمه شب می گریست و دعا و

استغفار می کرد.«13. »ام سلمه یك شــب دید پیامبرn نیست؛ رفت دید مشغول دعا کردن است و اشك می ریزد و استغفار می کند

و عرض می کند: »اللـهم و التکلنی الی نفسی طرفة عین« ام ســلمه گریه اش گرفت. پیامبرn از گریه او برگشت و گفت: این جا چه می کنی؟ عرض کرد: یا رسول اللـه! تو که خدای متعال این قدر عزیزت می دارد و گناهانت را آمرزیده استـ »لیغفر لك اللـــه ما تقدم من ذنبك و ما تأخر«ـ چرا

گریه می کنی و می گویی خدایا ما را به خودمان وا نگذار؟فرمود: اگر از خدا غافل بشــوم، چه چیزی من را نگه خواهد

داشت؟ این برای ما درس است.14. »در روز عزت، در روز ذلت، در روز سختی، در روز راحتی، در روزی که دشمن، انسان را محاصره کرده است، در روزی

که دشمن با همه عظمت، خودش را بر چشم و وجود انسان تحمیل می کند و در همه حاالت، خدا را

به یاد داشتن، خدا را فراموش نکردن، به خدا تکیه کردن، از خدا خواستن؛ این، آن درس

بزرگ پیامبرn به ماست.«15. »خــدای متعال در همه صحنه ها به یاد پیامبرn بود، و رسول اکرمn در همه

صحنه ها از خدا استمداد کرد. از خدا خواست و از غیر خدا نترسید و نهراسید؛ راز اصلی عبودیت

پیامبرn در مقابل خدا این اســت؛ هیچ قدرتی را در مقابل خدا به حساب نیاوردن، از او واهمه نکردن، راه خدا را

به خاطر دیگران قطع نکردن.«16. »بعثت نبی اکــرمn یك حرکت عظیم در تاریخ بشر و در راه نجات انسان ها و تهذیب نفوس و ارواح و اخالق بشــر و مقابله با مشکالت و مصایبی بود که بشر در همه دوران با آن رو

به رو بوده و هنوز هم هست.«17. »معنــای این که غایت و هدف بعثت، نجات انسان است این است که آن چه پیامبرn و اسالم به مردم دادند، یك نسخه شفابخش برای همه ادوار اســت؛ نسخه ای است در مقابل جهل انسان ها؛ در مقابل استقرار ظلم، در مقابل تبعیض؛ در مقابل پای مال شدن ضعفا به دست اقویا؛ در مقابل همه دردهایی که از آغاز خلقت، بشــر از آن دردها نالیده است. مثل همه نســخه های دیگر، اگر عمل شــد، نتیجه خواهد داد؛ اگر متروک شد، یا بد فهمیده شــد، یا جرأت و گستاخی اقدام به آن وجود نداشــت، کأن لم یکن خواهد بود. بهترین أطبا اگرصحیح ترین نسخه ها را به شما بدهند، اما شما نتوانید آن را بخوانید یا بد بخوانید، یا تحمل نکنید و در نتیجه متروک

بماند، چه تأثیری به حال بیماری خواهد داشت، و چه عیبی بر آن طبیب حاذق است؟«

18. »رسول خداn نشانه حقیقی مؤمن را حفظ امانت ها و صدق لهجه و راست گویی معین فرمود.«

19. »پیامبر اســالمn برای آن کــه ارزش ها و اخالق اســالمی کامال در جامعه جا افتد و با روح و عقاید و زندگی مردم مخلوط و ممزوج بشود. فضای زندگی را با ارزش های

اسالمی آغشته می کرد.«20. »پیــش پیامبرn می آمدنــد و از یك دیگر بدگویی می کردند و چیزهایی را درباره یك دیگر می گفتند؛ گاهی راســت و گاهی هم خالف واقع؛ پیامبر اکرمn به مردم فرمودند: »هیچ کــس درباره اصحابم بــه من چیزی نگوید دایمــا نزد من نیایید و از هم دیگــر بدگویی کنیــد. من مایلم وقتــی که میان مردم ظاهر می شــوم و به میان اصحاب خود می روم، »ســلیم الصدر«باشم؛ یعنی با سینه صاف و پاک و بدون هیچ گونه ســابقه و بدبینی به میان

مسلمان ها بروم.«21. »یکــی از کارهای رسول اللـــهn این بود که فضای جامعه را یك فضای مهربان و سرشار از مهر و محبت بسازد تا همه مردم در آن، نسبت به یك دیگر محبت بورزند و به چشم حسن ظن و خوش بینی به یك دیگر نگاه کنند؛

امروز هم تکلیف ما همین است.«22. »آن بزرگوار )پیامبر( تا آن جا که حضور داشت و در سعه وجودش بود، نمی گذاشت که در جامعه اسالمی، مسلمان ها ـ حتی در یك موردـ نسبت به کسی بغض و کینه و عداوت داشته باشند. یعنی پیامبرn با حکمت و حلم خود، حقیقتا یك محیط شــیرین و سالم و فضای آغشته به محبت را به

وجود می آورد.«

رسول‌خدا‌nنشانه‌

حقیقی‌مؤمن‌را‌حفظ‌امانت‌ها‌و‌صدق‌لهجه‌و‌راست‌گویی‌معین‌

فرمود.

20

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 5: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

1. زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضاg اذن دخول می طلبید و می گویید:

»أأدخل یا حجة اللـه: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟«بــه قلب تان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر

یافته اســت یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرتg به شــما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشــهداءg گریه است، اگر اشــك آمد امام حسینg اذن

دخول داده اند و وارد شوید.اگر حال داشــتید به حرم وارد شــوید. اگر هیچ

تغییری در دل شــما به وجــود نیامد و دیدید حالتان مســاعد نیست، بهتر اســت به کار مستحبی دیگری

بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرتg اجازه ورود بخواهید.

2. زیارت امامg از زیارت امام حسینg باالتر است، چرا که بسیاری از مســلمانان به زیارت امام حسینg می روند. ولی فقط شیعیان اثنی

عشری به زیارت حضرت امام رضاg می آیند.3. همه زیارت نامه ها مورد تأیید هســتند. زیــارت جامعه ی کبیره را بخوانید. زیارت امین اللـه مهم است. قلب شما - این زیارات را بخواند. gبا زبان قلب خود بخوانید. الزم نیســت حوائج خود را در محضر امامبشمرید. حضرتg می دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. 4. حرف آخر این که: عمل کنیــم به هر چه می دانیم. احتیاط کنیم در

آن چه خوب نمی دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.منبع: کتاب برگی از دفتر آفتاب.

اذن‌دخولgدر زیارت امام رضا wتوصیه هایی از آیت اللـه العظمی بهجت

21

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 6: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

ارتبــــاط‌سه‌عنصـراعتقاد،‌اخالق‌و‌عملبرداشت‌های‌اخـالقی

حجت االسالم والمسلمین سید سجاد هاشمیانvرئیس مجتمع آموزش عالی امام خمینی

آن چه پیش رو دارید، برداشــت هایی اســت از دروسی که به عنــوان درس اخــالق در مجتمع آمــوزش عالی امام

خمینیv دایر شده است.امروز می خواهیم مقداری در خصوص یکی از فرمایشات بلند حضرت امامv که اشاره به یکی از اصول مهم اخالقی

دارند صحبتی داشته باشیم.امامv می فرمایند: »کســی گمان نکنــد بدون اعمال ظاهریه و عبادات قالبیه می تواند دارای ایمان کامل یا خلق مهذب شود و یا اگر در خلقش، ناقص و غیرمهذب شد گمان نکند ایمانش کامل و اعمالش تام و تمام اســت. اعمال که ناقص باشــد در دل کدورت مــی آورد و جلوی نور ایمان را می گیرد و همین طور اخالق رذیله مانع ورود ایمان به قلب

می شود.«این فرمایش به یکی از مهم ترین اصول نیازمندی انســان به اخالق در کنار ایمان و عمل اشــاره می کند. از یك منظر می توان گفت امتزاج و ارتباط ایمان و عمل بدون وساطت اخالق و اوصاف نفسانی ممکن نخواهد بود. هر چند ممکن اســت با نگاهی دیگر، این اوصاف نفســانی از طرفی جزء تفکیك ناپذیر ایمان و از طــرف دیگر جزء الینفك عمل

تلقی گردند.در هر صورت آن چه مهم اســت این که اگر اخالق نباشد، عقیده و عمل از هم گســیخته می گردنــد. این را هم باید دانســت که این 3 رکــن یعنی »اعتقــادات« و »اوصاف نفســانی« و »عمل جوارحی« در طول یك دیگرند نه در عرض یك دیگر. به دلیل همیــن رابطه ی طولی، قوت و ضعف هر یك در قوت و ضعف دیگری تأثیری مســتقیم

دارد.اعتقاد وقتی قوی شد و در جان انسان ریشه دوانید و استقرار یافت، در اخالق انســان نیز تأثیری عمیق می گذارد و این تأثیرگذاری در عمل انسان بروز و ظهور می یابد و به عمل،

قیام‌برای‌خدا»بسم اللـه الرحمن الرحیم«

ن ــر لی أمــری« »واحلل عقدة م »رب اشــرح لی صدری« »و یسلسانی« »یفقهوا قولی«

قال اللـه تبارک و تعالی: »قل إنما أعظکم بواحدة أن تقوموا لله مثنی وفرادی...؛ بگو تنها موعظه ام به شما این است که برای خدا قیام کنید دو تا دوتا و یکی یکی...«1 فرادی با تنها فرق دارد، مثال وقتی نماز

را فرادی می خوانیم یعنی به جماعت نمی خوانیم که تعدادی ممکن اســت به عللی به تنهایی نماز بخوانند و وقتی این تنهاها را جمع ببندیم فرادی می شود. مثنی نیز شبیه به آن است، یعنی فرادی به معنای یکی یکی است و

مثنی یعنی دوتا دوتا، و این به آن معنا نیست که فقط یکی یکی یا دوتا دوتا قیام نمایید نه بیش تر، بلکه این حداقل است یعنی حتی یکی یکی یا دوتا دوتا برای خدا قیام نمایید، چرا که از طرف دیگر می فرماید: »اعتصموا بحبل الله جمیعا وال

قوا «2 یعنی جمیعا و همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرق نشوید. تفراما آن چه وظیفه است اطاعت از امر پروردگار است که فرمود: »أن تقوموا لله« حال ممکن است حتی برخاستن برای خدا و اقامه نماز قیام ل باشد که هست، یا ممکن است قیام ل در جنگ و کشتن و کشته شدن باشد، و زمانی هم تفکر و سخن گفتن و نوشتن قیام ل باشد، و موقعی دیگر سکوت و تحمل مصائب؛ که در قیام ل پیامبر اکرمn و ائمه هدیb اسوه و نمونه هستند چه آن گاه که باید، سخن می گفتند و ارشاد می کردند و آن زمان که باید، امر به معروف و نهی از منکر می نمودند و آن جا که

باید، با سکوت و تحمل مصائب بر امور نظارت داشتند که صلوات اللـه علیهم اجمعین.لذا وقتی قیام، ل شد، همه چیز را در بر می گیرد، هر کس در هر کجا به آن مدد می جوید، چرا که خود شنیدن این کالم و عمل به آن از مدد پروردگار است و هم اوست که اگر کسی را از این گونه مواعظ محروم فرماید، کسی قادر نیست در جبران آن کاری انجام دهد، و کسی را محروم نمی فرماید مگر این که در اثر نافرمانی و آلودگی ها، از ساحت قدس

کبریایی فاصله بگیرد که نستعیذ باللـه.ة اال باللـه العلی العظیم و الحمد لله رب العالمین« »ال حول و ال قو

سـ هـ

پی نوشت ها: 1. سوره سبأ، آیه 46.

2. سوره آل عمران، آیه 103.

قسمت اول

22

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 7: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

اعتقاد‌وقتی‌قوی‌شد‌و‌در‌جان‌انســان‌ریشه‌دوانید‌

و‌اســتقرار‌یافت،‌در‌اخالق‌انسان‌نیز‌تأثیــری‌عمیق‌می‌گــذارد‌و‌این‌تأثیرگذاری‌در‌عمل‌انسان‌بروز‌و‌ظهور‌می‌یابد‌و‌به‌عمل،‌روح‌و‌نشاط‌می‌بخشد.‌در‌حالی‌که‌وقتی‌اعتقاد،‌سطحی‌و‌ضعیف‌باشد،‌چارچوب‌های‌اخالقی‌نیز‌شکل‌نمی‌گیرند‌و‌عمل‌نیز‌خسته‌کننده‌

و‌بی‌روح‌خواهد‌شد.

روح و نشاط می بخشد. در حالی که وقتی اعتقاد، سطحی و ضعیف باشد، چارچوب های اخالقی نیز شکل نمی گیرند و

عمل نیز خسته کننده و بی روح خواهد شد.طبعا در ارتباط این 3 رکن با یك دیگر اعتقادات حرف اول را می زند چرا که به روح و جان انسان مربوط است و جان انسان فناناپذیر است. در نتیجه اعتقاداتی که در جان انسان رسوخ کرده است، همواره در کنار او خواهد بود. همان گونه که اگر این اعتقاد در وجود انســان ریشه ندوانیده باشد، در هنگام

مرگ یا پس از مرگ از او جدا می شود.در دنیا هم همین طور است. اگر اعتقادات قوی باشد از انسان جدا نمی شــود و در مواقع حساس نمی گذارد انسان به خطا برود. اگر یوســف در مقابل زلیخا مقاومت می کند، به دلیل اعتقاداتش است و اگر ابراهیم با لبخند به درون آتش می رود،

نیز به همین دلیل است.انسانی که در مواجهه با گناه و یا در هنگام ترس و یا در برخورد مطالبات نفسانی، مســیر بندگی اش را تغییر می دهد، در حقیقت در اصل اعتقاداتش مشکل داشته است و این اعتقاد

بی پایه در هنگام مرگ نیز فراموش می شود.اعتقــاد قوی، اخالق را هم اصــالح می کند و عمل را هم درست می کند. مگر می شود کسی خداشناس باشد و به معاد اعتقاد داشته باشد اما عملی خالف اخالق از او سربزند، یا در

واجباتش کوتاهی کند و یا مرتکب حرامی گردد؟در طرف دیگر هم، این عمل است که موجب تقویت اعتقاد و اخالق می گردد. نماز خواندن و ســر بــر مهر گذاردن و خاکســاری در مقابل حق و گرسنگی کشیدن و بدن را به عبــادت خو دادن، اخالق را قوی و اعتقاد را محکم می کند و البته باید توجه داشــت در این جا هم شــیطان دام-های ویژه ی خود را پهن کرده اســت. ریاکاری، خودشیفتگی و خودبزرگ بینی از جمله ی خطرناک ترین دام های شیطانند

که در این مسیر می گستراند.شاید بتوان موضوع ارتباط سه عنصر اعتقاد، اخالق و عمل را از برخی آیات قرآنی نیز اســتنتاج کرد. فرضا در در آن جا کــه می فرماید: »قد أفلح المؤمنون الذین هم فی صلوتهم خاشعون«؛ فالح و رســتگاری مؤمن )عقیده( در نمازش )عمل( مشــروط به خشوع )خلق( شــده است. اگر خشوع

نباشد، ایمان و نماز مؤمن او را به رستگاری نخواهد رساند.از روایات هم این معنا را می توان برداشــت کرد. شنیده اید که به پیامبر اکرمd عرض شد:»إن فالنۀ تصوم النهار و تقوم الیل و هی سیئۀ الخلق تؤذی جیرانها بلسانها؛ عرض کردند فالن خانم روزها را به روزه می گذراند و شــب ها را به

عبادت، اما بداخالق اســت و همسایگان را با زبانش می آزارد«. پیامبرd فرمودند:»ال

خیر فیها هی من اهل النار؛ هیچ خیری در ایــن زن نیســت. او اهل آتش اســت.« عمل عبادی جوارحی این زن ناشــی از اعتقاداتی است که داشته است، مع الوصف وقتی بداخالقــی و بددهنی در کنار آن می آید مجموعــه ی اعتقادات و

اعمــال او را بی اثر می کند. یا فرض کنید در این قسمت حدیث معراج که

می فرماید:»یا احمد! لو صلی العبد صلوۀ أهل الســماء و األرض و صیام أهل الســماء و

األرض و طوی من الطعام مثل المالئکۀ و لبس لباس العاری ثم أری فی قلبه من حب الدنیا ذرۀ أو ســمعتها أو ریاستها أو حلیتها أو زینتهــا، الیجاورنی فی داری و النزعن من قلب محبتی؛ ای احمد! بدان اگر بنده ای به اندازه ی اهل آسمان و زمین نماز بخواند و روزه بگیرد و همانند فرشتگان از لذت طعام دوری گزیند و بــه کم ترین لباس قناعت کند، اما در قلبش ذره ای ریاکاری، ریاســت طلبی و دنیاخواهی مانده باشد، هر آینه او را به جوار خویش راه نمی دهم و محبت خود را از قلبش خارج می کنم. این نقش اخالق و تهذیب نفس

است در کنار عمل و اعتقاد.به هر حال این نکات، نکات قابل تأملی است. بلکه از درس و بحث و فعالیت های گوناگــون ما در عرصه ی تحصیل و تدریس و طلبگی و اســتادی مهم تر اســت. بعضا نتایج تکان دهنده و کمرشکنی هم بر این مباحث مترتیب می شود که باید این نتایج را بپذیریم و باور کنیم و خودمان را اصالح

کنیم. صفات رذیله ی فراوانی در میان ما و در سطوح مختلف رواج دارد. ما اگر الساعه در رفتارهای خودمان دقت کنیم حتما رگه هایی از عجب، تکبر، ریاکاری، ریاســت طلبی، دنیاخواهــی، بداخالقی و ده ها صفت ناپســند دیگــر را خواهیم یافــت، این صفات اگر مهار نشوند، با افزایش معلومات علمی ما نه تنها کاهش نمی یابند بلکه به صورت تضاعفی رشــد می کنند. اگر امروز در صحنه ی تدریس و تبلیغ و تألیف نگاه مان به تعریف و تمجید دیگران باشد، اگر امروز در چشم پوشی از مســؤولیت ها و موقعیت ها و واگذاری آن به دیگرانی که اگر از ما برتر نیســتند، حداقل در حد خود ما هستند، تردید می کنیم؛ اگر بداخالقیم، اگر بدزبانیم، اگر بدبینیم، اگر اهل عبادت نیســتم، اگر اهل جماعت نیستم، اگر اهل تالوت نیستیم، اگر در رقابت های ناسالم وارد می شویم، اگر از گفتن حق باز می مانیم.... این ها نشانه های روشنی است بر این که در اعتقادات بی ریشه ایم و خطر سقوط، دیر یا زود، ما را تهدید می کند. برای فرار از این خطر باید حرکت کنیم، باید عبادت کنیم، خودسازی کنیم، سجایای اخالقی را بشناسیم و آن را ملکه جان خود سازیم، باید با تفکر و تعمق و تدبر پایه های اعتقادی مان را مستحکم کنیم و البته در کنار همه ی این ها و tمهم تر از همه ی این ها باید به ذوات مقدسه ی معصومین

تمسك کنیم تا ما را مورد توجه و عنایت قرار دهند. با وساطت ائمه معصومینt است که حضرت حق دستگیری می کند

و ما را از منجالب خودخواهی ها نجات خواهد داد انشاال.

23

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 8: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

gدشمن خطرناک مردی در حضور امام حسن ایستاد و گفت: »یابن امیر المؤمنین! بالذی انعم

علیــک بهــذه النعمــة ...«! ای فرزند امیر مؤمنان! ســوگند به آن که این نعمت را به شما داده که واســطه ای برای آن قرار نداده، بلکــه از روی انعامی که بر شــما داشته آن را به شما مرحمت فرموده، که حق مرا از دشمن بیدادگر و ســتم کارم بگیری که نــه احترام

پیران ســال مند را نگه دارد و نه بر طفل خردسال رحم کند!

امامg به آن مرد فرمود: این دشمن تو کیست تا من شرش را از سر تو دور کنم؟

عرض کرد: فقر و نداری! امامg به خدمت کار خود فرمود:

»احضر ما عندک من موجود«؟

هر چه موجودی داری حاضر کن! خدمت کار رفت و پنج هزار درهم آورد.

امامg فرمود: این پول را به این مرد بده، آن گاه به وی فرمود: »بحق هذه االقســام التی اقســمت بها علی، متی اتاک خصمک جائــرا اال ما اتیتنی منه متظلما؛ به حق همین ســوگندهایی که مرا بدان ها سوگند دادی، که هرگاه این دشمنت برای زورگویی نــزد تو آمد، حتما برای

گرفتن حق خود نزد من آیی!«1امام حســنg دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشــت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق

کرد.2 هم سفره ی فقر ا امام حسن بن علی بر جمعی

از فقرا3 عبور کرد که روی زمین نشســته و تکه های نانی در پیش روی خود گــذارده و می خوردند. چون آن حضرت را

دیدند تعارف کرده گفتند:»هلم یابن بنت رسول اللـه الی الغداء«! ای پسر دختر رسول

خدا بفرما! به صبحانه!امــامg پیاده شــد و این آیــه را خواند: ان اللـــه ال یحب المســتکبرین ؛ به راســتی که خدا مســتکبران را دوست

نمی دارد!و سپس شروع کرد به خوردن غذای آنان. سپس امامg آن هــا را به مهمانی خود دعوت کرد و از آن ها پذیرایی و اطعام کرده و جامه نیز بر تن آن ها پوشــانید. چون فراغت یافت

فرمود:»الفضل لهم4 النهم لم یجدوا غیر ما اطعمونی، و نحن نجد اکثر منه ؛ با همه ی این ها، فضیلت و برتری از آن هاست، زیرا آن هــا به غیر از آن چه ما را بدان پذیرایی و اطعام کردند چیز دیگری نداشتند، ولی ما بیش از آن چه دادیم باز هم داریم!«5

gنگاهی به سیره اخالقی امام حسن مجتبیکاظم اسالمی

امام‌حسن‌gدوبار‌تمام‌ثروت‌خود‌را‌در‌راه‌خدا‌خرج‌کرد‌و‌سه‌بار‌دارایی‌اش‌را‌به‌دو‌نصف‌کرده،‌نیمی‌را‌برای‌خود‌گذاشت‌و‌نصف‌دیگر‌را‌

در‌راه‌خدا‌انفاق‌کرد.

gکریم‌اهلبیت‌

24

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 9: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

امام حسنg و همسایه یهودی در همسایگی امامg، خانواده ای یهودی می زیستند. دیوار خانه یهودی، شــکافی پیدا کرده بود و رطوبت از منزل او به خانه امام نفوذ کــرده بود. فرد یهودی نیز از این جریان آگاهی نداشــت تا این که روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه آن حضرت آمد و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امامg نجس شود. بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او

را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد حضرت آمد و از ســهل انگاری خود پوزش خواســت و از این که امامg، در این مدت ســکوت کرده و

چیزی نگفته بود، شرمنده شد. امامg برای این که او بیش تر شــرمنده نشود، فرمود: »از جدم رسول خداn شنیدم که به همسایه مهربانی کنید.« یهودی با دیدن گذشت، چشم پوشی و برخورد پسندیده امامg به خانه اش برگشــت، دســت زن و بچه اش را گرفت و نزد امامg آمد و از ایشــان خواست تا آنان را به دین اسالم

درآورد.6 صبر و حلم مردی از شامیان می گوید: روزی در مدینه شــخصی را با چهره ای آرام و بسیار نیکو و لباسی آراسته و سوار بر اسب دیدم. درباره او پرسیدم. گفتند: حسن بن علی بن ابیطالب است. خشمی سوزان ســرتاپای وجودم را فراگرفت و بر علی بن ابی طالبg حســد بردم که چگونه

او چنین پسری دارد. پیش او رفته و پرسیدم: آیا تو فرزند علی هستی؟ وقتی تأیید کرد. سیل دشنام و ناسزا بود که از دهان من به سوی او سرازیر شد. پس از آن که به ناسزاگویی پایان دادم، از من پرسید: آیا غریب هستی؟ گفتم: آری. فرمود: با من بیا اگر مسکن نداری به تو مسکن می دهم و اگر پول نداری به تو کمك می کنم و اگر نیازمندی، بی نیازت سازم. من از او جدا شدم در حالی که

در روی زمین محبوب تر از او در نزد من کسی نبود.7

من‌سائل‌درگاه‌خدا‌و‌راغب‌در‌پیشگاه‌اویم‌و‌من‌شرم‌دارم‌که‌خود‌درخواست‌کننده‌

باشم‌و‌سائلی‌را‌ردکنم.

خوف از خدا امام حســنg وقتی یاد مرگ می کرد، می گریســت و چون یاد قبر می کرد، می گریست و چون از قیامت و بعث و نشور یاد می کرد، می گریست و چون متذکر عبور از صراط می شــد، می گریست و هرگاه به یاد توقف در پیش گاه خدای تعالی در محشــر می افتاد، فریادی می زد و روی زمین می افتاد... و چون به نماز می ایستاد بند های بدنش می لرزید... و پیوسته در هر حالی که کسی آن حضرت را می دید

به ذکر خدا مشغول بود.8 سیره حضرت در آداب نماز هنگام وضو گرفتن بدن حضرت می لرزید و چهره اش زرد می شــد. از او درباره راز این امر ســؤال شــد. حضرت فرمود: »بر هر کسی که در پیشگاه خداوند می ایســتد الزم است که رنگش زرد و

اندامش به لرزه افتد.« وقتی که در آستانه مسجد قرار می گرفت، سر به سوی آسمان

بلند می کرد و عرضه می داشت: »خدایا میهمانت درب خانه ات ایســتاده، ای احســان کننده! بنده ی

گنه کار به ســوی تو آمــد، به خوبی آن چه نزد توســت، از بدی آن چه نزد من است

درگذر.«9چون به نماز می ایســتاد بندهای بدنش می لرزیــد، در حــاالت آن حضــرت

زمخشــری در کتاب فائق نوشته است: »همواره چنین بود که وقتی از نماز صبح فارغ

می شد، با هیچ کس سخن نمی گفت تا آن گاه که خورشید طلوع می کرد. امام مجتبیg فرمود : »من صلی، فجلس فی مصاله إلی طلوع الشــمس کان له سترا من النار؛ هر که نماز -صبح- را بخواند و در جای گاه خود بنشــیند تا

خورشید طلوع کند، برایش پوششی از آتش خواهد بود.« روزه

امام مجتبیg فرمودند:»إن الله جعل شهر رمضان مضمارا

لخلقه، فیســتبقون فیه بطاعته إلی مرضاته، فســبق قوم ر آخــرون فخابوا؛ خداوند متعال ماه رمضان را ففازوا، و قصبرای بندگان خود میدان مســابقه قرار داد. پس عده ای در آن ماه با اطاعت و عبادت به ســعادت و خشــنودی الهی از یك دیگر سبقت خواهند گرفت و گروهی از روی بی توجهی

و سهل انگاری خسارت و ضرر می نمایند.«10 کرم و ســخاوت امامg امام حسنg هیچ گاه سائلی را رد نکرد و در برابر درخواست او»نه « نگفت و چون به آن حضرت عرض شد: چگونه است که هیچ گاه سائلی را رد نمی کنید؟ پاسخ داد:»انی للـه سائل و فیه راغب و انا استحیی ان اکون سائال و ارد سائال و ان اللـه تعالی عودنی عادة، عودنی ان یفیض نعمه علــی، و عودته ان افیض نعمه علی الناس،

فاخشی ان قطعت العادة ان یمنعنی المادة ؛ من ســائل درگاه خدا و راغب در پیشگاه اویم و من شرم دارم که خود درخواست کننده باشم و سائلی را رد کنم. خداوند مرا به عادتی معتاد کرده، که نعمت های خود را بر من فرو ریزد و من نیز در برابر او عادت کرده ام که نعمتش را به مردم بدهم و ترس آن را دارم که اگر عادتم را ترک کنم اصل آن نعمت را از

من دریغ دارد.«11پی نوشت ها:

1. بحاراالنوار، ج۴3، ص350.2. تذکرة الخواص، ص19۶.

3. در نقــل ابن ابی الحدید و ابن قشــیری »صبیان «)یعنی کودکان( به جای فقرا ذکر شده.

4. در نقل ابن قشــیری است که فرمود: »الید لهم « که در معنی چندان فرقی ندارد.

5. بحاراالنوار، ج43، ص352..6. تحفة الواعظین، ج2، ص106.

7. الکامل فی االدب، ج1، ص23۵. 8. بحاراالنوار، ج43، ص331.

9. بحار، ج68، ص184.10. من ال یحضره الفقیه، ج1، ص511.

11. نقل از کنز المدفون سیوطی، ص234.

25

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 10: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

امام ســجادg خود در حوزه ی عمل فردی و شخصی سرمشق اخالق و گذشت و رفتارهای

هنجاری و پســندیده بــود. مجموعه ای از گزارش هــا و روایــات به خوبی

نشــان می دهد که آن

حضرت همان گونه که در برابر خداوند زین العابدین و سیدالساجدین بوده در برابر مردم سیدالکرام بوده است. بزرگواری های آن حضرت که ریشــه در اصول اخالقی و احساســی و عاطفی داشت همان اندازه که در برابر خداوند وی را به کرنش می کشاند در

برابر مردم هم به تواضع و فروتنی وا می داشت. والكاظمین الغیظ و العافین عن الناس

شیخ مفید و دیگران روایت کرده اند که مردی نزد حضرت امــام زین العابدیــنg آمد و در حالی کــه آن حضرت در

جمعیت نشسته بود به آن جناب ناسزا گفت و دشنام داد. آن حضرتg در جواب او چیزی نفرمود. پس چون آن مرد رفت با اهل مجلس خود فرمود: شــنیدید آن چه را که این شخص گفت، اکنون دوست می دارم که با من بیایید برویم

نزد او تا جواب و پاسخ من از دشنام او را بشنوید. گفتند: می آییم و ما دوســت می داشــتیم که پاســخ او را

می دادی. پس حضرت حرکت کرد و درحالی که این آیه را می خواند: »والکاظمیــن الغیــظ والعافیــن عــن الناس واللــه یحب المحســنین؛ کسانی که خشم خویش را فرو می خورند و از مردم در می گذرند و عفو می کنند و خدا نیکوکاران را دوست

می دارد.«1راوی می گوید از خواندن این آیه دانستم آن حضرت به او بد و دشنام نخواهد گفت. پس با امام تا در منزل شخص رفتیم و آن حضرت وی را بخواند و فرمود به او بگویید که علی بن

الحسینg است. چون آن شخص شنید که حضرتg آمده است بیرون آمد

و مهیا بر آن شد تا با او درگیر شود؛ زیرا شك نداشت که آمدن آن حضرت برای آن اســت که وی را تالفی کند و

پاسخ دشنام او را بدهد. حضرت ســجادg چون او را دید فرمود: ای برادر! تو آمدی نزد من و به من چنین و چنان گفتی. پس هرگاه آن چه گفتی از بدی، در من است از خدا می خواهم که آن را از من بیامرزد و

اگر آن چه گفتی در من نیست حق تعالی تو را بیامرزد. راوی گفــت: آن مرد وقتی چنین شــنید میان دیدگان آن حضرت را بوسید و گفت آن چه من گفتم در تو نیست و من

به این بدی ها و زشتی ها سزاوارترم. gاین حدیث بــه خوبی بیان گر اخالق قرآنی آن حضرتاست که در سیره و روش عینی و عملی زندگی آن حضرت نمود یافته اســت. با آن که در جمع به آن حضرتg اهانت و دشــنام داده می شود، ولی نخســت با خودداری و صبر و شکیبایی در برابر آن می کوشد تا پاسخ وی را ندهد و آن گاه می گذرد تا مرد برود و آرام گیرد و آن گاه با همان دوســتان و کسانی که با او بودند به خانه وی می رود و او را به بازگشت و تدبر و تفکر در رفتار خود فرا می خواند. عدم پاسخ گویی آن حضرتg به سبب خشمی بود که در آن مرد بوده است که هرگونه پاسخ گویی، او را تحریك می کرد و به درشت گویی بیش تر وامی داشــت. از این رو صبر کرد تا مرد برود و از آن جایی که اهانت در جمع بوده است الزم بود تا به نحوی جمع از پاسخ آن حضرت آگاه شوند و عرض و آبروی خویش را باز خرد. از این رو جماعت را با خویش همراه می سازد تا زمینه هرگونه سوءاستفاده و تفکر سوء را ببندد. امام سجادg این شــیوه را در برابر رفتارهای کسانی در پیش می گیرد که به شخص وی اهانت می کنند و بازتاب آن هرچند گسترده ولی محدود به خود وی و شخص او ست و مرتبط با امور اجتماعی و مدیریت وی نیست. از این رو اصل احسان و گذشت و عفو

را به عنوان معیار رفتاری بر می گزیند.2پی نوشت ها:

1. آل عمران، آیه 134.2. مناقب آل ابی طالب ج4، ص153.

تالفی‌دشنــــــامgسیره اخـــــــالقی امام سجــــــــــاد

م. حسینی

26

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 11: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

خوبی در برابر بدی یکی ازبـستـگان امام صادقg ازآن حـضرت بـدگویی

کرده بـود. وقتی بـه آن حضرت خبـر رسید، بـدون آن که عکس العمل شدیدی از خود نشان دهند، بـــا آرامش بـرخاستند و وضو

گرفتند و مشغول نماز شدند. یکی از حـــاضران بـه نام »حـــماد لحـام«

می گویــد: من گمــان کردم حـــضرت می خواهد آن شــخص را نفرین کند، ولی بـر خالف تـصور خود دیدم آن بزرگوار بعد از نماز چنین دعا کرد: خدایا من حقم را به

او بخشیدم. تو از من بزرگوارتری و جود و کرمت از مـن

بیش تر است پس او را بـــه من بـبـخش و کیفر مکن!

امامg و حل اختالف شیعیان مردی با یکی از بســتگانش برسر میراثی اختالف داشت و

کارشان به دعوا و جدال کشید. »مفضل« که یکی از یاران امام صادقg اســت از آن جا می گذشت، متوجه درگیری آن دو شد، آن ها را به خانه خود برد و با چهارصد درهم میــان آن دو مصالحه برقرار کرد و

درهم ها را هم خودش پرداخت و اختالف حل شد. آن گاه مفضل بـه آنان گفت: بـدانید پـولی که بـرای حل

اختـالف پرداختم، از آن خودم نبـود. و از اموال امام صادقg بـــود، زیرا حضرت به من فرمان داده اند که هر جا دو نفر از شیعیان ما اختالفی داشتند، از مال

آن بزرگوار آنان را صلح دهم.

شیوه ی نهی از منکر امام صادقg شنیده بـودند کـه از مـسـلـمـانان مـردی بـه نام »شقرانی« شراب خورده است و به دنبـال فرصتی

بـودند که نهی از منکر کنند. روزی او بـرای دریافت سهمی از بـیت المال نزد حـضرت آمد. حضرت ضمن این که سهمی از بیت المال بـــه او دادند بـا لحنی مالطفت آمیز فرمودند: کار خوب از هر کسی خوب است، ولی از تو بـــه واسطه آشنایی که بـا ما

داری زیبـاتر است. و کار بد از هر کســی بد است و از تو بـــه خاطر همین انتساب زشت تر و

قبیح تر است. شقرانی بـــا شنیدن این جـمله دانست که امامg از شراب خـواری او آگاه بـوده و در عین حال

بـه او محبـت کرده است. نادم گشت و در درونش تحولی ایجاد شد.

امامg و کمک رسانی به مستمندان معلی، فرزند خنیس، که خدمت کار امام صادقg بود، نقل می کند که در یکی از شب های بارانی، امـــام صادقg به قصد کمك رسانی به بینوایان ظله بنی ساعده از منزل خارج

گردید. من نیز از پـشـــت سر آن حضرت حرکت کردم. ناگهان چیزی از دســت آن حضرت، در تاریکی شب، بر زمین افتاد و او گفت: بسم ال، اللـهم رده الینا، آن چه از دست من افتاد

به من بـرگردان. در این هنگام من نزدیك رفتم و سالم کردم. فرمود: معلی

تو هستی؟ .nعرض کردم : بلی یـابـن رسول ال

فرمود: به زمین دست بکش و آن چه یافتی به من برگردان. من نیز دست بر زمـیـن کـشـیدم، دیدم نانی است که روی زمین افتاده است. آن را جمع کردم به حضرت دادم. ناگهان

انبانی از نان را نزد امام صادقg دیدم. گفتم : آقا، اجـازه بـده ایـن انـبان را من حمل کنم.

فرمود: نه، خودم به حمل آن ســزاوارترم، اما به تو رخصت می دهم که به همراه من بیایی.

پـس بـــا آن حـــضرت حرکت کردم و به ظله )سایبان( بنی ساعده رسیدیم که مردم به هنگام روز از شـدت گرما به این سایبان پناه می آوردند و شب ها بینوایان و درماندگان در آن جا می خوابیدند. گروهی از بینوایان و مستمندان در آن جا

خوابیده بودند. امام صادقg قرص های نان را از انبان بیرون آورد و در کنار هر یك از آنان یك یا دو قرص نان گذاشــت و کسی از آنان

بی نصیب نماند. در راه بـازگـــشت، از امامg پرســیدم : فــدای تو گردم، شــما که به این گروه خدمت می کنید، آیا ایـــنان حق را

می شناسند)یعنی شیعه هستند(؟ امامg پاسخ داد:

»لو عرفوا لواســیناهم بالدقة؛ آنان اگر حق را می شناختند و از مکتــب اهل بیتb پیروی می کردند با آنان مواســات می کردیم و هر چه داشتیم از آنان دریغ نمی کردیم و آنان را

شریك خویش قرار می دادیم.منبع: تبیان.

داستان هایی از زندگانی امام صادقg/ج . رهنما

کار‌خوب‌از‌هر‌کسی‌

خوب‌است،‌ولی‌از‌تو‌بـه‌واسطه‌آشنایی‌که‌بـا‌ما‌داری‌زیبـاتر‌است.‌و‌کار‌بد‌از‌هر‌

کسی‌بد‌است‌و‌از‌تو‌بـه‌خاطر‌همین‌انتساب‌زشت‌تر‌و‌

قبیح‌تر‌است.

ظله‌بنی‌ساعده

27

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 12: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

لیـــــس‌منـــاحجـــت االسالم والمسلمـــین اسماعیــــل زاده

اســتفاده پیامبر اسالم و ائمه اطهار b از کلمات و عبارات خاص در تبیین و تشــریح یك موضوع، نشان از اهمیت و تأثیر آن موضوع در زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد. توجه به تمثیالت، تعبیرات و تشبیهات موجود در سخنان آن بزرگواران، بهترین مفسر سخن آنان است که چگونه انســان با خواندن آن ها به دریایی از مطالب دست می یابد

که شاید با خواندن چندین کتاب به آن ها نمی رسد.از جمله عباراتی که آن بزرگواران به هنگام مواجهه با افراد مختلف از پیروان خود، به بیان سخن می پرداختند. عبارت »لیس منا« )از ما نیست( یا »لیس من شیعتنا« )از پیروان

ما نیست( است.همه ما یا مدعی هستیم که از پیروان آن حضرات هستیم یا می خواهیم باشــیم. با نگاه به این بیانات می توانیم حد و اندازه خود را در متابعت از آنان بسنجیم. فضای غالب این احادیث، ناظر به تهذیب نفس، رعایت حق الناس، طهارت باطنی و حسن اخالق و حسن معاشرت است. موضوعی ها الذین که در قرآن، فراوان به آن ها اشاره شده است؛ »یا أیــن ضل إذا اهتدیتم؛ ای کم م آمنوا علیکم أنفســکم ال یضرکســانی که ایمان آورده اید بر شما باد به پرداختن به خود )حفظ ایمان خود( اگر تمام عالم گمراه شــوند و شما به راه هدایت باشید زیانی از کفر کافران به شما نخواهد رسید.«1 »قد أفلح من تزکی؛ به تحقیق رستگار شد کسی که تزکیه اها؛ به تحقیق رستگار شد هر نفس کرد.«2 »قد أفلح من زک

کس که نفس خود را از گناه پاک ساخت.«3البته در روایات با عبارات دیگر هم به تبیین صفات شــیعه مفصال پرداخته شده. مانند این که امام صادقg به نقل از رسول خداn فرمود: مانند این که »لیس االیمان بالتحلی قته و ال بالتمنی و لکن االیمان مــا خلص فی القلوب و صداالعمال؛ یعنی ایمان به خودآرایی و آرزومندی نیست بلکه ایمان چیزی است که خالصانه در دل جای گیرد و اعمال انسان، آن را تصدیق کند.«4 که در این گونه روایات توصیه أکید به عمل به محتوای دین و اکتفا نکردن به ظاهر دین مورد توجه قرار گرفته است. در بسیاری از روایات هم برای قبول اعمال شــروطی ذکر شده که توجه به آن ها وظیفه همه مسلمین است. در عمل ما تنها شرایط صحت مطرح نیســت بلکه شــرط قبولی عمل، مهم تر از شرط صحت است. چنان چه در ســوره ی مبارکه معارج آیات 22 تا 35

Page 13: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

شروط نمازگزاران واقعی مطرح و بیان شده است که در آن جا نیز می توان سنجید که نماز های ما مسلمانان در چه ســطحی است. در احادیث مطرح شده در

نوشته حاضر نیز این گونه است.اما با توجه به صراحــت و تأکیدی که در عبارت »لیس منا« وجود دارد این نوشــته تنها به روایاتی اشــاره دارد که با عبارت مذکور بیان شــده اســت. پس برای هم دیگر دعــا کنیم که در متابعت از فرامین قرآن و اهل بیت b توفیق بیش تر داشته باشیم. در فضای نوشته پیش رو، آیات زیر نیز می تواند مؤید احادیث باشد: )سوره بقره آیه177و189، آل عمران آیه75، مائده آیه93، هود، آیه15و16 و 46، فتح آیه11، حجرات آیه14، توبه آیه19،

محمد14( و اینك روایات:ر کبیرنا و لم یرحم قال الصادقg: »لیس منا من لم یوقصغرنا؛ از ما نیست کسی که به خردسال ما مهربانی نکند و

سال خوردگان ما را محترم نشمارد.«5 قال الصادقg: »لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنا استزاد اللـه و ان عمل سیئا استغفر اللـه منه و تاب الیه؛ از ما نیست کسی که روزانه خود را محاسبه نکند. اگر کار نیکی انجام داد از خدا بخواهد آن را زیاد کند و

اگر عمل بدی انجام داد استغفار و توبه کند.«6 قــال الصادقg: »لیس منا من لم یملک نفســه عند غضبه؛ از ما نیســت کسی که به هنگام

خشم، مهار خود را نگاه ندارد.«7 قــال الصــادقg: »لیس منــا من لم یحســن صحبة من صحبه؛ از ما نیســت کسی که به

همراه خود نیکی نکند.«8 قال الصــادقg: »لیس منــا من لم یحســن مخالقة من خالقة؛ از ما نیست کسی که با کسانی که به خوش خویی با وی معاشــرت کنند، نیکو معاشرت

ننماید.«9 قــال الصادقg: »لیــس منا من لم یحســن

مجاورة من جاوره؛ از ما نیســت کسی که با همســایگانش به نیکویی همسایگی

ننماید.«10

قال الصادقg: »لیس منا من لم یحسن مرا فقة مــن رافقه؛ از ما نیست کســی که با اشخاصی که با او به

مهربانی رفتار می نمایند، نرمی و مهربانی نکند.«11 قال الصادقg: »لیس منا من لم یحســن ممالحة من مالحه؛ از ما نیست کسی که با هم غذایش به نیکویی رفتار

نکند و مراعات حال او را ننماید.«12 قال رسول اللـــهn: »لیس منا مــن اخلف –خان-

باالمانة؛ از ما نیســت کســی که در امانت خیانت کند.«13

قال الصادقg: »لیس منا من نا )قالها ثالث مرات(؛ از ما نیست غشکسی که به ما )مسلمانان( غش زند.

)در معامله(«14 قال الصادقg: »لیس منا من ترک دنیاه

لآخرته و ال آخرته لدنیاه؛ از ما نیست کسی که برای رسیدن به آخرت، دنیایش را ترک کند و کسی که برای رسیدن به

دنیا، آخرتش را ترک کند.«15 قال الصادقg: »لیس منا من غش مسلما؛ از ما نیست کســی که با مســلمانی دغلکاری کند. )غش در معامله

کند(«16 قال الصادقg: »لیس من شــیعتنا من یظلم الناس؛ از

پیروان ما نیست کسی که به مردم ظلم کند.«17 قال الصادقg: »لیس منا من لم یصل صالة اللیل؛ از

ما نیست کسی که نماز شب نمی خواند.«18 قــال الرضاg: »لیس منا من لم یأمن جاره بوائقه؛ از ما

نیست کسی که همسایه اش از بدی او در امان نباشد.«19 قال رسول اللـهn: »لیس منا من خان مسلما فی اهله و مالــه؛ از ما نیست کسی که در مال و خانواده ی مسلمانی

خیانت کند.«20 قال رسول اللـــهn: »لیس منا من ماکر مسلما؛ از ما

نیست کسی که با مسلمانی مکر و حیله کند.«21 قــال الصادقg: »لیس منا و ال کرامة من کان فی مصر فیه مأة الف أو یزیدون و کان فی ذلک المصر أحد أورع منه؛ از ما نیســت و نزد خدا ارزشی ندارد آن شــیعه ای که در شهری باشد که صد هزار نفر یا بیش تر در آن باشــند و او با

تقواترین آن ها نباشد.«22 قال رسول اللـــهn: »لیــس منا من ضرب الخدود و شــق الجیوب؛ از ما نیســت کسی که )در

مصیبت ها( به صورت چنگ زند و گریبان بدرد.«23ر االمانة یعنی قال رسول اللـهn: »لیس منا من یحقیســتهلکها اذا اســتودعها؛ از ما نیست کسی که امانت را کوچك شمارد. یعنی از امانت استفاده نماید و به آن آسیب

رساند.«24 قال الصــادقg: »لیــس منــا من لــم یؤمن برجعتنــا؛ از ما نیست کســی که ایمان به رجعت ما نــدارد.«25 )رجعت ائمه b وقــت ظهور امام

عصر)عجل اللـه تعالی فرجه الشریف((.ع اللـه علیه قال رسول اللـهn: »لیس منا من وسر علی عیاله؛ از ما نیست کسی که خدا به او وسعت رزق ثم قت

داده، اما به خانواده اش تنگ می گیرد.«26 قال رسول اللـهn: »لیس منا غیر المتواصلین فینا؛ از

ما نیست کسی که به خاطر ما با یك دیگر پیوند نکند.«27 قال رسول اللـهn: »لیس منا غیر المتواحمین فینا؛ از

ما نیست کسی که درباره ی ما به هم دیگر رحم نکنند.«28 قال رسول اللـهn: »لیس منا غیر المتزاورین فینا؛ از ما

نیست کسی که زیارتشان به خاطر ما نباشد.«29 قال رسول اللـهn: »لیس منا غیر المتباذلین فینا؛

از ما نیست کسی که گذشت شان درباره ی ما نباشد.«30

ه قال رسول اللـهn: »لیس منا من تشــبه بالنساء من بالرجال من النســاء و ال من تشب

الرجال؛ از ما نیست مردی که خود را شبیه زنان کند و زنی که خود را شبیه مردان نماید.«31

قال رسول اللـــهn: »لیس منا من دعا الی عصبیة و قاتل علی عصبیة و مات علی عصبیة؛ از ما نیست کسی که به عصبیت فراخواند و بر اساس عصبیت بجنگد و بر اساس عصبیت بمیرد. )عصبیت = وطن دوستی، قبیله گرایی(«32

ه بغیرنا؛ از ما قال رسول اللـــهn: »لیس منا من تشبنیست کسی شبیه به غیر ما شود. )در ظاهر و باطن(«33

قال رسول اللـــهn: »لیس منا مــن خبب إمرأة علی

29

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 14: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

زوجها؛ از ما نیســت کسی که زنی را به زیان همسرش فریب دهد.«34

قال رســول اللـــهn: »لیس منا من لم رالکبیر و لم یرحم الصغیر و لم یأمر بالمعروف و یوقلم ینه عن المنکر؛ از ما نیست کسی که بزرگ تر از خود را گرامی نشمارد و به کوچك تر رحم نکند

و کسی را به نیکی نخواند و از بدی باز ندارد.«35 قال رسول اللـــهn: »لیس من شیعتنا من

خال ثم لم یرع قلبه؛ از شــیعیان ما نیســت کســی که در خلوت باشد و قلبش را با ورع

نگه ندارد.«36 قــال الصــادقg: »لیس من شیعتنا من قال بلســانه و خالفنا فی

اعمالنا و آثارنا و لکن شیعتنا من وافقنا بلســانه و قلبه واتبع آثارنــا و عمل باعمالنا

اولئک شیعتنا؛ از شیعیان و پیروان ما نیست کسی که به زبــان اظهار محبت می کند اما در عمل با ما مخالفت می کند. شــیعه ما کسی است که با زبان و قلب با مــا موافقت کند و از آثار ما پیروی کند و اعمال ما را انجام دهد. آن ها شــیعیان ما

هستند.«37 قال الصادقg: »لیس من شیعتنا من یملک مأة الف درهم؛ از پیروان ما نیســت کســی که صدهزار درهم جمــع کند. )کنایه از بی توجهی

به دنیا(«38 قال الصادقg: »لیس من شــیعتنا من اخذ من تناول ما لیس ه و ال من ظلم الناس و ال غیر حقله؛ از پیروان ما نیست کسی که چیزی را که حق او نیست بگیرد و کسی که به مردم ظلم نماید و

آن چه که مال او نیست استفاده نماید.«39 قال الصادقg: »لیس من شــیعتنا من انکر اربعة اشــیاء المعراج و المســئلة فی القبر و خلق الجنة و النار و الشفاعة؛ از پیروان ما نیست کسی که منکر چهار چیز باشــد؛ معراج )پیامبر اسالمn(، ســؤال در قبر، خلقت بهشــت و جهنم و

40»)b و ائمه nشفاعت)پیامبر

پی نوشت ها:1. سوره مائده، آیه 105.

2. سوره اعلی، آیه 14.

3. سوره شمس، آیه 9.4. تحف العقول، ص370.

5. ارشاد القلوب دیلمی، ص185.6. بحاراالنوار، ج1، ص152 و تحف العقول، ص383.

7. تحف العقول، ص380.8. بحاراالنوار، ج73، ص268.

9. همان.10. همان.

11. همان.12. همان.

13. الحکم الزهراه، ص583.14. الکافی، ج5، ص160.

15. من الیحضره الفقیه، ج3، ص156.16. تحف العقول، ص42.

17. مستدرک وسایل، ج12، ص103.18. وسایل الشیعه، ج8، ص162.

19. همان، ج12، ص128.20. مستدرک وسایل الشیعه، ج14، ص12.

21. نهج الفصاحه، ص663.22. وسایل الشیعه، ج15، ص245.

23. همان، ج2، ص452.

24. همان، ج14، ص13.25. همان، ج14، ص451.26. نهج الفصاحه، ص664.

27. مشکاة االدنوار، ص 183.28. همان.29. همان.30. همان.

31. پیام پیامبر، ص824، باب العاشر.32. همان.

33. نهج الفصاحه، ص 663.34. پیام پیامبر، ص572، باب العاشر.

35. عوالی الآللی، ج1، ص189.36. بصائر الدرجات، ص247.

37. وسایل الشیعه، ج15، ص 247.38. تحف العقول، ص377.

39. دعائم االسالم، ج1، ص56.40. بحار االنوار، ج8. 169.

این روایات در کتب دیگر مانند: مجموعه ورام، کمال الدین، عیون اخبار الرضاg، الخرائج، مسکن الفواد، معانی االخبار، مکارم االخالق، روضة الواعظن، مستطرفات السرائر، امالی مفید، تفسیر عیاشــی، توحید صدوق، ثواب االعمال، جامع

االخبار و… نیز آمده است.

1

شخص‌دروغ‌گو‌با‌مرده‌مساوی‌است!روی عن علیg قال:

قة به فإذا لم یوثق بکلامه ت الث اء لأن فضیلة الحی علی المی ت ســو اب و المی »الکذبطلت حیاته«1

ترجمــه: امیرالمؤمنینg فرمودند: دروغ گو و مرده برابرند! زیرا مزیت زنده بر مرده این است که انســان می تواند به زنده اعتماد کند ولی به مرده نمی تواند اعتماد کند. پس وقتی به ســخن کسی اعتماد نباشد، دیگر این شخص زنده

نیست.اب و المیت سواء«؛ شخص شــرح حدیث: امیرمؤمنان علیg فرمودند: »الکذقة به«. چون ت الث دروغ گو با مرده مساوی است! چرا؟ »لأن فضیلة الحی علی المیبرتری شــخص زنده بر مرده این است که انســان روی شخص زنده می تواند حســاب کند و به او اعتماد کند، اما روی شــخص مرده نمی شود حساب کرد و

نمی توان به او اعتماد کرد.بعد فرمود: »فإذا لم یوثق بکالمه بطلت حیاته«. وقتی به آدم دروغ گو ـ که به ظاهر زنده است ـ نمی توانیم اعتماد کنیم، پس این فرد با مرده مساوی است. حضرت در این روایت فقط از یك جهت بین دروغ گو و مرده مقایسه می کنند، نه از هر جهت. شخص دروغ گو و مرده از یك جهت با هم مساوی هستند و آن هم عدم اعتماد

به هر دوی این ها است.امــا از جهات دیگر، دروغ گو بدتر از مرده اســت. زیرا در روایت دیگری داریم که ر أقفالا و جعل مفاتیح تلك الأقفال امام باقرg فرمودند: »إن الله عز و جل جعل للشراب«.2 خدای متعال برای بدی قفل هایی قرار داده و راب و الکذب شر من الش الشکلید این قفل ها را شراب قرار داده، و دروغ بدتر از شراب است. این یعنی دروغ در

مقایسه با شراب، شرآفرین تر است.در روایــت امیرالمؤمنین علیg مرده و دروغ گو از یك جهت با هم مســاوی هســتند. اما از جهات دیگر دروغ گو بدتر از مرده اســت. میت و مرده نمی تواند شر بیافریند. اما دروغ گو شــر آفرین است. ما باید روایات را کنار هم و به صورت مجموعی مورد توجه قرار دهیم. دروغ گو اگر بمیرد بهتر است! چون زندگی اش

شرآفرین است.این مسئله دروغ را دست کم نگیرید. دروغ از معاصی کبیره است و بسیار در آیات و روایات ما از آن پرهیز داده شده است. همان طور که حضرت امیرg فرمود، دروغ اوال حس اعتماد را از بین می برد؛ و ثانیا در جامعه شــر می آفریند. این یعنی دروغ

ابعاد گوناگون دارد! پی نوشت ها:

1. غررالحکم و درر الکلم، ص220، روایت43862. اصول کافی، ج2، ص338

30

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 15: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

gآداب معاشرت امام ابراهیم بن عباس گفت: هرگز ندیدم حضرت رضاg با سخن خود کسی را برنجاند و هرگز ندیدم سخن کسی را قطع کند تا او صحبت خود را تمام می کرد. و هرگز محتاجی را رد نکرد. هرگز پاهای خود را مقابل کسی که نشسته بود دراز نمی کرد و تکیه نمی کرد

هرگز غالمان خود را ناسزا نمی گفت و ندیدم که آب دهان به زمین بیاندازد و هرگز در موقع خنده قهقهه نمی زد. خنده آن جناب تبسم بود.

در خلوت سفره اش را می گستراند، غالمان خود را بر سفره خویش می نشاند حتی دربان ها را.1

gعبادت امام حضرت شب ها کم می خوابید و بســیار بیدار بود. بیش تر شب ها از ابتدای شــب تا صبح، شب زنده دار بود. خیلی روزه می گرفت. روزه سه روز در ماه از او فوت نمی شــد. می فرمود: این سه روز، روزه تمام عمر است. خیلی کمك

می کرد و صدقه می داد. در پنهانی بیش تر؛ در شب های تاریك چنین کاری را می کرد. هر کس بگوید چون او در مقام و شــخصیت

دیده است باور نکنید.2 کرم و سخاوت

در کتاب مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختی نقل شده اســت که امام رضاg تمام ثروت خود را در روز عرفه تقســیم نمــود. پس فضل بن gسهل به وی گفت: این ضرر است. امامفرمود: بل سود و بهره است. چیزی را که پاداش و کرامت بدان تعلق می گیرد ضرر

محسوب مکن. پیام امام رضاg به وســیله

حضرت عبدالعظیم حسنیجناب شــیخ مفید در کتاب خویش، پیام

جامع، آموزنده و جالبی را از هشــتمین امام معصوم حضرت رضاg آورده اســت که آن

بزرگوار آن پیام را، به وسیله حضرت سیدالکریم عبدالعظیم حسنیg به شــیعیان و دوستداران

اهل بیتb فرستاده اند.متن پیام امام:

حضرت عبدالعظیم از امام رضاg نقل کرده است که حضرت فرمود:سالم گرم مرا به دوست دارانم برسان و به آنان بگو:

در دل های خویش برای شیطان راهی نگشایند و آنان را به راست گویی در گفتار و ادای امانت و ســکوت پرمعنا و ترک درگیــری و جدال در کارهای بیهوده و بی فایــده فراخوان و به صله رحم و رفــت و آمد با یك دیگر و رابطه گرم و دوســتانه با هم دعوت کن، چرا که این کار باعث تقرب به خدا و من و دیگر

اولیاء اوست. دوســتان ما نباید فرصت های گران بهای زندگی و وقت ارزش مند خود را به دشــمنی با یك دیگر تلف کنند. من با خود عهد کرده ام که هر کس مرتکب این گونه امور شود یا به یکی از دوستانم و ره روانم خشم کند و به او آسیب رساند، از خدا بخواهم که او را به سخت ترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز

این گونه افراد از زیان کاران خواهند بود. به دوستان ما توجه ده که خدا نیکوکرداران آنان را مورد بخشایش خویش قرار داده و بدکاران آنان را جز آن هایی که بدو شرک ورزند و یا یکی از دوستان ما را برنجانند و یا در دل نسبت به آنان کینه بپرورند، همه را مورد عفو قرار خواهد داد اما از آن ســه گروه نخواهد گذشــت و آنان را مورد بخشایش خویش قرار نخواهد داد. جز این که از نیت خود بازگردند و اگر از این اندیشــه و عمل زشت خویش بازگردند، مورد آمرزش خواهند بود اما اگر هم چنان باقی باشــند، خداوند روح ایمان را برای همیشه از دل آنان خارج ساخته و از والیت ما نیز بیرون خواهد برد و از دوستی ما اهل بیت نیز بی بهره خواهند بود و من از این

لغزش ها به خدا پناه می برم.3پی نوشت ها:

1. عیون اخبار الرضا، ج2، ص160.2. همان، ص179.

.g3. منبع: پایگاه اطالع رسانی آستان مقدس حضرت عبدالعظیم

bپیامی‌برای‌دوست‌داران‌اهل‌‌بیتgپرتوی از سیمای امام رضا

ع. الهی

31

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 16: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

مقدمه: خداونــد منان در وجود انســان، نیروها و نعمت های نامرئی فراوانی را به ودیعه نهاده اســت که هر کدام از این نعمت ها منشــأ آثار و برکات و خیرات عظیمی

در زندگانی اوست.حیا و عفت از جمله نیروهایی اســت که در بشر نهفته است و انســان را به ســوی پاکی و فضیلت یــا دوری از ناپاکی

می کشاند و انسان را به کمال مطلوب می رساند.رهبران و بــزرگان دینی، ابتالئــات گوناگون مردم

جامعه را محصول گناه و لغزش ها و عدم توجه و ســرکوب حیا می دانند و بر این باورند که

اجتناب از گناه و ترک محرمات به خاطر خدا، درباره کســانی صادق اســت که صفت حیا در آن ها بــه صورت ملکه در آمده باشد و دارای اعتقادی مذهبی و ایمانی ثابت باشند، این نیروی نامرئی که ریشه در عمق دل و جان دارد، چنان

فرمانش مؤثر و نافذ است که هنگام بروز خطر گناه، فرد در حال سقوط و انحراف را به

مسیر صحیح می کشاند.در روش هــای تربیتی قرآن اولین روشــی که مطرح

می شــود، روش حیاســت: »ألم یعلم بأن الله یری«1 اگر بتوانیم انسان ها را در مسیر تربیتی خودشان به گونه ای قرار دهیم که نگاه یك بیننده و نگاه یك توجه کننده برای شان مهم باشد، نسبت به اعمال خودشان دقت بیش تری نشان

خواهند داد. و این یعنی همان حیا که فطری بشر است.به همین جهت، عدم پای بندی به اخالقیات و نادیده گرفتن این مهم توســط افراد جامعه به خصوص در عرصه های فرهنگی، می تواند جامعــه را تا مرز نابودی و انحطاط جلو

ببرد. تعریف حیا حیا در لغت، واژه ای عربی اســت که در زبان فارســی با کلماتی هم چون »شــرم« و »آزرم« از آن یاد شــده است. حیا گرفتگی نفس از چیزی و ترک آن چیز

از ترس ســرزنش.2 علمای اخالق نیز در مورد حیا تعاریف زیادی را بیان داشته اند: »حیا خودداری کردن از هر کار قبیح و زشتی است که مردم آن را بد دانند و فاعل آن را مذمت کنند و بدگویند.«3 »حیا غریزه ای اســت که وجودش در نفس انسان موجب می شود از انجام محرمات شرعی و قبیحات عقلی و مذمومات عرفی، به خاطر پرهیز از مالمت و بدگویی و حفظ آبرو باز ایســتد و خــود را در اقدام بر آن ها محصور و

منفعل یابد.«4 اهمیت حیــا بی توجهی به سازندگی اخالقی، نه تنها در جوامع بشری شرق و غرب که حاکمیت دینی ندارند، به چشم می خورد، بلکه حتی در جوامع اسالمی نیز

تا حدی مشهود است. اغلب مســلمانان بــه گواهی اعمال و رفتار خــود، از آن همه تعالیــم واالیی که از جانب مکتب آسمانی در اختیارشــان قرار گرفته است، در اصالح و تربیت خود، آن چنان که انتظار می رود بهره ای نمی برند، از این رو در زندگی

فردی و اجتماعی گرفتار انواع مشکالت می شوند. احیــای ارزش های اصیل اخالقی و بازگشــت به اصول فراموش شــده اسالمی، شرط الزم حاکمیت بخشیدن به اســالم در جامعه ماست. حیا یکی از مکارم اخالقی است و در روایات داریم که از ده قسم آن، نه قسم آن مربوط به زنان اســت و تدبیری است که اسالم برای گران بها کردن زنان توصیه کرده اســت تا در رفتار و گفتار، و پوشش خود آن را رعایت کنند. در جامعه ما نیز یکی از دالیل کم رنگ شــدن حجاب در دختران و افزایش فساد در جامعه کم رنگ شدن

صفت حیا در افراد است. جلوه هــای حیا روح انســان در تمــام اجزاء جسمانی اش حضور دارد، ولی با این حال آثار روحی انسان

بیش از هر عضوی روی قلبش اثر می گذارد. وقتی انســان خوش حال یا ناراحت می شــود یا تغییر دیگری در روحش احســاس می کند، اولین چیزی که تغییر می کند ضربان قلب است، لذا در همه ی فرهنگ ها قلب کانون احساسات و تحریکات و تصمیمات انسان است. امام باقرg فرمودند: »ان الغلظة فی الکبد و الحیا فی الریح و العقل مسکنه القلب«5 جای گاه سختی و خشــونت در جگر و حیا و شرم ساری در ریه ها و سکونت گاه خرد، قلب است. پس اثر غیر ارادی حیا در ریــه رخ می دهد؛ اما آثار دیگری هــم در افعال و جوارح

انسان دارد. 1. حیا در دیدار

خداوند متعال حس خاصی در دیدگان قرار داده اســت که تنها با کمك همین حس می توان با دیگران ارتباط برقرار کرد؛ بدون آن که حتی با زبان آن ها آشــنایی داشته باشیم. البته خداوند قادر اســت به واسطه ی همین حس و با همین چشم ها بسیاری از انسان ها را در بوته ی آزمایش قرار دهد. با نوع نگاه افراد عالوه بر میزان حیای آنان، می توان میزان خرد و معرفت شان را نیز سنجید؛ چرا که حیای چشم، ناشی از عقل و معرفت است. به قول معروف: »حیا در چشم است.«6

واالترین نوع نگاه، مخصوص انسان های خردمند و عاقل اســت که جای گاه نگاه ها را می شناسند و می دانند که در کجــا، کی و چگونه باید نگاه کنند و در هر موقعیتی که قرار می گیرنــد، به نحوی رفتار خواهند کرد که پرده های حیا را ندرند و در ضمن چیزی از نظرشان دور نماند. این چشم ها، دیدگان اصیل باحیایی هســتند که به جا و بادلیل به زمین دوخته می شــوند و کنترل گناه، نیــروی بالقوه و معنوی

سرشاری به ایشان خواهد بخشید. به قول سنایی:

با حیا گفت او مرا و چشم من روشن بدو هر که روشن دیده تر شد، بیش تر دارد حیا

هر گاه بخواهیم از دریچه ی عقل با دنیای بشــری ارتباط برقرار کنیم، ناگزیریم حیای چشم را رعایت کنیم.

چرا‌حیا؟محبوبه عظیم زاده آرانی

مهم‌ترین‌جلوه‌ی‌حیا‌در‌کردار،‌

ترک‌گناه‌است؛‌حتی‌گناهان‌کوچک.‌در‌صورتی‌که‌انسان‌

متوجه‌نعمت‌های‌خدا‌باشد‌یا‌خود‌را‌در‌محضر‌خدا‌ببیند‌یا‌اندک‌محبتی‌در‌دلش‌از‌خدا‌داشته‌باشد،‌حیا‌می‌کند‌گناهی‌را‌انجام‌دهد.‌

32

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 17: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

2.حیا در گفتار اصوال زبان دارای کاربردهای گوناگونی است. وینکنشتاین، زبان شناس معروف معتقد است که علی رغم این که بسیاری از مردم زبان را عالوه بر این که چشنده ی مزه ی غذا است، وســیله ای بــرای رد و بدل کردن یك ســری اطالعات می دانند، زبــان کاربردهای مهم تــر و رایج تری نیز دارد. یکی از این کاربردها که اغلب به آن توجه نمی شود، تنظیم و تعدیــل حیا در ارتباطات اســت. در واقع نوع واژگان، نوع گویش و ترکیب سخن گفتن میزان حیای انسان در گفتار

را رقم می زند. امام علیg می فرماید: »تکلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه؛ سخن بگویید تا

شناخته شوید؛ زیرا انسان زیر زبان خویش نهفته است.«7 در حقیقت سخن گفتن و حیا داشــتن در گفتار، شخصیت و هنر

افراد را جلوه گر می سازد.3. حیا درشنیدار

حیا در شنیدن، از ظرافت بیش تری نسبت به حیا در گفتار برخوردار اســت. اگر شما در

شرایطی قرار بگیرید که حدود حیا در آن محترم شمرده نمی شود، چه عکس العملی نشان خواهید داد؟ اگر پاسخ چنین باشــد که من از شنیدن این سخنان به عنوان یك شنونده شرم سارم، چنین حالتی حیای در شنیدن نامیده

می شود. انسان باید به گونه ای رفتار کند که دیگران در حضور او جانب حیا و وقار را پیش گیرند و هر سخنی را بر زبان جاری نسازند. باید بدانیم که انسان هرگاه با کسی صمیمی می شود، این حق را ندارد که از هر دری با او به صحبت بپردازد و پرده های حیا را یکی پس از دیگری بدرد؛ چرا که دوستی های بسیاری بر اثر این تندروی ها و افراط ها به ورطه ی جدایی و نابودی

کشیده شده است. بزرگان دین پیوســته به گونه ای رفتــار می کرده اند که در حضورشان کسی نه از ترس، بلکه از شرم حضور، مرتکب

گناهی نمی گردیده و هر سخنی را بر زبان جاری نمی ساخته است.

رعایت حدود حیا در گفتار و شــنیدار می تواند حل بسیاری از معضالت و چالش های اجتماعی دنیای غرب و شــرق را حل کند. در یك جامعه ی باحیا، سخنان ناروایی که درصدد هتك حرمت دیگری اســت، خریدار ندارد؛ چون کسی که به این ســخنان گوش فرا می دهد، شریك گوینده است. و شخص باحیا خود را شریك بی شرم ها نمی کند، بلکه دفاع از

آن شخص را وظیفه خود می داند.84. حیا در کردار

ائمــهb دیگران را به حیــا وادار می کردند؛ حتی مخالفین خود را. یك روز امام حسنg نــزد معاویه رفتنــد. در حالی که لم داده بود، به ایشــان گفت: آیا تو تعجب نکردی که عایشــه زیر بار خالفت من نرفت؟ امام حسنg فرمود: من تعجب کــردم این که من آمده ام و تو این گونه لم داده ای!معاویه حیا کرد و خود را جمع و جور

نمود.9مهم ترین جلوه ی حیا در کردار، ترک گناه اســت؛ حتی گناهان کوچك. در صورتی که انسان متوجه نعمت های خدا باشد یا خود را در محضر خدا ببیند یا اندک محبتی در دلش از

خدا داشته باشد، حیا می کند گناهی را انجام دهد. 5. حیا در خوابیدن

انسان با حیا، در همه حاالت و اعمالش حیا را حفظ می کند؛ به گونه ای که در خوابیدن نیز حیا را رعایت می کند و پوششی روی خود می افکند. توصیه حضرت مسیحg است که »إذا م تعالی قس قعد أحدکم فی منزله فلیرخ علیه ستره فإن الزق؛ هر یك از شما که در منزل خویش ــم الر الحیاء کما قسمی آرامد، پوششــی را بر روی خود بیفکند؛ چرا که خداوند

تعالی بسان تقسیم روزی، حیا را نیز تقسیم می کند.«10

6. حیا در پوشش آیا حیا تأثیری بر نوع پوشش دارد و این تأثیر چگونه است؟ آیا می توان حیا و پوشش را در یك سمت قرار داد و بی حیایی و

برهنگی را در سمتی دیگر؟ حیا، رابطه تنگاتنگی با پوشش دارد و در بسیاری از احادیث، این دو با هم آمده اند؛ مثال حیا و ســتر درباره خداوند متعال با هم آمده اند. رسول گرامی اسالمn می فرمایند: »خداوند با حیا و پوشاننده است و حیا و پوشاندن را دوست دارد.«11 و در موارد متعددی حیا نقطه مقابل عریانی دانسته شده است.12 این گونه شواهد، آن قدر فراوان است که نمی توان رابطه میان این دو )حیا و پوشش ظاهری( را انکار کرد. بنابراین، الزمه حیا، پوشش است. نمی توان شخص برهنه را باحیا دانست و نمی توان پذیرفت که شخص با حیا، برهنه باشد. حجت های الهی که نمونه کامل حیا هستند، نمونه کامل پوشیدگی نیز بوده اند. لقمان، یکی از کسانی است که پوشیدگی شدیدی داشته و امام صادقg این ویژگی را یکی از علل حکیم شدن وی دانسته است.13 )البته به نظر می رسد بتوان عکس این مورد را هم متذکر شد با این مضمون افرادی نیز هستند که حجاب دارند، اما حیا ندارند و یا حجاب ندارند، اما حیا دارند.(

پی نوشت ها:1. سوره علق،آیه14.

2. معارف و معاریف، مصطفی حســینی دشتی، تهران، آرایه، 1385ش، ج2، ص 1066.

3. اخالق و راه سعادت، بانو مجتهده امین، ص 40.4. اخالق اســالمی، علی تهرانی، یزد، کانون نشر کتاب، 1355ش، ج3،

ص 149.5. بحاراالنوار، ج1، ص 98.

6. لغت نامه دهخدا، ج20، ص 843.7. بحاراالنوار، ج68، ص291.

8. پژوهشی در فرهنگ حیا، عباس پسندیده، قم، دارالحدیث، 1385ش، ص 226-222.

9. بحاراالنوار، ج44، ص 105.10. وسایل الشیعه، ج20، ص 135.11. سنن ابی داوود، ج 2، ص 251.

12. ر.ک :وسایل الشیعه )طبع آل البیت(، ج5، ص22.13. تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن، ج8، ص 497.

انسان‌باید‌به‌گونه‌ای‌

رفتار‌کند‌که‌دیگران‌در‌حضور‌او‌جانب‌حیا‌و‌وقار‌را‌پیش‌گیرند‌و‌هر‌سخنی‌را‌بر‌زبان‌جاری‌نسازند.

33

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ

Page 18: تساهتخودمشچتلمنیاهبimam.miu.ac.ir/uploads/Pages_from_AFAQ54_Final_WEB-2.pdf · هرابرد vینیمخ ماما تانایب /تسا هتخود مشچ تلم نیا

طاغوت های معاصر امام حســن عسگریg، در مدت زندگی آن امام همام، از هیچ گونه ظلم

و جفــا دریغ نکردند و هریك، به نوعی به آزار و اذیت آن حضرت پرداختند. در این میان، معتمد عباسی، گوی سبقت را از همگنان خویش ربوده بود. او پیوسته بــا آن وارســته روزگار، بدرفتاری می کــرد و در حقــش ســتم روا می داشت. امامgدر همان زندان ها

نیز، به تبلیغ و هدایت فریب خوردگان می پرداخت و با خلق جلوه های عملی،

عبادی و عرفانی خویش، راه بری و تربیت آنان را به عهده داشت.

دگرگونی زندان بانان صالح بن وصیف از کســانی است که مسؤولیت حفاظت و مراقبت از امام حسن عسکریg را عهده دار بود. او بدترین کارها را نســبت به آن امام همام روا داشته و بدترین افراد را برای آزار و اذیت آن حضرت به کار گماشــته و چه رنج ها و آزارها که بر آن امام وارد نساخت! در همین راستا آورده اند که: روزی جمعی از درباریان عباسی، نزد وی آمده و درباره نتایج شــکنجه های روحی و جسمی امام حسن عسکریg به گفت و گو نشستند. وقتی دانستند که حربه هایشان در مورد حضرت کارساز نبوده، خطاب به صالح بن وصیف گفتند: بر حسن بن علیg سخت گرفته، او را در تنگنای شدیدتری

قرار بده!صالــح که بارها امامg را آزموده و برای عذاب آن حضرت، از انواع و اقسام شکنجه های روحی و جسمی بهره برده بود؛ به خشم آمد و با عصبانیت گفت: می گویید چه کنم؟ دو نفر از شــرورترین افراد را به عنوان نگهبانان مخصوص، نزد او فرســتادم؛ متأسفانه آن ها چنان تحت تأثیر رفتار و کردار او قرار گرفتند که اینك، پیوسته به عبادت، نماز و روزه اشتغال

دارند. اگر باور ندارید، منتظر بمانید و از زبان خودشان بشنوید.

آن گاه دســتور داد تــا آن دو نفر را حاضر کننــد. وقتی آمدند، درباریــان عباســی از آنان پرســیدند: وای بر شــما! کارتــان با این مــرد )امام حسن عسکریg ( به کجا

کشید؟ آن ها با این که لبه تیغ ســتم را بــه جان خویش احســاس می نمودند، حقیقت را چنین بازگو کردند: چه می گویید در مورد مردی که روزها روزه می گیرد و شــب ها تا پایان شب، مشغول عبادت و مناجات است؟ او به غیر از عبادت، به چیزی اشتغال ندارد و به هیچ عنوان با ما هم سخن نمی شود. هرگاه چهره او را می دیدیم، از هیبتش به لرزه می افتادیم و آن چنان تحول و دگرگونی در جسم و جانمان ایجاد می شد که گذشــته خویش را کامال فرامــوش می کردیم و گویا مالك جان خویش نبوده و هیچ اراده و قدرتی از خود نداریم. درباریان عباســی با شنیدن سخنان ندامت انگیز شروران اردوگاه، لب فرو بســتند و با سرافکندگی، مجلس را ترک

نمودند.1 در میان شیران درنده

یکی از زندان بانان خشن و سنگ دل امام حسن عسکریg شــخصی به نام »نحریر بن عبیدال« بــود. او آن امام بزرگوار را بســیار مورد اذیت و آزار قرار داده، همواره تالش می کرد تا عرصه را بر آن حضرت تنگ و دشــوار سازد. آوازه شــکنجه های او باال گرفته، حتی به گوش همسرش نیز رســیده بود. همسر او که از وجدان ســالم برخوردار بود، به انتقاد از شوهرش پرداخت و او را از عاقبت شوم کارش برحذر

داشت. روزی پرخاش کنان، خطاب به شوهرش گفت: ای مرد! از خدا بترس، مگر نمی دانی چه شخصیت عالی قدری

را زندانی کرده ای؟آن گاه لب به حقایق گشود و گوشه هایی از سیمای عبادی، اخالقی و عرفانی آن امام همام را برای وی بازگو کرد. نحریر نه تنها سخنان همسرش به گوشش فرو نرفت که با خشم و لجاجــت، فریاد برآورد: حال که چنین می گویی، از خلیفه اجازه می گیرم و حسن بن علی را در میان شیران درنده

می اندازم تا همه از شرش خالص شوند.وی نزد خلیفه رفت و با جلب موافقت او، امام حسن عسکریg را به باغ وحشــی که در کنار زندان بود، انتقال داد. طولی نکشید که حضرت را در قفس شیران درنده و گرسنه انداخت. خلیفه و اطرافیانش با شادمانی برای تماشای تکه تکه شدن

بدن پیشوای یازدهم، در پیرامون آن محل اجتماع کردند.گردن ها افراشته شــد. نگاه ها به داخل قفس های شیران حریص و گرســنه دوخته شــد. در آن لحظات وحشت زا و هراس آور، با کمال بهت و حیرت، دیدند که امام حســن عسکریg در بین درندگان ایســتاده و با آرامش خاطر، مشغول نماز و عبادت است و شیران درنده با احترام عجیب، در اطرافش ایســتاده اند و گویا از آن برگزیده خدا مراقبت

می کنند.دیدن این منظره شــگفت، چنان آتشــی در جسم و جان تماشــاگران ایجاد کرد و آسمان دل و دیده آن ها را بارانی و فضای وجودشان را درهم ریخت که به ناچار لب فرو بستند و سر به زیر افکندند. در این میان، معتمد عباسی نیز وحشت زده

از امام حسن عسکریg تقاضا کرد تا برایش دعا کند.آن گاه در حالی که از شور و شوق حضار، به خود فرورفته بود، دستور داد فورا امامg را از قفس شیران درنده خارج کنند تا

مبادا بر تعداد ارادت مندانش افزوده شود.2پی نوشت ها:

1. بحاراالنوار، ج50، ص308 و 309.2. االرشاد، شیخ مفید، ج2، ص334 و 335.

gسیره ی رفتاری امام حسن عسگری

برگزیده‌خـــدام. مرادی

چه‌می‌گویید‌در‌مورد‌

مردی‌که‌روزها‌روزه‌می‌گیرد‌و‌شب‌ها‌تا‌پایان‌شب،‌مشغول‌

عبادت‌و‌مناجات‌است؟‌او‌به‌غیر‌از‌عبادت،‌به‌چیزی‌اشتغال‌ندارد‌و‌به‌هیچ‌عنوان‌با‌ما‌هم‌سخن‌نمی‌شود.‌هرگاه‌چهره‌او‌را‌می‌دیدیم،‌از‌هیبتش‌به‌لرزه‌می‌افتادیم‌و‌آن‌چنان‌تحول‌و‌دگرگونی‌

در‌جسم‌و‌جانمان‌ایجاد‌می‌شد‌که‌گذشته‌خویش‌را‌کامال‌

فراموش‌می‌کردیم.

34

عي‌ماجتي‌انگرهةفنامماه

/دوهر

ق‌مآفا

54ارةــــــشم

م/ــدهیازال‌ــسـ