مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی...

180

Click here to load reader

Upload: alireza-behbahani

Post on 23-Jan-2017

421 views

Category:

Spiritual


322 download

TRANSCRIPT

Page 1: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

1

مذهب اصالت عشق »اسرار عشق قرآنی«

7جلد

******

THE RELIGION OF PURE LOVE

استاد علی اکبر خانجانی

Page 2: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

2

بسم اهللا الرحمن الرحیم

) هفتممذهب اصالت عشق (جلد عنوان کتاب :

مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی

ه .ش 1391اردیبهشت تاریخ تألیف :

180تعداد صفحه :

Page 3: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

3

عشق شمشیر است آنهم با دو سر یک سرش بر خود زند یک سر دگر

ع.خ

Page 4: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

4

مقدمه:

قرآن عشق عشق ان گرد گردونه شوي کی عشـق ویـزان آ مسـت و تـا نیـایی

شقع دربان دیوانه اي می شود ن یـار برخـوا میخـانه اي شـود ـون چ عشق ستان م جمله آیند واصل فـرزانـه اي شـود دربـانـش که تـا عشق دیوان ر د نیست ی حساب هیچ کتـاب بـا عـدوي رفیقـان اي

عشق خان از وح ر علم و بگیرد تا دیـوانـه اي یـا مـرده یـا که بـایـد عشق ایران تازي رضا در شو آمـده تـازي و راضـی مـا یـار

عشق دستان شوي تا آ میان در مـا رومـی و چینـی ندانـد کـار را بست بر رضوان عشق ما راه فرزانـه بودیـم و مسـت خـود هـمکـه مـا

عشق ان وجد بجز ایمانی نیست نیسـت کفـري جـز طریـق هـر دوئـی شقع طان شی نده است در طریـق عشـق شیطـان شـد مـریـد خادمی درما

شقع چون شدي پاك و عزیـز و سینـه چــاك همچو یوسف می شوي زندان عشق لطان س می کشد وانگه کند او هـر کـه را یـارم شـود عاشـق بـر

عشق ن پایا وعشقبـازي اولـش جـانبـازي اسـت کی بخوانی غایت عشق ست قربان عالم گشته ا جان ـر نمـی بینـی تـو جانـی در جهـان گ

عشق یمان ا نابشان جنون شد مطلـق آمـدنـد کفـر از عاشقـان یدان عشقم س نمی آید درینایـن چنیـن مطلـق چـو یـارم آمـده ک

ن عشقآ د جز مـن و عشـق و خـداي عـاشقـان اندرین دوران نیام شقع اقانخ چونـکه جـز دلـدادگـی کاري نبـود هر چه باداباد با

شقفران عک چونکـه تیغـم بر شـود بر نـاکسـان می زند برگردن شقع رمان چونـکه کافـر کشتـه شـد از تیـغ مـا جمله امراضش شود د

ندان عشقخوند ذوالفقـار جمله عالم می ش بعد ایـن حمـام خـون شقع ندان ر سـاده و ستـار بودیـم بهـر حـق جمله صدیقین شوند

ندان عشقس جملـه روشنفـکر و فیلسـوف و فقیـه مردة پوالدي شقع رآن ق عـاقبـت گـردد جهـان از عـاشقـان می شود پیدا دل

ن عشقعریا و فـوز اکبـر بهـر آنـکس آمـده گشته پاك و بی خود شقع اوان ت ـا جویـان بجـو اسـرار حـق عالم هستی شده از فن

شقع انان ج اي مریـض العـالج شهـر فسـق جان بده در محضر ان عشقنرو بجو یک لقمه اي از نـان عـاشـق جـان و نورسـت و شفــاسـت

شقع بـس شقـی و جـاهـل و بـی عصمـت اسـت آنکه شک آورده در پیمان شقع دان عـاشقـش دربـان عـرش دل شــده می زند گردن همه دز

شقع ویشان خمنافـق رستـگار از آتشنـد مردم بی غیرت و جـز

Page 5: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

5

شقع نسان ا ایـن لجـن از عشـق مطلـق ســر زده تا شود این سانی از ندان عشقدچشم و ابرو و لب و صـورت عشـق اسـت بـر ایـن آدمــی

عشق سامانسـر بنـه سامـان بسـوزان اي بشــر تا به دست آري سرو شقع مکان تـا ضرورتهـا نسـوزي در میــان کی ضرورت می شود ا

شقعابان ت خرابـات دو عالـم برزنــد آفتاب دولت از شقع قصان ر حـزن دیـن پایـان پذیـرد بهـر دوســت انبیاء و اولیاء

شقان عناگهان در میزند رهب چـون دو عاشـق کامـل و واصـل شونــد شقع رکان ا عاشـق سـوم قیـامت ها کنـــد این مثلث می شود

شقع چون سه آمـد چهـارمین هم در پـی اسـت پنجمینش می شود سبحان شقع ان ششمیـن یـارست کـز راه میـرسـد تا بسازد محفل هفت خو

شقز آنچه هستی، نیستی در نـزد دوسـت ز آنچه نیستی ، هستی از برهان ع شقع حمـان رنـدانی قـدر این ناگهــان آئـی گرفتــار از غضــب گر

شقع تا بگوئـی این منـم رســوا شـــوي چونکه مرزي نیست بر عمان شقع ان آنکـه حق دوستــی را ضـایـع کـرد آید اندر دوزخ سوز

شقع ش اندر دسـت دوسـت تا شوي الماس جاویدانهمچو مومی با شقع ن چونـکه خــاك آئـی به پیــش پـاي یـار می شوي آئینه عرفا

شقع اران ب رحمانی این ، این تـر ؛ آن ، آن تـر می شـود از نم شقع سان آسخت جویـان در نیـابنـد سر یــار جمله اسرار آید از

شقع شوخ چشمان جهــان طوفانـی انـد چونکه دیده شوخی طوفان شقع رهـا و رو بجـوي لقمه اي نان و نمک بر خواننـان مـردم کـن

شقع شیر مادر را رهـا کـن اي پسـر نوش کن شیري تو از پستان شقع عدان و شمگـرنــه اي شمـع شبستــان وصـال پس بشو آئینه

شقع گر رهائی خواهی از جور و بـال سینه را کن چاك بر پیکان شقعاران یچهار فصـل طبـع عالـم را ببیـن حشر و نشر محفل

یران عشقشچـاك واي تو از نعره گر نیایی عاشقان را سینـه شقع یزان م دل بـده تـا دلبـري عـادل شـوي پس کتاب این است و آن

شقع ن اماجمله یاران گر به فسق اندر شدنـد لکه اي هرگز نشد د عشق رستانگهگاهی مرده اي خیزد ز مهـر مابقی هم جمله گو

شقع ان آنکه اندر وصـل یـارش کاملسـت می شود هفتخوان نردب شقع خان سـت آسمان هم درب این خمعالم هستی خم تخمیر ما

شقع چونکه اندر عشـق آئـی بی حسـاب روضه رضوان شود امکان شقع ان شکر یاران مطلق و نا ممکنست کس بجا ناورده است شکر

نان عشقم ست اره دلـداگـی منـت منــه قاتل من بوده در شقع چون رهاسازي همه فرهنگ فسـق میرسـد آن جنـت هستان

عشق هیچکس ناگفته است آرمان پس کجا و کی رها کن جان مــن شقع هان ! صبور و امی و خاموش بـاش تا نگردي موسی عمران

Page 6: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

6

شقع شمان چقاب قوسین است و معـراج لقــا آن دو طاق ابرو و شقع یان د عاشـق گـردن عالـم شکسـت واي از معشوقه دیـن

ویران عشق تا نگردد دل همه زدل کـی عیـان آیـد نـور دلبـر عشق زندگی در سیره خصمان هـر نفـس جـان کنـدن و نامـردن اسـت

شقع ن در جوانـی گـر نهـی سـر بهـر دوست می شوي دردانه پیرا شقع ان چونکـه وقـت وصـل آیـد هر سحـر دم به دم در می زند درب

شقع چـان و تـاب زلـف یـاران سهـل نیســت سهل باشـد گر شـوي پی پیـچ شقع یشان ر ریشـه دل را بجـو نـی ریـش دل ریش دل را بند به دل

قما جوالن عشنکل هستت را یـا میــا در عاشقــی یــا کامــل آ شقع ان عـاشقـی کـاري عیـار و واحدسـت مابقی فسق و همه خسر

شقع نوان عدر دو عالـم شـد ذلیـل و رو سیـه هر که بازي کرده با شقع شـم اسـت و تطهیـر دل اسـت اشکهاي چشم مظلومان سرمـه چ

شقع ان گفت : ادب باشـد همـه آئیـن مهـر آخرین چوپان مدهوش شقان عج دارد به حق جملـه عالـم شـد حـرام بـر عاشقـی کو شکی

شقع ریان ج عاشقـان جـاري بجـان عالمنـد جمله عالم مرده جز شقع ان واي بـر تـو گر شـوي دزد دلـت عاقبت رسوا شوند موش

شقع بـی خویـش شـد جام جم گردد به مه رویان آنکـه دردیـن خالـص و شقع آب حیـوان مـرده مـی گردد ز عمـر زنده اي در آب جاویدان

شده مبهوت و سرگردان عشق "من" "من"جملـه مـردم گشتـه سـرگـردان شقع به آنکه مرده است بر حق دوسـت مابقی هم مرده و نادان جز

شقع ان شش دانگ جان و دل را کـن صـله ورنه باشی اهل ناکام شقع نش وارث شکران چـون و چـرا عاشـق نبـود عاشقا وارث

شقع شان قیل و قال مردمـان را کـن رهـا باش شمع شهر خامو شقع یهمانم عالـم و آدم بـود میهمـان مــا ما همه شرمنده

شقع و شک را برانداز از میـان شو چو گوئی رهرو چوگان کژ مر شقع طالن ب نـا امیـد هـر دو عالـم می شـوي چون رسی بر حیله

شقع وضه خامانشیـر بـاش و میـر بـاش و کودکـی آفتاب ر شقع ازان ن نازنینـان ، نـاز کمتـر می خرنـد ناز کمتر کن بر

شقع ان مستمـرا خـود گذشتـن پیشـه کـن جمله نابودند خودکام شقع رغان ن مبـاز قـاف آسمـان دانه اي ده بهر ایبهـر آن شه

شقع گـر به خمـر وبنـگ وافیـون سرنهــی خارجی از اهل درویشان شقع جانبازان مـا به جـرم دوستـی زنـدان شـدیم پس بخوان اسرار

شقع اران ایـن منافـق سیرتـان سربـار دیــن فاسقان هم جمله سر ب شقع ان چـون وصـال آیـد همـه انـدر شـرر تن بباید داد در هجر

شقع ت یا مرو سوي قمار بازان یا بیاور بیست و یک بر روي بیس قرها کن پیش تا االن عش "پس"ندارد ره به پیش "پس"آنکه گوید

Page 7: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

7

شقع جمله مـردم خادمـان عاشقنــد کینه کمتر کن به طراران شقع نتـرسی از حیـا و لطـف دوسـت می شوي مجبور جباران گـر

شقع چـون خمـاري پیشـه کـردي بهـر یـار میرسی در بار خماران شقاهان عشمنطق علـت بـی علتـی را کـن نظـر تا بدانی

شقع خان آنکه لطف یار را گـردن نهـاد میرهد از تیغ سال شقمکر و سحر و فوت و فن را واگذار علم و فن دریوزه مردان ع

شقع مـا متقی شو نزد طنازان گر شوي هم ساز و هم طناز شقع یا بسـوي مثنـوي انـدر حضـور یا ظهوري با غزلسازان شقع دائما در صلح شو با قهر دوسـت ورنه مغلوبی به قهاران قن عشآدم اسرار عیان است اي رفیـق پس بترس از لطف ستارا

عشق یادانیا صبوري پیشه کن با آینه یا برو در سمت ش باران عشق نیست شعر و بلکه هست شعـر مـا نـی استعـاره نـی مثــل

قرآن عشق گشته هـر بیتـی بیـان آیه اي آیه اي از مطلع شقع سـر ببـازد عاشـق آزاد کـوه زینهمه افغان شهروندان

وش و سرپـوش شـو این شریعت آمد از سلمان عشقزهـرنـوش وخامـ شقع ن عاشقـان در هـر دو عالـم ایمننــد حافظ یاران بود ثعبا

شقع مان ر واقعیــت ها همـه نابوده انــد جاودانه آمده قسنـت اصحــاب کهـف شـد عاشقـی چون به غارست سلسله جنبان عش

شقع الفان اعاشقـاننـد اهـل کـار و بــار دیــن مابقی هم جمله یـن چون چشی یک قطره از قطران عشقجمله تلخـی ها شـود چـون انگب

شقع مان آدمـی از بهـر ایــن عشــق آمــده نیست آدم آنکه کرد کت ن عشقناگهـان ساقـط به قهـر اسفلـی چون رها سازي دمی ریسما

شقن عاستخـاره کافـریسـت امتحانها می کنند زاغا در ره دل شقع گـر خیـال وصـل داري در دلـت واصل آئی بر لب فرقان

شقران عآنکه خود نیـم بوسه اي دارد زیـار تا ابد وصل است از هج شقع ان گـر بـود کوهـی گنـاه آدمـی ذوب می گردد به آتشد شقن ععاشقـاننـد مظهــر لطـف خـدا پس برو در محضر غفرا

شقع اضی می آید زتو یزدان گـر بدسـت آري دل عاشـق وشـی ر شقع قلب عاشق ظرف علم غیـب اوسـت علم و اخبار آمده حیران

شقع نیسـت هست اندر دامن پاکان درس تقوا در نماز و روزه شقخداست واي بر آن زانی دکان عچون نمازش عشق ورزي با

شقع خان دآن زناکاران بر درگاه ذکر در فغان افتاده از شقعگر نباشد عاشقی بـر روي خـاك خاك می میرد زیخبندان

شقع ن ارغسـت از هر دعـا و مدعـا آنکه شد در دولت سلطاف قخان هستی شد به جانش هر کسـی کامده در محضر خانجان عش

شقخود و داغان عهر که با این خان جانش شـد عـدو می شود خصم

Page 8: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

8

.خع

Page 9: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

9

األحب الحاکمین اهللا بسم ودان كھ احكام الھي كھ كمالش در شریعت محمدي متجلي شده است تماما احكام عشق و حقوق عشق و غیرت عش�ق و راه ب -١

یعن�ي رسم رسیدن بھ معرفت درباره حضرت عشق است. پس آنكھ شریعت الھي را منكر است ضد عشق است یعن�ي ض�د خداس�ت خلیفھ خدا باشد. ضد حیات و ھستي الھي خویشتن است و نمي خواھد آدم و

فتم از رسالھ عشق بھ یاري حق قرار داریم كھ حقیقت عشق را در بطن شریعت الھي آشكار سازیم. ھدر این جلد -٢

، جمال رحم�ت مطلق�ھ پروردگارس�ت. پ�س ش�ریعت محم�دي ھم�ان راه و رس�م و ص ت ھمانطور كھ محمدشریعت، جمال دین اس -٣س�ت ك�ھ اطلقھ خدا یعني عشق است ك�ھ كم�ال ای�ن حص�ول ھم�ان وص�ول جم�ال محم�دي احكام و حقوق و آداب رسیدن بھ رحمت م

ك�ھ ھم�ان ن�ور دی�دن جم�ال عش�ق اس�ت. رس�ند ةالعین م�يعشق است. اینست كھ متق�ین ب�ھ ق�رجمال جمال رحمت مطلقھ خدا یعني . یعني چ�ونمال عشق صاحب جمال نمي شويپس تا متقي و پاك نشوي جمال عشق را نمي بیني و تا جمال عشق را نبیني بھ ج

تي در ع�المدل پاك شود نورش در صورت فرد متقي پیدا مي شود و ای�ن ن�ور جم�ال محم�د اس�ت ك�ھ ن�ور تقواس�ت. زی�را ھ�ر س�یرن�ي پ�اكي بھ غایت فردی�ت یع صمان صورت محمدي است. چرا كھ محمدوجود داراي صورتي است و صورت تقوا در حد كمالش ھ

و تقوا یعني پاك شدن دل از غیر خدا! .یر پاك شدرسید و از غ

ي كن�ي ستي و بلكھ قلبا منزجري بلكھ تظاھر بھ پرستش م�افراد خانواده ات را نمي پرکس مخصوصا یکی از تو براستي ھیچ -۴موف�ق اس كردید كھاحسھر کدام تا طرف مقابلت را بھ پرستش خود واداري. او ھم با تو ھمین كار را مي كند و درست آنگاه كھ

شده اید با بھانھ اي حقیقت رسوا مي شود و عداوت آغاز مي گردد.

بین�ي عني عورت پرستي. پس اگر اشد شھوتبارگي افسار گسیختھ و جنون آمیز را در شدیدترین نژادپرس�تان م�ينژادپرستي ی -۵ھ ج�ز ش�یطان ی�ن خ�دا نب�رد ب�ا نژادپرس�تي اس�ت ك�د حیرت مكن! نژادپرستان جز عورت خود نیستند! و اینست ك�ھ اس�اس و مح�ور

تي ت�اریخ پرس� ایدئولوگي ندارد. و آخرین حربھ شیطان و مكر عظیمش تبدیل دین و احكام شریعت بھ دھرزدگي و عصري گ�ري وش�د ك�ھ ع�ین ش�ریعت پرس�تي م�ي گ�ردد. و ای�ن ش�ریعت ن�ژادي م�ي با -و سنت پرستي است ك�ھ در عم�ل ھم�ان فورم�الیزم ت�اریخي

ق�دیس د و آن�را تسي در عین حال كھ عورت پرست و و پورنوگرافیزم است این فساد را در لباس حجاب و شرع پنھان م�ي دارابلیر جھ�ان دزم اس�ت ك�ھ مي كند و كل شریعت را فقط حراست از بند تنبان زن مي داند. این شریعت بھ طرز منافقانھ اي ھم�ان فمینی�

ود ای�ان عم�ر خ�ھ است كھ سلطنت تاریخي اش آشكار شده است كھ در این ظھور ب�ھ پكفر آشكار شده است. این ھمان عورت زنان نزدیك مي شود كھ انھدام عورت و تولید مثل و نژاد است و ظھور جمال نزادي انسان!

معنا و ع�دم ه بھعالم ھمانا پیدایش انسان نزادي از بطن نژاد است یا تبدیل نژاد بھ نزاد! و این یعني تبدیل ماد ھدف كل خلقت -۶ بھ وجود و تبدیل ظلمت بھ نور! تبدیل عدم وجود نما بھ وجود عدم نما!

ب ن در رابط�ھ ب�ا م�ردان خ�دا ك�ھ ب�ھ ن�ور ن�زادي وج�ود رس�یده ان�د ع�ین ح�س ن�ابودي اس�ت و ب�ھ ھم�ین دلی�ل ت��ااحس�اس ك�افرا -٧د. عرف�ت ح�ق رس�یماست كھ م�ي ت�وان ب�ھ ق�درت ھمنشیني با آنان را ندارند. درست بھ ھمین دلیل بواسطھ تجربھ موت ھاي اراده

فات ممك�ن این ھمان رھائي از صفات و الح�اق ب�ھ ذات اح�دي اس�ت. زی�را در ن�زد عام�ھ مردم�ان احس�اس وج�ود ج�ز از طری�ق ص�گ�ویي نیست. و مرد حق بي صفت است ھر چند كھ در قلمرو ظھور حق مظھر اشد صفات خ�دا م�ي ش�ود ول�ي در وض�عیت ع�ادي

دریائي كامال آرام و بي موج. كھ نیست ھمچون

افر بالوقفھ مشغول اثبات صفاتي از خویشتن است و در غایت ھر تالشي ھم بھ پوچي و شكست مي رسد.ولي انسان ك -٨

Page 10: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

10

فض�ائل اخالق�ي ت�الش ب�راي خ�وب ب�ودن و مص�لح ش�دن ب�ھ ص�فات نیكوس�ت ول�ي ھرچ�ھ ای�ن ت�الش ج�دي ت��ر و احك�ام ش�رع و -٩ص�فتي خ�ود گ�ي و ب�يم�ؤمن ب�ھ پ�وچي و نیس�تي و ب�ي اراد ف�رد ت�اكمتري حاصل مي آی�د تیفقي شود موو شدیدتر متر صادقانھ

وي او.سواقف شود و تصدیق كند و این ھمان آستانھ رسیدن بھ امام است كھ مظھر اراده و ھستي حق است و حركت بھ

خداون�د نیك�ي و ب�دي را در آدم�ي نھ�اد ت�ا او را « -ق�رآن» خداوند عالم و آدم را آفری�د و س�پس ب�ھ س�وي خ�ویش فراخوان�د« -١٠ والح و بھشت و راه جبر و جھل صراه تقوا و توبھ و عمل راه رجعت و عودت بسوي خداست: ونیكي و بدي د -قرآن» بیازماید

نبر ھ می�ااست. ك� وم و برتري ھم ھست كھ ھمان راه عشق عرفاني و صراط مستقیمسو اما راه ظلمت و جھنم: راه ایمان و كفر!س اه معرف�ت نف�بھشت و دوزخ مي گذرد كھ ھمان پل اعراف و راه عارف�ان اس�ت ك�ھ ر ھراه رضوان است كھ از میان کھمي باشد

ا ھ�ر چ�ون ومي باشد كھ بي وجود عارفي واصل ممكن نمي آید كھ راه فراس�وي نی�ك و ب�د اس�ت و اطاع�ت ب�ي چ�ون و چ�را. زی�ر خورد ولي این راه یگانگي است. محك مي بھ شر وچرائي بھ واسطھ خیر

س�والن واھیم پرسید از آنان كھ رسوالنمان بسویشان رفتند و نیز از خود رسوالن. پس ھر آن ب�ھ عل�م خ�ود رپس ھر آن خ« -١١ ۶-٧اعراف »را مي خوانیم و ما ھرگز غایب نبوده ایم

ري دل ح�ق و بی�دا بالوقفھ تح�ت الش�عاع ن�ور ھ�دایت یعني رسوالن محمدي در آخرالزمان و نیز مؤمناني كھ مخاطب این رسوالنندد و بس�وي قرار دارن� و مسئولیت عقل و معرفت خود قرار دارند و دائما با خود روبرویند زیرا در وادي معرفت نفس و سیر باطنندان�ھ و ب�ا اما خردممتذات در جریانند و این رویاروئي و حركت و مسئولیت و سیر الي هللا تحت پرتو علم الھي انجام مي شود و

و مری��دان در یعن��ي ای�ن رس�والن ب��ھ ھم�راه مؤمن�ان »م�ا ھرگ�ز غای��ب نب�وده ای�م« ن�ور حكم�ت و معرف�ت اس��ت ت�ا عرص�ھ لق��اءهللا.ش�ق اس�ت و آستانھ دیدار حق قرار دارند و غیب الغیوب از چشمشان غایب نیست و ای�ن وادي كش�ف و ش�ھود اس�ت پ�س وادي ع

م��ال ای��ن كای��ن دی��دار ب��راي رس��والن ح��ق از ج��نس مع��راج آس��ماني اس��ت و در مؤمن��ان ھ��م از لق��اي جم��ال رس��ول اس��ت ك��ھ البت��ھ روئي رسول و مؤمن از نوع رابطھ محمد و علي یا مولوي و شمس است. رویا

ة و دائم الذكر و دائ�م المراقب�ھ باش�ند و دائم�ا در ست كھ رسوالن آخرالزمان و مؤمنانشان بایستي دائم الصلواپس پر واضح -١٢جن�ات ن خ�ود مق�یماین�ان بھم�راه رس�وال حال رشد و تعالي عرفاني بسر برند و زندگیشان را وقف دین خالص و احیاي آن سازند.

نعیم پروردگارند.

خاص�ھ ب�ھ خود غافل شده و مبتالي ب�ھ دنی�ا ش�وند وو دینی ول خود از رسالت عرفانيباط با رسولي اگر این مریدان در ارت -١٣ن ملج�م ھ�ودا و اب�یوند و نژادپرستي روي كنند تحت الشعاع نور حق و علم و محبت الھي در اندك مدتي تبدیل بھ دد و دیو مي ش�

ل ب�ھ رس�التبب�ار م�ي آی�د و بلك�ھ ع�ین ابل�یس ش�ده و از درگ�اه ح�ق ط�رد و لع�ن گش�تھ و در درك اس�فل س�اقط م�ي ش�وند و مش�غو ردند و مؤمنان را بھ نفاق مي كشانند.گابلیسي خود یعني ره زني مي

باشد کھود یعني كفر و شرك و نفاق بھر اندازه اندك رد مشرك تحت الشعاع جنات نعیم امامش بسرعت تبدیل بھ دیو مي شف -١۴دمت و خ�در بھشت كھ س�یطره ن�ور خداس�ت بس�رعت رش�د م�ي كن�د و ره ص�د س�الھ را م�ي پیمای�د ھم�انطور ك�ھ عش�ق و ارادت و

عبودیت و معرفت.

م�ي ع ك�ھ ام�ام ص�ادق ك�ر و عبودی�ت ایس�تاد. ھم�انطورذر سیطره حیاتي بھش�ت عرف�اني ح�ق لحظ�ھ اي ھ�م نبای�د از فك�ر و د -١۵وح�ي ب�ا رال قلبي و . بدان! ولي براي مریدان كافیست كھ اتصما متوقف شود بكلي نابود مي شود فرماید اگر لحظھ اي معرفت در

امام خود داشتھ باشند بواسطھ اطاعت بي چون و چرا و خدمت.

اھ�ل تق�وا كس�اني ھس�تند ك�ھ دل ب�ھ -ق�رآن »یابن�د...بر جھنم وارد مي شوند و فقط اھل تقوا از آن رھائي مي مردمان ھمھ « -١۶دیدار الھي دارند و لذا دل بھ زرق و برق و شھوات دوزخي نمي دھند و باالخره بھمراه فرستاده الھي ك�ھ ب�ھ دوزخ فرس�تاده م�ي

معرفت�ي اس�ت یعن�ي شود تا عده اي را بھ بیرون ھدایت كند نجات م�ي یابن�د. و ای�ن نج�ات و خ�روج از جھ�نم نی�ز تمام�ا واقع�ھ ايآدمي بایستي جھنم بودن جھنم را فھم و باور كند تا از آن خارج گردد و این خروجي باطني است یعني جری�ان پ�اك ش�دن نف�س از

Page 11: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

11

و آلودگیھا و اعتیادھاي جھنمي است. و بدان كھ ھیچكس بخودي خود راه خروج از جھنم را نمي یاب�د و ت�وان خ�روج ھا بستگي روج در ھمھ جاي ق�رآن واقع�ھ ایم�ان و ھج�رت بھم�راه رس�ول اس�ت یعن�ي خ�روج از س�یطره ن�ژاد م�ي باش�د ك�ھ از آن ندارد این خ

و در قلم�رو نژادپرس�تي و دوزخ -ق�رآن» را ھالك ك�رده اس�ت مااین دھر است كھ « ھمان قلمرو دھریت و زمانیت و تاریخ است -قرآن» .كھ زندگانند پندارمردگانند م« ھمھ ھالك شده اند.

یمارس�ت زخ نژاد تمام جسم و دل و روان در ھم كوبیده شده و مچالھ گشتھ است و حتي غرایز حی�واني فل�ج و بدر قلمرو دو -١٧ و وجود در قحطي محض بسر مي برد.

وب�ھ جرت و خروج از نژاد نخستین گام براي خروج از جھنم و ھالك�ت و فالك�ت اس�ت و تنھ�ا زمین�ھ اجرائ�ي تھپس بدان كھ -١٨ر و نس�یان ت�رد دیوان�ھ شد. و جز این توبھ اي ممكن نیست اال اینكھ فقط اندیشھ و عمل گناھان مس�تمرا پیچی�ده ت�ر ش�ده و ف�مي با

و معرف�ت بواس�طھ ذك�ر اعمال خود را ھم نبیند. و لذا پس از خروج از دوزخ نژاد فق�طبلکھ زده تر مي شود تا اصال نفس گناه ورھ�ا و بارھ�ا ن جریان باو گناھان و تباھي و مظالم را بھ یاد آورد و توبھ كرد. و آدمي در ای نفس مي توان حافظھ را زنده ساخت

از خجالت مي میرد و این موت اراده اركان توبھ است و جز این توبھ اي نیست.

ده و حافظ�ھ فل�ج ش�شھ فس�یل م�ي گ�ردد و یدان كھ گناه، وجدان و دل را مي كشد و روان را از جریان ساقط مي سازد و اندب -١٩ه از ت�رك د و ت�رك گن�احال مدھوشي كامل غرق در گناه است تا آنجا ك�ھ گن�اه تب�دیل ب�ھ اعتی�اد م�ي ش�و از كار مي ایستد. و فرد در ھروئین شاقھ تر مي گردد.

جیھ�اتي طھ توارتكاب گناه بطور اتوماتیك ھوش و وجدان و احساس خود را از كار مي اندازد و این عمل بواس آدمي در حال -٢٠رگري ود را ایث�اخ�كھ شیطان در اختیار م�ي نھ�د انج�ام م�ي ش�ود و گ�اه عم�ل گن�اه افتخ�ار و ایثارگران�ھ ھ�م م�ي ش�ود و ف�رد مفس�د

بزرگ مي داند.

و گر در واقعھ صلوة بر دل امامش وارد نشود و مق�یم در جن�ت وج�ودش نگ�ردد و دل خ�ود را بواس�طھ اطاع�تاو لذا مؤمن -٢١ز گن�اه او مص�ونیت اه امام خود نسازد و خالفت واقع نگردد در این آخرالزمان حاكمیت مطلق�ھ ابل�یس ھ�یچ راه توب�ھخدمت، جایگ

و ستم و جبر و فسق و جنون و جنایت ندارد.

ب�ھ ت نباش�د خروج از نژاد اگر بھ امر امام و بسوي او بھ قصد تقرب الي هللا و توبھ و اصالح اعمال و سرنوش� این بدان كھ -٢٢ فسادي دو صد چندان شدیدتر منجر مي شود.

ھوی�ت وت و اسیر دھریت نفس حتي دوستان و فاسقان و بلكھ ھمسر خود را بطور آگ�اه ی�ا ناآگ�اه از روي م�دل آدم نژادپرس -٢٣ور ط�ب�از ب . و س�پس..عم�و و دائ�ي و خال�ھ و یایكي از بستگان درجھ اول خود انتخاب مي كند مثل مادر و پدر و برادر و خواھر

ان نماید.جبر یناآگاه تالش مي كند تا سلطھ پذیري و مظلومیت خود در نژادش را در این روابط خارج از نژاد وآگاه

ر ج�ات یافتگ�ان دوزخ ن�ژاد در عرص�ھ معرف�ت نف�س خ�ود اعت�راف م�ي ك�رد ك�ھ در خ�انواده اي ش�دیدا مادرس�االنیكي از ای�ن -٢۴ن�ي اط�وار. یع را بتدریج عین مادرش یافتھ است بھ لحاظ خلق و خوي و شخص�یت و ادا و كرده و او ھم فاسق خودش می زندگي

فاس�قش ت ب�ا اینك�ھنھ اینكھ لزوما بر اساس چنین قیاسي انتخاب كرده بلكھ در طول ارتباطش ای�ن حقیق�ت تل�خ را كش�ف ك�رده اس�و ... .وف�ا ول، رذل، ش�ھوتباره، خ�ائن، بیخی�مرد بوده ولي مردي ھمچون مادرش بوده است: جاه طلب، فرصت طل�ب، زورگ�و، ب

رش ھ برده م�ادپس از چند سال تالش جھت مسلط شدن بر اراده فاسقش بناگاه دیده كھ برده فاسقش شده است درست ھمانطور ك رین�دیش ك�ھ دببوده اس�ت و ب�راي ف�رار از ظل�م ن�ژادش در جامع�ھ ب�ھ دام م�ردي ع�ین م�ادرش افت�اده اس�ت. در ای�ن عب�رت بس�یار

جامعھ اي نژادپرست ھیچ مفر صرفا جغرافیائي و اقتصادي و سیاسي وجود ندارد.

ھ راه ك�ب�دان معناس�ت چھ بسا مرداني كھ زن خود را بر اساس شخصیت مادر خود انتخاب مي كنند دانستھ یا نادانس�تھ. ای�ن -٢۵ اشتغال و امثالھم نیست. نجات از ستم و كفر نژادپرستي فقط خروج از نژاد و پناه بردن بھ دانشگاه و

Page 12: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

12

خ�ود ھم ضد مردند پس ب�دان ك�ھ نژادپرس�تي در عص�ر م�ا در اوج ذلیل و زنان -اگر مي بیني كھ اكثریت مردان عصر ما زن -٢۶ بسر مي برد كھ فمینیزم فلسفھ جھاني آن است كھ فلسفھ اصالت شقاوت و ستم و سلطھ عورت است.

قانھ تر و صمیمي تر در میان است ش�قاوت عواطف درون نژادي ھر كجا كھ عاطفھ اي شدیدتر و بھ اصطالح عاش در قلمرو -٢٧و خ�واھر و بخل و سلطھ گري عمیق تري پنھان است تا آنجا كھ پدر خص�م پس�ر م�ي ش�ود و م�ادر ھ�ووي خ�وني دخت�ر م�ي گ�ردد

نھ دائم�ي ت. و كارخاود. در اینجا آنكھ محبوبتر است عدوتر اسدشمن قسم خورده خواھر و... كھ بھ بھانھ اي قیامتش برپا مي ش این عداوت خونین ھمان زناشوئي است.

و عریف مي كرد كھ زنش دچار افسردگي بود از جملھ افسردگي جنسي. ولي ھر گاه در امر تجارت و سیاس�تمردي موفق ت -٢٨ه دی�د ك�ھ رد و بناگ�اك�ت تلخ را باور نمي كرد تا زمانیك�ھ س�كتھ سالمتش دچار اختالل مي شد زنش بھبود مي یافت. و او این حقیق

ان بخص�وص م�رد زنش بھ اوج شادي و عیش رسید و بیماریش بكلي شفا یافت و... . این معضلھ تقریبا ھمھ م�ردان متأھ�ل اس�ت عاشقتر!

رب�ون متقاب�ل و چاپلوس�ي ھ�ا و ق رھنگ نژادپرستي از منظر دین و تقوا و اخالق، عرصھ الابالیگري و نان ق�رض دادنھ�ايف -٢٩ر م�ي ھ ھم�ھ ایث�اك�صدقھ رفتن ھا و تسامح و تساھلي فزاینده است زیرا فقط از كیسھ تقوا و عقل و وجدان و وظیفھ و حق اس�ت

ھ ك��گر! اینس�ت كنن�د و خ�ود را ف��دائي دیگ�ر اعض�اي خ��انواده م�ي دانن�د و س��رپوش گذاش�تن ب�ر خالفكاریھ��ا و فس�ق و فج�ور یك��دیش���بكھ ھ���اي ي و آزادیخ���واھي لیبرال���ي و برابریھ���اي مالیخولی���ائي دوش���ادوش یك���دیگر م���ي بالن���د. اینس���ت ك���ھ ان���دروننژادپرس���ت

نژادپرستي شدیدا گندیده است و از بیرون برق مي زند و غرق تظاھر و خوشبختي و افتخار است.

ن را ھ راه بس�وي ش�یطان م�ي رون�د ای�ن م�ردااغ فراق مؤمناني كھ تحت رس�الت و والی�ت م�ردان خ�دا ق�رار دارن�د و از میان�د -٣٠ ش�رابش خ�ون بسوي خدایشان بھ دیدار مي برد بھ چشم دلي كھ بھ مستي جام فراق گشوده شده است جامي كھ ھم�ان دل اس�ت و

م مش�اھده م�ي دیدار مي ش�ود و ای�ن دی�دار در جھ�ان ب�رون درك ش�ده و ب�ھ چش�م س�ر ھ�می دل است و عكس رخ یار در این پیالھ ت كش�ي ب�رايپس عشق اولیاي حق بھ مردمان است كھ آنانرا ب�ھ دی�دار خ�دا م�ي ب�رد، ح�رص و اص�رار و بالج�وئي و محن� گردد.

ھدایت مردم.

رد ك�ھ مح�ور ھم�ھ ح�وائي ن�دا -ژه اي ج�ز عش�ق آدمرصھ دین و معرفت و واقعی�ت المتن�اھي جھ�ان، س�وعمگر مي گویند كھ -٣١ین�د ك�ھ . برخ�ي ھ�م گوعرفاني ھستید-ود خواستھ یا ناخواستھ باني یك فمنیزم اسالميآثار شماست؟ برخي ھم مي گویند كھ شما خ

ز دم�ي بكل�ي اآشما عشق را چنان مطلق كرده اید ك�ھ اص�ال ن�اممكن و دس�ت نی�افتني اس�ت و ش�ر ناخالص�ي عش�ق آنق�در اس�ت ك�ھ ن چھ�ارده ق�ر ي گویند یعن�ي در ط�ي ای�نخیرش مي گذرد و عشق را طالق مي دھد و غرق در مادیت دنیا مي شود. و برخي ھم م

ه اید؟سان پي بردو ھزاران سال تاریخ مذاھب ھیچكس حقیقت دین و اسالم و عرفان را فھم نكرده است و فقط شما بھ اسرار ان

ف نف�سك�است كھ از ازلیت اعلي العلیین در سمت درك اسفل السافلین در حال نزول است كھ در آخرالزم�ان ب�ھ دین، امر خد -٣٢ي نم�وده آخ�ر را یك� واسفل السافلیني بشر رسیده است و اسفل السافلین و اعلي العلیین نفس انسان را بھ�م رس�انیده اس�ت و اول م�ي ش�ود ان نزدیكت�راست و آثار ما بیان این یگانگي است. و این ھمان نزول كتاب است كھ در ھر دوره اي مستمرا بھ قل�ب انس�

،ولی�ان ای�ن ن�زاقعیت جاري زندگي انسان آشكارتر م�ي س�ازد ك�ھ كم�الش قیام�ت كبراس�ت. در جرو حقایق و اسرار خلقت را در وگي م�ي بس�وي یگ�ان حقیقت و واقعیت مستمرا بھم نزدیكتر مي شود یعني خیر و شر، ماده و معن�ا، ب�اطن و ظ�اھر، و ب�ود و نب�ود

ل ای�ن ل جم�ال كم�انیك و بد، نیست. و خود ع�ارف واص� روند و نھ ھمساني! و بدان كھ ابلیسي لطیف تر و عرفاني تر از ھمسانيری�ب و ت�وان از ف یگانگي است كھ در نقطھ مقاب�ل ھمس�اني ابلیس�ي ق�رار دارد و ل�ذا ج�ز در تبعی�ت ب�ي چ�ون و چ�را از ام�ام نم�ي

نجات یافت. یوسوسھ ھمساني ابلیس

دارد بھ مكري ابلیسي و بھ عمد بسوي ھمس�ان س�ازي انسان بمیزاني كھ میل اطاعت از منشأ ایمان و روح خود (امام) را ن -٣٣ كفر و ایمان و حق و باطل و عشق و فسق مي رود و كل قدرت روحاني یافتھ از امامش را صرف بولھوسي و بي تق�وائي نم�وده

و در اندك مدتي یك دیو مجسم مي شود تحت عنوان عارف!

Page 13: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

13

ووج�ود اس�ت پ�س ھرگ�ز در ھ�یچ مرتب�ھ اي از عل�م خداست ك�ھ ن�وروجود، سلسلھ مراتب والیت و اطاعت از بدان كھ عالم -٣۴ ایمان و عرفان ھم بي نیاز از اطاعت از مافوق معنوي خود نیستي ھمانطور كھ بي نیاز از وجود نیستي!

در ق�ي كلمھ یعني: دین خدا را فھم كن! چرا علم و معرفت در حق معارف دین�ي و احك�ام ش�رعي و فض�ایل اخال عرفان در یك -٣۵ لم است!اكثر آدمھا منجر بھ كفري افتخارآمیز مي شود؟ یعني ھمین عرفان بازاري قدیم و جدید كھ تقدیس فساد و ظ

تعق�ل و معرف�ت فسا در قلمرو دین میل بھ تجاھل و خرافھ و نفھمي دارد و اصال خدا و دین ب�ھ مثاب�ھ مف�ر او ازگوئي آدمي ن -٣۶. عنواني است كھ ھمھ جھالتھایش را مي پوشاند و از چشمش پنھان م�ي دارد» خدا«است و است و لذا سراسر تاریكي و ظلمت

ون و فس�ق ق�رار گرفت�ھ و ھم�ان ك�ار را ب�ھ روش م�درن انج�ام م�ي دھ�د و ھم�ھ جن�» خدا«جاي واژه ھم بر» عشق«در عصر ما كل ن و عش�ق مش�لم�اي دین�ي ب�ا واژه عرف�ابشري را پوش�ش داده و توجی�ھ و تق�دیس م�ي كن�د. و بیھ�وده نب�وده از ق�دیم ت�اكنون ع

یده اند.ذھبي نمي دداشتھ و آنرا ضد دین مي دانستھ اند. زیرا صورت بیروني كاربرد این دو واژه را در نزد پیروانش جز الم

پی�رش ا بھ حسنات كھ در قرآن مذكور است در حیات دنیا واقعھ اي است ك�ھ در وج�ود ی�ك گناھك�ار در رابط�ھ ب� تبدیل سیئات -٣٧س�ت ج�ودي پی�ر امحقق مي شود و او اگر اطاعت نكند و بھ معرفت توحیدي در باب این واقعھ حیرت آور نرسد كھ اصل كرام�ت و

محبت و ور ایمان ونبھ این باور ابلیسي مي رسد كھ پس ھمھ گناھان گذشتھ ام برحق و درست بوده است زیرا كھ اینك تبدیل بھ ر رابط�ھ ب�ا از اركان ابلیسي ھمسان سازي كفر و ایمان و عشق و فسق در كس�ي اس�ت ك�ھ دعزت نفس و سالمت شده است. این امامش اطاعت بي چون و چرا ندارد.

م كارخانھ بھ امر پیر طریقت دال بر این حقیقت است كھ بي امام كافر است و نماز فرد بي اما» سجاده بھ مي رنگین كردن« -٣٨ ع�دم درك ای�ن از امام حتي در امر بھ فسق ھ�م منج�ر ب�ھ پ�اك ش�دن از آن فس�ق م�ي ش�ود. تولید اشد ظلم و فسق اوست و اطاعت

ن�وان حق اساس ھمسان سازي ارزشھاي حق و باطل در ن�زد عرفانھ�اي دج�الي اس�ت ك�ھ م�ذاھب اص�الت بولھوس�ي اس�ت تح�ت ع عشق و عرفان!

زم�ین ك بھ مقام خالفت اللھي آدم ب�دلیل س�ابقھ ش�قاوت و ظل�م و خ�ونریزي ش�جره و ن�ژاد آدم ب�ود ك�ھ ب�ر روياعتراض مالئ -٣٩م�ھ را ھود س�اخت و خ�مي زیستند و خداوند یكي از افراد این شجره ظ�الم را برگزی�د و روح خ�ود را در او دمی�د و او را جانش�ین

س�وي ش�جره رد و ح�وا بابا كرد بھ ھمان دلیل. و بعد آدم ھم ح�وا را از ب�اطن خ�ود پدی�د آو امر بھ تصدیق و سجده نمود كھ ابلیسانك�اري آغ�از ائی�د و پنھمیل نمود و شجره ظالم را در رابطھ با آدم (خلیفھ) وارد ساخت و لذا رابطھ بھ زشتي و كینھ و عداوت گر

ع ب�ھ پنھ�ان و ظ�اھر ش�د ب�اطن آنھ�ا (عورتش�ان). و ش�رو پ�س چش�یدند از آن درخ�ت (ش�جره)«... شد و ھبوط از بھشت رخ داد. ش��من آش��كار دداد ك��ھ آی��ا نھ��ي نك��ردم ش��ما را از ای��ن درخ��ت و نگف��تم ك��ھ ش��یطان ندایش��ان س��اختن آن نمودن��د و پروردگارش��ان

ی�ن ا چگون�ھ نگرید كھ چگونھ ھر عروس و دامادي ب�ا وارد س�اختن خ�انواده ش�ان در بط�ن رابط�ھ ش�انب -٢٢اعراف» شماست...ني خلق�ت روح�ا وخلقت جدید و بھشت را بھ گند و عداوت و تھمت مي كشند. و ب�دتر از ای�ن آن مؤمن�اني ھس�تند ك�ھ تح�ت ھ�دایت

ن ك�ھ نن�د. و ب�داكآدم یا حوا مي شوند و سپس در زناشوئي مب�تال ب�ھ نژادپرس�تي ش�ده و س�قوط م�ي ،پیر خود بر آفرینش عرفانيس�ت ك�ھ س�وره او ابا كردن ابل�یس و اب�تالي ب�ھ ش�جره و ھب�وط در س�رآغاز س�وره اع�راف نقل خلقت آدم و حوا و ماجراي سجده

خلقت عرفاني و ھدایت روحاني مي باشد.

ھ و ت�اریخ اس�ت ك�ھ چ�ون ب�ر ش�جره واردھشت ھمان جاودانگیست كھ آن اكنونیت است و شجره و نژاد ھم گذش�تھ و س�ابقب -۴٠وي از او قحط�ي وج�ود پدی�د م�ي آی�د و ابل�یس پیش�نھاد نج�ات م�ي دھ�د و پی�ر حس جاودانگي (عشق) نابود م�ي ش�ود و مي شوی

آغاز مي گردد.

زش�تي ھ�اي باطنش�ان برایش�ان آش�كار و د ش�جره را نپ�س چش�ید« -٢٢اع�راف »ت لھما سواتھما...فلما ذاقا الشجرة بد «... -۴١زش�تي نفوسش�ان را ب�روز داد و ج�دل و س�روري و یعن�ي ت�الش ب�راي ب�ھ زمانی�ت و ت�اریخ و ن�ژاد كش�انیدن رابط�ھ ب�ود ك�ھ» شد.

یعني تالش براي استمرار گذشتھ در حال، اس�اس تب�اھي اس�ت -قرآن» را ھالك كرد زمان است كھ ما«عداوت آغاز شد. سلطھ و لباس.بھ معناي زشتي ھاي پنھان باطن است نھ فقط عورت زیر » سوات«كھ آینده را ھم بھ فساد و ظلم مي كشاند. و بدان كھ

Page 14: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

14

بھت��رین م��ي دان��د دل��ش در س��یطره ابل��یس اس��ت و خص��م محب��ت و رحم��ت الھ��ي م��ي باش��د و ب��ا اولی��اي ح��ق در آنك��ھ خ��ود را -۴٢ل�ذا ادي اس�ت. وعداوتي بي پایان قرار دارد. چنین احساس�ي از بھت�ري و برت�ري ام�ري ص�رفا ف�ردي نیس�ت بلك�ھ خ�انوادگي و ن�ژ

یش�تن اس�ت ت برت�ري خون افراد این نژاد بھ عرصھ ظھور مي رسد كھ نبرد شیاطین در اثباشقي ترین بخل ھا و عداوتھا اتفاقا بی نماید. و اوج این ظھور شقاوت ھنگامي است كھ فردي از این خاندان روي بھ ایمان و والیت و محبت یك انسان مخلص

آن عوض�ي گ�رفتن زن بج�اي م�ادر در قرآن موض�وع ب�س حی�رت آوري اس�ت ك�ھ بت�ازگي ب�ھ رازش پ�ي ب�ردم و » ظھار«یھ آ -۴٣ ي گیرد.مانطور كھ چھ بسا زن ھم شوھر را بجاي برادر یا پدر محوائي است. ھ-است و این عین وارد كردن شجره در رابطھ آدم

مت�رادف یفھ شناسي و خدمت بھ خ�انواده خ�ود را تعبی�ر ب�ھ نژادپرس�تي م�ي كنن�د و طبع�ا ولگ�ردي و الاب�الیگريمنافقان، وظ -۴۴ و عرفان مي شود.عشق

ی�ا ور و فرزندان عین خداپرستي است و ھمسر را بھ پرستش پائین تنھ خود كش�انیدن و ب�ر او س�لطھ ران�دن خدمت بھ ھمس -۴۵ واع روش��ھاياز فرزن��د جھ��ت مس��لط ش��دن ب��ر ھمس��ر اس��تفاده ك��ردن و ی��ا ب��ا اتك��اء ب��ھ زور وال��دین ب��ھ ھمس��ر جف��ا ك��ردن و... ان��

ن بت و ذھنش�ادپرستي ھمانا مكتب اصالت عورت خویشتن است. و ھمھ كساني كھ دلشان تھي از محنژادپرستي است. و اصل نژا ستند.ھتھي از معرفت است و باالتنھ شان تعطیل است در پائین تنھ سقوط مي كنند. جز حق پرستان جملھ نژادپرست

ابتدائي ترین حقوق انساني تو تجاوز نماید و تو از یكي پرسیدم كھ چگونھ اجازه دادي ھمسرت اینگونھ بر تو جفا كند و بھ -۴۶ت ھ ع�ورت اس�این ل�ذت حاص�ل از س�لط» .راستش بطرزي عجیب و غریب از این خفت و خواري لذت مي بردم«را لھ كند. گفت:

و این اصل نژادپرستي است.

وب�ھ تشد رحمت و مھر و محبت و خدمت امامش قرار مي گیرد بدان كھ شقي ترین و كافرترین اس�ت ك�ھ اگ�ر ب�ھ آنكھ مورد ا -۴٧ ین مردمان!اي خالصانھ نرسد عبرت زمانھ مي شود در عذابھا و رسوائي ھا و مفاسد و ذلت پذیري در زیر پاھاي شقي تر

واق�ب و چیس�ت ت�ا از آن توب�ھ كن�ي و ن�ھ از ع وبھ خالص و نصوح چیست؟ اول اینكھ بداني ك�ھ دقیق�ا ن�ص گن�اه ت�وبراستي ت -۴٨ار رق�ش�ریك خ�ود عذابھاي حاصل از آن. و دوم اینكھ در جرم و خطا و خیانتھا و گناھانت جز خودت اح�دي را مس�بب و مقص�ر و

. پ�س توب�ھ ن�اه و ع�دالت در پ�ذیرش ب�ار آن دو رك�ن توب�ھ نص�وح اس�تپ�س معرف�ت ب�ر گ ندھي و ك�ل ب�ار گناھ�ت را گ�ردن گی�ري. شده ام! مستلزم فردیت و تنھائي كامل در محضر حق است: در محضر حق گناھكارم آنھم بھ تنھائي كل گناھم را مرتكب

ودایت ھ�م اش�د انستھ ایم كھ شرك اساس ظلم است و شرك عاطفي قلب ھمھ شركھاست و شرك در رابطھ ب�ا پی�ر و ام�ام ھ�د -۴٩و ل�ل و واس�طھمھلكترین شركھا و ستمھاست. یعني اینكھ فرد س�ومي را در ظ�اھر ی�ا ب�اطن در اندیش�ھ و ی�ا احساس�ت ش�ریك و ع

ابل�یس، ب�ا مش�اوره دالل رابطھ پیر نمائي. این بدترین نوع فسق و زناس�ت. ای�ن ھم�ان اص�ل گن�اه و گن�اه اولی�ھ آدم و حواس�ت ك�ھھ یگ�انگي جاي اینك�ھ ب�بعاطفھ كردند بھ وعده جاودانھ كردن بھشت. و لذا آدم و حوا در رابطھ با یكدیگر شجره را وارد رابطھ و

رد ف�ش�قي ت�رین وروح و دیدار خ�دا رون�د آن ف�رد س�وم را مس�لط ب�ر رابط�ھ م�ي س�ازند و معم�وال آن ف�رد س�وم یك�ي از ك�افرترین و ھمو خصم این رابطھ است.شجره (نژاد) است كھ از درب دل حوا وارد رابطھ مي شود

ام�ل را حوا بھ یاري ابلیس مبادرت بھ چنین شركي ھولن�اك م�ي كن�د ك�ھ ای�ن ش�ریك ن�امرئي در رابط�ھ جنس�ي عچآیا براستي -۵٠ ھولناكترین زنا مي شود.

مواره ی�ك ق است زیرا ھحال بھتر درمي یابیم كھ چرا زن و شوھري كھ امام ندارند بر ھم حرامند و رابطھ شان زنائي و فس -۵١ دل آدم و حوا، ابلیس را لعن مي كند.در فرد سومي در رابطھ حضور مي یابد. ولي حضور قلبي امام

ھتر درمي یابیم چرا كھ این زنان، بھ یاري ابلیس واس�طھ اي را و اینك راز امام كشي برخي از ھمسران امامان معصوم را ب -۵٢. و چون طرف مقاب�ل (آدم) خ�ود ام�ام اس�ت موف�ق ب�ھ ای�ن ك�ار نم�ي د مي كنند آنھم بر علیھ خود امامحوائي خو -وارد رابطھ آدم

شوند و از امام كینھ مي كنند و مبادرت بھ قتل او مي نمایند.

Page 15: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

15

كسي كھ ب�رایش ع�زت و راندازي احساس وجود نمي كند و لذا از ھرب -دمسخرگي و خو -در خودجز انسان كافردل و شقي -۵٣ زیرا احساس نابودي مي كند. و انتقام می گیرد حرمت و محبتي قائل شود با تمام وجود كینھ مي كند

ي ین تص�دیق ای�ن تب�اه ش�دگحبت بھ كسي كھ از خود منزجر است ب�دلیل ظلم�ي ك�ھ ب�ھ خ�ود ك�رده و خ�ود را تب�اه س�اختھ، ع�م -۵۴ا دوس�ت ان خ�ودش رط دش�مناست و لذا بھ تو كینھ مي كند و تو راخصم خود مي داند و انتقام مي گیرد. اینست كھ چنین آدمي فق�

دش مي یابد. كھ او را بھ لجن بكشد و لھ كند دوست خود مي داند و او را ھمسو و تأیید كننده وضع موجو ھر مي دارد و

نش�ان در خط�ر م�ي افت�د و در آت�ش عداوتش�ان م�ي دارند ب�ا آنك�ھ جا خدا از محبت بھ چنین اشقیائي دست بر نمي ولي مردان -۵۵ را بھ توبھ از تمامیت این نابودي بكشانند. و اینست امام رحمت و ھدایت! انسوزند تا آن

و ھ�م ھي اش تص�دیق و تحك�یم نم�وده ايقتي بھ آدم ظالم و قسي القلبي محبت كني در آن واحد ھم او را در ش�قاوت و تب�او -۵۶محب�ت قي در قب�الش�او را بر علیھ وضع موجود مي شوراني تا خ�ود را نف�ي و انك�ار و توب�ھ نمای�د. اینس�ت دیالكتی�ك واك�نش آدم

خالص!

د؟ ك�دام ارمحبت اولیاي الھي بھ اشقیاء چھ قمار و جانفشاني است. آیا این قمار عشق الھي، ارزش ارتك�اب د پس دریاب كھ -۵٧ بھتر است: بردن یا باختن! پیروزي بر شقاوت یا كشتھ شدن!

پس از دیو شدن رخ مي نماید احتماال! شدن ز محبت، اشقیاء یا دیو مي شوند یا فرشتھ. البتھ فرشتھ ا -۵٨

ن�د. كرد رابط�ھ م�ي راستي آیا مشكل حوا در رویاروئي با آدم چیس�ت ك�ھ ھ�ر ش�یطاني را بعن�وان ش�ریك و واس�طھ و دالل واب -۵٩ھم�ھ ب ھم�ھ مع�ارف قرآن�ي و دین�ي اس�ت و مح�ورحواست ك�ھ قل� -چرا نمي تواند بیواسطھ با آدم روبرو شود؟ این كل معماي آدم

مسائل بشري!

ز او نیس�ت؟ تواند یا نمي خواھد بیواسطھ با آدم روبرو شود؟ آیا مگ�ر ح�وا از ب�اطن و دل آدم نیام�ده اس�ت و ا چرا حوا نمي -۶٠ كسي برایش ھمسري قرار داده است. پس مشكل چیست؟ ر نھ اینكھ خداوند از جنس نفس ھرمگ

س ميین حواست كھ در وارد ساختن شریك پیشقدم مي شود و لذا بھ سراغ ابلیاوجود دارد ولي ھم البتھ این مشكل در آدم -۶١ آدم ھم ھمكاري مي كند و تسلیم مي شود. یلورود

و ك�ار چ�اق رقراري رابطھ بیواسطھ ندارند و نیازمند دالل و واس�طھبمقام فردیت باطني نرسیده باشند توان تا آدم و حوا بھ -۶٢ن ف�رد س�وم ت�ا ي كنن�د ك�ھ ای�مبھ مشورت با ابلیس یكي از افراد نژاد را یا ظاھرا و یا در پنھاني و باطنا وارد رابطھ و كن ھستند

ام�اد پش�ت دحتي رابطھ جنسي ممكن نمي شود. حضور یك�ي از نزدیك�ان ع�روس و قلب رابطھ جنسي ھم حضور دارد كھ بدون اوض�ور ن و ش�وھر حدرب حجلھ نشاني از این نژادپرستي كھن است كھ در لحظھ زفاف وارد شوند و تا پایان عمر در رابط�ھ ای�ن ز

وائي است. ح -داشتھ باشند. این حضور و ورود شجره ممنوعھ در رابطھ آدم

ن�ا دی�د ر خانھ اي كھ وارد شد ھمھ را مشغول زرا حضرت ابراھیم در سیر ملكوتش از مردمان بر روي زمین در ھو اینكھ چ -۶٣ منظور اساسا زناي باطني و پنھان است.

وھرش ش�دن این زناي در لباس زناشوئي اینست كھ زناي با محارم است. یعني زن با پدر ی�ا ب�رادرش در ھیك�ل و ھولناك بو -۶۴ زنا مي كند و مرد ھم با مادر یا خواھرش در ھیكل زنش زنا مي كند.

د یگر ب��ا فاس��قان گذش��تھ خ��وام��روزه در جوام��ع م��درنتر ك��ھ اص��ال بنی��اد خ��انواده برافت��اده، زن و ش��وھر در آغ��وش یك��د و -۶۵ ھمخوابگي مي كنند و یا حتي با ھنرپیشگان برھنھ در فیلمھا.

!یا شیطانيو پس در زناشوئي یا خداوند دیدار مي شود و یا ابلیس. یعني یك خانواده یا الھي است -۶۶

Page 16: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

16

ده اس�ت كینھ حاصل از رابطھ جنسي را درك نم�ود. زی�را خیان�ت و زن�ا رخ داعداوت و ت و انزجار و حال بھتر مي توان نفر -۶٧را دی�دار ی�ا فاس�قو آگاه و ناآگاه. و فقط اھل معرفت نفس است كھ این خیانت و زنا را درمي یابد و بلكھ سیماي ش�یطاني ش�جره

مي كند و با آن بھ مبارزه برمي خیزد.

اری�م و ، شجره ممنوعھ مؤمنان را امامت نامیده است. یعن�ي ش�جره طیب�ھ دع رضامام رك نمود كھ چرا احال بھتر مي توان د -۶٨ ! خبیثھشجره

نژادپرس�تانھ حي داشتھ باشند كھ دچار رابطھ شیطاني و بایستي بھ مقام تفرید و تجرید رسیده باشند و یا امامیا آدم و حوا -۶٩ و زنائي نشوند.

ز امراض جنسي و افس�ار گس�یختگي ش�ھواني و خیان�ت و زناك�اري پ�س از ازدواج ی�ا پ�س و ا اینست كھ اكثر مفاسد اخالقي -٧٠ نخستین رابطھ نامشروع جنسي آغاز مي شود زیرا نفس شیطان زده مي شود.

واحش ف�ناي با یك روسپي كم ضررتر است از رابطھ كافرانھ زناشوئي فاقد ام�ام! اینس�ت ك�ھ م�ردان رواب�ط ب�ا زپس بدان كھ -٧١ود ن زدگ�ي م�ي ش�دار. زیرا زناي نھفتھ در زناشوئي منجر ب�ھ ش�یطایح مي دھند ھمانطور كھ زنان شوھرھمسران خود ترجرا بر

در حالیكھ زناي با یك روسپي فقط یك معصیت است و بندرت شیطان زدگي پدید مي آورد.

، ي پ�ذیرد ك�ھ محب�وب اس�ت مث�ل خ�واھرراي كافران اصال انتخاب ھمسر بر اساس شباھت ب�ھ یك�ي از اف�راد ن�ژاد ص�ورت م�ب -٧٢ ! ري است و یا شخصیتي و یا ھر دوو... . این شباھت یا صعمو، دایي و ،برادر، پدر، مادر

ي را و ف�رد ھس�تند ت�وان برق�راري رابط�ھ اي ف�ردي و خ�ودي و حقیق�» خ�ود«بمیزاني ك�ھ ،سانيآدم و حوا و كال ھر دو ان –٧٣است زیرا ھد و وفائيدارند و این رابطھ اي الھي و ھدایتگر است و مابقي روابط جملھ نژادي و گلھ اي است و لذا بري از ھر ع

آدم باید خودش باشد تا متعھد باشد.

سنت پ�دران اعده مي شود. و لذا دین اكثر مردمان ھمان دین نژادي و پیروي ازا ھم شامل این قا خدبدین و ایمان و ارتباط -٧۴ آداب و رسوم خانوادگي و فامیلي و قومي. است و پیروی از

لطھ ستگاري و عقد و عروسي را دریافت كھ ھمان كارگ�اه س�از ھمین منظر بھتر مي توان فلسفھ ذاتي آداب و رسومات خوا -٧۵ باشد. رفین و نبرد بین دو نژاد جھت مسلط شدن بر سرنوشت این خانواده جدیدي است كھ در حال پیدایش مينژادي ط

موج��ب س��نگدلي و بیرحم���ي م��ي ش��ود. زی���را دپرس��تي دارد و چ��را نژادپرس���تيل چ��ھ ربط��ي ب���ھ نژاآی��ا براس��تي ش���قاوت د -٧۶ھ ل��ذا در ھم�� یعن��ي دل و خ��رد تعطی��ل م��ي گ��ردد. و ،ن��ھنژادپرس��تي ع��ین ع��ورت پرس��تي و س��قوط روح در پ��ائین تن��ھ اس��ت و باالت

خانواده ھاي شدیدا نژادپرست شھوتبارگي و ھرزگي غوغا مي كند!

رس�ت پ. او مس�تقیما ب�ھ س�راغ ش�یطان م�ي رود و ش�یطان آنكھ بھر دلیلي از نژاد گسست ولي بھ امام نپیوس�ت و اما واي بر -٧٧ھا عم�اق روس�تامي شود. و این سرنوشت نسل ھاي مدرن بي خانواده و بي امام ھدایت است. و گروھھاي شیطان پرستي كھ ت�ا ا

لھم. رخنھ كرده اند تحت عناوین گوناگوني مثل عرفان حلقھ و امثا

اش�ند ستي است كھ نفس آدمي را بھ سوي افراد شیطان زده مي برد كھ اسوه ھاي ھرزگي و فس�اد اخالق�ي م�ي باصال نژادپر -٧٨ب�دیل ب�ھ اب ش�ده و تو از شھوت لبریزند كھ اینان خود متعلق بھ نژادپرست ترین خ�انواده ھاین�د ك�ھ در رواب�ط زناش�وئي دچ�ار ع�ذ

ت ب�ھ نژادپرس� گ�ان و ف�واحش حرف�ھ اي متعل�قر ش�ھوت و زن�ا م�ي پاش�ند. ھم�ھ ھرزجامعھ ب�ذ در زناكاراني حرفھ اي گشتھ اند و ترین خانواده ھا مي باشند.

Page 17: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

17

رین ین و ایث��ارگرتاص��ال زن��اي ب��ا مح��ارم یك��ي از واض��ح ت��رین عالئ��م و ع��ذابھاي نژادپرس��تي اس��ت. كس��اني ك��ھ خ��ود را بھت��ر -٧٩دي دو ص�د ذھبي و ن�ژام�از نژاد خ�ود ازدواج نم�ي كنن�د ك�ھ ای�ن مس�ئلھ در اقلی�ت ھ�اي خانواده ھا مي دانند و تا بتوانند در خارج

چندان است.

در ود ھم�انطور ك�ھش�و اما این معضلھ آنگاه كھ لباس شریعت بھ ت�ن كن�د مب�دل ب�ھ اش�د مظ�الم و مفاس�د و زن�اي پنھ�ان م�ي -٨٠ن شدند و مین سرگرداو بر روي ز هجوامع آنھا را متالشي نمودجامعھ روحانیت بني اسرائیل در تاریخ شاھد بوده ایم كھ خداوند

ند.حكومت اسرائیل مھد اشد تبھكاري و جنایت و فساد بر روي زمین مي باش عنوان امروزه باقي مانده شان تحت

نیس�ت. خ�ودش نشده نمي تواند با كسي رابطھ اي فردي برقرار كند و لذا قادر بھ وفاي ھیچ عھدي نیس�ت زی�را آدمي تا فرد -٨١ مي گردد. نیبنگرید كھ چگونھ زندگي زناشوئي افراد بازیچھ مظالم نژادشان شده و قربا

فری�د و بي ترین تعھدات است مس�تلزم تح است كھ رابطھ با پیر طریقت و امام ھدایت كھ مستلزم توحیدي ترین و قلضپس وا -٨٢ژاد ن�ن ھج�رت از مي دھد و اینست كھ ام�ر اول پ�س از ایم�ان ھم�ا تجرید نفس است وگرنھ خواه ناخواه پیمان شكني و خیانت رخ

ة و اطاع�ت وو س�پس ب�ا معرف�ت نف�س و ذك�ر و ص�لو بسوي امام است كھ حركتي ظاھري از نژاد بسوي نزاد مي باشد ،و زادگاه د.نموباطن نفس را باید از ھر چھ غیر حق پاكسازي ،خدمت

د وارد كردن شوھر بر نف�س خ�ویش اس�ت ك�ھ ن�ژاد خ�و طریقز آنجا كھ كارخانھ اصلي و فیزیكي نژاد، زن است پس زن از ا -٨٣ھ عم�رش وگرن�ھ ھم� را از وجودش منزه مي سازد و این جز بواس�طھ اطاع�ت پ�ذیري و والی�ت پ�ذیري از ش�وھر ممك�ن نم�ي ش�ود

ھ چ�ھ بس�ا نائي است ك�رش برقرار نخواھد كرد و این رابطھ اي ریاكارانھ و زمبتالي بھ نژاد است و ھرگز رابطھ اي قلبي با ھمسج�ود وق�ام فردی�ت بھ زناي عملي و بیروني ھم منجر شود. و البتھ تا ش�وھر ھ�م از س�لطھ ن�ژاد خ�ود پ�اك نش�ده باش�د و روي ب�ھ م

ورام و ق�رار آخ�ود رھمس�رش در كن�اداراي ھیچ والیت وجودي نیست كھ بخواھد بھ ھمسرش اعطا كن�د و ب�ھ اصال نداشتھ باشد امنیتي بخشد.

ر ب�ا رك در رابطھ زناشوئي مستقیم ترین و آگاھانھ ترین شرك با خداس�ت چ�را ك�ھ ای�ن رابط�ھ اي ب�راي خ�دا و بس�وي دی�داش -٨۴ھ ر رابط�رك دش�خداست طبق قول خدا. و لذا اشد ظلم در این شرك رخ مي دھد كھ: شرك، ظلم عظیم اس�ت! و اعظ�م ای�ن ظل�م ھ�م

ه ر و ب�اطن گن�ایعن�ي ب�ھ ظ�اھ -ق�رآن »گذری�داز ظاھر و ب�اطن گن�اه در«رواني. جنسي است چھ ظاھري و بیروني و چھ نفساني و -قرآن »اكثر اندیشھ ھاي شما گناه و فسق است...«مكنید، زنا مكنید. با دست و ذھن و دل فسق مكنید.

چ�ھ ك�ھ م�أمومش در ھر آن م�ي دان�د و احس�اس م�ي كن�د و م�ي بین�د ،یت حقامام اگر امام است در ھر درجھ اي از مقام وال -٨۵ابتالئ�ات وز ش�یطانھا اكار و چھ اندیشھ و چھ حالي است زیرا مأموم مقیم در جنات نعیم جان امام است و لذا ام�ام ھ�ر آن وي را

را از دس�ت اش ھم�ھ مھلتھ�اي توب�ھ ك�ھ م�أمومداردش و نیز پ�اكش م�ي كن�د. مگ�ر آنمي مراض و گناھانش مطلع ساختھ و بازو اافق�ان ش�قیاء و مناو ب�ا دد و دوب�اره بس�وي جھ�نم ب�از گ�ردد داده و بھ امر الھي از جان امام كھ ھمان بھشت است ط�رد و لع�ن گ�ر

پرستي اش را احیاء نماید.نژاد و ھمزیستي كند

اناب�ھ نج�ات نم�ي بخش�د بلك�ھ مردم�ان بای�د توب�ھ ودان كھ امام زمان بواسطھ فوت و ورد و معجزه ماوراي طبیعي م�ردم را ب -٨۶ش اطاع��ت و نماین�د و بس��وي ام�امي ك��ھ درك�ش نم��وده ان�د ھج��رت نم�وده و از او طل��ب نج�ات ك��رده و در تبعی�ت ب��ي چ�ون و چ��رایود، تص��وري اص��الح نماین��د اعم��ال و افك��ار و اح��وال خ��ویش را. و ل��ذا تص��ور عام��ھ مردم��ان از ھم��ھ م��ذاھب درب��اره ن��اجي موع��

ن�د. وروند و م�ي ھالنھ و كافرانھ و خرافي و ناحق است اینست كھ مھدي ھاي دورانھا مي آین�د و ط�رد و م�تھم و كش�تھ م�ي ش�جا ند.نعلماي دیني در سراسر جھان دجاال یعني ناجي موعود اكثر تصورات مردمان و بلكھ

ل و جان و ذھن مأموم مي زداید و لذا تص�ور صورت پیر طریقت و امام ھدایت، نوري است كھ ھمھ نارھاي شیطاني را از د -٨٧مي دارد و رابطھ ب�ین دو م�ؤمن ی�ا م�ؤمن و غي ھر حجاب و شركي را از میان برجمال امام در ھمھ انواع صلوة و سجود چون تیس�یف اال ت�ي اال عل�ي الفوائي تنھ�ا راه نج�ات رابط�ھ از رس�وخ غی�ر اس�ت: الح� -خداوند را میسر مي سازد. این تیغ در رابطھ آدم

Page 18: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

18

م�ي كن�د زی�را اي ك�ھ ش�جره ابل�یس را از ریش�ھ بر حوائي است. شجره -ذوالفقار! و این برنده ترین تیغ شیطان كش در رابطھ آدم نیست و مابقي مردوارند و ھمھ اولیاي الھي از علیین ھستند! عمردي جز علي

ھ�ر یك�ي از پی�ران ق�وم بك�ارت ع�روس را ب�ردارد ك�ھ مظر بسیاري از اقوام بشري رسم بر این بوده است كھ در شب زفاف د -٨٨وس ش بك�ارت ع�رري ب�ا انگش�تاناقتدار نژاد است. و در ھمین كشور ما ھنوز ھم چنین كاري صورت مي پذیرد و ی�ك معتم�د و پی�

مي دارد.را بر

ود دام�اد ب�ا انگش�تان خ�ینجانب در آلم�ان ھ�م ش�نیدم ك�ھ ھن�وز ھ�م در ش�ب زف�اف یك�ي از معتم�دین ق�وم از جان�ب ع�روس ی�ا ا -٨٩م��ان ھذیرد. ای��ن بك�ارت را برم��ي دارد و بس�تھ ب��ھ اینس��ت ك�ھ ك��دام ن�ژاد برت��ر باش��د و از جان�ب ھم��ان ن�ژاد ای��ن ك��ار ص�ورت م��ي پ�

و قیم نع خل�ق جدی�د و نس�ل ن�و م�ي گ�ردد و امك�ان رابط�ھ مس�تحوائي وارد مي كن�د و م�ا -ابلیسیت است كھ شجره را بر رابطھ آدم شوھر را نابود مي سازد تا این دو بھ وحدت وجود نرسند.بین زن و قلبی

وع مداخالت و مشاركت نژاد در واقع�ھ ش�ب زف�اف در ھ�ر ق�ومي بص�ورتي اس�ت و ح�داقلش حض�ور چن�د نف�ر از مشابھ این ن -٩٠ افراد نژاد طرفین پشت درب حجلھ است.

ك�ھ ب�ا اف�راد فامی�ل در نھ�ان و آش�كار س�خن م�ي گوین�دي دانیم ك�ھ ھم�ھ اف�راد نژادپرس�ت از ك�م و كی�ف رابط�ھ جنس�ي خ�ود م -٩١یش�ان را یطان عورتھاو ش�«حوائي مي باش�د -معموال از طرف زنان بمراتب بیشتر است. و این نیز وارد كردن نژاد بر رابطھ آدم

ر عص�ر ماس�ت ي بیان عمومي برھنھ گرائي جھاني دزساشكارآشكار ساخت. این آرمان یعني در چشم نامح -قرآن» آشكار ساختص�لي دھك�ده معن�اي اكھ یك زناي جھاني را در یكایك زناشوئي ھا بالوقفھ وارد مي سازد و ھمھ در حال زناي با ھمگانند و اص�ال

جھاني اینست و نیز جھاني سازي!

آن گروھ�ي از و -ق�رآن» ایم�ان و ھ�دایت... ایو گروھي را ھ�م ب�ر هخداوند گروھي از مردمان را براي كفر و دوزخ آفرید« -٩٢ق�ط ب�راي ھ�ي را ن�ھ فگزینن�د و ارزش�ھاي البس�یار اندكن�د ك�ھ دی�ن خ�الص را بر ھم كھ براي دین و ایمان و ھ�دایت آفری�ده ش�ده ان�د

. و و ش�ر باش�د ش دوس�ت بدارن�د یعن�ي دینش�ان فراس�وي خی�رتمنافع دنیا و آخرت كھ براي خدا رعایت كنند و ح�ق را ب�راي حقیق�را دی�دار ي پروردگ�ارھ یا جمال الھي را دیدار كرده اند و یا عاشق بر جمال كسي ھس�تند ك�ھ جم�ال اع�الاینان ھمان عشاق حقند ك

ب�رت ه ان�د ت�ا عكرده است و حامل ن�وري از آن جم�ال اس�ت. ك�افران و مش�ركان و منافق�ان ھ�م ب�راي ھم�ین گ�روه ان�دك آفری�ده ش�دای ش�رک جمل�ھ ب�راز جمل�ھ خل�ق جاھ�ل و مائن�ات و ھرچ�ھ در آنس�ت گیرند و حكمت یابند و بر ح�ق معرف�ت پی�دا كنن�د. اص�ال ك�ل ك

ز آن ابراي ش�ناخت عش�ق آفری�ده ش�ده اس�ت. جھ�ان ھس�تي، ص�ورت عش�ق اس�ت و ك�افران ھانآفریده شده است. جعاشقان حق -قرآن »خداوند گروھي را براي كفر و دوزخ آفریده است كھ كور و كر و احمقند...« كورند!

ل�ذا نھاست زیرا از ج�نس آتش�ند چ�ون ش�یطان زده ان�د وآافران بد و مضر است و بلكھ تبھكاري مطابق نفس خوبیھا براي ك -٩٣ان س�ت و عذابش�راي مؤمنان مض�ر ااز ارزشھاي نوري فراري ھستند و تاریكي را مي پرستند. ھمانطور كھ شرارت و فسق ھم ب

س�ت. و نی�ك و ب�د ا و این عذاب آنھا را بھ سوي تقوا مي برد. این دو ن�وع اس�تفاده نفس�اني و عافی�ت طلب�ي از ارزش�ھاي دھد مین�د ا عاش�ق اویاست ك�ھ ح�ق را ب�راي ح�ق دوس�ت میدارن�د زی�ر یحق وراي خیر و شر و كفر و ایمان قرار دارد كھ از آن مخلصین

دارد چون او مي شود.كھ كسي را دوست ب چون دیدارش كرده اند. و ھر

مؤمنان بھ یكدیگر آزادیبخش و عزت آفرین است و موجب اتك�اء ب�ھ نف�س و ص�مدیت ج�ان اس�ت. ول�ي عش�ق بدان كھ عشق -٩۴ف�رت م�ي ع�داوت و ن كافرانھ جز ابتالء و بردگي و ذلت و التماس و چاپلوسي و احساس ایثار و فریب متقابل نیست كھ عاقبت ب�ھ

آدمخ�وار اشق مي شود و عاشق ھم بر عاشق. عشق عاشقانھ، رھایي آفرین اس�ت و عش�ق فاس�قانھ ھ�مرسد. فاسق بر فاسق، ع و سلطھ گر!

عشق عاشقانھ نظر بھ جمال و كمال دارد و عشق فاسقانھ بھ پائین تنھ! و لذا در عشق فاسقانھ باقي مان�ده عواط�ف قلب�ي و -٩۵ روند. د و طرفین بھ سوي جنون ميباورھاي معنوي ھم مي میرد و باالتنھ تعطیل مي گرد

Page 19: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

19

طرفین را بھ ھرزگي و خیانت مي كشاند. در حالیكھ عشق عاشقانھ موجب تحكیم عص�مت و ع�زت اس�ت. ذات عشق فاسقانھ -٩۶یم�ان ف�ا گ�وھره اعشق فاسقانھ بر بیوفائي و بي عھدي متقابل استوارست كھ اساس ھمھ روابط نامشروع مي باشد. و ب�دان ك�ھ و

فائي ھم ذات كفر است. است و بیو

چ�ھ ھ�ر نائي كھ منجر بھ تعھد و وفاي مادام العمر گردد موجب احیاي ایمان و اخالق مي شود. ھر رابط�ھ ايزحتي فسق و -٩٧ھ ب�ین ن ن�وع رابط�جامعتر و عمیق تر باشد مستلزم عھد و وفا و استمراري بلند مدت تر و شدیدتر است و رابطھ جنسي ج�امعتری

دت م ط�والني م�ف است و اینست كھ بیوفائي در این رابطھ از شدیدترین نوع گناھ�ان اس�ت و ع�ذاب حاص�ل از آن ھ�دو جنس مخال بدترین گناھان تلقي شده است. تر و عمیق تر و ویرانگرتر مي باشد و لذا زنا از

ھي و ارزشھاي اخالقي برخاستھ از روابط بشري اس�ت ك�ھ وف�ا می�زان ای�ن ارزشھاس�ت ك�ھ موج�ب اس�تمرار وھمھ حقوق ال -٩٨مای�د نبط�ھ رخ م�ي تحكیم و تعمیق رابطھ است. زیرا انسان جز رابطھ نیست و خدا ھم حاص�ل رواب�ط ب�ین انسانھاس�ت و از ای�ن را

قیقت است كھ ذكرشان رفتھ است. یات بسیاري در قرآن كریم دال بر این حآكھ

عش�ق و ب�راي عش�ق اس�ت و س وفا عنصر دوست داشتن و عشق است. پس ھمھ ارزشھاي اخالقي و دین�ي از عش�ق، ب�رپ -٩٩ عشق ھمان جاودانگیست. و جاودانگي ھمان وجود مطلق است. پس وجود ھمان وفاست.

دن از شود و بعدش چھ كند. و ھزار واي بر آنك�ھ ب�ھ قص�د آزاد ش�س واي بر كسي كھ ازدواج مي كند تا ببیند كھ چھ مي پ -١٠٠ي س�ازد. م�را اب�زار مح�ض بولھوس�ي خ�ود (ھمس�ر) یاسارت خانواده اش ازدواج مي كن�د و دل و ج�ان و روح ی�ك انس�ان دیگ�ر

!ق در تباھي ھستند بھ عذاب چنین شقاوت و بیوفائيزه در جامعھ فراوانند زناني كھ غرامرو

ھ باشد! كس�ي ك�ھ ب�راي س�كس و ش�ھوت كسي است كھ انسان دیگري را ابزار بولھوسي خود سازد بھر منظوري ك زناكار -١٠١ب�راي ک�ھ كس�ي ، ھ�رع قدرت و ثروت و سیاست و منفعت و ریاست با كسي دوستي ی�ا ازدواج م�ي كن�د زان�ي اس�ت. بق�ول عل�ي یا

نیاز شخصي با تو دوستي مي كند چون نیازش برطرف شد دشمن است.

س جز عشق و وفاي جاوید ھر رابطھ دیگري زناست و گناه و جرم و پلیدي!پ -١٠٢

اھي و انھ��دام د و خ��انواده ھ�ائي ك�ھ ب��یش از ده س�ال در ارتب�اط ب��ا بن�ده ق�رار داش��تند و دھھ�ا ب�ار آنھ��ا را از تب�یك�ي از اف�را -١٠٣گ�ر و ی�رحم و ل�واطكنون ش�ما را ف�ردي زناك�ار و بم�ن ت�ا« نیدم این اواخر نامھ اي بصورت اعتراف و توب�ھ ب�رایم فرس�تاد ك�ھرھا

. ول�ي م زاده و..عیاش و معتاد و مال مردم خوار و بسیار متكبر و بولھوس و ش�قي و ظ�الم و تھم�ت زن م�ي دانس�تم و بلك�ھ ح�را د و غ�رق درك�ي پ�س از دیگ�ري ب�ر خ�ود م�ن و خ�انواده ام ب�ھ فع�ل درآم�د و ج�اري ش�بتدریج ھمھ این سوء ظن ھ�ا و تھم�ت ھ�ا ی

ن�ان چتم دادید و ھم شما بھ دادم رسیدید و نجا صدھا عذاب جسمي و رواني و جنسي و عاطفي و اجتماعي و اقتصادي شدم و بازدیش�ھ و ي كھ تم�ام انھا و تھمت ھای سوء ظناحساس خطر نمودم كھ تصمیم گرفتم این اعتراف نامھ را بنویسم تا شاید از اینھمھ اي رف�ع ب�رتوب�ھ ھ�م وو تازه این اعت�راف » دل و جانم را در خود غرق كرده پاك شوم و از عذابھاي ناشي از آن جان بدر برم...

عذاب است و نھ رفع درد وجدان!

ورد مامان عشق بھ دماغم�ان رس�یده و در عش�ق ب�ھ خ�دمت زن�دگاني ك�رده ای�م اینھم�ھ م�اوالیت بنگرید ما كھ فقط بوئي از -١٠۴اع�راب ھمت�ي را ك�ھتعداوت و كینھ اشقیائي قرارداریم كھ تمام زندگیمان را وقفشان كرده ایم پس فھم ك�ن عل�ت آنھم�ھ ع�داوت و

آرزو مي وعشھ مي افتد ین اشقیاء تا ذات آدمي بھ رو علي و فاطمھ و امامان معصوم نموده اند كھ با مطالعھ تاریخ امحمد نثار والن عش�ق ردند با رسدر قبال تھمتي كھ بر او وارد كردند. پس دریاب كھ چھ ك ع كند كھ اي كاش ھرگز زاده نشده بود بقول مریم

رحم�ت مدي را كھمح حق كھ كل حیات و ھستي خود را فداي اشقیاء نمودند تا شاید بیدار و رستگارشان سازند. و دریاب حقیقت بر عالمیان است و شفیع خالیق در جھان.

Page 20: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

20

ھ ب�ز این بھ اصطالح اعتراف نامھ كھ خود بیشتر عداوت نام�ھ ب�ود ك�ل ج�ان و دل و روان�م س�وخت و دودش ابخدا كھ پس -١٠۵ن�د ك�ھ چ ازد. ھ�رس�م�ي آسمان رفت و دیدم كھ اگر با تمام وجودم بھ خ�دا پن�اه نب�رم ای�ن آت�ش دودم�ان ھم�ھ را م�ي س�وزاند و دود

ھ ان�د م�را نداش�ت عمري در آتش شقاوت و عداوت و بخل این دشمنان دوست نما كھ از فرط نیازشان توان جدائي و قطع رابط�ھ ب�اتح�ان كبی�ر ھ ھا چھ امسوختھ ام و سالھاست كھ از شدت تب جانم نخفتھ ام. و اینك بیش از ھر زماني مي بینم كھ این اعتراف نام

اي من است كھ آیا باالخره دست از عشق مي كشم یا نھ!و مھلكي بر

شق و رحمت و سخاوت و ایثار را در كوچھ ھاي ش�ھر ب�ھ بن�د كش�یده و كش�ان كش�ان ب�ھ ش�وراي حك�ومتي عوقتي سلطان -١٠۶ از گردید.آغ رالزمانسرشان ریختند تاریخ بھ پایان رسید و آخ رسقیفھ بردند و در بین راه ھر چھ اھانت و فحش و زبالھ بود ب

ن در مي نگرم بوضوح مي بینم كھ این صبري كھ در قبال اینھمھ شقاوت و خیانت و جفاي ب�ھ اص�طالح ی�ارا حال كھ بخود -١٠٧ھ چگون�ھ است یعني از علي است. چون من خ�ود را خیل�ي خ�وب م�ي شناس�م ك� ع من است از من نیست بلكھ از عشق من بھ علي

ي شود.قلبم پاك م »یاعلي«وقتي كسي جواب سالم مرا آنگونھ كھ باید و شاید نمي دھد چھ كینھ اي مي كنم و بالفاصلھ با یك

ان را توب�ھ) عداوتش�(مث�ل اعت�راف و و تح�ت ھ�ر عن�واني ر حقیقت این آدمھا بھ تجربھ دریافتھ اند آنگاه كھ بھر صورتيد -١٠٨ریابی�د درذالت را وبسوي من پرتاب مي كنند برایشان بیشتر دعا و دلسوزي مي كنم و سریعتر شفا مي یابند. اینك غایت شقاوت

ب�ھ وت قاوت و ع�داش�و پناه برید بھ خدا. چرا كھ جز اولیاي عشق ھمھ ما كمابیش اینگونھ ایم و فقط ش�رایط ظھ�ور و ب�روز ای�ن ك�ھ واقع�ھ م. و اینس�تعشق را بطور یكسان نداریم. و اگر داشتھ باشیم ھر یك ھیچ كم از ابن ملجم و قطامھ و جعده و شمر نداری

ی�ك بخش��ودگي ك�ربال و ك�ال زن�دگاني امام��ان عش�ق و مرثی�ھ ب�ر مظلومیتش��ان ن�وعي عب�ادت و ش��فاعت اس�ت و گری�ھ ب�ر ای��ن ظل�م،ت ان�رژي رثیھ بر این مظلومیت عشق باشد و نھ گریھ بحال مصائب شخص�ي خویش�تن جھ�محسوب مي شود بشرط آنكھ گریھ و م

گرفتن براي شقاوت بیشتر!

ظلومیت امامان و اولیاي حق چیزي جز مظلومیت عشق نیست این معنا را دریاب!م -١٠٩

مان!ر میان مردو اما عشق چیست؟ عشق ھمان حضور حضرت حق است در جان و دل و تن و روان اولیاي او د -١١٠

ن بر سر خود حق عشق و عشق حق آمد یعني ب�ر س�ر خ�ود او! ای�ن را فھ�م ك� ؛ھ كھ بر سر اولیاي حق آمدپس دریاب آنچ -١١١افھم مان�ده نك�رده و ن� تا مغز دین و جان عشق را فھم كرده باشي. و بدان كھ تا ای�ن معن�ا را فھ�م نكن�ي اص�وال ھ�یچ چی�زي را فھ�م

اي!

ار د تجاوز قرار گرفت قھار مي گردد و جب�عشق، غیور است و صبور و غفور و طھور! و چون كبریائي اش موربدان كھ -١١٢ و منتقم و قتال! زیرا عشق، وجود است و وجود تسلیم عدم نمي شود!

و م�ي نت و جفا و تھمت بھ عشق ھمان نابودس�ازي خویش�تن اس�ت. و آنگ�اه جن�اب دوزخ ب�ھ ش�فاعت م�ي آی�دبدان كھ خیا -١١٣ فرماید: اینان را بمن بسپار تا از نابودي نجاتشان دھم!

دارد زی�را س�تمگر از س�تمي ك�ھ روا م�ي ستم بر بمراتب شقي تر و ظالمتر و شیطان زده تر از انسان ستمگر اس�ت انسان -١١۴س�ت اي خویش�تن روح انس�ان منافعي آشكار دارد ولي ستم بر جز نابودي و تباھي و بردگي س�ودي ن�دارد پ�س او پرس�تنده ن�ابودي

ن ش�یطان یعني شیطان پرست است. پ�س ب�دان ك�ھ ت�رحم و حمای�ت از س�تم ب�ران بزرگت�رین ی�اري و حمای�ت س�تمگران اس�ت و ع�ی -ع علي» راتب سخت تر از حساب ستمگران استواي از حساب ستم بران در قیامت كھ بم«پرستي و ظلم پرستي است.

لھ عش�ق ! و آث�ار م�ا خاص�ھ در ای�ن رس�اع یر را بھ تیغ قھر عشق بیدار ساخت بھ تیغ عل�يپذ بایستي انسان ستم بر و ذلت -١١۵ از این جنس است: عشق ذوالفقاري!

Page 21: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

21

عرف��اني داراي ص��ورت و س��یرتي ض��د ھ��ر عش��ق دیگریس��ت و ل��ذا ھم��ھ عش��ق ھ��اي بش��ري در قب��ال عش��ق ب��دان ك��ھ عش��ق -١١۶ گیرند.عرفاني متحد شده و از اولیاي عشق انتقام مي

و كھ محبت چیزي است كھ داده و گرفتھ مي شود و آنچھ كھ داده م�ي ش�ود ھمانس�ت ك�ھ گرفت�ھ م�ي ش�ود ك�م پنداشتھ شده -١١٧ھ ش�ي مذبوحان�بیش. و این پنداري بس غلط در فرھنگ بشري است. و بلكھ آنچھ ك�ھ ب�دین توص�یف محب�ت نامی�ده ش�ده مك�ر و تال

رك�زي ھم�ھ و بس. و این مغز ستم پنھان و ع�اطفي در رواب�ط بش�ري اس�ت ك�ھ ھس�تھ مجھت سلطھ و تملك و پرستیده شدن است مظالم و مفاسد اجتماعي و اقتصادي و سیاسي در جھان مي باشد.

حبت كردن و محبت شدن (عاشقیت و معشوقیت) دو امر كامال متفاوت و در قلمرو صفات، متضاد است.م -١١٨

طي محبت خویش، در انتظ�ار محب�ت كس�ي مب�اش ت�ا بھ�ر ترفن�دي نظ�رش رابراي رفع قح گدائي محبت، منھدم كننده است. -١١٩ك�ھ محب�ت جلب كني و در این جلب نظر تا سر حد خودفروشي س�قوط نم�ائي بلك�ھ خ�ود محب�ت ك�ن ت�ا ب�ي نی�از ش�وي. محب�ت مك�ن

شوي. بي توقع محبت كن! این اخالق خداست! اخالق وجود!

ش�ي تنھا شو تا محبت از وجودت سرازیر شود و سرچش�مھ محب�ت ب�راي ھمگ�ان با ز غیر بزدا ودل و اندیشھ و جانت را ا -١٢٠ و بدینگونھ از محبت عالم و آدمیان بي نیاز مي شوي و اینست مقام احدیت و صمدیت وجود و عین وجود!

است.ھ سراسر محبت جان ھمان احدیت و صمدیت و الوھیت جان است و قلمرو وجود است ك تنھائی -١٢١

ي ك��ھ در ت��و راه یافت��ھ و ھس��تي ات را اش��غال ك��رده و جان��ت راانحط��ي محب��ت، قحط��ي وج��ود اس��ت ب��دلیل اینھم��ھ بیگانگ��ق -١٢٢ بالوقفھ استثمار مي كنند. خودت باش تا بي نیاز باشي!

سیدن ب�ھ نفس را براي ررق فلسفھ اگزیستانسیالیزم و عرفان اسالمي اینست كھ اگزیستانسیالیزم عموما صفات زدائي از ف -١٢٣ز از طری�ق وجود كافي مي داند آنھم بطریق معارف فلس�في و آگ�اھي ذھن�ي مح�ض! ول�ي عرف�ان اس�المي ای�ن ص�فات زدائ�ي را ج�

ی�ن اھ و تف�اوت تقواي فزاینده كھ كمالش اطاعت بي چون و چرا از انساني صاحب وجود است ممكن نمي دان�د. اینس�ت وج�ھ تش�اب دو مكتب!

وپائي ق�رار ، تحت الشعاع اگزیستانسیالیزم اردر سراسر جھان آگاه و ناآگاه یھمھ انواع عرفانھاي منحرف و دجال امروزه -١٢۴ دارند كھ راھش درست ولي در روش بھ خطاست.

مراھ��ي ھ��ا در روش اس��ت وگرن��ھ بش��ر م��درن ب��ھ لح��اظ راه شناس��ي و درك اص��ول عقالن��ي زن��دگي در س��طح گام��روزه ھم��ھ -١٢۵ن آاف��ق رس��یده اس��ت ك��ھ موس��وم ب��ھ حق��وق بش��ر اس��ت ول��ي ای��ن حق��وق ھرگ��ز محق��ق نش��ده اس��ت زی��را روش تحق��ق جھ��ان ب��ھ تو

ھ ك�اند. ب�دان خطاست. روشي جز شریعت الھي وج�ود ن�دارد ك�ھ آدم�ي را ب�ھ آرمانھ�ایش برس�اند و گم�راه نس�ازد و ب�ھ دوزخ نكش�ا دری�اب و راه انبی�اء ررآن سنت پیامبران است. متكب�ر مب�اش و ھزاران پیامبر در طول تاریخ بھ بازي و عبث نیامده بودند. كل ق

ھ��ا و دمھ�ا و ن�وحب�ھ روش اولی�اء عم�ل ك��ن. اولی�اء تجس�م روش انبی�اي الھ��ي ھس�تند و در آخرالزم�ان خ�ود انبی��اي دورانھاین�د. آص�ر حم�دي در عس�ان غیرمابراھیم ھا و موسي ھا و عیسي ھایند كھ جملھ در بیعت با محمدند و محم�دي ھس�تند. پ�س ب�دان ك�ھ ان

ي ر خل�ق! یعن�ما، انساني بي دین و بي خداست و گمراه است! و انسان محمدي، انساني عاشق است، عاشق ب�ر خل�ق و خ�دمتگزاي و حت��ي اش��اخھ اي از ن��ور رحم��ت ب��ر عالمی��ان اس��ت. انس��ان محم��دي، انس��ان جھ��اني اس��ت ن��ھ ن��ژادي و ق��ومي و مل��ي و فرق��ھ

اك ش�ده از ن�ژاد پ� . و این آموزه صریح قرآن است كھ مؤمن دین محمد را ابراھیمي خوانده است كھمذھبي! انسان ابراھیمي استس�ي پ�ائین از گلوي ك دبخت و گمراه در جھان ھست آب خوشو مشھد رسول و شاھد خلق و مشھود حق است. تا زماني كھ یك ب

رو چ�ون ی�ك نف� چون یك نفر بناحق كشتھ شود گوئي كھ كل بش�ریت كش�تھ ش�ده.«نمي رود. این بدان! این ویژه دین محمد است. -قرآن» بھ دین حق زنده شود ھمھ زنده شده اند... و اي محمد تو براي جھانیان كفایت مي كني.

Page 22: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

22

یري مش�كل انس�ان م�درن ج�ز محب�ت ن�اكردن و محب�ت ناپ�ذیرفتن نیس�ت. و محب�ت پ�ذیم و بار دگر مي گوییم كھ ابارھا گفتھ -١٢۶انس�ان و ومحبت كردن است بي توقع محب�ت ش�دن! انس�ان اھ�ل محب�ت، محب�ت الھ�ي را از دل س�نگ و آب و نب�ات و حی�وان راج

آسمان شبانھ روز مي نوشد.

ش را دی�دار ك�ن ك�ھ در غی�ر اینص�ورت ج�ز گمراھ�ي عای�دتنیدي، ب�رو و ص�احبشاي عزیز ھرگاه كھ كالم حقي خواندي یا -١٢٧ند ش�كار م�ي ش�وآنمي شود. این حق ویژه آخرالزمان است كھ سفر كردن بھرجائي آسان است. در آخرالزمان ھمھ حقایق، جمالي

حتي خدا و شیطان!

ي ظالم�ان ھ�م از منظ�ر و ب�را دان كھ قرآن شرح احواالت و مقامات مؤمنان است و حتي ش�رح اح�وال و ص�فات ك�افران وب -١٢٨در نبی�اي الھ�يمؤمنان است. ھمھ حوادث و مس�ائل مرب�وط ب�ھ انبی�اي الھ�ي جمل�ھ مرب�وط ب�ھ مؤمن�ان در آخرالزم�ان اس�ت. ھم�ھ ا

ي مي برن�د در زد خدا روزآخرالزمان از وجود مؤمنان در سلسلھ مراتب تكامل رخ مي نمایند. زیرا نمرده اند بلكھ زنده اند و در نم�ل اس�ت. ھم�ھ عل�وي ك�ھ مق�ام انس�ان كاو وي، عیس�وي، یوس�في و... ی�مؤمنان: مؤمنان آدمي، ن�وحي، ای�وبي، ابراھیم�ي، یحدل

انبیاي الھي نردبان وجود محمدند. و چون بھ پشت بام آسمان رسیدي از علییني!

ھ توحی��د وادي توك��ل و س بولھوس��ي ھ��اي خ��ود مب��اش چ��را ك��یي عزی��ز در مع��ارف توحی��دي ب��ھ جس��تجوي توجی��ھ و تق��دا -١٢٩ چ�ھ بس�ا از رضاست پس تنبلي و بي مسئولیتي خود را بھ حساب خداپرستي خود مگذار كھ بور مي شوي و رسوا! ھم�انطور ك�ھ

بھان�ھ دازي. و ب�ھدریاي این معارف آخرالزماني فقط تحصیل علوم عاریھ اي را رھا كني تا بیشتر بھ ھوس�ھاي حی�واني خ�ود بپ�ریچ ھ�داس�ت ت�ن ب�ھ خفقط خداست ھیچ مسئولیتي در قبال سالمتي خود نداشتھ باشي. و ب�ھ بھان�ھ اینك�ھ رزاق اینكھ طبیب و شافي

ي.كاري ندھي. و بھ بھانھ مبارزه با نژادپرستي از زیر وظایف واجب زناشوئي و زندگي روزمره شانھ خالي كن

س�د رفھوم متضاد متحدند بسیار آسان بنظ�ر م�ي دو ملھ نخست بازي با معارف توحیدي كھ در آن واحد داراي ھآري! در و -١٣٠ر چ��ون ص��یدي دو ابل��یس ترغی��ب ب��ھ ای��ن س��وء اس��تفاده م��ي نمای��د ول��ي زنھ��ار از ب��ازي ب��ا دھ��ان ش��یر ك��ھ بناگ��اه بلعی��ده ش��وي ھمران گ�د فری�ب دیجستجوي صیاد! و آنگاه گوئي كھ: ھمھ این حرفھا دروغ بود و فریب خوردي!! تو ب�ا ای�ن حق�ایق ن�اب الھ�ي قص�

را داشتي و بدام صید خود افتادي!

ر ك��ھ را بین��ي ك��ھ در س��وداي عرف��ان اس��ت ب��دان ك��ھ درب��در ب��ھ جس��تجوي مری��د اس��ت یعن��ي كس��ي ك��ھ او را ھ��ام��روزه اگ��ر -١٣١ بپرستد! و بدان ھر كھ طالب مرید است یزید است.

ھرگ�ز نت�واني وگرن�ھ ب�ھ جس�تجوي كس�ي نم�ي ي عزیز اگر راست مي گوئي تو خود، خودت را بپرست اگر مي ت�واني ك�ھ ا -١٣٢ن�د پرس�تید اي را نتوابودي كھ تو را بپرستد. و بدان كھ ھیچكس، كسي را نمي پرستد زیرا نمي تواند كھ بپرستد. دل آدمي جز خ�د

و جز خداي در دل برپا كننده دوزخ است.

ند زی��را ش�یطان از طری�ق ش��جره ب�ر نف�س آدم��يم�ھ نژادپرس�تان دیوان�ھ ان��د یعن�ي ش�یطان زده و در تس��خیر ش�یاطین ھس�تھ -١٣٣ي ك�ھ ج�ز رض�ا رسوخ مي كند. یعني والدیني كھ بھر طریق�ي م�ي خواھن�د فرزن�دان را ب�ھ پرس�تش خ�ود بكش�انند و ھم�ھ فرزن�داني

والدین خود میزاني براي درستي اعمال خود ندارند شیطان پرست ھستند.

ل.دپرست بھ عرصھ ظھور و بروز مي رسند بھ تمامیت صفات و بلكھ جمارالزمان، شیاطین از نفس انسانھاي نژادر آخ -١٣۴

ھ��ا و رند كس�اني ك��ھ ب�ا ش�یاطین در نف��س خ�ود و در كن�ار خ��ود ھمزیس�تي م�ي كنن��د و آنھ�ا را در خی�ال و رؤیاام�روزه بس�یا -١٣۵ ده اند.كابوسھاي خود دیدار ھم مي كنند. دھھا نفر این حقیقت ھولناك را در نزد اینجانب اعتراف كر

ا ش�یطان ھمخ�وابگي م�ي كنن�د از طری�ق ھمخ�وابگي ب�ا ھمس�ران و فاس�قان خ�ود. و در ھم�ان ح�ال س��یماي ب�حت�ي بس�یاري -١٣۶ شیطان را از صورت طرف مقابل خود مي بینند.

Page 23: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

23

ت محبوبی�ت و پرس�تیده ش�دن! ای�ن س�تمگري ب�ھ رتم بري، ایثادر فرھنگ عامھ بشري س -١٣٧ ه ش�یوگري نامیده شده است بھ نی ضعیفان است. در این معنا بمان!

ط�ھ بھ قصد پرستیده شدن ھمان ستم مزورانھ و شیطاني است كھ مذھب عام�ھ وال�دین خاص�ھ م�ادران در راب پس ایثارگري -١٣٨ شد.مرار مي بخبا شوھران و فرزندان است. و شجره بدینگونھ در ھر رابطھ اي وارد مي شود و شیطنت را نسل اندر نسل است

وارد م�ي ش�ود و اش�ك تمس�اح م�ي ری�زد ك�ھ » زار«اه زر و زور و تزوی�ر ك�ھ نش�د از درب ابلیس�ي از ر -ین سلطھ نژاديا -١٣٩ شیوه سلطھ (خودپرستي) نژادپرستي زنانھ است.

ر و زور روش سلطھ اكثر مردان است و تزویر و زار ھم شیوه زنان است. و ای�ن مت�دولوژي دو ن�وع عش�ق ن�ژادي م�ي ز -١۴٠ عشق سلطھ گري! باشد:

م�ھ ب�دبختي ھ�ا و مظ�الم بش�ري حاص�ل ت�الش مذبوحان�ھ و زور مداران�ھ بش�ري ب�راي خ�دا ش�دن اس�ت و ن�ام ھپس بدان ك�ھ -١۴١ شیطاني این اراده ھمان عشق است.

س دارد و قي برتر از خدا شدن براي آدمي نیست و این حق ھم ذاتا محق�ق و واق�ع اس�ت ك�ھ نی�از ب�ھ معرف�ت نف�و اتفاقا ح -١۴٢ پرستش (و نھ پرستیده شدن).

رق خدا با ما اینست كھ او عارفي عاشق است و ما جاھلي كھ مي خواھیم معشوق باشیم.ف -١۴٣

ود ست كھ در ذات ھر موجودي شھید و مرید است و ما مخلوقي كھ مي خ�واھیم ھم�ھ چی�ز را ش�ھید اقت�دار خ�اخدا، خالقي -١۴۴ذا ل�رونھ اس�ت و روش ما براي رسیدن بھ حق وجود كھ ھمان حق خدا بودن است روشي كامال واسازیم و مرید خود نمائیم. پس

بھ نابودي و شیطنت مي رسیم. این بدان!

شیطان مي شود. ینسان، خدائي است كھ بواسطھ جھلش مرید پست ترین موجودات عالم یعنا -١۴۵

ر دخداون�د فرم�ود «شناسد و نھ از آن تبعیت مي كند: شیطان! پست ترین موجودات عالم كسي است كھ نھ عشق را مي و -١۴۶ كن تا بفھمي ولي سجده نكرد و نافھم باقي ماند! پس بیا سجده -قرآن» خلقت آدم رازیست كھ تو (شیطان) نمي فھمي

دان كھ تا عشق را سجده و تصدیق و خدمت نكني درنخواھي یافت حتي بھ اكراه.ب -١۴٧

دق ص�وان�د و ھرزگ�ي و فحش�اء و ب�رون افكن�ي مفاس�د نف�س را وا و حیاء و جھاد در راه حق را ریا مي خانسان مدرن، تق -١۴٨ھس�تند ن�ھ و ش�یاطینست كھ صادق باشد بلك�ھ اجنی مي نامد. و غافل از اینكھ آنكھ در نفس او دریده سخن و عمل مي كند خود او

رس�وایش ك م�ي ش�ود ت�اشیطان بھ امر خدا بھ ھر متكبر كذابي نزدی�« كھ او را ملعبھ خود ساختھ اند تا رسوایش كنند. و بدان كھ -قرآن» سازد.

ت س�خن اي نباتي آخر ندانستي كھ این كیست كھ از چشمان تو م�ي بین�د و از زبان�«اھل جمال ترك مي گوید نباتي، صوفي -١۴٩دف از فلس��فھ و روانشناس��ي مت��راو ای��ن یعن��ي ھ��یچكس خ��ودش نیس��ت. و ای��ن س��ر وج��ودي عش��ق اس��ت ك��ھ در زب��ان » م��ي گوی��د.

یدار م�ي در اوست د خودبیگانگي است. ولي فقط عارف است كھ بر از خودبیگانگي خویشتن آگاه است تا آنجا كھ باالخره با آنكھ كند و ھمو مي شود و این یگانگي است.

ن�ده كیس�ت اینك�ھ وح�ي كن یدرستي است منتھنابراین اگر ھر كسي معتقد باشد كھ بھ او وحي یا الھام مي شود باور كامال ب -١۵٠ فقط اھل معرفت داند كھ خداست یا شیطان و یا جني است و یا وسواس ناس و خناس است.

Page 24: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

24

آگاھي مي ت�وان دریاف�ت ك�ھ اص�ال ك�ل س�یر اندیش�ھ گ�ري بش�ر دال ب�ر حض�ور كس�ي دیگ�ر در خویش�تن اس�ت وبا اندك خود -١۵١ز س�ازي نف�س اكل دین و تقوا و سیر اخالص معنوي و تزكیھ نفس ھم چی�زي ج�ز پاك احساسات ناخودآگاه بشري! و نین ھمۀھمچ

ای�ن م�ي ش�ود. و غیر نیست. و این غیرزدائي چون بھ كمال رسد آدمي بر آستانھ عدم است كھ طالب وجود ذاتي و خودي و الھي سرآغاز عشق است!

م�ان و ران نف�س آدم�ي، اھ�الي ن�ژاد او ھس�تند و ل�ذا ب�اني ایبي تردید نخستین و ق�دیمي ت�رین و ریش�ھ اي ت�رین اش�غال گ� و -١۵٢فانھ ای�ن و متأس لص!اسالم و امامت (وجود الھي) ابراھیم خلیل است كھ جز نژادزدائي از نفس خود كاري نكرد. و اینست دین خا

ست. ال دیني حقیقت در معرفت سنتي دین كمترین جائي ندارد و این اساس ھمھ انحرافات و نفاقھا در اندیشھ و عم

ا س��رآغاز خل��ق جدی��د اس��ت و ی��ا س��رآغاز ش��یطان زدگ��ي! بھرح��ال ھ��ر ازدواج تع��ین و ت��أخیر خلق��ت آدم و ی��ھ��ر ازدواج��ي -١۵٣ ماجراي آدم و حوا و ابلیس مي باشد.

م�ان ھده (شجره زده) مي كند دخال�ت و رس�وخ ن�ژاد ط�رفین در رابط�ھ اس�ت ك�ھ از را شیطان ز یاین بدان آنچھ كھ ازدواج -١۵۴ سرآغاز مراسم خواستگاري و عقد و عروسي شروع مي شود و زن و شوھر جوان را بھ جھنم مي فرستد.

م ھ�رھگذاري عاشق بر دختري شدم كھ ن�ھ ن�امش را م�ي دانس�تم و ن�ھ نش�انش و دیگ�ر اردیدبنده در نوجواني در یكي دو -١۵۵م�ي ودنم تردی�دب�من�زه زیس�تم ك�ھ بس�یاري از دوس�تانم در م�رد پیگیرش نشدم و بواسطھ این عشق س�الھا در آمریك�ا چن�ان پ�اك و

ل س از ش�ش س�اپ�كردند و تھمتھایي ھم نجوا مي كردند زیرا ھیچ زني نمي دی�دم ج�ز ت�ن ل�ش ھ�ائي نیم�ھ عری�ان و نف�رت انگی�ز. نواده ش�رع از خ�ا ل وجریان مراسم ازدواج توقعات خالف عق بازگشتم و بطرزي حیرت انگیز یافتمش و با او ازدواج كردم. و در

آغ�از ن�دگیمان راو فامیل دیدم و لذا از ھم�ھ چش�م پوش�یدم و ب�دون ھمراھ�ي اح�دي از فامی�ل عق�د ك�ردیم و ب�ي كمت�رین مراس�مي زھ�ان رابط�ھ ان�درون پن نمودیم با توافق متقابل. ولي در ھمان سرآغاز زندگي زناشوئي، ھمسرم پنھان و آشكار، خانواده اش را بھ

م�ن نم جرق�ھ زد وبطرزي غیر قابل توصیف عش�ق الھ�ي در ج�اتوأمان ود و لذا بسیار سریع عشقم بھ او نابود شد و مان وارد نماوت مس�رم ب�ھ ع�دھبھ راستي یك شبھ عاشق خداوند شدم كھ پانزده سال بع�د دی�دارش نم�ودم. ك�ھ دو س�ال بع�د از ای�ن لق�اي الھ�ي

واردش�ان ور مخفیان�ھط�ري ھمان افرادي از نژادش كھ در سرآغاز زندگیمان ب�ھ آشكار با دینم برآمد و جنون آسا تركم نمود بھ یا ساختھ بود یعني خواھر و خالھ اش! این نمونھ اي عیني از عداوت نژاد در سرنوشت زناشوئي بود!

خ�ود امت ھر رسول و امامي حامل و حاوي ھم�ھ مقام�ات و كرام�ات و درج�ات وج�ودي ب�اني خ�ویش اس�ت اال این بدان كھ -١۵۶ع�راج مامل مس�ئلھ شمقام نبوت را كھ فقط علمش را داراست در درجات و در علماي راسخ در علم و بندرت در یك عالم! این امر

صم ج رس�ول اك�ررسول و لقاءهللا ھم مي شود كھ ھر عارف واصلي درجھ و وجھي از آنرا مي یابد و بندرت ھم عارفي ك�ل مع�راو خالقی�ت وم و مع�ارفرا یكجا مي یابد. این بركات و مقامات در كل امت در تاریخ جریان دارد و شكوفا مي شود و تبدیل بھ عل�

ھا مي گردد. و بدان كھ در آخرالزمان كل بشریت امت محمدي است بالقوه و في نفسھ!

و م�ي س�ازم... ارد م�ي ك�نم و ھم�راه و ھمنش�ین خ�ودمھمھ فرزندان آدم را گمراه س�اختھ و ب�ر دوزخ وکھ و ابلیس گفت « -١۵٧بلكھ بر صراط المستقیم ھم م�ي نش�ینم و مؤمن�ان را از پ�س و پ�یش و از س�مت راس�ت و چ�پ محاص�ره م�ي ك�نم زی�را از ش�اكران

اش�ند زی�را بدان كھ مؤمنان و اھالي صراط المستقیم ھمان�ا س�الكان وادي والی�ت رس�والن و امام�ان ھ�دایت م�ي ب -قرآن »نیستند...وجود امامان است و رابطھ مؤمن و امام مي باشد. و ناشكري و كفران نعمات وج�ود ام�ام از جان�ب ،صراط المستقیم ع بقول علي

مؤمنان اساس این محاصره ابلیس است و این محاصره از پس و پیش ھمانا نژاد پ�س و پ�یش یعن�ي وال�دین و خ�واھر و ب�رادر و فرزندان (پ�یش). و ام�ا محاص�ره از س�مت راس�ت و چ�پ بواس�طھ دوس�تان و ش�ریكان دوره جاھلی�تامثالھم مي باشند و ھمسر و

و دوستان قلمرو ایمان كھ خواھران و برادران ایماني ھستند (یاران دست راست). چرا كھ بخل و عداوت است (یاران دست چپ)نس�بت ب�ھ و بخ�ل خ�دایا قل�وب م�ا را از بغ�ض«ن دارد. بمرات�ب ھولن�اكتر اس�ت ك�ھ در ت�اریخ س�ابقھ اي ف�راوانی�ز میان اھل ایمان

و چھ بسا م�ؤمني دچ�ار بخ�ل ش�ده و رھ�زن م�ؤمن دیگ�ري گ�ردد و ابل�یس از ای�ن درب مكاران�ھ ت�رین -قرآن» مؤمنان پاك فرما...مي گیرد و این واقع�ھ معم�وال در رابط�ھ ب�ا دوس�ت دوس�ت رخ م�ي دھ�د یعن�ي آنگ�اه ك�ھ م�ؤمن ت�ازه واردي ب�ر ھویت خود را بكار

Page 25: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

25

عرصھ خلقت جدید وارد مي شود و در نزد ام�امش از اش�د رحم�ت و محب�ت برخ�وردار م�ي گ�ردد و درب رحم�ت ام�ام ب�راي س�ائر و تق�وا نیس�تند نس�بت ب�ھ ای�ن ن�و ایم�ان ف�وران م�ي كن�د و مؤمنان پیشین است كھ چھ بسا بغ�ض و بخ�ل مؤمن�اني ك�ھ اھ�ل اطاع�ت

رسوایشان مي سازد و چھ بسا موجب سقوطشان مي شود. زیرا ھر گاه كھ فرد تازه اي بر طریقت عشق عرف�اني وارد م�ي ش�ود انیت زن�ده م�ي ھمچون یك آدم یا حوا مي باشد كھ در حال خلقت روحاني است كھ امام روح خود را در او مي دمد و او را ب�ھ انس�

سازد و ھمھ مؤمنان بایستي او را ھمچون مالئك سجده و تصدیق كنند و ھر ك�ھ اب�ا نمای�د در جایگ�اه ابل�یس ق�رار م�ي گی�رد و ب�ھ در ،لعنت الھي دچار مي شود. و بیھوده نیست كھ ك�املترین وص�ف خلق�ت آدم و م�اجراي آدم و ح�وا در بھش�ت و ش�جره ممنوع�ھ

س�وره عش�ق عرف�اني و وص�ف عارف�ان اس�ت. زی�را عارف�ان در آخرالزم�ان در جایگ�اه ربوبی�ت ح�ق سوره اع�راف آم�ده اس�ت ك�ھ مشغول خلق جدید روحاني ھس�تند و حیوان�ات دو پ�ا را روح الھ�ي م�ي بخش�ند و انس�ان م�ي كنن�د و ای�ن ك�ل جری�ان س�یر و س�لوك

عرفاني است.

د را ص�رف محب�تو خ�و آنس�ت ك�ھ ب�ھ خ�دا ایم�ان آوری�د... ھنیكي این نیست كھ روي خود را ب�ھ ش�رق ی�ا غ�رب كنی�د بلك�« -١۵٨ گ�ي وزم�ره و فل�ك زدرس�انیدن و اس�یر روروي بھ شرق و غرب ك�ردن دو معن�ا دارد یك�ي اینك�ھ ص�بح را ب�ھ ش�ب -بقره »كنید...

و خ�ودي ي قلب�يخ�دا دھریت شدن. و دیگر اینكھ مرتبا قبلھ و مذھب عوض كردن و از دیگران تقلید نمودن. بلكھ نیك�ي ایم�ان ب�ھ خود اوین�د است كھ خداي عشق است و كل زندگي را صرف محبت بھ او نمودن كھ عین محبت بھ خلق است زیرا خلق او، مظھر

م�ال جل�ب كن�د اال كس�ي ھ�یچ چی�زي در ن�زد خ�دا ن�دارد ك�ھ آن�را از او ط«در صفات. و خود تو مظھر ذات اوئي و جمال اعالي او. وئ�ي و خلق�ش ھ�م كم�ال او. پ�س روي ب�ھ كم�ال او اپس تو جمال -لیل» دي خوشبختش خواھد نموداعالي پروردگارش را كھ بزو

كن تا جمالش را ببیني!

لف�ن از طری�ق ن�ابود ك�ردن ت بنده صدھا انسان مفلوك و درمانده و تب�اه ش�ده ك�ھ ب�ھ م�رز خودكش�ي رس�یده بودن�دبھ توصیھ -١۵٩س�خیر تانت را ب�ھ جاه ورود شیاطین و اجنھ و وسواس ناس و خناس است كھ تمام ھمراه خود، نجات یافتند. زیرا این تلفن شاھر

كشیده و تو را دچار نابودي كرده اند. این شاھراه ابلیس را مسدود كن و خود را برھان!

ه ش�د عرف�ا ب�ھ ش�یاطین ای�ن زن�ان مب�تال نیامده است و بس�یاري ازمعصومین، كسي از پس مریدان زن برو ائمھ ع جز علي -١۶٠ اند. ھر چند كھ خود امامان معصوم ما نیز برخي آشكارا بھ دست یا دسیسھ این زنان شھید شده اند.

م�ل ای�ن ارادت عرفاني اگر بھ اشد تقوا و تقیھ و خدمت روي نكند ش�یطان مجس�م م�ي ش�ود و قطام�ھ اس�وه كا زن در قلمرو -١۶١دا من�ع ی�ن عرص�ھ ش�دیفاق عرفا و سلسلھ ھاي عرف�اني، ورود زن�ان را ب�ھ اریب بھ اتقادعاست. درست بھ ھمین دلیل تقریبا اكثر

. ای�ن را یم�ان ش�ماینداي مؤمن�ان بدانی�د ك�ھ ھمس�ر و فرزن�دان ش�ما فتن�ھ و خص�م ا« كرده اند و او را شیطان این راه دانس�تھ ان�د. -قرآن »بدانید و درگذرید...

دیدتر كھ محبتي خالص تر و نابتر باشد این اراده و وسوسھ در او ش� ن مظھر اشد اراده بھ پرستیده شدن است و ھر چھز -١۶٢ مي شود یعني مي خواھد عشق الھي در مردان حق را بھ مریدي خود بكشاند و مرد حق را مرید خود سازد.

ن و طغی�ا، قلمرو اشد امتحانات الھي براي بش�ر اس�ت و ھم�ھ آدمی�ان در قب�ال محب�ت اس�ت ك�ھ ب�ھ اش�د كف�ر و اصوال محبت -١۶٣ادي ال محب�ت ن�زسلطھ و ستم مبتال م�ي ش�وند از محب�ت ن�ژادي ت�ا محب�ت ن�زادي! و ب�ي ش�ك اش�د مظ�الم و مفاس�د و پلی�دیھا در قب� ش�ري در ص�درمردان حق رخ مي نماید و قیامت نفس بر پا مي شود و ذات شقاوت ب�ھ فع�ل م�ي آی�د! و اینس�ت ك�ھ اش�د ش�قاوت ب

ئي آئینھ تم�ام ال بھ تنھامحبت الھي رخ نمود كھ در تاریخ بي سابقھ بوده است. كھ واقعھ كرب اسالم در قبال پیامبر عشق و امامانام زاده اي بیر پس�ر ح�رنماي این قیامت شقاوت در قبال قیامت عشق است. بھ یاد آوریم كھ ابن زیاد فرمانده و باني این شقاوت ك

وی�ھ پیوس�ت ب�ھ معا ع رسید و پس از عل�ي ع گي عليپسر خواند قرار گرفت و بھ ع علياست كھ پدرش مورد اشد محبت و كرامت در حالیكھ از جانب علي والي فارس شده بود.

ی�ك پرن��ده اس�ترالیائي ق��ادر اس�ت ھم��ھ اص�وات موج��ود در طبیع��ت و بلك�ھ ھم��ھ ص�داھاي ص��نعتي و الكترونیك�ي و ن��ت ھ��اي -١۶۴موسیقیائي و میان پرده ھا را تقلید و تولید كند ھمچنین ھمھ صداھا و الفاظ بشري را. پس این پرن�ده در تقلی�د ی�ك الھ�ھ اس�ت ك�ھ

Page 26: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

26

قیت او نمي رسند. در حالیكھ اكثر انسانھا جز تقلید كاري نمي دانند و نم�ي كنن�د. و حیوان�ات ھمھ انسانھا جمعا ھم بھ نبوغ و خال چیست؟ وجودات عالمدر تقلید ھم از انسان برترند. ولي آیا براستي كار ویژه آدمي بعنوان اشرف م

ممک�نز ب�ھ ق�درت عش�ق عرف�اني ار خاص انسان اینست كھ از چاه طبیعت خود بدر آید و كل منی�ت را درن�وردد و ای�ن ج�ك -١۶۵ نیست. پس آنكھ عاشق نیست ھر چھ باشد انسان نیست!

ور ن�ست كھ تا اعماق ذات را روش�ن نم�وده و برم�ي تابان�د. و اینس�ت قیام�ت نف�س كس�اني ك�ھ در مقاب�ل ای�ن محبت نوري ا -١۶۶ض�ور و حینص�ورت مح�ل م�ي رس�انند و در غی�ر ا ب�ھ لق�اءهللا قرار دارند. حال اگر اھل معرفت و جھاد و تقوا باش�ند ای�ن قیام�ت را

ظھور ابلیس مي شوند.

ی�د. و ل�ب وج�ود ح�ق نماآنكھ تو را بھ تو مي شناساند حامل نور محبت الھي است تا تو را بھ عدمیت تو واق�ف س�ازد و طا -١۶٧ ست.وت و ظلمت اجز این عشق نیست. پس عشق نژادي كھ جز فریبكاري و جنون نمي آورد عشق ضد عشق است و عین شقا

ردان م�تي ھا، جھالت ھا، حسادتھا، حقارتھا، كفرھا و مفاسد و مظ�الم نھفت�ھ در نف�س بش�ري در قب�ال محب�ت ھمھ بي ظرفی -١۶٨آش�كار م�ي قیام�ت آنروزیس�ت ك�ھ نھ�ان نف�وس بش�ر«حق خودنمائي و برون افكني مي شود. و این ھمان قیام�ت قرآن�ي اس�ت ك�ھ

نك�ار اب�دبخت آنك�ھ وخود مي بیند تصدیق و توبھ مي كند و مورد رحمت خدا ق�رار م�ي گی�رد ازرا كھ شود و سعادتمند آنكھ آنچھ -قرآن »مي نماید...

نك�ارش اچھ كھ از نفس بشري در قبال محبت الھي مردان حق بروز مي كند جز زشتي و پلیدي نیست كھ اكث�را بي تردید آن -١۶٩ن ب��دان ندارن��د. ای��پدھن��د و آنھ��ا را باع��ث و مول��د ای��ن افك��ار و اعم��ال پلی��د خ��ود م��ي نم��وده و آن��را ب��ھ خ��ود م��ردان خ��دا نس��بت م��ي

اینس�ت ك�ھ معناست كھ نفس بشري بخودي خود جز حامل ظلم نیست تا آنكھ ب�ھ نف�س واح�ده و ذات برس�د ك�ھ الوھی�ت ح�ق اس�ت. شتن! دمي از خوی. و اینست راز فرار آنود درصد اولیھ این قیامت و سیر و سلوك عرفاني تماما ابلیس و شیطان شناسي است

ان ھستي و آنچھ در آنست و بین آنھاس�ت ظھ�ور محب�ت خ�دا ب�ر بش�ر اس�ت ت�ا بش�ر ع�دمیت خ�ود را ك�ھ ھم�اناصال كل جھ -١٧٠ ظلمت و شقاوت اوست ببیند و از آن توبھ كند و ھستي جوید!

میت آدم اس�ت و آدم�ي ب�ا ارتك�ابخودش مي شود پ�س ع�د گناھان موجب تباھي و نومیدي و نفرت و بن بست آدمي بااگر -١٧١ گناھان است كھ این عدمیت را مي یابد و از آن توبھ مي كند و روي بھ وجود مي كند كھ خداست.

د ول كي یركھ گارد، بودن ھم�ان احس�اس گن�اه در حض�ور خداس�ت. یعن�ي آنك�ھ احس�اس گن�اه ن�دارد ھن�وز وج�واینست كھ بق -١٧٢ كامل!ندارد جز انسان

بش ج�دا د عاشق شد و نامزد كرد ولي بخود آمد و در عشق خود جز گناه و تباھي و فسق ندید و لذا از محب�وكي یركھ گار -١٧٣ش�ھید د و تقی�ھ كن�دھ�ر ك�ھ عاش�ق ش�و«ك�ھ ص شد و ھرگز بازنگشت و بھ مقام شھود وجود رسید بھ مصداق سخن رسول عش�ق

ی�اد آور ك�ھ ب�ھ«وجب موت اراده مي شود و این موت منج�ر ب�ھ لق�اءهللا م�ي ش�ود. تقیھ و عصمت در عشق م .»است چون بمیرد ان جمال خداست ك�ھ از معش�وق مج�ازيھم» او«این -قرآن» آرزوي مرگ مي كردي بدون آنكھ او را دیده باشي حال آنكھ دیدي

س�ت در ان�د چ�ھ ن�اب بم�ان ك�ھ ك�الم خداو برمي تابد در قلمرو فراق و عصمت و تقیھ! اینست معن�اي دی�دن در ندی�دن! در ای�ن معن�ا كتاب عشق رسولش. و چھ عاشقانھ و عارفانھ و رندانھ است سخن قرآن عشق!

و رسول گوید پروردگارا این كتاب «بخداي عشق و رسول عشقش كھ اگر در قرآن جز عشق بیني از این كتاب مھجوري. -١٧۴و در ك��ل ت��اریخ اس��الم ای��ن مھجوری��ت ق��رآن در ن��زد ام��ت و علم��اي و ای��ن س��خن ماس��ت. -ق��رآن» در ن�زد ام��ت چ��ھ مھج��ور اس��ت.

رسمي اش ھرگز بدین حد آشكار نشده بوده است. و این آش�كاري از برك�ت ن�ور عش�ق اس�ت. و ای�ن قیام�ت ق�رآن اس�ت در قیام�ت

Page 27: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

27

و مھجوری��ت انس��ان آخرالزم��ان! و ای��ن فق��ط مھجوری��ت كت��اب خ��دا نیس��ت بلك��ھ ش��دیدتر از آن مھجوری��ت رس��ول خ��دا و ائم��ھ ھ��ديرس�ول خداس�ت. رس�ول محم�دي اس�ت و ن�ھ خ�دا ب�ھ خ�دا ش�كایت م�ي ب�رد رس�ول عشق است. و این رسول كھ از مھجوریت كت�اب

وحي اي كھ از خدا ب�ھ محم�د مص�طفي و از او بس�وي مؤمن�ان ام�تش -نجم» وحي اي كھ وحي كرده مي شود«رسول خدا! بدان! ت كب��را جاریس��ت و در ح��ال ن��زول از اعل��ي العلی��ین ت��ا اعم��اق درك اس��فل الس��افلین ت��ا پای��ان جھ��ان جاریس��ت. یعن��ي ق��رآن ت��ا قیام��

آخرالزمان! و ھمھ علماي رباني و عارفان صمداني محل نزول این وحي الیزال حقند!

ین ب�دعت اس�ت. و رس�ول خ�دا پیش�اپیش فرم�وده اس�ت ك�ھ اس�رار كت�اب در آخرالزم�ان از زب�ان مؤمن�ان ام�تاو مي گویند -١٧۵ س�الم ن�دارداار مي شود بگونھ اي ك�ھ مردم�ان و اكث�ر علم�اي رس�مي م�ي گوین�د: ای�ن دین�ي جدی�د و ب�دعت اس�ت و ربط�ي ب�ھ آشك

ھمانطور كھ علماي یھود و نصاري بما ھم چنین گفتند.

م ب�ھ آنھ�ستین وارونھ دین و اسالم است ك�ھ اص�ول و محكم�اتش را كن�ار گذاش�تھ و ف�روع و احك�ام متش�ابھ را این ھمان پو -١٧۶اینس�ت شتھ است. وي دین است كھ موجب واژگوني امت گبكار گرفتھ اند. این واژگونساز ھرگونھ كھ منافع دنیوي اقتضاء نموده

اش�ك ئي معل�ق ازكھ رسول خدا در معراجشان مواجھ با صفوف بیكران مالئك شدند كھ بح�ال ام�تش آنق�در گریس�تھ بودن�د ك�ھ دری�ا پدید آمده بود.

مكنی�د و بواسطھ اش ایمن شده ای�د خیان�ت ساني كھ ایمان آوردید بھ خدا و رسولش خیانت مكنید و بھ امانتھائي كھاي ك« -١٧٧ھ ایم�ان ھم�ان احس�اس آرام�ش و امنی�ت و اطمین�ان قلب�ي اس�ت و ك�ار دل ج�ز عش�ق و محب�ت ك�نشان دادی�م -٢٧انفال » مي دانید

د.حبت نیست. پس بھ محبت خدا و رسولش خیانت و مكر مكنینیست پس آن امانتي كھ از خدا و رسول مي رسد جز م

ن ش�ما را آا را از بابت ایمانتان، خستگي و رخوتي پدید آید از آسمان آبي بر شما نازل م�ي كن�د ت�ا بواس�طھ وقتي كھ شم« -١٧٨ -١١انف�ال» م گردان�د.را محك� انپاك نموده و وسوسھ ھاي شیطان را از دلھایتان بزداید و دلھایتان را بھم متصل سازد و ق�دمھایت

ود. ش�ل ن�ازل م�ي دو بدان كھ این آبي كھ قلوب را پاك مي كند باران نیس�ت بلك�ھ اش�ك ش�رم و توب�ھ و ن�دامت اس�ت ك�ھ از آس�مان ك�ر و خیان�ترخوت در ایمان و دل ھمان رخوت و سھویت و ناشكري بر محبت است كھ بتدریج با ورود شیطان بسوي ب�ازي و م

ت انسان!مي رود. اینس

اي ا محب�ت زمین�ھ ھم�ھ پلی�دیھا و خیانتھاس�ت و البت�ھ ای�ن مك�ر و ب�ازي حام�ل ل�ذتي ش�یطاني اس�ت خاص�ھ ب�رببازي و مكر -١٧٩ طان اس�ت ت�او این خیانت با خدا و رس�ول و مؤمن�ان اھ�ل محب�ت اس�ت. و ای�ن ھم�ان رجزھ�ا و وسوس�ھ ھ�ا و نجواھ�اي ش�ی .زنان

ر محب�ت ح�ق د. زیرا شیطان خصم محبت است زیرا خصم انسانیت بشر اس�ت و بش�ر ب�ھ ن�ومحبت را بھ سخره گرفتھ و باطل ساز -رآنق» .و آنانكھ وجود شیطان را باور ندارند و یا شك دارند كافرند«است كھ انسان و اشرف مخلوقات مي شود.

ن آوردن از ب��رو -۵انف��ال» .پروردگ��ارت ت��و را ب��راي ح��ق از خان��ھ ات بی��رون آورد و گروھ��ي از مؤمن��ان را خ��وش نیای��د« -١٨٠م�ري ای�ا ھج�رت، خانھ ھمان خروج از نژاد است كھ بسیاري را خوش نیاید. و بدان كھ خروج از خانھ چھ تحت عنوان ازدواج و ج كرد.صرفا جغرافیائي نیست بلكھ تاریخي و نفساني است و بایستي از فرھنگ و مفاسد و رسوم جاھالنھ نژاد خرو

كفر ھمان میزان ابتالي بھ نژاد و نژادپرستي است. و آدم كافردل را چون نان دھ�ي ب�ھ ن�ان س�فره ت�و بخی�ل بدان كھ میزان -١٨١مي شود. چون حرمتش نھي، بھ حقوقت تجاوز كند. چون محبتش كني و دوستش بداري ط�رح ن�ابودي ات را در س�ر بپروران�د و

ت با تو شود و ھمھ مفاسد و مظ�الم و ص�فات رذیل�ھ اش خصم عزت و شرف و سالمت تو گردد و وجودش سراسر تھمت و عداواگر اینقدر م�را دوس�ت م�ي دارد پ�س م�ن برت�ر از خ�ود اوی�م پ�س در م�ن عیب�ي نیس�ت. پ�س اینھم�ھ «را بھ تو نسبت دھد چرا كھ:

و عش�ق او و بدینگونھ محبت تو را انكار كند! اینك فقط براي رض�اي ح�ق » عیب از كیست؟ از اوست پس چاپلوسي مرا مي كند!مي توان بھ محبت خلق ادامھ داد و در غیر اینصورت كینھ و ع�داوت ب�ا م�ردم آغ�از م�ي ش�ود. ك�م نیس�تند اھ�ل محبت�ي ك�ھ عاقب�ت خود اھل شقاوت شدند و كافر گردیدند. محبت با منت و توقع عاقبتي جز این ندارد. پس بدان ك�ھ محب�ت را ج�ز ب�ھ ن�ور معرف�ت و

ي نمي توان حفظ نمود. اینست فرق محبت م�ردان خ�دا ب�ا س�ائر مردم�ان! م�ردان ح�ق ب�راي حف�ظ و تقوا و خداشناسي و حق پرستحراست از نور محبت الھي در دل خ�ود، ج�ان ف�دا م�ي كنن�د و ای�ن كمت�رین ف�دائي اس�ت ك�ھ م�ي كنن�د. دی�ن خ�دا و ام�ر تق�وا و ن�ور

Page 28: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

28

ر وج�ود اس�ت و چ�ون ای�ن ن�ور از دل ب�رود ن�ابودي معرفت تماما براي حفظ و حراست از نور محب�ت در دل اس�ت زی�را محب�ت ن�و پدید آید كھ ھمان دوزخ و كفر است.

م�وده نحبت را ادا نكن�د اص�وال ح�ق عق�ل و دی�ن و تق�وا و آدمی�ت را ادا نك�رده اس�ت و ح�ق وج�ود را پایم�ال مپس آنكھ حق -١٨٢ است.

ست. و عشق، نور محب�ت اس�ت چ�ون از وج�ود لبری�ز قوا، آداب محبت است و عقل، منطق محبت است و دین راه محبت ات -١٨٣ شود یعني كرم محبت است: چون شراب خوري جرعھ اي فشان بر خاك!

ھ اھ�ل عش�ق ب�ھ آس�اني ب�ھ ای�ن ن�ور و گ�وھر الی�زال رس�یده ان�د. ریاض�تي ج�ز عش�ق نیس�ت. عاش�قي سراس�ر پس مپندار ك� -١٨۴ ر. و عشق را صرف فسق نكردن! ریاضت است. ریاضت دل و جان و روح جھت مبتال نشدن بھ غی

ھ از ك�س فس�ق یعن�ي راه دادن نامحرم�ان ب�ھ دل. و دل را خان�ھ اش�قیاء و فاس�قان نم�ودن! ای�ن زن�اي دل اس�ت بدان كھ اس�ا -١٨۵ زناي تن مھلكتر است و زناي تن عذاب و ظھور زناي دل است.

ور ك�ھ در ذات عش�ق ھ�اي ن�ژادي نف�رت و انتق�ام و روي س�كھ نژادپرس�تي اس�ت ھم�انطبران�دازي د -یفتگي و خ�ودش� -ودخ� -١٨۶یرا ھمھ آنھا ینھ دارد زنھفتھ است. یك فرد نژادپرست بھ میزاني كھ مثال بھ خانجاني بودن خود مفتخر است از ھمھ خانجاني ھا ك

خ�ي گ�اه ب�ھ ران�دازي م�ي رون�د. ای�ن بران�دازي ع�ذاب آن ش�یفتگي اس�ت. و برب -د و در عمل بسوي خودشیفتگي ھستن -دچار خودیگر م�ي ن ص�دقھ یك�داسم فامیلي خود پسوند یا پیشوندي ھم مي افزایند ت�ا متم�ایز و ممت�از باش�ند. ی�ك ق�وم نژادپرس�ت ھم�ھ قرب�و

بش�ان از ال آنك�ھ قلوكافران را در ظاھر در صفوفي متحد مي بیني ح«روند بظاھر و در دل جز آرزوي نابودي ھمدیگر را ندارند. -رآنق» یكدیگر منزجر است.

ك ت�ر از پ�اپ و مق�دس ت�ر از خ�دا یعني كاتولی -قرآن» ھ ایمان آورده اید در امر دین از رسول سبقت نجوئید.اي كساني ك« -١٨٧م�ر رس�ول ر الھ�ي و انباشید. این آیھ دال بر این حقیقت است كھ در احكام دین فقط تقوا و حقوق نیست كھ جاریست بلك�ھ خ�ود ام�

. درس�ت ب�ھ م�ي ش�ود» م�ن«تب�دیل ب�ھ » ھ�و«ن ام�ر از می�ان رفت�ھ و آدخ�ل و تص�رف در آن، روح في ذاتھ حامل روح است و بان�د كھ�ات رعای�ت مي فرماید كھ اگر كسي ھمھ احكام شریعت مرا ت�ا س�ر ح�د مس�تحبات و مكرو ص ھمین دلیل است كھ پیامبر اسالم

ك�ھ ن منی�ت اس�تام�ت در قب�ر محب�وس اس�ت. یعن�ي ای�ولي تحت امر امام حي نباشد كافري منافق از دنیا مي رود و روح�ش ت�ا قیش�د و نف�س اسیر خاك و مادیت است حتي من متقي و مقدس. یعني آنچھ كھ موجب رستگاري است و ب�ھ نف�س آدم�ي تق�وا م�ي بخ

رم�يبت از می�ان را پاك مي سازد اطاعت بي چون و چرا و عاشقانھ است زیرا منی�ت را ك�ھ اس�اس گن�اه و ناپ�اكي و ابلیس�یت اس� س�بقت در ام�ر وابي اس�ت ك�ھ موج�ب غ�رور گ�ردد.ھ موجب انحالل غرور ش�ود بھت�ر از ث�دارد. اینست كھ در روایت آمده گناھي ك

رسول حتي سبقت در تقوا بھ معناي اطاعت با چون و چراست و مني كردن امر حق است.

ام�رياینك�ھ چگ�ونگي ھ�ر اولگر پرسیده شود كھ پس آیا جاي عقل در دین كجاست مگر نھ اینك�ھ عق�ل، ن�ور دی�ن اس�ت. ا -١٨٨ینكھ نشان ي ھر امري ھم تبیین فلسفي آن است و عقل غیر از این دو امر است. دوم است و چرائعلیتي آن امر نی -جز تبیین فني

ا ھم�ھ ارزش�ھ ن است یعني عقل كلي ھمان عشق است. ب�ا تبی�ین علیت�ي و فلس�في ام�ورداده ایم كھ عشق، اساس عقل و مقصود آي ت�وان ھرگز نم�نسبي و مشروطند و ھمین مسئلھ بنیاد اخالق و تقوا و دین را برمي كند و سنگ روي سنگ بند نمي شود. مثال

ق خ�الق و اخ�الاش�د. غای�ت تبی�ین فلس�في اھیچ حق پایداري در صدق یاف�ت ك�ھ بواس�طھ منط�ق علی�ت و بی�ان فلس�في قاب�ل اثب�ات بم��ال اخ��الق كو اخ��الق تكنول��وژیكي اس��ت فلس��في ھم��ان نیھیلی��زم اس��ت. ھم��انطور ك��ھ غای��ت علیت��ي و فن��ي اخ��الق ھ��م تكنول��وژي

محسوب مي شود.

م�ي مح�ور دج�ال -مح�ور ب�ھ اس�تبداد م�ي رس�د. و عرف�ان خ�ود -محور منجر بھ شقاوت مي ش�ود. عق�ل خ�ود -شریعت خود -١٨٩محوري منجر بھ اسارت و ابتالي بھ غیر مي شود. خودخواھي و مردم -محور آدمخوار مي شود. خود -پرورد. و اما عشق خود

پرستي دو روي امري واحد است. ھمانطور كھ نژادپرستي و نفرت از نژاد امري واحد است و ظاھر و باطن یكدیگر مي باشند.

Page 29: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

29

ب�ودن. و ماندھي متحد و یگانھ كل وجود خود. و تقوا یعني پرھیز از خود و مری�د خ�ود نفر عقل یعني احاطھ بر خویشتن و -١٩٠واح�د و روي ام�رياین الزمھ عقالنیت است زیرا كسي كھ مرید نفس خود شود نمي تواند بر آن فرمان بران�د. پ�س عق�ل و تق�وا د

است. و عشق مظھر عقل و تقواي كامل است.

ستي قواي مطلق و عقل كل است. عاشق كامل، از خود فنا شده و در كل جھان ھاست و لذا ت عشق رھائي از منیت و خود -١٩١نس�ان س�خیر وج�ود ازمین و آس�مانھا و ھ�ر آنچ�ھ ب�ین آنھاس�ت را ب�ھ ت«بقائي توحیدي یافتھ است و بر آن احاطھ و شھادت دارد.

س عشق موجب فرمانروائي بر كل كائنات است.پ -قرآن» درآورده ایم

ن قوائي و مریدي نفس خود نمودن كمال حقارت و فقارت و افالس وجود انس�اتمحوري و بي -بدان كھ خودخواھي و خود -١٩٢گر كل مز حیوانات و بلكھ نباتات و جمادات ھم حقیرتر است. محور نیست ا -تر و دریوزه تر از انسان خودچکاست. موجودي كو

ت ش��كم و اگ�ر می�ل ب�ھ پادش�اھي ھ�م داش��تھ باش�د و س�لطان ش�ود ج�ز س�لطن تمناھ�اي نفس�اني بش�ر چیس�ت؟ ش�كم و زیرش�كم! حت��ي زیرشكم عایدش نمي شود. اكثر قریب بھ اتفاق شاھان، در جرگھ حقیرترین انسانھاي كل تاریخ بشرند.

م تماما عش�ق ش�كمي و زیرش�كمي اس�ت و معش�وق كس�ي اس�ت ك�ھ بیش�ترین خ�دمات را ب�ھ ش�كم و زیرش�كم عشق نژادي ھ -١٩٣ بنماید.

ود تماما وارث است و از خود ھیچ ندارد یعني مخل�وق ت�اریخ اس�ت و موج�ودي عاری�ھ اي اس�ت یعن�ي ب�ي خ� بدان كھ نفس -١٩۴ رستي و بردگي مي شود مخصوصا اسارت و بردگي نژاد!پ -است و اینست كھ خودپرستي منجر بھ دیگر

ده لقاءهللا است زیرا بھ قلمرو الساعھ (اكن�ون) رس�یده و قی�امتش برپ�ا اك شد آماپتاریخي -نكھ از اسارت و تعلقات نژاديآ -١٩۵اك و پ�بھ دین حق چون یك نفر«مي شود و بدین وسیلھ قیامت نژاد و بلكھ جامعھ اش نیز برپا مي شود بھ میزان درجھ اخالص!

رج�ھ دار حق ممكن مي شود بھ میزان مال پاكي و زنده شدن دل و جان در دیدكو -قرآن» مردمان زنده مي شوند. زنده شود ھمھ كن! اعي را فھمتجلي و لقاء! از این منظر معناي قیامت و الساعھ را دریاب و نیز زمینھ و علت انقالبات و تحوالت اجتم

ود. ب�ب و بیداري مردم ھندوستان سراسر حاص�ل انق�الب و بی�داري روح گان�دي ب�ود زی�را گان�دي عاش�ق م�ردمش مثال انقال -١٩۶ قاعده را در ھمھ انقالبات جھاني جستجو كن!این

س��لف رھب�ران معن��وي و برپاكنن�دگان ع��دالت و ش�رف ملتھ�ا در آخرالزم��ان ب�ھ مثاب��ھ ظھ�ور انبی��اء و اولی�اي ب�دان ك�ھ ھم��ھ -١٩٧ ود.است. و این بقدرت عشق ممكن مي ش ص ھستند كھ آخرینشان مھدي موعود ھم محل ظھور تمام و كمال محمد مصطفي

اي ھمان دین خالص است كھ فقط خداي را خوش آید و لذا در ھر عص�ري از امی�ت مردم�ان رخ نمای�د و ور بدان كھ عشق -١٩٨ وون�ھ فرھن�گ اسم و رسم است و لذا متھم بھ بدعت مي شود زیرا ھمھ رس�ومات فس�یل ش�ده و ظالمان�ھ را ك�ھ پوس�تین ھ�اي وار

مذاھب ھستند در ھم مي شكند.

ازه رستیده ش�دن بھركس�ي اج�ستم بر، ستمگرتر از ستمگران حرفھ اي است. این انسان ستم بر است كھ بھ نیت پبفھم كھ -١٩٩ مي دھد تا بھ او ظلم و تجاوز كند. پس ستم بري معلول و عذاب ستمگري عاطفي و عاشقانھ است.

اده در یده شدن دارد چون خ�دا. ك�ھ ای�ن ارز آنجا كھ آدمي حامل روح خدا در خلقت ازلي خویشتن است پس اراده بھ پرستا -٢٠٠زن را دع�وت زن و مرد متفاوت است. زن، مرد را دعوت بھ پرستش ھیكل و سیماي خود مي كند یعني ماده وجودش! ولي مرد،

ھ ھ�دفش بھ پرستش معناي وج�ود خ�ود م�ي كن�د: عق�ل، ھن�ر، ص�نعت، معنوی�ت، عرف�ان، عش�ق و ق�درت. ل�ذا م�رد ب�راي رس�یدن ب� ش كند ولي زن نقدا ابزار پرستش را داراست.بایستي تال

Page 30: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

30

زن ب��ھ س��وي انلزم��ان ای��ن دو ن��وع اراده ب��ھ پرس�تیده ش��دن در م��رد و زن ك��امال جابج��ا ش�ده اس��ت و ل��ذا م��ردول�ي در آخرا -٢٠١نعت و ص�وند. مردان ب�ھ س�وي جل�وه گ�ري جس�ماني و زن�ان بس�وي تحص�یل عل�م و ھن�ر و رمردواري مي یواري و زنان بھ سو

قدرت و ثروت مي روند.

ر یك از طرفین زناشوئي، بر جایگاه وج�ودي خ�ود مس�تق قحطي وجود است. اگر ھر احساس اراده بھ پرستیده شدن حاصل -٢٠٢رایش زن ھ��م پ��ذی وش�وند ای��ن احس��اس و اراده ش�یطاني و كافران��ھ از می��ان م��ي رود. یعن�ي اگ��ر م��رد والی��تش را در زن الق�اء كن��د

است. آمده جاز آناروح سرگردان زن در جان مرد وارد شده و اسكان مي یابد یعني بھ ھمانجایي مي رود كھ باشد. در اینصورت و ز جل�وه گ�رياو مرد ھم در این استقرار زنش در دل، احساس وجود مي كند و دست از اثبات خود برمي دارد. و زن ھ�م دس�ت

یت الھي در زناشوئي است. طنازي مي كشد. ھمھ عذابھاي زناشوئي عذاب فقدان این وال

ھ نف�اق القاي والیت و والیت پذیري ھم بھ نیت پرستیده شدن باشد حاص�ل ك�ار بمرات�ب ب�دتر اس�ت و ط�رفین ب� ولي اگر این -٢٠٣ا ق�رار ر مقاب�ل خ�دمي روند زیرا این والیت از حق است و طرفین را بھ سوي حق ھدایت مي كند و اگر طرفین بخواھند خ�ود را د

ن سد كردن راه خداست و نفاق! این ھمان استفاده ضد دیني از دین است. دھند عی

تقرب جوید ولي ھمین وسیلھ اي ب�راي تق�رب ب�ھ م�ردم و م�ردم پرس�تي و یششرع اینست كھ آدمي بخدا واصل ھدف دین -٢٠۴ت ت�ي نی�ت اطاع�نف�اق اس�ت. حتصدیق و تأیید از جانب دیگران مي شود این اساس مذھب ضد مذھب یعني و نھایتا پرستیده شدن

دم پرس��تي و باش��د و ای��ن رابط��ھ وس��یلھ اي ب��راي جل��ب رض��ایت مردم��ان و م��رن ابلیس��ي از پی��ر و مرج��ع دین��ي ھ��م م��ي توان��د چن��یآن�ان من�ان اگ�ر ازبدانید كھ اكثر مردمان جز توھم�ات و ھ�واي نف�س را پی�روي نم�ي كنن�د پ�س اي مؤ«تصدیق و تأیید مردم باشد.

دی�د جكھ دموكراسي بمعن�اي پی�روي از خواس�تھ اكثری�ت مردم�ان ام�ري پس مي بینیم -قرآن »راه و ظالم مي شویدپیروي كنید گم نیست بلكھ در عصر جدید تبدیل بھ ایدئولوژي و مذھب شده است.

ي یعن� ب�ي چ�ون و چ�را از اجن�ھ و ش�یاطین و خناس�ھا و دجالھ�ا م�ي رس�ند اطاعتب چون و چرا عاقبت بھ ھمھ پیروان مكت -٢٠۵ در الس�اعھ ق موج�ب تح�رك اندیش�ھدیوانھ مي شوند و از ش�عور س�اقط م�ي گردن�د. در حالیك�ھ اطاع�ت ب�ي چ�ون و چ�را از م�رد ح�

شود زیرا تفكر ھمان عملكرد لحظھ اي و الساعھ اي ذھن است و نھ عملكرد تاریخي و قیاسي و نژادي. می

ر باش�د ژاد و مرید دیگران است. پس بھتر است ك�ھ مری�د و مقل�د ی�ك نف�سیده مقلد نالھي خود نر -انسان تا بھ ھویت ذاتي -٢٠۶و ت�یرا ن�ژادت خاصھ كھ آن یك نفر دوست مخلص و مورد اطمینان باشد كھ تو را براي خودت دوست مي دارد نھ براي خودش! ز

غات ھم و سیاستھا ھم. یخواھد و مردم ھم و تبل را براي خودش مي

و لم غی�ب و ن�ور كرام�ت ح�ق را ب�ر دل�ت م�ي گش�اید حت�ي اگ�ر آن پی�ر ن�احقپیر طریقت درب عا اطاعت بي چون و چرا از -٢٠٧طاع�ت كن�ي گ�اه كس�ي را چ�ون خ�داي بپرس�تي و ا ھ�ر« دجال باش�د ول�ي ت�و ن�ان اطاع�ت و ارادت و اطمین�ان خ�ود را م�ي خ�وري.

مراد است! ،ت كھ: نیتین كالم خداوند مصداق این حكمت ناب اسا -قرآن ».خداوند خودش حاكم بر شماست

ك�رده ه و ناآگاه و خواستھ و ناخواستھ مری�د غی�ر ب�وده اي و ب�راي غی�ر زیس�تھ اي و ب�راي من�افع غی�ر عم�لتو عمري آگا -٢٠٨ان وي. ای�ن ھم�اي. اینك چند روزي ھم اطاعت كن از كسي كھ تو را براي خودت مي خواھد تا براي خودت بوده باشي و خ�ود ش�

و ھویت است. »خود«است و آغاز پیدایش واقعھ خلقت جدید

ب�دین معناس�ت ك�ھ ن�ژاد »جز خدا ھمھ دش�من ھس�تند«پس از عمري مبارزه با نژاد در نفسش مي گوید كھ ع وقتي ابراھیم -٢٠٩ب�وده كردند و او ابزاري براي من�افع دیگ�ران می و مردمان عمري در نفس او مقیم بوده و تن و دل و جان و روحش را استثمار

. مث�ل ی�ك طلس�م ش�ده! پ�س ج�ز خ�دا ھم�ھ دش�من ھس�تند دان�د و بخواھ�داست و ھمھ اعمالش براي دیگران بوده بدون اینك�ھ خ�ود بك�ھ ت�و را ب�راي خ�ودش بخواھ�د دش�من توس�ت. پ�س دش�مني دشمن تن و دل و جان و روح تم�ام حی�ات وھس�تي انس�ان! زی�را ھ�ر

و حق حیات و ھستي مي دھند كھ كامال م�ال آنھ�ا باش�ي. و ای�ن ایم�ان و ارادت و شقي تر از نژاد نیست زیرا فقط در صورتي بھ ت دمي وجود خودي و ذاتي مي بخشد و اینست كھ شقي ترین دشمن ایمان آدمي نزدیكترین كسان اویند. آعشق عرفاني است كھ بھ

Page 31: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

31

زی�را فق�ط اوس�ت ك�ھ ت�و را ص�احب ت حق وجود توس س فھم كن كھ اطاعت بي چون و چرا از امام كھ تنھا دوست توستپ -٢١٠صم خطاعت نكني خواھد اب. پس اگر از كسي كھ تو را براي خودت نیاز و الھي مي خواھد و خدائي وجودي یگانھ و مستقل و بي

ش�ق ن�ژادي عیعني مرید شیطاني. زی�را ش�یطان تنھ�ا خص�م وج�ود الھ�ي انس�ان اس�ت. و ن�ژاد ھ�م چن�ین اس�ت و ل�ذا یوجود خویش و ضد انساني است.عشق شیطاني

د، بج�اي نی�ك و ب� »ھرگاه فرق نیك و بد را دانستي خدا شده اي«یا براستي فرق دوست و دشمن چیست؟ گوتھ مي گوید: آ -٢١١ وحیوان��ات زام�ي خی��زد و ن��ھ اش��د نیك�ي ھ��ا و ب��دیھا از آدم��ي بر دوس�ت و دش��من را ق��رار دھی�د ت��ا معن��ا محس��وس ت�ر ش��ود. زی��را

گیاھان و جمادات و اشیاء.

ت كھ عاشق وجود یگانھ و مستقل و بي نیاز تو باشد و دشمن ت�و ھ�م دش�من موجودی�ت توس�ت خاص�ھ ك�ھ دوست كسي اس -٢١٢: ن�ژاد نیس�ت موجودیتي بي تا و مستقل و بي نی�از باش�د. و دش�من ت�رین آنكس�ي اس�ت ك�ھ ت�و را ف�داي خ�ودش بخواھ�د و ای�ن ج�ز

. و... ندان، ھمسروالدین، فرز

ل�ك آدمي خودش را مظلوم و معصوم و ب�ي گن�اه و طفل�ك م�ي دان�د نژادپرس�ت اس�ت و اص�وال محب�ت ن�ژادي طف تا زماني كھ -٢١٣دائي تا احساس خ�د می خواھنتا ابد فرزندان خود را طفلك یچنین والدینو مفلس پرور و انگل پرور است و پرور و بدبخت پرور د. یابمي ندي كھ ایمان آورد و اھل وجودي مستقل گردد آنگاه والدین خود را شقي ترین خصم خودكنند. و واي بر فرز

ھ ك�فلھ پرور است و حداكثر اینست كھ فرزند خود را عین خودش بخواھد و بس. این كمال لطف نژاد اس�ت عشق نژادي س -٢١۴ فرزند خود را وارث خود بخواھد.

اه و قرب��اني زمان�ھ و كائن�ات و سرنوش��ت و كس�ي خ��ود را ب�ي گن� و فلس�في و علیت��ي، ھ�ر ھ و تحلی��ل علم�يزی�ب�ر حس�ب تج -٢١۵ان�دازد ردن خدا م�يگتاریخ و نژاد خود مي داند و این نگاھي نژادپرستانھ و تاریخي است كھ مذھبي ترین نوعش ھمھ چیز را بھ

ش م�ي خواھ�د خ�وداین عاقبت اندیشھ اي است ك�ھ نیرو فلسفھ مشیت الھي مي شود و خدا را ظالمترین موجود قرار مي دھد. پو در معن�اي د ك�ھ البت�ھو یگانھ و بي نیاز و بي تا باشد. و لذا بھ لعنت خودش دچار مي شود منتھ�ي ن�ام ای�ن خ�ود را خ�دا م�ي گ�ذارر ش�ود تي پ�ذیب ھس�نھائي درست است زیرا خدا ھم چنین بشري را كھ ھستي ناپذیر است لعنت مي كند تا بھ جھنم برود و با ع�ذا

رد ب�ھ و رویك� ژادن�چون با محبت ھستي را نپذیرفت. و ھستي یعني احدیت و صمدیت و بي تائي. و ھمھ اینھا یعني پاك ش�دگي از نزاد. لم یلد و لم یولد.

مظھ�ر س�وره توحی�د ھس�تند: یگان�ھ و ب�ي نی�از و ص س بدان كھ علیین ھستي من�دان جھانن�د چ�را ك�ھ ب�ھ ق�ول رس�ول اك�رمپ -٢١۶ نزائیده و زاده نشده و بي تا! اینست چھار ركن ھستي مندي!

اك نش��دي محب��ت را نخ��واھي ش��ناخت و آنچ��ھ را ك��ھ محب��ت م��ي دان��ي ج��ز چاپلوس��ي و ایثارگریھ��اي ابلیس��ي وپ��ت��ا از ن��ژاد -٢١٧ آدمخواري نیست.

و ب�دترین ن ھموطنان ھم قوم آنھا ھس�تندمھ نژادپرستان معتقدند كھ بدترین مردم جھان ھموطنان آنھا ھستند و بدترین ایھ -٢١٨د ب�ھ عن�ي نف�س خ�ویاین اقوام ھم خانواده خودشانند. ولي متأسفانھ در ھمین جا متوقف مي ش�وند و ب�ھ ھس�تھ مرك�زي ای�ن ب�دیھا

ل�ھ مجژادي و از ن�ت منشأ ھم�ھ تناقض�ات موج�ود در ارزش�ھاي سپیش نمي آیند. و بلكھ خود را مظھر ھمھ خوبیھا مي دانند و این عشق نژادي كھ ماسكي بر نفرت و انتقامجوئي است.

شد عذابھاست كھ حاصل انكار حق دوست و امام حي اس�ت بخص�وص آن دوس�ت او بلكھ است نژادپرستي در نھایت عذاب -٢١٩د ت�ا گی�زر م�ي انب�و امامي كھ از بطن آن نژاد برخاستھ است. زیرا خداوند وع�ده فرم�وده ك�ھ از ھ�ر ق�ومي، رس�ول ی�ا ش�اھدي را

توبھ كنندگان آن قوم را نجات دھد.

Page 32: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

32

دم ش�وید آم گفتھ شد كھ از بھشت من بیرون روید و تا مدتي معین بر روي زمین زندگي كنید تا شاید دوب�اره و سپس بھ آد -٢٢٠ان ش�ق ن�زادي اس�ت ك�ھ ھم�عب�دان ارض بش�ري ھم�ان ن�ژاد اوس�ت و س�مایش ھ�م والی�ت و امام�ت و -گردید. قرآن مو الیق بھشت

ي كند. افظ توصیف مطبیعت زمین را بھشت مي یابند مثل آنگونھ كھ ح )امامیھ(رجعت بھ بھشت است. و لذا ھمھ افراد اھل امام

سیان ادي و خروج از زمانیت و دھریت و تاریخ (عصر) است. و دھریتي كھ آدمي را ھالك مي كند و دچار نبھشت، بي نژ -٢٢١ارض بش�ري با اجدادي و اص�الت رس�وم خ�اص ن�ژاد خ�ویش.آمي سازد (قرآن) ھمان نژاد و نژادپرستي است و پیروي از مذھب

-قرآن ».من وسیع و وسعت بخش است بدانید كھ ارض«ھمان نژاد و تاریخیگري اوست.

م�ي م�ي دی�د آن�انرا یبدترین جنبندگان كساني ھستند ك�ھ گ�وش دارن�د و نم�ي ش�نوند و اگ�ر خداون�د در ش�نوائي آن�ان خی�ر« -٢٢٢زد م�ي توان�د ب�ا نظ�ري ای�ن جماع�ت را ش�نوائي ص�احب خی�ر و معرف�ت س�انحتماال گفتھ مي ش�ود مگ�ر خداون�د ا -قرآن» شنواند...س�ت ك�ھ ا مي خوانھ اینكھ خد -قرآن» اگر خدا نمي خواست آنان دختران خود را زنده بھ گور نمي كردند«ور كھ مي فرماید ھمانط

دختران خود را زنده بھ گور كنند بلكھ خدا آنان را مختار نمود و از عملشان بازنداشت.

زن�ا عقل و تجربھ اش از زندگي خودش بھ یقین مي داند كھ آزادي اراده و اختی�ارش ج�ز ب�دبختي و فس�ق و آدمي بواسطھ -٢٢٣یك�ي اس�ت ورد پ�س ب�ھ اختی�ار خ�ودش از انس�ان دیگ�ري ك�ھ ن�اجي و ھ�ادي نف�س او بس�وي نآو تجاوز ب�رایش حاص�لي بب�ار نم�ي

ز اختیار یري برتر ااختیار یعني خیر برساند زیرا ذات اختیار خیر است و خ طاعت مي كند تا اختیارش را بھ نص و مصدر لغويا نیست و اختیاري كاملتر از عشق نیست زیرا خیري برتر از عشق نیست.

اده ش�ده ن دو مخی�ر س�اخت. ای�ن اختی�ار ك�ھ ب�ین خی�ر و ش�ر نھ�آداوند پاكي و ناپاكي را در نفس انسان نھاد و او را بین خ -٢٢۴ش�ر م�ي رود. دم�ي فق�ط ب�ا توجی�ھ ایثارگران�ھ اس�ت ك�ھ ب�ھ س�وي ناپ�اكي وآخ�دا ب�ین زم�ین و آس�مان وج�ود اس�ت. ول�ي ھمان امر

یروئ�ي ث�ار ھم�ان نھمانطور كھ حتي یك روسپي حرفھ اي با توجیھ ایثار و خدمت ب�ھ م�ردان ت�ن ب�ھ ای�ن تب�اھي م�ي دھ�د. ابل�یس ایرش گون�ھ اختی�اي كن�د و الوھی�ت وج�ودش را ب�ھ ابل�یس م�ي فروش�د و بدیناست كھ بھ یاري آن آدمي از اختیارش سوء استفاده م

ھا مي شود. بتدریج تبدیل بھ ابتالئات و انواع جبرھا و اعتیادھا و بردگي

یعني الوھی�ت پاكیھا و گناھان آنست كھ اختیار را از جان آدمي مي رباید و تبدیل بھ جبر و بي ارادگي مي كندشر و بدي نا -٢٢۵ مي دارد و ابلیسیت را مي گمارد. از میان بروجود را

ات وراي نیك و بد بسوي حق م�ي رود یعن�ي عش�ق! پ�س ذاز مر خداوند بین اضداد وجود آدمي نازل مي شود و لذا آدمي ا -٢٢۶ مده است.بینھ الھي عشق است كھ چون بھ فراق مي رسد بھ كمال مي رسد و لذا آیھ بینھ در حسن ختام سوره طالق آ

ھ و فاظ مقدسي چون عش�ق و ایث�ار و عرف�ان چ�ھ مفاس�د و مظ�الم و جنای�ات و خیانتھ�ائي را ب�راي خ�ود توجی�آدمي تحت ال -٢٢٧ تقدیس مي كند و بھ خود اجازه ھر كاري را مي دھد.

و چ�ون یثارگرانھ را با نمایشات عاشقانھ عرضھ مي كني تا طرفت را منك�وب س�ازي و ك�یش و م�ات س�اختھاخدمات ویژه -٢٢٨م�ن نم�ك ي گ�وئي دس�تصیادي حیلھ گر بھ آني بھ تصرفش درآوري. و او طبعا كینھ مي كند و از تو انتقام مي س�تاند. و آنگ�اه م�

ندارد و كسي قدر عشق مرا نمي شناسد.

و را ت�ا ا رگریھاي نمادین طرف مقابل را بھ زور و رودرواسي بخودت متعھد مي سازي و دھانش را مي بنديبواسطھ ایثا -٢٢٩د ص�ید خ�ود مزبلھ فس�ا ببلعي ولي در گلویت گیر مي كند. و گاه در این ایثارگري ابلیسي خودت را ھم بھ گند مي كشاني و برده و

ی�ن ده باش�ي. اش�ك�امال ح�ق بجان�ب ،مي شوي تا ایثارت را كامل كرده باشي ت�ا ب�راي ای�ن تص�رف و تمل�ك ج�ان و روح ی�ك انس�ان رابطھ اي مي توان بھ درجات دریافت خاصھ در عشق نژادي و جنسي! معاملھ ابلیسي را در ھر

Page 33: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

33

ت�اریخ د و بیست و چھار ھزار پیامبر و ھزاران حكیم و عارف و اولیاي الھي از شرق تا غرب عالم در ط�ولبدان كھ یكص -٢٣٠كھ ابراھیم و الغیر! ا اشاعھ دھندظھور كردند تا راه و رسم عاشقي را بھ بشر بیاموزند و آئین براندازي نژادپرستي و شقاوت ر

سلسلھ جنبان این كاروان است.

ي مح�ور ك�ل حكم�ت ھ�ادر بھ یاد آور كھ داستان خلقت آدم و حوا و ماجراي سجده و ابلیس و بھشت و جھ�نم و ش�جره، و -٢٣١و ك�ھ اي محم�د بگ�«عملي است. نخستین باني تمام و كمال این حكمت ع قرآني و بلكھ ھمھ حكمت ھاي دیني قرار دارد كھ ابراھیم

م ب�ھ ای�ن ام�ر منانم را ھمن دین جدیدي نیاورده ام و بلكھ احیاءگر آئین ابراھیم حنیف ھستم و مأمورم كھ خود پیرو او باشم و مؤ -قرآن» دعوت نمایم...

ال و بواسطھ آن ھمھ اعم�ت و ات ابلیسي و وحي و كالم بیواسطھ ابلیس قرار داشسي را مي شناسم كھ عمري تحت القائك -٢٣٢س و ش او را لم�برنام�ھ ھ�اي زن�دگیش را ب�ھ اج�را م�ي آورد و م�ي پنداش�ت ك�ھ خداون�د ب�ھ او وح�ي م�ي كن�د و بلك�ھ گ�اه ب�ا دس�تان

ر آس��تانھ ن��وازش م��ي كن��د. ب��ا اینك��ھ ك��ل زن��دگیش بس��وي فروپاش��ي و تب��اھي و ان��واع ع��ذابھاي جس��ماني و روان��ي م��ي رف��ت و دولی�اي اص�ل و از اوات نداش�ت و آن�را از خ�دا م�ي دانس�ت و خ�ود را ع�ارفي ھیت این القائت تردیدي در مادیوانگي كامل قرار داش

ثب�ات و م�ش و عق�ل وكامل مي پنداشت تا با آثار ما آشنا شد و بخود آمد و توبھ كرد و زندگیش از دوزخي تم�ام عی�ار بس�وي آراحاطھ ھم�ھ ابھ معناي ھا در سراسر جھان بھ وفور یافت مي شوند و اینسالمت و تقوا و پاكدامني آمد. و امروزه از این نوع آدم

ش�ي قلی�ت و خمواجانبھ و جھاني ابلیس و دجالیت است ھمزم�ان ب�ا ظھ�ور جھ�اني حقیق�ت و الوھی�ت و امام�ت ك�ھ البت�ھ ھن�وز در ا در راي عم�ومي ھ�ست ك�ھ رس�انھ بسر مي برد و آنچھ كھ بازارھاي جھان اندیشھ و تبلیغات را تحت فرمان دارد ھمان ابلیسیت ا

ظھ�ور م�ذاھب نو ھ�ا ودست دارد و اكثریت بشري را فرمان مي دھد تحت عناوین انواع فلسفھ ھا، عرفانھ�ا، روانشناس�ي ھ�ا، ھنراز خنو در ق�رآن س� -ق�رآن» كافران مي گویند چرا از رسوالن پیروي كنیم بخ�ود م�ا ھ�م وح�ي م�ي ش�ود...«قاطي! و تلفیقي و الت

لزم�ان اس�ت یات شیطاني است. پس ھر درك و صداي ماوراي طبیعي لزوم�ا الھ�ي و ھ�دایت بخ�ش نیس�ت و ام�روزه آخراوحي و آش��یاطین و وك�ھ عرص��ھ حض��ور و ظھ��ور ھم��ھ ق��واي غیب��ي و مت��افیزیكي م��ي باش��د از خداون��د و مالئ��ك و اولی��اي الھ��ي ت��ا ابل��یس

ن نج��ات و در خط��ر اس��ت ھم��انطور ك��ھ ب��یش از ھ��ر زم��اني امك��ا ارواح خبیث��ھ و دج��االن. پ��س انس��ان م��درن ب��یش از ھ��ر زم��اني رستگاري و عروج روح دارد.

ج�ن پس معل�وم ش�د ك�ھس�ر ماجراي عرفان حلقھ دھھا نفر بھ نزد بنده آمدند كھ نخست دعوي وحي و الھام الھ�ي داش�تند د -٢٣٣ینح�ال خ�ود اب�ود و ب�ا ند و زندگیشان غرق در مفاس�دزده بودند و بدنشان مملو از آثار شكنجھ و كبودي بود و تعادل رواني نداشت

ن گ��ردان اروھ��اي روادرا رس��تگار و از م��ا بھت��ران م��ي پنداش��تند و م��ابقي م��ردم را آدم نم��ي دانس��تند! و اكثرش��ان مب��تال ب��ھ ان��واع بودند.

اقع�ھ امروزه نیز چن�ین و مانطور كھ در عصر حضرت سلیمان شیاطین و اجنھ بھ زمین و زندگاني بشر، حملھ كرده بودندھ -٢٣۴زن�دگاني ع مربوط بھاي روي نموده است و سلیماني نیاز است تا بشر را از سلطھ جنون و جفایشان برھاند. و بدان كھ ھمھ وقای

ط ي فق�ط مرب�وانبیاي الھي در گذشتھ بھ نوعي در گستره جھاني اش در آخرالزمان در حال روي نم�ودن اس�ت. یعن�ي قص�ص قرآن�ي علم��اي دین�� تند وگرن��ھ براس��تي اس��اطیر االول��ین محس��وب م��ي ش��دند ھم��انطور ك��ھ در ب��اور اكث��ر مردم��ان و بلك��ھب��ھ گذش��تھ نیس��

اینگونھ اند و این یكي از علل مھجوریت قرآن در امت است.

ین حلول و تسخیر شیاطین و اجنھ در بشر امروز تحت عنوان عش�ق توجی�ھ و تق�دیس م�ي ش�ود و تح�ت ھم�ینو بدان كھ ا -٢٣۵ء كنن�دگان اكثر الق�ا توجیھ بھ عمد تلقین و القاء مي گردد كھ گاه در فرقھ ھاي درویشي تحت عنوان تلقین ذكر صورت مي گیرد و

ی�ك بھش�ا ش�ده ی�ك ھ�رد ای�ن فرق�ھ این اذكار خودشان شیطان زده و جني ھستند و لذا بناگاه جواني را كھ بھ سوداھاي عرف�اني وا ند!. ولي آنھا این جنون را كھ عموما با فسق و تباھي توأم است عشق مي نامبیمار رواني و مجنون مي یابیم

Page 34: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

34

انھ�ا از رفاني در مخیلھ بھ یاري فیلمھاي اساطیري و مذھبي و تخیلي و بھ كمك ان�واع مخ�درات و روان گردشبیھ سازي ع -٢٣۶ان ن وض�عیت ھم�ت ك�ھ البت�ھ عل�ت العل�ل ای�روي نسخھ ھاي ادبیات عرفاني امروزه تبدیل بھ یك بیماري مسري در جھان ش�ده اس�

ھویت واقعھ آخرالزمان در نفس انسان و ماھیت جھان طبیعت است.

ولیھ و اساس�ي دی�ن و عرف�ان را ش�یطان شناس�ي تش�كیل م�ي دھ�د ول�ي متأس�فانھ ن�ھ در معرف�ت دین�ي و ن�ھ ابخش عمده و -٢٣٧ادبی�ات ي در قلم�رود یكي از نواقص بنیادي دی�ن و عرف�ان اس�المادبیات عرفاني ما بندرت این مقولھ بھ چشم مي خورد و این خو

طان س�خن از ش�ی است. و این نیز جنبھ دیگري از مھجوریت قرآن در ادبیات و فلسفھ عرفاني ماست. چرا كھ در جاي ج�اي ق�رآني ثنوي مول�ومثل م و شیطان شناسي است پس چرا در ادبیات و معارف سلوكي ما بندرت در این باب سخني جدي یافت مي شود

و یا حتي فتوحات مكیھ! اال بھ زبان استعاره و تناقض!

عرفان و معارف عرفاني فقط ش�عر و ش�راب و ح�وري و عش�ق و فرش�تھ و بھش�ت و امث�الھم در اذھ�ان عام�ھ متأسفانھ از -٢٣٨ ست.مردم نقش بستھ است و آن یكي بدلیل ھمین نقص و كمبود شیطان شناسي در ادبیات عرفاني ما

بی��ات عرف��اني م��ا فق��دان م��ردم شناس��ي و انس��ان شناس��ي عرف��اني اس��ت. یعن��ي بن��درت خب��ر و اث��ري از خل��ق نق��ص دیگ��ر اد -٢٣٩رائي لس�في و م�اوشناسي در ادبیات كالسیك عرفاني ما بھ چشم مي خورد و فقط سخن از حق است آنھم در الفاظ و اصطالحاتي ف

ھ است.عرفان عملي ما سراسر ابتالي بھ اجن كھ جز بدرد اجنھ نمي خورد. بھ ھمین دلیل

.یھاي شیطان زدگي اینست كھ انسان شیطان زده اصال شیطان را باور ندارد و امري خرافي مي خواندیكي از ویژگ -٢۴٠

ب�ھ ونان دل آدمي را محاصره مي كند كھ انسان القاع�ات ش�یطان را ع�ین اندیش�ھ و احساس�ات خ�ود م�ي یاب�د شیطان گاه چ -٢۴١ دفاع از شیطان مي پردازد كھ گوئي دفاع از خویش است.

تھ ت��رین عالئ��م ش��یطان زدگ��ي ع��داوت آدم��ي ب��ا محب��ت و م��تھم ك��ردن اھ��ل محب��ت اس��ت و محب��ت را دسیس��ھ یك��ي از برجس�� -٢۴٢لیف�ھ را خ ھ آدمخواندن. زیرا ذات ابلیس از ش�قاوت و بیرحم�ي اس�ت و ع�داوت و انك�ارش ب�ا آدم ب�دلیل عش�ق خ�دا ب�ھ آدم اس�ت ك�م�ي ش�ان ب�ھ فع�ل(محبوب) خود ساختھ است. و لذا ھر كجا كھ محبتي رخ نماید ھویت شیطاني اطرافیان آشكار م�ي ش�ود و عداوت

آید و تھمتھایشان رسوایشان مي كند.

س�اني ان یچ وظیفھ اي براي خود در قبال اطرافیان قائل نیست و موجودي مصرف كننده و ص�رفا گیرن�ده اس�تانساني كھ ھ -٢۴٣ك�م ھ در ت�اریخشقي و ضد محبت است. و نسل ھ�اي جدی�د اكث�را اینگون�ھ ان�د و ل�ذا ش�اھد ظھ�ور ش�قاوتي در نس�ل جدی�د ھس�تیم ك�

سابقھ است.

ش��ر ب��ھ درج��اتش داراي موج��ودیتي مت��افیزیكي در آس�مانھا و ع��الم غی��ب اس��ت. ھم��انطور ك��ھ ھ��ر اندیش��ھ و بھ�ر ص��فتي در -٢۴۴یاطین ست. و لذا شو كبر و انكار و شقاوت بشر در عالم غیب ا تیا شیطاني است. و ابلیس مظھر منی احساسي ھم داراي فرشتھ

ت دارد در ح��ریم وج��ود ھ��ر انس��ان متكب��ر و ش��قي حض��ور دارن��د ب��ھ درج��ھ منی��ت. ھم��انطور انس��اني ك��ھ روي ب��ھ رحم��ت و محب�� ھاي شقي و متكبرند.فرشتگان رحمت و محبت بھ خدمتش درمي آیند و شیاطین ھم در خدمت انسان

رن�د ھ انسانھاي شقي و محبت ناپذیر مولود شرایط شقاوت بار خانواده و جامعھ ھستند پس چھ تقص�یري داكیكي مي گفت -٢۴۵ي آدم�ي اوس�ت. یعن� كھ مبتال بھ شیاطین شده و بھ جھنم مي روند. ولي حقیقت دیگري در انسان وج�ود دارد و آن وج�دان و اراده

نس��ان اھ��ل ااز ھ��م تش��خیص م��ي دھ��د و مخی��ر در انتخ��اب اس��ت و آنك��ھ از ش��قاوت روي گ��ردان باش��د خداون��د ش��قاوت و محب��ت را -رآنق» براستي كھ انسان بر خویشتن بیناست«محبتي را بسویش مي فرستد تا او را از شرایط شقاوت بار برھاند.

ق م�ي دھ�د نژادپرس�تي و تعلق�ات ن�ژادي اس�ت. و آنچھ كھ آدمي را در مرز اختیار بین شقاوت و محبت بسوي ش�قاوت س�و -٢۴۶لذا اشد شقاوتھا و انتقامجوئي ھ�ا در قلم�رو ان�درون نھ�ان نژادھ�ا رخ م�ي دھ�د ك�ھ ب�دترینش در رواب�ط زناش�وئي اس�ت زی�را اش�د

Page 35: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

35

ت در روابط نژادي است. و دي بشري قلب شقاوت اوست زیرا بي خود و عاریھ اي است و بي خودترین خودھا ی�ا خ�و» من«منی ترین بي خودیھاي بشر در نژاد حضور دارد و اینست معناي شقاوت.

حر عرف�ان و دیالكتی�ك معرف�ت ای�ن ھم�ان س� -ق�رآن» دخلي است كھ ظاھرش عذاب ولي باطنش رحمت اس�ت.بر اعراف م« -٢۴٧ت و و محب� نفس است كھ صورت بیروني و مقدماتي اش عذاب و زج�ر و ن�ابودي اس�ت ول�ي چ�ون ب�ھ ب�اطن آن م�ي رس�ي رحم�ت

اب جنت است. بیرونش ن�ار و درون�ش ن�ور اس�ت. ح�ال آنك�ھ ظلم�ت و جھ�ل درس�ت بعك�س اس�ت ظ�اھرش رحم�ت ول�ي ب�اطنش ع�ذ است.

شناسي ھستھ مركزي كفرشناسي و جامعھ شناسي ظلم است. شقاوت در ی�ك ف�رد ی�ا جامع�ھ اي نش�انھ س�لطھ اصال شقاوت -٢۴٨ شیطان است.

ده باشد یا آدمي كھ سنگ شده باش�د ب�ھ لح�اظ روح و ج�انش! پ�س ب�رايي است. سنگي كھ آدم شانسان شقي انساني سنگ -٢۴٩ب�ال بھ جن�بش درآوردن روح و ج�انش جھ�ت س�یال س�اختن جم�ود روان�ش دس�ت ب�ھ خش�ونت و ع�داوت و پرخ�اش م�ي زن�د و در ق

رمي یابد.لطافت و رحمت دچار تشنج و عذاب مي شود زیرا جمود جان و دلش را بیشتر مي بیند و د

سان شقي بجاي بوسیدن گاز مي گیرد و بجاي نوازش كردن مش�ت م�ي زن�د و بج�اي تش�كر، فح�ش م�ي دھ�د و اینست كھ ان -٢۵٠ا ك�ور و رذا خ�دا وي لبجاي درخواست كردن، انكار و ناز مي كند و در قبال محبت، عداوت مي كند. او چاره اي جز این ندارد. و

حداقل برسد. كر و احمق كرده تا شرارتش بھ

زیس�ت ند و در صدد بران�دازي ت�وتو ھستایمان دشمنان کھ دل داري را در تكافر تا زمانیكھ عزیزان اي عزیز مؤمن بدان -٢۵١ شان نباشي!كنند آنان را از دلت بران تا دست از عداوت با تو بردارند و اصال فراموشت كنند تا ھمھ عمر مبتالیمی

قلبي تو بھ آنھاست از آنان پاك شو تا ایمن شوي. ایمان تو را بسوي تو مي كشاند ابتاليآنچھ كھ دشمنان -٢۵٢

تي! زی�را انھ غیرخدا و اولیاء و مؤمنان شد بدان ك�ھ نژادپرس�تي یعن�ي از اھ�الي ظل�م و ش�قاوتي و فاق�د ع�دالخھر گاه دلت -٢۵٣س�ماي اؤمن ھ�م از م�جز این نیست كھ دل بھ غیر خ�دا دھ�ي و ھمواره بھ نفع كساني حكم مي كني كھ بھ آنھا دل داده اي و ظلمي

خداست. و ھر كھ بخود ظلم كرد بھ ھمھ ظلم مي كند.

ناس�ند و سماي الھي را بر انسانھا نمي پسندند و آنرا معصیت و شرك مي دانند عش�ق خ�دا ب�ھ انس�ان را نم�ي شاآنانكھ نام -٢۵۴كرد. زیرا آدم را سجده ن ا و محل اسماي او نمي خواھند. و ابلیس بھ ھمین دلیل آدماز پیروان ابلیس ھستند زیرا آدم را خلیفھ خد

رح�یم و عزی�ز ومثل ك�ریم را مظھر اسماء هللا دید یعني خلیفھ خدا. و مي دانیم كھ شاخھ اي از مسلمانان اینگونھ اند كھ نامھائينن�د. و كامگزاري م�ي ن�آن عب�دالكریم و عب�دالرحیم و امث�الھم و عظیم و علي و امثالھم را بر انسان، عین شرك مي دانند و بج�اي

این از جملھ عالئم شقاوت و ابلیسیت و نژادپرستي است.

ظلم��ي ج��ز ای��ن نیس��ت ك��ھ غی��ر خ��دا و اولی��اي الھ��ي در دل راه یابن��د مث��ل ھمس��ر و فرزن��دان و وال��دین و وش��رك و نجس��ي -٢۵۵ ان ایمان آدمي دانستھ است. و نژادپرستي جز این نیست!امثالھم. و اینست كھ قرآن كریم اینان را دشمن

و اولیایش در دل موجب قساوت و شقاوت و مرگ دل مي شود كھ این مرگ وجدان و فرقان است. حضور غیرخدا -٢۵۶

ھ�انش نا بھ دل راه دھ�ي دل را م�ي س�وزاند و ل�ذا دل از او كین�ھ م�ي كن�د اینس�ت ك�ھ عش�ق ن�ژادي ھم�واره در ھر نااھلي ر -٢۵٧ حامل عداوت است مثل عشق زناشوئي كھ از ھمان آدم و حوا با عداوت آغاز شد.

چون نااھلي را بر دل وارد سازي دل را مي سوزاند و مي میراند و آنكھ مقیم دل است نیز در دل بصورت فسیل شده ب�اقي -٢۵٨ر حق زنده شوي و بھ یاري ذكر و معرف�ت دل را از ای�ن مي ماند و ھمواره كینھ اش با تو و در دلت باقي مي ماند اال اینكھ بھ نو

نسازي. ءموجودات مومیائي پاك كني و دیگر دل را قبرستان اشقیا

Page 36: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

36

ح�ي در كس�ي م�ي بین�ي ب�دان ك�ھ دچ�ار ی�ك نژادپرس�تي م�زمن عجی�ب و غری�ب جس�مي و عص�بي و رو ھرگاه انواع ام�راض -٢۵٩ است و دلش قبرستان اشقیاست.

د را ع�اق ادپرستي است. و اكثر ای�ن م�ادران ب�االخره فرزن�د خ�ودان و فرزندپرستي مادران زمینھ اولیھ نژمادرپرستي فرزن -٢۶٠ مي كنند و اكثر این فرزندان از مادر خود كینھ دارند.

ئ�م ت ت�اریخي م�ادران از ع�روس و دام�اد خ�ویش و تفرق�ھ انگی�زي در زن�دگي زناش�وئي فرزن�دان از جمل�ھ عالكینھ و ع�داو -٢۶١ دارند.انشان را ندپرستي مادران است كھ خود را مالك و خداي فرزندان مي دانند و چشم دیدن محبت فرزندان خود بھ ھمسرنژا

ت ھ والیت شوھرش را نمي پذیرد و مي خواھد خودش بر او والی�ت داش�تھ باش�د نژادپرس�ت یعن�ي فرزندپرس�كزن بمیزاني -٢۶٢ب�دیل ھ ام�روزه تد. این ھمان مذھب اصالت عورت پرستي زنانھ ی�ا فمینی�زم اس�ت ك�مي شود و فرزندانش را بندگان خود مي خواھ

بھ ایدئولوژي آشكار در جھان شده است.

ي رستي مرد ھمان خودپرستي مرد است زیرا زن باطن مرد اس�ت. و ای�ن خودپرس�تي پ�ائین تن�ھ اي اس�ت یعن�پبدان كھ زن -٢۶٣ مرد در واقع عورت خود را مي پرستد و فقط كافیست كھ زن تمكین نكند آنگاه مرد از او انتقام مي ستاند.

رزه ھ�را بھ دل راه داده است و لذا موج�ودي بغای�ت ش�ھوتباره و قتي مردي، زن را بھ دلش راه مي دھد در واقع عورتو -٢۶۴ و ھیز مي شود زیرا عورت را ھستھ مركزي وجود نموده است. و این اساس نژادپرستي است و ظلم!

یال پرستي عین شیطان پرستي است زیرا شجره پرستي است و این اساس دوزخ پرستي و شقاوت است.عپس بدان كھ -٢۶۵

رت سازي.ظلمي بزرگتر از این بخویشتن ممكن است كھ دل را كھ خانھ خداست ویترین عوآیا -٢۶۶

ن�اي ب�ا ادپرستي با ھرزگي و شھوتبارگي و خیانت و انحرافات و عذابھاي جنسي توأمان است و ب�دتر از آن زاینست كھ نژ -٢۶٧ محارم است كھ در خانواده ھاي نژادپرست غوغا مي كند.

س�تي و ینك�ھ خ�دا در انس�ان اس�ت فق�ط ب�ھ تق�دیس نژادپرعابیر و تمثیل ھاي عرفاني و ب�ا ش�عار خودشناس�ي و ابسیاري با ت -٢۶٨نواده ز خ�ود و خ�اج�خودپرستي مي پردازند و لذا در بسیاري از افراد یا فرقھ ھاي درویشي شاھد اشد نژادپرس�تي م�ي باش�یم ك�ھ

وغ�ا م�ي اي پنھ�ان غانواع امراض حیرت آور و عذابھاي غریب و كین�ھ ھ� خود كسي را آدم نمي دانند كھ در این نوع خانواده ھا كند.

ي از ار ھیچ قالب و توجیھي چون ادبیات و معارف عرفاني امك�ان تب�دیل ب�ھ ش�یطان پرس�تي را ن�دارد. ش�اخھ نژادپرستي د -٢۶٩ژاد خ�ارج از ن� مل اس�ت ك�ھ ھرگ�ز دراین شیطان پرستي آشكار در برخي از فرقھ ھاي بھ اصطالح عرفاني غرب كشورمان قابل تأ

خود ازدواج نمي كنند و آنرا خیانتي نابخشودني مي دانند.

ش از ی�ك دل خداوند ھرگز بھ آدمي ب�ی«اني آنرا كھ در دل داري دوست بداري اال اینكھ خدا یا ولي خدا باشد. ھرگز نمي تو -٢٧٠ -قرآن» نداده است.

ھ دنی�ا ب�آنانك�ھ دل « -قرآن »قي ندارند دل بھ دنیا مي سپارند و اینان اھل ھدایت نیستندردگار خود شوآنانكھ بھ دیدار پرو« -٢٧١ت�ھ و ق ب�ھ خ�دا و اولی�اي الھ�ي، دل در گ�رو دنی�ا و اھل�ش ق�رار گرفپس جز در عش -قرآن »ند آتش دوزخ را بر پا مي كننددھمي

ش�نده دل م�ي ا ھم�ان ش�ھوت جنس�ي و ن�ژاد اس�ت ك�ھ كو مي میرد و مي دانیم كھ محبوبترین وجھ دنی� مي سوزد و شقي مي گرددب�ھ عش�ق و و ب�دان ك�ھ ای�ن پرس�تش ن�ھ تنھ�ا ربط�ي .باشد. پ�س مھ�د ش�قاوت دل ھم�ان نژادپرس�تي یعن�ي پ�ائین تن�ھ پرس�تي اس�ت

گ س�ن یرانن�ده وادي معرفان ندارد كھ درست در نقطھ مقابل آن قرار دارد زیرا عشق عرفاني مستلزم دلي زنده اس�ت و عش�ق ن�ژ . بدان!كننده دل است

Page 37: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

37

در عرفاني اس�ت ك�ھ عش�ق ب�ھ دی�دار ب�ا خداون�د اس�ت ه نجات دل از شقاوت و مرگ و عذاب النار ھمان عشقایعني تنھا ر -٢٧٢ وجود امام زنده اي كھ تحت والیتش زندگي مي كني و الغیر!

ست والیت امامي زنده است در درجات!عني تنھا راه رھائي دل از نژادپرستي كھ اساس كفر و شقاوت و پلیدي ای -٢٧٣

آش�كار پ�اك رد و رابطھ زناش�وئي را از زن�اي پنھ�ان ودل مؤمن را از ابتالي بھ نژاد و پائین تنھ مصون مي دا ،وجود امام -٢٧۴مس�ر فق�ط ھاینص�ورت در غی�ر و تنھ اي برقرار كن�دمي تواند با ھمسر رابطھ اي باال مي سازد. زیرا فقط دلي كھ داراي امام است

وند مي شدخیل ظرف تخلیھ شھوات است و ھمھ كساني كھ بواسطھ بي عفتي نگاه بر دل وارد شده اند در رابطھ جنسي با ھمسر -قرآن» .گذریداه ظاھري و باطني درنگاز «و اینست زناي نھان.

هللا م�ي رس�اند و كم�ال ای�ن رابط�ھ را ب�ھ لق�اء اون�د) م�يعني فقط وجود ام�ام در دل اس�ت ك�ھ رابط�ھ ن�ژادي را ب�ھ ن�زاد (خدی -٢٧۵س�د ي ابل�یس بررساند طبق آیھ ح�رث ك�ھ در رابط�ھ جنس�ي زناش�وئي وع�ده لق�اءهللا م�ي دھ�د. ول�ي ھم�ین رابط�ھ م�ي توان�د ب�ھ لق�ا

ھمانطور كھ در آدم و حوا رسید. در دل یا نزاد است یا نژاد!

ر از عل�ي اطاعت ندارند فقط بھ جستجوي خود امام زمان و ول�ي مطلق�ھ ھس�تند و كمت� یلي بھ توبھ و تقوا ومآنانكھ اصوال -٢٧۶واع جرمھ�ا م را ب�ھ ان�ابن ابي طالب را بھ امامت قبول ندارند حال آنكھ لحظھ اي تاب تحم�ل مان�دن در محضرش�ان را ندارن�د و ام�ا

ھ ش�یخ ب�تا عاقبت ي گوید یكصد پیر را خدمت كردممي خیزند. خواجھ عبدهللا انصاري مساختھ و بھ عداوت خوني با وي بر متھمنس�ت راه نش�ان. و ایخرقاني رسیدم. در قرآن كریم نیز نخستین والیت ھمان والیت مؤمنان بر ھمدیگر است در سلسلھ مراتب ایما

.یستو مابقي خیال و فریبي بیش ن و روش عملي سیر و سلوك عرفاني و امر ھدایت الي هللا و رشد معنوي انسان!

از خ�ود لھ مراتب ایمان و معرفت و تقوا ھمان سلسلھ مراتب ارادت و اطاعت از مؤمنان است. و آنانك�ھ فق�طبدان كھ سلس -٢٧٧ي نف�س انن�د ك�ھ ھ�واث�ر مردم�ان خداون�د را ب�ھ خی�الي م�ي خوکبدانید ك�ھ ا«خدا اطاعت مي كنند تابع ھواي نفس و مرید شیطانند!

-قرآن» .استآنھاست و این شرك و ظلم عظیم

ح�ت المخلصین كھ ھمان عارفان واصل و صوفیان مجذوب ذات حق و معصومین ھستند مابقي مؤمنان حقیقي ت جز عبادهللا -٢٧٨ والیت اجرائي این مخلصین قرار دارند و جز این ھدایت و ایمان و تقوائي نیست. بدان!

انش��جوي دانش��گاه دش��اگرد دبیرس��تاني نیازمن��د دبی��ر اس��ت و ھم��انطور ك��ھ ش��اگرد دبس��تاني نیازمن��د معل��م دبس��تان اس��ت و -٢٧٩ا م روح او رنیازمند استاد است یك مؤمن مبتدي قادر بھ ھمراھ�ي و س�لوك عرف�اني ب�ا ع�ارفي واص�ل نیس�ت و ت�وان ج�ذب و ھض�

یف و ض�ع یروح�اي ندارد و دچار مالیخولیا مي شود. ھمانطور كھ شیخ شریعت و پیر طریقت و امام حقیق�ت داری�م. آدم�ي ك�ھ دارگ�ردد ب�ي غافل است چھ بسا در قبال عارفي واصل بكلي از دست مي رود و دیوانھ مي شود یعني روح�ش ج�ذب روح ع�ارف م�ي

!ود گام بردارخاي در درك این واقعھ داشتھ باشد. پس اي عزیز، حریص مباش و در شأن و اراده آنكھ كمترین علم و احاطھ

وئي بر كل كالبد بشري نازل ش�ده اس�ت چ�را ك�ھ بش�ریت نف�س واح�ده اس�ت و ھ�ر گل مي شود آنگاه كھ روحي بر كسي ناز -٢٨٠بق�ول اي ب�دن. ك�ھفردي بھ مثابھ سلولي از یك بدن است و ھمھ سلولھاي یك بدن با یك�دیگر در ارتباطن�د ھم�انطور ك�ھ ھم�ھ اعض�

عض�اء ھ�م چ�و عض�وي روح�اني ش�ود س�ائر ا دگر عضوھا را نماند قرار. ھمچنین اس�تروف: چو عضوي بدرد آورد روزگار مع تحت الشعاع این روح قرار مي گیرند.

ح��اظ وج��ودي لچن��د ك��ھ ممك��ن اس��ت من��زوي باش��ند ول��ي ب��ھ بن��ابراین مؤمن��ان ص��احب روح و عارف��ان و اولی��اي الھ��ي ھ��ر -٢٨١ اجتماعي ترین و جھاني ترین انسانھایند خواه ناخواه و آگاه و ناآگاه!

این نزول روح كھ كمالش لقاءهللا است كل جامعھ بھ خود مي آید ك�ھ طب�ق معم�ول اقلیت�ي روي ب�ھ ح�ق م�ي و تحت الشعاع -٢٨٢كنند و مابقي روي بھ شیطنت مي كنند و جامعھ قطب�ي م�ي ش�ود. بھرح�ال جامع�ھ از حیوانی�ت خ�ود خ�ارج م�ي ش�ود و ب�ھ عرص�ھ

Page 38: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

38

» .ھر ك�س ك�ھ بخواھ�د ب�ھ راه ھ�دایت ی�ا ض�اللت م�ي رودل بگو كھ اجر من اینست كھ زین پس واي رس«انتخاب وارد مي گردد. -قرآن

گ�ار یامت بسر مي بریم كھ یك روز است در ن�زد خ�دا و پنج�اه ھ�زار س�ال اس�ت ب�راي بش�ر. یعن�ي جم�ال پروردقبدان كھ در -٢٨٣ اش خ�اك م�يك� عیان است و قلوب آنرا درك مي كند و كافران با صورت خ�ود را در آت�ش س�رنگون م�ي كنن�د و م�ي گوین�د ك�ھ اي

ب�ھ ھض�ت خودكش�ينبودیم و اصال بھ دنیا نیامده بودیم. و این احوال بخش عمده اي از بشریت در سراس�ر جھ�ان اس�ت و معن�اي » نن�ددارن�د كافرانو آنانك�ھ میل�ي ب�ھ دی�دار خ�دا «اشكال گوناگون مي باشد كھ میل ب�ھ تخ�دیر و مدھوش�ي یك�ي از ای�ن روشھاس�ت.

رج�ات. ست. یعني مالك ایمان امروزه جز شوق دیدار خدا نیس�ت در داالزمان است و قرآن كتاب قیامت این آیھ مختص آخر -قرآندرت ق�ھ زی�را آدم�ي ب� -ق�رآن »بھ دیدار خ�دا بش�ارت دھن�درا و بھر كس از مؤمنان كھ بخواھیم روح را نازل مي كنیم تا مردمان «

ش�مول ي را دارد مبھ دیدار بش�ارت دھ�د ت�ا ھ�ر ك�ھ ش�وق دی�دار خ�داروح خدا مي تواند خداي را دیدار كند و سپس مردمان را ھم مؤمنان طالب و مشتاق دیدار است. نزول روح خدا شود و خود انسان صاحب این روح لقائي، دمنده آن در

احك�ام وآداب و اط�وار بي انگیزه معرفتي و ایمان قلبي الزم بسراغ احكام شرع و آداب دیني رفتن موجب مي شود كھ این -٢٨۴ی�ن ب�راي اوسیلھ ابلیسیت نفس شده و مثال حجاب موجب بي عص�متي و نم�از موج�ب ریاك�اري و ح�ج موج�ب رب�اخواري ش�ود. و

ھزارمین بار حق این كالم خدا را اثبات مي كند كھ الاكراه في الدین!

ب با«ب جنگ با دین خداست و جنماز بي انگیزه و سھوي ھم مو -٢٨۵ ز روي احق نداریم احكام الھ�ي را است. یعني» لدینیكذ ي!بي تفاوتي و سھویت و عادت بكار گیریم تا چھ رسد با اكراه و ریا و فریبكاري و مردم پرستي و نژادپرست

نمي آید و بلكھ موجب ضاللت و فساد است و دوزخ!دا جز بھ شوق و بلكھ عشق درست دریعني دین خ -٢٨۶

ار و شرابخواري بواسطھ ش�رك یعن�ي ب�ھ اس�م دی�ن و خ�دا نباش�د ھ�رد كھ اگر زنا و قممي فرمایص اینست كھ رسول عشق -٢٨٧وار ك�ھ زن و رب�اخ گاه كھ توبھ شود جنت واجب مي آید. پس واي بر نمازگزاران و روزه گیران و حاجیان دزد و زناك�ار و تھم�ت

جھنم بر آنان واجب مي شود.

ھد ی�ا ن�ژاد ع�ین جن�گ ب�ا خداس�ت زی�را دی�ن خ�دا را ب�دنام م�ي كن�د وقت�ي ش�ا حكام اكراھي و ب�راي رض�اي م�ردماعبادات و -٢٨٨ رباخواران و زناكاران نمازخوان باشیم.

س دین بي عشق، ھمان مذھب ضد مذھب است و جنگ با خدا!پ -٢٨٩

خدا ھیچ اك�راه اینكھ در دیناكراه في الدین بھ دو معناست یكي اینكھ در دین خدا نباید ھیچ اكراه و اجباري باشد و دیگر ال -٢٩٠ وآن اك�راه و اجباري نیست بلكھ سراسر اختیار است و كمال اختیار ھ�م عش�ق اس�ت ك�ھ دی�ن خ�الص م�ي باش�د! پ�س دین�ي ك�ھ در

ش�تن و من�د ب�ر خویاصال دین خدا نیست بلكھ شرك است و ظلم عظیم! و ھمھ ك�اربران دی�ن اكراھ�ي و ك�ارگزاران آن ظال ستاجبار ت كاران بر دین و محاربان با خدایند!خلق: و معصی

ب�ادي ین�ي و ش�رعي و عدو اما این مسئلھ كھ آیا آدمي تا بھ عشق با خدا و ام�ام و ارزش�ھاي دین�ي نرس�یده نبایس�تي عم�ل -٢٩١ھ چ� ر دین اس�ت.دداشتھ باشد؟ بي تردید چنین نیست زیرا عشق ھم یك شبھ حاصل نمي آید و اجر تالش و جھاد عقالني و عملي

ل تق�وا و ی�ن ھم�ان اص�بسا نفس آدمي از احكام الھي اكراه دارد ولي عقل آنرا تص�دیق م�ي كن�د و ل�ذا نف�س را ب�ھ آن وامی�دارد و اق�وا و تمب�ادا ك�ھ جھاد اكبر است كھ عشق غایتش مي باشد كھ اساس اخالص مي باشد و پایھ وجودي عبادهللا المخلصین! بدان و

ت را عرفان!اینصورت مجبوري كھ فحشاء و فساد را صدق بنامي و بولھوسي را عشق و شیطنجھاد را ریا بخواني! زیرا در

م�ي ی�ابیم عش�ق، كم�ال عق�ل خ�الص ھ�م عش�ق اس�ت. و ب�دین طری�ق درعني اساس تقوا و جھاد ھمان عقل است و اساس ای -٢٩٢ !بدان !است و اخالص ھم غایت تقوا! یعني اخالص اجر تقواست و عشق ھم اجر عقالنیت

Page 39: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

39

داع وان بھ امر حق بیوفایند تا عاشقان، مخلوق را بجاي خ�الق نپرس�تند. پ�س ع�ارف عاش�ق ھم�واره در ح�ال ھمھ زیباروی -٢٩٣م�ي س�ازد. است از ھمھ محبوبھا و عزیزان و یارانش. و این ف�راق اس�ت ك�ھ دل�ش را در عط�ش روي پروردگ�ارش مھی�اي دی�دار

ش�ود و ف�راق دی�دار نم�ي مي آید. تا دل از دنیا و اھلش بكلي پاك و بیزار نشود الیق استحقاق دیدار خدا، در فراق با عصمت پدید رائي را ممكن مي سازد.بیاران است كھ چنین پاكي و م

س�تند كثریت قریب بھ اتفاق زیبارویان سنگدل ھستند چون غرق در گل ش�كل خویش�ند و س�یماي خ�ود را م�ي پرااز آنجا كھ -٢٩۴ینند و بلي جفا مي ي واقعي مي باشند فقط بھ خودپرستاني شدیدتر از خودشان تسلیم شده و وفا مي كنند وو مظھر اشد خودپرست

راق ی�ا بند و در ف�شان مي شكند و بوي حیات مي یابد و تازه عاشق بر عاشق خود مي شوند ولي او را نمي یایبدینگونھ دل سنگ بھ عصمت و رستگاري مي رسند و یا تباه مي گردند.

ق محبوب است كھ سرنوشتش را مي نویسد. ھمھ سرنوشت ھا محصول وادي فراق است و بس! بدان!آدمي در فرا -٢٩۵

راي ب�نھ اش مھجور و مظلوم و متھم و ملعون است ت�ا آنگ�اه ك�ھ بیگان�ھ اي از س�رزمین كف�ر ای�ن حقیق�ت را حقیقت در خا -٢٩۶مقبول نم�ي د و چو آیدمعناست كھ حقیقت از منظر خویشیت و نژاد نمي آی اھالي خانھ بھ ارمغان مي آورد و مي پذیرند. این بدان

خیزد. ميره قرین عشق است و از ذات عشق برآید پس از درب بیگانھ و غیر مي آید كھ درب عشق است. پس حقیقت ھموا

مین اني از علي و در مس�لانري كوربن، مردي با فانوس، كھ در دراویش اثري از عشق و عرفان نیافت و در شیعیان نشھ -٢٩٧خوانده تاریخ كھن اثري از نور محمدي پیدا نكرد و در اھل فلسفھ اسالمي چیزي از اشراق سھروردي، دانست كھ آنچھ را كھ در

د و نان ب�ي محم�جز در دل خود نتوان یافت و یافت و از جانب عشاق بي عشق و عرفاي بي عرفان و شیعیان بي ارادت و مس�لماقلم�رو ھم�واره در كمت متھم بھ التقاط و بدعت گردید چ�را ك�ھ حقیق�ت كھ�ن را ب�ھ بی�ان ن�و آورد. و عجب�ا ك�ھ حقیق�تفالسفھ بي ح

ھ�م آخرالزم�ان متھم بھ بدعت و ارتداد است و گوئي ك�ھ خص�ومت دھ�ر و فل�ك زدگ�ان ب�ا حقیق�ت حت�ي در ،اكنونیت و ظھور از دلی�ات حقیق�ت مظھ�ر در قلوب دھریون آنان را بھ انھدام حی�ات م�ي كش�د و ح پابرجاست و بلكھ جنایت بارتر است چرا كھ مرگ دھر

تان را ب�ھ است و حیات ضد دھر اس�ت و حقیقت�ي ھ�م ج�ز ظھ�ور جم�ال ح�ق نیس�ت ك�ھ زم�ان را ب�ھ آخ�ر رس�انیده و ل�ذا زم�ان پرس� ند.م مي ستاننابودي انداختھ است و این حس نابودي را تقصیر عارفان و اولیاي حق مي دانند و از آنان انتقا

ھ ش�عار ك�آمیز الھ�ي س�ت ت�ا رس�تگار ش�وید! ای�ن ك�الم س�حرگوئید كھ ج�ز خ�دا قاب�ل پرس�تش نیب -ال الھ اال هللا تفلحوا اقولو -٢٩٨گون�ھ چرس�اند ك�ھ نخستین اس�الم و محم�د اس�ت براس�تي ج�اي بس�ي تأم�ل دارد ك�ھ س�حر و كرام�ت س�خن و تص�دیق لس�ان را م�ي

الم�ي! یعن�يكسخني ھر چند فقط بر زبان موجب انقالبي در دل و جان مي شود زیرا رس�تگاري ام�ري قلب�ي و روح�ي اس�ت و ن�ھ الم از ج�نس سول را كھ مھد رحمت و محبت خداست پیروي كنید حت�ي تك�رار كالم�ش موج�ب نج�ات اس�ت و ای�ن ك�راگر تلقین ذكر

ي مخاط�ب ج�ار د و ھستي را متحول مي سازد. این كالم انسان روحاني است كھ چون بر زب�انروح است و تا اعماق ذات مي رسن ن عاش�ق! ای�شود او را شفاعت مي كند و جانش را شفا مي بخش�د و از انقی�اد و ثق�ل م�ي رھان�د. ای�ن س�خن عش�ق اس�ت از زب�ا

د! بشرط اح ل ھو هللاقخدا بھ بنده است مثل ذكر شروع مي شود نیز مي باشد زیرا تلقین» قل«قاعده شامل حال ھمھ آیاتي كھ با س�ت ك�ھ ر و ب�ي محتواهللا اح�د از جان�ب بن�ده ی�ك س�خن ط�وطي وا هللا اح�د. گف�تن ق�ل ھ�و هللا اح�د ن�ھ ق�ل ھ�و آنك�ھ بن�ده بگوی�د: ھ�و

متأسفانھ اینگونھ شده است مثل قل اعوذ برب الناس.

كھ ھیچ بھ فكر درمانش نبود با این توجیھ كھ مؤمن بایس�تي متوك�ل باش�د و یكي از خوانندگان آثار ما كودك بیماري داشت -٢٩٩جز از خدا طلب شفا نكند و نیز ب�ھ اس�تناد آث�ار م�ا ك�ھ دان�ش پزش�كي م�درن ش�عبھ اي از دوزخ اس�ت. گ�وئي ك�ھ ای�ن ك�ودك ھ�م از

مورد كھ فقط در خدمت تنبل�ي و بولھوس�ي یك از معارف پاي بند نبود اال ھمین مؤمنین و عرفا شده بود!! در حالیكھ خود بھ ھیچاو بود درست مثل تفسیر توكل در جھ�ت توجی�ھ ت�ن پ�روري و تفس�یر تقی�ھ در توجی�ھ بزدل�ي و ب�ي مس�ئولیتي اجتم�اعي. ای�ن ن�وع سوء استفاده از معارف الھي بھ مثابھ بازي با دھان شیر اس�ت و ع�واقبي فجی�ع دارد و عاقب�ت ف�رد فرص�ت طل�ب را ب�ھ انك�ار ك�ل

ین مي رساند كھ البتھ عین حق است زیرا او از دین براي بي تقوائي بھره مي برد و از معرف�ت در خ�دمت بولھوس�ي. ھم�انطور داست ت�ا شان كھ بسیاري نھي از منكر را مترادف بي رحمي و مخالف عشق مي پندارند حال آنكھ عین عافیت طلبي و خودپرستي

Page 40: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

40

دی�ن و عرف�ان را از بچ�ھ ش�یرخواره اش ش�روع ك�رده ب�ود و ن�ھ از ،دلخ�ور ش�ود. ای�ن آدم م�ورد بح�ث ھ�م آنھ�امبادا كھ كس�ي از خودش! حال آنكھ اگر خودش مثال دل درد مي گرفت ساعتي ھم صبر نمي كرد و دس�ت ب�ھ دام�ان دكت�ر و دارو م�ي ش�د! متأس�فانھ

رده ای�د اعم�ال خ�ود اي كساني كھ ایمان آو«را عارف كنند. بسیاري بھ محض مطالعھ یك اثر عرفاني مي خواھند زن و بچھ شان (ش�عار بدانی�د ك�ھ ش�اعران« -ق�رآن »... چرا مي گوئید آنچھ را كھ نمي كنید آی�ا غض�ب خ�دا را جس�تجو م�ي كنی�د...را اصالح كنید

ای�د از خودت�ان ظل�م زدائ�ي اي كس�اني ك�ھ ایم�ان آورده« -قرآن »دھندگان) گمراھند و ھر كھ آنھا را پیروي كند گمراه مي شود... -قرآن ».كنید

ندارن�د در حالیك�ھ ع�ین ب�ي را مانطور كھ بسیاري تحت عن�وان عش�ق، ش�ھامت كمت�رین انتق�ادي ب�ھ ھمس�ر و فرزن�د خ�ودھ -٣٠٠ عشقي و خودپرستي است تا مبادا از آنھا ناراحت شوند و احتماال شب را در خماري بسر برند.

ی�ھ و الم را در اندیش�ھ و احس�اس خ�ود تلطی�ف و توجظ�اینس�ت ك�ھ آدم�ي ای�ن م خانوادگي و نژادي یكي از ویژگیھاي مظالم -٣٠١ تقدیس و تعشیق مي كند و این ھمان كارگاه رسوخ ابلیس در نفس است زیرا این ھمان ھنر ابلیس مي باشد.

طن ام�ور آورده است كھ بین ظاھر و با ود قرآن بزرگترین بینھ است كھ امر خدا را بین زمین و آسمان وجود آدمي فرودخ -٣٠٢محم�د را وا ب�ھ محم�د حكم مي كند و ظواھر را بھ بطون مي كشاند و ذھن را بھ دل و دنیا را بھ آخرت و خلق را بھ خدا و خ�دا ر

بھ امت!

ینس�ت ك�ھ ان ھس�تي عرص�ھ بین�ات الھ�ي و ل�ذا ب�رزخ نامی�ده ش�ده اس�ت ك�ھ وض�ع ب�ین وج�ود و ع�دم اس�ت و ااصال ك�ل جھ� -٣٠٣ -ق�رآن» یس�تنب�یش ك�ھ حی�ات دنی�ا ب�ازي و بازیچ�ھ اي بدانی�د« نگرش صرفا مادي بھ جھان منجر بھ بازي و بازیچگي مي شود

نك�ھ نق�ش آالھ بازي. خھمانطور كھ ھر بازي پدیده اي بینابیني است در فاصلھ بین راست و دروغ و بود و نبود مثل شاه بازي یا ھمینگونھ اند. ھم شاه است و نھ نیست. خود شاھان واقعي نھ شاه را بازي مي كند

ق و ون بھ اشد خود برسد منجر بھ عشق مي شود كھ امري تماما بین�ابیني و در رابط�ھ ب�ین عاش�ق و معش�وچھر بینھ اي -٣٠۴ طالب و مطلوب است.

گر ك��ھ ام�ري در میان��ھ و واس�ط و بی��انلبن�ھ درك واقعی�ت جھ��ان اس�ت یعن��ي ھ�یچ واقعیت��ي بخ�ودي خ�ود وج��ود ن�دارد درك بی -٣٠۵ است.

بینھ یعني بیانگر و نھ حقیقت وجودي! اصال -٣٠۶

ا بین�ھ از ش�ود و ل�ذ او را متجلي مي كند آنگاه كھ آدمي در ب�ین رابط�ھ از خ�ود فن�ا م�ي جمال ،بینھ امر خداست كھ گاه خود -٣٠٧ھ الم ی�ك بین�چی�زي در ع� محل ظھور حق اس�ت. ھم�انطور ك�ھ ھ�ر میان رفتھ و خود محل ظھور حق مي گردد. و اصال ھر بینھ اي

از بین�ھ سان خودپرس�تیھ است و لذا ھیچ چیزي در عالم قابل اتكاء و اعتماد نیست و حق در بین رخ مي نماید و لذا انآاست یك ی�ا ان�در بھ درویش�ي والنا: بحق در بین رخ مي نماید كھ آن اجر فناي از خود است در بین! بقول م ابیگانھ و دشمن حق است زیر

مكن شوخي مگو اندر میانم! میانھ

ین آن خ�ود انس�ان اس�ت. رس ھر چیزي حتي بخودي خود بھ لحاظ موجودیت فیزیكي اش ھ�م ی�ك بین�ھ الھ�ي اس�ت ك�ھ برت�پ -٣٠٨م ھس�ت ھ�م�ل و ص�فتي ام�ر و عاست و لذا در ھ�ر یانسان یك وجود بینابیني است بین هللا و ابلیس. و شدیدترین بینھ بود و نبود

و ھم نیست پس خود برتر است.

چھ كھ بخ�ودش و درب�اره خ�ودش م�ي گوی�د و ادم مشغول بیان خویشتن است و ھرمانش نیست و داینست كھ انسان جز بی -٣٠٩یش�تن انس�ان بخواص ! و ق�رآن ك�الم خ�اص الخ�اال الھ اال هللا تفلح�وا خواھد مي شود و ھست. از اینجاست معناي حقیقت قولو مي

!ود است بھ عدم كھ: بشوجاست كالم ذات است بھ صفات! كالم مطلق است بھ نسبي! كالم و

Page 41: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

41

را! بی��ان دیگ��رش اینس��ت ك��ھ خ��ود ار ز ای��ن منظ��ر معن��اي دع��ا ھ��م معل��وم م��ي ش��ود ك��ھ: بخواھی��د م��را ت��ا اجاب��ت ك��نم ش��ماا -٣١٠ ھرگونھ كھ بخواھید مي شوید!

ود: رید و فرمھان را آفیان کردن، آفرینش خویشتن است ھمانطور کھ خداوند ھم بھ ھمینگونھ انسان و جپس دریاب کھ ب -٣١١ بشو و شد!

انسان نھ فقط خودش کھ جھانش را می آفریند با بیانش! -٣١٢

یان بیر است کھ غیرا در رابطھ با ولی راز تحقق و قدرت خالقھ بیان آدمی درباره خودش در بیانش بھ غیر نھفتھ است ز -٣١٣

ھ ودت خواستخبرای در بین می آید و بینھ ای می شود یعنی خالق! و این سر عشق است. آنچھ را کھ برای دیگری بخواھی ای! بدان!

و کبریائی ھنر و علم و عظمت خدایا اگر من نبودم تو چگونھ خدائیت و خالقیت و رحمت و کرم و محبت و«عدم گفت: -٣١۴

ھ وجود زل. مرا بادم از کردی و بھ اثبات می رساندی؟ پس تو بمن محتاجی و من از تو بی نیازم و بی نیاز بو ات را محقق مین متکبر مھ مؤمنااین حرف دل ھمھ کافران است بھ خدا. و ھ» خوانی... آوردی و نیازمند خود کردی و مرا بھ پرستش می

شدگی کافران در جھنم است. خطاب بھ امام است. و این اساس واژگونساالری و سرنگون

فران شاھدیم کا شانھ اش اینست کھنبنده نگذاشتھ است و آفریدن و رزق دادنش ھرگز منتی بر حال آنکھ خداوند از برای -٣١۵ ومر ھدایت اقط در آشکارا خدای را انکار می کنند و غرق در عیش ھستند و خداوند مانع عیششان نیست. منت خدا فقط و ف

سیر الی هللا و سلوک عرفانی است کھ آنھم بمعنای عشق ورزی است.

الخره نکرد و با قوا و اطاعت پیشھتقدیمی کھ غرق در عذابھا و فالکتھا بود و ھرگز بھ یاد دارم روزی یکی از دوستان -٣١۶لطف می چھ کسی تو ھر چھ از معنویت و دین و عرفان داری ھمھ از من است. اگر من نبودم تو بھ«ساقط شد بمن نوشت:

ست!ار وجود بید! این منت عدم این ابلیس است کھ از زبان بشر سخن می گو» کردی و چھ کسی را شفا می دادی و...

کن ز شیطان مماگرفتھ اند رھائی نتا زمانیکھ خواھران و برادران ایمانی (نزادی) جای خواھران و برادران نژادی را -٣١٧نجام اسالتش را صال رنیست این ھمان حق واقعھ غدیر است کھ غایت و قلب اسالم است کھ اگر رسول خدا ابالغش نکرده بود ا

نداده بود. (قرآن)

الھی شان از رشدعرفانی است کھ ن تبدیل نژاد بھ دوست ایمانی و تبدیل بیگانھ بھ خواھر و برادر از بزرگترین وقایع -٣١٨ادر مود پدر و خست کھ وجود انسان است. کھ سنگ زیربنای این واقعھ غدیر است و محور این تبدیل و تحول عظیم وجود امام ا

روحانی است.

یش م انسانی پر اساس وحدت عالبی کھ این بدان کھ جامعھ امام زمانی و یا مدینھ فاضلھ و آرمانی عدالت و عشق جھان -٣١٩ بینی شده است جز بر حقیقت غدیر ممکن نمی آید و اینست اسالم ناب محمدی و حکومت عدل علی.

می شود. ت و محبتی ممکن نسایھ خود ندانی عدالتا ھمسایھ ات را خواھر و برادر خود و خواھر و برادرت را ھم -٣٢٠

محبتی وکند عدالت غیرنژاد تقسیم ن تا خواھران و برادران ایمانی از ھم ارث نبرند و آدمی ثروتش را قبل از مرگش بین -٣٢١

نی!عرفا -رخ نمی دھد. اینست سوسیالیزم ایمانی

Page 42: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

42

ھ فرزندانھم ئر آدمھا چیست؟کدیگر نسبت بھ روابطشان با سافرق بین ماھیت اعضای یک خانواده در روابطشان با ی -٣٢٢ت. مظالم اس ویض ھا آدم و حوایند و تفاوت فقط در فاصلھ زمانی است و این ھمان دھریت و عصرزدگی است کھ منشأ ھمھ تبعر فاصلھ انند کھ دز دیگراین زمان پرستی عین مکان پرستی است یعنی آنانکھ بھ لحاظ مکانی و زمانی بھ تو نزدیکترند برتر ا

اساس کفر گی! اینقرار دارند و این زمینھ ھمھ ستمھاست و عین معنای نژادپرستی است و فلک زدزمانی و مکانی دورتری یان برمی مراق کھ جبر مکان و زمان را از فو اینست حق -قرآن» را ھالک کرده است. مااین دھر است کھ «است و گمراھی!

ل بھ مقامدود تا عصمت و تفرید و تجرید رعایت ش دارد و این واقعھ جز در دل ممکن نمی شود. بشرط اینکھ در فراق حقمھ یکی! ی شود و ھجاودانگی است کھ ھمھ در تو و تو در ھمھ حاضری. یکی ھمھ مو یا الساعھ برسد کھ مقام حضور » حال«

بتھوون محقق می گردد کھ: جملھ بھر یک تن باید یک تن بھر جملگی! ٩و بدینگونھ پیام سمفونی

ؤمن از اینمن و مکان است. و ر اینست کھ: من مال خودم و ھمھ مال من و برای من. این عذاب جبر زماحرف آدم کاف -٣٢٣ جبر رھیده است بھ درجھ ایمانش!

. و در اینبا ھمھ محتویاتش یک آن حی و حاضر و موجود و مطلق و یگانھ است ،از ازل تا ابد ،چون در حال باشی -٣٢۴

حید!: سوره تونیازی مقام نھ بعد مکان است و نھ بعد زمان. نھ خویش است و نھ بیگانھ زیرا حال قلمرو یگانگی است و بی

واست برتر گی ھر کھ مسن ترین فرھنبنگر کھ کل ارزشھای حاکم بر نژادپرستی بواسطھ بعد زمان است. و لذا در چن -٣٢۵ ،شركاھب مذ ۀمھ م و بزرگترھا ظالمند. و لذا مذھب وحق بجانب تر است و حق سلطھ و ستم دارد. و لذا کوچکترھا مظل

دی!پیرمر زمانمندی است یعنی مذھب آباء و اجداد است. ولی در قلمرو ایمان و معرفت، حق با جوانمردی است نھ

انی ی شود بمیزملذا کل کائنات حائل بین انسان و خدا محسوب وزمانی است. -نسان و خدا ھم فاصلھ مکانیفاصلھ بین ا -٣٢۶ھر «دگارست. ر پرورکھ پرستیده می شود. و در مقام حال (الساعھ) این بعد از میان می رود و کل جھان عرصھ حضور و ظھو

داست و ست برای خن آنھادیکتر است... زمین و آسمانھا و ھر چھ بیکجا باشید او با شماست... بگو کھ از رگ گردن بھ شما نزیعنی - قرآن.» کھ الساعھ کی فرا می رسد بگو ھر آن جاریست و می پرسند« -قرآن» خدا بر ھر چیزی مماس و احاطھ دارد...

ازی عنی براندین است خویشتاکنون ھم اکنون است دریابیدش! و اینست فوز عظیم! و این دریافت حاصل براندازی نژاد از نفس اینجانب! از» فلسفھ زمان«و » عرفان تاریخ«مکان و زمان. و اینست تزکیھ و تطھیر جان! رجوع کنید بھ کتاب

ت یعنی اطاع نده ممکن نمی شودزکھ این مقام الساعھ و رستن از اسارت دنیا (مکان) و عصر جز با اطاعت از رسوالن -٣٢٧

شت نعیم قیم در بھمھ پاکان بدانید ک«الساعھ ھستند. در این اطاعت بر آنان وارد شوید و اینست جنات نعیم! از کسانی کھ مظھر ال می از شما سئو و در آنروز«عیم ھمان امام است و ھر کھ با نعیم است بر صراط المستقیم است. و بدان کھ ن -قرآن» ھستند.

- قرآن» شود کھ با نعیم چھ کردید.

ی بنی انسانی است بھ درجات! یع ھمان انسان رھا شده از نژاد است مظھر نزاد است! و اسوه ای از سوره توحیدنعیم، -٣٢٨ھ ویش است بپدر خ مکان و بی زمان است و بر مکان و زمان احاطھ دارد. او امام مکان و زمان است. او پدر خاک و مادر

وس می شوی یعنی بھ دام ابلیس می افتی!درجات! ھرگز علم درجات را فراموش نکن کھ گمراه و مأی

ن نھ م است و ایسان کامل وارث آدامام زمان جوانمردیست بھ سن آدم کھ اھل شھود او را بھ جمال حوا می بینند. و ان -٣٢٩ وراثتی از طریق تاریخ و تاریخی است کھ وراثتی از راه دل و روح است در نقطھ صفر جان یعنی اآلن!

Page 43: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

43

یرد و در ھمھ چیز را می گ قوط در درک اسفل نژاد نیست. نژاد سیاھچالھ ایست کھ ھیچ چیزی نمی دھدسقوطی جز س -٣٣٠ت بھ ابلیس اس شم زخمخود تبدیل بھ ثقل و انھدام می کند. این دھر است کھ انسان را نابود کرده است. براستی کھ زمان چ

انسان: شجره!

حاظ معنوی وانده می شود بھ لخانجامد زیرا ھر آنچھ کھ خودیت و منیت فردی نژادپرستی در غایتش بھ تن پرستی می -٣٣١چالھ ت کھ سیاھوجود اس در نھایت ھمان تن است و تن ھمان مکان» من«تماما از غیر است و لذا جز تن باقی نمی ماند. یعنی

- قرآن» سوگند بھ زمان کھ انسان در خسران است...«زمان است و عرصھ خسران!

عمتی بس نر ممکن شود می فرماید کھ یکی از ناممکن ترین دوستی ھا، دوستی بین پدر و پسر است کھ اگ ع امام علی -٣٣٢ وک خاندان عضای یاخواھران و برادران و کال دوستی بین ور است دوستی بین مادر و فرزند وبزرگ و کمیاب است. ھمینط

سیح را ا پدر و مرھ خدا کن دلیل است کھ خداوند تھمت بخشی از مسیحیان را نژاد. این ھمان تبدیل نژاد بھ نزاد است. بھ ھمیدیل بھ زاد را تبنست کھ پسر خواندند معصیتی بزرگ نامید کھ نزدیک بود تا عرش فرو ریزد. زیرا این روندی کامال وارونھ ا

ی و لمرو تباھقسببی یرا نسبت علیتی ونژاد کرده است و این عین تباه سازی حق وجود است کھ وجود را بھ عدم می خواند زز میان اامت کبرا با قی انھدام است کھ ھمان قانون فنی حاکم بر دنیویت و مادیت و طبیعت ناسوتی است کھ محکوم بھ فناست وامده یو بیرون ناست از می رود. زیرا جھان ھستی معلول علیتی و سببی خداوند نیست یعنی زاده او نیست و از او جدا نشده ا

شق عذا تبدیل ت. و لاست: بھ آنی و نیم نظری اراده فرمود کھ بشود و گفت بشو و شد! و این ھمان منطق عشق است نھ علی ده است؟ وا آفریبھ علیت و چون و چرا، ھمان ابطال و انکار عشق است. این سئوال کھ: چرا عاشق منی؟ چرا خداوند مر

امثالھم!

د! وجود است از وجو است ھمانطور کھ وجود! وجود ھمان عشق است و عشق ھم عشق بھعشق بی علت و چون و چر -٣٣٣کار لگی بھ انیل جماینست کھ کسی کھ برای عشق علت و دلیلی جستجو می کند بھ نابودی مبتال می شود زیرا این علل و دال

عشق یعنی بھ انکار وجود می رسند. بدان!

تی است دارای ھیچ من نیست کھ ھستی بخش ھستند. و چون عشقشان ھوئی (اوئی)عشقی جز در اھل حق و مخلصین -٣٣۴ نیست و ھمین امر موجب سوء تفاھم و بدگمانی و تھمت بھ آنان می شود.

ین امر ا -رآنق» پس مرا بپرستید. خدائی جز من نیست«عشق منی (انا) است ،عشق بالواسطھ و مستقیم خداوندبدان کھ -٣٣۵

ا لی عشق خدوی است لھی است کھ در این عشق بیواسطھ حق بارھا می میرند و زنده می شوند. و این عشق نعمانبھ اولیای این عشق ک شد و اوه، ھالاز وجود اولیایش برای مردمان رحمانی است. ھمانطور کھ موسی کلیم هللا در دیدار با حق از تجلی ک

بر نماز! ع منی بود. و نیز موتھای علی

ا«و بدان کھ اگر اولیای الھی از حیث -٣٣۶ ا تاب تحمل رشوند و کسی جا ھالک در مان نظر کنند مردمانبر مرد »من -ان» دارم.بایزید ن یازی بھمن خدای را دیدار کرده ام ن«عشقشان نیست. روزی مدعی توھم زده ای در انکار بایزید بسطامی گفت:

ا دیدار رود خ او ھوای نفس و درجا جان سپرد. علتش را از بایزید پرسیدند کھ فرمود:کھ بر حسب اتفاق گذارش بھ بایزید افتاد ایزید شھود ق را از بحنا) از من دیدار نمود و مرد. یعنی جمال منی (ا واسطھکرده بود و خدای پنداشتھ بود. او خدای را بال

بداند ا آن مدعیتگشود ود پنھان داشت و انانیت را رخکرده بود کھ جمال بیواسطھ است. و بایزید بھ عمد ھویت حق را از خ کھ چھ ادعا کرده است.

چون و چرا از مردان حق رخ می دھد واقعھ عظیمی است و آن تبدیل ھوا بھ روح است در وجود اطاعت بی آنچھ کھ در -٣٣٧

مرید. زیرا کل انانیت و کبر و کفر و شقاوت آدمی از ھوای نفس است کھ ھمان تنفس ھواست کھ موجب حیات جانوری است کھ

Page 44: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

44

ردد و آن تبدیل ھوا بھ روح است در نفس مرید. تسلیم کردن این ھوای نفس و نفس جانوری بھ امام موجب تبدیل نفس می گ بدان و در این باب بسیار بیندیش!

م ھآورد باز شریعت را ھم بجا اینست کھ انسان بی امام و خودپرست در واقع پرستنده ھوای نفس خویش است و اگر کل -٣٣٨

ن اکثر مردما«ردد. شود و امام کش می گ ھوای نفس خود را خدای می پندارد و می پرستد و تقدس می بخشد و عین ابلیس می - قرآن» ھوای نفس خود را خدای می خوانند.

ھ ز تاریکی باین ھمان خروج ا واین تبدیل ھوا بھ روح در نفس مرید اھل اطاعت منجر بھ تبدیل نار بھ نور می شود -٣٣٩

ارنح می شود چون رو باشد. یعنی ھوای تنفسروشنائی است و امر ھدایت آغاز می گردد کھ سلوک عرفانی و سیر الی هللا می ین اجر است. و خورشیدی ھم کھ بر تن و دل و جان رسوخ می کند تبدیل بھ نور می شود زیرا نور نجومی از جنس نار ا

د رش از وجوروردگااطاعت از پیر و امام است کھ چشم دل مرید را منور ساختھ و موفق بھ شھود جمال اعالئی و رحمانی پ می شود و این اساس خوشبختی و سعادت و رضای نفس انسان است.امام

تی ی کند و ھسد و نار را نور مو این از عشق مردان حق بھ مردمان است کھ ھوا را در جانشان تبدیل بھ روح می ساز -٣۴٠

ی ای الھی مبھ لق وعدمی را بھ ذات حق ملحق می نماید و از خسران عصر و اسارت مکان می رھاند و اھل الساعھ می سازد شبختش می زودی خوانسان را در نزد پروردگارش چیزی نیست کھ مطالبھ کند اال جمال اعالی پروردگارش را کھ ب«رساند.

اینست آن نظری کھ خاک را کیمیا کند! و -قرآن» سازد.

را بھ برد و خود قیاء و کافران میاشو آنکھ اطاعت نمی کند تاب این روح و نور را ندارد و کیمیای جانش را بھ بازار -٣۴١اینھمھ ا شکرزیر .بھائی اندک می فروشد و در درک اسفل ساقط می گردد و کور و کر و گنگ و احمق و دیوانھ می شود

پیش و واز پس و ابلیس گفت بر صراط می ایستم و مؤمنان را«نعمات را نمی کند چون برایش ھیچ زحمتی نکشیده است. طاعت برد. پس ا اد آورده را باد میبھمانطور کھ -قرآن» اصره می کنم زیرا اکثر مؤمنان شاکر نعمات نیستند.راست و چپ مح

تان ژاد و دوسنز راه او خدمت الزمھ حفظ و حراست از اینھمھ نعمات است تا ابلیس بر مؤمن مسلط نگردد. و بدان کھ ابلیس نااھل وارد می شود ھمانطور کھ ذکرش رفت.

ز جیعنی ھر چھ -قرآن.» ت کھ صاحب تجلی و کرامت است باقیسترھر چھ در جھانست نابود است و جمال پروردگا« -٣۴٢

یب آن ست بلکھ غھان نیججمال پروردگار می بینی صور نابودشدگی را می بینی. یعنی اعیان ثابتھ (بقول فالسفھ) صور انسانی .صمحمد را میزان انسان خوانده است محبوبش ع نست کھ علی. و ایعاست انسان جز خدا را نمی بیند ھمچون علی

ر چشم دم آفریده می شود ھو انسانیت در اطاعت از عشق خلق می شود و در این خلقت انسان است کھ جھان حقیقت -٣۴٣

اما روحانی تم نسانی و آفرینشیعنی خلقت ا -قرآن» و ما حق را بھ کلمات خود محقق می کنیم.«انسان و بھ اراده و بیانش. و در ی شود.مو در این اطاعت است کھ ھستی نژادی تبدیل بھ ھستی نزادی محصول اطاعت از عشق امام است و الغیر!

صورت عدم اطاعت، مؤمن خود را با امامش عوضی گرفتھ و بھ تسخیر ابلیس درمی آید.

لم الم صور عاعبل از انسان است. ھر چند کھ اصال بھ خلقت ق ھی در جھان ھستی کھ می بینی مربوطلھمھ صور غیر ال -٣۴۴ده آفریده ش انسان انسانی است و عالم ھستی بدون انسان عالم بی صورت و جمال است چون بھرحال عالم ھستی بھ قصد خلقت

ا و خد گرم اولندر ھر چھ می «است ولی تا بھ خلقت خاص انسانی خود وارد نشوی صورت حقیقت جھان را رؤیت نمی کنی. در این معنا بمان! -ع علی» سپس آن چیز را می بینم.

Page 45: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

45

امل است. از منظر انسان ک کسوف خورشید را حاصل تجلی خداوند در آن می خواند. و این تجلی البتھ صرسول اکرم -٣۴۵عاده در ت خارق التحوال اینست کھ شیعھ، کسوف را از جملھ عالئم ظھور می داند ھمانطور کھ انشقاق ماه را و بسیاری دگر از

نظام طبیعت مثل سونامی و زلزلھ و امثالھم.

کند ھمھ نلی نعمت خود وفا واز ولی نعمت خود اطاعت نکند ھیچکس از او اطاعت نخواھد کرد و کسی کھ بھ کسی کھ -٣۴۶ ت.واھند داشنفرت خ از اوھمھ بھ او خیانت خواھند کرد. و کسی کھ او را دوست ندارد ھیچکس را نمی تواند دوست بدارد و

امروزه کھ عصر ارتباطات عمومی و جھانی -٣۴٧ والی عا با ھمجنسان و ماست کھ بواسطھ اش ھمھ صاحبان ادمخصوصا

ت تا رفت و محبت و معخود رابطھ دارند ھیچکس در باطن خود بی امام نیست و ھمھ در اطاعت اولیای خویشند از امامان ھدایو ند و غایتیشد خواولیای ضاللت و جھالت و شقاوت. ھر چند کھ کافران و مشرکان قبل از ھر کسی در والیت فردی از نژا

.کمال این والیت را در جامعھ شھری و جھانی ھم جستجو می کنند و امام کامل ضاللت خود را می یابند

ود چرا کھ رفراموشی می -دیکی از مضرات وجودی گناه اینست کھ ذھن و روان گناھکار بتدریج بسوی نسیان و خو -٣۴٨ھ صاحبش ند و بت و بصیرت نسبت بخویشتن است کھ گناه را درک می کآدمی در ھر شرایطی کھ رشد کرده باشد دارای فطر

حتی بزداید و از خود و عمل گناه راھشدار می دھد و صاحبش اگر توبھ نکند دست بھ پاک کردن حافظھ اش می زند تا اندیشھ فرد وی می رود تعطیل روی بھدل خود را تعطیل می کند تا احساس گناه نکند و بدین ترتیب احساس و اندیشھ و حافظھ بتدریج

ین اوه دھد و واب جلثاگر دارای توجیھات علمی و دینی و عرفانی ھم باشد حتی ذھنیت خود را واژگون می سازد تا گناه را . و انسانی سازدھمان واژگونساالری روان است. پس گناه بھ این دلیل بد است کھ روان آدمی را تعطیل و یا واژگون م

سطھ االری بوااژگونسور حالیکھ غرق در گناه و خطاست احساس افتخار ھم می کند و کوس انالحق می زند. این واژگونساالر دی ان نظری مھل عرفااندیشھ ھای عرفانی دو صد چندان قوی تر است و لذا اشد این وارونگی اندیشھ و احساس را در جماعت

اعتی از ھل ھیچ اطاصوال اه می گیرند و اھل اطاعت از پیر نیستند و یابیم کھ از نظریات عرفانی فقط جھت تقدیس بولھوسی بھر ده است.ین قاعغیر خود نیستند جز تقلید بولھوسانھ. حتی تقلید سر خود و فاقد ارادت از مراجع دینی ھم مشمول ھم

جر اولی کھ دومی ا .عرفان واطاعت از پیر دو نوع و مرحلھ دارد: اطاعت از سر عقل و تقوا و اطاعت از سر عشق -٣۴٩

قرآن و ودی نفس خود حتی از سر حکمت و عرفان محوری و مری -است. اطاعت نوع اول از این حقیقت برمی خیزد کھ خود ن اطاعت . بنابراییت استبھ ابلیسیت می انجامد. زیرا کل فساد و ظلمت برخاستھ از منیت است کھ نقطھ عدم شریعت ھم نھایتا

ھ مل و عالمپیر کا و چرا، اصل اول عقل کلی و معرفت دینی است و گوھره عشق عرفانی. تا آنجا کھاز غیر خود و بی چون کنید تا ن اطاعتاز م«را می کند. ع دھر و مغ بزرگی چون سلمان فارسی در حدود سیصد سالگی مریدی نوجوانی چون علی

- ع علی» ھمچون من شوید ھمانطور کھ سلمان کرد و شد.

ز د. مریدی ارفان بھره ای دارعنھ از دین نھ از عشق و نھ از لبنابراین آدمی تا مرید نفس خویشتن است نھ از عق -٣۵٠ روی کتاب کسی ھم عین مریدی نفس خویش است حتی مریدی قرآن، بدان!

درھاست و ماصھ انسانمعنای دیگر بینھ ھمان معجزه است کھ حاصل نزول امر خدا در رابطھ بین چیزھا و خ -٣۵١ خصوصا

ینات باشد یعنی بسا می آرابطھ بین مراد و مرید کھ رابطھ ای ایمانی و قلبی است. و لذا حاصل چنین رابطھ ای سراسر معجزه دار خدایش دی د و بااست زیرا مراد بھ مثابھ آسمان وجود انسان است و مرید ھم زمین. زمینی کھ بسوی آسمان عروج می کن

برترین بینھ است. می نماید کھ این

کھ رھانیدیم شما را از آل فرعون کھ عذاب می کردند شما را بھ بدترین نوعی. و پسران شما را می کشتند و و ھنگامی« -٣۵٢این مذھب فمینیزم است کھ -١۴١اعراف» نب پروردگار بزرگ بود.می گذاشتند کھ در آن امتحان و بالئی از جازنانتان را زنده

Page 46: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

46

اساس نژادپرستی می باشد زیرا کارگاه نژاد رحم زن است کھ بانی و القاء کننده اش آل فرعون است کھ آل استکبار و شجره تبدیل بھ مذھب جھانی شده است. بنگر کھ در اکثریت قریب بھ اتفاق خانواده ھا براستی مردانگی را در ابلیس است کھ امروزه

ولی امر خانھ می کنند مادران. پس بدان کھ آل فرعون بر کل جھان سلطھ دارند. ھر چند پسران می کشند و دختران را ساالر و گاه زنانیت زن است و عرصھ عقیم شدگی او. و این قتل عام عشق است. قتلکھ فمینیزم در مرحلھ نھائی

بسوی دیگری از زمینو دو نوع صلوة است کھ بین زمین و آسمان رخ می دھد کھ یکی از آسمان بسوی زمین است -٣۵٣

صلوة خلق خلق و صلوة خدا برنوع صلوة: ن دو نوع صلوة است و برای این دوآسمان! و کل کار جھان و جھانیان حاصل ای ة امام برن، صلوبسوی خدا. صلوة خدا بر خلق یعنی از آسمان بسوی زمین نیز چند مرحلھ دارد: صلوة خدا بر امام مبی

ن لوة مؤمناصمنان، توده ھا. و صلوة خلق بسوی خدا ھم چند مرحلھ دارد: صلوة مردمان بر مؤ مؤمنانش و صلوة مؤمنان بره و ناآگاه. واه و آگااه ناخبر امام و صلوة امام بر خداوند. این صلوة ھمان کارگاه آفرینش و استمرار جھان و جھانیان است خو

وی ز زمین بساصلوة در آسمان و دیگری در زمین. کاملترین غایت و کمال این ھر دو جریان صلوة بھ لقاءهللا می رسد یکیسمانی جوصال آسمان ھمان معراج محمدی است. و کاملترین صلوة از آسمان بسوی زمین عشق آدم بھ حواست کھ غایت آن

د وارد ھ خواھیک ھر حیث ای مردان بدانید کھ زنان مزرعھ شمایند بر این مزارع از«است کھ در مخلصین بھ لقاءهللا می رسد. ة س بدان کھ صلوپ -قرآن» شوید و خود را مقدم دارید و بزودی خدای را دیدار می کنید و این بشارتی برای مؤمنان است.

نمازی واست. ھمان سیر عشق و سلسلھ مراتب آن است از دو سو! و این انواع و درجات صلوة در نص صریح قرآن موجود نمادین از حقیقت صلوة است. یکھ می خوانیم گزارش

ما صلوة اد بر عدم است. و کل جریان سلسلھ مراتب تکامل تن و جان و روان آدمی ھمان سلسلھ مراتب صلوة خداون -٣۵۴

لھی بھ انبیای انسان بر خداوند کھ ھمان رجعت او بھ خالق خویش است ھمان جریان خلقت روحانی و عرفانی اوست کھ ان و بھ ھ او نمودروی ب ونماز درب ورود بھ این خلقت است. نماز بھ زبان ساده یعنی با خدا سخن گفتن ارمغان آورده اند کھ صلوة او پاسخ دادن!

ام را لذا بی ام وطریق ممکن نیست روابط انسانھا با یکدیگر مھمترین کارگاه صلوة است صلوة بر خداوند ھم جز از این -٣۵۵

و ن حرفھ ایپرستا ة بی امام عین صلوة بر شیطان است. امروزه می دانیم کھ حتی شیطانفاقد صلوة خوانده اند زیرا صلوعرفان «ھ وسوم بآشکار ھم دارای مراسم صلوة شیطانی ھستند. بنده این واقعھ شیطانی را در کشور خودمان در جریان م

ین حلول ان جاھل اقربانی می پرداختند و ھمھ دریافتم کھ چگونھ اعضای این جریان دجالی بھ انتقال شیاطین بھ یکدیگر» حلقھختگی و وعی سونشیطانی در اندک مدتی دچار انواع امراض عجیب و غریب در تن و روان می شدند کھ یکی از این امراض

میل بھ کند و کوفتگی بر روی بدن است کھ تا مدتھا ادامھ دارد و کل بدن فرد دچار خستگی و احساس پیری و مرگ میدی از این ه با تعدان. بندپدید می آید و بدبینی بھ عالم و آدم رخ می نماید مخصوصا نسبت بھ خدا و رسوالن و مؤمنا خودکشی

ر است. یدتی مستمی و عققربانیان سر و کار داشتھ ام. و رھائی از این اجنھ و شیاطین براستی نیازمند حمایت معنوی و عاطف ی کند.منھا غوغا ی در آرعت بھ فحشای عمدی می گرایند و نوعی اراده بھ خود ویرانگرھمھ مبتالیان بھ این عرفان دجالی بس

ز ین واقعھ اال و جان خویشتن! ھ یعنی وارد شدن بر کس یا چیزی و یا وارد نمودن کس یا چیزی در دمصلوة در یک کل -٣۵۶

الزمان مر در آخراین ا وھ حضوری در جریان است. تماشای یک فیلم یا مطالعھ یک کتاب و یک تماس تلفنی یا اینترنتی تا رابط ود می رسد تفری بھ تجرید و ا شدت و حدت و عمقی ھزار چندان یافتھ است کھ عرصھ ظھور نفس و قیامت است کھ نفس جبر

ر و یعتسیار سربباطات انواع صلوة می شود کھ این واقعھ بھ یاری تکنولوژی ارتاحساس قحطی و نابودی می کند و لذا مترصد س خودش ھ ھیچکشدیدتر و سھلتر ممکن می شود. و لذا تکنولوژی پرست ترین آدمھا را مسخ شده ترین می بینیم و اینک

- قرآن» بر جھنم صلوة می کنند.«نیست. و این یک دیوانگی جھانی است.

Page 47: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

47

ت و انسان شیطان در انسان اسدھا شیاطین است از انس و جن. و این صلوة صتلفنی النھ -امروزه یک نفس اینترنتی -٣۵٧ در شیطان!

اطفی ی روحی و عست و نیازمند یارقطع رابطھ با این شیاطین و دفع آنان از نفس براستی از ترک ھروئین ھم شاقھ تر ا -٣۵٨

فرد ین بھ شیاطز مبتالانسانھای مؤمن و صاحب رسالت است کھ خود دارای امام و اقتدار روحانی باشند وگرنھ چھ بسا خود نی قربانی شوند. بدان!

ھم از این وند اجنھ و شیاطیندر آخرالزمان بر حیات بشری وارد می شو غیبی ھمانطور کھ ھمھ قوای ماورای طبیعی -٣۵٩

ش ر اراده ابھ حدی چو آدمی با اندک خودآگاھی حضور این بیگانگان را در خود و اطراف خود درمی یابد کھ تا جملھ اند. . این رھائی جز بھ یاری مردان حق ناممکن است.فرمان می رانند

انی رت عشق عرفین تنھائی جز بقدال این ابتالئات شیطانی است و لتنھائی و تفرید جبری آخرالزمان در انسان علت الع -٣۶٠

عشق عرفانی ی آید.بھ حق خود کھ مقام والیت و خالفت الھی است نائل نمی آید و در غیر اینصورت بھ تسخیر شیاطین درم تنھا راه نجات انسان مدرن است.

نبع حقیقی ماز یا ین محبت را اش محبت قرار می گیرد کھ انسان بمیزانی کھ در نفس خود تنھا و بیکس می شود در عط -٣۶١

- قرآن» ت.اری نیسیکھ در آنروز جز خدا ھیچ «دریافت می کند و یا از منابع دجالی. و این از ویژگی آخرالزمان است.

فس است و ن و نژادپرستی در آخرالزمان قلمرو بھ پایان رسیدن زمان در نفس انسان است و این بمعنای مرگ تاریخ -٣۶٢ ون و رسوم ه و سنتجرید و تفرید جبری نفس. این موقعیت خارق العاده یا بھ خدا می رسد و یا ابلیس. فروپاشی خانواد

ھ حق فانی روی بھ عالئم این واقعھ است. این نیھیلیزم نفسانی و وضعیت صفر اگر در عشق عرارثی از جمل -باورھای تاریخی شیاطین می افتد و بھ تسخیر درمی آید. نکند پوچ و دیوانھ شده و بدام

بھ مایند. جاذو طبیعت رخ می ن خدا و مالئک و اجنھ و شیاطین و ھمھ نیروھای غیبی در آخرالزمان از وجود انسانھا -٣۶٣

و امل میزانحایستی بخارق العاده روحی در عصر ما از این روست. یعنی ھمھ در حال جذبھ و خلسھ بسر می برند. پس انسان دجالند. مابقی باشد این میزان حق جز علی و علیین نیستند و در تشخیص این نیروھای آشکار شده محکی یقینی و محکم

ورند.در این دوران ھمھ امور و اشیاء شدیدا نشئھ آور و خلسھ زا و جذاب و نیز قحطی آ -٣۶۴

بی معرفت بت می میرد و ذھنعرفت ندارد و دل بی محدل غذائی جز محبت ندارد ھمانطور کھ ذھن غذائی جز علم و م -٣۶۵

فسیل می شود.

ھ می چر عطش آب. و اما ددل ذاتا در جستجوی محبت است ھمانطور کھ شکم گرسنھ در جستجوی غذاست و تن تشنھ -٣۶۶ھای ورود ین دربشیاطشود کھ انسان محبت ناپذیر و ضد محبت می شود؟ آنگاه کھ دل در محاصره شیاطین قرار می گیرد و بخل می کند و عداوت محبت بھ دل را می بندند و دل در قحطی می میرد و سنگ می شود و لذا ھر کجا کھ محبتی ببیند با آن

د و ن نجات داشیاطی می ورزد. اصال بخل حاصل چنین وضعیتی از دل است. و اما چگونھ می توان دل را از محاصره و اسارت بت شد؟ با اطاعت بی چون و چرا از امام محبت!احیاء کرد و اھل مح

Page 48: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

48

و شقی صادره می کندمنگ و بدان کھ شیطانی ملوس تر و خطرناکتر از شیطان عشق نژادی نیست کھ دل را شش دا -٣۶٧ عداوت می عادتشانسیزترین کسانش بخل می ورزد و برعلیھ کشاند تا آنجا کھ آدمی نسبت بھ عزمی سازد و بھ آتش حسد می

کند.

ند و لذا ا از منیت می رھارشقاوت و شیطنت ھمان منیت است پس اطاعت بی چون و چرا از امام محبت است کھ نفس -٣۶٨ شیاطین ھم می روند زیرا شیاطین بر محور منیت آدمی گرد می آیند.

رھانی و باز قلمرو شیاطین و منت و در حریم عصمت از غیر دیدی اطاعتش کن تا خود را گاه محبتی بی مزد پس ھر -٣۶٩

احیاء کنی.

ست اتنھ ساقط ر درک اسفل پائینتا زمانی کھ دل در گرو اھل محبتی الھی نیست اندیشھ نیز احمق است و وجود آدمی د -٣٧٠ کند. ت میق را عداومی شناسد و مردان حجز سکس نھم محبتی و جھان و جھانیان را فقط از منظر شکم و زیرشکم می بیند و

ست یعنی ات بمی شود و آن محقرآن کریم آدم بدبخت را شقی می نامد یعنی سنگدل! زیرا سعادت جز از دل دریافت ن -٣٧١

یدار جمال دمالش سعادتی جز محبت نیست و فقط محبت است کھ دل را راضی می کند و خوشبختی ھمان رضایت قلبی است کھ کھ نمان را چل و خااعالی خداست کھ جمال محبت است کھ بقول مولوی: ھر کس کھ تو را شناخت جان را چھ کند فرزند و عیا

کند! یعنی از محبت بندتنبانی نژاد بی نیاز می شود.

یطان شبدانید کھ «یطان. شپس آدمی جز دلش نیست و دل ھم مرضی جز شقاوت و عداوت با محبت ندارد و دشمنی جز -٣٧٢از د با اطاعتی شیطان در انسان ھم انانیت است. پس این نقطھ را از خود بزدائیو نقطھ اتکا -قرآن» دشمن آشکار شماست.

اھل محبت حق!

اقتدار دل ویرا جایگاه حیات بدان کھ دل خصمی جز زمانیت و دھر ندارد کھ از طریق نژادپرستی مبتالیش می شود ز -٣٧٣ط با وست و فقاکھ بر این قلمرو وارد شد در محضر جمال حق است کھ جمال عشق است زیرا دل خانھ است و ھر» اکنون«

دیدار جمالش آرام می گیرد و راضی می گردد و زنده می شود و بھ حقش می رسد.

بر پائین ر کھ باالند ھمانطوحکومت ک خانھ نژاد پائین تنھ است و خانھ نزاد ھم باالتنھ. باالتنھ بایستی بر پائین تنھ -٣٧۴افران ک«ی شود. ملھ پا کاشراف و احاطھ دارد. یعنی خدا باید بر خلق حاکم باشد در انسان! در غیر اینصورت آدمی واژگون و

- قرآن» سرنگونند.

اوند، دمشرکان بھ جای خ خداوند جز شرک ھمھ گناھان را می بخشد و شرک موجب گمراھی دور و درازی می شود و« -٣٧۵ ١١۶ -١١٧نساء» و شیطان را مریدی می کنند. مادینگی را می پرستند

ست خواند زن پر این ھمان عورت پرستی مردان در زنان است کھ عین پرستش عورت خودشان است و حتی نمی توان اینان راناھی ظیم و گبعنوان ظلم عبلکھ بقول خداوند، مادینگی پرست ھستند یعنی عورت پرست. این اساس نژادپرستی و شرک

ی خدا، ید کھ بجای فرمامنابخشودنی است. زیرا این نوع مردان، عورت را خدای خود قرار داده اند و نھ حتی شریک خدا. زیرا وان ترفانی می عجیھات مادینگی را می پرستند. و بدترین این شرکھا، شرک در لباس توجیھات عرفانی است و اصال فقط با تو

راه طان ھم ازکھ شی ن شرکی ھولناک شد و بھ پرستش پائین تنھ پرداخت. از این آیھ نیز آشکارا استنباط می شوددچار چنی می آید و عورت پرستی عین مریدی کردن شیطان است. یعورت پرستی بسراغ آدم

Page 49: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

49

آنی معرفت قر ار بنیادی درھ بسیو اما چرا چیزی را بجای خدا پرستیدن، شرک نامیده می شود و نھ کفر؟ این یک مسئل -٣٧۶د دا را بخوغیر خ است. زیرا دل آدمی ذاتا حق پرست است و فقط بواسطھ مصادره و احاطھ شیطان است کھ شقی می شود تا

ا خود دل ر سوخ دررراه ندھد یعنی این سنگ شدن و مرگ دل بھ مثابھ مصونیت دل از غیر است. و لذا شیاطین ھرگز امکان یی شرک ذھنھ معنابا از برون احاطھ می کنند پس عورت پرستی امری ذھنی و خیالی است. در اینجا شرک ندارند و فقط آنر

نیت . زیرا ذھنھ دل در وجود است کھ برای دل شریکی غیر خدا آورده است. و بدان کھ اصوال مشرک وجود آدمی ذھن اوست وود قرار ریک وجشس شرک در معنای ذاتی اش ھمان عدم را قلمرو دنیا و دنیاپرستی است کھ ھمان عدم پرستی می باشد. پ

- قرآن» بدانید کھ مشرکان نجس ھستند.«دادن است کھ وجود آدمی را آلوده و نجس می کند.

تمو شیطان گفت بخشی از وجود بندگانت را از آن خود می سازم و سپس آنان را گمراه « -٣٧٧ ومی کشانم ی کنم و بھ منی ١١٨ -١١٩ء نسا» لقت دست ببرند و تبدیل کنند...ا نعمات را فقط از آن خود سازند و در کار خامرشان می کنم ت

ده و شید شیطان ریق مرطپس معلوم شد کھ مشرکان کھ نابخشودنی ترین مردمانند عورت پرستانند یعنی نژادپرستانند و از این بیعت طان تبدیل لقت ھمر بھ تبدیل جھان می کند و تبدیل خشیطان را بر نفس خود مسلط می کنند و سپس شیطان ھم آنان را ام

این این طریق ت و ازاینست کھ ما تکنولوژیزم را مذھب ابلیس می دانیم زیرا علم تبدیل خلقت پروردگار اس .ت استنعبھ ص وجیعنی خاک و -قرآن.» را بھ فساد کشیده انددریا و خشکی « نجسی و ناپاکی و آلودگی نفس را بھ جھان ھم منتقل می کنند.

ن صنعت و ذا جھازمین را آلوده و مسموم و مرگبار ساختھ اند. و ھمھ اینھا عواقب عورت پرستی و نژادپرستی است و ل نولوژی براکمیت تکحبقا ندارد. یعنی فحشاء و پورنوگرافیزم عنصر الینفک و تکنولوژی بدون حاکمیت سکس امکان استمرار

رد مگری زن و گ تساویھ بر فرھننشان دادیم کھ امپریالیزم و روسپی گری امری واحد است کھم بال جھان است. ھمانطور کھ ق م می یابد.دوا

م کھ ا تملک مطلقھ خواندیاز سوره نسا سخن بر سر بریدن گوش احشام بھ امر شیطان است کھ ما آنر ١١٩در آیھ -٣٧٨ ری است تاایھ داء. این ھمان قانون مالکیت خصوصی در نظام سرمبمعنای بھ ثبت رسانیدن مالکیت خود است بر روی اشیا

تل ھاده بھ قی اش نآنجا کھ امروزه در اکثر این کشورھا آدمی می تواند کسی را بھ جرم اینکھ پا بھ حریم مالکیت خصوص برساند بی ھیچ مجازاتی.

ھر دن برای خدا بو -١٢۶ء نسا» است.ھر آنچھ در آسمانھا و زمین است برای خداست و خداوند بر ھر چیزی محیط « -٣٧٩

عرفی مھور و ظچیزی بھ معنای احاطھ و تماس خدا بر ھر چیزی است تا ھر چیزی برای ظھور خدا باشد زیرا چون عاشق ین ا کھ در ایست چرخودش بود جھان را آفرید (حدیث قدسی) یعنی این احاطھ فقط بمعنای احاطھ علمی و نظری و اقتداری ن

ت. از اوس بحث احاطھ وجودی خدا را می رساند کھ ھر چیزی مظھریبابھا ھم آیات معین وجود دارد ولی آیھ مورد

براھیم را ھ خداوند اکت ابراھیم گردد چھ دینی زیباتر از اینکھ آدمی جمالش را برای خدا قرار دھد و زیبا شود و از ام « -٣٨٠ ١٢۵ -١٢۶ء نسا» یط است.دوست خود قرار داد. آنچھ در آسمانھا و زمین است برای خداست و خداوند بر ھر چیزی مح

ندازی و نژاد برا م بانیاین آیات بی ھیچ تفسیر و تأویلی آشکارا تبیین مذھب اصالت عشق جمالی در امامت است. زیرا ابراھیین جنون یالی کھ عخخدای امامت است. یعنی جمال خودت را برای نژادت مخواه تا زیبایت ببینند بلکھ برای خدایت بخواه. و نھ

اینست ا ببین کھرم خود کھ برای امام خود زیبا باش کھ او خود وجھ هللا و آئینھ جمال اوست. پس در آئینھ جمال امااست بلو یق نھائی تصدتیات بھ آالھی ترین جمال می رساند و زیبا می کند یعنی محسن! ھمین زیباترین دین کھ تو را بھ زیباترین و

ام و کمالش! تبیین رسالھ مذھب اصالت عشق است بھ تم

ورت بدیل بھ یک عدد عورت می شود و عکھ جمالش را و زیبائیھایش را برای ھمسرش بخواھد بسرعت ت یعنی ھر -٣٨١ .پرست و مابقی ماجرا...

Page 50: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

50

مام است. و ی در نزد اخداوند زیباترین دین را دین ابراھیم حنیف دانستھ و زیبا شدن برای خدا. و آن زیبائ پس دیدیم کھ -٣٨٢ھ حاصل (تشیع) است. زیرا ابراھیم بانی امامت و دین کامل و خالص است ک ھعرفانی در مذھب امامی -ن عشق جمالیآ

ذا م است و لال امانژادزدائی از نفس است و لذا صلوات بر جمال محمد، برترین عبادت است و صلوة محمدی ھم صلوة بر جم است و نھ جمالی جمالی در قلمرو امامت. یعنی صلوة محمدی صلوة بی امام را صلوة نیست. و این یعنی مذھب اصالت عشق

ای چون و چر اعت بیدارد و تحت والیت و اط صلوة خیالی! اینست کھ صلوة معراج مؤمن است و مؤمن یعنی کسی کھ امام حی اوست.

مین و ای از مسل هش عمدھ بھ مثابھ وصیت پیامبر بھ امت بود بخقبل از رحلتش ک صاکرم در آخرین خطبھ رسول -٣٨٣

ا بناگاه از زیر» مرد یھ مردمای بابا او ھم کھ مثل بق« ھمانھائی کھ با رحلت ایشان کفرشان کامل شد کھ نیمؤمنین کافر شدند یعر از تقدرتمند ی بسیاربلکھ در قوای بشرخواب خودفریبی بیدار شده بودند کھ مظھر رحمت و کرامت خدا ھم بشری مثل آنھا و

بمن ھستم کھ ھم بشری مثل شما نای رسول بگو کھ م«و ھفت شب ھفتھ با ھمسران خود جماع می کرده است. آنھا بوده و زنند ست میسالت و نبوت را منکرند ولی منافقان بھ انکاری پیچیده تر و شیطانی درکافران اصل -قرآن» وحی می شود...ند زیرا او ش او نداناه و رواھند در رابطھ با او بکنند و خود را موظف بھ پیروی از رکنند تا ھر کاری کھ بخو رسول را خدا می

خداست و حسابش از بشر جداست. د کھ می شونرک عشق د و این سخن انسان کامل است زیرا کمال امری پایان یافتھ نیست. و این سخن انسان کامل جز در معنای

ت!در درجا بلکھ عاشق حقند و این عرصھ کمال استو راه حق نمی روند اولیای الھی از ترس جھنم و طمع بھشت بھ

ن شیطان در دل انسان ایجاد تمنا و آست کھ در ادرس کامل شیطان شناسی در انسان سوره نساء ١١٨ -١١٩آیات -٣٨۴ھای رزوھا دامآو این آدمی منیت خود را در تمناھای فردی تحقق می بخشد منیت می کند زیرا تمنا و منیت امر واحدی است و

شیطانند بھ قول قرآن کھ وعده می دھد و وفا نمی کند.

ن سمت ولی در ای سوالن الھی لزوما تعین و مصداق و اسوه کامل معارف و احکام و ارزشھائی کھ بیان می کنند نیستندر -٣٨۵ھشت یا بکھ بھ بخدائی کھ جانم در دست اوست نمی دانم«در آخرین خطبھ اش فرمود کھ: ص در حرکتند و لذا حضرت رسول

.»دوزخ می روم ولی بھ رحمتش امید دارم...

ست وانده اخام تھ است و مسجدالحرام را ھم وجود اممساجد را تکیھ گاھھای بدن آدمی در حال سجده دانس ع امام صادق -٣٨۶دا محروم خخانھ مشرکین را از طواف زدیک شوند وگرنھ چھ کسی می تواندنجس ھستند حق ندارند بھ او ن کھ مشرکین چون

ش حراست د وجودمؤمن بایستی از مساج ،می کند. و مشرک کسی است کھ در ذھن خدا را می خواند و دلش مرید شیطان است کند کھ شیطان واردش نشود از طریق وجود مشرکین.

نان کھ کسی دست بدھد بخصوص ز ارد با ھرمھمترین و فعالترین مساجد وجود کف دست است کھ مؤمن حق ندیکی از -٣٨٧

س است. تگی نفاز این طریق شیاطین دیگران را بر خود وارد می کنند. کھ یکی از عالئم آن بی ارادگی و افسارگسیخ

ی کنند این ھمان معنای مسجدالحرام است. ابن عربی بھ را طواف م ع منقول است کھ مالئک وجود ائمھ ع از امام سجاد -٣٨٨حق می گوید کھ اولیای الھی شبھا بھ پشت نمی خوابند زیرا بھ وقت خواب ھراس دارند کھ شیاطین بر سینھ شان وارد شوند.

وی زمین است خاصھ اولیای الھی بزرگترین طعمھ برای شیاطین است زیرا دل مؤمنان روشنائی ھای رو چرا کھ قلوب مؤمنان و مابقی ظلمات است ھمانطور کھ شبھا حشرات موذی بھ سمت آتش می روند شیاطین ھم مترصد ورود بر مؤمنانند و لذا ھمھ احکام حجاب و عفاف و عصمت خاص مؤمنان است کھ دل زنده و روشن دارند وگرنھ قلوب کافران مشتری ندارد و شیاطین در

من عرش خدا و قلمرو اعلی العلیینی است کھ شیاطین قصد تسخیرش را دارند. پس مؤمن زیرا دل مؤآن خیری سراغ ندارند. با ذکر و صلوة و حضور و فکر و اطاعت و خدمت مستمرا از دل خود حراست کند و پاسبان دل باشد چون شیطان کھ بایستی

Page 51: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

51

کھ من بخشی از وجود بندگانت را از آن شیطان گفت«وارد شد اراده فرد را تصرف می کند و بھ او امر بھ منکرات می کند. - ١١٨نساء »خود می کنم.

تمرا ت تمدن مشرکانھ غرب دست دادن است کھ تبدیل بھ عرف جھانی شده است کھ از این طریق مسیکی از سوغا -٣٨٩

شیاطین در حال مبادلھ و انتقال ھستند و جھانی می شوند و جھان را بھ تصرف خود درمی آورند.

ن وجود شیطا قدس ترین و عالیترین پدیده در عالم ارض است کھ بالوقفھ در خطر تصرف شیاطین است. تاوجود آدمی م -٣٩٠ را باور نکینم ھنوز کافریم و در واقع خداوند را باور نداریم و کتابش را.

وشانند و بھپایثار و خدمت می و عرفان ین مشرکین ھستند کھ ھمھ گناھان و مظالم و مفاسد را لباس دین و عشق وا -٣٩١

آنان کند و از سلط میاسم خدا مرتکب می شوند پس ملعونترین موجودات در نزد خدایند. و لذا خداوند کافران را بر آنان م انتقام می ستاند.

ادری و بر اکسی یک ابتالی شیطانی است و ھیچ نشان الفت و صمیمیت و محبت وکس و ن دست دادن و روبوسی با ھر -٣٩٢

ر صفوفی دبظاھر کافران را«این نمایش محبت ابلیسی شاھد اشد عداوت این جماعت با یکدیگریم. خواھری نیست و لذا در -قرآن» متحد می یابی ولی قلوبشان از ھم منزجر است.

کی از ی )اینترنتاز طریق رسانھ ھا مثل (مستقیم یر رسمی بطور مستقیم و غیرغ زنان ھرزه و روسپیان رسمی و -٣٩٣

ده ود اجیر شند و خمھمترین ناقالن شیاطین در جوامع بشری ھستند و بھ مثابھ رسوالن ابلیس و اولیای شیطان عمل می کن شیطانند و از آن رھائی ندارند.

خناس ن و واف می شود و حراست می گردد و یا بواسطھ اجنھ و شیاطیطبواسطھ مالئک سجده و بدان کھ دل آدمی یا -٣٩۴

تری است و مش افتاده و دیگر از کارمحاصره و مصادره می گردد تا محبت ناپذیر و کافر باشد. اال دلی کھ سنگ و شقی شده ندارد و تعطیل است.

صلوة حق امنیت و مصونیتی برتر از وجود امام در دل نیست زیرا او خود مسجود ھمھ مالئک و محل ولی بدان کھ -٣٩۵

دل امام دارد تحت والیت حضرت حق است و حق نگھدار اوست.است. پس آنکھ در

شد ھ متعھد بانحت عنوان عشق و آزادی و دوستی، والیت مردانھ و الھی خود را از زنش دریغ می کند تا تمرد کافردل -٣٩۶سازی ویران –و نھ مخاطب نقد و نھی از منکر زنش شود. این تجارت شیطانی امروزه اساس خود و نھ مسئولیت پذیرد

ان . این فقدی شوندزناشوئی است. کھ در این مسیر تا جاکشی ھمدیگر بھ پیش می روند و بھ ناگاه بھ خون یکدیگر تشنھ ممرید وی پرستند مشرکان بھ جای خدا، مادینگی را مو « اساس عورت پرستی و مریدی شیطان است.والیت متقابل زناشوئی

-١١٧نساء » .شیطان می شوند

ابلیسیت آنگاه بھ شرکاین بدان کھ شیطانی ترین و مھلکترین و نجس ترین شرکھا در لباس عشق فعالیت می کند و -٣٩٧ ! ھندهمنجر می شود کھ ملبس بھ توجیھات عرفانی شود کھ عین عورت پرستی است و شجره پرستی و شیطان پرستی

ی در ن ملعبھ ابوسفیااجگرخوار را در صدر اسالم بھ یاد آوریم کھ محور ھمھ عداوتھا و جنگھای خونین با رسول خدا بود و ھمھ زنان ر شد وآمد جنگھای خونین با اسالم در صف مقدم با پستانھای عریان آشکاردست او و عورتش بود کھ در پیش د

رھنھ با امر بھ رن شما و شیطا«قبیلھ اش را امر بھ برھنھ شدن کرد تا سربازان کفر را بھ اشد شقاوت با دین خدا بکشاند. انی شیطان است. س بدان کھ برھنگی نسل جدید آشکارا دال بر حکومت جھپ -قرآن» شدن می کند

Page 52: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

52

شیطان بر ل بر احاطھگی و ھیزی است و دااس ھرزپرست ھمھ را برھنھ می بینند و این ھمان اساصال آدمھای نژاد -٣٩٨

قلوبشان. پس بترسید و بگریزید از این ناقالن شیطان!

ی انسان برترای و ستم است کھ: ناحقآن نانکھ خود را نژاد و نوع برتر می دانند جز عورت نمی بینند و این عذاب آ -٣٩٩ بنگر کھ چیستی!

جود زن ونگر کھ از ب«در نھج البالغھ درباره مردان متکبر و خود برتربین حرف آخر را می زند کھ: عخطبھ علی -۴٠٠

ن عشق ت. و ایاین پرستش در نقطھ مقابل عشق جمالی قرار دارد کھ مظھری از جمال پروردگارس» کجایش را می پرستی!ر حق استوا والیت ال پروردگار می شود اگر بر حقمترادف عصمت و تقوا و بی نیازی است کھ در رابطھ زناشوئی آئینھ جم

باشد.

یرا دل زای ندارد ام زمان ندارد بر ھمسرش حرام است و رابطھ اش زنائی است؟ زیرا رابطھ قلبی و باالتنھچرا آنکھ ام -۴٠١ر دکس ت و ھراسئی افقط با امام، زنده می شود و لذا دل بی امام مرده و سنگ است و رابطھ با ھمسر فقط سکسی و خودارض

و حبوب دارددلش م رابطھ غرق در منیت ارضائی خویش است و این رابطھ دو من است. ولی آنکھ امام دارد بی من است یعنیین عین ست. و ااارضائی بواسطھ تن دیگری می شوند وگرنھ رابطھ جنسی یک خودھوئی است و طرفین با ھوی رابطھ مربوط

زناست.

ال حدر حضورز اآدمی را اسیر و مقید بھ زمانیت ساختھ و منطق قیاسی از این رو ابلیسی است کھ روح فلسفھ علیت و -۴٠٢ھ بن ابتالی این ھما ممکن می نماید ولقای الھی را در ھر چیزی ناو و الساعھ ھستی غافل و کور می سازد و امکان دیدار

وین انسان بھ حجاب ھ در خلقت و چھ در معرفت و ھستی شناسی و جریان اندیشھ و ادراک تبدیل بچشجره است چھ در نژاد و می کند و اینست غفلت!خدا می شود و ایجاد نسیان و کوری و کری

دیشھ و گر دیگری نباشد وجود آدمی تعطیل است و حتی نفس ناطقھ خاموش است نھ احساس تولید می شود و نھ انا -۴٠٣

دم. ظھور الم و آمعنای اساسی تر اصال وجود محض ھم در عدم فرو می شود ھمچون وجود خدا قبل از خلقت ع درعملی. و ک خدا در این در اینست کھ خداوند جز در جھان درک نمی شود وبرای غیر است و آدمی وجود را جز در ظھور درنمی یابد

غیر و غیر خداست ولی خدا در غیر مشاھده می شود و این معنای عشق است.

شق الھی عق نشود از اسارت و شقاوت نژادش رھا نمی شود و عشق اجر اطاعت بی چون و چرا از منبع آدمی تا عاش -۴٠۴ق از عشق ح ود جزشی نامیده می و آنچھ آزادی و استقالل و عزت و اتکاء بھ نفس و ھویت خاص انسان !است در مردان خدا

نمی آید. بر

کھ قلمرو جھت سلطھ بر آنانو تالش نچھ دل را سخت و شقی می کند احساس مالکیت عاطفی بر اعضای خانواده است آ -۴٠۵ - ١١٩نساء »را می برند...بھ امر شیطان گوشھای احشام خود « ستم عاطفی است.

دل یا سنگ و شقی است و یا آتش گرفتھ و ناری است و یا عاشق و نوری! -۴٠۶

. زاننده استاست کھ توأم با نفرت است چون سو یون غیر حق را بر دل وارد کنی دل را می سوزانی و این ھمان عشقچ -۴٠٧

Page 53: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

53

میراند ن است کھ دل را از نور محبت حق محروم ساختھ و میلی شقاوت و سنگدلی حاصل محاصره دل بواسطھ شیطاو -۴٠٨می ر دل مسلطن را بکھ این مرحلھ ای پس از دوزخ دل در عشق نژادی است کھ منجر بھ ناکامی و نفرت و خیانت شده و شیطا

ر خدا کھ بھ امت ھم مصونیت جبری دل از ورود غیر حق بھ دل اس سازد و دل را می میراند کھ این ھم غایت عذاب است و -قرآن »شیطان بھ امر خدا بسوی ھر متکبر کذابی می رود...«شیطان را بسوی دل می فرستد.

االت حلینی. ھمھ دا و اولیایش نیست و مابقی یا دل دوزخی و آتش گرفتھ است و یا دل سنگی و اسفل السافخدل جز خانھ -۴٠٩

ل است. بدان! و مقامات وجودی و دینی و عرفانی جملھ از وضعیت د

تی عقل و حکو بخوانی می بینی کھ کتاب دل و دل شناسی است و ھمھ امور از دل و بھ دل معطوف است نقرآن را چو -۴١٠ وزاننده! یا س ومخرب است فنی و فکر و علم و فقھ. چرا کھ آدم دل مرده یا دل آتش گرفتھ دارای اندیشھ ای جمادی و

و ھی بر دلش وارد شویخوا را تحت تصرف و سلطھ عاطفی خود آوری بدان معناست کھ میکنی کسی وقتی تالش می -۴١١

وت ینھ و عداا جز کمالک دلش باشی و لذا دلش را سخت و شقی می سازی زیرا دل اجازه ورود غیر حق بخود را ندارد. و لذ نصیبی نمی بری. و این منشأ ظلم بھ دیگران است.

د ردش کردی خوکنی. و چون وا ر دل خود وارد کنی بزرگترین ظلم را بخود میبکنی غیر حق را ولی آنگاه کھ تالش می -۴١٢

را می سوزانی و از او کینھ میکنی! اینست راز توأمانی عشق و نفرت نژادی و جنسی!

سانی و می ردلت را بھ نور ذات وجودت لی آنگاه کھ از طریق اطاعت از اولیای حق، دلت را خانھ شان می کنی و -۴١٣ وی روی ماحساس وجود و عزت و قدرت روحانی داری پس اولیای حق را عاشق می شوی! و در این عشق بھ دیدار حق

شود و گانھ مییصورت زمینی توست می بینی و زمین و آسمان وجودت ردگارت را کھ ھمان جمال آسمانی جمال اعالی پرو رساند. حدت با عالم و آدم میبھ صلح و وامل و جھانی کھ تو را اینست پیدایش انسان ک

کس و ھر رسد این از طبع دل است کھ عاشق است. پس گر وجود از غیر و برای غیر است و در غیر بھ ذات خود میا -۴١۴

ناکسی را بر دل خود راه مده کھ چون او می شوی.

لوک او. خواھد نھ خودش! می خواھد کھ مالک خودت باشی نھ مم سی را بھ دلت راه بده کھ تو را برای خودت میک -۴١۵

کھ گوئی و«لش را برای خودش می خواھد دلش بھ او پشت می کند و دربش را بھ روی صاحبش می بندد دو اما آنکھ -۴١۶مان ند اینان ھگیرن و خودپرستانند ولی چون بی دل می شوند بازیچھ زمانھ قرار می اینان کافرا -قرآن» آنان را دلی نیست

ورد. آمی اطین دراست کھ دل را بھ تسخیر شیاین خطرناکترین بازیھ و -قرآن» با دلھایشان بازی می کنند«اھالی لعب و لھوند!

ی کھ وحی ل خدا محمد مصطفورای ھر فرد، خاندان، گروه و نژاد و ملتی در ھر عصری، رسولی است از رسوالن رسب -۴١٧اعت و وجب شفمی شود بھ او آنچھ کھ وحی شده بود بھ رسول اعظم. و چون آمد عدالت آن قوم برپا می شود و نورش م

... شود ستم نمی بھ عدل. و بھ ھیچکس قومی رسولی است چون آید حکم می شود میانشاناز برای ھر «ھدایت مؤمنان است. » ؤمنانمو رحمتی از برای موعظھ ای از پروردگارتان و شفائی بر دلھاست و ھدایتای مردم بھ حقیقت آمدتان

آیھ مذکور نیز دال بر استمرار رسالت در تاریخ است کھ استمرار رسالت محمدی است. -۴٧و۵٧یونس

این تأویل را رسوالن الھی پس از پیامبر اکرم -قرآن» نکھ تأویلش آمد...آتکذیب کردند تا برخی از آیات قرآن را« -۴١٨وردند از ائمھ معصومین تا عارفان واصل و علمای ربانی کھ تا بھ امروز و آینده ادامھ دارد ھمانطور کھ از ھمان صدر اسالم آ

Page 54: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

54

دوازده گانھ می نمودند. و ما ھای مھدی بسیاری از آیات مفھوم نبوده و رسول اکرم معنایش را محول بھ آخرالزمان و ظھورم کھ قبال درک نمی شد. این ادراک باطنی در طول تاریخ رخ نموده است مثل پاره شدن نیامروزه بسیاری از آیات را درک می ک

آسمان کھ ھمان سوراخ شدن الیھ اوزون است کھ اخیرا رخ داده است و غیره.

دا خھمھ صفات وفھ مطلقھ حق می خواند در خطبھ افتخاریھ کھ تنھا سخن بر جای مانده از امام است خود را خلی ع علی -۴١٩ اصوال ی باشد کھممامیھ را بخود نسبت می دھد و از خداوند جز ذات ازلی باقی نمی گذارد و این برجستھ ترین بیانیھ مذھب ا

ین بیانھاست بیانگرتر ست یعنیارا تبیین می کند و این کاملترین بینھ قلمرو بیان معرفی می کند و انسان کاملامام و امامت را یعنی برترین معجزه الھی کھ مھد ھمھ معجزات و بینات دگر است.

رده لت در او مو نوع است: انسان کامل الھی کھ از خجالت خدا مرده است. و انسان کامل ابلیسی کھ خجادانسان کامل -۴٢٠

ی مظھر کمال خشوع و خاکساری است و دومی مظھر کمال کبر و وقاحت و شرارت مفتخرانھ است. است. اول

ھ از درد کغیر قابل وصف شدم و س از وقایع نزول روح و ھو در دازگاره و خروج از آنجا دچار دل دردی جانکاه پ -۴٢١و (بارداری بین کھب« دی را دیدم کھ بمن گفت:زایمان مرگبارتر بود کھ روزی از فرط درد بیھوش شدم و در رؤیائی پیرمر

بیدار » یساب را بنورین کتبراستی چون زن باردار نھ ماھھ بودم) و زایمان تو جز بھ نوشتن زیباترین کتاب نیست. برو و زیباتد دو ی کھ حدودافت دریبالوقفھ نوشتم کتاب کھ بھ پایان رسید دردم پایان عتشدم و قلم بدست گرفتم و بمدت چھل و ھشت سا

من «کھ مبود نوشتھ شد و در مقدمھ آن کتاب نوشتھ ١٣٨٠کھ بھ سال بود » ھستی بایستی«سال ادامھ داشت. آن کتاب ودم و شده ب خودبر نسبت و این زایمان ذات بود. و من پس از وقایع نزول روح و ھو دچار انکاری حیرت آو» بھترین انسانم...

یثار کھ نفسی و ا شکستھ ورا تصدیق کنم و مسئولیتش را بپذیرم آنھم با توجیھ تقیھ و تواضع منمی خواستم آنچھ کھ شده بود مبادا اینھا کھ دیده و در ذاتم رخ نمودحاصل تردید من بھ خدایم بود کھ جز مکر ابلیس نبود. این اوھام و و خیاالت ه تماما

کتاب . ولی ایناز آن واقعھ و ھراس از جامعھ و تھدیدات حاصل جنون بوده باشد و نیز ھراس از مسئولیت تقبل و تصدیق اینخوانی و رد بھ بازدتاب و در حالتی بین خلسھ و ھوشیاری تا آنجا کھ پس از اتمام ک یاه مستی حاصل از درد نوشتمرا در اوج س

رده کرا اعالن دم. زیدیده بوش را ھرگز در خود نھراس و ھیبتی الھی شدم کھ مشابھپاکنویس کردنش کھ پرداختم دچار ھول و مرده شودن برتر بز خدا بودم کھ بھترین انسان ھمھ تاریخ ھستم و بھ انسان بودن خود افتخار کرده بودم و انسان بودن را ا

ق این د بھ مصدادا نبوگاه خنتھ بودم و آن واقعھ نزول روح و ھو ھم جز سبودم در چشم خدا. یعنی من از چشم خدا بخود نگری الھی کھ: ای مؤمنان بگوئید پروردگارا بر ما نظر کن نھ اینکھ ما را رعایت کن! دعای

ر است و ازقام شکر و رضای حق رسیده و از بابت وجودش از خالقش ممنون است و یا اسیر ابلیس ایثامآدمی یا بھ -۴٢٢

ق را بر خل ایثار ورسد این منت ا نمیبابت بودنش بر خدا منت دارد و ھستی اش ایثاری است نسبت بخدا. و چون دستش بخد می نھد و خاصھ اطرافیانش.

حساس ایثار داروئی جز وظیفھ شناسی و انجام وظیفھ ندارد. و شریعت الھی آن دارو است. ا -۴٢٣

سان حیات وھمان احساس خدائیت و خالقیت است بر دیگران! زیرا فقط خداست کھ بی مزد و منت بھ ان احساس ایثار -۴٢۴

جازه یگران و اھ بر دھستی جاوید بخشیده است و لذا الیق پرستش است. پس احساس ایثار، اراده بھ پرستیده شدن است و سلط تجاوز بھ حقوق آنان.

ز ایان است اائی بر روی زمین داریم و ھمھ جنگھا، جنگ خدم امروزه حدود ھفت میلیارد مدعی خدوئیاینست کھ می گ -۴٢۵

ی ایثارگری! مایش کذائا. و ندرون خانواده ھا بین زن و شوھرھا تا جنگ بین نژادھا و فرقھ ھا و ملل و ابرقدرتھا و ایدئولوژیھ

Page 55: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

55

ق زادی و حقوشق و ایثار در حق آعدر این کشور نابود شده تحت عنوان حملھ بھ افغانستان و حضور ناتو کھنگاه کنید -۴٢۶ ی شوند تاحسوب ممملت افغانستان صورت می پذیرد و سربازان کشتھ شده ناتو جملھ شھیدان راه آزادی و عشق و انسانیت

؟ترورھای طالبان در شھر و روستاھا و عملیات انتحاری! ھمھ ایثارگرند جز خدا!!

ا ارگر باشد تبگیرد زیرا می خواھد ایث رزنی حاضر است کھ حقوق شرعی خود را از بابت کارھای خانھ از شوھ بندرت -۴٢٧ کاری بکند. بر شوھر و فرزندان منت نھد تا روحشان را ببلعد و با آنان ھر

نھ خالی کند. سئولیتی شاکند تا از زیر بار ھر ما بر خانواده القاء نمییرت خود رکند از اینکھ والیت و غمرد ھم ایثار می -۴٢٨

د نسبت ا نمی توانآن احساس حقارت و نابودی می کند زیر منسان کافر انجام وظیفھ را در شأن خود نمی داند و در انجاا -۴٢٩

را! بھ ھیچ کس احساس ایثار داشتھ باشد و منت نھد و کسی را بدھکار سازد از جملھ خدا

د نھ بر شتگی بھ نیت خود و منت بر خورسد ولی از خودگذ آدمی فقط در از خودگذشتگی است کھ بھ خود میھ البت -۴٣٠ساس اسق شده و وت و فدیگران. و این راز کبیر وجود کھ ھمان سر عشق است ملعبھ ابلیس شده و تبدیل بھ کبر و ستم و شقا

عشق ضد عشق است.

بلکھ حاصلی خسران نیستو فانی و عاشقانھ در حقیقت دارای معنای ایثار و کاھش ی الھی و عرولی این از خودگذشتگ -۴٣١شود پس مان میمعکوس دارد و موجب برکت و افزایش مادی و معنوی است ھمانطور کھ انفاق موجب برکت مال و جان و ای

وردمندانھ خارتی بس بفروشید کھ تجای مؤمنان خود را بھ خدا « ھیچ چیزی از دست نرفتھ است و لذا خداوند می فرماید کھ - قرآن» .پرسود است

طب تو کھ ی و نھ مخاو انفاق و ایثار برای خدا باید باشد و این یعنی برای خودت است و تو نیازمند ایثار زکات و صدقھ -۴٣٢

کنی. در اینجا برای خود و برای خدا امری واحد است. بھ او ایثار می

ی بسیار واژگون گشتھ نوع الھی است بطرز ع ابلیسی اش تحریف شده والھی و ابلیسی. نو پس ایثار دو نوع است -۴٣٣ لطیف.

اینکھ خلق! برای برای اینکھ محبوب خدا شوی یا محبوب !یثار برای آنکھ خداوند را از خود راضی کنی یا بنده خدا راا -۴٣۴

رای بو یا ود کنی. پس ایثار یا برای عاشقی استبھ عشق و پرستش نسبت بخدا برسی یا خلق را عاشق و پرستنده خ یت! اولی الھی و دومی ابلیسی است!معشوق

ی شود یعنیمی و ایثار خالصانھ و برای خدا کھ برای رشد و تعالی خویشتن است منجر بھ عشق عرفانی از خودگذشتگ -۴٣۵

فرد ایثارگر را عاشق می کند کھ مقام حق است و ھویت الھی.

ثار بھ قصد عاشق شدن و یا بھ قصد معشوق شدن: ایثار الھی و ایثار ابلیسی!ای -۴٣۶

ی کھ عاشق باشد معشوق و محبوب قلوب می شود حتی در دل دشمنانش علیرغم میلشان! بدان فقط کس -۴٣٧

Page 56: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

56

جودات ھ موحبوبیت و معبودیت و مسجودیت و مذکوریت و قدوسیت خداوند خالق کھ امری ذاتی در ھممعشوقیت و م -۴٣٨د ندیس می کبیح و تقچھ در عالم است دمادم خداوند را تس ھر« عالم است برخاستھ از عاشقیت و ایثار اوست نسبت بھ عدم.

-قرآن» نمی یابید...خواه ناخواه. ولی شما آنرا در

و مکروھات قوا ھمان از خودگذشتگی تدریجی و مرحلھ بھ مرحلھ است از منکرات و واجبات تا مستحباتتاصال اساس -۴٣٩خن رسول اق این سبرخی از حاللھای مردمان برای مخلصین مکروه و گاه حرام است بھ مصدچھ بسا و مباحات. تا آنجا کھ

واجبات مھؤمن از امثال تأمین معیشت عیال و فرزندان برای مردان م» نیکی نیکوکاران برای مقربین گناه است« عشق کھی سوزان ھ صحراباست حال آنکھ برای مخلصین چنین نیست ھمانطور کھ اصال ابراھیم خلیل امر شد کھ زن و فرزندش را

د را صرف خصی خوشدرآمد ع حجاز تبعید کند آنھم چنان زن و فرزندی کھ محبوب و معشوق ابراھیم بودند. و یا اینکھ علی ی داد.مخانواده اش نمی کرد و ھمواره دست خالی بھ منزل می رفت و دیگران را بر خود و خانواده اش ترجیح

قلبا ذیرد پاقش را می بت اینکھ کسی انفیعنی انفاق دھنده بایستی جدا خودش را محتاج تر از انفاق گیرنده بداند و از با -۴۴٠

دست او است کھ ب نده ایبممنون باشد. زیرا خداوند ھیچ بنده ای را محتاج بنده دیگری نکرده است و این از لطف ویژه او بھ رزقی را بھ بنده دیگری برساند.

ی آفریند معداوت ن کینھ و زیثارگریھای زورکی در حریم خانواده و نژاد یکی از مصادیق بارز ایثار ابلیسی است و لذا جا -۴۴١ است فدائیان فرزندان از این جملھ اند. و سلطھ گری قصد پرستیده شدن بھ زیرا

رگری است. کند و در برون از قلمرو نژادش مشغول ایثا اه کسی از وظایف واجب خود در حریم خانھ شانھ خالی میگ -۴۴٢

و بھ این و ھا می کندش را رزنی کھ فرزند شیرخواره ا این ایثار مفر انجام وظیفھ است و لذا جز تباھی بھمراه نمی آورد. مثل آن می سپرد تا مثال بھ جامعھ خدمت کند.

قابل را اصال مطرف یک ھمدیگر مصداق طراز اول ایثار ابلیسی است کھ معموال ھرھ سبت باحساس ایثار زن و شوھر ن -۴۴٣

ئی منفجر خره در جات کھ باالداند کھ این اساس عداوت زناشوئی اسخود میایثار از در شأن خود نمیداند و اصال زندگی با او را برای ھر است کھخد« می شود. این احساس ایثار در رابطھ جنسی قلمرو رسوخ شیطان است زیرا جنگ آشکار با خداست زیرا

داند در واقع مییرا کسی کھ ھمسرش را در شأن خود نز -قرآن ».کس ھمسری قرار می دھد کسی از جنس نفس خود آن مشغول زنای با اوست و در رابطھ با او فاسقی در نفس او حضور دارد.

اده است کھو فداشدگی والدین نسبت بھ فرزندان، ریشھ ای ترین نوع ابلیسیت و نژادپرستی در خانو احساس ایثار -۴۴۴

گاه در ی خواند وش خود ممحور این احساس قرار دارد کھ خود را قربانی فرزندان می داند و ھمھ را بھ پرست معموال مادر در از او کس بھ غیر ودواج کرده اند فرزندان خود می گردد اصال از اینکھ ازاین وادی شیطان مجسم می شود و خصم سعادت

ھ ا نپذیرفتروھر خود نمی پذیرد. و عموما زنانی کھ ھرگز والیت شزیرا ھمچون خدا، ھیچ شریکی دیگری را ھم دوست دارنددر را بھ لھ گاه ماین مسئاند و او را در شأن خود نمی دانند این قحطی محبت را می خواھند در فرزندان خود جبران کنند کھ ا

گی ان زندجھ اند و باحساس جنسی نسبت بھ فرزندانش می کشاند و لذا عروس و داماد خود را ھوو و خصم خود می ددخوار می ھ فرزنزناشوئی فرزندان خود می افتد کھ این ظلمی مضاعف است. کسی کھ ھمسر نشده نمی تواند مادر شود بلک

رخاستھ بم رزنای با محا مشابھ نسبت بھ فرزندان خود پیدا می کند. یشود. مردی ھم کھ والیتش را بر زنش القاء نکرده احساساصل فرار بلیسی حاکھ عذابی برتر است کھ عذاب احساس ایثار نسبت بھ فرزندان است کھ این احساس از چنین وضعیتی است

ی است.از وظیفھ شناسی است. پس نژادپرستی معلول فقدان والیت زناشوئی یعنی فقدان شریعت الھی در زناشوئ

Page 57: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

57

ز انجام ان ھستیم حاصل گریز بشر مدرن گر امروزه شاھد احساس عشق و ایثار و عرفان ھای دجالی در سراسر جھاا -۴۴۵ ست. تیزی اوظیفھ و تقواست. برابری خواھی ھای عصر ما نیز عمدتا از ھمین جنس است یعنی مفر وظایف و تقواس

و ده راموشی سپرند. اصول را بھ فھم واجبات را رھا کرده و بھ مستحبات می پرداز و حتی شاھدیم کھ در قلمرو شریعت -۴۴۶

د حیت بھ آن این ابلیس وظایف خود را ایثار می کنند! وو صدق را حماقت می دانند و صدقھ می دھند. را می پرستند.فروعات ر ساس منت ببا اح می رسد کھ خودکشی مترادف از خودگذشتگی و ایثار می شود و این عین ابلیسیت است ھمانطور کھ ابلیس

خدا بود کھ مفتخرانھ بھ جھنم رفت.

طالق می از بخاطر بچھ ھایشبھم یکی بخاطر بچھ ھایش طالق نمی گیرد و فاحشگی و خیانت را تقدیس می کند دیگری -۴۴٧و ح می دھد.ا ترجیرگیرد و بھ سوی ھرزگی می رود. و آن دیگری باز بخاطر بچھ ھایش ازدواج مجدد نمی کند و روسپی گری

ی را زد و ھرزگی پرداند و برای تأمین آتیھ شان بھ اشتغال در بیرون مباز بخاطر بچھ ھایش در خانھ نمی ما ھم آن دیگریاین ھ ک پس می بینیم ه اند.آبرومندانھ و ابلیسی را برگزید یانتخاب می کند اینھا را ھم در جرگھ زنان مطلقھ بدانید کھ طالق

یت ابلیسیتر ھو از این رو واضح یم و غیر مستقیم منجر می شود.قایثارھا در زنان جملگی بھ ھرزگی و روسپی گری مسترا خودشوھر وانھ است خایثارھای زنانھ برخاستھ از گریز از انجام وظایف زناشوئی در این ایثار زن معلوم می شود. و ھمھ

در شأن خود ندانستن و خود را شھید و فدائی و ایثار شده پنداشتن!

ال قلیال!ارآن کریم قکنند؟ بقول ن و الیق خود میدانند و احساس ایثار نمیج خود را ھم شأزو اآیا براستی چند درصد آدمھ -۴۴٨

ھمھ نعمات اشتھ باشیم کھ ذاتداست باید بھ یاد وقتی از کفران نعمت سخن می گوئیم کھ اساس گمراھی و تباھی بشر -۴۴٩ی ودجست وانعمت کھ نعمت وجود الھی بھ بشر ھمان بودن اوست کھ ھمان بودن خداست در عالم خاک! و شکر بر این

ده ن شھ افزوککم نشده ایثار نھ تنھااز چند کھ جاودانھ و خدائی! این ھمان ایثار خداست بھ انسان از تمامیت وجودش! ھر -قرآن ».زیباترین مخلوقات را آفریده استافزون آمد خدائی کھ «است:

پس مخلوقش یدآھ خود کامل مطلق بی نیاز است در آفرینش خود کھ ھمان ایثار از وجود است افزون می کوقتی خدائی -۴۵٠

چھ شود! بشرط آنکھ براستی ایثاری از خود و برای رضای خدا باشد و نھ دام تزویر و سلطھ و تجاوز.

ن حق ین ھمان ظاھر معرفت نفس و عرفاا -قرآن» بر اعراف مدخلی است کھ ظاھرش عذاب و باطنش رحمت است« -۴۵١! این ت بھ بندهشق اوسزیرا آنرا بدبختی بزرگ می پندارند حال آنکھ رحمت مطلقھ خدا یعنی ع است کھ ھمھ از آن می گریزند

وذاب در ع ما غرق بسیاری می پندارند کھھمان صورت بیرونی ھویت و زندگانی عارفان در چشم عوام است. مولوی می گوید ی ھشتی زندگن ھویت بلذایذ حیات دنیوی ھم از آن ماست و مردمان از آن بی بھره اند. این ھماحتی زجر ھستیم در حالیکھ

مخلصین در دنیاست کھ از چشم دیگران پنھان است.

گردد. ل میبخو دچار قحطی و ی یابدشود ھمانطور کھ در خودپرستی اش کاھش مدمی در از خودگذشتگی اش افزون میآ -۴۵٢

کند کھ موسوم بھ خانھ خدا شده است؟ در این خانھ یا محوطھ آن زنی بھمراه پسر آیا در خانھ کعبھ، خدا زندگی می -۴۵٣شیرخواره اش بھ امر شوھری کھ عاشقشان بود تک و تنھا و بھ امان خدا زندگی کردند و ھمین. اگر این خانھ را افضل اماکن

و نھ شوھر. از عشق ابدلیل آنست کھ مظھر زندگانی منھای نژاد است بھ عشق خدا. روزی خوردن از نزد خدعالم لقب داده اند اینست افضل فضایل آدمی! آیا کدام طواف کننده و حاجی بر این حق آگاه است و بھ این عشق بھ نژادی کندن و بھ نزاد پیوستن!

ھم برای احیای ھمین ص براھیم حنیف است کھ دین پاک است کھ محمدمکھ می رود. این خانھ مظھر تاریخی و یادگار مذھب احنیف! و اینست از خودگذشتگی یمدین آمد. یعنی دل کندن از ھمسر و فرزند و پدر و مادر و دل بستن بھ خدا. اینست آئین ابراھ

Page 58: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

58

کھ نھ خدا شده است. و ھرکھ منجر بھ عشق الھی می شود و دل خانھ خدا می شود. یعنی کعبھ خانھ کسی است کھ دلش خا(دین ابراھیم حنیف) را برپا کند خداوند برای ھر گروھی کھ دین خالص«دلھاست. بدان! ھدلش خانھ خدا باشد خانھ اش کعب

کعبھ نماد یعنی خانھ ھر انسان مخلصی، خانھ خداست و -قرآن» معبدی خاص خودشان قرار می دھد تا خدا را خالصانھ بپرستند ایی بر روی زمین است. چنین خانھ ھ

ید و نخستین مر ز دلش رفت. سپسابھ امر خدا نخست با بتخانھ پدرش درافتاد و پدرش او را بھ آتش افکند و ع ابراھیم -۴۵۴

ھ عاشقش کارا یافت و رفت. و سپس ھاجر را بھ جای سکھ ھمسرش شد را بناگاه در دربار فرعون یافت خود یعنی سارا مؤمن ایل بود وھمھ فض ھم در صحرای حجاز رھا کرد و رفت. و سپس اسماعیل را بھ جای ھاجر یافت کھ پسری مظھربود و او را

ر ز آنجا بھود و ابھ امر خدا ذبحش نمود. و این سلسھ مراتب پاک شدن از نژاد پس و پیش است کھ او را ساکن ملکوت نم تی! ظاھر حب. و برخی ھم نھ وش ھمسرش نبود بھ باطنیچکس در آغخانھ ای کھ سرکشید ھمھ را زناکار یافت. یعنی ھ

عنی آدمی تا دلش را خانھ خدا نسازد زناکارست. ی -۴۵۵

یا فاسق. یعنی آنکھ در دل است. در این معنا بمان! ار می شودددر آغوش ھمسر یا خدا دی -۴۵۶

دمان از دلشو فرزندان و والدین و نژاد و مراجی یعنی حجت هللا. یعنی کسی کھ دلش خانھ خدا شده باشد و ھمسر ح -۴۵٧

کھ او را می بیند بھ یاد خدا افتد. رفتھ باشند و ھر

د و ز خدا بترسیجا کھ خواھید بر آنان وارد شوید و خودتان را مقدم دارید و ا ر شمایند پس از ھرزنان شما کشتزا« -۴۵٨ - ٢٢٣بقره» نان است.برای مؤمای بدانید کھ او را دیدار می کنید و این مژده

ن بشارتی د کھ ایمی شو» او« این فرشتھ وحی است کھ سخن می گوید کھ تقوای الھی در رابطھ جنسی با زن موجب دیدار بادر ر ھویت الھیاو را ھمان مظھدر آیات بسیاری حضور دارد کھ بسیاری » او«کیست؟ این » او« برای مؤمنان است. این

منانھ رابطھ مؤ سق. دراست. این ھو یا امام است و یا فا ھھو! این ھمان ھوی رابط :امام است عالم ارض می دانند کھ ھمانھ ئی است کوشئی ھمواره اساس زندگی زناووئی در زناشت –بھر حال رابطھ من دارای امامت و در رابطھ فاسقانھ فاقد امام.

زادی امام ا شجره نیرابطھ یعنی در این -قرآن» کندمین زشتی ھای نھان شما را عریان شیطا و« سازد.باطنھا را آشکار میا رشتی باطن ولی ز حضور دارد و حلقھ وصل است و یا شیطان بھمراه شجره ملعونھ وارد می شود و رابطھ را ممکن می سازد

د و نفرت از رابطھ. وغاز می شآعیان می سازد و عداوت

ی زناشوئابطھ نژادپرستی و ابتالئات جنسی در حریم خانواده بر قلب رجب است کھ شیطان از درب شجره ملعونھ یعنی ع -۴۵٩ی زندگ ھ درستند کفاقد امام وارد می شود. و اینست کھ قوی ترین ھووی شیطانی رابطھ زناشوئی مادر زن و مادر شوھر ھ

بیرونی ھم براستی دشمنان سعادت و محبت زناشوئی محسوب می شوند.

ز فرزندانشالیتش را نمی پذیرد و در رابطھ جنسی تمکین نمی کند یکی اوداند و شأن خود نمیزنی کھ شوھرش را در -۴۶٠ود می خیطنت ھای شاسد و را جایگزین می کند و خواه ناخواه بھ آن فرزند ابتالی جنسی می یابد و آن فرزند را زبالھ دان مف

است. »بچھ نھ نھ« عروف بھخرین زبالھ دان نژاد است کھ مآفرزند کوچکتر سازد کھ معموال

ولی یندآشوند و بھ آسانی بھ تصرف درمی و کافر طعمھ ھائی لذیذ محسوب می سلطھ گر اننھ ھا برای دختراین بچھ ن -۴۶١شوند کھ این دختران بدامش می افتند و از آن رھائی ندارند. این نوع ازدواجھا نژادپرستانھ ترین بناگاه تبدیل بھ باتالقی می

را پدید می آورند کھ عرصھ انتقام نژاد طرفین ھستند ھا شوند و دوزخی ترین زناشوئی تولید مظالم و شیطنت ھا میقلمرو قربانی کامل نژاد خویشند! بنده با تعداد کثیری از این زناشوئی ھا ارتباطی بدست این زن و شوھرھا. و این زن و شوھرھا

Page 59: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

59

ھر قومی «این نژادھا بوده ام کھ کارگاھھای مرکزی ستم جامعھ ھستند. نزدیک داشتھ ام و عامل برپائی عدالت و قیامت - قرآن» رسولی دارد کھ چون برسد عدالت را برپا می کند و بھ ھیچکس ستم نمی شود.

ر بھ نخستین با وئی در قرآن برایاکثر آیات مربوط بھ خلقت آدم و حوا و گناه نخستین و ابلیس و شجره و معارف زناش -۴۶٢طف ویژه لو رو این از نظ اینجانب تأویل و تعین یافت. ھمچنین آیات مربوط بھ قیامت و بھشت و امامت و دوزخ و عذابھا.قلم

تا ذیب کردندن را تکبرخی از آیات قرآ«پروردگارم بوده کھ مرا محل صدور این خیر کثیر و علم لدنی اش قرار داده است. - قرآن» تأویلش فرا رسید.

و این مست وارد شوار خدا در بشر اور اسرد این اجازه را بمن فرمود تا بھ زیر لحاف اسرار انسانھا کھ قلمرو ظھخداون -۴۶٣

ھزاران کھ در طی . آنچھاسرار را بیان و عیان سازم کھ این امر بھ مثابھ برپائی عدالت و قیامت آخرالزمانی دل انسان استاز شق است کھیامت عھمھ بھ عمد بر آن چشم فرو بستھ اند. و این عدالت و ق سال از چشم و ھوش آدمی پنھان مانده است و

ت زیرا یسی اسبلآورند کھ مگو! ولی این یک مگوی ادل ھستھ مرکزی حیات بشری سر برآورده است. و برخی فریاد برمی ابلیس است کھ لو می رود و حقیقت سرفراز می گردد و حق عشق ادا می شود.

ی است و اب و احساس نابودف (درب ورود بھ عرصھ معرفت و عرفان) از چشم جاھالن و کافران سراسر عذمدخل اعرا -۴۶۴

یطان جنون و ش انھا ولذا اکثر مردمان دشمن حقیقت ھستند و از اسرار زندگی خود گریزانند کھ این علت ھمھ غفلتھا و نسیجنھ و اواسطھ ت و این اساس گمشدگی و تسخیر شدگی بزدگیھاست. زیرا آنکھ از اسرارش گریزان است از خود فراری اس

شیاطین است.

ق حرصھ حضور و ظھور و بدان کھ مدخل اعراف ھمان مدخل وجود است زیرا وجود انسان عرفات عالم ھستی و ع -۴۶۵ خصم ظھور خود و است و خداوند خود را از وجود انسان آشکار و معرفی می کند. یعنی دشمنان معرفت نفس، دشمنان وجود

حق ھستند.

ت. اطن آن شوی رحمت اسدوزخ است و چون وارد باز دوزخ بسوی بھشت. و لذا دربش در مدخل اعراف مدخلی است -۴۶۶ یعنی عرفان راه خروج از جھنم است بسوی بھشت. و دوزخ ھمان بی معرفتی است.

وزمره حنھ حیات رارج نماید و بھ صنده از مھجوریت خخداوند اراده کرده است کھ کتابش را در آخرالزمان بھ قلم این ب -۴۶٧

وجتماعی زناشوئی و عشق جنسی نیست کھ کل حیات ا حیاتبشر وارد فرماید کھ ھستھ مرکزی روزمرگی بشر نیز جز دی وجو یک حقیقت ه. ایناقتصادی و سیاسی و فرھنگی و ھنری و مذھبی را تغذیھ و رھبری می کند خواه ناخواه و آگاه و ناآگا

است.

ه اند و یا رآن نخواندقاینان گوئی اصال .وائی بنا کرده ایم و بدعتی نھاده ایمح -برخی ما را متھم می کنند کھ مذھب آدم -۴۶٨ !ندارند و غافلونند کمترین نظری بر زندگانی و امیال و افکار خود

در تفسیر قرآن یکی از مفسران مشھور عصر ما می خواندم کھ تقریبا یکی ) را سالھا پیش٢٢٣آیھ حرث (بقره تفسیر -۴۶٩

از مجلدات این تفسیر دائرة المعارفی را بخود اختصاص داده بود کھ محور آن معضلھ رابطھ مقعدی شوھر با زن بود بھمراه ین یکی اینقدر مورد توجھ قرار صدھا حدیث و روایت. کھ در حیرت ماندم کھ از اینھمھ دربھای (فروج) ورود بھ زن فقط ا

گرفتھ و در نفی و اثباتش بحث عقلی و نقلی شده است درحالیکھ طبق نص صریح قرآن این رابطھ نھی و مکروه داشتھ شده است کھ بھ لحاظ عقلی و بھداشتی ھم در مضراتش تردیدی نیست ھم برای مرد و ھم زن. بنده شاھد امراض جسمی و روانی

نوع زنان بوده ام کھ تن بھ این نوع رابطھ می دھند. براستی باور نکردنی است. چنین رابطھ ای آشکارا حیرت آوری در این

Page 60: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

60

درجھ سانتیگراد تنزل یافتھ است و زن فقط ظرف تخلیھ ٣٧دال بر این امر است کھ رابطھ زناشوئی تا سرحد یک سوراخ االتنھ است.شھوت مرد است آنھم نھ از روبرو. این نفرت از جمال و سقوط ب

م کھ حیران بود ھ در این آیھسالھا بود ک -قرآن» آن مردانی کھ زنان خود را ھمچون مادرشان مخاطب قرار می دھند...« -۴٧٠

ش ھم در ازدواج کھ اشدچھ می گوید تا باالخره دانستم کھ ماجرا از چھ قرار است. ھمان ابتالی شھوانی پسر بھ مادرش می بریدی مرد را بھ ست کھ مارابطھ جنسی با زنش، مادرش را می یابد و این نیز آیھ عذاب دیگری از نژادپرستی ادامھ دارد و در

ی مھ زنانھ و این عاقبت -قرآن» کسانی کھ بجای خدا، مادینگی (عورت) را می پرستند مرید شیطانند.«با شیطان می کشاند. ھ عاقبت ھم وند. وا پرستنده عورت خود می خواھند و موفق نمی شاست کھ شوھر خود را در شأن خود نمی دانند و یا او ر

ال ختر! و اصدسر یا پبچھ نھ نھ ھا کھ ھمسر خود را عین مادر خود می خواھند بھ جمال یا کمال و صفات و خلق و خوی. چھ ر ر حقیقت باست د ادیپعشق جنسی بر ھمین تشبیھ و قیاس رخ می دھد. افسانھ ادیپ شھر یار کھ در روانشناسی پایھ عقده

نجا یکبار مد. در ایی انجاماین اساس معنا می دھد نھ آن مفاھیم کذائی موجود در فرویدیسم کھ عاقبت بھ تقدیس زنای با محارم طھ علمی نانکھ بواسآو «د. دگر درمی یابیم کھ علوم تجربی و طبیعی ھم بدون اتکاء بھ معرفت دینی تا چھ حد گمراه کننده ھستن

- قرآن» ه شدند.گمرا

چار عذاب دمریکائیھا م و ھمچون اکثر آبھ یاد می آورم در آمریکا استاد ادبیات ما کھ رابطھ دوستانھ ای ھم با ھم داشتی -۴٧١می شکالتم حلمم ھمھ رابطھ زناشوئی بود شبی بھ عنوان درد دل بمن گفت کھ احساسم اینست کھ اگر مادرم را بھ قتل برسان

با زنش ھ جنسیدرش در رابطولی اینک درک می کنم کھ چگونھ ماع معنای این حرف ھولناک را درنیافتم شود. کھ آن موقابطھ ھ محصول رکن مرد حائل بود و این رابطھ را ناممکن و زجرآور کرده بود و امیال بیمارگونھ جنسی پدید آورده بود. ای

آن رھائی نوز ازی با مادرش قرار داشت کھ پس از عمری ھنامشروع مادرش بود و اصال پدری نمی شناخت در ابتالی جنست نسل وشناین بیان سر نداشت در حالیکھ کمترین ارتباطی با مادرش نداشت و اصال نمی دانست کھ مادرش زنده یا مرده است.

جدید بشر مدرن بر روی زمین است.

نان آ و بسیاری از خود منزجرند. نیتد و نھ مرد. و از زنازنانی کھ در مالیخولیای برابری با مردان، دیگر نھ زن ھستن -۴٧٢ی دن خارج ما از بربا جراحی عضو جنسی خود را برمی دارند و تبدیل می کنند و برخی حتی پس از ازدواج بسرعت رحم خود ی است.ائس گرکنند. این مردواری زن منجر بھ پیدایش مردان زن وار در سراسر جھان شده است کھ اساس پیدایش ھمجن

ا خداست. وتن است عین جنگ ببیزاری زن از زنانیت خود کھ علت بیزاری مردان از مردانگی و والیت مردانگی خویش -۴٧٣

روی زمین وزخ بردامروزه تمدن مدرن حاصل این محاربھ با خدا و رسوالن الھی است. این محاربھ زمینھ پیدایش و ظھور - قرآن» ھشدار کھ جھنم آشکار شد.«است.

ابری و تکنولوژی این بر وتکنولوژیزم نماد و تجسم این برابری زن و مرد است کھ عین برابری خیر و شر است. -۴٧۴

قیاس و ر منطقبنیھیلیزم را در ھمھ عرصھ ھا محقق ساختھ است. این تکنولوژی ھمان جھنم است کھ آشکار شده است کھ از ا دانشگاهدرسھ یست. شعار مشھور بر سر در آکادمی افالطون کھ نخستین متساویگری (=) یعنی معادالت ریاضی استوار ا

زخ داند در دونضیات وارد نشود! یعنی ھر کھ ریا نوع مدرن است شعار تمدن صنعتی عصر ماست کھ: ھر کھ ریاضیات نمی داندویند کھ افران می گک«ست. ارود بھ دوزخ نمی ماند و دوام نمی آورد و اصال بر آن وارد نتواند شد! یعنی تساویگری (=) راه و

-قرآن» خیر و شر و پاکی و ناپاکی ھمسان است.

د ینی می باشھ حاصل خود برتربپدر و مادرانی کھ بھ فرزندان خود چشم طمع جنسی دارند این خود عذابی عظیم است ک -۴٧۵ھ رابرند! کا ھم بجھانی شده است کھ: ھمھ ب کھ سر برآورده از یک تساوی گری و ھمسانسازی عظیم است کھ امروزه شعاری

در دل این شعار، ابلیسی بس لطیف نھفتھ است کھ: ھمھ با ھم برابرند اال من کھ از ھمھ برترم!

Page 61: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

61

م سلطان ھر و خود برتربین مستکبدر نفس این برابری و ھمسان سازی یک نابودسازی جھانی قرار دارد کھ خود فرد -۴٧۶

ھ کخوارانند ا و جھانامپریالیست ھ و دموکراسی ھمانا ذھن خویش است. اینست کھ سالطین جھانی برابریجھانی نابود شده در در محور این ھمسانسازی، برابری زن و مرد را منظور دارند.

یاین برابر نسان می باشد. پسادریاب کھ ھمسانسازی نبرد با احدیت و بی تائی نفس بشر است کھ سر وجود الھی در -۴٧٧

ا بعشق بشر ور بشر دعین نبرد با خدا در انسان است و نابودسازی انسان بعنوان خلیفھ خداست. پس این نبرد با عشق خدا خداوند است.

ود کھ اساسکھ پرستیده می ش چون زن و مرد با ھم برابر شدند تنھا تفاوت و امتیازی کھ می ماند ھمان عورت است -۴٧٨

ی شعار ابلیس است و بھ سلطھ او بر انسان می انجامد.مریدی شیطان است. پس برابر

حساسات والحاظ طرز فکر و پیروی از مذھب و آئین آباء و اجدادی و سپس فرزندان خود را عین خویشتن نمودن بھ -۴٧٩ت بھ سبنل شدن و تبعیض قائبودن و بھ جستجوی شباھتھای صوری بین خود و فرزندان سالیق و آداب و راه و روش زندگی

ی باشد و رستی مو فرزندان را ظرف تحقق امیال ناکام خود ساختن، اساس نژادپرستی است کھ عین خودپ شبیھ ترین آناندن ھ خود نموو شبی توسعھ این نژادپرستی در لباس برابری و دموکراسی در جامعھ و بلکھ کل جھان. و کل بشریت را ھمسان

وو طاغوت ستکباررابریھا و ھمسان سازیھا و نژادپرستی ھا ھمان سلطھ گری و ابھ قصد سلطھ بر آن. یعنی اساس ذاتی ب ستم است.

اند. رو سلطھ می ی گیرد و یا بر امآدمی بمیزان شباھتھایش بھ دیگری بھ او مبتال می شود و تحت ستم و سلطھ او قرار -۴٨٠

الدین، ونی کھ انسازی امری واحد است. و بمیزایعنی رابطھ بر اساس شباھت ھمان شرک و ستم است و نژادپرستی و ھمسپرستند ای خدا میا بھ جرفرزندان را ھمسان خود می خواھند و می پرورند بھ لحاظ شھوانی ھم بھ آنان مبتال می شوند و آنان ائی است. و بی تیت رو احدو این پرستش فقط در پائین تنھ رخ می دھد زیرا در باالتنھ یعنی دل ھیچ ھمسانی نیست بلکھ دل قلم

ژاد را نند شیطان ی توانو لذا چنین والدینی خصم عشق قلبی فرزندان خود ھستند زیرا این نوع فرزندان فقط بقدرت این عشق م ستند.از نفس خود برانند خاصھ اگر این عشق، عرفانی باشد یعنی عشق بھ اولیای الھی کھ خصم نژادپرستی ھ

ترین خاندانھا و اقوام بشری نمود تا قیامت شقاوتشان را برپا سازم و آنان را بھ توبھ و و خداوند مرا رسول نژادپرست -۴٨١

رحمت و محبت الھی فراخوانم و در زدودن این شقاوت و ظلمت یاریشان دھم و حجت را بر آنان تمام کنم. نخست نژاد خود من بودن خود مفتخرند. و سپس فرقھ بھائی » خانجانی«را بھ کھ براستی نژادپرست تر از آن ھنوز قومی ندیده ام تا آنجا کھ آشکا

کھ محل تجمع نژادپرست ترین افراد و خاندانھا در کل جامعھ است کھ برخی از بانیانشان کلیمی ھای سابق می باشند کھ عمری سی برای خود در رأس رھبریشان قرار داشتند مثل خاندان ثابت پاسال. و سپس فرقھ ھای درویشی کھ نوعی نژادپرستی قد

قائلند با استفاده از تحریف معارف توحیدی کھ گاه تا سرحد شیطان پرستی آشکارا می رود مثل فرقھ طاووسیھ. زیرا این جاھالن پنداشتند کھ انسان خداست پس نیازی بھ پرستش خدا و پیروی از رسوالنش ندارد و خداپرستی ھمان خودپرستی

یھ کھ بر اساس نژادپرستی تاریخی شکل گرفتھ و خود را بھ نام مقدس فاطمھ تقدیس می بولھوسانھ است. و نیز فرقھ اسماعیلکردند و سلسلھ فاطمیان در تاریخ نماد آشکار این اندیشھ است و اسوه کامل نژادپرستی در لباس تشیع و امامت است کھ

ھ در شھرھای گوناگون پراکنده بودند. و از و سپس خاندانھای شدیدا نژادپرست و دیوانھ ک ھمواره سودای سلطنت داشتھ است.ھمھ مھمتر قوم بنی اسرائیل و صھیونیزم است کھ آشکارا مذھب نژادپرستی ایدئولوژیک در جھان است کھ قدرت پس پرده

و بدین ترتیب ذات امپریالیزم جھانی می باشد و ماھیت نژادپرستانھ نظام سرمایھ داری و تمدن صنعتی حاکم بر جھان. بعنوان تنھا دین مبارزه با نژادپرستی و و عاقبت ذات مذاھب ابراھیمیرستانھ نظام حاکم بر جھان مدرن را آشکار ساختم نژادپ

ظلم ستیزی در تاریخ را عیان کردم کھ راه نجاتی جز این نیست کھ مغز قرآن کریم و روح حاکم بر آن را ھم بر این راز یافتم و

Page 62: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

62

شقاوت از بطن یکی آشکار ساختم. و عجبا رئیس تشکیالت بھائیان ایران ھم از بستگان ما و خانجانی است. یعنی اشد محبت و از نژادپرست ترین اقوام سر برآورده است. و این یک قاعده وجودی است. بھ یاد می آورم شبی کھ در حال ھجرت بھ دازگاره

تظارم بود تا صبح شعری دور و دراز از من جوشید کھ با این بیت آغاز شد: ھر چھ بودم کھ فردایش واقعھ نزول روح در اننزدیک آمدستی دور شد ظلمت اندر مطلق خود نور شد. ھمانطور کھ اشد شقاوت و رحمت از قوم بنی اسرائیل در طول تاریخ

حمترین و وحشی ترین قوم روی زمین سر برآورده است: پیامبران و پیامبرکشان! ھمانطور کھ رحمت مطلقھ خدا از بطن بیریعنی اعراب سر برآورد کھ دختران خود را زنده بگور می کردند. و در ھمین قوم بود کھ زن تبدیل بھ غایت و مقصود خدا از خلقت عالم و آدم شد یعنی فاطمھ زھرا! یعنی ھمانی کھ قرار بود زنده بگور شود اشرف مخلوقات عالم شد و لذا آن اشقیاء چند

ش را در رحم. کروز پس از رحلت رسول خدا، دخترش را کشتند و واقعا زنده بگور کردند او و کود

ز خویشتن حاصل غایت خودپرستی و خود برتربینی است. در یک قوم اکشی و نفرت -ودخبراندازی و -بدان کھ خود -۴٨٢د. این ابود سازنم را نز ھمھ انتقام بستانند و آن قونژادپرست یکایک اعضایش در سودای برتری و سلطھ بر قوم خویشند تا ا

است.» خود«ھمان دیالکتیک

رسالت قاوت رخ نمود. اینشبرآورد رحمت مطلقھ ای بود کھ از مطلق محمد مصطفی نوری بود کھ در مطلق ظلمت سر -۴٨٣ ی!و ھویت محمدی در مؤمنانش بھ مراتب در طول تاریخ جاریست در اقوام و گروھھای بشر

بوسید و یة دست دخترش را مل از اقامھ صلوھر روز صبح قب ص در جامعھ ای کھ دختر را زنده بگور می کردند محمد -۴٨۴

فرید!!آ ھم نمی تی مراحاطمھ را بیافریند خواست فغایت مقصود خلقت معرفی نمود کھ:اگر خدا نمی عنوانعاقبت این دختر را ب

ند محال مینده در گور دفن کنمی توانستند دختر خود را بدست خود زبراستی حتی تصور این امر کھ چگونھ والدینی -۴٨۵انون ساند کھ کھ می رآید. ولی تماشای سقط جنین در عصر ما درک این مسئلھ را اندکی آسان می سازد و ما را بھ این نتیج

. می داشتندنان را می خواستند پدران ھرگز امکان زنده بگور کردن دختراصلی این شقاوت خود زن است زیرا اگر مادران نرب دبح دم صھمانطور کھ امروزه در سراسر جھان پیشگامان سقط جنین زنان ھستند و تماشای این شقاوت را ھر روز

ا سقط رکھ آنان ان استمھدکودکھا شاھدیم کھ سقط جنین بھ شیوه ای مدرن است آنھم چھ ایثارگرانھ! یعنی برای سعادت فرزند ،از ترس فقر«وند. رمی کنند و بھ مھدکودکھا می سپارند و خود بدنبال ھرزگیھای علمی و اقتصادی و اجتماعی و ھنری می

ھ بھ مادرشھدکودک بود شنیدم کوزی از بچھ ای کھ بھ زور در حال رفتن بھ مر -قرآن» فرزندان خود را بھ قتل نرسانید. .(یعنی بھ خانھ سالمندان)وم تو را ھم بھ مھدکودک می فرستم ش گفت: بگذار بزرگمی

ت و است و دیگری مظھر ادر اکثر خاندانھای نژادپرست دو نفر ھستند کھ یکی مظھر اشد شقاوت و ستم و سلطھ -۴٨۶ شد رقدو بدون این ین ظلماکھ ستم بری و سلطھ پذیری است کھ دو نھاد از ظالمیت و مظلومیت است کھ دو قطب این کفر و ستم است

بھ یمان و تواوی بھ خاصھ آنگاه کھ آن فردی کھ قطب ستم بری است از گردونھ این نژاد خارج شود و ر .استمرار نمی یابدیر اینصورت ند و در غزگردانگردونھ ظلم با علیھ او متحد می شوند تا او را بھکل نژاد بر ،نماید و از نفس خود ظلم زدائی کند

.را می رسدفت نژاد قیام ،ستم ترین فرد نژاد از گردونۀ برنیستند. بھرحال با خروج این ستم از نابودیش راضیبھ کمتر

اند. در ر خود می دتم پذیری را ایثابدان کھ ستم بری حاصل اراده بھ پرستیده شدن است کھ لباس ایثار بر تن دارد کھ س -۴٨٧ائی و مظلوم نم ھستند و» زار«القای سلطھ می کنند ستم بران پیرو مکتب حالیکھ ستمگران بواسطھ زر و زور و تزویر

دان د. و فرزنی دارنشکستھ نفسی و موش مردگی برجستھ ترین ھویت بارز آنھاست کھ معموال افراد فقیرتر در این جرگھ جا گیرند.کوچک خانواده ھم کھ عزیز دردانھ ھا و بچھ نھ نھ ھا ھستند در این جایگاه زار قرار می

Page 63: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

63

ای کم مھ ھایش برل و اعمال و برنااز ویژگیھای برجستھ یک فرد یا جامعھ کافر و شقی اینست کھ ھمھ فکر و ذکر و امیا -۴٨٨ز ن معنای اضح تریکردن روی کسی و انتقام از دیگران و سلطھ بر مردمان است یعنی غیر خود را خصم می داند. و این وا

ن دای دیگراود را فخزدگی است. خود و خانواده اش غرق در عذاب و فسادند و نمی بیند و خودبیگانگی و دیوانگی و شیطان ابودیشان کھ قصد ن کسانی می پندارد و ھمھ این پلیدیھا تحت عنوان ایثار عمل می کند. او براستی فدای دیگران شده است فدای

را داشتھ است. و اینست احساس ایثار حاصل از این پلیدی!

می دانند ربانی آنھاقخود را فدائی و دینی کھ ھمھ عمرشان تالش کرده اند تا فرزندان خود را مرید و بنده خود سازندوال -۴٨٩ق و عاقبت عا ند و لذابچھ ھا را فدای خود کنآن و این در حقیقت درست است. آنھا فدای بچھ ھائی شده اند کھ می خواستند

بھ مردم! د نسبتعده درباره رھبران و دولتمردان و انقالبیون ھم مصداق دارنفرت و انتقام بر جای می ماند. این قا

بیگانھ دشمن را خصم می داند: یک آدم یا گروه نژادپرست ھر غیری کھ پرستنده و ستایشگر بی چون و چرای او نباشد -۴٩٠و یا د، گروھھاع افرا! و لذا این نواست! حال آنکھ شقی ترین دشمنی ھا در درون این فرد یا گروه نھفتھ است نسبت بخودش

ان نسبت ود انسخنظامھای نژادپرست عاقبت خود در خود و بدست خود نابود می شوند. حقیقت اینست کھ خصمی شقی تر از - قرآن بخودش نیست: براستی کھ انسان دشمن آشکار خویشتن است.

دا می ز فقر فران شما را اشیط«عین عورت پرستی است. نژادباوری و ناباوری نسبت بھ غیر حتی با ھزاران حجت، -۴٩١

وو کھ خدا توف بر از خود می کشاند و در دوزخ سرنگون می سازد و آنگاه می گوید: ای فرزند آدم ا ترساند و بھ پیرویت و سات رتان عوحجت نژادپرس - قرآن» ی و مرا بی ھیچ حجتی پیروی کردی...درسولش را با حجت ھای آشکار پیروی نکر

-قرآن» یطانند.آنانکھ بھ جای خدا، مادینگی را می پرستند مرید ش«شھوتبارگی! و ھمین منشأ پیروی از شیطان است.

یز نی باشد تو یز کافری. اگر شقاحساس تو احساس کسی است کھ در سینھ توست. اگر این مالک باطن تو کافر باشد تو ن -۴٩٢ نسبت بخودت شقی ھستی و بعکس.

تقی شدن، مرورد و اراده بھ راده بھ عارف شدن، دجال می پرورد ھمانطور کھ اراده بھ عاشق شدن ھم فاسق می پا -۴٩٣

منافق می پرورد. فقط درد معرفت و خودشناسی است کھ ھمھ این فضایل را آمده و بوجود کھ انسانی در خود داراست. زیراذاتانگرد بنسان باید ا«ست. شده است نیازی بھ شدن ندارد بلکھ آنچھ کھ ھست را باید بشناسد و بیابد. چیزی شدن قلمرو تباھی ا

بسویش وظر کند سمت عشق و عرفان و عصمت ذاتش را می یابد نچون بر خود -قرآن» کھ چیست و از چھ آفریده شده است. حرکت می کند.

شما ت در خوابھایم ازمرید بنده است. پرسیدم چطور کھ خود من بی خبرم؟ گف عا می کرد کھ سالھاستیکی اد -۴٩۴

و امان مردهستش امدستورالعمل می گیرم. گفتم آن من نیستم شیطان توست من ھنوز نمرده ام. تازه راز مرده پرستی و پر یرش فقط در مرده و غایبش است!؟غایب را درمی یابم کھ ھیچوقت ھم میلی بھ ظھورش نداریم زیرا خ

در خوعکھ آیا خود مرا بھ یکی گفتم این کار را نکن گفت ولی شما دیشب در خواب بمن گفتید کھ بکنم! گفتم -۴٩۵ اب ینا

دیدی؟ گفت نھ ولی شبحی بود کھ می دانم شما بودید! گفتم پناه بر خدا از شر شیطان فریبکار!

دای خیالی الن را می کشد و خرسو را می کشد و مرده اش را می پرستد. خداپرست منافق ھمشیعھ منافق، امام زنده -۴٩۶ا معشوقھ سقان ھم بد و فاخود را پیروی می کند. ھمانطور کھ نژادپرستان ھم خاطرات خود را می پرستند و با آن زندگی می کنن

ھای خیالی خود بسر می برند!

Page 64: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

64

لم و عر داعیان فلسفھ و دجو عقل است کھ بندرت در کسی پیدا می شود مخصوصا در عصر ما بزرگترین کرامت یک -۴٩٧ری اژگونساالاقعھ ووسیاست و اخالق و مذھب و تربیت و بھداشت و درمان. زیرا اراده بھ پرستیده شدن بواسطھ مردم ھمان

ر فرد امر بھ ک وئی استو در این دروغگاست زیرا اکثر مردمان دروغھای خود را پیروی می کنند و بایستی بھ آنان دروغ گفت و فریبش طھ دروغکسی کھ بواس -کافرون»بدانید کھ کافران سرنگون ھستند.«دروغگو مشتبھ شده و عقلش واژگون می شود.

اگر گوش و گفتند«تصدیق می شود و پرستیده می گردد دروغش را خودش باور می کند و اینست واقعھ واژگونی عقل و دل. ین کالم و اعتراف ھمھ تکنولوژیست ھا و در حقیقت ا -١٠ملک» و تعقل می نمودیم از اھالی دوزخ نمی شدیم. می دادیم

صنعت پرستان است کھ برپا کننده و پرستنده دوزخند یعنی آنان را عقلی نیست.

بدیل دمھا را تست کھ ھمھ آیستی اامروزه عرفانھای رایج در بازار بخشی از ھنر و ادبیات و سینمای جادوئی و سورئال -۴٩٨ات و ی از ادبیمعجون بھ ھنرپیشھ ھای این سناریوھا ساختھ است آثار کازانتراکیس و مارکوز و کاستاندا و دیگران بھمراه

ھای آقای ھ سخنرانیحتی ب حکایات عرفانی ما دیوانھ خانھ ای برپا نموده کھ عقل و تعقل در آن بزرگترین جرم است. نگاه کنیدی است انھای دجالھستھ مرکزی این عرف دیوانھ سازی -کھ علنا این ھنرپیشگی را تبلیغ و توصیھ می کند و این خود قمشھ ای

کھ گاه آیات و احادیث را چاشنی کارش می کند.

و فرشتھ و ی دینی ما مترادف خواب و خیال و کشف و کرامات و جادوگری و جنحتی علما عرفان در اندیشھ و باور -۴٩٩قعیت رافکنی واتی و فثالھم است. حال آنکھ عرفان یعنی شناخت عرف و شرع روزمرگی زندگی و نھ آسمان پیمائی و خیالپرسام

سرار بھ ا ،یشانبھ واقعیت زندگ ،ھ کجا؟ بھ خودشانب -قرآن» کورند و کرند و اللند و بازنمی گردند.«بھ اسطوره و افسانھ. مالیخولیائی و... . فراموش خانھ زندگی زناشوئی و عشق ھای

عکس! بخاکی و نھ عرفان یعنی شناخت خدا و مالئک و اجنھ و شیاطین و اسرار آسمانی بر روی زمین و در حیات -۵٠٠

عرفان ھمان شناخت باطن واقعیت است.

یخولیائی و ھای مال تمنای روانی با خویشتن است بواسطھ امیال و ایدهارضائی و اس -این عرفانھای دجالی عین خود -۵٠١در یطان شات و رجزھای ھا و خطوات و القائینھا ھمان وسوسھ ا - قرآن» ھوای نفس خود را بجای خدا می پرستند.«شیطانی!

خود بھره و فسق عھ مفاسد و مظالماست کھ از دین و حکمت و معرفت در خدمت تقدیس و توس گوش کافران و خاصھ منافقانبود ولی ری دروغآدر جھنم ساقط می شوند و بعد می گویند دین و عرفان و عشق ھمھ دروغ بود. می گیرند و لذا یک شبھ

دند. شان مسخ شذا خودلآنچھ کھ خودشان از این حقایق قدسی در ذھن خود ساختھ و آیات الھی را تبدیل و مسخ کرده بودند و

! نھان خدا اسرار دستیابی بھ ن و جھانیان است بواسطھاراده بھ عارف شدن در عصر ما ھمان اراده بھ سلطھ بر جھا -۵٠٢ھ نرستش است یت و پاین ھمان امپریالیزم روحی است یا استکبار دینی و معنوی! حال آنکھ ذات معارف و اسرار الھی عبود

پرستیده شدن و بھ بند کشیدن مردم!

حضار روح وامراکز جادوگری و ودر خفا با افراد اینست کھ اکثر مستبدین و مردم خواران و جھانخواران در عصر ما -۵٠٣ا طالعاتی تسی و ااستالین و روزولت و چرچیل و سازمانھای جاسو سر و سری داشتھ اند از ھیتلر و جن گیری و غیبگوئی

سرار تجوی اعامھ مردمان! عصر تکنولوژیزم عصر جھانخواری است و چون تکنولوژی امری عمومی و فراگیر شده در جس جادوئی ھستند تا از رقبای خود پیشی گیرند! جھانخواری عرفانی!

ان ت و این ھمبر جھان بوده اس ل از قدیم االیام مھد پیدایش جادوگری جھت سلطھو بیھوده نیست کھ قوم بنی اسرائی -۵٠۴

-قرآن. خدا ھم با آنان مکر کرد... مکر با خداست کھ: با خدا مکر کردند و

Page 65: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

65

شیاطین امل و ناقلحبدان ھمھ کسانی کھ در جستجوی اسرار الھی در جھت مقاصد شیطانی و سلطھ گرانھ ھستند خود -۵٠۵ . ھ اند و ھر کھ با آنان در رابطھ باشد بدام این شیاطین و اجنھ می افتد و عقلش زایل می شودو اجن

ازد و ام می اندان را بھ دات و فریبھای شیطانی کھ خودشالقائو بدان کھ ھیچ سر الھی بدست این ظالمان نمی رسد اال -۵٠۶

-قرآن» .نزدیک می شود تا رسوایشان سازدشیطان بھ امر خدا بھ متکبران و کذابان « رسوا می کند.

عرفان و ش برای مسلط شدن بر ھمسر است و بھ بند کشیدنش. و این نخستین گناه و شیطان و جادوو نخستین تال -۵٠٧ د. از دعای مھر و محبت تا دعای سلطنت بر جھان! آیابلیسی است کھ حاصل می

رشکستگان وویان و جادوگران دو دستھ مردم شدیدا جلب نظر می کنند. این دعانویسان و بھ اصطالح غیبگ در نزد -۵٠٨

!سیاسی. زنان شوھرخوار و حاکمان مردم خوار -زناشوئی و اقتصادی

یستی ھمسرید بادرف شدن در یک کالم مترادف با مرید ساختن دیگران است. کھ نخستین مرید ھم بی تراینست کھ عا -۵٠٩ھ . حال آنکیت استسآنتی تز محبت و والیت زناشوئی است یعنی ضد عشق است و عین مکر و ابلیباشد! در حقیقت این عرفان

وند. رفان می راین ع اجر رعایت حقوق الھی در رابطھ است آنانکھ این حقوق را در شأن خود نمی دانند بسوی محبت زناشوئی ضد دین و ضد خداست. اپس این عرفان آشکار

شرف انسان فطرت واخالق و مذھب محاربھ ای با خدا و رسول و دان کھ این جریانات عرفانھای بازاری و رسانھ ای ب -۵١٠

رک سرعت در دانھا باست آنھم در لباس دین خالص. زیرا معارف عرفانی تبیین دین خالص است. و اینست کھ پیروان این عرف ی گردند. اسفل ساقط و ھالک می شوند و عبرت مردمان م

ن راسم از ایالھا سکوتم در قبال حجت ھا و رساالت الھی کھ در آفاق و اعماق وجودم رخ نموده بود ھسیکی از علل -۵١١

ن ھم ی ھم اکنوردد حتغوغای دجالی تحت عنوان عرفان در بازار رسانھ ھا بود کھ مبادا این حقایق قدسی ھم ملعبھ و مسخ گدر قرآن کالم خدا قط اینفمی کنم بواسطھ اینھمھ سوء استفاده ھائی کھ از آن بعمل آمده است. بارھا در انتشار آثارم تردید

ھدایت یگر مسئولند و داست کھ قلبم را آرامش و اطمینان می بخشد کھ وظیفھ ھر مؤمنی اینست کھ حقایق دریافتی را ابالغ کم دارای ھین خود قرآن او عالوه بر -قرآن »ھدایت می کندکسی را الیق بداند خداست کھ ھر«و ضاللت دیگران نیست زیرا

ه تر و ر را گمرایت و کافمی کند یعنی مؤمن را ھدا را آنچنان تر تر و آنچنانرا این چنین خاصیت چندگانھ است کھ این چنین منافق را رسوا می کند.

می یا رسوا وھدایت یا گمراه از مردم کھ را بخواھد ر مؤمن حقیقی حامل نوری است کھ خداوند بواسطھ آن نور ھرھ -۵١٢

نی آخرالزما مؤمنان رسولی از خدا در میان مردم است در سلسلھ مراتب اخالصش! و اینسازد. یعنی ھر مؤمنی خواه ناخواه مھ احاطھ ھر در عص در نزد خدا مقامی برتر از انبیای سلف دارند بدلیل شاقھ بودن حفظ ایمان و عدالت و معرفت و محبت

شیاطین و دجاالن و رسانھ ھا! جانبھ

انطور نھ اند. ھمسخنان نیز ھمینگو برخی نورند. برخی از آثار و رخی از مؤمنان بھمراه نورند و برخی حامل نورند وب -۵١٣د. برخی شیطانن یند کھ عکھ برخی از آدمھا بھمراه ظلمت و شیطانند و برخی خانھ و حامل شیطانند و برخی چنان نابود شده ان

از سخنان نیز ھمینگونھ اند. در این باره بیندیش!

و ھمھ « ٢- ٣منافقون» منافقان کسانی ھستند کھ ایمانشان را حربھ ای بر علیھ ھدایت دیگران نمودند و لذا کافر شدند« -۵١۴صاحب ایمان شدند ولی ایمانشان یعنی آنانکھ از رحمت و محبت رسول - ۴منافقون» شدشان...را دشمن می پندارند خداوند بک

Page 66: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

66

را برای تحقیر و تکفیر و سلطھ بر دیگران بکار گرفتند و بھ پرستش نژاد خود پرداختند و خود را برگزیده پنداشتند و با ھمھ از ن آنان را بینیو چو« دشمنی کردند و لذا ایمان خود را باختند و فقط کلمات فریبنده و رفتارھای جانماز آبکشی باقی ماند

در حقیقت منافقان مؤمنان -۴منافقون» ون چوب خشکی مرده اند...و اطوارشان بھ حیرت آیی در حالیکھ چ کلمات فریبندهسابقند کھ حتی ایمان و خدا و بھشت و سعادت را ھم فقط برای خود و خانواده خود می خواھند و این اساس مذھب شرک و

لذا از شده است و و سلطھ آمده است و ابزار ستمدینی است کھ بخدمت نژادپرستی در نفاق در تاریخ است کھ حاصل تاریخینژادی است. این -این ھمان دین مرده و تاریخیدین جز ظاھری نمانده است و وجود خودشان یک چوب خشک و مرده است.

د انسانی از محبت است و لذا رسوا ھمان استفاده ضد دینی از دین است و استفاده ضد معرفتی از معرفت است و استفاده ض -منافقون ».و خداوند فاسقان را ھدایت نمی کند« شده و فاسق می گردند.

تی و عاطفیستکبار و نفاق و ستم و فسق و عداوت با عالم و آدمیان برخاستھ از انکار نیازھای حیاااصل تکبر و -۵١۵

ون چین افراد اکند. پدید آورده و خودبرتربینی ابلیسی ایجاد می خویشتن از چشم خویشتن است کھ نوعی احساس خدائی کاذبپرستی و خود بھ نور محبت مردان خدا بھ ایمان می رسند بواسطھ این ایمان آن احساس خدائی را بھ اوج می رسانندی رسد و موز بر مالیخولیائی و دروغینی بھ عرصھ ظھور می رسد. اینانند کھ منافق می شوند و عاقبت فسقشان بھ عرصھ

دد. قق می گرو این نفرین خدا مح». خدا بکشدشان«رسوایشان می سازد و مورد لعن و نفرین خدا قرار می گیرند کھ مان نیاز انکار شده متکبران است کھ رخ می نماید. و این فسق ھ -قرآن» مردگانند مپندار کھ زندگانند«

در در حالیکھ را در رابطھ با ھمسرش بھ عورت پرستی پنھان می کشاند ین ھمان نیاز انکار شده است کھ فرد متکبرا -۵١۶یان شرک مان مالقدیسی رفتار می کند و سخن می راند. این ھویت منافق است کھ نماد تاریخی اش ھن روابط اجتماعی چو

در خفا د اکثرشاننھادن بنا آنانکھ رھبانیت را از نزد خود«مذاھب ھستند کھ بھ انواع مفاسد جنسی مبتالیند از جملھ لواط. می حال بھتر در داشتھ اند. یخ بر عھده راینان رھبری معنوی و مذھبی عامھ مردمان را در تا و -قرآن» فاسق بودند...

ب ھفتھ باوست ھفت شار دست دیابیم کھ چرا خاتم انبیای الھی در آخرین اتمام حجتش با امت می فرماید کھ: بھ خدائی کھ جانم ھمسرانم جماع کرده ام.

ھ نکار کند کاھ این نیازھا را ک پس ھر عاف اویند نقاط اتصالش بھ پروردگارندضبدان کھ نیازھای آدمی کھ ارکان است -۵١٧

ود بندگان خ عفترینو اینست کھ خداوند از مستض .گوئی اصال چنین نیازھایی ندارد بھ خدایش پشت کرده است و کافر استجابت می اا سائرین بوابطش ریند. منتھی آدمی باید نیازھایش را بدرگاه خدا برد و خداوند ھم این نیازھا را در خلیفھ برمی گز

نھ روابط نامشروع. کند کھ نخستین آن ھمسر است و امر بھ ازدواج و

را یرا نیازشھرزه! ز دانمائی بشر است کھ او را منافق و دیوانھ و فاسق و لواط گر و عورت پرست می کند و ھیز وخ -۵١٨کس و ناکسی بھ ھرد و نا می کنمی شود و بھ ناگاه ز آنجا کھ نباید رسوا آنجا کھ باید بیان و مطالبھ کند کتمان و ناز می کند و

مبتال شده تا سرحد زنای با محارم!

کھ است و اینست ائمھ معصوم و انبیای الھی و اولیای راه دین نیز بھ ھمین طریقھویت ز تصور و باور این منافقان ا -۵١٩ونھ است کم. بدینگزیر ش واز بطن چنین مالیخولیائی امام کشی رخ می دھد زیرا می پندارند کھ امام نھ غریزه دارد و نھ شکم

شود کھ گاه معلومی اگر بناو کمال انکار می شود ولاطاعت از امام نمی دانند و امام بعنوان الگوی رشد بھ کھ خود را مستلزم ا کن کھ چر ینک فھمااست. هکافر شده و بھ خون امام تشنھ می شوند کھ گوئی فریبشان داد می کند با ھمسرش جماعھم امام

د. باالی منبر بعنوان آخرین وصیت بھ امت بیان می دار برانسان کامل یعنی محمد مصطفی چنان سخنی را

ھنر در انکار و تعطیل نیازھا و غرایز حیاتی نیست بلکھ ھنر در ارضای بھ حق و خالق این امیال است. زیرا ھمھ -۵٢٠این غرایز می باشد. ھمانطور کھ کمال امراض و مفاسد فکری و عاطفی و رفتاری بشر حاصل عدم ارضای سالم و کامل

Page 67: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

67

ره ذکرش رفت. زیرا غریزه جنسی مھد ھمھ غرایز قسوره ب ٢٢٣آیھ ارضای غریزه و عشق جنسی ھمان لقاء هللا است کھ در در انبیاء ص حیاتی و غایت ھمھ آنھاست ھمانطور کھ راز بقای بشر در عالم ارض است. اینست کھ این غریزه بقول رسول اکرم

طرز فکر عامھ مردمان در این و اولیای الھی بھ اشدش فعال است چرا کھ زنده ترین و خالقترین انسانھایند. پس درمی یابیم کھ باره کامال وارونھ است کھ چھ بسا علمای دینی ھم پیرو ھمین باور و القاء کننده آن در مردمانند.

یز اتا این غر ین خدا و تقوا و امر حجاب و عفت جملھ در خدمت احیاء و ارضای بحق غرایز حیاتی ھستندھمھ احکام د -۵٢١

ارند ر این پندباھالن ن است. در حالیکھ جاگار سازند کھ منشأ حیات و علت نیازھای انسدپرور را مجرای ھدایت انسان بسویه ای بر . یعنی عدشر استکھ دین دشمن این نیازھاست و قرار است کھ آنھا را ریشھ کن سازد. و این پندار منشأ کفر و نفاق ب

د و ین می کننی بھ دسازی این غرایز روخی ھم بقصد نابوداساس این پندار با خدا و رسول و دین خدا عداوت می کنند و بر امتم می کند و عداوت منافق و دیوانھ می شوند. و اینست کھ منافق بقول قرآن، ھمھ آدمیان را خصم خود می داند و با ھمھ

وجودش عقده و کینھ و بخل است و چون بھ خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.

ی کنم ھیچ کسی کھ ابالغ م ھر نمی دانم چھ سری است کھ ھمین حرفھا و معارف شما را بھکھ: یکی از ما می پرسید -۵٢٢گر یستی و دیعارف نماثر کھ نمی کند بلکھ حاصل معکوسی دارد. گفتم دو علت دارد یکی اینکھ تو خودت عمل کننده بھ این

دگی کشیدنی بھ بنتو از ایمان و محبت و معرفت دامی گسترده ای برا یعنیاینکھ دیگران را بخودت می خوانی نھ بخدا. عن و خصم لا طرد و ھمھ حقایق را انکار کرده و ھمھ رآشکارا ی کھ نمی شوی آنگاه ودیگران و آدمخواری! و چون موفق نش

ده است در سوره منافقون! وقرآن کریم بیان فرم ری. اینست داستان نفاق آنگونھ کھمی شم

زنده نجا کھ دلیآی عصمت و پاکی و نیز ناپاکی و زنا را برایتان آشکار کنم. امعن قیقتح بگذارید یک بار برای ھمیشھ -۵٢٣ار وشتی در کھم سرن ومستقر نشده باشد در میان نباشد و معرفتی یقینی بھ آن متعھد نشده باشد و رابطھ ای بر جاودانگی

یانت و زنا و خ وچھ کھ باشد تحت ھر عنوان عرفی و شرعی و قانونی، ناپاکی ھر کسی برای نفس خودش باشد نباشد و ھر). و حدیث قدسی(بیند پلیدی و نجسی است در مراتب. اینست کھ ابراھیم خلیل از منظر ملکوت، ھمھ زناشوئی ھا را زنائی می

جود وق کھ ذات ند خالکسی با خداو ا در ھراینست کھ ولی خدا محرم ھمھ مؤمنان است و از خودشان بر آنھا محرم تر است زیرصم خان نژادی برادر واست مرتبط و متعھد است جاودانھ. و اینست کھ مؤمنان خواھر و برادر حقیقی ھستند و چھ بسا خواھر

رند کھ ب گر ارث میت یکدییکدیگرند و لذا بر سر تقسیم ارث خون ھم می ریزند. ولی خواھران و برادران ایمانی از دنیا و آخرکھ دست کسانیبھ است این مذھب عشق است کھ در غدیر خم بنا گردید و بعدا قتل عام شد و آن قتل عام تاکنون ادامھ یافت

محکمات دین خدا را رھا کرده و با توسل بھ متشابھات مشغول تبدیل دین خدایند.

شیاء و چشم دل بر ذات ا بھ حق است و لذا حاصل اتصال ذات )مقام عصمت مستقر یا مستودع (منصوص یا اکتسابی -۵٢۴می ز خدا کسی ج رود و اینست واقعھ عصمت و طھارت و محرمیت. یعنی تا در ھشه نمی دانسانھا باز می شود و جز خدا دی

اشی. باشی و دلت را بھ او داده باشی و در اطاعت محض او بشده بینی ناپاکی. اال اینکھ بھ امامی متصل

ر ئمھ معصومین است کھ مظھااینکھ عصمت مستودع اولیای آخرالزمان در عرصھ غیبت حاصل نظر و حشر با با -۵٢۵اعماق انی تاعصمت مستقر و منصوص می باشند ولی تجلی این عصمت و امامت در قلمرو معرفت و محبت موجب قیامتی جھ

تر است ای سلف برز انبیامند کھ مقامشان در نزد خدا اکفر و فسق و طاغوت است و اینان ھمان دوازده مھدی پس از دوازده امر لسافلین دااسفل کھ نور عصمت و امامت و حقیقت را از طریق معرفت نفس و با جھاد اکبر یافتھ اند اینان رسوالن درک

ق گشتند ومیق غرعبحر این آخرالزمانند کھ نور شفاعت و ھدایت را تا بھ اعماق دوزخ می برند کھ: آشنایان ره عشق در آب آلوده! نگشتند بھ

Page 68: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

68

بھ عظیم قائل شکل اکثر آدمھا اینست کھ گناه را نمی شناسند و حداکثر آنھم پس از رسوائی و عذابھایماساسی ترین -۵٢۶ی مت ناپذیر نی محبیعخطا و اشتباھی می شوند کھ از بدشانسی و فریب دیگران است و اینست کھ ھرگز ھستی پذیر نمی شوند

ستی ھل حیات و بھ از ککل خلقت جدید محصول این توبھ است تا سرحد تو . زیرا ھستی پذیری ھمان توبھ از گناھان است.مانندا وجود! زیر نژادی! زیرا این ھمان عدم است در ظرف خاک! توبھ از عدم و رویکرد بھ –قدیم! یعنی حیات و ھستی تاریخی

اه است نکردن گن کھ توبھای فرزند آدم گناه کردن گناه نیست بل«ان می دھند. این گناھان ھستند کھ عدمیت آدمی را بھ او نش -حدیث قدسی» .اگر قرار نبود گناه کنی شیطان را نمی آفریدم

فتھ اند دل خاک یا یبت ھمان عارفان واصلند کھ نور نبوت و والیت را ازخرالزمان عرصھ ختم نبوت و غآانبیاء و اولیای -۵٢٧

ه ھزار ز پنجاھمان نوری کھ نزول کرده بود اینک عروج می کند کھ بھ مصداق نص صریح قرآن درباره عروج روح در رو سالھ است.

یھا دامھای . ناپاکاندی داند وجود ندارد. زیرا فرق بود و نبود را نمی دسی کھ بھ قول قرآن، پاکی و ناپاکی را یکسان مک -۵٢٨

ھالکت و نیستی اند.

یان د و این نسی ناپاک خود دچار نسیان ھستناننسانھای کافر و گناھکاری کھ توبھ را نمی شناسند نسبت بھ کل زندگا -۵٢٩ز ایرا آدمی نیست ز یاد آوردن این گناھان و توبھ از آنھمان نابودگی است. و ھیچکس بی یاری امامی قادر بھ ذکر و بھ

ن می ھ پرستش آند و بنابودی احساس نابودی می کند و لذا کل زندگانی گذشتھ اش را بھ دروغ در حافظھ اش بازآفرینی می کدیس ایثار تق ق ون عشیعنی کل مظالم و خیانتھایش را تحت عنواپردازد. و این عین جنون و مالیخولیاست بھ رھبری شیطان!

پوشانیدن س وجودو تصویر کرده است بھ یاری شیطان! و این قلمرو حاکمیت شیطان در انسان است. این ھمان عدم را لباست ھمو ری شوی بدتا یا است و شیطان را خدا نامیدن! در این واقعھ بسیار بیندیش و خود را ببین و از تمامیت خود توبھ کن

ت. ا نموده است قبل از قیامت قھری پایان جھان کھ جز دوزخ عالجی نخواھی داشکھ این قیامت تو را برپ

کارتر و مبلیسی جھت اکھ توانی بدون یاری امام محبت اصال گناھی در خود ببینی و توبھ کنی. اال توبھ ای ھرگز مپندار -۵٣٠یق ورد و تصدآھ یاد بست نمی توان نابودی را منافق شدن. زیرا گناه، عرصھ نابودی است و جز بھ نور محبت کھ نور وجود ا

کرد و از آن پاک شد.

ھ باریخی است و آغاز زنده شدن ت - قتی انسان در قبال گناھش بیدار می شود و از شرم می میرد این مرگ حیات عدمیو -۵٣١یست کھ: نتوبھ نور توبھ است. بدان کھ در قلمرو تجربھ بشری و معرفت و تالش دینی واقعھ ای بزرگتر و مقدس تر از

این عشق ھمان حیات الھی است. و -قرآن »خداوند توبھ کاران را عاشق است.«

ل یست کھ حامننیازمند علم قلب است کھ جز در نزد اولیای عارف وبھ لطیف ترین علمھا و ھنرھا و توانائیھاست کھت -۵٣٢وبھ ای بی ت، علم است تا چھ رسد بھ ھدایت. کھ ھر دو در بستر تس بدان کھ رحمپ -علم رحمت و ھدایت ھستند بقول قرآن پایان رخ می نماید و دریافت می شود.

ب حفتاد مورد یست. و آن کھ توبھ کرد و توبھ اش مقبول حق اس بدان کھ بی رحمت و علم اولیای حق توبھ ای ممکن نپ -۵٣٣

قی وابین حقید. پس تد عشق حق قرار گرفت عاشق او می شوورکھ م د بھ وعده خود خداوند در کتابش. و ھررالھی قرار می گیم بھ خلق ھ شقشاننور ع پس عارفان عاشق اھل توبھ اند کھ جملھ عشاق خدایند و خود مظھر رحمت خدا نسبت بھ مردمانند.

ت ریعت و عفشزھد و منافقانی کھ مظھر نخوت و کبر و بخل و عداوت با مردمند تحت عنوان دین و تقوا و می رسد و نھ آن و ھدایت کھ مانع ایمان و ھدایت مردم ھستند و مردم را از خدا و دینش بیزار می کنند.

Page 69: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

69

شخیص بین علم ھستند کھ البتھ در مدرسھ و کتاب یافت نمی شود. و نیز ت ھرحمت و ھدایت جمل پس دین و توبھ و -۵٣۴سا ذلت دمان چھ بکثر مرزد پروردگارشان دارند و ارحمت و ذلت و محبت و شقاوت نیز کار اولیای حق است کھ این علم را از ن

و شقاوت و منت را رحمت و محبت می پندارند و بھ ھمین دلیل واژگونساالرند.

اجنھ و سوسھ ھا و رجزھایوو ی است و غیر این آموزه ھای ابلیسحبت شناسی علم علمای ربانی و عارفان الھم -۵٣۵ شیاطین است کھ بھ محاق فسق و عداوت و خیانت می رود.

ی فرت و قتال با جھاد و ھج در نزد اولیای الھی آموختھ باشی س ھرگز مپندار کھ اھل عشقی بی آنکھ درس عاشقی راپ -۵٣۶

د و محبت می انجام ی نصوح. و اینست اعمال و اقداماتی کھ بھ توبھ ای جانی و مالی و ناموسی و حیثیتیسبیل هللا و در بالیا الھی.

ی شوند ملیخولیائی یای الھی ھمھ آنانکھ نھ می روند و نھ اطاعت صادقانھ می کنند دچار نفاق عرفانی و مادر حریم اول -۵٣٧

ی مش عوضی مبا اما العالجترین نفاقھاست کھ توبھ از آن نیز بھ ھمین شدت سخت است زیرا فرد خودش راکھ ھولناکترین و مامش! یثار بھ اااند و دگیرد و اصال در خود گناھی سراغ ندارد در حالیکھ شبانھ روز در حال خیانت است کھ آنرا خدمت می

-قرآن ».نھ مرده اند و نھ زنده«بعد بھ وضعیتی می رسند کھ و -قرآن» .نھ می روند و نھ می مانند«

-ص رمحضرت رسول اک» .مدآبرید بی تردید بر خدا فرود خواھد اگر دلوی را بھ ریسمانی بستھ و در چاھی فرو« -۵٣٨و معرفت سر حکمتاست و سراسخنان غیر وحیانی رسول خدا ھم از ھوای نفس نبوده ھمانطور کھ می دانیم جدای قرآن کریم

خنی وی کھ کسی چون ابن عربی بھ آن تمسک نموده است ساین حدیث نب -قرآن ».از ھوای نفس سخن نمی گوید«حق است دا می خلو بھ دحیرت آور و دارای مفاھیمی کثیر است. نخست اینکھ در چاه آب است و عرش خدا ھم بر آب است پس این

ھ در تأکیدی ک عنا درمق زمین ھم ھست. و سوم اینکھ خداوند در خاک است و نھ آسمان. کھ این رسد. دوم اینکھ خدا در اعماھ ا در دھانای علی رھکھ در این معنا راز دعاھا و نالھ ». بی تردید بر خدا فرود می آید« حدیث آشکارست درک می شود کھ

ا یک رکھ خود ع خن علیظھر خدای خاک است. و نیز این سچاه بھ یاد می آوریم. و نیز افسانھ چاه نشینی امام زمان را کھ مح کنند و را افتتا ین چاهاچاه دربستھ و معطل می خواند کھ ھنوز کسی از آن آبی برنکشیده است و بایستی کسانی پیدا شوند تا

ب آ ناخت و بھد را شوکھ خ بنده یکی از این افرادم. و عالوه بر این داستان چاه و آب ھمان واقعھ معرفت نفس است کھ ھرھ وی یھ کرده کھی تشباچذاتش رسید بھ خدا رسیده است. و نیز این کالم خواجھ عبدهللا انصاری کھ پیرش شیخ خرقانی را بھ

و ھدایت اتجیعنی امام ن و بھ آن آب دست یافتھ است و آنقدر از آن آب برکشیده و نوشیده کھ فنا شده است. هبھ اعماقش رسیدا شما را تاری دھید مرا ی چاھی دربستھ است کھ مرید بایستی آنرا بگشاید و استخراجش کند. در اینجا بھ کالم خدا می رسیم کھ

ودش نجات خورد تا تی او را از چاه ذاتش بیرون آبایس واسطھ معرفت نفسکھ آدمی بیاری دھم. گوئی خداوند در چاه است ر دبات خویش رای اثیابد. اصال درد ھمھ آدمھا خودشناسی و رسیدن بھ ظھور ذات نھان خویش است آگاه و ناآگاه. تالش بھ برون بست و اه ذات اجھان کھ محور ھمھ تالشھای مادی و معنوی ھر انسانی است مثل تالش برای رسیدن بھ خدا در چرا بھ ھ باید اوکن است آوردن او در عرصھ ظھور و فعل. بھ بیان دیگر ھر انسانی یک چاه است کھ امام زمانش در آن چاه نھا

انی تر ره ای روحیچ منظھقلمرو ظھور آورد تا نجات یابد. و نکتھ دیگر اینکھ در مناظر طبیعی برای مؤمنان و سالکان معرفت رآن ھشتی در قبحیات تر و مکاشفھ آمیزتر از تماشای چشمھ و رودخانھ و دریا نیست. ھمانطور کھ بارزترین جلوهو خلسھ زا

نھرھای آب روان است کھ در بھشت جریان دارد.

لمرو ق. و حتی صدای آب بدان کھ آب زاللترین آئینھ جمال حق است از برای کسی کھ در جستجوی این جمال است -۵٣٩ کھ قلمرو تش استآحی الھی است. اصال ھویت بھشت کھ حضور خداست تماما از آب است. ھمانطور کھ دوزخ از زاللترین و

کوری و کری و تاریکی است.

Page 70: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

70

پاک زھای شیطانب مؤمنان را از رجخداوند از آسمان آبی نازل می کند تا قلو«و نیز طبع پاکسازی آب برای مؤمنان کھ -۵۴٠ ی شیطان را پاک می سازد.دا و لطف آب، صداھا و نجواھایعنی ص -قرآن» سازد...

نواتر می ششان را بیناتر و نگاه کردن بھ آب و گوش دادن بھ صدای آب تطھیر کننده دل مؤمنان است و چشم و گوش -۵۴١

سازد زیرا از نجواھا و تصورات شیطانی پاک می کند.

رفان الھام و ع نرا کشف و شھود ونجوا و تصورات ابلیسی ھستند و آ امروزه کافران و منافقان شبانھ روز مبتالی بھ -۵۴٢سلطھ ن احاطھ وو ای .می پندارند و لذا ھمھ احساس خدائی و امام زمانی دارند و ناجی بشرند و در عطش دستبوسی می سوزند

در حال رشد فزاینده است. ن است کھ بواسطھ رسانھ ھای جھانیجھانی شیاطی

سی را ھ امر خداست کھ کبخیر شیطانی! اولیای الھی در تس مانی کھ در صدد مریدسازی برای خویشتنیبدان تا ز -۵۴٣ان ھدایت ھم یت و. زیرا والخلق دستگیری می کنند و تحت والیت خود می گیرند زیرا کاری کبیر و کمرشکن است امر خالفت

م خداوند ھ نطور کھاست یعنی جانشین اراده مردم. ھماخالفت مردم است زیرا خلیفھ خدا بر روی زمین ھمان جانشین مردم -قرآن» خداست کھ ھدایت می کند.«جانشین اراده اوست در او.

- فتح» دند.ند با خدا بیعت کرآنانکھ با تو بیعت کرد«بوسیدن دست اولیای الھی عین بوسیدن دست خداست (یدهللا) -۵۴۴

د منتی نباش ت حق باشد و در آنھدایت فرد و بلکھ خودش شود اگر از روی محبآدمی می تواند با دادن ھدیھ ای موجب -۵۴۵

! دی و حقیرو چھ بتو می تواند موجب گمراھی و عداوت باشد از روی نخوت و منت و کبر کھ: ببین من چھ خوبم و واال و توان ! یعنی میمنکر روف و نھی ازھمین معنای متضاد می تواند در ھر رفتار و سخنی ھم رخ نماید حتی در ارشاد و امر بمع

وند ود کھ خداومی نمقاز ایمان و حکمت و معرفت و قرآن جھت نابودی دیگران استفاده کرد و شریعت را موجب تباھی فرد یا - منافقون» خدا بکشد اینان را.«بھ قتل می رساند چنین کسانی را کھ

معرفت ھم و، راه عدالت است فاق و ھویت منافقین! چرا کھ دیناستفاده از دین و معرفت جھت سلطھ: اینست اساس ن -۵۴۶

راه محبت.

. بھ منکرات روف بقصد واداشتنعدالت ورزیدن بقصد سلطھ و ستم. محبت کردن بقصد لھ کردن و نابود ساختن. امر بمع -۵۴٧ت خاصھ در ین نوع اساز ا جریان دارد و دین بقصد کفر و... . در این معانی و پدیده ھا بیندیش زیرا اکثریت آنچھ کھ در جھان

جوامع مشرک و منافق جھان سوم و جوامع مذھبی!

- ص رسول اکرم» ست.ار کرده ودر بھشت چیزھائی است کھ نھ چشمی دیده و نھ گوشی شنیده و نھ در قلبی خط« -۵۴٨لی آنکھ در جستجوی جمال و -١٧سجده » ھیچکس نداند کھ برایش چھ نھان کرده اند بھ سزای اعمالی کھ کرده است.«

رو طبعا ین قلمخداست چشمش بھ این محاالت گشوده می شود در درجات شھود! زیرا بھشت قلمرو دیدار خداست و طبیعت ا خدائی است.

حقی را بھ حقش ادا می کنند و مابقی ابدان فقط کسانی کھ در عطش و جستجوی لقای الھی در زندگانی ھستند ھر -۵۴٩

ھمھ چیز نابود «رند و واژگون کارند و واژگون پندارند و واژگون دوستدارند. زیرا حقی جز جمال خداوند نیست. وارونھ ساالیعنی کسی کھ در جستجوی جمال حق است روی بھ ھستی جاوید دارد و مابقی روی بھ -قرآن» جز جمال پروردگار. است

شان دارای ماھیتی وارونھ است: عشق ضد عشق، دین ضد دین، نابودی حرکت می کنند و لذا ھمھ اعمال و افکار و احساساتآنانکھ در جستجوی دیدار پروردگارشان نیستند «عدالت ضد عدالت، حقیقت ضد حقیقت، علم ضد علم، ھنر ضد ھنر و... .

Page 71: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

71

و مقامات روحانی لقاءهللا میزان و محک ھمھ ارزشھای معنوی - قرآن» کافرند... ھدایت نمی شوند... دل بھ دنیا می سپارند...را در قرآن جستجو کنید تا بھ این حقیقت برسید. این میزان آخرالزمانی دین و » لقاءهللا«و رشد الھی در انسان است کافیست

ایمان و ھدایت و رشد و معنویت و مسلمانی و اخالق و عدالت و سعادت و سالمت و حقیقت و رستگاری و نجات است. و این از منافقان نباشی و بھ د امامی زنده ممکن نیست. این بدان و بیش از این خود را مفریب و بازی مکن تادیدار جز بواسطھ وجو

دام دجاالن نیفتی!

دا را با فیا حضور خند کھ در آن جغراھمھ کسانی کھ در دوره نزول روح بھ دیدار اینجانب می آمدند بعدا اعتراف می کرد -۵۵٠کھ: فتھ بودندگبودند کردند حتی کافرترین و منکرترین آدمھا کھ اصال بقصد عداوت و تجسس آمدهتمام وجودشان احساس می

ئی بودند ملگی خدادر و دیوار و سنگ و چوب و جوی و کوه و درختان ج«و یکی دیگر گفتھ بود کھ » خدا فقط در آنجاست.«ر آن واقعھ دھ خداوند چرا ک »ھ در آنجا بودند فرشتھ بودند...و خدا را در آنجا از ھمھ چیز دیدم و احساس کردم و ھمھ کسانی ک

ر ونو زمین بھ « و در آن طبیعت دیدار شده بود و آب و خاک و گیاه آن منطقھ بھ نور جمال خداوند متجلی شده بودند. - قرآن» پروردگارش منور می شود.

الوا لست بربکم قا«ا خدا و واقعھ سماء هللا و دیدار بواقعھ نزول روح ھمان واقعھ خلقت آدم و دمیدن روح و القای ا -۵۵١س و دم و ابلیآارد از است و واقعھ سجده مالئک و انکار ابلیس. منتھی در اینجا ھمھ چیز زمینی است و تعین بشری د» بلی

مالئک و حتی خداوند و نیز بھشت و ماجرای حوا و شجره و ھبوط و... .

ورانھ صھ جاھلیت و کورکفت آدم و حوا و بھشت و ابلیس و شجره و ھبوط را در عرھمھ زن و شوھرھا واقعھ خال -۵۵٢ت می و بھ نبو ی کنندمتجربھ می کنند ولی این واقعھ را یا در جریان نزول روح الھی کشف و درک می کنند و حقوقش را ادا

ی کنند و درک م لھی است از نو کشف ورسند و یا در جریان ارادت و عشق عرفانی در رابطھ با کسی کھ خود حامل روح اھ و ت را تجربری فطرحقش را ادا کرده و بخود می آیند و نبوت فطری می یابند. و آنکھ ھیچیک از این دو نوع روح و بیدا

درک نمی کند ھنوز وارد حیات و ھستی انسانی خود نشده و بقول قرآن ھنوز در جرگھ حیوانات است.

ند را در یگانھ شوند خداو ھ وجودند و ظاھر و باطن نفس واحده حقند کھ اگر بھم برسند وزن و شوھر دو روی سک -۵۵٣ ست. مکن نیمرابطھ دیدار می کنند. و این یگانھ سازی (توحید) جز در پیروی از احکام یگانھ مطلق یعنی خداوند

سی جامعھ شنا وظری و روانشناسی و عرفان نبدان کھ دریائی از اطالعات و اخبار و علوم عاریھ ای و کتابی از فلسفھ -۵۵۴

رور و ر کبر و غخود ب و علوم تربیتی و بھداشتی و درمانی منجر بھ یک جو عقل و اراده و معنویت و آدمیت نمی شود و بلکھد کھ وھ ای می شدیوان حق ناپذیری و الحاد و کفر بشری می افزاید و او را حتی از عقل حیوانی و نباتی ھم ساقط می کند و

ر ھارد و در دری را ادعای خدائی دارد در حالیکھ در ابتدائی ترین امور حیات غریزی خود فلج است دعوی رھبری جامعھ بش - رآنق» ندارند.پفتھ می کافران در ھر آنچھ کھ می کنند تردیدی ندارند و خود را ھدایت یا«آنچھ کھ می کند تردیدی ندارد.

افکار و باورھا و جریانات فکری و معنوی و دینی و عرفانی بولھوسانھ و سلطھ گرانھ بھ سینما می رسد. امروزه ھمھ -۵۵۵

آیا اصال کل مسئلھ امام زمان و نجات را می توان در سینما «کھ روزی یکی از مسئولین امور فرھنگی با من مشورت می کرد خی می کند ولی دیدم خیلی ھم جدی است. این مسئلھ مربوط بھ من کھ بکلی گیج شده بودم فکر کردم کھ شو» محقق ساخت؟

حدود بیست سال پیش است. و امروزه شاھد نمود آن ایده ابلیسی در عرصھ رسانھ ھای تصویری ھستیم نھ در کشور خودمان ر جھانند. بسیاری کھ در سراسر جھان. امروزه بسیاری از سینماگران مشھور، امامان زمان ھای میلیونھا نفر انسان در سراس

دارای ھویتھای سینمائی ھستند و بازیگرانی حرفھ ای می باشند کھ حتی نقش از رھبران سیاسی و دینی و عرفانی ھم دقیقار شیطان! زیرا وقتی کسی از خود در ھویتی خیالی بیگانھ می شود خیخود را باور کرده و دیوانھ شده اند. دیوانھ یعنی در تس

ه و بھ تسخیر اجنھ و شیاطین می افتد. ھمھ سینماگران کمابیش مظھر این دیوانگی آشکارند کھ در وجودش بی صاحب شد

Page 72: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

72

در اینجا بھ یاد آن سخن مشھور گوتھ آلمانی می و سراسر جھان مریدانی دارند کھ این نقش ھا را در زندگی خود ایفا می کنند.ری دانستھ است کھ سخنی براستی بھ حق است آنھم چند قرن پیش افتیم کھ ادبیات داستانی را عرصھ ظھور اجنھ در جوامع بش

کھ ادبیات داستانی در سرآغاز پیدایش مدرن خویش بود.

د کھ ک جوامع بشری دارپرستی از نوع مذھبی و حماسی و عاشقانھ و عرفانی اش ریشھ در شر افسانھ و اسطوره -۵۵۶ن آده است و عت نموسئلھ تاریخی در آخرالزمان دوباره بھ زمین رجفرافکنی حقایق زمینی بھ آسمان است. ولی گوئی این م

دوزخ وخشیده بواسطھ تکنولوژی و خاصھ تکنولوژی ارتباطات و سینماست کھ متافیزیک شرک را در فیزیک بشری تجسم بما، زخ بھشت نین دورین محور اکھ ابلیسی ت -قرآن» چون دل بھ غیر خدا سپارید دوزخ را برپا سازید.«را برپا نموده است.

ند ا می پرستدینگی رخداوند ھمھ گناھان غیر شرک را می بخشد و آنانکھ بجای خدا، ما«پورنوگرافیزم (عورت پرستی) است. - قرآن» مرید شیطانند.

انی در جسم متافیزیک شیطتپیدایش مخدرات و داروھای روان گردان در عصر ما و جھانی شدن آن نیز یکی از علل -۵۵٧

دوزخی بھ ی باشدمفیزیک انسانی است کھ این نیز یکی دیگر از فرآورده ھای صنعتی این دوران است کھ موجب ظھور دوزخ بر رالزمانندوزخ آخاصطالح عرفانی کھ حاصل عرفان شیطانی است. یعنی شیطان شیمی و شیطان برق متحدا دو رکن برپائی د

روی زمین!

یطان شی. چرا کھ طان در امان بمانز از صنعت و شھر و مدرنیزم تکنولوژیکی می توانی از شیو مپندار کھ صرفا با گری -۵۵٨ریق در طبدین وپیش از این ھم مشغول گمراھی بشر بوده است. تکنولوژی فقط دوزخ را آشکار ساختھ و تجسم داده است

و ھ متکبرانخدا ب ست مثل شیطان کھ بھ امرخدمت معرفت دینی بوده است کھ اھلش را ھدایت و نااھل را گمراه می کند در .کذابان نزدیک می شود تا رسوایشان سازد کھ زان پس آدمی یا توبھ می کند و یا شیطان پرست می گردد

ارد وم بھ کرات ھر روایات دینی ما افتاده از شھرھای بزرگ کھ د پناه بردن مؤمنان بھ ارتفاعات و غارھا و مناطق دور -۵۵٩

گی مؤمنانان زند، داستان اصحاب کھف را داستع ویژگی نجات آخرالزمان از دوزخ صنعت است ھمانطور کھ علی شده است از .دعت و... راف، بدر آخرالزمان خوانده است. و این واقعیتی جھانی است آنرا ھر چھ خواھی بخوان، تحجر، ارتجاع، انح

ر کر و بھ دوی در دامن طبیعت بو مدافعان صنعت آرمانی جز زندگامروزه حتی امپریالیست ھا و دانشمندان و صاحبان -۵۶٠

ت و روت و قدرت نھ ثاز مدرنیزم و تکنولوژی ندارند این ھمان بھشت گمشده بشر است کھ اجر تقوا و معرفت و عشق الھی اس اشرافیت.

لی ھرگز ومند اھ در آن بیارکروزی بنگرید کھ در آغوش طبیعت و در اعماق جنگلھا چھ کاخھائی ساختھ اند بھ امید -۵۶١

نمی ید و عبرتمی یابچنین روزی فرا نمی رسد و در این کاخھا جز کارگران و فقرا و خدمتکاران زندگی نمی کنند. آیا درن گیرید! شاید ھم ھنوز اسیر واژه عشق و ایثارید!

ی دیگران ان خود براجاین دلیل کھ از د آنھم نھ بھامروزه دروغی بزرگتر از ایثار نیست. ایثارگران ھمھ در گور خفتھ ان -۵۶٢

گذشتھ اند کھ در جستجوی چیزی برتر از جان بوده اند و یا از جان خود بیزار بوده اند.

اسان وظیفھ نشن ئولیت ناپذیران وایثار، توجیھ ایدئولوژیکی اشقیاء و تبھکاران و سلطھ گران است و آدمخواران و مس -۵۶٣لیس خود را دان کھ اببد دیدی بندگی کشانیدن بندگان خدایند. ایثار، ابلیسیت اندیشھ است. اگر این معنا را در خوکھ در عطش بھ

با قت بود کھین حقیاشناختھ ای و رستگار شده ای! اینجانب تمام عمرم را در این معنا تفحص و تحقیق کردم و بر آستانھ دم. پس این حقیقت را جدی بگیر اگر اھل حقی!خدایم روبرو شدم زیرا از ابلیس نفس خود رھی

Page 73: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

73

ای رسالھ ھمھ ھ قبل از این در ھک، حق عشق را چنان بر شما نمودیم و تعلیم دادیم »مذھب اصالت عشق«در این دفاتر -۵۶۴

افتھ ینگونھ شکشری بدنداده بود. یعنی ابلیس ھرگز بدینگونھ رسوا نشده بود و ھستھ مرکزی ظلم ب عشق در تاریخ بشری، رخردید. او گودم عیان از وج نگشتھ و عیان نگردیده بود. و خداوند بر من منت نھاد تا حق الحق او یعنی عشق از قلم من بیان و

ت را با ھویمرا کھ از کل حیات و ھستی دو جھانم برتر است چ بر من منت ھای فراوان نھاد ولی ھمین یک منت او برای منلعشق کھ عشق ا کاملھ و بالغھ و مطلقھ عشقش یعنی علی مرتضی محشور ساخت و دیدم کھ علی، آن عشق بی ایثارست یعنی

ین رحمت این برتر نستم وکل عالم و آدمیان را از درون و برون احاطھ کرده است بی آنکھ کسی حتی نامش را بداند. ولی من دان عشق لق و سلطازاد مطآاسیر مسکین یتیم بود کھ مرا کبیر غنی رم خدا در حق این بنده حقیر فقیر و محبت و لطف و ک

ی مز من فنا ا مرا کھ جھان در آن مستغرق است و بالوقفھ یگردانید و نور عشقش نمود و از من جز عشق باقی نماند. عشقر لھ در ھر با ورسانم اند و این امکان را بمن می بخشد تا زیر پاھای اشقیاء لھ شوم تا بھ عشقشان بسازد و از شر می رھ

ر من و از د دمادم دخداون م کھھستشدنی جھانی دگر و برتر بیافرینم و مصداق فتبارک هللا احسن الخالقین باشم. من آن مخلوقی نھ کبر است ونھ ا ھکاست بر و اکبر می شود و آنکھ ھنوز باقیست علی من و با من از خود فرا می رود و برتر و برتر و اک

ناختم کھ یثار را شبلیس اااصغر! زیرا مطلق است یعنی خود را در ذاتش طالق داده است. و اینست ایثار! از ایثار علی بود کھ ھ امر شاند. و بریدی کا بھ سجده و مچھ کذابی است. ولی علی از ایثارش آفاق ھستی را شکست و المتناھی شد و لذا ابلیس ر

تا دست از ادعای ایثار بکشد.اوست کھ شیطان بسوی ھر متکبر کذابی می رود تا رسوایش سازد

بچشانیمشق عر ترفندی کھ شده رسالت ما در این دوران اینست کھ شقی ترین و ضد محبت ترین افراد و نژادھا را بھ -۵۶۵خ کند و افلین رسوفل السبواسطھ قلم و یا دستانم. تا بدین طریق نور عشق الھی تا اعماق درک اس بطور مستقیم و غیرمستقیم.

قیامت کل تاریخ بشری در حشر آخرالزمانی برپا شود.

ین افراد لذا نژادپرست تر ونژادپرستی، شقاوت پرستی است زیرا عواطف درون نژادی سراسر سلطھ گری و نفرت است -۵۶۶ن کھ ملوس تری ترین وخویش منفورترین افرادند و این عین حق است زیرا شقی ترین افرادند در لباس ایثارگر در درون نژاد

مظھر اشد اراده بھ پرستیده شدن ھستند بھ شیوه مظلوم نمائی و مذھب زار!

ود را خریق سلطھ ا بدین طی دانند تدر درون یک خانواده نژادپرست یکایک افراد خود را مظھر ایثار و فدائی خانواده م -۵۶٧ار رای این کم کھ ببر جمع حفظ کنند و برای اثبات این ایثار دست بھ نمایشات حیرت آوری می زنند. دختری را می شناخت

بیماری ھ ھمانروسپی گری می کرد در حالیکھ دیناری بھ خانواده اش نمی داد زیرا کل درآمدش صرف بیماریش می شد ک د.حاصل از روسپی گری بو

وء و احیاء ز اینھا جھت ابقاادین و معارف توحیدی و عرفان دارای ذات ضد نژادپرستانھ است حال اگر کسی بخواھد -۵۶٨

امام از خدا و وی رسد متکمیل نژادپرستی و اراده بھ پرستیده شدن بھره گیرد معلوم است کھ بھ بن بست با کل دین و عرفان خیزد و احساس فریب می کند. ھم کینھ می کند و بھ عداوت برمی

تیده شدن واثبات خود و پرس حال بنگرید چگونھ اکثر این پیروان عرفانھا و معارف توحیدی از این حقایق در جھت -۵۶٩

ستفاده ند. این امی رس مریدسازی استفاده می کنند تا ھمسر و خاندان خود را بھ پرستش خود بکشانند کھ بھ نتیجھ ای معکوس ن حق است.کھ عی مقدسات ھمھز دین و استفاده ضد عرفانی از عرفان است و لذا بھ کفر مطلق می رسد و انکار ضد دینی ا

د بھ حق وجو راه رشد و رسیدن حقایق، ابزار نیستند بلکھ مقاصد و معبودھای وجودند فی ذاتھ. دین ھم وسیلھ نیست -۵٧٠

خود ھ بھت و آنکسارھائی جھت الحاق بھ خود الھی بخودآئی و از خوداست. و عرفان ھم ابزار خودپرستی نیست بلکھ نور نیست اوست.» من«الھی رسید دیگر

Page 74: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

74

رسند و پرستی میستی و خودد نژادپرستی و مردم پرستی و دنیاپراولیای الھی بھ اش اینکھ چرا پیروان مذاھب و -۵٧١

آن از قلمرو ی شود ونکرد دچار قحطی وجود و احساس نابودی مآدمھای المذھب معتدلترند. آنکھ نور نزاد را دید و اطاعت ظالم وی می رسد ه پرستنور پرتاب و طرد می گردد و بھ درک اسفل می افتد و برای نجات از این نابودی بھ نژادپرستی و ماد

عراب کھ یا مثل ا وآن. رینو کافرترین و بی عملت ترینمی گردد. مثل بنی اسرائیل کھ پیغمبرخیزترین نژاد بشری است و متکبررا ھم ن محمدچون اطاعت نکردند و بلکھ دی ص ترین کافران و منافقان شدند پس از ظھور محمد مصطفیبقول قرآن شدید

و بنی عباس امیھ و و فقط ستم خود را در جھان اشاعھ دادند بواسطھ حکومت ھای بنیبخدمت نژادپرستی جھانی خود گرفتند ز نژاد اانی بزرگ ی عارفران کھ عموما ترکان بودند کھ از متکبرترین اقوام محسوب می شوند کھ خود دارامزدوران خود در ای

م و نیز اریخ ھستیتبر کل خویشند کھ اطاعتشان نکردند و نمی کنند. و یا مثل ایرانیان کھ مھد ظھور نخستین و بزرگترین پیامده اند جھان نمو انی درندارند و زبان فارسی را مادر ھمھ زبانھای عرف حکیمان و عارفانی کھ شھره آفاقند و در جھان نظیر

ولی تا چھ حدی از نور معرفت و عشق لدنی این بزرگان پیروی می کنیم یا سوء استفاده می کنیم.

و عرفان. نآریم کھ معارف و آداب شناخت خدا بعنوان منشأ محبت است و الحاق بھ این محبت و پرستش یک عرفان دا -۵٧٢لی موجود ھای دجاسازی این عرفان حاصل آمده کھ ھدفش خدا شدن و پرستیده شدن است کھ این عرفاندیگری کھ از وارونھ

ھانی از این نوع دوم ھستند. جدر بازار

اکثر کسانی کھ دعوی عشق و عرفان دارند در عطش و سودای پرستیده شدن ھستند و القامروزه تقری -۵٧٣ ای احساسبااز نند و لذاعوت کد دخدائی در خود. ولی این شھامت و صداقت را ھم ندارند کھ کوس انالحق زنند و ھمھ را بھ پرستش خو

نند. کنھ می این اراده را در دیگران القاء می کنند و چون موفق نمی شوند از ھمھ کی یگریھای نمایشطریق ایثار

نسان برای شرف می رساند و ا وبندگی غیر خدا بی نیاز می کند و بھ عزت بدان کھ بندگی و پرستش خدا آدمی را از -۵٧۴ت تا و را بپرس. پس ا، خدا ھمان خود خود انسان استع خودش کفایت می کند زیرا خدا ھمان نور ذات انسان است و بقول علی

تش شود. پرس ا عاشقینکنی تا شاید کسی پیدا شود تا تو را بپرستد اشی تا عمری را صرف بندگی دیگرانخودپرستی بر حق ب نتھا حاصلو خیا خدا، موجب عشق ذاتی انسان بخودش می شود و لذا از عشق مردمان بی نیاز می گردد زیرا ھمھ اسارتھا

است. سولو اطاعت از رتالش برای اینست کھ کسی را عاشق بر خودت سازی. عشق انسان بخویشتن اجر خداپرستی

ارف سانی. و معرگتر از این نیست کھ محبت مردان حق را بگیری و بھ مصرف بھ بندگی کشانیدن دیگران برو خیانتی بز -۵٧۵ھره دیگران ب شانیدنتوحیدی و حقایق عرفانی نیز عین محبت این اولیای الھی در نزد ماست کھ اگر از آن جھت بھ بندگی ک

وشد ضاللت اھد اانی شویم. و این استفاده ضد محبت از محبت است. اگر در فرقھ ھای عرفگیریم بھ اشد عذاب دچار می شبران را دا و پیامخل دین گرنھ بایستی کتفاده از این معارف است. بدان! واین نھ از معارف عرفانی کھ از سوء اس فساد ھستیم

رفای حق ان کذاب عل پیروتکب شده اند. این امر شامل حامسئول ھمھ مظالم و مفاسدی در تاریخ بدانیم کھ پیروان کذائی آن مرلھی مسئول اولیای ا ند ولینیز می شود کھ رسوالن آخرالزمانند. چگونھ است کھ پیامبران الھی از ظلم پیروان منافق خود مبرای

این ظلم ھستند.

ل د. و این کینھ و عداوت با او می رسسی کھ دست بھرکاری می زند کھ ھمسرش را بھ بندگی خود بکشاند عاقبت بھ کک -۵٧۶ا تود گردید خنژاد ماجرای آدم و حوا در تاریخ است کھ چون قادر نشد تا خدای ھمسرش شود دست بھ شیطنت زد و متوسل بھعث فت: تو باگدید و او را بھ زور تسلیم خود سازد و چون نشد دست بھ تحریم جنسی زد و عاقبت خود زناکار شد و رسوا گر

! شدی

Page 75: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

75

و انکار -نقرآ» اطاعت از رسول اطاعت از خداست«ار رسوالن الھی عین انکار خداست کھ خود فرموده بدان کھ انک -۵٧٧یشتن جدان خووعین انکار عزت و شرف خویشتن است و انکار واقعیت زندگی خویشتن است و انکار حیات و ھستی و خدا

است.

تحت عنوان د رحمت خدا را انکار کرده است و لذا بھ غضب الھی مبتال می گرددا انکار می کنرآنکھ رسوالن الھی -۵٧٨ ت. رابطھ مستقیم با خدا کھ مکری آشکارست. و زمینھ ھمھ عرفانھا و معنویت ھای موج نو ھمین انکار اس

یعنی -آنقر» د و...تعلیم دھبھ آنان انگیخت تا آنان را زنده سازد و کتاب و حکمت راخداوند از امیین رسوالنی را بر« -۵٧٩

بر خالف دان کھبفقط امیین ھستند کھ استحقاق دریافت کتاب خدا و نور حکمت را دارند تا بھ نور حق زنده شوند. پس ارد. و دآن قرار مقابل تصورات مالصدرا امر ایمان و ھدایت نھ تنھا ربطی بھ فلسفھ مدرسھ ای و کتابی ندارد بلکھ در نقطھ

درا و ز مالصاپس اگر ھم ربطی بھ آموزه ھای فلسفی ندارد و فلسفھ را با حکمت کاری نیست و ضد آنست. اینکھ حکمتعجب تست نباید سیده ارنیامده است کھ خواه ناخواه بھ غرب زدگی منافقانھ ی اش امروزه چیزی جز فن گرایی درپیروان تاریخ

جھان د کھ بریعنی ھمان اسکوالستیک ھای قرون وسطی ھستنکرد. این ادامھ تکاملی فلسفھ زدگی و مدرسھ پرستی است درسھ غت یعنی ملدر » اسکوالستیک«در کشور ما در اوج غوغا و سلطھ مطلقھ است. حکومت می کنند و این مذھب ارسطوئی

رت و طفانھ از مشق پرست و نمره پرست و شعارپرست و پرستنده اطالعات عاریھ ای و بیگ درس وپرست و مدرک پرست و ا و ھھ بدبختی حور ھمس اسالم تبدیل بھ غرب پرستی بغایت منافقانھ ای شده است کھ مبادل و جان. این بیگانھ پرستی در ل

رخی ن اواخر بکھ ھمیتناقضات و رسوائیھا و بحرانھای عجیب و غریب است کھ از اسالم جز اسمی باقی نگذاشتھ است. تا اینردن کی اسالمی ماجرا وند در علوم اسکوالستیکی غرب در دانشگاھھا عیب و ایرادی باشد مسئولین بھ این گمان رسیدند کھ نک

ز از انسانی ج دن علومھم در حد شعار باقی ماند ھمچون انقالب فرھنگی آغاز انقالب. زیرا اسالمی کر علوم انسانی کھ بازن و ق پوشانیدحا لباس یف و تبدیل نیست و باطل رو تعین قرآن کریم حاصل نمی شود. و غیر از این جز التقاط و تحرتأویل

حق را بھ باطل آمیختن!

ینا، بینھ و ابوعلی س در رو قرار دادن ابوذر دا رحمت کند دکتر شریعتی را کھ فالسفھ را پفیوزھای تاریخ نامید و با روخ -۵٨٠ناکثین بر مارقین و واسطین قزر و تزویر و زار یا دوران ما شد و آنھمھ فتواھای ارتداد را از آن خود نمود و از اتحاد زور و

علیھ این حق، دق کرد و این دق را بر قلب ما نھاد و رفت.

عتی را متحدا شری و آمریکائی جملھلی و صھیونی و بھائی ماتریالیستی و لیبرا یم کھ مالیان شرک و رھبرانبھ یاد آور -۵٨١ھ شکار شد کآیلسوف التقاطی و بیسواد نامیدند کھ این اتھام از بیانیھ مشترک مھندس بازرگان لیبرال و مرحوم مطھری ف

زده بود ونی حرف بواسطھ ساواک در سراسر کشور منتشر گردید. التقاطی بودن شریعتی بھ این دلیل بود کھ با زبان عرب سکوالستیکابود: ودنش ھم اینکھ از منطق اسکوالستیکی غرب پیروی نکرده بود و از امیت فطری خود سخن گفتھبیسواد ب

دینی و علمی! یعنی نژادپرستی عربی و غربی!

ی محویل مردم یخ معاصر ایران تاخیرا یکی از مورخین براستی بیسواد کھ سالھاست کھ مشتی خزعبالت تحت عنوان تار -۵٨٢دبختی بویند ھمھ و می گ عده ای بیسواد پیدا شده اند«تفاقا شبی کھ بظاھر از عظمت مصدق سخن می گفت، ادعا کرد کھ: دھد ا

ود خن ادعائی انی چنیبو این آقای باسواد یادش رفتھ بود کھ » ھای ما از نفت است در حالیکھ ھر چھ داریم از نفت است... ھ سواد. ورد و نرسوا ساخت کھ در بی خبری مطلق بسر می برد کھ نھ علم دا شخص مصدق بوده است. و بدین طریق خود را

ورخ بزرگ.مست این اھل دوزخ نامیده است. پس از اسالم ھم بی خبر ا یی اصلغذانیز نمی داند کھ پیامبر اسالم نفت را

ی از این اخبار و اطالعات عاریھ ای و آنھائی کھ براستی اھل سواد و اخبار عاریھ ای ھستند اذعان دارند کھ در دریائ -۵٨٣خط بطالن بر و دھر عصر خود و ھمھ اعصار تاریخ است تاریخی براستی خبری نیست کھ نیست. مثل موالنا کھ براستی عالمھ

Page 76: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

76

م مدرسھ ای کشیده است. فقط احمقان پرستنده مدرسھ و کتاب و مدرک ھستند تا بدینوسیلھ برای باطن پوچ خود وسواد و عل معنائی پیدا کنند کھ البتھ جز بدرد فروش نمی خورد. و اصال راز خودفروشی انسان مدرن ھمین علوم عاریھ ای است.

طالعاتیا وتاریخی است -ھمھ مخبرین بزرگ تاریخ بھ دروغین بودن آن واقفند. و بدان کھ ذات علوم مدرسھ ای خبری -۵٨۴

ده الک کننھ نست کھاشفات را حامل نیست. تاریخ قلمرو ظھور دھر است و ایدر باب مکاشفات دیگران است و نوری از آن مک - قرآن» .ھالک می کند دھر است کھ ما را«است

تمدن و م و دین تاش را دریافت. این را بدان و در آن تردیدی مکن. از تاریخ علستواژگون کرد تا را تاریخ را بایستی -۵٨۵

ن ست منافقاالھی بد واژگونسازی تاریخ حاصل واژگونسازی نور محبت انبیاء و اولیایو ریاست. و ھمھ این سیاست و ھدایت و مشرکان است.

ھ کرده برون احاط الھی کل عالم ھستی از ذرات و کرات تا جانداران و ھزار چندان انسانھا را از درون و رحمت و محبت -۵٨۶

ھر عمات است.فران ناست ولی آنچھ کھ آدمی را از آن محروم ساختھ و بھ قحطی وجود انداختھ است ابلیس کبر و انکار و کلبا و فیست کھ قیست کات ھست. پس برای ایجاد محبت در رابطھ نیاز بھ انجام کاری نکجا کھ کبر و انکار نباشد رحمت و محب

اوند نگاه کھ خدآ«ست: اعقال تسلیم آنچھ کھ ھست باشیم و انکار و عداوت و تھمت نورزیم. این ھمان معنای اسالم و تسلیم »وند...اه می شمرض است از فرط عداوت سیخالصانھ یاد می شود مؤمنان خاشع و ساجد می گردند و آنانکھ در قلوبشان

- قرآن

عنی یوره طالق. سمی کردن علوم انسانی ھمان درک و تبیین بینات الھی در انسان است بھ مصداق آیھ آخر بدان کھ اسال -۵٨٧لمھ ر یک کی دعنیحوائی است. -درک نزول امر خدا بین زمین و آسمان وجود انسان و روابط اجتماعی کھ اساس آن رابطھ آدم

ھ در دا نیست کان و خھمھ علوم انسانی برآمده از قرآن کریم چیزی جز تبیین ابعاد و درجات و آفاق و اعماق عشق بین انسا و نسان و خدال بین روابط بشری متجلی است و امام مبین بیانگر این علوم است زیرا بینھ خدا در انسان است و خود واص

نیست بیان رابطھ می باشد. زیرا اصال علم چیزی جز» بینھن«و » بین« یعنی وجودش ھمانفضای بین زمین و آسمان است یعنی بیان بین. و این یعنی تبیین عشق!

ر ھوظارف قرآنی است کھ درب سنگ زیربنای علوم انسانی بر مبنای مع» مذھب اصالت عشق«ابراین این رسالھ بن -۵٨٨

مین دلیل بھ ھ سان!قرآن است و انبینات طلق جمال کل بشر است و خود امام م ی الھآئی ناجی موعود است زیرا موجب بخودمی منرا بر مؤ ت الھیت کھ درب بیناجمال امام یا پیر طریقت بایستی مد نظر مؤمنان در نماز باشد این ھمان وجھ هللا اس

گشاید کھ کمالش معراج و لقاءهللا است.

مان ھمام زمان کھ امعنای بینات عصر خود را بیان می دارد و اینست کھ نات است! ن بی بی مو بدان کھ امام مبین، امام -۵٨٩دھد خ میینات ربدوازده مھدی عرصھ غیبت امام مطلق در ھر عصر ھستند کھ زمینھ ظھور را فراھم می کنند پس ظھور بر

کھ در قرآن تأویل می شوند و از قرآن تعین می یابند.

پدیده شناسی قرآنی محسوب می شوند. وات ھمان پدیده ھای نوظھور دورانھایند نروزه بی بھ زبان ام -۵٩٠

کھ در طول قش کامال بر بشریت معلوم نشده باشد ظھور جھانی اش ممکن نمی شود در حقیقت ھمھ آنانتا امام و ح -۵٩١قرنی کھ در ھر ده اندمعصومین بو از گانھ پستاریخ تأویل گران قرآن بوده اند فراھم کننده شرایط ظھور مھدی ھای دوازده

و برخی دگر ھویت جھانی داشتھ اند.ھ عرصھ ظھور رسیده اند کھ برخی قومی بیکی از آنان

Page 77: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

77

ات نیست و ھر بینھ ای شعاعی از نور نجات امام مطلق است کھ از ونپس بدان کھ -۵٩٢ دی جود این مھجاتی جز در درک بینمام اور جھانی ھ در ظھکمعنوی و عرفانی است و نھ فیزیکی. ھر چند نماید. یعنی این نجات امری کامال ھای دورانھا رخ می

نی جاتی روحاطلق، نممطلق این نجات در ظاھر و باطن و ماده و معنا بھ تحقق می رسد ولی نجات فردی در عرصھ غیبت امام ند.کاین حق را بھ بازار برد و بلکھ تقیھ دیو کامال خصوصی و نامرئی است و فرد نجات یافتھ ھم نبا

عیم (اماماننصف مخلصین در قرآن کریم بیان گروھی از این مھدیھای دورانھاست و متقین کھ مقیم در بطور مثال و -۵٩٣

انی گنی و زندمام زمابواسطھ مخلصین است. و جنات نعیم بیان جامعھ اھدایت) می باشند ھویت گروھی از این نجات یافتگان ی می ھمگان وروحانی و نجات روح است کھ تا قبل از ظھور جھانی امام مطلق امری فردی و خصوصی است و سپس جھانی

ت آشکار می گردد.بھششود و

عامھ بشری کھ در قلمرو معرفت نفس و عرف و فرھنگقوا و ریا و ایثار مقوالت و مفاھیمی بسیار شبیھ یکدیگرند ت -۵٩۴ین کھ مرز ب ھستند ت و سوء استفاده ھای بسیار مھلک و گمراه کننده است و براستی از آن جملھ حقایقیموجب سوء تفاھما

.متضاد نیستند یعنی عارفانآنھا باریکتر از موست و جز اھل باطن قادر بھ تشخیص این مفاھیم بغایت

الح دل بھ محوری و اعمال بھ اصطبمعنای مبارزه با بولھوسی و خود قوا کھ محور دین و حکم خدا بھ بندگان استت -۵٩۵دل آنگاه کھ یدم. وخواھی است ھمانطور کھ موالی متقیان می فرماید ھر چھ دلم خواست بر خالفش عمل کردم تا بھ خدا رس

گر فرد ازیرا دیزاست پرستی عرفانیخداست و خودپرستی ھمان خداخانھ خدا و مظھر اراده حق شد اراده قلبی عین اراده خیر و دیگر از فعل خداست و اعمالش نیز مظھر تقوای محض است تقوای مطلقی کھو مظھر اراده شخصی خود فنا شده است

شر دنیا رھا شده است و جز حق را منظور ندارد.

سازد زیرا را آشکار می یا بزبانی دوگانگی نفسو نابراین تا دل خانھ خدا نشده، تقوا موجب دوگانگی نفس است ب -۵٩۶فس نجھ ناپاک وه و بھ از پاکی آن پیروی کردخداوند پاکی و ناپاکی را در نفس آدمی نھاده است کھ انسان بقدرت عقل دینی

بمعنای ریاکاری نیست می دھد و بلکھ آنرا پاک می خود امکان ظھور و بروز ن ھ کبر است کا دلکھ جھابسازد. این امر مطلقاناپاکی از کند و ده نمیاجر نھائی این جھاد، عشق است کھ ھمان مقام اخالص می باشد و دل آدمی جز پاکی و خیر و حق را ارا

و باطل، رنج می برد.

ای اریم و تقودیاکار و منافق از ھمین نمایش تقوا برای فریب دیگران بھره می برد. پس تقوای راستین حال انسان ر -۵٩٧ دروغین. ھمانطور کھ زھد صادقانھ داریم و زھد ریائی!

یش یثار از خوفس خویش. و این ابیان دیگر تقوا ھمان از خود گذشتگی است یعنی گذشتن از امیال ناحق و فاسقانھ ن -۵٩٨ ند کھ بسویچست ھر برای خویش. یعنی معنای باطنی نیکوکاری و انفاق و یاری دیگران بمعنای ایثار برای دیگران نیاست

ران شی از دیگکھ منت دیگران است برای پاکسازی و تزکیھ و رشد و تعالی نفس خویشتن. پس نھ تنھا منتی بر دیگران نیست کا م و تکریمییعنی با تعظ -قرآن» .آنان کھ در حال رکوع زکات می دھند«ھم ھست کھ انفاق و یاری تو را پذیرا می شوند. و تمن

یگران دا کف دست نفاق رند نھ با منت و کبر و تحقیر دیگران. بھ ھمین دلیل در روایت است کھ صدقھ و ازکات و انفاق می کنعنی یبردارد. ست شمادان گدایان بسوی زکات گیرنده دراز کنید تا او از کف سنگذارید بلکھ دست خود را ھمچون طلب نیاز ب

بلیسی!یثار او احساس ادستشان بگذارید. این گذاشتن ھمان منت گذاشتن است رنھ اینکھ ب بگذارید از شما بردارند

ین و اخالق ستون فقرات د کھس دریاب کھ اگر معرفت الزم و مراقبھ بر نفس و خلوص عمل و رضای خدا نباشد تقوا پ -۵٩٩تم فریب و س کھ وسیلھ بشری می باشدترین رذایل س ایثار می شود کھ دو تا از شدیداحسایا و عرف و شرع است تبدیل بھ ریا

و سلطھ است: فریب و سلطھ دینی و عاطفی!

Page 78: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

78

قوای ضد ن نیست و تس باز ھم دریاب کھ تقوا بدون والیت و محبت و ھدایت یک آموزگار معنوی و پیر طریقت ممکپ -۶٠٠

واژگونساالرند. یای بی عشق حق، ھمھ ارزشھا وارونھ اند و واژه ھعنید. یآمی تقوا از آب در

کلمھ نمی کافتھ نشودامل نور بینھ است. زیرا تا قلب واژه شرا بر حقش قرار می دھد انسان بین است کھ ح و آنکھ واژه -۶٠١ می کند. نشود و بسوی خداوند کھ ھمھ کلمات از اوست و بسوی او می رود، رھنمون

د. ادی می گردسیاھی است. و چون بھ نور بیان شکافتھ شد منور و ھ اژه تا شکافتھ نشود ظلمتکده است یعنی سواد وو -۶٠٢

سوادی: تفسیری و ن قرآنو اینست کھ قرآن، نور ھدایت مؤمنان است و گمراه کننده کافران. آن قرآن تأویلی و نوری است و ای اعھ و قرآن دھری!قرآن الس

ی! و قرآن نار کافران و ظالمان ھم درب دوزخ را: قرآن نوریرآن کریم برای مؤمنان درب بھشت را می گشاید و برای ق -۶٠٣

ھمان بیان امامت یعنی حضور خدا »ما« این کالم خدا بھ ضمیر - ١۶ -ق» .ریم(انسان) نزدیکت ما از رگ گردن بھ او« -۶٠۴

ماین ما ھمان انسان خدائی و خدای انسانی است کھ از رگ گردن بھ سائر انسانھا و در انسان است کھ مؤمنان خصوصاست. ار انسانی خود ھ است زیرا امام ھمان خود اننزدیکتر است و این ھمان راز والیت وجودی امام بر بشریت و خاصھ مرید

ز خود عینطاعت ااز امام عین اطاعت از خویشتن خویش و این ھمان راز اطاعت بی چون و چرا از امام است زیرا اطاعت ا ن است و تقوا یعنی پرھیز از خود! اطاعت از خصم خود است زیرا انسان دشمن آشکار خویشت

خاصھ متکبر و سلطھ گر و ظالم و فاسق است موجب شیطان زدگی است» من«س اماره خود کھ ھمان اطاعت از نف -۶٠۵

ن ھم بر تن کرده باشد! اینکھ این منیت لباس دی

م ی کافران ھولو منان ھم ولی مسلمین ھستند.ؤدا، ولی اولیای خویش است و این اولیاء ھم ولی مؤمنان ھستند و مخ -۶٠۶ شیطان است.

دا در قرآنبرخی آدمھای پلید ھم ولی شیطان ھستند. و این عین کالم خ ھستند. و ولی خداھم و بدان کھ مردان حق -۶٠٧رتی ی کند مشوشورت مشیطان! و نیز خداوند با اولیای خود م ءت. پس کسانی ھستند کھ شیطان را ھم درس می دھند: اولیااس

. نجات خلق د برایخود را سپر بالی خدایش می ساز ،عاشقانھ! و این مشورت قلمرو عشق ورزی بنده با خداست. یعنی بنده مثل ماجرای کربال!

واند و ی شده است یعنی دشمنی بیانگر کھ در نفس آدمی رجز می خمعرف» مبین عدو «ن بعنوان در قرآن کریم شیطا -۶٠٨

نمودن ، و خدائیخیانت سازی پلیدیھا، عشق سازی زنا، خدمت نمایینان را تعلیم می دھد در جھت زیباالقای ایده می کند و آ شیطنت!

نرژی است امی سنجند و ھمھ جنگھا بر سر در آن جامعھ مروزه میزان رشد ھر جامعھ ای را بھ مصرف سرانھ انرژی ا -۶٠٩

ی ین و جھنموانھ ترترین و ظالمترین و دیافراد و جوامع بشری ھم فاسدو تولید و مصرف آن. و در عین حال پرمصرف ترین ج ین استخران. و اجود خودش نیست یعنی استخراج روح از تن و جان خویشتترین ھستند و ھیچکس بھ فکر تولید انرژی از و

جز بقدرت عشق الھی ممکن نیست.

Page 79: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

79

نرژی بدمندای دارد تا در او کسی کھ از وجود خودش ھیچ انرژی و قدرتی نمی جوشد از اشیای بیجان توقع کسب انرژ -۶١٠باس رآالت و لن، زیودکوراسیو، بیل، تلویزیون، کاخھمچون اتوم دی و خاصھ از مصنوعات تکنولوژیکیاز ابزار و امکانات ما

و امثالھم.

اک و آب و خیاء ھم بھ آدمی انرژی می بخشند ھمچون قوای طبیعت مثل درختان و حیوانات و خورشید و البتھ کھ اش -۶١١عمال افات و است و لذا صھوا. ولی آن انرژی کھ بواسطھ مصنوعات در آدمی القاء می شود یک انرژی آتشین و دوزخی

د. نشرورانھ و مخرب و پلید تولید می کن

سر ر شما بناگاهدی و فاسقانھ استکبارتا چھ حدی افکار و احساسات می نشینیدامی کھ پشت فرمان اتومبیل بنگرید ھنگ -۶١٢انھ مجللی خید. و یا ی آویزرا بخود ممی آورد. و یا آنگاه کھ بر مبلھای اشرافی خود می نشینید و یا جواھرات گرانبھای خود بر

گی اودانج و این یک حس -قرآن» کاخھا می سازند تا در آن جاودانھ شوند...«می سازید و در آن زندگی می کنید و امثالھم. اند ذاب می کشازی و عاست و لذا ھم خود فرد را بجان خود می اندازد و بھ خودبرانددوزخی است یعنی یک جاودانگی دروغین

ھ ھمان ی ھستند کاویژه و ھم اطرافیان را. زیرا این مصنوعات جملھ از آتش پدید آمده و آتشین ھستند و در آدمی مولد آتش مانطور کھھماید. نمی آورد و رخ می ل و ذات دوزخ از نفس انسان سر برآتش دوزخ و اعمال شیطانی (ناری) است. یعنی اص

بھشت ھم از وجود مردان خدا رخ می دھد و دربش بر مؤمنان گشوده می شود.

ھی ن انرژی الآگ گردن بھ آدمی نزدیکتر است و آدمی چون بھ نور معرفت بر ذات خود راه یابد بھ منشأ رچون خدا از -۶١٣نسانی کھ ای خاص جود انسان در جھان متجلی می گردد و اینست آن انرژمی رسد کھ جاودانگی است و آن روح است کھ از و

بدون آن از رویکرد بھ انرژیھای جھنمی گریزی نیست .

سان در جھانیات جانوری است. کھ البتھ اساس پیدایش انحنرژی دریافتی انسان از قوای طبیعت موجب خلقت مادی و ا -۶١۴ ردنقشی ندا این ھم کھ در خلقت آدمی نقشی نداشتھ باشد و جز تو ھیچ چیزی نیس ستااست و کل کائنات در خدمت این خلقت

اضافی نرا عبث وآم یش چیزی را در حیات خود نمی دانیعنی اگر نق -قرآن» .آیا پنداشتھ اید کھ جھان را بھ عبث آفریده ایم«نطور رد. ھماورپدا می خشود کھ از انسان خلیفھ می دانیم. و آن انرژی کھ از روح الھی می یابد موجب خلق جدید انسانی می

ا رو انسان ان استکھ انرژیھای صنعتی و مکانیکی و الکترونیکی و اتمی و نوترونی ھم موجب ظھور شیطان و دوزخ از انس خلیفھ ابلیس می سازد.

وده و بھمینطوری ھم درست ما بخصوص زندگینامھ ام حتی با صدای بلند ادعا کرده اند کھ ابسیاری از خوانندگان آثار م -۶١۵

کھ: من دیدا می شوپز کجا اینکاره ایم و یک شبھ خدا شده اند بی ھیچ حرکت و اصالحی در اعمال و زندگیشان! این مالیخولیا ا ام! عین تو

طھ داری بواسذات پنمی یابند کھ این ھم عین آن عارف ننده ھا خود راویژگی ادبیات عرفانی است کھ اکثر خوااز این -۶١۶گمراھی شما موجب ھ آثارگاه خودم را بھ حیرت و وحشت می اندازد. یکی از اتھامات بنده در دادگاه نیز ھمین بود ک ما آثار

ا می مکرد کھ: اعتراف قاضی دادگاهکھ است و ھمھ خوانندگان آثارتان کوس اناالحق می زنند و خدا را بنده نیستند. تا حدی ستیم. خالف ھپنداشتیم کھ خود شما ھم مظھر استکبارید و ادعای خدائی دارید در حالیکھ مواجھ با امری کامال م

عرفان تبیین نفس واحده انسان است و اینست کھ عارف، خلیفھ مردم است و از جایگاه افراد و گروھھای بشری سخن -۶١٧

ست راز آن مالیخولیا و ھم ذات پنداری. و انسان فقط بواسطھ تقوا و اطاعت است کھ جایگاه وجودی خود را می می گوید و اینبیند کھ این نور معرفت عارف در جان و روان اوست کھ وجھی از وجود خود یابد و از این مالیخولیا می رھد و سپس می

Page 80: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

80

ویژگی کالم روحانی و بیان نوری است و عین واقعھ دمیده شدن روح می باشد از عارف و روح او در مخاطب است. و این رسد. چند از کتاب! این ھمان انرژی خاص انسان است کھ بھ سائر انسانھا می بواسطھ کالم ھر

ن ت قرآتالو داوند در ھمھ مخلوقاتش حضور دارد عارف ھم در آثارش حضور دارد. و اینست کھ پاکان درخھمانطور کھ -۶١٨

خدای را دیدار توانند کرد.

ند در آدمی نھ شاخ. بنده می شود نھ گنده دماغ. خداوو دان آنکھ خداوند را در خود احساس می کند خاک می شود ب -۶١٩ ! می شود و نھ من» ما«(ھو) است نھ من! و آنگاه کھ انسان مظھر اسماء هللا می شود تازه ھمواره او

رو می شود با خواندن آنھا با نھان زندگیش روب یکس ست کھ ھراانسان مدرن نفس برپاکننده قیامت مجموعھ آثارمان -۶٢٠

-قرآن. نگدل) می شودس -کھ اگر تصدیق و توبھ کند سعادتمند می شود و آنکھ تکذیب کند شقی (بدبخت

ه در این واژ چھ دلش بخواھد ت کھ ھرنسان کافر و شیطان زده موجودی واژگون است یعنی اسیر واژه ھائی توخالی اسا -۶٢١ب و سواد و ن اھل کتاآء از و این واژه ھای ظلمانی و ظلمت واژه ھاست. کھ اشد این ابتال .ھا می ریزد و نثار این و آن می کند

!الستیکیعنی اسکومدرسھ است

خود برای گیرند و بیانگر معنای رار میقد و واژگون شده بر حق خود نفقط بھ نور معرفت نفس منور می شوھا واژه -۶٢٢ - ع علی »در نزد اھل معرفت واژه ھا واژگون می شوند.«اھلش می شوند.

االری و ن و فریب و واژگونسدر نزد بسیاری از پیروان کذائی اش، عین جنو» عرفان«مثال نگاه کنید ھمین واژه -۶٢٣

مالیخولیاست و خرافھ مرکب!

ی است.اکثر داعیانش عین ظلم و تجاوز و خیانت و خودپرستی و آدمخوارو واژه عشق در نزد -۶٢۴

دا. سیدن بھ خرلیکھ دین یعنی راه در نزد اکثر متدین ھا، عین بیراھھ و گمشدگی و پریشانی است در حا» دین«و واژه -۶٢۵ وینی سر وسائل نی برد و با ماست کھ ھر روزش از روز قبل متفاوت است و در منزلگاھی جدید بسر م یپس اھل دین سالک

کار دارد و ھر روز مجرب تر و پختھ تر می گردد و بر اطمینان و باورش افزوده می شود.

ل آن حام ه برخالف تصورمانو تواب و غیربراستی اسمای الھی مثل رحمان، رحیم، حکیم، علیم، خالق، باری، غفار -۶٢۶ند و رحیم مھ کرده اده ترجنیستند کھ در فرھنگ عمومی یا حتی عالمانھ ما وجود دارند. مثال رحمان را بخشن یمعانی و مفاھیم

واسطھ برستش خدا ت کھ پرا ھم مھربان. این آن بخشندگی و مھربانی مد نظر ما در قلمرو زبان و ادبیات فارسی نیست. و اینسسطھ صفات ھ آنگونھ کھ بشر می پندارد. و پرستش خدا بوانت ھست ولی خداوند دارای صفا -)ع صفات، عین شرک است. (علی

رای درتش را بوت و قمثل اینست کھ کسی را برای ثروت و مقام سیاسی اش دوست بداریم پس او را دوست نداشتھ ایم بلکھ ثرز اھ بسیاری کینست ااریم. خود خواستھ ایم و چون از آن خود کردیم دیگر با او کاری نداریم و بلکھ او را دشمن ھم می د

ثروتمندان کافرند ولی فقرائی کھ خدا را برای رزاقیت می خوانند مشرکند کھ بدترند.

طبق کالم قرآن کریم خداوند را اسمای حسنی است کھ مؤمنان او را بدینوسیلھ می خوانند و می پرستند و بواسطھ ھر -۶٢٧یک از این اسماء ارتباط و اتصالی مختص بھ این اسماء در دل و جان و روح انسان با خداوند ممکن می شود کھ ارتباط

ارتباط کریمی یا علوی و غفوری و غیره. و اصال یکی از مھمترین علل رحمانی متفاوت از ارتباط رحیمی است و متفاوت از تفاوت مذاھب و فرقھ ھای مذھبی از بابت تفاوت آن اسمی از خداوند است کھ پیروان ھر مذھبی عموما بدان واسطھ خدای را

Page 81: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

81

و فرق می شود. زیرا ھر فرد یا می خوانند و می پرستند کھ گاه بواسطھ جھل موجب تفرقھ و جدال و انکار و جنگ بین مذاھب فرقھ ای می پندارد کھ فقط اوست کھ خدا را می شناسد و الغیر.

لب شود و منق ی تردید متحول میمثال کسی کھ از دلش و نھ صرفا وردگونھ نامی از اسمای حسنی را متذکر می شود ب -۶٢٨

زد.دل را متوجھ بھ آن وجھ از وجود حق می سا ،می گردد. این انقالب

ت ثال جباریملی کافر ومی کرد. نبدان کھ ھمھ خدای را بھ فطرت می شناسند اگر کافر خدای را نمی شناخت کھ انکارش -۶٢٩ و قھاریت خداوند را بواسطھ اعمالش، درک کرده و لذا انکار می کند و بلکھ با خدا می جنگد.

ست اعمال شما کر و ورد ما. ایناعمال ماست کھ ما را بھ اسمی از اسمای حسنی متصل می سازد و نھ صرفا ذ نوع این -۶٣٠

-قرآن» اعمال پاک کلمات شما را بسوی خدا باال می برد...«کھ کلمات شما را بخدا می رساند.

کر ذنھ است کھ می سازد و اینگوا مربوط نو لذا اذکار یک انسان فاسق و ظالم بھ خدا نمی رسد یعنی دل آدمی را بخد -۶٣١رد ملھم ه می پنداانھ شدتبدیل بھ ورد و واژه ھائی سیاه و توخالی می شود و مالیخولیا ببار می آورد و فرد در حالیکھ دیو

لی ورمی آید. دیاطین او وحی می شود زیرا این اذکار موجب از خودبیگانگی او شده و بھ تسخیر اجنھ و ش گردیده است و بر د کھ موجبمی دھ ذکر اگر قلبی باشد و بر اعمال صالح و پاک بنا شده باشد موجب اتصال بحق شده و حضور و یگانگی رخ

یقین! کشف و شھود است و اعتالی عقل و

نون آمیز جھ براستی حاالتی حقیقی از فرقھ ھای درویشی شاھد ذکرگوئی برخی مریدان بودم در حالیکاینجانب در ت -۶٣٢واه ذاکر را خواه ناخ ر الھیداشتند و مبتالی بھ انواع فسق ھم بودند. چون در این باب تحقیق و تفحص می کردم دریافتم کھ اذکا

ویسی ھا فتد. دعانین می اتقوا نباشد در این غیب بھ دام اجنھ و شیاطبھ عالم غیب متصل می کنند ولی اگر ذاکر اھل معرفت و بتالء را نان این ا. و ایھم برخاستھ از این ابتال می باشد و اکثرشان خود جن زده اند و ھر کھ بھ دامشان افتد جنی می شود

ت می پندارند در حالیکھ دیوانھ اند.اکشف و کرام

مینھ امراضزتاری است کھ خود د معرفت و تقوا پیدایش وسواس و وسوسھ ھای فکری و رفیکی از عالئم این اذکار فاق -۶٣٣دارد یعنی نعنی امام ینیست روانی و جن زدگی است. و این بدان دلیل است کھ این اذکار قلبی نیستند زیرا دل ھنوز زنده و دخیل

مرکزیت و رھبری و نور ھدایت ندارد. یعنی عشق ندارد.

اشق عا دلی کھ زنده و ریشی کھ یک بیماری جھانی در عصر ماست حاصل فقدان زنده دلی و عشق است زیرروان پ -۶٣۴و بی ی شاھدنیست بدان معناست کھ صاحبش بر وجود خود احاطھ ندارد و صاحب وجود خود نیست و وجودش بی صاحب و ب

-(ع)قامام صاد» ، امام وجود است.دل«اتکاء است و مرکزیت ندارد زیرا دل ھمان مرکزیت دایره وجود است.

تنی و ھدفی مب ھنمائی داشتھ باشدآنکھ نقشھ و رابھ سرزمین ھائی ناشناختھ رود بی مثل کسی کھ بھ سفری دور و دراز -۶٣۵ای وشابھ. پس مارانی بر معرفت و حقیقت در اندیشھ اش باشد. این مثل ذاکری جاھل و بی تقوا و بولھوس است و مثل نمازگز

نمازگزارانی کھ از روی عادت و ریا نماز می گزارند زیرا نماز سراسر اذکار غیبی و قدسی است. بر

یرا ور باشد. زآاه کننده و جنون مطالعات عرفان نظری ھم ھمچون اذکار سھوی و وردی و بی تقوا می تواند شدیدا گمر -۶٣۶طاعت و اقوا و تتند و آنکھ براستی اھل معرفت نفس و حقایق و اسرار عرفانی اموری بس لطیف و نافذ در جان آدمی ھس

ود.می ر تساعمال طیبھ نیست در این وادی پریشان و در غیب این اسرار بازیچھ اجنھ و شیاطین می گردد و از د

Page 82: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

82

انسان یشند ھمان خویشتن خوھر کھ خود را شناخت خدای را شناخت و خداو«بنده بسیاری را می شناسم کھ با شعار -۶٣٧ ساس خدائیاشند احبی آنکھ در وادی معرفت و تقوا کار و جھادی کرده ب» نزدیکتر است و... است و از رگ گردن بھ آدمی

د سالھ کبر صرحال راه ند. بھیافتھ اند و خدا را بنده نیستند و دست بکارھائی جنون آمیز می زنند و از فرط تکبر دیوانھ می شو بھ طی می کنند کھ این از کرامات و برکات این معارف در ذات خویش است.انکار و بولھوسی را یک ش و

جودی بس کند تبدیل بھ مو و اما آنکھ مورد عشق خدا یا اولیای حق قرار می گیرد ولی تقوا و اطاعت پیشھ نمی -۶٣٨ خطرناک و دیوانھ می شود و چھ بسا امام خود را بھ کشتن می دھد و یا حتی خودش می کشد.

عوت بازی در این د عشق، نوری از غیب الغیوب حق است کھ دل را مخاطب می سازد و بسوی خود فرا می خواند. آنکھ -۶٣٩

کند و بولھوسی نماید دیوانھ می شود.

ئی ھوش و اسمانقلب می شدم و مدمکھ دلم مخاطب خداوند قرار گرفتھ بود دمادم ،بھ یاد می آورم در وقایع نزول روح -۶۴٠دنم باز بھ ر زبان آمبلی با ورا از اعماق دل بر زبان می آوردم کھ برخی از آنھا را خودم ھم قبال نمی شناختم و نشنیده بودم

بلکھ اکر نبودمم. من ذیافتم و در حال پرواز بودگونھ ای دگر متحول می شدم و چون سیاه مستی زمین زیر پاھایم را درنمی م بکلی دگر ھلم و آدم از عا مذکور بودم ولی از زبان خودم. زیرا این من نبودم کھ آن اسماء را بر زبان می راندم. مشاھدات من

عین -یث قدسیحد» ...و چشم و گوش و اعضای بنده ام می شوم«بود و من از چشم او می دیدم و از زبان او می گفتم و... . ین کیست ندانستم ا آخر«ی این معنا در قرآن کریم ھم وجود دارد کھ خداوند نگاھش را بھ بنده اش می بخشد. و بقول عارف نبات

»کھ از چشم من می بیند و از زبانم سخن می گوید.

مخلصین در ان مقام اخالص وھم این عشق خدا بھ بنده و وقوع مقام خالفت است کھ خدا بر جای بنده می نشیند این -۶۴١می کنند ات را ادامستحب قرآن کریم است. اینست کھ اخالص را عشق نامیده ایم. در حدیث قدسی می خوانیم مؤمنانی کھ نوافل ود ولی ست می کننآن زی بھ چنین مقامی می رسند. و می دانیم کھ کم نیستند کھ بھ ادای این نوع عبادات مشغولند و عمری در

ل ھالی نوافاین ا ین عشقی رخ نمی نماید و چھ بسا نفاق پدید می آید و انواع خرافات و حتی جن زدگی. و بسیاری ازچن مردمانی اھل تقوا ھم ھستند ولی چرا چنین عواقبی می یابند.

و استیت یعنی پرستش عبادت ھدف نیست بلکھ عبودیت مقصود است و عبادت تمرینی برای رسیدن بھ مقام عبود -۶۴٢

رکان ی از اپرستش بدون معرفت حق، معنائی ندارد و ممکن ھم نیست. عبادت برای عبادت، یک گمراھی محض است و یک پیروی از مذھب پدران است و عین شرک: نمازپرستی!

برای نمازپرستی. در این معنا تأمل کن!خدا نماز برای خداپرستی است نھ -۶۴٣

ت را ایشان عبادل معرفت نیستند برعربی نقل می کند کھ: چون خداوند دید کھ اکثر مردمان اھچھ حدیث گھرباری کھ ابن -۶۴۴

نا نشوند دی دنیا فاھر ماواجب ساخت. تا روزی چند بار عالم غیب را مخاطب قرار دھند تا از ظاھرپرستی فاصلھ گیرند و در ظوود فراری ان از خخود انسان باز می شود و اکثر مردمزیرا تفکر و معرفت نفس ھمان غیب پیمائی است کھ دربش از وجود

ھستند بھ ھمین دلیل تاب تحمل انتقاد از خود را ندارند.

ست. لق انسان اخین مقصود خدا از بدان کھ انتقادپذیری اساس معرفت نفس است و راه غیب پیمائی و سیر الی هللا. و ا -۶۴۵ی بیند و ودش را نمیچکس خحبت ناپذیر و وجودناپذیر و حق ناپذیر است. زیرا ھو انتقادناپذیر، دین ناپذیر و عقل ناپذیر و م

این دیگرانند کھ او را می بینند.

Page 83: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

83

از حقیقت نیست. اھل معرفت حتی تھمت ھای دشمنانش را ھم جدی می گیرد و بھ آن می اندیشد زیرا تھی -۶۴۶

ی پندارد. د و ھمھ را خصم ماز عالم و آدمیان کینھ دار انسان انتقادناپذیر موجودی محبوس در ظلمات تن است و -۶۴٧ انتقادناپذیری ھمان شقاوت است.

راه رب روشنائیذیر بھ قرآن از دبخش عمده ای از قرآن نقد نفس بشر است و لذا فقط انسان اھل معرفت نفس و انتقادپ -۶۴٨

می یابد و ھدایت می شود.

لھ. و لذا س و تجارت و معاممستحبی از محبت و عشق برمی خیزند و نھ از تر مستحب در لغت از حب است پس امور -۶۴٩ی امور سھو و ھوی.سد ھمانطور کھ نماز ریائی و عبادات مستحبی و نوافل اگر از عشق عرفانی نباشند حاصلی خطرناک دارن

ھمان امور غیرعرفانی و فاقد خودآگاھی ھستند.

قی ناپذیر و شو عبوس و انتقاد ن و خاصھ اھل نوافل و مستحبات تا چھ حدی متکبرو بنگر کھ بسیاری از افراد متدی -۶۵٠ شمینھ پوش تندخوی کز عشق نشنیدست بوی!پ :ھستند بقول حافظ

ھ شوق است ک اشق از سر نیاز وعیعنی مستحبات و نوافل نبایستی بھ نیت ثواب و مزد باشد بایستی از عشق باشد. و -۶۵١

قل چون بھ ن نی کندشبھا خوابش نمی برد نھ برای اجر اخروی پس از مرگش. شبھا می نشیند تا با خدای خود خلوت و ھمنشیھ رسول و بند ھم ات عبودیت و عشق ورزی با پروردگارست. و لذا خداویا عقل دریافتھ است کھ شبھا تا سحر بھترین اوق

از» مؤمن«دلش بھ محبت حق روشن شده است زیرا داری کرده است و مؤمن کسی است کھمؤمنان توصیھ بھ شب زنده نور ایمان نور انس و محبت با خدا و لذا خلق است.و اسمای حسنی است

داوند، رورد. اینست کھ خت و نوافل تجاری موجب شقاوت دل شده و بذر شیطان می پکبر و غرور حاصل از مستحبا -۶۵٢

انس و واضع وتگناھکار شرمسار را دوست می دارد و از بی گناھان متکبر بیزارست. پس مقصود از کل دین و عبادات، ت! محبت و دست کشیدن از خودپرستی است و این یعنی عشق بھ معنای امحای منی

بھ وسعت ند و بدینگونھ دلکعین در قرآن کریم ھمان عشاق حقند! و عشق است کھ انسان را خاشع و خاکسار می خاش -۶۵٣

کل جھان می شود و جھان ھستی را در برمی گیرد و ابوتراب می شود نھ ابن تراب!

د و شبانھ سی کھ ورد می گویکسی کھ نماز شب می خواند ولی نژادش را می پرستد دست بکار بس خطرناکی می زند. ک -۶۵۴ الی کشیدهو و رم شرکی آشکارست و عاقبت کارش بھ دعای مھر و محبت و جادمروز صلوات می فرستد تا معبود نژادش گردد

می شود.

است فر عاطفی و رفتاریکھمھ مظالم و فریبکاریھا و شقاوتھاست و اساس تالش برای بدست آوردن دل کسی منشأ -۶۵۵ و می گردداتن دل زیرا دل فقط مال خداست و صاحب دارد و لذا ھر تالشی برای تصاحب دل دیگری موجب قفل شدن و شقی گش

و این کار خداست.

ند اه می بینند و بھ ناگنصاحب کتد کھ دلشان را دلبری و طنازی ھستند مترصد کسی ھستندر خیابانھا زنانی کھ مشغول -۶۵۶ اه! ھمچوننھ گن کھ برده جنسی دیگران شده و از آن رھائی ندارند. این عذاب آن کفر عظیم است. روسپی گری عذاب است

اعتیاد!

Page 84: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

84

کھ مورد کنی برای رضای خدا یک شعار آشکارا مشرکانھ است این بدان! خدمتی گر می کن» تا توانی دلی بدست آور« -۶۵٧ محبت او قرار گیری تا از گدائی محبت خلق نجات یابی تا زیر پاھای اشقیاء لھ نشوی!

ر بھ م ھنوز قادھسا پس از ازدواج باسیر نژاد پس (والدین و خواھر و برادر و...) ھستند کھ چھ ،اکثر آدمھای کافردل -۶۵٨

ادران زنان شما م«ھند. ر خود را ھمچون مادر یا پدر خود می خوابرقراری رابطھ قلبی با ھمسر و فرزندان خود نیستند و ھمس پرستی و مرده پرستی و تاریخ پرستی است. و این گذشتھ -قرآن» شما نیستند از این امر توبھ کنید...

.ستپرستی ا ده پرستی و آرمانیک گام جلوتر کھ می آیند اسیر نژاد پیش یعنی ھمسر و فرزندان می شوند و این آین -۶۵٩

. و خسران عصر است و این نژادپرستی پس و پیش یعنی گذشتھ پرستی و آینده پرستی، دو روی سکھ دھرزدگی -۶۶٠

ده و رو شان برپا شلساعھ (حال) ھستند و قیامتیعنی مقیم ا -قرآن» اولیای الھی کسانی ھستند کھ از پس و پیش پاک شده اند.«را بر (نزاد)اھل هللا حنیف است و زندگی با خدا کھ ھمان زندگی با مؤمنان است ودر روی خدایند! این ھمان مذھب ابراھیم

یتی است بھل او این ھمان -قرآن» بدانید کھ حزب خدا غالب و رستگارست.«جای نژاد گذاشتن و از اعضای حزب هللا شدن. از نژاد ن پاک شدناین ھما »کند چھ پاک کردنی.خدا اراده کرده تا شما اھل بیت را پاک «کھ خداوند درباره اش می فرماید کھ:

- آنقر» ند.بدانید کھ مشرکان نجس ھست«و دھر و فلک زدگی و عورت پرستی و شرک است زیرا ناپاکی جز شرک نیست.

سیار بو او بر مؤمنان اوست کھ صلوة می کند بر شما با فرشتگانش تا شما را از ظلمات بسوی روشنائی برد« -۶۶١ین ھمان واقعھ تطھیر و ھدایت است. ا -۴٣- ۴۴احزاب » و زنده می شوند آنروزی کھ دیدارش می کنند با سالمش... مھربانست

و این بواسطھ ب است.ھم احیاءگر ھمان مذھ (ص)ظلماتی جز دھر و نژادپرستی نیست بھ تبعیت از مذھب ابراھیم حنیف کھ محمدخدا یتحو بدان کھ ت پاکی بھ لقاءهللا می رسد کھ مقام حیات الھی است.صلوة خدا و مالئک است تا پاک شوند و غایت این

و ز می شود.ا خدا باکھ دل مؤمن را بھ حیات الھی متصل می سازد و چشم دلش برای دیدار ب» حی «ھمان حیات اوست بھ اسم ھ صلوة میوست کات الھی است: یت بھ یاری امامی عارف کھ مظھر ھواین ھمان واقعھ قیامت صغرا و نجات در عالم ارض اس

ھ واقعھ و بدان ک نده شدم!زو دیدار با عارف واصل عین زنده شدن است بقول موالنا: مرده بودم . کند بر شما بھمراه مالئک... شده وو یافتھ ا دیدهلقاءهللا ھم از وجھ جمال عارف رخ می دھد زیرا عارف واصل وجھ هللا است زیرا جمال اعالی خدایش ر

- یلل» ضا رسد.رھ مقام آدمی در نزد پروردگارش چیزی ندارد کھ بخواھد اال جمال اعالی پروردگارش را کھ چون یابد ب«ست. ای جمال الھ ھ آدمیو مقام رضا ھمان خوشبختی است زیرا خوشبختی جز رضای از وجود خود نیست و چھ رضایتی برتر از اینک

- ۴۴حزابخود را بیابد. و این آن اجر کریم است: ا

از این در ضح ترسخنی وا -۴٠احزاب» محمد پدر ھیچکس از رجال شما نیست او فقط رسول خدا و خاتم انبیاء است.« -۶۶٢ س اطمھکھ حتی ف ا آنجاطرد و نفی نژادپرستی اسالمی نیست درست مثل نژادپرستی یھود و یا نژادپرستی ساداتی و امثالھم. ت

عشق خدا ھل بیتبودن مفتخر نیست بلکھ مادر محمد است و این واژگون سازی نژادپرستی است بدست ا صھم بھ دختر محمد ای ت ھبیعنی ھمھ نس فرزندی دارد و نھ فاطمھ پدری دارد. صکھ پاک شده اند از نژاد چھ پاک شدنی از پس و پیش! نھ محمد

رش! این مادر پد د آنھما جائی کھ فرزند می تواند مادر باشنژادی نابود است و نسبت ھا ھمھ الھی و روحانی و ربوبی است تکھ موجب مانطورھآیھ آشکارا می فرماید کھ نبوت و رسالت و فضیلت و معنویت ارثی نیست و موجب برتری قومی نمی شود ان را ند و مؤمنشتبر کبرتری بنی اسرائیل نشد با ھزاران پیامبر و حکیم. و بلکھ موجب خفت و خواریشان شد از بس کھ پیام

ن گشتند و ن ھم پیماآالمان سوزاندند و در جھان فتنھ کردند و مردمان را بھ فساد کشیدند و در ھر سرزمینی کھ وارد شدند با ظ امامان نفاق گشتند.

ن و کار مؤمنان امت محمدی اینست کھ دینش را کھ کمال دین است بھ علم و حکمت و معرفت و عقالنیت آورند و ای -۶۶٣

ھمان تبیین است بواسطھ بینات. و بینات ھمان امر و روح خداست کھ بین ذھن و دل مؤمنان اھل معرفت نازل می شود

Page 85: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

85

مؤمن بیان بھ عقل شود و عقل او محول بھ عشق گردد. دلتا از این طریق نور » خداوند حائل است بین ظاھر و باطن (دل)«پس بینات ھمان تأویل و تحویل عقل و عشق است بھ یکدیگر و از ھمدیگر. و این واقعھ جز در جریان معرفت نفس ممکن نمی

. پس ھر کھ دینصحضرت رسول » زین پس فقط رھروان وادی معرفت نفس (عرفان) بھ حقایق دین من می رسند.«گردد. محمد را نسخ کند دجال است.

ل انسان زیرا جما دارندمال یکدیگر نجھمھ فالکتھا و شقاوتھای بشری از اینست کھ نظر بر وجھ هللا ندارند یعنی نظر بر -۶۶۴

وائی ھزار چندان است.ح -خداست و این مسئلھ در رابطھ آدم سمت و سوی

فقط وھرھایعنی زن و ش صل غفلت از وجھ هللا در انسان است.عورت پرستی بشر کھ اساس شیطان پرستی اوست حا -۶۶۵ست و جھ هللا اوھی از نظر بر پائین تنھ یکدیگر دارند زیرا راز دل نمی گویند و دل است کھ چشم جمال را می گشاید کھ وج

اینست کھ در رابطھ جنسی متقیانھ امکان دیدار با خدا وجود دارد طبق قول قرآن.

روع وابط نامشود بدلیل رشاگر امروزه بخش عمده ای از ازدواجھا از ھمان شب اول زناشوئی بھ اندیشھ طالق دچار می -۶۶۶ند چمین دلیل ھست بھ زن قبل از ازدواج است زیرا ھمھ آن مردھا در نفس زن ماندگارند زیرا زن وجودی پذیرنده دارد و در

و ش وارد شدهزن وارد می شود ھمانطور کھ بر بدن و مرد بر دل -ارد. قرآنھمسری بر زن حرام است. زیرا آدمی دو دل ند نطفھ می کارد.

زن، زمین است و مرد ھم آسمان است و امر خدا بین این زمین و آسمان فرود می آید. -۶۶٧

دل بھ دنیا چون«کشد. آتش می ولی مرد نبایستی زن را بر دل خود وارد سازد کھ این عین شرک است و دل مرد را بھ -۶۶٨

- قرآن» می دھید آتش دوزخ را برپا می کنید.

طان را ی است و مریدی شیدل دادن مرد بھ زن و زن را بر دل خود وارد ساختن اساس شرک بعنوان پرستش مادینگ -۶۶٩و نمی پذیرد مردش راژادپرستی و زن ساالری و فمینیزم است. زیرا در اینصورت دیگر زن والیت نو این اساس -کردن. قرآن

مرد تحت والیت زن درمی آید و مریدی شیطان را می کند.

مس لحاصل المیھ طبق روایات اسکماھانھ او زن بھ دلیل اراده بھ پرستیده شدن نفسا دارای طبع ابلیسی است و عادت -۶٧٠کھ بی واقفندبھ خو این نفس اماره اش در این دوره ماھانھ برون افکنی می شود و لذا ھمھ زنان ،شدن بھ دست شیطان است

یزی تا این خونر ا شروعبدر ایام قبل از خونریزی تا چھ حدی متکبر و کافر و منکر والیت الھی موجود در پدر یا ھمسرند کھ نی دارای طبعی سالم و سلیم تر ھستند.حدودی آرام می گیرند و بعد از پایان این عده بھ لحاظ نفسا

رخی زنان گر اینکھ ھمچون بمدر حقیقت اگر عادت ماھانھ زن نمی بود فقط خدا می داند تبدیل بھ چھ دیوی می شد -۶٧١

نیاز بھ این عادت ماھانھ پذیرا شده اند مطلقا حضرت اشت ھمچوننمی د مخلص و پاک کھ والیت الھی پدر یا ھمسر را قلبا طمھ اطھر.فا

ورترند و و زجرآتر ادت ماھانھ طوالنیطبابتم بھ یقین دریافتم کھ زنان متکبرتر و والیت ناپذیر دارای عبنده در تجربھ -۶٧٢این یابد. پس اھش میکھمین زنان در دورانی کھ ایمان پذیر و والیت پذیر می شوند بھ ناگاه مدت و شدت عادت ماھانھ شان

امکان از میان رفتن دارد. کھ اسوه کامل این امر نیز حضرت فاطمھ است.مسئلھ بھ طور کامل

Page 86: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

86

الھی داوت با محبتو شیطان ھم مظھر شقاوت و ع والیت ناپذیری ھمان عشق ناپذیری و تبدیل عشق بھ سلطھ است -۶٧٣نجر بھ ممرد ز محبتاست کھ محبت مرد بھ زن ھمان محبت خدا بھ انسان است. پس واضح است کھ چرا سوء استفاده زن ا

شیطان زدگی او می شود کھ این ابتال در عادت ماھانھ رخ می نماید.

اھش یافتھ ادت ماھیانھ اش کعپس زن مؤمنھ بایستی با ادای حقوق محبت مرد از شیطان فاصلھ بگیرد تا مدت و شدت -۶٧۴ای کفر و تش زن دارمقدما وند در ایام عادت ماھانھ و قابل احاطھ و کنترل شود زیرا ھمھ مردان متأھل و زنان شوھردار می دان

س می آید پ ه پدیدشقاوت و توحشی افسارگسیختھ است و بخش عمده عداوت ھا و کینھ ھای زناشوئی از جانب زن در این دورشترین ه بیم ویژین ایابر زن است کھ در این دوره بیشترین مراقبھ را بر نفس خود اعمال کند و بر مرد نیز واجب است در ا

د تا زن فت سخن کنو عطو مراعات ھمسرش را بنماید و اتفاقا در این ایام چنان بر اخالص و محبتش بیفزاید و با زنش با صبر را بر این شیطان آگاه و بینا سازد تا بھ یاری ھمدیگر شیطان را از روابط زناشوئی طرد نمایند.

جود ندارد وابلیس شناسی نفس دوره ای باارزشتر از ایام قاعدگی اش جھتپس برای زنی کھ اھل ایمان و معرفت است -۶٧۵

تا از این طریق رگ و ریشھ ھای شیطان را در سراسر زندگانی اش دریابد و از خود برکند.

یطان یاری جھت طرد و لعن ش و مرد نیز بایستی حساب شیطان را از زن جدا کند و بدین طریق بتواند بر ھمسرش در -۶٧۶ وکھ ابتال ندھد بل بھ ذات زنانھ اش نسبترا اند و صفات و رفتار شیطانی را کھ در ایام قاعدگی از زن صادر می شود رس

بیماری وی بداند و با او ھمچون بیماری رفتار کند.

ت و اس ود را تضمین کردهخپس بھ یقین بدان کھ اگر زن بھ یاری ھمسر بر این شیطان آگاه و مسلط گردد سعادت -۶٧٧را از یرید و اورا بگ شیطان در ھیچ دوره ای بھ اندازه ایام قاعدگی و مقدماتش از نفس زن رسوا و آشکار نیست پس افسارش

حریم زندگانیتان طرد کنید.

ر زن بدلیلاست و این امر د می دانیم کھ اساس معرفت نفس و خداشناسی و سیر وسلوک الی هللا ھمان شیطان شناسی -۶٧٨دلیل ت بھ ھمینن نیسگونھ آساشد در حالی کھ در مرد اصال بدینیژگی دوران قاعدگی اش بسیار آسان است اگر اھل باھمان و

نبیاء و ارتباط با ھ در اکتعداد زنان مؤمنھ ای ھمواره زنان اھل معرفت بسیار سریعتر از مردان رشد می یابند بھ ھمین دلیل ایات. طبق رو ندان زنانمزکھ بیشترین و مخلصترین یاران امام و ھمین است اولیای الھی بوده اند بسیار بیشتر از مردان است

یشتن می خون اھل ایمان و معرفت نباشد ھمھ وسوسھ ھای شیطانی در نفس خویش را از صفات و امیال و اما اگر ز -۶٧٩

دارد و لید می پناتا پذپندارد و بدین گونھ از رحمت و ھدایت مأیوس شده و تن بھ وسوسھ ھای شیطانی می دھد زیرا خودش را دین ترتیببی دھد و اولیای شیطان می گردد یعنی بھ شیطان درس ماز اینگونھ است کھ گاه زن تجسم شیطان می شود و بلکھ

بخشی از آن جامعھ را بھ تباھی می کشد. یک زن اینچنینی در جامعھ

ھدایت و سیر و در خدمت اھل توبھ و ایمان وبرای ،عین و غیب عالم کھ زمین و ھفت آسمان و ھمھ موجودات بدان -۶٨٠و بس یدا را جد خس دین پنیست پس یقین دان کھ این امری کبیر است و امر برتر از این در کائنات .الی هللا آفریده شده اند

ک لھی و سلوقوای اتعظیم دان و تمام ھمت و قدرت و غیرت خود را معطوفش نما و بازی مکن. و بدان کھ امر توبھ خالص و اصھ با دا و خخروحانی امری بس نادر است و خاصھ در این دوران بھ عظمت رسالت انبیای اولوالعزم است. پس در دین

اژدھاست. دم ھ بازی با دھان شیر و معارف توحیدی و حقایق عرفانی بازی مکن ک

Page 87: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

87

ین ای او. و انیت در حضور خدا و اولیکھ حیات عرفانی، اشد تقواست تا سرحد نابودی من و م نیمھم تکرار می ک باز -۶٨١ود و شار می چد یخولیامقام مریدی است. و آنکھ با عرفان بازی و مکر کند بھ انواع خیالبافیھای شیطانی و ھذیانھا و مال

سوای زمانھ می گردد. ر

قق می زیرا ھستی از دیگری و در دیگری و برای دیگری است کھ برای خودش تح ھددآدمی در دیگران امتحان می -۶٨٢الن را س کامپگردی. شیابد. پس ایمان و معرفت و محبت و ھر حق و خیری را کھ در دیگران دیدی تصدیق کن تا مستحق

تصدیق کن تا رھرو کمال شوی.

ش تحمل پذیر ار خیری برای دیگران انجام نداده و بلکھ اندیشھ خیری ھم برای ھیچکس نداشتھ است تابککسی کھ ھیچ -۶٨٣داند و پلیدی می وو ریا کھ بھ او محبتی کند کینھ بدل می گیرد و ھر مھری را دسیسھ خیر و محبتی از کسی را ھم ندارد و ھر یگران بد بخواھد نمی تواند برای خودش خوب بخواھد. این عذاب است. یعنی کسی کھ برای د

ین راز و ا بخواھی برای خودت ھم خواستھ ای. غیر مقدم بر خویش است. چھ برای دیگران وجود امر واحدیست. ھر -۶٨۴

اصل اول وجود است. کھعشق است

ویش خ ،خویشتنی! تو غیر خویشی پس با غیرون با ضد خود مھربان شوی با خود ھم مھربان می شوی چون تو ضد چ -۶٨۵ باش و با خویش ھم غیر! و این یعنی تقوا کھ تمرین عشق ورزی است.

ھ اصلھ است کفریان تقوا از خود فاصلھ نگیرد ضدیت و بیگانگی خود را نسبت بخود نمی شناسد. در این جآدمی تا در -۶٨۶

ات ذنگاه نور آردد و گود و تزکیھ آغاز می گردد تا ذات از صفات منزه الوھیت ذات و بیگانگی صفات از یکدیگر تفکیک می شھ عنی مراقبیتقوا ودر جھان صفات متجلی شده و یگانگی اش آشکار می شود. در باب این دیالکتیک و وحدت اضداد بیندیش!

ھ شد کھ کھ چ نی پرسیدمو نظارت بر نفس و اعمال جھت پیشگیری از ورود خناس و جن و شیطان و ھرزگان بھ نفس. از زھ بم مبتال ر و کالتباه شدی. گفت: ھمینجوری! آدمی از روی سھویت و عادات نادرست و بی حجابی و بی عفتی نگاه و رفتا

ابت ود و از بھ می شثارگرانآمد بھ یاری ابلیس متوسل بھ توجیھات عاشقانھ و عارفانھ و ایگندش درھرزگان می شود و چون ن! ود جایزه ھم می دھد و می شود فدائی و ایثارگر و ناجی و شھید نجات دیگران! بداسازی خود بخنابود

و انسان است و نھ تناقض! بدان کھ معرفتی جز درک یگانگی اضداد نیست و توحید ھم جز این نیست این نھ تساوی -۶٨٧

ه فریده نشدقصود آن ھستی جز بھ این مکامل مظھر ظھور این اشد اضداد و یگانگی است و این سمت و سوی کمال است و جھا است.

ز ا الساعھ. این -الھی -نژادی گذشتن امری ذاتی و وجودی است برای رسیدن بھ خود ذاتی -اریخیت -از خود عاریھ ای -۶٨٨

بھ رای رسیدنار و بخود گذشتن یا بھ نور معرفت و برای رسیدن بھ خود الھی است و یا در تاریکی و از منت و احساس ایثھ عدل برسیدن عشق و دومی فسق است. اولیدیگران و تصاحب وجود دیگران است. اولی حق و دومی ھم باطل است. اولی

دومی وخاشعانھ . اولیاولی مؤمنانھ و دومی کافرانھ است. اولی صادقانھ و دومی مکارانھ است .وجود و دومی عین ظلم است سلطھ گرانھ است.

مان معنای انتقادپذیری این ھ -قرآن» مؤمنان کسانی ھستند کھ چون بھ امر حق موعظھ شان کنی بھ سجده می افتند...« -۶٨٩

ود ساجد می گردد بھ نو نصیحت پذیری است کھ انسان حق پرست و مؤمن حقیقی در قبال انتقادی کھ از جانب دوستی می شدشمن آشکارش ھم بشنود تصدیق و شکر می کند. آیا براستی از کسی حتی پیش پای دوستش. و بلکھ ھر سخن حقی را از ھر

Page 88: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

88

پس اگر چنین نیستیم باید در ایمان و ھدایت پذیری خود تردید ؟ظھ و نصیحت و نقد سجده می کنیمکدامیک از ما در قبال موع کنیم چھ تردیدی!

ور حق و ننتقادپذیری و نصیحت پذیری عین محبت پذیری است زیرا دعوت بھ حق است و کالم حق حامل و بدان کھ ا -۶٩٠

-قرآن» .محقق می سازد شماتو خداوند حقش را در کل«محبت خدا بھ بشر است

ا معرفت زیرحبت آن نوری است کھ در میان جوامع بشری کمترین مشتری را دارد ھمانطور کھ معرفت. و بدان کھ م -۶٩١و بلیغاتتظرف محبت است و محتوای معرفت جز محبت نیست و ھر موعظھ ای عرضھ معرفت حق است و در غیر اینصورت

دعوت بخود است.

نھ ھای کافرا ان کافر دل، شقاوت و آدمخواری را محبت و عشق می یابد و اینست راز واژگونساالری عشقبدان کھ انس -۶٩٢ در عصر ما! و این حاصل نقدناپذیری است.

ا تساس حقارت مھ زنان مردوار و مردخوار، خصم خونین محبت مرد بھ خویشند زیرا در قبال این محبت احو بدان کھ ھ -۶٩٣

م! و برایبت ھستمن نیازی بھ محبت کسی ندارم و بلکھ خود سلطان مح :سرحد نابودی دارند و این ابلیسیت نفس است کھ اشا کند وخود تماثبات این محبت دروغین روی بھ روسپی گری می آورد تا در عورت خویش، بندگی مردان ھرزه را نسبت ب

ریدی می ان را مبدینگونھ شیطند کھ عورت را بجای خدا می پرستند و ی ھستانمشرکان کس«ایثار خود نسبت بھ آنان را. .»کنند

ت ھ منشأ محبراده بھ پرستیده شدن در بشر، از ذات شقاوت او و عداوتش با محبت است زیرا خدای را کاپس بدان کھ -۶٩۴

ید بخشیدن بھ عدم! در این معنا بسیار بیندیش! واست نمی پرستد و چھ محبتی برتر از ھستی جا

الم دینی وواھد پرستیده شود و دیگران را مرید خود سازد دشمن خدا و محبت است حتی اگر قدیس و عخپس آنکھ می -۶٩۵ عالمھ دھر و شاعر و عارف و مفسر قرآن باشد.

د می تواندند و تصدیق می کنو انسان بمیزانی کھ غایت زشتی اعمال و حماقت افکار و شقاوت احساس خود را می بی -۶٩۶

توبھ ای خالصانھ داشتھ باشد و از کفر برھد.

ن د و فرق بیشقیاء پس از عمری حیات جھنمی و انواع عذابھا تازه بھ ادراکی حیوانی و غریزی می رسنبسیاری از ا -۶٩٧ و شر جانوری را درمی یابند یعنی بھ مقام حیوانیت ارتقاء می یابند. خیر

بھ بھ باطن امر خداوند بظاھر ابلیس را امر بھ سجده نمود وکھ ن دستھ از بھ اصطالح دراویش و عرفائی کھ معتقدند آ -۶٩٨

ضد اساس دین اینست دا می کنند. وسرپیچی کرد کسانی ھستند کھ ھمھ احکام الھی را وارونھ می سازند و دین را سد راه خھل ان خود را ع عرفادین و عرفان ضد عرفان. این ھمان مذھب و عرفان شیطان پرستی است. و جالب تر اینکھ پیروان این نو

عنت لد و بس!! ی داننمسر می دانند و این واژگونساالری و واژگون سازی امر خدا را سر نھان می خوانند کھ فقط خودشان وردار اریخی برخریشھ ت بر بانیان و رھبران این عرفان کھ امروزه عرفان حاکم بر جھان مدرن است و در کشورمان نیز ازخدا

کار و از و فریبحقھ ب واست. اینان ھمان اولیای شیطانند کھ بھ شیاطین درس می دھند. اینان خدا را ھم مثل خودشان مکار افقند!رست منه اند. اینھا شیطان پلیس است کھ نام مستعارش را خدا نھادمنافق می پندارند و البتھ این ھمان اب

Page 89: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

89

ای ع از ارزشھشاھدیم کھ اکثر رھبران مذھبی و روحانیون ادیان الھی حداکثر غیرت و ھمتی کھ در دفا امروزه وقتی -۶٩٩ر و نسل دیگدا یکی تست کھ البتھ و پیوند ژنتیکی در بشر اانسانی و معنوی از خود بروز می دھند فتوای تحریم سقط جنین

ر لھی در بشازشھای در حقیقت ھمسانی کفر و دین را در سراسر جھان درمی یابیم کھ دین و ار ،حالل و بلکھ واجب می شودنھ و دیوانھ خا اھی جزر می شود و مبتالیان بھ این خیالتلقی تبدیل بھ خیالی باطل می شود کھ مترادف تحجر و ارتجاع مطلق

یگری برای دعرفانی ھیچ راه نتی است. کھ زین بعد جز عشق و ارادتس -شی نمی یابند و این آخرالزمان دین تاریخیخودک .رسند ن میدین م ت و اخالق و معنویت باقی نمی ماند کھ: زین پس فقط رھروان معرفت نفس بھ حقایقرحفظ حتی حداقل فط

ح انسان می افکند و روکنولوژیزم را برت جھانی اش بنیاد سلطھ عود در ظھورو حضرت ولی عصر ناجی مو -ص حضرت خاتمرا می یم ذاتش فنات نعرا از اسارت بتون و برق و بمب و بیوتکنولوژی می رھاند و توبھ کاران را بھ بھشت طبیعت الھی و ج

خواند. این بدان!

ای وفا نمیی یابد و جز زنا روشی برای ادمروزه بشر بر عرصھ ای وارد شده کھ جز جفا راھی برای ادامھ بقا نما -٧٠٠ی نمی اندیشھ ا ز حسابجشناسد و جز ربا نظامی برای امرار معیشت ندارد و جز ریا رفتاری برای روابط اجتماعی نمی داند و

د موجود رای رشبورزد و جز عذاب حاصلی دریافت نمی کند و جز خودفروشی معاملھ ای پدید نمی آید و جز خیانت مسیری دروغی نصاف بھاراه حلی نمی بیند سخن از عقل و دین و فطرت و عشق و اخالق و معنویت و عدالت و جنایتنیست و جز

ھر ووری نیست ر و یاجز خدا یانفرت انگیز می ماند کھ موعظھ اھل قبور است و فقط بکار مردگان می آید. در چنین دورانی د. و امام وزخ برھاندز این اار می شود تا از او کل اراده دوزخی اش را بستاند تا کھ او را خالصانھ بخواند امامی بسویش رھسپ

و ناجی موعود فقط در چنین شرایطی درک و تصدیق می شود.

و شر و خیر ورایشق، عھد جاودانھ است بی ھیچ قید و شرطی کھ بتواند این عھد را خدشھ دار سازد. پس ھویتی ع -٧٠١اشد. بیا رھیده د حیات دنرفتھ باشد یعنی از اسارت ھمھ نیک و ب می خیزد کھ از خیر و شر فراوجودی براست و از بود و نبودرسد و ویت او بمی تواند بھ ھچنین موجودی است پس موجودی الھی است. و انسان از طریق دین و حکم خود خدا و عاشق

بھ او چھ ھر ک سیر الی هللا نمی تواند باشد کھچون او شود پس عشق حاصل رویکرد انسان بھ خداست و عاشق جز سال نزدیکتر می شود عاشقتر می شود چون الھی تر می شود. این بدان!

ازه ھم بھ اند ھ جز در دین حق، عشقی پدید آید. پس مپندار کھ آدم بولھوسی عاشق شود. و معشوق زمینیپس مپندار ک -٧٠٢

ماند. نی استحقاق دریافت عشق را دارد و می تواند با عشق بتالش در دین و تقوا و تزکیھ نفس و رشد عرفا

ساده ق از فسق یا ایثار از آدمخواری کاری بس سھل و ساده است یعنی راه ھدایت واضح ترین وپس تشخیص عش -٧٠٣ -٣۴ق» با سالمت وارد شوید کھ این وقت جاودانگیست« !ترین راه زندگیست: صراط المستقیم

ست و یا ا یا جاھل یچیده و ناممکن می خواندصعب و پ ین خدا و راه ھدایت الی هللا و زندگی عاشقانھ را کارکھ دی و ھر -٧٠۴

وست نمی دای را دخحالت خواستار ارزشھای انسانی و فضایل اخالقی و شرف و عزت وجودی نیست یعنی دو منافق کھ در ھر دید مکن!دارد. این بدان و در آن تر خودش را دوست نمیید الھی نیست. یعنی ودارد و خواھان حیات و ھستی جا

در چھل سالگی پرده از مقابل خداوند -٢٢-ق »پرده تو را از تو برداشتیم و اینک دیدگانت تیزبین و حدشناس است.« -٧٠۵ی مظھر و مصدری از ام برداشت و بناگاه با جھانی روبرو شدم کھ ھمھ عمر در انتظارش بودم و می دانستم کھ ھر موجوددیده

کھ حد ھر چیزی را ببیند جز خدای نمی بیند و لذا سخن از وجود مطلق پروردگارست و آن دیدن حدود وجود بود. یعنی ھرسفتی و سختی کھ عموما ھ این است. در حقیقت حدود وجود چیزھا و آدمھا ب» حدید«تیزبینی و حدشناسی در آیھ مذکور با لفظ

می بینند نیست و بس لطیف و رقیق است بھ گونھ ای کھ ھمھ عالم یک موجود واحد است و ھمھ موجودات بھم مربوط و متصل ھستند پس درک و شھود حد ھر چیزی نیازمند بصیرتی بس لطیف و دقیق است و آدمی بایستی بر سر جایش قرار گرفتھ

Page 90: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

90

یابی ھ این عین عدل است کھ واقعھ وجوددریافتھ و در آن مستقر شده و از حد خود درنگذرد ک باشد یعنی حدود وجود خود راشود حدود وجود سائر موجودات را ھم می یابد و می بیند و جز حق نمی بیند. و لذا رکھ در حدود وجودش مستق است. و ھر

تا حدود بلکھ از کل وجودت حجاب ظلمت را برداشتیم نھ از مقابل نگاھت فقط» پرده تو را از تو برانداختیم« می فرماید کھاست و امری وجودی و حدودی می باشد. و دوجودت را دریابی و در آن مستقر شوی و عادل گردی. یعنی عدالت حاصل شھو

حق بینی بینی عینبین! این حدد یعنی صاحب حد و حد این ھمان درک حد و احدیت در عالم وجود است کھ چشم را حدید می ساز .»چھ بین آنھاست را بر حق آفریدیم زمین و آسمانھا و ھر« است زیرا می فرماید

با سالمت « یست با دلی ساده و سلیم و بی غش بر دین خدا وارد شود کھ این ورود بر جاودانگی است:پس آدمی کاف -٧٠۶

رھبرای آنھا در آنجا « الساعھ و عشق است کھ ھمانو این ھنگامھ جاودانگی -٣۴ق »وارد شوید کھ این ھنگامھ جاوید است! این سخاوت دل انسان است. و -٣۵ق» چھ بخواھند ھست...

رد پس بر عمل نیک و پاکی بخل می ورزد دلی مریض و ثقیل و شکاک دا شد و بھ ھرمی کآنکھ از خوبی دیگران رنج -٧٠٧

»ستاو بدبین متجاوز منع کننده خوبیھا، فردی«دین خدا اگر ھم وارد شود از درب دوزخ و نابودگی وارد می شود و شرارت. ران ھی دچار ھزابال اولیای الاعتماد دارد و در قچنین انسانی فقط بھ اشرار و اوباش و تجاوزگران و خیانتکاران و -٢۵ق

ین کنند اید تا یقس می نمت ھا را در آفاق و انفحجشک و تھمت و بدبینی می شود و لذا خداوند بھ آنان بیشترین و آشکارترین ق حھی مظاھر یای الکھ او حق است. و این خدا و رحمت مطلقھ اوست کھ از اولیایش آشکار می شود تا مردم بدانند کھ اول

از مردان ه می شودوجود رسیده و حدود وجود مردمان را می بینند و این ھمان حق مردمان است کھ دید حدزیرا بھ ھستند کنیم تا آشکار می بر شما ما نشانھ ھای خود را در درون و برون شما« لقاء هللا ھستند. ھ! و این مردان برای مؤمنان آئینقح

ھا و ا و حقارتھا و بخل ھو این منشأ ھمھ تردیدھا و بدبینی » .خداوند تردید دارندبدانید کھ او حق است. ولی در دیدار با ھ این کعجبا بدبختی ھای بشر است. یعنی جھان ھستی مظھر جمال عشق است پس این بخل و انکار نسبت بھ عشق است. و

ی نھا را نمآا ھمھ ان اینست کھ چرمنکران عشق چھ ادعای عشقی ھم دارند و جز خود عاشقی سراغ ندارند کھ البتھ منظورش پرستند و تقدیس نمی کنند ولی تاب اندک محبتی را ندارند و دیوانھ می شوند.

یر از غرون راندن د قرار گرفتن ھمان مقام تفرید و تجرید و توحید است کھ مقام عدل است و این مستلزم بدر حدود وجو -٧٠٨

شق است عرآغاز سود نشستن! و خلیفھ خدا شدن کھ عین خود شدن است و این حریم دل است و مقام تنھایی است و بر حق خ ست. کھ بی یاری خود خدا یا ولی خدا ممکن نیست. در غیر اینصورت تنھائی قلمرو شیطان و جن و خناسان ا

وضی عا با خود رن حت الشعاع نگاه خدا و اولیای او می تواند بر جای خود بنشیند در غیر اینصورت دیگراانسان فقط ت -٧٠٩

ئید کھ بگو« مایدمی فر می گیرد و این عرصھ ظلم و تجاوز و مالکیت انسان بر انسان است کھ مالکیتی ابلیسی است. اینست کھ -قرآن ».خدایا بر ما نظر کن

اویند. ظر اولیاینمنان ھم تحت ؤولیای خدا نظرکرده خدایند و لذا می توانند در حدود وجود خود مقیم باشند. و سائر ما -٧١٠

ای کھ بر ج رھیعنی و این تنھا راه نجات از ظالمیت و ظلم پذیری است. زیرا ھر ستم بری یک ستم گر است در جای دیگری!ن عشق زد جاھالندر جای اوست و او ھم بر جای یک فرد سومی است و این سلسلھ مراتب ظلم است کھ در خود نیست دیگری

عشق حقیقی از عدل وجود است کھ قرار گرفتن بر جای خویشتن است. نامیده می شود و ایثار! پس

چھ با سالمت وارد شوید کھ این گاه جاودانگیست و در آن ھر« کھ بر جای خود قرار گرفت در بھشت جاوید است. و ھر -٧١١بسوی پروردگار خود بازگردید تا از شما راضی و از او راضی شوید... و بدانید کھ از رگ گردن « -٣۴- ٣۵ق» .خواھید ھست

پس راه بھشت و عشق و خوشبختی و رضا و جاودانگی راه بازگشت بخویشتن است و این -قرآن» بھ شما نزدیکتر است...تحالھ و مالیخولیا و سرقت وجود است و کندن از ھمان راه ھجرت از نژاد بسوی نزاد است زیرا نژاد قلمرو اشد تناسخ و اس

Page 91: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

91

نژاد بسوی ذات خویشتن کل راه دین و صراط المستقیم است و مذھب ابراھیم حنیف است. و در این رجعت جز خدا ھمھ دشمن -قرآن» .جز خدا ھمھ دشمن من ھستند« -عھستند بقول ابراھیم

نیا درک و مقامات وجود را بستھ بھ طلب و تالش خود در ھمین حیات دب اعراف و اولیای کامل ھمھ مراتب و اصحا -٧١٢

ن اولیاء ختص ایمتجربھ می کنند کھ ھمان مراتب دوزخ و برزخ و بھشت و رضوان است و برخی از عذابھای دوزخ در قرآن تجربھ ( ا بچشرزخ پس از آن آب جوشان بر سرش فرو ریزند کھ دو« است کھ الزمھ معرفت و خالفت آنھا در خلق است مثل

ترجمھ در یات در قرآن عموما درک نمی شود و لذا حتی آکھ این نوع -۴٨- ۴٩دخان» .کن) کھ تو براستی عزیز و کریم ھستیدو کھ مظھر» الکریم نت العزیزانک أ«نھ مترجم باشد. وگرنھ این ادراک جاھال ھایش آشکارا دخل و تصرف می شود تا موافق

نقدر زد خود اینی کھ در کھ: گوئ ت در دوزخ چھ می کند و لذا برخی از مترجمین اینگونھ ترجمھ کرده اندخداسذات تا از صفات ید کھ: ھ می فرماون کنایو این عین تبدیل آیات خداست زیرا خداوند مستقیما و بدزیاد عزیز و کریم بودی پس دوزخ را بچش!

صلھ می ا بالفان دوزخ است و نھ سقوط و اقامت در دوزخ! و لذو این چشیدتو براستی عزیز و کریمی و دوزخ را بچش! این قرآن را بھ زبان و ما«و اینک یقین حاصل شد و سپس می فرماید: -۵٠دخان» .درباره این عذاب تردید داشتی«فرماید کھ

قامت دارند و لذا ودوزخ ازیرا اصحاب اعراف بین بھشت -۵٨دخان» .تو آسان و رازگشائی کردیم تا مردمان بھ یاد آورندمان قلوب مرد مشان دررا می چشند تا بھ معرفتی یقینی برسند کھ با این یقین بالغت و رسوخ کال نعمات و عذابھای ھر دو

ست. این ان شده تقویت و تشدید شود. و این ھر دو درک و تجربھ بھشتی و دوزخی برای اینجانب بارھا رخ نموده و ممکربھ ت. این تجشکارسآکامال ع معصومین نیز وجود داشتھ است ھمانطور کھ در دعای جوشن کبیر موال علی واقعھ درباره ائمھ

د در این ق موجودوگانھ بھشتی و دوزخی در اینجانب یکی از مھمترین علل رسوخ روحانی آثارم می باشد و یقین و اطالیقین نای حق الاین مع ودیدن و فھمیدن کی بود مانند بودن! معارف است کھ ھمگان بر آن معترفند زیرا شنیدن کی بود مانند

است.

ین سفل السافلایذ بھشتی و نعمات رضوانی و ھیچی ھا و پوچی ھای برزخی و عذابھای دوزخی را تا درک ابنده ھمھ لذ -٧١٣! و ا لقاء هللاتبلیس ار با بھ چشم و گوش و ھوش و پوست و ذائقھ و شامھ و اعضاء و جوارحم درک و تجربھ نموده ام از دیدا

مخلص و ومؤمن نیز جاودانگی ھمھ این ادراکات و حواس را. بھ ھمین دلیل با یکایک مردمان کافر و منافق و مشرک ون خلیفھ مودشان! خو با تمام وجودم لمس و حسشان می کنم و می فھمم بسیار بیشتر از عارف، احساس ھمذات پنداری دارم

خیر ا اینکھ مالم! بر خلیفھ خدا مشغول چانھ زنی ھستم در تمام عمرم! و اینست سر عشق من با خلق عمردمانم کھ در حضواوند شقم بھ خدعتھ بدون درک اسفل السافلین! کھ البدر بھ خلق، مقیم دوزخ شدم آنھم مبودم کھ بھشت را برگزینم بخاطر عشق

جود! عشق با و کار بھچنین عشقی ممکن نبود کھ این عشق برخاستھ از عشق خداوند بھ این بنده نابوده است وگرنھ عدم را چ

ھ بدون کوی عصر دخان ھستم از جانب رسول خاتم در آخرالزمان امتش کھ کل بشریت است. و اینست آری من سخنگ -٧١۴آور را قیقت حیرتاین ح ودود دخانیات کسی لحظھ ای تاب ماندن در کنارم را ندارد و من نیز تاب ماندن در دوزخ مردمان را.

س ھایم م و از نفیھ ھایقبل من دیگران کشف و اعتراف کرده اند. آنھم دخانیاتی کھ ھیچ اثری بر باطن من نمی نھد حتی در ر! پس یز الکریمنت العزنک أااست نھ بھ کنایھ و مثال کھ: شود زیرا ھمو مرا عزیز و کریم ساختھ کمترین بوئی استشمام نمی

ز لحظاتی ابی تاب در دوزخ من چھ صبورند و تو چھمرا نیز بچش تا دریابی کھ مردمان در ھمھ عمر و جاودانھ دوزخ عشقبر «و .بیر)جوشن ک (دعایخلصنا من النار یارب!الغوث چشیدن عذاب النار کھ نعره ات دمادم با من است کھ: الغوث الغوث

دمان ھ بر اعراف بجان می خرم مرککھ از آتشی -قرآن» .(آتش) و باطنش رحمت است اعراف مدخلی است کھ ظاھرش عذاب -قرآن» .در حیرتی کھ کافران در آتش دوزخ اینسان صبورند«سان صبورند. ندر دوزخ جاودانش ای

فرموده بود کھ: آنان را بر ع زیرا خود مسیح -قرآن» و نھ بر دارش ساختند بلکھ امر بر ایشان مشتبھ شدنھ کشتند « -٧١۵

ج و دار من دستی نیست من خود بھ امر خدا بھ سوی این رنج بزرگ می روم. این عین ماجرای کربالی حسینی و بر کردن حالکشتھ شدن شمس تبریزی و شمع آجین نمودن عین القضات و سوزاندن ژاندارک و زنده بگور کردن قرة العین و امثالھم است.

Page 92: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

92

ولی مسئلھ ای بھ این سادگی را تبدیل بھ چھ افسانھ ھائی نموده اند چرا کھ خدای را در تن و جان این اولیاء از یاد برده اند. مثل افسانھ ھای رجعت مسیح و -ندیدند حقیقت ره افسانھ زدند. حافظ عشق بین خدا و انسان ھستند. چو ھاینان ناباوران ب

اولیای الھی در صلوة بر مؤمنین و محبین خود بارھا می آیند و می روند و شھادت می دھند و نور .. .مھدی و حسین و..ھای خود را می پرستند و می پندارند کھ خدای را می خوانند و در ھدایت می افشانند برای طالبان ھدایت. و جاھالن ھم افسانھ

فرج در ذات عشق حق نھفتھ و اھلش را نجات می دھد. انتظار ظھورند!

ا ھیچ ر حیات دنیدو خودبرتربینان از ھر حیثی براستی از مصادیق کامل حماقت و جھلند زیرا انسان عاقل ھمھ متکبران -٧١۶ساس . و این اشقاوت د نسبت بھ دیگران نمی یابد. پس از متکبران بپرھیز کھ ھم مظھر حماقتند و ھمی و سروری در خوربرت

س! چاپلو ونماز و اشقیای ملوس ز! و بر حذرتر باش از متکبران باکفر و ابلیسیت است چھ با نماز و چھ بی نما

گانی شب زنده داران این سر زند -١٣- فاطر»...خداست کھ شب را در درون روز پنھان ساختھ و روز را ھم درون شب« -٧١٧یکی نور اطن تاربچیزی ضد ظاھر آنست. عارف است کھ اسرار روزمرگی مردمان را کشف و درک می کنند. و اینکھ باطن ھر

مرگ است ھمانی است و باطن روشنائی ظلمات است. باطن ھر خیری ھم شر است و باطن ھر شری نیز خیر است و باطن زندگتی ھم جھان ھس ھستی است و باطن باطن مرگ ھم زندگیست. باطن کفر نیز ایمان است و بعکس! و باطن آنچھ کھ نیست،و

یست لم ظاھر نی جز عنیستی است. پس آنکھ اھل باطن نیست در گمراھی و جھل بسر می برد. و بدان کھ کل علوم فنی و علیت اطن قرآن نمی داند بواسطھ آن گمراه می شود. حاکم بر عصر ما چنین است. و آنکھ بکھ ھمھ علوم

ن کس و اما تو آ کھ را خواھد و الیق داند شنوای کالم حق سازد و ھرگز زندگان و مردگان برابر نیستند و خداوند ھر« -٧١٨

-٢٢فاطر ».را کھ در قبرستان بھ جستجوی ھویت و امنیت خویش است نتوانی شنوا سازیورھای جدادی و باو اھب آباء نژادی و مذا -نیت و شخصیت قبرستانی. و این ھمان دین و آئین تاریخییعنی ام» من فی القبور«

شکار یز حجتی آارکھ نوراثتی و کتابی است کھ موجب کری و کوری نسبت بھ کالم رسوالن و اولیای زنده می شود. این آیھ مبکھ یکی نواده استثت و خاھای عاریھ ای از تاریخ و کتاب و ورادرباره کافرانھ و مشرکانھ بودن ھمھ مذاھب و باورھا و آئین

ھ و اطیر و قصنھ و اسرا تفاوت دین زنده و دین مرده می دانیم یعنی دین افسون و افسا از محورھای معارف ماست کھ ما آنند: دین کاج می خواب و خیال و آرزو و دین حقایقی کھ عین واقعیت محسوس و ملموس است و حقیقت را از واقعیت استخر

دھری و عصری و دین الساعھ و اکنون!

لکھ دارد بنده ژیستی ھیچ ربطی بھ دین و آئین زنزندگانی تکنولوو رنیستی و آئین پنداری کھ اندیشھ ھای مد و مبادا -٧١٩ست. در اروپا وم فنیغایت دین و آئین تاریخی است ھمانطور کھ تکنولوژی مدرن حاصل الاقل دو ھزار سال تکامل صنعت و عل

بری ھستندجریخی، است و ھمھ امور تا و ھمانطور کھ غایت نفاق، کفر آشکارست کھ این کفر آشکار حاصل جبر تکنولوژیزم ھمانطور کھ جبری جز جبر تاریخ نیست یعنی جبر دھر و فلک زدگی!

ضد خودآگاھی است بھ ھمان شدت کھ تکنولوژی موجب برون افکنی نفس بشر است و خودشناسی عصر ما، عصر -٧٢٠

بت عمدا نس گردان ومدرن و تکنولوژیستی از خود رویر نفس اماره اش را تجسم بخشیده است و بھ ھمین میزان و علت ھم بش یوانھ سازی روح حاکم بر انسان تکنولوژی پرست است. د -بخودش کور و احمق می شود و این خود

نسبت بھ نی کھ برخالف فطرت دینی و اخالق ذاتی و وجدان الھی خود زندگی می کند گوشش و چشمانشانسان بمیزا -٧٢١

بھکاری حاصل ت و کور می شود و نسبت بھ ھر معرفت و عقالنیتی عداوت می ورزد یعنی حماقت مدرنحقایق وجودی اش کر غ و د و دروی بینی بدان کھ غرق در فساانھ ضد حقایق آشکار و عقالنیت محسوس مدکھ را عام و بی عصمتی است. ھر

ه خودش ھ اراده است بدستان خودش و باست و جھنم بر او واجب شد ھ راھش نیز مصر متبھکاری و خیانت است و در ادا سرنوشت خود را دوزخی نگاشتھ است.

Page 93: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

93

کسی را شده کھ ھسطھ تکنولوژی برپبشر مدرن در باالترین حد خودآگاھی در تاریخ قرار دارد و این قیامتی است کھ بوا -٧٢٢

و موجب نجات تاریخی دارد یکھ ماھیتاھی جبری گآ -نھان خود را عیان می بیند در امیال و اعمال و زندگانیش. و این خودیگانگی را در ب -ریبی روزافزون است و از خودف -و خود دیوانھ سازی -انقالب روحانی نمی شود و بلکھ در ذاتش موجب خود

ورت ص ،تا آنجاست کھ حتی با جراحی پالستیک دیوانھ سازی -و خود بیگانگی -از خودلوژی تجسم می بخشد. و این وتکناجعھ کبیر با ف. کھ این یاورندنطری خود را تبدیل می سازند تا دیگر خود را کامال نابود کرده باشند و خود را بھ یاد طبیعی و ف

شود. نابود می ل جمالر مرکز دایره جمال، کغییجراحی بینی آغاز شده است زیرا بینی مرکزیت ھویت جمالی بشر است کھ با تند و این کنھ می تن بی صاحب مانده است یک جن یا شیطانی در این تن بی صاحب الو در حالیکھ روح از تن خروج کرده و

وژی در تکنول وح بشرجمال پالستیکی از آن اوست. و لذا شاھد ظھور اجنھ و شیاطین از کالبد بشر مدرن ھستیم درحالیکھ رالستیک پتون و بدر اسارت آھن و رسوخ کرده است و تکنولوژی ھم سیطره حاکمیت ابلیس است و بدینگونھ روح بشر مدرن

تا باور ار بیندیشمان بسیفاجعھ آخرالزبھ تسخیر شیاطین درمی آید شیاطینی کھ اینک در کالبد بشر اسکان گزیده اند. در این تی اقعیئی نیست وپیشگو وکنی تا شاید قبل از نابودی بخود آئی و خود را برھانی! آنچھ کھ خواندید افسانھ و اسطوره و قصھ

انسان! جاری در جھان مدرن است کھ حاصل جنگ با خدا و رسوالن و اولیای اوست جنگ با حق الھی

د. مان می رانجسم یافتھ است فرتپس بدان و فھم کن کھ شیطان از کالبد وجود انسان بر روح انسانی کھ در تکنولوژی -٧٢٣ه در سخ شدمانسان ،اختار دوزخ است و عین دوزخ استاین انسان نابود شده در آخرالزمان است. انسانی کھ خودش سیابی تا مان را درآخرالز ھم در این معنا بمان تا قلب فاجعھ تکنولوژی کھ تحت فرمان شیطان مستقر در کالبد انسان است. باز

نمائی! خود شاید فکری بھ حال سرنوشت دوزخی

تحجاختم و زمانی ات آشکار سپروردگارا شاھد باش کھ حقیقت را بھ ساده ترین و محسوس ترین بیانی بر خلق آخرال -٧٢۴جات را نه راست و م و رام نمودم و کتابت را واقعیت دادم و از مھجوریت دھر برون آوردم و دینت را زنده ساختارا بر او تم

. آشکار کردم تا دیگر بھانھ ای در میان نباشد

کھ دوست رت بشری بر انسان در کالبد تکنولوژیکی حکومت می کند! اینست عاقبت انسان متکبر کافرشیطان در صو -٧٢۵وای «د! یطان ششخودش خداوند و دوستان دوستش یعنی اولیای الھی را دشمنی نمود و تسلیم دشمن قسم خورده خود یعنی

-قرآن» .تو ھم وای بر بر تو ای انسان وای بر تو و باز

راه نید کھ ایندم آیا با شما عھد نبستم کھ شیطان را نپرستید زیرا دشمن آشکار شماست و مرا پرستش کای فرزند آ« -٧٢۶روز ی شدید امه داده مد. این ھمان دوزخی است کھ وعدنیآیا ھنوز ھم تعقل نمی ک از شما را گمراه کردسیاری راست است و ب

۶٠- ۶٧یس» .داخل شوید... و اگر بخواھیم بسیاری را بصورتشان مسخ کنیم در آتش آن بھ جزای کفرتان

گو بموش مکن و کھ من این کار را فردا خواھم کرد بلکھ بگو اگر خدا بخواھد. و خدای را لحظھ ای فرا و ھرگز مگو« -٧٢٧ ٢٣- ٢۴کھف» .مرا بھ رشدی برتر از این ھدایت فرماید من امید است کھ خدای

ت زندگانی انسانی است کھ مقیم الساعھ (اکنون) می باشد و از پس و پیش (گذشتھ و آینده) پاک شده است و در و این ماھی این امامت نجات بخش جھان در آخرالزمان ،ورای زمان است یعنی امام زمان است و این یک مقام وجودی است و لزوما

امت و رحمت و محبت و عظمت المتناھی و فزاینده است و لذا نیست. و الساعھ ھمان حضور خداوند است کھ قلمرو عزت و کرروم نمودن است و اسیر دھر ساختن! و حبرنامھ ریزی کردن برای فردا عین ستم بخویشتن است و خود را از کرم برتر خدا م

کفر و شرک است. بدان کھ برای کامالن حتی برای ساعتی دگر برنامھ ای از پیش تعیین کردن بواسطھ اندیشھ خویشتن، عین کفر بمعنای کفران نعمات برتر او نمودن است و شرک ھم بمعنای بر جای خدا تصمیم گرفتن. زیرا خلیفھ خدا کسی نیست کھ بر جای خدا نشستھ باشد بلکھ خداست کھ بر جای او نشستھ است. و او بر جای مردم. خدا برای او اراده می کند و او برای مردم!

Page 94: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

94

. و نیز نجات کامل برای کسانی کھ از او خالصانھ طلب نجات کنند. نجات از ضاللت و مل و وجود کامل استو این مقام عشق کا جھل و کفر و نھ صرفا نجات از عذاب!

بل روی را در مقا ن بمعنای زیستن در تمامیت وجود عالم و آدمیان است و کل ابعاد و طبقات و تبعات وجوددر حال زیست -٧٢٨

تیم و برانداخده از تو اینک پر«و یافتن و شدن! و این زیستن در محضر حضرت حق است بھ مصداق این آیھ کھ داشتن و دیدن » .ھرچھ می بینم جز خدا نمی بینم«کھ )ع(و این کالم انسان کامل علی »تیزبین است و نگاھت

ھ یا و صادقانبدین دلیل است کھ انتظار بمیزانی کھ جدی و پو »فرج ھمان انتظار است« کھ فرمایدمی ع اگر امام صادق -٧٢٩

ت انتظار ین اکنونیود و اشاست بتدریج از آینده ای ناپیدا بھ قلمرو آینده نزدیک و نزدیکتر آمده و بر عرصھ اکنون وارد می ز ابرخاستھ ست. نجاتکت و نابودی جبران ناپذیر او این مستلزم درک و معرفتی فزاینده از خطر ھالاست ھمان فرج و نجات

ھم نیست. ی علمیدرک نابودی خویشتن است و آن جز در پرتو نور معرفت نفس ممکن نمی آید و حاصل معرفت اخباری و حت جموعھ م! و ز خودبیرون ا ذات خویشتن و یا امامی زنده درکھ نابودی خود را ببیند در آن نجات می یابد یا بھ نور امامت ھر

ود خاینجانب ز آثاراآثار بنده زمینھ ساز شدیدترین درک نابودی در نفس خویشتن و نیز در جھان برون است. و حتی برخی حاوی نور نجات است کھ رسالھ حاضر در رأس این آثار قرار دارد.

ت اضر است بمیزانی کھ عطشر این ھفت دفتر عشق آنی ترین و لطیف ترین و ذاتی ترین نور نجات حی و حد -٧٣٠ و جدی

یاسی و سقتصادی و عی و انجات در دل خواننده حضور داشتھ باشد آنھم نجاتی کلی و کامل در تمامیت ارکان زندگی فردی و جم عاطفی و خانوادگی و عقیدتی و روحی.

ابی جدید ت کھ خود مبدل بھ عذدان کھ نجات جزئی و موضوعی و مقطعی فریبی بیش نیست و مسکنی اعتیاد آور اسب -٧٣١

ئی بیش دروغھا ھ ناپذیر و روحانی است و اینست کھ ھمھ راه حل ھای عصر ماتجزیمی شود زیرا انسان موجودی واحد و ا بھ اد بشری رند و آحی از تجارت جھانی را تغذیھ می کنند و ارکان حاکمیت طاغوت را مستحکمتر می سازمھمکھ بخش نیستند

زنجیرھائی جدید می کشند و انسان را مستمرا بی اراده تر می کنند.

ی و معنوی ارکان ماد جات در معنای حقیقی کلمھ پدیده ای کامال انقالبی در زندگی فرد است کھ ھمھ ابعاد ونامروزه امر -٧٣٢مری خش نزند اربھ شازندگی را زیر و رو می کند پس واضح است کھ این نجات برای انسانی کھ آھستھ می آید و می رود تا گبا کھون است ن و برمحال است. اساس نجات و رستگاری انسان در قرآن کریم نیز مصداق یک انقالب ھمھ جانبھ فردی از درو

با جھادی ھمھ جانبھ استمرار می یابد. غاز می شود و آھجرت

. نجات چیزی جز خروج از چاه نفس و حرکت بسوی مطلق نیست. نجات واقعھ ای بی پایان است بدان کھ امر -٧٣٣

ندار کھ مپ« .اکثریت مردمان جھان از انواع عذابھای مادی و معنوی، ھمان ھالکت و مرگ روح است امروزه نجات -٧٣۴کافر و بی تردید ھر -قرآن» .بدان کھ مرده و زنده برابر نیستند« -قرآن» .ردگان را می توانی بشنوانیمآیا « -قرآن» .زندگانند

است کھ وع انسانینن از دو ھمسان نیستند کھ اصال شباھتی ندارند پس در اینجا سخنھ تنھا احمقی ھم می داند کھ مرده و زنده ذا می و ھنوز غ اه رفتنمی آید اندکی بھ آن زنده می شوند و مابقی می میرند در حین ربر روی زمین راه می روند. حق فرود

خورند.

برای کل زندگانی در ھمھ و امر نجات در یک انتخاب است انتخابی با تمام وجود خویشتن در تن و دل و اندیشھ و عمل -٧٣۵چند کھ ناجی روح خود می یابی. او امام زمان توست ھرو آن انتخاب کسی است کھ او را فصول و ھمھ ایام خوش و ناخوش.

Page 95: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

95

برای دیگران چیزی نباشد. زیرا این توئی کھ نور نجات را در او یافتھ ای. پس تمامیت خود را از آن او ساز و نھ اینکھ او را از آن خود سازی! اولی سلمان فارسی می شود و دومی ابن ملجم!

روی بر ت اھی دانست کھ ظھور جھانی امام زمان فقط از برای آخرین گروه از بشریواگر اندکی عقل پیشھ سازی خ -٧٣۶

بود و در خواھیمزمین است کھ آنھم اکثرشان ھالک شده و اندکی رستگار می شوند. پس من و توئی کھ در عصر آن حضرت نن کاش و سعی بعاقل ا نھ اینست! پسبھ ناحق روا شده است! آی ما قبر پوسیده ایم چھ بدشانس بوده ایم و چھ ستمی در حق

دشانسی و دید این ببی تر از دنیا نروی زیرا و ملحد حقیقت و معنای دگری از ناجی و امام را دریابی تا غافل و جاھل و کافرو ھم نادرستفان کھ ستم را بخدا نسبت خواھی داد کھ تو را ھمعصر امام زمان نساختھ و ناکام از دنیا برده است. پس بد

منجر بھ اشد کفر درباره خداوند می شود کھ در بسیاری شده است. ،مامادھری از معنای ناجی و -تاریخی

قیقتی حا بایستی م و ختم نبوت و غیبت امام زمان بمعنای کمال نعمت خدا در حق بشر است (قرآن) پس حتماگر دین اسال -٧٣٧و بھ روی ر شده ایمچافاق داز آن غافل مانده ایم و بھ ھزاران خرافھ و ندگر از وجود امام زمان و امر نجات در کار باشد کھ

ز خودشان لی را اآوریم و شھامت سئوال ھم از علمای دینی نداریم کھ چھ بسا خودشان ھم شھامت چنین سئواخود ھم نمی ی ھستی ت فاطمو نور علی و جمال احمدی و عصم )ع(و ملکوت مسیح )عج(قت اینست کھ تو خود چاه غیب مھدیندارند. و حقی

و «کایک. یی شوی ماگر ذره ای محبت از این فانیان ذات حق در دل داشتھ باشی در وادی معرفت نفس با ھمھ آنان محشور این ومی آئی! نائل با عاشقانشان بھ این حب اگر چنین حبی در دل نداری در ھمنشینی و -قرآن» خوب رفیقانی ھستند اینان

ام ایت در مقمال خداطاعت بی چون و چرا راھی جنت یار می شوی و با ج تو را از دوزخ بدر می آورد و در بخودی خود حب ا کھ رخدایت جمال اعالی جزو تو در نزد خدایت چیزی نداری کھ بخواھی «رضایش دیدار می کنی و اینست نجات و بس!

-سوره لیل» .بزودی خوشبختت می کند

نماید کھ ائی رخ میو حو یو بدان کھ جمال اعالی پروردگار یگانھ کھ احد است شق القمر شده و بھ دو صورت آدم -٧٣٨ ش را درمیمینی اعلوی و فاطمی است و ھمانست کھ اھل نظر در ماه چھارده بوضوح دیدار می کنند و بدینگونھ حقانیت ز

. پس ھیچ رھروی گمراه نخواھد شد!یابند

ات ن در آن آیدایت خلق تالوت کرد شیطاآیاتی برای ھ چون ا پیش از تو ھیچ نبی و رسولی نفرستادیم مگر آنکھو م« -٧٣٩. و اھل یازماید..است ب القای دسیسھ نمود... تا خداوند بواسطھ آن القائات شیطانی کسانی را کھ در دلھایشان مرض و شقاوت

۵٢-۵٣حج » علم بھ یقین برسند...جای جای اوند درو ھر سخن حقی در آن واحد موجب گمراھی اشقیاء و ھدایت مؤمنان است. و خدو بدینگونھ است کھ قرآن

یرا ذیر است زبت ناپکتابش دلھای مریض را غیر قابل ھدایت می داند اال بھ توبھ ای نصوح. و دل مریض ھمان دل شقی و محپس بدان کھ -قرآن» .این کتاب شفا و رحمتی برای مؤمنان است« ست.یات الھی سراسر محبت و رحمت اآروح حاکم بر

یحتی نقد و نص یرا ھرمنان ھمان اھالی محبت می باشند. و واضح ترین نشان دل محب ھمانا نصیحت و انتقادپذیری است. زؤمگر مقبول صیحت ازیرا نحامل نور محبت است چونکھ آدمی تا کسی را دوست ندارد عیبش را بھ او در خفا گوشزد نمی کند

خویش است ح شخصیفکر مصالھ نیفتد ایجاد کینھ و عداوت می کند در دل انسان نصیحت ناپذیر! و انسان حسابگر کھ فقط بت سان بامحبورد انآھرگز برای خودش دشمن تراشی نمی کند. پس آنکھ نقد و نصیحت می کند و عیوب را آشکارا بر زبان می

کھ ت. ھر چندیثار اسامعروف و نھی از منکر اگر شغل نباشد واضح ترین نشان محبت و ھ . یعنی امر بو براستی ایثارگر است» کنند. نی سجدهکحقیقی کسانی ھستند کھ چون نصیحتشان انو مؤمن«اجرش در نزد خدا بسیار برتر از ایثارش می باشد.

لی کدامیک ور است زیرا سجده نشان کمال پرستش است. این سجده نشان درک و دریافت قلبی محبت از جانب نصیحتگ و -قرآنیاه می رویمان س و کینھ بعمروف و نھی از منکر دوستی، سجده می کنیم! بلکھ از فرط عقده از ما در قبال نقد و نصیحت و امر

از م بھ پیرویبیائی شود و بھ حال سکتھ می افتیم از فرط شقاوت دل. باشد کھ خداوند بر قلوب چون سنگمان نظری کند. پس کالمش دعا کنیم کھ: پروردگارا بر ما نظری فرما! آمین!

Page 96: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

96

بود خود را نا وندگی خود افتاده زچھ بسا انسانھائی کھ از فرط راحتی و آرامش و بیدردی بناگاه دیوانھ شده و بجان -٧۴٠

اجوئیھای ھ ماجراء نمی شود. نظری بکردند. مسئلھ اینست کھ انسان حامل روح الھی است و بھ صرف آسایش و آرامش ارضی ا فقط برارھ دین انسان مدرنی کھ نسبت بھ نسل ھای پیشین دارای سعادتی بی سابقھ است دال بر این حقیقت است. آنانک

است و انسان سالمت و سعادت و آرامشی حیوانی می خواھند بسرعت با آن بھ بن بست می رسند. دین راه رشد و تکاملیزی چن حداکثر ان جھاھمھ مراتب دوزخ و برزخ و بھشت را طی نموده و از اینھا ھم فرا رود. ولی اکثر مردم انسان بایستی

ز این ماری اشکھ از دین و معنویت می خواھند یک بھشت جانوری است و در ھمین حد متوقف شده و می گندند و انگشت ی مبارزه م نان بھردم را جا می نھند و لذا مردمان با آبھشت غریزی پیش تر می روند کھ حدود و سنن را می شکنند و م

این مبارزه کفر با دین است. زیرا دین دنیوی در قاموس قرآن ھمان کفر است.و پردازند

واع رانھا و انشود زیرا عصر بح ولی در ھزاره سوم میالدی دیگر آن حداقل آسایش و آرامش ھم عاید اکثر مردمان نمی -٧۴١سیدن بھ ھ قصد رو اینست کھ ھمھ در جستجوی راه حل ھای متافیزیکی و بھ اصطالح عرفانی ھستند آنھم بناامنی ھاست.

ھا می وان گردانررھا و حداقل آرامش و احساس امنیت. و اینست راز اینھمھ دکانھای عرفانی در این دوران کھ عاقبت بھ تخدی رسند یعنی نسیان!

شر از عصر بزاران سال است کھ بشر سنتی بھ لحاظ معنوی فراتر نرفتھ است. یعنی ھیعنی سطح مطالبات بشر مدرن از -٧۴٢

ھ کمش است و رفاه بیشتر ھم بھ قصد آراحجر تا عصر اتم ھنوز ھم بھ جستجوی یک جو آرامش است و جستجوی آسایش حاصل نیامده است. ھر چند کھ رفاه بھ لحاظ فنی بیشتر شده است کھ ھمان سرعت تر گردیدهھ بیشککارھاست ھنوز عموما

یمان است کھ ااست کھ در این سرعت احساس ناامنی افزون گشتھ است. یعنی بشر در کل تاریخش بھ جستجوی ھمان چیزی ل ن بھ حداقی رسیدنامیده می شود کھ بتدریج کاھش یافتھ است تا جائیکھ دست بدامان متافیزیک و خود خدا شده است برا

ای بدبینی ھ ومنی ھا و این اساس عرفان گرائیھای دوران ماست کھ مبدل بھ فریبھا و جنونھا و ناااحساس آرامش و امنیت! ت. و این کذائی اس فانھایمالیخولیائی گشتھ است و ھمھ را بر آستانھ مخدرات و روان گردانھا قرار داده است کھ غایت این عر

وزد یعنی دل خواھد منشأ این احساس ناامنی را از کار بینداراندازی و خودکشی غیرمستقیم بشر است کھ می ب -واقعھ خود - قرآن» مردگانند مپندار کھ زندگانند.«روحش را.

تجوی تش ندارد و در جساین تراژدی جھان آخرالزمانی برای اینست کھ ھنوز ھم بشر میلی بھ عشق ورزی و پرس -٧۴٣

کر اساس زیرا ش شاکر نیست و نمی خواھد خالقش را شکر گویدمعشوقیت و پرستیده شدن است. یعنی از حیات و ھستی خود خواند لھی میاعشق و پرستش است ھمانطور کھ ابلیس در قرآن کریم راز پیروزیش بر بشر را ناشکریش نسبت بھ نعمات

مخصوصا ناشکریش نسبت بھ بودن محض!

ست. یعنی فرانھا و ھالکتھاکان علت العلل ھمھ در حقیقت این ھمان بودن محض است کھ فراموش شده است و این نسی -٧۴۴را خداست زی الصانھبشر از یاد برده کھ اصال وجود دارد و از عدم بوجود آمده است. و فقط شکر بر وجود ھمان پرستش خ

ت کھ طلق اسمشکر و پرستش خدا بواسطھ صفات ھمان شرک و ابطال و پوچی و کفر است. زیرا خداوند نیز وجود محض و ت کھ ق الھی اسدر عش ا بھ انسان ھم بخشیده است و این ھمان عرش خالفت اللھی انسان است کھ از یاد رفتھ است. و فقطآنر

ود بھ وج انسان متوجھ وجود محض می شود زیرا ھمھ صفات معشوق در عاشق محو است و اصال عشق حقیقی یعنی عشقو ایمان ھم کھ احد و بی تاست یعنی جمال ذات احدی است.کھ این وجود محض در جمال محض رخ نموده است ؛محض کسی

ت پرست! ھ و صفبرخاستھ از این تجربھ و ادراک محض وجودی می باشد کھ ایمان خالص و حقیقی است و نھ ایمان مشرکان .از اینجانب رجوع نمائید» نیستی شناسی«در این باب بھ رسالھ

Page 97: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

97

امش جان مان و امنیت و آرر ھستی جاوید است و جاودانگی ھمان نور ایزیرا وجود محض در دل و جان آدمی بیانگ -٧۴۵ش اینسان رستی ااست. ھمانطور کھ صفات قلمرو تجربھ و درک تباھی و مرگ و نابودی است. و بشر امروز در دام صفات پ

سفھ و حتی فل می مااسالدیوانھ و کافر شده است. از این منظر اگزیستانسیالیزم غرب بر بسیاری از فلسفھ ھای بھ اصطالح دیکتر!مالصدرا، ارجحیت دارد و نیھیلیزم حاصل از آن از ایمانھای عاریھ ای ما حق تر است و بھ توحید نز

ن در نیادی ایماب! و این اساس بی براستی کدامیک از ما خدای را فقط بخاطر اینکھ ما را آفریده شاکریم بھ زبان حتی -٧۴۶

وجود عالممترین امانت ازلی است کھ دچار نسیان شده است. انسان صفات نیست بلکھ بی صفت اکثر مذاھب است. این ھمان ر فرزنداندبلیسی است و بلکھ مظھر ذات و وجود محض خدا در عالم ارض است و اینست معنای خالفت آدم! این یک نسیان ا

وش و راه و رس بھ ااس نابودی کرد و سپس ابلیآدم است. آدم نیز در بھشت دچار ھمین نسیان وجودی شد کھ کم آورد و احس - جاودانھ شدن آموخت و ساقطش ساخت. قرآن

دروغین و بازیچھ! صفات -٧۴٧ کنولوژی تکنولوژیکی! و ت و جھان مدرن و مدرنیزم غوغای صفات است آنھم صفاتی ذاتا

سی علم ابلی لوژی رالحاظ است کھ ما تکنوانسان مدرن را از وجود محض ساقط نموده و اسیر صفاتی کاذب ساختھ است. بدین ستی) ی (نژادپره پرستنامیده ایم تا بھ انسان وعده جاودانگی دھد حتی عمر جاوید بواسطھ پیوند ژنتیکی!! و این عین شجر

ش!اارونھ در بشر مدرن است کھ تجسم کامل یافتھ است. زیرا ژنتیک علم نژاد است البتھ آنھم از نوع و یابلیس

و ھ بشر است.موزه ھای ابلیس بآانکھ عقل دارند درک می کنند کھ تکنولوژی و ھمھ علوم فنی، شعبات علم ابلیس و آن -٧۴٨ بدینگونھ است کھ عقل ره بھ دین می نماید و شیطان را رسوا می سازد.

ه ھ نشده بودھرگز شناختده است و بدان کھ در کل تاریخ معرفت بشری شیطان بدینسان کھ در آثار ما معرفی و رسوا ش -٧۴٩

ن خداشناسزرگتریبنموده است و از ھمین رو ھ مرا بزرگترین شیطان شناس تاریخاست. و این از فضل پروردگار من است ک. ن خداشناسی استآوادی از کل راه معرفت دینی، ھمانا شیطان شناسی است و ھزارمین ٩٩٩و انسان شناس تاریخ! چرا کھ

آن. و نور یافتھ ام کھ ھر چھ دارم از عشق اوست و نام مقدسش کھ کلمھ عشق است ع و این نور را از موالیم علی

نواع وع فسادی او فاحشگی و ھر ن باز ھم می گویم کھ اعمالی مثل زنا، خیانت، دزدی، ھرزگی، ربا، ریاکاری، تبھکاری -٧۵٠ل محبت، ن و اھعذابھای حاصل از اندیشھ ھای پلید است ھمچون خود برتربینی، خودپرستی، تھمت ناحق بخصوص بھ مؤمنا

رسوالن وھ خدا بر و بازی با عواطف دیگران، دروغگوئی و سوء ظن بولھوسی، بدخواھی، آرزوھای دور و دراز دنیوی، مکت فعول ذھنیول و مالھی و مؤمنان. یعنی منشأ گناه ذھن انسان است و آنچھ کھ از زبان و اعضای آدمی جاری می شود معل

ھ قرآن کانطور ھممثل حسد، خشم، وسواس، شکاکیت، بد دھنی، بی تابی، دغدغھ و غیره. ھائي یمچنین صفات و خواست. ھز بابت ھ انسان اھ اینککریم مکررا می فرماید کھ آدمی از طریق اعمالش جزا و پاداش داده می شود یعنی بواسطھ رفتارش. نر او دآنچھ کھ اطنش واعمالش جزا یا پاداش داده شود. جزا و پاداش بھ اندیشھ و باورھای انسان تعلق می گیرد یعنی بھ ب

ھ کبشر است گاھانھمالش ظھور باطن اوست و ظاھر و باطن یکی است. زیرا ذھن کارگاه اراده عمدی و آنھان است. یعنی اع خود آنرا می نویسد کھ سرنوشت اوست.

ل او نیز ازتاب اعمابآید کھ ترمینال پاداش نھائی و کامل و ابدی اندیشھ ھا و باورھای آدمی در دلش پدید می و اولی جز -٧۵١

می باشد و آدمی فقط دلش را بھ ارث می برد و توشھ آخرت اوست و جاودانگی اوست.

دمی بصورت انواع احساسات در دل دل، ترمینال دنیا و مرز آخرت و حیات جاوید است و ھمھ افکار و امیال و اعمال آ -٧۵٢متبلور می شود و ھمھ انواع احساسات در کارگاه دل کھ لطیف ترین کارگاه عالم ھستی است در مرحلھ نھائی تبدیل بھ عشق یا

Page 98: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

98

ن نفرت می شود. یعنی آدمی یا با محبت از دنیا می رود و یا با شقاوت! یعنی یا با صلح و سالم و دوستی با عالم و آدمیان جھا را ترک می کند و یا با جنگ و بخل و نفرت و عداوت با جھان و جھانیان در درجات!

بر خروج قمت آخرالزمان از انسان متکبر و شقی مدفون در تن خویش می شود و براستی قبری متحرک است کھ در قیا -٧۵٣

می کند.

ن فقط د کھ بر روی آوش میھ سنگ قبر صاحبش دلی کھ از فرط تکبر و بخل و شقاوت و خودپرستی سنگ شد تبدیل ب -٧۵۴ا و خسرالدنی ین مصداقنھ رھائی بھ آخرت و غیب دارد و نھ بھ دنیا و اھلش. و ا» من«یک کلمھ نوشتھ شده است: من! و این

تند. این نین ھساآلخرت است. و امروزه تعداد این قبرھای متحرک بیشتر و بیشتر می شود و بخش عمده ای از مردمان چ ین!ھ و شیاطو رنجور و تسخیر شده بواسطھ اجن عاقبت منی است کھ تن شده است و جز تن نیست، تنی متعفن

وده یق کرد بخشھ است کھ اگر تصدآنکھ خود را بھتر و برتر از ھمھ می داند روزی می رسد کھ می بیند کھ بدتر از ھم -٧۵۵

شده و دلش از شقاوت نجات می یابد.

در طوالنی خود منقبض شده و ا برتر از ھمھ می داند دلش بھ دیگران پشت می کند و برعلیھ دیگران درآنکھ خود ر -٧۵۶جز چنین دلی وز آن! مدت این انقباض تبدیل بھ انجماد می شود و دل قسی و شقی می گردد. و این یعنی کفر و عذاب حاصل ا

ھیزم «نگردد. احیاء بھ رحمت خدا وارد نشود و بھ نور رحمت بھ عذاب النار نرم و زنده نمی شود اگر از راه توبھ و صدقل دوزخ کلوب شقی و قسی است کھ منشأ احتراق و آتش دوزخ است. یعنی قسنگھا ھمان -قرآن» دوزخ مردمان و سنگھایند.

رپا می با در خود ر دوزخ آنھائی کھ از دیدار خدا بیزارند دل بھ دنیا می دھند و«از خود انسان است از ھیزم تا کبریت آن! - قرآن »کنند.

و و عفیف تر کھ: من مؤمن تر است یو بدترین نوع خود برتربینی و استکبار با اتکاء بر ایمان و عفت و معرفت دین -٧۵٧

ھ زنده کعرفت است فت و معارف ترم! این خود خود ابلیس است کھ در دل القای استکبار کرده است زیرا فقط دل اھل ایمان و عگاه وگ می کند ه و سناست و ابلیس قادر بھ القای وسوسھ ھای خود در دلھای زنده است و بدینگونھ بتدریج دل را شقی نمود

- قرآن» و اینان دلھایشان سنگ است و بلکھ سخت تر از سنگ.«سخت تر از سنگ!

اما ذھنی کبرشان تم نیست پس شقاوت و در حالیکھ استکبار کافران قلبی نیست زیرا کافران دل مرده اند و یا آنان را دلی -٧۵٨ھل صر بفرد الم منح، اینست راز شقاوت و ظو سطحی است و ریشھ ای چندان ندارد و ظلمشان نیز اینقدر عمیق و شدید نیست

دین در تاریخ کھ ظلم و شقاوت فراعنھ را روسفید می کند.

غوت دشان با طاھ ای با تمام وجوبدان کھ مؤمنان حقیقی مجاھدان ھستند کھ علیرغم بیکسی و فقر و عدم امکانات رسان -٧۵٩ینست راه کند. و ا ایت مییای دین خالص یاری می دھد و آنھا را کفو جھل و ستم مبارزه می کنند و خداوند نیز آنان را در اح

ھدایت!

ن عوت بھ ایکھ د و عرفانی ھم پس بدان کھ عافیت طلبی و بزدلی و انگل صفتی را در دین خدا و ھدایتش راھی نیست. -٧۶٠ صفات می کند عرفان شیطان است و عشقی ھم کھ در جستجوی ھوسھای شخصی است عین فسق است.

ھ این عین بی تقوائی و فساد است. تقی و تقیھ ھم بمعنای ھمرنگ جماعت شدن و در فرھنگ حاکم حل گشتن نیست کھ -٧۶١

بمعنای اصل دین را از گزند دشمنان حفظ نمودن و ایمان را بھ بازار جلوه گری نبردن و از معرفت جھت ریاست فردی بھره یبائی خدا از آن است. و زیبائی خود را بھ زنگرفتن است. ھمانطور کھ حجاب برای نابودی زیبائی نیست بلکھ برای حراست

Page 99: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

99

جمال اعالی خدا را در جمال خود دیدن و بعکس! و اساس تقیھ درباره وجود امام است در عرصھ غیبت! زیرا امام سانیدن و ر جمال اعالی خدا در عالم خاک است از برای مؤمنان!

ف ود را صرخ نی کل قوای حیاتیتقیھ، کمال تقواست و جھت رسیدن بھ اخالص در دین است. تقیھ برای آنست کھ بتوا -٧۶٢

ت را وی و کلیاقان نشدین و اخالق و معرفت و رشد و ھدایت الی هللا کنی و دچار غوغای بازار و دسیسھ ھای ظالمان و فاس فدای جزئیات نسازی!

د مبتالی ید می دانکرده امری زااای نھر کھ پنداشتھ کھ عرفان و آثار ما، شریعت و تقوا و عفت را امری ثانویھ و یا خد -٧۶٣

اوت مرض و شق انی کھبھ القای شیطان است ھمانطور کھ قرآن کریم می فرماید کھ بھ ھنگام تالوت قرآن ھم شیطان در دل کس - ۵٢- ۵٣است القای وسوسھ می کند و بدینگونھ موجب گمراھی آنان می شود. حج

نا فبای دین بھ الفبایش بر الت کعرفان ما عرفانی است کھ الفبایش بر الفبای عشق بنا شده است و عشق ما عشقی اس -٧۶۴

عیت بنا لفبای واقایش بر شده است و دین ما دینی است کھ الفبایش بر الفبای عقل بنا شده است. و عقل ما عقلی است کھ الفبار الفبای بلفبایش احقیقت ما حقیقتی است کھ واقعیت ما واقعیتی است کھ بر الفبای حقیقت بنا شده است. و شده است. و

انیت بنا شده است و انسانیت ما انسانیتی است کھ الفبایش بر الفبای الوھیت بنا شده است.انس

ست تا آنجاار ما تحقق یافتھ وحدت و یگانگی عشق و عرفان و عقل و دین امریست کھ در عصر ما فقط در مجموعھ آثا -٧۶۵دکی از ی آنکھ انلموس بست آنھم بزبان امی و منطق مکھ یگانگی فیزیک و متافیزیک تا سرحد یگانگی بود و نبود رخ نموده ا

عمق و تعالی آن کاستھ شده باشد.

اگر قرار نبود فاطمھ « -ع ادقامام ص» را درک کند بی گمان شب قدر را دریافتھ است. س ھر کھ حقیقت وجودی فاطمھ« -٧۶۶نجانب لی آثار ایکحجت ناطقھ دیگری بر حقانیت روح و پیام این دو حدیث -حدیث قدسی» را بیافرینم ھیچ کسی را نمی آفریدم.

ل لقای جما ھ ھمانکاست کھ شب قدر ھمان واقعھ نزول روح الھی و کتاب و نور معرفت است کھ بھ لقاء هللا منجر می شود ود نائل خر مطلق اطھر است کھ جمال نور مطلق وجود است کھ با این شھود است کھ وجود اھل مشاھده بھ قدخوروش فاطمھ

ت طن آدم اسمال باجمی آید کھ آن قدر جز فاطمھ نیست کھ جمال قدر عالیھ آن جمال اعالی پروردگارست. ھمانطور کھ حوا است.ع ھم جمال باطن علی سفاطمھ

ر این سخن خداوند ھر تقلید و اطاعت د -٣۶اسراء »آنچھ را کھ تو را بر آن علمی نیست.و پیروی مکن ھر « -٧۶٧

مین ھغیر! بھ ست و الاکورکورانھ را حتی از اھل علم و رسوالن الھی نیز منع کرده است و مالک اطاعت را فقط علم دانستھ جلب وی عادت ورکھ از ھم نمی پذیرد و نمازگزارانیدلیل در احادیث کثیری آمده کھ خداوند حتی عبادت بی علم و معرفت را

ماز نست. یعنی از بر دوزخ او سخن از نم -نظر دیگران عبادت می کنند را مورد خشم و فریادش قرار داده است. سوره ماعون مراھی وگ ھ موجبو عبادات بی علم و معرفت موجب دوزخی شدن است ھمانطور کھ ھمھ اعمال و اقدامات جاھالنھ و مقلدان

قانیت علم درباره ح یقینی عذاب و ندامت است. با اینحال اطاعت بی چون و چرای از پیر طریقت یا امام ھدایت ھم مبتنی بر علمیمان ت کھ آن اوار اسو تقوا و والیت وجودی مردان خداست کھ این بی چون و چرائی بر چون و چرائی برتر و بنیادی تر است

ھ مھمتر و و از ھمحانی امام است از طریق آیات و بینات و کرامات و شفاعتھا و معارف و اقتدار روقلبی و ارادت و عشق بھ ا محبت بی منت او.

در شخصیت و زندگانی آموزگار معنوی، پیر طریقت یا امام ھدایت خود، بھ جستجوی عیب و نقص مباش بلکھ بھ -٧۶٨

و از ھمان حیث پیروی کن تا بھ اطاعتی کامل برسی. و ھر کھ را در جستجوی ارزشھائی باش کھ بر تو فضیلت و والیت دارد ھر ارزشی اندکی از خود برتر دیدی از ھمان ارزش تبعیت کن زیرا ھرگز بھ آنی امام مطلق را نخواھی شناخت ھر چند کھ در

Page 100: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

100

دھنده کمال کسی باشی خود مقابل رویت باشد و چھ بسا در او نواقصی بزرگ بینی کھ در حقیقت فضایل اوست. تو اگر تشخیص در ھمان حدی و نیازی بھ ھدایت او نداری. در این معنا بسیار بیندیش!

ری باش لعاده دیگر و برت، در ھر کسی ارزشی خارق العاده دیدی در ھمو بھ جستجوی ارزشھای خارق اع بقول علی -٧۶٩

است کھ بدان معن . و اینتقوائی نداشتھ باشد و یا بعکس علمی باال باشد ولی زیرا انسان موجودی واحد است و نمی شود دارای یا آن علم درست نیست و یا آن بی تقوائی کاذب است.

دانند و کمال می تقوا را بھ تمام وبزرگترین بدبختی و حماقت اکثر اھل شرع و تقوا اینست کھ می پندارند کھ علم شرع -٧٧٠

اشکال شرعی وارد می کرد. ع م کھ ابن ملجم بر علیو در این باره تردیدی ھم ندارند. و می دانی

ی م و کمال معدالت را بھ تما وھمانطور کھ اکثر داعیان و شعار دھندگان آزادی و عدالت بر این باورند کھ آزادی -٧٧١ شناسند و خود مظھر کامل آن ھستند.

ست. عامھ انفس در او مرده وایز حیوانی است بسیاری از حتی علمای دینی بر این باورند کھ انسان کامل فاقد غر -٧٧٢

ن را آفریده ان و انساوند جھمردمان نیز چنین ھستند کھ انسان کامل و امام را خدائی در کالبد خاک می دانند و بس! و گوئی خدایده ھ عبث آفربھان را آیا پنداشتھ اید کھ ج«تا خودش را تکرار کند و تکرار در کار خلقت الھی محال است زیرا عبث است.

- قرآن» ایم.

حال ت و با اینری در اوج شدت اسانسان کامل، کاملترین انسانھاست یعنی در ھمھ امیال و غرایز و صفات نیک و بد بش -٧٧٣ید در خ می نماردر ھمھ احوال و افعال و صفاتش از خود فنا و باقی بھ حق است و حق از وجودش و مرید اراده خداست

جمال.صفات و کمال و

اری کخودش ھیچ او نیابد و برای کامل کسی نیست کھ خود را خدا ببیند بلکھ اصال خود را نبیند و در خود جز اراده -٧٧۴و خلق است. دمت بھنکند زیرا خودی ندارد جز خدا. و ھر عمل غریزی کھ از او سرمی زند بھ حکم خدا و از سر وظیفھ و خ

او ت کھ برایین خداسااو، اجر ناخواستھ است. او برای خودش ھیچ برنامھ ای ندارد بلکھ برخورداری حاصل از آن برای خود برنامھ دارد.

یرا زایتی ھستی چنین اطاعت و ھد اگر قرار باشد با شناخت کامل از امامت بھ اطاعت کامل از او بپردازی بی نیاز از -٧٧۵

را در حد ام، اوای شناسنده اش. پس بواسطھ قضاوت درباره امشناخت کامل از چیزی مستلزم مقام وجودی آن چیز است بری. کسی اطاعت کن ھ از اوکھ قلبت در تسخیر اوست دال بر حقیقت اوست ک خودت پائین نیاور تا بتوانی از او اطاعت کنی. ھمین

مام ار حالیکھ اشد دباو اطاعت می کند کھ ھمسوی با نفس وست. ولی متأسفانھ آدمی از کسانیکھ دلت را بدست آورده امام ت ضد نفس اماره و کافر توست.

تا قلبش سر کند ع ا ذکر علیبباز ھم می گوئیم کھ اگر ھدف عاشق شدن برحق باشد کافیست کھ آدمی شبی را تا صبح -٧٧۶

قیم راط المستینست صاکن فیکون شود و از فردایش دنیا در نظرش جسدی متعفن شود تا الجرم دل بھ دریای فنای حق سپارد و ھدایت.

را اسم اعظم خدا دانستھ اند نیز حق است زیرا بسیاری از اسمای ذات حق با پیشوند علی آمده است. پس » علی«اینکھ -٧٧٧

موجب جوشش عشق در دل ع وجود یعنی عشق است زیرا عشق اساس آفرینش است و لذا حتی ذکر کلمھ علی علی پس زمینھ

Page 101: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

101

از » سر واژه«است در این باب بھ کتاب » علی«ذاکر است و این امر بھ تجربھ ثابت شده است کھ برخاستھ از سر واژه اینجانب رجوع فرمائید.

فظ در وجودنقالب و انشقاق آن لخودآگاھی و قلبی باشد موجب احیاء و جوشش و قیامت و ااگر با لفظی اصوال تکرار -٧٧٨

ان و موجب ھذی شد فقطذاکرش می شود و معنا و نور وجودی آن لفظ حاصل می آید ولی اگر فاقد معنا و خودآگاھی و ایمان با نسیان و سرگیجھ است.

وجود باشد مآن اسم در ذاکر ت کھ شوق و عشقی نسبت بھ حقیقت وجودیبی تردید ذکر قلبی یک اسم بمیزانی ممکن اس -٧٧٩

چون اسم چ اسمیکھ در اینصورت آن اسم در وجود ذاکرش تواجد می یابد یعنی اسم تبدیل بھ مسمای نوری می شود و ھیبھ بھ تحقیق اسالمی یرغدارای این تواجد و تجلی نیست در تجربھ عرفانی ھمھ اھل محبت! این حق حتی در عرفانھای » علی«

شده طنا علوید و باپیوند خورده ان ع اثبات رسیده است و عرفانھای سنی مذھب ھم بر ھمین تجربھ حیرت آور بھ والیت علی اند مثل مولوی.

س بھ ایمانگاه تاریخی و قیاروش ھای انکار حقیقت در ھر عصری بھ دو گونھ کلی است کھ ھر دو نوعش برآمده از ن -٧٨٠

ف نت و معارمچون سھو تقوا و معارف عاریھ ای می باشد از انبیاء و اولیای گذشتھ. یکی اینست کھ می گویند اینھا ھمھ ھا ھ ھمھ اینکر اینست برندارد پس ما از ھمان پیشینیان پیروی می کنیم. دیگ ی درتازه ااولیای پیشین است پس ھیچ حقیقت

از طریق یم. یکیما از ھمان سنن و معارف و اولیای پیشین خود پیروی می کنبدعت و اموری جدید و من درآوردی است و نکار اارف زنده ء و معتصدیق تاریخی و دیگری از طریق تکذیب تاریخی ھر دو بھ یک نتیجھ عملی می رسند. و بدینگونھ اولیا

بکار نمی آید.ن قدیمی و تکراری است و یا بدعت. در ھر دو صورت نمی شوند زیرا یا ھمھ حقایق و س

یمان نیست ب است و از جنس اھر تصدیق و باوری ھم کھ از طریق قیاس با معارف تاریخی حاصل آید بی ریشھ و مذبذ -٧٨١ ود. شو ھرگز بھ قلمرو حیات واقعی وارد نمی شود و حداکثر از آن در خدمت توجیھ وضع موجود استفاده می

عصر است این دھر و خسران بشری می شود: وراثت ژنتیکی، سنت و آموزش! و تاریخ از سھ طریق وارد زندگی افراد -٧٨٢

نسان ی رسد و اسان نمشجره طیبھ از راه تاریخ بھ ان یطره شیطان بر انسان است. و ھرگزیعنی ھمان شجره ملعونھ کھ راه سعرفت نفس موا و و بھ روش تق از طریق ژن و سنت و آموزش بھ این شجره نجات بخش دست نمی یابد بلکھ از طریق حیات دل

ر دولیای حق الھی و او جھاد با ظلم حاصل می آید کھ وادی اکنونیت و الساعھ است. یعنی بواسطھ نور عشق است کھ انبیای دل حاضر می شوند و انسان زنده دل با آنان محشور می گردد.

ی اصیل مدرسھ قلید سنت ھا و تحتھ وراثت ژنتیکی و یعنی انبیاء و اولیای الھی و امامان معصوم و نورشان را بواسط -٧٨٣

قیل برادر ن. و یا عام زماال شود مثل جعفر کذاب برادر امنمی توان شناخت و یافت. بھ ھمین دلیل یک امام زاده می تواند دج شد پس ھدایت با یمان وای موجب کھ علی را بھ معاویھ فروخت ھر چند کھ نادم گشت. اگر قرار بود کھ وراثت ژنتیک ع امام علی

دان زنرفو اصال کل کشتی نوح کل بشریت می بایست رستگار می شد زیرا نسل کافران و مشرکان از روی زمین برچیده شد. ازفریده شده آد خداوند تان خوآدم نمی بایست گمراه می شدند زیرا آدم نخستین انسان کامل و اولین پیامبر مقیم بھشت بود کھ بدس

بود.

آنچھ کھ عرف بشری نامیده می شود وراثت تاریخی جوامع بشری از حداقل سنت زندگانی پیامبران و اولیای الھی است. -٧٨۴جریان آموزش اجباری و ھمگانی بھ تحصیل علوم و اخالق دینی می پردازند می بایستی در و امروزه کھ اکثریت مردمان جھان

ھ گمراھترین ھستند زیرا فطرت دینی انسان مدرن در زیر ظلمت سنن و رسوم و رستگارترین مردمان تاریخ باشند در حالیک

Page 102: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

102

آموزه ھا مدفون شده است و لذا نفس انسان مدرن سیاه ترین و ثقیل ترین و پیچیده ترین نفس در کل تاریخ است بھمراه وراثت ت و گوشت و استخوان است.ژنتیکی کھ براستی ظلمانی ترین وراثت است کھ در خون و روان جاریست و سرشتھ پوس

ئات فس از ابتالجاھدات و معرفت نمبنده بھ تجربھ شاھد بوده ام آنانکھ براستی ایمان آورده و ھجرت نموده و بواسطھ -٧٨۵

ی اند و حت مھ شدهنژادی و آموزه ای و عادات کھن پاک شده اند حتی دچار تغییر شکل در صورت و بلکھ استخوانبندی جمجخلق و وھ اند و حساسیت ھای عصبی و روانی خود را از دست داده اند و براستی دچار خلقت جدیدی گشت عادات گوارشی

این نجانب نیزود ایخشد. اک شدگی و تزکیھ نفس می باخوی نوینی یافتھ اند. و این بمعنای دھرزدائی از نفس است و تحقق پ تجربھ عظیم را بھ تمام و کمال طی نموده ام.

محمد اه کنید بھسبت بھ ھمدیگر. نگکھ مردان حق جملھ منحصربفرد و بی تایند نھ تنھا نسبت بھ سائر مردمان کھ نبدان -٧٨۶

بودند. مکتب کھ جملھ در یک عصر و با ھم می زیستند و از یک خاندان و نژاد و مذھب و ع و حسین ع و حسن ع و علی صا بھر عصری ی زندهآید و نھ شباھتشان بھ یکدیگر. پس قیاس اولیا بدان کھ نور ھدایت در درک بی تائی امامان حاصل می

کذیب تکذیب. امامان معصوم و نیز قیاس عارفان بھ یکدیگر عین ضاللت و جھل است چھ حاصل کار تصدیق باشد و چھ تاما ده است. ووانء خموجب کفر است و تصدیق موجب نفاق. ھمانطور کھ خداوند، مبتالیان بھ متشابھات را منافقین و اشقیا

ست اکافر مام ا بی امحکمات دین چیستند؟ توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت! و محکمترین این اصول ھم امامت است زیرل وجودیش ترین اصمحکمات وجودی امام چیست؟ محکمیعنی بھ توحید و نبوت و معاد و عدل، ایمان و یقینی ندارد. و اما

یاء و قانیت انبحکھ بھ ائی! پس بواسطھ انبیاء و اولیای مرده نمی توان امام زنده را شناخت بلھمان احدیت است یعنی بی توی ن بھ جستجر قبرستادشنوانی؟ آنانکھ بان را ردگآیا می توانی م«اولیای مرده ھم فقط بواسطھ امام زنده می توان رسید.

- ٢٢فاطر» خویش ھستند کرند.

ز جین و دنیا دمسانی و قیاس در ھبدان کھ حتی دو تا ایمان ھم ھمسان نیست و دو تا تقوا و دو تا عشق! از تشبیھ و -٧٨٧ھ ید و تشبیاه تقلرگمراھی و خسران حاصل نمی شود. حتی راه موفقیت ھای دنیوی ھم منحصربفرد انسانھای موفق است و از

و کپی برداری حاصل نمی شود.

ی ضد تن است و این نگرشاست و مرگ را میزان حیات ساخ زدنھ گذشتھ سنجیدن، زنده را بھ مرده محک حال را ب -٧٨٨ال تاریخ مح جعت درررشد و تکامل است و براستی ایدئولوژی ارتجاع بھ معنای حقیقی کلمھ است آنھم ارتجاعی کاذب. زیرا

عارفی برحق بنا شده باشند. است و لذا ھمھ مکاتب تاریخ گرا ذاتا منافقند ھر چند کھ بر م

ی و احادیثز روی روایات تاریخبرای مسلمین مطلقا اس و فاطمھ ع و علی ص الگو و اسوه و امام تکامل بودن پیامبر -٧٨٩ان بی در جریرفت قلبرجای مانده و سرگذشت منقول از آنان حاصل نمی آید بلکھ درک وجودی این کامالن از راه فطرت و مع

ی شوند کھمی محشور آنانکھ خدای را در دل خود می خوانند با بندگان«سلوک الی هللا ممکن می شود و حشر وجودی! سیر و -قرآن» دائما در صلوة و سجودند با انبیاء و شھداء و صدیقین. و اینان خوب رفیقانی ھستند.

ی یروی یا حتپان ھستند. اگر می توانی از آنان وایی نیستند کھ اسوه حسنھ کمال انسر -محمد و علی و فاطمھ تاریخی -٧٩٠

ر شوی کھ ساعھ بیدادر ال تقلید کن تا دو روزه دیوانھ یا کافر مطلق شوی کھ بسیار بھتر از شرک و نفاق است و یا بھ نور حقن نشد حاصلشا اقن و نفمراه آنان می زیستند در طریق تقلید جز جنوھ نور ھدایت است. حتی آنانکھ در عصر این کامالن و بھ

ا پدید عھ عظیم رآن فاج بود کھ با رحلت پیامبر صبھ محمد ع و جز عمرعاص و ابن ملجم و قطامھ و جعده پدید نیامد. قیاس علی آورد کھ آشکارا وصی رسول خدا را انکار و عداوت کردند.

Page 103: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

103

می یا بھ اما ووجودت می سازند یا اماماگر از روی عشق این کامالن را بخوانی از درون تو یاریت می دھند و تو را -٧٩١ زنده می رسانند.

شده ھم بھ بدعترسمی و سنتی، مت اگر ھمھ پیامبران و اولیای حق در تاریخ تا بھ امروز از جانب مردم و خاصھ علمای -٧٩٢دین ی آیند تام. گوئی اندیعنی با منطق تاریخی قضاوت شده دریاب کھ از چشم قیاس و متشابھات نگریستھ و فھم شده اند اند

ایت می دچار غگاه قو حالیکھ خداوند در کتابش بارھا متذکر شده است کھ ھر مردم و رھبرانشان را تصدیق و تقدیس کنند درکند ت را تمامتا حج غفلت و نسیان و ستم و ضاللت می شود و دین را وارونھ می سازد رسولی از خودشان برانگیختھ می شود

ی، برای نبی و ول لھی ازاوبھ می کنند بخشوده و ھدایت شوند و مابقی مشمول عذاب قرار گیرند. یعنی ھمھ رسوالن تا آنانکھ تید ندارد تا ھ رسول جدیازی بیت باشد اصال نداامر توبھ از تمامیت زندگی مردمان عصرشان آمده اند. زیرا اگر قومی بر دین و ھ

آنان را تصدیق کند.

ن دین دعت و آوردی آنان متھم بھ بمی فرماید کھ امام زمان از جانب عامھ مردم و رھبران دین ص یامبر اکرماینست کھ پ -٧٩٣ د. نکار کردناوده و جدیدی می شود و بدین طریق انکار می گردد ھمانطور کھ یھود و نصاری ھم اسالم را متھم بھ بدعت نم

ا بھ انی جدید رراده جدید و زندگادید و اندیشھ جدید و احساس جدید و این بدان کھ دین حق ھمواره امر جدید و خلق ج -٧٩۴

قدیمی و نچھ کھآارمغان می آورد و خدای جدیدی را بھ مردم معرفی می کند زیرا دین و حق و خدا ھمواره جدید است و دیع و بازه و تر و تتاریخی است و بوی کھنگی می دھد شرک و نفاق و دروغ و ضاللت است. دین خدا ھمواره چون بھشت ی در حال اس کردبکر و اصیل و جان فزا و روح بخش و دلبر و روان است و دم بھ دم نو بھ نو می شود. ھر گاه کھ احس

ی.جھنم دار ی بسویروزمرگی و کھنھ شدن و تکرار و بیھودگی ھستی بدان کھ در حال خروج از صراط المستقیم ھدایتی و رو

ان کافر«. و نفرت است و دوزخ سراسر سابقھ و خاطره و حسرت و اضطراب و عداوت و تھمتبھشت بی سابقھ است -٧٩۵ .»پیرو مذھب پدران ھستند

: بھ ھ کھ ھست بھشت استحال است پس آنچ دوزخ ریشھ در گذشتھ دارد و برزخ نگران آینده است و اما بھشت در -٧٩۶

ھست!

ت: خاطره و آرزو!پس بھشت حاصل پاک شدن از گذشتھ و آینده اس -٧٩٧

ھمسر ت محمدی ھم علی و فاطمھ درآمد و ھم ابن ملجم و قطامھ. از آغوش عشق علوی ھم شھربانواز آغوش رحم -٧٩٨و لیای الھیھم او حسین برآمد کھ خود را فدای امامش کرد و ھم جعده ھمسر حسن کھ امامش را کشت. از بطن دین و عرفان

در این دیالکتیک عظیم حق تأمل کن! ھم دجاالن ابلیسی درآمده اند.

ھم وید می آید و وفا و پاکی پد ھمھ اعمال و روابط بشر ھم دارای این دیالکتیک ھستند. از رابطھ جنسی ھم اشد عشق -٧٩٩ اشد فسق و جفا و پلیدی. ھم امکان دمیده شدن روح است و ھم القای شیطان!

شقیاء.اء برآمده اند ھم ھم شیاطین. از رابطھ آدم و حوا ھم اولیا از بطن خلقت عالم ھم مالئک برآمده اند -٨٠٠

والیت حضور دارد ھم شقاوت، ھم کفر و ھم ایمان! در نفس ھر انسان واحدی ھم -٨٠١

Page 104: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

104

آن خود حق ون دوگانگی و دیالکتیک در انتخاب است: خیر و شر! و اما انتخاب سوم و برتری ھم ھست پس حق کل ای -٨٠٢دخان » .ریم ھستیکپس دوزخ را بچش کھ بسیار عزیز و « .داردد کھ بھشت و دوزخ ھر دو را در براز عشق برمی آیاست کھ ۴٩-۴٨

ارفان ع. و اینان برخی دوزخ را برمی گزینند. ولی اندکی ھم خود انتخاب را انتخاب می کنند یعنی حق را برخی بھشت و -٨٠٣

. نمون کنندھشت رھشند ولی در دوزخ خلق اقامت می کنند تا دوزخیان را بسوی بھستند کھ خود بھشتی و الیق بھشت می با اینان ھمان عزیزان و کریمان الھی ھستند کھ ذکرشان در قرآن آمده است.

ھ یقش ھستند کالکسانی تاب می آورند و ھم دان کھ در ھمین حیات دنیا ھم حداقل آسایش و آرامش و عزت و سالمت را ب -٨٠۴ین قاعده کنند. و اداوت نو اگر خود اھل ایمان و ھدایت نیستند الاقل با اھل ھدایت، ع سول و مؤمنان را تصدیق کنندر خدا و

خویش است.در ذاتی است زیرا تصدیق ایمان مؤمنان ھمان تصدیق آرامش و عزت وجودی

س نمی توانیپواحدی آفریده شده است (قرآن) ز آنجا کھ انسان از نفس واحده است و بلکھ کل جھان ھستی از گوھره ا -٨٠۵ر است و م درگیبرای دیگران بد بخواھی و برای خودت خوب. اینست کھ انسان بخیل بطور جبری با عزت و سالمت خودش ھ

تاب تحمل آنرا در خود ندارد.

عت کند کھ خدای را اطاچون خدا ذات ھستی است پس ھر کھ خدا را دوست بدارد خودش را ھم دوست می دارد ھر و -٨٠۶ جھان مریدش می شود.

رآن ا کھ در قست کھ ھر کجینامام مظھر انسانی است کھ فنای در ذات ھستی خود شده و با ھستی یگانھ گشتھ است و ا و -٨٠٧

می خواند منظور وجود امام است و بیان یگانگی انسان و خداست.» ما« ضمیرخداوند خود را بھ

د است و عین علم توحیست شناسی و ارادت و عشق بھ او، عین شناخت کمال و مقصود ھستی خویش ااینست کھ امام -٨٠٨حق بھ او مل وشناسد کھ عالم ھستی بر آن بنا شده است. و این عین رستگاری است. زیرا انسان آفریده شده تا خدایش را ب

حمت و رنان علم آکھ خداوند بھ کسانی«ن است. گردد و امام اسوه و راه و رسم این یگانگی است و صاحب علم یگانھ شد - قرآن» .ھدایت بخشیده است و از نزد خود نگاه اعطا فرموده است

ی از د زیرا فرد بایستعلم رحمت ھمان علم عشق است کھ ارادت و اطاعت بی چون و چرا اساس این علم می باش -٨٠٩

شود ممکن نمی عت مطلقکننده نیک و بد برھد و این رھائی جز بھ اطااقیانوس بی انتھائی از این تناقضات و جنگھای منھدم آنگاه کھ درباره حق امام، یقین حاصل شد.

ھر چھ در «ت و ھدایت از قلمرو شریعت تا طریقت و حقیقت بھ مثابھ مراحل اطاعت و موجودیت است. این علم رحم -٨١٠

ز جمادات ااکثرا ایعنی انسانھ -قرآن ».شما اکثرا آنرا فھم نمی کنیدزمین وآسمانھاست صلوة و سجده و ذکرش را می داند ولی ست اودش اندک ربھ وجھم احمق ترند در علم وجود یابی. زیرا آخرین و جوانترین موجود عالم ھمان انسان است کھ درک و تج

ختیارش ازیرا از ھ استتر ھم ساخت و بعالوه اینکھ صاحب اختیار ھم ھست کھ این اختیار او را دو صد چندان گمراھتر و احمق سوء استفاده می کند و در جھت خالف وجودش بھره می گیرد و این کفر انسان است.

وجود از دیگریست از آب و خاک و ھوا و نور و والدین و جامعھ و معلمین و دوستان و... اگر دیگران را دوست بداری -٨١١

با وجود خودت دوستی کرده ای و اگر با دیگران عداوت کنی عین عداوت تو با خودت می باشد. زیرا ھمھ انسانھا وجود ھا آرامش داشتھ باشد. تا حتی یک نفر در عذاب است مابقی بشریت واحدی ھستند نمی شود دستان آدمی زخمی باشد و پا

Page 105: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

105

صاحب رسالت جھانی باشد وگرنھ احمق است. لھی است پس ھر انسان عاقلی بایستیآرامش ندارد. این حق رسالت انبیای ا پس عشق بھ دیگران ھم از عدالت است و عین عقالنیت است.

قانون ی شود عین عدالت وقاعده وجودی می شود ھر چند کھ عشق نامیده مدوستی کردن با دشمنان ھم شامل ھمین -٨١٢

جبری عالم وجود است.

ان و آخرت ن با مؤمنان نیز یک حق وجودی و در خدمت ایمان مؤمنان است زیرا کافران با روح و ایمعداوت کافرا -٨١٣ »مت چیست.ان و حکل از این می دانستی کھ ایمای رسول آیا قب«مؤمنان عداوت ندارند زیرا آنرا نمی شناسند کھ چیست.

ھ از کؤمنان است ن با مؤمنان عین عداوتشان با دین فروشی و شرک و نفاق معداوت کافرا .تا چھ رسد بھ سائر مردمان -قرآنمانھ تر می النیائی ظل بھ دایمان بھ عنوان حربھ ای بر علیھ دیگران استفاده می کنند و ایمان را در بازار می فروشند و تبدیافران چند کھ ک ند ھردعا ک انکنند. پس این عداوت، حق است. پس مؤمن بایستی دشمنان کافر خود را ھم دوست بدارد و برایش

خود ئی ی در تنھابایست حق این عداوت را نمی دانند. البتھ مؤمنان حق ندارند کافران را دوست دین و راه خود نمایند بلکھتشان مشغول با عداوھ ادانستند و بھ آنھا کینھ و بغض نکنند اگر معرفت داشتھ باشند. زیرا کافران ناخواستھ و نبرایشان دعا کن

-صول کافیا -امام صادق» .ھیچ چیزی نیست کھ برای مؤمنان ضرر داشتھ باشد«ھدایت مؤمنان ھستند.

مانھ است. است و بھ نفع انسان است و تجارتی حکیس دوست داشتن دشمنان ھم ایثار نیست. بلکھ عین حق و عدالت پ -٨١۴تو ی از وجودو وجھ زیرا اگر دوستشان نداشتھ باشی نمی توانی خودت را دوست داشتھ باشی زیرا در خدمت ھدایت تو ھستند

ھستند.

دشمنان افراد اھل ایمان و معرفت، خالص ترین دوستان و خدمت گزاران بی دشمنان ھر ف -٨١۵ د و منت مزردی مخصوصاحق این عرفت بایدان و ماھل ایم ولیھستند بی آنکھ بخواھند و بدانند کھ چھ می کنند چون اگر بدانند چنین خدمت نمی کنند.

ن بدان!گیرند. ایوستی بو خدمت خالصانھ را بدانند ولی نھ اینکھ ایمانشان را بھ دشمنان ھدیھ کنند و آنھا را بھ د دوستی

ین عرف عالی یا صرفا آسمانی و متافیزیکی. پس عرفان یک واقعیت وجودی است و نھ یک فلسفھ خیپس وحدت وجود -٨١۶ جھان است بدان!

خالص ند و بسیارا و ھدایت این نیست کھ فقط نماز بخوانی و خدا خدا کنی کھ حتی جمادات ھم چنین می کنایمان و تقو -٨١٧

کر و ذقفھ مشغول شیاطین ھم بالو و -قرآن» ھمھ صلوة خود دانند جز انسان...«تر و بالوقفھ و عالمانھ تر از اکثر انسانھا. یس بواسطھ لاب -آنقر» .ھمھ در زمین و آسمانھا لحظھ ای از ذکر و سجده حق غافل نیستند«سجده اند بر درگاه خدایشان.

چون ھمھ را توست کھ ھمنوع بود کھ کافر شد. کل امر ھدایت و رضای حق در ادای حقوقپرستی غرورش در توحید و خدایمان انیز ھمھ ر جھنمدخود بدانی و تکبر نکنی و عبادت و دین را ھم حربھ ستم و برتری جوئی نسازی کھ تازه عین شیطانی!

- قرآن» .دان نمی کنچون عذاب نازل شود ھمھ ایمان می آورند ولی این ایمان رفع عذابش«کنند. میآورده اند و خدا خدا

ش.ات تر است در مقام وجوی بدان کھ انسان کافر از سگ و خر و مار و عقرب و سنگ و چوب و چدن ھم پسپس -٨١٨ ھ بندگی وبھ را درب بھشت ھم شد ھمھ را جھنمی می خواھد تا دم کھ زیرا نابودی ھمنوع خود می خواھد و تازه اھل دین

.ایمان و عزت خودش ھم ساقط می گرددگی خود بخواند تا بھ بھشت وارد سازد. اینست کھ بسرعت از برد

حرف آخر اینست: سعادت و ھدایت را برای دیگران ھم بخواه تا بتوانی برای خودت ھم بخواھی. تو معلول و مخلوق -٨١٩! سعادت تو در گرو سعادت غیر است. این معنای عشق است دیگرانی. این بدان! دیگران را از خود حذف کن تا ببینی کھ نیستی

Page 106: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

106

اصل عدالت است. تا سعادت و ھدایت شقی ترین دشمنان خودت را نخواھی خودت ھم در قلمرو آن دوام نمی آوری و از آن کھ بیزار می شوی و این عین عدل است.

و جود نیافتھرگاه می بینی کھ برتر از دیگرانی بدان کھ ھنوز شیطان صفتی و بر آدمیت وارد نشده ای! یعنی حق وھ -٨٢٠

و دوزخی ھستی!سرگردانی

ھشت بجود است و بھشت ھم اختیار وجود است. و رضوان ھم حق وجود است. دوزخ راه شقاوت است. دوزخ، جبر و -٨٢١ راه تجارت است و رضوان راه محبت است.

یرا وجود زا فقط برای خودش می خواھد و نھ غیر با کل بشریت در نفس خود بھ جنگ و عداوت می رسد آنکھ وجود ر -٨٢٢

فر ین اساس کاوست و امر واحدی است چنین انسانی در این جنگ بھ دوزخ می رسد و بھ جبر وجود مبتال می شود و ظالم ھم اود گد تا نابقفھ بجنبالوبایستی ھمان ابلیسیت است. او برای وجود داشتن است کھ فقط خودش را الیق وجود می داند و این

نشود. و این ھمان حیات دوزخی است.

ر دھشتی است کھ باو اھل خیر و لذا اختیار است و این حیات ھم دیگران و اما آنکھ وجود را ھم برای خود می خواھد و -٨٢٣ چھ خواھد یابد. آن ھر

است و وجود کھ عشق است می رسد و این مقام الوھیت ود خود را برای دیگران می خواھد بھ حقو اما آنکھ وج -٨٢۴

وزخیان رادیند تا او بر بھشت و دوزخ احاطھ می یابد. و چھ بسا در دوزخ اقامت می گز خالفت چون خدا ھم اینگونھ استره سو» ھستی بسیار عزیز و کریمبراستی کھ دوزخ را بچش « بسوی بھشت رھنمون سازد و این آیھ مصداق حال اوست کھ

شرح وجودی این سھ جماعت است. کریم و بدان کھ کل قرآن ۴٨ -۴٩دخان

کھ ار می دھندوشھای گوناگونی نمایش ایثرکھ ھمھ انسانھا از عالم و عامی و فقیر و غنی و کافر و مسلمان بھ ھمین -٨٢۵ست ان بابت یمند از ھبر حق این امر است زیرا حق وجود است و خدائیت خداوگویی مشغول فدا کردن خود برای دیگرانند دال

شود. و انسان بھ میزانی کھ صادقانھ و خالصانھ خود را برای دیگران می خواھد بھ خدائیت وجود نزدیک می

لیل است دبھ ھمین نند ویگر اینست کھ ھمھ انسانھا خواه ناخواه و آگاه و ناآگاه برای دیگران زندگی می کولی حقیقت د -٨٢۶ کھ امکان وجود دارند و از این لحاظ عشق یک حق جبری است.

جز «د ھ می فرمایکھ ھمین دلیل است یعنی ھمھ انسانھا ذاتا و جبرا عاشقند چون ھستند کل عالم ھستی نیز چنین است ب -٨٢٧

وید می د ھستی جاکھ روی بھ آن دار است پس ھرو جمال پروردگار ھمان جمال عشق » .جمال پروردگار ھمھ چیز نابود استمی چرخد و این جمال ر مداریابد و ھمھ خواه ناخواه روی بھ این جمال دارند کھ وجود دارند کھ بقول حافظ ماه و خورشید نیز ب

ند می بیرا روردگارپکسی خواه ناخواه اسیر و فدایی یک جمال بشری است زیرا در آن جمال پرتوی از جمال این است کھ ھر تحت عنوان ھمسر، فرزند، معشوق یا امام.

عاشقان وکالم سلطان عارفان س اگر چنین است پس این جھنم از برای چھ برپاست؟ یک سخن بیش نیست و آن ھمانپ -٨٢٨آنروز در«بس. است کھ جھنمی جز بی معرفتی نیست. یعنی اکثر انسانھا نمی فھمند کھ دارند چھ می کنند ھمین و ععلی

د تنداوند ھسھاست بدون استثناء ھمھ مشغول پرستش خچھ در زمین و آسمان زیرا ھر -قرآن »خواھید دانست کھ چھ می کردید. پذیری!انیعنی جھنم معلول اراده بھ نفھمیدن است. و اراده بھ وجود .خواه ناخواه و آگاه و ناآگاه

Page 107: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

107

ل ین خیال باطلذا جھنم ھمو عنی چیزی بھ اسم کفر و ظلم و شرک و نفاق و فریب تماما خیال باطل انسان جاھل است ی -٨٢٩ شق است. وان و عاست یعنی دروغ است و واقعیت ندارد آنچھ کھ واقعیت دارد سراسر حق و رحمت و عدالت و اخالص و ایم

ترین نشان این خصومت است. کافران خصم واقعیت وجودند و تکنولوژی واضح

ر علیھ ول تاریخ بھ کھ دین را تبدیل بھ کفر می کند فقدان معرفت دینی است و ھمھ مالیان مذاھب کھ در طپس بدان آنچ -٨٣٠ خورشیدھای تھ اند کھان داشعقل و علم دینی جنگیده اند امامان کفر بوده اند و اولیای شیطان. لذا بیشترین عداوت را با عارف

است. ئی بخشنیایند چون عقل رھاتا مردم بھ بندگی این مالیان در معرفت دینی بوده اند. زیرا عقل موجب می شود

ز انیت و لذا ھ ھم کھ عشق را تبدیل بھ فسق و خیانت می کند فقدان عقل است و دور کردن عشق از عقالو اینکھ آنچ -٨٣١ !تعھد

کھ ھر«ست. سازد جھل و اوھام است و گریز از فھم خویشتن کھ گریز از وجود ا را جھنم می و آنچھ کھ بھشت وجود -٨٣٢

ر وجود است. در حقیقت جھنم ھمان انکا -ع علی» خود را نشناخت نابود است

بلھ با فھملم چیزی مقدس تر و امری واجبتر و حقی وجودی تر از عقل و عرفان نیست. و کفری جز مقاپس در دو عا -٨٣٣عرفت مانسان وست زیرا معرفت ناپذیری ھمان وجودناپذیری است ات و جھنم عذاب عداوت انسان با فھمیدن خویشتن نیس

-قرآن ».حیرت نمی کنی کھ دوزخیان بر آتش چھ صبورانھ می سوزند«ناپذیر در دوزخ وجودپذیر می شود

شکار د پنھان و آنماز اقامھ کردند و انفاق نمودنو آنانکھ در جستجوی دیدار جمال پروردگارشان صبر پیشھ نمودند و « -٨٣۴الم بر سنھاست... آایگاه بخیرند و بھشت ج تاز ھر آنچھ کھ روزیشان دادیم و بدیھای دیگران را با خوبی ھا پاسخ دادند عاقب

بھ نیت ایستیبیعنی ھمھ عبادات و واجبات و فرایض و اعمال حسنھ آدمی ٢٢- ٢۴رعد »شما بھ سبب صبری کھ کردید... نجامد. م می اشرک و نفاق و ست ھوگرنھ ب شد. یعنی عاشقانھ باشد. این بدان!دیدار با جمال خدا در حیات دنیا با

فساد و گمراھیھ بفاوت اعمال بولھوسانھ و عاقالنھ چیست؟ یعنی فرق ھوس و اراده عقالنی چیست کھ اولی و اما آیا ت -٨٣۵

؟ھ اولی ویژه کافران و دومی ویژه مؤمنان است در بیان قرآنیو دومی بھ صالح و ھدایت می رسد ک

ت و ھستی ی از اکنونیت حیاذھنیت یا نفس آدمی دارای دو منبع تغذیھ است کھ یکی وجودی و دیگری عدمی است یک -٨٣۶ی ست و دیگرایھ ھوس است و دیگری حال جاری. یکی منبع تغذتغذیھ می کند و دیگری از گذشتھ و آینده. یکی حافظھ تاریخی

ت کھ ھمانانی اسعقل. کھ ھوس برخاستھ از حسرت از دست رفتگی ھاست و اراده عقالنی از ایمان است کھ منشأ حیات روح حال است. پس طبیعی است کھ اراده بولھوسانھ آدمی ھمواره بھ برزخ و ناکامی می انجامد.

کھ حتی و بل اکام.وصال کامل آن لذایذ نیمھ کاره و ن ھر اراده بھ تکرار لذایذ گذشتھ اند و بلکھ تکمیل وھوس ھا مظ -٨٣٧

ت معنوی ین تجربیاو تلق باره یک تجربھ معنوی در گذشتھ بھ ناکامی و عبث می انجامد ھمانطور کھ تقلیدتالش برای تکرار دگرند ی کنند کرما زیست آنانکھ در قبرھ«ی می شود بھ مصداق ھمان آیھ کھ انبیاء و اولیای سلف حتی موجب جنون و شیطان زدگ

ی مان زندگی ر قبرستدر حقیقت انسان ھای خاطره پرست و گذشتھ پرست ھمان کسانی ھستند کھ د» و بدترین جنبندگان کراننددر زمانی کھ امام کنند مثل کنند و با جسد گذشتھ خود ھم آغوشند و نجات خود را بر اساس گذشتھ ای در آینده جستجو می

ای دورتر ظاھر می شود و نجات می بخشد. گذشتھ ای دور غائب شده و در آینده

در حافظھ دلیل روانی نیز دارد و آن اینکھ آدمی معموال ،پس ابطال و فریب حاصل از ھوس ھا عالوه بر علت عدمی آن -٨٣٨ی کند و چھ بسا خوشی و حوادث گذشتھ اش را در ذھن خود وارونھ م خود دخل و تصرفی بسیار می کند و بسیاری از اعمال

Page 108: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

108

و بدبختی ھای گذشتھ را خوشی می پندارد حال با چنین حافظھ ای مخدوش و واژگونھ و را بدبختی می انگارد ھای گذشتھمالیخولیائی چھ اندیشھ و آرمانی تولید می شود فقط ھوس ھای مالیخولیائی از دروغ ھایی کھ آدمی در گذشتھ بھ خودش گفتھ و

طور کھ گذشتھ پرستی حاصل انکار واقعیت وجودی بھ خود باورانده است. این است کھ گذشتھ پرستان تا ابد در حسرتند. ھمان را کور و کر نامیده است. و لذا خداوند این اجساد جنبندهمی باشد

نھ یھ می کندو حاضر تغذ س واضح است کھ اراده عقالنی بشر فقط مولود ایمان و حیات قلبی است کھ از اکنونیت حی پ -٨٣٩

ند ندگی می کزر عدم ھوسھایند و آدمی کور و کر ھوس ھای خویشتن است زیرا د ت گذشتھ و آرزوھای آینده کھ ھمانااز خاطرت از فانی. عبرچھ عر از گذشتھ ای کھ نیست و آینده ای کھ ھنوز نیست و لذا ھوس ھا نابود کننده اند چھ شھوانی باشند و

وز گذشتھ! اذشتن گ :ن بھ حال استگذشتھ کھ بخش عمده ای از آیات قرآنی را تشکیل می دھد ھمان عبور از گذشتھ و رسید این عبور جز بواسطھ نور معرفت نفس ممکن نمی شود.

شودزنده می دل فقط بھ عشقیرا زمی خیزد یک مولود عاشقانھ است اراده عقالنی کھ از حیات قلبی برپس معلوم شد کھ -٨۴٠

ھر است رم اسیر دد و الجاراده ای عقالنی ھم ندارو حاضر کھ تجسم ایمان است پس آنکھ امامی زنده ندارد حی یعشق بھ امامس و پیش از پ انندو ایم الھی را کھ مظھر عقل کریم اولیای نو بدان کھ دھر فقدان زمان حال است یعنی پس و پیش. و لذا قرآ

» یدخن نمی گوسای خود از ھو« کھ فرمایدیم از ھوای نفس مبرا شده و میکرپاک می داند بھمین دلیل خود رسول نیز در قرآن یزد می خدم برھ از عھوس ھمان بادی است ک یعنی از اکنون سخن می گوید از واقعیت و از آنچھ کھ ھست. پس بدان کھ ھوی و

ز جدل مرده است و چونکھ مردهو بھ عدم می برد یعنی از بی عشقی می آید و بھ سوی فسق می رود زیرا دل را دور می زند ن و ھوس پرستا احاصل فقدان عشق است در حالیکھ ھمھ ھوی» ایھو«ست منشأ ھوای نفس. پس اینمرده را نمی پرستد و

ی است. سازنابود ھ مفھومیم کھ فسق در لغت بدانلذا در عمل جز فسق نمی کنند و میدر روزگار ما خود را عاشق می پندارند و

صدیق تعین ھمین سخن را خداوند کھ کھ مرا کلمھ ای بیاموزد بنده خویش کرده است فرماید: ھرمی )ع(علیحضرت -٨۴١است کھ دان معنباین » .خاک افتند و سجده کنند رمؤمنان حقیقی کسانی اند کھ چون نصیحتی شوند بھ صورت ب«کند کھ می

ست بودیت اعشود. یعنی سجده کھ غایت گری نیز می شامل ھر معلم و نصیحتسجده بر خاک کھ مختص خداوند خالق است وده معرفت نب ل علم وچون اکثر مردمان اھ« کنیم کھلیل حقانیت این حدیث را تصدیق میحاصل علم و معرفت است و بھ ھمین د

تظاھر بھ تر ازن بھر بھ دییعنی تظاھر بھ کمال معرفت کنند و بھ قول رسول خدا در ھمھ حال تظاھ» .اند امر بھ عبادت شده اندبت پذیری بھ مح کفر است. پس بدان کھ سجده کھ نماد غایت عشق و پرستش است اجر علم و معرفت است و معرفت پذیری کھ ست. امی انجامد کھ در سجده آشکارست زیرا سجده مصداق اشد طلب محبت است کھ برخاستھ از موعظھ و معرفت

مھ ره است و ھبفھمد کھ اصال چھ شده است و برای چھ چنین شده است و چھ کا نسان آفریده شده است تااپس بدان کھ -٨۴٢

ی کھ ست. معرفتعرفت ااینھا یعنی اینکھ انسان برای معرفت آفریده شده است و عشق کھ در سجده بھ کمال می رسد اجر این مز ججود ھم ولھ بین عدم تا پس آنکھ وجود یافت عاشق می شود. زیرا وجود جز عشق نیست و فاصھمان وجودیابی است

-ع علی ».تکھ خود را نمی شناسد نیس ھر« معرفت نیست و لذا می فرماید

کھ نور وجود، یعنی عشق و عرفان را برای دیگران ھم خواست بخصوص برای دشمنان فردی خودش، مستحق ھر -٨۴٣حفظش کنی وگرنھ آنرا بھ شیطان می توانی یآنست. زیرا وجود کھ ھمان عشق است از دیگری است پس در انفاقش بھ دیگر

ھدیھ می کنی. زیرا عشق یعنی دیگری را بر خود ترجیح دادن. ھمانطور کھ خداوند انسان را بر خودش ترجیح داده است کھ رسیدن گذشتن است تا این معنای ارحم الراحمینی اوست. و لذا کل راه تکامل انسان کھ راه از خود تا خداست تماما راه از خود

ی توست پس برای خودت از خود بگذر. و اما اگر نشستھ ای تا برای از خود گذشتن بھ بھ خدا کھ حق خود است و جمال اعالعشق یقینی و مطلقی برسی تا بگذری ھر آنچھ را ھم کھ یافتھ ای از دست خواھی داد و این قماری است کھ در ذات عشق

بھ ھمین دلیل است کھ وقتی کسی درباره عشق عاشقش نسبت بخود بھ یقین رسید بھ نھفتھ است قمار بین بود و نبود. درست

Page 109: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

109

مگر اینکھ این یقین حاصل از خودگذشتن بھ تمام و کمال باشد. سازدطرزی مالیخولیائی خیانت می کند و خود را نابود می کھ تا ادایش نکنی بھ درجھ برتر نمی یعنی اینکھ عشق و محبت و دوستی در ھر درجھ ای کھ باشد دارای تعھد و رسالت است

کھ این امر در وجود اولیای الھی در آخرالزمان و عرصھ غیبت امام سراالسرار کل امر ھدایت و رسالت و نجات است کھ رسی شق شامل حال خود امام در رابطھ با خداوند است و مؤمنان در رابطھ با امام. و این سر ھمانا تردید انسان نسبت بھ درجھ ع

دا می کند خودآ می کند. فاست کھ این تردید کھ ھستھ مرکزی عرفان است ھمان ذات عشق است. آنکھ خود را

و با لجاجت ی رسد و یامآئی خود می گذرد و بھ نور عشق بھ خوداز خود گذشتن سر وجود است. آدمی یا با معرفت از -٨۴۴ی راه دوزخ و این راه بھشتی خودش خود را تباه و نابود می سازد. آنکینھ و عداوت از خود انتقام می ستاند و بدستان

اشد قانھ می بی و عاشگذشتن نھ ایثار کھ عین حق و عدالت است و بلکھ یک تجارت الھ چند کھ این از خودروجودیابی است. ھ جھت رسیدن بھ خود جاودانھ و قدسی.

راده ااده اش را ده ات مسلط ساختھ ای و ارب خود وارد کرده و بر اراکھ بی چون و چرا اطاعت کنی او را بر قلر از ھ -٨۴۵

ھ جز اک گردد کدلت پ خود نموده ای. پس از انسان برحق و صادق و عارفی اطاعت کن تا ھمھ اراده ھای بیگانھ و شیطانی از -قرآن»ک کند...خدا و رسول را اطاعت کنید تا شما را زنده و پا«این راه نجاتی از اسارت شیاطین نداری.

د حقی چرا از مر نفس خود رھائی نداری و اراده ات در گذشتھ جامانده و در نزد این و آن است بی چون و اگر از ھوای -٨۴۶

ده وست و اراتفطری اطاعت کن تا رھا شوی و پاک گردی و صاحب اراده شوی. زیرا اراده مردان حق اراده حق است کھ اراده خویشتن خویش توست.

و از خود ت آلوده بھ انواع گناھان و عادات رذیالنھ و وسوسھ ھای انس و جن و شیطان و خناس استاگر کل وجود -٨۴٧

د و دعا نی و ورسال نماز و روزه و چلھ نشی اراده ای نداری مرد حقی را دریاب و مدتی خدمت و اطاعتش کن کھ از صدلی عارف کام ور عالم حتی مؤمن مبتدی را بیاب و خدمتش و اطاعتش کن اگمؤثرتر و پاک کننده تر و رھائی بخش تر است. یا

ر است. جات بخش تناتر و را نیافتی. و بدان والیت یک مؤمن معمولی از دخیل بستن ماھھا و سالیان بدرگاه اولیای سلف کارگش این بدان و امتحان کن تا حقانیت این حکمت را دریابی.

ری مجاھدت مرد حقی پس از عم ش دست یابی. یعنی آنچھ را کھیچلھ خدمت کنی بھ گوھره وجودھر کھ را خالصانھ یک -٨۴٨

دمت کن شقان را خبی. عارسیده تو با اندک مدت خدمت خالصانھ ای بھ او، خواھی یافت. یعنی مؤمنان را خدمت کن تا ایمان یاھل ججاھالن، دمت بھخمت بھ فاسقان، فسق یابی و در تا عشق یابی. عارفان را خدمت کن تا عرفان یابی. ھمانطور کھ در خد

ن شیطان تکبرین عیبھ مس یابی. و در خدمت بھ منافقان، نفاق یابی و... . و در خدمت بھ خدا، خدا یابی ھمانطور کھ در خدمت شوی! اگر نمی توانی خالصانھ و بی چون و چرا اطاعت کنی خدمت کھ می توانی در حد توانت.

خود را باور کرد ھمھ باورش می کنند و در انسان چیزی جز خدا قابل باور یقینی نیست کھ در لقاء هللا بھ کمال ھر کھ -٨۴٩

در نزد پروردگارت چھ چیزی داری کھ مطالبھ کنی جز جمال اعالی پروردگارت را کھ بزودی خوشبخت خواھی «می رسد. نائل حق ثار ما بھ درجھ ای از ادراک و وصال روحانی و حتی جمالی بسیاری از آشنایان ما حتی از طریق مطالعھ آ -لیل» شد.

می آیند یعنی بھ درجھ ای جمال اعالی پروردگار را درمی یابند کھ آن را عین خود می یابند و لذا بھ مقام رضا و خوشبختی می این بھ مثابھ یک بینھ کامل است کھ رسند و بناگاه شفای ھمھ دردھای بی درمان و مسائل بی جواب زندگی خود را درمی یابند و

در میان زمین و آسمان وجودشان فرود آمده است تا بدانند کھ خداوند بھ ھر کار محالی تواناست بھ مصداق آیھ آخر سوره طالق. ولی اکثر این افراد کھ مشمول رحمت مطلقھ خداوند می شوند بھ سرچشمھ نزول این رحمت و بینھ رجوع نمی کنند و بھ

رعت کوس انالحق زده و بھ بازار می روند و پس از مدتی بھ ناگاه خود را تھی از آن روح و رحمت می یابند بھ ھمراه ساینان ،بازگشت ھمھ دردھا و مسائل گذشتھ با شدتی دو صد چندان و در بن بستی منھدم کننده با تمامیت خویشتن خویش

Page 110: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

110

بھ بھائی اندک در بازار دین و عشق و عرفان فروختند ولی نبایستی مصداق آن مؤمنانی ھستند کھ ایمان و روح خود را ای بندگانی کھ در حق خود اسراف کردید بازگردید کھ خداوند ارحم الراحمین «مأیوس شوند بھ مصداق این بشارت الھی کھ

ح خود را در بازار عشق س ابلیسی فقط بھ سراغ مؤمنانی می رود کھ روو بدان کھ یأ» ان شما را می بخشد.است و ھمھ گناھو عرفان بھ فروش گذاشتھ اند و مرتکب معصیت ھائی شدند کھ ھیچ کافری توانائی و دانائی ارتکاب آن را ندارد و در اینجاست کھ خداوند بشارت بھ رحمت مطلقھ خود می دھد کھ ای بندگان من از رحمت مطلق من مأیوس نباشید و بازگردید و در این مقام

بینیم در قرآن کریم مالئک حامل عرش بالوقفھ بھ پروردگارشان می گویند کھ خدایا مؤمنانت را عفو فرما. زیرا این است کھ می مؤمنان کھ بھ تازگی زنده بھ دل و روح شده اند دیگر تاب آتش جھنم را ندارند. و بدین گونھ است کھ خداوند بھ این مسرفین کھ

می دھد کھ ھمھ سیئاتشان را بھ حسنات تبدیل کند و اینست معنای رحمت مطلقھ کھ خود را بدست خود نابود کرده اند وعده بسیار برتر از مغفرت و عفو است.

مان لیاء و امایگاھی جز وجود اوتبدیل سیئات بھ حسنات کھ قلمرو رحمت مطلقھ خداوند است و عشق او بھ بنده است جا -٨۵٠

مود چون نھ سیئات بوجود امامش را در بازار تبدیل مؤمن خودفروختھ ای ھمھ حسنات یافتھ ازمعصوم نیست یعنی وقتی کھ او شود و بھ رتر میاین سیئات را از درب ندامت و توبھ بھ نزد امامش بازمی گرداند در وجود امامش تبدیل بھ حسناتی ب

ب یھ کھ خطاآق این قلب امام رخ می دھد بھ مصدا بازپس داده می شود و این واقعھ ھمان تبدیل جھنم بھ بھشت است کھ در - سوره دخان» بچش آتش دوزخ را کھ بسیار عزیز و کریمی.«خداوند بھ امام خویش است کھ

قی کھ حاصلتھ است بھ ھر طریو بدان کھ این عشق و رحمت مطلقھ تبدیل سیئات بھ حسنات در ذات معرفت توحیدی نھف -٨۵١

ار، دکان باز ان درمی تو ولی بسیاری می پندارند کھ با استفاده ابزاری و ظالمانھ از این معارف شود بی واسطھ یا باواسطھ.مؤمن گر اینخود دعوت نمود کھ حاصل کار چھ بسا وارونھ است و ا ھپا کرد و مردمان را ب دین و عشق و عرفان بر

ین ی کند و انکار ماخودفروش توبھ نکند مجبور است کھ حق این معارف را انکار نماید و بدین طریق ایمان و روح خود را ندگی و ھ زنجیر بحمت بین رعاقبت تالش برای تبدیل حسنات بھ سیئات است. یعنی استفاده ضد رحمانی از رحمت خدا. و تبدیل ا اسارت دیگران. کھ عمده این دین و عشق و عرفان ھای موجود در بازار معاصر از این دست است.

ات و ئیست الھی بھ ت و آیات و بیناکافران چیزی جز تبدیل نعمات و حسنات و رحما انو اما بدان کھ اصال کل کفر و جھ -٨۵٢

ین تبدیل اغایت و عذاب نیست کھ جھان مدرن در سیطره مذھب اصالت تکنولوژی ظھور مظالم و مفاسد و استکبار و شقاوتخن از ر عصر ما سکھ د یابلیسی است کھ اساس این تبدیل ھمانا تبدیل طبیعت بھ صنعت است یعنی تبدیل بھشت بھ جھنم. تا جائ

وست کھ درقوع پیرھنگ و علوم انسانی بوتبدیل جنسیت زن و مرد بھ یکدیگر است کھ در مرحلھ نخست در وادی فلسفھ و فد بھ ی مرجنسیت شعارھای برابری و ھمسان سازی و تحت عنوان دموکراسی خودنمائی می کند و مرحلھ پیشرفتھ ترش تبدیل

یات آبلیسی در ان تبدیل است و عجبا کھ ای» کلونینگ«حی می باشد کھ غایت آن تبدیل ژنتیکی یا زن یا زن بھ مرد بواسطھ جراده اند دا ان فتوآقانیت حنفاق نیز وارد شده و بسیاری از علمای بھ اصطالح دینی بر لوقات الھی بھ قلمرو مذاھب شرک ومخ و

ت از بطن و ابلیسی د فسادکھ علما و مراجع شیعی در این امر پیشتازند کھ در این باره اھل تحقیق بایست بیاندیشد کھ چرا اش ھ ایم.خن گفتسعالی ترین شاخھ از دین و معرفت توحیدی بھ عرصھ ظھور رسیده است. کھ در این باب قبال بھ تفصیل

اینجانب بھ تجربھ بسیاری از افرادی را کھ ظاھرا مبتال بھ احساس تغییر جنسیتی بودند بواسطھ تعلیم و تربیت دینی و -٨۵٣

عرفانی و بھ قدرت معرفت نفس درمان نمودم کھ بطور کامل بھ اصالت طبیعی جنسیت خود بازگشتند کھ ازدواج کرده و تشکیل ادعا کرد ظھور فتواھایی کھ تغییر جنسیتی بواسطھ جراحی را مجاز می شمارند و بلکھ خانواده نیز داده اند پس بھ یقین بایستی

واجب می دانند دال بر این حقیقت است کھ حداقل ایمان و باور دینی و اصال حق تعلیم و تربیت حتی در مراجع دینی ما نابود می گوئیم امروزه تا زمانی کھ ماھیت صنعت و شده است و این ھمان تبدیل اسالم بھ تکنولوژی است. اینست کھ باز ھم

تکنولوژی و مدرنیزم از منظر معرفت دینی شناختھ نشده و تکلیفش روشن نگردیده کل شریعت و فقاھت و اخالق و معنویت معطل است و کل سرگردانی و بطالت حوزه ھای علوم دینی ما از ھمین بابت است یعنی تا ابلیس عصر شناختھ نشود امام ھم

Page 111: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

111

ناختھ نمی شود و حالل از حرام قابل تشخیص نیست و بھ ھمین ترتیب است راست از دروغ، عشق از فسق، کفر از ایمان و ش خیر از شر و... .

ی در نسل ھا اھد استحالھ جنسیامروزه در سراسر جھان مدرن از جملھ در جامعھ خودمان حتی تا بھ اعماق روستاھا ش -٨۵۴

ای و رفتارھ ج افکاربرابری زن و مرد آغاز شده و بھ نفرت از جنسیت خویشتن رسیده و بھ تدریجدید ھستیم کھ از اندیشھ تعلیم و ر عرصھدزنانھ از مردان و بعکس بھ عرصھ ظھور می رسد کھ بر ھر عاقلی بدیھی است کھ این یک پدیده شیطانی

وانستھ ام تزکیھ نفس بھ و تھ یاری ایمان و معرفت و توتربیت است و مطلقا پدیده ای ژنتیکی نیست ھر چند کھ بنده بھ آسانی ب بسیاری از امراض ژنتیکی را نیز درمان کنم کھ این قدرت ایمان است و نھ بنده.

اسطھ مروزه بھ وبیت کافرانھ کھ ااین ھمان واژگونی جھان کفر در قرآن است و خودبراندازی انسان کافر و تعلیم و تر -٨۵۵

ختھ سالھ پردااین گو یعنی تکنولوژی و مدرنیزم تقدیس می شود تا آنجا کھ حتی علمای دینی بھ پرستشگوسالھ سامری دوران الھ سامری زیرا گوس ر دارداند و بی دلیل نیست کھ کل جھان اسالم خواه ناخواه و عمال تحت سلطھ قدرت ھای بنی اسرائیلی قرا

دیل می ی را تبو کافران مخلوقات الھ«کنولوژی تبدیل است. طبق روایات تاریخی یک رباط سخنگو است کھ مظھر کمال ت »کنند.

قلمرو ین جزئی درد. اگر تبدیلی چندر قرآن کریم می خوانیم کھ شیطان بھ مردم امر می کند تا گوش چھارپایان را ببرن -٨۵۶

نظر شرع می از جنس دن عضوستیک تا سر حد از میان برحیات امری شیطانی تلقی می شود پس تکلیف انواع جراحی ھای پال و معرفت دینی آشکار است پس معلوم است کھ تا چھ حدی قرآن در نزد مراجع ما مھجور است.

وند و کرند منکرند یعنی کور جھل حاکم بر این نوع بھ اصطالح علمای دینی تا آن حد است کھ عقل و تجربھ حسی را -٨۵٧

راغ راه بھ س ز میانھاعذاب آن گروھی است کھ پس از درک نشانھ ھای ھدایت خدا قلوبشان مرده است و ھیچ نمی فھمند و این در سراسر نسی راشیطان تکنولوژی رفتند (قرآن) وگرنھ فقط کافی است کھ آمار خودکشی و جنون و جنایت پس از تبدیل ج

ی شود و ماحمق تر وان ھمھ آدمی از حیجھان مطالعھ کنند و این دیگر نیازی بھ اجتھاد و تفسیر قرآن ندارد. و در اینجاست ک بلکھ از گیاه و سنگ ھم شقی تر می گردد حتی اگر عالمھ دھر باشد.

شت ترین شکارا تبدیل بھ زیک اسوه و عبرت مشھور جھانی در تغییر جنسیت است کھ بھ لحاظ صورت آ مایکل جکسون -٨۵٨

رض کودک تعا ھ دھھاببدیل بھ جنایت کاری حرفھ ای گردید کھ حیوانات شد و بلکھ تجسد یک دیو گردید و بھ لحاظ اخالقی تھا ادامھ گردان جنسی کرده بود و پس از عمل جراحی و مصرف بالوقفھ ھورمون فقط بھ کمک قدرتمندترین مخدرات و روان

ن آذاب ھاست اشد ع زندگی داد و ھالک شد. در حقیقت باید گفت کھ این واقعھ مظھر ظھور دوزخی ترین انسان است کھ جامعنسان ای خواھند د کھ مھم بدست خویشتن. پس بدان کھ علمای موافق تغییر جنسیتی خود اولیای شیطانند و دشمن آشکار انسانن

از انند یعنید گریزرا بدست خودش تکھ تکھ کنند. و این عاقبت مردان و زنانی است کھ از مسئولیت مردانگی و زنانگی خوت بھ سارشق پروردگن با عاقبت با تن خود بھ نبرد و انتقامجوئی می پردازند و این غایت جنگ انساانسانیت خود بیزارند کھ ع

ور است کھ راندازی انسان محل نزول آیھ مذکپس این خودب -قرآن» پس کشتھ باد این انسان کھ چھ ناسپاس است.«خویشتن. وزه مایکل ند. و امربدیل کش نیز یاری می دھد تا خودش را تنفرین خدا در انسان است ھر چند کھ این انسان شقی را در اراده ا

یر جنسیت س از تغیاو بزرگترین مجسمھ یادبود را پاز جکسون اسوه انسان کامل در جھان مدرن و تکنولوژی پرست است کھ سان بدست ان بودیت دین خدا و سپس خودش را تبدیل و نابود ساخت، اسوه نانخسساختھ اند. اینست کمال انسان کافر کھ

خودش!

Page 112: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

112

ر داسالم ھم خ نمود و در جھاناین بدان کھ دین اجباری اساس انکار مطلق دین است ھمانطور کھ در اروپای مسیحی ر -٨۵٩ھ تبدیل بطھ ناچار ربھ سلحال روی دادن است و این عاقبت اکراه و اجبار و ریا و بازی و مکر با دین خداست. دین بھ عنوان ح

خاب است.و انت ل انسانی کھ دست بھ این تبدیل می زند. زیرا دین راه و رسم رحمت و محبت و اختیاراست تا بھ تبدی

نولوژی! نسی انسان مدرن، عذاب غایت نژادپرستی و عورت پرستی زنانھ است بھ یاری تکنابودسازی ج -و این خود -٨۶٠ ذا اکثریتست و لاھمھ بچھ ننھ ھای ضد مرد و ضد شوھر و ضد پدر بھ خودبراندازی جنسی می رسند. این غایت زن ساالری

رانھ انھ و کافری شقیکھ زن می شوند. و این واکنش تاریخی مردساالقریب بھ اتفاق کسانی کھ تغییر جنسی می دھند مردانند وراخ سبدیل بھ خدا را در دلش نسبت بھ زن تبدیل بھ حربھ سلطھ و تملک و بردگی ساخت و او را تمردی کھ عشق است.

حمت خدا و رمظھر تخلیھ شھواتش نمود اینک خود تبدیل بھ ھمان سوراخ می شود تا بداند در طول تاریخ چھ کرده است باھاده در نحمت الھی رمود و خالقیت او در عالم ارض کھ قرار بود آئینھ دیدار با خدا باشد. و زنی کھ با مرد مقابلھ بھ مثل ن

نش را در کودکا وجودش را لھ کرد و صورتش را تغییر داد بواسطھ جراحیھا و عاقبت رحم خود را از بدنش خارج ساخت وند از د تا بتواشردوار مو در خارج از رحم ھم تحویل بازار داد و بھ دنبال شکار مردان ھرزه رفت و رحم خود تکھ تکھ نمود

مرد انتقام بستاند.

ھ حقانیت بر برآورده است و و اما چگونھ است کھ از پیروان خاندان عصمت و طھارت چنین ابلیسیت و ظلم کبیری س -٨۶١مود و نع می نمپیامبری کھ گرده افشانی مصنوعی جھت باروری درخت خرما را تغییر جنسی حکم می دھند؟ آنھم پیروان

یل و آن را تبدوشن قررابوجھل ھا وی را استھزاء می نمودند و می نمایند تا ھم اکنون. اینان ھمانھائی ھستند کھ در روز ر منانش ظاھقدم دشمظھورش در صف تحریف کرده و امامت را از آن حذف کردند و تا ابد بھ غار غیبتش تبعید نمودند و در

خواھند شد تحت عنوان شیعیان خالص!! اللھم التجعلنی من خصماء آل محمد...!

ین ن او بر زمی کاملتر از انسان کھ اشرف مخلوقات و جانشیاو چھ نشانھ -قرآن» نشانھ ھای خدا را تبدیل نکنید...« -٨۶٢ا رھای خدا د نشانھکیست ستمکارتر از آنکھ تکذیب کر«نیست! پس چیست؟ تبدیل خلق خدا تیاست. می گویند کھ تغییر جنسی

بگو براستی کھ مرا ھدایت کرد پروردگارم بھ راه راست « -١۵٧انعام» و تبدیلش نمود بزودی جزا می دھیم آنانرا بھ بد عذابی.و سنت خدا « -١۶١و١۶۵امانع» قرار داد...کھ دین ابراھیم حنیف است کھ از مشرکان نبود... اوست کھ شما را خلیفھ بر زمین

یز نقابل تبدیل بودن آیات و سنت ھای الھی در قرآن غیر معنايکھ این و دریاب -۴٣فاطر -۶٢احزاب» را ھرگز تبدیلی نیست.بدیل دا را تخمؤمنان صادق کسانی ھستند کھ صبر پیشھ کردند و ھیچ حکمی از «از ترجیع بندھای مکرر کتاب خداست.

پس « -۶۴یونس» و نیست کلمات خدا را تبدیلی.« -٢٣فتح» و ھرگز نیابی سنت خدا را ھیچ تبدیلی.« -٢٣احزاب» دند.نکر - ۵٩قرهب» دند.ظالمان قول خدا را تبدیل کردند و بر ایشان عذابی از آسمان نازل کردیم بھ سبب ظلم و فسقی کھ کر

پس رویت را « -٢٨مابراھی» تبدیل کردند و قوم خود را نابود ساختند. آیا ندیدی آنان را کھ نعمت خدا را بھ کفر« -١۶٢اعرافینست ادا را. و خت خلق بسوی دین حنیف (ابراھیم) بگردان کھ فطرت خداست کھ خلق را بر آن آفریده و در آن ھیچ تبدیلی نیس

رار ت کھ انسان بر فطرت الھی خود قر آئین نژادزدائی ابراھیمی اسیعنی فقط ب -٣٠روم» دین زنده ولی اکثر مردم نمی دانند. ا ھالک میخود ر ومی گیرد و زنده بحق و فطرت هللا می شود و در غیر اینصورت مجبور بھ تبدیل نعمت و فطرت خود شده

مال جمی دھد و ی رخ نسازد. و فطرت هللا در انسان ھمان خالفت هللا یعنی عشق خدا بھ انسان است کھ جز بر آئین ابراھیمعین د برسد کھخواه خوخدا را آشکار نمی سازد تا مجبور بھ تبدیل و جراحی پالستیک نشود تا بدینوسیلھ بھ جمال دلاعالی

دیو و جن می شود و خود را می کشد.

و بدان کھ فاطمھ اطھر، مظھر جمال فطرت هللا در خلق است و ھمھ اولیاء و خلفا و انسانھای کامل بھ این جمال می -٨۶٣و فاطمھ اطھر، اسوه عفت و عصمت و پاکی و طھارت و عزت و قداست مقام رضا و سعادت جاوید نائل می گردند.بھ رسند کھ

و رحمت و محبت خدا در بشر است و لذا مقصود خدا از کل خلقت عالم و آدم است. پس واضح است کھ آدمی جز از طریق پروردگارش را دیدار نمی کند و راضی نمی شود. و در رسیدن بھ مقام عصمت بھ سعادت ابدی نمی رسد و جمال اعالی

Page 113: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

113

آخرالزمان کھ ھمھ ھوسھای تاریخی بشر بواسطھ تکنولوژی محقق شده دیگر چیزی کمتر از جمال اعالی خداوند انسان را راندازی عفت و عصمت برای ادامھ حیات باقی نمانده است و مابقی محکوم بھ خودبراضی بھ زندگی نمی کند و راھی جز احیای

و ھالکت ھستند. و انسان مدرن چون کل طبیعت پیرامون خود را تبدیل کرده و بھ گند کشیده و چیزی نیافتھ جز قحطی و نابودی شیطان شما را «فزاینده، اینک دست بکار تبدیل ھیکل خودش شده است تا شاید چیزی در خور توجھ شود و خوشبخت گردد.

وای «است. خویشتن پس از عریان سازی نوبت تبدیل و نابودسازی -قرآن» بدیل می نماید...و سپس امر بھ ت ...عریان می کند -قرآن» بر شما پس وای بر شما و باز ھم وای بر شما.

ن و تالوت قرآن سوره حج آشكارا برمي آید كھ شیطان حتي بھ ھمراه نزول آیات قرآ ٥٣و ٥٢وند در آیات از كالم خدا -٨٦٤

پس مرض حبت استیعني بي رحم و شقي را وسوسھ كرده و گمراه مي سازد. از آنجا كھ ھویت دل بر رحمت و مدلھاي مریض ط اھل ھ قرآن فقناست كقلوب جز بي رحمي و شقاوت نیست كھ این دلھا حتي بواسطھ قرآن ھم گمراه تر مي شوند و این بدان مع

سازد. را گمراھتر مي محبت و رحمت را ھدایت مي كند و اشقیاء

ین و سطحي تر نیز درجات دارد كھ ھمان درجات بي رحمي و شقاوت است ظلم بھ دنیاي دیگران كھ نخستین بدان كھ ظلم -٨٦٥یگران دت و باور ن ذھنیمظالم است مثل دزدي. و ظلم بھ تن مثل شكنجھ كردن و زنا. و ظلمي عمیق تر از این دو، ظلماني كرد

ت كھ ھستھدل اس قایق و دروغگوئیھا. و اما عمیقترین و شدیدترین ظلمھا ظلم بھ حریماست بھ نیرنگ كلمات و تحریف حل ایثار عم توجیھ مركزي وجود است كھ ماندگارترین مظالم بشري است و این ظلم نامش عشق است در قاموس اشقیاء كھ تحت

ن آشق است و عزي با انھ و در یك كالم بامي كند و این عمیقترین و شدیدترین مظالم بھ روشھاي عاطفي و شاعرانھ و دلبري یابي مصید خود ا بندهراینكھ بر دل كسي رسوخ كني تا بدین طریق او را سلب اراده كني كھ پس از اندكي بھ ناگاه دل خودت

كھ این مكر خداست كھ بر مكر تو فائق آمده است.

امل را انسان كنگ و مذھب و معرفت درمي یابیم و اینكھ چینك یك بار دگر ارزش و حق بنیادي عصمت را در قلمرو فرھا -٨٦٦كھ علم ست چراابھ مقام عصمت معرفي مي شود و مشھور است و نھ حتي علم و عدالت. كھ علم و عدالت نیز محصول عصمت بد مي یا لیماو تع حقیقي در نزد خداست و انسان بواسطھ عصمتش بھ خداوند مربوط شده و در حضور او زندگي مي كند و ازتر جھادي بر سابي ویعني دانشگاه علم و عرفان ھمان عصمت است و لذا علم حقیقي و كامل در نزد معصوم است كھ عصمت اكت

مقام مانطور كھانیم ھداز عصمت منصوص مي باشد بھ ھمین دلیل ما مثال مقام مریم مجدلیھ را برتر از مقام حضرت مریم مي ر دده است كھ ین سخن از رسول اكرم تصدیق شعلي و فاطمھ نیستند در نزد خدا مقربترند و ھمغیرمنصوص كھ از نسل اولیاء

ھ مي بھ حالشان غبط ؤمناني ظھور مي كنند كھ مقامشان در نزد خدا برتر از انبیاء است و انبیاءدوران خاتمیت و غیبت م خورند.

ني و ھ الس مي زقاوت و بدبختي و پلشتي كھ داري از اینست كھ با ھمس اي بنده خدا اي فرزند آدم و حوا ھر ظلم و شپ -٨٦٧

عرعر ول مي كني نرا حمبدینگونھ بھ اسارت شیاطین درمي آیي حتي با كولھ باري از تورات، انجیل و قرآن كھ ھمچون االغي آ مي كني.

رف آخر. و ھ و حتي قرآني و اینست حس الس مزنید چھ فاسقانھ و چھ عاشقانھ و چھ علمي و چھ شاعرانھ و عارفانپ -٨٦٨

اه رفتن.نگاه و ر فتار وبدانید كھ الس بستر ھمھ ستمگریھا و ستم بري ھا و شقاوتھا و جنایتھاست چھ در گفتار و اعمال و رحاكم بر بذھب و مكتمآخرین و بدان كھ». آیا پنداشتید كھ بھ عبث و بازي آفریده شده اید و جھان را اسباب بازي پنداشتھ اید»

وصالت الس امذھب جھان كھ ریشھ در فلسفھ آمریكائي دارد ھمان فلسفھ تجربھ گرائي است كھ شعار روز است كھ این ھمان بازي است كھ از انسانھاي مدرن غول بچھ ھایي شیطان صفت آفریده است.

Page 114: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

114

ه ھاي و آموزهللامرو مذھب و تالوت كالم اینك پاسخ بھ این سؤال كھ چرا بزرگترین دجاالن و ظھور شیاطین را در قل و -٨٦٩ تشیع شاھدیم. زیرا طبق آیات مذكور ھمواره ك رآن و قا و آیات الم خدالھي مي بینیم كھ شدیدترینش را در اسالم و مخصوصاپیامش و لھا دارددظر بر حتي احادیث معصومین در ھر كجا بھ میان آید قلوب انسانھا را نشانھ مي رود زیرا خداوند ھمواره ن

محض اند تا بھ . پس شیاطین ھم پشت درب شقي ترین دلھا در كمین نشستھرا بھ قلوب مي فرستد حتي بھ قلوب كفار و اشقیاءن را رآن كافراقست كھ اگشوده شدن آن، وسوسھ ھاي خود را بر این قلوب وارد كنند كھ البتھ این بھ حكم خداست و بدینگونھ

یدي موجب رف توحمي كشاند از طریق رسوخ این شیاطین. پس درمي یابیم كھ خود آیات و معا بھ خسران و ضاللت شدیدتري وو ضاللت خسران گمراھي نمي شوند بلكھ وسوسھ ھاي شیطاني بھ ھمراه این آیات بر قلوب اشقیاء رخنھ مي كنند و موجب

رسوائي مي شود.

الت آسمانيباشد و درست بھ ھمین دلیل درب دلھا بر این نزو یرا قرآن نزول كمال رحمت و شفاعت و محبت خدا ميز -٨٧٠ین قلوب قاوت اشگشوده مي گردد زیرا دل در عطش رحمت و محبت است و لذا درب شقي ترین دلھا نیز گشوده مي شود ولي

ت شیطان اس يسھ ھادر مقابل نزول این رحمت مقاومت و انكار مي ورزد و این نفي و انكار رحمت و محبت زمینھ رسوخ وسو زیرا شیطان خصم رحمت و محبت است.

ست در جھان ا ود امام و امامت كانون و مظھر كمال رحمت و محبت خدا در عالم ارض است و آیت اكبر اوخاز آنجا كھ -٨٧١

ر كھ ن طول ھمادا ذات پس درب طبقھ ھفتم دل را نیز مي گشاید و ھمھ ابواب قلوب ذاكران و داعیانش را فتح مي نماید پس تنایت جاوت و براي نور محبت گشوده است بر وسوسھ ھاي شقاوت شیاطین ھم گشوده است و اینست كھ شاھد ظھور اشد شقد علما و از نز برعلیھ بشریت در جوامع مذھبي و بخصوص اسالمي و بطور اخص شیعي ھستیم و ظھور فتواي تغییر جنسیتي

زند.رمي خیور امام نیز از مسلمانان و شیعیان و مخصوصا سادات بمراجع آن. و اینكھ چرا شقي ترین دشمنان ظھ

. لي گویانندعشاھد ظھور اشد شقاوت و شیطنت تا سرحد جنایت در فرقھ ھاي درویشي ھستیم كھ ھمھ علي و اینكھ چرا -٨٧٢اید و بھ مي گش دل رازیرا علي اسم اعظم خداست و نیز اسم مطلق اوست كھ امام رحمت و عشق است و این اسم ھمھ فروج

ھمان میزان كھ براي كسب معرفت و عصمت مھیا مي شود براي رسوخ وسوسھ ھاي شیطاني نیز آماده است.

خود ده و بھ دلشبھتر مي توان دریافت كھ چرا فردي كھ تحت الشعاع نور محبت پیر و امامش زنده بھ دل از این منظر -٨٧٣پاید و ببانھ روز شود را ن خود ھجرت كند و تحت اطاعت مطلق قرار گیرد و حجاب و عفت خراه یافتھ بایستي از زادگاه و خاندا

ا و اجنھ و ھ آلودگیھاز ھم بر دل خود مراقبھ كند تا نھ تنھا كسي بر آن وارد نشود و شیطاني بر آن وسوسھ نكند بلكھ قلبش رامي جلوه گري لبري ودازه یافتھ بھ بازار خودفروشي و شیاطین پاك سازد و در غیر اینصورت آن فرد كھ جان و دل و روحي ت

ي مسفل ساقط درك ا رود تا براي خود مریداني بیابد ولي دل خود را مملو از مفاسد و وسوسھ ھا و شیاطین مي سازد و دره بودند بال نكردقند كھ اگردد و بھ طبقھ اي از دوزخ مي رود كھ كسي نرفتھ است زیرا شیاطین بھ طبقھ اي از دلش رسوخ كرده وا عفت و تق وحجاب زیرا زنده نبود پس واي بر مؤمنان از وسوسھ ھاي شیاطین و خناسان. و اینست كھ ھمھ آیات مربوط بھ

و صلوة و انفاق مربوط بھ مؤمنان است كھ داراي امامي زنده اند و زنده شده اند.

د دجالي و حاصل غایت تساویگري زن و مرد است مظھر توحی ر حقیقت باید گفت كھ تبدیل جنسیتي در آخرالزمان كھد -٨٧٤ان كامل رد كھ انسرار داقدجالیت توحید مآبانھ است و اگر مایكل جكسون مظھر كامل انسان شیطاني است و در نقطھ مقابل امام

ي ه اند برادر كردالھي است این ھمان رویاروئي توحید و تساویگري است و بي تردید آنانكھ فتواي تغییر جنسیتي را صا خودشان توجیھات عرفاني و وحدت وجودي ھم داشتھ اند كھ در حقیقت یگانگي را ھمساني پنداشتھ اند.

نشان داده ایم انسان كامل الھي یعني انسان موحد و وحدت وجودي كسي است كھ با ضد خود در خود ھمانطور كھ قبال -٨٧٥

بھ یگانگي رسیده باشد و در بیان جنسیتي اینكھ آدم بھ ذات حوائي خود ملحق شده باشد و حوا ھم بھ ذات آدمي خود. كھ در این

Page 115: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

115

ال اعالي پروردگار دیدار مي شود براي آدم در صورت حوائي و براي حوا در صورت یگانگي و الحاق عرفاني است كھ جمآدمي. كھ این واقعھ حاصل فناي انسان از خود و در خود مي باشد كھ در رابطھ زناشوئي بر اساس تقوا و شریعت محمدي

اصل غایت خودپرستي و آدم خواري ممكن مي شود. در حالي كھ برابري زن و مرد كھ غایتش در تبدیل جنسي رخ نموده است حو ظلمي است كھ بر سر آدمي شكستھ است كھ بدینسان بقول قرآن خانھ وجود خویش را بر سر خویشتن خراب مي كنند و مي پندارند تبدیل جنسیتي ھمان وصال و كمال است. حال آنكھ جز انھدام نیست آنھم انھدامي ابدي. كھ آن توحید و كمال و وصال

عرفاني است و این جسماني و شھواني. آن حاصل عشق و فناي از خویش است و این محصول تملك و آدمخواري و روحاني و ژ شده.ظلم است. آن انسان نوري است و این یك جسد متعفن و مونتا

اي ھشان اسوه ران فراوانند زناني كھ بر این باور و ادعایند كھ بھ آنھا وحي و الھام مي شود كھ اكثدر سراسر جھ -٨٧٦

ي ھاي شیطانتردید وشقاوت و بولھوسي ھستند چھ از نوع مذھبي و یا غیرمذھبي كھ مبتال بھ انواع وسواس ھا و وسوسھ ھا ھمھ در حقیقت یند وو بدبیني مرگبار و تھمت نسبت بھ ھمھ اطرافیان خود ھستند و برخي ھم بھ داروھاي روان گردان مبتال

حقیقت وانند. درخئك مي كھ گاه بواسطھ شیاطین لمس مي شوند و آنھا این لمس را لمس خدا و مال اینھا جني و شیطان زده اندبھ آنان تند كھاینھا از مصادیق خناس و ظھور حسد در قبال ایمان و رحمت و محبت مي باشند و خصم آشكار ھر كسي ھس

گي آشكار مي یا دیوان وعتیاد ان خود. و بسیاري از آنان بھ محبتي ورزد. اینان والیت ناپذیرترین زنانند در قبال شوھران و پدرا رسند.

ز اینھا ادعا استند. یكي زنان ادعاي دیدار مداوم با امام زمان دارند و حتي ادعا مي كنند كھ زن امام زمان ھ برخي از این -٨٧٧

داشت. ن ھمنشینيا شیطاببود و در حقیقت مي كرد كھ خداوند او را ھر شب ناز و نوازش مي كند در حالیكھ یك دیوانھ زنجیري

رخي از این زنان دیوانھ روي بھ رھبانیت مي كنند یا فالگیر و جن گیر و دعانویس مي شوند.ب -٨٧٨

ي شود و ر جدال و خصومت با والیت مردش دچار شیطان زدگي تا سرحد جنون و انواع امراض رواني مدبدان كھ زن -٨٧٩از وانھ دیديج و دیت و محبت است. اینان از مظاھر محاربھ با خدایند. ھر جا زني مفلوك و متشنمظھر جنگ با ھر چھ رحم

این جماعت است.

ان و محبت مت و محبت دیگران بدگمان شد و تھمت زد بھ دام شیطان افتاده است زیرا شیطان خصم انسھر كھ بھ رح -٨٨٠چار دبت كن تا ھم مح بت دیگران بھ زبان شاكر باش و در حد توانت تواست. و براي اینكھ بھ چنین دامي نیفتي در قبال مح

ر دظن و تھمت و رسوخ شیطان است. خاصھ احساس حقارت نشوي و بخل نورزي! ھمواره محبت ھاي یكجانبھ منشأ سوءت ذیراي والیپو حبت روابط زناشوئي كھ زن فقط مصرف كننده محبت است و تازه ناز ھم مي كند و منت مي نھد تا پاسخگوي م

مرد نباشد و انجام وظیفھ نكند.

ر ان معاصر دمني ھا و بحرانھا و عذابھا و تشنجات و مالیخولیاھا و جنگھاي بي امان و ترورھاي دوربدان كھ ناا -٨٨١ي زن ي جھانسراسر جھان حاصل رحمت و محبت ناپذیري انسان مدرن است خاصھ در زن نسبت بھ مرد كھ موجب روسپي گر

یز نسبت بھ نزندانشان تا فره و او را بھ اشد ذلت و فساد و عذابھا افكنده است و زیر پاھاي مردان ھرزه لھ مي كند. و نھایشدارند ودك مي سپكھ مھد بمادرانشان محبت ناپذیر و شقي و بي وفا مي شوند. و شقاوت والدین نسبت بھ كودكانشان كھ آنان را

انھ ھاي سالمندان افكنده مي شوند و یا بحال خود رھا مي گردند.و عاقبت بدست فرزندان خود بھ خ

مي كھ مریدیش نسبت بھ زن را ایثار و لطفش محسوب مي كند و مكرش كھ عورت بارگیش را عشق و حماقت مرد -٨٨٢ خواند. و عاقبت از قبال این عشق و ایثار كذائي جز نفرت و عداوت و خیانت نمي یابد كھ حق است.

Page 116: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

116

ي ي و رستگارامكان حیات و ھست ر كجا كھ حقیقتي بزرگتر و ذاتي تر و رازگونھ تر در میان آید بھمان میزان كھھ -٨٨٣ سان و خدانگي انبرتري ھست امكان تباھي و ستم و سقوط شدیدتري ھم ھست. و چھ حقیقتي برتر از راز وحدت وجود و یگا

وجود ستھ مركزير بھ ھان است و لذا ذات دل را مي گشاید تا این نوكھ ذات عرفان حق است كھ بیانگر غایت عشق خدا بھ انسوق عشق داي حقبرسد پس شیطان ھم مي تواند وسوسھ ھاي خود را بھ ھمین قلمرو برساند اگر استحقاق محبت پذیري و ا

ھ مي رسد ك ظھور ھنباشد. بھ ھمین دلیل است كھ در قلمرو معارف عرفاني اشد شیطنت ھا و دجالیت ھا و شقاوتھا بھ عرص، ثل برابريریبد منھضت فراماسوني سیماي جھاني چنین پدیده اي است كھ با توسل بھ معارف عرفاني سخن مي گوید و مي ف

برادري، وحدت بشري، یگانگي مذاھب و... كھ امروزه حقوق بشر نامیده مي شود.

حمت مطلقھ رتجارت یا مكر و ریاكاري. محبت یعني صل اول محبت پذیري ھمانا تصدیق محبت بعنوان محبت است و نھا -٨٨٤و اتفاقا ثابت شود اینكھ خالفش و بي علت و توقع. و این منشأ اتصال بھ حق است. ھر كجا كھ محبتي دیدي آنرا محبت بدان اال

ھي را ھ محبت الك نگاهاگر چنین بیني و تصدیق كني كھ خیلي سریعتر خالف آن و یا ناخالصي ھایش رسوا مي شود تا بتواني آ از مردان خدا دیدي درك و باور كني و بھ آن تھمت نزني و از خاسرین نشوي!

یچ آفت و ھمان خداباوري و درك و تصدیق خدا در خلق است. اگر محبت باوري قرین تقوا و عفت باشد ھمحبت باوري -٨٨٥

وجب فریب ماستفاده از محبت بي تقوائي و سوء فساد و فریبي ممكن نمي شود. پس محبت باوري موجب فریب نمي شود بلكھست. در االھي است. و آنچھ كھ ناخالصي ھاي بشري در محبت را خالص و پاك مي سازد ھمان تقوا و عفت و رعایت حدود

اینصورت است كھ محبت، راه بھ ذات یافتھ و بھ عصمت مي پیوندد و عین عصمت مي شود.

نرا آود و بلكھ تالش براي آن ھم بعمل نیاورده است ھیچ محبتي را درك و پذیرا نمي ش وانساني كھ ھیچ محبتي ندارد -٨٨٦اصل محبت ظن ھا و بدبیني ھا و نفرت از ھمگان كھ روح حاكم بر بشر مدرن است حانكار و متھم مي سازد. پس ھمھ سوء

نكردن و محبت ناپذیري است.

محبت ناپذیري عذاب محبت نكردن است. حبت نكردن اساس محبت ناپذیري است یعنيمو -٨٨٧

آنكھ ران شود. وبت كردن حداقل كاري است كھ انسان مي تواند كرد تا الیق درك و پذیرش آن از جانب دیگتظاھر بھ مح -٨٨٨ ه مي شود.و تبا بھ كساني كھ بھ او محبت دارند حتي تظاھر بھ محبت ھم نمي كند بھ دام محبت كذائي شیادان مي افتد

ند.حبت كرده اریب محبت كذائي شیادان را مي خورند عذاب كفران محبت كساني است كھ براستي بھ آنان مپس آنانكھ ف -٨٨٩

ده دالنند گدالن و مرویند ظواھر امور ھمچون تقوا و عفت و حدود الھي مھم نیست و دل باید پاك باشد یا سنآنانكھ مي گ -٨٩٠

ئینھ اي آند كھ دل مي دا ت یا شیادان ھستند و اولیاي شیطان! زیرا آنرا كھ دلي زنده استو بقول قرآن گوئي آنانرا دلي نیسن حد آحواس تا ز طریقاجادوئي است كھ ھر چیزي را در خود منعكس و ثبت ابدي مي سازد و دل مي تواند النھ دیو و دد باشد

لش در گرد است دفا و ولموجودي دیوانھ و بي اراده و بیوكھ دل در تسخیر شیاطین بسوزد و نابود گردد. و اگر انسان مدرن، ي و حدود الھ نھادن تسخیر دیو و دد است كھ ھر یك او را ھر آني بسوئي مي كشاند و این عین شقاوت است كھ حاصل زیر پا

ست در و خناس ا دو و دحداقل تقوا و عفت است. و امروزه خاصھ قلوب اھل رسانھ و ماھواره و اینترنت مملو از لشكریان دی صور بشري. و اینست راز جنون و جنایت جھاني و شقاوت بشري.

با . «كشد یا ناپاھرزه گرد و ھرجائي كھ بھ ھیچكس وفائي ندارند در حقیقت دلي ندارند كھ پاك با» دالن اھل«پس این -٨٩١

و!زن و بربتعھد! یعني فقط الس اینست شعار این جماعت بھ اصطالح عاشق پیشھ غیر م »!ھمھ باش و دل بھ كس مده

Page 117: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

117

ت است و دل را النھ ھر ناكسي نمي كند. آنرا كھ دلي -٨٩٢ ھست و عشق را مي شناسد غرق در تقوا و عف

ورا با دل اقت بشر مدرن اینست كھ دل را نمي شناسد و حق عشق را درنمي یابد و پلیدترین بازي ھابزرگترین حم -٨٩٣د را بر داوت خوعذابھایش از ھمین بابت است. خاصھ آنگاه كھ رسول محبت بسویشان آید كھ كل ععشق نموده است و ھمھ

را خدا بشري فتند كھ چگتي آمد ھیچ چیزي مانع ایمان آوردن مردم نشد اال اینكھ آنگاه كھ آنان را ھدای«علیھ او بكار مي گیرند. نسبت بھ ھمنوعان است و نفرتش نسبت بھ نوع انساني خودش. ین نھایت نفرت مردما -٩٤اسراء» را بسوي ما فرستاده است

وي حمت او بسرحبت و مو تحقیر انسانیت. و این ھمان القاي ابلیس است كھ آدم را انكار نمود. زیرا رسوالن الھي رسوالن د و ران بي مزمتگزادخبشرند پس مردمان خصم محبت ھستند و این حجت محبت ناپذیري آنھا مي باشد زیرا رسوالن الھي تنھا

ار شر تو بسی: اي بمنت ھستند. و ھمھ احكام الھي نیز حامل نور محبت خدا بھ بشر است خاصھ حكم عفت و عصمت یعني كھرد وست مي دادخودت عزیزي خود را ارزان مفروش و دلت را جوالنگاه اراذل و اشقیاء مكن و دل بھ كسي ده كھ تو را براي

ت.ولیاي او. و اگر از مؤمنان نیستي دل را فقط بھ ھمسرت ده كھ خدمتگزار توسیعني خدا و رسوالن و ا

نگ ناین «د كھ ھمانطور كھ نیچھ، مسیحیت ضد مسیح را از تاریخ اروپا پاك كرد و آخرین كالمش این بو و بدین طریق -٨٩٤خ دان تاری ھ زبالھبیت زدودم و آنرا من ھم اسالم ضد محمد و تشیع ضد علي را از دامن بشر» را از دامن بشریت بزدائید

ھي من ھم ین كار المھمتر افكندم. و از ھمھ مھمتر عرفان ضد عرفان را رسوا كردم و طومارش را پیچیدم و بھ دوزخ انداختم. و یدم.پیچیدن طومار عشق ضد عشق بود. و بدین طریق اسالم و تشیع و عرفان و عشق را از اسارت ابلیس رھان

تاده ز حركت ایسگ مغزي شده و اندیشھ و روح ادر جامعھ ما كھ در كل جھان در پایان قرن بیستم بشر دچار مر نھ فقط -٨٩٥

فتتاح ازاره سوم ا در ھو در فوالد و بتن نشستھ بود كھ آنرا رھانیدم و ذھن را بھ ملكوت روح پیوند زدم و اندیشھ قدسي ر نمودم.

جھاني و تا ظھور كراتیزم را بھ قتل رسانیدم و روح انسان را از اسارتش رھانیدمم و مدرنیزم و دموابلیس تكنولوژیز -٨٩٦

این رھائي، طولي نخواھد كشید.

انیدم و در ھ انجام رسبم تا انسان را پیدا كنم و از قبرستان تاریخ نجاتش دھم و رسالتم را بھ تمام و كمال من آمده بود -٨٩٧امانت را بھ ند تا اینت نمودحكیمان و عرفاي حق مرا یاري دادند و در این امر با من بیع این كار كبیر ھمھ انبیاء و اولیاء و صاحب آخرینش برسانم و رسانیدم.

ن وارد بر بھشت م سخنم را با تو گفتم و تو اینك مخیري كھ تاریخت را ادامھ دھي و یا بھ آخر برساني و اي انسان من -٨٩٨

.دت مي كندھ نابوكد بدست خودت شریان حیات تاریخي ات را قطع كني. تاریخ را رھا كن شوي. در غیر اینصورت مجبوري خو

قیامتي را كھ قرآن و محمد و علي وعده كرده بودند بدست من بر پا شد ھر چند كھ در زیر پوست جھان آغاز شده بود و -٨٩٩ده بودند خیر و شر را تجربھ كنند و زین پس عمر خیر براي مدتي پنھان داشتھ شده بود تا ھنوز آناني كھ در جھان تجارتي نكر

و شر در ھمھ تجربیات مادي و معنوي بشر بھ سر آمده و كاري جز تصدیق حق و پیوستن بھ امر عشق باقي نمانده است و لذا ھ فاقدان و زین پس خواھي دید كھ ھمھ پرھیزكاران و نیكوكاران و تاجران خیرات نیز بر آتش دوزخ وارد مي شوند یعني ھم

منكران عشق. یعني ھمھ دشمنان ظھور خدا در انسان. یعني ھمھ مردماني كھ بھ قول قرآن كافر نشدند اال اینكھ چون نور ھدایت یعني عشق بھ سویشان آمد گفتند چرا خداوند بشري را بسوي ما فرستاده است. ھر چند كھ خود خداوند بھ این دشمنان انسان

است كھ ھر گاه ھم كھ فرشتھ اي را بفرستم بصورت بشر مي فرستم. و این بدان معناست كھ خود پاسخي دندان شكن داده خداوند ھم بصورت انسان بھ سوي مردمان مي آید پس بنگر عداوت كافران را با خویشتن كھ این عین جنگ با عشق و محاربھ

بر پا كرده ام پس ھر كھ توبھ كرد و تسلیم امر عشق با خداست و عداوت با انسانیت خود. و من قیامت این عداوت تاریخي را

Page 118: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

118

شد جمال اعالي پروردگار را دیدار كرده و بر رضوانش وارد مي شود و مابقي بھ ھر روشي خود را نابود مي سازند كھ تبدیل .جنسي دوزخي ترین آن است كھ بر فلسفھ برابري زن و مرد استوار است كھ فلسفھ اي ضد عشق و ضد انسانیت است

انگونھ كھ مت ھمان ظھور قامت عشق است و جز بدست كسي كھ عاشق بر انسان است بر پا نمي شود و ھمبدان كھ قیا -٩٠٠

ر خدمت دنات الھي مھ بی دیدیم آن قیامت نھان بواسطھ قدرت بینھ قلم عیان شده است یعني قیامت ھمان بینھ مطلق است كھ ھ آنند.

ھ درج است ك ناھان و مظالم بشري دروغ است و این معنا در ھمھ فرھنگ ھاي بشريگتر ھمھ بدان كھ ام الفساد و بس -٩٠١

دعوي دروغھا، وغتریندروغگو را منفورترین انسان مي دانند و اما بدترین و شدیدترین و عمیق ترین و فریبنده ترین و در واشد ستم ي كند وموجود دیگران یعني دل رخنھ عشق دروغین است و نمایش ایثار دروغین. زیرا این دروغ بھ ھستھ مركزي

فریب را پدید مي آورد.

ار نمایش ایث وھمھ افراد بشري از ھر مذھب و ملتي و از ھر گروه سني و صنفي تظاھر بھ عشق مي كنند و اما اینكھ -٩٠٢نسانھا ھمھ ا فطرت ھاست ومي دھند دال بر این حقیقت است كھ دین فطري است و عشق كھ قلب دین است نیز قلبي ترین

ت فریضھ اس مثابھ فطرتا مي دانند كھ نجات و سعادتي جز در عشق نیست ولي چون ندارندش بازیش مي كنند و این عشق بھاست ھ زباني رست و بھمچون آداب شرع، یعني مفروض است تا شاید محقق گردد. و لذا نیكوترین دروغ و تظاھر و ریاي بشر ا

ومي شوند حقیقي لذا آنانكھ در این تالش و تظاھر جدي ترند و بیشتر از خود مي گذرند مستحق عشق ترین دروغھاست. واراي قیقي نیز دالھي ھستند. و بدان كھ ھر مؤمن ح خداوند آنان را بھ یكي از سرچشمھ ھاي محبتش متصل مي كند كھ اولیاء

شعاعي از نور محبت خداست.

كھ این اعظم ظلم ھاست. ایثار بھ نیت تجاوز و تملك دیگران، تظاھر بھ محبت وولي نھ آن عشقبازي و -٩٠٣

ھ بسي كھ محبت حقیقي را از یكي از سرچشمھ ھایش چشیده و صاحب نوري از آن شده و ھمچنان پس واي بر ك -٩٠٤حكوم بھ مو را اكتابش جستجوي بازار عشقبازي و تملك و تجاوز بھ دیگران بواسطھ نور عشق حقیقي است. كھ خداوند در

بھ ي آورد تاوك درمخعذاب عظیم نموده و او را كور و كر و گنگ و احمق مي كند و چھ بسا او را بھ صورت سگ و بوزینھ و تكب ر جھان مرواند دقوت نور عشق الھي قادر بھ فریب مردمان نشود و بدان كھ اینست پلیدترین گناه و ستمي كھ بشر مي ت

شود.

و بھ حضور حضرت عشق است ما مقصد عشق حقیقي كھ عشق بھ عنوان وظیفھ است و نھ ایثار ھمانا رسیدنو ا -٩٠٥با ھ زندگانيحبین بھمزیستي با او. و این وعده خداست در رضوانش كھ در روایتي از رسول اكرم بھ تفصیل آمده است كھ م

لیاءیم وجود اوز ھمین دنیا نیز آغاز مي گردد و آن جنات نعاقعھ اوآیند و اھل بیت او مي شوند كھ این حضرت حق نائل مي عشق است كھ این ورود با واقعھ صلوة ممكن مي گردد كھ شرحش قبل از این آمده است.

تر. ر و نھ بیشت سریعترین دعا بھ اجابت است یعني اینكھ محبت كنیم تا مورد محبت قرار گیریم نھ كمتبدان كھ محب -٩٠٦

لت و دلیلا بھ عیناب یا حقیقي یعني محبت براي محبت بي ھیچ پسوند و پیشوندي. محبت براي بھ قصد و بنابراین محبتست زیرا امحبت نیست زیرا عشق و دوست داشتن تنھا چیزي است كھ خود علت و معلول خویش است یعني في الذاتھ چیزي،

حض من وجود بھ ھمین دلیل است كھ ما عشق را ھماعشق علت ھستي و مجراي ھستي و مقصود ھستي است و میزان ھستي. ا كھ چنینھر كج وو یا حضور خداوند مي دانیم. پس براي رسیدن بھ محبت ھیچ نیازي بھ بازي و ایثارھاي نمایشي نیست

چیزھایي ھست محبت نیست.

Page 119: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

119

ت گذاریم كافي اسي بھ نمایش بژه اس حتي براي كسب محبت دیگران حتي نیازي ھم نیست كھ كاري بكنیم و رفتار ویپ -٩٠٧ مرا دوست بدارید. لطفا براي رضاي خدا كھ خالصانھ محبت را تمنا كنیم كھ:

و حاضرترین و سھل الوصول ترین چیزھاست و از آب و ھوا ھم فراوان تر و موجودترین و حي حبت،مپس بدان كھ -٩٠٨

ودش نور خجودي، صال جز محبت چیزي نیست و انسان بھ لحاظ وارزانتر است و كسبش از نفس كشیدن ھم راحت تر است و اصدد لكھ درو جمال محبت خدا در عالم ارض است. پس براستي مشكل چیست؟ مسئلھ اینست كھ آدمي طالب محبت نیست ب

مالكیت و تصرف و بلعیدن دیگران است.

و اقوام گذشتھ است قصص ھمان سرگذشت انبیاءحكمت و قیامت. قصص، رآن كریم بھ لحاظ موضوعي سھ بخش دارد:ق -٩٠٩ رسمي دین علماي و قیامت احوال و صفات و اعمال مردمان است و حكمت اسرار این دو بخش است. از منظر عامھ مردمان وھ م مربوط بھقرآن قصص قرآن مربوط بھ گذشتھ است و قیامت قرآن ھم مربوط بھ آینده و پس از مرگ است و طبعا حكمتھاي

زندگي و ي برايگذشتگان و آیندگان است و اینست كھ قرآن كتاب اموات است و حكمتھایش ھم اسرار مردگان است پس چیز دین لذا اصوال است و زندگان باقي نمي ماند و اینست كھ قرآن در ھجران است این فاجعھ بر سر سائر كتب آسماني نیز آمده

آنانكھ » رمایدھ مي فرد خواصش پس از مرگ است و این دین مرده است و اینست كربطي بھ راه و رسم زندگي ندارد اگر ھم داصص یرا ھمھ قزندارند پیعني نسبت بھ قرآن كرند. از این منظر است كھ مجموع آثار ما را بدعت مي » در قبرستانند كرانند.

ر حال ینده را دآذشتھ و گذاشتھ ایم یعني گقرآني و وقایع قیامتي و حكمتھاي آنرا جملھ در زندگاني انسان معاصر بھ نمایش نشان داده ایم یعني دین را از ھجران نجات داده ایم و قرآن را عین انسان ساختھ ایم.

و شھدا و صدیقین گذشتھ در قلوب خود و اولیاء رآن آشكارا مي فرماید مؤمنان حقیقي با ھمھ انبیاءقھمانطور كھ -٩١٠

این ختھ ایم وشكار ساو ما حضور گذشتگان و آیندگان را در آخرالزمان جھان در مقام الساعھ آمحشور و ھمزیستي مي كنند. رالزماني كنونیت آخخ در اھمان قیامتي بود كھ از چشم مردمان پنھان شده بود و اینك آشكار شد. یعني اول و آخر جھان و تاری

پایش ساختھ است.بھ ھم آمد و این ھمان محشر است كھ خداوند بدست و قلم ما بر

غرب صدھا كرسي آخرالزمان شناسي در مراكز و عجبا كھ د -٩١١ لمي و عر اكثر كشورھاي غیرمسلمان جھان و مخصوصاست و چ خبري نیتیم ھیتحقیقاتي بر پا شده است ولي در جوامع اسالمي و از جملھ كشور خود ما كھ داراي دین آخرالزمان ھس

یرا زت شده ام بھ بدع چھ كر ھستیم كھ ھنوز صور اسرافیل را نشنیده ایم. و اینست كھ متھمدر خواب غفلت بسر مي بریم و - براستي كھ دین عین واقعیت است. قرآن قرآن را در جھان نشان داده ام كھ:و واقعیت را عیان نموده ام

ھ شوند مطلقھ فقی عده اي براي آنكھ ولي گاه كنید بھ طلبھ ھاي علوم دیني بھ چھ انگیزه ھائي بھ این مراكز مي آیندن -٩١٢

و سرار نھانافیھ و یعني بھ حكومت و سلطنت برسند عده اي دیگر براي پیغمبر و امام زمان شدن و گروھي ھم براي علوم خماي كال سین كشي و برخي ھم براي استفاده مادام العمر از وجوھات شرعیھ و... و برخي دگر جھت آموزش تئاتر امام حسین

مراكز روي یت بھ اینیت ھداھمذات پنداري با قاتالن ائمھ بھ این مراكز مي آیند و اما انگشت شماري ھم از سر درد دین و بھ نا از گودرزي ھ وند كھشمي كنند كھ در اندك مدتي با تمامي این آموزه ھا و اساتیدش بھ بن بست رسیده و منكراني مطلق مي

ر نخ سي آید كھ اصل نمدلیل است كھ در این مدارس و آموزشھا نشاني از واقعیت زندگاني ح این جماعتند. ھمھ اینھا بھ اینت و م و خرافات اوھاھدایت بدست دھد جز حكومت بر مردماني كھ ھدایت را در قبرستان تاریخ جستجو مي كنند یعني در ظلما

ست و مخلوق ذھنیت ظلماني.پرستش خدا و پیامبر و امامان خیالي و من درآوردي كھ ھمان ھواي نفس ا

برخي از این طلبھ ھا دچار امراض روحي حاد شده و سر از روانپزشكي و تیمارستان درمي آورند كھ برخي از آنان بھ -٩١٣اینجانب رجوع كرده اند كھ احساس امام زماني داشتند و در جستجوي خواب و خیاالت خود بھ این پریشاني و اختالل حواس

ن نوع طلبھ ھا بھ واقعیات بیداري زندگي خود و جامعھ و جھان پیرامون كمترین توجھ و اھمیتي نمي دھند و اصال رسیده اند. ای

Page 120: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

120

سیر مي كنند و در عوالم برزخ و اموات و ارواح بسر مي برند و لذا در ابتدائي آنرا در شأن خود نمي دانند و فقط در ماوراءودكان ھم عاجزترند و در زندگي زناشوئي بسرعت بھ بن بست مي رسند و بر این ترین نیازھا و مسائل زندگي روزمره از ك

باورند كھ ھمسرشان آنان را درك نمي كند و از عظمت روحشان بي خبر است و مطلقا در شأن آنان نیست. در عین حال كھ در سھ ھاي شیطاني مي باشند و نفسشان ھمھ امور برده و مرید زن ھستند و براستي عورت را بجاي خدا مي پرستند و اسیر وسو

از مردم عادي ھم آلوده تر و ھرزه تر مي شود كھ عذاب استكبارشان است تكبر و انكار در قبال واقعیت جھان و انسان كھ عین ابلیسیت است كھ خصم ظھور حق در آدم بود. این خصومت موجب ماوراپرستي و جن زدگي و ابتالي بھ شیطان است. یعني آن

امامي كھ مي پرستند اجنھ و شیاطین ھستند و این القائات را وحي و الھام مي پندارند. امروزه جامعھ ما مملو از این نوع خدا وآدمھاست خاصھ در قلمرو آموزه ھاي دیني و عرفاني. مي توان این نوع امراض را ایده آلیزم شدید دیني و عرفاني نامید تا سر

تعطیلي عقل! حد انكار واقعیات و كوري محض و

د ده سال وغاي اینھمھ خرافات و جنون و مالیخولیا و امام زمان بازي در جامعھ بود كھ بنده حدوغدرست بدلیل -٩١٤مرا امر ید شدم كھذاب شدعمشاھدات ماوراي طبیعي و مكاشفات عرفاني خود را نھان داشتم و از بیانش ابا نمودم تا آنكھ دچار

ھ آثار و مجموع ود كھ وظیفھ واجب ھر مؤمني است كھ اساس امر بمعروف مي باشد. و لذا بندهبھ تبیین و ابالغ مي نمز دجال بزرگتر ا منكري وفعالیتھاي خود را چیزي فراسوي امر بمعروف و نھي از منكر نمي دانم زیرا معروفي بزرگتر از امام

خرالزمان!نیست در آ

ز اان. و غیر ان ھم تأویل عرف و شرع مي باشد و حكمت ھم تعین قرآن در جھتبیین واقعیت است و عرف بدان كھ دین -٩١٥عین است و تتأویل و بیین واین انحراف و گمراھي و دجالیت و ابتالي بھ شیطان و اجنھ مي باشد. و مجموعھ آثار اینجانب این ت

.شود القاي شیطان است لذا ھر استنباطي كھ در قلمرو عمل منجر بھ ابطال عقل و شرع و اخالق و تقوا

ستھ ھاین ھمان وضلي كھ پروردگارم بھ این بنده حقیر عنایت فرمود تعین قرآن در جھان مدرن بوده است فو بزرگترین -٩١٦عرفتي دیني و م وعلمي مركزي ھمھ اتھامات نسبت بھ بنده است خاصھ اتھام بدعت! كھ این اتھام اندكي رگ و ریشھ اعتقادي و

قل و عب است كھ یل آفتاسراسر از بخل و عداوت با حقیقت است بي كمترین حجتي! و حقانیت این تعین ھمچون آفتاب دلندارد و فطرت مؤید و مصداق آنست.

كاشفات معارف و م ز آیات و روایات و آراي سائر بزرگان جھت اثبات خود و معارف خود بھره نبرده ام بلكھبنده ھرگز ا -٩١٧

منطقي وور طبیعي ده و بطاثبات قرآن و روایات و آراي بزرگان علمي قرار داده ام كھ آنھم با قصد قبلي نبوخود را در خدمت مسیر ھ بنده درھ را كبتدریج حاصل آمده است كھ این حقیقت بر ھر خواننده عاقلي آشكار است. یعني بتدریج متوجھ شدم آنچ

ھ ھایش درھ نشانل و محكمات و معارف دیني و قرآني و شیعي است كتحقیق و تأمالت و مكاشفات خود یافتھ ام ھمان اصوار من است مھ آثترجیع بند ھ صآراي برخي عرفا و حكیمان بزرگ ھم وجود دارد. بھ ھمین دلیل این سخن حضرت رسول اكرم

عھ اثت و جامو ور یخكھ: زین پس فقط رھروان معرفت نفس بھ حقایق دینم نائل مي آیند. یعني دین و معارف من نھ از تاراز معارف من ورھا وحاصل آمده و نھ بواسطھ منقوالت و آموزه ھاي كتابي و مدرسھ اي. خداي من ھم اینگونھ است. ھمھ باسیدم ربھ قرآن خر كارطریق تفكر و تأمل در خود و احوال و اوضاع مردمان و وقایع جاري در جھان حاصل آمده است. من در آ

راسر مفھومي س ھ لحاظدو سال اخیر من است كھ آیات قرآن حضوري قوي دارند ھر چند كھ مجموعھ آثارم ب و لذا فقط در آثارآن شده اند. د و عین قرآنكھ عمدي در كار بوده باشد تا اینكھ باالخره آن مفاھیم در آیات معیني متبلور شده انقرآني ھستند بي

فتم و ھ كمال یابر قرآن دمكاشفاتم. من ھم باالخره تمامیت معناي وجودم را قرآن آخرین و عالیترین كشف من است و غایت ھمھ ن كتاب وجود زیرا قرآ بفھمد وبلكھ دیدم كھ عین قرآنم و از آغاز ھم قرآني بوده ام. و این شامل حال ھر انساني است اگر بداند

است.

Page 121: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

121

و راه یافتھ یشتن ھستند كھ آدمي از طریق آن بخودنیا و موجودات عالم ھستي جملھ سرنخ ھاي راه یابي بھ نفس خود -٩١٨ن ھمترین ایرد و مخود را پاك سازد و تربیت كند و جز این ھیچ روش دیگري براي تزكیھ و تربیت و تعالي نفس وجود ندا

ون چ«ا و ی» ستامؤمن آئینھ مؤمن «موجودات بیروني انسانھاي دگرند خاصھ مؤمنان براي مؤمنان. و اینست كھ فرموده -صحضرت رسول » مؤمني بھ دیدار مؤمني رود خداوند دیدار مي شود

براي وصل دنیا و واقعیات بیروني عین قطع رابطھ كردن با خویشتن است و كل جھان ھستي المتناھي پس بریدن از -٩١٩

كردن انسان بخود است. اینست كھ كل قرآن امر تعقل و تدبر در كار جھان و جھانیان است.

در«ي كند مء و حماقت این ھمان باطن گرائي خیالي و شیطاني است كھ آدمي را دیوانھ ساختھ و مظھر فساد و فحشا -٩٢٠ -قرآن» حالیكھ خود را ھدایت یافتھ مي داند.

ود ید تا در خھ كثیف و نامرتب و زشت است صاحبش آرام و قرار و عزتي ندارد. پس نفس خود را پاك كنكدر خانھ اي -٩٢١

ارت و ت بسوي طھني حركآرام و قرار گیرید تا از خود فراري و بیزار نباشید تا دریوزه و بازیچھ ھر كسي نشوید. و این یعا سلطان تاك كن عصمت نفس كھ كل سمت و سوي ھدایت و ھدف دین است. پاك باش تا خودت باشي و دیوانھ نشوي! خود را پ

وجودت باشي و بي نیاز از عالمیان!

و جا و مكان وھ وجودش راه دھد كسي كھ بدلیل ناپاكیھاي نفس خود ھمواره دریوزه دیگران است تا كسي او را بھ خان -٩٢٢ وابل عصمت قطھ مققراري دھد این دریوزگي را عشق مي نامد كھ عین دزدیدن خانھ دل دیگران است. پس این نوع عشق در ن

از آن ا بدزدد ورل كسي ر توأم با دروغ و ریا و نمایشات ایثاري است تا دپاكي است و بلكھ از فرط ناپاكي است و لذا سراسھ و بلكھ حبت بیگانك از مخود كند كھ چنین چیزي محال است. پس آدمي تا پاك نشود نمي تواند كسي را دوست بدارد. انسان ناپا

دھد. خصم آنست زیرا دل در تسخیر اجنھ و شیاطین است و اجازه محبت پذیري بھ دل نمي

وست را كانون داك نشده باشد نھ مي تواند كسي را دوست بدارد و نھ مي تواند محبت كسي را بپذیرد. زیپپس آدمي تا -٩٢٣آن صاحبش در اشد تابداشتن و دوست داشتھ شدن دل است و دل باید خانھ وجود صاحبش باشد و لذا باید پاك و منزه از غیر

ت بداري ود را دوسچون خ ز گل بدر آید تا بتواند دوست داشتھ باشد قبل از ھر كسي خود را. ومقیم شود یعني اھل دل شود و ا از گدائي محبت دیگران بي نیازي. دوست مي داري بي آنكھ توقع دوست داشتن داشتھ باشي.

ھل شھود ن كامل و اخانھ دل شد خلیفھ خدا شده و از منظر خدا بر جھان و جھانیان نظر دارد و اینست انسا و آنكھ مقیم -٩٢٤

و خدابین! پس عرفان جز عصمت نیست! بدان و در آن بمان جاودان!

پس او صمت رسیده است.مي كنند از چشم دلي كھ بھ ع جمال عصمت است كھ عارفان كامل دیدارش سو فاطمھ زھرا -٩٢٥ مظھر جمال پاك و ناب و قدسي حق است یعني فطرت هللا: فاطره!

بدان واز اوست. ك شد پاكي جھان و جھانیان را نظاره مي كند و لذا عاشق است بر ھمھ عالم كھ ھمھ عالمو دلي كھ پا -٩٢٦

ل پاك دیدن است. كھ عشق جز بھ پاكي تعلق نمي گیرد. عاشق شدن از پاك دیدن است و با د

ز پاكي است یعني نجات ا -٦١زمر» نانرا كھ پاك شدند نجات مي دھد كھ ھیچ شري آنان را لمس نمي كند...و خداوند آ« -٩٢٧ و چون پاك شدي ھیچ ناپاكي بسویت نمي آید زیرا ھر شر و بدبختي حاصل لمس ناپاكیھاست.

Page 122: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

122

ینست ني آورد و او پاك سازد تا كتاب و حكمت آموزد و از تاریكي بھ روشاز خدا و رسول اطاعت كنید تا شما را زنده « -٩٢٨ ل پاك قادرجات آخرالزمان بواسطھ امامان عصر ھم جز بھ طریق پاك شدن نیست و جز دنپس بدان كھ -قرآن» رستگاري بزرگ

بھ دریافت حكمت و عرفان و اسرار الھي نیست.

ا رد درجات ربنش ھر چند كھ كافران را خوش نیاید. و خداي صاحب عرش باال مي ھ بخوانید براي دیخداي را خالصان« -٩٢٩ھر كسي . و امروزر دھندو القاء مي كند روح را از اراده اش بر ھر كھ خواھد از پرستندگانش تا دیدارش را بھ مردمان ھشدا

ردم را بھبده م لحساب است. و ھشداربھ آنچھ كھ یافتھ جزا داده مي شود و ھیچ ستمي نیست براستي كھ خداوند سریع امھ است كھ مقد ك مي كنیم كھ واقعھ القاي روح و لقاء هللا و برپائي قیامت صغرا امري توأمانآشكارا در ١٤- ١٨مؤمن» آنروز

هللا و اء مود تا لقنیش رخ پاي براي قیامت كبرا (آنروز) مي باشد. و این ھمان واقعھ اي است كھ براي اینجانب حدود ھفده سال قیامت را ھشدار و بشارت دھم و قیامت صغرا و حساب سریع این دنیا را تبیین نمایم.

و سد كھ اسوهھ القاي روح و امر الھي ھمان واقعھ شب قدر است پس بایستي بھ لقاي جمال اعالي حق بركو مي دانیم -٩٣٠

د. و این ستھ انرا مترادف شب قدر دان سكمالش فاطمھ اطھر است ھمانطور كھ امام صادق درك حقیقت وجودي حضرت فاطمھ ده تن و ح پاك كنند و روینجانب رخ نمود. و آدمي تا پاك نشود پاك را نمي بینھمان دیداري بود كھ پس از القاي روح براي ا

جان است.

اي الھي غت یعني نگھداري و پاسداري و حراست و مراقبت و والیت بر وجود خویش. و اینست كھ اولیدر ل» عصمت« -٩٣١بر این اي خداجین خداست و بایستي بر را سالطین وجود نامند. زیرا وجود آدمي عرش و كرسي خداست زیرا انسان جانش

عرش و كرسي اقامت و جلوس نماید و آنرا حفظ و نگھداري كند و این واقعھ را عصمت گویند. بدان!

وولیاي او. ادمي تا تمام جانش در عطش پاكي و عصمت نباشد الیق روح نمي شود چھ از جانب خدا و یا و بدان كھ آ -٩٣٢ند. و عفن مي شوش و متلد با روح بدنیا مي آیند و بتدریج آنرا از دست و دل و جان مي دھند و تن ھمھ انسانھا در بدو تول

ح و ھ صاحب روراني كاینست راز عطش و عشقي كھ ھمھ انسانھا فطرتا نسبت بھ دوران كودكي و نوجواني خود دارند یعني دون دل ایعني در جری دادند. بازي با دنیا و اھلش بتدریج از دستروحاني بودند و لذا در بھشت بودند. ولي در جریان الس زدن و

ادات ھم دمي از جمود و آشدادن بھ دنیا و دنیاپرستان و كفار و اشقیاء تا آنجا كھ دل بھ تسخیر شیاطین درمي آید و سنگ مي پست تر و بي روح تر مي گردد.

راست حرت اراده روحش مي تواند از وجودش نگھداري و س بدان كھ عصمت ھمان مقام روح است زیرا آدمي بھ قدپ -٩٣٣ كند.

بھ دلشان راه دادند حال آنكھ دل یعني ھمھ را -١انعام» ر شدند دیگران را معادل پروردگارشان قرار دادند...آنانكھ كاف« -٩٣٤

فقط خانھ خدا و یا امام اوست.

ت. پس شتھ شدن. و آنكھ ھم دوست داشتھ مي شود پاك اسقط دل پاك قادر بھ دوست داشتن است و الیق دوست داف -٩٣٥ محبت و عشق سراسر قلمرو پاكي است و عصمت آن گوھره محبت است. بدان!

ي بناپاكي و یش از یك نفر باشد آن دل قادر بھ دوست داشتن نیست و دوست ھم داشتھ نتواند شد. زیرادر دلي كھ ب -٩٣٦

عصمتي جز این نیست. بدان!

مت قلمرو یكتاپرستي دل است.عص -٩٣٧

Page 123: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

123

وست داشت؟ دبالھ را مي توان دوست داشت؟ آیا آدمي را كھ لباس و صورتش كثیف و بدبو است مي توان زآیا یك سطل -٩٣٨

ھ پاك شویم. م تا اینكمل كنیبھ تجربھ مي دانیم وقتي كھ بدنمان و لباسمان كثیف و آلوده است خودمان ھم نمي توانیم خود را تحا چھ رسد حمل كند تن را تنسان ناپاك را كسي نمي تواند دوست بدارد. ھیچ دلي نمي تواند ناپاكي خود و ناپاكي دل دیگراپس ا

بھ اینكھ دوست بدارد. زیرا دوست داشتن و دوست داشتھ شدن از دل و بواسطھ دل و بھ سوي دل است.

عني در دل یداوند چیزھا و آدمھاي دیگري را مي پرستند داوند مشركان را نجس خوانده است یعني آنان كھ بجاي خخ -٩٣٩ جاي داده اند. زیرا ھر چھ در دل باشد پرستیده مي شود.

كھ تعفني ز خدا در دل باشد وجود آدمي را نجس و متعفن مي سازد و این تعفن بھ مشام نیز مي رسدجیعني ھر چھ -٩٤٠

دم تولید نفس و بازاسطھ تدندان یا یبوست معده و روده است و این تعفن بو بسیار شدیدتر و غیرقابل تحملتر از تعفن گندیدگي مي شود و از سینھ برون مي آید و نھ معده یا دھان. نفس بدبو از نفس انسان مشرك است.

ق عشینست كھ اپرست است و با غیر خدا نامحرم است و انس نمي گیرد و لذا غیر خدا در دل مي گندد و دل ذاتا حق -٩٤١

حاصل وي است ھاي مجازي ھمواره توأم با نفرت و كینھ و عداوت است. این عداوت و كینھ بطور ناخودآگاه و غیرعمد و انزجار رت خشمگندیدگي آن معشوق در دل است كھ گاه این گندیدگي مشتعل شده و تبدیل بھ عذاب النار مي شود و بصو

ا مي پزخ را بر آتش دو آنان كھ غیرخدا را بھ دل راه مي دھند«اك مي شود. آتشین بروز مي كند و بدینگونھ دل از غیر حق پام پاكي و مان آتش نفس آدمي است موجب پاك شدن وجود انسان از غیر است تا انسان را بھ مقو دوزخ كھ ھ -قرآن» كنند

عصمت برساند و الیق بھشت حق سازد كھ عرصھ پاكیھاست و جاودانگي!

ط ذاتي مي شود پس ضد جاودانگي است. یعني عصمت، شر لصي موجب تباھي و ھالكت و مرگ و نیستيناپاكي و ناخا -٩٤٢ا مي ا (شرك) رالصي ھحیات جاوید است و لذا دوزخ امكان این عصمت و حیات جاوید را فراھم مي سازد زیرا ناپاكیھا و ناخ

زداید.

را بھ ھ قلمرو دلكر ما ھمھ رسانھ ھاي عمومي كانالھاي انتقال و مبادلھ اجنھ و شیاطین و خناسان ھستند و اما در عص -٩٤٣تمندترین یم كھ قدراامیده تباھي و فساد مي كشانند كھ در رأس این ابزارھا تلفن ھمراه قرار دارد كھ ما آنرا شیطان ھمراه ن

بزرگترین دھد و نفس آدمي را بالوقفھ در خواب و بیداري در ابتالي شیاطین قرار مي دشمن عصمت و سالمت نفس است كھالعمر و مادام خصم عصمت است و لذا مھمترین عامل بیقراري و افسارگسیختگي نفس است كھ نفس را تبدیل بھ یك روسپي

جان و روان است. مستمر مي سازد و بزرگترین عامل قحطي وجود و آتش گرفتگي و گندیدگي تن و دل و

ھ كي بشر است ذاب النار نمي بود بنیاد بشر از عالم وجود برافتاده بود. زیرا دوزخ قلمرو عصمت جبرعاگر دوزخ و -٩٤٤مھ ین دلیل ھبھ ھم بشر را از نابودي رھانیده است و الیق جاودانگي و بھشت نموده است. پس حق دوزخ مقدم بر بھشت است

ا بھ جبر ي شود و یموا پاك الھي ھم از دوزخ عبور كرده اند. انسان یا بھ نور معرفت نفس و تزكیھ و تقآحاد بشري حتي انبیاي آتش دوزخ!

دان من ترین دزاول پس از ایمان است نیز جز برون افكني بیگانگان و پاكسازي دل از نژاد نیست كھ مز ھجرت كھ امر -٩٤٥

ر و لذا منج ئل ھستند و پرستیده شدن! پرستش نژادي عین عورت پرستي استادزدي ق -دل آدمي ھستند و براي خود، حق دلد و جس ھستننمشركان «بھ اشد گندیدگي نفس مي شود و نفس را مرید شیطان مي سازد و دیوانھ اي بولھوس مي سازد.

- قرآن» عورت را بجاي خدا مي پرستند و مرید شیطانند.

Page 124: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

124

دمت طھارت خت كھ كل احكام شرع در جھت پاك كردن نفس از غیر خداست یعني در مي توان دریاف از این منظر بوضوح -٩٤٦ و عصمت است یعني در خدمت رسیدن دل بھ مقام خالفت و والیت و عشق است.

جودي خود ستھ مركزي انرژي حیاتي بشر چون بھ تسخیر غیر درآید كل حیات بشري از امامت و قدرت ودل بعنوان ھ -٩٤٧

تغذیھ ما از دلمستقی ي ریشھ مي گردد و لذا ھمھ غرایز بشري خاصھ غریزه جنسي كھ خالقترین غرایز است وبیگانھ شده و ب عذابھا و مراض وامي كند عقیم مي شود و اینست امروزه كھ قلوب بشري از احاطھ و اراده آدمي خارج شده، دچار انواع

زخ ھ ھمان دواست ك یان گرائي و انواع داروھاي محرك جنسي شدهناتواني جنسي گردیده است كھ متوسل بھ پورنوگرافي و عر جنسي است. و این عذاب جھاني كھ اشد عذابھاي بشري است حاصل انھدام عصمت و پاكي دل است.

ي و و خانوادگ مھ عذابھا و امراض و بحرانھا و مظالم و ترورھا و ناامني ھا و تورمھا و جنگھاي فرديھپس بدان كھ -٩٤٨ده و ود ساقط شاز وج اعي و عقیدتي و قومي و ملي و بین المللي برخاستھ از بي عصمتي بشر است تا آن حد كھ دل بكلياجتم

بشر. ھزینھ وجود فاقد دل گشتھ و بھ تسخیر شیاطین است و این نبردھا ھم نبرد بین شیاطین است بدست آدمي و بھ

م صمت است كھ مقاعو این مقام -قرآن» مقام آزادگي (ابرار) برسید اي مؤمنان از محبوبترین چیزھا بگذرید تا بھ« -٩٤٩ق حو والیت خالفت آزادي انسان از اسارت جھان و جھانیان است و رسیدن بھ قدرت احاطھ و اشراف بر عالم وجود كھ مقام

است. بدان كھ آزادي، از پاكي است.

و ز طریق چشمخناسان از دربھاي وجودت بر دلت راه مي یابند ا دان كھ كثافات و آلودگیھا و نجسي ھا و شیاطین وب -٩٥٠راست از حا امر بھ منان رگوش و دھان و بیني و دست و پا و یكایك اعضاء بدن كھ قرآن كریم این دربھا را فروج نامیده كھ مؤ

نون مؤم» مام)است (ایمان شماي مؤمنان از فروج خود حفاظت كنید جز بر ھمسران خود و آنكھ مالك ا«این دربھا كرده است. مھ مدھید و ھ ر و اولیاي الھي را بر دل خود راه ندھید. یعني جز بھ این دو چشم و گوش و ھوش خود رایعني جز ھمس -٥- ٦

- ٩١اءانبی...» دمیدیم و آنرا كھ فروجش را نگاه داشت پس روح خود را در او«دربھاي وجود خود را بر غیر این دو ببندید. رسد. بم عصمت خدا را كسي الیق است كھ حافظ دربھاي وجودش باشد و اھل عفت باشد تا بواسطھ روح بھ مقایعني روح

رش و روردگاپس مریم دختر عمران كھ فرج خود را حفاظت كرد پس در او روح خود را دمیدیم و تصدیق كرد سخنان پ«تأكید و توصیھ خداوند بھ و اشد این ١٢- تحریم» مي كرد.كتابھاي خدا را چون از اطاعت كنندگان بود و از خداوند طلب پاكي

نند از دیده محافظت ك ن را كھبگو مؤمنا«مؤمنان است كھ دل زنده شده اند و لذا مشتریان بیشتري دارند و جذابترند و دلرباترند ٣٠- ٣١نور »ھایشان و زیبائي ھاي خود را آشكار نسازند...

شرابي مي آشامند كھ طبعش كافوري است و این پرستندگان آنچھ را كھ مي نوشند جاري براستي كھ آزادگان از جام « -٩٥١

مي كنند چھ جاري كردني... و اطعام مي كنند فقراء و یتیمان و اسیران را بھ عشق خداوند. و در دل مي گویند كھ اطعام نمي و این شراب پاك كننده دلھا از غیر ٥- ٩دھر» ..كنیم شما را جز براي روي خدا و از شما ھیچ پاداش و تشكري توقع نداریم.

خداست تا آنجا كھ بھ شوق دیدار جمال او بھ خدمت مردمان درمانده مي پردازند. پس مپندار كھ این شراب را با مستي انگوري ود ولي مستي و افیوني ارتباطي است زیرا مستي ھاي دنیوي اتفاقا موجب دلبري و دلربائي و فسق و فجور دو صد چندان مي ش

الھي ھمھ را از دل پاك مي كند و این پاكي بھ عشق دیدار جمال حق مي انجامد زیرا دل ذاتا خانھ اوست و او را جستجو مي كند اگر منزه از غیر باشد. یعني شوق دیدار خدا كھ میزان تقوا و ایمان و عمل و عرفان است حاصل عفت و عصمت است. یعني

ي الھي بسر مي برند و این نشانھ اي آشكار در میزان پاكي و ناپاكي دل است. پس آن باطن گرایان ھمھ پاكان در عشق لقاكذائي و اھل دالن جاھل بدانند كھ پاكي دل جز از طریق تقوا و حجاب و عفت نگاه و رفتار و گفتار ممكن نیست. آدم بي حجاب و

لش مرده است كھ كسي را در آن نمي یابد و مي پندارد كھ دلش پاك و بي تقوا نمي تواند دل پاك باشد. منتھي گاه آدمي چنان دمنزه است. اینست كھ خداوند این مردمان را امر بھ حجاب و عفت ویژه نكرده است ھمانطور كھ احكام شریعت، كافران را

Page 125: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

125

و ناپاكي برایشان یكسان مخاطب قرار نمي دھد ھمانطور كھ مردگان را. اینان بقول معروف آب از سرشان گذشتھ است و پاكي مي نماید.

ندیشھ است ر در مي یابیم كھ اصل گناه بي عصمتي چشم و گوش و زبان و دست و پا و ھوش و حواس و اپس اینك بھت -٩٥٢

صل اعذاب آن علول ومكھ دل را بھ ناپاكي مي كشاند. و آنچھ كھ بعنوان زنا و ھر فسق و فجوري كھ از آدمي جاري مي شود اس بوده است یعني باز گذاشتن دربھاي دل (فروج) بر ھر كس و چیزي! زناي حو

یرا زبرا ندارد كمال خداوند، خیرات و انفاق كردن و عبادت نمودن بي شك معنائي صرفا اخروي در قیامت جبراي دیدار -٩٥٣

ر حیات مال خدا دجر با ظور از دیداآنكھ بھ قیامت باور دارد بھ این دیدار ھم باور دارد كھ خواه ناخواه رخ مي دھد پس منر زمره دؤمنان مدنیاست كھ آدمي را بھ شوق و خلوص بھ امور عبادي و جھاد مي كشاند كھ عبادتي مخلصانھ است و این

دل را یر خدا بھغورود عبادهللا المخلصین ھستند و این شوق دیدار است كھ دل را از غیر خدا منزه و پاك مي سازد و امكانھ دنیا و بدنیا دل ي گوید كھ درموگرنھ آدمي -قرآن» آنانكھ شوق دیدار خداوند را دارند دل بھ دنیا نمي دھند«مي نماید. محال

اھلش مي دھم و در آخرت ھم بھ خدا. كھ بھ لحاظ منطقي درست ھم ھست.

وایات مكررھ معصومین جملھ در رس عصمت جز بھ شوق دیدار با خداوند در حیات دنیا، ممكن نیست ھمانطور كھ ائمپ -٩٥٤ رار دارد.قندگان دم از دیدار با خدا زده اند ھمچنین برخي از عارفان با� كھ روزبھان بقلي در رأس این دیدار كن

ر ھم ھ این دیداور بھ لقاء هللا در حیات دنیا موجب تزكیھ و تمركز جریان فكر و تعقل مي شود و شوق باندیشھ و با -٩٥٥

ا و خلق ي بھ دنیز ابتالكیھ و تطھیر دل مي گردد و حواس پنجگانھ را ھوشیار و محجبھ نگاه مي دارد و كل نفس را اموجب تز نژادپرستي و ھمسرپرستي و عورت پرستي. و این باور و شوق اساس استحقاق ر دآدمي خدا مصون مي سازد مخصوصا

اتش گذشت.دریافت روح از جانب خدا یا اولیاي اوست ھمانطور كھ آی

ت ھمھ حجاب و عف دمي را الیق روح و لقاي الھي در حیات دنیا مي سازد و از اولیاي او قرار مي دھد امرآپس آنچھ كھ -٩٥٦ دان! شیطان اعضاء و حواس است. پس عشق، اجر عفت و تقواست، بدان! پس عرفان بي تقوا و عفت و حجاب را عرفان

ست كھ ن فیلتري اكھ پیر طریقت و امام ھدایت دارند جمال مجازي او در صلوة و زندگي روزمره قدرتمندتریو براي آنان -٩٥٧

امل ده دل و عاك كننپغیر حق را بھ دل راه نمي دھد و ھر چھ ھم كھ از قبل وارد شده بتدریج پاك مي شود. پس جمال دوست مال عصمت وست، جحیات دنیاست كھ وجود مؤمن را بھشتي مي سازد. زیرا جمال د عصمت است و این بزرگترین نعمت خدا در

است در درجھ اي از والیت حق كھ متجلي از جمال معصومین كامل است.

ردید تا طاعت كنید از صاحبان جمال عصمت حق بھر درجھ اي كھ باشد تا پاك شده و الیق عشق حق گپس خدمت و ا -٩٥٨ دار نموده و خوشبخت شوید و بھ جاودانگي پیوندید. جمال اعالي او را دی

حال مر عصر ما، دبدون توسل و تصور یك جمال الھي امكان رھائي از اینھمھ ناپاكي و ابتالء و شیاطین و بدانید كھ -٩٥٩

است. فقط یك صورت الھي مي تواند ھمھ تصورات ابلیسي را نابود كند!

این آیھ داراي معاني حیرت آوري است كھ یكي ھم بدین معناست كھ -قرآن» ي شنوندآنھائي كھ در قبر ھستند نم« -٩٦٠بسیاري بر باالي سر قبرھا حرف مي زنند و راز مي گویند خاصھ قبر امامان و بزرگان. وگرنھ چھ لزومي داشت كھ خداوند

یعني قبرپرستان و مرده پرستان » ستندبدترین جنبندگان كران ھ«متذكر شود كھ مردگان نمي شنوند. و سپس مي فرماید كھ:

Page 126: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

126

جملھ گوششان بھ كالم خدا و سخن اولیاي او كر است. یعني ھم كساني كھ در قبر خوابیده اند ناشنوا ھستند و نیز ھمھ كساني كھ آنان را مي پرستند و با آنان سخن مي گویند یعني پیروان مذاھب آباء و اجدادي و تاریخي و روایي و اساطیري.

لق كھ ین خدا و خي تردید اتصال و ارتباط با ائمھ معصومین سریعترین راه ارتباط با حق است نھ بعنوان واسطھ ھاي بب -٩٦١

ز طریق ارتباط ا ي. ایناین عین شرك است بلكھ بعنوان مظاھر حق در عالم ارض. ولي این ارتباط بایستي قلبي باشد و نھ قبرند نمي ر قبر ھستدنھا كھ آ«توسل بھ قبور این بزرگان. چرا كھ خداوند مي فرماید كھ تقوا و عبادت و معرفت حاصل مي آید نھ

ھاي دات و ذكرملھ عباجپس دعاھاي شما بواسطھ قبرھا، اجابت نمي شود. ولي زیارت قبور امري دگر است كھ البتھ از » شنوندحوال ایكوئي بر نھ اثر چان بھ تجربھ مي دانند كھ تزكیھ بخش مي باشد آنھم براي زائران و نھ مردگان! و این حقیقت را ھمگ

دین اثري بت بزرگانارت ترآدمي بر جاي مي نھد و دل انسان را از دنیا جدا مي كند و این مھمترین اثر زیارت قبور است كھ زینشأ محیاتشان رهر دوشگرف دارد زیرا خاكشان از خاك پاك است و اینست حقیقت دیالكتیكي موجود در ھیكل این بزرگان كھ د

ھدایت است و در مماتشان منشأ تزكیھ نفس است و قلوب را بھ خداوند نزدیك تر مي سازد.

نمي پرستد وخالق را در قلمرو خلقتش و خاصھ احسن الخالقین را در انسان نمي خواھد و نمي خواند آنكھ خداوند -٩٦٢ ست كھ آدمالیسیت پرست و تباھي پرست مي شود. و این اصل اب پرستنده عدم مي شود و لذا قبرپرست و مرگ پرست و نیستي

نسان و نكار اارا انكار نمود زیرا آدم مظھر حضور و ظھور خدا در عالم محسوس بود. پس پرستش خداي عدمي كھ ھمان د خن مي گویبیت سامامت است كھ تحت عنوان توحید ناب توجیھ و تقدیس مي شود مذھب ابلیس است كھ امروزه از زبان وھا

دا عین خستقیم با مرتباط ھر چند كھ امام را واسطھ خلق و حق دانستن نیز شرك است. ولي انكار امام و تالش مذبوحانھ براي ا كفر است و نخستین كافر ھم ابلیس بود كھ خصم عشق بین انسان و خداست.

ز از جشند و خدا ایند بلكھ مظاھر حق در خلق مي باس امام و كال اولیاي الھي نھ خدایند و نھ واسطان و دالالن خدپ -٩٦٣

ات و ذات.حید صفوجود آنھا با خلق سخن نمي كند. این ھمان معناي عرش كریم است. و اینست توحید وجودي و عملي و تو

ظر ه گاه و مننسانھاي حق پرست و مخلص و عارف، واسطھ و دالل خدا نیستند و خدا ھم نیستند بلكھ جلواپس بدان كھ -٩٦٤ و مجراي حق در عالم ارض مي باشند و این كمال رحمت خدا بر بشر است كھ حاصل عصمت است.

فلسفي است -مي سئلھ اي مھمل و عبث و یك بازي كالاینكھ اولیاي حق آیا مظاھر صفات و اسماي اویند یا ذات او، م و -٩٦٥

فتي جلوه سم و صزیرا تو چھ مي داني كھ اصال ذات چیست كھ بخواھي دركش كني و تفاوتش را از صفات تمیز دھي. ھر اید انتر آتر و عریھمان ھستي است و ھر چھ در تجلي نابتر و كامل» چیستي«درجھ اي از ذات است بمیزان تجلي. بدان كھ

مل انسان كا ن مقامچیستي تر و حیرت زاتر است تا مقام فناي عقل و ھوش و حواس كھ مقام تجلي احدي از انسان است و ای است.

دمیان پاك آق از خلق ھمان درجات عصمت در انسان است. آنگاه كھ دل و جان و روان آدمي از عالم و حدرجات تجلي -٩٦٦

وده و تسخیر شده بود، وجود رخ مي نماید و این رویداد عشق است.شد پس از آنكھ بھ تمام و كمال آل

ر پاكي و دمت آدمي از پاكي پس از اشد ناپاكي رخ مي نماید وگرنھ حضرت آدم و حوا در بھشت ازلي كل قدر و عظ -٩٦٧ عصمت كامل بودند كھ بازیچھ ابلیس شدند و ساقط گشتند. پس كل شرف علویت انسان از توبھ است.

دروغگوئي كھ منشأ ھمھ گناھان و بدبختي ھا و عذابھاست حاصل خطا ناپذیري و عدم تصدیق و اعتراف بھ گناھان است -٩٦٨

چھ در نزد بزرگترھا و چھ بھ درگاه خدا. و این تكبر و انكار حاصل دعوي الوھیت در بشر است كھ اصل كفر است. و نیز این

Page 127: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

127

اه بھ درگاه بزرگتر یا خداوند موجب تحریك خشم و غضب و عذاب است در حالیكھ پندار غلط كھ گوئي اعتراف بھ خطا و گن -موجب مغفرت و رحمت برتر و محبت است كھ: خداوند توابین را دوست مي دارد. قرآن

ترین ریعردان خدا سن خطاھا و گناھان گذشتھ و امیال و افكار فاسقانھ جاري در ذھن و اعترافشان در نزد مبھ یاد آورد -٩٦٩

رانند. فرمان مي بر آن راه پاك شدن از گذشتھ و برون ریختن ھمھ شیاطین و خناساني است كھ نفس آدمي را تسخیر كرده اند و ود و حریمشرد مي این سریعترین راه رسیدن بھ عصمت است كھ از طریق اطاعت بي چون و چرا تضمین مي شود زیرا امام وا

ي است كھ ولیاي الھان و اشیاطین بھ آنرا نمي دھد. این ھمان واقعھ رازگوئي در نزد مؤمن دل را حراست مي كند و اجازه ورود -٧خداوند را حامي و ھمراه آدم رازگو مي سازد و این سر ھدایت در قرآن است. سوره مجادلھ

ش پاسخگوي بسیاري از ین بود كھ حضرت فاطمھ با آن سن كما -قرآن» خداوند پاكان را در نزد خود تعلیم مي دھد.« -٩٧٠

فطرت حق ت جمالمسائل علمي و فقھي عصر خود بود و حضرت رسول مردم را بھ آن حضرت رجوع مي دادند. اینجانب با رؤیفھوم دل خود م گاه در(فاطمھ اطھر) بود كھ دربھاي علم و عرفان بھ رویم گشوده شد و بسیاري از اسرار عالم وجود را بنا

لم و عرفان نیز ھست. بدان!جمال ع سیافتم. فاطمھ

ي كمتري زنان ھیچ كم از مردان ندارند كھ بالقوه بسیار مستعدترند زیرا ابتالئات دنیو و علم و عرفان، در وادي دین -٩٧١ان تباه ت و ھمھ زناستفاده از محبت اس دارند و در درك محبت پیشتازترند و بزرگترین شیطاني كھ آنان را تھدید مي كند سوء

شده از این حیث بر باد رفتھ اند. بدان!

ش ھم چند برابر ھ در رابطھ با اینجانب قرار گرفتھ اند در اندك مدتي جھشي كرده اند كھ مردان در مدتھمھ زناني ك -٩٧٢ز را بر ید و ھمھ چفتھ انرنكرده اند ولي اكثرا ھزار افسوس كھ از این عشق بھ سوداھائي ابلیسي دچار شده و بھ بازار فروش

عفتي و حصول وبھ از بيتبابت باد داده و خود را بھ عذابھائي كبیر دچار كرده اند زیرا باور نكرده اند كھ ھر چھ یافتھ اند از عصمت بوده است.

ست كھ ااطن انسان د عرفاني زنان بسیار برتر از اكثر مردان است و آن یكي بھ این دلیل است كھ زن خود باستعداد شھو -٩٧٣

ر دنیاي دنصورت گر موجودیت عریان خود را در حجاب تن و دل بپوشاند این مشاھدات را در خود مي یابد و در غیر ایامان ھ و دلیل دیگر ر است.پیرامونش فنا مي شود و اینست معناي اشد دنیاپرستي زن. وگرنھ زن فطرتا از مردان بسیار معنوي ت

اني سلوك عرف ول سیر در او تبدیل بھ نور مشاھده روحاني مي شود. اینست كھ ك محبوبیت زن در دل مردان است كھ این محبتھود شتي او از یباپرسزن یك عمل بیش نیست و آن عفت تن و رفتار و نگاه است. زیرا دنیاپرستي زن از زیباپرستي اوست و ز

دد. یاز مي گردن بي نبیند و از دیده شجمال حق است در ظرف دنیا. حال اگر خود را محفوظ دارد آن زیبائي را در خود مي اینست عصاره حكمت فاطمي خطاب بھ زن!» نگاه مكن و نگاه مشو.«

شود و بلكھ صو محمد عگرنھ چگونھ مي شود یك زن ھیجده تا حداكثر بیست و ھشت سالھ در كمال، مترادف با علي و -٩٧٤ را زن جمالعصمت زن است و سر موجودیت روحاني او. زی ر و اكمل اولیاي الھي گردد. این س مقصود خلقت سرور انبیاء

مال كرد در باطن مرد است. پس زن تجسد روح محض است و لذا حجاب و عفت تنھا امر خدا خطاب بھ زن است. زیرا م ش!مفرورزان نقدر اسلوكش بایستي بھ روح برسد و زن بخودي خود روح دارد و عین روح است. این بدان اي زن و خود را ای

پیروزي بزرگي بھ تو بخشیده » واقعھ بھ عصمت رسیدن رسول بیان شده است كھ: ادر نخستین آیات سوره فتح آشكار -٩٧٥

و این یعني » ینده ات را ببخشد و نعمت را بر تو كامل كند و بھ راه راست ھدایتت نماید.ایم تا خداوند ھمھ گناھان گذشتھ و آمھ گناھان گذشتھ و مصونیت از گناھان آینده است. و حتي نھ اینكھ در آینده گناھي رخ نمي دھد عصمت كھ پاك شدن نفس از ھ

بلكھ خداوند آنرا پاك مي كند تا در نفس رسوب نكند و نماند بھ رحمت یا عذاب. پس عصمت محمدي ھم حاصل جھاد است و نھ

Page 128: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

128

است كھ البتھ خداوند از وقوعشان باز داشتھ است. ھر صمادرزادي. وگرنھ در كل قرآن بارھا سخن از خطاھا و شركھاي محمد چند كھ گناھان و شركھاي رسول مطلقا از جنس عامھ بشري نبوده ولي بھرحال مطلقا منزه از خطا و گناه نبوده اند. این امر در

ورده بود از تو آیا سینھ ات را نگشودیم و بار گناھان را كھ كمرت را بھ شكست آ«سوره انشراح ھم آشكار است كھ پس تعبیر و تفسیر و باورھاي عامھ مسلمانان و اكثر علما در باب عصمت رسول و اھل بیت امري افراطي و » برنداشتیم...

خالف نص صریح قرآن مي باشد. حتي درباره میزان علم و یقین و باور و ایمان رسول ھم چنین است. خداوند بھ رسولش مي و درست بھ ھمین دلیل رسول خدا تا مدتي درباره » ي دانستي كھ ایمان و كتاب و حكمت چیستقبل از این چھ م«فرماید كھ

ماھیت وحي و نبوت خود تردید داشت و مي پنداشت كھ دچار جنون یا القائات اجنھ و شیاطین شده است بخصوص كھ پس از ضرت خدیجھ و ورقة ابن نوفل از بستگان او كھ نخستین وحي تا حدود سھ سال ھیچ ارتباطي از عالم غیب برقرار نشده بود و ح

یك دانشمند و راھب مسیحي بود پیامبر را در حقانیت نبوتش دلداري و نوید و اطمینان مي دادند. یعني حتي انبیاء و معصومین مثل شما ھستم بگو من ھم بشري«ھم ذاتا و مادرزادي داراي ایمان و عصمت نبوده اند و اینست راز این آیھ مكرر در قرآن كھ

و ائمھ معصومین را دو و اتفاقا این واقعیت مقام و ارزش انساني انبیاء». كھ فقط بھ من وحي مي شود تا بھ شما ابالغ كنم...صد چندان مي كند كھ بواسطھ جھاد و تالش بھ این عصمت رسیده اند و نھ مادرزادي. پس از آن سھ سال قطع وحي بھ رسول

و قرآن كریم مملو است از آیاتي كھ خداوند » خدایت فراموشت نكرده و رھایت ننموده است...«آمده كھ خداست كھ این آیاتبھ خدائي كھ جانم در دست اوست نمي دانم «رسولش را بدلیل خطاھایش سرزنش نموده است. خود رسول خدا ھم بارھا فرموده

این تعریف كذائي از عصمت كھ بھ پیامبران و ائمھ » امیدوارمكھ با مرگ بر بھشت یا دوزخ وارد مي شوم بلكھ بھ رحمت خدا معصومین نسبت داده شده امري كامال منافقانھ است تا آنان را از مقام الگو و اسوه مردمان خلع كنند و این مصداق سد كردن

خود مي رویم و آنان را مي پرستیم تا راه خداست. تا بگویند كھ آنان ذاتا مبرا از خطا و گناه بوده اند و ما كھ نیستیم پس براه ما را شفاعت كنند. و شرك و نفاقي بزرگتر از این در تاریخ مذاھب و خاصھ اسالم و تشیع رخ نداده است.

و » ند.كرا امتحان خداوند انسان را آفرید و پاكي و ناپاكي را در او نھاد تا او«م بطور عمومي آمده كھ در قرآن كری -٩٧٦

انب مان اشیطان در و مخلصین از این امر مستثني نشده اند. حتي اھل ھدایت بر صراط مستقیم ھم از وسوسھ ھاي یاءمطلقامي سازم مراھشانو ابلیس گفت بر صراط مي ایستم و مؤمنان را از پس و پیش و راست و چپ محاصره مي كنم و گ«نیستند

و ...» سوسھ نموددر آن و ھرگاه آیات خود را نازل كردیم شیطان ھم«ید و باز مي فرما» زیرا اكثرشان ناشكر بر نعمات ھستند.ھ بت ركھ در اینصو .نزدیك بود از جاده امانت وحي منحرف شوي و بر ما ناروا نسبت دھي..«باز خطاب بھ رسول مي فرماید ین امر كھ وحي خداست یا و نیز تردیدھاي پیامبر در ماھیت وحي و درستي ا ٧٣- ٧٥اسراء». عذاب دو جھان دچار مي شدي

ھ كرس. بدان ورات بپاگر در درستي آنچھ بر تو وحي كرده ایم تردید داري از خوانندگان ت«ھواي نفس و القاي شیطان است ھ سینھ ات از گفتار مردمان بھ تنگي و مي دانیم ك« -٩٤- ٩٥یونس » حقیقت از خداوند بر تو نازل شده است و شكاك مباش.

ت نشان مي دھد كھ ھمھ این آیا -٩٧- ٩٩حجر» تو بھ حمد و سجده پروردگارت بپرداز تا بھ یقین برسي رنج مي افتد وليتقوا وجھاد وبراستي محمد مصطفي و رحمت مطلق خدا و مظھر كمال و جمال حق ھم بشري مثل ھمگان است كھ با تالش

د است الش و جھاتفان و م دین رشد و تكامل و علم و عررشد و كمال یافتھ و ھیچ مقامي مادرزادي و وراثتي نیست. یعني اسالنھا ھ ھمھ انساا را باست كھ مظھر نفس ناطقھ الھي اوست كھ راه رشد و تعالي تا خود خد صو لذا قرآن برترین معجزه محمد

ا مخاطب رخود نشان مي دھد و محمدشناسي عین كمال شناسي و انسان شناسي عمومي است. پس ھر مؤمني بایستي در قرآن د.ائل آینخدا بیابد و در جایگاه رسول و انسان كامل قرار دھد تا رھرو كمال شود تا بھ عصمت الھي ذات خود

تفاھمات در درك آیات و احادیث كھ منجر بھ تحریف و تبدیل معاني در عرصھ ترجمھ تفسیر و بخش عمده اي از سوء -٩٧٧

و معصومین و مردان خداست كھ اساس عمده شركھا در اندیشھ ي عصمت انبیاءتأویل شده است حاصل عدم فھم درست از معنامذھبي مي باشد و نیز اتھاماتي كھ بھ ناحق بھ مردان حق نسبت داده مي شود و خرافات و اوھامي كھ كل دین را ابزار دست

اساس تعلیم و تربیت دیني و رشد شیطان و ظالمان ساختھ است و براستي افیون مردمان نموده است كھ این جھل و نفاق كل معنوي و تعالي روحي را مشركانھ نموده و امر كمال را یا ذاتي و مادرزادي و یا محال قلمداد كرده است. براستي كھ عدم درك

Page 129: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

129

ھ ام الفساد و ام الجھل و ام النفاق ھمھ مذاھب الھي است خاصھ در تشیع كھ ھمھ امور بھ عصمت ائم درست از مسئلھ عصمت، معصوم بازمي گردد.

الھي جملھ دھرشكنان نفس انسانند چرا كھ آدم و حوا در بھشت دچار دھرزدگي شدند كھ ھمان شجره زدگي بھ انبیاء -٩٧٨

یاري ابلیس بود و براستي كھ زمان یا دھر چشم زخم ابلیس بھ الھیت انسان است. و لذا ھمھ پیامبران سنت شكنان و بدعت در اصول عھمانطور كھ امام صادق ھر كھ حق بدعت را درنیابد گوھره نبوت و حق معرفت را نیافتھ استگزاران تاریخند و

كافي مي فرماید كھ علم بداء برترین علمھاست كھ در نزد ما مي باشد. در حقیقت گوھره معنوي والیت و امامت وجودي ھمین الھي در تاریخ از جانب مالیان مذاھب متھم بھ بدعت شده و خونشان لیاءو او علم بدعت مي باشد. و نگاه كنید كھ ھمھ انبیاء

مباح گشتھ است. و بدان كھ بدعت از عصمت است ھم بھ لحاظ علمي و ھم عملي. ھمانطور كھ اساس تقوا نیز بر عادت شكني باشد و فقط با تیغ بدعت مي ژادپرستي مي نفس است و عادات جملھ دھرزدگي نفس انسان ھستند و لذا عین شجره پرستي و ن

توان ظلمت نفس را در خود درید. ھمانطور كھ بطور مثال مولوي بواسطھ بدعتھاي شمس و نابودسازي عادات و سنن در اندیشھ و اعمال و عباداتش بود كھ بناگاه در مقام الساعھ و حضور جاودانگي قرار گرفت و جھان ھستي را بھشت خدا و

یافت یعني از نیستي دھر بھ ھستي رسید و این ھمان واقعھ خلقت جدید و وجودیابي و حضور عرفاني حضور ھمھ جائي خداوند است.

در شري بتدریجبدعت و عصمت كھ در وجود اھل معرفت و با مجاھدتھایشان بناگاه رخ مي نماید براي عامھ و اما این ب -٩٧٩

ست كھ رالزمان اھاي آخ و عذاب. و این بیان دیگري از حقیقت فتنھطي ھزاران سال در بستر تاریخ رخ مي دھد و آنھم بھ جبر فس عامھ ن در نھمھ عادات و سنن و رسوم و در یك كالم دھریت و فلك زدگي و زمانیت بر سر بشر شكستھ است زیرا زما

ھ در ھستند. ك یامتق جھانیان بھ آخر رسیده است كھ این نیز از قدرت و ھمت عارفان اھل عصمت و بدعت است كھ برپا كننده ي گردند. مھالك واین توفیق اجباري اھل ایمان و معرفت یك شبھ رستگار مي شوند و متكبران و ظالمان درھم مي شكنند

ذشتھ ز نژاد و گر قلمرو عشق عرفاني نیز ھمواره مشمول این بدعت است یعني ھر انسان اھل توبھ اي كھ اخلقت جدید د -٩٨٠

كھ ابد و ایند مي یالشعاع نور محبت و عصمت پیر خود بھ قلمرو بدعت وارد مي شود امكان خلق جدی اش پاك مي شود و تحت اري نیست.و تكر ھر كسي ھم از درب جدید و بھ راه و روش جدیدي بر این امر وارد مي شود و ھرگز راه و رسمي تقلیدي

و امام بوده است.نعرفا ورفي ھم مشابھ و كپي دیگر ائمھ ھمانطور كھ ھیچ پیامبري شبیھ پیامبر دیگر نبوده و ھیچ امام و عاان تاریخ ھم معمول زمان ھم چنین است و لذا بزرگترین اتھامش در نزد مالیان مذاھب و خاصھ اسالمي و شیعي ھم باز طبق

- صحضرت رسول » و مي گویند این امر جدیدي است و بدعت است حال آنكھ ھمان اسالم است...«بدعت است.

ردد درست گجدیدي بر بدعت رخ مي دھد و سپس بتدریج بر سنت هللا و فطرت و شریعت كلي، منطبق مي یعني ھر خلق -٩٨١ش راده و تالااري و یمثل تولد یك انسان از بطن مادر و سیر تحول شخصیت او. منتھي در خلق جدید عرفاني این آفرینش بھ

-قرآن» اگر یاري دھید خداي را شما را یاري نماید.«مي دھد. خود فرد و تحت الشعاع روح و والیت امام رخ

و گاه خدا و خلق اھري دارد كھ بھ مخلوطي حیرت آور و گاه مالیخولیائي مانند از سخن خدا و رسول و گاهقرآن كریم ظ -٩٨٢كفر و ردید موجببي ت فس شودخدا و ابلیس مي ماند كھ اگر از منظر ادراك صرفا علیتي و محدود بشري سنجیده و قیاس بھ ن

اب كھ در كت ن آنچھانكار مي شود ھمانطور كھ در بسیاري از حتي علماي بزرگ دیني در تاریخ قدیم و جدید شده است ھمچوبوالعالء ااز سلمان رشدي ھم از ھمین دست است و یا » آیات شیطاني«اثر علي دشتي رخ نمود كھ كتاب » بیست و سھ سال«

پیشین. معري در قرون

Page 130: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

130

انھ یمان منافقاط بواسطھ ظواھر منطقي آیاتش مورد قضاوت و استنتاج قرار گیرد جز گمراھي كافرانھ یا اگر قرآن فق -٩٨٣د و فقط سوا مي كنن را رحاصلي ندارد ھمانطور كھ خود قرآن ھم بھ آن اذعان دارد كھ كافران را گمراه تر مي سازد و منافقا

ھدایت مي كند بھ رحمتش. عده قلیلي از مؤمنان را

علیتي و عرفاني و ورود روحاني بھ قرآن نباشد و باطن حیرت آور آن كشف و شھود نشود قضاوتھاي اگر مكاشفات -٩٨٤ در تاریخ ھر مؤمندر قیاس با بسیاري از مفسران و متكلمین بظا» بیست و سھ سال«تجزیھ تحلیل ھاي امثال علي دشتي در

صمحمد ودیس كنند را تق ذبوحانھ مي خواھند با ادراك دنیوي و نژادي و قشري و جاھالنھ خود این كتاباسالم كھ بھر طریقي مقالني ا رابطھ عست زیرارا موجودي آسماني تلقي نمایند، بسیار خردمندانھ تر و مؤمنانھ تر و خدا شناسانھ تر و قرآني تر

ر چشم سالم را دامبر اھ و مقدس مآبانھ است كھ اسالم و قرآن و پیمحض با قرآن بسیار بھتر و كم ضررتر از تفاسیر جاھالنانا دعر: دشمن قول شافرزانگان جھان، بدنام مي كند. یعني دشمني عاقالنھ با حق بھتر از دوستي جاھالنھ با حق است كھ ب

سران ه اند و خن بودآبلندي بلندت مي كند بر زمینت مي زند نادان دوست! بخدا كھ مخالفان خردمند اسالم و قرآن موجب سر حاصل از تفاسیر جاھلي مقدس مآبان كمر مسلمین شكستھ است.

س. این بي دانند و ا كالم مطلق خدا مي دانند بدون محمد و اولیاي او. و برخي دیگر قرآن را كالم محمد مبرخي قرآن ر -٩٨٥

دا و ین كتاب خات. در ھر دو افراط و تفریطي گمراه كننده است. قرآن اقیانوس متالطمي از عشق خدا با رسول و اولیاي اوسبھ این حساس و تجررك و ادبھم پیچیده اند كھ بقول موالنا در عاشقي پیچیده اند. و بدون ، چنانصاولیایش و در رأس آن محمد

ت و خداوندقرآن جز گمراھي و خسران و رسوائي ندارد كھ اینھم حق دیگري از قرآن است كھ ھدایت دوزخي انسان اسعشق، دانند و چھ وانند و نچھ بخ وتابش را بخوانند و بدانند بواسطھ كتابش ھر كھ را خواھد ھدایت یا گمراه و یا رسوا مي سازد چھ ك

نخوانند و بدانند و چھ نخوانند و ندانند.

اسطھ ن كھ جز بور كجا كھ فتنھ اي بر پا شد از انكار یا تصدیق مقلدانھ و كوركورانھ بوده است. و بداھو بقول شمس -٩٨٦آن ثنوي و قرمتفسیر تا جائي كھ كسي چون دكتر سروش پس از عمريدستیابي بھ باطن قرآن امكان رھائي از این تقلید نیست

در جو غوغاي مغرب زمین بھ انكار قرآن پرداخت بطرزي منافقانھ. یعني خود قرآن او را گمراه ساخت.

ابش در عرفاني وجود مبارك و قدسي رسول عشق محمد مصطفي و كت –ر چند كھ در درك و تصدیق و تبیین عقالني ھ -٩٨٧لي ع علیتي امثال -قالنيعل تاریخ معرفت دیني و اسالمي، كسي بھ اقتدار معنوي آثار اینجانب نرسیده است ولي بنده نقدھاي ك

ي ري تحقیر مخي متكلمین ترجیح مي دھم كھ در این تصدیق و تقدیس عقل بشمذبذبانھ بر -دشتي را بر تكریم ھاي مشركانھكھ ردانید بلروي بگ مھم این نیست كھ بھ شرق یا غرب«ستي كھ بقول خداوند حكیم شود و عظمت فطرت لجن مال مي گردد. برا

-قرآن» اینست كھ خداوند را با دل و جان باور و درك نمائید.

ري ا حماقت بشي دشتي راست مي گوید كھ قرآن كریم گوئي ھمزیستي خدا با اعراب بدوي و چانھ زني او بآري جناب عل -٩٨٨لم و عشق و رحمت و عانسان، نور -كتاب بھ ھمین معناست. و در ذات این ھمزیستي بظاھر مضحك خدااست. و امیت این

ھ تحصیل ا اینكمعرفت ماورائي رخ مي دھد براي آنكھ دلش از وسواس ناس و خناس و شھوات پاك باشد. ولي علي دشتي بھ قرآن جھ رسید كین نتیاد بررسي قرار داد و سپس بھ كرده علوم دیني ھم بود فقط ظاھر قرآن را آنھم فقط با عقل علیتي مور

م سرائي ي اسالاست یعني بھ ھمان نتیجھ اي كھ دكتر سروش پس از عمر )ص(وعظھ ھاي پنھان و آشكار خود محمدھمھ اش مغم عمري لیرا كھ عفت زیرو انقالب بازي، رسید و چون بھ مقامي نرسید اصل اسالم را انكار كرد و در پناه كاخ سفید سنگر گر

سم رار راه و و انك ادعاھاي عرفاني و عشق صوفیانھ نھ از عشق و نھ از عرفان قرآن بھره اي نداشت و نیافت و بجاي نقدنكارش ھ او كھ ابرحمت ن پرداخت چون عشق خدا با رسوالن و اولیایش را درنیافت. باز ھمآخود بھ انكار اصل اسالم یعني قر

رآن را جز قند و لذا ن ندارمروزه ھزاران عالم دیني و روحاني مشھور در دلشان كمترین باوري بھ قرآرا آشكار گفت در حالیكھ ا یاسي روزگار.س -براي ثواب اخروي نمي خوانند و اساس فقاھت و اجتھادشان تكنولوژي و مدرنیزم است و مصالح اقتصادي

Page 131: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

131

ست ھمھ خدا مي خوا اگر«ند اینست كھ خداوند مكرر مي فرماید كھ كي از نقدھائي كھ بسیاري از منتقدین بھ قرآن كرده ای -٩٨٩

ا عذاب را آنھا رند پس چپس خدا خودش نخواستھ كھ اكثر مردم ایمان آور» مردمان بھ آني ایمان مي آوردند و ھدایت مي شدند.كھ گوئي با یم مي كندند ترساز خداومي كند آنھم عذابي ابدي!؟ و این ھویتي ظالمانھ و مستبدانھ و بلكھ مالیخولیائي و شیطاني

مل و خود عا دم استانسان دشمن است و قصد انتقامجوئي دارد آنھم بي ھیچ دلیل منصفانھ اي. یعني خودش باعث گمراھي مرقامجو كھ رور و انتنھ و شعذاب و نابودیشان مي گردد و این معنا ھولناكترین ھویت را از خالق رقم مي زند ھمچون حاكمي دیوالي دشتي نقد را ع د. اینبھر بھانھ اي امكان عذاب انسان را تدارك مي بیند و با انسان بطرزي خصمانھ و شیطاني بازي مي كن

.فسوس استامطرح كرده است كھ از آدم باشعور و عالمي چون او بسیار بعید و جاي » بیست و سھ سال«ھم در كتاب

شد و كھ فھمش بسیار آسان است بشرط آنكھ آدمي مغرض و مریض نبا نكتھ اي بس باریك در كار است در اینجا -٩٩٠لكھ بارھا بشر ندارد دایت بپیشاپیش قصد تخطئھ و تھمت نداشتھ باشد. زیرا در ھیچ آیھ اي نیامده كھ خداوند میل بھ ایمان و ھ

نتخاب ختیار و ااامر آیات ھمان آمده كھ خداوند مؤمنان را دوست دارد و كافران را دوست ندارد. بلكھ مسئلھ اصلي در اینده خود را از ن امر ارادر ای انسان در دین است. یعني اگر خدا اراده كند كھ ھمھ مردم ایمان آورند ایمان مي آورند ولي خداوند

عشق ر و عقل واختیا ومیان برداشتھ و انسان را بھ خودش وانھاده است ولي دوست دارد كھ ھمھ ایمان آورند ولي بھ اراده كھ خداي ا داردخودشان. و این مختص وجود انسان است كھ اشرف مخلوقات است بدلیل ھمین اختیاري كھ منھاي اراده خد

رد عت رسول كو اطا خالق خود را بپرستد و اطاعت كند و یا كافر شود و ھر چھ مي خواھد كند. و ھر كھ بخدا ایمان آوردھ خدا نیامده ك ي ھرگزید باز بواسطھ خدا راه ضاللت و دوزخ را مي پیماید. ولبواسطھ خدا ھدایت مي شود و ھر كھ كفر ورز

ایمان م عین اختیار وردند. و ایني آنخواستھ كھ مردم ایمان آورند بلكھ آمده كھ اگر خدا اراده مي كرد كھ ایمان آورند حتمان را دوست لم و عرفاعقوا و ترموده است كھ او ایمان و است. و با اینحال خداوند میل باطني خود درباره انسان را بارھا بیان ف

ود و عالم خردمن ومي دارد و از كفر و ستم و جھل مردمان بیزارست. معلوم نیست كھ چرا این منتقدین بھ اصطالح عاقل آورند. د پس نمينان آورمنصف این معناي آشكار در قرآن را درنمي یابند زیرا نمي خواھند كھ دریابند زیرا نمي خواھند ایم

باز بھ ھداو ھر كھ نخو ولي ھر كھ بھ لحاظ درك عقالني خود بخواھد ایمان آورد دلش بھ اذن الھي بھ نور خدا مؤمن مي شود. اذن الھي دلش كافر و سیاه و سنگ مي شود. بدان!

- قرآن» از انس و جن پر سازد. اگر خداوند اراده مي كرد ھمھ ایمان مي آوردند ولي كلمھ خدا محقق شد كھ دوزخ را« -٩٩١

زیرا آدمي تا كفر و ظلمت و جھنم و شقاوت را تجربھ نكند قدر ایمان و عزت و شرف و اختیار و بھشت را نمي داند و اگر ھم انتخاب كند بھ بازي و سھو است و جدیتي ندارد و انتخابي قلبي نیست ھمانطور كھ آدم و حوا بدون انتخاب مقیم بھشت شدند و

رعت و بھ یك بھانھ و بازي ابلیسي كافر شدند و ساقط گشتند. این طبیعت انسان است كھ ھر چیزي را بھ ضدش مي شناسد. بسھمانطور كھ ھر ارزش بادآورده را باد مي برد. و این معنا در آیھ مذكور آشكارست. ھمانطور كھ ھمھ آدمھا از بدو تولد حیات

ند حتي در سخت ترین شرایط معیشتي. ولي در سن عقل و انتخاب و بلوغ از دستش بھشتي دارند و داراي ایماني فطري ھستداده و در اواسط یا نیمھ دوم عمر بخود آمده و بھ یاد ایمان دوران كودكي و نوجواني مي افتند و چھ بسا توبھ كرده و این بار با

وبھ نمي كنند و ایمان نمي آورند و این عین اختیار جدیت ایمان مي آورند پس از گذران یك دوزخ دنیوي. و بسیاري ھم ھرگز تدرنمي یابند زیرا براستي جبار و جبرپرست ھستند و زادي،انسان است. این اختیار را بسیاري از اھالي بھ اصطالح عقل و آ

ان در قلمرو دین و این نقد و انكارشان در قرآن ھمین جبرپرستي ایشان است و انتقادشان بھ خدا اینست كھ چرا بھ انسمنشأ ایمان، اختیار داده است. اینان كساني ھستند كھ ھمسر و فرزندان خود را بھ ضرب و زور بسوي خوشبختي و بھشت مي رانند

این جبرپرستي در اكثر حاكمان و ». اھل جبر اھل دوزخ است«و عاقبت ھمھ سر از جھنم درمي آورند زیرا بقول رسول خدا د خاصھ در قلمرو بھ اصطالح دموكراسي و آزادیخواھي!! و لذا اشد استبداد از این نوع اندیشھ ھاي دولتمردان نیز حضور دار

كذائي سر برمي آورد از تجربھ انقالب كبیر فرانسھ تا انقالب روسیھ و سوسیالیزم ھیتلري و غیره! یعني آزادیخواھاني كھ دي براي بھ بند كشیدن مردم! و امروزه نیز ھمچون ھمیشھ آزا آزادي را فقط و فقط براي شخص خود مي خواھند و الغیر:

تاریخ در رأس مخالفان و منتقدان قرآن و خداي اسالم ھمین بھ اصطالح آزادیخواھان كذائي قرار دارند كھ اتفاقا با اختیاري كھ

Page 132: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

132

بت مي دھند. آئینھ بنمود چو نس صخدا بھ بشر محول نموده عداوت دارند. و عجبا كھ استبداد و جباریت خود را بھ خداي محمد نقش تو راست خود شكن آئینھ شكستن خطاست!

یار و ق است: اختن كتاب اصالت اختیار است تا سر حد عشق! چرا كھ اوج و اشد اختیار و انتخاب ھمانا عشبدان كھ قرآ -٩٩٢

شرك است. انتخابي با تمام وجود! كھ انكار این عشق ھمان كفر است و دخل و تصرف در این عشق ھم

ربھ ش درك و تجقط و فقط در قلمرو دین خداست كھ صاحب اختیار و انتخاب است و گوھره آزادي را در جانفیعني انسان -٩٩٣ مي كند و معناي مسئولیت وجودي را مي یابد و الغیر!

ت ش این نیسشري ھم معنایقتي قرآن مي فرماید كھ اگر خدا مي خواست ھمھ ایمان مي آوردند بھ لحاظ عقل و منطق بو -٩٩٤

ارد و نھ ددوست مي انش راكھ خدا نخواست كھ ایمان آورند بلكھ خدا آنان را صاحب اختیار ساخت و با این حال خدا ایمان بندگرد وست مي داددا را كفرشان را. یعني انسان را صاحب اختیار كرد و در ضمن نظر خودش را ھم بھ او اعالن نمود تا اگر خ

اقلي ر انسان عھلھ بر د یعني ایمان بر حب خدا استوار است حب كسي كھ تو را از عدم آفریده است. پس این مسئایمان آورش مي بھ فرزند دري كھپواضح است پس آنانكھ این آیات را وارونھ تفسیر مي كنند خودشان بھ لحاظ عقالني وارونھ اند. مثل

در عین ا بكني. وینكار رنكني بھ مسئولیت خودت. ولي من دلم نمي خواھد كھ اگوید تو صاحب اختیاري كھ این كار را بكني یا اجبار باشد یر اگر بھكار خ حال پدر اگر بخواھد فرزندش را از این كار منع كند توانش را دارد ولي اگر عاقل باشد مي داند كھ

غت لبھ لحاظ »اختیار«ختیار است ھمانطور كھ شرش از كار شري كھ با اختیار باشد بیشتر است. یعني در ھمھ حال خیر در ادایت و یمان و ھاست پس خیري جز اختیار نیست و اینست شاه كلید فھم ھمھ آیات مربوط بھ كفر و ا» خیر«ھم از مصدر - ضاللت در قرآن

ودشناسي وج نظر خالقش را بر نظر و میل خودش ترجیح مي دھد در واقع انتخابش را بر قدرشناسي و یعني كسي كھ -٩٩٥

جودشناسي وھ عین استوار كرده است و نظر كسي را كھ بھ او ھستي بخشیده بر نظر خودش ترجیح مي دھد. این قدرشناسي كرسول وھ خدا باست بر محبت استوار است محبتي كھ بر ارزش وجودي بنا شده است و نھ توھم و عشق خیالي. پس ایمان

ي از عشق ود آدمست و این ایمان و انتخاب منجر بھ عشق الھي مي شود زیرا وجعین ایمان بھ وجود خویش و قدرشناسي ااشد و نھ عرفت بخدا بھ انسان است پس قدر وجود ھمان عشق است لذا ایمان بسرعت منجر بھ عشق الھي مي شود اگر بر م

ودي است وعت وجخرد و منف تقلید و خرافھ و نژادپرستي و تاریخ و توھم. پس درمي یابیم كھ ایمان برخاستھ از عقل وخشد و عالي مي با ھم تراختیاري ھم كھ خدا در امر ایمان بھ انسان بخشیده است این عشق را دو چندان مي سازد و عقالنیتش

وند ست كھ خداالفت اخعاشقانھ مي نماید كھ این عشق عقل برتر و برترین عقل است كھ بھ برترین وجود مي انجامد كھ مقام عشق را ارند و نھدھ عقل ند را بھ انسان بخشیده است. پس آنانكھ از این منظر بھ قرآن و خداي محمد انتقاد دارند جایگاه خو

مي شناسند و از آزادي بي بھره اند و جز شعارش را نمي دھند كھ آنھم از جنس سلطھ است.

كائنات المتناھي ھمھ كارھایش را رھا كرده و اینست كھ خداوند خالق » بیست و سھ سال«نقد دیگر علي دشتي در كتاب -٩٩٦شبانھ روز االف امور اعراب جاھل و وحشي و خونخوار و زن باره اي است كھ بھ ھیچ صراطي مستقیم نیستند و این در شأن

ل بھ خدا نیست كھ حتي در امور مسائل زیر لحافي مردماني شرور دخالت مستقیم كند و آن وقت این احكام قرار باشد كھ تبدیدیني جھاني براي بشریت شود و ھمھ خردمندان جھان را ھم ھدایت نماید. این انتقاد تا بھ آنجا بھ پیش مي رود كھ كل قرآن تبدیل مي شود بھ حل و فصل مسائل شخصي پیامبر در امور سلطھ و ریاستش بر اعراب و مشكالت زناشوئي و جنگي و

یما ادعا شود بدین نتیجھ مي رسد كھ پیامبر اسالم ھمھ حرفھاي خود را از زبان خدا سیاسي و اقتصادي و امثالھم. بي آنكھ مستقو بھ اسم وحي تمام مي كرده و اموراتش را پیش مي برده و بسیار ھم موفق بوده است كھ باالخره پس از حدود ربع قرن موفق

بر جاي مي ماند و علي دشتي از پاسخ بھ آن باز مي بھ بر پائي یك تمدن جھاني شده است كھ این معما البتھ بطوري اسرارآمیز ماند كھ چگونھ یك آدم بیسواد یتیم و آموزش ندیده و تك و تنھا از پس یك قوم دیوانھ و خونخوار و ستمگر و زبان نفھم برآمده

Page 133: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

133

ي شود و دشتي را تبدیل بھ یك معناي جادوئي م» نبوغ«است. این قدرت الھي رسول را بھ حساب نبوغش مي گذارد. در اینجا كھ اینست مي دھند صمبتالي بھ ھذیان و خرافھ پرستي مدرن مي كند مثل دانشمندان غربي كھ حداكثر نسبتي را كھ بھ محمد

بزرگترین نابغھ عرصھ جامعھ شناسي و سیاست و حكومت و روانشناسي در كل تاریخ بشر است.

مھ رده است مسائلي بغایت با ارزش و درخور تأمل براي ھسائلي را كھ علي دشتي در كتاب مشھورش مطرح كم -٩٩٧آن ممكن سالم و قرھ بھ امسلمانان و متفكران و محققان جھان است كھ بدون پاسخگوئي بھ آن ھرگز ایماني خردمندانھ و حكیمان

ول ي ھم در طدشت ودنمي شود و خرافات و فریبكاري و نفاق حاكم مي شود ھمانطور كھ در طول تاریخ شاھدش بوده ایم. و خوفق مشده كھ ص ن محمداین كتاب یك انسان مؤمن بھ اسالم و تشیع است كھ مواجھ با مسائل و معماھائي بنیادي در ماھیت دیدان كھ بد. و این چھ داربھ پاسخگوئي بھ آنھا نشده و لذا بنظر مي رسد كھ ملحد است از این منظر شباھتي بھ اندیشھ ھاي نی

ي موع مسائل نز این او قدرت ایمانش شھامت تفكر بنیادي در دین را دارد و آدمھاي سست ایمان و قشري انسان بمیزان عمق - گریزند و طراحان آنرا ملحد مي نامند. كافر نشده حدیث ایمان چھ كني! مولوي

اره فارسي درب فر علمي و عرفاني و فكري بكلي جداي از كفر عقیدتي و عاطفي است ھمانطور كھ شك سلمانو بدان كھ ك -٩٩٨

در قیقت بزرگحك این وجود خداوند را رسول خدا دال بر ورودش بر اصحاب اعراف مي خواند و بھ او تبریك مي گوید. عدم درو رتداد بوداواھاي ت است موجب دریائي از تفرقھ و تضاد و جنگ و انحطاط و فتتاریخ مذھب و خاصھ اسالم كھ دین عقالنی

ي كند. منگیني سكمر مسلمانان را شكستھ و ستمگران را حاكم ساختھ است و این جھل بزرگ بر گردن علماي اسالمي سخت

این مي سازد و یامبر در نزد پیامبرلي دشتي در جاي دیگري از كتاب مذكور خداوند را متھم بھ سخن چیني از زنان پع -٩٩٩ز خش مھمي ابست كھ را در شأن خدا نمي داند. و اینكھ خدا مگر ھیچ كار دیگري ندارد. این سئوال بغایت در خور تأمل ا

چار این لي دشتي دمثال عاخداشناسي و اسالم شناسي را بھمراه دارد كھ بندرت عالمي بھ آن پرداختھ است كھ اگر پرداختھ بود ر ن پاسخي دسائل آشبھات نمي شدند. و مي دانیم كھ این كتاب سالھاست كھ در دست مخالفان اسالم مي چرخد و ھنوز بھ م

خور عقل و حكمت داده نشده است اال در آثار ما.

بر ح حاكم ینھ بودن قرآن، مردمي بودن آن و جھاني بودنش پاسخگوي بخش مھمي از روبرحمت قرآن، امیت قرآن، -١٠٠٠با بودن خدا صمیمي این مسائل مذكور است كھ ھمھ اینھا بھ معناي امي بودن و رحیم بودن و ساده بودن و مردمي بودن ول حرف بجاي رسو اه خدارسول و مردمان است. و لذا خالفت (والیت) یكي از شاه كلیدھاي درك آیات و اسرار قرآن است زیرا گ

د و گاه خن مي گویسافران كدا از زبان ابلیس سخن مي گوید و گاه بعكس. گاه خدا از زبان مي زند و گاه رسول بجاي خدا. گاه خر در او بھ بش و عشق بھ عكس. گاه رسول از زبان مردمان حرف مي زند و گاه بعكس. و این در یك كالم یعني كمال رحمت خدا

ذا لشتھ است و ي از این نكات گذانگشت بر روي برخعلي دشتي ا دین محمد كھ دین رحمت مطلقھ است بر جھانیان. و اتفاقاحق واحدي ون تناقض نیست ولي صاحبان خرد مي دانند كھ در آ«سراسر قرآن را بھ عقل اشرافي خودش، تناقض یافتھ است.

- قرآن» است.

ین دت كھ غایت امامت اسنچھ را كھ خالفت بین خدا و رسول و مردم و مؤمنان و ابلیس و فرشتگان نامیدیم ھمان امر آ -١٠٠١ق قرآني ار و حقایمھ اسرھو مغز اسالم است كھ خلیفھ خدا در نزد مردم و خلیفھ مردم در نزد خداست. و لذا گفتھ شده است كھ ي محشور نبیاي الھاذا با لدر نزد امامان است و اولیاي او در آخرالزمان كھ خداي را در دل خود مي خوانند و نھ در آسمان و

-ند. قرآنمي شو

ھما -١٠٠٢ نان. و ت براي مؤمن نكاتي را كھ در قرآن بر علیھ قرآن و اسالم بكار گرفتھ اند نقاط رحمت و ھدایت اساتفاقا ضاللت و خسارت و رسوائي است براي كافران و منافقان.

Page 134: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

134

شقي فھم ترین وست ترین و زبان نینكھ آخرین و كاملترین دین خدا در وحشي ترین و فقیرترین و جاھلترین و نژادپرا -١٠٠٣ دا در خلقرامت خكترین اقوام بشري ظھور نمود موجب ظھور كمال رأفت و روشنایي و سادگي و رحمت و امیت و صمیمیت و ان جدر دل و مان كھشده است و بشر را از غایت درك اسفل السافلین بھ عرش اعلي العلیین فراخوانده است آنھم نھ در آس

آري در -. قرآنخداست بگو از رگ گردن بھ شما نزدیكتر است و ھر كجا كھ باشید با شماست و بھر سو كھ رو كنید انسان كھ:ا ش! ولي آیرا بك زیر لحاف و در دعواھاي زناشوئي ھم ھست حتي در مستراح ھم حاضر و ناظر است، بدان! ناراحتي؟ خودت

ریابي رون خود دون و بشي مي تواني او را در ھمھ جا و ھمھ حال در دربھتر نیست كھ آدم شوي! آسانتر ھم ھست! چون آدم با و در محبت او فنا گردي و او باشي نھ من! آنگاه قرآن را مي فھمي!

ھمھ امیال و القائات پلید و شیطاني از درب فراموشخانھ ھاي نفس كھ در آن ھیو بدان كھ ا -١٠٠٤ اظري چ شاھد و نتفاقا

اماكن ومھ لحظات ا در ھركنند و در ظلمت آن قلمرو بذر ظلم و فساد و تباھي مي افشانند. پس اگر خداي نیست بر تو ورود ميل و رزش درد داز و ارداشتھ باشي ھیچ جاي تاریكي از نفس خود باقي نگذاشتھ اي كھ در سیطره شیطان قرار گیرد. و اینست

دل و جان رین اعماقنھان تو گوش پروردگارند تا این صدا و نگاه در پ اعتراف در نزد مؤمنان و اولیاي الھي كھ بھ مثابھ چشم -آنقر» داست.ھارمي خچچون سھ نفر راز دل گویند «وارد شود و حاضر باشد تا شیطان وارد نشود و تو را سلب اراده نسازد.

بیگانھ اي. است تا این ما را درنیابي اسالم را درك نكرده اي و از امامت» ما«داي محمد خ -١٠٠٥

ا بر عھده ت خداوند راین دلیل دین آخر و كمال دین است كھ باالخره نخستین انسان پدید آمد كھ كل مسئولی دین محمد بھ -١٠٠٦

بود كھ بیواسطھ جبرئیل بھ این مقام رسید. عگرفت و خلیفھ كامل شد و آن علي

ھ اد و در ھمدو بار لشكریان اسالم را با فرشتگانش یاري د اسخ بھ این سؤال علي دشتي كھ چرا خداوند فقط یكيپ -١٠٠٧گردد، لي تنھا نود و عجنگھا یاریش نكرد تا آنھمھ مجاھدان صدر اسالم كشتھ نشوند و دین محمد با رحلتش اینقدر بي كس نش

ر خالفت وامل اممعلوم است. خداوند مرحلھ بھ مرحلھ والیت خود را بھ رسول و مؤمنانش محول كرده است و این تحقق كي پس از لي حت امامت است مرحلھ بھ مرحلھ. عدم معرفي خلیفھ اي معین پس از رحلتش و عدم اصرار بر وصایت سیاسي ع

مین ھیز بھ ندر پذیرش خالفت و عدم شركت او در شوراي سقیفھ عغدیر خم دال بر ھمین حقیقت است. عدم اصرار علي و را اثر گروھھا نكھ اكآرسید باز ھم علي از پذیرش آن سر باز زد تا عت بھ خالفت علي معناست كھ پس از ربع قرن ھم كھ نوب

ھ مسلمین وبود ن مختص مؤمنان بود و او امیر مؤمنان و موالي متقین عوادار بھ پذیرش خالفت كردند. زیرا امامت علي مشركین و منافقین.

حلھ زند و در مر مي» الاكراه في الدین«ھ نخستین پیدایش اسالم دم از سئلھ دیگر علي دشتي اینست كھ قرآن در مرحلم -١٠٠٨

ین كفاري ضح است. اامال وامسئلھ ك» ھر كجا كھ این كافران را یافتید بكشید تا نسلشان از زمین برافتد«اقتدارش مي گوید كھ یف مسلمانان داوند تكلخدارند قاداتشان مشكل نكھ خدا امر بھ قتل عامشان مي دھد با دین خدا مشكل ندارند و مسلمانان ھم با اعت

ارند و قصد دنان مشكل مسلما با این كفار را معلوم كرده است: دین شما مال شما و دین ما ھم مال ما! ولي این كفار با موجودیتنھا آكاري با لماناننابودیشان دارند و ھمواره مال و جان و ناموس مسلمانان را مورد تعرض قرار مي دھند در حالیكھ مس

ي كافران دارد. یعنورھا نندارند یعني مسئلھ بود و نبود است و دفاع از حیات و ھستي خویش است و ربطي بھ دین و ایمان و بارآن كریم قي ھستند. نابود بدلیل باورھایشان محكوم بھ نابودي نشده اند بلكھ بدلیل ستم و تجاوزاتشان بھ مسلمانان محكوم بھ

ر آن بن كرده و د تضمیآزادي عمل فردي را تا آنجا كھ مال و جان و ناموس دیگران را مورد تجاوز قرار ندھ آزادي عقیده و اصرار دارد كھ در دھھا آیھ مبرھن است.

حق آزادي عقیده و انتخاب بدین دلیل است كھ آدمي را با وجود خودش آشنا كرده و بھ اعماق نفس راه مي دھد و تا -١٠٠٩

شده و بھ ذات ھستي خود ملحق مي كند و با خود یگانھ مي گردد. پس آزادي و اختیار ھمان راه توحید انسان با ذات رھنمون

Page 135: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

135

خود و خداي خویش است كھ او را در عشق با خالق قرار داده و خلیفھ خدا مي سازد و مظھر یگانگي خالق و مخلوق مي شود. رد كھ عشق عرفاني غایت این راه است. و قرآن این راه و روش را گام پس توحید راه و رسمي جز آزادي عقیده و انتخاب ندا

بھ گام تبیین نموده است آیات ناسخ و منسوخ نیز فقط از این معنا درك مي شوند و مربوط بھ مراحل تكامل انسان در این راه بدعت است و نھضت ھمھ انبیاي است. امر بدعت نیز جز در این مسیر فھم نمي شود. از این منظر تاریخ صدر اسالم سراسر

الھي و ظھور ھر عارف واصلي نیز جز این نبوده و نیست كھ كمال این ظھور ھمانا ظھور جھاني امام زمان است كھ متھم بھ اشد بدعت مي شود از جانب دھریون دیني و غیر دیني یعني تاریخ پرستان!

معمار وان خالق وو اصل ناباوري انسان نسبت بھ وجود خداوند بعن اید یك بار براي ھمیشھ فھمید و اقرار كرد كھ كلب -١٠١٠

زمین! شر بر رويفاسد بمو مدیر و مدبر عالم و عالمیان از ازل تا ابد، منشأ كفر انسان است و ھمھ ناھنجاریھا و مظالم و ارد و وز وجود دفر ھنكده است و یعني تا زمانیكھ در انساني اثري از ظلم و فسق و غفلت ھست چنین باوري قلبي و پایدار نش

وجود خداوند خالق در اندیشھ و دل و جان درك و تصدیق نشده است.

مي نف برسد كھ ق تفكر و تأمالت دروني و تعقل علمي و علیتي و حسي حداكثر مي تواند بھ این اعتراآدمي از طری -١٠١١اعتراف و» نمي دانم«تانھ ار سازد و رسیدن بھ این بن بست و آستواند خداوند خالق را بدینوسیلھ دریابد و در روان خود استو

اند و ما مي شناسد خداوند است كھ خود را در دل و جان و روانمان بیعني این خو عرفاني است. -بھ آن، آستانھ ایمان فطرياعتراف ھم كنیم ونرا فاتي آحضورش را بیان و عیان مي نماید بشرط آنكھ بھ غایت عقل علیتي خود برسیم و ناتواني مطلق و ذرا بر جاي یزیم و اوود برخنمائیم و دست عقل و دل و جانمان را بھ سوي او دراز كنیم و او را بھ خانھ وجودمان بخوانیم از خ

ي ھم یدار جمالدھ صرف خود نشانیم. و جز این ایماني یقیني و جاري و مستمر در جانمان ممكن نمي شود. یعني خداوند حتي بلوة شدن دائم الص معناي دیل بھ ایماني یقیني و جاري نمي شود مگر اینكھ در این دیدار در انسان وارد و مقیم شود و اینتب

امام وقرار ده مصلین است و از مصلین گشتن! این ھمان خواستھ ابراھیم پس از پیروزي در ذبح عظیم است كھ: خدایا مرا از خود ساز!

م ر جھان اسالدكھ ھزار سال تفكر و باور فلسفي خداوند یك جو ایمان نمي شود بخودي خود. مخاطب من این را بدان -١٠١٢

صدرائیان ھستند كھ فلسفھ را ایمان مي دانند و ایماني جز از طریق تحصیل فلسفھ نمي شناسند.

یست. ك خداوند نن باور مي رسي كھ عقل علیتي قادر بھ درنھا و تنھا ارزش تحصیل فلسفھ در الھیات اینست كھ بھ ایت -١٠١٣ھ را خود فلسف اند و ولي جز انگشت شماري در تاریخ فلسفھ بھ این حقیقت فلسفي نرسیده اند و مابقي خود فلسفھ پرست شده

خ ننموده رھ این حد با عھ تخدا خوانده اند و غیر فلسفیون را مرتد دانستھ اند. و در ھیچ مذھبي چون كاتولیك و تشیع این فاج است بواسطھ ارسطو و مالصدرا!

مھ مقامات ائ ره اي برتر از ایمان در جھان بشري نیست و كل قرآن مخاطبي جز مؤمنان ندارد و توصیفبدان كھ گوھ -١٠١٤

توصیف وجود مؤمنان و مدارج ایمانشان است كھ كمالش ھمان مقام عصمت است. و معارف و و اسرار حقایق معصوم تماما قرآني ھم جز در مراتب ایمان درك و شھود نمي شود.

یخي بھ لسفي و تارفنور ایمان مي توان خداي را شناخت. پس ایمان باور كوركورانھ نیست و اتفاقا باور فقط در پرتو -١٠١٥

ا و ط در بالی. و فقبھ اسمخداست كھ باوري ظلماني و كور است و لذا چنین خدائي در قلمرو حیات روزمره حضوري ندارد جز ز اه كھ یكي ھ آنگامصائب بناگاه بھ یاد مي آید كھ روزمرگي و دھریت براي مدتي شكستھ مي شود در دل و جان آدمي. خاصحساس فوق امدتي عزیزان كھ محبوب دل است از دنیا مي رود یعني از قلمرو تاریخ و زمان خارج مي شود و لذا دل براي

اي را بھ یاد مي آورد. دھري مي یابد و خد

Page 136: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

136

و ھ ھمان شدتني كھ در جانش احساس مي كند كھ از ازل بوده و تا ابد خواھد بود انساني مؤمن است بانسان بمیزا -١٠١٦ حدت. زیرا این حضور خدا در دل است.

احساس یرا ایماناضح ترین نشان مؤمن عدم ھراس او از شكست و فاجعھ و مرگ و نیستي است بمیزان ایمانش. زو -١٠١٧

اب محبت ھ بازتجاودانگي است در ذرات جان. و این احساس ھمان حضور خداست و این حضور جداي از محبت بھ او نیست ك او بھ مؤمن است.

جان دا در دل ومتناھي مي توان وجود المتناھي خداوند را در ذھن و جان و دل دریافت. و این حضور خالفقط با حس -١٠١٨ است كھ بھ او امكان شناختش را مي دھد زیرا محدود نمي تواند نامحدود را درك كند. انسان

ز با احساسجدا را چھ كسي آفریده و از كجا پیدایش شده بن بست ھمھ عقول علیتي و فلسفي است. پس اینكھ خود خ -١٠١٩

ر یك ذا حرف آخلست. و ن حاوي چنین احساسي اازلیت بي آغاز و ابدیت بي پایان امكان درك و باور خداوند نیست و نور ایما طوجود خدا فق ا ھست.انسان مؤمن درباره اثبات وجود خدا اینست كھ خدا ھست چون من ھستم. و من بھ این دلیل ھستم كھ خد

جود وخدا جز در «د كھ مي فرمای عو فقط در اكنونیت وجود درك و اثبات مي شود ھم براي خود آدمي و ھم دیگران. و لذا علي ھ حضورشانكخداست و این عین واقعیت وجودي مردان» ما شناختھ و پرستیده نمي شود و ھر كھ مرا دید خدا را دیده است.

در میان مردم خداي را بھ یاد مي آورد. خدا جز از این طریق شناختھ و پرستیده نمي شود.

اي كاملي كھامكان ایمان خالص و كامل براي انسان وجود دارد بدلیل ظھور انسانھست كھ الذا فقط در آخرالزمان -١٠٢٠متناھي لت و المظھر حضور و ظھور پروردگارند تحت الشعاع رحمت و روح محمدي و عشق و عرفان علوي. زیرا وجود بي ع

! یا منافقانھ تا دیدار بھ جمال نشود باور نمي شود و مابقي ایمانھا یا عاریھ اي و مشركانھ است و

لقھ ي و ذات مطاوند در پرتو رحمت مطلقھ محمدي و والیت علوي و روح عیسوي عین دیدار و درك المتناھدیدار با خد -١٠٢١ذا وجود لست. و و روح علت العلل است و این ادراك واقعھ اي روحي و جاني و فكري و حسي و عصبي و جسماني توأمان ا

ي گردد.شدن م اھي ارتقاء مي یابد و خود مظھر این المتناھي مي شود. یعني دیدن عیندیدار كننده بھ كیفیت المتن

ا فس انسان رت و محبت و ھدایت جملھ علوي ھستند كھ برتر از آن علمي در عالم ھستي نیست. رحمت، نبدان كھ رحم -١٠٢٢ناخت این شیت ھم عطش مي اندازد و ھدا پاك مي سازد و محبت دل را براي حركت بسوي خداوند و دیدارش بھ شور و شوق و

د اولیاي جز در نز ن علومراه از خود تا بھ خداست. و راھبري فرد یا جامعھ اي بسوي اوست گام بھ گام و منزل بھ منزل. و ایطالبان باشند كھ لوم ميكامل الھي نیست از انبیاي بزرگ تا ائمھ معصومین و عرفاي واصل كھ جملھ زنده اند و حامالن این ع را رھبري مي كنند از وادي ظلمت بسوي روشنائي و در قلمرو روشنائي تا سرمنزل نور مطلق. بدان!

شأ روحاني رمنزل نور مطلق در عالم ارض وجود فیزیكي خود اولیاي حق در حیات دنیاست كھ از سرمنو بدان كھ س -١٠٢٣

تا خدا اه از خودرذا كل كھ از آن خورشیدھا منیر مي شوند. و ل انبیاء و امامان معصوم كسب نور مي كنند بھ مثابھ قمرھائيقول بي رسد كھ مالھي براي یك سالك ھمان راه بین او تا پیر طریقت و امام ھدایت است زیرا در آئینھ وجود پیرش بھ لقاي

یكي تا اه تارھمان رمعروف ھر چیزي را تا نجوئي نمي یابي ولي دوست (امام) را اول مي یابي و سپس مي جوئي! این ي شود.روشنائي و از كوري تا بینائي است كھ جز در خدمت خالصانھ و اطاعت بي چون و چراي از پیر ممكن نم

ھمھ انسانھا از ھمان دوران كودكي و نوجواني نشانھ ھاي ھدایت حق را در خواب و بیداري بطور سمعي و بصري و -١٠٢٤

ورت عبرتھا و حجت ھاي فردي و خانوادگي و اجتماعي و اقتصادي و سیاسي و ھنري و قلبي درمي یابند و در بزرگسالي بصعلمي و ادبي و عاطفي بھ عقل و تجربھ درك مي كنند ولي بسیار اندكند كھ آنرا پیگیري نموده و درباره شان تأمل و تعقل

Page 137: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

137

آن بازي مي كنند و در از آن مي گریزند. برخي بانمایند تا راه ھدایت را پیدا كنند. برخي بھ كلي بھ نسیان مي سپارند و عمدا خدمت كبر و غرور خود مي گیرند و بولھوسي خود را پروار مي سازند. و برخي از آن دكان دین و ھنر و سیاست مي سازند و

ور و راه و بھ مصارف دنیوي مي رسانند و برخي ھم آنرا در حاشیھ زندگي خود نگھ مي دارند. و فقط انگشت شماري آنرا محمقصود زندگاني و سرنوشت خود مي سازند و ھدایت مي شوند و در جامعھ صاحب رسالتي معنوي براي احقاق حقوق مردمان مي گردند كھ برخي ابرارند و اخیارند و برخي اولیاء و شھداء و صدیقین ھستند و برخي اوتاد و ابدال مي شوند و بر گرد وجود

ھستند كھ ھمھ این مقامات و مراتب حاصل نژادزدائي (شجره ملعونھ) است تا مقام عصمت كامل امام زمان مشغول خدمتگزاري كھ مقام بي زماني و حضور مطلق است كھ ھمان امام ناطق و تجلي بیروني امام غایب مي باشد. و ھمھ اینھا سلسلھ مراتب

بیاي سلف بر روي زمین مي باشند كھ كاملترین ایمان و محبت و عصمت و معرفت و توحید است و ھمھ مظاھر آخرالزماني انمي باشد. و بدان كھ ائمھ معصوم ما ھم جملھ در عصر خودشان صاست كھ مظھر محمد مصطفي عجآنھا ھمان امام زمان

مطلق خود را بارانداز انبیاي الھي مي نامد كھ بھ معناي امام كامل و عمظاھر یكي از انبیاي سلف خود بودند ھمانطور كھ علي است كھ جامع ھمھ نبوتھاست در والیت و علم و عصمت و كرامت و شفاعت و شھادت و حقیقت!

خود اینجانب تا آنجا كھ بھ یاد مي آورم نخستین نشانھ ھدایت را از حدود سن پنج سالگي دریافتم كھ بصورت نور -١٠٢٥

قھ و در شرایط واقعي محل زندگي و در اطاق محل شمعي در ظلمات ھر شب در خواب بسراغم مي آمد ولي بصورت رؤیاي صادخواب كھ من دچار ھراسي مرگبار مي شدم و التماس مي كردم كھ بسویم نیاید و باز پس مي رفت و ھر شب گامي نزدیكتر مي

لكھ ھاي شد تا باالخره بر سینھ ام وارد شد و من زان پس دچار بي خوابي شدم و تا صبح در رختخواب دچار انواع تأمالت و مذھني بودم كھ این واقعھ در شبھاي قدر ماه رمضان ھمان سال بصورت رؤیایي دیگر وارد مرحلھ اي برتر شد كھ بھ ضیافت افطاري بھ خانھ خدا دعوت شده بودم بھمراه ھمھ اعضاي خانواده كھ مادر و مادربزرگ و خواھرم بود كھ افطاري شرابي بود

تعارف رد كردند و من نوشیدمش كھ براستي تریاقي بغایت تلخ بود كھ تلخي اش را ھنوز كھ جز من كسي بر نداشت و ھمھ با ھم در دھانم احساس مي كنم. از این رؤیا بھ بعد دچار بصیرتي حیرت آور شده بودم و یك شبھ ھمچون مرد عاقل و كاملي مي

و در واقع نوعي رسالت اجتماعي در خود احساس اندیشیدم و درباره اوضاع روزگار و مردمان تأمل و چاره اندیشي مي نمودم مي كردم در حالیكھ ھنوز بھ مدرسھ نرفتھ بودم. گوئي خدائي را كھ در رؤیا دیده بودم مرا بھ رسالت برگزیده بود و عجبا كھ این

نھ شناختمش كھ خود خدا را بھ جمال بسیار آشنا مي دیدم كھ حدود سي و پنج سال بعد در وقایع نزول روح یك روز در مقابل آئیمن بھ سن كمال بودم كھ خودم را در پنج سالگي شراب معرفت و حقیقت نوشانیده بودم. و این مصداق آن آیھ از قرآن است كھ

منتھي این شاھد بایستي شاھدي الھي و صاحب روح الھي باشد كھ بود زیرا من » شما را در خلقت بر خودتان شاھد گرفتیم«بھ یاد آوردم. ھمان جمالي كھ دو سال ھي بود كھ جمال اعالي خود را حدود سي و پنج سال قبل در رؤیا،پس از دریافت روح ال

پس از نزول روح در مشھد در واقعھ كسوف بزرگ بر من رخ نمود كھ جمال اعالي پروردگار من بود بھ جمال خود من كھ این ي آمده كھ حضرت آدم در بدو خلقتش داراي قامتي از زمین تا بھ ھویت انسان كامل و آدمیت من بود ھمانطور كھ در حدیث قدس

تاج سر من بود. من ھمھ این مفاھیم و آسمان بود و سرش بھ آفتاب مي سائید. من ھم خود را در ھمان قامت دیدم كھ آفتاب،ر قرآني بود بي آنكھ من وقایع قرآني را ھم باز بواسطھ قرآن دریافتم. یعني كل سیر و سلوك و ھدایت من از كودكي سراس

پس ھدایتي جز بواسطھ -قرآن» خداوند بواسطھ كتابش ھر كھ را خواھد ھدایت مي كند.«كمترین شناختي از قرآن داشتھ باشم. حقایق و معارف و آیات قرآني نیست چھ مسلمان باشي چھ یھود یا بت پرست بھ لحاظ قومي! چھ قرآن را بخواني و بداني و چھ

خداوند ھر كھ را خواھد ھدایت كند در دلش نوري قرار مي دھد كھ بھ آن نور راھش «اني و چھ نخواني و نداني. نخواني و بداین ھمان نوري است كھ در كودكي در دلم نھاده شد. و اگر ھمھ این وقایع در سلسلھ مراتب معرفتي در -قرآن» مي نماید.

شد كھ ضاللت مضاعف و پریشاني و جنون حادث مي گشت. و این نیز امر جریان تفكر فھم نشده بود نھ تنھا ھدایتي حاصل نميخدا در جاي جاي قرآن است كھ در آیات و عالئم الھي و غیبي تفكر و تعقل كنید تا ھدایت شوید و این درست در نقطھ مقابل

ابطال مي دانند و این ھمان آراي بسیاري از علماي ماست كھ حتي تداعي معنا در حین قرائت قرآن و نماز را شرك و موجبمذھب اصالت جھل و خودفریبي است تا آنجا كھ لمس كردن كوركورانھ آیات قرآن ھم ثواب دارد در حالیكھ جز شیطنت و جنون بھمراه ندارد و بنده دھھا نفر از این افراد را از نزدیك مي شناسم كھ دچار چھ پلیدیھا و مفاسدي ھستند در حالیكھ شبانھ روز

مي گویند و قرآن ورق مي زنند و ثواب اخروي ذخیره مي كنند و دنیایشان غرق در تشنج و تھمت و بخل و عداوت با عالم ورد

Page 138: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

138

شیطان است. چون شیطان بقول قرآن كریم از درب غفلت و و آدم است. پس این اندیشھ ثواب ضد آگاھي و معرفتي عین القاءاصھ اینكھ موضوع این غفلت خود آیات الھي باشد بھ ھمین دلیل است كھ رسول نسیان و بي خبري بر انسان وارد مي شود خ

اكرم مي فرماید نمازي كھ موجب تقرب الي هللا نباشد موجب ابتالي بھ شیطان است و اینست راز فریاد خدا بر این نوع و شیطان آن را از «آیات است نمازگزاران. و یكي از دسیسھ ھاي شیطان در انسان ایجاد نسیان درباره حقایق موجود در

اصال معناي حضور در نماز و تالوت قرآن جز حضور معنوي و عقلي و عرفاني نیست. حضور جز خود -قرآن» یادشان برد. آگاھي معناي دیگري ندارد.

كھ واقعیت یم در حالیشمائا مي نویسند كھ اكثر این وقایع غیبي براي ما ھم اتفاق افتاده است و ما ھم عین بسیاري بھ م -١٠٢٦

شانھ ھا ونر این دزندگیشان خالف این ادعاست و غرق در جنون و ستم ھستند. تفاوت فقط در بھ یادآوردي (ذكر) و تفكر ھ جھت تزكی ھاد درججستجویشان در معارف قرآني است و پیدا كردن جایگاه وجودي و درك كفر و شرك و نفاق خود و توبھ و

نفس.

بھ یگري نداردت و علم درباره آیات عالج دبي درمان شكیات نماز در رسالھ ھاي عملیھ مراجع دیني ما جز معرفدرد -١٠٢٧نان دچار ز فارسي چین نماھمین دلیل ما نماز را بھ فارسي برگردانیده ایم و بسیاري از كساني كھ اصال ضد نماز بودند با ا

عني وده است یبمات ما كرده اند و نجات یافتھ اند. و این ھم از جملھ اتھاانقالب روحي شده كھ سرنوشت خود را زیر و رو بدعت در نماز!

دیني ا خردگرائين آشكارا بیانگر مكتب اصالت عقل و علم و تفكر است و از پیروانش این چنین عداوتي بعجبا كھ قرآ -١٠٢٨

انده ھدایت خو ا مسیریم آشكارا تعقل و تفكر و ذكر ررخ نموده است آیا این وسوسھ شیطان در قاریان قرآن نیست. قرآن كردایت شوید، ورید تا ھآھ یاد باست. و ذكر یعني بھ یاد آوردن آیات و حوادث و تفكر در باب آن. و این ترجیع بند قرآني است كھ: تصدیق مي را درك و ب خداتاتفكر كنید تا ھدایت شوید، تعقل كنید تا ھدایت شوید و... و این آیھ مكرر كھ فقط علما حقانیت ك

تلقي مي ال و معصیتابلیسي است تا آنجا كھ تعقل و تفكر در آیات موجب ابط كنند. پس ثواب لفظي تالوت قرآن یك ایده كامال ا خداپرستھ خود رفرشتگان حامل عرش مي گویند خدایا این مردماني ك«شود و این دعوت بھ نسیان و ھذیان و جنون است.

ل و با نور عق صل عداوت با عقل و علم در دین است زیرا فقطجن پرستي حا - قرآن» د اكثرشان اجنھ را مي پرستند.مي خواننید تا اطاعت كن و رسول از خدا«علم است كھ نفس آدمي از تاریكي خارج مي شود و دیگر النھ اجنھ و شیاطین نمي تواند بود.

پس بدان كھ -قرآن» تا از تاریكي بھ روشني آورد و اینست پیروزي بزرگ. شما را زنده و پاك سازد و كتاب و حكمت آموزدم و كسب معرفت فزاینده در دین و نفس خویش نیست. روشنائي و ھدایتي جز بواسطھ تعقل و تفكر و تعل

ویشتن نیست و كل جریان سیر و سلوك روحاني و تقرب الي هللا براي آدمي در یك كالم چیزي جز نژادزدائي از نفس خ -١٠٢٩

نزاد (خدا) را در دل بر جاي نژاد گذاشتن. و این تزكیھ و كار عظیم ابراھیمي جز تحت الشعاع نور معرفت نفس محال است. این در ھزار توي جان و دلم منجر بھ ریشھ كني شجره ممنوعھ شد و لذا توانستم عواقعھ بھ فضل و یاري حق و نور امامش علي

مت بھ خلق خدا كنم بي آنكھ لحظھ اي از وظایف الھي خود در قبال خانواده و نژادم غافل باشم و اصال كل ھستي ام را وقف خدژاد خود نمودم و از ھر حیث آنان را در دین و دنیا و امر سالمت و دفاع از بھ حكم خدا نیمھ اول عمر خود را صرف خانواده و ن

م حجت نمودم و تركشان كردم آنگاه كھ عداوتشان با دین آشكار شد و دست بھ حقوق پایمال شده با دل و جان یاري دادم و اتمادست شقي ترین دشمنانم مرا از خانھ و زادگاھم بیرون كردند و خدا ھم آنھا را از خانھ و زادگاھشان آواره كرد و متالشي

حبت من متحد شده بودند. و در این امر ساخت و ھمھ بجان ھم افتاده و مشغول نابودسازي ھمدیگرند آنھائي كھ در عداوت با محتي اعضاي درجھ یك خاندان خودم ھم مستثني نبودند و من ھیچ تبعیضي قائل نشدم و لذا بھ انتقامجوئي از من پرداختند و من

ون الھي فقط صبر پیشھ نموده و ھرگز بھ این دلیل از اداي وظایفم نسبت بھ آنھا كوتاھي ننمودم كھ اگر ھم كرده بودم طبق قانحقم بود ولي من عفو پیشھ كردم و با دشمنان خودي و غیرخودي بطور یكسان برخورد نمودم كھ این عدالت و عفو را بسیاري از دشمنان و منافقان دور و نزدیك بھ حساب بي عاطفھ گي من گذاشتند كھ گوئي بچھ ھایم را دوست ندارم (گوئي كھ دوست

Page 139: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

139

ت و ھنري دارد ھر چند كھ جز مؤمنان محبتي بھ بچھ ھاي خود ندارند) و ھمانھا بدست داشتن بچھ ھاي خود ھم یك مقام اس خودشان بچھ ھاي خود را بھ قتل رسانیدند و بھ گونھ ھاي متفاوت تباه ساختند و رسوا شدند.

اینصورت غیر دلي كھ خانھ خداست و در آن جز خدا یا امامش نیست قادر بھ دوست داشتن است و در بدان كھ فقط -١٠٣٠

مملوكیت وو بستگي و احساس مالكیت حتي ھمسر و فرزندان خود را نمي تواند دوست بدارد و دوست داشتن جداي ابتالءود خاصھ بدمیان آاست و بلكھ ضد آن است. و اینست معناي ذبح عظیم ابراھیمي زیرا ابراھیم امام بود و لذا دلش محب

ین ت. و از احبت اسمبود پس محبت ابراھیم بھ اسماعیل بسیار وراي درك ما از مقولھ اسماعیل كھ حامل نور امامت حق ھمند دران خویشپان ضد منظر ذبح اسماعیل را تأمل كن! كسي كھ براستي وارث و وصي نور امامت پدر است در حالیكھ اكثر پسر

ویشند ولي دران خطور كھ دختران ھم ضد ما، دوستي بین پدر و پسر را از نوادر حوادث جھان مي خواند ھمانعو لذا علي ن ھم بح كن و مس مرا ذپدر جان این امر خداست پ«اسماعیل در اتحاد با پدر بود و مرید مطلق اراده الھي او بود كھ گفت:

خون او ل در ژن وا اینحاببا اینكھ اسماعیل مظھر نژاد و شجره ملعونھ پدر نبود ولي » انشاء هللا صبور و تسلیم خواھم بود.اسالم و پدر اھیم بانيذا ابرحب شجره بود و لذا ذبح واجب شد تا این حب نژادي بریده شود و فقط حب الھي بماند و بس. و ل

لي هللا د و سیر الق جدیخایمان و امامت شد و در دین محمد تبدیل بھ دین آخرالزمان و ابدي گشت و تنھا راه و رسم اخالص و -رآنق» و برپائي دین حنیف ابراھیم برگزیده نشده ام.اي محمد بگو كھ من جز براي احیاء «د. و لقاء هللا گردی

ت دیني را یخ و دھریت و خسران عصر و شجره ملعونھ ھمان ژنتیك است و علم ژنتیك حداقل این حقیقبدان كھ تار -١٠٣١

ز ژن است اتھایش الیق و عواطف و امراض و شراراعتراف كرده است كھ آدمیزاده ھمھ چیزھاي مادي و معنوي و خصائل و س در یزي است كھاسیر نژاد است و از خود ھیچ اراده مستقلي ندارد و مجبور مجبور است و این ھمان چ یعني موجودي تماما

ن واتحت عن طبیعي فلسفھ ھاي قرن ھیجده و نوزده میالدي تحت عنوان جبر تاریخ كشف و اعتراف شد و امروزه ھم در علوم سان از اینجي انطبیب و نا عجبر ژنتیكي كشف و اعتراف مي شود كھ بیان دو روي سكھ جبر سرنوشت است كھ ابراھیم خلیل

د كھ رجوع كنی »تاریخ عرفان«جبر است كھ مادر ھمھ جبرھا و بي ارادگیھاي آگاه و ناآگاه بشري است. در این باب بھ كتاب ھدایت ھ این كتابم بواسطزین پس ھر كھ را بخواھم ھدایت كن«ان این كتاب فرموده بود كھ در رؤیائي بھ یكي از خوانندگ ععلي

یم علي فھ با موالز بالوقو براستي كھ این كتاب مغز ھمھ آثار اینجانب است و من در حین نگارش این كتاب شبانھ رو» مي كنم. محشور بودم و از نگاه او كھ نگاه خداست (عین هللا) مي دیدم.

طھ ده را بواسژاد است یا خانھ نزاد. و در غیر این دو حالت، سنگ شده و مرده است. نژاد مرده و زنندل یا خانھ -١٠٣٢

مي ز امام ھمچرا ا وھجرت و تقوا و مراقبھ بر نفس و جھاد با ظلم مي توان از دل زدود و بواسطھ خدمت و اطاعت بي چون راي بل را فقط ھي و دولي اگر مرحلھ اول را انجام دھي و تن بھ مرحلھ دوم ند توان دل را خانھ نزاد كرد و اینست عصمت.

نھ مي اسان و اجت و خنخودت نگاه داري دلت مي میرد و لذا باز بي اراده مي شوي و مقلد و مرید كور و كر زمانھ و تبلیغا گردي.

در قبال ود را بھ حساب عصمت مي گذارند وھ بسا برخي از اھل شرع و زھد بي والیت حق، دلمردگي و سنگدلي خچ -١٠٣٣

نیان در وارمارقین و نھ اولیاي الھي رسوا شده و بھ عداوت مي پردازند زیرا محبت حق را درنمي یابند چون دلشان مرده است.د ودنشرعي ب اس ھايیك نمونھ مشھور در تاریخ ھستند كھ باالخره خون امام را ریختند و جملھ دچار وسو ععصر خالفت علي

و از خود پاكتر سراغ نداشتند در حالیكھ بازیچھ شیطان شده بودند.

ھ ھر و ھم دل ب نیوي اینست كھ زن دل بھ شوھر دھد تا ھم بتواند دلش را زنده نگاه دارد و مادري كنددحداقل عصمت -١٠٣٤ مردي ندھد و فاسق نگردد در نھان و آشكار.

Page 140: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

140

یرا زود ندارند خاز مادران ھستیم كھ براستي كمترین عاطفھ حیواني ھم بھ فرزند ش نسل تازه ايامروزه شاھد پیدای -١٠٣٥ي یا دلش م دھد و قلوبشان بدلیل عدم پذیرش والیت شوھر، مرده است. زیرا كسي كھ ھمدل شوھر نشود یا دل بھ فاسقي مي

میرد.

اره اش چنگ مي زدند و مي خواستند تا پن جواني را مي شناختم كھ فرزندان خردسالش در آغوشش سینھ اش را ز -١٠٣٦ي نسبت بھ بچھ ھایش در آغوش و بچھ ھا نداشت كنند تا بر دل مادر وارد شوند زیرا دلش مرده بود و كمترین بوي عاطفھ و حب

ا از بچھ ھ او دو صد چندان بیشتر احساس قحطي وجود مي كردند زیرا احساس وجود جز از محبت حاصل نمي آید. این نشان چنان كینھ اي بھ دل مي گیرند كھ ھیچكس نسبت بھ خصم خوني خود بھ دل نمي گیرد. مادرا

ز نمایشات جاب زنان والیت ناپذیر از شوھر اینست كھ نمي توانند بچھ خود را دوست بدارند و لذا بزرگترین عذ -١٠٣٧

زنان در نزد كي از ایندارد. ینكمترین محبتي بھ آنان ایثارگرانھ و تعشیق ھنر دیگري ندارند و با اینحال مي بینند كھ فرزندشان فھمم! دردي بزرگتر از این نیست كھ مي بینم بچھ ام نسبت بمن كینھ دارد و علتش را نمي من اعتراف مي كرد كھ:

براي فشانيال علت العلل فرار بچھ ھا از خانھ اند ھر چند كھ شبانھ روز مشغول سرویس دھي و پول مادران سنگد -١٠٣٨

ھم ي و امثالو ھنر ھوسھاي بچھ ھا باشند و براي رھایي از این رسوائي متوسل بھ انواع كالسھاي بھ اصطالح كمك آموزشي شوند.

ا رمحبت خود وراي خدمت بھ اقتصاد خانواده و ارضاي ھوسھاي مالي فرزندان خود خانھ را خالي نكنید اي مادران ب -١٠٣٩

ھا نكنید كھ ندامت ابدي درو خواھید كرد.تبدیل بھ پول و منت بر بچھ

د بلكھ زند شما آغوش پرمھر شما را ضجھ مي زند پول و پلو و اسباب بازي و شكالت نثارش نكنیآنگاه كھ فر -١٠٤٠ مھرورزي را تمرین كنید. تظاھر بھ مھر بھتر از پناه جستن بھ قھر بھ روشھاي ایثارگرانھ است.

رفتھ و یمان شوھرش بود اعتراف مي كرد كھ حتي از شوھرش ھم بخاطر فرزندانش گذشتھ و طالق گازني كھ خصم -١٠٤١

ارند و پدرشان د شقي بھشبانھ روز كار كرده تا بچھ ھایش را خوشبخت سازد و اینك با حیرت كامل مي بیند كھ بچھ ھایش چھ عي شد و دگیشان نماحم زنز جدایي سالھا از بچھ ھایش ھم فاصلھ گرفتھ بود و مزچھ كینھ اي از مادر. در حالیكھ پدرشان پس ا

اي كھ نین واقعھشان. چفقط برایشان پول مي فرستاد و بي عاطفھ گي خود را بھ بچھ ھا بھ اثبات رسانیده بود از منطق مادریزي نیست شدن چ اشتن و دوست داشتھبسیار فراوان رخ مي دھد بدین معناست كھ دل صاحبي دارد كھ خداست و لذا دوست د

ھ كساني ر خداست برین اجكھ بھ اراده ذھني و تالشھاي مذبوحانھ و نمایشات ایثارگرانھ آدمي بستگي داشتھ باشد. محبت مھمت وند محبتشند خداكھ محبوب مي شوند. و آن اجر عمل صادقانھ و خالصانھ براي رضاي خداست. ھر كھ براي رضاي حق عمل ك

حتي ع علي ست كھ مثال ن! اینقلوب دیگران قرار مي دھد حتي بي آنكھ لزوما خدمتي بھ دیگران انجام داده باشد. این بدا را دركسي واست. در قلوب مسیحیان و بودائیان و اھل سنت ھم محبوب عدر قلوب دشمنان خوني خود ھم محبوب است و حسین

مثل نیچھ كھ عمري بر علیھ او جنگید ولي عاشقش بود. را دوست ندارد حتي كسي عنمي تواند مسیح

اسر شیطاني سر محبت و دوست داشتن، استقالل و اتكاء بھ نفس و عزت مي آورد ولي ابتالئات نژادي و این بدان كھ -١٠٤٢ بستگي و دریوزه گي و بي اراده گي و وسوسھ ھایي كھ معجوني از خواھش و نفرت است.

یست نو بیھوده رد و ھمھ عشقھاي نژادي و جنسي از این نوعندحق را در خود پس مي زند و نفرت مي دا دل ذاتا غیر -١٠٤٣

ت. ین نیسكھ در روانشناسي جدید نفرت را آن روي عشق مي دانند و ذاتي عشق مي خوانند. ولي عشق پاك ھرگز چن

Page 141: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

141

فرید و آر فطرت خود ببدان كھ خدا مردمان را «ه شده اند ین بدان كھ ھمھ پاك بدنیا آمده اند زیرا بر فطرت خدا آفریدا -١٠٤٤ا بعارضھ است، مرض است، بولھوسي است بي تقوایي است الس زدن و بازیگري یعني ناپاكي -قرآن» اینست دین حق

» تانخوداال ب مي كنیدنظلم «انسانھاست و حاصل اراده بھ تملك و سلطھ است كھ خود فرد را تحت سلطھ و بي اراده مي سازد. و ا بھ پرستشرگتر از این نیست كھ غیر خدا و اولیاي او را بھ دل راه دھي و دلبري كني تا دیگران پس ظلمي بزر -قرآن

نھ مردان تش ن ھمھاو را بھ خو بردگي خود بكشاني. و این كل شیطنت و كید عظیم زن و راز ھمھ فالكتھاي اوست كھ عاقبترا تكھ ن و روانشدل و ت را بھ بند كشد بلكھ خود بھ بند ھمھ آنھا افتاد و عصمت و عزت وكند زیرا نھ تنھا نتوانست كسي می

تكھ كرد و خود را نابود ساخت و در این و آن گم شد. و از وجودش جز آتش باقي نگذاشت.

دان ده است؟ بشاھر كمل حق پرستي و توحید و مبارزه با نژادپرستي و ظلمت از بطن اشد نژادپرستي ھا ظچرا اشد و ا -١٠٤٥ سازي خود اودانھجكھ عشق بھ نژاد بھ معناي عشق بھ جاودانھ سازي خویش است. یعني آنھایي كھ نژادپرست ترند عشق بھ ین ادپرستانھ شق نژابر روي زمین را شدیدتر دارند و مي دانیم كھ جاودانگي اصل عشق است چرا كھ خود خداوند است ولي ع

نگي را دااكي جاوخحیات ر حیات دنیا و عالم ارض مي خواھد. كسي كھ در قلمرو تباھي و نابودي یعنيجاودانگي و خداوند را دواند از تابودي میاین ن یكند و بر آستانھكند بھ ھمان شدت و سرعت تباھي و نابودي حیات خاكي را تجربھ معاشقانھ جستجو می

ي خویش كھانھ سازو عرفاني نماید بھ قوت ھمان عشق بھ جاودتمامیت حیات دنیوي توبھ كرده و روي بھ جاودانگي معنوي اھي قلمرو تب را در صد البتھ عشقي است برحق و بلكھ برحق ترین عشقھاست كھ عیب كار فقط در اینست كھ او بذر جاودانگي

یچ شوقي ھم ندارند یي ھواو نابودي مي كارد یعني حیات دنیا و بقاي خاكي. در حالیكھ بسیاري از مردماني كھ ھیچ ایمان و تقظھور القوه مھدست كھ ببھ جاودانگي ندارند حتي جاودانگي در بستر نژاد و تاریخ. و این حسن ویژه نژادپرستان حرفھ ایھم

عشق الھي ھستند.

رزندان فا ي كنند تھ چگونھ والدین نژادپرست با زور و زر و تزویر و زار و ھزار حیلھ مدرن دیگر تالش مكنگاه كنید -١٠٤٦ري بھ مترین باوت كھ كخود را مظھر جاودانگي آرمان ھاي خود سازند تا بدینگونھ پس از مرگ باقي مانند و این بدین معناس

دي د از نابومان خوگزنند كھ بھ دان خود دست بھ ھر ستم و جنایتي مي حیات پس از مرگ ندارند كھ براي تجسم خود در فرزنند بخصوص ي مي شودلیل شاھدیم كھ این نژادپرستان حرفھ اي از كمترین عقل و شعوري ھم تھنجات یابند. درست بھ ھمین

ار نابوديكست بھ آنگاه كھ در تبدیل فرزند خود بھ وارث و وصي خود مأیوس مي شوند در اینجاست كھ این والدین حتي دبودي كرده كوم بھ نارا مح آنھا سلب نموده و آنھا فرزند خود مي شوند چرا كھ بھ گمان آنھا این فرزند امكان جاودانگي را از

كامل. در آگاھي ي كننداست. پس بنگر تا بھ كجاست مالیخولیا و ظلم و شقاوت كافران كھ فرزند خود را بھ دست خود نابود مور یرا ھمانطزھ است بنگر كھ چھ بدبخت است این آدمي و براستي كھ از سنگ ھم حقیرتر است. زیرا سنگ مي داند كھ جاودانند كھ د و مي داي شناسكھ قرآن كریم مي فرماید ھر چیزي در جھان ذكر و صلوة و سجده و شكر خود را دارد یعني خدایش را م ي القلب.ت و قساز رحمت خدایش جاودانھ گشتھ است ولي این انسان متكبر كھ بھتر از خود نمي شناسد اینقدر احمق اس

اسند نسان مي ھرار تسخیر ذات انسانند بھ ھمین دلیل درنده ترین جانوران ھم از دودات عالم ھمھ ذرات و كرات و موج -١٠٤٧

ھ او از قین دان كیه كرد الاقل بھ دلیل صورت الھي اش. زیرا مخلوق خالقش را نمي درد و اگر دیدي كھ درنده اي بشري را پاره و دد و حشر دیو و حتي بھ صورت ھم بشر نمي بیند بلكھ بشریت بطور كامل ساقط شده است. و آن درنده این بظاھر بشر را

ینند. و اینست بطن را مي عني بایچھارپا مي بیند زیرا حیوانات تسلیم اراده خدایند و مي بینند و مي شناسند آنچھ را كھ مي بینند مأنینھ طان با چھ وسفندچگونھ گ كھ خداوند اكثر مردمان را از حیوانات پست تر یعني كورتر و كرتر خوانده است. نگاه كن كھ

انیم و تو نمي د ولي من اي صاحبان خود را پیروي مي كنند تا بدستشان كشتھ و خورده شوند زیرا مي دانند كھ جاودانھ اند ود ي حكیم شیل بھ شیرگي تبدحداكثر موعظھ اش را مي كنیم تا از این بابت ھم بر درآمدمان بیفزاییم. من بھ چشم خود دیدم كھ س

و بشري تبدیل بھ سگ شد یعني صاحب این سگ آدم نشد.

Page 142: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

142

شم چا از ھمین را اگر گاوي یك گاو دیگر را بخورد دیوانھ نمي شود: جنون گاوي! و مابقي امراض مدرن آیا بنظر شم -١٠٤٨منظورم شنیده ایدنا پا ربنگر و فھم كن. حال اگر انساني یك انسان دیگر را بخورد چھ مي شود؟ مگر ماجراي آدمخواري در ارو

مي ي دیگر راآدمھا شیطان پرستان علني ھستند ولي اگر دقت كنید شیطان پرستان منافقي را بوفور مي یابیم كھ در پنھان خورند مخصوصا فرزندان خود را.

ست ااین بدان معن اماكن و مناطق روي زمین القاء كننده حاالت روحاني و عرفاني در زائرین خود ھستند. چرا برخي از -١٠٤٩

ا رم آن روح ماكن ھكھ در این مكانھا در دورانھایي انسانھاي حق پرستي بوده اند كھ مشمول نزول روح گشتھ اند و آن اسیاري عدھا با بود و ببدریافتھ و در خود حفظ كرده است مثل ستون مسجد مدینھ كھ تكیھ گاه رسول خدا در حاالت ذكر و وحي

وبشان ینان قلاو «دا و رسولش. پس بدان كھ چھ بسا آدمي كھ از سنگ و چوب ھم مرده تر است. سخن مي گفت از جانب خ -قرآن» سخت است و از سنگ ھم سختتر است.

وھمت خرافھ تمي توان تبرك و تقدس برخي اماكن را درك نمود و بیھوده بھ باوركنندگان و زائرانش از این منظر -١٠٥٠

ند و از ا مي پرستماكن رانھ اكثر این زائران با نگاه و احساس مشركانھ بھ زیارت مي روند و این جھل نزد ھر چند كھ متأسفادر . این شركده استآن توقع شفاعت و كرامت و بركت دارند نھ خدایي كھ روحش را بر اولیاي خود در آن اماكن نازل فرمو

بھ دمان نسبتاور مري اصل این بركت حق است ولي نظر و بھمھ مذاھب وجود دارد مخصوصا در مورد قبور اولیاي الھي. یعن آن حامل شرك مي باشد. این دو امر را بایستي تفكیك نمود تا دچار شرك یا كفر نشویم.

اي تمركز و ین نیت داراز عبادات مشركانھ یعني آن اذكار و آیاتي كھ بھ نیت تقرب الي هللا نباشد و فرد بر اپناه برخدا -١٠٥١

ور ایعني آن اذك حضور ذھني و قلبي نباشد كھ بي تردید آن موضوع این تمركز و حضور و مراقبھ كسي جز امام حي نیست. واند باشدتس نمي ھ اي ادا مي شود جز مدخل اجنھ و شیاطین و خناسان و وسواس الناآیاتي كھ بدون چنین حضور و مراقب

ت و یا ي هللا اسقرب التزیرا در حین ذكر اسماء و كلمات الھي درب دل گشوده مي شود كھ این گشایش یا براي امام و بھ قصد طنت و گمراھي مضاعف است.براي ورود غیر. پس عباداتي كھ فاقد این حضور باشد بي تردید منجر بھ شی

خود ر و عباداتردي داراي امامي زنده باشد ولي بدلیل عدم تقوا و اطاعت توان حضور و تمركز در اذكاچھ بسا كھ ف -١٠٥٢

ز امام ر اطاعت البي اجقنداشتھ باشد زیرا فقط با رابطھ قلبي با امام است كھ امكان چنین حضوري وجود دارد و این رابطھ ختیار مي ن را در اآبرابر خداوند بر آنان منت نھاده و قلوبشان را مربوط ساخت كھ اگر كل قواي این جھان و بلكھ دو و«است.

- قرآن» داشتند و صرف ایجاد این رابطھ قلبي مي كردند باز ھم نمي توانستند.

جودشان محلان روح و امثالھم كھ وس بدان كھ ھمھ فالگیران و رماالن و دعانویسان و جن گیران و احضار كنندگپ -١٠٥٣ود را با خیاطین شرفت و آمد اجنھ و شیاطین است بواسطھ عبادات مشركانھ بھ چنین مقام شیطاني رسیده اند كھ اجنھ و

مي شود نون مبتالني و جمراجعھ كنندگان خود مبادلھ مي كنند بھمین دلیل ھر كھ بھ اینان رجوع مي كند بھ انواع امراض روا -واي بر نمازگزاران سھوي و ریائي. قرآنپس:

سي كھ ھزار صلوات فرستادن بھ نیت طالق پسرش از عرو ١٢٤ناسم كھ دیوانھ شده است در جریان زني را مي ش -١٠٥٤

مورد نفرت او بود. از این نوع زنان فراوانند و این مصداق بارزي از اذكار مشركانھ است.

ھیچ مرض و منتي بدست مؤمني دادن از صد سال عبادات مشركانھ بھ نجات و ھدایت يا بپس بدان كھ یك لیوان آب ر -١٠٥٥نزدیكتر است. پس بھ جستجوي امام مطلق نباش زیرا تا سلسلھ مراتب ارادت و اطاعت و خدمت مؤمنان را طي نكرده باشي تاب

فت. پس مؤمنان مبتدي را خدمت كن تا تحمل امام را نخواھي داشت و اصال ظرف دریافت محبتش را در خود نخواھي یا

Page 143: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

143

استحقاق درك امام را بیابي اینست سلسلھ مراتب عبودیت. و بدان كھ عبادت بدون این عبودیت جز بھ شیطان نمي رساندت. پس واي بر تو از اینكھ مؤمنان را انكار و تھمت زني در حالیكھ بھ جستجوي ناجي و امام زماني.

تي حو نمي تواند ھدف و غایت وجود باشد صفت بر حقي بھ خودي خود قابل پرستش نیستارزش یا ،ھیچ معنا -١٠٥٦

امكانات ورایط شارزشھایي مثل تقوا، عصمت، صدق، معرفت، علم و حتي محبت. ھمھ این ارزشھاي معنوي و الھي چیزي جز مال و این ج شھاست كھ امام عرشوجودي جھت رسیدن بھ حق وجود یعني لقاي الھي نیست كھ جمال جاودانگي و ھمھ ارز

درب الحاق بھ پروردگار است.

ام ست بلكھ اماود وجود امام را وسیلھ اي براي رسیدن بھ ارزشھاي معنوي قرار دادن غایت شرك و ظلم خپس نھایتا -١٠٥٧ ھمان مقصود ھمھ ارزشھاي معنوي در عالم ارض است.

فر باشد نسان یك كاانساني را وسیلھ اي براي ارضاي نیازي قرار دادن نیز یك ظلم آشكار است حتي اگر آن و بلكھ ھر ا -١٠٥٨

زیرا ھمھ انسانھا صاحب وجھي از جمال پروردگارند.

پروردگار ھورظر اھل معرفت توحیدي ھیچ مخلوقي در این جھان ھستي وسیلھ نیست زیرا محل حضور و ظو بلكھ در ن -١٠٥٩ است.

آدمي ماز براي نماز، عصمت براي عصمت، محبت براي محبت و... یك شرك و گمراھي آشكار است ونپس بدان كھ -١٠٦٠

دیدار ھ شوقي بھو آنانك«براي مدت زیادي نمي تواند این ارزشھا را بخودي خود حراست نماید و لذا بھ بازار فروش مي برد. -قرآن» د و قابل ھدایت نیستند زیرا دل بھ دنیا مي دھند...پروردگار ندارند كافرن

د بدان واستم و نشخنیاورد و ھدایت نشد با آیات و بینات و معارف الھي، بدان كھ نخواست. و ھر كھ گفت ھر كھ ایمان -١٠٦١

ست كھ من روغ بخدا د كھ كذاب است و بخش عمده عذابھایش نھ از بابت اینست كھ نخواست بلكھ از این بابت است كھ بھیم مي ھ عذاب عظبمنجر خواستم ولي نتوانستم یا خدا نخواست و مرا ھدایت نكرد. كھ این بزرگترین تھمت ممكنھ بھ خداست كھ

شود كھ عبارتست از كر شدن و كور شدن و بر دلش قفل خوردن و تا ابد احمق ماندن.

یرش در عدم پذ دایت و راه رشد و تكامل الھي در نتوانستن نیست بلكھس بدان كھ سختي ایمان آوردن و پذیرش نور ھپ -١٠٦٢فت م باید گیك كال قدرت اختیار و آزادي انتخاب و مسئولیت اعمال و سرنوشت خویشتن است یعني وجودپذیري! بنابراین در

بارپرستان ان یعني جرپرستعني جبآنانكھ ایمان نمي آورند و بھ نشانھ ھاي ھدایت حق عمدا پشت مي كنند ھمانا عدم پرستانند یلیت ناپذیري ري و مسئورناپذیو اینان عاشق كساني ھستند كھ آنان را مجبور كنند و زیر پاھاي خود لھ نمایند كھ این جزاي اختیا

و وجودناپذیري است. پس جھنم قلمرو وجودپذیري جبارانھ و آتشین است.

پذیرند یعني وجود را ب ارناپذیر، جباران و اشقیاء را مسلط مي نماید تا بھ زورت كھ خداوند بر افراد و اقوام اختیاینس -١٠٦٣ مسئولیت را.

بدان كھ صراط المستقیم نجات و ھدایت و كمال آدمي بواسطھ نور محبت اولیاء الھي گشوده مي شود كھ بھ محبت الھي -١٠٦٤

مي پیوندد یعني ھر كھ را قلبا دوست بداري و مقیم دلت باشد تو را رھبري و ھدایت مي كند حال اگر دل تو معطوف بھ اشقیاء كاري كن كھ اولیاء الھي محبوب دلت شوند و مقیم در دلت گردند تا تو را بھ خدا برسانند باشد بي تردید بھ جھنم مي روي. پس

و این محبت برترین اجر خدا بھ انسانھایي است كھ بھ اولیاء او یاري مي رسانند و از آنان خالصانھ و بي چون و چرا اطاعت م عقل است كھ بھ صاحبش مي گوید كھ خدمت و اطاعت مي كنند یعني ھر كھ را خدمت كني صاحب دل خود ساختھ اي و این حك

Page 144: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

144

چھ كسي را كند و اینست كھ تعلقات قلبي و محبت قلبي ھر كسي بھ دیگران اجر یا جزاي اعمال اوست و نیز محبت اولیاي الھي و اطاعت در دل حاصل پیروي از عقل است یعني عشق الھي حاصل عقالنیت است زیرا ھرگز عقل آدمي حكم نمي كند كھ خدمت

كافران و اشقیاء نماید تا آنان را بر دل خود وارد سازد تا مرید آنان شود و بھ جھنم رود.

ك یو عرفاني ر خالف آنچھ كھ بسیاري از فاسقان و منافقان ادعا مي كنند عشق و محبت حقیقي و الھيبپس بدان كھ -١٠٦٥رخ مي ھ نور عقلبواسط یست بلكھ یك واقعھ قلبي و روحاني است كھامر كور و ناخودآگاه و ماورائي و آسماني و افسانھ اي ن

ان ل آدمي نشیرا عقزنماید یعني اینكھ عشق عرفاني و محبت الھي ھم حاصل انتخاب عقالني است و تالش عقالني انسان است مابقي وواھند مي خمي دھد كھ فقط اولیاء خدا و مؤمنین ھستند كھ دوست ھستند و تو را براي خودت و رستگاري خودت

این ضح است درپس وا آدمیان و اھالي نژاد تو را فقط براي امیال و منافع و ریاست خودشان مي خواھند پس دشمن تو ھستند دشمن. د و نھمیانھ حكم عقل كدام است اینست كھ خدمت و اطاعت مؤمنان و اولیاي الھي نما تا دلت خانھ دوست باش

ش باشد ا مرید خودا پیر یا امامش انتخاب بین خود و خداست یعني اینكھ آیبراي یك سالك در رابطھ پس انتخاب نھایي ب -١٠٦٦

قبت است و عا ن كردنیا مرید خداوند از طریق اطاعت از امام. زیرا مریدي خود و خداي خیالي خود كردن ھمان مریدي شیطا نمي تواند خودپرستاشقیاء و ظالمان را مقیم دل خود ساختن. زیرا دل وجھي از وجو دپباشد د است كھ مطلقا ر س ذاتا

یا جایگاه خدا و وست و یا اولیاي اجستجوي كسي است كھ او را بر خود گمارد و صاحب و ولي خود سازد. پس دل نھایتا ت. جایگاه شیطان و اولیاء شیطان. كھ اولي اجر خدمت و اطاعت اولیاء خداست و دومي جزاي خودپرستي اس

مي ل نیز خواندهآن نقطھ مفروض وجود است كھ در سینھ جاي دارد كھ د» خود«بال بارھا نشان داده ایم قھمانطور كھ -١٠٦٧

ا دوست یست كھ اشود كھ چون بھ خودي خود اندیشیده شود عین عدم است و در غیر اینصورت كسي یا چیزي است كھ در دل عاشق و غیرپرست است زیرا نقطھ وجود است حال ایناست یا دشمن. یا خداست یا ابلیس یعني دل ذات ستگي بھ بغیر، ا

صاحبش دارد كھ چھ كسي باشد كھ اگر دوست (ولي خدا) نبود بي تردید یك دشمن است.

ب كردن ت را انتخاوست (ولي خدا) را بر خود گزیدن ھمان خدا را انتخاب كردن است و اختیار را و مسئولیو بدان كھ د -١٠٦٨ست و ار داده ھمانطور كھ خداوند در دینش ھر كسي را در ھر شرایطي مسئول تمام و كمال اعمال و سرنوشتش قرااست

ھ ھر كي فرماید مؤمنان ممؤاخذه مي كند زیرا بھ او قدرت اختیار و انتخاب اعطا نموده است. بھ ھمین دلیل است كھ در مورد یاري كھ قدسي اخت ت عظمتند كھ در ایمانشان صادق ھستند یا نیستند. و اینسسالي یكي دو بار آنان را امتحان مي كند تا بدا

ا آنان است و لذ ج كردهخداوند بھ مؤمنانش اعطا نموده است تا آن حد كھ حتي علم و آگاھي خودش را از حریم اختیارشان خارینست كھ اان است و ھ مؤمنبي علم خدا نسبت را امتحان مي كند تا بداند. و این بدان معناست كھ مقام اختیار آدمي در وراي حت

ھمھ مفسران در تفسیر آیھ مذكور حیران مانده اند كھ آیا مگر خداوند بر ذات دلھاي مؤمنا یست كھ مي و بینا ن ن آگاهتقریباھل ار جا اظھین معنخواھد بواسطھ امتحانشان بر صدق ایمانشان آگاھي یابد. و حتي عارف كاملي چون ابن عربي در قبال ا

سان وند بھ اني كھ خداپس بنگر كھ چھ مطلق است اختیار». این كیست كھ نمي داند و مي خواھد بداند«نموده است و مي گوید . بابت است ز ھمینابر آستانھ انتخابش بین كفر و دین محول نموده است كھ عظمت آدمي در كائنات و مسجود مالئك بودنش

ن یعني ر خود گزیدنتخابش بین خود و امام تماما از جنس عشق است زیرا امام را باار آدمي و پس بدان كھ گوھره اختی -١٠٦٩

یز نعلم خدا دمي ازآعشق را برگزیدن است و خود را گزیدن ھمان فسق و شقاوت را انتخاب كردن است. پس اگر مقام اختیار ن پشت آو یا بھ ي گویدمآیا انسان ھم بھ این عشق لبیك برتر است بدلیل عشق است یعني عشق خدا بھ انسان (خالفت) و اینكھ

عشق مي نرا ضدكرده و خود را مي پرستد. و دیدیم كھ عقل ھم حكم بھ عشق مي كند. پس عقل حامي عشق است و ھر كھ آ داند نھ عقل مي داند و نھ عشق. و اینست كافر یعني احمقي فاسق!

Page 145: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

145

جبوریت مي مامام عین اختیار است و اطاعت از خود بھ راه جبر و جباریت و ابیم كھ اطاعت ازپس بوضوح درمي ی -١٠٧٠ رسد یعني جھنم كھ ھمھ اجزایش غل و زنجیر است یعني اسارت.

ت ت و عزت اسبق تجربھ و كالم خدا راه اختیار جز از وادي رحمت برنمي آید و وادي رحمت وادي امنیو بدان كھ ط -١٠٧١

ل دوزخ ھل جبر اھد كھ او ظلمات امكان اختیار و انتخاب ندارد بھ ھمین دلیل رسول خدا مي فرمای زیرا آدمي در قلمرو حواسئول وند تا مسل مي شاست و اینست كھ كافران براي ھر كار كوچكي بھ چندین نفر پناه مي برند و چندین شریك و مشاور قائ

ذا افرادي ر است و لاختیا وپرتو رحمت امام است داراي امنیت اعمال خود نباشند و لذا جملگي بزدل و ھراسناكند. ولي آنكھ درصیت را فاده و معوء استكھ در رابطھ با او زیست مي كنند اگر در خدمت و اطاعت نباشند از این امنیت و اختیار خود غایت سمي آدمھا رخ مترینه ظالمرتكب مي شوند زیرا مي دانند كھ مشمول رحمت خدایند و اینست كھ در رابطھ با اولیاي الھي گا

نمایند ھمانطور كھ عارفترین و عادلترین مثل سلمان و عمروعاص.

طور كھ خوداه ایمان و ھدایت الھي سراسر راه سالمت و رحمت و عزت و سربلندي و اختیار است ھمانرپس بدان كھ -١٠٧٢یم و ھر كھ ما سخت كنا بر شركنیم و نھ اینكھ آسانیھا در كتابش فرموده كھ ما اسالم را آورده ایم كھ سختیھا را بر شما آسان

ظلم و بزرگترین در دین خدا بزرگترین تھمت بھ خدا» نتوانستن«پس بدانكھ -دین خدا را سخت جلوه مي دھد منافق است. قرآنت و ن رحمیعبھ خویشتن است. آري آنچھ كھ سخت است و عین جان كندن است راه شرك و نفاق در دین است و آنچھ كھ ر و تحماني رسالمت است ھمان راه عشق عرفاني است كھ دین خالص است. یعني ھر چھ كھ دین خالص تر و نابتر باشد

شاعھ كن ان سخن را جا ای آسانتر است و ھر چھ كھ ناخالص تر باشد جانكاه تر است. این بدان و در آن جاودانھ بمان و در ھمھ تا مشمول رحمت خدا شوي.

د و ر خودش گزیانطور كھ او تو را بي فرزند آدم، آدم باش و خداوند را بر خودت گزین و بر جاي خود قرار ده ھما -١٠٧٣

ادل عاقل و ع پذیر وخلیفھ خودش ساخت و كل حیات و ھستي و اختیار و اراده اش را بھ تو محول نمود. پس آدمیت خود را ب عیان وو كامال تو ظلم و فسق و شقاوت مبتال مي شوي. پس حجت بر باش و عشق او را با عشق پاسخ گوي وگرنھ بھ جنون

بیان شد پس خود داني.

كم بھ شق و عدل و عقل و عصمت و عرفان امر واحدي است زیرا عقل حكم بھ عدل مي كند و عدل حعپس دیدي كھ -١٠٧٤ هللا مي رساند. عشق مي كند و عشق حكم بھ عصمت مي كند و عصمت تو را بھ نور عرفان و لقاء

ل و ر و شر، عقختیار و انتخاب بھ مفھوم حقیقي كلمھ فقط زماني ممكن مي شود كھ آدمي بر دو راھي خیااصوال امر -١٠٧٥

لھي. و در از اولیاي اا یكي بجنون، عشق و فسق، عدل و ظلم و نھایتا بود و نبود رسیده باشد و آن رخ نمي نماید اال در رابطھ ركھا شكفرھا و ولم ھا و قبل از این مواجھھ ھمھ انتخابات بشري در قلمرو انواع جبرھا و شرھا و ستم ھا و ظ غیر اینصورت

ایمان و رجھ اي ازر ھر دو تباھیھاست یعني انتخاب بین بد و بدتر. پس مي بینیم كھ آستانھ انتخاب ھمانا وجود ولي خداست د اختیار و ویقین وزشھا و ضد ارزشھاست كھ در یك سو عقل و علم و ایمان عرفان كھ رویارویي با دو دستھ از مجموعھ ار

ات و سلطھ گري و خیانت و ھیھا اري و تبافریبك عدل و محبت و جاودانگي قرار دارد و در سوي دیگر جنون و بازیگري و شكی دارد . قرار لیت و تاریكيقرار دارد. و اینست كھ گفتھ شده است كسي كھ امام زمانش را نشناخت ھنوز در عرصھ جاھ

رد ود مي پنداخست آنكھ انتخاب نكردن بین كفر و ایمان را یعني بین خود و امامش را زیركي و آزادي و چھ احمق ا -١٠٧٦

زي كند بھ د یعني باار باشزیرا آنكھ انتخاب نمي كند بھ این گمان كھ براي ھمیشھ در فاصلھ بین خود و خدا آزاد و صاحب اختیرا بي وفائي بي تعھدي و ن سرنوشتھا یعني نفاق وجودي دچار شده و وجودش دو شقھ مي شود. در حقیقت این منافقان،بدتری

یعني بیعت و عھد و وفا را عین اسارت و غل و زنجیر مي دانند. آزادي و اختیار مي پندارند،

Page 146: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

146

دي جان ھر كاري كھ دلش مي خواھد بكند و براي این آزافریده شده و بایستي كافران مي گویند ھر انساني آزاد آ ري،آ -١٠٧٧ن كریم ھ قول قرآت كھ بد. و اینست كھ حداكثر لطفي كھ در حق خدا و دینش و رسوالن الھي مي كنند اینسند و مي ستاننمي دھ

آرمان و ل وولي مسئلھ اینست كھ آدمي امیا» دین خوب است ولي فقط براي سفیھان. ولي ما خود عالمانیم.» مي گویندلفني تسانھ اي و از خودش؟ از كدام خودش؟ از خود نژادي و موروثي و عاریھ اي و تبلیغاتي و ر اعمالش از كجا برمي خیزد؟

القاعات اي منھاي اراده و اینترنتي و...! با اندك توجھي بھ خودمان مي بینیم كھ ھیچ خود في الذاتھ در ما نیست یعني ھیچھاي ود در دامخنداختن یعني آزادي كھ ھمھ برایش خون راه مي اندازند چیزي جز آزادي براي بھ اسارت ابیروني در ما نیست

ن كافرا«ست. اژیكي نیست و این آزادي كافران است كھ اسم مستعار اسارت اقتصادي و سیاسي و ھنري و تبلیغاتي و تكنولو - قرآن» واژگونند.

رط ز اوست بھ شمطلقھ خداست ھمانطور كھ وجود ما تماما از اوست و اراده ذاتي ما ا بدان كھ مظھر آزادي و قدرت -١٠٧٨

ھ دل كعت از او و اطا آنكھ در خود بھ او برسیم تا صاحب اراده خودي شویم و اینست آزادي و رستگاري. پس بیعت با مرد حق ون.اي بیراست و رھائي از اسارتھ را مظھر اراده او مي سازد كھ اراده خداست تنھا راه رسیدن بھ اراده ذاتي

ن كھ خود ویند اطاعت از رسوالن الھي فقط بھ درد احمق ھا مي خورد و ما خود عالمان ھستیم بداگآنانكھ مي « -١٠٧٩

یرا فھم این آزادي خواھان احمق از آزادي عین اسارت است. ز -قرآن» احمقانند.

زاد بماني. آوند زن تا ي در دام این و آن است بھ اراده الھي در مردان خدا پینفس بي اراده ات را كھ بھ ھر بھانھ ا پس -١٠٨٠وسي و م بھ بولھمر امااو این یعني بیعت و اطاعت بي چون و چرا از امام. زیرا ھر چون و چرائي در این اطاعت ھمان تبدیل

وني مي جیر بیراسارت چندین غل و زنبي ارادگي است زیرا ھر امري كھ بي چون و چرا اطاعت مي شود نفس آدمي را از نان آت كھ بین اوند اسكسي كھ فرد دیگري را ھمچون خدا اطاعت و پرستش مي كند خد«رھاند و بھ اراده الھي پیوند مي زند.

ال لكھ دجنباشد و ب ر اطاعت بي چون و چرا از امام است و حتي اگر این مراد امام برحقي ھمو این آیھ س -قرآن» حكم مي راند باشد ولي مرید اگر صادق باشد بھ خدا مي رسد.

ر امري ھان درباره م ابرار پیشتازان جنت الھي ھستند كھ از ھمین دنیا در آن زندگي مي كنند كھ اراده شدر قرآن كری -١٠٨١

اده است كھاركامل و این بیان آزادي» در آنجا ھر چھ بخواھید ھست«محقق مي شود كھ این از ویژگي حیات بھشتي است كھ ھ آني. بي آفریند مخواھد ببیانگر قدرت فعلي اراده مي باشد تا آنجا كھ اراده داراي قدرت خالقھ مي گردد یعني ھر چھ را كھ ن مقام را یدن بھ ایوند رسابرار در معناي درست لغت یعني آزادگان و آزاد شدگان و دارندگان اراده خالق. و مي دانیم كھ خدا

ر چھ كھ ینكھ از ھبھ بریت نمي رسید مگر ا«را حاصل انفاق از چیزھاي دوست داشتني خوانده است. » یتبر «یعني مقام ل است و بھھا سازي دل از اسارت دنیا. زیرا كانون ھر محبوبیتي ھمان درو این یعني -قرآن» دوستش مي دارید بگذرید.

د فرد از و اركان وجو ضاءه ساقط مي شود و بھ ھمان میزان ھمھ اعمیزاني كھ دل در بند دنیا و اھلش مي باشد از اقتدار ارادادي دفي جز آزد كھ ھقدرت اراده و آزادي و اختیار تھي مي شود و بھ ھمین میزان بي اراده شدن است كھ آزادیخواه مي شو

ستي و اي دنیاپرن معنھ ھماعمل ندارد كھ ھمان آزادي بازي كردن با آدم و عالمیان است و این یعني سقوط در مادیت ھستي ك ھالكت نفس است ھمانطور كھ آزادترین جوامع در عصر ما ھالك شده ترین آن است.

نگ عني قلبش سسان بھ میزاني كھ قدرت برقراري رابطھ روحاني با عالم و آدمیان را از دست مي دھد یدر حقیقت ان -١٠٨٢

سماني با جرابطھ عطش آزادیخواھي رفتاري و عملي مي شود یعنيمي شود و اندیشھ اش دچار سكون و ثقل مي گردد و دچار ر روابط.ي انتھا درائي بعالم و آدم. و این نوع رابطھ چیزي جز بازي كردن و الس زدن نیست كھ انتھائي ندارد و نیز تنوع گ

جز تن باقي نمي ماند انسان بمیزاني كھ قدرت پرواز روح را در جھان و جھانیان از دست مي دھد و از وجودش -١٠٨٣

دمیان نیز فقط جسماني است و در این روابط نیز جز قحطي فزاینده نصیبش نمي شود زیرا در این نوع روابطش با عالم و آ

Page 147: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

147

ارتباطات فاقد دل و اندیشھ ھیچ چیزي بدست نمي آید جز آتش نفوس دیگران و این یعني جھنم كھ عرصھ حرص و قحطي و مي شوند و نھ عواطف نھ حواس نھ دل و نھ روان زیرا روح در غل و زنجیر ن نھ غرایز ارضاءعطش فزاینده است كھ در آ

است و آزادي پرواز ندارد تا در آفاق و انفس سیر كند و از جان جھان برخوردار گردد.

ست ااسطھ روح دت بوامل را انساني معرفي كرده اند كھ با جھان و جھانیان بھ وحدت رسیده است این وحاگر انسان ك -١٠٨٤ھ دوستي مي ببا آنھا ماید وكھ از درب دل و ذھن پرواز مي كند و بر آدم و عالمیان وارد مي شود و آنھا را درك و دریافت مي ن

رسد و اینست انسان آزاد و اینست معناي وجودي ابرار كھ مقیم در جنات نعیم ھستند.

ز ي گردد و اند بھ نور وجود متصل مي گردد و روحش با روح جھان یكي من بمیزاني كھ از ماده وجود دل مي كانسا -١٠٨٥ زندان تن آزاد مي گردد.

لھي بھ انور محبت ز دنیا و اھلش بي نیاز نشود دل نمي كند و اندیشھ اش آزاد نمي گردد و اما دل جز بھاو انسان تا -١٠٨٦

و آدمیان او دل داد از بند عالم او نیست پس ھر كھ بھ اولیاء ءبي نیازي نمي رسد كھ این نور محبت الھي جز در وجود اولیا رھا مي گردد و روحش بال مي گشاید و در جان جھان بھ پرواز درمي آید و اینست آزادي.

ش جز آتش دامھاي این دنیا بھ دلیل جستجو براي ذره اي از محبت است كھ نمي یابد كھ در روابط پس اسارت در -١٠٨٧

ست. زیرا افتاده او شقاوت نمي یابد و در حالیكھ قحطي وجودش دو صد چندان شده بھ صدھا غل و زنجیر نیز حرص و شھوت الھي محبت یافت نمي شود. جز در وجود اولیاء

سر،ستانند ھم و اولیایش را بر دل وارد سازي و دوست بداري دشمن خود ساختھ اي و از تو انتقام مي ھر چھ جز حق -١٠٨٨منصب، مدرك و... . ھر كھ بواسطھ ھمسرش كشتھ شد عاشقش بود ھر كھ بواسطھ اتومبیلش كشتھ شد ثروت، اتومبیل، د،فرزن

عاشقش بود و... .

راي و تو را ب دھي ھمو مي شوي پس دل بھ كسي ده و كسي را بر دل خود وارد ساز كھ از تو بھتر باشد دل بھ ھر چھ -١٠٨٩ین كسي د و چنین صورت تو ھم خودت را دوست خواھي داشت و از محبت غیر بي نیاز خواھي شخودت دوست بدارد كھ در ا

جز ولي خدا نیست.

اتومبیل و اشیاء) تمام عمرت را جان مي كني ولي راي سنگ شدن و چوب شدن و آھن شدن (خانھ،بپس بنگر كھ -١٠٩٠ا فدا مي رروحت یایي كھ بھ زودي از دستش مي دھي جان وبراي انسان شدن ھیچ كاري نمي كني. یعني براي رسیدن بھ دن كني ولي براي رسیدن بھ ناجي و امام خود ھیچ كاري نمي كني.

احب و مالكصیزي كھ مي اندیشي و برایش كاري مي كني او را بر دلت وارد و مقیم مي سازي و او را چبھ ھر كس و -١٠٩١

خدایت مي اندیشي و برایش كار مي كني؟خود مي كني ولي آیا بھ چھ اندازه بھ

یاد خدا ھمانا « -قرآن» خداي را یاد كنید تا شما را یاد كند. ھر كھ خداي را از یاد برد خود را از یاد مي برد.« -١٠٩٢این سخنان -قرآن»اگر مي خواھید خداوند شما را دوست بدارد از رسولش اطاعت كنید.« -حدیث نبوي» ھمنشیني با خداست.

تي انسان است پس كاري كنید كھ مورد محبت خدا قرار گیرید تا خدا در دل شما كل راز ھدایت و ضاللت و خوشبختي و بدبخ» كل جھان ھستي نمي تواند خداي را در خود جاي دھد ولي دل مؤمن مي تواند.«قرار گیرد كھ اینست تنھا راه نجات و آزادي.

ي برتر از جھان ھستي رسیده است كھ پس واي بر آن مؤمني كھ دلش بھ نور محبت امامش زنده شده و بھ عظمت -رسول اكرمجایگاه خداست كھ اگر بھ جاي وارد كردن امامش بر دل كھ خلیفھ خداست كس دیگري را وارد كند و دلش را تحویل او دھد كھ

Page 148: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

148

ابن زیاد و یا قطامھ مي ابن ملجم، چنین كسي تحت فرمان مطلقھ ابلیس و سپاھیانش قرار مي گیرد و موجودي ھمچون یھودا،شود كھ دست بھ شقاوتھا و جنایتھائي مي زند كھ ھیچ كافر و جاھلي نمي تواند ھمانطور كھ فقط چنین مؤمناني كھ از میانھ راه بھ سراغ شیطان رفتھ اند مي توانند جنایاتي ھمچون كربال بیافرینند كھ امثال معاویھ و یزید حتي شھامت اندیشیدن درباره اش را

- قرآن» پروردگارا بھ مؤمنانت رحم كن.«است دعاي مالئك بھ درگاه خدا كھ نداشتھ اند. از این منظر

ي كنند پاكسازي م والھي اینست كھ قلوب مریدان را از تملك و اسارت خناسان و اجنھ و شیاطین مي رھانند كار اولیاء -١٠٩٣اختیار نھاو اینست آست را بھ اھلش بسپار. و آنگاه دل را تحویل صاحبش مي دھند كھ زین پس با معرفتي كھ حاصل كرده اي دل

ستگاري ه و راه رمل كردو انتخاب مؤمن بر سر دو راھي انتخاب بین خود و امام. كھ اگر دل را تحویل امامش داد كھ بھ حق عانھ روز شبیرنژاد اد و غرا برگزیده است كھ راه لبیك گفتن بھ عشق امام است و در غیر اینصورت ھمھ شیاطین و خناسان از نژیادي راي مدت زخود ب بر درب ھاي دل كشیك مي كشند كھ با لحظھ اي غفلت صاحبش، وارد شده و آنرا تسخیر كنند. زیرا آدمي

احب اصلیشا بھ صقادر بھ حراست از دل خویش نیست و بھ زودي دل را از دست مي دھد پس بھتر است تا دیرتر نشده دل ر ھد تا از دل حراست كنند. یعني خدا و یا خلیفھ اش تحویل د

شق را لي ھم آن عانھا در رویاروئي با حقیقت عاشق بر آن مي شوند بھ لحاظ قلبي. و بھ لحاظ ذھني و عقبرخي از انس -١٠٩٤

قبال رخي ھم دررند. بدر خود تصدیق و حمایت مي كنند یعني كل دنیا و زندگي بیروني خود را نیز بھ خدمت آن حقیقت مي گی عاشق مي شوند ولي بھ لحاظ اراده ذھني از این عشق مي ھراسند یا اكراه دارند. دستھ حقیقت قل بال دمھا در قآوم از سبا

نمایند. و انكار مي ا آنراحقیقت بھ لحاظ قلبي فقط طلب و رغبتي دارند كھ بھ لحاظ ذھني یا از رغبت دل خود حمایت مي كنند یده ذھني شان د ولي ارامي كن ھ لحاظ قلبي رغبتي نشان نمي دھند یعني دلشان آنرا انكارگروھي دیگر از انسانھا در قبال حقیقت ب

دارند ولي ت و خصومتا نفربھ آن مایل است و یا آنكھ ذھن ھم از انكار دل پیروي مي كند. و اما گروھي ھم در قبال حقیقت قلبت ھمراھي ت بھ حقیقلبي نسببھ لحاظ ذھني ھم با این عداوت قبھ لحاظ اراده ذھني از این خصومت قلبي خود بیزارند و یا اینكھ

مي كنند.

ین واسطھ شیاطبر انساني نسبت بھ ھر حقیقتي بیانگر مقام وجودي اوست مثال یك نفس ناپاك و دلي كھ ھواكنش قلبي -١٠٩٥ ند كھ اینكمت مي و چھ بسا خصوو خناسان مصادره شده است و مورد ظلم است در قبال حقیقت اكراه و انكار نشان مي دھد

اده ذھني رد اال ارود نداواكنش قلبي حاصل كیفیت كل زندگاني گذشتھ فرد است و فرد ھیچ اراده اي از بابت این وضعیت قلبي خت. نیا و آخردان در و عقالني كھ از این دوستي یا دشمني دلش نسبت بھ حقیقت چھ واكنشي نشان دھد و اینست مسئولیت انس

ھ قلبش كالشي كند ھد و تآدمي جز اراده ذھني خود نیست كھ حتي مي تواند در قبال اراده قلبي خود چنان واكنشي نشان د زیراقت شمنان حقیدصادره مرا نسبت بھ امري مایل و یا منكر سازد زیرا دلي كھ نسبت بھ حقي انكار یا عداوت نشان مي دھد در

ھ حق وري است كنا عقل قت در جامعھ دلش را از این عداوت با حقیقت مي رھاند زیراست و انسان با دوري از این دشمنان حقیاكراه بال حقیقتقست در او ناحقي گرایشات قلبي خود را مي شناسد. یعني دل آدمي بھ میزاني كھ پیشاپیش منزلگاه اشرار شده

ه مي ي شود تازوبرو مرنگاه كھ با حجتي از حق و عداوت مي كند و عقل نبایستي مرید چنین دلي باشد. و اصال ھر انساني آگاني ره كل زندذا عصاداند كھ در چھ مقامیست و چھ عاقبتي دارد زیرا دل سمت آخرت وجود است زیرا ترمینال وجود است و ل

گذشتھ ما در دل ذخیره شده است و توشھ آخرت نیز ھمین ذخیره است.

اند حاصره كردهمال صالح كھ ھمان اعمال عاقالنھ است بر علیھ كسانیكھ دل را نسان بھ قدرت و یاري اعماو بدان كھ -١٠٩٦ن شیاطین گردد و آ دل مي مي جنگد و از طریق فراخواندن حق (امام) بھ دل، آن اشغالگران از دل مي روند تا آنجا كھ حق مقیم

دمت و خواسطھ بلیان عمر گذشتھ خویش و خناسان مأیوس شده و وجود فرد را ترك مي كنند. ھمانطور كھ آدمي در طي سایمان امر اند پس از ھ خداوكاطاعت كافران و اشقیاء از نژاد و غیر نژاد بتدریج آنان را بر دل خود مسلط ساختھ است. و اینست

بھ اعمال صالح و اطاعت از رسول مي كند تا دل بھ حق برسد و تا ابد بر حق صبور بماند. سوره عصر.

Page 149: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

149

ا بھ این قفل خناسان و شیاطین مصون مي دارد ك در دوره جاھلیت ھر كسي بر دلش قفل زده و آنرا از رسوخخداوند -١٠٩٧د و ل وارد كنا بر درواقعھ ایمان و بھ نور و روح رحمت امام گشوده مي شود تا فرد مؤمن از طریق خدمت و اطاعت، امامش

النھ ه و گشادهنده شدمؤمن از خدمت و اطاعت سرباز زند این دل ز صاحب و ولي خود سازد و سالك راه خدا گردد ولي اگر آنسبت بھ تكبر نبسا شیاطین در صورت بشري. پس واي بر مؤمنان یاغي و م عغیر حق مي شود و در اینجاست كھ بقول علي

امر حق .

وعت از عقل كھ در صلح و اطا س اعمالي صالح ھستند كھ مؤمن را بھ حق امام و رسول ملحق مي كنند یعني اعماليپ -١٠٩٨ستھ ھ بر دو دستند كفطرت و حكم خداست، كھ بر دو دستھ كلي استوارند یعني واجبات و مستحبات. كھ واجبات ھمان وظایف ھ

ھداشتي و بایي و معیشت و عبادت قرار دارند كھ امور معیشتي عبارتند از رزق حالل و بدور از حرص و ربا و مسائل غذع دین ھمان فرو ادي كھتصادي و اجتماعي و رعایت احكام الھي در امور تفریحي و تزئیني و امثالھم. امور عبرعایت حقوق اق

ي آیند مكور پدید مرو مذھستند كھ بر محور فكر و ذكر و حضور قلبي با امام قرار دارند. و اما مستحبات نیز در ھمین دو قلن بھ مؤمنا ل خدمتور كھ از لغت آن برمي آید برخاستھ از حب است مثیعني مستحبات معیشتي و عبادي. امور مستحب ھمانط

اید رم مي فرمسول اككھ در رأس آن امام قرار دارد و انفاق و جھاد و یاري دین خدا بر محور امر امام. و ھمانطور كھ ریت مان و ھدافظ ایحموجب ھیچكدام از این اعمال واجب و مستحب از امور معیشتي تا عبادي بدون امر امام و اطاعت از اوور و ارادت حداقل با ي وجودنخواھند شد و بلكھ ابزار و امكانات نفاق خواھند بود كھ اشد كفر است. پس مي بینیم كھ كل دین، ب

جود وباشد كل ز امامبھ شخص امام موجب ھدایت نیست زیرا دل آدمي كھ كانون قدرت اراده عملي انسان است جایگاه ھر كھ جرك ني مذھب شدارد یعنھمان سو مي كشاند یعني تا زمانیكھ امام در دل مؤمن مستقر نشده است دین آدمي ھیچ تضمیني را بھ است.

كھ ني است كھ بواسطھ آن كشتي وجود بسوي بھشت یا دوزخ ھدایت مي شود و بستھ بھ این استدل آدمي سكا -١٠٩٩

ن ند كھ سكان مي كندارش ھموست و این سرنوشت را عقل است كھ تعییسكاندارش چھ كسي باشد. دل بھ ھر كھ داده باشي سكا و قرار ميمت و سسدل را بھ چھ كسي سپارد و سكان دل بدست ھر كھ و در ھر سمتي كھ قرار گرفت كل ذھنیت نیز در ھمان

ھ دل كلھ اینست ي مسئتھگیرد و بھ ھمو خدمت مي كند و این رابطھ متقابل دل و ذھن است. پس ھمھ خواه ناخواه اھل دلند من اھل كھ باشد.

و بینا تدریج آگاهر ناخودآگاه ھمان دل است كھ نور آگاھي آن در ذھن است كھ اگر دل در سمت نور باشد ببدان كھ ضمی -١١٠٠

ن آگاھي یبھ مبادلھ است ك مي شود و متقابال این روشنایي را بر ذھن مي تاباند و این نیز رابطھ متقابل دیگري از ذھن و دلز گردد و ا وحد ميدنیوي و آگاھي اخروي است و بھ میزاني كھ این دو آگاھي ھمسو و متحد مي شود وجود آدمي صادق و م

پریشاني و تفرقھ و چندگانگي مي رھد.

وب كافر حبر تصرف مداعمال قلبي انسان نیز رابطھ متقابل دارند. چھ بسا امیال و اعمال كافرانھ دلي كھ واعمال ذھني -١١٠١ كس.ا بھ عیكیش و شقي مي باشد و امیال و اعمال عاقالنھ و مؤمنانھ اي كھ از ذھني تعلیم یافتھ سر مي زند و

بدان كھ وظایف شالوده اعمال صالح ھستند و وظیفھ شناسي ترمینال ھمھ شناختھاي بشري است. و انسان بواسطھ -١١٠٢

قین بھ آن عمل مي نماید و این اعمال ھستند كھ صالح مي باشند یعني ھمھ معرفتش وظایفش را كشف و درك مي كند و با یي كھ كوركورانھ و صرفا غریزي و موروثي فكانونھا و اعضاء و اركان وجود را بھ صلح و اتحاد مي برند. ولي اعمال و وظای

دھي مي كنند. بنابراین اعمال و وظایفي پدید مي آیند بي ریشھ اند و سرنوشت آدمي را فقط در پوستھ بیروني حیات دنیوي ساماندر مقابل وسوسھ ھاي شیطاني و القائات زمانھ را عرفاني ھستند كھ تكلیف دل آدمي را نیز تعیین مي كنند و مي توانند دل

بھ محفوظ دارند. و اینست كھ انسان عارف با ھر عملي ھر چند بھ ظاھر ناچیز سرنوشت خود و زمانھ اش را رقم مي زند زیرا

Page 150: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

150

یقین عمل مي كند یعني بھ قدرت روح. ولي انسان جاھل فقط جان مي كند بي آنكھ ھیچ اصالح و رشدي در زندگیش حاصل شود و بلكھ بھ مرور زمان بھ سوي ھالكت و فالكت مي رود زیرا تالشھایش فاقد یقین و روح است.

زمان وسي چكار كني پس این مستلزم مكان شناسي ظیفھ شناسي یعني اینكھ در كجا و كي و در رابطھ با چھ كو -١١٠٣

وظیفھ لي عینشناسي و مردم شناسي و خودشناسي و حق شناسي است و عرفان در نھایت ھدفي جز این ندارد و عرفان عم قم مي زندرناگون شناسي بر اساس یقین حاصل از معرفت است. پس آنچھ كھ ماھیت و نتیجھ عمل واحدي را در انسانھاي گو

ر دعمل فقط فان بيزان یقین عرفاني موجود در آن عمل است و این ھمان وظیفھ شناسي عرفاني است یا عرفان عملي و عرمی خدمت توجیھات ابلیسي زندگاني كافرانھ و فاسقانھ است.

سي در با ھر ك طھیچ گمراھي و عذاب و ھالكتي نیست اال از وظیفھ نشناسي. یعني اینكھ نداني كھ در رابھپس بدان كھ -١١٠٤

دان كھ از ج یافتي بو تشن ھر مكان و زمان معین چھ كني. یعني ھر گاه ھر فرد و خانواده و جامعھ اي را دچار پریشاني و عذاب وظایفش غافل و جاھل است ھمین و بس.

چرا و چھ ند كھتي لیوان آبي كھ مي نوشد اثرش تا خود خدا و اقصي نقاط جھان مي رود زیرا مي داحانسان عارف -١١٠٥

اي جھ در ھمھ كدا ھم خمي كند. و اینكھ گفتھ مي شود كھ حتي كار كردن و خوابیدن مؤمن عبادت است یعني بھ خدا مي رسد و ین امل است و اي تعااین جھان المتناھي ھست پس مؤمن بواسطھ نور معرفت و یقینش با ھمھ عالم و آدمیان در ھر عملي دار

دانید مي ز. و در آن روآنكھ مي داند و آنكھ نمي داند ھرگز یكسان نیست..«یفھ شناسي عرفاني است. معناي عرفان عملي و وظمین حیات ر قرآن كریم مكررا بیان شده است كھ براي مؤمنان اھل معرفت در ھد» آن روز«و -قرآن» كھ چھ مي كرده اید

دنیاست بواسطھ قیامت عرفاني.

راب نشستھ شصادره یك انسان كافر و شیطان صفتي است چھ بر نماز باشي و چھ بر تو در مپس بدان تا زمانیكھ دل -١١٠٦. ل خویش كندھ حال بباشي یكسان است و اتفاقا نمازت مخربتر است زیرا تو را دو شقھ مي كند پس قبل از ھر چیزي فكري

- قرآن» ان شما ھم ھستند.اي كسانیكھ ایمان آورده اید دشمنان خدا و رسول را دوست مدارید كھ دشمن«

كھ شكن و بدانر ھر عادتي تاریك خانھ اي قرار دارد كھ شیطاني در آن پنھان است پس عادات خود را بو بدان كھ د -١١٠٧ ادات بشريعي كند اعمالي كھ با معرفت و بصیرت است ھرگز تبدیل بھ عادت نمي شود و انسان سالك بھ ھیچ چیزي عادت نم

یند.ھالكت گاھھاي او

كشف ست چیزي جزود تا خدا بر صراط المستقیم ھدایت و نردبان عروج كھ ھمان وجود پیر یا امام زنده اكل راه از خ -١١٠٨است از ز وجوداو درك و تصدیق و سجده بر عدمیت خویشتن نیست كھ ھر مرحلھ از این عدمیت منجر بھ دریافت درجھ اي

حق مي قاي حق ملبیش بھ را وادي فنا خوانده اند كھ گویند انسان بواسطھ فناي خونزد خداي پیر. و اینست كھ سیر الي هللا شود. و اینست معناي دگري از كالم موالي عارفان علي كھ: ھیچكس بھ قصد عارف شدن عارف نشد.

ر غایت بير دگدر وادي فنا یكبار غایت بي عصمتي خود را مي بیند و دلش داغ عصمت مي خورد و با و مؤمن سالك -١١٠٩

د و فت مي خوراغ معردمحبتي خود را مي بیند و دلش داغ محبت مي خورد و بار دگر غایت بي معرفتي خود را مي بیند و دلش غ لطف و دلش دا ي بیندبار دگر غایت بي وفایي خود را مي بیند و دلش داغ وفا مي خورد و بار دگر غایت بي لطفي خود را م

ظھور ین سرآغازود و ابت مي بیند كھ اصال وجود ندارد و ذاتش بھ داغ وجود بھ ناگاه منفجر مي شحق مي خورد و... و عاق ن!او اینست انس انسان است بھ عنوان خلیفھ خدا یعني خلیفھ وجود یعني خلیفھ عصمت و محبت و معرفت و لطف و وفا...

نھ در انسان است.موجودي كھ مطلقا محال است و خداوند عاشق بر این محالیت عارفا

Page 151: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

151

ش سر آینده اكھ ھمان بكارت و اصالت دل و جان است در زن امروز بھ اندازه اي است كھ وقتي با ھم انھدام عصمت -١١١٠خ مي ھ غایت تلبقیقتي روبرو مي شود و مي خواھد بھ او دل سپارد تا ھمدل و ھم سرنوشت او گردد با كمال حیرت مواجھ با ح

ایي عھد و وف ا ھمسرشبدیگر دلي باقي نمانده است یعني خودي در میان نیست كھ بخواھد بھ واسطھ آن شود و آن اینكھ گویي شكر ویي این لگود كھ داشتھ باشد زیرا وقتي در رابطھ با ھمسرش قرار مي گیرد با لشكري از فاسقاني در خویش روبرو مي ش

ط كھ بھ شر ھستیم وده نیست كھ امروزه با دختراني روبروخناس قرار است با ھمسرش بیعت كنند و ھم سرنوشت شوند و بیھند. این رار مي كنرك برقطالق، ازدواج مي كنند و حتي برخي بھ شرط استمرار رابطھ با فاسقان خود با مردي پیوند زندگي مشت

مھ ھنم كھ با ج مي كامن بھ شرطي با تو ازدو«نابودي تا آنجایي است كھ دختر با صداي بلند بھ ھمسر آینده اش مي گوید: ا تحمل د شوھرش رمي توانیعني این دختر دل ز كف داده بدون فاسقانش ن» دوستانم ھرگونھ كھ بخواھم رابطھ ام را ادامھ دھم.

ابد جز ا مي یركند زیرا صاحب دلش نیست و صاحبان اصلي دلش دیگرانند و اینست كھ حتي در رابطھ جنسي نیز ھر كسي ست.اوست. كھ فالكت و عذابي بزرگتر از این براي دختران عصر جدید قابل تصور نیشوھرش را كھ در آغوش

ك ماسك یثال در واقعھ عروسي و شب زفاف، عروس بھ واسطھ لوازم آرایش صورت خود را تبدیل بھ مو اینست كھ -١١١١

ر دیابد كھ ود نميي از خود در خجني مي كند تا بھ واسطھ این ھویت جمالي بیگانھ با ھمسرش روبرو شود. زیرا ھیچ اثرش ھم كھ ھ صورتتصرف خودش باشد كھ بتواند آن را با شوھرش در میان نھد. چون باطنش مال دیگران است میلي ندارد ك ھرگز نمي خواھد بدون آرایش در چشم باشد و شوھرش صورت باطن اوست در مقابل نگاه شوھرش قرار گیرد و لذا عموما

. پس ھاي مدرن انوادهخریاكارانھ و منافقانھ یك زن عصمت زدست داده با شوھر مي باشد و اینست فاجعھ این اساس یك زندگيھ ده بھ خانابود شناگر در مراسم عروسي مواجھ با ماسكھاي جني مي شوید كھ عروس نام دارد معنایش را دریابید كھ زني

دامت نجھ با یك جي مواد جز نابودي. و لذا از فرداي ھر ازدواوجود مي آید پس عجب نیست اگر ھیچ چیزي در این خانھ نیابی ابدي ھستیم و یك خیانت آشكار.

ي دو انسانرفتگي عصمت و دل بھ روشي دیگر درباره مردان نیز رخ نموده است. یعني در ھر ازدواج ھمین بر باد -١١١٢

البد بشريجن در ك كھ در حقیقت زندگي مشترك دو تانابود شده و تسخیر شده و بیخود سرنوشتي مشترك را آغاز مي كنند ن انواع ر جریااست و لذا این سرنوشت ھمزیستي اجنھ است در صورت بشري. كھ گاه از صورت بشري نیز رخ مي نماید د

آرایشگري ھا و جراحي ھاي پالستیك.

. حق عشق است باید مرید باشد. و این خالفزرگترین حماقت نژادپرستانھ بشر اینست كھ مي پندارد آنكھ عاشق است ب -١١١٣ اگر معشوق، مرید نباشد رابطھ بر ستم و فساد مي انجامد.

نزجار و طھ نژادي عشقي آتشین مي بیني بدان كھ در پس پرده مثلھ كردن و مثلھ شدن است یعني اوقتي در راب -١١١٤

ارھا بنیاست كھ دحیات خوردن است. این وضع اھل دوزخ در آدمخواري آنھم از نوع زنده خواري. و تكھ تكھ از یكدیگر كندن و شھود كرده ام.

درون طف و وظایفكھ مبارزه با نژادپرستي در خویشتن و نژادزدایي از نفس خود، انكار و براندازي عوا ھرگز مپندار -١١١٥

مي نژاد خود ا نثارایف و خدماتش رنژادي از قبیل صلھ رحم است و بلكھ انسان خداپرست نخستین و واجب ترین عواطف و وظ ت. رام اسحكند كھ نزدیكترین طیف جامعھ او محسوب مي شوند و بھ قول معروف: شمعي كھ بھ خانھ رواست بھ مسجد

اتفاقا این نژادپرستي است كھ فرد را بھ بخل و انتقام از نژادش مي كشد چرا كھ او را تصدیق نكرده و نپرستیده اند. و -١١١٦ه این خودپرستي اش را بھ حساب نژادزدایي از خود مي گذارد. بدان كھ نفرت و انزجار از نژاد آن روي سكھ نژادپرستي و آنگا

اراده بھ پرستیده شدن بھ واسطھ والدین و ھمسر و فرزندان و خویشاوندان است. پس بدان كھ در خدمت خالصانھ و براي

Page 152: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

152

حب وطن از «كھ صادپرستي پاك مي شود و اینست راز این سخن رسول عشق رضاي خدا بھ خویشاوندان است كھ انسان از نژ ». ایمان است

است نفرت ھ مرغ ھمسایھ را غاز مي داند و از خود و ھر چھ منسوب بھ نژاد و زادگاه و وطن خویشپس بدان آنك -١١١٧

ین نفرت طنش علت اوو در شدن بھ واسطھ نژاد دارد اتفاقا مبتال بھ اشد نژادپرستي شده است و ناكامي در اراده بھ پرستیده اشد كھ بھي مي باست كھ عین نفرت از خویشتن است كھ عذاب خودپرستي و نژادپرستي است و مصداق از خودبیگانگي فرھنگھ پرستي بیگان بیگانھ پرستي منجر شده و عاقبت در نزد بیگانگان ھالك مي شود. پس مبادا كھ این از خودبیگانگي و

خولیائي را از جنس نژادزدایي از نفس خود بداني. مالی

كان و ئوري انیشتن غیر قابل فھم و افسانھ اي مي نماید عدم درك یگانگي ماھیت متزمان را در -یھ فضاآنچھ كھ نظر -١١١٨مان در زكان و زمان است و آن بھ دلیل عدم حضور روح انساني در این حقیقت عالم وجود مي باشد زیرا درك یگانگي م

ر مسافتي وي تو و دقابل رملبي و روحاني است تا ببیني كھ مثال آن كوھي كھ در معادالت ریاضي محال است و نیازمند ادراكي قیا ن بیگانگير میزامعین قرار دارد صورت زماني فاصلھ تو از آن كوه است و صورت فاصلھ تو از حقیقت وجود است و بیانگ

ریافت دا كامال نیشتن رنظریھ عام و خاص ایگانگي تو با خودت و خدایت مي باشد. فقط با دخالت این معناي عرفاني مي توان زیرا این ادراك در یك واقعھ عرفاني بھ انیشتن دست داده است.

ر چیزي در جھان از منظر حواس و ھوش دھري بشر، تجسم دھرزدگي انسان است كھ عین مكانھمادیت وجود -١١١٩

ست ارار داده لمات قظپرستي و دنیاپرستي اوست كھ از طریق ژنتیك و وراثت در او متبلور گشتھ و بصیرت توحیدي او را در سارت ز قلمرو اد كھ احقیقت عالم وجود را آن مؤمناني در مي یابن كھ این ظلمات جز بھ نور عشق الھي برطرف نمي شود لذا

قت شھود حقی وریافت دنژادي و تاریخي و دھري خارج شده و از تاریكي بھ قلمرو نور وارد شده اند. اینانند كھ بھ درك و د ننمود. ھ ھرگز شھونمود. و البتكان در اندیشھ انیشتن نائل مي آیند كھ خود او ھم فقط در لحظھ اي آنرا درك م -یگانگي زمان

. این فسردگي گشتعاجز ماند و دچار ا ریاضیاتي آن -او حقیقت عرفاني شگرفي را از عالم وجود كشف كرد كھ در اثبات علیتيبھ یاضیات راتي و ریك حقیقت ناب وحدت وجودي است كھ در اندیشھ یك دانشمند دھري جرقھ زد تا بطالت و حقارت علوم علی

عادالت یائي در مالیخولشزد نماید. ولي او این اخطار را آنچنان كھ باید جدي نگرفت و تا بھ آخر عمرش مشغول بازي ماو گورا ان و مكانبري زمریاضیاتي شد. او مي خواست توحید را تبیین ریاضیاتي كند یعني بھ تساوي آورد. یعني ھمساني و برا

ر د و لذا او را ري بود.دھ –نھ مترادف با آن. و این عذاب پرستش علوم وراثتي اثبات كند در حالیكھ مكان تجلي زمان است وني یمان عرفاازیرا نقطھ مقابل كل تمدن علمي غرب قرار داد و مضحكھ مراكز علمي نمود. او در این مبارزه خود را باخت

ودش با ر كل خدودي ھندسي است كھ نداشت ھر چند كھ بھ لحاظ فلسفي حامي فلسفھ اسپینوزا بود كھ یك فلسفھ وحدت وجست مي آید دردش برنپیامش در بن بست منطقي قرار دارد و لذا خداي اسپینوزا اسیر اراده و علم خویشتن است و از پس خو

قي و رفا اخالصھ امري نعرفاني است و –مثل انیشتن در نظریھ نسبیت. پس بدان كھ امر دھرزدائي از وجود امري كامال علمي ادي.اعتق

ف جھالت و ب نژادپرستانھ مولد تفكر و علوم دھري و اساس تمدن فني و نظام طاغوتي است و این طیفرھنگ و مذھ -١١٢٠

ضاللت بشر است در طول تاریخ.

ود میزان كم و كیف عملكرد ذھن و حواس پنجگانھ بشري در محسوسات و غرایز و ھوش طبیعي ھم مول پس دریاب كھ -١١٢١ یحواس ھوش و نژادزدائي از نفس است یعني ناشي از شدت و حدت حضور دھر در روان بشر است. یعني فقط نژادپرستي و

مكان وفر رسیده صنش بھ قادر بھ درك و دریافت حقیقت كامل عالم وجود است كھ بكلي از دھر منزه شده باشد تا زمانیت در جاند از و نور خداو«ابد. ست كھ مكان را عرصھ ظھور نور خداوند مي یرا مظھر ابدیت ھستي ببیند و این رھائي از مكان دھري ا

-قرآن» عالم خاك متجلي مي شود.

Page 153: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

153

و عزت و حساس سعادت براي آدمي جز این حاصل نمي آید كھ خود را مسبب بیداري و نجات و سالمتخوشبختي و ا -١١٢٢

ینا و دین ھم جز یان نیست. و عشق ھم جز این نیست.عصمت و رفعت دیگران ببیند. لذتي ماندگارتر از خدمت بھ شرف آدم و حواس و مت ھوشراه نیست. و راه رشدي ھم جز این طریق وجود ندارد. و سالكان این وادي ھستند كھ بھ خالقیت و سالخدا ونند ي رسامیاري عقل و دل و روان مي رسند زیرا از اسارت دھر و ظلمت زمان نجات مي یابند زیرا روح خدا را در بشر

سرمد و بي زمان و المكان است.

ي و رھنگ كفر و شرك و ابطال و تباھمكان ھمان ف -شھ ھا و باورھا و محاسبات مقید بھ دوگانگي زمانعلوم و اندی -١١٢٣ خسران است و جز كسي كھ از نژاد كھ اساس رواني دھریت است پاك شد از این خسران رھائي ندارد.

اعتقادي و اخروي و معنويامري محدود بھ ا ع ئین و مذھب ابراھیم پس بدان كھ آ -١١٢٤ نیست بلكھ مور اخالقي و صرفا

ست. و یقي نیز ھي علم حقمكان است. یعني ابراھیم بان –اساس دستیابي بھ علوم حقیقي است كھ برآمده از ادراك توحیدي زمان عیت دن بھ واقاه رسیس و اندیشھ و عمل است. آئین ابراھیمي راین بیانگر یگانگي علم و دین است. و یگانگي حواس و احسا

توحیدي جھان است.

در ون وارد شد ن و دل و جان و روانش از اسارت و ابتالي نژاد و تاریخ برآمد بر واقعیت توحیدي جھاو آنكھ در ت -١١٢٥ محضر خداي جاي گرفت.

وداوت نمود عتي بدان كھ نعمات الھي و رحمت مؤمنان را كفران و ر كھ را در فالكت و ھالكت و خاكسترنشیني یافھ -١١٢٦

است پ را از رچھ دست كمحبت بي مزد و منت حق را از وجود اولیاي الھي انكار كرد و لذا چنان كور و كر و گنگ و احمق شد ا دوستي شمن ردرفت و و پستي را از بلندي و شب را از روز و گرما را از سرما تشخیص نداد و عاقبت دوست را دشمن گ

نمود و نابود شد. این بدان دلیل بود كھ گفت من از نژاد برترم.

ي وجود ور جاودانگر آئین ابراھیمي از نژاد و دھریت پاك شد از بعد زمان و فراق مكان برون شد و در ندو اما آنكھ -١١٢٧ مطلق جاري و ساري گردید و با عالم و آدمیان یگانھ گشت.

مكان در مكان است یعني زمان و نست كھ انسان كامل یا امام زمان و منجي عالم بشري، انساني فوق زمان وای -١١٢٨

ساني دل ھر ان ضور دروجودش یگانھ است و یگانگي عالم وجود را یافتھ است و لذا در ھر زمان و مكاني حضور دارد و این ح شود و اینست معناي نجات!كھ در آئین ابراھیمي مشغول نژادزدائي است دریافت مي

راسر مخرب ساس نژادپرستي است زیرا كانون اراده بھ پرستیده شدن است و لذا عطوفت و محبت زنانھ زن اصل و اس -١١٢٩

ید. اینست ط خود نماد و شرو تباه كننده است زیرا ھیچ كاري نمي كند اال بھ قصد اینكھ طرف مقابلش را پرستنده و مرید بي قیي را نابودساز ا سرحدقبال ایمان و ارادت فرزندان و ھمسران خود بھ اولیاي الھي شدیدترین شقاوت و عداوت ت كھ زنان در

ھ ارث كنند و ب ینھ ميبروز مي دھند و دست بھر فتنھ و دسیسھ و شرارتي مي زنند و این شیطنت را در نسل و نژاد خود نھاد مي گذارند.

طاني ین نبرد شیارا ھووي خود مي داند و با او اعالن جنگ مي كند و كل زندگیش را در امام و بلكھ خود خداوندزن، -١١٣٠

ه بسیار نان ھموارنوع ز تباه مي سازد اال اینكھ بھ توبھ اي خالصانھ برسد و در اطاعت و والیت مرد حقي خاشع گردد. و این اندكند و تعدادشان انگشت شمار.

Page 154: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

154

رد.پرستش ندا ھ معموال بھ عواقبي جنایت بار مي رسد زیرا توقعي كمتر از بندگي وزناناینست كھ الطاف و ایثار -١١٣١

نجات وتوبھ كرد بچھ ننھ اي كھ بھ انواع مفاسد و اعتیاد و بزھكاري مبتال بود در رابطھ با اینجانب یك پسر جوان -١١٣٢ وست از اعتیاد و فساد دحرف من ندادي و چرا گوش بھ» یافت ولي در عوض مورد عاق مادرش قرار گرفت چرا كھ:

مدپرستي در اینجا شقاوت و پلیدي نھفتھ در نژا» بزھكاري نكشیدي و حاال بھ امر یك بیگانھ توبھ كرده اي!! از نوع خصوصا زنانھ اش آشكار است.

مھ مسائل ھج ھم نسبت بھ نگر كھ تا چھ حدي زنان پرستنده اماكن و خاطرات نژادي خویشند كھ حتي پس از ازدواب -١١٣٣

مبادرت بھ طالق ھر،انب شوجخانواده پدري خود تعصبي مرگبار دارند و گاه فقط بدلیل انتقادي بھ یكي از افراد خانواده اش از مي كنند.

اساس نژادپرستي است كھ كارخانھ اصلي آن زن است. و این اساس كفر زن است كھ او را از حضور ،خاطره پرستي -١١٣٤

اجدادي! آبا و ر اكنونیت زندگي زناشوئي محروم مي سازد. این اساس مذاھب مرده پرست و تاریخ گرا است یعني مذھبد

اساس فرھنگ و مذھب و روانشناسي نژادپرستي است كھ كارگاه ر باد رفتھ و نگراني آینده نامده، بحسرت گذشتھ -١١٣٥ھ كت. و زني نده اسمنشأ ایمان و عرفان و عشق و توكل و خداپرستي ز اصلي آن زن است. اینست كھ زن ضد اكنونیت است كھ

مقیم این اكنونیت نیست چگونھ مي تواند در رابطھ با ھمسرش داراي عصمت و وفا باشد.

اره تن و پي گفرز بین عصمت و زنا در رابطھ بین آدم و حوا كجاست؟ محضر قانون و شاھد و امضاء و بلمآیا براستي -١١٣٦) صول اكرمسید(رسرھ مقام شھادت حق و چھ بسا كسي كھ عاشق شد و تقیھ و عصمت و فراق گزید و بذي بھ اسم عقدنامھ؟كاغ

شود. معشوقي كھ مظھر شھود پروردگار میاین مقام عصمت حق است در دل كسي كھ جز معشوق نیست.

انست دالل و پاك حالق و حق داشتن فاسق را مي توان یا براستي این ازدواجھاي با مھریھ چند میلیاردي توأم با حق طآ -١١٣٧ و روابط خیاباني را ناپاك خواند؟ عقل و شرع و وجدان بشري ھیچیك دال بر چنین ادعائي نیست!

ھ وران است كدوابط آشكارا نامشروع شرافتمندانھ تر از بسیاري از ازدواجھاي بھ اصطالح مشروع این براستي كھ ر -١١٣٨

ر و دسیسھ و تجارت و خیانت را قانونمندانھ داراست.ھزار شیطان مك

د و او ھم این پندار مالیخولیائي ازدواج مي كند كھ گوئي شوھرش رسالتي جز خوشبخت كردنش ندار دختري كھ بر -١١٣٩رت ھ عوك) است وظیفھ اي جز خوشبخت شدن ندارد مثال آشكاري از اندیشھ نژادپرستانھ و خودپرستي جنسي (عورت پرستيو ار و فتنھكت بھر خود را بجاي خدا مي پرستد و بدینگونھ مرید شیطان مي شود و براي رسیدن بھ این سوداي احمقانھ دس

فھ ذاتي دن را وظیتیده شمكري مي زند و دشمني خطرناكتر و غیر قابل تحملتر از خدا و ایمان و امام شوھر سراغ ندارد و پرسخیانت و مستوجب پرستیدن زن وظیفھ اي نمي شناسد كھ اگر از این وظیفھ سرباز زندخود مي داند و براي شوھرش ھم جز

ت و زمینھصر ماسعنابود شدن است. و اینست ھویت كافرانھ اكثر قریب بھ اتفاق زنان مدرن كھ موجب انقراض ازدواج در ھمجنس گرائي و فمینیزم مي باشد.

صدھا فاسق است زیرا عمري بھ جستجوي شكار مردي بوده كھ او را چنین زني در نفس خود حامل دھھا و بلكھ -١١٤٠

بپرستد و خوشبخت ابدي نماید و لذا براي ھر مردي در ھر كجا دلبري نموده است. این زن از معناي عصمت و وفا كامال بیگانھ زن ھم در این اراده شیطاني پرستیده شدني نیست پس است زیرا بھ ھیچكس تعھدي ندارد چون خدا. و چون ھیچ مخلوقي ذاتا

از وفا و عفت و عصمت مبراست و عاقبت تمام وجودش كارخانھ عداوت و انتقام نسبت بھ ھر چھ مرد، ذاتا ناكام است پس ذاتا

Page 155: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

155

مي شود چون ھمھ مردان را خائن مي خواند چرا كھ ھیچ مردي باالخره حاضر بھ پرستش او نشده است و از او فقط براي وت راني بھره برده و رھایش كرده است ھمانطور كھ خود این زن ھم فقط براي ایامي احساس پرستیده شدن داشتھ و ایامي شھ

سپس آنرا فریبي غیرقابل جبران یافتھ است. حال اگر این زن بیدار نشود و توبھ نكند مبدل بھ دیو انتقامجوئي از مردان شده و بھ پرستیده شدن است كھ معناي ذاتي خوشبختي در اندیشھ ھمھ زنان كافر مي خود را روسپي مي سازد. و این عاقبت اراده

باشد. حال آنكھ خوشبختي در معرفت دیني برخاستھ از پرستیدن است نھ پرستیده شدن. پس چنین زني موجودي ضد خدا و ضد دین و ضد عصمت و شیطان پرست و مالیخولیائي و خصم خویشتن مي شود.

ي او ان ھیچ چیزز خوشبختي جاوید بیگانھ است و در دو جھامال الھي خود را در آئینھ ھمسرش دیدار نكند آدمي تا ج -١١٤١

آنرا نداري كھ دا چیزيتو در نزد خ«را لحظھ اي راضي و خوشبخت نمي سازد. و خداوند آشكارا بھ این امر وعده فرموده است ز شمایند ا زرعھ وجودزنان شما م« -سوره لیل» ار كني خوشبخت شوي.چون دیدکھ مطالبھ كني اال جمال اعالي پروردگارت را

از براي ین بشارتيانید و ھر حیث كھ خواھید بر آنان وارد شوید و خود را مقدم دارید و تقوا پیشھ سازید كھ بزودي دیدارش كضاي رطرف مقابلش را بر تقواي رابطھ زناشوئي و خاصھ رابطھ جنسي اینست كھ ھر كسي و -سوره بقره» مؤمنان است.

د در دل ورار دھخودش ترجیح دھد پس تقدم مرد بر زن یك امتحان است. پس ھر كسي بایستي طرف مقابل خود را مد نظر قلھ ارضاي قط وسیروانش. یعني جز ھمسرش در او نباشد. ولي اگر ھر كسي رضاي جنسي خودش را بخواھد و طرف مقابل را ف

رد رابطھ وا شتھ درا فاسقان گذزیر پا نھاده و دچار القائات شیطان مي شود و خناسان و چھ بسشھوات خود سازد تقوا را -قرآن» اي مؤمنان از گناه در ظاھر و باطن بپرھیزید.«شوند و اینست زناي پنھان و باطني. می

شاھد برقراري رابطھسیاري از زنان بسرعت از رابطھ جنسي با شوھر بیزار و منزجر مي شوند زیرا بھ محض ب -١١٤٢كیني و ھیچ تم ي سازدحضور مردان بیگانھ مي شوند كھ موجب انحطاط و نابودي رابطھ است و چھ بسا این رابطھ را ناممكن م

ھره مي بي خود رخ نمي دھد. و این بدلیل عدم تقوا در رابطھ جنسي است. یعني ھر كسي از بدن ھمسرش جھت ارضاي جنسھ اند. اطفي داشترفا عصئي زنائي و پنھان است با مردان دیگر كھ در گذشتھ با وي روابط جنسي یا برد و این نوعي خود ارضا

د در این شوھر باش تمكین و ھمھ این مردان در نفس او در كمین نشستھ اند. ولي اگر زن تقوا پیشھ نموده و فقط در تالش برايیھاي كل ناپاك اكي ازشود. پس رابطھ جنسي ھم مي تواند موجب پ از خودگذشتگي است كھ نفس او از ناپاكیھاي گذشتھ پاك مي

شتھ اش امشروع گذوابط نگذشتھ باشد و ھم كل ناپاكیھاي گذشتھ را در رابطھ زناشوئي فعال سازد و خداي ناكرده دوباره بھ رمرد الیكھ نفسحت در ده اسبازگردد. این امر درباره مرد ھم مصداق دارد ولي در زن بسیار شدیدتر است زیرا نفس زن پذیرن

عادت زن زن را مخاطب قرار داده است و محور دین و رستگاري و س برون افكن است. و لذا مسئلھ عفت و عصمت اساساوئي ابطھ زناشرینحل المحسوب مي شود. در این معنا و دستورالعمل عرفاني بسیار تأمل كنید كھ محور ھمھ مسائل و معماھاي

تھدید ي زمین رابر رو ت كھ امروزه بھ سر حد بحراني در حال انفجار و انھدام رسیده است و كل بقاي بشردر سراسر جھان اس بھ نابودي مي كند.

. طلقھ خداستز جملھ صفات مادون جمادي بشر است كھ برخاستھ از كفر و انكار انسان نسبت بھ رحمت مبخل و حسد ا -١١٤٣

ذاب فقدانعھ این كگیش كشف و درك نكند الجرم بھ انواع بخل و حسد دچار مي شود و ھر كھ رحمت المتناھي حق را در زند معرفت نفس است یعني فقدان درك خدا در خویشتن!

ساني است نسان بعنوان خلیفھ خدا نیست بلكھ در شأن سنگ و چوب و حیوان ھم نیست و فقط حاصل اناحسد در شأن -١١٤٤

را بھ ھ كل جھانر است كحق را در وجود خود انكار كند. و لذا حسد یك صفت شیطاني در بشكھ بھ شیطان مبتال شده تا الوھیت ذھب وحدت حیدي مشرارت و جنگ كشانیده است و جز بواسطھ معرفت نفس نمي توان بر آن فائق آمد. یعني جز در معرفت تو

ست.سر جھان ادر سرا عداوت و جنگ و انتقاموجود امكان رھائي از شیطان نیست. و این تنھا راه نجات از حسد بعنوان آتش

Page 156: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

156

افر از آن كاصل درك و دریافت رحمت مطلقھ خداست كھ حتي جمادات ھم از آن برخوردارند ولي انسان حاحساس وجود -١١٤٥ھر چھ در «ابد. یمحروم است و لذا احساس نابودي مي كند. حسد آتش نابودي در نفس بشري است كھ خداي را در خود نمي

مت اصل درك رححصلوة و سجده ذكر و شكر و - قرآن» جھان است ذكر و شكر و صلوة خود را مي داند و شما اكثرا نمي دانید. مطلقھ خداست. اینست كھ اكثر انسانھا از حیوان و نبات و جماد ھم پست تر ھستند.

رحمت خدا د بدین دلیل است كھ خود مھداگر حسد ویژه ھمھ زنان جھان است و ھمھ زنان قرباني آتش حسد خویشن و -١١٤٦

مي و شیطاني س گزافبدر قلب خانواده ھستند كھ بایستي این چشمھ رحمت را بي مزد و منت جاري سازند ولي آنرا بھ قیمتي ق صدیتي خود را ي نیازبفروشند و بدین طریق ھمھ را پرستنده و برده خود مي خواھند زیرا حق وجود خود را درنیافتھ اند و

ت خل و عداوبدچار نكرده اند كھ دریوزه نگاه و تصدیق ھر كس و ناكسي مي شوند و ھیچ پاسخي نمي یابند و نسبت بھ ھمھ مي شوند.

ودي ن صاحب رحم خلقت است تجسم رحمت عامھ خدا در عالم ارض است ولي نسبت بھ این حق وجزھمانطور كھ -١١٤٧

ت تاریخ اس رین زنند و اینست راز تباھي و روسپي گري زن مدرن كھ گرانفروش تخود كافر و بخیل است و گرانفروشي مي كاست طي افتادهدر قح و لذا بخیل ترین و جھنمي ترین زن در تاریخ است. چون رحمتش را بي مزد و منت جاري نمي كند و لذا

و اینست علت بخل و حسدش و نیز جلوه گري و دلبري و بي عصمتي اش.

ر روحاني وسادگي و خشوع مي گذرد نھ استكبا یت الي هللا و رستگاري و نجات دو جھان از مسیر رحمت وراه ھدا -١١٤٨این ندكي كھ ازخیلي خیلي مھم ھستید و ا عظمت و كبریائي و نخوت نفس. اي مدعیان عرفان و عشق و سیر و سلوك الي هللا،

ھ مشكالت الینحل شما حل شود.اھمیت بكاھید نجات یافتھ اید. كمي پائین تر آئید تا ھم

د. ید رستگاریست و حال در سادگي و صفا و تواضع و رحمت و بي ادعائي است. لحظھ اي كھ با خود بماناخدا در حال -١١٤٩ با خود ماندن ھمان الحاق بھ رحمت حق شدن است زیرا وجود ھمان رحمت است.

كجائي! و در پاسخگوئي بھ این وش غیبي از اعماق جان است كھ:حساس تنھائي در آدمي بھ معناي فراخوان یك سرا -١١٥٠

بھر وز ھر نوع اخگوئي ندا ھر چیزي مي تواند وسیلھ اي باشد اعم از ذكر و نماز و ھنر و قلم و ھر كاري دیگر! و این پاس وسیلھ اي كھ باشد عبادت است. پس گریز از تنھائي عین كفران نعمت است.

ھاد و نؤمنان منت د نمي توانید دلي بدست آورید ولي خداوند بر مكل دنیا را داشتھ باشید و خرج كنی اگر دو برابر« -١١٥١

یایش از دل اول محبت و والیت حق است در قلوب مؤمنان كھ و این سر -قرآن» دلھایشان را بھم مربوط ساخت تا ھدایت شوند.دن دلي دست آوربآن مي سوزد و حاضر است كل جھانش را براي دریافت مي شود. اینست آن كیمیائي كھ بشر مدرن در عطش

مان ھا. و این راي خدبھزینھ كند و مي كند و دلي نمي یابد. و این غایت اسالم و اساس تشیع است یعني دوستي دو تا مؤمن والیت و امامت است كھ دین آخرالزمان است.

ت. و اینستفت و خدا دوست بدارد اینست ھدایت و والیت و امامر كھ فردي خارج از نژادش را براي ایمان و معرھ -١١٥٢

مغز دین خدا. و جز این نیست.

قناعت است. تقواي عفت و عصمت است. تقواي حواس،مساك و كم خوري است. تقواي شھوت جنسي، اتقواي شكم، -١١٥٣. تقواي گذشتن از محبوب است براي حق دل،تقواي ». نمي دانم«اندیشھ، سئوال كردن و تحقیق مستمر است و مكتب اصالت

گذشتن از وجود است براي صاحب رسالت اجتماعي است. و تقواي وجود، علم و ھنر ھم تعلیم رایگان است. تقواي ھدایت، وجود. و این آداب عشق است كھ ھمان آداب وجودیابي است.

Page 157: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

157

برسي. اینست منطق عشق! يخود - یراثي را ببخش تا بھ وجود حقیقيم -جود عاریھ ايو -١١٥٤

-ریخيص و ضعفي كھ در تن و دل و روان خود داري از وجود عاریھ اي است یعني از موجودیت تاھر مرض و نق -١١٥٥

ز این ازه آساتر و معج ژنتیكي است و جز بواسطھ نژادزدائي و دھرزدائي از نفس خویشتن عالج نمي شود. و درماني بنیادي ترلمرو قرسي و بر بالھي ان وجود ندارد حتي اگر سرطان باشد یا ایدز. پس از خود نژادي بگذر تا بھ خودبراي امراض تن و رو

زي است.و سالمت وارد شوي. این ھمان درس عشق ور »سالم«

و ن. كمتر از آ ھا و زمین از آن خداست و نیست امر قیامت (الساعھ) مگر ھمچون چشم برھم زدني و بلكھباطن آسمان« -١١٥٦ »!ھم اكنون«است یعني » الساعھ«امت در قرآن كریم ھمان نام دیگر قی -٧٧نحل » براستي كھ خداوند بر ھر چیزي قادر است.

است كھ بدین دلیل ھم اكنون! پس ما در قیامت بسر مي بریم ولي اگر باطن جھان را درنمي یابیم و ھم اكنون كي فرا مي رسد؟دن بھ الساعھ ا راه رسیئي تنھسیر دھر و تاریخ ھستیم و در نژاد خود جا مانده ایم. پس نژادزدادر اكنون زندگي نمي كنیم یعني ا

ریخ گم م و در تانیستی و قیامت جھان است كھ نھان جھان عیان است و لقاء هللا! پس خدا آشكار است این مائیم كھ در محضرش .و گوریم! و خروج از تاریخ جز بھ قدرت عشق عرفاني ممكن نیست

ا مقیم ارف كسي است كھ خدایش را در ھمھ حال و در ھمھ سو در آفاق و انفس دیدار مي كند زیرپس امروزه ع -١١٥٧

وحق برسي ھ محضربالساعھ است و شاھد قیامت پنجاه ھزار سالھ! پس اگر عارفي یافتي با او بمان و دل و جان سپار تا رستگار و سعادتمند ابد شوي!

ن در ت كھ شیاطیر از خواب برمي خیزد. و این امروز اسدر آخرالزمان چھ بسا آدمي مؤمن مي خوابد و كاف بھ روایتي -١١٥٨

تھ یكسان گش ملكوت ون عین و غیب برداشتھ شده است و عالم و ملك نان را غارت مي كنند زیرا مرز بیعالم خواب قلوب مؤمن قیامت ھر آ«ستھ. ند زیرا مقیم قیامت است آنھم با چشمان باست. اینست راز خطري كھ انسان آخرالزمان را تھدید مي ك

ن ژاد از میان شمھا بھ جبر بینا مي شود زماني است كھ چو آنگاه كھ -قرآن» جاریست و براي مدتي آنرا پنھان داشتھ ایم.پس -قرآن .»ندارد سيو در آن روز ھیچكس نزدیكانش را نمي شناسد و جز خدا یار و دادر«برداشتھ شده و نابود مي گردد.

ر قیامت پنجاه دبھ جبر. ر و یاھر گاه از اسارت و تعلقات نژادي پاك شدي قیامت را آشكار بیني و خداي را دیدار كني یا بھ اختیا ھزار سالھ و یا در قیامت كبرا كھ پایان جھان است.

ك چشم یعني بھ ی گاه آدمي از نژاد و تاریخ و دھر پاك شد قیامت است و آن جز بھ نظر الھي ممكن نیست بنابراین ھر -١١٥٩

عظر علي نس راز پبرھم زدن! پس كافي است كھ انسان بخواھد تا بشود در یك چشم بر ھم زدن و نظر الھي و مردان خدا! ست كھ جز عرفاني ا زم عشق است. پس نظر امام را طلب كن تا خدا بیني! و این مستل(نظر امام) را دریاب! زیرا امام عین هللا

ني و در كي را طلب اي الھبھ قدرت معرفت یقیني حاصل نمي آید. یعني باید الساعھ (قیامت) را بھ یقین فھم و باور كني تا لقن را ر آخرالزمادغراي عرفاني صیعني قیامت -قرآن» آنكھ شوق دیدار خدا ندارد كافر است.«آخرالزمان از كافران نباشي زیرا

رنگون تش دوزخ سرت در آو در آنروز كافران خود را با صو«درنمي یابد و فقط در پایان جھان با قیامت كبرا مواجھ مي شود. - قرآن» مي سازند... و مي گویند اي كاش خاك مي بودیم.

ي در ایعني بي ھیچ مقدمھ و شرایط و زمینھ قبلي. و این یعني واقعھ » اهگبنا« -قرآن» یامت بناگاه بر پا مي شودق« -١١٦٠

مي » ساعھال«ري از ان دیگوراي زمان و علیت، با اینكھ طبق دھھا آیات قرآني عالئمي آشكار براي قیامت وجود دارد. و این بیوز ردر آن . «مي كند كھ قیامت را شھودباشد بھ معناي اكنونیت و استغراق در حال كھ منجر بھ گشایش چشمي در دل مي شود

نرا ست كھ ما آیژگي قیامت پنجاه ھزار سالھ عرفاني اوو اینھا از -قرآن» ھمھ بیھوش مي شوند جز آن كساني كھ خدا خواھد قیامت صغرا نامیده ایم.

Page 158: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

158

یامت قزول روح و بود واقعھ ن ینجانب بھ یاد مي آورم كھ با نعره و صداي مھیب آسماني كھ جلوه اي از صور اسرافیلا -١١٦١

مھ اھالي آن ھ ھدر این واقع آغاز شد و بنده بسیاري از عالئم قیامت قرآني را شھود نمودم كھ این شھود بھ لقاء هللا انجامید.داي صن با این ھمزما منطقھ (دازگاره) بیھوش و ھالك شدند بھ لحاظ نفساني. و حتي متأسفانھ یك خودكشي ھم رخ نمود درست

ھ یاد نمي بند و ھیچ ھوش شدور. چند روز بعد در واقعھ لقاء هللا ھم دو تا از آشنایانم در كنارم نشستھ بودند كھ كامال بیص دند و چونھوش بوآوردند در حالیكھ انفجار نور محمدي و سپس لقاي الھي درست در حضورشان رخ داد در حالیكھ بكلي مد

ده و ھراسان بودند كھ چھ بالئي بر سرشان آمده است.بخود آمدند گوئي از خواب مرگ بیدار ش

د روضعیتي میوختار كائنات است كھ بھ ن روز پنجاه ھزار سالھ ھمان عرصھ قیامت تدریجي و تكاملي در ماھیت و ساآ -١١٦٢مد. آریم ذكرش كقرآن كھ جمال خداوند را بر ھمگان عیان سازد ولي از چشم عامھ بشري پنھان داشتھ مي شود ھمانطور كھ در

مت و لقايرك قیادولي عارفان بواسطھ كشف و شھود عرفاني و واقعھ پاكسازي نفس از زمانیت و تاریخ و نژاد، موفق بھ ثرت پرده ان جھان كو پای الھي مي شوند كھ بناگاه (بغتا) رخ مي نماید. ولي براي عامھ بشري این قیامت پس از تكمیل واقعھ

دارند و خود یدار را ناین د بغتا (بھ ناگاه) است كھ با جمال الھي روبرو مي شود كھ كافران تاب تحمل برداري مي شود كھ آنھما رھود الھي شدریافت تا یكبار دگر مجال درك و» اي كاش خاك مي بودند«را در آتش سرنگون مي كنند و اعتراف مي كنند كھ

ي بس دیر ین توبھ ا. ولي ادر قبال لقاي الھي ناتوان و در عذاب نباشنددر حیات دنیا (خاك) بیابند و در آخرت و قیامت كبرا مبتالي ر كردند وا انكاراست و جز آتش قادر بھ پاكسازي آنھا از دھریت و نژاد نیست. زیرا نور معرفت و محبت رسوالن الھي

ز نفس آنھا دھر را ا انیت وآتش است كھ زم بھ نار شدند تا بتوانند سرمدیت و جاودانگي و بي زماني را درك و تحمل كنند و این پاك مي كند تا الیق ابدیت حق شوند و لذا خود تسلیم آتش مي شوند.

ن نماید بدی اید كھ قیامت بھ آني و بي مقدمھ و علت و اسباب و زمینھ قبلي و ھیچ سابقھ اي رخ ميوقتي مي فرم -١١٦٣

كمال وبھ تمام عنا رامراي زمان و اسباب مكان رخ نمي دھد. و بنده این معناست كھ از سلسلھ مراتب علیت حسي و عقلي و مجد و نشانھ اي قیقتي جدیحآورم در قیامتي كھ سالھا پیش بر من رخ نمود دریافتھ ام و لذا ھر بار كھ آن واقعھ كبیر را بھ یاد مي

برتر مي یابم كھ مصداق آیھ اي از قرآن كریم است در وصف قیامت.

ھمین -٣نعاما» آنچھ كسب مي كنید واو خدائي است كھ در آسمانھا و زمین ھست و پنھان و آشكار شما را مي داند « -١١٦٤ین كھ مي ھ مشركبیك آیھ كھ بارھا تكرار شده است دلیل الزم و كافي در حق مكتب وحدت وجود است و پاسخي دندان شكن

داشتھ واند حضورتن نمي ادعا تھمتي بر ناتواني خداست كھ خدا در جھا گویند خداوند در مكان و جھان نمي گنجد. كھ خود این باشد!!

كن حالي را ممدود و المتناھي و مطلق و برتر از كل جھان است و نیز قادر بھر كاري ھم ھست كھ ھر مخداوند نامح -١١٦٥

ر مي تھم مقدس ود خداخدسین جاھل كھ از كند از جملھ اینكھ نامحدود را در محدود جاي دھد و از آن متجلي كند. ولي خر مقاین رویداد و البتھ كھ ارد. ودنمایند این را در شأن خدا نمي دانند كھ در عالم محدود رخ نماید. او حتي از ذره اي امكان ظھور

نش شاھد ال عاشقدظھور نامحدود از محدود از منظر چشم دل عاشقان درك و شھود مي شود و اصال این خود خداست كھ از دل ست. و چشماعاشق جمال المتناھي خود از عالم محدود است. یعني این ذره المتناھي كھ خالق را در خود جاي مي دھد دل

عاشق است كھ جمال المتناھي او را از ھر شي اي درك مي كند و دیدار مي نماید.

دل و روح عاشقان حق است و خداوند از دل این و قیامت ھم كھ در كمالش قلمرو ظھور جمال حق است قیامت جان و -١١٦٦و ھوسھاي عرفاني آدمي رخ مي نماید كھ اعاشقان كھ براي او قیام كرده اند رخ مي نماید. پس مپندار كھ خداوند بھ ھوي

ید. رخ مي نما استغفرهللا. او مظھر كمال مطلق عدالت و غیرت و عصمت است و براي غیوران وادي عصمت و عدالت و محبت،

Page 159: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

159

آنانكھ براي او جان و دل و عزت و حرمت و آبرو و آسایش و امنیت خود را قرباني مي كنند. پس مپندار كھ معارف وحدت وجودي براي دیدار با او كافیست ھر چند كھ الزم است.

ا مي كل ھستي ر یز،ن مؤمن و عاشق است كھ المتناھي را در ذره اي ناچیز جاي مي دھد و از ذره اي ناچاین دل انسا -١١٦٧

وجود مي یابد. بیند و نھایتا وجودش را عدم و از عدم،

شودم و گود خواند. خدر نخستین شب واقعھ نزول روح بناگاه شنیدم كھ كتاب قرآن كھ بر طاقچھ بود مرا بھ بھ یاد دارم -١١٦٨بسیاري از وده ام. وبنوشتھ را گوئي خود من قبال براي اولین بار آن را خواندم و فھمیدم و با كمال حیرت دیدم كھ این كتاب

ار بھ آن راه اي اولین ببطرزي حیرت آور میل بھ قرآن پیدا كرده و بر خوانندگان آثارم مي گویند كھ پس از آشنائي با این آثار،ناقض. م سراسر تند آنھیافتیافتھ اند و قبل از آن آیات قرآن را مجموعھ اي ناھنجار و بي ربط از سخنھاي عجیب و غریب مي

ھد كھ نزول نشان مي د ھمھ آیات را امري واحد یافتھ اند و بر حقانیت آن با تمام وجود شھادت داده اند. این حقیقت ولي بعدا است ن بدان معنھمان نزول قرآن بر دل انسان است. و روح ھمان روح قرآن است و روح خداست بھ زعم قرآن كریم. و ای روح، پس روح ھمان -قرآن» حق را محقق مي كند. و خداوند بواسطھ كلماتش،«داوند ھمان قرآن بوده است در ازل: كلمھ! كھ خ

امت ! یعني قیمت جانكلمة هللا است كھ بر دل نازل مي شود و وجود خوانده مي شود و این خواندن قرآن است و برپایي قیان قیامت ھما ن اكبر است. پسزیرا انسان جھان اصغر است و جھان ھم انسادمیان. ھمان قیام وجود انسان است در عالم و آ

ملھ جالن قرآن ني حامتحقق كلمات خدا و قرآن است و این ھمان تحقق عشق است. و لذا صاحبان روح الھي جملھ عاشقانند. یع -قرآن» قرآن شفا و رحمت است.«اھل عشق و رحمت و فدائي مردمانند. زیرا

بي ھ معناي قلبرآني عشق در انسان و جھان است قالھ كھ در حقیقت تفسیر و تأویل عاشقانھ قرآن و یا تعین این رس -١١٦٩

در صمد اني محترین و جھاني ترین تبیین اسالم و قرآن است و لذا بیان رحمت محمدي براي عالمیان است و رسالت جھدت خود ھر سعاآخرالزمان است زیرا عشق آن گوھره وحدت وجودي ھمھ انسانھاست كھ ھمھ در جستجویش ھستند و آنرا گو

است. من ھب عشقمي دانند ولي نمي شناسندش و راه و رسمش را بلد نیستند. راه و رسم عشق، مسلماني است و اسالم مذكتاب و ست كھ اھلادلیل تحقیق و فطرت و مكاشفھ بتدریج دریافتم. بھ ھمین این را نھ بھ وراثت و آموزش كھ بھ واسطھ درد و

م را بھ اس ت خودتمذھب تاریخي مرا متھم بھ بدعت مي كنند و مي گویند كھ دین و اسالم تو مختص خود توست چرا مكاشفان یافتھ ام مآنچھ كھ تم كھل حیرت دریافاسالم و قرآن رقم مي زني. خود من نیز در طي ھمین سالیان اخیر بود كھ بتدریج با كما

ھ این سخنینست كھمان اسالم و قرآن و دین انبیاي الھي است و الغیر. دین و اسالم و قرآن من خودي و فطري است و ا ».ي كنندمتصدیق وزین پس فقط رھروان معرفت نفس حقایق دین مرا مي یابند «را اینھمھ تكرار مي كنیم كھ صرسول اكرم

ت و آن از راه علبدین معناست كھ قلب و مقصد دین و اسالم و قر» قیامت ناگھان بر پا مي شود«آن كریم اگر بقول قر -١١٧٠ ی

حال و و دل یعنيھ قلمربتاریخ و درس و مدرسھ و وراثت حاصل نمي آید و بلكھ آدمي بمیزاني كھ از راه معرفت و سلوك باطني ود و زدیك مي شنتگاري قلمرو اسالمیت و قرآنیت و حقیقت آخرالزماني دین و نجات و رس اكنونیت (الساعھ) نزدیك مي شود بھ

- ٢١لسوره لی »جز جمال اعالي پروردگار شما را خوشبخت و راضي نمي كند.«بھ حضور حق مي رسد و اینست خوشبختي! ١٩

ااگر این معن اند در ھر ذره اي جاي گیرد.گر كل جھان مي تواند در مردمك چشم انسان جاي گیرد پس خدا ھم مي توا -١١٧١ي امحدود نمنند كھ را فھم كردي اھل وحدت وجود و توحیدي و در آخرالزمان از كافران نخواھي بود. آنھائي كھ مدعي ھست

توحید مي ز اع او این را دف تواند در محدود جاي گیرد آشكارا خداوند را ناتوان و اسیر قوانین علیتي ذھن حقیر خود كرده اند. پندارند در حالیكھ دفاع از حماقت خویشتن است.

Page 160: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

160

در سیار بندرتبترین بدبختي ھاي ما مسلمانان و خاصھ علماي اسالمي و مفسرین قرآن اینست كھ براستي یكي از بزرگ -١١٧٢سرار ابرخي ھم شتھ واآیات قرآني اندیشیده و تعقل كرده اند چرا كھ برخي از آیات از فرط آشكاري گوئي نیاز بھ تفكر ند

اندیشیده اند ر نزد خوددآن را پنداشتھ شده كھ خود امام زمان پرده از آن برمي دارد. بسیار اندك بوده اند علما و عرفائي كھ قرو مي نمایند ل و ممتنعكھ سھ یعني درباره آیات و معاني قرآن تأمل نشده است. و اتفاقا ھمھ اسرار قرآني در آیاتي حضور دارندر چیزي محیط ست و بر ھسمانھاگوئي بیان واقعیتھائي كودكانھ اند پس نیازي بھ تفكر ندارند!؟ مثل این آیھ كھ: خدا در زمین و آ

- قرآن »مودیم.نر آسان و قرآن را براي تفكر و تذكر بسیا«است. و این معناي مبین بودن قرآن و امي بودن آیات الھي است

قرآن م از بركاتھر از قرآن و معارف قرآني نیست چرا كھ حتي لقاء هللا زیباتر و عالیتر و دلرباتدر دو جھان چیزي -١١٧٣م ادامھ ھلین ھنوز الساف است. و اینكھ خداوند را در ازل قرآن مي یابیم عین حقیقت است كھ نزولش از اعلي العلیین تا اسفل

ر ایم در ھ ھ گفتھن و بس مسئولیت آفرین است و ھمینقدر ھم كدارد. و افسوس كھ بیان اسرارش بسیار كمرشكن و جان افكمھ دھیم ر عشق ادادسرارش ارازش بارھا از دل و جان و تمام ھستي خود گذشتھ ایم. و نمي دانیم كھ آیا ھنوز ھم باید بھ بیان

یم دلمان دیك مي شومش نزتر ھفتیا نھ. گمانم بر این بود كھ این دفاتر عشق را بھ ھفت ختم نمائیم ولي اینك كھ بھ اواخر دفھ ا را ھم بجھمین راضي بھ ختمش نمي شود. ترسم نھ از جان و امنیت و آبروي دیني ام كھ از رضاي اوست. ھر چند كھ تا

عصوم ممنصوص و ھ امامنصداي تازیانھ ھایش پیموده و گفتھ ام و خود این شھامت را نداشتم چرا كھ نھ نبي مرسل بوده ام و و چیمان خود ر سر اام زاده و نھ صاحب مدرك و جواز رسمي دیني و وراثتي و سلسلھ اي و... كسي بودم كھ عمري بو نھ ام

ین قرآن بود كھ از عاقلم یا دیوانھ. و ا كافرم، مؤمنم، بید لرزیده ام و حتي در مسلماني خود نیز تردید داشتھ ام كھ آیا مسلمانم، ي.بیداري و با مشاھدات و مكاشفات و كرامات و آیات و بینات پیاپ این تردیدھا نجاتم داد در خواب و

در حقیقت -٦٣مؤمنون» شان در غفلت و نسیان است و آنچھ كھ مي كنند غیر كارھایي است كھ مي كنند.بلكھ دلھای« -١١٧٤

» دھ مي كردنچست كھ د دانو در آنروز خواھن«كل زندگاني انسانھاي غافل غیر از آن زندگاني اي است كھ كرده و مي كنند. زندگي اكثر انگر فلسفھا اگر بدانند كھ چھ مي كنند دست از كارھایشان مي كشند و بازمي ایستند. این آیھ بیاكثر انسانھ -قرآن

تردیدي كنند ھیچ ھ كھ ميو كافران در آنچ«مردمان جاھل و غافل است كھ در آنچھ كھ مي كنند تردیدي ھم بخود راه نمي دھند. پا شده و یامتشان برقھ بر خلقت جدید روحاني وارد مي شوند بناگاه و اما آنانك -قرآن». دارند و خود را ھدایت شده مي دانندن

مان پس ازابقي مردمدر قرآن است كھ براي مؤمنان در حیات دنیا و براي » آن روز«مي بینند كھ چھ مي كردند. این ھمان مرگ و در قیامت كبرا رخ مي دھد.

فلت یزان این غمت و نسیان و از خودبیگانگي انسان نامیده مي شود ھمان فاصلھ بین ذھن و دل اوست كھ آنچھ كھ غفل -١١٧٥

اع واسطھ انواصلھ بفھمان میزان این فاصلھ و تناقض بین دل و ذھن است یعني فاصلھ بین ضمیر آگاه و ناآگاه. زیرا این ي و شیطاني و اجتماعي و نژ این رادي اوست.ااعمالي است كھ سواي اعمال آگاھانھ و ادي اشغال مي شود كھ منشأجبرھاي جن

ب مي و غفلت و تسخیر شدگي جز بواسطھ معرفت نفس كھ بھ معرفت قل سوره مؤمنون است. و این خأل ٦٣ھمان موضوع آیھ ت و م این غفلقام عظیاز وصول بھ این مرسد قابل عالج نیست. و یگانگي ذھن و دل ھمان مقام توحید و صدق است. و تا قبل

ود ھر لذا از خ انند وبي خودي جز از طریق اطاعت از اولیاي الھي قابل جبران نمي باشد زیرا اولیاي الھي امامان دل انسھر ر دامر خدا راده وامؤمني بھ او نزدیكترند و صالح كارش را بھتر مي دانند و اینكھ حامل امر پروردگارند و دل كانون

را معرفت معرفت انساني مي باشد و سمت آخرت وجود است و لذا كانون ضمیر ناخودآگاه و غیبي اوست. و اینست كھ كمالند الھي ھست م اولیايھ، امام باطن ھر كسي دل اوست و امام ظاھرش ع). و بدان كھ بقول امام صادق عقلب دانستھ اند (علي

یال قلبي ن دل و امھ مردماو جز عارفان واصل این زبان را نمي دانند و آنچھ را كھ عامیعني اولیاي الھي زبان دل مي باشند. اعمالي غیر دل، فالن ازغا«مي پندارند ھواي نفس آنھاست و القاعات اجنھ و شیاطین و خناسان. و اینست معناي كالم خدا كھ

در حال ندارند كھلي مي پخیانت و ارتكاب گناه ھستند و كھ متوجھ آن نیستند. و لذا چھ بسا در حال» اعمال ارادي خود دارند ایثار و ثواب مي باشند. در این معنا بمان و تأمل كن كھ از اركان معرفت نفس است.

Page 161: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

161

ستیم وي قرآني ھي پرسند كھ در روانكاوي پیرو چھ مكتبي ھستیم و وقتي مي گوئیم كھ پیرو مكتب روانكامبرخي از ما -١١٧٦مینطور ھین بدان! ااست. و مي روند. در حالیكھ كل قرآن بھ یك لحاظ عین عرفان قلب یا روانكاوي دل انسان متلكي مي پرانند

است جامعھ شناسي قرآني و فلسفھ قرآني و طب قرآني و اقتصاد قرآني و غیره!

اق ھمان مصد رو شود. اینینست كھ براي رسیدن بھ قلب قرآن كافیست كھ آدمي بھ قلب خود برسد تا با كل قرآن روبا -١١٧٧ آنانكھ«ھ خدا ك آن حدیث نبوي است كھ فقط اھالي معرفت نفس بھ حقایق اسالمي مي رسند در خویشتن خویش! و این كالم

یعني دل » و صدیقین... و شھداءو اولیاء خداي را در دل خود مي خوانند با پرستندگاني در خود محشور مي شوند از انبیاءا حقیقت ل است كھ باوست و ھر كھ اھل دل شد اھل هللا شده است و این مقامي عالیست كھ مقام عارفان واص لیاءخانھ خدا و او

ت كھ ممكنالت اسصحف ابراھیم و تورات و انجیل و قرآن ھم روبرو مي شوند و این از عجایب وجود انسان است و از محاورد تا نھا فرود آا آفرید و امرش را بین آان و ھفت زمین بمانند آن رخداوند ھفت آسم» شده است بھ مصداق این كالم خدا كھ

و دل یا مر خدا بین ذھناو این نزول -سوره طالق »بدانیم كھ خداوند قادر بھ ھر كار محالي است و بر ھر چیزي محیط است...ین اوست و اولیاي صاحب روح او بھمراه بدان كھ امر خدا ھمان روح ا وسمان وجود انسان است. و آ آخرت و یا زمیندنیا و

است كھ ینات الھيبرترین امر نازل مي شوند و كتاب او كھ بھمراه نزول روح او فرود مي آید بھ مصداق سوره قدر. و این از بده ام وخداوند ب ز جانبكمالش لقاء هللا است آنگاه كھ حقیقت محمدي در دل رخ نماید. و اینجانب مخاطب چنین لطف و كرمي ا

كھ جملھ معارف و مكاشفات اینجانب ریشھ در این بینھ كبیر دارد.

د بود و نبو وھي بین زمین و آسمان ھمان نزول امرش فراسوي خیر و شر، جبر و اختیار، مرگ و زندگي نزول امر ال -١١٧٨مرو ن ھمان قلق! ایق ورزي با حاست. و این ھمان امر بھ بود نبود است: امر توحید! این ھمان امر عشق است در قمار عش

ران كن بھ منكاسخ دندان شپو این ھمان -طالق» و خدا ھر چھ خواھد كند«بینات الھي و شھود جمال آیات است تا لقاء هللا! س در مچون ابلیستند ھھلقاء هللا در حیات دنیاست. آنانكھ خداوند را ھمچون خودشان مقید بھ مكان مي سازند و خصم ظھورش

ن وجود قطھ المكال كھ ندت با آدم! این ھمان واقعھ خلق جدید است در عالم خاك از فراسوي زمین و آسمان! یعني از راه عداوو حجلھ افلین استفل السدر انسان است. این ابین البینات آیات قرآن است و مھد ظھور محاالت و عرصھ حضور خدا در درك اس

ر فراق ین وصال دااست. فتر عشق بھ مثابھ تأویل و تعین این آیھ در پایان سوره طالقوصل خدا با عاشقانش! و كل این ھفت درآن قن ااین قلب عرف است و ازدواج در طالق است و بود در نبود! این آیھ مھد ظھور رحمت مطلقھ خدا و حقیقت محمدي است.

است و قرآن عرفان!

ان مي دھد كھ انسان در لحظھ این كالم نش - ١٩ابراھیم» بھ حق آفرید...آیا ندیدید كھ خداوند زمین و آسمان ھا را « -١١٧٩ ت. پس آیاشتھ اسخلق جھان، حضور داشتھ است پس باید این حضورش را بھ یاد آورد ھر چند كھ ھنوز موجودیتي خاكي ندا

د ھم ست؟ و شایابوده در خداانسان قبل از خلق جھان در كجا بوده است كھ شاھد بر خلق جھان بوده است؟ با خدا بوده است؟ خود خدا بوده است!

ن ل از خلقتش ھم بوده است ولي در كجا؟ چوپس انسان قب -قرآن» ان را بر خلقش شاھد قرار داده استخداوند انس« -١١٨٠

ن نساجودي اولوھیت این موجودیت قبل از خلقت خاكي یك موجودیت عارفانھ و شاھدانھ است پس موجودیتي الھي است و این این ااست. در ق عالماست كھ از ازل بوده است. یعني انسان ھمان خداي قبل از خلق عالم است یا خداوند، انسان پس از خل

حقیقت ھیچ تعارف و بدعت و انحرافي نیست و عین كالم خدا در قرآن است.

م خدا كسي ھ گر قبل از خلق عالم جزنسان ھمان انسانیت خداست ھمانطور كھ خداوند ھم خدائیت انسان است. آیا ما -١١٨١ان ق بین انسیا عش وجود داشتھ است! و اینست سر عشق بین انسان و خدا. كھ ھمان عشق بین خداي قبل و بعد خلقت است و

قبل و بعد خلقت! در این معنا بمان!

Page 162: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

162

ھ ر تقواست كدگونھ اند. تفاوت بادات، مؤمنان را بھ خدا مي رساند و كافران را بھ شیطان. معارف نظري ھم ھمینع -١١٨٢ي بي شود. یعن كن نمياساس دین و رشد انسان است. و تقوا یعني عدم پیروي از خود. و این جز در اطاعت از امامي زنده مم

فرق سلمان و امام را تقوا نیست و لذا عبادات و معارف آدم بي امام، صراط المستقیم ضاللت او بسوي شیطان است. نیست. عمروعاص جز این

. اصل عشق عرفاني بھ اولیاي الھي است. و بدون این عشق، تقوا جز ریا و جان كندن نیستحپس تقوا ھم -١١٨٣

با -١٥طھ» سدن در راه است و مي خواھم براي مدتي معین پنھانش دارم تا ھر كس بھ نتیجھ اعمالش برقیامت ھر آ« -١١٨٤

نكھ شد تا ای داشتھ یامت پنجاه ھزار سالھ آغاز شد ولي تا بھ عصر ما پنھانظھور اسالم و معراج محمدي و امامت علوي قارش نشده ا ھرگز گزفاني مخداوند بھ واسطھ بنده عیانش نمود و بھ قلم بنده بیانش فرمود. زیرا در مجموعھ روایات دیني و عر

ار نموده ام ئم را دیدین عالالي بنده بسیاري از كھ كسي نشانھ ھاي قیامت در قرآن را بھ چشم خود آنھم در بیداري دیده باشد. ووز دھم جانب در راي اینھم در ساختار كائنات و عالم حیات و ھم در ماھیت آدمي و جوامع بشري. و اصال واقعھ نزول روح برري در ت انفجاورھ بھ صمرداد ھزار و سیصد و ھفتاد و دو در ییالق دازگاره با صداي مھیبي از صور اسرافیلي آغاز گردید ك

دآسمان بود آنھم آسماني آبي بي ھیچ لكھ اي ابر. درست بھ وقت اذان ظھر. كھ احساس من در آن لحظھ ن حساس پایااقیقاتا ادره نموده و مصجھان بود و روحي كھ با این انفجار آسماني فرود آمد تا صبح سحر فرداي آنروز مرا از بیرون محاصر

برپائي مختص امر لھي بودشد كھ بھ ھمراه یك موت كامل بود. در حقیقت این روح كھ امر و اراده ااینكھ باالخره بر من وارد ح ض ورود روبھ مح وقیامت بود كھ این قیامت ھم در وجود من و ھم در مردمان و ھم در ساختار جھان و طبیعت آغاز شد.

من ود بھ سويبركرده پفي بھم فشرده كھ كل آن منطقھ را در سینھ ام شاھد حشر ھمھ انبیاء و اولیاي الھي گشتم كھ در صفوبیین حقایق مروز جز تا بھ اصلوة و سجده كردند و پس از آن امام زمان را دیدار كردم و بدین گونھ قائم قیامت شدم و زان پس تیتالیزم و یزم و كاپكنولوژو تو معارف قیامت كاري نداشتھ ام. قلم بنده صور اسرافیل این دوران است كھ اجل و قیامت مدرنیزم

این تمدن دو ھزار سالھ را بر پا نموده است.

نماید. آن عصر است بر ھر انساني كھ رخ ز بدان كھ لقاء هللا در ھر عصري موتور محركھ و سرآغاز قیامتو این را نی -١١٨٥امت رآغاز قیسقرن پیش رخ نمود كھ حدود چھارده عو علي مرتضي صھمانطور كھ كاملترین این دیدار بر محمد مصطفي

ن بطن و مت طلق ازمپنجاه ھزار سالھ گردید. چرا كھ دیدار خداوند در جھان ھستي بھ مثابھ رویداد و ظھور ذات و ھستي ن ست كھ نھانروزي اآقیامت «ساختار كائنات است و این ظھور عمر مادي جھان را در عرصھ كثرت بھ پایان مي رساند. زیرا

واه خو آدمیان یامت كبراي جھان ھم با ظھور جمال واحده خداوند توأم است بر عالمقھمانطور كھ -قرآن». ار مي شودھا آشكملھ جدورانھا امتھايناخواه! پس قیامت بر اثر وصال در عشق الھي مي باشد و عین ظھور عشق است. یعني بر پا كنندگان قی

لقھ محمدي و عشق علوي! عاشقان الھي ھستند تحت الشعاع نور رحمت مط

» دتمي نمي شوسمانھا و زمین را بر حق آفرید تا ھر كسي را بھ آنچھ كھ كسب نموده اجر دھد و ھیچ سو خداوند آ« -١١٨٦ ماھیتي انساني دارد و خل یعني زمین و -٢٢جاثیھ آن قت جھان ازآسمانھا جملھ براي انسان و در خدمت انسان است و تماما

سوي خالق را بھ و در نھایت ھم براي تكامل روح انسان است كھ جمال خالق را متجلي مي سازد و انسان انسان مي باشد و ضد خود مخالف رھنمون مي كند. ولي انساني كھ از انسانیت خود غافل است و حق ھستي اش را انكار مي كند با جھاني

ش و عشق ق پرستحا جھان بر حق آفریده شده است و آن روبرو مي شود. ولي بھ تسخیر انساني درمي آید كھ حق جوست زیرود و نور و مي شیعني خالفت است. یعني آن انساني كھ مسئولیت خدا در عالم ارض را بر عھده مي گیرد و مظھر رحمت ا

ھدایت مي گردد.

خداست یعني عشق! و بر این عشق است كھ –آن حقي كھ خداوند زمین و آسمانھا را بر آن آفریده است خالفت انسان -١١٨٧خداوند بواسطھ جھاني كھ آفریده اكتسابات آدمي را محاسبھ نموده و اجر و جزا مي دھد بواسطھ بھشت و جھنمش و رضوانش

Page 163: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

163

در درجات كھ صور و صفات و مقامات وجودي عالم ھستي است. اینكھ آنچھ كھ كسب نموده چگونھ و چرا و از چھ راھي و بوده است از عشق و وفا و عصمت و عزت و رحمت و عفو و ایمان و تقوا بوده و یا از فسق و جفا و زنا و شقاوت براي چھ

و كفر و پلیدي.

از آن شورت و سیرت مادي و محسوس جھان ھستي است كھ آدمي بواسطھ كفر یا ایمان و عشق یا فسقدنیا ھمان ص -١١٨٨ھ كتي است و برزخ و دوزخ و رضوان الھي و درجاتش ھویت اخروي جھان ھسبرخوردار شده و كسب مي كند. ولي بھشت

خرت و آجھان بھ ات اینبواسطھ اش اجر و جزا مي یابد در حیات این و آن جھان. ولي اھل ایمان و عرفان و خلقت جدید در حیھور ن حدیث مشناي آو اینست مع باطن جھان ھستي مي رسد در درجات. و لذا در قیامت كبرا حسابش پاك است و معادي ندارد.

نكھ در یعني آ» تعاد نیسآنرا كھ معاش نیست م«كھ اینقدر جاھالنھ مورد سوء استفاده مشركان و منافقان قرار گرفتھ است كھ د و خر مي كننفر خود این دنیا ھدفش معاش و عیش نبوده از قیامت و محاسبھ آن مبراست و این احوال مخلصین است كھ بھ فق

لھي! اولیاي نند اھل حق كھ عشاق الھي ھستند و خلفاي رحمت او در عالم ارض ھمچون حالج و بایزید و سائر ااینا

تي حلق نشده و ر ارتباط با یكي از اولیاي حق بھ خود نیامده و قیامتش بر پا نشده است گویي ھنوز خانساني كھ د -١١٨٩سید تازه ررفاني عت نفساني چون تصدیق و توبھ نمود و بھ آفرینش ھستي حیواني را درنیافتھ است. ولي پس از این قیام

نند احقي مي كھاي ن داراي خودیت انساني شده است. بسیاري در ھمان سرآغاز این آفرینش نو كوس اناالحق مي زنند و دعويو یا بھ ر مي آینددخود ولي كھ در این ادعا فرو مي پاشند كھ در این فروپاشي یا عشق را بر مي گزینند و بھ اطاعت مریدانھ

ش كھ راده اماماقبال سمت فسق و كفر آگاھانھ مي روند. یعني یك سالك پس از رسیدن بھ خود انساني بایستي از این خود دررار قن انساني ده چنیاراده خداست بگذرد و این آغاز عشق و خالفت است و حق ھمین است و لذا كل زمین و آسمانھا تحت ارا

زیرا بر حق آفریده شده است. در این معناي حق بمان! مي گیرد

آورده و ن كھ ایمانمان آورده و اعمال خود را بھ صلح كشانیده اند از خسران عصر نجات یافتھ اند... آناآنان كھ ای« -١١٩٠و اعمال مان آوردهكھ ای اعمال خود را بھ صلح كشانیده اند در بھشتي جاي داده مي شوند كھ در آن جویباران جاریست... آنان

ع بندھاي ر از ترجیكي دیگو این نیز ی -قرآن» خود را بھ صلح كشانیده اند خداوند مھرشان را در قلوب مردمان قرار مي دھد... ولي آیا مي ي دھد.قرآن است كھ ھمھ ارزشھاي الھي و عزت و لذت ھاي دنیوي و اخروي را براي این مؤمنان صالح بشارت م

ایمان و عني گوھرهآیند ی اعمال صالح چیستند؟ ھمان اعمالي ھستند كھ بر مبناي دوستي با جھان و جھانیان بھ فعل ميداني كھ ق سعادت وو طری عمل صالح چیزي جز محبت نیست كھ مؤمن را بھ صلح و اتحاد با عالم و آدم مي برد و اینست راه راست

بل انسان طھ مقاي چگونھ انساني صالح مي شود یعني صلح دوست؟ در نقھدایت. ولي چگونھ این گوھره حاصل مي گردد یعن ا حق خلقتبست كھ صالح، انسان عدو قرار دارد كھ با عالم و آدمیان در ضدیت و خصومت است و این معناي انسان كافر ا

اشق ي خواھد عني نمد یعزمین و آسمانھا در تضاد است زیرا نمي خواھد خلیفھ خدا باشد و بار امانت الھي را بر دوش بكشني بار ي نمي تواانشده باشد و عاشقي كند. ولي بدان كھ تا بار اراده و منیت خود را بھ یك انسان عاشق نسپرده اي و مرید

وي خود بر ر انشینانجخداوند مؤمنان صالح را «خدائیت خویش را از او تحویل بگیري و خلیفھ اش شوي. در این معنا بمان! -٥٥نور» د.زمین مي ساز

ا. یر نگاه خدزنساني است كھ بھ دستان خودش بھ نور ایمان و عرفان و محبت امامش آفریده مي شود در اانسان سالك -١١٩١

ماما ین سبقت تاار. و و اینست خلقت جدید و آفرینش عرفاني و قیامت قبل از قیامت و موت قبل از مرگ و دیدار قبل از دیدظلمت ي خروج ازست یعناین سبقت گرفتن از تاریخ و فائق آمدن بر دھر و جبر زمان ا ناشي از رحمت وجود امام زنده است. و

نژاد و حركت بھ سرمنزل نور!

پس صالحین بھ صلح رسیدگان با جھان و جھانیان ھستند و این جز بواسطھ گذشتن از خود كھ اشد تقواست ممكن نمي -١١٩٢كل زمین و «برسي. و چون بھ غیر خود رسیدي در آنجا جز خود نمي یابي: شود زیرا باید از كل خود بگذري تا بھ كل ھستي

Page 164: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

164

این بیان موقعیت جھاني صالحین است. پس بدان كھ صالحین نیز در » آسمانھا غرق در بایزید بود و بایزیدي در میان نبودد توست و خود خود توست جرگھ عشاقند زیرا جز بھ قدرت عشق نتوان از خود گذشت و بھ غیر پیوست. غیري كھ اصل وجو

آنانكھ ایمان آورده و اعمال خود را بھ صلح رسانیدند جانشینان خدا «در حالیكھ تو خودت بیخودي! و اینك آن آیھ را دریاب كھ: یعني آنانكھ از خود مي گذرند جھان را بھ ارث مي برند و آنانكھ خود را مي پرستند جز حسرت و -٥٥نور». در جھان ھستند

بھ «و ندامت و لعنت بھ ارث نمي برند و اینست جھنم! ولي از خودگذشتگان (متقین) بھشت را بھ ارث مي برند یعني خسران را، ھستي را! و جھنم عذاب نابودگي و نیستي است یعني نھ ھست! » ھست

تي معین. ھ حق و مدبریده اال آیا در خودشان تفكر نمي كنند كھ خداوند آسمانھا و زمین و ھر آنچھ بین آنھاست را نیاف« -١١٩٣

طریق معرفت نفس مي توان حق یعني فقط از -٨روم » ولي مسئلھ اینست كھ اكثر مردمان دیدار پروردگارشان را منكرند چون اكثر د. وليآفرینش جھان را دریافت و مبدأ و معاد را تصدیق نمود و حق خلقت را كھ ھمان عشق الھي است درك كر

انھ اند. یعني ز عشق بیگند و ادار خدا ندارند و اصال این دیدار را محال مي دانند حق خلقت را ھم درنمي یابمردمان میلي بھ دیدارند از دار خدا نبھ دی فقط عاشقان الھي قادر بھ درك حقایق ھستند كھ در انتظار روي او مي باشند. و آنانكھ باور و شوقي

دیدار او ست اگر بھدسات ارند و حتي دینداري آنھا ھم نوعي بازي با باورھا و مقحقیقت عالم بیگانھ اند و جز بازي كاري نداو چنین -قرآن» افرانندكآنانكھ در شوق دیدار با پروردگارشان نیستند «مشتاق نباشند و در جستجوي این دیدار جھاد نكنند.

ھان را اوند در جضور خدحانكھ امامي زنده دارند باور و شوقي جز در ارادت عرفاني با امام زنده پدید نمي آید زیرا فقط آندمان ر میان مردر خدا احساس و فھم مي كنند و لذا شوق دیدارش را مي یابند زیرا اولیاي الھي عرش خدایند و وجودشان حضوجمال و ظھور لمروا را قاست و اینست كھ بي امام را اصال ایماني بخدا نیست. فقط آنكھ مشتاق دیدار خداست زمین و آسمانھید تا بقت مي جوسري ھم دیدارش مي داند و قیامت را كھ باطن جھان را آشكار مي كند انتظار مي كشد و از تاریخ و قیامت دھ

حید!ص و توھر چھ زودتر بھ این وصال برسد. و كل دین و تقوا و جھادھایش بھ این مقصود است. و اینست دین خال

افران در رابطھ با كآنچھ را كھ - ٣٠زخرف» كھ این یك طلسم است و ما باورش نداریم فتندو چون ایشانرا حق آمد گ« -١١٩٤حت تأثیر تصدق را ومي كنند ھمان محبت آنھاست كھ اھل ایمان مغزي اولیاي الھي متھم بھ سحر و جادو و طلسم و شستشوي

ت مطلقھ ق و رحمالھي نازل مي شود ھمان عشقرار مي دھد و تسلیم كالم حق مي سازد. پس آن حق و نوري كھ با اولیاي تكبران فران و مسنطق كامخداست در قلوب اولیایش كھ دلھاي مرده مردمان را زنده مي سازد و منقلب مي شوند. این انقالب در

لشعاع اھ تحت متھم بھ طلسم مي شود كھ امروزه شستشوي مغزي ھم نامیده مي شود. پس حق ھم عشق است و ھم حقایقي كدا خمت مطلقھ شق، رحعشق، آشكار مي گردد كھ مؤمنان را بھ محبت با عالم و آدمیان مي كشاند و بھ صلح مي خواند. یعني ع

است كھ یزھائيچرا آشكار مي سازد و مردم را دعوت بھ تصدیق و اطاعت از آن مي كند. بھ بیان دیگر حق ھمان حق آن ود شعیان مي نچھ كھعاع نور محبت اولیاي الھي عیان و بیان مي گردد و آھست. یعني حقیقت ھمان واقعیت است كھ تحت الش

نیز رحمت و محبت خدا درباره مردمان است. و این بدان معناست كھ كافران منكر عشقند!

ن بیانگر ای قتي جز حاكمیت مطلقھ عشق و رحمت الھي بر انسانھا نیست. و رسوالن و اولیاي الھي ھمپس حق و حقی -١١٩٥ - آنقر» رسوالن را نفرستادیم اال اینكھ حق آنچھ را كھ در نزد مردمان است متذكر شوند«اقعیت ھستند.و

برتربینان در عین حال كھ خود را از ھمھ برتر و بھتر مي دانند چاپلوسي دیگران را مي كنند -كافران و متكبران و خود -١١٩٦صدیق برتري خود را بگیرند. و ھمین نشان دھنده عكس این ادعاست. كھ و خدمات ویژه عرضھ مي كنند تا از دیگران جواز و ت

دیگران بھتر از او ھستند كھ بایستي او را تصدیق كنند یعني ھویت شیطاني او را تأیید نمایند كھ نمي نمایند پس بھ خون ھمھ ھ نفسي ھاي نمادین قصد اثبات برتري تشنھ مي شود این متكبر ایثارگر!؟ متكبر خودپرستي كھ در نمایشات ایثارگرانھ و شكست

خود را دارد. و این یك تناقض و جان كندن آشكار است و نشان مي دھد كھ خود برتربیني داراي ھیچ حقي حتي در نزد خود فرد داند كھ متكبر ھم نیست وگرنھ بواسطھ نمایشات ایثارگرانھ و متواضعانھ در صدد اثبات برتري خود نمي بود. زیرا آدمي ذاتا مي

حقي جز عشق ورزي و از خودگذشتگي نیست و در این حق است كھ آدمي با ھمھ انسانھا یگانھ و متحد و نفس واحده مي شود

Page 165: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

165

قابل تصدیق بواسطھ ھیچكس نیست پس یعني عادل مي گردد پس اگر این حق یعني عشق در او نیست باید بداند كھ مطلقافقط موجب رسوائي است. و انبیاء و اولیاي الھي آمده اند تا ھمین حقیقت را بھ انسان تالشھاي مذبوحانھ تعشیق و ایثارمآبانھ

وجود رسوالن الھي را نشان دھند كھ: اي انسان، بي عشق، ھیچ نیستي و حتي از حیوان و جماد ھم پست تري! پس عشقي كھ گوئي این عشق از توست! و آنگاه تصدیق كن تا الیقش شوي بھ جاي اینكھ انكارش كني و سپس نمایش عشق را بازي كن

توقع ھم داشتھ باشي كھ این حق نداشتھ و تأتري تو تصدیق و تقدیس شود كھ نمي شود!

ھر شده ي قیامت ظاانتظار قیامت نیستند كھ بھ ناگاه بر سرشان فرود آید. حال آنكھ بھ راستي نشانھ ھا گوئي جز در« -١١٩٧ -١٨محمد » است...

ترین و با كھ مھم. و عجان قیامت حق یعني عشق است و لذا غایتش چھ در مقام كبري و صغري بھ لقاء هللا مي انجامدقیامت ھم ز مھجوریتانشان فراوانترین موضوع قرآن است ولي در تفاسیر و فرھنگ علوم دیني ما ھیچ محلي از اعراب ندارد و این

ت كھ یانھ اسھمین مھجوریت اساس عداوت با فرھنگ عرفاني و صوفقلب قرآن است در نزد علما و مفسرین رسمي ما. و ي ما اي دینفرھنگ قیامت و قامت عشق قرآن است. و لذا این غفلت و نسیان و مھجوریت حاكم بر علوم رسمي حوزه ھ

وفلسفي. ھچمي و افتخاري جز فتواھاي ارتداد بر علیھ حامالن عشق و قیامت قرآني نداشتھ است چھ از جنبھ فقھي و كالن دیروز و ز مسلماناكرتر انشانھ ھاي قیامت امروزه آشكارتر از دیروز و ھزار سال پیش است. و با اینحال مسلمانان امروز، من

ند و لفظ مي كن ھزار سال پیش ھستند بخصوص علماي رسمي. و بلكھ مردم امي و عامي این عالئم را بھتر درك و تصدیق وخرالزمان آست كھ ما نھادینھ مي شود ولي امان از عالمان رسمي كھ اصال بھ صرفشان نی آخرالزمان در فرھنگ عامیانھ

قیامت و اربرد لفظحتي ك قیامت را دریابند زیرا در اینصورت بسیاري از دكانھا تعطیل مي شوند. افسوس كھ در دین آخرالزماناھھا و ر دانشگدغرب صدھا كرسي آخرالزمان شناسي آخرالزمان نوعي جرم سیاسي و امنیتي محسوب مي شود در حالیكھ در

انان سبقتز مسلماواي بر آنروز كھ غیر مسلمانان در علوم اسالمي «مراكز پژوھشي در ھمین دھھ اخیر بوجود آمده است. -صرسول اكرم » گیرند.

كسال ن و گزارش یبود و بلكھ تبییین رسالھ ھفت جلدي كھ حدود یك سال تمام بھ طول انجامید بسیار بیشتر از كتابت ا -١١٩٨

نوي و ر رابطھ معدر حیات فردي و اجتماعي خود من و دھھا تن از انسانھائي كھ دقیامتي بود -قرآني -وقایع بالوقفھ عرفانيھ و د یافتھان امتداجنقاط روحاني با اینجانب بودند كھ امواج این وقایع و قیامتھاي نفساني تا آفاق كل جامعھ بشري در اقصي

اسر نھا در سرك انسااستمرار دارد. ھمھ معارف و حكمتھاي این رسالھ، تجربي و اجتماعي و خانوادگي و واقعیت جاري یكایا عارفانھ نھ ترین تكافرا جھان است. در این رسالھ عرفان عملي بر مبناي معارف قرآني و تجربھ عامھ بشري بھ تمام و كمال از

رآني را و حكمت ق شناسي تا پایان را بھ تصویر كشیده است و شالوده ھاي روانشناسي و جامعھ ترین جنبھ حیات انسان از آغاز وامل است. شرن را نیز استوار ساختھ است. و عالوه بر این صدھا نسخھ درماني و شفابخش براي ھمھ امراض رواني بشر مد

ار بھ بي نخستین را برا اسرار و تأویالت عرفاني قرآننیز اكثر محكمات قرآني را در جھان معاصر تعین نموده و بسیاري از ه لقت دوبارست و خاعرصھ كشف و شھود عیني آورده است. و ھمچنین مذھب ابراھیم حنیف را بطور ایدئولوژیك تبیین نموده

ون ساختھ ھاجلوم و مكشوف ساختھ است و عرفان اسالمي را تبدیل بھ یك دستگاه عملي براي عامھ مردم حوائي را مع - آدماحد مذھب و وعملي بخشیده و آن را عین شریعت معلوم و معین كرده است –عشق را بر اساس شریعت الھي تبیین علمي

نسان اه و براي ار دادجھاني را براي انسان آخرالزمان رقم زده و بعنوان تنھا راه نجات انسان مدرن پیش روي جھانیان قرار است. این انفج رشي از. و این عشق قرآني بود كھ در جانم منفجر شد و این رسالھ گزاآخرالزمان جز خدا باقي نگذاشتھ است

و عشق خالق ھر چند كھ توصیف و تعریف خویشتن در اخالق سنتي كاري مقبول نیست ولي در این امر خاص، عین اخالقني مھیا ور جھاانیان را براي این ظھآید و جھ )ع(و مسیح )عج(ھ موجب رضاي حق و مقبول نظر مھديایثاري است. باشد ك

سازد و مؤمنان را براي ظھور عشق الھي ساماندھي كند. انشاء هللا!

این رسالھ یكي از عالیترین الطاف الھي در حق این بنده در كل عمرم از آغاز تا بھ كنون تلقي مي شود كھ صدھا درب -١١٩٩شھري از علم محمدي زین پس پدید خواھد فتتاح نموده و از ھر تأویلي،علم و معرفت و حكمت و بصیرت حق را در جان آدمي ا

Page 166: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

166

آمد. این رسالھ نزولي دگرباره و عمیق تر و اسفلي تر از ام الكتاب بود كھ اصل قرآن است و نور معرفت عشق حق را بر پست ار را آشكار ساخت. و معلوم كرد كھ در ترین مخفیگاه غرایز حیواني بشر تابانید و در آنجا نیز برق تجلي جمال اعالي پروردگ

ظھور جمالش در اسفلي ترین درك اسفل السافلین آشكارتر و مھیاتر است. و این بیان ھیچ جائي نیست كھ خدا نباشد و اتفاقاوحدت وجود مطلق و عشق ناب حق است و توحید عملي براي متقیان مكتب محمدي. آنھم در آخرالزماني كھ نسل بشر در این

و مخفیگاه شیطاني در حال نابودي است. و این نبرد تن بھ تن انسان با شیطان است جھت پرده برداري از رخ حضرت حق!براي نخستین بار آنھم از نص صریح قرآن آشكار ساختیم كھ حتي عشق جنسي و شھواني ھم مي تواند قلمرو عشق ناب الھي

سمان وجود انسان یعني رابطھ ن بمعناي نزول امر حق و قلب قرآن بین زمین و آو لقاء هللا باشد براي سالكان معرفت حق! و ایسوره طالق. و این مصداق نزول حق اعلي العلیین در درك اسفل السافلین است و تحقق ١٢حوائي است بھ مصداق آیھ -آدم

م بھ عامیانھ ترین و جھاني ترین عرفان عملي و توحید وجودي در كاملترین گردش سلوكي در دو قوس نزول و صعود است آنھ -١٢طالق » و خداوند ھر كاري كھ بخواھد قادر بھ انجام آن است.«بیان و احساس و تجربھ تاریخي بشر.

«كي از مصادیق این رسالھ ی -١٢٠٠ است و ھر خواننده بیدار دلي نور كرامت را در جاي جاي آن مشاھده مي »كاتبین كراما

الھ از لم این رست كھ قكند این كرامت قبل از ھر كسي نصیب خود اینجانب گشتھ است و ھمچنان ادامھ دارد و این بدان معناسھویت ساب موجب سھولت و سادگي و رواني و امیت معارف و حكمتھاي مبین این كت است. امیدواریم كھ» ن والقلم«جنس

ت و موجب یان اسخواننده در درك آن نگردد. با اینحال اسرار الھي در ھمھ جا موجب ھدایت و شفاعت مؤمنان و حق جوارق رشد خ وبركت و سرعت ضاللت و خسران كافران و متكبران است و موجب رسوائي منافقان. كھ در ھر سھ حالت جز

یامتش قمي رساند و ود،رالعاده در خواننده را تداعي نمي كند و ھر كسي را یك شبھ بھ غایت آنچھ كھ ھست و در راھي كھ مي را در ان خوانندهجمحقق مي گردد و كلمات تبدیل بھ ملكھ ھاي نفس شده و را بر پا مي كند. در این رسالھ حقیقت در كلمات،

ھ متجلي مي سازد و بر سر دو راھي سعادت و شقاوت و عشق و فسق قرار مي دھد. الساع

د مي آید عاشقي پدی االسرار زندگي ھر انساني است این رسالھ قیامتش را بر پا مي كند و یكبار دگر امكاناگر عشق سر -١٢٠١خاك ر در عالمروردگاپتحت الشعاع نور معرفت حق و شوق لقاي الھي. و امیدواریم شما در جرگھ كساني نباشید كھ بھ دیدار

كافرند.

االخره در جریان ) كھ ب١٣٧٢است. حدود نوزده سال از زمانیكھ دیدارش نمودم مي گذرد ( »لقاء هللا«محور این رسالھ -١٢٠٢ھ یكبار آني و ي ھمینگونر مؤمنھتألیف و تنزیل این كتاب بود كھ درباره آنچھ كھ دیده بودم یقین قرآني یافتم. سیر نزول قرآن بر

قط بر یامتش را فقداوند نیز اینگونھ بوده است. و خ صمان. بر پیامبر اكرم كلي است و یكبار ھم تدریجي و تشریعي در مسیر زنھ ھ خردمنداز تجربجانگشت شماري عیان نموده و رسوالن قیامتشان مي سازد. این را بدان كھ دین و قرآن و اسالم، چیزي

ا تكبر بد ھر چند مي رسن عمرشان بھ خدازندگي انسان در جھان نیست. بھ ھمین دلیل است كھ حتي كافرترین آدمھا ھم در پایان م مي رآن و اسال بھ قو منت و انكار! و اینست كھ بشریت ھم در پایان عمر تاریخي خود بر زمین یعني در آخرالزمان، جبرا

رسد. قرآن غایت عقل و خرد است.

سان در تاریخ بر روي زمین است. سیر تكامل نبوتھا و شریعتھا و باورھاي دیني بشر ھمان سیر تجربھ زندگاني ان -١٢٠٣خود نیز بر حسب تجربھ تكاملي بشر سخن رانده است و مكاشفات و مشاھدات و تجربیات معنوي و یعني خداوند بر زبان انبیاء

و مؤمنان و عامھ بشري نیز در سمت و سوي تجربھ تكاملي نفس بشر است. پس اگر یك مؤمن و عارف و اولیاء غیبي انبیاءسلف قادر بھ درك آن و یا قادر زماني از دین خدا و معارف غیبي موفق بھ كشف و درك حقایقي مي شود كھ چھ بسا انبیاءآخرال

بھ بیان آشكار آن نبوده اند امري برحق است و ھیچ بدعتي محسوب نمي شود اال اینكھ بدعتي در ادراك بشري است و بدعتي اینست كھ معارف و -قرآن» خلقت عالم و قیامت آدم ھمچون نفس واحده است« در نیازھاي بشر آخرالزمان محسوب مي شود.

مكاشفات و وقایع جاري در متن این كتاب و حاشیھ تألیف آن ھم بر اساس ھمین نفس واحده در سراسر جھان عمل مي كند و عني اگر یك نفر در ھر كجاي جھان این ھم سخني بھ بدعت و كفر نیست و ھیچ داعیھ و معناي غیر دیني و قرآني در برندارد. ی

Page 167: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

167

مواجھ با حقیقتي بزرگ شد نور این حقیقت در نفس واحده بشریت و بلكھ كائنات جاري و خالق مي گردد و آثارش ھویدا مي شود. و ھمھ معارف وحدت وجودي نیز برآمده از ھمین حقیقت نفس واحده جاري در جان جھان است. و از ھمین روست كھ

پا كننده قیامت در جان جھان و انسان بوده است. پس ھر كھ خداي را دیدار كند نور این دیدار و قیامت حاصل معراج محمدي براز آن در جان جھان و كل بشریت بھ تدریج ھویدا مي گردد. اینست كھ معارف عرفاني و حكمت ھاي وحدت وجودي جملھ داراي

را برآمده از نفس واحده ھستند و نفس واحده جز خدا نیست و چون خدا كاربرد و پذیرش جھاني در فطرت انسانھا مي باشند زیدیدار شود این دیدار و بیداري و روشنائي كل عالمیان را در برمي گیرد خواه ناخواه و آگاه و ناآگاه. اینست كھ این رسالھ بھ

ن را از مھجوریت نجات داده و كتاب عرفاني در جھان است و قرآ –مثابھ كتاب اجل تمدن مدرن و بر پا كننده تمدني الھيزندگاني انسان نو و تمدن نو را مي سازد و رحمت محمدي را بر جھان مي گستراند و عشق علوي را تبدیل بھ نور امید

زندگاني انسان آخرالزمان مي سازد و عصمت فاطمي را تنھا راه نجات زن مي نماید.

و معرفت سراسر بھ قدرت تجربھ و تفكر و تحقیق نور عرفان و قرآن و لقاء هللا،راه را از جاھلیت و كفر تا و ما این -١٢٠٤ین اني كھ در ر نقصانفس و جھاد اكبر پیموده ایم و كل سرمایھ این سفر ما درد و عشق بھ حقیقت بود و نظر لطف الھي. ھ

رسالھ یافتید از ماست و ھر عرفاني كھ دیدید از اوست.

مع آحاد و جوا یعني زین پس بتدریج» ھ نمي داند ھرگز یكسان نیستآنكھ مي داند و آنك«داوند حكیم و اینكھ بقول خ -١٢٠٥د بھ سنت ي توانبشري بر علت و راز بدبختي ھاي خود در تاریخ آگاه مي شود بواسطھ این رسالھ. پس زین بعد دیگر نم

مي خیزد ھ ستیز برا آن ببا تصدیق و تسلیمش مي شود و یا زندگاني جاھالنھ و نژادپرستانھ و مشركانھ خود ادامھ دھد یا حق رنیزم و ر عصر مدربشر د یعني گروھي اقلیت نجات مي یابد و مابقي در نبرد با حق ھالك مي شود و اینست اجل و قیامت تاریخي

قت را بیان خداوند حقی«امھ. ژیزم. و بدینگونھ این رسالھ، رسالت خود را بھ انجام مي رساند بھ مثابھ قیامت نبرابري و تكنولو - ٤احزاب» مي كند و بواسطھ اش ھدایت مي نماید.

د و سرنوشتین رسالھ بھ آنست كھ توانستھ دربھاي قرآني حیات بشري را بیابد و قفلھایش را بگشایاارزش حقیقي -١٢٠٦

نباشد و ھ در قرآننیست ك ھستند و ھیچكسآحاد و جوامع بشري را در ام الكتاب قرائت كند و نشان دھد كھ ھمھ انسانھا قرآني قرآن ھم در ھیچ كجاي زمین و زمان نیست كھ نبوده باشد.

ني از قرائت قرآ وكل جانم و ذرات تن و جوھره روانم قرآني شد و یا قرآني بودنش معلوم و معین گردید در این كتاب -١٢٠٧

خر عمرم این ھ تا بھ آرفتم كگتاب پایان یابد و لذا بھ اذن حق تصمیم وجود انسان حاصل آمد. اینست كھ ھرگز میل ندارم كھ این كدم كھ یدم و چشیجودم دوكتاب را ادامھ دھم یعني جز از عشق ننویسم و جز قرآن نخوانم. فقط در این رسالھ بود كھ با تمام

قرآن كتاب عشق است و جز بھ عشق خوانده و فھم نمي شود.

قیقت آگاه حه و براین یننده چیزي نیستند بلكھ آفریده مي شوند و مرده اند نھ زندا مي خواھند آفرو آنانكھ از غیر خد« -١٢٠٨مي داي را خالصانھ مي پرستند داراي قدرت خالقھ الھي مي شوند و خالقخولي آنانكھ -٢٠- ٢١نحل» نیستند كھ مرده اند...

عالوه وخداوند. ھمچون د یعني انسان زنده بحق، آفریننده استشوند و این نشانھ زنده بودن است. چون مرده اند خالق نیستنلقت خود خو در بر این انسان زنده، آفریننده سرنوشت خویشتن ھم ھست ولي انسان مشرك مفعول و مخلوق بي اراده است

ھیچ نظارت و اراده اي ندارد و لذا انساني مجبور و جبار و جبرپرست است.

این مصداق -قرآن» ھاي خود را بھ نزد رسول ببرید و از رسول بخواھید تا براي شما بخواھد... اي مؤمنان خواستھ« -١٢٠٩مخلوق انسان است و اینست كھ پرستش چنین خدائي پرستش عملي خداخواھي و از غیر خدا نخواستن است. زیرا خداي ذھني،

نمي آید و انسان زنده بھ انسانیت نمي گردد. یعني مخلوق است پس منجر بھ خالقیت نمي شود و حیات روحي پدید مخلوق

Page 168: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

168

مرده اند و نمي «آنكھ امام زنده ندارد و در اطاعتش نیست زنده نیست بلكھ مرده اي است كھ بر مرده بودنش ھم واقف نیست. ».دانند

قدرت خالقھ او در آن امر، بھ سي كھ از خالق (خداوند) چیزي بخواھد خداوند عالوه بر اجابت كردن آن خواستھ اش،ك -١٢١٠

اش را ھم اعطا مي نماید. در این معنا تفكر كن!

ستحق مقام میزي از خدا خواستن ھمانا خود خدا را خواستن است و این خواستھ اي است كھ انسان را و برتر از چ -١٢١١ -قرآن» ن دھم.مرا بخواھید تا جوابتا«خالفت او مي سازد كھ خالقیت در محور این مقام قرار دارد.

ز ادر كل قرآن ھرگز خداوند ز بندگانش مي خواھد كھ فقط خود او را از او بخواھند. این یعني چھ؟اخود خداوند -١٢١٢

متناھي ل جھان الھ در كبندگانش نخواستھ كھ از او چیزي بخواھند بلكھ انبساط رزق بخواھند یعني رزق بسیط و نوري. رزقي ك د بھ مكان و اشیاء و زمان نیست و آن خود خداست.گسترده است و محدو

در ھیچ فرھنگ و قاموسي این سخن معنائي جز دعوت بھ عشق ورزي ندارد. خدا دا خواستن یعني چھ؟خدا را از خ -١٢١٣

و ه را كفرو بند بندگانش را دعوت بھ عشق ورزي با خودش مي كند. كجایند آن قرآن خوانان و مفسریني كھ عشق بین خداشق درگاه و. فقط عارگاه االحاد و زندیق و فساد مي خوانند. اینان انسان را دریوزه و مفلس درگاه خدا مي خواھند نھ عاشق د

خداست كھ بر زمین و آسمانھا سلطنت مي كند.

ین آیھ ادر » عرش مكین«قایق و اسرار قرآني حاصل مفاھیم استنباطي از نص صریح آیات است مثل بسیاري از ح -١٢١٤اراي ن عرش داگر كسي در نزد عرش مكان دارد پس آ». این كتاب از فرستاده كریمي است كھ در نزد عرش مكان دارد«

بشري در ر صورتان حضور دارد درست بھ ھمین دلیل جبرئیل دمكانیت است و عرش مكین است یعني عرشي كھ در قلمرو مك .ععالم مكان بر رسول خدا آشكار شد و یا بر حضرت مریم

ي ده اش. یعن(ادعوني) نیز بدین معناست كھ خداوند خواستني و طلب كردني و مطلوب است از براي بن بخواھید مرا -١٢١٥

ند تا با او یار و ھمنشین و دلدار و دلبرش باشد.بنده مي تواند خدایش را بھ لحاظ وجودي طلب ك

د رض كرده انفاب و عرب زده این نوع ادراكات قرآني را ناشي از بي سوادي اینجانب در ادبیات عربي برخي اھل كت -١٢١٦ ند. از مي دانست نبھ خودشان برمي گردد كھ در الفاظ عربي فسیل شده و حتي صرف و نحو را ھم در حال آنكھ این نسبت دقیقا

ر بھ رأي و ي را تفسیر تفكرھبس كھ در لفظ گم شده اند محتوا و معنا را از دست داده اند و لذا در تفكرات قرآني فلج ھستند و رب عدا را یك خن خود بدعت مي نامند و بدین طریق قرآن را در اعماق تاریخ دفن نموده و مھجور دورانھا ساختھ اند. اینا

-٢٤حمدم» پس چرا در قرآن تدبیر و تفكر نمي كنند و یا بر دلھایشان قفل است.«رده اند. عصر جاھلیت فرض ك

اني ي و فوق زبو قرآن عربي فقط در قلمرو تفكرات و مكاشفات علمي و عرفاني آیات است كھ ھویت جھان عربیت قرآن -١٢١٧ني آن ھنگي و زباآن در كالبد حقیر عربیت نژادي و فرت قرمھجوریت قرآن اساسا محبوسی و فوق نژادیش رخ مي نماید. اصال

بیر قرار كین اقدام رأس ا است. و ایرانیان نخستین مردماني بودند كھ این مھجوریت و محبوسیت را شكستند و عارفان ایراني درر ر آن اصراھا بارداشتھ اند. و ابن عربي این حقیقت را درباره شخصیت عرفاني كسي چون بایزید بسطامي معترف است و ب

داشتھ است.

داشتھ، اسرار قرآني جز از راه عشق و مكررا بیان» فتوحات مكیھ» ھمانطور كھ ابن عربي در اثر دائرة المعارفي خود -١٢١٨قریشي ھرگز نمي توان بھ باطن قرآن -ذوق عرفاني قابل استخراج و مكاشفھ نیست یعني از راه علم كالم و صرف و نحو سنتي

Page 169: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

169

افت. و بي تردید راه ذوق و شوق خالي از آفت و افراط ھم نبوده و نیست ولي حقایق ماندگار این وادي آنقدر درخشان راه ی است كھ آفاتش را از میان برمي دارد و مي زداید و بقول قرآن مثل كف روي آب بھ كرانھ مي رود.

فاني گشوده در قرآن ممكن نیست. و دل جز بھ عشق عرري بر دلھایشان قفل است. و تا این قفل گشوده نشود تفكر آ -١٢١٩

ید و را مي گشا ذوقي و شوقي و عاشقانھ است. و عشق امام است كھ قفل دل نمي شود. و اینست كھ راه تفكرات قرآني تماماشق م عین عماق بھ اقرآن را بعنوان رزق المتناھي پیش روي عاشق مي نھد. زیرا امام خود قرآن ناطق و زنده است. پس عش

بھ قرآن است و عشق قرآني جز در عشق عرفاني پدید نمي آید.

ا از این نچھ كھ آدمي رھ اسرار و معارفش را عین واقعیت جھان مي بیند و در یوم الدین قرار دارد ولي آاھل قرآن ھم -١٢٢٠لكیت احساس ما وپرستي فل مي كند دنیاواقعیت قرآني كور مي سازد و تفكرات قرآني را بدعت و ارتداد مي پندارد و دل را ق

پس آنكس كھ -١٧- ١٩انفطار» چھ چیز تو را دانا كرد كھ یوم الدین چیست؟ روزي كھ ھیچكس مالك ھیچ چیزي نیست«است. ین دین را ع س زدوددل از دنیا و اھلش پاك نمود و ھمھ تعلقات و مالكیتھاي مادي و معنوي و عاطفي و نژادیش را از نف

ي آید و ده برون مو از پر و قرآن را كتاب زندگي مي یابد و ھمھ اسرار را آشكار مي بیند یعني قیامتش بر پا مي شودواقعیت ز اش است او صر خویعھمو خود رسولي از رسوالن قیامت است كھ در این قیامت با خداوند دیدار مي كند و پرچم دار قیامت

علیین است كھ خود قرآن زنده مي باشد.

اریخي این مرض ت ساس و محور ھمھ مالكیتھاي بشري در حیات دنیا ھمانا نژاد و نژادپرستي اوست و تا ازو بدان كھ ا -١٢٢١ گانھ است.ستي بیپاك نشود مقیم در الساعھ زندگي و قیامت آخرالزمان نمي تواند بود یعني از واقعیت جاري حیات و ھ

لق بر كھ حق در آنان جلوس مي كند و اراده اش را از درب رحمت مطند در عالم ارض عرش ھاي اوی عشاق حق، -١٢٢٢

ط بر عرش است و لذا خدائي جز در وجود یعني خدا فق -٢٦نمل» نیست خدائي اال این كھ بر عرش عظیم است«خلق مي بارد. عشاقش نیست.

ق را وز دیدار حدگانش كھ بخواھد تا رباالبرنده درجات و صاحب عرش القاء مي كند روح را از امرش بر ھر یك از بن« -١٢٢٣

-١٥مؤمن» ھشدار دھدیز ناین روح یند. وو این از وجود اولیاء و عشاق حق است كھ روح حق بر مؤمني نازل مي شود زیرا اینان حامالن عرش او

امر حق است و امر حق ھمان عشق و اخالص است ھمانطور كھ ذكرش رفت.

..) یعني ومین حامالن اصلي این عرشھایند (عرش كریم، عرش عظیم، عرش مجید و.معص انبیاي اولوالعزم و ائمھ -١٢٢٤وسوي م و عشق مي داریكانونھاي القاي روح در مؤمنانند و مولد عشق ھاي الھي در آخرالزمان مي باشند و لذا عشق ابراھیم

حسیني، : حسني،ھستند در یازده تجليو عیسوي و محمدي. و سپس امامتھا و والیتھاي ناشي از این عشق ھا جملھ علوي سجادي و... كھ كاملترینش مھدوي (محمدي) است. ھمھ عشق ھا عرشي ھستند و ھمھ عرشھا، عرش عشقند!

ند از بھ قلمرو انساني خویش كرامت مي بخشند از مصدر عرش كریم. عشق ھائي كھ عظمت مي بخش عشق ھائي كھ -١٢٢٥

از بخشند ت مي بخشند از مصدر عرش اعلي. و عشق ھائي كھ مجد و عزت نفس ميمصدر عرش عظیم. عشق ھائي كھ علوی .مصدر عرش مجید و... و عرش حكیم و عرش علیم و عرش حلیم و عرش رحیم و عرش عزیز و عرش نعیم و...

داوند بر خسپس و «ر عشق الھي بر بشرند زیرا خداوند بر عرش خود با جھان و جھانیان یگانھ است. عرش ھا مصاد -١٢٢٦

ھي رخ مي ي خالق و مخلوق ھمان واقعھ عشق است. و این یگانگي در وجود اولیاي الو این یگانگ -قرآن» عرش یگانھ شد نماید.

Page 170: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

170

شقان حق قادر بھ درك مفاھیم قرآن یعني فقط عا -٧یونس» ھ دیدار ما میلي ندارند... از آیات ما غافلندكساني كھ ب« -١٢٢٧

ست قادر گرو دنیا كھ در كھ دیدارش را در دنیا جستجو مي كنند وگرنھ در آخرت دیدار جبري است. زیرا دليھستند یعني كسانییعني جز -٧- ٨نسیو» ند.آنانكھ بھ دیدار ما مایل نیستند دل بھ دنیا مي دھند و اینان عاقبت در دوزخ«بھ درك قرآن نیست.

تند.ق ھستند. و اینان جز عارفان و صوفیان حقھ نیسعاشقان در دوزخند. پس مؤمنان ھمان عاشقان دیدار ح

رآن نیست قمت مطلقھ و قلمرو ارحم الراحمیني خداست و قرآن بیان این عشق است و لذا بي عشق را عشق ھمان رح -١٢٢٨ و بي قرآن را ھم عشق نیست.

مان چیست. دانستي كھ كتاب چیست و ایو بدینگونھ روحي از امر خویش را بھ تو وحي نمودیم و قبل از این نمي « -١٢٢٩

ست ھ راھي راك تو بولي آنرا نوري گردانیدیم كھ ھر كس از بندگان خویش را كھ بخواھیم با آن ھدایت مي كنیم و بدون ش- ٥٣ي شور» ردد.ازمي گبھدایت مي كني. و راه خداوند در زمین و آسمانھا از براي اوست و بدانید كھ ھمھ امور بھ سوي خدا

٥٢ ص ل در محمدین نزوااین روحي است كھ ھمان اراده خداست كھ حامل كتاب اوست كھ بر ھمھ انبیاي الھي نازل شده و كمال

و رفان الھينان عااست و سپس در اولیاي محمدي كھ البتھ از وجود خود آن حضرت است در آخرالزمان و عصر خاتمیت. و ایین مي كنند وراني تبیر ھر ددعالمان رباني ھستند و بر پا دارندگان قیامت آخرالزمان. و اینان صاحب قلم حق ھستند كھ قرآن را

مین و زاھھاي رتاب است كھ در مھدي موعود بھ غایت ظھور مي رسد و ھموست كھ ھمھ كھ این ادامھ نزول ھمان روح و كي رسند اي الھي مبھ لق آسمان از براي اوست و ھمھ اھل ھدایت از این راھھا بھ سوي خداوند بازمي گردند و عروج مي كنند و

ا خاصھ درمآثار وو ظھور در ھر عصري. تحت الشعاع نور ھمان كتاب. و این كتاب ھمان قرآن است در سلسلھ مراتب نزول مي گشاید آسمان این رسالھ نیز وجھي از ھمین نزول روح و كتاب است از حقیقت محمدي كھ براي ھر مؤمني راھي بھ سوي

ھ كواھد كرد خعتراف از درب دلي كھ بھ رحمت و محبت این كالم گشوده مي شود. و ھر كھ مشمول نور و روح این كالم شود ایمان را در و خداوند ا«اشد. نمي دانستھ كھ اصال ایمان و قرآن چھ بوده است ھر چند كھ اھل شریعت و قرائت قرآن بوده بقبال

- ٢٢مجادلھ » دلھایشان نوشت و بھ روحي از خود حمایتشان نمود...

نده و زر عصري كتابھاي دان كھ ھر مؤمني صاحب روح و نور محمدي است در درجات نزول و ظھورش. و عارفان ھب -١٢٣٠ر نوري سائ ووحاني رقرآنھاي ناطق دوران و تأویل گران آنند و حامل روح و نور محمدي در میان مردمانند و منبع تغذیھ زمان ھاني امامجظھور مؤمنان مي باشند كھ خأل غیبت امام زمان را جبران مي كنند و اینان امامان رحمت ھستند در حالیكھ

حضور ر قوميھبري براي عالمیان است. پس اگر عاقلي بھ فكر و جستجوي امام رحمت دوران باش كھ در ظھور قھري و ج دارد.

عني آنكھ ی -٨٦زخرف » ھ بجاي خدا مي پرستید اختیار شفاعت ندارند مگر كسي كھ شاھد بر حق است...كساني را ك« -١٢٣١

سیده اي الھي رھ بھ لقمي داند. یعني شفیعان جملھ كساني ھستند كحق را شھود كرده است و از ھمین منظر حقایق آدمیان را د ھي را شھومال الجاند و حضورش را در ھمھ جا درك مي كنند. و اینان اولیاي محمدي ھستند و بھ نور محمدي در معراج،

نموده اند. یعني شفاعت از شھادت است.

- ٢١حدید » شتي كھ وسعتش بھ اندازه زمین و آسمانھاست...سبقت گیرید بھ سوي آمرزش از پروردگارتان و بھ« -١٢٣٢سیماي بھشتي دارد و ھم دوزخي و ھم برزخي. و آنكھ از مادیت زندگي و بازیگریھاي دنیا یعني كل جھان ھستي ھم ھویت و

دان معناست كھ این سبقت ب -٢٠حدید » بدانید كھ حیات دنیا بازي و بازیچھ اي بیش نیست«مي گذرد بھ بھشت ھستي مي رسد آدمي مي تواند قبل از پایان جھان و مرگ و قیامت كبرا ھم بھ جنت زندگي دست یابد در سیماي جھان ھستي. و آن برخورداري روحاني از حیات طبیعت بكر است و زندگي در آغوش طبیعت پاك كھ فقط مؤمنان اھل تقوا و معرفت استحقاق آن را دارند و

Page 171: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

171

مي برند و اصال تاب تحمل زندگي در آغوش طبیعت را ندارند زیرا نفسي آتشین دارند و طبیعت آنھا مابقي در حسرت آن بھ سر را طرد مي كند و طبیعت فقط محل عیاشي ھاي گذراي آنھاست یعني فقط در حال مستي و تخدیر مي توانند چند صباحي طبیعت

را تحمل كنند.

براي اني دارد وش ایمان آورید تا بھره دو برابر از رحمتش را بھ شما ارزمنان از خدا بپرھیزید و بھ رسولاي مؤ« -١٢٣٣تیار چیزي ھ صاحب اخكدانند شما نوري قرار دھد كھ با آن زندگي كنید... تا اھل كتاب (اھل علوم و فنون دنیوي و اھل مدرسھ) ب

ي بخشش د دارارزاني دارد كھ خداوناز این رحمت و بخشش الھي نیستند و رحمت و فضل بدست خداست و بھر كھ خواھد ا ٢٨- ٢٩حدید » بیكران است.

ي و بھ ھ لطف الھاال ب یعني بواسطھ علوم و فنون كتابي و مدرسھ اي نمي توان بھ عزت و لذت و عیش پاك در حیات دنیا رسیدتان را و فن پرس رستانتاب پاجر تقوا و پاكي و معرفت حق مي توان بھ نابترین لذت و عیش پاك در حیات دنیا دست یافت كھ ك

ستان مدرسھ پر وكتاب بھ آن دستي نیست زیرا فاقد نور رسول ھستند و این نور امام زنده است كھ با مؤمن است و اكثر اھلوانند با د و نمي تد نورنیعني پرستندگان علوم عاریھ اي و وراثتي بزرگترین منكران اطاعت از رسوالن زنده ھستند و لذا فاق

یگانھ اند ور حیات بنعني از یطبیعت رابطھ برقرار كنند زیرا در ظلمت دھر (زمان) اسیرند و از اكنونیت زندگي بیگانھ اند بھشت وزخ صنعتيدنعت و صزیرا حیات واقعھ اي در حال است و نھ در گذشتھ. و كتاب پرستان گذشتھ پرست ھستند و لذا پرستنده

ند اولي زنده عیت رسكنند كھ تبدیل كافرانھ طبیعت است. پس فقط كساني كھ در تب مي باشند و بھشت را در صنعت جستجو ميحمت دو رست آن قادر بھ حیات طبیعي در آغوش طبیعت ھستند چون داراي نورند پس از بھشت دو دنیا برخوردارند و این

برابري كھ از رسول مي یابند.

اھر و و نعمات ظ ر آنچھ كھ در آنھاست را بھ تسخیر وجود شما درآوردهآیا نمي بیني كھ خداوند زمین و آسمانھا و ھ« -١٢٣٤ازع جھان ھستي و كائنات است و ھمھ ذرات و سلطان بالمن یعني انسان، -٢٠لقمان» باطني اش را بر شما كامل نموده است...

مي اھل شھود ارفانعر را فقط كرات و موجودات از جمادي تا حیوانات مرید اراده و نیازھاي بشرند. و این حقیقت حیرت آوبھ ھمین -آن. بقول قرھستند بینند. و این آیھ مخاطبي جز عارفان شاھد ندارد كھ شاھد بر حق انسانند و ھمانھا شفیعان خلق نیز

رش دا را شماعمات خندلیل است كھ كمال فكر ھمان شكر المتناھي بدرگاه حق است زیرا براستي اھل شھود ھرگز نمي توانند -ند. قرآنكن

و گون حقیقتاو شرك و اخالص و نفاق و جھل و علم و عشق و فسق و خیر و شر و... وجوه و ابعاد گون كفر و ایمان -١٢٣٥شتري سئولیت بیبار م نفس واحده بشر است كھ جملگي باید باشند. و لذا آنانكھ از ایمان و علم و عشق بیشتري برخوردارند

ست و ابد بشریت ده كالمي كشند و شفیع كافران و جاھالن و فاسقان ھستند. این بدنھ نفس واح نسبت بھ سائر مردمان بر دوشو گوش و چشم ھمچون اعضاي یك بدن است كھ توأمان موجودیت آن را تضمین مي كنند ھمانطور كھ در یك بدن مغز و دل

ا ندارد الیت و بقكان فعپائین تنھ، باالتنھ ام ھست و عورت و شكم و مقعد و نجاست ھم ھست و اینھا الزم و ملزومند و بدونرا بھ انھجخداوند كل « ولي باال تنھ است كھ مسئول پائین تنھ مي باشد و لذا مؤمنان و عارفان مسئول كافران و جاھالنند.

ان بھ كافر بتشفاعت اھل معرفت و شھود نس و اینست راز -قرآن» نفس واحده اي آفرید و بھ نفس واحده اي برخواھد انگیختو -آن قر» نیست ا یكسانھرگز دانا و نادان و كور و بین«و جاھالن. این ھمان مسئولیت است كھ بمیزان ایمان و معرفت است.

لف! صبر اولیاي الھي حاصل این معناست معناي وحدت وجود عالم انساني! مثل صبر والدین بر فرزندان ناخ

ر دایتي مقدوھھ ایمان و معرفت مي بودند اصال ارزیابي ممكن نمي شد و رشد و ان در یك مرتباگر ھمھ مردمان جھ -١٢٣٦ -قرآن» خداوند بعضي را بر بعضي برتري داد تا شما را بیازماید تا شاید ھدایت شوید.«نبود.

ست. و لذا بھ و لذا درك درجات و تفاوتھا و طبقات انساني بھ مثابھ برتري علمھاست كھ محور علم ھدایت و رحمت ا -١٢٣٧

لحاظ روایات دیني، عمر مدینھ فاضلھ و جامعھ امام زماني بسیار كوتاه است و بعد از آن قیامت كبرا بر پا مي شود. یعني عمده

Page 172: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

172

عمر تاریخي بشر بر روي زمین سراسر تبعیض و تفاوت و ستم و تنازع بین حق و باطل و كفر و ایمان و علم و جھل است جز این نیست و ھر گاه كل جامعھ بشري بھ كمال سعادت و ایمان رسید عمر دنیوي بشر بھ پایان زیرا بستر رشد و ھدایت

رسیده است.

خالص چگونھشد ایمان چھ معنائي مي دھد و چگونھ شناختھ مي شود. اگر جھل و فسق نباشد معرفت و ااگر كفر نبا -١٢٣٨ضدین است الم برعي بھ ضدش شناختھ مي شود و اصال كل خلقت ھر چیز عدرك مي شود و ارزیابي مي گردد! زیرا بقول علي

خاكي بشر ت حیاتو عمر خاكي بشر در تاریخ ھم بر ھمین ضدیت استوار است و چون ھمھ آحاد بشري بھ اخالص برسند رسالو » ستاده ر داخداوند براي ھر رسولي دشمناني سرسخت قرا«بھ پایان رسیده است. ھمانطور كھ قرآن كریم مي فرماید

ستي جھان ھد. اصال ھمانطور كھ رسول اكرم مي فرماید اگر مؤمن در غاري پنھان شود خداوند كسي را براي آزارش مي فرست د. بر تنازع استوار است و لذا ھمھ حكیمان عالم دیالكتیك را محور عالم وجود و قلب معرفت دانستھ ان

كفر و ون خویش دچار نبردي بي امان بین حق و باطل و راست و دروغ ر این ھر مؤمن مخلصي ھم در دروبعالوه -١٢٣٩

ایمان است و دعاھاي ائمھ معصوم دال بر این ادعا مي باشد.

دین خدا و فقط انگشت شماري از مؤمنان اھل معرفت ھستند كھ داراي رسالت وجودي مي باشند كھ كل در این میان -١٢٤٠موده ا تبیین نرقیقتش حكتابش براي ھمین اقلیت كوچك است و آن مسئولیت اینست كھ حق این تضادھا و تنازعات را دریافتھ و

اكر باشند شریابند و ش را دان سازند و خداي عالم را خالصانھ پرستش نمایند و نعماتو اشاعھ دھند و حق واحده آنرا عیان و بیالت و قیقت و عدان و حو در این نبرد تاریخي حامي خداوند خالق بوده و او را در دینش یاري نمایند و در شكست دنیوي ایم

ر دھند ن راه قراا در ایحیات مادي و معنوي خود رمعرفت صبور بمانند و طرفدار آن باشند و از این حمایت دست نكشند و ھمھ و خداوند ھم در دو دنیا اجرشان مي دھد. و با اینحال خداوند از این یاري بي نیاز است.

ا پذیرا رد در دنیا ھ راه دین و ایمان و حقیقت و عدالت و توحید را برمي گزیند بایستي پیشاپیش شكست خودر واقع آنك -١٢٤١

و ق دیدار او و عاشاو براي این كار بایستي عاشق حق باشد و عاشق خلقت او و راز او و رحمت و قدرت و عظمت شده باشد. ن اشق بر ایعست. و كھ او كیست كھ این جھان المتناھي را با این ھمھ عظمت و قدرت و زیبائي و قداست و حكمت آفریده ا

ده است.براي چھ آفریده است و منظورش چھ بو حقیقت كھ اصال

ود ز او چیزي نبدر ذات عدمي خود آرمیده بود بي آنكھ كسي او را بشناسد زیرا جکھ جردي بود ماو یكي یكدانھ مطلق -١٢٤٢بود ي كھ بر نن نیستو او ھم نبود جز آنكھ مي دانست كھ نیست. و این معناي ازلیت ھستي است كھ عین نیستي است منتھي آ

ود. ان بودش بودش ھمآنكھ باشد. یعني بود و نبودش یكي بود و بودش ھمان نبودش بود و نب خود آگاه بود. او فقط بود بيو ھمھ ال برساندي و جمبودن مطلق و مبرا از ھر ظھوري بود. این بود كھ بناگاه اراده كرد تا خود را بھ عرصھ ظھور و تجل

ود و برد بین باد و نغاز شد كھ سراسر دوگانگي و تضقدرتش را اثبات كند بخودش. پس بودش را از نبودش جدا كرد و خلقت آابطھ رالم ھمان دم و عآنبود است. نبودش را در قلمرو صفات بھ عالم داد و وجودش را بھ فضاي ذات بھ آدم داد. پس رابطھ

ین ظاھر ا. و باطن ن نیستبود و نبود است. تازه این بود (آدم) معلول این نبود (عالم) است. و لذا آدم بظاھر ھست و بھ باطامت غاز تا قیآتي از ھمان عالم است. و انسان مؤمن عارف مسئولیت درك این نبرد و ظھور را دارد و ساماندھي كل عالم ھس

كبرا.

و اما چرا مؤمنان و عارفان و حق پرستان بایستي در حیات دنیا شكست بخورند؟ زیرا عالم ھستي ھر چند كھ بھ -١٢٤٣داوند است ولي ظرفیت ظھور كامل و مطلقش را ندارد چرا كھ خداوند در عرصھ ظھورش در وجود عشاق عظمت المتناھي خ

خودش تعالي و بركت و فزوني و برتري یافتھ است و اكبر شده است. یعني در عرصھ خلقت عالم ھستي در وجود اولیاي حق زندگي مي كنند بایستي شكست بخورند و شھید شوند است كھ خداوند اكبر و برتر شده است و چون اولیاي الھي در ظرف خاك

Page 173: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

173

تا هللا اكبر رخ نماید. یعني خداوند در شھادت ھر یك از اولیاي خود رخ مي نماید و معرفي مي شود ھم براي آن شھید و ھم براي شاھدان آن شھید.

ي دانیم كھمیختھ شود و یا نشود. كست اولیاي الھي ھمان شھادت آنھاست یعني عرصھ لقاء هللا است چھ خونشان رش -١٢٤٤

خون بسیاري از اولیاي الھي كھ كشتھ ھم شدند ریختھ نشد مثل امام موسي كاظم و امام رضا.

ني زمین و الھ است ولي در وجود انسان هللا است و در وجود عارفان ھم هللا اكبر است. یع مین و آسمانھا،خداوند در ز -١٢٤٥ه است و حب روح شدكھ صا ت الھ را مي پرستند ولي انسان است كھ هللا را مي پرستد البتھ انسانيآسمانھا و ھر چھ بین آنھاس

هللا ي یابند ومشھود از حیوانیت برآمده است یعني مؤمنان صاحب روح و والیت حق. و این عارفانند كھ در قلمرو شكست خودفتبارك «: تاكبر شده اس اوند در خلق آدم و خاصھ انسان كامل،از وجودشان اكبر مي شود كھ برتر از كل كائنات است. یعني خد

د بلكھ آشكار نش قتش فقطیعني پس برتر آمد خداوندي كھ بھترین مخلوقات را آفرید. یعني خداوند در خل» هللا احسن الخالقین - قرآن.» فریده ایمآھ عبث بان را آیا پنداشتید كھ جھ«برتر و اكبر آمد. وگرنھ آفرینش عالم و آدم امري عبث مي بود كھ نیست.

داي ان ھمان خني انسعبث بھ معناي كاري تكراري و بدون ارزش افزوده است. یعني انسان برتر از خداي قبل از خلق است یعنھ مي ث و كودكامري عبپس از خلق است و هللا اكبر است. اینست كھ انسان را جانشین خود ساختھ است. وگرنھ معناي خالفت ا

مثل شاه بازي بچھ ھا. در این معنا گر ھمھ عمر تأمل كني باز ھم كم است.بود

ن انسان است. و ھو ھما» ھو«للفظي این آیھ واضح است: خدا دیگر الھ نیست بلكھ معناي تحت ا -»ھ اال ھوهللا ال ال« -١٢٤٦ كامل و خلیفھ است كھ عرش هللا اكبر است.

ت ناحق مي انسان مجرا و ظرف ظھور خداست و یا فقط عرش خداست بھ خداوند تھممي گویند آن علما و عرفائي كھ -١٢٤٧

حق و این نا ندارندپزنند و رحمت مطلقھ و كرمش را بھ انسان منكرند و انسان را وسیلھ و اسباب بي خاصیت این ظھور مي است.

یست كھ نرش محض! یعني انسان صندلي نسان كامل عین ظھور حق است و نھ فقط آئینھ یا ظرف و یا مجرا و یا عا -١٢٤٨

اگر . «بازي كند با او وخدا بر آن جلوس كرده باشد. بدان كھ خدا مھربانتر از آنست كھ انسان را وسیلھ محض خود قرار دھد - قرآن »خداوند مي خواست بازي كند با خودش بازي مي كرد.

اال حید. آري و سان كامل را مجرا و عرش خدا معرفي كرده بودمكن است بگوئید كھ خود شما در آثار قبلي خودتان انم -١٢٤٩

احسن فتبارك هللا معناي كاملش را مي گویم كھ انسان كامل عین ظھور خداست آنھم نھ ظھور هللا كھ ظھور هللا اكبر! و اینست الخالقین! كھ اھالي صرف و نحو را در این باب بھ تفكر توصیھ مي كنم.

لق رآني راز خقرترم! یعني هللا در من برتر است. و این عین حق بزید بسطامي مي گوید من از هللا و اینست كھ بای -١٢٥٠

انسان است.

است. شیاي جمادي را وسیلھ محض ظھور خود قرار نداده است و بھ ھمھ چیز ھستي جاوید بخشیدهاخداوند حتي -١٢٥١

ازنده و منھدم س ت جھان و انسان و سر وجود حق امري دیوانھ كنندهراستي كھ تبیین صرفا منطقي و عقالني راز خلقب -١٢٥٢ است و بقول موالنا: چاره اي كو بھتر از دیوانگي!

Page 174: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

174

ن ي او و بیاعالم ھستي فقط و فقط بخاطر وجود عارفان عاشقي آفریده شده كھ براي ظھور حق و معرف و با اینحال -١٢٥٣ند. پیروز شد واختند بروان خود را بھ مھلكھ فنا كشانیدند و با او قمار عشق اسرار و عشقش جان و عزت و آسایش و دل و

شق! ھاي عافقط آنكھ بھ او باخت پیروز است و لذا ھمھ عاشقانش بازنده ھمیشگي تاریخ ھستند و برنده ابدي جان

ي خون خود ردن ھر رازھ نیز ما بارھا بدست خود فتواي ارتداد و الحاد خود را صادر كرده ایم و با برمال كدر این رسال -١٢٥٤ري سخن ھا و اسراآرمان ورا بدست مردمان مباح ساختھ ایم و خرسندیم كھ عمر خود را بیھوده ھدر نكرده ایم و درباره حقایق

د بھ تا چھ رس وان آن درت كسي حتي شھامت اندیشیدن بھ آن را داشتھ است تا چھ رسد بھ بینموده ایم كھ در طول تاریخ بن اثبات آن بھ عقل و نقل و شرع و عرف و عرفان و قرآن.

و را اار عرفاني ا ابد سپاس كھ بھ این بنده حقیر رنجور این توفیق منحصر بفرد را اعطا فرمود كھ اسرو خداي را ت -١٢٥٥

ان ھمھ شھید وآورم ي كنم و حق الحق او را بھ كالم خود او بھ اثبات رسانم و عشق عشاقش را بھ منطق قرآنشتبیین قرآن عشقش را روسفید تاریخ نمایم و حقشان را ادا كنم و از تحریف و مسخ تاریخ برھانم.

ه شده است.براي ظھورش آفرید ر كھ براي معرفي و ظھور او از خود بگذرد زمین و آسمانھا مریدش مي شوند زیراھ -١٢٥٦

آري براستي -رآنق...» آیا ندیدي كھ زمین و آسمانھا را مسخر شما نمودیم و نعمات ظاھري و باطني را بر شما كامل كردیم« كھ دیدیم ھم اكنون!

و نھ كاري شناخت خدا و معرفي او و ظھور او اندیشھ و كاري نكرده است نھ ھرگز اندیشھ اي كرده كسي كھ براي -١٢٥٧

بوجود نیامده است زیرا وجود را نیندیشیده است و با وجود تعاملي نكرده است. كرده و گوئي كھ اصال

بخودش فكر نكرده خدا كاري نكرده براي خودش كاري نكرده است. و كسي كھ بخدا فكر نكرده اصال كسي كھ براي -١٢٥٨خودي د ھمان خداست و جز خدا،در اینجا خو -قرآن »از یاد خودش ببرد.آنكھ خداي را از یاد برد خدا ھم خودش را «است.

نیست و جز خود، خدائي نیست. این بدان و در آن بمان!

یعني تالش براي داوند یعني چھ؟یاري كردن خ -قرآن» را یاري كند البتھ خداي ھم او را یاري كند. ھر كھ خداي« -١٢٥٩است. و ین انسانيخیر چنن جز براي این ظھور آفریده نشده است و لذا زمین و آسمانھا در تسظھور خدا از خویشتن! زیرا انسا

اھل ست و اوستكرده انانساني كھ براي ظھور خدا از خود زندگي نكرده اصال زندگي نكرده است و ھیچ كاري جز فساد و ستم نمي جودیتي ھمد و موشده است و جز این خاصیتي ندار دوزخ یعني اھل نابودي! زیرا وجود انسان فقط براي ظھور خدا طراحي

تواند داشتھ باشد.

كبر مي كندوجودش را وقف ظھور دیگري مي سازد باید عاشق او باشد. و این عشق است كھ هللا را ا و كسي كھ كل -١٢٦٠ وگرنھ هللا كھ وجود دارد و براي ھر عارف واصلي مشھود است.

رتري جز ود و این برا نیافرید كھ فقط آشكار شود بلكھ برتر از آنچھ كھ ھست ش ند جھان و انسانپس باید گفت كھ خداو -١٢٦١

ریده بر آن آف سمانھاآدر عشق ممكن نبود و لذا جھان را بر عشق آفرید یعني رحمت مطلقھ! و این ھمان حقي است كھ زمین و دا و ظھور اوست یعني خلیفھ!شده. و لذا زمین و آسمانھا ھم مرید كسي مي شود كھ عاشق بر خ

زون آمد یعني پس خداوند اف» فتبارك هللا» ي جاي قرآن شاھدیم كھ خداوند با خلق ھر چیزي مي فرماید كھو لذا در جا -١٢٦٢

لطان ق و نظر سحھ فضل بكھ این افزوني در انسان بھ اوج مي رسد. و این راز براي نخستین بار بر این بنده آشكار شده است او یعني علي. عشق

Page 175: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

175

خلقت امري عبث تي فقط براي ظھور خدائي باشد كھ از ازل بود و بر خودش ھم مشھود و آشكار بود،اگر جھان ھس -١٢٦٣

ا خودش و بودش و خمي بود. پس جھان ھستي و در رأس آن انسان، نردبان تعالي و برتري و كبریائي بي انتھاي خداست از ین معنا اي! در خدا چیزي نیست. اگر جز خدا چیزي باشد عین شرك است یعني شرك وجود بر خودش و براي خودش. زیرا جز

تا ابد بمان تا بداني كھ شرك یعني چھ و توحید یعني چھ!

و كبریائي دبان تعاليكل كائنات بي انتھا مظھر هللا است اال انسان كامل كھ مظھر هللا اكبر است یعني نر وپس ھر چیزي -١٢٦٤ این نردبان ھم خود خداست.خداست و

یطاني ي باطل و شاخدا شدن در انسان اراده اي برحق و تنھا اراده برحق انسان است و جز این ھر اراده پس اراده بھ -١٢٦٥

است و دوزخي!

ود. اگر شر خدا باشد. ولي احق اینست كھ انسان از خدا ھم برتر باشد یعني خدا در انسان اكب كھ انسان، پس حق اینست -١٢٦٦ این معنا را باور نكني ظالمي و كفري جز این نیست!

ست كھ از اكھ پروردگارم مرا بھ راه راست ھدایت كرد كھ ھمان دین قیامت زاي كیش ابراھیم پاك بگو براستي« -١٢٦٧

-١٦١انعام »مشركان نبود.نفس خویشتن است كھ سراسر نژادزدائي در عابراھیم (راه راست) ھمان كیش پس باز ھم معلوم مي شود كھ صراط المستقیم

دایت رین اسوه ھو ابراھیم بھت«است از پس و پیش. و دیني است كھ قیامت نفس انسان را بر پا مي كند یعني دین قیم است. ھ دین شده است ك ایت و صراط المستقیم مترادف با كیش ابراھیم است و دین قیم نامیدهر ھمھ جاي قرآن راه ھدد -قرآن »است.

آن ھ بانين ھستند كتوأما قیامت است و سلب مالكیت از خویشتن كھ منجر بھ یوم الدین مي شود. و اینھا جملھ مفاھیم و حقایقير پس برت«د. شریم او در او اكبر و برتر آمد و عرش كاست كھ نخستین امام است یعني نخستین انساني كھ خداوند عابراھیم

خستین انساني بود كھ و ابراھیم ن -١١٦مؤمنون »آمد خداوند پادشاه حق كھ نیست خدائي جز او كھ پروردگار عرش كریم است.ل حبوبش قتاسران مدید فقط خداست كھ عاشق انسان است و حقي جز این نیست و مابقي دشمنانند و لذا با پدر و پسر و ھم

د و سان را فاسھر كھ در این عشق وارد شود و شریك گردد ان انسان است و -نمود براي این حق. حقي كھ ھمان عشق بین خدانھا ین و آسمایرا زمزنابود مي سازد و اگر خود خلیفھ كھ مظھر این حق است شرك ورزد موجب فساد زمین و آسمانھا مي شود

نون مؤم» وند.ده مي شو اگر حق ھواي نفس ایشان را پیروي كند زمین و آسمانھا بھ فساد كشی«در تسخیر و مرید او ھستند. ٧١-

سم و رآن، رسوالن حق كھ نور حق را بھ مردم مي رسانند از جانب كافران متھم بھ جنون و طلقدر جاي جاي -١٢٦٨جلب مي دمان راعشق در مردان حق است كھ مرجادوگري مي شوند. و بھ تجربھ مي دانیم كھ ھمواره قدرت و جاذبھ روحي

لھي در ان عشق كند و مستانھ روي بھ اطاعت بي چون و چرا مي كنند پس این حق كھ متھم بھ جنون و جادو مي شود ھماست. اي مردمان یر براخمردان خداست كھ از وجود خود جز خدا باقي نگذاشتھ اند و مظھر بقیة هللا شده اند كھ تنھا كانون

- رآنق

ریك گذرند یا شین مردان حق بھ دلیل عشقشان بھ مردمان بخواھند پیرو ھواي نفس مردم شوند و از حق بپس ھر گاه ا -١٢٦٩ قائل شوند زمین و آسمانھا بھ فساد كشیده مي شود و خداوند مانع چنین واقعھ اي مي شود.

تحانات و بالیاي عظیمي مي شوند كھ در قرآن كریم درباره بین عشق بھ خدا و عشق بھ مردم دچار ام خود مردان حق، -١٢٧٠

كھ خود بر پا دارنده كیش ابراھیم حنیف در عصر صاكثر انبیاي بزرگ شاھدش ھستیم خاصھ درباره رسول اكرم محمد مصطفي

Page 176: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

176

و باطني درباره خویش است و این كیش را بھ كمال رسانیده است و لذا زمین و آسمانھا بھ تسخیر او درآمده و نعمات ظاھريو لذا مؤمنان امت محمدي از درب رحمت مطلقھ اش و از آسانترین طریق بھ امامت ابراھیمي -اش بھ كمال رسیده است. قرآن

نائل شده و لقاي الھي را درك مي كنند و دین قیامت را بر پا مي دارند.

قاي الھي مي له مستقیم و ھدایت بسوي وجھ هللا و كیش ابراھیم حنیف است و تنھا را» دین قیم«ر جاي جاي قرآن د -١٢٧١یقھ رطو این ھمان گر قرآن زنده مي سازد.باشد كھ مؤمن را بھ قیامت نفس مي رساند و بر پا دارنده قیامت دورانھا و احیاء

ھب حق كھ مذ ھب اھلعرفان عملي در قرآن است كھ عرفان ناب اسالمي مي باشد و مسیر الي هللا و لقاء هللا. و اینست مذ اصالت عشق است.

رت هللا فطري و فط ن قیم ھستند كھ قیامت را از خفا برون مي آورند و پرچم داران قیامت مي شوند و دینو پیروان دی -١٢٧٢

شت طبیعت غوش بھآرا از انسان بھ ظھور مي رسانند كھ در آن ھیچ تبدیلي نیست و اینان از دو رحمت برخوردارند و در ف را ن دین حنیبر پا ك«نند و از آیات و رزق الھي بي ھیچ تبدیلي برخوردار مي شوند و اینان ھستند حزب هللا. زیست مي ك

لي وین قیامت ینست دا(كیش ابراھیم) كھ اینست فطرت خدا كھ مردمان را بر آن آفریده است و در فطرت خدا تبدیلي نیست و -٢٢وره مجادلھسو -٣٠روم» اكثر مردمان بي خبرند.

و گمراھي عت زنده الھي در آخرالزمان جز شریعت محمدي نیست یعني ھر شرع دیگري محكوم بھ ابطالبدان كھ شری -١٢٧٣

و مي گشاید لھي راااست. و طریقت زنده الھي ھم طریقھ ابراھیمي است. و حقي جز در وجود امامي زنده نیست كھ راه عشق ن و بیان مي كند. دیدارش را نوید مي دھد و قیامتش را عیا

ر دوست داشتن دداقل آرام و قرار قلبي در زندگي بزرگترین آرمان بشر مدرن است بدین معناست كھ جاي اگر داشتن ح -١٢٧٤

خود مي احم آرامشرا مز دلھا خالي است. یعني اگر كسي در كنار خانواده اش آرام و قراري ندارد و با ھمھ درگیر است و ھمھاسطھ وارد كھ بھ دوست ندارد، زیرا ھر عضوي در وجود آدمي رزقي د یل است كھ كسي را دوست ندارد و اصال بیند، بھ این دل

یھ الھي ف و ھداش بھ سالمت و قرار و احساس وجود مي رسد و رزق دل دوست داشتن است. و اما دوست داشتن برترین لطست. ل انسان اا بر دد رزق مي گیرد و این رزق ھمان نظر خدبھ دل انسان است زیرا دل آدمي مستقیم و بالواسطھ از خداون

كل قرآن پاسخ بھ ھمین سؤال است، یعني تقوا! یعني ظر چگونھ جلب مي شود؟و اما این ن -قرآن »پروردگارا بر ما نظر كن«تصال الم غیب اعبش بھ آدمي بھ میزاني كھ از ھواي نفس خود مي گذرد و در امور دنیوي دیگران را بر خود ترجیح مي دھد قل

ي دگماني ھابھا و مي یابد و این نظر خداست و ایمان جز این نیست. یعني دواي ھمھ بي قراري ھا و استرس ھا و نگراني بشري جز ایمان نیست.

واند تو راا براي خودت و نھ براي خودش دوست ندارد تو در خود قراري نداري. و اما چھ كسي مي تتا كسي تو ر -١٢٧٥

ده باشد فرزندانت و یا شركایت و...؟ بي تردید جز كسي كھ با خداوند بھ دوستي رسی ھمسرت، والدینت، اینگونھ دوست بدارد:ھ كسي را نام ندارد كھ ام نمي تواند بنده اش را دوست بدارد. و این یعني نیاز حیاتي انسان بھ امامي حي و حاضر. یعني كسي

تش است زمان بر آآخرال ست دارد، نھ در خود قراري دارد و نھ در كنار دیگران. چنین آدمي دردوست دارد و نھ كسي او را دوصداق بخش عظیمي از و این آیھ م -قرآن» براستي كھ متقین مقیم در بھشت وجود امامند.«آتش امكان قرار نیست. و در

ندگي ت چشمھا زدر بھش براستي كھ پاكان«ي داشتن. ادبیات عاشقانھ و عارفانھ است بھ معناي در چشم یا دل اولیاي الھي جا چشمھاي بھشتي ھمان چشمان اولیاي خداست كھ عین هللا ھستند. و -قرآن» مي كنند.

آدمي از عرش اعلي العلییني پا بھ ھستي اسفل السافلیني یعني عالم خاك نھاده تا با منیت خود قتالي بي امان پیشھ -١٢٧٦

خویش. چرا كھ این من حجاب خویش است و عدمیت است. پس باید خداست بیابد و بازگردد بھ مبدأ سازد تا حق من خود را كھبا عدم خود بي امان قتال نمود تا بھ وجود خود رسید كھ خداست و این قتالي سراسر عاشقانھ است. زیرا خداوند بر عرش عظیم

Page 177: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

177

- ١٨آل عمران »خداوند شھادت داد كھ نیست خدائي مگر او.« خود در درك اسفل السافلین، من نیست بلكھ او است در انسان.پس انسان ھم بھ پیروي از خداوند بایستي شھادت دھد كھ خودش نیست یعني خداوند شھادت مي دھد كھ من نیست بلكھ اوست،

ي این نبرد عاشقانھ بلكھ اوست. و این دو شھادت روي در روي یكدیگر نبردي عاشقانھ را رقم مي زنند كھ كل جھان ھستي براھر كھ «بر پا شده است كھ حق خلقت است. پس این حق نبردي بر علیھ من است. و اینست راز یاري متقابل انسان و خدا.

براستي كھ انسان را در عالیترین مقام آفریدیم و سپس او را در پست ترین « -قرآن »خداي را یاري دھد خداوند ھم یاریش دھد.آورده و با موقعیت خویش و حق خلقت خویش بھ صلح و دوستي برسد كھ او را اجري یم تا اینكھ ایمانپستي ھا ساقط كرد

ت است. زیرا این منیت انسان در تضاد با خلقت اوست پس باید با خود نبرد كند تا بھ حق خلقت -٤- ٦تین »بسیار برتر از منیانسان را در نزد خداوند چیزي نیست كھ آن را مطالبھ كند اال «زیرا خود برسد كھ چون رسید بھ خدا رسیده است و لقاء هللا.

پس بدان كھ راه رسیدن بھ خدا و لقاء هللا كھ كمال دین و عرفان است سراسر از راه -١٩- ٢٠لیل» جمال اعالي پروردگارش.خصم انسان است یعني خصم مقام الھي پس خودپرستان را نھ با دین و نھ با عرفان كاري نیست اال با شیطان كھ تقوا مي گذرد،

انسان. ولي این نبرد بي امان با خویشتن جز بھ قدرت محبت اولیاي الھي بر روي زمین ممكن نیست كھ مظاھر جمال اعالي خدا گواھي داده كھ خدائي«خدایند یعني ھوھاي پروردگارند و فناشدگان از من خویشند. یعني بقا یافتگان بھ بقاي الھي ھستند.

پس اي انسان تو ھم گواھي بده كھ مني جز خدا نیست. در این شھادت است كھ بھ شھود حق نائل مي آئي. »جز او نیست. بمان!

یشم و من در اولیاي خو یعني خداوند بھ حضورش در اولیاي خود شھادت داده است كھ: »انھ ال الھ اال ھو هللاشھد« -١٢٧٧

رید... و انھا را آفخداوند زمین و آسم» نان عرش من ھستند و من در آنان با جھان یگانھ ام.زیرا آ مرا در جاي دگر مجوئید! - قرآن» سپس بر عرش یگانھ شد.

» رار مي دھدقنكھ ایمان آورده و اعمال خود را با جھان بھ صلح رسانیدند خداوند براي آنھا دوستي براستي آنا« -١٢٧٨یم و است و دین ق كھ آنھا را بسوي خداوند ھدایت مي كند كھ كمال این ھدایت لقاء هللات و این دوست ھمان امام اس -٩٦مریم

ژادزدائي از تنھائي ھمان ن این و -٩٥مریم » و ھمھ آنھا در قیامت بھ حضورش تنھایند«قیامت نفس و مقام تفرید و یگانگي. است خاصھ ھمسر و فرزندپرستي. نفس است كھ محور تقوا مي باشد زیرا محور خودپرستي ھمان نژادپرستي

داوت رسیديعژادپرستي است كھ آدمي را بھ عداوت و انكار با نژاد مي رساند. پس اگر با نژادت بھ و بدان كھ ن -١٢٧٩

مي دارد خدا دوست ا برايرمپنداري كھ نژادزدائي كرده اي بلكھ در غایت نژادپرستي قرار داري. آنكھ از نژادش پاك شد نژادش ھیچ توقعي.بي

انند و نھ مي ده. نھ مي منھ مرده اند نھ زن«قوایان و كافران مرده اند باطنا. و لذا مصداق این آیھ اند كھ تبدان كھ بي -١٢٨٠ و آدمي در نژادش مي میرد یعني در خودپرستي نژادیش و اراده بھ پرستیده شدن بواسطھ نژادش!» روند

مامت. و ھمھ نیست. و این یعني ا» او«بلكھ مي فرماید كھ خدائي جز » جز خودش نیست خدائي«قرآن نمي فرماید كھ -١٢٨١

حذف كرده ا از قرآنمامت راكساني كھ در ترجمھ ھاي قرآن این معنا را آشكارا تحریف كرده و او را من ترجمھ كرده اند آشكارا و كالم خدا را تبدیل نموده و راه ھدایت را سد كرده اند.

ر باطن فھ خدا و دم باطن. بظاھر بمعناي خلیھشناسنامھ الھي امام است ھم در ظاھر و » د هللا انھ ال الھ اال ھوشھ« -١٢٨٢

میت ن سند خاتست. ایابمعناي مظھر جمال اعالي پروردگار. و این امامیھ ترین آیھ قرآن است. این شناسنامھ علي و علیین یت شیعھ بعنوان قلب اسالم و قرآن. بمان!نبوت و كمال دین یعني اسالم است و سند حقان

Page 178: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

178

د شھادت ه كھ: خداونیعني خداوند شھادت داده براستي كھ جز او خدائي نیست. و نفرمود» نھ ال الھ اال ھوشھد هللا ا« -١٢٨٣ند فتھ اش گررادف خودرا مت» او«داده كھ جز خودش خدائي نیست، در این معنا بمان! در حالیكھ اكثریت تفاسیر موجود این

ي بھ لحاظین شھادتدر حالیكھ این چن» خداوند شھادت داده كھ جز خودش خدائي نیست.«یعني بھ این معنا تبدیل شده كھ: دعاي اربوط بھ مشھادت بھ امري كھ » من شھادت مي دھم كھ خدا ھستم.«عقالني امري مھمل است مثل اینكھ كسي بگوید:

ض ر عالم اران او دبھ الوھیت جایگاه وجودي امامانش شھادت داده است كھ جانشینخویش است باطل است. در حقیقت خداوند و این كافر است ت یعنيھستند و در عالم ارض خدائي جز در امامان و خلفاي حقھ اش نیست و لذا كسي كھ امام ندارد بي خداس

اصل و اساس مذھب شیعھ است كھ مغز قرآن است.

ھیم دبھ ارث مي اینست آن بھشتي كھ«و از خدایش میراث مي برد و یا از نژادش. ارث مي بردآدمي یا خداوند را بھ -١٢٨٤انسان -٨٩انبیاء» وارث اوست بھترین «داوند ھم مؤمنان را بھ ارث مي برد كھ خو متقابال -٦٣مریم » پرستندگان با تقوا را

ت ح باشد و ي پاك شدهادپرستق را بھ ارث مي برد اگر از نژاد و نژیا جاودانگي و بي نیازي و عزت و قدرت و عظمت و خالقیرث مي ا بھ ایا مرگ و نیستي و عداوت و نخوت و ذلت و سلطھ و ستم و بخل و حرص و حسرت و امراض تاریخي نژادش ر

است. نیستي برد. انسان یا از بي زماني و جاودانگي ارث مي برد و یا از تاریخ و دھر كھ سراسر تباھي و مرگ و

- ٦٧مریم » آیا انسان بھ یاد نمي آورد كھ او را قبال آفریدیم در حالیكھ وجود نداشت« -١٢٨٥دان كھ كفر باند. پس ده شدهفقط انگشت شماري از مؤمنان اھل معرفت ھستند كھ ھمواره بھ یاد مي آورند كھ قبال نبودند و آفری

رد و از اد نمي آوم بھ یھآنكھ نیستي اش را بھ یاد نمي آورد ھستي اش را آدمي عین نسیان اوست و اكثر مردمان چنین ھستند. گوئي كھ نیست. و خود غافل و بیگانھ است

قعھ وا تا آنگاه كھ -قرآن» خداوند شما و اعمالتان را آفرید«ي سیر آفریده شدن اوست بواسطھ اعمالش. سیر عمر آدم -١٢٨٦

یار و احب اختو خلقت انسان كامل شود كھ زان پس اعمالش از خود اوست و صنزول روح و كتاب در شب قدري رخ نماید اشند یعنيبح شده اراده است و خلیفھ خداست. پس بسیار بسیار اندكند كساني كھ خلقتشان كامل شده باشد یعني صاحب رو

انسان كامل باشند كھ ھمان اولیاي حق ھستند و وارثان آدم و الگوي انسانیت!

وجود خود ي را بھ یاد نمي آورد خاصھن تا صاحب روح الھي نشده باشد و شب قدرش را درك نكرده باشد چیزانسا -١٢٨٧ احب روح نشده باشد وجود را نیافتھ است. صو انسان تا -١دھر» بر انسان مدتي طوالني گذشت كھ ھیچ بھ یاد نمي آورد«را.

عني فتھ است. یند و یا بواسطھ كسي كھ این روح را از پروردگارش یاآدمي روح را یا از پروردگار عالم كسب مي ك و -١٢٨٨

ست و اارد نشده ونساني انسان یا امام است و یا تحت ارادت و اطاعت امام است و غیر از این ھنوز انسان نیست و بھ خلقت ا میمون است. بدان!

ارد عرصھ مفعولیت و مخلوقیت اوست و زان پس وس جملھ اعمال و امیال و افكار آدمي تا قبل از دریافت روح، پ -١٢٨٩

مند كھ مامان مرداعان و فاعلیت و خالقیت مي شود یعني انسانیت و خالفت. و آن انگشت شمار كھ روح یافتھ اند شاھدان و شفی ند.خویش قواماخنگوي طالبان انسانیت را روح مي بخشند و ھدایت مي كنند و خلیفھ مردم ھم ھستند و لذا در قیامت كبرا س

عني یگونھ است. چبسیار مھم اینجاست كھ آیا مسئولیت آدمي در قبال اعمالش قبل و بعد از دریافت روح پس مسئلھ اي -١٢٩٠

رفاني چیست؟ ع -تعھدات آدمي در دوره قبل و بعد از خلقت روحاني

خداست و انسان مفعول محض است و جاھل ھمھ فعل و انفعاالت آدمي از بدو تولد تا خلقت عرفاني و دریافت روح از -١٢٩١است زیرا مي پندارد كھ فاعل است و این دوره را عرصھ جاھلیت ھر بشري نامند زیرا بر مخلوقیت و مفعولیت خود غافل است

Page 179: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

179

ل و بر خود شھادتي ندارد. ولي با درك و دریافت روح بخود آمده و بھ مقام شھادت مي رسد كھ مقام انسان كامل و قلمرو كماانسان است و در این مقام بایستي بھ توبھ اي كامل و نصوح برسد كھ ھمانا توبھ از انانیت و عجب و خدانشناسي است كھ اراده و فعل خالق را بخود نسبت مي داده است و زین بعد بایستي مسئولیت وجودش را بر عھده گیرد یعني بر جاي خدا بنشیند و

ھمان امامت است كھ » او«و در اینجا این -قرآن» ھشدار كھ خدائي جز او نیست«اشد. ب» ھو«خلیفھ او در خود باشد یعني مخلوق است. پس با نزول یا القاي روح، آدمي از منیت متحول بھ ھویت مي شود و این ھمان قلمرو امامت و -یگانگي خالق

ل بھ ھو كردن است، ھویت الھي و نھ انانیت را تبدی» خود«خالفت و انسانیت است و كل اراده خدا در خود را پذیرا شدن و الھي.

رزانھ و نیست كھ ف ه فرشتگان و صاحبان علم و بر پا دارنده عدالت اجتماعي شھادت مي دھند كھ جز او الھهللا بھمرا« -١٢٩٢

-١٨آل عمران» عزیز استنیست زیرا هللا لقا چنیننكھ مطمتأسفانھ اكثر مترجمین و مفسرین لفظ هللا و الھ ھر دو را خدا یا پروردگار تعبیر مي كنند حال آ

ق وست مثل حاماي ذات یكي از اس» الھ«ھمان نام كامل و جامع و واحد خداوند خالق است كھ جامع ھمھ صفات است در حالیكھ ي است. یعني الھ ھر كسي آن فردي ا ھویت» الھ«و رب و ملك. و بھ اده و دلشست كھ ارپرستیده شدن و اطاعت آرماني و حب

ت را احبان قدرصشوق و او تعلق دارد و مریدش مي باشد و قلبا مي پرستد كھ اكثر مردمان مشرك ھمسر و مادر و فرزند و معمامان اعت) ھمان ان طبیرب و الھ و ملك در عالم ارض (جھ الھ خود قرار مي دھند و بھ جاي خدا مي پرستند. در حالیكھ حق و

بان علم و بر ئك و صاحد و مالعصر ھستند و خلفاي الھي. پس آیھ مذكور (شھد هللا انھ ال الھ اال ھو...) بدین معناست كھ خداونھ كدورانھا مامانست و اپا دارندگان عدالت جملھ شاھدند و گواھي مي دھند كھ الھ حقیقي و بر حق كسي جز امام عصر نی

یده لذا پرست اشند وخلفاي خدا بر روي زمین ھستند كھ جایگاه عرش كریم پروردگارند و صاحب كرامت و رحمت و شفاعت مي بر وجود ما دند جز است كھ: خداو عو تبعیت مي شوند و محبوب قلوب ھستند و وجھ هللا. این حقیقت بیانگر این كالم علي

است كھ ماھیتي از وجود امامان است. » الھ«نمي شود! این ھمان معناي شناختھ و پرستیده

ر مین و آسمان است و زمین و آسمان تحت اراده و تسخییعني الھھ ز -قرآن» زمین و آسمان، الھ است اوست كھ در« -١٢٩٣و - قرآن» ددر آور تسخیر شماخداست كھ زمین و آسمانھا و ھر آنچھ در آنھاست را بھ «اوست و این مقام انسان كامل است

ت! این ھمان مقام الھیت است و نھ اللھی

ئي ھ این تبراللھیت ھمواره از آن خداي خالق است كھ نور مطلق احد و صمد و مبراي از ھر صفت است كاپس بدان كھ -١٢٩٤ دشان است.ش وجوھ مقیم بر عرھمان تسبیح و تنزیھ ذات باري است كھ از آن امامان حقھ مي باشد بر آستانھ خدایشان ك

لم ھ صاحبان عبداوند ھمھ آحاد بشري در فطرت خود در طول تاریخ معترف بوده اند ولي آنچھ كھ مربوط بر خدائیت خ -١٢٩٥

ه و صدیق نمودرك و تدو بر پا دارندگان عدالت است كھ برگزیدگان الھي در بشریت ھستند اینست كھ الھیت وجود امامان را ط و مالئك شھادت مي خداوند بھمراه صاحبان علم و قائمان قس«آل عمران. ١٨دھند بھمراه مالئك بھ مصداق آیھ شھادت مي

ي جز اولیا وي نیست و این شھادت بر ھویت الھي و الوھیت انسان كامل است كھ كار مردمان عام» دھد كھ الھي جز او نیستست نند و اینت مي كیرا جمال خداوند را ھم در وجود انسان كامل رؤیخدا و ربانیون و عارفان از درك و شھودش غافلند ز

اخت ت. ولي شنمین اسھمعناي شھادت. ولي اكثر مردمان بھ اسم خداي واحد را مي خوانند و در عمل دھھا الھھ دارند و شرك ره درك بارھم د عو علي ك مقرب.امام و خلیفھ، برترین شناختھاست كھ جز از علماي راستین و مجاھدان عادل برنمي آید و مالئ

داوند لشان را خني كھ دحق ما را جز مالئك مقرب و انبیاي بزرگ و مؤمنا«حق امام مشابھ ھمین مفھوم را بكار برده است كھ ن آمدهدار فراواأكید و ھشاست. و این معنا بارھا در قرآن كریم با ت» ھو«این ھمان درك حق » امتحان كرده است در نمي یابند

-. قرآناست و عجبا كھ كسي حق این ھشدار عظیم را بھ ندرت درك كرده است: ھشدار كھ هللا نیست الھ مگر او

Page 180: مذهب اصالت عشق جلد هفتم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

180

ول نیست پسمكرر قرآن كریم تبعیت از رسول عین تبعیت از خداست و تبعیت از خدا جز تبعیت از رس اگر طبق قول -١٢٩٦رستش ھواي پآید و مابقي ستي است و خداپرستي جز این ممكن نميعشق و ارادت بھ اولیاي الھي در آخرالزمان عین خداپر

قلبم اغم آمد وبھ سر نفس است كھ شرك و ظلم عظیم است طبق قول مكرر قرآن كریم. ھم اینك فرشتھ نور الیقین پس از مدتھا را درباره حقانیت این شھادت الھي درباره امام، تصدیق و تحكیم نمود.

ا ھ دیگران ركرترین نعمات الھي ھمانا محبت است و حق محبت اینست بحقي است كھ باید ادا شود. و ھر نعمتي داراي -١٢٩٧

جیح داده ودش ترخبر خود ترجیح دھي زیرا اگر مشمول عشق و محبتي از جانب كسي ھستي بدین معناست كھ آنكس تو را بر هللا ت تا لقاء اسهللات حق ملحق شوي. و این سیر الي است. پس حق محبت را ادا كن تا بتواني جاودانھ اش سازي و بھ محب

كھ اجر از خود گذشتن در قبال كانون محبت الھي است سیر از خود تا او!

مي و یا شما ن، و در ستون آن یعني حمد و سوره، خداوند را مستقیم مخاطب قرار نمي دھیم و او را تچرا در نماز -١٢٩٨ئیت خدا نیت یا تومزد نھ لرحیم كھ سرآغاز ھر سوره و دعائي است ھویت الھي را مخاطب مي ساگوئیم. حتي بسم هللا الرحمن ا

ر و د نمازگزاس آیا فرمي خواند نھ تو: بگو كھ اوست خدائي یگانھ! پ» او«را. سوره توحید ھم بھ طور عیانتري خداوند را وي در رر سر نماز كیست؟ ب» او«كیست و این » تو«ن داعي با كھ سخن مي گوید؟ با یك توئي درباره او سخن مي گوید. ای

و تش ولي او ابیني روي خدا ھستیم و لذا رسول اكرم فرموده كھ خداي را طوري عبادت كن كھ مي بیني اش چون اگر تو نميم ھداوند ھ خكانطور را مي بیند. پس نمازگزار بر سر نماز بھ خدا مي گوید كھ خدائي جز او نیست اوئي كھ امام است. ھمرا چنیست. و ا نمازشھادت داده كھ خدائي جز او نیست. پس این شھادت ھمان شھادت است. پس اینك بفھم كھ چرا بي امام ر

. و نیز خداست بي امام، كافر است. پس كل نماز تصدیق حقیقت محوري این رسالھ گشت كھ رسالھ امامت و عشق انسان و ھویت است یعني پوچ و نابوده! اینكھ انسان بي ھو (امام) انسان بي

٩/٤/١٣٩١

لي اكبر خانجاني ع