حق الیقین از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی
TRANSCRIPT
١
حق الیقین
حکمت2000
*****
The right of certainty
علی اکبرخانجانی استاد
٢
بسم اهللا الرحمن الرحیم
حکمت)2000( حق الیقینعنوان کتاب :
علی اکبر خانجانی استادمؤلف :
ه . ش 1372 تاریخ تألیف :
86 تعداد صفحه:
٣
ھ ھست آنجا خوش است ھر کسی ھر جا ک ماھی در دریا خوش است ،بر و درـــــآھ
بسم هللا الرحمن الرحیم
اگر سخنی را در ھمان دم نمی فھمی رھایش کن تا فھمیده شود . – ١ می بینی بر حق است اگر چنین نمی بینی آنست کھ بر حق خویش واقف نیستی .ھر آنچھ – ٢ نیستی است و نیستی سیرت ھستی است .عالم ھستی صورت – ٣ در انھدام چون و چرائی ، حقیقت درک می شود . – ۴ حوزۀ یقین ، محضر خداست . – ۵ آنچ�ھ را ک�ھ وآنچھ کھ فھم شود مقبول م�ی افت�د . آنچ�ھ را ک�ھ نم�ی فھم�ی پ�ذیرایش نیس�تی و نم�ی خ�واھی بفھم�ی . – ۶
شأ نفھمی ھا گریز از خویشتن است .پذیرایش نیستی وجود خود توست . پس من بھ واسطۀ بقای خود فنا می شوی چون بھ واسطۀ فنای خود بقا یافتھ ای . – ٧ آنچھ داری حجابی است بر آنچھ نداری . – ٨ عقل اھل استدالل در کالمش زندانی است و جھل او در اعمالش آزاد است . – ٩
ب ، جھل مردم است .برای کافران مالک نھائی در انتخا – ١٠
ناکامیھاست کھ آدمی را بھ خودش نزدیک می کند . – ١١
کمال باطن ، ظاھر است . – ١٢
ظلمت ، سایۀ نوری است کھ بر ھستی می تابد . و کافران در آن زیست می کنند . – ١٣
چیزھا ، فراموش خانھ ھای انسان است . – ١۴
ست .قرار کامل در خویش ، مقام خدا – ١۵
ھر باوری یک موت است و حیاتی نو . – ١۶
ا نم�ی وانسان موجود نیس�ت ل�ذا خ�دا ر ھر موجودی حق خویش است . وحق ، موجود است و موجود ، خداست . – ١٧ یابد .
آنچھ کھ نیست گریزان است از آنچھ کھ ھست و آنچھ کھ ھست می گریزد از آنچھ کھ ھست . – ١٨
٤
ذشتن است و یقین ، فنا شدن است .فھمیدن ، از خود گ – ١٩
جز خودت را نمی بینی ولی نمی یابی . – ٢٠
تا زمانیکھ پشت بھ آفتابی جز سایھ خودت را نمی بینی . – ٢١
شباھت وقتی بھ اوج برسد بیگانگی است . – ٢٢
تفاوت ھا ، تفاوت بین دو چشم انسان است . – ٢٣
یعنی قلب ھمھ چیز قلب انسان است . فھم قلبی ھمان فھم قلبھاست . – ٢۴
باطن انسان ، ظاھر جھان است و باطن جھان ھم ظاھر انسان است . – ٢۵
با مرگ ، نفس بر یگانگی خویش با جھان مطلع می شود . – ٢۶
ر ھ ب�احی�ات ب� وانسان آئینھ ای است کھ باید بر نقشی کھ در او بستھ است آگ�اه ش�ود . ای�ن آگ�اھی ب�رایش ھس�تی – ٢٧ می آورد .
عاقبت ھر کاری جز تصدیق کردن خدا و تکذیب کردن خود نیست . – ٢٨
راستی بھ این دلیل خوبست کھ راستگو را با خودش بھ صلح می رساند . – ٢٩
رنج کشیدن تصدیق کردن اجباری است . – ٣٠
ھماغوشی ، تجربۀ مکرر مردن است . – ٣١
یقت مطلق خویش را جستجو نمی کند . عاشق در معشوق جز حق – ٣٢
تواضع ، قرار گرفتن در وضع موجود است . – ٣٣
اکثر مردم سخن خویش را نمی فھمند اینست منشأ سوء تفاھم . – ٣۴
ترسیدن ، رفتن است بھ سوی سر منشأ ترس ولی بھ اجبار . – ٣۵
س�ت . ح�ق وس�تی ، ایث�ار اس�ت . ح�ق خ�الق ، عش�ق اھر چیزی حقیقت�ی دارد : ح�ق ش�ناخت ، یق�ین اس�ت . ح�ق د – ٣۶ حق انسان ، شھادت دادن است بر حق . ومخلوق ، خدمت است
تو در ھمھ حال بھ نیاز خود نیازمندی . – ٣٧
خستھ شدن ، بھ خود آمدن است . – ٣٨
رشد کردن در دل ریشھ نمودن است . – ٣٩
فس�ق اس�ت . ،، غ�رور اس�ت . بطال�ت توان�ائی ، زور اس�ت . بطال�ت عش�ق ھر چیزی بطالتی دارد: بطالت دانائی – ۴٠ فروشی است . –بطالت دنیا ، عذاب است و بطالت انسان ، خود
باطل ھر چیزی عدم آن چیز است . – ۴١
در مخالفت با ھر وضعیتی حقیقت آن وضع آشکار می شود . – ۴٢
ی کھ در ادعا کننده وجود دارد .ھمھ ادعاھا راست ھستند بھ میزان یقین – ۴٣
آغاز و پایان از تو نیست کار تو این است کھ آغاز را بھ پایان برسانی . – ۴۴
٥
دروغگوئی تالشی برای دوست داشتن خویش است . – ۴۵
تکذیب نمی کنی چیزی را مگر آنکھ قلبا آنرا تصدیق کرده ای . – ۴۶
با مرگ خویش ، تصدیق می شوی . – ۴٧
دا م�ی ج�تصدیق ھر چیزی منجر بھ ظھ�ور ض�د آن چی�ز م�ی ش�ود . از ای�ن مرحل�ھ اس�ت ک�ھ ک�افر و م�ؤمن از ھ�م – ۴٨ شوند .
بدون دوست ھمھ چیز زشت است . – ۴٩
در ھر خطری بھ ھمان شدت ایمنی وجود دارد . – ۵٠
کالم با یقین ، اضطراب را در مخاطب می زداید . – ۵١
و پا زدن دل است بھ ھنگام مردن یا زنده شدنش .دلھره ، دست – ۵٢
ب�ا گری�ھ ب�ھ تصدیق نمودن دو نشانۀ آشکار دارد : خنده و گری�ھ . تص�دیق ب�ا خن�ده ب�ھ انک�ار م�ی رس�د و تص�دیق – ۵٣ تسلیم .
در بین دو چیز متضاد یک چیز واقع است و آن تو ھستی . – ۵۴
اش�د م�ی توان�دچون او باشد . اگر در ای�ن خواس�تھ اش ج�دی و کوش�ا بانسان تماشاگر خداست و دوست دارد کھ – ۵۵ او شود ولی نھ خود او .و خلیفۀ جانشین
چیزی شدن بر جایگاه نیستی آن چیز قرار گرفتن است .جانشین – ۵۶
ه کھ ولی آنگا . بین تو و دلت ، خدا حائل نشستھ است و فراق می اندازد و نمی گذارد کھ بھ کام دل خویش برسی – ۵٧ عاشق شدی خدا از میان بر می خیزد و در جلد معشوق می رود و نمی گذارد کھ بھ کام معشوق برسی .
آدمی از ھیچ وضعیتی نمی تواند بگریزد ولی تالش خود را می کند و کفر ھمین است . – ۵٨
آن ایمن می شوی .تا از چیزی نگریزی بھ آن مبتال نمی شوی و اگر تسلیم چیزی شوی از – ۵٩
اگر یک نفر کامال بھ دنیا پشت کند و از آن پاک شود دنیا بھ ھمھ مردم پشت می کند . – ۶٠
ھمانقدر تو را باور دارند کھ تو خودت را باور داری . – ۶١
اگر نگریزی از آنچھ کھ ھستی در وضعی قرار نمی گیری کھ نتوانی بگریزی . – ۶٢
معنای متضاد صادر می شود برای منکران . از ھر سخن حق دو – ۶٣
تالش آدمی در تغییر و تبدیل حاصلی جز رنج و فساد ندارد . – ۶۴
اگر بتوانی بگریزی نمی گریزی . – ۶۵
جامعھ سپر بالی افراد است : سپری از جنس ھوا . – ۶۶
انسان فاعل نیست و مفعول ھم نیست بلکھ فعل است . – ۶٧
گوید : من . و خدا می گوید : ما . کافر می – ۶٨
خدا منظوری جز معرفی خودش بھ انسان ندارد . – ۶٩
٦
بزرگترین گناه آنست کھ نمی توانی خود را بخشید . – ٧٠
گناه ، اشکال خاصی از اعمال نیست بلکھ نیت خاصی در اعمال است . – ٧١
در کمال معرفت بھ سرچشمۀ گناه می رسی . – ٧٢
.در تفکر ، خویش را می یابی و در سخن گفتن خود را باال می بری و در عمل ساقط و گم می شوی – ٧٣
آنچھ نمی خواھی و می خواھی آنچھ را کھ نمی کنی . پس تو خودت نیستی . یمی کن – ٧۴
اگر نمی یابی نیازمندش نیستی . – ٧۵
.انسان کامل کسی است کھ خود را کامال بشناسد – ٧۶
تھای دوست تو کسی است کھ تو را بھ خودت عودت می دھ�د و دش�من ت�و کس�ی اس�ت ک�ھ ت�و را ب�ھ ص�احبان ق�در – ٧٧ دنیوی می کشاند .
می خواھد و دشمن تو را مشابھ دیگران . دوست تو را بی ھمتا – ٧٨
ناتوانی تو دروازۀ توانائی توست بھ شرط آنکھ واردش شوی بھ تنھائی . – ٧٩
خشم ، نشانۀ شکست ریاست . – ٨٠
چون می ترسی کھ ترس تو آشکار شود ، آشکار می شود . – ٨١
ھر تردیدی اضطراب می آورد اال تردید در ماھیت خویش . – ٨٢
حقیقت نھ تلخ است نھ شیرین . لذا مشتریان اندکی دارد . – ٨٣
تو حرام می شود . در ھر روزی ای اگر جز خدا را روزی دھنده ببینی بر – ٨۴
انسان نیازھای خویش نیست بلکھ بی نیازی خویش است . – ٨۵
صادقانھ ترین سخن ، سخن گفتن با خداست . – ٨۶
ھر سخنی از ھر زبانی یک معنا دارد اال از زبان انسان مخلص کھ ھمھ معانی را شامل است . – ٨٧
. بھ کلمات اھمیتی مده ببین کھ چھ می خواھد – ٨٨
آنکھ طعم فقر را چشید ھرگز در ثروت احساس خوشبختی نمی کند . – ٨٩
آنکھ یک بار صادقانھ جانفشانی کرد دنیا برایش پوچ می شود . – ٩٠
شوی .می دوست تو کسی است کھ تو از وجود او از خویش راضی – ٩١
ط اینکھ دروغ نگوئی .رھر چھ می شنوی راست است بھ ش – ٩٢
ر واقعیتی کھ انکار شود افسانھ می گردد . چنین است کھ منکران افسانھ پرست ھستند .ھ– ٩٣
کلمۀ دوست را بھ ھر کھ خطاب کنی تو را دوست می دارد . – ٩۴
ھر کھ یکبار با مخلصی بنشیند بھ خودش می آید و دیگر نمی تواند از خودش بگریزد . – ٩۵
٧
از زبان گویندۀ واحدی ، معنا دارد . ھر سخنی بھ تعداد بکارگیری اش – ٩۶
می آید . خواستن ھمان توانا شدن است منتھی نھ در رسیدن . بلکھ در ناکام شدن است کھ توانائی بھ دست – ٩٧
شناسی ، مراتب تنھا شدن است در درون و برون . –مراتب خود – ٩٨
کاملتری ثابت می شود . توانائی تو از ناتوانی ات حاصل آمده و در ناتوانی – ٩٩
با کلمات فقط می توان جای خالی معانی و چیزھا را نشان داد . – ١٠٠
کلمات انسانی ترین پدیده ھا ھستند . – ١٠١
تاریخ است . آنچھ کھ امروزه علم تاریخ نامیده می شود جھل – ١٠٢
کلمھ است . معنای نھائی ھر کلمھ ای فنای آن کلمھ است . شھادت آن – ١٠٣
سخن نمی گوئی اال در ستایش خویش و یا ستایش خدا . – ١٠۴
اعمال تو اجر دل توست بھ تو . – ١٠۵
می خواھی چنان باشی پس چنین مباش . اگر – ١٠۶
ی ب�ا دل دل تو ، تو را دوس�ت ن�دارد بلک�ھ دوس�ت ت�و را دوس�ت م�ی دارد . پ�س تس�لیم دوس�ت ب�اش ت�ا ب�ھ دوس�ت – ١٠٧ رسی .ب
اگر می توانستی دوست حقیقی را با معیار خودت بشناسی ھرگز بھ او نیازمند نبودی . – ١٠٨
آنقدر جدی باش کھ در نمانی . چون در ماندی جدی مباش . – ١٠٩
آنکھ بھ حق خود نائل شود بھ حق ھمھ راضی است . – ١١٠
ھم با حق خود باشی کامل ھستی . حق تو ھمواره با توست تو با او نیستی . اگر تو – ١١١
. تس�لیم تخ�دائی . تس�لیم دوس�ت ، ص�ادق اس�اگر تسلیم دوست نباش�ی تس�لیم دش�من ھس�تی و ی�ا اینک�ھ تس�لیم – ١١٢
عاشق است .، دشمن ، فاسق است . و تسلیم خدا
کلمات را بھ بازی مکر خویش مگیر کھ تو را بھ بازی می گیرند . – ١١٣
مؤمن برای کافر جانفشانی کند باز ھم تحقیر و تمسخر می شود . اگر – ١١۴
دل گواھی بھ حقیقت می دھد و اندیشھ ، دل را سرزنش می کند : کافر چنین است . – ١١۵
کافر جز بھ تیغ مؤمن راضی نمی شود . – ١١۶
اقرار بھ جھل ، علم را پیش روی دارد . – ١١٧
است ظالم تر است .آنکھ تسلیم امر ظالم – ١١٨
ھیچ صاحب قدرتی بھ زور قادر نیست بر کسی حکومت کند. – ١١٩
آنکھ تسلیم امر توست خود را از تو زیرکتر می داند . – ١٢٠
عتیقھ پرستی ، ظھور مجدد بت پرستی است . – ١٢١
٨
رند .ل از کسی ببدین دو نمی توانند ۀ خدا . زیرا جز ادبھ ھر کھ دل بدھی پشیمان می شوی اال بھ خدا و دلدا – ١٢٢
دل تو از آن تو نیست از آن کسی است کھ تو را دوست می دارد . – ١٢٣
می کند . واقعیت بھ زبان عشق سخن می گوید لذا فقط عاشق است کھ واقعیت را درک – ١٢۴
مرگ یک واقعۀ بسیار کوتاه است و مابقی باز زندگانی است . – ١٢۵
ران اس�ت . سی در حالیکھ خود را برت�ر از دیگ�ران م�ی دان�د ول�ی تعج�ب م�ی کن�د ک�ھ چ�را پس�ت ت�ر از دیگ�ھر ک – ١٢۶ وچنین است کھ مردم را دشمن می دارد .
از توانائی ات می ھراسی و بھ ناتوانی ات مبتال می شوی . – ١٢٧
با مرگ حتی محبوب دشمن خود می شوی . پس قبل از مرگت بمیر . – ١٢٨
در بیرون از خویش ھمواره نیازمندتر می شوی و ناکامتر . – ١٢٩
اختیار می شود . –آنکھ عشق را باور ندارد مبتال بھ مالیخولیای جبر – ١٣٠
اول شرط تفکر و تعقل ، ایمان است بھ عالم غیب . – ١٣١
آنکھ معجزه را باور ندارد ھیچ واقعھ ای را نمی تواند فھم کند. – ١٣٢
فرق بین آنچھ ھست و آنچھ باید باشد ھمان فرق بین ندیدن است و دیدن . – ١٣٣
.آنکھ مجبورست تالش می کند مختار شود آنگاه کھ مختار شد می بیند کھ در اختیارش مجبورست – ١٣۴
اختیار ، فلسفۀ غرورست و جبر ، فلسفۀ جھل است . و غرور فرزند جھل است . – ١٣۵
ت ، کافر است . بی دوس – ١٣۶
عالم ھستی متوجۀ وجود انسان عاشق است . – ١٣٧
کافر بی دشمن نمی تواند زیست و مؤمن بی دوست . – ١٣٨
مؤمن غم کافر را می خورد و کافر بر این امر بخل می ورزد . – ١٣٩
دوست حقیقی تو دشمن آرزوھای توست . – ١۴٠
یشتن شده ای . خویش را دریاب تا از اضطراب رھا شوی . آنجا کھ مضطربی مواجھ با خو – ١۴١
ھر کھ یکبار تو را دوست داشتھ باشد ھمیشھ دوست دارد . – ١۴٢
.دشمن تو ، دوستی قلبی ات را طلب می کند و آنقدر با تو نبرد می کند تا او را دوست بداری – ١۴٣
وده و بھ صلح برساند . عمل صالح عملی است کھ تو را با خودت نزدیک نم – ١۴۴
ھر کھ با خود آشتی کند ھمھ با او آشتی می کنند . – ١۴۵
آنکھ تو را دوست می دارد ھمواره تو را دگرگون و نو می خواھد . – ١۴۶
حتی وجود کافران و منافقان نیز تابع دین خداست بھ اجبار . – ١۴٧
ھ بھشت می رود و سوی دگرش بھ دوزخ . دین خدا یک راه دو طرفھ است کھ یک سویش ب – ١۴٨
٩
کمال ثواب آنست کھ خود را کانون گناه عالمیان می بینی حال آنکھ مبرا از ھر گناھی . – ١۴٩
می بیند مؤمن ھرگز خود را برتر از کافر نمی بیند و پست تر از او ھم نمی بیند و برابر با او ھم ن – ١۵٠
است ولی کافر حتی بر باطن کافران ھم آگاه نیست . مؤمن بر باطن کافران آگاه – ١۵١
شاھد است و کافر ، مشھود . ، مؤمن – ١۵٢
از ھر آنچھ کھ خودت می یابی و می شناسی مبرا می شوی . – ١۵٣
ی دھد و نی�زمکائنات شیپوری است کھ انسان در آن می دمد و در مقابل انتھای این شیپور خدا نشستھ و گوش – ١۵۴
العکس .ب
در ھیچ جای این جھان ھستی نیست کھ تو ھم نباشی . – ١۵۵
ھر ذره از وجود انسان ، کل جھان ھستی بطور فشرده است . – ١۵۶
م�ی کن�د و اس�ت در آنچ�ھ نکافر مجبور است در آنچ�ھ م�ی کن�د و مخت�ار اس�ت در آنچ�ھ نم�ی کن�د . م�ؤمن مجب�ور – ١۵٧ مختارست در آنچھ می کند .
لم بش�ریت در روز قیامت کبری کل عالم ھستی بھ صورت طوماری در دست راست خدا ق�رار م�ی گی�رد و ک�ل ع�ا – ١۵٨
.بھ صورت جوانمردی در کنار خدا ایستاده است . آن طومار قرآن است و آن جوانمرد ھم علی
در سختی آسان می شوی و در آسانی سخت می گردی . – ١۵٩
ابھ ش��دن . . براب��ری عم�ال ھم��ان از ھوی�ت و خالقی��ت س�اقط ش��دن اس�ت و در ظ��واھر مش� ع�دالت براب��ری نیس�ت – ١۶٠ عدالت عدول کردن است از ادعاھا .
ز زن ابزرگت��رین جھ��ل م��رد آنس��ت ک��ھ از م��رد ب��ودنش احس��اس برت��ری نمای��د و بزرگت��رین جھ��ل زن آنس��ت ک��ھ – ١۶١
بودنش احساس نقص و حقارت نماید .
ی از مردم بیگانھ نشود نمی تواند بھ حاکمیت خویش بر مردم ادامھ دھد . تا حکومت – ١۶٢
مرد کافر ، زن خویش را فاحشھ می پسندد و زن کافر شوھر خود را فاسق می پسندد. – ١۶٣
ناتوان ترین مرد ، زن است و ناتوان ترین زن ، مرد است . – ١۶۴
ین ویژگی اش ھمواره شدید تر می شود . ھر کس موجود منحصر بھ فردی است و در ا – ١۶۵
. تشخیص مفید و مضر یک خصیصۀ حیوانی است کھ کافر بھ آن نرسیده و مؤمن از آن فرا رفتھ است – ١۶۶
غیر قابل پیش بینی ترین انسان ، عارف است . – ١۶٧
زد . ھر وضعیتی در اوج خویش از خویش بری می شود و ضد خویش را آشکار می سا – ١۶٨
داس�ت ی مؤمن را خکافر از شرم اعمالش خدا را یاد نمی کند و منافق از بی شرمی گاھی خدا را یاد می کند . ول – ١۶٩ کھ یاد می کند و او می گرید و سجده می کند .
.کسی کھ منطق عشق را بداند بھ خود جرأت قضاوت نمی دھد مگر آنکھ در فراق معشوق باشد – ١٧٠
ھر جدل و جنگی ھیچکس پیروز نمی شود اال حق . در – ١٧١
مخلص برای بشریت ھم پدر است ھم مادر : با دستی می زند و با دستی دیگر نوازش می کند . – ١٧٢
١٠
اگر یک نفر در درون دگرگون شود عده ای در بیرون دگرگون می شوند . – ١٧٣
ربارۀ ھمھ چیزھاست . جھل تو دربارۀ یک چیز ھمان میزان جھل تو د – ١٧۴
مواره ب�ر ھتا زمانی کھ گمان می بری حتی یکی از مشکالت تو با پول برطرف می شود در حق خویش جاھل و – ١٧۵
مشکالت تو افزوده می شود .
گناه با اکراه بھتر است از ثواب بھ دلخواه . – ١٧۶
ود چون نمی تواند لذا منافق می شود .کافر چون مؤمنی را ببیند بسیار دلش می خواھد مؤمن ش – ١٧٧
استوار است . » باید «منطق عشق بر – ١٧٨
انسان در ناتوانیھایش توانا می گردد و در توانائی اش ناتوانی اش را می بیند . – ١٧٩
توانائیھای انسان یک سوء تفاھم است . – ١٨٠
بین انسان و خدا ، صفات حائل ھستند . – ١٨١
ھر گاه کھ از درون و برون خودت را یکسان ببینی صادقی . – ١٨٢
ظلم کردن بر کسی یعنی او را وادار بھ ریاکاری کردن . – ١٨٣
ظالم ، جاھل می شود حتی اگر عالمھ باشد . – ١٨۴
ھر چیزی را می توان از بیرون تحت تأثیر قرار داد و در درون دگرگون ساخت اال انسان را . – ١٨۵
کافران رشد کردن ھمواره در شمارش مفھوم می شود .در نظر – ١٨۶
تو با خود چنانی کھ خدا با توست . – ١٨٧
با ادعا ھیچ چیزی تغییر نمی کند اال آنچھ کھ ھست آشکار می شود . – ١٨٨
تفاوت انسانھا در وظایف آنھاست برای معرفی انسانیت . – ١٨٩
گ�رد و نیرت (ظاھر و باطن) فرق بین دونوع نگریستن است آنکھ از درون ب�ھ ب�رون م�ی فرق بین صورت و س – ١٩٠ آنکھ از برون بھ درون می نگرد . اگر از ھر دو سو بنگری یکی است .
ھمھ شمارش ھا بر فرض قرار دارد . – ١٩١
و را از ی آنگاه ک�ھ او می بینی . ولوقتی خدا بھ تو نظر می کند تو او را بھ یاد می آوری و بھ او نگاه می کنی – ١٩٢
یاد بردی دیگر بھ یاد نمی آوری کھ چھ دیده ای .
انسان جز خدا را نمی یابد و نمی بیند و ھمین است کھ ھمواره بیخود است . – ١٩٣
د ود .وج�وش�چشم انسان خدا را م�ی بین�د ول�ی آن�را درک نم�ی کن�د زی�را در لحظ�ۀ دی�دن او ، از خ�ود نیس�ت م�ی – ١٩۴ ندارد کھ درک کند .
می یابد . نشناسی یعنی درک بیخودی خویش و یافتن خویش . آنکھ خود را می یابد جز در حضور خدا –خود – ١٩۵
.داست نھ توخ دی شناسمخودشناسی یعنی یافتن نیستی خویش در حالیکھ نیستی . پس آنکھ خود را می یابد و – ١٩۶
١١
الھ دان�ی افظۀ مغز زبحکھ دیدار با خدا را ثبت می کند اگر این حافظھ ھمواره بیدار نباشد دل نیز حافظھ ای دارد – ١٩٧ بیش نیست .
شناسی فقط برای خداست و بس . –خود – ١٩٨
ی ابودی خ�تم م�علوم دنیوی بھ فنون و فنون بھ ھنرھا و ھنر ھا بھ بازی ھا و بازی ھا ب�ھ جن�ون و جن�ون ب�ھ ن� – ١٩٩
شود .
ارزش ھای دینی نمی بود حتی کافران نمی دانستند کھ چگونھ عمل کنند . اگر -٢٠٠
اگر آدمی از شکست فردا مھراسد ھمواره پیروز است . – ٢٠١
علم برای آن نیست کھ انسان را تواناتر نماید بلکھ او را در آنچھ کھ ھست بی نیاز نماید . – ٢٠٢
تھ است . از ھر چھ می ترسی در آن حقیقتی نھف – ٢٠٣
آنکھ از خود نومید است بھ غیر خودش امیدوارست . – ٢٠۴
آنکھ ھمھ چیز را از خدا می داند متکی بھ نفس تر است زیرا ذات نفس انسان خداست . – ٢٠۵
آنکھ قدر خویش را بداند بخل نمی ورزد. – ٢٠۶
خدا می نگرد انسان را و انسان می بیند جھان را . – ٢٠٧
می پرستند نھ خدا را .ھمھ خواستھ ھای خویش را ، انسان مخلص جز – ٢٠٨
آنکھ مھر و بخشش خدا را باور کند ھرگز گناه نمی کند . – ٢٠٩
آنچھ کھ تو را مأیوس می کند امید توست . – ٢١٠
آنکھ تو را دوست دارد بھ تو امر می کند ، خواھش نمی کند . – ٢١١
نمی کند اال اینکھ در خفا او را می فروشد .کافر با مؤمنی معاشرت – ٢١٢
شناسی است و آنکھ از شناخت خویش بیزارست عالجی جز مرگ ندارد . –عالج ھر مرضی در خود – ٢١٣
اگر نمی توانی خود را بشناسی اینست کھ مجالی برای اینکار نداری . – ٢١۴
انسانیت ، مخلوقیت خداست . – ٢١۵
و سس�تی مصادف است با کمال جھان . یعنی از چھارده قرن پیش جھان ھستی بھ سراش�یبی پی�ری ظھور اسالم – ٢١۶ و نیستی افتاده و رجعتش آغاز شده است بھ سر منزل خویش .
خدا در وجود انسان نور را با ظلمت آشنا می کند . انسانیت ھمین واقعھ است . – ٢١٧
یستی است . وجود انسان محل وحدت ھستی و ن – ٢١٨
حکومت ھر چھ منافق تر می شود مردم کافر تر می شوند . – ٢١٩
انسانیت حق خداست و خدا ، حق انسانیت است . – ٢٢٠
سر منشأ تفکیک ھا ، تفکیک خالق و مخلوق است : علت و معلول . – ٢٢١
تضاد با خویش است . ھر موجودی در کمال وحدت با خویش است اال انسان کھ در کمال – ٢٢٢
١٢
فحاشی جدی بھ خدا موجب نزدیکی بھ او ونماز سھوی موجب دوری از اوست . – ٢٢٣
ھمھ دعواھای بشر بر سر خداست . – ٢٢۴
قدرت انسانی در تنھائی او نھفتھ است . – ٢٢۵
در نزدیکترین حد انسان بھ خودش از خودش دور می شود . – ٢٢۶
سان از دلش برابر است با فاصلۀ زمین از آسمان ھفتم . فاصلۀ ان – ٢٢٧
از تو بھ تو نزدیکترست خداست .آنکھ – ٢٢٨
.استاگر بین انسان و خدا فرقی نباشد نابود می شود . وآنکھ از این نابودی نمی ھراسد خلیفۀ خد – ٢٢٩
آنچھ بر تو واجب است بر تو عمل می شود . – ٢٣٠
دا سخن نمی گویند اال اینکھ اشد کفر فھمیده می شود . مقربین بھ خ – ٢٣١
مرد حق می گوید : خدا حقش را بھ من وانھاد . نھ اینکھ : من خدا ھستم . – ٢٣٢
بر حق است و آنگھ گمان می برد کھ او خداست باطل است . » انا لحق « آنکھ می گوید : – ٢٣٣
خویش قرار داده است و این مقام عشق خداست بھ انسان . خداوند حق انسان را برتر از حق – ٢٣۴
آنکھ با خدای خود عشق ورزی کرده باشد مقام عبودیت را ترجیح می دھد تا مقام خدائیت . – ٢٣۵
جاودانگی یک صفت است در انسان نھ مجموعھ ای از وقایع در بستر بی پایان زمان . – ٢٣۶
است از جملھ خود زمان . ھر چھ شمردنی است مردنی – ٢٣٧
زمان ، فاصلۀ بین دو نبودن است و مکان ، سنجش و درک این فاصلھ است . – ٢٣٨
بگذرد بخود می آید . » خود«آنکھ از – ٢٣٩
علم ، تجدید خاطره است و این تجدید خاطره چھارده قرن است کھ آغاز شده است . – ٢۴٠
ل ب�ھ ھ قاب�ل انتق�ان�انبیاء و اولی�اء ب�ھ جنب�ھ ھ�ائی از عل�م دس�ت م�ی یافتن�د ک�ھ آن ھ�م قبل از اسالم فقط برخی از – ٢۴١
م ق�ی چ�ھ عل�ودیگران بود و نھ چنین اجازه ای وجود داشت . از اسالم بھ این طرف کسب علم ھمگ�انی ش�د چ�ھ عل�م حقی دنیوی .
انسان حافظۀ جھان است . – ٢۴٢
اولین وادی معرفت ، حیرت است . – ٢۴٣
عالم ھستی ھمواره بھ انسانھاصبر اجباری القاء می کند . – ٢۴۴
سیر ورود بھ عرصۀ قیامت است . ، سیر تنھائی – ٢۴۵
اگر ھا تکرار خطاھا ھستند نھ بررسی خطاھا . – ٢۴۶
گناه کردن رنج کشیدن است از دست خویش وگناه نکردن رنج کشیدن است از دست دیگران . – ٢۴٧
. شناسی ، خدا شناسی نیست بلکھ شناخت کسی است کھ تو را بھ تو می شناساند . شناخت رب –خود – ٢۴٨
١٣
» . خود«است و جانشین رب بر جای » خود«شناسی ، انحالل –کمال خود – ٢۴٩
تو خالق توست . مربی – ٢۵٠
راه یکی است . اشتباھات فقط در روش است . – ٢۵١
ق . این حبر است قین ، بھ حق رسیدن است و کمال حق ، از حق خویش سبقت گرفتن است و امر کردنکمال ی – ٢۵٢
مقا م علی است .
کمال امر کردن ، نظر کردن است و متحول نمودن . – ٢۵٣
د ھ��م خداس��ت . انس��ان موج��و ظ��اھر انس��ان خداس��ت ب��اطن انس��ان ھ��م خداس��ت و حائ��ل ب��ین ظ��اھر و ب��اطن او – ٢۵۴ . گریستدی
آنچھ کھ نیستی ، نیستی توست و بھ ھستی خویش نمی رسی مگر اینکھ در این نیستی گام نھی . – ٢۵۵
خداست . خلیفۀ خدا شدن انسان ھمان خلیفۀ انسان شدن – ٢۵۶
آنکھ حکومت را مقصر می داند دروغگوترین جاھالن است . – ٢۵٧
ترین امیدواران است . آنکھ بھ حکومت امید دارد بدبخت – ٢۵٨
.ھر چھ خدا را توصیف کنیم از آن برتر است و ھر چھ انسان را توصیف کنیم از آن پست تر است – ٢۵٩
ان ت�ر م ان�دکی انس�اگر ھمۀ صفات خدا را از او مبرا نمائیم خداتر می شود و اگر ھمھ صفاتش را بھ انسان ب�دھی – ٢۶٠ نمی شود .
اخالق انسان کامل و خلیفۀ خداست . اخالق خدا ھمان – ٢۶١
می�ع جخ�دا آن اس�ت ک�ھ از ج�امع جمی�ع ص�فات خ�ویش برت�ر اس�ت و اخ�الق انس�ان آن اس�ت ک�ھ از ج�امع اخالق – ٢۶٢
صفات خویش پست تر است . آن مھتری ھمین کھتری است .
ورت و ن واس�طھ اس�ت ک�ھ ص�ھر موجودی کامل است در خویش اال انسان کھ نقص عالم ھستی است و ای�ن ب�دا – ٢۶٣ روح خداست ولی خدا نیست و مخلوق اوست .
دل ، دریچھ ای بھ سمت روح است از این دریچھ باید پرید . – ٢۶۴
شناسی را نشناسد . –محالست کسی خود را بشناسد ولی یک انسان خود – ٢۶۵
ھمھ متوجھ عارف ھستند و عارف متوجۀ خداست . – ٢۶۶
ر دربارۀ خدا ، تو را بھ خدا نمی رساند بلکھ بھ خودت نزدیکتر می کند . تفک – ٢۶٧
کسی کھ در ھمین دنیا امیدی بھ دیدار خدا نداشتھ باشد مشرک است . – ٢۶٨
کسی کھ خدا را بھ غیر از طریق علی می شناسد منافق است . – ٢۶٩
ینس�ت ک�ھ ت م�ی ب�رد انمی تواند . تظاھر می کن�د ک�ھ دارد ل�ذ کافر ھمواره تالش می کند تا از دنیا لذت ببرد ولی – ٢٧٠
ھر کافری منافق ھم است و حتی در کفرش نمی تواند یکدست باشد .
عاشق دیدار خدا ، معصوم است . – ٢٧١
کسی کھ عاشق دیدار با خدا نیست عبادتش ریا و خدمتش خیانت است . – ٢٧٢
١٤
کت آتش است با پشم . معاشرت عاشق و کافر ، مشار – ٢٧٣
سلمانند . شرک و کفر و نفاق و ایمان ، روش ھای مسلمانی است . حدود چھارده قرن است کھ ھمھ بشریت م – ٢٧۴
خدا با ھمھ معتدل است و بر ھیچکس آسانتر یا سخت تر از دیگری نگرفتھ است . – ٢٧۵
ش آنھاست . نچھ کھ عذاب مؤمنان بھ نظر می آید عیآنچھ کھ عیش کفار بھ نظر می آید عذاب آنھاست و آ – ٢٧۶
جوانان عاشق پیران موحدند . – ٢٧٧
آنکھ کافران ستمگر را مورد انتقاد و بررسی قرار می دھد منافق است . – ٢٧٨
اگر عاشق حق ، بھ بشری اظھار عالقھ نماید او را عاشق خود می کند . – ٢٧٩
گونھ اند . ھمھ عاشقان خدا ، علی – ٢٨٠
ھ ک�ل س�رگردانند عاشق خدا ھستند منتھی فقط انگشت شماری می دانند ولی اکثرا نمی دانند و بھ ھمین دلی� ھمھ – ٢٨١
اصال چھ می خواھند .
بزرگترین خدمت بھ دیگری آنست کھ او را بھ خودش بشناسانی . – ٢٨٢
ھر حقیقتی کھ تو را مغرور سازد فھم نشده است . – ٢٨٣
ھمھ مشکالت بیرونی یک انسان در درون او قابل حل ھستند . – ٢٨۴
آنکھ خود را نشناخت اصال زندگی نکرده است . – ٢٨۵
خودشناسی ، اصلی ترین وظیفۀ انسان است . – ٢٨۶
ی رف مدر روابط مشکلی نیست بلکھ در ضوابط مشکل است و ھمواره روابط است کھ مشکالت ضوابط را برط – ٢٨٧ کند .
ھر چھ قوانین بیشتر می شود کمتر کفایت می کند . – ٢٨٨
ھر چھ دموکراسی فراھم تر می شود دیکتاتوری محکمتر می شود . – ٢٨٩
دموکراسی سلطنتی است کھ اشتباھات و خیانتھایش بر عھدۀ مردم است نھ حکومت . – ٢٩٠
ست کھ با زر خرید و فروش می شود . زور کھ بھ تزویر بیامیزد محصولش دموکراسی ا – ٢٩١
نظامھای سلطنتی حاصل جھل سالطین بود . – ٢٩٢
آنان کھ کمتر اعتماد دارند بیشتر رأی اعتماد می دھند تا رسوا نشوند . – ٢٩٣
قضاوت در مرحلۀ نھائی امری دل بخواھی است . – ٢٩۴
قھر حاکم است . نیاز بھ تصویب قانونی جدید وجود دارد ھر کجا کھ – ٢٩۵
ھر کجا کھ زور وارد شود زر را بھ حکومت می رساند و تزویر را تعلیم می دھد . – ٢٩۶
بھ زور تعلیم دادن ، علم را در وجود فرد سرکوب نمودن است . – ٢٩٧
عشق بھ علم ، عشق بھ رھائی است . – ٢٩٨
١٥
ه می شود . در تعلیم اجباری ، علم جباریت است کھ آموزش داد – ٢٩٩
پیروزی ای کھ در ھر جنگی بھ دست می آید در ھمان جنگ بھ مصرف رسیده است . – ٣٠٠
آنکھ از حق خود می گذرد مظھر حقوق ھمگان می شود . – ٣٠١
د . نارش می کننآنکھ علیرغم میل دیگران بھ نفعشان مبارزه می کند در پایان مبارزه اگر بر کنار نرود بر ک – ٣٠٢
ت . ھر حکومتی ، عریانی نفس مردم آن است . اگر ھر حکومتی پلید تر از مردم آن است عجیب نیس – ٣٠٣
ھستی . ،تو ھرگز بھ آرمان نھائی خود نمی رسی ولی برای آرمان خود زندگی می کنی پس تو برای نیستی – ٣٠۴
شتھ شود کائنات فرو می پاشد . آسمان ، طاق ضد زلزلھ جھان ھستی است چون این طاق بردا – ٣٠۵
.آنچھ کھ کائنات نامیده می شود فقط طبقۀ اول جھان است و شش طبقۀ فوقانی دیگر وجود دارد – ٣٠۶
دوگانگی ھمان تردد بین آری و نھ می باشد . – ٣٠٧
س�تی ھم�ھ نک�ھ جھ�ان ھھمۀ اشتباھات و جھل تو از آنست کھ جھان را از دی�د نیازھ�ای خ�ود م�ی نگ�ری . ح�ال آ – ٣٠٨
نیازھایت را برآورده ساختھ است پس جھان را باید از دید تشکر و شناخت بنگری .
آنکھ خود را شناخت بی نیاز شد . – ٣٠٩
م خب�ر آوران خبری دیگر م�ی ب�ود ب�از ھ�وجود تو کانون اخبار عالم است در بیرون از تو ھیچ خبری نیست اگر – ٣١٠ می آمدند (انبیاء) .
رای ب�در ھر لحظھ ای و در ھر حال یک بار نیس�ت م�ی ش�وی و ب�از ب�ھ گون�ھ ای ن�و ھس�ت م�ی ش�وی . مج�الی – ٣١١ » . حال«شناسی نیست مگر در -خود
ش�دن ھر بار کھ ب�ھ گذش�تۀ خ�ویش نظ�ر م�ی کن�ی ب�ھ گون�ۀ دیگ�رش م�ی فھم�ی . زی�را ھم�واره در ح�ال دگرگ�ون – ٣١٢
ال نظر کن .ھستی . پس بھ دگرگونی خویشتن در ح
با علی معرفت نفس عملی ، امکان پذیر شد . – ٣١٣
آنکھ می بیند فریاد نمی زند بلکھ خموش است . – ٣١۴
میل بھ مخدرات میل آگاھانھ بھ زنجیر کردن خویش است . – ٣١۵
معتاد یک زنجیری است کھ زنجیرش را دوست می دارد . – ٣١۶
خویشتن است . میل بھ گناه تنبیھ کردن – ٣١٧
اجر ھر عملی در خود آن عمل است نھ در بیرون از آن . – ٣١٨
ک�ھ ب�ھ روز قلبی آن عمل ھر عملی بھ واسطۀ ھمان عمل و در خود آن عمل بی حساب می شود و می ماند نیت – ٣١٩ قیامت موکول می شود .
اینک�ھ دم�ی ھرگ�ز از خ�ودش راض�ی نم�ی ش�ود اال ھیچ تالشی وجود ندارد اال ب�رای راض�ی ش�دن از خ�ویش . وآ – ٣٢٠
دست از این تالش بردارد .
ند و از ای�نآنکھ از خود راضی است خداست و خلیفۀ خدا . کافران فقط تظاھر می کنند ک�ھ از خ�ود راض�ی ھس�ت – ٣٢١ تظاھر عذاب می کشند .
١٦
دوست نمی داری کسی را اال اینکھ کمالش را می بینی . – ٣٢٢
و .شستیز با ھر حقیقتی تو را مستھلک و خستھ می کند و آنگاه تسلیمش می شوی پس بی ستیز تسلیم – ٣٢٣
پس این توئی کھ نو می شوی . شناختن ھر چیزی نو کردن آن چیز است در خویش . – ٣٢۴
ای�ن عل�وم علم�ایدادی کھ بر اساس انکار خداست و برای ھمین اس�ت ک�ھ ارعلوم دنیوی قرار دادی ھستند . قر – ٣٢۵ ھمگی کافرند و بزرگترین خادمان کفر .
در عشق بھ ھر چیز و کسی ھمان می شوی بی آنکھ خودت متوجھ باشی . – ٣٢۶
گفتن آسان تر است از نگفتن و نگفتن رضایت بخش تر است از گفتن . – ٣٢٧
اضی باشی . رھمواره از نتایج اعمال خود این ارادۀ تو نیست کھ بر تو حکم می راند اگر چنین باشد باید – ٣٢٨
می کنی آنچھ نمی کنی و نمی کنی آنچھ می کنی . تو ضد خویشی . – ٣٢٩
از عدالت اجتماعی لذت نمی بری اگر می بردی می دیدی . – ٣٣٠
تا زمانیکھ از چیزی نفعی می بری از آن رھائی نداری . – ٣٣١
خواستی باشی و می خواھی نباشی . در ھمھ حال آن ھستی کھ می – ٣٣٢
آنگاه کھ از خودت خستھ شدی بیدار می شوی . – ٣٣٣
ھیچ نبردی حیرت آورتر از نبرد عاشق با معشوق نیست . – ٣٣۴
یا خواب می بینی بیداری یا در بیداری خواب می بینی . – ٣٣۵
د دارد . این دو مرحلھ در ھر لحظھ ای نیز وجوو مرحلھ دارد : از خود رفتن و بھ خود آمدن . د زندگی – ٣٣۶
عارف مقیم بر مرز ھستی و نیستی است . – ٣٣٧
. اسبھ نیستشود پس عمر تو قابل مح در ھر دم و باز دمی ھمھ عمر گذشتھ ات یک بار دیگر در تو تکرار می – ٣٣٨
انسان جوان ترین و پیر ترین مخلوق عالم ھستی است . – ٣٣٩
ر چھ بیشتر تالش می کنی کھ صادق تر باشی ریاکارتر می شوی . ھ – ٣۴٠
تا راضی بھ مردن نشوی نمی میری . – ٣۴١
ھر انسانی یک موجود کامل و بی ھمتاست . اگر این حقیقت را دریابد رستگارست . – ٣۴٢
بدی آنست کھ بدی می بینی . – ٣۴٣
یاد مرده داللت دارد بر زنده بودنش . – ٣۴۴
آنکھ ھنوز برای خود دشمنی سراغ دارد کامل نیست . – ٣۴۵
بازیگری انسان عصیان اوست بر علیھ آرمانھای خویش . – ٣۴۶
نصیحت کردن دیگری نبرد با خویش است . – ٣۴٧
.» خوبی ، خوب است ولی چون قابل اجرا نیست پس بد است « کافر چنین می گوید : – ٣۴٨
١٧
ع ناموفقی از راستی است . دروغگوئی دفا – ٣۴٩
عمر اھل معرفت نفس بیشتر است از مجموع عمر ھمھ انسانھای زمان او . – ٣۵٠
خموشی تیری است در تاریکی کھ بھ ھدف می خورد . – ٣۵١
کامل بودن ، کمال را دیدن است . – ٣۵٢
آنکھ بین حقیقت و واقعیت فرق می گذارد ریاکارست . – ٣۵٣
تفسیر قرآن بی خاصیت ترین تفاسیر است . – ٣۵۴
جھان در ھر آن تأویل و تصدیق نوینی از قرآن است . – ٣۵۵
ناکامترین تالش ، ریاست . – ٣۵۶
حاذق ترین طبیب خود مرض است . – ٣۵٧
طبیب بی ایمان امراض را تقویت و منتشر می کند . – ٣۵٨
ذا موعظ�ھ و ار شد و زان پ�س ھ�ر کس�ی ب�ر نی�ت اعم�ال خ�ود آگ�اه و بیناس�ت ل�با ظھور اسالم فطرت بشریت بید – ٣۵٩
ر س�ت ت�ا ظھ�وتبلیغ دین اثری ندارد . ختم نب�وت ھ�م از ھم�ین روس�ت . پ�س دوران خ�تم نب�وت دوران خموش�ی مؤمن�ان ا .مصداق این امر است جھانی خلیفۀ خدا . علی حجت این امر است و غیبت امام زمان
سالمی کاشفان حقیقت ختم نبوت و داعیان خموشی ھستند . عرفای ا –٣۶٠
گرفت . نشر دین خدا شمشیر در دستو احیاء ایعلی (ع) اولین و آخرین کسی در تاریخ بشر بود کھ بر – ٣۶١
سنت مؤمنان حقیقی در دوران غیبت امام زمان ، ھمان سنت اصحاب کھف است . – ٣۶٢
ت اصحاب کھف است کھ بسترش ایمان است و لحافش عمل صالح است متکایش حق اسمعرفت نفس چون غار – ٣۶٣
و خوابش صبر است .
از خدا بخواه کھ بھ دلت ایمان بخشد اگر پاسخی نیافتی از مؤمنی بخواه . – ٣۶۴
ھر کلمھ ای با ھر آھنگی معنائی دگر دارد . – ٣۶۵
راست در دنیا . انسان کھ خالص شد . از ھر مسئولیتی مب – ٣۶۶
ھویت ھر چیزی و ھر کسی اویت آن است نھ منیت و نھ توئیت . – ٣۶٧
ھر چیزی ھمان نیستی است کھ در تجسد آمده است . – ٢۶٨
انسان خدائی است کھ جسمانیت یافتھ است . – ٢۶٩
عارف انسانی است کھ بر خدائیت خویش واقف گشتھ است . – ٣٧٠
نیت انسان عامل دوری و نزدیکی است . جسما – ٣٧١
ھم�ان ھمھ چیز در نفس محلول است و ب�ا معرف�ت رس�وب م�ی کن�د و از نف�س ج�دا ش�ده و دی�ده م�ی ش�ود . ای�ن – ٣٧٢ تزکیھ نفس است .
آنچھ در مقابل تو جلوه می کند نفس توست . – ٣٧٣
١٨
انسان مخلص (عارف) از چشم خدا ، بشر را می بیند . – ٣٧۴
تو نفس خویش ھستی در بی معرفتی و شاھد بر نفسی از معرفت . – ٣٧۵
خموشی صادق ، خلع سالح کاذب است . – ٣٧۶
یا نیستی یا دو تا ھستی . – ٣٧٧
دوگانگی اھل معرفت یگانھ عمل می کند و یگانگی جاھل دوگانھ عمل می کند . – ٣٧٨
. دوگانگی وضعیتی گذراست بین دو یگانگی – ٣٧٩
کافران انسان صادق را جاھل می خوانند و منافقان او را ساحر می نامند . – ٣٨٠
شناسی در زن ھمانا مرد شناسی است . –نخستین مرحلۀ خود – ٣٨١
ا ب�ھ کل�ی انسان بھ محض اینکھ برای اولین ب�ار متوج�ۀ خ�ودش م�ی ش�ود و م�ی خواھ�د خ�ود را بشناس�د خ�ود ر – ٣٨٢
غریب می یابد . موجودی بیگانھ و
خودشناسی ھر کسی شناخت کسی است کھ اورا بھ خودشناسی کشانیده است . اولین مرحلۀ – ٣٨٣
کافر با اھل معرفت کھ بنشیند منافق می شود . – ٣٨۴
کفائی است . –شناسی ، خود –در ھمھ حال میزان خود – ٣٨۵
ی شوی و مردم از تو شاکی تر می شوند . ھر چھ خدا از تو راضی تر می شود تنھا تر م – ٣٨۶
آنکھ ھمواره خود را جاھل می بیند یا مواجھ با انسان عارفی است و یا مواجھ با خدا . – ٣٨٧
در ھر تجربھ ای کل تجربۀ عمر گذشتھ ات را تجربھ می کنی . – ٣٨٨
سمت علم ، جمال پروردگار است . – ٣٨٩
ۀ ذھن کاری نیست . علم حقیقی را با حافظ – ٣٩٠
حافظۀ ذھن ، دنیا پرستی ذھن است . – ٣٩١
جسم عالم حقیقی ، علم انتشار می دھد . – ٣٩٢
ی و ب�ھ عق�ب م� ھر جا کھ اھل معرفتی باشد مردم بر علیھ او متحد می شوند . ن�ور ، ت�اریکی را منق�بض نم�وده – ٣٩٣ راند .
ی خاصیت است . آنچھ قابل حفظ کردن است مرده و ب – ٣٩۴
اگر چنین نمی بودی چنان نمی خواستی . تا زمانیکھ چنان می خواھی چنین ھستی . – ٣٩۵
حدس و احتمال ھرگز بھ حقیقتی راه نمی برد . – ٣٩۶
آنچھ کھ ھستی ، تو را بھ آنچھ کھ نیستی می کشاند . – ٣٩٧
ابی . یچون بھ معجزه ایمان نداری ھرگز نجات نمی در ھمھ حال در انتظار معجزه ھستی تا نجات یابی – ٣٩٨
کافر ، رسوائی را دوست می دارد زیرا حجتی جز مردم ندارد . – ٣٩٩
١٩
کامپیوتر ، گوسالۀ سامری قرن بیستم است . – ۴٠٠
بین انسان و آرمانش بی ایمانی است کھ فاصلھ می اندازد . – ۴٠١
نومیدی . ر کمال ایمان یعنی امید بھ خویشتن د – ۴٠٢
یأس از ھر چیزی نزدیکترین حد آن چیز است . – ۴٠٣
یأس ، نشانۀ تزکیۀ نفس است باالجبار . – ۴٠۴
تن . معرفت نفس دو جنبھ دارد : از نگاه نیستی بر ھستی نگریستن و از نگاه ھستی بر نیستی نگریس – ۴٠۵
شغول نگریستن است بھ تو . یا تو مشغول نگریستن بر خدا ھستی یا خدا م – ۴٠۶
حد ھر چیزی خداست و ھیچ چیز نیست کھ حدی داشتھ باشد . – ۴٠٧
ب��از در چ��ون و چ��را خس��تھ م��ی ش��وی و در اوج خس��تگی تس��لیم م��ی ش��وی و در اوج تس��لیم خ��دا را م��ی بین��ی و – ۴٠٨
شروع بھ چون و چرا می کنی .
و روبرو می کند . ھر بن بستی آئینھ ای است کھ تو را با ت – ۴٠٩
در ھر شکستی کھ خدا را شاھد بگیری پیروز می شوی . – ۴١٠
در تجزیۀ ھر واقعیتی آن واقعیت تحلیل می رود و گم می شود . – ۴١١
در ھر چیزی کھ نشان و شباھتی می بینی آن چیز را نمی بینی . – ۴١٢
است . شناختی کھ بر اساس شباھت ھا باشد گمراه کننده – ۴١٣
بی صبری بزرگترین پشیمانی است . – ۴١۴
اگر آدمی بداند کھ خواه ناخواه تمکین می کند ، صبور می شود . – ۴١۵
آنچھ سھوی شود حاصلی معکوس دارد . – ۴١۶
عکس ھر چیزی ھمان چیزاست منھای خواصی کھ انتظار می رفت . – ۴١٧
ناکامی ، گشایش است . – ۴١٨
جود انسان مخلص ، قامت قیامت است . و – ۴١٩
در اوج یأس نیز طلب کن کھ اینست مطلوب . – ۴٢٠
آنچھ کالم حق را ثقیل می نماید ناباوری است . – ۴٢١
رنگ آمیزی شده است . انتظارات تو جھل – ۴٢٢
تا تسلیم واقعیتی نشوی آن را فھم نمی کنی . – ۴٢٣
د نیستی بلکھ اموال تو مالک توست . تو مالک اموال خو – ۴٢۴
پاک باشد اندیشھ فحاشی می کند و زبان رسوا می سازد و اعمال مجازات می کند . نا دل کھ – ۴٢۵
٢٠
ستمگر فقط در زجر کشیدن است کھ دوام می یابد . – ۴٢۶
نان بی حیلھ راز سالمت است . – ۴٢٧
من نیز بیشتر می شود و امنیت کمتر . دش ،ھر چھ ابزار دفاع بیشتر می شود – ۴٢٨
ھر چھ امکانات بیشتر می شود امکان کمتر می شود . – ۴٢٩
آنکھ بھ طلسم معتقد است عقل و ایمانش زائل شده است . – ۴٣٠
س را بھ عزلت دعوت می کند . فحقیقت ، ن – ۴٣١
خدا تو را یاری می دھد . یستی کھ ن ھستی خدا را یاری دھی در آنچھ کھ اگر در آنچھ – ۴٣٢
یاری کردن خدا ، خدا را معرفی کردن است . – ۴٣٣
معرفی کردن خدا ، مدد نخواستن از غیر خداست . – ۴٣۴
مدد نخواستن از غیر خدا ھمانا پاک و بی نیاز شدن است از آنچھ کھ ھستی . – ۴٣۵
. یعنی بھ جای خدا در میان خلق بودن . یاری کردن خدا ، وقف تمامیت خویش است برای خدا – ۴٣۶
میزان باور تو دربارۀ ھمھ چیزھا یکسان است . – ۴٣٧
در ھر سخنی کھ می گوئی تمامیت خویش را استخراج می کنی . – ۴٣٨
فرمان نبری کسی خالصانھ فرمانت نمی برد .تا خالصانھ – ۴٣٩
نمی داند ، صدق است .کافر تنھا چیزی را کھ ھرگز بھ صالح خود – ۴۴٠
آنکھ بی چون و چرا عمل می کند منحصر بھ فرد عمل می کند . – ۴۴١
منحصر بھ فرد بودن ، جوھرۀ ھر آرمان است . – ۴۴٢
نمی کند. ھمھ اکتشافات و اختراعات مادی بشر اتفاقی بوده است . آیا این امر بر جھل بنیادی کفایت – ۴۴٣
فھم نکنی در جھل قرار داری . تا فھمیدن خویش را – ۴۴۴
عقل نوری است کھ انسان را در کسب معرفت ھدایت می کند . – ۴۴۵
ر اس�ت و ب�ا جھان ، امر خداست کھ بر حق او قرار گرفتھ است و با رحمتش توسعھ می یابد و بر ع�دلش اس�توا – ۴۴۶ علمش نظم می یابد .
اعتراف گیری از ریاکاران است .وجود یک صادق در جامعھ بھ مثابۀ کارخانۀ – ۴۴٧
آنکھ آگاھانھ دین خدا را بھ بازی ھوس می گیرد بازیچۀ عزیزان خویش می شود . – ۴۴٨
آنکھ بھ مؤمنی تکبر می کند بھ خدا تکبرش بیشتر است . – ۴۴٩
ین تنھا راھی است کھ جز با عالقھ و اختیار کسی واردش نمی شود . د - ۴۵٠
علم را دریاب کالمش تو را عالم نمی کند .دل اھل – ۴۵١
عارف دور اندیش نیست حال اندیش است . – ۴۵٢
٢١
تنھا ارزش علوم دنیوی آنست کھ انسان را از دنیا نومید سازد . – ۴۵٣
را ھم می فھمد . فھمیدن یک امر فطری است . را بفھمد فھمیدن » امر«کسی کھ – ۴۵۴
بلکھ علوم تجزیھ کردن است . . علوم دنیوی اجزاء نیست – ۴۵۵
یترین چن�ین آنکھ در مقابل علوم و فنون دنیوی احساس حقارت می کند از حیوانات ھ�م پس�ت ت�ر اس�ت زی�را ع�ال – ۴۵۶
ھنری در نزد حیوانات است .
ت م�یز مب�ادردانشمندان علوم دنیوی تا چیزی را ن�ابود نکنن�د نم�ی شناس�ند و چ�ون ش�ناختند ب�ھ ن�ابودی آن چی� – ۴۵٧ کنند .
ت ل از حیوان�انخستین مقصد رشد برای انسان بھ خود آمده ، رسیدن بھ شعور حیوانی است . زیرا انس�ان جاھ� – ۴۵٨
ھم پائین تر است .
ایمان زمینۀ رشد است نھ خود رشد . – ۴۵٩
مؤمن است کھ از خویش حرکت دارد مابقی بھ زور کشیده می شوند . فقط – ۴۶٠
در تنھائی کامل ، قیامت کبری بر پا می شود . – ۴۶١
کسی کھ با مردم کھ آشکارند صادق نباشد با خدا نمی تواند صادق باشد . – ۴۶٢
تشخیص فقر واقعی از فقر ریائی ، رضاست . – ۴۶٣
. تنھاس�ت ال ترس ، یعنی ترس از تنھا شدن . و انسان ھم در درون خویش و ھم در واقعیت زندگی بیرون�ی عم� – ۴۶۴ پس ترس از تنھا شدن کھ منشأ ھمھ ترس ھاست نشانۀ جھل او دربارۀ خویشتن است .
دوستی با اھل صدق نبرد است با ریاکاران . – ۴۶۵
شناسی جز بھ آنچھ کھ ھستی دست نمی یابی . –در کمال خود – ۴۶۶
آنچھ کھ ھستی ھمان آرمان و بھشت گمشدۀ توست . – ۴۶٧
ز ھمھ صفات بھ یک میزان بھره مندی . ا – ۴۶٨
امر کردن دعوت بھ دوستی است . – ۴۶٩
آنکھ بھ دوست خویش خیانت می کند خود را اسیر و او را آزاد می سازد . – ۴٧٠
یده ای . دبر ناگوارترین وقایع بیدار می شوی ولی باز سعی می کنی بھ خواب بروی و باور کنی کھ خواب – ۴٧١
خلص است و این حاصل ارادت خالصانۀ انسان است بھ خدا . مخداوند مرید انسان – ۴٧٢
انسان یا باید مراد باشد یا مرید در غیر این حالت تباه می شود و بھ ھدر می رود . – ۴٧٣
عقل معاش را ھم کسی دارد کھ عقل معاد داشتھ باشد . – ۴٧۴
و بازدمی زنده شود و بمیرد . نفس باید چنان لطیف گردد کھ در ھر دم – ۴٧۵
آنکھ دلش تشنۀ نماز است دائم الصلوة است . – ۴٧۶
ة است . انسان مخلص دائم الصلو – ۴٧٧
٢٢
آخرت ھر چیز و کسی اشد دنیای اوست . – ۴٧٨
زمین ، آرمان کائنات است . – ۴٧٩
یر کند .خورشید بھ زمین می تابد تا جمال انسان کامل را بر ماه تصو – ۴٨٠
روبروی ھر صورتی ، صورتی دیگر قرار دارد کھ مماس بر آن است . – ۴٨١
فقط خداست کھ سخن می گوید پس دروغی گفتھ نمی شود . – ۴٨٢
می خواھد کالم خدا را تحریف کند ولی نمی تواند .آدم دروغگو کسی است کھ – ۴٨٣
سخن بگوید و در میان حرفش نمی دود . راستگو کسی است کھ خاموش می ماند تا خدا – ۴٨۴
درستکار کسی است کھ آرام می نشیند تا خدا عمل کند . – ۴٨۵
از ھر کسی ، بی ریا مدد بجوئی تو را مدد می دھد . – ۴٨۶
وست بدارد .آنگاه کھ بر دشمن فائق آمدی او را دوست می داری پس از او عذر خواھی کن تا او ھم تو را د – ۴٨٧
خدا عمل می کند در تو و تو معترضی . – ۴٨٨
بزرگترین وظیفھ انسان آنست کھ وظیفۀ انسان را بشناسد . – ۴٨٩
انسان وظیفھ و کاری جز شکر و پرستش خدا ندارد جز این ھمھ از جھل و بیھودگی اوست . – ۴٩٠
دارد . آنکھ یک بار نشانۀ حق را دید و آن را پیروی نکرد دیگر آسودگی ن – ۴٩١
انسان فقط یک ھفتم جھان را می بیند و در شش ھفتم دیگرش محو است . – ۴٩٢
جوانترین موجود در ظاھر پیرترین موجود در باطن است . – ۴٩٣
رین و ج��وانترین و پیرت��رین ک��رۀ کائن��ات زم��ین اس��ت و ج��وانترین و پیرت��رین موج��ودش انس��ان اس��ت و ج��وانت – ۴٩۴
خداست . پیرترین انسان ، خلیفۀ
در وضعیت تحمیلی و اجباری بھ حوزۀ جدیدی از اختیار می رسی . – ۴٩۵
مالک دوستی کافران نیازست و مالک دوستی مؤمنان بی نیازی است . – ۴٩۶
سوء تفاھم ھا از شباھت ھاست . – ۴٩٧
ست . وقت ظھورش ھمسن خداانسان فقط چھار روز از خدا جوانتر است و علی دو روز . وحضرت مھدی بھ – ۴٩٨
خدا ، جوان مطلق است . – ۴٩٩
جوانتر می ش�ود و ت�ا ل�ب گ�ور ھ�م عاش�ق اس�ت ب�ر ھم�ھ چی�ز و ھم�ھ ھ خدا نزدیکتر می شود از سر شوق آنکھ ب -۵٠٠ کس .
عرش خدا بر آب قرار دارد . ھمین آب زمینی . – ۵٠١
حال آماده این دیدار باش . زمان ، تو را بھ سوی خدا می برد پس در ھمھ – ۵٠٢
ت . جھان برون در درون انسان بھ زمان تعبیر می شود . درک تو از زمان ھمان درک تو از مکان اس – ۵٠٣
٢٣
تفکر دربارۀ عظمت خدا ، حقارت ھا را از میان می برد و حسد را پاک می کند . – ۵٠۴
ینکھ مخلوق او ھستی . تفکر دربارۀ وجود خدا ، تو را شاد می کند از ا – ۵٠۵
از مشاھدۀ خداست کھ پیر می شوی . از مشاھدۀ جوانی او . – ۵٠۶
آثار پیری بر جسم انسان ناشی از حضور جوان مطلقی است در وجود آدمی . – ۵٠٧
یاد جوانی ، یاد خداست . – ۵٠٨
پیری غرق در جوانی است . – ۵٠٩
تن جای پای حرکت روح است . – ۵١٠
فقط آنکھ حبیب توست طبیب توست . – ۵١١
ھر کھ بھ خدا نیازمند شد از غیر او بی نیاز شد . – ۵١٢
آموختھ است . –آموختھ ، خدا –خود – ۵١٣
دوست تو نزدیکترین کس بھ خداست . – ۵١۴
کم مشتری ترین علمھا ، معرفت نفس است . – ۵١۵
مجنون است . آنکھ میلی بھ شناخت خویش ندارد – ۵١۶
پایدارترین توانائی از معرفت نفس است . – ۵١٧
بھر چھ عادت می کنی از آن بیگانھ می شوی . – ۵١٨
حجاب بین دانائی و توانائی ات خودت ھستی . – ۵١٩
آنکھ تن را می شناسد روح را باور می کند . – ۵٢٠
بین جسم و روح ، نفس حائل است . – ۵٢١
ل بودن نفس بین جسم و روح رنج می آورد و حائل نبودنش نابودی . حائ – ۵٢٢
نفس باید آنقدر رقیق و زالل شود کھ نقش روح بر جسم ھویدا گردد . – ۵٢٣
دم و بازدم نشان دخول و خروج روح است در تن . – ۵٢۴
حرکتی در درون و برون تو وجود ندارد اال حرکت روح . – ۵٢۵
مان قبض شدن کامل نفس است بر نقطۀ دل کھ منظر خداست . مردن ھ – ۵٢۶
چشم مرده مات می ماند بر چشم خدا . واز شرم خاک می شود . – ۵٢٧
قلب نور تاریک است و قلب تاریکی منور است . – ۵٢٨
مرگ ، کمال ترس است در دنیا . و نابودی ، کمال ترس است در آخرت . – ۵٢٩
ا از مرگ بترسد در آخرت بھ نابودی می رود . آنکھ در دنی – ۵٣٠
٢٤
با واقعۀ مرگ ، ذرات وجود بھ سجده می رود و دائم السجود می شود . – ۵٣١
در نزد خدا ھیچکس برتر از دیگری نیست . – ۵٣٢
کافران و منافقان در اسالم گم شده ھستند و فقط مؤمنان بر اسالم اشراف دارند . – ۵٣٣
نسان اول و آخر اوست در این جھان و توجھ بھ دل توجھ بھ مبدأ و معاد است . دل ا – ۵٣۴
حاصل ھر جمعی یک است . – ۵٣۵
در ھر اندیشھ ای ، اندیشۀ برتری نھفتھ است پس در ھیچ اندیشھ ای نمانید . – ۵٣۶
می کند . ھم ھست کھ پرواز یکاکثرا کشیده می شوند و اندکی راه می روند و انگشت شماری می دوند و ی – ۵٣٧
کمال اندیشھ ، نبرد با اندیشیدن است . – ۵٣٨
تا بھ کسی امر نکنی او را نخواھی شناخت . – ۵٣٩
آنکھ یک نفر را دوست دارد ھمھ را بھ نسبت دوست دارد . – ۵۴٠
ھیچکس در سرنوشت نھائی تو اثری ندارد . – ۵۴١
دیگری حساب پس نمی دھد . ھیچکس برای بدبخت شدن – ۵۴٢
تفکر در مھر پروردگار تفکر در ھمھ صفات اوست . – ۵۴٣
پیامبر بھ معراج نرفت مگر برای آشنا شدن با خلیفۀ خدا از طریق خود خدا . – ۵۴۴
معراج پیامبر و روز غدیر خم نقطۀ عطف کل عالم ھستی و تاریخ بشر است . – ۵۴۵
ط است در تاریخ زمان . و بھ ھمین دلیل اسالم دین وسط است . روز غدیر روز وس – ۵۴۶
از نخستین روز خلقت تا غدیر خم مساوی است با از روز غدیر خم تا قیامت کبری . – ۵۴٧
غدیر نقطۀ رجعت جھان است بھ سوی خالق . و آغاز قیامت پنجاه ھزار سالھ است . – ۵۴٨
و عشاق او . معرفی نامۀ خلفای خدا .علی است نامۀ کل قرآن معرفی – ۵۴٩
شد کھ برتر از جنت است و جایگاه عرفاست . پا، روز غدیر خم بررضوان – ۵۵٠
تظاھر بھ احکام دین اگر برای نفع دنیوی نباشد ایمان می آورد . – ۵۵١
رین نیست . با ظھور اسالم و کمال آن یعنی روز غدیر ، دنیا حتی لحظھ ای بھ کام بشر شی – ۵۵٢
وجود خلیفۀ خدا بر روی زمین ھیچ عزت و لذتی برای مشرکین باقی نمی گذارد . – ۵۵٣
شناسی است . –نترسیدن از مرگ و رغبت بھ آن یکی از نشانھ ھای خود – ۵۵۴
تنھا چیزی است کھ ھر چھ از او فاصلھ می گیری بیشتر می شناسی . » خود« - ۵۵۵
از خود فاصلھ گرفت . ۀ عمل نکردن بھ خواھش ھای خود می توان فقط بھ واسط – ۵۵۶
٢٥
باشی ک�ھ آن ھرگز نمی توانی بھ ضد خواستۀ خود عمل کنی مگر اینکھ با ضد خواستۀ خویش بھ توافق رسیده – ۵۵٧ ھم باز خواستۀ تو شده است . پس ھیچکس بھ واسطۀ خودش نمی تواند متقی شود .
شناسی . ببی و بی چون و چرا از انسان مخلص می توانی از خود فاصلھ بگیری و خود را فقط در پیروی قل – ۵۵٨
م�ک نم�ود در کبزرگترین خدمت مؤمن بھ کافر این است کھ از او فاصلھ بگیرد ولی ھر گاه درمانده ش�د و طل�ب – ۵۵٩
حد توان بھ او یاری کند .
و بھ خدمت آن در نیامد امید رستگاری دارد .در قرن حاضر آنکھ تکنولوژی را جدی نگرفت – ۵۶٠
آنچھ نابود شدنی است باور شدنی نیست . – ۵۶١
است . » خود«پاک شدن از » خود«دیدن – ۵۶٢
حق یقین یافتن ، بھ طور آشکار ادا نمودن آن چیزی است کھ بھ آن یقین یافتھ ای . – ۵۶٣
م�ل عق عل�م ، نکن�ی آن عل�م در ت�و ج�اری نم�ی ش�ود و عالم�ت نم�ی کن�د . وح� تا حق علمی را کھ یافتھ ای ادا – ۵۶۴ کردن است بھ آن .
ایران ، مھد اولین و آخرین ظھور توحید است . – ۵۶۵
است .» حال«آنچھ تو را مضطرب می سازد غفلت از – ۵۶۶
مرده ھا زندگی می کنند . ت می کنند و برخی از زنده ھا باسبرخی از مرده ھا با زنده ھا زی – ۵۶٧
، یاد خداست .» حال«از نشانھ ھای بزرگ اقامت در – ۵۶٨
تا ذخیره برای فردا می کنی و نان دیروز را می خوری در حال مقامی نداری . – ۵۶٩
مقیم حال باش تا بی حال نباشی . – ۵٧٠
ھ مربی اش خداست . کمربی تو یا خداست یا کسی است – ۵٧١
خواھش ھایت از آن تو نیست لذا ھرگز تو را بھ کام نمی رساند . – ۵٧٢
در وادی معرفت نفس حتی ابلیس ھم یک خدمتگزار صدیق است . – ۵٧٣
تو در پشت خواھش ھایت پنھانی . – ۵٧۴
نخستین وادی خودشناسی سراسر ابلیس شناسی است . – ۵٧۵
نچھ نیستی تا باشی آنچھ ھستی . ت . مباش آنیست و خدا ھس» خود« - ۵٧۶
جان ھستی تفصیل انسان است و انسان خالصۀ جھان است . – ۵٧٧
تو خود نیستی خدا ھستی . از خدائی خود بپرھیز تا خدا را بیابی : تقوی . – ۵٧٨
.صراط المستقیم ھمان رضوان خداست و راه اصحاب اعراف است و مرز بین بھشت و دوزخ است – ۵٧٩
عرفا دستگاه خالفت الھی بر روی زمین ھستند کھ در رأس آن امام زمان قرار دارد . – ۵٨٠
شناسی است . –گامھای راه رفتن در صراط المستقیم ھمانا خود – ۵٨١
بر صراط المستقیم ھیچکس تنھا نیست ھمھ دوتائی ھستند . – ۵٨٢
٢٦
شناسی راه دوستی است . –خود – ۵٨٣
شناسی ھمان آداب عشق ورزی است . –د آداب خو – ۵٨۴
دل تو محل نزول ارادۀ خداست . پس در آنچھ کھ می کنی رضای خدا حاصل است نھ رضای تو . – ۵٨۵
مکرھ�ایش وابل�یس را مراق�ب ب�ودن اس�ت رو در روی خود بودن و یک لحظھ از خود غافل نبودن ھمان مرتب�ا – ۵٨۶
را خنثی نمودن .
دلت را ببرد دلش را خدا برده است . دلبر تو ولی امر خداست . ھر کھ – ۵٨٧
ن ب�ھ دیگ�رانزیاد خوردن تن را بیمار می کند . زیاد حرف زدن اث�ر کالم�ت را ض�عیف م�ی کن�د . زی�اد فک�ر ک�رد – ۵٨٨ عقل را زائل می کند . زیاد خواستن دل را تاریک می کند و زیاد عمر کردن حیات را فقیر می کند.
ھر کسی را در چشمھایش تماشا کن . – ۵٨٩
وقتی گمراه می شوی اسیر شمارش و محاسبھ می گردی . – ۵٩٠
آفت تفکر ، قیاس است . – ۵٩١
آفت دوستی ، انتظار است . – ۵٩٢
در شمارش ، عقل کند و جھل تند می گردد . – ۵٩٣
.ارقام ھر چھ بزرگتر باشند غیر واقعی ترند – ۵٩۴
بھ خودی خود با ھیچ زشتی خود نمی توانی بجنگی مگر آنکھ ریاکار می شوی . – ۵٩۵
د . با چشم سر و علوم دنیوی حداکثر فقط یک ھفتم جھان و یک ھفتم ھر چیزی دیده و فھمیده می شو – ۵٩۶
لحظھ ای با اھل ایمان نشستن برتر است از یک عمر دویدن . – ۵٩٧
یزی در حالیکھ ھمھ راه ھا بھ گور وارد می شود . بھ کجا می گر – ۵٩٨
ی ا خ�دا ش�اد م�ب�اگر دنیا با ھمھ محتویاتش یکجا بھ انسان داده شود لحظ�ھ ای دل�ش را ش�اد نم�ی کن�د . دل فق�ط – ۵٩٩
شود زیرا خانۀ اوست .
قر و بیماری و بی کسی سھ رحمت خاص خدا بر اھل معرفت نفس است . ف -۶٠٠
خود را بشناسد چون از شرخود ایمن است . من می تواند فقط مؤ – ۶٠١
.ل خدائیانسانی و د ل حیوانی ، دلدل انسان نیز انواع دارد : دل فلزی ، دل سنگی ، دل خاکی ، دل گیاھی ، د – ۶٠٢
قدرت و حرکت و حس و فھمی وجود ندارد اال بھ واسطۀ مالئک . – ۶٠٣
ھیچ قیمتی ترکش نمی کند . آنکھ دوست را یافت بھ – ۶٠۴
دل انسان گلوگاه نور و ظلمت و مرز جسم و روح است . – ۶٠۵
گناه و ثواب ھر عملی در نیت آن است نھ در شکل آن . – ۶٠۶
بھ میزانی کھ در وجود خود نقب می زنی در باطن ھر چیزی و کل جھان رخنھ می کنی . – ۶٠٧
٢٧
شناسی حاصل است محکوم بھ باطل شدن است . –طریق خود ھر شناختی کھ بھ غیر از – ۶٠٨
ھر عملی کھ بھ نیت ارضای خویش انجام گیرد گناه است . – ۶٠٩
عاشق نبودن گناھکار بودن است . – ۶١٠
عشق کھ بھ میان آید ھمھ آرمان ھا پوچی اش آشکار می شود . – ۶١١
م نبود و خلقت ھم نبود . اگر گناه نبود نبوت ھم نبود ومعرفت ھ – ۶١٢
توبھ کردن از گناه با خبر شدن از خویش است و این جوھرۀ نبوت است . –۶١٣
توبھ کردن شناختن خویش است و فاصلھ گرفتن از خویش . – ۶١۴
کافر در خویش گم است . – ۶١۵
بزرگترین توبھ ، توبھ از خویش است . – ۶١۶
ھش خویش است ولی توبھ را شکستن ھمانا شکستن خویش است . توبھ کردن ، شکستن خوا – ۶١٧
. خلصی ب�دھیو خود را تحویل دوست مآنقدر باید توبھ کنی و توبھ ات شکستھ شود تا نومید شوی از خویش . – ۶١٨ این است توبۀ کامل .
دگی خود و ارادۀ خدا را می شناسی . ادر توبھ کردن است کھ بی ار – ۶١٩
اس�ت سان نھ جسم خویش است و نھ روح خویش بلکھ قلب خویش است . جسم امانت خداست و روح ام�ر خدان – ۶٢٠
و قلب خانۀ خداست .
ذھن انسان سالن امتحان خداست و ابلیس از طرف خدا ممتحن است . – ۶٢١
ینس�ت جھ�اد اده ش�وی : باید از ذھن بگریزی و بھ دل پناه ببری یعن�ی از دس�ت ابل�یس بگری�زی و ب�ھ خ�دا پناھن� – ۶٢٢ افضل . وآنگاه باید از خدا بپرھیزی و بھ دوست خدا تسلیم شوی : اینست جھاد اکبر .
م را اگ�ر م�را دوس�ت داری دوس��ت«ھ�ر کس�ی خل�وص دوس�ت را امتح�ان م�ی کن�د و خ��دا چن�ین امتح�ان م�ی کن�د : – ۶٢٣
د شد . ھ ابلیس در آن مردود شد و مطرواین ھمان امتحانی بود ک.» دوست بدار من نیاز بھ دوستی تو ندارم
ی کند . خدا ھمھ مخلوقاتش را بھ دوستان خویش سپرده است و خود بر عرش نشستھ و این واقعھ را سیر م – ۶٢۴
فقط مؤمنان مستحق رحمت و مھر خدا ھستند زیرا جز خدا کسی ندارند . – ۶٢۵
س) .(ختم نبوت ) و آغاز ھجرت بھ درون (معرفت نف اسالم دو معنا دارد : پایان اخبار از بیرون – ۶٢۶
اشتنی ترین دانسان رستگار نمی شود مگر اینکھ دوست داشتنی ترین چیزش را در راه خدا انفاق کند و دوست – ۶٢٧ین ب�نفاق خالء او عارف کسی است کھ وجودش را تماما انفاق کرده است . وبا این چیز انسان وجود خود انسان است .
ت نی�ا و آخ�ردبھشت و دوزخ و خالء بین ھستی و نیستی و خالء بین خالق و مخلوق را پر ک�رده اس�ت و نی�ز خ�الء ب�ین را و ظاھر و باطن را .
صراط المستقیم وجود عارف (انسان مخلص) است . – ۶٢٨
سالم کردن تعظیم کردن بھ خداست . – ۶٢٩
اسالم عمل خداست . – ۶٣٠
ای کائنات جز زمین نھ قطره ای آب است نھ اثری از حیات و نھ موجود با شعوری . در ھیچ ج – ۶٣١
٢٨
مسلمانی یعنی تقلید کردن از خدا . – ۶٣٢
در تقلید کردن از کسی حتی شبیھ آن چیز ھم نمی شوی بلکھ بندۀ آن چیز می شوی . – ۶٣٣
است . تقلید از کسی نشانۀ ایمان بھ او نیست بلکھ نشانۀ مکر – ۶٣۴
عالم ھستی در تقلید از خداست کھ ھست . – ۶٣۵
مؤمن فقط از خدا تقلید می کند . – ۶٣۶
ان است . خدا را بھ واسطۀ صفات او پرستش کردن شرک است . خدا را بھ واسطۀ اسماء او پرستش کردن ایم – ۶٣٧
خدا را بھ واسطۀ ذات او پرستیدن اخالص است .
با خدا . اند ست اال بھ ذات . و ھمھ در ذرات یگانھشبیھ شدن محال – ۶٣٨
اگر صفات از وجود تفریق شود ذات بھ دست نمی آید بلکھ پوچی حاصل می آید . – ۶٣٩
خدا ھمان ذات اوست . تیگانھ دیدن صفا – ۶۴٠
ر است . ، کاف» ھر چھ ھست خداست «آنکھ بین موجودات عالم فرقی می بیند و باز می گوید : – ۶۴١
.ھر چھ ھست سمت خداست و کل عالم ھستی سمت ھستی خداست – ۶۴٢
عالم ملکوت و جبروت و الھوت ھمھ مراتب وجود است بر روی زمین . مراتب عالم ھستی است . – ۶۴٣
ت . ، روح واقعیت اس» باید« - ۶۴۴
ر موجودات محیط بر آنھاست .ھر موجودی روح دارد . روح انسان محاط در اوست و روح سائ – ۶۴۵
اینکھ ھر چیزی را چیز واحدی می بینی داللت دارد بر احاطھ خدا بر ھر چیزی . – ۶۴۶
دا می ل از چشم خنگریستن دو کیفیت دارد : نگریستن از دیدگاه آنچھ کھ ھست و آنچھ باید باشد . در نگرش او – ۶۴٧ بینی و در نگرش دوم از چشم خودت .
آنچھ کھ ھست خداست و آنچھ کھ باید باشد انسان است . – ۶۴٨
.اھر نمودنظبا ظھور اسالم ، جھان آغاز بھ ظھور نموده است و شروع کرده است باطن خود را – ۶۴٩
ھ نس�ت ک�ھ ھ�ر چ�اسالم دین آخر زمان است . با اسالم ، زمان بھ آخر رسید و بھ سمت اولش رجعت م�ی کن�د ای – ۶۵٠
نی بنظر می آید کھ بار دوم است . کھ می بی
را و دوم�ی ت��و دان�ائی ت�و ی��ا حاص�ل مش��اھدۀ توس�ت ی��ا مش�اھدۀ دیگ��ران . اول�ی ت��و را بین�اتر و توان��اتر م�ی کن��د – ۶۵١ ناتوان ترو کورتر .
آرمان ، واقعیتی است کھ وجود دارد و جز باچشم دل دیده نمی شود . – ۶۵٢
تن و روح نیز شناختھ می شود . چون نفس شناختھ شود – ۶۵٣
اعمال حواس پنجگانھ مراتب لمس کردن است و کمال لمس کردن دیدن است . – ۶۵۴
عملکرد حواس پنجگانھ را ذھن درک می کند و دل می بیند و باور می کند . – ۶۵۵
٢٩
ی اس�ت و اینص�ورت شکس�ت حتم�با دنیا پرستان نمی ت�وان ب�ھ وس�یلۀ ابزارھ�ای دنی�وی مب�ارزه ک�رد و در غی�ر – ۶۵۶ تسلیم آنھا می شوی .
ر ست . دل ک�افاادراک حسی و ادراک قلبی ھر دو بھ ذھن می رسد و در آنجا تطبیق می شود و این ھمان تفکر – ۶۵٧
آنچھ رک و باوردمرده است لذا کافر با تفکر بیگانھ است او فقط بھ طور یک طرفھ دچار حدس و خیاالت است . وبرای کھ می یابد و تجربھ می کند ھیچ محک مسلمی ندارد و لذا ھمواره در تردید است .
کف�ر و وھر ذره و عضوی از وجود انسان ب�رای خ�ود مغ�زی دارد ، قلب�ی دارد ، ح�واس و اعض�اء و شخص�یت – ۶۵٨
م�ی دا زیس�تخ�ودش متح� ایمان و علم و جھل و دنیا و آخرتی دارد . در ھر انسانی ب�ی نھای�ت انس�ان دیگ�ر درس�ت مث�ل کنند .
ایمان زنده و بینا نباشد حافظھ ھم تاریک می شود و می میرد .دل کھ بھ نور – ۶۵٩
اھل معرفت ھر بار کھ بھ خاطره ای رجوع می کند حقیقتی جدید کشف می کند . – ۶۶٠
ی ی دھ�د و ب�رادیدی از او را نشان م�برای انسان اھل معرفت ، حافظھ چون آئینھ ای ایست کھ ھر بار سیمای ج – ۶۶١
انسان جاھل حافظھ چون کتاب لغت معنی است کھ او را از کشف معانی جدید باز می دارد.
حافظۀ آدم دروغگو بھ او دروغ می گوید . – ۶۶٢
انباشتن حافظھ از علم دیگران تفکر را از میان می برد . – ۶۶٣
کار بھ او ریا می کنند و او را فریب می دھند . اعضاء و جوارح و حواس یک آدم ریا – ۶۶۴
کافر ھمواره سعی می کند از نظر خودش پنھان بماند . – ۶۶۵
سر چشمۀ ھمھ افکارھا ھمانا افکار تنھائی خویش است . – ۶۶۶
تن آدمی در ھمھ حال مسلمان است و بھ امر خدا عمل می کند . – ۶۶٧
ت بھ سوی خدا و بیدار شدن بازگشتن است بھ سوی خود .بھ خواب رفتن سفر کردن اس – ۶۶٨
شب زنده داری مؤمن ، شھادت است . – ۶۶٩
ج ھم�ان ق�اب قوس�ین و لحظ�ۀ مع�رام�رز س�یاھی و س�پیدی ص�بح شب زن�ده داری اھ�ل معرف�ت ، ع�روج اس�ت و – ۶٧٠ . است
شناسی است کھ مردم را می شناسد . –خود فقط – ۶٧١
در بیان باور و اثبات نمی شود . ، ی ھیچ اعتقاد – ۶٧٢
شناسی یکی از راھھای سعادت نیست بلکھ تنھا راه سعادت است . –خود – ۶٧٣
د ، اعض�اء و شناسی : زندگی را قوت و برکت می بخشد ، دل را دلیر م�ی کن�د ، فک�ر را محک�م م�ی نمای� –خود – ۶٧۴
را جل�و م�ی زداید و وجود را تش�نۀ دی�دار خ�دا نم�وده و قیام�تجوارح و حواس را مطیع صاحبش می کند ، ترس را می اندازد .
ش�د و در م�ؤمن اگ�ر بتوان�د ص�بور بازندگی یک مؤمن با ھمسری کافر مثل لھ شدن است بین دو س�نگ آس�یاب . – ۶٧۵
ایمانش محکم بماند بھتر است و گرنھ باید جدا شود .
ز ھزار مرد کافر برتر است . زن چون بھ معرفت نفس برسد در دلیری ا – ۶٧۶
٣٠
ترس�یدن از تفکر جدی دربارۀ مرگ خویش یک سوم ایمان را فراھم م�ی آورد . و ب�اور ک�ردن م�رگ خ�ویش و ن – ۶٧٧س�ت و ھ�ر ن از دنیاآن دو سوم ایمان را و مردن قبل از مرگ ، ایمان را کامل می کن�د . ایم�ان کام�ل ب�ی نی�از و پ�اک ش�د
آنچھ در اوست .
صدقھ دادن از ھر چیزی ، مصرف صادقانھ آن چیز را موجب می شود . – ۶٧٨
فقیر ترین زن و شوھر تاریخ بشر ، علی و فاطمھ ھستند . – ۶٧٩
آنکھ روزی از دست مردم می خورد نمی تواند راست بگوید . – ۶٨٠
ان حج�ت و ب�رای مخلص�ان و عارف�کتاب قرآن برای منافقان ذلت و رسوائی اس�ت و ب�رای مؤمن�ان رحم�ت اس�ت – ۶٨١ است .
فاطمھ ھمان نھر آبی است کھ بھشت از آن خرم است . – ۶٨٢
خواند . فاطمھ فطرت انسان است و محمد جمال فطرت است و این است کھ محمد ، فاطمھ را مادر خود می – ۶٨٣
ای عارفان است . علی ھمھ یاران خود را ز فاطمھ مست می کند . فاطمھ یار اسطوره – ۶٨۴
فاطمھ آخرین و کاملترین جمال دل انسان است . – ۶٨۵
م�ی اش�تھ باش�د ندفاطمھ مادر انسانیت است و علی پدر انسانیت است . ھ�ر ک�ھ قلب�ا پ�در و م�ادر خ�ود را دوس�ت – ۶٨۶
تواند علی و فاطمھ را دوست نداشتھ باشد .
آنکھ نمی بیند حدس می زند . – ۶٨٧
نشانۀ مرگ دل ، حرص است . – ۶٨٨
آئینھ اھل معرفت ، صورت دوست مخلص است . – ۶٨٩
ی بش�ر نخستین تالش بشر ، مشغول ک�ردن خ�ویش اس�ت : یعن�ی خ�ود را بیخ�ود نم�ودن . و ت�اریخ پیش�رفت م�اد – ۶٩٠ ھمان سیر اختراع مشغولیات است .
ه و ارزان بازی ھاست . کودک�ان ب�ا اس�باب ب�ازی ھ�ای کوچ�ک و س�ادفرق کافران و کودکان فقط در نوع اسباب – ۶٩١
بازی می کنند و کافران با اسباب بازی ھای بزرگ و پیچیده و گرانقیمت .
نیس�ت ک�ھ سلطۀ جنون آمیز طنز و ھزل و ھجو بر فرھنگ تمدن معاصر جھان نشانھ آنست کھ دیگ�ر بش�ر ک�افر – ۶٩٢ یچۀ ابزارھا شده است .با ابزارھا بازی می کند بلکھ باز
. انسان ھمواره پائین تر از چیزی است کھ می پرستد . پول پرست از فلز و کاغذ ھم پست تر است – ۶٩٣
آنکھ تکنولوژی را جدی گرفتھ است خودش را بھ شوخی می گیرد . – ۶٩۴
شده است . الب ریزی یست بلکھ ظلمتی است کھ در کلمات قآنچھ بر زبان می آید علم ن – ۶٩۵
باسواد، سیاه خوان است . – ۶٩۶
معانی ، پرتو افکن ظلمت است از دریچۀ شکل کلمات . – ۶٩٧
ظلمت بھ منطق کلمات سخن می گوید . – ۶٩٨
اگر حادثھ ای واقعا قابل پیش بینی می بود نیاز بھ پیش بینی نمی بود . – ۶٩٩
٣١
س�ئولیت را از مسئولیت اعمال خ�ویش مب�را نمای�د ول�ی ب�ھ ط�ور ناخواس�تھ ماھد بھ واسطۀ تقلید خود مقلد می خو -٧٠٠ اعمال دیگری را بر عھده می گیرد .
بیان منطقی بھ طور منطقی گمراھی را تأئید می کند . – ٧٠١
بارزترین ویژگی کالم خدا و مردان حق غیر منطقی بودن است نھ ضد منطقی بودن . – ٧٠٢
ھمواره رفتاری ضد منطقی دارد . آدم منطقی – ٧٠٣
غیر منطقی ترین واقعھ ، عشق است . – ٧٠۴
اھل معرفت نفس منطق را در احاطھ خویش دارد و انسان جاھل در احاطۀ منطق است . – ٧٠۵
منطق ، روش استدالل ابلیس است . – ٧٠۶
جنون ، کمال منطق است و عشق ، کمال عقل است . – ٧٠٧
منطق ھمان روش سخن گفتن است ولی عقل روش دیدن است . – ٧٠٨
منطقی بودن یک چیز از ضد منطقی نبودن آنست . – ٧٠٩
سخن گفتن (منطق) مجادلھ کردن است . – ٧١٠
نکھ منطق قوی تری دارد سریع تر فریب می خورد . آ -٧١١
ھی . و اثب�ات چی�زی اس�ت ک�ھ نم�ی بین�ی و م�ی خ�واچیزی است کھ می بینی و نمی خ�واھی و یسخن گفتن ، نف – ٧١٢
ھ ک�م�ی بین�ی حاصلش اینست کھ از دست می دھی آنرا کھ می بینی و بدست می آوری آنچھ را کھ نمی بینی . وبا حی�رت آنچھ را کھ بھ دست آورده ای ھمان چیزی است کھ نمی خواستی . ولذا باز ھم مجبوری کھ سخن بگوئی .
خموشی بھ اندازۀ ھزار ساعت نطق می کنی . در ھر یک ساعت – ٧١٣
خموشی ، راه ورود بھ وادی ورای منطق است . در خموشی است کھ بر منطق مسلط می شوی . – ٧١۴
آنکھ در عشق بھ جنس مخالف حیا و پاکی پیشھ کند بھ حقیقت دین می رسد . – ٧١۵
آنکھ در عشق خیانت کند کافر می شود . – ٧١۶
خیل ، صرفھ جوئی در عمل است و پیشگیری از ضرر .ت – ٧١٧
عالم خیال ، عالم وصال یک جانبھ است . – ٧١٨
می کنی . اگر از تخیل خود جسورانھ بھره گیری از دنیا بی نیاز می شوی و در واقعیت عاقالنھ زندگی – ٧١٩
خیال تو ھمھ ناتوانیھایت را جبران می کند . – ٧٢٠
مخیلۀ قوی دارد ھرگز بھ مواد مستی زا مبتال نمی شود . آنکھ – ٧٢١
فاصلۀ بین خیال و واقعیت را شرم پر می کند . – ٧٢٢
شرم نشانۀ ترس از خویشتن است وبی شرمی نشانۀ ترس از دیگران . – ٧٢٣
ترس از خویشتن نشانۀ توانائی است . – ٧٢۴
٣٢
رای آنس�ت ک�ھکھ تو را آدم خوبی بدانند و آخرین دروغی کھ می گ�وئی ب� نخستین دروغی کھ گفتی برای آن بود – ٧٢۵ تو را جنایتکار ندانند . این است سیر تکامل دروغگوئی .
فروشی می کشاند از آن تو نیست . –عملی کھ تو را بھ بازار خود – ٧٢۶
خود را بھ مصرف خویش رسانیدن سرچشمۀ حرامھاست . – ٧٢٧
ذا از از خود فاصلھ می گیری و از دس�ترس خ�ود خ�ارج م�ی ش�وی و ب�ھ مص�رف خ�ود نم�ی رس�ی و ل�با یاد خدا – ٧٢٨
حرام اجتناب می کنی .
انسان بر خودش حرام است . – ٧٢٩
خواری است . –سر منشأ عذاب ھا و بیماری ھا و گرفتاری ھا ھمھ از خود – ٧٣٠
تو را از کالم حق ھرگز گریزی نیست . – ٧٣١
بھ باطل می گرائی و باطل از تو می گریزد . از حق می گریزی و حق تو را تعقیب می کند . – ٧٣٢
سخن حق تو را با منطق تو روبرو می کند . – ٧٣٣
سخن حق ، کافر را منافق و رسوا می کند و مؤمن را بھ اخالص می کشاند . – ٧٣۴
.خود قرار گیرد کل عالم بھ او رجوع می کند انسان مرکز جاذبھ عالم ھستی است اگر در محل – ٧٣۵
انسان را از خود گریزی نیست فقط می تواند با خود بجنگد و یا صلح کند . – ٧٣۶
ند . کآنکھ با خود می جنگد ھمواره بھ خود خیانت می کند آنکھ با خود در صلح است از خود حیا می – ٧٣٧
خدا را می یابی . اگر چشم از دست مردم بپوشی دست – ٧٣٨
با خود بنشین تا از خود برخیزی . – ٧٣٩
فروشانند . –جماعت موسوم بھ روشنفکران بدبخت ترین خود – ٧۴٠
جماعت موسوم بھ سلسلھ ھای درویشی اکثرا پلیدترین منافقانند . – ٧۴١
ی کشیده می شود . فروش –ھمھ مبارزات سیاسی بھ پوچی می رسد و در آنجا بھ سازش و خود – ٧۴٢
شناسی ریشھ ای ترین مبارزه بر علیھ جھل و ستم است . –خود – ٧۴٣
حامیان اصالت فریبکاری ھستند : فریب جمعی .» جامعھ«نظریھ ھای اصالت – ٧۴۴
ای ان ق�درتھفلسفھ می رسند و فالسفۀ جاھ�ل ب�رای دنی�ا پرس�تان موعظ�ھ م�ی کنن�د و ص�احب یفالسفۀ عاقل بھ نف – ٧۴۵ دنیوی را تطھیر می نمایند .
اعتقادی کھ حاصل معرفت نفس نباشد بھ صاحبش خیانت می کند . – ٧۴۶
تضاد فرد با جامعھ نشانۀ میل سلطھ گری فرد است بر جامعھ . – ٧۴٧
آنکھ از مردم بیزار است از آنھا گریزی ندارد . – ٧۴٨
حکوم�ت غیر مردمی در تاریخ حکومت پنج س�الھ عل�ی اس�ت ک�ھھمھ حکومت ھا مردمی ھستند تنھا حکومت – ٧۴٩
الھی بود .
٣٣
آنکھ روزی از دست ظالمان می خورد و از آنان بیزارست ، ظالمتر از آنھاست . – ٧۵٠
س�اد فشد زیرا او کسی کھ از فاسدان حمایت باطنی می کند از آنان بدتر است ھر چند کھ در فساد آنھا شریک نبا – ٧۵١ گتری را مد نظر دارد .بزر
رگت�ر م�ی علوم دنیوی و فنونش جز از طریق ظلم و تباھی حاصل نمی آی�د و محص�ولش ھ�م ب�ھ ظل�م و تب�اھی بز – ٧۵٢
انجامد .
ھر جنایتی از یک دروغ سرچشمھ می گیرد و ھر دروغی از یک اشتباه . – ٧۵٣
خموشی صادق موجب رسوائی کذاب است . – ٧۵۴
با توست پس چرا صبور و خموش نیستی . اگر حق – ٧۵۵
صدق ، ناب ترین رندی است . – ٧۵۶
دوست اگر دشمن شود ، دشمن ، دوست می شود . – ٧۵٧
کافر ھمواره دشمن دوست خویش است و حامی دشمنان خویش . – ٧۵٨
اگر مؤمنی از فتنۀ شھری بگریزد آن شھر بھ فتنھ اش مبتال می شود . – ٧۵٩
فروشی توست . –آرزوھا بازار خود – ٧۶٠
کافر ھرگز دوستی را نمی شناسد و نمی فھمد و باور ندارد . –٧۶١
آنکھ با افکار دیگران نان می خورد بھ قحطی دچار می شود . – ٧۶٢
تحصیل علم اگر برای تحصیل روزی باشد عقل بھ بطالت کشیده می شود . – ٧۶٣
را از ثروت بی نیاز می کند . علم حقیقی انسان – ٧۶۴
عالم حقیقی فقیر می شود و بھ فقرش مباھات می کند . – ٧۶۵
کسی کھ علم خود را می فروشد ایمانش از دست می رود . – ٧۶۶
آنکھ نانش در دست دیگران است عقل و ایمانش ھم در دست دیگران است . – ٧۶٧
زندانش می داند بھ آنھا خیانت می کند . آنکھ خود را روزی دھندۀ ھمسر و فر – ٧۶٨
آنکھ تالش می کند کھ خود را بھ دیگری بباوراند مجبور بھ دروغگوئی می شود . – ٧۶٩
فروشی است . –چاپلوسی رایج ترین نوع خود – ٧٧٠
فروشی ھا معاملھ با غیر خدا و غیر مؤمنان است . –سر چشمۀ ھمھ خود – ٧٧١
ا نشناسد خود فروشی می کند . آنکھ خود ر – ٧٧٢
مجددا بھ کفر نمی گراید اال بھ واسطۀ دل نکندن از نزدیکان کافر کیش . مؤمنی – ٧٧٣
سالی بھ سر می برد . کافر ھمیشھ در قحط – ٧٧۴
کامل شدن ، خالص شدن است از غیر خدا . – ٧٧۵
٣٤
انسان خالص شده فقط بھ کار خدا می آید و بس . – ٧٧۶
کفر ھرگز نمی تواند کامل باشد زیرا جوھره اش از انکار و ریاست . – ٧٧٧
عاقبت چون و چرائی ، تقلید کورکورانھ است . – ٧٧٨
ت ھی نکرده اس�معصوم کسی است کھ از گناه پاک شده باشد نھ اینکھ ھرگز گناھی نکرده باشد . آنکھ ھرگز گنا – ٧٧٩ فرشتھ است نھ انسان .
ا ب��رای نگی انس��ان از اینس��ت ک��ھ ذات��ا خ��وب اس��ت و م��ی دان��د ک��ھ خ��وب اس��ت ول��ی نم��ی توان��د خ��وبی اش ردوگ��ا – ٧٨٠
ت . فروشی و تظاھر اس –دیگران ظاھر و ثابت نماید تا جایزه بگیرد و تقدیر شود . پس دوگانگی از خود
ازند . و پرستش آن می پردکافران ھمواره آخرین وضعیت را وضعیت آخرین می دانند و لذا بھ تقویت – ٧٨١
ا قد م�ی کن�د ب�عقیده ، عقدی است کھ آدمی با خودش می بندد . چگونھ کسی کھ خود را نمی شناسد پیمانی منع – ٧٨٢ خودش مگر آنکھ ھمواره بھ خودش خیانت کند .
انسان فطرتا شھید مھرورزی خداست زیرا از پس مھر او بر نمی آید . – ٧٨٣
ز جنس نور است پس احساسی کور نیست . ایمان ا – ٧٨۴
آخرین پناھگاه مکر منافقان معانی عرفانی است . در این پناھگاه رسوا و نابود می شوند . – ٧٨۵
ک�ھ ند ت�ا ھفتم�یھر چیزی کھ ظاھر است ھفت معنا و باطن دارد کھ بھ ترتیب یکدیگر را نفی کرده و باال می رو – ٧٨۶
ین است . و حقیقت ظاھر نخستتصدیق
اھل ایمان از ھمھ فساد و امراض و خطرات بیرون کھ کافران گرفتارش ھستند مصون است . – ٧٨٧
ھر ھفتصد سال یک دور کامل تاریخ است . – ٧٨٨
کمال ایمان ، رھائی از قید مکان و زمان است . – ٧٨٩
علمی کھ بھ آرامش قلبی منجر نشود جھل مرکب است . – ٧٩٠
تا دل آرام نگیرد بینا نمی شود . – ٧٩١
بارزترین ویژگی اھل دنیا ، تکرار و عادت و رخوت است . – ٧٩٢
کافر ھمان منافق عریان است و منافق ھمان کافر پنھان است . – ٧٩٣
کفر کتمان نمودن است و نفاق کتمان نمودن این کتمان است . پس نفاق ھمان کفر مرکب است . – ٧٩۴
نی�ز در ومشرک کسی است کھ در ھیچ کاری و در ھیچ فکری نمی تواند یک نیت و مقصد واحدی داش�تھ باش�د – ٧٩۵ کل زندگی و ھمچنین در دین خدا . او ھم دنیا را می خواھد و ھم آخرت را .
آرمان کافر اینست کھ منافق باشد ولی منافعش او را وادار بھ رسوا کردن خویش می کند . – ٧٩۶
ص�ادق نم�ی من�افق نم�ی ش�ود مگ�ر در رابط�ۀ ب�ا دیگ�ران . و . وکافر نمی شود مگر در رابط�ھ ب�ا دیگ�ران کسی – ٧٩٧
شود مگر در رابطھ با دیگران .
شرک و کفر نوعی اعتقاد و فلسفھ نیست بلکھ جوھره ای است کھ در اعمال نھان است . – ٧٩٨
نام مدرن و محترمانھ ای است برای کفر . اھ مکاتب اصالت جامعھ و انواع سوسیالیزم – ٧٩٩
٣٥
اعد ا عمال جامعھ گرا و سوسیالیست ھستند منتھی ھنوز زمینھ را برای عدالت کامل اجتماعی مس�ھمھ حکومت ھ -٨٠٠ نمی دانند .
آوردن امکاناتی در جھت فریب جمعی است . مبارزه برای آزادی بیان مبارزه برای بدست – ٨٠١
ت و حقیق�ت رفت نفس با صد ت�ا انق�الب اجتم�اعی ھ�م منقل�ب نم�ی ش�ود زی�را او خ�ود کارخان�ۀ انق�الب اس�اھل مع – ٨٠٢
انقالب را می شناسد .
ان . ت برای کافراز غیبت امام زمان ھر تغییر حکومتی بھ مثابۀ بدتر شدن اوضاع است و این اجتناب ناپذیر اس – ٨٠٣
ن ز م�رگ پریش�ااز مرگ ایمن تر است و ھر کھ در این دنیا پریش�ان اس�ت بع�د آنکھ در این دنیا ایمن است بعد ا – ٨٠۴ تر است .
واقعھ کربال برای ھفتادو دو تن آن ناب ترین عیش ممکن بر روی زمین بود . – ٨٠۵
غرور چون جذام عقل را می خورد و وجود فرد را بھ تعفن می کشد . – ٨٠۶
ودن است . صبور بودن با خویش در صلح ب – ٨٠٧
برای ریاکاران رحمت خدا عذابی مضاعف است . – ٨٠٨
اگر بھ ناگاه تمامیت خود را ببینی لحظھ ای تاب ماندن نداری . – ٨٠٩
اکثریت ھر فرقھ ای غیر آنند کھ ادعا می کنند . – ٨١٠
اکثریت مردم ھمان آزادی واقعی است . ۀنجات از وسوس – ٨١١
گان زنجیری دروغ غیر مصلحتی می گویند و بھ ھمین دلیل زنجیری می شوند . فقط دیوان – ٨١٢
سبت بھ خویش است . منشأ ھر رنج و مرضی ، جھل ن – ٨١٣
حق ھر چیزی در فنای آن آشکار می شود . – ٨١۴
صاد اس�ت . قتروان شناسی است . ورشکستھ ترین علم ، ا، رنجورترین علم ، پزشکی است . دیوانھ ترین علم – ٨١۵
ن ازیچ�ھ ت�ریبباطل ترین علم ، حقوق است . مرده ترین علم ، زیست شناسی است . فرضی ترین علم ، فیزیک است . و علم ، ریاضیات است .
س�تگوئی را بزرگترین رنج دروغگو آنست کھ آن موقعی ھم کھ مجبور می شود راست بگوید نمی تواند زی�را را – ٨١۶
از یاد برده است .
بھشت و دوزخ جھان دوگانھ ای است برای انسان دوگانھ . – ٨١٧
دروغگو قادر نیست راست را باور کند . – ٨١٨
ار و ت�ن را دروغگوئی عقل را زائل ، حافظھ را مخدوش ، اعصاب را متشنج ، دل را تاری�ک ، ح�واس را خطاک� – ٨١٩ خستھ می کند و نھایتا وجود فرد را گم می نماید .
ھر کسی منطقی دارد و منطق دروغگو مصلحت است . – ٨٢٠
دروغ مصلحتی ھمان مصلحت دروغگوئی است . – ٨٢١
کمال دروغگو اینست کھ دروغ خودش را باور می کند . – ٨٢٢
دروغگوئی بارزترین نشانۀ کفر است . زیرا کفر یعنی پوشانیدن حقایق . – ٨٢٣
٣٦
ی کن�د و م�ی می کند زی�را خ�دا حق�ایق را آش�کار م�ی کن�د و دروغگ�و آن را کتم�ان م�دروغگو فقط با خدا ستیزه – ٨٢۴
پوشاند .
ی�د و خ�ود راھر کھ یک بار دروغ بگوید ھمیشھ دروغ م�ی گوی�د مگ�ر آنک�ھ آن دروغ اولی�ھ اش را اعت�راف نما – ٨٢۵ نجات دھد .
ھ م�ردم ارائ�ھ)ب�رای کن�ار گذاش�تن و کتم�ان عل�ی ب�تنھا منطقی کھ شورای سقیفھ (ابوبکر، عم�ر ، عثم�ان و ... – ٨٢۶
وس�یالیزم در سبود یعنی مصلحت جامعھ . ای�ن ش�ورا ، نخس�تین نطف�ۀ »مصلحت نظام«دادند و مردم ھم پذیرفتند منطق آن وتی گفتن�د اسالم بود ! حال آنکھ اعضای این شورای انقالبی (!) می دانس�تند ک�ھ دروغ م�ی گوین�د ول�ی دروغ مص�لح
ھم مصلحت مقام بود نھ نظام . مصلحت
ھیچکس بھ اندازۀ دروغگو نیازمند منطق نیست . – ٨٢٧
شود . آنکھ خود را خدا می داند و چون خدا مطلق پاک و خطا ناپذیر می بیند مجبور بھ دروغگوئی می – ٨٢٨
را از ھای آش�کار ش�ده اش دروغگو بھ واسطھ دروغش از ذات و شرافت انسانی خویش دفاع می کند و زشتی – ٨٢٩ گردد . زاینده میآن خود نمی داند و لذا انکار می کند ولی با این دفاع و انکار دچار عذاب ھائی جبران ناپذیر و ف
کسی کھ اعمال و ظواھر خود را زشت نبیند دروغ نمی گوید . – ٨٣٠
ی�ا رب�ھ دروغ و ھد این واقعیت را بپ�ذیرد ل�ذاانسان ، خدائی است کھ از مقام خویش عزل شده است . ونمی خوا – ٨٣١
مبتال می شود .
دروغ تو را کسی باور می کند کھ دروغش را باور کنی . – ٨٣٢
ھ ب�ا ک�ر خ�ودت گ�م ش�ده و عن�ان خ�ویش از دس�ت ب�دھی گن�اه اس�ت و آن اعم�الی را د ھر عملی کھ موج�ب گ�ردد – ٨٣٣ .دن خود مرتکب شوی گناه کبیره است مثل قمار و مستی آگاھی و عمد در جھت گم نمودن و بی اختیار کر
تی گن�اه عادت بھ ھر چیزی و کاری موجب سھوی شدن و گمشدگی و ب�ی ھ�ویتی انس�ان م�ی ش�ود . ل�ذا ھ�ر ع�اد – ٨٣۴
ی عملی است و بھ خود بازگشتن است . امحسوب می شود و ترک عادت ھمان تقو
. ی کھ بھ طور سھوی و از روی عادت باشد گناه محسوب می شودبرای اھل معرفت نفس ، دم و بازدم – ٨٣۵
خدا در وجود انسان از خدائیت خودش را معزول نموده است تا امتحان و شناختھ شود . – ٨٣۶
گناھی کھ رسوا شد در حوزۀ بخشش خدا قرار گرفتھ شده است . – ٨٣٧
وست و تو تد . گناھی کھ در مستی انجام دھی سزای مستی گناھی کھ با اکراه مرتکب می شوی بخشیده می شو – ٨٣٨ الصانھ . را خوار می کند ولی گناھی کھ با غرور و با برنامھ انجام می دھی بخشیده نمی شود اال با توبۀ خ
پذیرش مسئولیت گناھی کھ با اکراه مرتکب می شوی ، انسانیت تو و عشق تو بھ خداست . – ٨٣٩
ترین ایجاز خلقت است . غیر ممکن است کھ ممکن شده است . انسان بزرگ – ٨۴٠
ن ی را در می�اانسان خالص شده کسی است کھ با اینکھ خود را عاجز و جاھل مطلق می بیند ولی مسئولیت خدائ – ٨۴١
بشر پذیرفتھ است .
م�ل سی انسان کاوید . چنین کآنکھ بدی نمی بیند و زشتی نمی بیند و نقص و نادرستی نمی بیند دروغ ھم نمی گ – ٨۴٢ است .
ا ب�ا انسان کام�ل کس�ی اس�ت ک�ھ ب�ھ کم�ال عج�ز و فن�ای خ�ویش در مقاب�ل خ�دا معت�رف اس�ت و ای�ن وض�ع خ�ود ر – ٨۴٣
خشنودی برای رضای خدا پذیرفتھ و مسئولیت خود را ھم کامال بر عھده گرفتھ است .
٣٧
ئولیت خویش را پذیرفتھ است . جاھل کسی است کھ بدون آنکھ خود را بشناسد مس – ٨۴۴
و یرد ک�ھ خ�وبیھمھ اعمال خوب و بد انسان از خداست ولی نتیجۀ اعمال بھ انسان می رسد ولی انسان باید بپذ – ٨۴۵ ابد . رشد می ی بدی ای کھ بھ او می رسد از خود اوست و نھ خدا . بھ این ترتیب است کھ خدا تجربھ می شود و انسان
ائی ھ�م ھ�ھا از معرفت است و معرفت از انسان است پس انسانی کھ خ�ود را نم�ی شناس�د از ارزش ھمھ ارزش – ٨۴۶
. ازیچھ استبکھ بھ آن معتقد است بی خبر است و آن را نمی فھمد . پس ھر ارزشی کھ از معرفت نفس نباشد عقیم و
الصانھ بنگری خالص است . بھ ھر کھ خ - ٨۴٧
تائی آن چیز است . ش بر بیخالصانھ نگریستن نگر – ٨۴٨
بھ ھر گونھ بنگری ھمانگونھ نگریستھ می شوی و ھمانگونھ ھستی . – ٨۴٩
خدا منھای ھمھ صفاتش مساوی است با انسان منھای ھمھ صفاتش . – ٨۵٠
عقل بی درنگ می تازد و چون و چرا رنگ می بازد .در عشق ، – ٨۵١
ر و دروغ وک�اناسند ولی از آنچھ کھ ھستند نفرت دارند و ھمین امر موجب اھمھ خود را بھ خودی خود می شن – ٨۵٢ عذاب می شود .
انسان کافر عمرش سھ بخش است : بخش اول صرف خوشبخت کردن خویش می شود بخش دوم ص�رف ی�افتن – ٨۵٣
معنای خوشبختی و بخش سوم صرف تظاھر بھ خوشبختی .
ستند .بنده مخلص خداست کافران فقط تظاھر می کنند کھ از خود راضی ھراضی ھمان –انسان از خود – ٨۵۴
استقالل ھمان شناخت و مشاھدۀ بی تائی خویش است . – ٨۵۵
احساس اسارت از شباھت ھاست . – ٨۵۶
علوم دنیوی دلھره زاست و فنونش غارتگر است و ھنرش جنون است و عاقبتش نابودی . – ٨۵٧
اعت ، باور کردن خویش است . عالی ترین شج – ٨۵٨
شیطان نخست تو را بیم می دھد و سپس بیمھ می کند و آنگاه بھ دنبال خود می کشاند . – ٨۵٩
ا کسی را دوست نداشتھ باشی نمی شناسی و تا کسی را نشناسی دوست نمی داری . ت -٨۶٠
م ھ�ب�رای دروغ خ�ود مص�لحت و منطق�ی ھنگامیکھ دروغی می گوئی شیطان ب�ھ ت�و نزدی�ک م�ی ش�ود وقت�ی ک�ھ – ٨۶١ب�ھ ص�ورت یافتی تو را لمس می کند و آنگاه کھ از خود راضی شدی بھ درونت وارد می شود . زان پ�س ش�یطان ھس�تی
آدمی .
فقط در دوستی با کسی کھ خود را باور دارد می توانی خود را باور کنی . – ٨۶٢
شیفتگی است . –، خود شناسی –ھر راھی خطری دارد و خطر خود – ٨۶٣
انسان خالص شده چریک فدائی خداست . – ٨۶۴
. مرگ یرد و یا باا عشق پایان می گچون و چرا در ھر موضوعی پایانی دارد اال چون و چرا در دین خدا کھ یا ب – ٨۶۵
آنکھ در ھمھ حال از نان و جان خود ایمن است عاشق است . – ٨۶۶
ئولیت ھستی را پذیرفتھ ای . اینست انسان .تو نیستی . و مس – ٨۶٧
٣٨
ناکامیھای تو در رابطۀ با دیگران است . تو بھ خودی خود ناکام نمی شوی . – ٨۶٨
آنکھ مورد خیانتی قرار می گیرد شامل رحمت خاص خدا شده است . – ٨۶٩
ھر چھ بیان خالصھ تر می شود بھ اخالص نزدیکتر است . – ٨٧٠
ذا فت�ھ اس�ت و ل�ل معرفت نفس می تواند حقایق قرآن را دریابد زیرا خ�ود را ش�ناختھ و از خ�ود فاص�لھ گرفقط اھ – ٨٧١ تفسیر بھ رأی نمی کند .
خلقت مقامی است کھ انسان جوھره و مقصود و معنای آن است . – ٨٧٢
آخر ھر چیزی از اولش آمده است . – ٨٧٣
دد . شوند و ھر صفتی در حد کمال خود دو تا صفت متضاد می گر دو صفت متضاد در حد کمال یکی می – ٨٧۴
بھ ھر صفتی کھ مخاطب می شوی ھستی و نیستی . – ٨٧۵
تو ھمواره دوتائی : یکی مجبورست و دیگری مختار . یکی مفعول است و دیگری فاعل . – ٨٧۶
کمال خالق بودن ، خلق خویشتن است . – ٨٧٧
ن ، خالق بودن است . کمال مخلوق بود – ٨٧٨
وس��یلۀ خ�دا را ب�ھ وس�یلۀ مخلوق�ات م�ی شناس��ی و مخلوق�ات را ب�ھ وس�یلۀ خ�دا م��ی شناس�ی . ول�ی خ�ودت را ب�ھ – ٨٧٩
دوست می شناسی .
میل بھ فنا شدن ، یقین است بھ بقای جاودانھ . – ٨٨٠
. نسان و خداستادلیل یگانگی اراده این احتمال بودن و نبودن و احتمال شدن یا نشدن ھمواره یکسان است و – ٨٨١
ھمھ حق پرستان و مخلصان زنده ھستند و با دوستان خود معاشرت دارند . – ٨٨٢
در رابطھ با ھر کسی بھ بن بست رسیدی یا آن را قطع می کنی و یا خیانت . – ٨٨٣
د بھ دست می آید . ھر چھ را کھ دست تو می بازد دل تو می برد و آنچھ کھ از دل می رو – ٨٨۴
آنکھ عاشق را بھ دور از عقل می داند نھ عقل دارد و نھ عشق . – ٨٨۵
. در بدترین وضعیت ھم صبوری و این صبوری تو را بھ تنگ می آورد و نعره می زنی از صبر خویش – ٨٨۶
آنکھ خود را می شناسد بھ خود احترام می گذارد . – ٨٨٧
شناسد آنھا را دوست دارد . آنکھ مردم را می – ٨٨٨
. قوی استتن خودت از آن چیز . این شناخت ھر چیزی بھ منزلۀ پاک کردن آن چیز است از خودت و پاک نمود – ٨٨٩
آنکھ خدا را می شناسد عذاب و رحمت او را ذوالجالل او می بیند و ھر دو را می پسندد . – ٨٩٠
از شیطان است . مدد گرفتن ،یاری خواستن از کافر – ٨٩١
آنکھ خدا را دوست می دارد بر نیستی فائق آمده و موجود گشتھ است . – ٨٩٢
ھر کسی جز از اعمال خویش اثر نمی پذیرد اال بندۀ خالص خدا . – ٨٩٣
٣٩
بین بودن و نبودن ، انسان است . – ٨٩۴
بھ ھر چھ بھ نیت نفع بنگری تو را می فریبد . – ٨٩۵
کشفی بھ نیت نفع دنیوی حاصل نیامده است . ھیچ – ٨٩۶
اگر با دوست مخلص صبور باشی تو را بھ حقیقت می رساند . – ٨٩٧
معرفت نفس از جنس مشاھده است نھ استدالل . – ٨٩٨
نس�ان و حکمت ھر چیزی امر خداست دربارۀ خلقت آن چیز . وچون خلقت ھر چی�زی در جھ�ان از ب�رای خلق�ت ا – ٨٩٩ج�ود وت خلق�ت انس�ان اس�ت ل�ذا ی�ک حکم�ت بیش�تر وج�ود ن�دارد و آن حکم�ت وج�ود انس�ان اس�ت و در ش�ناخت در خدم
خویش بھ حکمت جھان و ھر آنچھ در اوست آگاه می شوی .
اگر در مرکز ھر چیزی قرار بگیری بر اول و آخرش احاطھ یافتھ ای . – ٩٠٠
ی شناسی .مھ او را می شناسی بلکھ خود را در او می بینی و آن را کھ دوست می داری او شده ای اینست ک – ٩٠١
علی است . –سنی از یگانگی محمد –تضاد شیعھ – ٩٠٢
دروغترین احساس ، احساس مسئولیت نسبت بھ دیگری است . – ٩٠٣
ت . اضداد فقط در معرفت نفس است کھ بھ یگانگی می رسد زیرا نفس آدمی محل ظھور اضداد اس – ٩٠۴
در طبیعت اضداد وجود ندارد این انسان جاھل است کھ چنین می بیند . – ٩٠۵
اعمال با اکراه از بی صبری است . – ٩٠۶
آنکھ ثروت می اندوزد نمی تواند صادق باشد . – ٩٠٧
کمال عشق و مطلق عشق و اخالص عشق از عشق بین محمد و علی است . – ٩٠٨
را تنھا راه حل می داند خیانت می کند .آنکھ سیاست – ٩٠٩
شناسی خود را نشناخت اال اینکھ عاشق شد ودر عشقش وفادار ماند . –ھیچ کس بھ قصد خود – ٩١٠
حیط�ۀ حی�ات شناسی است . زیرا در –خالصانھ ترین و کاملترین امر بھ معروف و نھی از منکر دعوت بھ خود – ٩١١ وف تر از خود او نیست . ھر انسانی ھیچکس برایش معر
معش�وقی شناسی توجھ بھ دل خویش را موجب می شود و این زمینۀ عاشق شدن است ت�ا اینک�ھ –میل بھ خود – ٩١٢
از راه برسد .
فالسفھ ھمگی مخترعان دینی در مقابل دین خدا ھستند . – ٩١٣
شناسی امر نکرده است . – ھیچ انسانی در تاریخ بشر ھمچون علی (ع) بشریت را بھ خود – ٩١۴
تا خود را باور نکنی ھیچ چیز را باور نمی کنی . – ٩١۵
تا از چیزی ایمن نشوی آن را نمی شناسی . – ٩١۶
د ک�ھ دن�د ثاب�ت کن�علی (ع) خالفت را نپذیرفت اال اینک�ھ ب�ھ آن�ان ک�ھ وی را حت�ی ب�ا تھدی�د دع�وت ب�ھ خالف�ت نمو – ٩١٧ شان . ود بھ خودوغ می گویند . این ھم علی بود برای بھ خود آوردن و شناساندن طرفداران خطالب عدالت نیستند و در
ر است. آنچھ کھ امروزه درویشی نامیده می شود ایدئولوژی سیاسی معتادان و قاچاقچیان مواد مخد – ٩١٨
٤٠
ست . یآنکھ از زادگاه خود بیزارست منافق رسوا شده ا – ٩١٩
(ع) والیت عل�ی نشده بود . واین ھمان (ع) بابش گشوده ختم نبوت است و تا قبل از علیسی جبران شنا –خود – ٩٢٠
است .
دینی کھ جز نامش بر تو نیست مثل ناسزائی است کھ بر پیشانی ات حک شده باشد . – ٩٢١
می آورد . کند و بھ خوداحکام دین ھر یک کوره ای است کھ عضوی و جنبھ ای از وجود انسان را بیدار می – ٩٢٢
اسالم یک اصل عملی بیشتر ندارد آن صدق است . – ٩٢٣
میل بھ صدق و تالش در جھت آن عشق بھ معرفت نفس را بر می انگیزد . – ٩٢۴
ود خ�گری�زی اس�ت ن�ھ –تجزیھ و تحلی�ل ح�االت و ک�ردار خ�ویش ھم�واره ب�ھ غی�ر خ�ویش م�ی رس�د و ای�ن خ�ود – ٩٢۵ شناسی .
ھر نفسی کھ می کشی اگر تو را زنده تر نکند مرده تر می کند . – ٩٢۶
.عشق حرکت روح است و دین حرکت تن . اگر تن ھماھنگ با روح حرکت نکند نفس بھ تباھی می رود – ٩٢٧
فقط عاشق است کھ می تواند حقیقت دین را فھم کند و فقط اھل دین است کھ عشق را می شناسد . – ٩٢٨
ر مؤمن ، ضامن صدق اوست . فق – ٩٢٩
بدی خود را اقرار کن در نزد خوبتر از خودت تا خوب شوی . – ٩٣٠
ھر چھ خود را بیشتر می شناسی با حیرت می بینی کھ این تو نیستی . – ٩٣١
شناسی توسل بھ مواد بیخود کننده است . –خطا در وادی خود بزرگترین – ٩٣٢
. م�رگ م�ی ب�رد ا مژده می دھد . علمت تو را بر جھلت آگاه می سازد ، زندگیت تو را بھ س�ویبقای تو فنایت ر – ٩٣٣
ی تش�دید نم� توانائی ات تو را خوار می سازد و صدق تو بر کذب تو گ�واھی م�ی دھ�د و عزیزت�رین کس�انت ج�ز ع�ذابت را می کنی ؟نآنچھ کھ ھستی توبھ کنند . ... پس تو بھ چھ چیز خودت دل خوش کرده ای و چنین مغروری . آیا از
ین ت و معروفت�رخدا را ھرگونھ کھ تصور و توصیف کنی آن نیست . خدا الال اس�ت یعن�ی ال ال . نف�ی مطل�ق اس� – ٩٣۴
نھ ھاست .
ا در نظ��ر ھ��ر چ��ھ ک��ھ در دی��ن خ��دا وج��ود دارد مش��ابھ اش ھ��م در دی��ن ابل��یس وج��ود دارد . ابل��یس نی��ز بھش��تی ر – ٩٣۵ م می کند کھ آن دوزخ است . پیروانش مجس
در ن�ھ ترن�د . وطبقات دوزخ بر حسب باال رفتن ھزینھ زندگی افراد درجھ بندی می ش�ود . طبق�ات ب�االتر پ�ر ھزی – ٩٣۶
بھشت می توان مجانی زندگی کرد اینست کھ طرفداران بسیار کمی دارد .
ورت ک�االی ص�ک�ھ ابل�یس ھ�م نع�ل وارون�ھ آن را ب�ھ ناسیونالیسم (جھان وطنی ) یکی از حقایق دین خداس�تانتر – ٩٣٧ر دی�دئولوژی امشابھی در اختیار کافران قرار داده است کھ در ت�اریخ جدی�د جھ�ان از تش�کیالت فراماس�ونری ب�ھ ص�ورت
اش�تھ خ�ویش واد آمد و در استعمار جھانی جریان یافت و در کمونیزم قداست یافت و امروزه ھمھ جھانیان را بھ پرس�تش است .
نماز ریائی عذاب آورترین عمل برای منافقان است و این جزای نفاق در دین خداست . – ٩٣٨
در عشق احکام دین در وجود جاری می شود و معرفت حاصل می آید . – ٩٣٩
معرفت نفس ھمان صلوة عملی است . – ٩۴٠
٤١
ز نمودن . خودشناسی ، خود را یافتن است و خود را شناختن و از خود پرھی – ٩۴١
چیزھا را در بردارد . ھوحدت دو چیز ، کل جھان است و ھم – ٩۴٢
اجبار در دین خدا بدترین ظلم است و بدترین فساد را بھ بار می آورد . – ٩۴٣
معانی ھمان موسیقی کلمات است . – ٩۴۴
ھنر دوستی کفار ، افسانھ پرستی آنان است . – ٩۴۵
، مرد است و ابدیتش ، زن . ازلیت آدمی – ٩۴۶
ھر چیزی مشابھی دارد کھ ضد آنست . – ٩۴٧
عشق بین دو ھمجنس یا ھر دو را تباه می کند و یا بھ کمال می رساند . – ٩۴٨
دنیا پرستی زن نصف مرد است و میراث دنیوی او نیز نصف مرد است . – ٩۴٩
نیست . مرد را از زن . پس ھیچیک برتر از دیگری بقایشدر خداوند در خلقت ، زن را از مرد آفرید و – ٩۵٠
ھر چھ کھ ضعف بھ نظر می رسد رحمت خداست . – ٩۵١
.روز می کند بچھ بسا از سخنانی کافرانھ اعمال مسلمانی صادر می شود و از سخنان مسلمانی اعمال کافرانھ – ٩۵٢
آنکھ عاشق عدالت است عاشق علی است . – ٩۵٣
نیافتھ است و حجتی ندارد کافر است و در جھل بھ سر می برد . یآنکھ دوست مخلص – ٩۵۴
تالشی است برای باورانیدن افسانھ . ، ھنر ھا – ٩۵۵
بی باکی ، پاکی است . – ٩۵۶
یأس ، پاک شدن است از دنیا . – ٩۵٧
ود. کھ کفر و اسالم با آن سنجیده می شانسان خالص نھ کافر است نھ مسلمان . بلکھ ترازوئی است – ٩۵٨
تا از خود جدا نشوی خود را نمی بینی . ودر عشق است کھ از خود جدا می شوی . – ٩۵٩
ھر کاری کھ برای رضای خدا شروع شود بھ رضای خودت می انجامد . – ٩۶٠
و نھ دیگران را . مؤمن ھم خود را می شناسد ھم دیگران را . و کافر نھ خود را می شناسد – ٩۶١
م یک امر . ھمؤمن جاھل وجود ندارد و عالم کافر ھم وجود ندارد . ایمان و علم یک امر است و جھل و کفر – ٩۶٢
وحدت بین دروغگویان بھ فروپاشی و رسوائی آنھا می انجامد . – ٩۶٣
راست ترین سخن ، سخن عشق است . – ٩۶۴
باشی و مگریزی . ناظر بر خویش ر وصدق آنست کھ ھمواره حاض – ٩۶۵
ای�د ر لحظ�ھ ات بھصدق آن نیست کھ افکار دیروزت گفتار امروز و کردار فردایت باشد . افکار و گفتار و کردار – ٩۶۶
یکی باشد .
٤٢
آنکھ می گوید فردا چنین خواھم کرد مشرک است . – ٩۶٧
ست .اآغاز یافتن و در نیافتن . و این ھم کام حقیقی تو ناکامی اینست کھ در ھیچ چیزی خود را نمی یابی اال – ٩۶٨
بھ کام رسیدن ، خویش را یافتن است در ھمھ حال . – ٩۶٩
ھمواره بھ آخر می رسی و باز از اول شروع می کنی تا آنجا کھ اول و آخر یکی شود . – ٩٧٠
ناسی ھمان شناخت وقت ھر کاری است .ش -خود – ٩٧١
شناسی ، یافتن وحدت مکان و زمان است . –خود – ٩٧٢
آنچھ را کھ نیستی می نامند زمان است و ھستی ، مکان است . – ٩٧٣
روزنۀ زمان است .» حال« - ٩٧۴
مردن در مکان ھمان پاک ش�دن از مک�ان اس�ت و م�ردن ردن دو نوع است : مردن در مکان و مردن در زمان . م -٩٧۵ است . مردن در مکان ھمانا قبر است و مردن در زمان ، عشق است . در زمان پاک شدن از زمان
ر زمان . بر او واجب شده است . یا در مکان و یا دمرگ آنکھ در آنچھ کھ ھست معنائی نمی یابد حتما – ٩٧۶
یافتن دوست مخلص سزای خویشتن داری و صدق و صبر است . – ٩٧٧
ست از رحمت خدا در دنیا و امیدوارست بھ رحمتش در آخرت .آنکھ خودش را می کشد مأیوس ا – ٩٧٨
جھل نیز علم خاصی دارد و آن تجزیھ کردن و تحلیل دادن و پوچ نمودن است . – ٩٧٩
ابی. یامروزه تا از آنچھ کھ تمدن و پیشرفت و علم و تکنولوژی نامیده می شود دل نکنی نجات نمی – ٩٨٠
عاری�ھ ای بلکھ فقط خواستھ ھای خود را می بیند و م�ی پرس�تد ک�ھ ھمگ�ی د پرست نیستکافر ، خود بین و خو – ٩٨١
است و تعلقی بھ او ندارد .
تقوی آنست کھ دور شوی از آنچھ کھ دوست داری و نزدیک شوی بھ آنچھ می ھراسی . – ٩٨٢
حسود ، چشم دیدن خود را ندارد . – ٩٨٣
بلکھ باطن را ظاھر می کند و ظاھر را رجوع می دھد بھ باطن . شریعت بھ ظاھر حکم نمی کند – ٩٨۴
ھر کجا کھ مؤمن ھست کافر نیست . – ٩٨۵
خوبی کافر ، بدی مؤمن است و خوبی مؤمن ، بدی مخلص است . – ٩٨۶
بھ واسطۀ علم ، جھل را می شناسی و بھ واسطۀ دین ، کفر را . – ٩٨٧
ختھ نمی شود . ھیچ چیزی بھ واسطۀ خودش شنا – ٩٨٨
ی�ری و از گنسبت بھ دیروز مجبوری و نسبت ب�ھ ف�ردا مخت�اری . یعن�ی از آنچ�ھ ک�ھ م�ی دان�ی در جب�ر ق�رار م�ی – ٩٨٩ ر م�رز جب�ر وب�» ح�ال«از آگاھی توس�ت . ول�ی در تو پس اختیار از جھل توست و جبرآنچھ کھ نمی دانی در اختیاری .
یار ھستی .انتخاب می کنی . پس در انتخاب جبر و اختیار ھم صاحب اختاختیار قرار داری و ھر کدام را بخواھی
از ب�را بکش�ی . بھ دنیا آمدنت بھ اختیار تو نبود ولی حاال مختاری کھ ھستی را از خودت سلب کنی یعنی خ�ودت – ٩٩٠ ھم ضرر نکرده ای. پس جوھرۀ ھستی انسان از اختیارست . واختیارست کھ بر جبر حکم می راند .
٤٣
ھن�د ند و م�ی خواھمھ ایدئولوژی ھا از گذشتھ تغذیھ می کنند و از گذشتھ س�ر ب�ر آورده ان�د و ل�ذا جب�ر گ�را ھس�ت – ٩٩١م�رده ان�د و ن�د . یعن�یجباریت خویش را بر آینده ھم تحمیل کنند . یعن�ی ھم�ھ ای�دئولوژیھا ارتج�اعی ان�د : یعن�ی ت�اریخی ا
مرگ آفرین .
بر منتھی می شوند و لذا در خدمت جباران ھستند . علوم دنیوی ھمھ بھ ج – ٩٩٢
است . (ع) است و اسطوره اش علی (ص) قرآن باطن تاریخ است کھ مورخش خداست و نقالش محمد – ٩٩٣
کافران ھمھ را تکذیب می کنند حتی ھمدیگر را . – ٩٩۴
مخلص وظیفھ ای ندارد اال اینکھ ھمھ را تصدیق کند . – ٩٩۵
ت .زاس ارادۀ انسان کانون اختیار است ولی نھ برای خودش بلکھ برای خدا . برای خودش سراسر جبر – ٩٩۶
فرداست . » باید«امروزست و باز » نباید«دیروز ھمان » باید « - ٩٩٧
عالم حقیقی در ظلمت گام بر می دارد و بھ پیش می رود بی ھیچ اضطرابی . – ٩٩٨
آنچھ را کھ نمی دانی . ھرگز علمت بر جھلت فزونی ندارد . تو فقط می دانی – ٩٩٩
ھ ھ�یچ اس�ت .ک�حتی نمی دانی کھ چقدر نمی دانی . واین یعنی کھ حتی عل�م ت�و ب�ر جھل�ت نی�ز آنق�در ک�م اس�ت – ١٠٠٠ . وکمال علم تو اینست کھ بھ جھل مطلق خود واقف آئی . پس ھمواره حاصل جمع علم و جھل تو صفر است
علم تو جھلت را تصدیق می کند و جھل تو علمت را نفی می نماید . – ١٠٠١
ن آن�د و ان�دکی تو بھ مانند نقطۀ نورانی ھستی در قلب ظلمتی بی انتھا و این نقطھ فقط خودش را روشن م�ی ک – ١٠٠٢
را س�ت ک�ھ ت�وم�ت خداطرف تر خود را ھم روشن نمی کند . این نقطۀ نورانی بھ عظمت کل ظلمت بی پایانست . واین ظلھ ت این نقط�در بر گرفتھ است و تو در حضور اوست کھ بھ جھل و نیستی خود واقف می شوی . زیرا بی وجود این ظلم
می گردد. محو نورانی ھم نیست . اگر ظلمت نقاب بر اندازد این نقطھ
.جھان ارتکاب گناه است : گناھی کھ ھرگز بھ حساب نمی آید ، عالم خیال – ١٠٠٣
تفکر بھ خودی خود یک عمل مستقل است . – ١٠٠۴
در جھان کفر ھمھ چیز علت و معلول یکدیگرند و این جبر است . – ١٠٠۵
اعمال تو ظھور افکار تو نیستند بلکھ ادامۀ افکار تو ھستند. – ١٠٠۶
و فکر می د و در عالم خیالوجود آدمی یک جریان است کھ ھمواره از نیت و خواھش قلبی سرچشمھ می گیر – ١٠٠٧د ھن م�ی ری�زعۀ اعمال ظاھر می شود و محصول می دھد و محصولش را دل می چیند و باز بھ ذا در مزرریزد و از آنج
و باز در اعمال نوینی سرازیر می گردد .
عبادت تشکر است و تشکر معرفت است و معرفت صدق است . – ١٠٠٨
یگری . ارتباط بین چیزھا نیست بلکھ پیدا کردن خود ھر چیزی است در چیز د پیدا کردن حلقۀ ،تفکر – ١٠٠٩
آنکھ از روح ھراسی نداشتھ باشد از ھیچ چیز نمی ھراسد . – ١٠١٠
روح امر واحدی است . ارواح نداریم بلکھ یک روح ھست و آن روح انسان است . – ١٠١١
و تر م�ی گ�ردد نبھ تر می شود ارتباط بین انسانھا کند تر و ضعیفھر چھ ارتباطات دنیوی سریع تر و ھمھ جا – ١٠١٢ افراد در تنھائی خود سقوط می کنند .
٤٤
بلی�غ تی�ت و ارزش اینکھ امروزه مبلغان دینی اکثرا منافقند از این روست کھ چھارده قرن اس�ت ک�ھ عص�ر حقان – ١٠١٣ کالمی و انتشار خبر بھ پایان رسیده است : ختم نبوت .
یکی از مصادیق ختم نبوت این است کھ دیگر ھیچ حقیقتی بھ واسطۀ کالم قابل انتقال نیست . – ١٠١۴
ھ جرگۀ ی گردید و ببا ختم نبوت طومار طبقھ مبلغان دین و روحانیت در ھمھ ادیان پیچیده شد و از محتوی تھ – ١٠١۵
باطل پیوست .
خود شرمگینی . بھ این ترتیب متعادل می شوی . در امیال خود مغروری و در اعمال – ١٠١۶
کیش ھمھ کافران از آغاز تا کنون ھمان تکنولوژیسم بوده است . – ١٠١٧
خ�ر زی�ھ ت�ا ب�ھ آعلوم دنیوی فقط روش ھای تجزیھ ھستند کھ حتی اجزاء حاصلھ را ھم در نمی یابد ل�ذا ای�ن تج – ١٠١٨ را نابود می کند . انفجار می رسد و خود بشرادامھ دارد تا بھ
راز آشکار شده ای است کھ باز بھ سرچشمۀ خود باز می گردد و نھان می شود . ھر کلمھ ای – ١٠١٩
کلمات چون ستارگانند و کلمۀ خدا چون خورشید است و کلمۀ علی چون ماه است . – ١٠٢٠
نتق�ام م�ی ان�د غ�رورش جریح�ھ دار ش�ده و آنکھ محبتی نک�رده اس�ت آنگ�اه ک�ھ از انس�ان م�ؤمنی محبت�ی م�ی بی – ١٠٢١ گیرد.
آنکھ برای رضای خدا محبت و خدمتی می کند اجرش را جز از خدا نمی گیرد . – ١٠٢٢
شناسی ھمانا آگاھی یافتن بر نیستی خویش است . –خود – ١٠٢٣
م�ی د ول�ی انک�ارا دوس�ت م�ی دارن�آنکھ خدا را دوست دارد مردم او را دوست ندارند بھ ظاھر . ولی قلب�ا او ر – ١٠٢۴ کنند .
م�ال مخت�ار اختیار و جب�ر دو ن�وع فلس�فھ و اعتق�اد نیس�ت بلک�ھ دو ج�وھرۀ متف�اوت در اعم�ال آدم�ی اس�ت . اع – ١٠٢۵
. ت م�ی آوردانسان آن است کھ در خدمت میل قلبی است و نشانھ اش این است کھ برای فرد آرامش و رضایت و بصیرانج�ام و اض�طراب آن است کھ مخالف با میل قلبی انجام می گیرد و نشانھ اش این است کھ با تش�نج اعمال مجبور انسان
می پذیرد و بھ جھل و اغتشاش روانی منجر می شود .
آنکھ تابع امر دل خویش است مختارست و آنکھ از امر دل خود سرپیچی می کند مجبور است . – ١٠٢۶
امی محافظت می شود . بھ واسطۀ بد ن ، دوستی – ١٠٢٧
جھل کافران عبای خداست کھ مؤمنان و مخلصان در زیرش مصون می مانند از شر کفار . – ١٠٢٨
. یک�ی جھل ب�ا کف�ار ھم�ان م�ی کن�د ک�ھ عل�م ب�ا م�ؤمن و عش�ق ب�ا مخل�ص . ھم�ھ فن�ا م�ی ش�وند در وج�ود خ�دا – ١٠٢٩ انھ . جاھالنھ و با نفرت و عذاب یکی عالمانھ و یکی ھم عاشق
.بر جھل و جھل بر علم علم دو روی دارد : علم – ١٠٣٠
جھل نیز دو روی دارد : جھل از علم و علم از جھل . – ١٠٣١
ت یعن�ی مخف�یاگر کافر ببیند کھ کافر است از کفر می رھد . زیرا کافر بیش از ھر چی�زی ب�ر خ�ودش ک�افر اس� – ١٠٣٢
است از چشم خودش .
ھ در م�دارس ک�ھ یعنی دریافت امر خدا از طریق دل . وفقیھ ھم صاحب امر خداست . پس فقھ ربطی بھ آنچھ فق – ١٠٣٣ دینی تعلیم داده می شود ندارد .
آنکھ از دیگران دست می کشد بھ خودش می رسد و آنکھ از خودش دست می کشد بھ خدا می رسد . – ١٠٣۴
٤٥
ت ج�ز در معرف� ن اال تجربھ خویشتن کھ تو را از خودت پاک می کند . وتجربۀ ھر چیزی آلوده شدن است بھ آ – ١٠٣۵
نفس بھ واسطۀ دوست نمی توانی خود را بیازمائی .
ی . خدا فھمیده شدنی نیست بلکھ در اعضاء و ذرات وجود تجربھ شدنی است و بھ واسطۀ دل ، دیدن – ١٠٣۶
می دھد . کالم حق جایگاه خوبی ھا و بدی ھا را تغییر – ١٠٣٧
بیان ھر حقیقتی موجب کشف حقیقتی برتر می شود و این اجر بیان کننده است . – ١٠٣٨
آن ب�ر حس�ب محبت چون بھ کمال برسد سیمای قھر و غضب بھ خود می گیرد و اسالم دین کامل است و لذا قر – ١٠٣٩ ظاھر قھر آلود ه ترین و غضبناکترین کتاب آسمانی است .
از قھر و غضب ناتوان است در محبت ناتوان است . آنکھ – ١٠۴٠
جاھل خود را خردمند می داند و عالم خود را جاھل می داند . آیا تعجب نمی کنید ؟ – ١٠۴١
نسبیت گرائی نام آبرومندانۀ پوچی گرائی مدرن است . – ١٠۴٢
درد دل با جاھل ، نیشتر زدن بھ خویش است . – ١٠۴٣
نس�ان ک�رد زی�را ا لوم دنیوی فقط می توان ابزارھای دنیا را تغییر شکل داد ولی با انس�ان نم�ی ت�وان ک�اریبا ع – ١٠۴۴
موجودی اخروی است .
خدا شناختھ نمی شود و دوست داشتھ نمی شود مگر از طریق انسان مخلص . – ١٠۴۵
ختن این واقعیت است . امر می کنی یا امر می بری . چون و چراھا ھم برای پنھان سایا – ١٠۴۶
ان ی��ز ح��االت مختل��ف ص��ورت انس��ھم��ھ حق��ایق ش��مایلی انس��انی دارن��د و ھم��ھ ص��ورتھای موج��ود در طبیع��ت ن – ١٠۴٧ . ھستند
اگر دوست خدا را نتوانی پیروی کنی خدا را ھرگز نمی توانی . – ١٠۴٨
ست. خوب می داند بدترین منافق اآنکھ امروزه اخالق غرب را بد می داند ولی علوم و فنون آنرا – ١٠۴٩
اسی . شناسی چھار رکن دارد : ابلیس شناسی ، پیامبر شناسی ، دوست شناسی (والیت) و خداشن –خود – ١٠۵٠
تا نان تو از حیلھ پاک نشود دین تو ھم ریائی است . – ١٠۵١
بھ خویش است . انسان جاودانھ است پس تالش او برای عمر بیشتر نشانۀ جھل او نسبت – ١٠۵٢
بھ واسطۀ نوری کھ از وجود آدمی بر ظلمت می تابد صورت عالم ھستی نقش می بندد . – ١٠۵٣
ن کس�ی نیس�تیبھ ھر چھ کھ می خواھی یا نمی رسی و یا می بینی کھ آنگونھ کھ می پنداشتی نیست . ی�ا ت�و آ – ١٠۵۴
را بای�د خ�ود وح�ال ی�ک نتیج�ھ دارد و آن اینک�ھ مجن�ونی کھ می خواستی و یا آن چیز ھم�واره اش�تباه اس�ت . در ھ�ر دو عالج کنی .
علم و جھل دو کفۀ ھمسان عدل خدا در ھر فرد و جامعھ ای است . – ١٠۵۵
لی نیستی .نیستی . منافق : تو سیاستمدار کام یجدال کافر و منافق کافر : تو رفیق مخلص – ١٠۵۶
ش ساقط شود منافق می گردد و منافق چون بھ قدرتی برسد کافر می گردد . کافر چون از قدرت – ١٠۵٧
دیوانھ در حضور مؤمن بھ عقل باز می آید . – ١٠۵٨
٤٦
دوستی با مؤمن دوستی با خداست . – ١٠۵٩
کافران ھر چھ بیشتر می شوند کمتر می شوند و مؤمنان ھر چھ کمتر می شوند بیشتر می شوند. – ١٠۶٠
ود . اختیارھا و اراده ھا با ھم جمع نمی شوند بلکھ بی ارادگی و اجبارھاست کھ با ھم جمع می ش – ١٠۶١
چون و چرا کردن پنھان کردن دروغھاست . – ١٠۶٢
علمی جز علم توحید وجود ندارد . – ١٠۶٣
ھر کاری روشی دارد و روش تحصیل علم ، صادق بودن است . – ١٠۶۴
ض ایجاد می کند جھل است . علمی کھ تناق – ١٠۶۵
انسان خالص خانۀ خداست . – ١٠۶۶
در ھر سخن واحد می توان ھر معنای دلخواھی را یافت . – ١٠۶٧
کافر چون با مؤمنی روبرو می شود بر ظرفیت جھل و ستمش افزوده می شود . – ١٠۶٨
. تصمیم نشانۀ تردید و ضعف است و بر بی ارادگی داللت دارد – ١٠۶٩
ھر چھ برنامھ ریزیھای دنیوی بھتر پیش می رود آرمانھای اولیھ بھ بطالت می رود . – ١٠٧٠
آنکھ آرزوئی ندارد آرمان می شود . – ١٠٧١
فقط صبر است کھ امتحان می شود . – ١٠٧٢
صبور بودن راضی بودن است در پذیرش ارادۀ خدا . – ١٠٧٣
بودن است . صبور بودن در محضر خدا – ١٠٧۴
صبور بودن ، تصدیق نبودن خویش است و بودن خدا . – ١٠٧۵
مراتب صبر ، مراتب صاحب اراده شدن است . – ١٠٧۶
صبر یعنی وحدت دل و فکر و زبان و عمل در تصدیق آنچھ کھ ھستی . – ١٠٧٧
دل است . مزکات دل تما – ١٠٧٨
ھ است . زکات اندیشھ ، دست کشیدن از اندیش – ١٠٧٩
مطلق نگری خدابینی است . – ١٠٨٠
از صدق بھ خود شناسی می رسی و در خود شناسی تصدیق می شوی . – ١٠٨١
تزکیۀ ذھن ، تفکر دربارۀ خداست . – ١٠٨٢
تزکیۀ دل ، دیدار دوست است . – ١٠٨٣
کافر طالب شفا نیست طالب تسکین است . طالب دواست . – ١٠٨۴
٤٧
اخ��الص ھم��انو ی ھم��ۀ ام��راض ک��افران ، ایم��ان اس��ت و دوای ھم��ۀ ام��راض مؤمن��ان ، اخ��الص اس��ت .دوا – ١٠٨۵ سالمتی کامل است .
مکر مخلص ، صدق کبیر است . – ١٠٨۶
نمایش پرستی (تأتر، سینما ، تلویزیون ، ویدئو ، ... ) مظھر بھ قداست رسیدن ریا است . – ١٠٨٧
دو گانگی عدالت است و یگانگی رحمت است . – ١٠٨٨
و کین�ھ در ظلمی کھ بر تو رفتھ است اگر می ت�وانی عف�و ک�ن و اگ�ر نم�ی ت�وانی عف�و کن�ی و دل�ت غ�رق بغ�ض – ١٠٨٩
است انتقام بکش بھ ھمان میزانی کھ بھ تو ظلم کرده است . در غیر اینصورت تو ھم ظالم می شوی .
ی اق و دروغگ�وئخدا را تصدیق می کنند و انبیاء را تکذیب می کنند . واین رسوائی نفھمھ کافران در سخن ، – ١٠٩٠ن خب�ر را ک�ھ ک�افرا آنھاست . زیرا آیا خدا و کلمۀ خدا بھ جز از طریق انبیاء بھ بشر شناسانیده شده است ! چگونھ اس�ت
قبول دارند ولی مخبر را تکذیب می کنند . این است دروغ بزرگ .
ش�انۀ ایم�ان متی تن نشانۀ سالمتی روان است و سالمتی روان نشانۀ حاکمیت عق�ل اس�ت و حاکمی�ت عق�ل نسال – ١٠٩١ است .
ھر انسانی یک وظیفھ خاص الخاصی دارد تا آن را درنیافتھ است گمراه است . – ١٠٩٢
از م�ی ش�ود ن دو نب�رد آغ�ھر جا کھ چراغی روشن باشد طالبان ن�ور و دزدان ش�ب ب�ھ آنج�ا م�ی آین�د و ب�ین ای� – ١٠٩٣
یکی می خواھد نور را حفاظت کند و دیگری خاموش نماید .
ھر چھ اختیار عمل بیشتر شود کافران فعالتر و مؤمن منفعلتر می گردد . – ١٠٩۴
اختیار عمل ، کافر را اسیر و مؤمن را آزاد می کند . – ١٠٩۵
ید دل . بر لوح سفدست ھر کسی در ھمان لحظھ نوشتھ می شود ھر لحظھ از عمر بشر سرنوشتی دارد کھ بھ – ١٠٩۶
عاقبت ھر کسی مھر تصدیق بر ماھیت ھمھ عمر اوست بدست خود او . – ١٠٩٧
.نظم ھر چیزی تسلیم آن چیز است در آنچھ کھ ھست و این تسلیم موجب استمرار آن چیز می شود – ١٠٩٨
ر نظم است . عصیان نیز جبران بی نظمی و مھا – ١٠٩٩
نظم خودش را تنظیم می کند و میزان آن عدالت است . – ١١٠٠
عدالت ھمواره برقرار است منتھی تا برایش مبارزه نکنی بھ واقعیتش واقف نمی شوی . – ١١٠١
نظم در حرکت است و بی حرکتی بھ عصیان می رسد تا نظم برقرار باشد . – ١١٠٢
رکود دارد لذا ھمواره دچار خشم و عصیان است . کافر ھمواره میل بھ – ١١٠٣
نگند . جھ با ھم می بھ کام رسیدگان و ناکام شدگان مأیوس با ھم جدالی ندارند فقط آرزومندان امیدوارند ک – ١١٠۴
جبری ترین فطرت ، اختیار است و اختیاری ترین فطرت ، جبر است . – ١١٠۵
می کنی اگر بھ آن تن در دھی بھ اختیار می رسی . در آنچھ کھ احساس اجبار – ١١٠۶
تردید ، اختیارست و یقین ، آزادی است . – ١١٠٧
.جال برای زنده شدن است کسی کھ در زندان زنده نشود تا ابد مرده خواھد بود مزندان آخرین – ١١٠٨
٤٨
شدیدترین جنبش در نقاط آرام است . – ١١٠٩
گذاری اراده است بھ دوست یا بھ دشمن . احساس آزادی در وا – ١١١٠
تو مخوف ترین زندان خویش ھستی . از خویش بدر آی . – ١١١١
دوست آنست کھ دشمنانت را بھ سمت خویش می کشاند و تو را تبرئھ می کند . – ١١١٢
یأس تو از امید توست . این امید است کھ تو را مأیوس می کند . – ١١١٣
عیش دامھای مرگباری نھاده شده است . در محافل – ١١١۴
آدمی نھ کامال چیزی را می فھمد و نھ کامال نمی فھمد . حتی جھل انسان ناقص است . – ١١١۵
ھر کاری کھ برای دوست شروع نشود برای دشمن ختم می شود . – ١١١۶
شد . ھیچکس برای خودش نمی تواند باشد پس بھتر است برای دوست خویش با – ١١١٧
بزرگترین دشمن ایمان اھل ایمان ، فرزندانش ھستند . – ١١١٨
نیس�ت گذش�تگی و خ�ودی –گذش�تگی و ض�ابطھ ای نیس�ت مگ�ر در از خ�ود –رابطھ ای نیس�ت اال در از خ�ود – ١١١٩ گذشتگی و ھیچ چیزی نیست مگر در نیست شدن برای دیگری . –مگر در از خود
گذشتگی خداست . –از خود جھان ھستی تجلی – ١١٢٠
ر ھم�ھ ح��ال از خ�ود م�ی گ��ذرد ب�رای جھ�ان . اینس�ت ک��ھ ھ�یچ چی�زی ب��ھ واس�طۀ خ�ودش قاب��ل ھ�ر موج�ودی د - - ١١٢١
شناخت نیست .
ھمان وجود آن چیز است . » فدا«ھر چیزی فدای ھمھ چیز است و این – ١١٢٢
خداست و لذا مظھر وجود است . ، کاملترین فدائی – ١١٢٣
علمی وجود ندارد اال علم ھست شدن در نیست شدن و نیست شدن در ھست شدن . – ١١٢۴
جوھرۀ معرفت ، ایثار است . – ١١٢۵
انسان موجودی است کھ در ھستی خویش تأخیر دارد . – ١١٢۶
ید . ا نماھیچکس فقیر نمی شود مگر اینکھ تشنۀ فقر شود و پروردگارش این رحمت کبیر را بھ او عط – ١١٢٧
کمال ھر علمی ، کمال جھل عالمش را نشان می دھد . – ١١٢٨
تا زمانیکھ مرا من می دانی و خود را ھم خودت . کافری . – ١١٢٩
خ�ود را ی�ت ھمھ تالش ھای آدمی برای آن است کھ بھ ھنگام شکست خودش را تبرئھ نمای�د و ب�ھ ھنگ�ام موفق – ١١٣٠ قھرمان بداند .
جدل مؤمن و کافر جز با شمشیر بھ نتیجھ نمی رسد . – ١١٣١
م�ی آنکھ معتقد است کھ علوم و فنون غرب خوب است ولی افسوس اخ�الق غ�رب فاس�د اس�ت مث�ل اینس�ت ک�ھ – ١١٣٢
گوید : اخالق انبیاء و اولیاء خوب است ولی افسوس کھ جاھلند و مرتجع .
ز ای�ن ھ�م ج�و ت نقش�ی در ھس�تی و حی�ات بش�ر ب�ر روی زم�ین ایف�ا م�ی کنن�د ھر ذره و ستاره ای در این کائنا – ١١٣٣ ندارند . ینقش
٤٩
آنکھ قلبا ظلم ظالمی را عفو می کند اثر ظلم را از خویش می زداید . – ١١٣۴
ھر حکومتی فقط می تواند بر حامیان خود حاکم باشد و ظلمش نیز متوجۀ آنھاست . – ١١٣۵
ی خویش است . منافق سانسورچ – ١١٣۶
محبت کردن کافران رشوه است . – ١١٣٧
آنکھ دوست خود را فروخت برای تبرئھ این خیانت بھ او بدترین تھمت ھا را ھم می زند . – ١١٣٨
برای کتمان ھر اشتباھی مرتکب اشتباه بزرگترمی شوی . – ١١٣٩
ی نزدیکت�ر نم� ؤمن نباشد مؤمن رش�د نم�ی کن�د و ب�ھ خ�دااگر انکار و ستم کافران و خیانت منافقان نسبت بھ م – ١١۴٠ گردد .
راه رشد مؤمن ، راه تنھائی فزاینده اوست . – ١١۴١
فروشی است . –فروشی ھمانا دل –دوست – ١١۴٢
فریبی آغاز می شود . –روشی با خود فخود – ١١۴٣
فروشی می انجامد . –ھر کاری کھ در آن رضایت مشرکی مد نظر باشد بھ خود – ١١۴۴
نمائی در قالب سخن گفتن –تائی ، خود س -فروشی اینھا ھستند : چاپلوسی ، خود –برخی از جلوه ھای خود – ١١۴۵
یا بھ صورت جسمانی ، دروغگوئی و مبادلھ و فروش علم و آگاھی ای کھ متعلق بھ تو نباشد .
و عل�م و ف ، اعتق�ادات ، تعھ�دھا ، عق�ل ، عش�ق ، ایم�انآنکھ عنص�ری از ھوی�ت درون�ی خ�ویش مانن�د عواط� – ١١۴۶فروشی –د د دچار خوامثالھم را آگاھانھ ندیده بگیرد و بر خالفش عمل کند تا یک نفع مادی یا معنوی بیرونی کسب نمای
شده است . واین آغاز کفراست یعنی آغاز انکار نمودن حقیقتی از وجود خویش .
فروشی بھ وجود نمی آید . –کافرانھ روابط اجتماعی جز بر اساس خود در میان یک تمدن – ١١۴٧
تر و راحت تر می فروشد . آنکھ خود را می فروشد دیگران را ارزان – ١١۴٨
تھمت و بدنام شدن مؤمن بھ واسطۀ کافران ، رحمت خداست بر آن مؤمن . – ١١۴٩
دیگ�ران م�ی دن دیگ�ران م�ی اندازن�د و محس�نات خ�ویش را ھ�م ب�ھکافران بدیھای خود را انکار نموده و بھ گر – ١١۵٠ فروشند . اینست کھ کافر بی ھویت و پوچ است .
فروشی زیان بارترین تجارت است . –خود – ١١۵١
. ا ھدایت شودبھ او عطا نموده تفروشی یعنی فروش امانتھائی کھ خداوند بی زحمت و خواستۀ آدمی –خود – ١١۵٢
، فروخ�ت ت�ا ھیچکس کافر نشد اال اینکھ استعدادھا و صفات و رحم�اتی را ک�ھ خداون�د در وج�ودش نھ�اده ب�ود – ١١۵٣
دنیا را بخرد .
نف��اق ودر تم�دن ح��اکم ب�ر جھ��ان معاص�ر کس��ی ص�احب منزلت��ی م�ی ش��ود ک�ھ در اج��رای دو اص�ل بنی��ادی کف�ر – ١١۵۴ . فروشی و دوست فروشی –پیشتاز و جسور باشد : خود
تنھا فایدۀ علم حقیقی در امور دنیوی اینست کھ تو را از دنیا بی نیاز می کند . – ١١۵۵
شناسی میسر است . –تحقیق فقط در وادی خود – ١١۵۶
٥٠
تحقیق ، مقصودی جز خود حقیقت داشتھ باشد تو را بھ حقیقتی نمی رساند . اگر -١١۵٧
الم پ�ی ب�رده اس�ت ب�ھ واس�طۀ نم�وده اس�ت ک�ھ ب�ھ ک�ل اس�رار و حق�ایق دو ع� (ع) تنھا بشری است کھ ادعاعلی - ١١۵٨ معرفت نفس .
کمال خداشناسی بھ علی شناسی می رسد . – ١١۵٩
م�ؤمن ز از کم�ال کمال کافر امروز از کمال کافر ھ�زار س�ال پ�یش پ�ائین ت�ر اس�ت ول�ی کم�ال م�ؤمن ام�رو – ١١۶٠
. را. یعنی ایمان بھ پیش می رود و کفر بھ قھق ھزار سال پیش فراتر است
علی بھ مقامی رسید کھ حق مطیعش شد و مریدش گردید . – ١١۶١
حق الیقین ھمان وادی معرفت نفس است . – ١١۶٢
ی س دانائیھ��اک�افران حت��ی ب��ر دانائیھ��ا و تجربی��ات شخص��ی خ��ود عم��ل نم��ی کنن��د زی��را در تردیدن��د بلک��ھ ب��ر اس��ا– ١١۶٣ ران عمل می کنند . دیگ
علم یافتن دربارۀ چیزی رھا شدن و فرا رفتن از آن چیز است . – ١١۶۴
م بیشتر ندارد . عالم حقیقی یک معل – ١١۶۵
با ھر کھ جدل می کنی بھ او عمل می کنی . – ١١۶۶
ارد . آنکھ در وجود واقعی مالئک و اجنھ و شیاطین تردید دارد بھ خدا ایمان ند – ١١۶٧
فقط مؤمنان می توانند امام زمان را از دجال تشخیص دھند . – ١١۶٨
اه ھ�دایت رآنکھ یک انسانی را عاشقانھ ھمچون خدای خود می پرستد و صادقانھ اطاعت می کن�د س�ریع ت�رین – ١١۶٩
و خداشناسی را یافتھ است .
قلب ، صنعت جذب حیات از نور خداست . – ١١٧٠
کس و چیزی را سھ بار می بینی : قبل از تولد ، بعد از تولد و بعد از مرگ . ھر – ١١٧١
ظلمت ، قبای نور است . – ١١٧٢
جھل ، مرکب علم است . – ١١٧٣
رک م�ی کن�د دنوری را کھ چشم انسان در طبیعت درک می کند نور مکدر شده است و تاریکی ای را کھ چشم – ١١٧۴ است . ظلمت منور شده
چون ستاره ای زمین را سجده می کند منور می شود . – ١١٧۵
ا ب�ھ چھ مؤمن�ان رآنچھ کھ کافران را کور می کند و در تاریکی گم می نماید ھمانا نور وجود مؤمنان است و آن – ١١٧۶
سرچشمۀ نور می راند ظلمت وجود کافران است .
ل کائن�ات ک�فتھ است بسیار بیشتر اس�ت از مجم�وع آنچ�ھ ک�ھ در م�ابقی دانش و ارزش و قدرتی کھ در زمین نھ – ١١٧٧ نھفتھ است .
ل جھ��ان ک��ب�ھ نس��بت عم��ر ک��ل کائن��ات عم��ر بش��ر ب��ھ می�زان فق��ط دو روز از عم��ر زم��ین و چھ��ار روز از عم��ر – ١١٧٨
موجود کمتر است .
ھمھ ارقام نجومی علوم جدید و فیزیک مدرن دروغ است . – ١١٧٩
٥١
نجوم ، گمراه شده ترین علوم دنیوی است .– ١١٨٠
است ولی این سیما را ھم فقط مؤمنان می توانند ببینند . دنیا سیمای ابلیس – ١١٨١
اه نش�د و ھیچکس ھمچون آلبرت انیشتن بھ بطالت و جعلی بودن علوم غربی آگ�،در تاریخ علوم معاصر غرب – ١١٨٢ لذا بھ واسطۀ آن طرد گردید .
پول است . نیز در نظر کافران مالک زیبائی – ١١٨٣
ب�ھ .ھر انس�انی خلیف�ۀ خداس�ت در وج�ود خ�ودش . و ی�ک نف�ر ھ�م ھس�ت ک�ھ خلیف�ۀ خداس�ت در می�ان بش�ریت – ١١٨۴
واسطۀ او می توان خود را شناخت .
در آن چیزی کھ نھان می شوی آشکاری . ودر آن چیزی کھ آشکار می شوی پنھانی . – ١١٨۵
باطن تو در اعمالت معنی می شود و بر صورتت نقش می بندد . – ١١٨۶
در نظر مرد حق ، ظاھر و باطن وجود دارد . – ١١٨٧
با ھر گناه جدیدی بھ خود می آئی و با تکرارش از خود می روی . – ١١٨٨
کمال علم دربارۀ ھر چیزی متحیر شدن است از آن چیز . – ١١٨٩
ذلت می رسی و در ذلت از لذت پاک می شوی . در لذت بھ – ١١٩٠
دری کھ گشوده نیست رحمت خداست و دری کھ گشوده است نعمت اوست . – ١١٩١
از پس ھر جانبازی از برای خدا صدھا در عزت و رفعت او بر تو گشوده می شود . – ١١٩٢
سر بھ مھر برون آیند . ھر رازی کھ بر تو کشف گردد رازھای بزرگتری از بطن آن – ١١٩٣
حجاب ھای ظلمت است و رفتن بھ سوی نور . صادق بودن با کذاب ، دریدن – ١١٩۴
الح آدمی ، صبر و تسلیم و رضاست در برابر ھر آنچھ واقع می شود . سبزرگترین – ١١٩۵
حقیقتی حاصل نمی شود اال با رسوخ کردن در دل جھل و ظلمت . – ١١٩۶
ست . ظلمت شناسی ، نور است و جھل شناسی علم است و باطل شناسی حقیقت است و کفر شناسی ایمان ا – ١١٩٧
.ت طلبی ت . نھ راه فلسفھ و تفسیر و عافیراه معرفت نفس راه جانبازیھای مکرر و بی انتھاس – ١١٩٨
رازی کھ گشوده نمی شود کاری است کھ بھ پایان نرسیده است . – ١١٩٩
ا ھ�دایت آنکھ مسئولیت دنیا و آخرت تو را پذیرفتھ است دوست مخلصی است ک�ھ ت�و را ب�ھ س�وی رض�وان خ�د – ١٢٠٠گ�ۀ اص�حاب ه و بھ جرمی کند . زیرا کمال دنیا دوزخ است و کمال آخرت جنت است و تو را از ھر دو بی نیاز و مبرا کرد
اعراف وارد نموده است .
س می کند اسرار خویش را فروختھ است . دیگران تجس آنکھ در اسرار – ١٢٠١
آنکھ با صادقی مکر می کند عاقبت مکرش رسوا می شود . – ١٢٠٢
ت�و را ب�ھ وھر واقعۀ ھر چند ساده و معمولی دری است ک�ھ از یک�ی از رازھ�ای گذش�تھ ات پ�رده ب�ر م�ی دارد – ١٢٠٣ پشت در رازی برتر قرار می دھد .
د بر دوگانگی خویش است بھ سوی یگانگی می رود . آنکھ ھمواره شاھ – ١٢٠۴
٥٢
ھیچ آرمانی بھ واسطۀ ابزارھا و امکانات و تالش دنیوی تحقق نمی پذیرد . – ١٢٠۵
ود و یگانگی آرمان فطری بشر اس�ت ک�ھ ض�امن بق�ای دو گان�ھ و اس�تمرار و ش�دت و وس�عت دوگ�انگی م�ی ش� – ١٢٠۶
ھ یگانگی می رساند .نھایتا این دو گانگی را دراوج خود ب
ھ بر عم�ق بھ واسطۀ تفکر در دوگانگی خویش و برنامھ ریزیھای عملی ھرگز بھ سمت یگانگی نمی روی بلک – ١٢٠٧ دوگانگی خویش آگاه می شوی .
با دو چشم دوگانگی است کھ یگانگی را می بینی و بھ سویش میل می کنی . -١٢٠٨
انسان است و توحید انگیزۀ رھائی است . اضداد موجب بھ خود آمدن – ١٢٠٩
علوم و اندیشھ ھای دنیوی بر قداست و پرستش اضداد استوار است . – ١٢١٠
رست است . پانسان کافر اوج دوگانگی اش رادر وجودش انسانی می بیند کھ یگانھ – ١٢١١
سمت یگانگی سمت بی نیازی است . – ١٢١٢
دین عمل می کند در جھنم است و بھ سوی جھنمی وحشتناکتر می رود . آنکھ بھ قصد بھشت بھ – ١٢١٣
ن�ھ ھ�ا م�ی بھشت و جھنم ھر دو از طری�ق ج�دال و نب�رد درون�ی و برون�ی حاص�ل م�ی آی�د و راه رض�وان از میا – ١٢١۴
گذرد کھ راه تسلیم و رضاست .
در وسیلھ اگر نشانھ ھای ھدف نباشد گمراھی است . – ١٢١۵
اھل بھشت را از بھشت گریزی ھست ولی اھل دوزخ را نھ . – ١٢١۶
بھشت فقط برای ساکنانش خوش است . – ١٢١٧
دوزخی چون بھ اجبار بھ بھشت در آید عذابش صد چندان می شود . – ١٢١٨
در وادی معرفت بزرگترین گناه آن است کھ آخرین یافتھ را یافتۀ آخرین تلقی کنی . – ١٢١٩
چیزی حاصل اتحاد کامل دو چیز کامال متضاد است . ھر – ١٢٢٠
ضدیت دو چیز ھمان اتحاد آنھاست . – ١٢٢١
بھ مقصد رسیدن ھمان بھ مبدأ رجعت نمودن است . – ١٢٢٢
این مبدأ است کھ تو را بھ مقصد می رساند . – ١٢٢٣
ت و ظاھرش ، جسم است . نفس آدمی نیز ظاھر و باطنی دارد : باطن نفس ، روح اس – ١٢٢۴
قش یعن�ی روح ، امر خداست در کار خلقت کھ خلقت عالم ھستی را موج�ب ش�د و در آخ�رین و ک�املترین مخل�و – ١٢٢۵ انسان مقیم شد .
واس�ت و خ�وب حدود چھارده قرن است کھ کل ابنای بشری بر روی زمین بر نیت اعمال خود آگاه و بینا شده – ١٢٢۶
م مجھ�ز انون اس�الباید را در درون خویش تشخیص می دھد یعنی ھمھ بشریت اسالم را دریافتھ است و بھ ق�بد و باید و ن شده است منتھی برخی تسلیمش ھستند و برخی با آن در وجود خویش می جنگند .
در ھیچ اقدام اختیاری و با برنامۀ قبلی حقیقتی روشن نمی شود و رشد میسر نمی گردد . – ١٢٢٧
راه رشد حقیقی رسیدن بھ این واقعیت است کھ : خدا کافی است . – ١٢٢٨
٥٣
پیروی از عقل موجب آسودگی و مخالفت با آن موجب عذاب درونی است . – ١٢٢٩
ھر رنج و گرفتاری حاصل جدال با عقل است . – ١٢٣٠
چون و چرا کردن ھمان جدال تو بر علیھ عقل است . –١٢٣١
مل نمی کنی مگر اینکھ الاقل یکی از خواستھ ھایت را زیر پا می گذاری . بھ عقل ع – ١٢٣٢
ت . پیروی از تجربیات درونی خویش است و پیروی از جھل پیروی از وسوسۀ مردم اس پیروی از عقل – ١٢٣٣
در پیروی از عقل بھ خویش نزدیک می شوی و در مخالفت با عقل از خویش دور می افتی . – ١٢٣۴
آدمی را بھ حق و یقین نرساند مبدل بھ بدترین ستمکاران می کند . ، اگر عبادات – ١٢٣۵
نماز سھوی فاحشگی است . – ١٢٣۶
آنکھ عملش از خداست ھرگز آن را تبدیل بھ پول و مقام و موقعیت دنیوی نمی کند . – ١٢٣٧
بد بینی و وسواس جزای بدکاری است . – ١٢٣٨
فھ آغ�از ز خیال آغاز تفک�ر اس�ت و تھ�ی ش�دن از تفک�ر آغ�از مکاش�فھ اس�ت و تھ�ی ش�دن از مکاش�تھی شدن ا – ١٢٣٩
یقین است . و اھل یقین تھی شده ای بی نیاز است .
ؤمنان است .مآنجا کھ کافران شروع می کنند مؤمنان بھ پایانش می رسانند و پایان کار کافران آغاز کار – ١٢۴٠
ز و پایان ھر امری ھمان مدتی است کھ آن امر آشکار می شود . فاصلۀ بین آغا – ١٢۴١
آخر ھر چیزی اولش را آشکار و تصدیق می کند . – ١٢۴٢
پیروزی اھل ایمان پیروزی حقیقت است . – ١٢۴٣
انتظار نشانۀ جھل و غفلت است . – ١٢۴۴
در این کار عقب تر است . ، تائی روس قوانین خود را تدوین کرده است و کفر، شھریکفر – ١٢۴۵
گرفتار ھر چھ ھستی از آن بیگانھ ای . – ١٢۴۶
اکثریت مردم بر ھر چھ اتفاق نظر کنند باطل است . – ١٢۴٧
اکثر علمای حقیقی و مخلصان روستائی اند . – ١٢۴٨
حالل ترین لقمھ آنست کھ از سفرۀ دوست مخلصی می خوری . – ١٢۴٩
و دا ب�ر ج�ای ت�خ�آنچھ کھ علم داری کھ باید عمل کنی صادقانھ عمل کن تا در آنجائی کھ نمی دان�ی چ�ھ کن�ی بھ – ١٢۵٠ عمل کند .
جنگ مؤمن و کافر جنگ بین تصدیق و انکار خداست . – ١٢۵١
ش�دن از ارغ ایمان چھار رکن فراغت است : فارغ شدن از جان ، فارغ ش�دن از ن�ان ، ف�ارغ ش�دن از آرزو ، ف� – ١٢۵٢
مردم . اینھا مراتب خلوص در ایمان است .
ھالک نمی شوی اال بھ واسطۀ دروغگوئی . – ١٢۵٣
٥٤
ان آوری . آنجا کھ راستگوئی را موجب ھالکت خود می بینی راست بگو تا بھ جھل خویش و بھ علم خدا ایم – ١٢۵۴
حکومتی کھ با مردم صادق باشد بھ زودی ساقط می شود . – ١٢۵۵
ری�ان در ھر دروغی خود را از چشم مخاطب پنھان می کنی و مخاط�ب را از چش�م خ�ودت . پ�س دروغگ�وئی ج – ١٢۵۶ کوری است .
ھیچ کسی را جز خودت نمی توانی فریب دھی . – ١٢۵٧
ین ت�و با مرگ ھیچ چیزی دگرگون و اصالح نمی شود بلکھ ھ�ر چی�زی از وج�ودت ش�دیدتر م�ی ش�ود . ای�ن چن� – ١٢۵٨
چنین تر و آن چنان تو آن چنان تر می گردد . این
شدیدترین خرافات امروزه لباس علم و ھنر بر تن کرده اند . – ١٢۵٩
آنگ�اه دی�ن ودر دوران غیبت خلیفۀ خدا آنک�ھ م�ی خواھ�د دی�ن را ب�ا حکوم�ت بی�امیزد دی�ن را قرب�انی م�ی کن�د – ١٢۶٠ نابود می شود . جدیدی اختراع می کند و بھ واسطۀ این دین کذائی
ھر گاه حکومت مؤمنان تشکیل شد رھبرش خود امام زمان و خلیفۀ خداست . – ١٢۶١
آن خدائی کھ بھ واسطۀ فلسفھ ای اثبات یا نفی می شود خدای آرزوھاست . – ١٢۶٢
فلسفۀ فرزند آرزوست و حکمت فرزند بی آرزوئی . – ١٢۶٣
م�ھ فلس�فھ ھ�ا سر بر می آورد و بھ ناکامی بزرگت�ر م�ی رس�د و ل�ذا غای�ت ھھمھ فلسفھ ھا از ناکامیھای بزرگ – ١٢۶۴
پوچی است : نیھیلیزم .
ھ طریق�ی ای�نب�منطق حاصل تضاد بین امیال و اعمال است . لذا منطق ماھیتی جدلی دارد و ھدفش اینس�ت ک�ھ – ١٢۶۵ تضاد را حل و یا توجیھ نماید .
د . ت منطق است کھ آشکار می شود و رھائی از منطق نشان داده می شودر ھر سخن اھل معرفت ماھی – ١٢۶۶
بھ این دلیل است کھ انسان حیوانی است متناقض . یاگر انسان حیوانی است منطق – ١٢۶٧
ھمھ تناقضات فرزند آرزوھا ھستند . – ١٢۶٨
انسان حیوانی است صاحب آرزو . – ١٢۶٩
ضات بھ میدان نبرد تن بھ تن می روند . در آزادیھای اجتماعی تناق – ١٢٧٠
خیر ھر چیزی وسط آنست نھ متوسط آن . – ١٢٧١
شر ھر چیزی بر پوستۀ آنست و خیرش در وسطش . وحقش در ورایش . – ١٢٧٢
. پوستۀ ھر چیزی تو را بھ مصرف آن چیز می کشاند و وسط آن چیز تو را از آن بی نیاز می کند – ١٢٧٣
ھر چیزی دل توست . وسط – ١٢٧۴
ق . حدر دلدادگی بھ اھل دلی بھ ورای خویش و بھ ورای او و بھ ورای ھر چیزی می رسی . یعنی بھ – ١٢٧۵
دلبر تو دلداۀ دیگریست . – ١٢٧۶
ترس از ھر تغییر و تحول است . ، ترس از مرگ – ١٢٧٧
٥٥
ده ھ بھ صلح رس�یر تو بر جھان غالبی . و در عالم مکاشفغالب است و در عالم تفک وت در عالم خیال جھان بر – ١٢٧٨ ای با جھان و در یقین یگانھ ای با جھان .
گی تالش منطق بشری جز ب�رای ب�ھ وح�دت و یگ�انگی رس�انیدن نیس�ت ول�ی خ�ود منط�ق از فھ�م و ش�رح یگ�ان – ١٢٧٩
مبراست .
آنجا کھ جھل حاکم باشد منطق حکیم است . – ١٢٨٠
تصدیق امری نیاز بھ منطق نداری بلکھ در تکذیب ھاست کھ محتاج منطقی . در – ١٢٨١
نطفۀ ھر چون و چرائی نفی است و ابزارش منطق است . – ١٢٨٢
ھمھ ستمھای بشری لباس تعھد و مسئولیت نسبت بھ دیگران بر تن دارد . – ١٢٨٣ گری است .حساس مسئولیت نسبت بھ سرنوشت دیگران ھمان حس ستما - ١٢٨۴
احساس مسئولیت نسبت بھ سرنوشت دیگری ھمان نطفۀ کفر و انکار خداست . – ١٢٨۵
ھیچ چیزی مانع رشد یا سقوط کسی نیست . – ١٢٨۶
اش�د : بآدمی برای آن نیست کھ چی�زی باش�د ی�ا نباش�د ب�رای آنس�ت ک�ھ ش�اھد ب�ر ھ�ر آنچ�ھ ک�ھ ھس�ت و نیس�ت – ١٢٨٧
شاھدی صدیق بر خویش .
شناسی نباشد سراسر جھل و رنج و تباھی است . –تعلیم و تربیت اگر در خدمت و موجب خود – ١٢٨٨
آنچھ بھ واسطھ ستم و دروغ تباه شده است بھ واسطھ پول و علوم و فنون احیاء شدنی نیست. – ١٢٨٩
وھستی خدا . خویش میزان معرفت ، شھادت دادن است بر نیستی – ١٢٩٠
شر یک سخن دارد و بس : می خواھی چو من باشی ؟ پس نیست شو چو من . خدا با ب – ١٢٩١
مو می بازد و عارف بھ علی . ھ ھر کس بھ کسی می نازد و مستمرا بھ – ١٢٩٢
ود م�ی عشق نوعی عطش و کشش قلبی و مھار ناشدنی است کھ انسان را در سمت بی سوئی ب�ھ مطل�ق وج� – ١٢٩٣ برد .
فناست . عشق ، عطش – ١٢٩۴
پیام دین یک سخن بیش نیست : تصدیق کنید آنچھ را کھ ھستید تا ھست شوید در آنچھ نیستید . – ١٢٩۵
جز عاشق ھمھ در جھل و تزویرند . – ١٢٩۶
معرفت نفس ھمان مشاھدۀ فنای خویش است در صورت بقا . – ١٢٩٧
ای کافران و منافقان است . وجود اھل ایمان و معرفت محل تحقق غیر ممکن ھ – ١٢٩٨
معرفت بر ھستی خویش ، ھستی تو است . – ١٢٩٩
ابود ن�صال نیافت بھ میزانی کھ خود را می یابی در جھان بھ ھمان میزان ھم ھستی می یابی . و آنکھ خود را ا – ١٣٠٠ است .
در لحظۀ مرگ ھر چھ ھستی ھمان جاودانگی تو می شود . – ١٣٠١
ت ، ھستی است و ھستی ، معرفت است . معرف – ١٣٠٢
٥٦
آن نوری کھ بر تو می تابد تا خود را ببینی ، علی است . – ١٣٠٣
.علی می شود شناسی سیر می کند ھمواره خود را شبیھ علی می یابد تا آنجا کھ خود –آنکھ در وادی خود – ١٣٠۴
آسانی باشد . راه زندگی است برای آنکھ در عطشاسالم آسانترین – ١٣٠۵
شناسی بردارد . –آنکھ بھ علی ایمان نداشتھ باشد نمی تواند حتی یک گام در خود – ١٣٠۶
آنکھ بھ علی ایمان نداشتھ باشد بھ دین و خدا ھم ایمان ندارد . – ١٣٠٧
(ص) محم�دعلی (ع) خمخانۀ وحی است و سلمان جام وحی است کھ بھ دست جبرئی�ل خورانی�ده م�ی ش�ود ب�ھ – ١٣٠٨ و محتوای وحی نیز فاطمھ است . اینھا ھمھ اعترافات خود محمد (ص) است . . بھ امر پروردگار
آرزوھا و آرمان توست . آنچھ کھ ھستی و ھست مطلق – ١٣٠٩
ا نداری . اگر بدانی کھ اطرافیان و آشنایان تو را چگونھ می بینند لحظھ ای تاب ماندن در میانشان ر – ١٣١٠
مطلق ھر چیزی ھمان چیز است بھ میزانی کھ کل عالم ھستی جز آن چیز نباشد . – ١٣١١
ھیچ چیزی فنا نمی شود اال اینکھ صورت کل بقا می شود . – ١٣١٢
مطلق ھر چیزی بی نیازی آن چیز است از ھستی خویش . واین فناست . – ١٣١٣
جی دنی��ا ھم��واره از پوس��تۀ دنی��ا تج��اوز نم��ی کن��د و چ��ون پوس��تۀ خ��ار آنک��ھ ب��ھ ع��الم غی��ب یق��ین ن��دارد علم��ش – ١٣١۴
یش اس�ت چۀ علم خومستمرا در حال تغییر کمی و کیفی است لذا علم او نیز ھمواره محکوم بھ باطل شدن است و او بازی و لذا خودش ھم محکوم بھ نابودی است .
ھ نکن�د نم��ی ب�ار ھم�ھ کانالھ�ای ارتب�اط جمع�ی قط�ع رابط�ام�روزه آنک�ھ از رادی�و و تلویزی�ون و مطبوع�ات و اخ – ١٣١۵
تواند با وجود خویش و با خدا رابطھ ای برقرار نماید .
ن ی شود جھل مرکب اس�ت و جن�وآنچھ امروزه در ھمھ مراکز تحقیقی و دانشگاھی و مدارس دنیا تعلیم داده م - ١٣١۶ تدوین شده .
م�ھ ا بھ آخ�ر اداتاز تجربھ ھای نیمھ تمام است . کافران ھرگز ھیچ کاری را کافر مجموعۀ ناھنجار و متشنجی – ١٣١٧
نمی دھند آنھا از عاقبت و آخرت ھر کاری گریزانند .
حماقت سزای دروغگویان ستمگر است . – ١٣١٨
خدمت بھ ستمگران موجب رسوائی خیانتھایشان می شود . – ١٣١٩
است از تجربۀ نیمھ تمام ھزار کار بزرگ . تجربۀ کامل یک عمل کوچک مفیدتر – ١٣٢٠
ھیچ تجربۀ کاملی تکرار نمی شود . – ١٣٢١
وجود مخلص در یک جامعھ رحمتی است بر صادقان و عذابی است بر کذابان . – ١٣٢٢
ھیچ جامعھ ای بھ حق خود نمی رسد اال بھ واسطۀ ظھور انسان خالص در آن جامعھ . – ١٣٢٣
ال م�ی ش�ود ھمگی تکرار یکدیگرند و کافری کھ سعی می کند منحصر بھ فرد شود بھ جنون آشکار مبتکافران – ١٣٢۴ و یا تبھکاری حرفھ ای می گردد .
یر یگ�انگی وحتی دو مؤمن بھ لحاظ شخصیت و ظواھر شبیھ یکدیگر نیستند زی�را راه ایم�ان راه رش�د در مس� – ١٣٢۵
بی تائی است .
٥٧
شناسی ندارد . –ی جز اصالح خویش و خود مؤمن وظیفھ ا – ١٣٢۶
ا رب�ھ ای ھمان�در کمال ھر تجربھ ای از ھمۀ آثار و عمل آن تجربھ بی نیاز و پاک می ش�وی . و چ�ون ھ�ر تج – ١٣٢٧وآغ�از ی�ک .تجربۀ ھمۀ عمر گذشتھ است لذا یک تجربۀ کامل یک ارتقاء و سکوی پرشی اس�ت از ک�ل تجربی�ات گذش�تھ
زندگی جدید .
فقط صدق است کھ بھ غایت و آخر ھر چیزی می رسد . – ١٣٢٨
فقط اقدامات مؤمنانھ است کھ تا بھ آخر می رود و ھر تجربھ ای را کامل می کند . – ١٣٢٩
انسان مخلص ھمان ظھور انسانیت خالص است : انسان منھای دنیا . انسان محض . – ١٣٣٠
ت .دی مانسان محض است و این از نشانھ ھای بزرگ خدا نیز ھست : ص فقر و بی نیازی از نشانھ ھای – ١٣٣١
سورۀ اخالص (توحید) در قرآن معرفی کامل انسان خالص است . – ١٣٣٢
س�ت . اسورۀ حمد سخن بی واسطۀ انسان خالص است با پروردگارش . واین سوره در قرآن منحص�ر ب�ھ ف�رد – ١٣٣٣ است . (ع) وگویندۀ این سوره علی
م ھ�کنن�د و از کافران در ھر موضوعی کھ اتفاق نظر و اتحاد نمایند ماھی�ت خ�ود را در آن موض�وع رس�وا م�ی – ١٣٣۴
می پاشند و مجددا بھ نبرد می پردازند .
کافران بر ناتوانی خود متحد می شوند و مؤمنان بر توانائی خود . – ١٣٣۵
نھ گ آن ب�ر افس�اقرار دارد و سیاستش بر تزویر و قدرت آن بر تھدی�د و فرھن�اقتصاد یک نظام کافرانھ بر ربا – ١٣٣۶ ایش ھا . پرستی و روابط اجتماعی اش بر زنا و عاطفھ اش بر مالکیت و عرفانش بر مواد مخدر و شرعش بر نم
: مده اس�تمع آھ ھرسلسلھ بر مدارش جفرق این سلسلھ ھای درویشی در فرق ماھیت آن مادۀ تخدیری است ک – ١٣٣٧
سلسلۀ افیونی ، سلسلۀ بنگی ، سلسلۀ الکلی ، و جدیدا ھم سلسلۀ ال . اس . دی و غیره.
کافر سوگند یاد نمی کند مگر اینکھ در دروغش مصمم باشد . – ١٣٣٨
کافر بھ ھنگام مرگ حتی از عزیزانش نفرت دارد . – ١٣٣٩
کھ مورد محبت قلبی مؤمنی قرار گیرد . از بزرگترین عذاب برای یک کافر آنست – ١٣۴٠
ود خ�دارد اال چی�زی پای�انیھر چیزی منطقی دارد اال خود منطق . ھ�ر چی�زی آغ�ازی دارد اال خ�ود آغ�از . ھ�ر – ١٣۴١. ال خ�ود ش�ر ی دارد ا. ھر چیزی حقیقتی دارد اال خود حقیقت . ھر چیزی علتی دارد اال خود علت . ھر چی�زی ش�ر پایان
الق . ال خ�ود خ�ھر چیزی صفتی دارد اال خود صفت . ھر چیزی ھستی ای دارد اال خ�ود ھس�تی . ھ�ر چی�زی خ�القی دارد ا ھر چیزی خودش ھست چون از خودش مبراست . یعنی کھ ھستی ھمان نیستی است .
آنکھ خالص تر است مورد اتھام بیشتر است . اوج خلوص اوج اتھام است . – ١٣۴٢
ک�ھ وج�ودش بھ میزانی کھ بھ چیزی یقین می یابی در بنیاد وجودش تردید می کنی و کمال این وض�ع آنجاس�ت – ١٣۴٣
در نظرت فنا می شود .
کمال اتھام ، نابودی است . – ١٣۴۴
ت وج خ�دمق�رار م�ی گی�ری . ا ی ھر چھ بیشتر و خالصانھ تر خدمت می کنی مورد خیان�ت ش�دیدتر و علن�ی ت�ر – ١٣۴۵ فناست و اوج خیانت ، بقاست .
وجود انسان خالص در جامعھ چون آتش است در نیستان . – ١٣۴۶
٥٨
جھل است غرور سھ نوع است : غرور در نزد خویشتن کھ نشانۀ جوانی است ، غرور در نزد مردم کھ نشانۀ – ١٣۴٧ و غرور در نزد خدا کھ نشانۀ جنون است .
ود . شتخاب بودن یا نبودن . ھر کدام را انتخاب کنی بھ دیگری منتھی می انتخابی نیست اال ان – ١٣۴٨
ی ین روش زن�دگمھم اینست کھ انتخاب کنی . ولی اکثر مردم انتخاب نمی کنند و این ھمان نفاق اس�ت ک�ھ ب�دتر – ١٣۴٩ است .
آدمی جز فراموشی دلیلی برای گمراه شدن ندارد . – ١٣۵٠
ا از دوس�ت ،ر می کند بی آنکھ تو را در اجبار قرار دھد دوست توست و اطاعت بی چ�ون و چ�رآنکھ بھ تو ام – ١٣۵١
می کشاند . تنتو را بھ مکاشفۀ خویش
بھ نبودن است . کمال ھر اعترافی ھمانا اعتراف – ١٣۵٢
اگر بود و نبود تو در جھان ھیچ فرقی بھ حال جھان ندارد کھ ندارد پس تو نیستی . – ١٣۵٣
فقط تقلید کودکان است کھ کورکورانھ نیست . – ١٣۵۴
ھ د . اینس�ت ک��من�افق فق�ط از تناقض�ات و تض�ادھا تغذی�ھ م��ی کن�د ت�ا خ�الء تناقض�ات و تض��ادھای خ�ود را پ�ر کن� – ١٣۵۵ وجود ھر منافق انبار جدلھای جامعھ است .
ایمان ھر کس بھ فرزندانش محک زده می شود . – ١٣۵۶
ای�ن م�ی کن�ی . و لترین انتقام ، عفو است زیرا کینھ خود را از دل دشمن و کینۀ دشمن را از دل خودت پاککام – ١٣۵٧
بی حساب شدن کامل است .
کمال ھر چیزی را در گذشتن از آن چیز بھ دست می آوری . – ١٣۵٨
زم�انی و در و در ھ�ر مک�ان و از ویژگی حکمت آن است کھ ھر معنایش کلیۀ معانی بشری را در بر می گی�رد – ١٣۵٩ مورد ھر انسانی مصداق دارد و بر کافر و مؤمن بھ یک شدت ولی در دو سوی متفاوت اثر می کند .
. در دو موقع خموشی واجب است : بھ ھنگامی کھ احساس حقارت می کنی و یا احساس برتری می کنی – ١٣۶٠
مثل بھائیگری و فراماسونری . ، منطقی جنگید فقط در لباس دین می توان با دین بھ طور – ١٣۶١
انبیاء و اولیاء خدا کشتھ نشدند اال بھ واسطۀ مقدس مآبان ریاکار . – ١٣۶٢
در دو جھان ھیچ حقیقتی نیست اال اینکھ در قرآن مندرج است . – ١٣۶٣
آنی را دریافت . فقط بھ واسطۀ وجود انسان خالص شده در دین است کھ می شود حقایق قر – ١٣۶۴
بھ واسطۀ قرآن ، کافر کافرتر ، منافق منافق تر و مؤمن مؤمن تر می شود . – ١٣۶۵
سخن گفتن ، نفاق است . با بلند گوی کفر از ایمان – ١٣۶۶
ل اوست . دھر ادعائی بھ واسطۀ منطق خاصی انتشار می یابد و ایمان بھ واسطۀ خموشی . رسانۀ مؤمن ، – ١٣۶٧
آنکس کھ حکومت ھا و مردم را در سرنوشت خود دخیل می داند کافر است . – ١٣۶٨
ایمان تنھا مقامی است کھ ھیچکس جز خدا در اعطایش دخالت ندارد . – ١٣٧٠
مؤمن�ان . کافران نیز در عطش ایمان ھستند و آنچھ کھ موجب ناکامی آنھا می ش�ود غرورش�ان اس�ت از ب�رای – ١٣٧١
بھ شرطی ایمان می آوریم کھ رھبر مؤمنان شویم . آنھا می گویند
٥٩
باری��ک و ک��افران و منافق��ان دو آئین��ۀ معرف��ت نف��س از ب��رای م��ؤمن ھس��تند ک��ھ از دو س��و خ��ود را م��ی بین��د و – ١٣٧٢
باریک تر می شود تا در ارادۀ خدا حل و خالص شود .
شکایت و دلخوری و نارضائی مؤمن از ناخالصی اوست . – ١٣٧٣
م مب�تال م�ی در میان قومی ستمگر ، م�ؤمن فق�ط یک�ی از ای�ن دو راه را پ�یش روی دارد و گرن�ھ ب�ھ کف�ر آن ق�و – ١٣٧۴ شود : زندان یا خروج از مردم .
ھستند کھ جز خدا طبیبی ندارد . یکفر و نفاق العالج ترین امراض – ١٣٧۵
. در طب کفر امراض کوچک با امراض بزرگ معالجھ می شوند – ١٣٧۶
چھارده قرن است کھ نصیحت اثر معکوس دارد . – ١٣٧٧
مسری ترین مرض ، جنون است کھ ویروس آن غرور می باشد کھ از خود توست . - ١٣٧٨
گ�ر در اھر مرضی کھ مبتال می شوی نیاز وجود توست و وی�روس ی�ا میک�روبش را از بی�رون ت�أمین م�ی کن�ی – ١٣٧٩
اشد . پس سرایت بیماری از کسی بھ کس دیگر یک دروغ است . وجود خودت وسیلھ اش فراھم نب
علمی نیست مگر آنکھ کاشفش حق پرست مخلص است . – ١٣٨٠
فاتح آن . علی (ع) کاشف علم علم است یعنی معرفت نفس . و – ١٣٨١
آنکھ عاشق علی باشد برای رستگار شدن تضمین شده است . – ١٣٨٢
عشق بھ ذوالفقار او . او ومرتبھ دارد : عشق بھ نام او ، عشق بھ فقر عشق بھ علی سھ – ١٣٨٣
ھستی سلسلھ مراتب نیستی است و نیستی سلسلۀ مراتب ھستی است . – ١٣٨۴
در من�ان فناین�دبشریت سلسلھ مراتب فناست : ک�افران فناین�د در مش�رکان . و مش�رکان فناین�د در مؤمن�ان و مؤ – ١٣٨۵اس�ت در یفھ اش فنو خدا فناست در خلیفھ اش و خل .فنایند در خلیفۀ خدا و خلیفۀ خدا فناست در خدا مخلصان و مخلصان
فناین�د و ک�افران خویش و مؤمنان فنایند در مشرکان و مشرکان فنایند در کافران نمخلصانش و مخلصان فنایند در مؤمنا فناست در خدا . در ابلیس و ابلیس فناست در دنیا و دنیا فناست در آخرت و آخرت
ید . راه می نما جھان و ھر چھ در اوست در ماده و معنا ، ھمھ تجلی خداست . وتجلی ھا تو را بھ جمال او – ١٣٨۶
ھر تجلی دو نمود کامال متضاد دارد تا گمان مبری کھ خود خداست . – ١٣٨٧
وگ�انگی ھم�انانگی می برد اگر اھل صدق باشی . ددوگانگی ھمان دو لبۀ جاده ای است کھ تو را بھ سوی یگ – ١٣٨٨
صراط المستقیم اھل معرفت نفس است .
تند ک�افرانی ھس� آنکھ ابلیس را نیز صادقانھ اطاعت کند مورد رحمت خدا قرار می گیرد و اینان ھمان برخ�ی از – ١٣٨٩ ولی اکثر کافران چنین نیستند . کھ بخشوده می شوند
صانھ می پرستد ابلیس را نیز محترم می دارد و لعنتش نمی کند . آنکھ خدا را خال – ١٣٩٠
د . آنکھ ھر مخلوقی از خدا را لعنت کند کافر است . فقط خداست کھ ھرکھ را بخواھد لعنت می کن – ١٣٩١
پرستش خالصانھ خدا ھمان پرستش خلوص خویش است زیرا خالص فقط خداست . – ١٣٩٢
ت کھ قدر مطلق خود را می داند و خدا . فقط انسان مخلص اس – ١٣٩٣
بد نام ترین انسان تاریخ ، علی است . – ١٣٩۴
٦٠
سخنی کھ بیش از یک مخاطب داشتھ باشد در تناقض می افتد . – ١٣٩۵
ھ ن�ھ اج�ری از حالش می جوشد بی ھیچ برنامھ و نیت قبلی . و این ھمان عمل خالصانھ است ک� مخلص اعمال – ١٣٩۶
جزائی . چون عمل خداست . دارد و نھ
آنکھ محبت را تبلیغ می کند فاسق است . – ١٣٩٧
تناقض در عملی آشکار می شود کھ قصد دارد تناقض را بپوشاند . بزرگترین – ١٣٩٨
.وجود خودش ا بھ وحدت می رساند دراو آن ر خداوند تناقضات و تضادھا را آشکار می کند و بندۀ مخلص – ١٣٩٩
تناقض گناه نیست بلکھ انکار نمودن آن گناه است . – ١۴٠٠
خ�ود ب�ھ او خداوند ایمان را بر قلبی فرود نمی آورد مگ�ر آنک�ھ وج�ود آن ف�رد را تص�احب م�ی کن�د و ب�ھ دس�ت – ١۴٠١و ر قاب�ل کف�اروزی می دھد و جانش را از ش�ر ک�افران مص�ون م�ی دارد و آنگ�اه او را س�پر بالی�ای خ�ویش م�ی کن�د در م
منافقین .
صبور می داند کھ صبور است و چون می داند صبور است پس صبور است . – ١۴٠٢
ھر کھ بداند کھ چیست ھمانست . – ١۴٠٣
جھل ، درب علم است و جنون ، درب عشق . – ١۴٠۴
راه بھ مطلق نمی بری اال از مھر . ونشانۀ مھر ایثار است . – ١۴٠۵
ود ب�ھ خ�یث�ار آرم�ان ام خود بھ نام خدا می رسی . ودر ایثار جان خود بھ جان خ�دا م�ی رس�ی ، در ادر ایثار ن – ١۴٠۶د . دمت م�ی کن�آرمان خدا می رسی و در ایثار خود خودت بھ خود خدا می رسی . و آنک�ھ ب�ھ خ�دا رس�ید فق�ط ب�ھ خ�دا خ�
ر و سپاس�گزا ب�ھ ج�ان و دل خری�دندنامی را وخدمت بھ خدا ھمانا سپر بالی خدا شدن است . واینست امتحان بزرگ و ب� بودن .
س م�ی رس�د و مؤمن بھ واسطۀ دنیا بھ خدا می رسد و جز خدا را نم�ی پرس�تد و ک�افر ب�ھ واس�طۀ دنی�ا ب�ھ ابل�ی – ١۴٠٧
پرس�ت و بادی�ده را ابلیس ھم بھ او می گوید : مبادا کھ در مقابل مؤمنان و مخلصان تواضع کنی بلکھ تو ھم فق�ط خ�دای نده ام را ش�و لعن�تش ینان را انکار کن و سنگسار نما . تو ھم مثل من خدائی را کھ دیگ�ر نم�ی بی�نم و از او دور ش�ده اما
را نی ات خ�دابپرست . خدائی را کھ نھ می فھمی و نھ حسش می کنی و نھ فرمانش را م�ی ب�ری بپرس�ت . ت�و در نافرم�اس�تیدم و یگان�ھ پر د . خ�دا ق�در یکت�ا پرس�تی را نم�ی دان�د . م�ن او رامطیع باش و مؤمنان در فرمانبری او را اطاعت کنن�
ز من عت بھتر احاضر نشدم در مقابل یک موجود لجنی سر خم کنم مرا لعنت نمود تو ھم اگر او را خالصانھ بپرستی وض وت و فقی�ر نمی شود . مخلصان ھم کھ خدا را خالصانھ م�ی پرس�تند وضعش�ان ب�دتر از ھم�ھ اس�ت نگ�اه کنی�د چق�در ب�دبخ
ی م�ی از ھر کس� درمانده و تو سری خور و بدنام ھستند . مرا اطاعت کنید من پیش کسوت شما ھستم و این راه را بھتر دانم . من شما را تضمین می کنم .
س�الم ک�ھ است . در ا» خدا«است و یک اصل نظری دارد و آن » صدق«دین فقط یک اصل عملی دارد کھ آن – ١۴٠٨
ش�ده و نعمت خداست و دین س�ادگی و س�ھولت اس�ت و ظھ�ور ح�ق اس�ت ای�ن دو اص�ل ھ�م نق�دتر و عری�انترکمال رحمت کھ ھمان بندۀ مخلص خداست مشھود می شود . » دوست«است . صدق در معرفت نفس فتح می گردد و خدا در
ن ئی در عرف�اشناسی ری�ا مل در فلسفھ سنگر بندی می کند تا با صدق دینی بستیزد و خوددین ریائی و بی ع – ١۴٠٩
نظری بھ مقابلھ با حقیقت می پردازد .
فس را تحریفنعرفان نظری کھ ھمان معرفت بی عمل و مقید بھ فنون علیتی است بسیاری از معانی معرفت – ١۴١٠ده اس�ت لم�داد ک�رق و تخدیر نموده است . بھ طور نمونھ عقل را ھمان اندیشھ گری و خیالبافی دانستھ و آن را ضد عشق
و ی�ا آنک�ھ داده اس�ت . یا اینکھ ایمان را نوعی عصبیت ک�ور اعتق�ادی دانس�تھ و ل�ذا آن را ھ�م ب�ا حقیق�ت در تض�اد ق�رارو نھ پرس�تیی و افس�اافجنون را عشق خوانده است و امثالھم . ح�ال آنک�ھ ھم�ھ عارف�ان ق�الی و ب�ی عم�ل غ�رق در خیالب�
جنون ھستند و نمی دانند .
٦١
نن�د در می�انن�د ب�ھ ای�ن دلی�ل ب�ود ک�ھ بتواداگر انگشت شماری از عارفان خود را ب�ھ ظ�اھر مجن�ون در م�ی آور – ١۴١١رآن اولی�اء ق�داون�د در مردم بمانند تا معرفت و عشق و حقیقت را بھ طالبان آن بچشانند نھ اینکھ واقعا مجن�ون بودن�د . خ
خود را از جنون بری دانستھ است .
م�ی رف فقط بھ واسطۀ ایمانی کھ در دل اوس�ت و ن�ور عقل�ی ک�ھ در پ�یش روی اوس�ت ب�ھ وادی عش�ق س�رعا – ١۴١٢ سپارد و بس .
ب�ھ نق�ل از برگزی�ده ش�د و ب�انی عرف�ان در ای�ران اس�تاو سلمان فارسی کھ توسط علی بھ رھبری ھمھ اولیای – ١۴١٣
شت . خود علی (ع) در مقام دھم ایمان کھ کمال ایمان است قرار دا
و وج�ود را مشرکان طاقت انسان مخلص را ندارند زیرا کھ او نظر بر خالص�یت و مطلقی�ت وجودش�ان م�ی کن�د – ١۴١۴ر حض�ور در درون و برون احاطھ ک�رده اس�ت ط�الق م�ی دھ�د و مش�رک داز ھر چھ ناخالصی و ھمھ چیزھائی کھ آن را
مخلص احساس نابود شدن می کند .
ت�رس از ج�ان ایمن شدن از ترس ھاست و ده مرتبۀ ترس در ده مرتبۀ ایمان ، از میان می رود : ایمان ھمان – ١۴١۵ی ، از ن�ابود ، ترس از فقر ، ترس از بال ، ترس از مردم ، ترس از رسوائی ، ترس از ع�دالت ، ت�رس از فری�ب ، ت�رس
ترس از خدا و ترس از تنھائی .
ذبھ ، انس ، فراق ، وحدت ، تجرید و فنا . دوستی ھفت مرحلھ دارد : طلب ، ج – ١۴١۶
،، علم صمت معرفت نفس چھارده موضوع دارد : علم حس ، علم عاطفھ ، علم تفکر ، علم اراده ، علم عمل – ١۴١٧ .عرفت نفس)مفت بر م علم (معرعلم باور ، علم بیان ، علم تغییر ، علم حیات ، علم جسد ، علم روح ، علم توحید و عل
دا ، نم�از دارد : راستگوئی ، انفاق از دوس�ت داش�تنی ت�رین چیزھ�ا در راه خ� یمعرفت نفس ھشت دستور عمل – ١۴١٨
ص�فات وکر اسماء بی ریا و خاشعانھ ، صبر و متانت ، روزی بی حیلھ و حالل ، قطع رابطھ با ریاکاران و ستمگران ، ذ ان و اطاعت از مردان حق . خدا با دل و زبان در ھمھ حال ، تواضع در مقابل مؤمن
آنچھ نداری ممنوع شده است بھ واسطۀ آنچھ داری . وآنچھ داری محصور است بھ آنچھ نداری . – ١۴١٩
ش�دت تو از اعماق دل خویش و بر روی پوست خویش با نیستی محدود و محصوری و آن را لمس می کنی و – ١۴٢٠
یس�تی و نبرون ھمزمان ھستی تو را نفی و دفع م�ی ش�ود ب�ھ واس�طۀ این لمس ھمان لمس ھستی توست . و از درون و . کام�ل گ�ردد تسلیم ب�اش ت�ا نیس�تی ب�ر ت�و ف�ائق ش�ود و ھس�تی اتتو مقاومت می کنی و این دلیل ھمۀ رنج ھای توست .
آنچھ را کھ نیستی حس می کنی ھمان خداست .
ب�ر ف�ت ت ھمانا شناخت تو از فن�ای توس�ت . ومعرمعرفت نفس شناخت خویش است و کمال شناخت تو از خود - ١۴٢١ش را نفس خداشناسی است . زی�را ت�و ب�ھ واس�طۀ خداس�ت ک�ھ خ�ود را م�ی شناس�ی . یعن�ی ای�ن خداس�ت ک�ھ خ�ودمعرفت
معرفی می کند بھ خودش .
ویش ھستی .خانسان ھیچ نیست اال بھ میزانی کھ خدا خود را در او معرفی می کند . پس تو ھمان معرفت – ١۴٢٢
. ش شاھد قرار دادر جریان خلقت خودویژگی ھستی انسان آنست کھ خداوند نفس انسان را در لحظۀ خلقتش ب - ١۴٢٣ی س�ت . وب�رایعنی انسان فطرتا می داند و دیده است کھ چگونھ خلق شده است و ارزش ویژه معرفت نف�س از ھم�ین رو
عن�ی یھستی انسان است و ھستی بخش است . پس معرف�ت نف�س شناسی بھ میزان ارزش –ھمین است کھ ارزش خود یک بار دگر شاھد بر خلقت خویش شدن و آنچھ فراموش شده است را بھ یاد آوردن .
ازھ�ا ھ�م آنکھ خود را نمی شناسد برای خ�ودش وج�ود ن�دارد ب�رای او وج�ودش چی�زی ج�ز نیازھ�ا نیس�تند و نی – ١۴٢۴
عمال و ا مقصر اراو فقط حمال نیازھای دیگران است و بس . و لذا ھمواره دیگران متعلق بھ دیگران است نھ خودش . رنج ھای خویش می داند .
. لص تر استشناسی بیشتر و خا –برای اھل معرفت نفس ھمواره فقط یک نیاز وجود دارد و آن نیاز بھ خود – ١۴٢۵
زھا بی و را از نیاتپایانست اال نیاز بھ خود شناسی است کھ ھر نیازی بھ ھمراه خود نیازھائی می آورد کھ بی – ١۴٢۶
کفائی است . –شناسی تنھا راه خود –نیاز می کند . اینست کھ خود
٦٢
آنکھ خود را نمی شناسد ایثار و محبت را ھم نمی شناسد . – ١۴٢٧
اش�ی و آنھ�ا شناس�ی یارش�ان ب –ود محبت حقیقی بھ دیگران آنست کھ آنھا را بھ خودشان روبرو کن�ی و در خ� – ١۴٢٨ کفائی برسانی . –را بھ خود
م�ی ت�وان شناس�ی –فقط آنکھ خود را می شناسد می تواند خدمت واقع�ی ب�ھ دیگ�ران نمای�د زی�را فق�ط در خ�ود – ١۴٢٩
.ت یانت اسدیگران را شناخت و بھ نیازھای حقیقی آنھا پی برد و بھ آنھا خدمتی نمود . مابقی خدمت ھا ھمگی خ
ص و توحی�د شناسی ھمان راه یافتن بھ وجود فی النفسھ است و دست ی�ابی ب�ھ ذات . وای�ن ھم�ان اخ�ال –خود – ١۴٣٠ عملی است .
توحید ھمانا اول و آخر دین است و خودشناسی گام برداشتن در این وادی است . – ١۴٣١
ر دی��ن نظ��ری آخ��ر محس��وب م��ی ش��ود یعن��ی :نخس��تین وادی دی��ن عمل��ی و معرف��ت نف��س آن چی��زی اس��ت ک��ھ د – ١۴٣٢
امامت . کھ ھمان یافتن انسان مخلص است .
آن ب�ھ خ�ود آنچھ را کھ کافران بھ آخر عمرشان اختصاص می دھند مؤمنان در آغاز عمرشان قرار می دھند و – ١۴٣٣ پرداختن است .
می شوی . ر بار کھ بھ مرگ نزدیک می شوی اگر از ترس نمیری زنده تر ھ - ١۴٣۴
میراث ظالم ، ظلم است . – ١۴٣۵
ای�د ب�از ھ�م اگر مؤمنی ھمھ اسرار زمین و آس�مان را ب�ر ک�افری آش�کار کن�د و ھم�ھ آرزوھ�ایش را ب�رآورده نم – ١۴٣۶
دوستش نخواھد شد و بلکھ بر خصومتش افزون می گردد .
ست . ھر چھ سھل می نماید محال است و ھر چھ محال می نماید سھل ا – ١۴٣٧
سخت ترین باورھا ، واقعیت است . – ١۴٣٨
آنگاه کھ در ھویت رخنھ ای پدید آید تن بیمار و اندیشھ پریشان و اراده منفعل می گردد . – ١۴٣٩
در معجزات ھیچ نفع دنیوی برای کافران وجود ندارد و لذا منکرش می شوند . – ١۴۴٠
زندگی ھم آسانتر می شود . ھر چھ مرگ آسان تر جلوه می کند – ١۴۴١
ود و اثر شنفس آدمی بھ خودی خود از ھر خبر و اثری در عالم ھستی و وجود ھر بشری در جھان مطلع می – ١۴۴٢ می پذیرد .
ھر کھ را دوست داشتھ باشی از تو بیزار می شود و انتقام می ستاند اال بندۀ مخلص خدا . – ١۴۴٣
ج�ود ی اس�ت و ھمچ�ون ب�اقی مان�دن در خ�الء مطل�ق اس�ت و ای�ن وض�ع موج�ب انبس�اط وتنھائی حاصل ب�ی ت�ائ – ١۴۴۴
انسان در عالم ھستی می شود و عالم ھستی اعضاء و جوارح او می گردد .
ی ھم�ھ آن چی�ز آنچھ کھ ھست دلیلی ندارد و دلیلی نمی طلبد بلکھ آنچھ کھ نیست دلیل می خواھد و دل�یلش ھ�م – ١۴۴۵ است کھ ھست .
مؤمن اگر بھ سمت اخالص نرود ایمانش بھ تدریج از دست می رود . – ١۴۴۶
انسان بی ایمان ھمواره بین مرد و زن بودن سرگردان است . – ١۴۴٧
اس�ت پدر بش�ریت مرد کامل ، پدر کامل است و زن کامل ، مادر کامل است با توجھ بھ این حقیقت کھ پدر کامل – ١۴۴٨
یکی از ابنای بشر می بیند و مادر کامل ھم ھمینطور . و فرزند خود را فقط
٦٣
س�ت . ی و برون�ی اطالبان بسیار اندکی دارد زیرا معرفت طبعا باختن پی در پی آخرین یافتھ ھای درون ،معرفت – ١۴۴٩ معرفت طبعا فرارونده است از خویش .
عاشق ھمان عاشق معرفت است . – ١۴۵٠
و آشکار می شود تنھا تر می شوی . در ھر رازی کھ بر ت – ١۴۵١
ھر چھ تنھا تر می شوی عاشق تر می شوی و در ھر عشقی باز تنھا تر می شوی . – ١۴۵٢
فرار از تنھائی فرار از فطرت انسانی است . – ١۴۵٣
آنکھ با مخلصی در آمیزد یا خصم جانش می شود و یا جان را فدایش می کند . – ١۴۵۴
را کھ نفی می کنی عاقبت اثباتش می کنی . ھر چیزی – ١۴۵۵
زی کھ متوجھ باشی آن چیز ھم بھ تو توجھ می کند . بھ ھر چی – ١۴۵۶
می شود . ھر میلی اگر تا بھ آخر دردرونت باقی بماند بھ حق خود می رسد آنگاه کھ برون بیاید باطل – ١۴۵٧
آن زیست می کنند و بھ مصرفش می رسند . با و دنیا ھمان جھانی است کھ کافران در آن – ١۴۵٨
آنچھ باید باشد شر و باطل است و آنچھ کھ ھست حق و خیر است . – ١۴۵٩
اعتقادی کھ حاصل معرفت نفس نباشد ھمواره در تناقض با امیال و اعمال فرد قرار دارد . – ١۴۶٠
مرگش محیط بر آن است . انسان خالص شده در حیات دنیوی محتوای جھان است و پس از – ١۴۶١
سلف خویش است . اولیاءو انسان مخلص در ھر عصری وارث ھمۀ انبیاء – ١۴۶٢
دو نوع بینش بیشتر وجود ندارد : دیدن از چشم خدا و دیدن از چشم مخلوق . – ١۴۶٣
خوشبخت شدن اوست . بدبختی ھر کسی بھ میزان امکان – ١۴۶۴
نن�د . مح�ور کاینست کھ دیگران او را خوشبخت بدانند و نمایش خوش�بختی او را ب�اور خوشبختی از نظر کافر – ١۴۶۵
تالش ھای زندگیش ھمین امر است و ھرگز ھم موفق نمی شود .
کافر ھمواره در صدد پیچیده تر نمودن خویش است و مؤمن در صدد ساده تر کردن . – ١۴۶۶
امتحان نھائی مؤمن ، فقر است . – ١۴۶٧
ان نس�ت ک�ھ ک�افرظاھر و باطن و ماده و معنای زندگی کافران بالوقفھ در ح�ال دور ش�دن و دف�ع یکدیگرن�د و ای – ١۴۶٨ برای پر کردن این خالء فزاینده ھمواره حریص تر و ناراضی ترند .
کافر برای زیبا دیدن خودش بھ مخدرات و مواد مستی زا رجوع می کند . – ١۴۶٩
ر لغ�وی یعن�ی و تش�یع حت�ی ب�ھ لح�اظ ظ�اھ. فقط و فقط در حقیقت تشیع است کھ مفھوم است و ب�س ختم نبوت – ١۴٧٠
پیروی و ارادت بھ خلیفۀ خدا بر روی زمین .
ھمان نبوت عریان و جاری بر روی زمین است .خلیفۀ خدا – ١۴٧١
آن ن�اطق و احس�ن التفس�یر ق�رآن و ق�ر وجود بندۀ مخلص خدا کھ در جرگۀ دستگاه خالفت الھی است ب�ھ مثاب�ۀ – ١۴٧٢ زنده است .
٦٤
وی�ن خ�دا ب�ری ھر کھ بھ مواد فراموشی زا از قبیل شراب و افی�ون و ھم�ھ مش�تقات داروئ�ی آن مبتالس�ت از د – ١۴٧٣ وع عمدی . نبھ یادآوری است نھ وادی فراموشی آنھم از و بیگانھ و بلکھ ضد آنست زیرا دین وادی تذکر و ذکر
د و وج�ود رادر بی کسی و تنھائی سوزی در وجود ایجاد می شود کھ چسب دنیا را از وجود انسان باز می کن� – ١۴٧۴
بھ تجرید می کشاند .
ھمان شناخت حق است . ، شناخت حقیقت کفر و ایمان – ١۴٧۵
کفر و ایمان دو بال معرفت است . – ١۴٧۶
فھمیدن ، خداست . – ١۴٧٧
را کھ می بینی نمی فھمی و آنچھ را کھ می فھمی نمی بینی . آنچھ – ١۴٧٨
علم ھر چیزی جای قرار آن چیز است . – ١۴٧٩
جھان ھستی تخت جلوس خداست . – ١۴٨٠
در فاصلۀ بین دو تا چشم یک چشم نامرئی قرار دارد کھ کانون دیدن است . – ١۴٨١
ل ایمان ھستند .کافران خدمتگزاران ناخواستھ ای برای اھ – ١۴٨٢
ھمۀ عذاب ھا ازیگانھ ندیدن است . – ١۴٨٣
انس با طبیعت نشانی از انس با خداست . – ١۴٨۴
آنکھ خود را نمی شناسد وجود ندارد . – ١۴٨۵
آنچھ داری دلیل آنچھ نداری است . – ١۴٨۶
.معدوم است ه و نھایتا بین موجود وفرق مؤمن و کافر ھمان فرق بین بینا و کور و فرق بین زنده و مرد – ١۴٨٧
فقط آنکھ مقصود ھستی خویش را بھ یقین می داند وجود دارد . – ١۴٨٨
کافر بھ مقامی از کفر می رسد کھ بھ کلی ھستی خویش را از یاد می برد . – ١۴٨٩
تا خدا نخواھد کسی نمی تواند خود را بشناسد . – ١۴٩٠
حطاط عقل است . تکبر نشانۀ ان – ١۴٩١
فھم آری و نھ بھ مثابۀ فھم کل منطق است . – ١۴٩٢
ھر کسی بر صورت خویش عمل می کند . – ١۴٩٣
جز حکومت پنج سالۀ علی (ع) ھمۀ حکومت ھای جھان منافق بوده اند . – ١۴٩۴
انسان متکبر نھ تنھا ضعفھا بلکھ توانائی ھای خود را نیز منکر است . – ١۴٩۵
خدا نھ ھستی است و نھ نیستی بلکھ ھستی و نیستی از او تجلی می یابد . – ١۴٩۶
فعل و انفعال ھر موجودی ھمان آثار شکل آن موجود است . – ١۴٩٧
صفات ھمان ظھور ذات است . – ١۴٩٨
٦٥
آنگاه کھ واقعیت جھان را آرمان خویش یافتی مسلمان کاملی . – ١۴٩٩
ت دارد بر یگانگی مبدأ و مقصد .ھر شباھتی دالل -١۵٠٠
فرق بین آری و نھ ، فرق بین انسان و خداست . آری کامل ھمان نھ است . – ١۵٠١
ود . شنیستی نیز بخشی از ھستی است کھ اگر از ھستی کم شود ھستی عقیم و پوچ می گردد و نیست می – ١۵٠٢
از یاد بردن مرگ از یاد بردن زندگی است . – ١۵٠٣
ھر نوع حساسیت آزاردھنده ای نشانۀ ترس از مرگ است . – ١۵٠۴
جدل با کافر نشانۀ کفر است . – ١۵٠۵
ۀ فنا . علم بھ واسطۀ عمل فھم می شود صفات بھ واسطۀ بصیرت و اشیاء بھ واسطۀ وحدت و ذات بھ واسط – ١۵٠۶
م است . لع صدق ، علم – ١۵٠٧
در کسب صفتی واقف و معترف و خاشع شدی بھ درگھ آن صفت رسیده ای . آنگاه کھ بھ عجز خود – ١۵٠٨
توانائیھای حقیقی و منحصر بھ فرد ھرگز در حیطۀ تدبیر نمی گنجد . – ١۵٠٩
آنکھ در ایمان بھ کمال رسید توانائی پذیرش روح را می یابد . – ١۵١٠
دین خدا راه بین جسم و روح است . – ١۵١١
دی�ک ھار مقام نزچت نقد جھان ھستی چھار جلوه و مرتبھ دارد : دوزخ ، برزخ ، جنت و رضوان . کھ واقعی – ١۵١٢ شدن بھ خداست .
از نشانھ ھای بارز خلوص ھمانا کناره گیری از مردم است . – ١۵١٣
آنکھ می بیند شاکی نیست . – ١۵١۴
وادی والیت (معرفت نفس) است . وحی بی واسطھ است . ھمان تجلی نبوت وجودی در » احادیث قدسی« - ١۵١۵
آنکھ می فھمد جدل نمی کند . – ١۵١۶
مراتب بصیرت است . ، مراتب واقعیت – ١۵١٧
ن�ار کش�م آدم�ی ب�ر چبا مرگ و نیز با قیامت کبری ھیچ واقعۀ جدیدی اتفاق نمی افتد بلکھ پرده ھ�ائی از مقاب�ل – ١۵١٨
ست در مراتب دیده می شود . می رود و آنچھ کھ ھ
است . دوزخ وادی انکار است . برزخ وادی اجبار است . جنت وادی اختیار است و رضوان وادی اسرار – ١۵١٩
صدیق ترین دولتمرد جھان معاصر گاندی رھبر انقالب ھند بود . – ١۵٢٠
مراتب خشنودی ، مراتب علم است . – ١۵٢١
ز آن راضی می شوی . از ھر چھ بگذری ا – ١۵٢٢
ضی اند.نی از خدا راو انگشت شمارااکثر مردم از خدا بیزارند و اقلیتی از او شاکی اند و برخی تسلیم خدایند – ١۵٢٣
ھیچ بشری چون علی با یقین کامل سخن نگفتھ است . – ١۵٢۴
٦٦
از دا ، مؤمن�انخسند ، مشرکان از عذاب ترس از خدا چند معنا دارد : کافران از نابودی بھ واسطۀ خدا می تر – ١۵٢۵ امتحان خدا ، متقین از دیدار خدا و مخلصین از فراق او .
رزان�د ، مرتبھ دارد : سخنی ک�ھ جھ�ل را محک�م و غل�یظ م�ی کن�د ، س�خنی ک�ھ جھ�ل را رقی�ق و م�ی لسخن چند – ١۵٢۶
د . سخنی کھ بر جھل احاطھ می یابد ، و سخنی کھ سمت علم را نشان می دھ
ھر چیزی متشکل است از چھار رکن و سھ صنف و دو جناح و یک نفس . – ١۵٢٧
و فع�ل . چھار رکن وجود آدمی عبارت است از : کفر ، شرک ، ایمان و اخالص . سھ ص�نف : فاع�ل ، مفع�ول – ١۵٢٨ و دو جناح : عقل و ھوس (خیر و شر ) و یک نفس واحده کھ حق است .
.دم و کائن�ات عبارتند از : صدق ، قناعت ، تنھائی و ص�بر . اص�ناف عق�ل عبارتن�د از : خ�ود ، م�رارکان عقل – ١۵٢٩
دو جناح آن : نفی و اثبات است و نفس آن حقیقت است .
ا ب�ھ تص�دیق رعلم از دل می جوشد و اندیشھ را خالق می کند و جسم را بھ سالمت و صلح می کشاند و زب�ان – ١۵٣٠ وامی دارد .
و را رار دھ�د و اھمۀ صفات خدا در ربوبیت او فھم می شود . آنکھ خود را عاشقانھ تحت تعلیم و تربیت خدا ق – ١۵٣١
رب خود بداند بتدریج او را می شناسد .
ر ب�ھ تم�دن معاص� اگر بشر امروز باور کند کھ در ط�ول ت�اریخ مک�ررا تم�دن ھ�ائی مش�ابھ و حت�ی پیچی�ده ت�ر از – ١۵٣٢ د . آمده و بھ کلی نابود شده است بھ دین خدا روی می آورد و فریب پیشرفت ھای فنی را نمی خوروجود
تاچشم حق بین گشوده نشود بین سخن و واقعیت خندقی از نفاق قرار دارد . – ١۵٣٣
شود . می نگھ داشتن دین خدا در وجود خودش برای خود قائل باشد منافقزنده مؤمن اگر وظیفھ ای جز – ١۵٣۴
نخستین گام در جھاد با کفر و ستم ھمانا کناره گیری از جھان و امکانات کفار است . – ١۵٣۵
ایمان اگر بھ سوی اخالص برود بھ خودی خود برای جھاد با جھل و ستم کفایت می کند . – ١۵٣۶
و ظلم است . ات دینی کانونھای نفاقغیبت خلیفۀ خدا (امام زمان) ھمھ مساجد و معابد و اجتماعدر دوران – ١۵٣٧
آنگاه کھ کافر سعی می کند بھ تقلید از مؤمنی بپردازد کفرش آشکارتر می شود . – ١۵٣٨
آیندۀ تو در حال تو نقد است . – ١۵٣٩
قوۀ محرکۀ تاریخ بشری مردان حق ھستند . – ١۵۴٠
شدن است . برای کافران تن دادن بھ عقل ھمچون احساس نابود – ١۵۴١
زمان ھمان مکان مطلقا رقیق شده است . – ١۵۴٢
رابطۀ مکان و زمان ھمچون رابطۀ آب است با حیات . – ١۵۴٣
ش�م بص�یرت چتا ھنگامی کھ برای فھم معنائی نیازمند معنای دیگ�ری ھس�تی در تفرق�ھ و تن�اقض ق�رار داری و – ١۵۴۴
نیافتھ ای .
مان می آید . مکان بھ ذائقۀ فکر ، ز – ١۵۴۵
اعتراف بھ جھل خویش در ھر موردی نیمی از علم آن مورد است . – ١۵۴۶
آنچھ بر فرض بنا شود بھ جھل و جبر و جنون منتھی می شود . – ١۵۴٧
٦٧
ی شود . آنکھ در ھر انسانی یک حقیقت منحصر بھ فرد نمی بیند طرفدار برابری و مشابھ سازی ھمگان م – ١۵۴٨
تسلیم ارادۀ زن خود شود در دو عالم در دوزخ است . آنکھ – ١۵۴٩
نسبت فرد مؤمن بھ جامعھ اش مثل آسمان است بھ زمین . – ١۵۵٠
آنکھ پاک است ناپاکان را قلبا می بخشد . – ١۵۵١
از ھر کس کھ روزی می خوری در بندش ھستی . – ١۵۵٢
اکثرا آنرا می فروشند و کافر می شوند . دوران جوانی عصر حاکمیت ایمان فطری است کھ – ١۵۵٣
مردم بھ مؤمنی روی نمی آورند مگر بھ اندازۀ ناخالصی آن مؤمن . – ١۵۵۴
فقط کوشش قلبی توست کھ تو را بھ مرادت می رساند . – ١۵۵۵
جاھالنھ ترین رنج آدمی رنج معیشت اوست . – ١۵۵۶
گرفتار نیستی اال در عادتی . – ١۵۵٧
و قناع�ت را کافران ایمان را جنون می خوانن�د و معرف�ت را طلس�م م�ی نامن�د و ص�دق را بیچ�ارگی م�ی پندارن�د – ١۵۵٨ بدبختی و صبر را بی عاطفگی و دین را افسانھ .
مؤمن کافران را نمی بیند و کافران مؤمن را نمی بینند . – ١۵۵٩
پلید ترین بشر ھمانا نماز خوان دروغگوست . – ١۵۶٠
دروغ آنگاه کھ گمان می بری کھ با دروغگوئی جان�ت از خط�ر م�ی رھ�د ول�ی راس�ت بگ�وئی ، زان پ�س ھرگ�ز – ١۵۶١
نمی گوئی .
فقط مؤمن است کھ بی عذاب و دغدغھ روزی می خورد . – ١۵۶٢
عقل آدمی را بھ آرامش و راحتی دعوت می کند . – ١۵۶٣
و اکثرا از آن بیزارند . سھلترین راه ھمانا راه سعادت است – ١۵۶۴
ع است . ھمۀ خصائل موجودات عالم از جمادی تا حیوانی و از ذرات تا کرات تماما در وجود آدمی جم – ١۵۶۵
کافر یا پول پرست است یا خرافھ پرست . – ١۵۶۶
د علتش آنست کھ عاریھ ای است . نتو اثری ندار در اگر کلمات – ١۵۶٧
کسی را تغییر دھی بلکھ او را آنگونھ کھ ھست ببینی . سعی مکن – ١۵۶٨
ھیچکس تغییری نمی کند اال در آنچھ کھ ھست شدیدتر می شود مگر بھ ارادۀ خدا . – ١۵۶٩
کافر بھ این دلیل پلید است کھ خود را بیھوده بھ رنج می اندازد . – ١۵٧٠
بدترین ستم ھمانا ستم بھ خویشتن است . – ١۵٧١
بدترین جھل آن است کھ آگاھانھ بھ علم پشت کنی . – ١۵٧٢
شدیدترین ناتوانی آنست کھ نتوانی از عقل خود پیروی کنی . – ١۵٧٣
٦٨
م�ایش اس�ت و نآنچھ کافران عقل می نامند مکر است وآنچھ علم می نامند بازیچھ است و آنچھ دی�ن م�ی نامن�د – ١۵٧۴ می نامند ھرزگی و بطالت است . آنچھ ھنر می نامند جنون است و آنچھ تفریح
بین واقعیت و حقیقت فقط انکار حائل است . – ١۵٧۵
فقط مؤمنی می تواند از عمر خویش برخوردار باشد . – ١۵٧۶
اء می گردد . غمعنائی کھ القاء شود ال – ١۵٧٧
علی را اصحاب اعراف می شناسند نھ اصحاب تفسیر . – ١۵٧٨
از قرآن تمامیت قرآن است . ھر آیھ ای – ١۵٧٩
سخن کامل آنست کھ در ھمھ جا و ھمھ سو معنای واحدی داشتھ باشد . – ١۵٨٠
اولیاء خدا بھ اذن خدا در ماھیت جھان تغییر و تبدیل صورت می دھند . – ١۵٨١
. و بودنددھد بر این فران و شان کاانبیاء القاء کنندگان ایمان نبودند بلکھ تشویق کنندگان مؤمنان و ترسانندگا – ١۵٨٢
ائمۀ اطھار از جملھ اصحاب اعراف ھستند . – ١۵٨٣
قیق�ی م�ی حمخلص کسی است کھ در کمال ایمان از ایمانش برای رضای خدا می گذرد زیرا فقط خ�دا را م�ؤمن – ١۵٨۴
بیند و بس .
ھیچ کافری بھ واسطۀ معجزات ایمان نمی آورد . – ١۵٨۵
د . این حقیقت واقف و بھ سوی آن می روکفر و ایمان یکی است و فقط مؤمن است کھ بر حقیقت – ١۵٨۶
. برای مؤمن اھل معرفت ھمھ عمرش برای شکر نعمت ایمانی کھ خدا بھ او داده کفایت نمی کند – ١۵٨٧
عالی ترین خواھش بشر از خدا تقاضای ایمان است . – ١۵٨٨
یلتی بدست نمی آید . ھیچ فض ، بی ایمان – ١۵٨٩
.برای ھر ھدفی تالش کنی بھ قشری از آن می رسی اال ایمان کھ با تالش بشری بدست نمی آید – ١۵٩٠
بدون ایمان دو عالم و ھر چھ در اوست ھم کفایت نمی کند . – ١۵٩١
کثیر ترین جلوه ھای انسانی از ایمان است . – ١۵٩٢
. بی ایمان بی معنا است – ١۵٩٣
ھر تالشی محکوم بھ بطالت است و با ایمان فقط نفس کشیدن ھم کفایت می کند . ، بی ایمان – ١۵٩۴
والدینی کھ کافر باشند حتی از مشاھدۀ آرامش فرزند با ایمان خویش در عذابند . – ١۵٩۵
تھ بندی . علوم کافران دو نوع است : تجزیھ و تفکیک و تفرقھ یا اختالط و ترکیب و دس – ١۵٩۶
غذای کافران در ھمین دنیا نیز مرتبھ ای از زقوم است . – ١۵٩٧
ھر چھ بھ نان اضافھ گردد بھ امراض اضافھ می شود . – ١۵٩٨
از عمومی ترین جلوۀ ریاست . بھانھ گیری، – ١۵٩٩
٦٩
ی پذیرد . ھمھ راه حل ھای کافران با وعده و وعید شروع می شود و در ستم شدید پایان م – ١۶٠٠
معارف دینی مؤمن را بھ آسودگی و منافق را بھ فرسودگی می کشاند . – ١۶٠١
د . رود جامعھ اش بھ کفر رانده می شوبھ ھمان سرعت و شدت کھ مؤمن بھ اخالص می – ١۶٠٢
مؤمن در مسیر اخالص ھر چھ قلبش بخواھد بر آورده می شود . – ١۶٠٣
خدا ھیچ نمی خواھد جز اشد حب او را . انسان خالص شده از – ١۶٠۴
م خ�اک ، روح است و در حالت ظاھری جسم است و چون ام�ر از می�ان برخاس�ت جس�امر خدا در حالت باطنی – ١۶٠۵س�ت اس�ت تالش�ی می شود و روح بھ سوی خدا می رود و آنچھ از انسانیت فرد باقی می ماند کھ ھم�ان وج�ود جاوی�د او
الش تردد و این می گ مؤثرالش بر اساس دین خدا میسر و رسانیدن جسم و روح انجام داده کھ این تکھ او در بھ وحدت ھمان عمل صالح است کھ در سمت صلح و یگانگی جسم و روح است .
د آدم�ی انسان نھ جسم است نھ روح بلکھ خالء بین جسم و روح اس�ت و ھ�ر چ�ھ ای�ن فاص�لھ کمت�ر باش�د وج�و – ١۶٠۶
ت . این فاصلھ بھ صفر برسد انسان کامل اس آنگاه کھ در آسایش بیشتری است و کاملتر است . وصالحتر و
صراط المستقیم ھمان راه بین جسم و روح است . – ١۶٠٧
دش کھ از او چھ می خواھد . ایخدا انسان را آفرید تا بیازم – ١۶٠٨
آرمان قلبی ھر کسی ھمان موجودیت جاوید اوست . – ١۶٠٩
ماھیت ھر کسی ھمان میزان آشنائی بین جسم و روح اوست . – ١۶١٠
. وس�مت م�ی کن�دانسان فاصلۀ بین دو امر است : روح کھ گرایش بھ خ�دا دارد و جس�م ک�ھ گ�رایش ب�ھ ابل�یس – ١۶١١ وم�وده ھ�ر نکمال آنست کھ انسان روح و جسم را بھ سوی ھم بکشاند و نگذارد کھ جسم جذب ابلیس شود ت�ا روح ھ�م ق
جذب خدا شود و انسان در خالء بی انتھائی گم گردد و دو شقھ شود .
د در وج��ود انس��ان وظیف��ھ ای ن��دارد اال اینک��ھ روح و جس��م را یعن��ی ابل��یس و خ��دا را ب��ھ ص��لح و ص��فا بکش��ان – ١۶١٢ خودش .
ش در جھ�ت ده اس�ت اال ت�الخدا از روز ازل سرنوشت ھر کسی را معلوم ک�رده اس�ت ل�ذا ھ�ر ن�وع تالش�ی بیھ�و – ١۶١٣
تسلیم سرنوشت خویش شدن .
ھر چھ ھستی ھمان باش این است معنای اسالم . آیا این راحت ترین راه زندگی نیست ؟ – ١۶١۴
نوش��ت ھ�یچ ک�س نم�ی دان�د ک��ھ سرنوش�ت او چیس�ت اال اینک�ھ تس��لیم و راض�ی ب�ھ آنچ�ھ ک��ھ ھس�ت باش�د ت�ا سر – ١۶١۵ ھمان معرفت نفس است . خویش را کشف نماید . واین
خدا تعمق در ماھیت زمان است . صبر تعمق دربارۀ – ١۶١۶
ان�ی در دس�ت ھر آنچھ در دست توست بھ ان�دازۀ اب�دیت از ت�و دورس�ت و آنچ�ھ را ک�ھ مطل�ق نای�افتنی ھ�ا م�ی د – ١۶١٧
توست . وآن ھمین است .
اشد . ھمھ چیز را رھا کن تا چیزی بیابی کھ ھمھ چیز ب – ١۶١٨
فرزندان از والدین خود پیرترند . – ١۶١٩
س�ت اچھ کھ ق�رار ھر انسانی بھ ھنگام تولدش کل عالم ھستی و ھر آنچھ در آن گذشتھ است را از ازل و ھر آن – ١۶٢٠ بگذرد را تا ابد در خویش بھ میراث برده است .
نقطۀ وسط بین گذشتھ و آینده است . » حال« - ١۶٢١
٧٠
سی کھ ایمان ندارد ھیچ چیزی ندارد و آنکھ ایمان دارد نیازی بھ ھیچ چیز ندارد . ک – ١۶٢٢
مؤمن بھ میزان اخالصش جھان را تحت ارادۀ خویش می آورد . – ١۶٢٣
اگر بر حقیقت کفر خویش معرفت یابد رستگار می شود . حتی کافر – ١۶٢۴
ی را نیافت . آنکھ قدر خود را نیافت قدر ھیچ چیز و کس – ١۶٢۵
علی عالی ترین انسان از ازل تا ابد است . – ١۶٢۶
خدا خواندن علی اھانتی است بھ علی و تھمتی بھ خدا . – ١۶٢٧
ھیچ انسانی بھ اندازۀ علی برای انسانیت زحمت نکشیده است . – ١۶٢٨
مرزھا از وحدت است و وحدت در مرزھاست . – ١۶٢٩
ت . سراشیبی گمراھی و جھل مرکب اس ، ھمانا» اگر« - ١۶٣٠
ریای جھل خود کھ د یفقط مؤمن است کھ در نخستین نگاه بھ خویش (معرفت نفس) بر وضعیت اسفل السافلین – ١۶٣١
ود . مؤمن خ و کفر و ریا و نفاق است واقف می آید و بر آن معترف است و کافر منکر کفر و جھل و ریای خویش است کافر خود را مؤمن می خواند . را کافر می داند و
بر ناپاکی خویش تا پاک شوی . گریھ کن – ١۶٣٢
نفھمیدن ، انکار کردن است . – ١۶٣٣
کافر نخست تکذیب می کند بعد شروع بھ فھم آن می کند . – ١۶٣۴
آدمی ھر چھ ترسوتر باشد جنایتکارتر است . – ١۶٣۵
ن غیر قابل توصیف است کھ ذات خدا . ماھیت نفس آدمی بھ ھمان میزا – ١۶٣۶
بین جسم و روح . ۀاست : فاصل» نفاق«نفس آدمی ھمان – ١۶٣٧
.آنکھ در درون خود خدا را یافت در بیرون خلیفۀ خدا را می یابد و این دو امر توأمان است – ١۶٣٨
. بھ میزانی کھ دل بھ خدا نزدیک می شود تن ھم بھ خدا نزدیک می شود – ١۶٣٩
رھبر حقیقی کافران ھم مؤمنان ھستند . – ١۶۴٠
دلسوزی جز مؤمنان ندارند . و کافران ھیچ دوست – ١۶۴١
ست . الب ریزی شده ار حد مطلق است کھ در شکل خاصی قھر موجودی ھمان نیستی منقبض شده تا س – ١۶۴٢
دھد . آن قوم را مورد قضاوت و جزا قرار می ،اس و میزان خلوص مؤمنی در یک قومخداوند بر اس – ١۶۴٣
ھر عمل واحدی در حاالت و زمانھای متفاوت آثاری گوناگون دارد. – ١۶۴۴
ایمان حوزۀ اختیار است برای اھل ایمان و حوزۀ جبر است برای کافران . – ١۶۴۵
از بقا و فنا کھ رھیدی ، رھیدی . – ١۶۴۶
می آورد . خدا نسبت بھ مؤمن ، محبتی است کھ نسبت بھ کسی در دل مؤمن پدید یکی از سخت ترین امتحان – ١۶۴٧
٧١
دو مؤمن بعد از دیدار یکدیگر برترند از قبل از دیدار . – ١۶۴٨
رشدی جز خودشناسی نیست . – ١۶۴٩
بھشت بر سر راه دیدار با خدا قرار دارد و آخرین منزل قبل از دیدار با خداست در رضوان . – ١۶۵٠
سلوک باطنی و راه کمال ھمانا بالوقفھ آخرین ماھیت خویش را زیر پا گذاشتن است . – ١۶۵١
انسان ، آخرین موجود خلقت است کھ بر جایگاه نخستین موجود نشستھ است . – ١۶۵٢
خلیف��ۀ ھف�رق عل�ی و معاوی�ھ در اینس�ت ک�ھ معاوی��ھ نم�ی دان�د ک�ھ خلیف�ۀ خداس�ت و عل��ی معرف�ت یافت�ھ اس�ت ک� – ١۶۵٣
خداست .
م ی�ن ھم�ان مق�ااخداوند در خلقت جھان در عالم ھستی متجلی گردید و مقام نیستی خ�ود را ب�ھ انس�ان بخش�ید . – ١۶۵۴ خالفت اللھی انسان است .
خلیفۀ خدا (انسان کامل) ظھور می یابد . از حقی نیست اال حق انسان کھ – ١۶۵۵
دی است کھ شناخت تمامیت ھر چیزی حاصل می آید . فقط بھ واسطۀ معرفت توحی – ١۶۵۶
ھر چیزی دو بار فھمیده می شود یک بار در درون و یکبار ھم در بیرون . – ١۶۵٧
ھر بار کھ کسی بھ تو خیانت می کند یک مرحلھ بھ خدا نزدیکتر می شوی . – ١۶۵٨
مقابل�ھ ب�ھ رار داری ب�ھ ش�رط اینک�ھ ب�ا معش�وقآنگاه کھ معشوق تو بھ تو خیانت می کند روی در روی خدا ق� – ١۶۵٩
مثل نکنی .
گناه ھر عملی ماندن در حاصل آن عمل است . – ١۶۶٠
مؤمن با بیزاری مرتکب گناھی می شود و کافر با غرور . – ١۶۶١
خداپرستی ھمانا عشق بھ دیدار با اوست . – ١۶۶٢
عمال نیک .بھشت اجر عشق بھ دیدار با خداست نھ اجر ا – ١۶۶٣
اگر برای رضای خدا دل کسی را بشکنی او را متوجۀ خدا کرده ای. – ١۶۶۴
فقط در کارھای دل بخواھی خالقیت نھفتھ است . – ١۶۶۵
آنچھ در ھمۀ مراحل بارزترین نشانۀ رشد است خشوع است و ھمواره خاشع تر شدن . – ١۶۶۶
ا را در اطراف خویش مات خویش می نماید . یک دل کھ از دنیا پاک شود ھمھ دلھ – ١۶۶٧
تاریکی چون بھ اوج خود رسد سرخ می شود و بر می افروزد . – ١۶۶٨
خالص شدن ھمواره با تنھاتر شدن توأم است . – ١۶۶٩
. آنکھ در یک مورد راضی بھ رضای خدا باشد در ھمھ موارد بھ ھمان میزان راضی بھ رضای خداست – ١۶٧٠
ی کشانی .اگر دوست داشتھ باشی کسی را کھ دوستی ات را انکار می کند او را نسبت بھ خود بھ خیانت م – ١۶٧١
ھستند نھ والدین . کانون عاطفھ کودکان – ١۶٧٢
٧٢
ھمۀ مثالھا واقعی اند و ھمھ واقعیت ھا مثالی اند . – ١۶٧٣
انسان کامل ھمان کودکی است کھ خود را می فھمد . – ١۶٧۴
کشی ھستند . –اکثر مرگ ھا مراتب و انواع خود – ١۶٧۵
کاری کھ بی ابزار مادی بھ پیش نمی رود با ابزار ھم بھ پیش نمی رود . – ١۶٧۶
آنچھ کھ جامعۀ روحانیت ھر دینی محسوب می شود بزرگترین حجاب آن دین است . – ١۶٧٧
من از ابزار دین خود شرم می کند . آنگاه کھ دنیا پرستی لباس دین بر تن نماید مؤ – ١۶٧٨
ح�ق ند و بھ س�ویکافران حق خویش را وا می گذارند و دنیا را جستجو می کنند و مؤمنان دنیا را وا می گذار – ١۶٧٩ خویش می روند .
انواع ھمان مراتب ھستند . – ١۶٨٠
آنکھ تو را از ابزارھای دنیوی ساقط می کند دوست توست . – ١۶٨١
اگر مرگ باور شود دنیا باور نمی شود . – ١۶٨٢
رین م�ردم در فاصلۀ بین علی و ظھور امام زمان آنانکھ تحت عنوان دین دس�ت ب�ھ حکوم�ت م�ی زنن�د تبھک�ارت – ١۶٨٣
تاریخ ھستند .
آنگاه کھ بدی خود را شناختی بر خوبی خویش واقف می شوی . – ١۶٨۴
ھ چیزھای خوب و چیزھای بد . انسان خوب داریم و انسان بد ن – ١۶٨۵
ھر چھ مؤمن خالص تر می شود کافر رسواتر می گردد . – ١۶٨۶
شناسی است . –محوری ترین موضوع حوزۀ خود » اراده«مسئلۀ – ١۶٨٧
ر چھ کھ بیشتر می توانی بیشتر بھ ناتوانی خویش واقف می شوی . ھ -١۶٨٨
توانائی انسان است . مال ناتوانی خویش ، کمال رسیدن بھ ک -١۶٨٩
در مقابل خدا فقط نیستی الیق است و معنا می شود . – ١۶٩٠
ی گراید .اگر خدا مالک نباشد ھمھ ارزش ھا و معانی و اعمال آدمی در نسبیت بی بنیادی بھ پوچی م – ١۶٩١
ھمھ تالش ھا برای احیاء یا استمرار جوانی است . – ١۶٩٢
احساس ھستی است . احساس توانائی – ١۶٩٣
میل بھ توانا تر شدن میل بھ فائق آمدن است بر توانائی گذشتھ . – ١۶٩۴
است . سلوک ھمانا گام برداشتن در حوزۀ نیستی – ١۶٩۵
فقط در تجربۀ نیستی می توان ھستی را در مراتب یافت . – ١۶٩۶
در کمال عجز خویش بھ واقعیت ھستی خویش می رسی . – ١۶٩٧
دنیا پرستی تالشی پوچ برای موازنۀ بین جھان قبل و بعد از مرگ است . – ١۶٩٨
٧٣
نکھ در وجود خود بھ موازنۀ کامل بین ھستی و نیستی رسید کامل است . آ -١۶٩٩
شناسی ) ترس او از مرگ است . –(خود » حال«گریز کافر از -١٧٠٠
ست . زنده شدن نیز بھ اندازۀ مردن ھراس آور ا – ١٧٠١
جدل کافر با مؤمن جدال برای زنده نشدن است . – ١٧٠٢
عشق در نزد کفار فقط در پائین تنھ معنا می شود . – ١٧٠٣
اگر عامل امر بھ معروف و نھی از منکر خود را متعھد بھ ھدایت دیگری بداند منافق است . – ١٧٠۴
تالشی نیست مگر برای جبران فناپذیری دنیا . – ١٧٠۵
. ندگ ھم می توادر جھان بعد از مر ھر کسی بھ میزانی کھ در این جھان می تواند بی دنیا و اھلش زندگی کند – ١٧٠۶
واھد داشت .خآنکھ مرگ را بد می داند زندگی بدی دارد و گویا فطرتا می داند کھ پس از مرگ وضعی بدتر – ١٧٠٧
است در حین مھر ورزی . برترین صبر ھمانا صبر در مقابل خصومت – ١٧٠٨
ص�دش علم نیز راھی است کھ مبدأ دارد و مقص�د و روش�ی . مب�دأ آن ص�دق اس�ت ، روش آن ص�بر اس�ت و مق – ١٧٠٩ حق است .
ایمان است . ،ھر راھی پیش شرطی دارد و پیش شرط رشد – ١٧١٠
آنچھ کھ از دنیا بی نیازت کند توشۀ آخرت توست . – ١٧١١
سانی کھ بھ نام علمای دین مشھورند بھ خدا و عالم غیب و معاد ایمانی ندارند . اکثر ک – ١٧١٢
قرآن کریم منافقان را رسوائی است و مؤمنان را آبروست . – ١٧١٣
ی��دن و تف��اوت ک��افر و م��ؤمن در کیفی��ت دی��دن و ش��نیدن و لم��س ک��ردن و بوئی��دن و چش��یدن و خ��وردن و خواب – ١٧١۴
. فھمیدن و سخن گفتن است
کفار ماھیتی یکسان دارند چھ از طبقۀ سلطھ گر و یا تحت سلطھ . – ١٧١۵
فرھنگ ھر کسی از آرمان نھائی درون او سرچشمھ می گیرد . – ١٧١۶
ت . انسان کافر تجلی دوزخ است در این دنیا و انسان منافق تجلی برزخ است و مؤمن تجلی جن – ١٧١٧
منافق کسی است کھ – ١٧١٨ خ�ودش ف�رو می خواھد بین کفر و ایمان وحدتی در وجود خویش حاصل نماید ولی نھایت�ا می پاشد .
منافق کسی است کھ نھ می تواند با کفار زیست کند و نھ با مؤمنان و نھ بدون این دو . – ١٧١٩
ابد . بد نجات می یمنافق بیکس ترین انسان است . اگر بر این بی کسی خود معترف گردد و معرفت یا – ١٧٢٠
تنھا قانونی کھ ھمیشھ درست از آب در می آید دین است . – ١٧٢١
حتی کامل ترین علوم و قوانین دنیوی نیز عمرشان از عمر دنیا کمتر است . – ١٧٢٢
اوت نم�یحیرت آور است کار این آدمی کھ ھمواره در قضاوتش بھ خطا می رود ولی ت�ا ب�ھ آخ�ر دس�ت از قض� – ١٧٢٣ کشد .
٧٤
ی باش�د : م�آدمی در آن واحد بر یکی از این چھار رکن وجود قرار دارد ک�ھ ھم�ھ ص�فات دیگ�رش ناش�ی از آن – ١٧٢۴ کفر ، نفاق ، ایمان و اخالص .
حاص�ل از کفر و نفاق با مرگ از وجود پاک می شود و ایم�ان حاص�ل م�ی آی�د ول�ی ای�ن ایم�ان ھرگ�ز از ع�ذاب – ١٧٢۵
ستم نمی کاھد .
با مرگ تنھا پناھگاه کافران و منافقان یعنی جسم از دست می رود . – ١٧٢۶
دی نیست . ایمان بھ ھر چیزی یعنی تصدیق و تسلیم و خشوع مستمر دل نسبت بھ آن چیز . و این امری ارا – ١٧٢٧
ی کشد . او تیغ می گیرد و گاه بر مفقط انسان مخلص است کھ از فرط محبت و بھ عشق حق بر کافر خشم – ١٧٢٨
ھر صفتی در ھر انسانی جلوه ای دگر دارد . – ١٧٢٩
ھ افر کورکوران�و رشد ھمین است . ک� ھر انسانی کاری جز ستیز با خویشتن ندارد تا بتواند از خویش فرا رود – ١٧٣٠ چنین می کند و مؤمن آگاھانھ و با شوق .
اال رود . ھر انسانی نردبانی است کھ باید از خود ب – ١٧٣١
ی ھم�واره دردوموجود انسان مؤمن شیشھ ای است و وجود کافر آھنی است . وبا اینحال اولی ایمنی است و – ١٧٣٢
ھراس است . و خطر
مراتب�ی از ھر کجا کھ دین خدا برپاست محم�د و عل�ی و فاطم�ھ و س�لمان و اب�وذر و س�ائر مری�دان ھ�ر ی�ک در – ١٧٣٣ شوند . وجود مؤمنان متجلی می
وقتی کھ دوست مخلص باشد درد ، درمان است و مرگ ، جان است . – ١٧٣۴
ھمۀ عذاب ھا از انجام کارھائی است کھ می دانی نباید انجام ندھی . – ١٧٣۵
آنکھ بھ یقین می داند عذاب نمی کشد . – ١٧٣۶
تردید در عمل نشانۀ تزلزل در ایمان است . – ١٧٣٧
ایمان یکدیگر را تصدیق نکنند آن علم و ایمان ناقصند . تا علم و – ١٧٣٨
راه رشد راه تخریب مستمر ماھیت خویشتن است بھ دست خویشتن . – ١٧٣٩
ھر مؤمن در چھار امر امتحان می شود : نان ، جان ، حیثیت و محبت . – ١٧۴٠
ھنگامی کھ عذاب می کشی ایمان می آوری ولی این ایمان نھ ا – ١٧۴١ ار برای�ت پای�د ز عذابت ک�م م�ی کن�د و ن�ھ لزوم�ا
می ماند .
ن�د ب�ا مح�دودکافران می پندارند ب�ا توس�عۀ اختی�ار خ�ویش م�ی توانن�د خ�وبتر ش�وند و مؤمن�ان مبت�دی م�ی پندار – ١٧۴٢ کردن و کشتن اختیار خویش .
مخلص . فاصلھ و نسبت انسان مخلص با مردم ھمان فاصلھ و نسبت خداست با انسان – ١٧۴٣
. علم توحید علم یگانگی ماھیت نھائی کفر و ایمان است و انسان موحد مظھر این یگانگی است – ١٧۴۴
احد بیابی . ی وتحق آنست کھ خوب و بد را حقیق – ١٧۴۵
اختیار آدمی انفصال او از خدا نیست بلکھ اشد اتصال اوست با خدا . – ١٧۴۶
. ھ استرحمت خدا بر کافران اینگون دل و خاشع گشتن تن است .جان و لطیف شدن عذاب موجب رقیق شدن – ١٧۴٧
٧٥
انسان مخلص حیثیت خود را فدای حیثیت خدا می کند . – ١٧۴٨
شناسی شتابان نباشد در ایمانش متزلزل می شود . –مؤمن اگر در سیر خود – ١٧۴٩
مول محب�ت دا ھستند و مؤمنان طرفدار محبت ھستند چ�ون مش�کفار طرفدار عدالت ھستند چون مشمول عدل خ – ١٧۵٠
خدا می باشند .
خی�ان . اینانن�د برز وای از خدا وحشت دارند و می گریزند اینانند دوزخی�ان . ع�ده ای درب�ارۀ خ�دا مرددن�د عده – ١٧۵١اھ�ل د و این�انا او دوس�ت ھس�تنوعده ای ھم بھ درگ�اھش ذلی�ل و س�اجدند و اینانن�د اھ�ل جن�ت . وانگش�ت ش�مارانی ھ�م ب�
رضوان او ھستند .
رس�ت ی دان�د مجبوم�آنکھ یقینا خوب و بد را از خدا می بیند مختارست . آنکھ خوب را از خدا و بد را از خود – ١٧۵٢ی س�ت و س�وما. وآنکھ خوب را از خود و بد را از خدا می داند بازیچھ و پ�وچ اس�ت . اول�ی مخل�ص اس�ت دوم�ی م�ؤمن
فر . کا
بھ ھر چھ یقین می یابی در آن متحیر می شوی . – ١٧۵٣
ور می کند . رسخنی کھ با یقین گفتھ شود حتی کافر را با – ١٧۵۴
منافق پلی است بین کفر و ایمان . – ١٧۵۵
کافر مطلق و منافق مطلق و مؤمن مطلق خداست . – ١٧۵۶
نمی کنند . کفار حتی شیطان را صادقانھ پیروی – ١٧۵٧
انسان در دنیا دو مربی دارد : ابلیس و نبی . ودر آخرت فقط یک مربی و آن خداست . – ١٧۵٨
ھمزمان با نبوت حضرت آدم رسالت ابلیس ھم شروع شد . – ١٧۵٩
١٧۶٠ – ز در اداون�د ب�ا خ انبیاء با اینکھ مردم را بھ راه تسلیم شدن بھ امر خ�دا دع�وت م�ی کردن�د ول�ی خودش�ان مرتب�انف�اقی ت . و ای�نشکوه و گالیھ و نارضایتی بر می آمدند و از او برای امت خود یا طلب ع�ذاب م�ی کردن�د ی�ا طل�ب مغف�ر
بود کھ در اسالم ختم شد .
بیگانھ ترین و یگانھ ترین موجود با خدا ھمانا انسان است . – ١٧۶١
دگی قرار می گیرد . آنکھ مرگ را باور کند در سر آغاز باور زن – ١٧۶٢
مشکل انسان اینست کھ نھ خدا است و نھ خدا نیست . – ١٧۶٣
ت خدا محیط بر پوست توست و محاط در دل توست و مق�یم در چش�م و گ�وش توس�ت و روب�روی توس�ت و پش� – ١٧۶۴و انس�ان ام ت�ا عجی�ب ھس�تی . ن�سر توست و در باال و زیر پای توس�ت و ت�و ی�ک س�وء تف�اھمی ب�ھ غای�ت لطی�ف و مطلق�
. است
ینی کھ بھر چھ بھ خودت نزدیک می شوی می بینی کھ خدا نزدیکتر است و ھر چھ از خود دور می شوی می – ١٧۶۵ خدا دورتر است .
ز درد م�ؤمن ا دردی برای انسان وج�ود ن�دارد اال درد ج�اودانگی . درد ک�افر از جاودان�ھ ندی�دن خ�ویش اس�ت و – ١٧۶۶
. جاودانھ دیدن خویش
شناسی . بیرون از خدا نیستی و درون خدا ھم نیستی و خدا ھم نیستی . چون چنینی می توانی خدا را ب – ١٧۶٧
کسی کھ لحظھ ای لطافت خدا را درک کند فنا می شود . – ١٧۶٨
٧٦
دوزخ برخورد دور با خداست و جنت برخورد نزدیک با خداست . و رضوان وحدت با خداست . – ١٧۶٩
وحدت با خدا ھمانا خدا شدن نیست بلکھ انسان بودن است . – ١٧٧٠
. آنگاه کھ بھ خدا فکر می کنی بی واسطۀ صفاتش ، او را می بینی از فاصلۀ ازلیت تا ابدیت – ١٧٧١
. ین حد وحدتبھتر آنست کھ خدا ، خدا باشد و انسان ، انسان . این نزدیکترین حد دیدار است و میسرتر – ١٧٧٢
توجھ بھ ذات خدا از یک عمر عبادت و ایثار برتر است . لحظھ ای – ١٧٧٣
نھایتا بھتر آن است کھ آدمی از خدا خجالت نکشد و بلکھ فقط از غیر خدا خجالت بکشد . – ١٧٧۴
ت . ل اوسبودن را بھ دوش می کشد . و این ھمۀ مسائ» خود«فرق انسان با ھر مخلوقی اینست انسان بار – ١٧٧۵
آخرین امتحان برای انسان مخلص است . » بقا« - ١٧٧۶
ج�ود ن�داری این تو نیستی کھ بھ خدا فکر می کنی بلکھ این خداس�ت ک�ھ ب�ھ خ�ودش فک�ر م�ی کن�د . ت�و اص�ال و – ١٧٧٧ خیالت راحت باشد .
ای . شتھ اتا زمانی کھ مرز وجود تو و خدایت مخدوش نشده است بھ وادی معرفت گام نگذ – ١٧٧٨
زیرا خدا ھم ھرگز چنین سخن نگفتھ است . » من خدا ھستم « ھرگز مگو کھ – ١٧٧٩
ز دا عل�ی را اخ�بزرگترین ادعا این نیست کھ دعوی خدائی کنی بلکھ اینست بگوئی کھ : من علی ھستم . زی�را – ١٧٨٠
خودش بیشتر دوست دارد .
می کند . بھ خدا کھ خدای خوبی است . ھر کھ حق خویش را یافت خدا او را مریدی – ١٧٨١
وانی پ�س بھتر آنست کھ تا بھ آخر خ�ود را از ھ�ر قض�اوتی در درون و ب�رون مع�اف داری . ول�ی چ�ون نم�ی ت� – ١٧٨٢ ھمواره قضاوت ھای خود را نسخ کن .
آدمی ھمواره با وجود خدا بھ محک زده می شود . – ١٧٨٣
م�ی کن�د از ان است کھ من ادعای خدائی می کن�د و خداس�ت ک�ھ ادع�ای خ�دائیمھرب» من«نقدر نسبت بھ آخدا – ١٧٨۴
زبان من و نھ خودش .
انسان نھ خوب است نھ بد . انسان ، انسان است . – ١٧٨۵
تعلیم و تربیت بشری ھیچ اثری در سرنوشت نھائی کسی ندارد . – ١٧٨۶
ی آید . ھرگز آن آرزوئی کھ برایش رنج می کشی حاصل نم – ١٧٨٧
ھر حقیقتی ھمانقدر تلخ است کھ شیرین است . – ١٧٨٨
ھر آرزوئی ھنگامی تحقق می یابد کھ از آن بی نیازی . – ١٧٨٩
خالص شدن ھمانا پاک شدن وجود از خوب و بد است . – ١٧٩٠
ھیچ کس قدرت پنھان ساختن باطن خویش را ندارد . – ١٧٩١
ب�ر ب�دھا شند ولی ھمواره انگشت ش�مارانی امک�ان خ�وب ب�ودن را م�ی یابن�د ت�ا ش�اھدھمھ می خواھند خوب با – ١٧٩٢ وند . شباشند و ببینند کھ بدھا بیشترین تالش را برای خوب بودن می کنند و ھر چھ تالش می کنند بدتر می
رویاروئی اکثر مردم در عالم خواب واقعی تر است از حوادث دوران بیداریشان . – ١٧٩٣
٧٧
ھر وقت شاکی می شوی پناه ببر بھ خدا تا راضی شوی . – ١٧٩۴
تو خدا را نمی شناسی مگر بھ واسطۀ دوستی خداشناس . – ١٧٩۵
در ھر ستمی کھ نظر کنی عدالت حاکم است و بلکھ رحمت . – ١٧٩۶
ل��ی عدر وج��ود کم��ال توص��یف بش��ر از خ��دا ھرگ��ز از وج��ود عل��ی فرات��ر نم��ی رود مگ��ر مخلص��ینی ک��ھ خ��ود فن��ا – ١٧٩٧
ھستند .
بی آرزوئی سرزمین شکوفائی ھر آرزوئی است . – ١٧٩٨
کھ بدھا خوبند . بد ھستندخوب ھا ھمانقدر -١٧٩٩
ھمانقدر خوبند کھ بدھا بدند . خوب ھا -١٨٠٠
خوب و بد یکی نیست اگر چنین می بود آدمی دیگر کاری و دلیلی برای زیستن نمی داشت . – ١٨٠١
خوبی از بدی است و بدی از خوبی . – ١٨٠٢
آنچھ کھ مردم را از خود شناسی باز می دارد ترس از پوچ شدن خویش است . – ١٨٠٣
ت و ث�روت ، برخی چیزھا ھرگز با ھمدیگر در یک نفر جمع نمی شود از آن جملھ ان�د : ایم�ان و جھ�ل ، معرف� – ١٨٠۴ اض�طراب ، فی و حکمت ، محبت و توق�ع ، فق�ر و چاپلوس�ی ، ص�دق وعشق و مردم داری ، خود شناسی و غرور ، حرا
م�ش دات و آراتنھائی و بی کسی ، خدا و خود ، دوستی و حسد ، خود فروشی و ادب ، دین و ریا ، تواضع و ترس ، ع�ا ، خیانت و سالمت ، تکبر و عقل ، بصیرت و قیاس ، گرسنگی و جنون ، علم و ستم ، اخالص و دعا .
ھ ش�رش دچ�اربتا ھنگامیکھ چیز پاکی را خوب می بینی از خوبی اش بر خورداری و آنگاه کھ آن را بد دیدی – ١٨٠۵
می شوی .
توجھ تو بھ چیزی ھمان توجھ تو بھ خودت در آن چیز است . – ١٨٠۶
فع�ل گی�رد و من ھ ب�ازی م�یجاسوسی در امور دیگران نھ تنھا اطالعات را دقیق و فع�ال نم�ی کن�د بلک�ھ آن را ب� – ١٨٠٧ می سازد .
دیدن آنھاست . عمیق خوب دیدن دیگران – ١٨٠٨
شناخت کامل خویش شناخت یکایک افراد بشر از قدیم تا کنون و تا پایان جھان است . – ١٨٠٩
.ھر انسانی یک جھان منحصر بھ فرد است لذا شناخت ھر کسی شناخت جلوه ای از جھان ھستی است – ١٨١٠
گی�رد از کسی کھ مورد قھر خدا قرار می گی�رد ب�ھ م�ردم نزدی�ک م�ی ش�ود و آنک�ھ م�ورد محب�ت خ�دا ق�رار م�ی – ١٨١١
مردم کناره می گیرد .
علت و معلول ھر چیزی ھمان دوست و دشمن آن چیز است . – ١٨١٢
ھر چیزی علت و معلول خویش است و علت ومعلول ھر چیز دیگریست . – ١٨١٣
تمامیت ھر چیزی ھمان کمال آن چیز است و فراتر از آن چیز است . – ١٨١۴
دوم�ی احساس ھمدردی داشتن از تظاھر بھ ھمدردی کردن متفاوت است : اول�ی ص�بر و تس�کین م�ی بخش�د و – ١٨١۵ تحقیر و حسد می پراکند .
٧٨
ت�ی حار و ب�د را ار نمی کنند و انسان ریاکانسان صادق و نیکوکار را حتی دشمنانش خوب می دانند گر چھ اقر – ١٨١۶ دوستانش ھم بد می دانند گرچھ اقرار نمی کنند .
رد ببھ ارث می انسان صالح ، نیکی ھا را بھ ارث می برد و نیکی بھ ارث می گذارد و انسان ستمگر بدیھا را – ١٨١٧
و بدی بھ ارث می گذارد .
می باشی . آنکھ را بدتر میدانی نیازمندترش – ١٨١٨
ت�ر وابس�تھ را ب�ھ دنی�ا اطالعات مؤمن از دنیا او را بھ بی نیازی از دنیا می کشاند و اطالع�ات ک�افر از دنی�ا او – ١٨١٩ می کند .
زرگ او ینج�ا ع�ذاب ب�ستمگر نیز نھایتا از دنیا و اھلش بیزار می شود ولی نمی تواند از آن رھ�ائی یاب�د و از ا – ١٨٢٠
آغاز می شود .
ر م�ی تشخیص کافر و منافق و مؤمن و مخلص ، کمال علم جامعھ شناس�ی واقع�ی اس�ت ک�ھ ع�المش را رس�تگا – ١٨٢١ کند .
ن ب�ھ س�عادت راه یاب�د و از آ اگر آدمی کسب عل�م را ب�ھ قص�د عم�ل ک�ردن ب�ھ آن پیش�ھ گی�رد م�ی توان�د ب�ھ عل�م – ١٨٢٢ . ولی اکثر مردم چنین نیستند . برسد
رگونیھای بزرگ جوامع بھ واسطۀ نسل جوان آن صورت گرفتھ است . ھمھ دگ – ١٨٢٣
حکام دین . ھمھ انحرافات بشری بنابر این دو خطاست : ھدف پنداشتن احکام دین و یا اھمیت ندادن بھ ا – ١٨٢۴
علم ھر کس بھ اندازۀ بی نیازی اوست . – ١٨٢۵
ھ بھ یقین کاز شده و مشاھده آن حاصل می گردد . ومشاھده علم در ھر موضوعی کھ بھ یقین برسد چشم دل ب – ١٨٢۶
برسد حقیقت آن چیز در وجود پدید می آید .
کمال علوم دنیوی اشد تردید یعنی جنون است . – ١٨٢٧
ھر چھ حیطۀ حدس و احتمال بیشتر می شود حیطۀ باور و یقین محدودتر می شود . – ١٨٢٨
خداوند ھمواره شمایلی بشری دارند . آیات و حجت ھای بالغھ – ١٨٢٩
را می یابد .رشد شدیدترین بالیا انسان صادق در شدیدترین – ١٨٣٠
تا بھ فنای خود راضی نشوی بقائی نیافتھ ای . – ١٨٣١
ر ش�وی و ای�ن در معرفت نفس اینست کھ ھر چند کھ دوست با تو بد می کند تو ب�ا او خ�وبتسریعترین ره کمال – ١٨٣٢ را تا بھ آخر ادامھ دھی . راه
ست.کیفیت رابطۀ باطنی تو با جمیع کسانی کھ می شناسی تمامیت رابطۀ تو با خدا و خویشتن تو – ١٨٣٣
ش�تند ھمان�ا در تاریخ اسالم نخستین جریاناتی کھ در جمع نمودن دین و سیاست (حکومت) ب�ھ ش�دت اص�رار دا – ١٨٣۴یدند ع�دم ل م�ی رس�اناس بودند و عل�ت اص�لی اینک�ھ ائم�ھ و اکث�ر م�ردان ح�ق را ب�ھ قت�بنی امیھ و از آنھا شدیدتر بنی عب
موفقیت آنھا در تحمیل منصب حکومتی بھ آنان بود .
م�ت دور از حکو ھیچ کسی در سیاست زیرکتر و عالمتر و فعالتر از عرفای اس�المی نب�وده ان�د و ب�ا اینح�ال ب�ھ – ١٨٣۵ زیستھ اند .
باشد . است سلطھ گری و مادرش حیلھ گری است . بی این دو کسی نتوانست حکومتی طوالنی داشتھپدر سی – ١٨٣۶
مؤمن جز از خودش نمی ھراسد . – ١٨٣٧
٧٩
ھ اھ�ل رگۀ موس�وم ب�حقایق قرآنی را در ھر دورانی جز انگشت شمارانی در نیافتھ اند و مسلما این تعداد در ج – ١٨٣٨
تفسیر نبوده اند .
نم�ی توانن�د کافران دشمن چیزھائی ھستند کھ نمی فھمند و منافقان دشمن چیزھائی ھستند ک�ھ م�ی فھمن�د ول�ی – ١٨٣٩ آن را کسب کنند .
اس�ت جری�ان کافر چون حجتی از حق بر او آشکار شد آن را تصدیق و پیروی نکرد منافق می شود . اینگونھ – ١٨۴٠
پدید آمدن نفاق .
قان در جھان میانھ (خاور میانھ) ھستند . شدید ترین مناف – ١٨۴١
طرفدار شرق . ھمھ منافقان قرن بیستم باطنا و عمال پیرو غرب ھستند و بھ ادعا – ١٨۴٢
خاورمیان�ھ کارل پوپر از مشھورترین سخنگویان نفاق در ق�رن بیس�تم اس�ت و بیش�ترین طرف�داران ج�دی را در – ١٨۴٣ دارد (کانون جھانی منافقان)
فلسفھ و منطق و روش زندگی ویتگنشتاین اقرار دیگری بر ختم نبوت بود . – ١٨۴۴
وح�دت ودر اندیش�ۀ ھای�دگر ھم�ان مق�ام فن�ای عرف�انی » ھس�تی جھانش�مول«و » ھستی در خ�ویش «مقولۀ – ١٨۴۵
وجود است .
ع) است .(شد دقیقا ھمان علی اسطورۀ یک کمونیست کامل کھ ھمانا انسان کامل از دیدگاه مارکس می با – ١٨۴۶
در تفکر نیچھ ھمان خلیفۀ خدا و امام زمان است . » ابر مرد «اسطورۀ – ١٨۴٧
است . » روح«حلقۀ مفقودۀ داروین بین میمون و انسان ھمانا – ١٨۴٨
س�ھ مرحل�ۀ ھم�ان معرفت بر ھر امری مجھول سھ مرتبھ دارد : علم بر آن ، مشاھدۀ آن و جانش�ینی آن . ای�ن – ١٨۴٩ فھمیدن و دیدن و شدن است .
ھ وج�ود مرد سیاست شدن جز بر وعده و وعید بھ مردم امکان پذیر نیس�ت پ�س چن�ین امک�انی ج�ز ب�ر دروغ ب� – ١٨۵٠
نمی آید .
مؤمن اھل معرفت ھر کھ را دوست بدارد کھ رشد دھد بر او قھر و غضب پیشھ می کند . – ١٨۵١
چیزی کھ با کسی نزدیک می شوی بھ ھمان واسطھ از او دور می شوی . بھ واسطۀ ھر – ١٨۵٢
ھر سخنی کھ بھ یاد می ماند در مرتبھ ای از حقیقت قرار دارد . – ١٨۵٣
مھجورترین کتاب تاریخ قرآن است و مھجورترین آن در دست مفسران قرآن قرار دارد . – ١٨۵۴
ت�ب ن�ازل م�ی ل�وب مؤمن�ان در مراش�د بلک�ھ در ط�ول ت�اریخ مک�ررا ب�ر ققرآن فقط بر سینۀ محم�د (ص) ن�ازل ن – ١٨۵۵ . شود
یعنی خ�ودش .علی (ع) نخستین کسی بود کھ بھ طور کامل قرآن را فھمید و دید و شد . یعنی جھان ھستی را – ١٨۵۶
را .
قرآن قرائت عالم ھستی است و عالم ھستی تصویر قرآن است . – ١٨۵٧
ب می کند . بر کافری غضب کند خدا بھ او رحم می کند و اگر بر کافری رحم کند خدا بر او غضاگر مؤمنی – ١٨۵٨
زندگی را بھ ارث می گذاری و مرگ را بھ ارث می بری . – ١٨۵٩
٨٠
بنیادی ترین معرفت در فنا شناسی کسب می گردد . – ١٨۶٠
با مردن زندگی می کنی و با زندگی می میری . – ١٨۶١
آنگاه کھ بھ چیزی نمی اندیشی غرق در مشاھده چیزی ھستی . – ١٨۶٢
عمل کنونی توست کھ اعتقاد تو دربارۀ فردا را می سازد و نھ بھ عکس . – ١٨۶٣
میزان رشد ھمانا میزان پیش روی در حقیقت مرگ و فناست . – ١٨۶۴
با مرگ دوران بھ خود آئی جبری تو آغاز می شود . – ١٨۶۵
خلیف�ۀ س�تی خلیف�ۀ خداس�ت و ح�ق ن ھس�تی م�ی بخش�د و ح�ق ک�ل ع�الم ھآق ھر چیزی ، انسانی است کھ ب�ھ ح – ١٨۶۶ ، خود خداست و حق خدا خلیفۀ اوست . خدا
ھر انسانی مطابق آرمان خود زیست می کند آنچھ کھ متناقض بھ نظر می رسد از مکر اوست . – ١٨۶٧
ند . اکثر مردم ھیچ چیزی را نمی شناس – ١٨۶٨
» ل�ھ ال ا«علم مربوط بھ قلمرو جھل است و تاریکی قلمروی مشاھده اس�ت و نیس�تی قلم�روی وج�ود اس�ت . و – ١٨۶٩ قلمروی هللا است .
ین ب�ن�دارد م�رز ھیچ مالکی برای تشخیص علم و جھل وجود ندارد اال دین خدا . و آنکھ اعتقادی قلبی ب�ھ دی�ن – ١٨٧٠
است . علم و جھل را از دست داده
رین عالج نسیان بھ یاد آوردن خداست . رتثمؤ – ١٨٧١
چ�ھ علم بھ خودی خ�ود نم�ی توان�د معل�وم کن�د ک�ھ مس�لط چیس�ت و تح�ت س�لطھ کدامس�ت و چ�ھ چی�زی اص�ل و – ١٨٧٢ معل�وم را وچیزی فرع است و علت و معلول کدامست و درست و نادرست کجاست زیرا علم نمی تواند مرز بین مجھ�ول
ان دھد . نش
. اگر مالک چیزی نباشی ھیچکس نمی تواند بر تو مسلط گردد و تو را تحت فشار خویش قرار دھد – ١٨٧٣
تا زمانیکھ نتیجۀ اعمال خود را پیشاپیش معلوم و منظور می کنی جاھلی . – ١٨٧۴
دن آن اس���ت و چی���ز اس���ت و واقع���ی ب���ودن چی���زی رض���ایت بخ���ش ب���ودرس���ت ب���ودن چی���زی واقع���ی ب���ودن آن – ١٨٧۵ رضایتبخش بودن چیزی جاودانگی تو را خاطر نشان می کند .
عج�ز تالش صادقانھ در عمل کردن بھ علم خویش ، شکست در ای�ن ت�الش ، اق�رار ب�ھ ای�ن شکس�ت و پ�ذیرش – ١٨٧۶
ری ت�ای گی�خویش و ماندن در وضعیت خشوع . در اینجا بھ مقام تواضع می رسی یعن�ی ب�ر جایگ�اه عل�م خ�ویش ق�رار م� علم جذب وجودت گردد و در حواس و اعضاء و جوارح تو جاری گردد . این است راه و رسم علم عملی .
ھمھ جھل تو از علمی است کھ بھ آن عمل نمی کنی . – ١٨٧٧
با تمامیت خویش مواجھ می شوی. زهآنگاه کھ برای خویش وکیل و یا وصی ای قرار می دھی تا – ١٨٧٨
و کھ س�ھلترین چیز خود را از خدا دانستن و دیدن و براین امر استوار ماندن ھمان صراط المستقیم است ھمھ – ١٨٧٩
ممتنع ترین کار انسان است .
باش�ی الاق�ل در ھر چھ کھ ھستی آرام و صبور و راضی باش تا بیابی آنچھ کھ نیستی و اگ�ر نم�ی ت�وانی چن�ین – ١٨٨٠ آنچھ کھ ھستی را کتمان مکن .
ده است کھ در قالب منطق جلوه کراست ھر حکمتی تو را بھ خودت می آورد . پس حکمت ھمان معرفت نفس – ١٨٨١
زیرا خود معرفت نفس امری منطقی نیست .
٨١
کمال شناخت ھر چیزی ھمان شناخت رضایت آن چیز است در آنچھ کھ ھست . – ١٨٨٢
اض�ی ش�دی ی خواھی شروع بھ شناختن می کنی . و آنگاه کھ رآنگاه کھ کسی را جز برای رشد و سعادتش نم – ١٨٨٣
بھ آنچھ کھ او برای خودش راضی است بھ کمال شناخت او رسیده ای .
. ت مصر ھستیخدا را نمی شناسی اال بھ واسطۀ چیزھائی کھ از او می خواھی و بھ میزانی کھ در خواستھ ا – ١٨٨۴
ست . کمال خداشناسی در خدا خواھی ا – ١٨٨۵
کمال ھر چیزی ھم طراز با ھمھ چیزھاست . – ١٨٨۶
. تساگر چیزی را فقط از خدا بخواھی کمال آن چیز را دریافت می کنی کھ فراتر از خود آن چیز ا – ١٨٨٧
چیزی از خدا بخواھی و نگیری . منتھی اکثرا فراموش می کنی . محال است – ١٨٨٨
ض�ع و مسئول اعمال و وضع خویش می شمارند و مؤمن فق�ط خ�ودش را مس�ئول و کافران ھمواره دیگران را – ١٨٨٩ای س�ئول ب�دیھماعمال خویش می داند و مخلص فقط خدا را مسئول اعمال خویش می داند . وام�ا من�افق ھم�واره خ�دا را
خود می داند و خود را مسئول خوبیھای خود .
و مح�ول م�ی دائی را ھ�م ب�ھ ااینک�ھ بت�دریج احس�اس مس�ئولیت خ�خداوند بھ قلب�ی ایم�ان اعط�اء نم�ی کن�د مگ�ر – ١٨٩٠ . نماید
د . اگر مؤمنی برای رستگاری یک کافر را مد نظر قرار دھد او را رنجور می سازد تا ایمان آور – ١٨٩١
ؤمن .مایمان برای دست یافتن بھ ناممکن ترین چیزھا ھم کفایت می کند مابقی بستگی دارد بھ ھمت – ١٨٩٢
خ�الص ش�دن خداوند مؤمن را از ھر وظیفھ ای نسبت بھ دنی�ا و جامع�ھ مب�را نم�وده اس�ت و او وظیف�ھ ای ج�ز – ١٨٩٣
برای رضای خدا ندارد .
ھا ارگان از وجود است کھ ھرگز نابود نمی شود . نقلب انسان ت – ١٨٩۴
» .ودنب«بق است با ھم مرتبھ اش در مراتب دارد و ھر مرتبھ ای از آن منط» بودن«نابودی نیز چون – ١٨٩۵
کانون احساس بودن و نبودن ھمانا قلب آدمی است . – ١٨٩۶
آنکھ نابود می شود بر نابودی خود نیز واقف و شاھد است . – ١٨٩٧
درک اسفل کھ جایگاه نھائی منافقین است ھمانا حوزۀ نابودی ابدی است . – ١٨٩٨
داش�تن در نتن اس�ت ک�ھ معن�ا م�ی دھ�د حت�ی داش�تن دش�من و رن�ج و گرفت�اری . ب�رای او برای کافران فقط داش – ١٨٩٩ حکم نابود شدن است حتی نداشتن عذاب . برای کافران نابود نشدن ھمانا نابود شدن است .
ھ�ل ھ فق�ط اک�نداشتن ھای بشر بسیار بیشتر از داشتن ھای اوست و نداشتن نی�ز من�افعی منحص�ر ب�ھ ف�رد دارد – ١٩٠٠
ھ باشند ر ھم داشتمعرفت نفس از آن برخوردار می شود لذا اھل معرفت از چیزھائی بھره می برد کھ دیگران ندارند و اگ دیگر از آن بھره ای نمی برند .
عل�وم نامی�دهآنچھ کھ در علوم دنیوی مجھول خوانده می شود معلومی است کھ بھ بازی نم�ی آی�د و آنچ�ھ ک�ھ م – ١٩٠١
کھ بازیچھ شده است . است یمی شود مجھول
اگر صادقانھ تالش می کنی کھ خوب باشی ولی نمی توانی ، بدان کھ در حال خوب شدن ھستی . – ١٩٠٢
فقط در وضعیت خشوع قلبی است کھ از آنچھ ھستی برخوردار می شوی . – ١٩٠٣
٨٢
نمی دھد . یردی بھ تو ثمرتا بھ عملی کھ یافتھ ای یقین نداشتھ باشی و در برابرش خاشع نگ – ١٩٠۴
رھائی . –آشنائی و زخود –آئی ، خود –اصول باطنی دین اسالم چنین است : بخود – ١٩٠۵
فروشی . –فریبی و خود –گریزی ، خود –اصول باطنی دین و نفاق چنین است : زخود – ١٩٠۶
م��ال و کن��د ج��ز ارادۀ خ��دا اراده ای در اع م�ؤمن اھ��ل معرف��ت نف��س ھ��ر ب��ار ک��ھ م��روری ب�ر گذش��تھ خ��ویش م��ی – ١٩٠٧ می بیند . نحوادث گذشتھ اش
کافران را اگر از شکم چرانی و فحشاء ممنوع کنی معنای زندگی کردن را از دست می دھند . – ١٩٠٨
ھر حقیقتی در سیمای ھر فرد یا قومی جلوه ای متفاوت دارد . – ١٩٠٩
د . افران است کھ می توان قاطعانھ با آنان جھاد نمود و پیروز شفقط بر اساس محبت قلبی بھ ک – ١٩١٠
آنکھ خدا را وکیل خود قرار داده است ھرگز از خودش دفاع نمی کند . – ١٩١١
ا خ�الص ت�ر از سخنان اھل معرفت معانی متضادی صادر می ش�ود و ای�ن ام�ر منافق�ان را رس�واتر و مؤمن�ان ر – ١٩١٢
می کند .
قدر کھ روح را می شناسی جسم را نیز می شناسی . ھمان – ١٩١٣
خش�ودنی بشرک یعنی در یک میل یا عمل واحدی بیش از ی�ک ھ�دف را تعقی�ب نم�ودن . و ای�ن در ن�زد خ�دا ن�ا – ١٩١۴ ترین گناھان است و سرچشمۀ ھمۀ گرفتاریھای ظاھری و باطنی بشر است .
.برای توجیھ پر حرفی است دروغگوئیاست و حرافی برای مخفی داشتن دروغگوئی – ١٩١۵
نا و تھمت .برخی از امراض جز با حذف خود مرض عالجی ندارند از آن جملھ اند : ربا ، قمار ، مستی ، ز – ١٩١۶
اب�ل ود را در مقعالیترین ایثار والدین و ریشھ ای ترین تعل�یم و تربی�ت فرزن�دان اینس�ت ک�ھ وال�دین خطاھ�ای خ� – ١٩١٧
ر داشتھ باشند . فرزندان اقرا
وقتی با دید منفی مطلبی را مطالعھ می کنی ھر معنائی را معکوس می یابی . – ١٩١٨
طیب س�خن فھم کامل ھر سخنی سھ ثلث دارد : یکی آنکھ مخاطب سخن را تشخیص دھی ، دوم آنکھ دربارۀ خ – ١٩١٩ نی . معرفت داشتھ باشی و سوم اینکھ موضوع اصلی مورد بحث را درک ک
دل ھر کسی فقط دل او نیست بلکھ درب ورود ھمھ دلھای انسانھا از آدم تا پایان جھان است . – ١٩٢٠
منافق بیش از مؤمن سعی در حفظ آیات و احادیث دارد . – ١٩٢١
با نقشھ ای کھ برای فردایت می کشی فردایت را بھ قتل می رسانی . – ١٩٢٢
ین عذاب منافقین است . عمل از شدیدتر علم بی – ١٩٢٣
اگر می خواھی خود را وقف مردم کنی تا زنده ھستی وقف خدا باش . – ١٩٢۴
ی نماید . مھر عملی کھ موجب برقراری صلح در درونت باشد بھ ھمان میزان در بیرون تو ھم صلح بر قرار – ١٩٢۵
دگی است در وجود خویش . کاملترین عمل صالح بھ صلح رسانیدن بقا و فنا و مرگ و زن – ١٩٢۶
حت�ی ن آن�ان ھس�تیھمین کھ دیگران را ذاتا پلید و بد نبینی و کسی را خصم خود نیابی در ح�ال متح�ول س�اخت – ١٩٢٧
اگر در غار زندگی کنی . اینست انقالب حقیقی و سوسیالیزم عملی و بی انتظار .
٨٣
م ان مقول�ۀ م�ردک�ھ گناھ�ان خ�ود را جمع�ی انج�ام دھن�د و ای�ن ھم�کافران تا آنجا کھ مقدور باشد تالش می کنن�د – ١٩٢٨ گرائی است .
یق�ت کلم�ات در نظر کافران ارزش ھائی ھمچون خلوص ، ایثار ، قناعت ، صبر ، محب�ت ، ص�دق ، ایم�ان و حق – ١٩٢٩
ھستند . محسوب می شوند کھ فقط مجنون ھا و احمق ھا طرفدارش یپوچ
نھایت�ا ویش است در جھان طبیعت ، در وجود کافران و منافقان و مؤمنان و مخلص�ان خودشناسی شناخت خو – ١٩٣٠ در وجود خدا .
ی�از ش�دن نمیل بھ ھر چیزی جریان جانشین شدن آن چیز است و جانشین شدن بر جای چیزی ھمان جلوۀ بی – ١٩٣١
از آن است .
رف�ت و ص�دق ب�د و اختی�ار را خ�وب م�ی دان�د از عش�ق و مع آنکھ مرزی بین جبر و اختیار قرار دھد و جب�ر را – ١٩٣٢ بیگانھ است .
لتی ھم وجود در ارتکاب آن عذابش بروز می کند و حتی مھ بخشوده نشدن برخی از گناھان بدینگونھ است کھ – ١٩٣٣ ندارد .
است . ھیچ عملی کافرانھ تر و جاھالنھ تر از این نیست کھ بھ کافری ثابت کنی کھ کافر – ١٩٣۴
ان رحم�ت و کبیره بودن برخی از گناھان بھ میزان شدت عذاب و رن�ج حاص�ل از ارتک�اب آنس�ت و نی�ز ب�ھ می�ز – ١٩٣۵
رفعت حاصل از توبھ آن .
. وبی استخھ کامل و خالص باشد عین بدی ھر خصلتی ھمانا کامل و خالص نبودن آن است . خود بدی ھم ک – ١٩٣۶
. ن�ج میکش�دید اسیر و راکد است و ردام در زنجیر تردوست کھ مشرک مودن گناه شرک از این رنابخشودنی ب – ١٩٣٧ این رنج خود عذاب شرک است در این دنیا .
شرک ھمان بی حرکتی حاصل از تردیدی مستمر است . – ١٩٣٨
مؤمن وظیفھ ای جز شناخت قدر خویش و قدر جھان و قدر خدا ندارد . – ١٩٣٩
باطن حقیقت ھمانا عشق بھ حقیقت است و ظاھرش سیمای انسان عاشق حقیقت است . – ١٩۴٠
ش را ن�ان ق�در خ�ویآنھایتا این انسان مؤمن اھل معرفت است کھ باید ق�در ک�افران و منافق�ان را ھ�م بدان�د زی�را – ١٩۴١
شناسند . نمی
در میان کافران ، عقل جرم است و عشق ، خیانت . – ١٩۴٢
د و از آن اھل معرفت در ھر تجربھ ای کل زندگیش را در ھمھ ابعادش ی�ک ب�ار دیگ�ر ب�ھ مح�ک ن�وینی م�ی زن� – ١٩۴٣ فرا می رود .
. فقط بھ واسطۀ عشق است نسبت بھ انسان حق پرستی کھ شرک و نفاق و تردید از دل پاک می شود – ١٩۴۴
. کسی کھ قلبا می خواھد عاشق کسی شود عاشق اوست – ١٩۴۵
کسی کھ از عاشق بیزارست فاسق است . – ١٩۴۶
مؤمن بودن ، نفرت قلبی از کافران نیست . – ١٩۴٧
در کمال معرفت نیز نھایتا ھمان شریعت است کھ ظھور می کند . – ١٩۴٨
٨٤
س�طۀ وا ظاھر امر خدا دین است و باطن امرش روح اس�ت . دی�ن از بی�رون ب�ر وج�ود ف�رد وارد م�ی ش�ود (ب�ھ – ١٩۴٩بیرون ناسی و ازشانبیاء) و روح از درون . تا اینکھ بھ ھم برسند و این ھمان توحید است کھ از درون بھ واسطۀ خود
بھ واسطۀ اطاعت از احکام دین میسر می گردد .
ریعت ص�ی داش�تھ اس�ت و ای�ن عم�ر ب�رای ش�شخ مر ک�اربردی م�عھر پیامبری شریعت محمدی نیز مثل شریعت – ١٩۵٠ال�ب قدا را در دی بھ قول قرآن و گفتاری از خود پیامبر (ص) حداکثر ھزار س�ال ب�وده اس�ت و آنچ�ھ ک�ھ عم�ر دی�ن خ�محم
ریعت ش��ریعت محم��دی ت��ا قیام��ت م��ی رس��اند والی��ت عل��ی (ع) اس��ت . وای��ن اس��ت ک��ھ از ح��دود ق��رن دھ��م ھج��ری دیگ��ر ش��ز ات . یعن�ی و بازیچ�ھ دنی�ا پرس�تان ب�وده اس� محمدی بخودی خود ھرگز صادقانھ در ھ�یچ ف�رد و ق�ومی اج�را نش�ده اس�ت
د و ی ب�وده ان�پایان این عمر بھ این طرف حافظان حقیقی دین خدا و شریعت محمد (ص) فقط عشاق و رھروان خاص عل�گ�ر ام�روزه اعل�ی ب�وده ان�د . پ�س بس . گرچھ قبل از ای�ن دوران ھ�م خالص�ان و ک�امالن در ش�ریعت محم�دی فق�ط عش�اق
ین روست .دی خود ھیچ خاصیتی ایجاد نمی کند و بلکھ موجب نفاق کھ اشد کفر است می گردد از ھمشریعت بھ خو
ع) .وارد شدن بھ والیت علی ، پیوند دوستی و ارادت است با یکی از رھروان صدیق و عشاق علی ( – ١٩۵١
عاشق مخلص خدا فقط مسئول خداست در میان بشر . – ١٩۵٢
ی نفع یا ضرر می بری از حقیقت آن غافلی . تا از چیز – ١٩۵٣
خداین�د و کافران مظھر بدی خدا ھستند و مؤمنان مظھر خ�وبی خ�دا ھس�تند و مخلص�ان مظھ�ر خ�وبی و ب�دی – ١٩۵۴ اینان کامل ھستند .
ای�ن از ھمۀ سوء تفاھم ھا و تناقضات مربوط بھ آیات ق�رآن و احادی�ث از آن جھ�ت اس�ت ک�ھ مخاط�ب ھ�ر ی�ک – ١٩۵۵
کالم را تشخیص نمی دھند .
انسان باطن صفات خداست و سائر مخلوقات ظاھر صفات او ھستند . – ١٩۵۶
آدمی حتی در اوج بدکاری اش نیز سعی دارد کھ تبھکاری خوب باشد . – ١٩۵٧
م�ردد و ھم�واره انسان تنھا موج�ودی اس�ت ک�ھ جایگ�اه وی�ژه ای در ع�الم ھس�تی از ب�رای خ�ودش ن�دارد و ل�ذا – ١٩۵٨الم انس�ان در ع� و ای�ن مق�ام خلیف�ھ گ�ری. سرگردان است و تنھا جایگاھی کھ می تواند در آن قرار گی�رد جایگ�اه خداس�ت
است .
ت الھ��ی جھ�ان ھس�تی و ھ��ر چ�ھ در اوس��ت وظیف�ھ ای ن�دارد مگ��ر اینک�ھ انس��ان را در رس�یدن ب�ھ جایگ��اه خالف� – ١٩۵٩ خدمت و یاری کند .
. ردزی اش را ببزاد نفسی بکشد و رون و ھفت آسمان و ھستی بی انتھای جھان بالوقفھ در کارند تا آدمیزمی – ١٩۶٠
معرفت یافتن احاطھ یافتن و تسخیر نمودن است . – ١٩۶١
غی�ره گ�ی وفرھنھر ن�وع وراثت�ی اع�م از ژنتیک�ی و ت�اریخی و جغرافی�ائی و اجتم�اعی و اقتص�ادی و تربیت�ی و – ١٩۶٢ ثری در سرنوشت نھائی یک فرد ندارند .ھیچ ا
ھیچ انسانی قادر نیست کھ از توجھ بھ ارزش ھای اخالقی خویش را معاف کند . – ١٩۶٣
رگ و رشد کردن ھمانا خود را خلق نمودن است بھ دس�ت خویش�تن ب�ا ب�ھ خط�ر افکن�دن مس�تمر خ�ویش وب�ا م� – ١٩۶۴
نو خویش را بھ گونۀ دلخواه خویش خلق نمودن . نیستی آشنا شدن و در مقام فنا قرار گرفتن و از
کام�ل مس�خر کل جھان ھستی مسخر وجود بشریت است و کل بشریت مسخر وجود انسان کامل اس�ت و انس�ان – ١٩۶۵ وجود خداست . وخدا مسخر وجود خویش است .
آنکھ دلش آرام است نھ خوب است نھ بد . – ١٩۶۶
دی است . خوب چون بد را می بخشد از او فاصلھ می گیرد . خوبی بخشیدن ب – ١٩۶٧
٨٥
ھر چھ را کھ بد می دانی نمی فھمی . خوب فھم کن تا خوب بدانی . – ١٩۶٨
کمال انسان پایان او نیست بلکھ لحظۀ جاودانۀ آغاز اوست . – ١٩۶٩ ن می شود . واھد در می آید و عین آالب ھر چیزی کھ بخقدل آدمی انعطاف پذیرترین ظرف عالم است و بھ – ١٩٧٠
. ا نشستھ استخلصان و بر بام آن خدطبقات دل مؤمن طبقات بشریت است از کافران و منافقان و مؤمنان و م – ١٩٧١
خداوند کافران و منافقان را بھ واسطۀ دل مؤمنان عذاب می کند . – ١٩٧٢
ابدی بسپاری .دلت می میرد اال اینکھ آن را بھ زنده ای – ١٩٧٣
ن و راز ھر منافقی یک روزی طعم ایمان را چشیده است و ھمین است راز عذاب مضاعف او نس�بت ب�ھ ک�افرا – ١٩٧۴
خسر الدنیا و آخرت شدن او .
کافران دلمرده ھستند بھ ھمین دلیل بی صاحب و بی اراده و بازیچھ اند . – ١٩٧۵
می دھی کاری را کھ دلت آن را نفی می کند .عذاب آنگاه شروع می شود کھ انجام – ١٩٧۶
آنگاه کھ از خدا نومید می شوی تن بھ ھر کاری کھ نمی خواھی می دھی . – ١٩٧٧
آنگاه کھ مختاری تو نیستی و آنگاه کھ مجبوری تو ھستی . – ١٩٧٨
اکثر مردم برای نمایش دادن زندگی می کنند و برخی ھم برای نمایش دیدن . – ١٩٧٩
ھمھ مسئول اعمال خویشند و نھ دل خویش اال عاشق مخلص کھ فقط مسئول دل خویش است . – ١٩٨٠
خدا بیزارست از نماز کسی کھ فقر را تحقیر می کند . – ١٩٨١
د موح�د ش�تو ھمواره از دو چشم ، خویش را می نگری از چشم خدا و مردم . ھ�ر گ�اه ک�ھ ای�ن دو چش�م یک�ی – ١٩٨٢ ھستی .
ران آن�ان راھر گاه یک نفر خود را بشناسد بھ ھمان میزان ھمھ خود را می شناسند ولی این خودشناس�ی دیگ� – ١٩٨٣
در سمت تباھی شتاب می دھد مگر اینکھ دست ارادت قلبی بھ آن یک نفر بدھند .
رسد . اھل معرفت ھمواره در نزد خویشتن خوارتر می آید و در چشم دیگران برتر بھ نظر می – ١٩٨۴
فق پائین تر و مؤمن ھمانی کھ ھست . اکافر از آنچھ کھ ھست برتر می نمایاند و من – ١٩٨۵
پاک می شوی از آنچھ کھ نفی می شوی . – ١٩٨۶
بیگانگی وجھ دوستی است جستجویش کن تا یگانگی یابی . – ١٩٨٧
وجھ شباھت و تفاوت دو چیز ھمان خداست . – ١٩٨٨
ز زش�تی و ازشتی ھا لذت می برد و از زیبائیھا اندوھگین می شود و مؤمن ب�ھ عک�س . ول�ی مخل�ص کافر از – ١٩٨٩ زیبائی بھ یک میزان لذت می برد و اندوھگین می شود .
ھر بشری عنصری از انسانیت است . – ١٩٩٠
خداست . ھر چیزی جز خودش را نمی بیند و نمی یابد و نمی فھمد . وخود ھر چیزی ھمان – ١٩٩١
ھر انسانی مرتبھ ای از جانشینی خداست . – ١٩٩٢
٨٦
ا ش�مردنی ھر شمارشی کاذب است چون خد و ھر تقسیم بندی ای باطل می شود چون خدا تقسیم ناپذیر است . – ١٩٩٣ نیست .
ھر مدرسھ ای جز جھل اشاعھ نمی دھد چون خدا مدرس است . – ١٩٩۴
ثبات شد . ھر کھ خود را نفی کرد ا – ١٩٩۵
ھر کھ خدا را خواند متکبر می شود در درون و خاشع می گردد در بیرون . – ١٩٩۶
انسانیت سلسلۀ کبریائی خداست . – ١٩٩٧
ھر کھ با مردم در افتاد با خدا در افتاد و ھر کھ با مردم آشتی کرد با خدا آشتی کرد . – ١٩٩٨
است و ھر کھ مریض است در خدا مریض است . ھر کھ خشمگین است بر خدا خشمگین – ١٩٩٩
ب�از ھ�م اگر راست می گوئی کھ ھر چھ و ھر کھ ھست و بوده و خواھد بود خداست و جز خدا نیست پس چ�را – ٢٠٠٠
ت ؟ س و تنھاس�خدا خدا می کنی ؟ یعنی این خداست کھ خ�ود را ص�دا م�ی کن�د ؟ چ�را ک�ھ نباش�د . یعن�ی خ�دا اینق�در ب�ی ک� پس اینکھ این کالم را می نویسد کیست ؟ خداست ؟ ھمینطور است .
ایانپ