جملات حکیمان

1033
ا ود. ش ی م ه ت شردا ب ه تس ب درهای ت س ب ار ت س خ ن ، گام ت ف ر ش# ی% پ ی و) ی ا) وی پرای ب رگ : ر ب رد ورد .2 ی ا م ر ط ا ودی خ ن ش و خ9 ن ست ب کار و ب9 ن ت خ و م2 وس : ا) ن ش و ف ن ک داری . ن% پH پ ی م معل9 ون چ م ه را ها ن2 ا9 ران گ) ی ا د ورد ی خر ب در9 ن ک ی شعر :) ب دا9 ن) ی و مارد . ش ی م ن را ش بها را م ه رد ، ب ن و ر) ب ت س گام ن ه ن ر) لب رد د م رگ : ر ب ارد. ت ش ا9 سان2 ا ت ش راه در ت ف ر گ ه ج) یk پl پ ر گ د ا دارر ب ی م ق) ن ق چ ن ه ر اول ن کl ف ت ح رد صا م وس :) ن ش و ف ن ک)) م ش ا ی9 ن) ی ا ار ر هب ن م ن وا پ ی مما ، ا ت ش ا وب خ م ت س ه که9 ن) مت ه(( د ن) ی و گ ی م مد2 راد کارا فر : ا) ب دا9 ن) ی و د . ن ه ی د م ن9 ن ی گام ن ه اه وی ک های ی ش و خ ه رگ ن ر ب دم های2 رگ : ا ر ب ارد د . اس ی9 ن) یر ف اک ی ت) ی ی ا ی ق ف وا م و روی رف ح ود که ش ی م ر مب ک وس :) ن ش و ف ن ک. ت ش ا م عادب ه9 ن2 ه که ا وران چ ن ر9 روان ر ک ف ت ل ن م ت ش . در ت ش ا م عادب ل ر سا ک ف تر :) ب دا9 ن) ی و. 9 ن2 ا ار ش# ی% پ ه د ن دی ن ی ی م ی ش ا ن ش ا ی ش ار ب را9 ان ودس خاد درهای و ه ن اک ی های م د2 رگ : ا ر ب ارد م ؟. ت ک ی م ن ل م ع م ه د) ن م م) ت عل ت ه ج ن2 ا لاف خ ن ود خ ا) ی2 ا9 ران گ) ی د ت) یر هدا که د ی2 وم ا ش ی روم ؟ م ن9 رون) بH ن ا و صف راه صدق ار9 ان ن ش ا دو ا ی) ی2 که ا ی2 ؟ دوم ا م ن ا ی ی م ن ر س9 دان م وخ خک ار9 ران گ) ی ا د ار ی ت ف ا در ر) ی2 که ا ی2 رم اول ا گ ی ی م ود خ در ت ه ج سه ار رور ر ه9 ن م وس:) ن ش و ف ن ک رد . ک ی ه وا خ رد ش ل ود را د خ درب ه ی وی ، ن ش ت حرا ا که ی ی ش ا ه ی ت شر دا ا' ظ تl ی ر ا گر : ا) ب دا9 ن) ی و. ت ش ی ا ی د) ن سپر ب، ت س) ی پ ی ی د مای ای ن# ی د ، ر دای ی م ی که) ی ارو ن# ی رگ : ر ر ب اردهد . ی د م ت ش د را ار ش) ب و خ رد ح رام و حب ارد ا گد رو ی ف داری را9 ن ت س) ب و خ ار و ر وف گ رگ ا ر ب رد م وس :) ن ش و ف ن کهد . ا د ف م ش ه ود را خ د وای پ ی م وارد م اری) نس ب در د ن م ه و ک س ل و م ود کا خ و م9 ن) ی . ا ت ش ی ا گ ر ر ب ده ن ه ا د ف د ش نl ی ما م س حر :) ب دا9 ن) ی و

Upload: khodaei

Post on 08-Feb-2016

202 views

Category:

Documents


0 download

DESCRIPTION

حکیمانه

TRANSCRIPT

Page 1: جملات حکیمان

رد بزرگ : برای پویایی و پیشرفت ، گام نخست از پشت درهای بسته برداشته می شود.ا

کنفوسیوس : آموختن و بکار بستن خوشنودی خاطر می آورد .

وین دایر : سعی کن در برخورد با دیگران آنها را همچون معلمی بپنداری .

ارد بزرگ : مرد دلیر بهنگام ستیز و نبرد ، همراهانش را نمی شمارد .

کنفوسیوس : مرد صاحب فکر اول به تحقیق می پردازد اگر نتیجه گرفت راه درست آسان است .

وین دایر : افراد کارآمد می گویند ))همین که هستم خوب است ، اما می توانم بهتر از این باشم ((

ارد بزرگ : آدم های بزرگ به خوشی های کوتاه هنگام تن نمی دهند .

کنفوسیوس : کمتر می شود که حرف و روی موافق با نیت پاک قرین باشد .

وین دایر : تفکر سالم عادت است . درست مثل تفکر روان رنجورانه که آن هم عادت است .

ارد بزرگ : آدمهای پاک نهاد درهای وجودشان را پس از ناسپاسی می بندند نه پیش از آن .

کنفوسیوس: من هر روز از سه جهت در خود می نگرم اول آنکه آیا در رفتار با دیگران از حکم وجدان سر نمی تابم ؟ دوم آنکه آیا با دوستان از راه صدق و صفا بیرون نمی روم ؟ سوم آنکه در

هدایت دیگران آیا خود بخالف آنچه تعلیم میدهم عمل نمی کنم ؟.

وین دایر : اگر انتظار داشته باشی که ناراحت شوی ، به ندرت خود را دلسرد خواهی کرد .

ارد بزرگ : زیبارویی که می داند ، زیبای ماندنی نیست ، پرستیدنی است .

کنفوسیوس : مرد بزرگ اگر وقار و خویشتن داری را فرو بگذارد احترام و خرد خویش را از دست می دهد .

Page 2: جملات حکیمان

وین دایر : جسم مانند شفا دهنده بزرگی است . این موجود کامل و شکوهمند در بسیاری موارد می تواند خود را هم شفا دهد .

ارد بزرگ : آرمان و انگیزه هویدا ، ویژگی آدم کار آمد است .

کنفوسیوس : راستی و درستکاری را برترین جا بگذار .

وین دایر : خوشبختی و موفقیت ، اموری درونی هستند که ما آنها را به قلمروی تعهدات زندگی آورده ایم ، نه چیزی که از بیرون آورده باشیم .

ارد بزرگ : از سفر کرده ، ارزش سرزمین مادری را بپرس .

کنفوسیوس : اگر براه خطا رفتی از برگشتن مترس .

وین دایر : عشق و پذیرش بی قید و شرط خود را نثار دیگران کنید و ببینید چه می شود .

ارد بزرگ : نگاه آدمهای کوچک ، چه زود پر می شود و لبریز .

کنفوسیوس : پسر یکه سه سال بجای پای پدر قدم بگذارد حق گزار و وظیفه شناس است .

وین دایر : آزادترین انسانهای روی زمین کسانی اند ، که از آرامش درونی بر خوردارند .

ارد بزرگ : ارزش پیمان شکن ، باندازه کفن هم نیست .

کنفوسیوس : طبیعی رفتار کردن بهترین شیوه آداب دانی است .

Page 3: جملات حکیمان

وین دایر : نبخشیدن ، شکست در ادراک کارکرد جهان و سازگاری تو با کل آن است .

ارد بزرگ : بداندیش همیشه ، کارش گره می خورد .

کنفوسیوس : نادار باش و خرسند . دارا باش فروتن

وین دایر : انجام کاری که دوست داری بنیان فراوانی در زندگی است .

ارد بزرگ : تن پوشی زیباتر از سرشت و گفتار نیکو سراغ ندارم .

کنفوسیوس : مرد بزرگ از پرخوری پرهیز می کند .

وین دایر : هر چیزی که اتفاق می افتد باید حادث شود .

ارد بزرگ : غروب جان آدمی ، سپیده دمی به جهان دیگر است .

کنفوسیوس : از اینکه تو را نمی شناسند غم مخور . به این بیندیش که چرا تو مردم را نمی شناسی .

وین دایر : یکی از بهترین کارها برای رها شدن از وابستگی ها ، این است که به انبار یا کمدهای تان بروید و همه چیزهایی را که استفاده نمی کنید به دیگری بدهید بگذارید بچه ها هم در این کار

Page 4: جملات حکیمان

مشارکت کنند .

ارد بزرگ : ساده باش ، آهوی دشت زندگی ، خیلی زود با نیرنگ می میرد .

کنفوسیوس : تنها به قانون حکومت کردن و قانون را به کیفر مجرا داشتن مردم را حیله و بیننگی آموختن است .

وین دایر : تالش نکن تا چیزی را بخواهی ، فقط الزم است راضی و پذیرا باشیی .

ارد بزرگ : اگر آماده نباشیم ارزشمندترین زمان ها را نیز از دست خواهیم داد ، و کسی که آماده نیست بخت کمتری برای پیروزی خواهد داشت ، آمادگی یعنی بروز بودن در هر حرفه و کاری .

کنفوسیوس : به قضاون عمل بس نکن . ببین انگیزه عمل چه بود تا هر کس چنانکه هست خود را بتو بنماید .

وین دایر : تصور ذهنی ، یکی از نیرومند ترین و موثرترین راهکارها برای تحقق هر چیزی است .

ارد بزرگ : اگر شیفته کارت نباشی ، روانت بیمار می شود و در نهایت پیکرت از پای در خواهد آمد .

کنفوسیوس : دانش کهن را بیاموز و دانش نو فراگیر تا شایسته آموزگاری باشی .

وین دایر : رنج از خواسته ها سرچشمه می گیرد .

Page 5: جملات حکیمان

ارد بزرگ : شهامت گله ، ناشی از چوپان بیدار است .

کنفوسیوس : مرد بزرگ یکطرفه قضاوت نمی کند .

وین دایر : وقتی آرامش درونی داشته باشی و واقعا درباره خودت مثبت بیندیشی ، غیر ممکن است که دیگری بتواند چیزی را به تو تحمیل کند یا فریبت دهد .

ارد بزرگ : مردی که همسرش را به درشتی بیرون می کند ، به اشک به دنبالش خواهد دوید .

کنفوسیوس : دانش بی اندیشه دام است و اندیشه بی دانش بال .

وین دایر : همه روز ما ، با اندیشه ما شکل می یابد نکته این است : " به چه فکر می اندیشی ؟ "

ارد بزرگ : در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید .

کنفوسیوس : اگر میدانی پایداری کن و اگر نمی دانی بگو نمی دانم . نشان دانش این است .

وین دایر : تو مجبور نیستی مورد ترحم کسی باشی که می خواهد تو را آزار دهد .

Page 6: جملات حکیمان

ارد بزرگ : جفتت اگر پرید برای پریدن عجله نکن .

کنفوسیوس : در آنچه مشکوک است ساکت باش و از باقی با احتیاط سخن برآن تا کمتر خطا کنی .

وین دایر : تصمیم بگیر که عاشق زیباترین ، جالب ترین و با ارزش ترین فردی که می شناسی شوی ... یعنی خودت !

ارد بزرگ : سرآمد دشواری و سختی دانایست و دانا چشم خویش را بر بسیاری از زیبایی های زود گذر گیتی خواهد بست .

کنفوسیوس : پیشوا باید آنرا که شایستگی دارد باال ببرد و آنرا که ندارد بپروراند تا همه به پیشوایی او سر فرو بیاورند .

وین دایر : باور ما درباره خودمان مهم ترین عامل تعیین کننده میزان موفقیت و خوشبختی در زندگی است .

ارد بزرگ : چه نشانی از بد اندیش بجاست ؟ هیچ .

کنفوسیوس : آنکه بر پیمان خویش پای بند نیست به چکار می خورد همچنانکه ارابه بی اسب ، براه نمی مرود .

وین دایر : وقتی باور داشته باشی که در زندگی رسالتی واال و سترگ داری ، خود را موجودی الهی خواهی دانست .

Page 7: جملات حکیمان

ارد بزرگ : چو گرمای تن مردان کهن به آسمان پر کشید با یادشان اندیشه هواخواهان خویش را گرما دهند .

کنفوسیوس : اندیشه درست را دانستن و بکار نبستن از ناجوانمردی است .

وین دایر : از دخالت در کار دیگران دست بردار ، خودت را اصالح کن و در کار دیگران دخالت نکن .

ارد بزرگ : مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد .

کنفوسیوس : مرد بزرگ ستیزه نمی جوید و اگر در تیراندازی شرکت کرد و برنده شد جام افتخار را بحریف مقلوب عرضه می دارد .

وین دایر : اگر می بینی با تو بد رفتاری می شود ، حتما خودت پیام با من بد رفتاری کن را ارسال کرده ای .

ارد بزرگ : تبار بی ریش سفید ، همچون خانه بی سقف است .

کنفوسیوس : آنکه بدرگاه خدا تقصیر کرده بکه پناه خواهد برد !

وین دایر : خود باوری از درون می جوشد نه از تاییدات و آنچه گرد آورده ای .

Page 8: جملات حکیمان

ارد بزرگ : این دیدگاه اشتباست که بپنداریم مرد توانا ، فرزندی همچون خود خواهد داشت .

کنفوسیوس : حسن معاشرت است که همسایگی را شیرین می کند .

وین دایر : خطر کردن ، تنها راه جستن از خطر است .

ارد بزرگ : سخن بدون پشتوانه ، یعنی گزاف گویی .

کنفوسیوس: آنکه همنوع خود را دوست دارد همواره این حس را در خود تقویت می کند و آنکه بدخواه همنوع خویش است پیوسته این آتش را در دل می فروزد.

وین دایر : در هر رابطه ای که دونفر با هم یکی شوند در نهایت دو نیمه انسان خواهد ماند .

ستن را . mارد بزرگ : ستایش ، هنگام نو ر

کنفوسیوس : آیا کسی را دیده ای که یک روز تمام فکر و خیال خود را صرف تقوا کند البته چنین کسانی هستند اما من ندیده ام .

وین دایر : وقتی با خویش در آشتی باشی و خودت را دوست بداری ، ممکن نیست ، کارهای خود ویرانگرانه انجام دهی .

Page 9: جملات حکیمان

ارد بزرگ : نامداری بی نیک نامی ، به پشیزی نمی ارزد .

کنفوسیوس : اگر صبح راه درست را یافته باشیم شب برای مردن مهیا خواهیم بود .

وین دایر : در برابر هر اندیشه خوف انگیز صبور و دلدار باش .

ارد بزرگ : سرایش یک بیت درست از زندگی ، نیاز به سفری ، هفتاد ساله دارد .

کنفوسیوس : دانش آموزی که به آموختن می پردازد اگر از لباس ژنده و خوراک ناچیز خود گالیه مند باشد ارزش گفتگو ندارد.

وین دایر : به تو اطمینان می دهم زمانی که از رویدادهای ناخوشایند عبرت گرفتی دیگر آن رویداد ها برای تو رخ نخواهد داد.

ارد بزرگ : اندرز جوان باید کوتاه ، تازه و داستان وار باشد .

کنفوسیوس: در این غم نباشید که چرا بفالن مقام نرسیده اید . در این فکر باشید که آیا لیاقت آن مقام را دارید . از این غم نخورید که چرا مشهور نیستید بلکه بکوشید تا شایسته شهرت بشوید .

وین دایر : همه چیزهای زندگی ، برای خدمت به تو هستند ، نه آن که تو در خدمت آنها باشی .

Page 10: جملات حکیمان

ارد بزرگ : راهی جز نرمش و بازی با هستی نیست .

کنفوسیوس : مرد بزرگ بفکر صفات خویش است و مرد پست بفکر جاه خود ، اولی از اشتباه و خطای خویش می ترسد و دومی از بی مهری دیگران .

وین دایر : تنها محدودیت و مرز ما جسم ماست . فکر را هیچ حدی نیست .

ارد بزرگ : برای آنکه به فرودستی گرفتار نشویی ، دست گیر آدمیان شو .

کنفوسیوس : مرد بزرگ در جستجوی حق است و مرد پست بدنبال منفعت .

وین دایر : عشق بخشایش است ...و عشق برای بخشیدن است .

ارد بزرگ : در زندگی نادان سرانجام یک گره ، صدها گره باز نشدنی است .

کنفوسیوس: وقتی به شخص شایسته بر می خورید سعی کنید خود را به مرتبه او برسانید .وقتی به آدم بی ارزش روبرو می شوید در صفات خود دقت کنید .

وین دایر :همیشه نمی توانی مهار آنچه در بیرون می گذرد در دست گیری ، اما همیشه می توانی مهار آنچه را در درونت می گذرد در اختیار داشته باشی .

ارد بزرگ : روان مردگان و زندگان در یک ظرف در حال چرخش اند .

Page 11: جملات حکیمان

کنفوسیوس : مردان در قدیم مهر خاموشی به لب می زدند که مبادا کردارشان بخوبی گفتارشان نباشد .

وین دایر : اگر به خودت باور و اعتماد نداری ، هرکاری دلت می خواهد بکن تا احساس بهتری درباره خودت پیدا کنی .

ارد بزرگ : سفر ، نای روان است برای اندیشه و آرمان بزرگ فردا .

کنفوسیوس : مرد بزرگ دیر وعده می دهد و زود انجام می دهد .

وین دایر : فکر روشی است که در آن هر چیزی ممکن است .

ارد بزرگ : نکات سخت هم اساسی ساده دارند .

کنفوسیوس : پرهیزگاری در گوشه گیری نیست . در کشاکش گفتگو و رایزنی با همسایگان است .

وین دایر : تنها تفاوت میان گل و علف داوری ماست .

ارد بزرگ : برای ماندگاری ، رویایی جز پاکی روان نداشته باش .

کنفوسیوس : فضولی در هنگام کار ، بیکاری می آورد و در دوستی بیزاری و تنهایی .

Page 12: جملات حکیمان

وین دایر : هر چه بیشتر مردم و دیگر چیزها را رها کنی ، موانع و مشکالت کم تری در سفر زندگی ، پیش رو خواهی داشت .

ارد بزرگ : خموشی ، دری به سوی نگاه ژرف تر است .

کنفوسیوس : چوب پوسیده را نمی توان منبت کرد .

وین دایر : متضاد شجاعت ، ترس زیاد نیست ، چرا که هر دو از یک جنس اند .

ارد بزرگ : آدم خردمند ، تار و پودهای اصلی زندگی را می یابد .

کنفوسیوس : زبان آوری و چرب زبانی شخص را منفور می سازد .

وین دایر : روشن بینان ! از هر درگیری و تقابلی پرهیز می کنند .

ارد بزرگ : آنگاه که نمی دانم چه می گویم ، جز راستی چیزی بر زبانم جاری نیست .

کنفوسیوس: اول باری که بر می خورم بهر چه که به گوید گوش می دهم و او را قابل اعتماد می دانم بعدا به حرفش گوش می دهم اما مواظب رفتارش خواهم بود .

وین دایر : عواطف تو نباید ایستا باشد ، نباید تدافعی باشد ، نباید مانعی باشد برای آن چیزی که می توانی باشی .

Page 13: جملات حکیمان

ارد بزرگ : اسنخوان بندی فریاد ، پاسخ هزاران ستم بی صداست .

کنفوسیوس : من آدم محکم و پا برجا ندیده ام .

وین دایر : کارآ ترین سالح برای نابودی رفتارهای روان رنجورانه از زندگی ، اراده فردی است .

ارد بزرگ : با ترشرویی به میان مردم رفتن ، تنها از بیماران ساخته است .

کنفوسیوس : این چهار صفت از بزرگان است . فروتنی ، ادب ، مهربانی و عدالت.

وین دایر : هر تجربه زندگی ضرورتی قطعی داشته است ، تا تو را به مرتبه بعدی و بعدی و تا لحظه حال برساند .

ارد بزرگ : اگر دشمنت با روی خوش نزدیکت شد ، در برابرش خموش باش و تنهایش بگذار .

کنفوسیوس : با گله های کهنه که از خاطر می بریم بار کینه ها را نیز از دل فرو می ریزیم .

وین دایر : آنانی که بیش از همه تو را ناراحت و رنجیده می کنند ، کسانی هستند که کمبود یا نیازی را در وجودت تداعی می کنند .

Page 14: جملات حکیمان

ارد بزرگ : دودمان بی نیا و مرد کهن ، به هزار آیین اهریمنی گردانده می شود .

کنفوسیوس : هنوز کسی را ندیده ام که خطای خود را بشناسد و راستی خود را محکوم بداند .

وین دایر : تو در پیوند با تمام انسانهایی ، رقابتی میان بهتر یا بدتر بودن از دیگران در کار نیست .

ارد بزرگ : برای پرش های بلند ، گاهی نیاز است چند گامی پس رویم .

کنفوسیوس : مرد بزرگ به نیازمندان کمک می کند نه بدارندگان تا بدارائی خود بیافزایند .

وین دایر : حق من برای داشتن بینی سالم ، در برابر حق تو برای کوبیدن مشتی به سوی من قرار می گیرد .

ارد بزرگ : آنکه به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است .

کنفوسیوس : کیست که همه عمر از راه تقوا بیرون نرود .

وین دایر : وقتی در آینه می نگری و اویی را که همه جا با خود می بری دوست نمی داری ، مخرب ترین کار ممکن را می کنی .

Page 15: جملات حکیمان

ارد بزرگ : پیامد دانایی ، پذیرفتن بار ساماندهی دیگران است .

کنفوسیوس : سادگی از دهاتیان است و ظرافت از شهریان . مرد کامل ظرافت و سادگی را باهم دارا است.

وین دایر : زندگی به شیوه ای سست و بی رمق ، به هیچ روی پذیرفتنی نیست . همه دالیل تو برای بیحالی و ناتوانی فقط بهانه هایی است که خود به وجود آورده ای .

ارد بزرگ : بخشیدن تخت و اورنگ به خویشاوندان ، از زبونی است .

کنفوسیوس : آنکه راستی را دوست می دارد بهتر از آن است که می داند راستی چیست

وین دایر : هر مانع و مشکلی که در این جهان پدید آید فرصتی برای رشد و تفکری دیگر...یا بهانه هایی برای باور ناکامی است .

ارد بزرگ : میهمانی های فراوان از ارزش آدمی می کاهد ، مگر دیدار پدر و مادر .

کنفوسیوس : تقوا در آن است که عمل نیک را از نتیجه آن واالتر بشماریم .

وین دایر : معجره ها درونی هستند ، به درون خویش سفر کن تا جادوی زندگی خود را خلق کنی .

Page 16: جملات حکیمان

ارد بزرگ : دریاها نماد فروتنی هستند . در نهاد خود کوه هایی بلندتر از خشکی دارند ولی هیچ گاه آن را به رخ ما نمی کشند .

کنفوسیوس : مرد بزرگ را می توان براهی واداشت اما به پستی نمی رود . می توان او را اغفال کرد اما ابله نمی شود .

وین دایر : " بی " در بی قید و شرط یعنی بدون قضاوت .

ارد بزرگ : همای بخت بر شانه ات نخواهد نشست مگر آنکه شانه ای به گستره و پهنای کوهستان داشته باشی .

کنفوسیوس : من واسطه ام نه مبتکر ، من از پیروان و دوستداران گذشتگانم .

وین دایر : هرگز بدون فرا رفتن از جسم نمی توانیم آگاه شویم و به روشن بینی برسیم . همه عالمان این را آموخته اند .

ارد بزرگ : آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد .

کنفوسیوس : من متفکری آرام و دانش آموزی بیش نیستم دانشجوی هستم که از آموختن دست بر نمی دارم و از گفتن خسته نمی شوم .

وین دایر : زندگی کن ... خودت باش ... لذت ببر ... عشق بورز .

Page 17: جملات حکیمان

ارد بزرگ : در برف ، سپیدی پیداست . آیا تن به آن می دهی ؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند .

کنفوسیوس: همواره از این افسرده ام که در راه تقوا پیش نمی روم و از مباحثه معلومات کوتاهی می کنم و پیوسته خود را در طریق عدل نگاه نمیدارم و جبران خطاها را از عهده بر نمیایم .

وین دایر : هیچ کس ، هر قدر هم بخواهد نمی تواند کاری کند که دیگران درک و درایت پیدا کنند . درک و درایت فقط با عمل حاصل می شود .

ارد بزرگ : دیدگاه خوب مردم ، بهترین پشتیبان برگزیدگان است .

کنفوسیوس : راستی و ساده گی را بدیگران هدیه کن ، تقوا را از دست مگذار ، مهر و محبت را شیوه خود بساز و برای سرگرمی بهتر بپرداز.

وین دایر : درونت قلمرویی از آرامش هست که می تواند همه نیکبختی هایی که خواهان آنهایی خلق کند .

ارد بزرگ : کین خواهی از خاندان یک بدکار ، تنها نشان ترس است ، نه نیروی آدمهای فرهمند .

کنفوسیوس : بر آنکه خواهان نیست دانشت را آشکار مکن .

وین دایر : تو می توانی بیمار باشی ، یا سالمتی را انتخاب کنی .

Page 18: جملات حکیمان

ارد بزرگ : آنگاه که سنگ خویشتن را به سینه می زنید نباید امید داشته باشید همگان فرمانبردار شما باشند .

کنفوسیوس : اگر دارایی ارزش داشتن داشت دارا می شدم و بدستش می آوردم !.

وین دایر : هر چه بیشتر با خود مهربان باشی ، مهربانی واکنش معمول تو در رفتار با دیگران خواهد شد .

ارد بزرگ : جشن های بزرگ انگیزه افزایش باروری و پویایی آدمیان می شود .

کنفوسیوس : با آب ساده و نان خشک و بازوی زیر سر همچنان می شود خوشبخت بود .

وین دایر : وقتی بدانی که مسئول نیت های خود هستی ، در خواهی یافت که مسئول تمام دنیای خود هستی .

ارد بزرگ : خوار نمودن هر آیین و نژادی به کوچک شدن خود ما خواهد انجامید .

کنفوسیوس : حوداث عجیب و شاهکار های پهلوانی و اعمال ناشایست و معانی مرموز در سخن کنفوسیوس نمی آید.

وین دایر : وقتی برای کاستی ها و ضعف هایت دلیل می آوری به تنها چیزی که می رسی همان ضعف ها و کاستی هاست .

ارد بزرگ : همیشه بین خود و همسرت بازه ای را نگاهدار تا به خواری گرفتار نشوی .

Page 19: جملات حکیمان

کنفوسیوس : هر کجا سه نفر باشند مربیان من خواهند بود زیرا هر چه خوبی دارند می آموزم و هرچه بدی دارند می کوشم که بر اندازم .

وین دایر : شادمانی و رنج تو الهی است . چیزهای زیادی هست که باید از هر دو بیاموزی .

ارد بزرگ : هیچ گاه هماورد خویش را کوچک مپندار چون او بهترین دوست توست او انگیزه پیشرفت و پویش می دهد .

کنفوسیوس : این خوبیها که در ما است کار خداست .

وین دایر : تو همیشه تنهایی ، اما فقط زمانی احساس تنهایی می کنی که فردی را که با او همنشینی ، دوست نداشته باشی .

ارد بزرگ : افزایش ناگهانی مردم سبب کاهش ادب ،فرهنگ و فرهیختگی می گردد آنهم از آن رو که نسل و تبار پیش از آن نمی تواند بایستگیها و وظایف خویش را همچون آموزگار بدرستی انجام

دهد .

کنفوسیوس : آموزگار باید چهار چیز را پیش چشم بدارد ، دانش ، حسن رفتار ، پاکی دامن و صداقت

وین دایر : آنچه داری یا نداری تعیین کننده خوشبختی و موفقیت تو نیست . آنچه به آن باور داری حقیقت است .

فتند ابردریاها به پا می خیزند، آیا تو هم بر می خیزی ؟ . mارد بزرگ : آنگاه که شب فرا رسید و همه پدیدگان فرو خ

Page 20: جملات حکیمان

کنفوسیوس : هرچه را می شنوی و می بینی غربال کن و آنچه را خوب است برای خود نگهدار .

وین دایر : هر مشکل ، فرصتی پنهان است .

ارد بزرگ : ارزش استاد را دانستن هنر نیست ، بلکه بایستگی و وظیفه است .

کنفوسیوس : کار بد هر چه پنهان باشد سر انجام آشکار خواهد شد .

وین دایر : تفاوت بزرگی ، میان دوست نداشتن رفتار دیگری ، با دوست نداشتن خود او وجود دارد .

ارد بزرگ : میندیش که دیگران ، تو را به آرمانت خواهند رساند .

کنفوسیوس : ولخرجی شخص را بکارهای زشت وامیدارد. خست دل را سخت می کند اما سخت دلی بهتر از زشت کاریست .

وین دایر : رفتارت سنجه بهتری است برای آنچه هستی تا گفتارت .

ارد بزرگ : در هر سرنوشتی ، رازی مهم فرو نهفته است.

کنفوسیوس : مرد بزرگ همیشه آرام است و مرد کوچک مضطرب .

Page 21: جملات حکیمان

وین دایر : تو هرگز نمی توانی همه را راضی کنی . در حقیقت ، اگر بتوانی رضایت خاطر پنجاه درصد از افراد را به دست آوری ، بسیار خوب عمل کرده ای .

ارد بزرگ : دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست ، بلکه نشان نابودی زمان ، به گونه ای گسترده است.

کنفوسیوس : اگر اندازه را نگاه نداریم ادب زحمت می شود و وقار کمروئی ، شجاعت به عربده جوئی می کشد و صراحت به بیحیایی .

وین دایر : سعی کن به جای تکرار و یاد آوری گذشته ، از آن پند بگیری .

ارد بزرگ : توان آدمیان را، با آرزوهایشان می شود سنجید.

کنفوسیوس : می توان مردم را براه وظیفه آورد والکن نمی توان فهم و ادراک به کسی بخشید .

وین دایر : نمی توانی راستین باشی مگر آن که در مسیر جاودانی گام نهی .

ارد بزرگ : دشمنی و پادورزی ، به آدم خردمند انگیزه زندگی می دهد.

کنفوسیوس : نیست کسی که سه سال تحصیل کند و از سعی خود نتیجه نگیرد .

وین دایر : از آن رو که ذهن تو قلمروی خاص توست ، می توانی هر فکر تازه ای را چند روزی بیازمایی .

Page 22: جملات حکیمان

ارد بزرگ : هم رنگ دیگر کسان شدن ، باور هیچ کدام از بزرگان نبوده است.

کنفوسیوس : تکبر و خست هزاران صفت خوب را می پوشاند .

وین دایر : باور کن و آن را ببین . بشناس و با آن یکی شو .

ارد بزرگ : گفتگو با آدمیان ترسو ، خواری بدنبال دارد.

کنفوسیوس : در شغلی که بتو محول نیست اندیشه و تدبیر مکن .

وین دایر : راه تغییر رفتار ، درک منشا توانمندی است که تویی .

ارد بزرگ : نقد و ارزیابی بی کینه ، پاداشی است که ارزش آن را باید دانست .

کنفوسیوس : موضوع تحصیل را همیشه بی پایان بدان و از کوشش مایست .

وین دایر : کودکی اعجازی است ، که باید آن را نظاره کنی .

Page 23: جملات حکیمان

پایان

Pandhaye Orod Bozorgپندهای ارد بزرگ...برگرفته از

(4نظرات ) ق.ظ توسط 04:49نوشته شده در ساعت

1388 مرداد ماه سال 10شنبه دیدگاه ارد بزرگ در مورد بی باکی

فرگرد بی باکی

نخستین دروازه بی باکی ، تهی شدن از دلبستگی هاست . ارد بزرگ

بی باکی گله ، ناشی از چوپان بیدار است . ارد بزرگ

بی باک به آرمان خویش می اندیشد آرمان هویدا او را رویین تن می سازد . ارد بزرگ

اسطوره ها بی باکند ، آنها خوی برتر خویش را به آیندگان هدیه می دهند . ارد بزرگ

تنها بی باکی ارزشمند است که ریشه در پاکی و سرشت نیک آدمی دارد . ارد بزرگ

Page 24: جملات حکیمان

بزرگترین فر و داشته بی باکان روزگار ، دلهایست که به آنها امید بسته اند . ارد بزرگ

ماخذ : کتاب آرمان نامه

http://7645.blogsky.com

http://hadaf.shoutpost.com/46675/

(0نظرات ) ق.ظ توسط 03:58نوشته شده در ساعت

1388 مرداد ماه سال 10شنبه دیدگاه ارد بزرگ در مورد طبیعت

فرگرد طبیعت

نوروز ایرانیان ، فرخنده جشن زمین و آدمیان است و چه روزی زیباتر از این ؟ . ارد بزرگ

آدمی ریشه در خاک و طبیعت زیبا دارد آنانی که پاکروانند نسیم دل انگیز این زیبایی اند . ارد بزرگ

سرود طبیعت ضربانی مالیم و کشیده دارد . ارد بزرگ

Page 25: جملات حکیمان

طبیعت زنده و پویاست نکوداشت آن ، گرامی داشتن ریشه گاه آدمیان است . ارد بزرگ

آدمیانی که طبیعت خویش را نابود می کنند براستی بی ریشه و مزدورند . ارد بزرگ

طبیعت زیبا آدمیان را در گذر زندگی همواره شاداب و جوان نگاه می دارد . ارد بزرگ

کازوبون . روان بنشيند بيکار و باشد سالمت که است اين از بهتر کند کار و باشد ناخوش اگر انسان

بناپارت . ناپلئون کند غلبه طاعون و وبا بر حتي ميتواند واستدالل تعقل نفوذ و قدرت استقامت با انسان

بزرگ . ارد حکيم دهند نمي تن هنگام کوتاه هاي خوشي به بزرگ هاي آدم

. سقراط شوي اندوهناک شدنش مفقود از که مباش حريص دنيا مال بر قدر آن

ماتيوس . اندرو نيست کافي هرگز شانس

بزرگ . ارد حکيم شود مي نابود هم آن و ، است فراتر ارزشش زمان ، رود نمي مال تنها ولخرجي با

بزرگمهر . حکيم است خرد همسنگ قدر به مهرباني و مدارا و است تابنده افسري چون جان سر بر خرد

کنفوسيوس . مترس بازگشتنش از رفتي خطا راه به اگر

هاينز . اوليور جان است تقدير نامش که آورند مي بوجود غولي آنها از و ريزند مي هم روي را خود زندگي اشتباهات مردم

بزرگ . ارد حکيم کنند مي فرمانروايي بردبارند که کساني نيست کسي هر توان در بردباري

مردم بر کمال حد در را غارت و جنايت و ساخته ويران را کشورم سال بيست که بود مهم سرسپردگاني و متجاوزين دستگيري من براي ، نبود افتخاري هند فتح

افشار . . . شاه نادر بود بدور من ايراني خوي و جوانمردي از آنهم که گرفتم مي بردگي به را اروپا سالطين بودم افتخار بدنبال اگر داشتند روا سرزمينم

Page 26: جملات حکیمان

. سقراط نيست راهي اراده با مردان درگاه به را غضب و خشم

بزرگ . ارد حکيم شد خواهد آيندگان آموزگار گمان بي رفت نارفته هاي راه بسوي دليرانه و کرد فرمانروايي خويش کردار بر آنکه

. فرانکلين شد خواهد گشاده انسان روي به دري هر لبخند يک با

. انگليسي المثل ضرب شو پذيرا هم با را همواري و سختي

بزرگ . ارد حکيم آوريم بدست آساني به خويش توانمندي دادن نشان با توانيم مي را آرزوهايمان از بسياري

. اگزوپري دوسنت آنتوان کند مي وادار خالقه فعاليتهاي و بزرگ هاي پيروزي و ها ماجراجويي به را انسان که است شوقي و شور در ها لذت باالترين

. . بترسيد تنهايي از اگر بنابراين داريم وحشت آنها با شدن رويارو از که شويم مي کشيده حوادثي طرف به غالبا ما است آن با شدن روبرو ترس بر غلبه راه تنها

. . واهمه حالي پريشان و دستپاچگي از اگر شد خواهيد آشنا آن بم و زير تمام با زياد احتمال به بترسيد بودن بدهکار از اگر آوريد مي ارمغان به خود براي را تنهايي

. . متيوز آندرو است کردن رشد به انسانها ما تشويق براي زندگي روش اين، خواهيدکرد تجربه را همان باشيد داشته

بزرگ . ارد حکيم است تر ژرف نگاه سوي به دري ، خموشي

بزرگمهر . . حکيم است شادکامي هميشه واران اميد و خردمندان بهره نمايد مي شکوه و شادي از پر جهان نيکخو و آزاده مردمان گاه نظر در خردنيچه . فريدريش است خورده شکست عاشق قلب بهار بدون زمستان

بزرگ . ارد حکيم آسمانيان انوار از است تهي ، زمينيان نگاهقصار . همدون است مانده واپس مردان همت از اندازه چه تا شود مي متذکر ، کند نظر پيشينيان رفتار و سيرت در که هر

. اسپانيايي مثل يک است خودمان با صحبت کردن، فکربزرگ . ارد حکيم اند گرفته ريشخند به را خويش مردم تاريخ پيروزيهاي بزرگترين پست باورهاي آوران پيام

. هراسيلتوس بريم فرو روان آب يک در را خود پاي بار دو است غيرممکن . روسو ژاک ژان است وظيفه انجام است مهم جهان در انسان براي چه آن

بزرگ . ارد حکيم گشت تهي داشت چه هر از گونه بدين و شد آدميان زيبايي گرفتار ، نديد را خرد زيبايي آنکه . پاکستاني المثل ضرب داده جاي دهان در احمق و قلب در را زبانش عاقل

زوال . اميل اند شنيده تعريف کمتر که اند شده موفق کساني بيشتربزرگ . ارد حکيم گويم مي ما که باشد آنگونه ايم ساخته دلگرم را او بلکه کاهد نمي ما ارزش از چيزي بخوانيم صفات و منشها زيباترين با را ديگران اگر

استيل . جان است داشته وجود نيز شما از قبل زيرا ، نيست شما مديون هرگز دنيا که باشيد داشته خاطر به هميشهبنت . آرنالد است داشتني دوست و مطلوب خوشبيني اندازه به بدبيني ، کنيد عادت بدبيني به شما که وقتي

بزرگ . ارد حکيم بيانديش خويش روزگار دردهاي درمان به تنها ، کنند همراهيت ديگران مباش اميدوار . . نيچه فريدريش هست نيز شيطان دام خداست نعمت اينکه از غير زيبايي

Page 27: جملات حکیمان

باشد . دست دور در رفتن فرو و شما از شدن دور کار در چيز آن که ببينيد وضوح به دارد شما فرهنگ در عميق هاي ريشه که را چيزي توانيد مي زماني تنهاميلر. هيليس جي

بزرگ . ارد حکيم شد جاودانه توان مي ديگران براي خودگذشتگي از با تنهاسعدي . خوردن مايگان فرو نان که بهتر مردن گرسنگي به

نيچه . هستيم مؤثر کنيم، تعبير را آنها چگونه اينکه در اما نداريم، نقشي خود زندگي رويدادهاي در ما

بزرگ . ارد حکيم است زندگي آورد زيباترين اين و بگيريم پيشي هم بر بايد آدميان دل ربودن براي

را . آن خوب هاي انديشه با روز هر بايد و است کردن کار درحال پيوسته ساعتي همچون ذهن باشيد خود افکار مراقب پس کند مي فکر که است گونه همان هرکس. . واسواني . پي جي کرد کوک

. . کينگ شو است دشوار کردن دريافت اما نيست دشوار دانستن است زيادي فاصله کردن دريافت و دانستن ميان

بزرگ . ارد حکيم نيست آدمي زندگي در حرام دارايي ، زهرآلود برآيند منکر اي ديده جهان پير هيچ

سعدي . . نتواند دشمني هيچ که کند کارها دوستي به آنگه پس بجنباند دوستي سلسله ماند فرو حيلتي همه از چون دشمن

خردمند . . فردوسي حکيم است رهايي و آزادي موجب خرد و دارد بدنبال اسارت خردي بي

Page 28: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم هستند گروهي هر ماندگاري هاي آفت بزرگترين بدگويان و خبرچينان

. کريستوفرمورلي : بگذرانيد خود دلخواه به را زندگي که اين است چيز يک تنها موفقيت

روان و شتاب پر سيالبي چون آسمان در رعدي جرقه مانند عمر يک آتش شعله هاي نظاره همچون موجودات مرگ و تولد تماشاي پاييز ابرهاي ناپايداري به ما هستيبودا . گواتما کوهي سراشيبي از

بزرگ . ارد حکيم بردارد بهروزي بسوي گامي توانيد نمي شويد تان روزمره زندگي بند در اگر

گوته . دهد فريب خودمان از بهتر را ما تواند نمي کس هيچ

» سانسکريت المثل ضرب ديد توان مي را برنده هاي بليط فقط که است بزرگي آزمايي بخت زندگي

بزرگ . ارد حکيم بترس خويش هاي آرمان درست ندادن انجام از ، نترس دشمن داشتن از گاه هيچ

. گوردر يوستين شوند نمي وخم شکنند مي نادان مردم و خشک هاي شاخه اما ميگردند، متواضع بزرگ مردان و شوند مي خم بارور درختان

هم با صفا و صلح در بياموزند او ناخودآگاه و خودآگاه ؛ که وقتي شود، کامل فرديت فرآيند که شود مي شادمان و بارور آرام، يافته، وحدت عيار، تمام وقتي انسان. . يونگ . گ ک باشند يکديگر مکمل و کنند زندگي

بزرگ . . ارد حکيم است کننده خسته ، نياورد جوشش و هست به را آدمي که انگيزشي باشد برانگيختگي و شور داراي بايد ما آرمان

Page 29: جملات حکیمان

کوروش . دارد وجود جوامع ندارد وجود جامعه

چينموي . سري گيرد مي شکل شکست هاي ستون روي موفقيت

بزرگ . ارد حکيم است کارآمد آدمهاي گي ويژه داشتن برنامه

. ! توکارام بياموزيد را مردن ابتدا کنيد، زندگي   حقيقتا خواهيد مي اگر

کولستون . سازند مي کشتي لنگر آنرا برخي و گذارند مي خود گور روي را صليب بعضي

بزرگ . ارد حکيم بيابند را سرفرازي هاي راه کند مي کمک برجستگان به که است عشقي ، همگان به کمک

. درستي درک يا نداريم اطالعي خودمان ماهيت از اما کنيم مي کشف را اتم ساختمان و فضا هستيم هوشمند حد اين به تا جهت هر از ها انسان ما که است عجيبگوردر . يوستين نداريم

مي طلب را شما و آيند مي ناشناخته ياران دهيد، انجام خودآگاهانه و   حقيقتا را خود کار اگر کنيد، مي تنهايي احساس مايه چه و هستيد منزوي چقدر که نيست مهمسرانوي. ميگوئل کنند

Page 30: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم سازند نيرومندتر را ما تا اند آمده آنها ، دانست بايد را روزگار هاي سختي ارزش

. فورد دبي بکنيم آنها داشتن نگه پنهان صرف را بسياري رواني انرژي هستيم مجبور درنتيجه و ندهيم بودن اجازه خود وجود از هايي بخش به که ايم کرده انتخاب ما

. استائل استراحت نه آورد مي قدرت که است مبارزه

بزرگ . ارد حکيم سختر روزهاي براي آميزد مي او با بلکه ، زنند نمي جان به زخم کوچک خارهاي

. . سيمون ژول نمايد مي محو را روحي آالم و کوچک را زندگي مشکالت و مصائب خنده

بزرگ . ارد حکيم است آمدن فرود حال در يا و آمده پايين وجودش کوهستان از آدمي که گردد مي هويدا زماني فروتني

. بوذرجمهر بکاربري پيري در و اندوزي دانش درجواني که است اين کارها بهترين

. افريقائي مثل افتد مي جلو او از روز يک در راستي ولي بدود يکسال دروغ است ممکن

بزرگ . ارد حکيم کرديم نمي هم را باورش که کشاند مي سوي به خود با را ما و کند مي زمزمه ما گوش در مرغي همچون بخت

. ولتر شناساند مي اورا هايش جواب از بيش کس هر سوالهاي

Page 31: جملات حکیمان

. فرانکلين آورد مي بار ، گران قيمتي با را خود محصلين که است اي مدرسه ، تجربه

بزرگ . ارد حکيم است شدن کشته ، کشتن ميوه

راسل . است راه ترين کوتاه هم اخالقيات در بلکه ، هندسه در تنها نه ، مستقيم خط

. زيدان جرجي دهد مي تسلي را انسان خداوند ياد تنها ها مصيبت و آالم همه ميان در

بزرگ . ارد حکيم است بزدل قهرمانشان ، که مردمي اند بيچاره چهديسني . والت است لذت نوعي دادن انجام را ها ممکن غير

بيکن . است حقيقت نيازمند انسانيتبزرگ . ارد حکيم گيرند مي بازي به هم را ترس خردمندان

انيشتن . آلبرت شود ديگران صرف که است ارزشمند زندگي تنهااپيکتت . کنيم بازي خوبي به را آنها که است اين ما وظيفه تنها و نبوده ما اختيار و انتخاب به است شده واگذار ما عهده به زندگي صحنه در که لهايي mر

بزرگ . ارد حکيم بود خواهد تباهي مايه دستاورد همان نهايت در اما آورد بدست چيزي بتوان شايد فريب با

فورد . روتر است آن تماشاي و آور ترس چيز با شدن روبرو ترس چاره

بزرگ . ارد حکيم است آور خنده ، سياست در پايدار دشمني و دوستي از گفتن سخن

بزرگ . ارد حکيم بينند مي خوبي به نيز را آينده دورانهاي آنها نيست ايستا کهن مردان نگاه

Page 32: جملات حکیمان

الروشفوکو . هستند هم با توام هميشه اميد و بيم

بزرگ . ارد حکيم بيناست خود هاي داشته بر آگاه

مونتني .... . ميسازي خدا جين دو يک وجود اين با بيافريني را کرمي نميتواني که شعوري بي بشر اي

راسکين .. . جان ساخت خوب کارگر يک يا خوب، هنرمند ، خوب معلم ، خوب سرباز يک نميتوان ل پو با هرگز

بزرگ . ارد حکيم آورد مي بردگي ، زندگي هاي سختي از کردن ياد بسيار

است . آرمان و هدف به ايمان در وااليي ، دارند مختلفي معاني و نيست معلوم آنها بن و بيخ چون نيست او هاي کرده کند مي ثابت را فرد يک بودن واال آنچهنيچه فردريش

بزرگ . ارد حکيم دارد پي در پلشتي و سستي باشد هميشگي اگر آرامش

. کاراليل دار نگه پاک را خود قلب همواره نشوي لغزش دچار زندگي در انکه براي

. رومن ژول باشيم خوشبخت که بياموزد ما به تواند مي بدبختي

Page 33: جملات حکیمان

نيچه . بخندد تواند مي او فقط آنها تمام بين در که است اين هم دليلش بهترين ، کشيده عذاب و مصيبت موجودات همه از بيشتر دنيا اين در بشر

. سقراط است همت بلندي و کرامت دليل مردم اسرار نکردن فاش

بزرگ . ارد حکيم نيست آرامش است شمشير که جايي

. سروانتس است صداقت سياست بهترين

. . . کنفوسيوس داد خواهد دست از دوباره آورد بدست است ممکن او که را چه هر نيست کافي او تقواي ولي است کافي موفقيت براي مرد يک دانش زمانيکه

بزرگ . ارد حکيم دانش و خرد در کاويدن و پژوهيدن با باشد همراه که است کارآمد تنهايي تنها

. ژوبر است خوشبختي از جزيي اميد

. . . . وينستون سر بود خواهد پايدار حقيقت سرانجام اما بگيرد استهزا به را آن ناداني است ممکن کند حمله آن به است ممکن بدخواهي است انکارناپذير حقيقتچرچيل

تزو . الئو است خطرناک شکست اندازه همان به موفقيت

Page 34: جملات حکیمان

الما . . دااليي توست اشتباه اين ، کرد خيانت تو به دوبار کسي اگر اوست اشتباه اين ، کرد خيانت تو به يکبار کسي اگر

بزرگ . ارد حکيم است خويشتن د ر¡ ، راستي د ر¡

وايت . داويد گيريم نمي ياد را خوشبختي داشتن نگه و آوردن بدست راه هيچوقت نشناسيم را بدبختي تا

ژوبرت . دارم جواني به احتياج ، دانم مي که آنچه کردن پا به خوب براي اکنون ، داشتم پيري به احتياج بدانم خواستم مي آنچه گرفتن ياد براي

بزرگ . ارد حکيم گيرد نمي جاي برنگزيده خويش براي را راهي هنوز که کسي درون در اميد

باشند شده نوشته خون با که دارم دوست را هايي انديشه آن .. ... : . ساده همه حقايق وار فيلسوف هم آن آنان دوي هر يکجاي بودن هست نيز سومي انگارهء گويد مي ارسطو خدا يا باشد حيوان يا بايد مي زيستن تنها بهر آدمي

نيچه. . فردريش اند؟ ساخته بر را آن که چندان دو است دروغي مگر نه اين اند

امرسون . باشد واقعي دوست هم خودش که دارد واقعي دوست انسان وقتي

نزديک ستارگان به چندان رسيد آن قله به که زماني رود مي باال کوه از هنگام شب که است مسافري مانند بردارد قدم نهايي هدف بطرف کند مي سعي که کسي . تانري بيند مي بهتر را آنها اما نيست

نيچه . فردريش کند برقرارمي ارتباط آنها با ديگران کمک و مراقبت به نياز خاطر به آدمي

Page 35: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم دارد بر پايت پيش از را مشکالت تواند نمي اميد و بردباري همچون اهرمي هيچ

کاستاندا ! . کالوس است اين کار رمز کنيد عوض را ديدتان شما شود نمي عوض چيز هيچ

من خود کوچک وجود او ، بگريزم او از توانم نمي اما ، کنم دوري او از تا آيم مي کنار کيست ظلمت در ، من اين اما ، آيم مي ميعادگاهم به تنها تو به عشق با منتاگور . . رابيندرانات ام آمده تو درگاه به او با همراه که ام شرمنده و شناسد نمي شرمندگي و حيا من سرور و آقا ، است

خردمند . فردوسي حکيم بخشد مي روشني را تاريک جان ، گذشتگان زندگي کتاب

بزرگ . ارد حکيم سازد مي دگرگون را ما زندگي که اميد با مگر ، شود مي کوچکتر و کوچک روياهايش درهاي هميشه ديده آسيب

فارسي . المثل ضرب نيست کردار نيم چون گفته دوصد

پندر . کاترين شود نمي متوقف ما محدود بينش علت به هايش موهبت و نعمات که کنيد شکر را خدا

مونه . کلود نيست انتقال قابل که دارد وجود معيني زمان کس هر براي

. بزرگ ارد حکيم اميدوار نگاهمان و باشد کوک سادگيمان ساز همواره ، نياالييم سياهي به را خويش دل ديگران بديهاي با

Page 36: جملات حکیمان

رو . ديده نيست طبيعت آن از که کند مي روشن خورشيدي با را اشيا هنرمند،

مولير . گردد مي خارج ان از زياد غم با ولي شود مي کيسه داخل کم شادماني با پول

بزرگ . ارد حکيم باشد او دارايي تنها اميد شايد ، نکن نااميد را کسي اميد هيچگاه

. بزرگمهر حکيم اند پيکان و تير چون دشمنان نخجير براي دوستان

تواين . مارک مي ميرند آن در مردم نود صدي چون دنياست، جاي خطرناکترين تختخواب

بزرگ . ارد حکيم خيزد مي بر اميد نا سينه از سرد آواز

مولير . کند مي عالج دخترانرا دردهاي تمام که است داروئي شوهر

همه آرزوي اين باشد سروري و بزرگي در هميشه بايد ايراني و ايران اما آمد خواهند باز و اند آمده بسيار نادرها است سرزمينم براي نوکري نشان ، سلطنت کمربندافشار . شاه نادر است بوده عمرم

بزرگ . ارد حکيم کند مي النه درونمان در نگراني کنيم انکار را خويش درون نيروهاي که زماني

Page 37: جملات حکیمان

. مولير است تر ابله سواد بي ابله يک از کرده تحصيل ابله يک

. برادلي کني نمي اشتباه وقت هيچ اندازي، کار به را مغزت و کني گوش قلبت به اگر

بزرگ . ارد حکيم گويند مي سخن هم حرف کم عملگرايان بجاي حرف پر منتقدين

فيثاغورث . کند مي اداره را او تکامل چرخ و ايستاده او مقدرات پهلوي در ، انساني اراده

. . شريعتي علي است ديدار آغاز نماز پايان که معناست بدين شايد است پايان نماز در ولي است ديداري هر آغاز سالم که شگفتم در

آشار . مارسل کند مي تحمل قابل را درد اما ، دهد نمي شفا که است دارويي اميد

مارون . کند مي پرواز و زند مي نيش وگرنه دهد مي عسل باشيد آگاه آن داري نگه از اگر که است زنبوري ، مال

بزرگ . ارد حکيم نيست شما سخن شنيدن به دلخوش ، برد مي را سخنتان پياپي آنکه

افشار . شاه نادر است بوده زندگي طول در من راهنماي ، خردمند فردوسي شاهنامه

Page 38: جملات حکیمان

رابرت . ريخت خواهند بيرون را خود ناب هاي انديشه و کرد خواهند رشد بدهيد، مشارکت امکان و پاداش بدهيد، عقيده ابراز فرصت و شخصيت ها انسان به اگراسالتر

بزرگ . ارد حکيم بخواهيد پوزش آن گفتن براي نيست نيازي ديگر داريد، باور وجود تمام با ايد گفته که سخني به اگر

. دکارت رنه نکشاند حسادت به را کار که است پسنديده زماني تا رقابت

باتلر . ساميوئل کرده نازل خدا را اسماني کتابهاي آخر ايم کرده گوش دعوا طرف يک سخنان به ما که نکنيم فراموش

سامسون . تام داد توان مي ها بعضي به که باشد پندي بدترين شايد باش خودت

. بوالو کند تحسين را او که ، گردد مي خود از تر بزرگ دنبال به هميشه ابله

بازگشت ” ” ! بي ، زشت چه و خوب چه ما کردار همه باشيد باور اين بر پس دارد پي در را واکنشي کنشي هر شنيد خواهيم را سخن اين بگشاييم اگر را کيهان دلبزرگ . ارد حکيم بود نخواهد

گورکي . ماکسيم باشيم داشته عاليتري هدف بايد ما زندگي، از هرلحظه ، کرد جستجو بايد قدرت در را زندگي معني

برادلي ... . ؟ چيست سعادت ؛ است اين بدهد آن به پاسخي تواند نمي هيچکس که سؤالي يگانه افسوس

Page 39: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم گويي گزاف يعني ، پشتوانه بدون سخن

. . شکست از ترس اين و ارزد مي موفقيت آن به آموزيم مي کردن خطر اين از آنچه شود مي کردن خطر در ما شدن سست باعث موفقيت به ما دلبستگي غرب درپالمر . پارکر نه؟ يا بياموزيم که کند مي تعيين که است

فورد . هنري باشيم تر هوشمندانه که است فرصتي خطا

بزرگ . ارد حکيم است اي بسته در هر کليد تالش و پايداري

براندو . مارلون کند مي تر قوي را شما کشد نمي را شما چه هر

نکر . مادام است محکمتر ها سوگند و پيمانها تمام از استفامت و پاکدامني

. . نمي عمل که را راهي گاه هر کردم اصالح نبود آميز موفقيت که را راهي هفتصد که شدم موفق زماني من نکردم اشتباه بار يک من نکردم اشتباه بار هفتصد مناديسون . توماس کرد مي کار که کردم پيدا را راهي کردم حذف کرد

بزرگ . ارد حکيم ناگهاني رخدادهاي نه ماست تالش و خواست نتيجه آوري نو

گيتس . بيل ايد آموخته تازه چيزهاي آن از بلکه ايد نخورده شکست آن از شما پذيرفتيد منفي خبر يک نه و تغيير به نياز يک عنوان به را بد هاي خبر گاه هر

Page 40: جملات حکیمان

که است دهشتناکي بالي چه ، اجنبيان چنگال از سرزمينم رهايي براي نوري بودم نوري دنبال به هميشه سرزمينم زده عصيان شبهاي تاريکي در جست راهي بايداين تواني مي تو تکاپوست در رهايي براي وجودت همه اما کني کاري تواني نمي است بسته دستانت و گرفته قرار اجنبي اختيار در ناموست و مال و جان همه ببيني

بزرگ . ملتي سرفرازي اميد به نهادم اسب رکاب بر پا که بود اينگونه و بخشي التيام را ها جراحت تواني مي تو زند مي فرياد جودت و اعماق از که است نيروي تنهاافشار شاه نادر

بزرگ . ارد حکيم است پاک آدمهاي ناب ويژگي کنوني جايگاه شدن بهتر براي تالش و زيستگاه با سازگاري

راحل . است راه کوتاهترين هم اخالقيات در بلکه ، هندسه در تنها نه مستقيم خط

داروين . است خويش زحمت و کار فرزند انسان

ناپلئون . است زندگي شدايد بر شدن ،موفق حقيقي شجاعت

. بزرگمهر حکيم گوييد مي آنچه تا کنيد مي معرفي بهتر را شما هستيد آنچه

بزرگ . ارد حکيم هم باز و شود مي زاده او جاريست سخنش و ياد تا و زيد مي بارها و بارها دهد مي نشان را درست راه و کند مي تالش آدميان بهروزي براي آنکه

داروين . است خويش زحمت و کار فرزند انسان

Page 41: جملات حکیمان

تواين . مارک است کرده لگدمالش که است کفشي ته بر بنفشه خوش بوي بخشندگي،انتشار

اشو . کن زندگيت قرباني را چيز مکن،همه چيزي قرباني را ات زندگي

بزرگ . ارد حکيم ايي نموده تالش بسيار بدان رسيدن براي پيشتر که گذارد خواهي راهي در پاي کردي احساس خويش درون از را نو راهي زايش ، که گاه آن

کنفوسيوس . ندانيد جرم را آن و نشويد شرمنده خود اشتباهات از

از خود که است کار درصد يک حاصل موفقيت حقيقت هوندا . 99در سوشيرو است شده حاصل خطا صد در

بزرگ !. ارد حکيم ساخت دگرگون بندي زمان با شود مي هم را فرهنگ که اشتباهند باور اين بر بازار اهل

شين . اسکاول گرديد کامياب تا بطلبيد مشخص هاي رهنومد

آنژ . ميکل خوردم نيامد پيش ام زندگي در هرگز که بدي اتفاقات بخاطر هايي غصه چه

سيسرون . داد انجام بزرگ کارهاي کوچک آدمهاي با توان نمي هرگز

گوته . هستيد چيز همه مالک قوي اراده داشتن با

Page 42: جملات حکیمان

همچون را خويش وظايف و بايستگيها تواند نمي آن از پيش تبار و نسل که رو آن از آنهم گردد مي فرهيختگي و ،فرهنگ ادب کاهش سبب مردم ناگهاني افزايشبزرگ . ارد حکيم دهد انجام بدرستي آموزگار

دوفون . . سازيم هموار عقل قوه با آنرا ما بشرطيکه کند مي حکمراني ديگر قواي همه به که قويست اراده

کند . سعي طرف يک که است آور شکنجه وقتي مناظره بپردازند بحث و جر به دوستانه ، حقيقت کشف منظور به طرف دو که گردد مي خوشايند وقتي نظر اختالفرابرتن . – – و ف بنشاند کرسي به را خود حرف زور به

بزرگ . ارد حکيم گردد مي آينده در کشورها همبستگي موجب که است توانمند اي انگيزه ، همريشه هاي فرهنگ

نيچه . . . فريدريش است زندگي مايه ريشه همين ولي سوزاند مي تدريج به را ما حيات ريشه اي اگرچه ماست حيات ريشه آرزو

زند مي حرف ازبيمار بيشتر ببينيد را جاذبه قانون مصداق توانيد مي کنيم نگاه و کنيم با راخوب چشمهايمان بايد تنها ما نيات قدرت راز موضوع کنيد دقت خوب اگردمارتيني . جان کنيد مي تجربه شما چيزهايي تمام درواقع است ثروتمند زند مي حرف ثروت از بيشتر است بيمار خودش

کاراليل . رسد مي نظر به محال ابتدا بزرگي اقدام هر

بزرگ . ارد حکيم است فرهنگ ، کشور هر گسترش زيربناي و شالوده

Page 43: جملات حکیمان

و ) مکان اکنون و اينجا در ، جزئيات به توجه از را خود که هنگامي تنها آدميان که دارند وجود حقيقي هاي هستي يا ذاتها قلمرو در که هستند اي ازلي الگوهاي ها ايدهشوپنهاور( . شوند مي قلمرو آن وارد سازند فارغ زمان

گوته . است فالکت بر غلبه راه تنها جاندار و تازه فعاليت

. ؛ )) / (( )) (( نيست نيکبختي مشتاق آدمي شود مي خاطر آسوده ؟ چگونه هر از او که است آنگاه ؛ شناسد مي را خويش زندگي چيست غايت چرايي آدمي که آنگاهنيچه . فريدريش است چنين انگليسي تنها

بزرگ . ارد حکيم اند زنده هميشه فرهنگ و خرد اهل

کارايل . . دهد مي درس بعد و ميکند امتحان اول او است سختگيري معلم به تجربه

. کارايل کنيد تعيين افکار با را خود سرنوشت

بزرگ . ارد حکيم دارد خانه زيبايي که آوريم فرودش جايي است پروازگر انديشه

گوته . هنر دادن گوش ولي است احتياج نوع يک گفتن سخن

بيکن . فرانسيس بست وقار خاموشي با بايد را زشتگوي دهان

Page 44: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم باشد پرواز حال در آنها از فراتر ايي انديشه در که شد نخواهد روزمره رويدادهاي دربند زماني تنها آدمي

فورد . هنري برسيد شهرت به کار يک انجام قصد با نميتوانيد شما

. ژاپني مثل درميآورند پاي از مورچه اي دسته را مهيب افعي

کاستاندا . کارلوس عمل انديشه با ميکنند،نه زندگي عمل با دانايان

. ) بزرگ ) ارد حکيم کند مي بزرگتر روز هر سانسور پوشي پرده ميدان ، تاريک انديشه و ديدگاه

کارايل . است نموده بنا بزرگ مردان زندگي بر را خود سير تاريخ

. . . منگن ال اچ منطق از فراتر است نيروئي ايمان

. نوعي , , , جواني گويد مي ارسطاليس چنانچه مباش پژمرده جوانان از و باش دار خويشتن جواني ليکن مکن جواني نگويم باش عقل پيرو جواني تو هرچند پسر ايقابوسنامه . است جنون از

بزرگ . ارد حکيم گيرد مي سرچشمه کوچک و ريز بسيار اشتباهات از ، بزرگ هاي شکست ريشه و شالوده گاهي

Page 45: جملات حکیمان

فرانکلين . بنيامين نميکنند گوشزد را تو عيبهاي آنها از بهتر هيچکس که بسپار گوش خوب را دشمنانت

تاگور . رابيندرانات نهاد اخالقي آموزشهاي بر را آئينش اساس و ساخت آزاد ظاهري مراسم سنگين بار از را بشر خود فلسفه وسيله به زرتشت

سعدي . گردد دشمنت روزي است ممکن که نگذار ميان در دوستت با داري سري هر و گردد دوستت روزي است ممکن که نرسان دشمن به ميتواني بدي هر

بزرگ . ارد حکيم گيرند مي ريشخند به را خويش خورده شکست همآورد ، پيروزي از پس فرومايگان

بزرگمهر . حکيم گرفت خواهند پند سرنوشتش از ديگران نگيرد پند ديگران سرنوشت از که هر

فارسي . المثل ضرب نيست کردار نيم چون گفته دوصد

اپيکور . بفهم را ،آرزوهايشان ديگران کردن شاد براي

. . نيچه فريدريش مغاکي فراز بر بندي انسان ابر و حيوان ميان بسته ست بندي انسان

بزرگ . ارد حکيم ديگر جهان به ست دمي سپيده ، آدمي جان غروب

Page 46: جملات حکیمان

. ! ) ( إورالند جانيکن هستند ايران در مهر اگوست ماه در مدرسه نيمکت پشت در کودکاني بمانند بالغ انسانهاي همهء امر واقعيت در

. !!! ولمان جاکوب باشند هستند که اين از بيشتر توانند نمي اما هستند کاري انجام به قادر که کساني بسيارند

کاراليل . شود مي آشکار خرد مردات با برخوردشان طرز از بزرگ مردان عظمت

نيچه : ! . فريدريش پايان به رو چيز همه ؛ يکسان چيز همه ؛ است پوچ چيز همه کنارش در باوري و آمد پديد اي آموزه

… بزرگ ارد حکيم ديگر جهاني به است بدرودي که شدن زاده همانند روزيست زاد هم مرگ ، است خورده گره ديگر روز زاد هزاران به ناديدني تاري با ما روز زاد

فرانسو . کند سازش رفتار بد ادمهاي با بتواند که است کسي خوشرفتار

گاندي . دارد شيريني ثمرات که است تلخي داروي حقيقت

هربرت . ولز کن سکوت عاقالنه يا و بزن حرف درست

بزرگ . ارد حکيم داشت عهده بر را رشد اين از سهمي و بود همراه بايد ، دانست زشت را پويندگي اين نبايد است رشد و دگرگوني حال در همواره جهان

فرانکلين . بنيامين ندارد وجود کوچک دشمن

Page 47: جملات حکیمان

. چونگ وو کيم باشيد ديگران فاتح توانيد نمي خود بر تسلط بدون شما

مارتين . ميشود بزرگتر بگرداني را آن چه هر است برف مانند دروغ

بزرگ . ارد حکيم است اثرگذار مردمي پبوندهاي و بيني جهان بر ، هوا و آب

قابوسنامه . باشد بها و قدر بي نباشد دشمني را که هر که مشو دلتنگ باشد دشمني را تو اگر

. ناپلئون است کردن خرج زياد و نداشتن مثل گفتن پر و دانستن کم

. ! بتوس نگو بيشتر يکي و بشنو دوتا يعني زبان يک و داده گوش دو ما به خدا

بزرگ . ارد حکيم دهد مي باد بر را زندگي کوشش اين که شد همراه نتوان ديگر جهان به رفتگان با

. گاه آن ، شوند مي يکي هايتان جان که هنگامي يابد مي امتداد هايتان روح هماهنگي و موزون حرکت تا و گردد مي آغاز خوريد مي پيوند معشوق با که آنجا از عشق . . . اين ، هم واقعي شادماني و وجد ، شعف و شور است همين مقدس پيوند نباشد عشق جنس از که نيست شما بين چيزي ديگر ورزيد خواهيد عشق وجود تمامي با

آنجليس . دي باربارا است

. ديزرائيلي بماند کوچک و حقير آدم نمي ارزد که است کوتاه آنقدر عمر

Page 48: جملات حکیمان

فرانس . آناتول است زندگي با جنگ سالح بهترين خنده

اورل . مارک مجوييد همسايه باغ در را آن بيهوده شماست خانه در خوشبختي

بزرگ . ارد حکيم ريزند مي اشک بسيار ، انديشمند و بزرگ آدمهاي

قابوسنامه . جان دهنده پرورش مادر پدر و ، است روان پرورنده استاد

الما . دااليي پيام اين وارث بشريت و است خرد پيام يوگا

بزرگ . ارد حکيم است زمين تا آسمان از اي بازه و فاصله زن و مرد اشک ميان

- - . بر خدا و هستيد شما که روح ميان رابطه نه يا و بجاست خشمي اين که باشيد معتقد چه کنيد، نزديکتر خدا به را خودتان ديگري از داشتن تنفر با نميتوانيد شما . . کلمپ هارولد سري ندارد وجود خشمي نوع هيچ براي جايي هيچ دارد، وجود پاک عشقي جاييکه و است عشق اساس

. چوپرا ديپاک کنيم شاد هستيم تماس در آنها با که را انسانهايي ي همه که است اين زندگي حقيقت

بزرگ . ارد حکيم نيست پيشرفت و خرد جز به ، آدمي درون در سفر آورد ره

Page 49: جملات حکیمان

شيرزاي . سعدي برنجد جوابش از نسنجد سخن هرکه

. کارنگي ديل کن جستجو خود ي بسته فرو لبان در را علت نمي زند لبند تو روي به کسي مي بيني اگر

. سقراط مي ارزد شکست بار صد تلخي به پيروزي يکبار شيريني

. . . نيچه فريدريش کند آغاز ارزشها کردن نابود و نيست با بايد مي نخست ناگزير بد يا نيک در خواهد مي آفريني نو و آفرينندگي که کس آن

بزرگ . . ارد حکيم ندارد وجود تنهاي پس اويم به رسيدن سفر در ، نيست اگر و هست دلبر کنارمان در

که همانگونه حافظه که باشد نشده معتقد اين به خود زندگي در زماني که نيست هيچکس ؟ کنيم فراموش که آمزند نمي چرا ، بسپاريم خاطر به که آموزند مي ما بهدوريويچ . – – ا ف هست نيز لعنت و بال است نعمت

. ناپلئون شد نخواهد رو به رو استيصال و ياس با گاه هيچ زندگي، هاي خم و پيچ در همت صاحب

امرسون . رالف ميگذارد خود وقت به که است اهميتي انسان ارزش مقياس

بزرگ . ارد حکيم است زندگي همپاي آنها ارزش پندارهاست از سرشار ها واژه

Page 50: جملات حکیمان

. ! ژورنال هستند مبرا خويش وجدان دادگاه در هميشه گناهکاران

گوته . ماست هاي قابليت نماينگر ما کار

هورن . وان ويليام نيست بزرگ دادن انجام براي چيزي هيچ و کوچک گرفتن ياد براي چيزي هيچ

بزرگ . ارد حکيم هموار و است روشن ، آينده هاي راه بدينگونه ، راستي و باشد روشنايي بر ديدمان و پندار

شيرازي . سعدي سنگ ثمر بي درخت بر نزند کس هيچ

بيا...... مکن دير بيا هستي که گونه همان

آشفته مواجت گيسوان. پاشيده مويت فرق

مشو دلگير بياهستي که گونه همان بيا

مکن دير بيا. بيا سرعت به کرده پايمال را ها چمن

. شود گم و بيفتد گردنبندت هاي مرواريد چه اگرمشو دلگير و بيا باز

بيا، کشتزارها از... بيا تندتر

بيني مي است پوشيده را آسمان که ابرهايي. شود مي ديده آن در که رود طول در

Page 51: جملات حکیمان

. پروازند در وحشي پرندگان دستهکرد خواهد خاموش را آن باد گيرد مي شدت آن هر و گذرد مي ها چمن روي از که بادي

اي نپاشيده سرمه مژگانت و ابروان به که باشد داشته ترديد تواند مي کسي چهترند سياه هم باراني ابرهاي از طوفانيت ديدگان زيرا

دارد؟ مانعي چه نشده، بافته گل ي حلقه هنوز اگربماند هم آن نشده بسته هم طاليت زنجير اگر

... بيا هستي که گونه همان شده دير است آکنده ابر از آسمان) (... همسرش به تاگور رابيندرانات ي نامه از بخشي بيا فقط بيا

دوسکور . کنت بتابد آن بر حقيقت نور که زمان آن مگر نيابد فروغ نبوغ مشعل

گرفتار . نيستي چاه به سخيفي افکار چنين برآيند ندارد تفاوتي پندارد مي اهريمني را چيز همه که کسي با ندارد وجود بدي و است خوب چيز همه گويد مي آنکهبزرگ . ارد حکيم کنند پرهيز آن از و باشند داشته باور را اهريمن و بدي که بينند مي خوب را خوبي کساني تنها است آمدن

مثال . عنوان به دارند قرار جزئي و خاص موارد اين پشت در که است اي کلي و مطلق امور دادن نشان بلکه نيست واقعيت از خاصي موارد توصيف هنرها وظيفهنشان بايد شود تلقي واال هنري مثابه به تصوير اين اينکه براي اما دهد مي نشان مسيح عيسي و مريم حضرت شمايل عنوان به را فرزندش و خاص زني نقاشي يک

مي . نظر به که آفرينند مي تصويري بزرگ هنرمندان تنها اما دارد وجود کودک و مريم حضرت از بسياري نقاشي تابلوهاي باشد مادري عشق جوهر از چيزي دهنده . به مورد يک در تنها که است تصوري يا ايده است مطرح عالي نقاشي پرده يک در آنچه عبارتي به کنند مي ترسيم را مادرانه عطوفت در موجود ملکوتي عامل رسد

. ) شوپنهاور ) رود مي فراتر آن بازنمود صرفا حد از و بخشد مي تعالي را خاص مورد اين و يابد مي تجلي مادرانه عشق اينجا در خصوص

. همينگوي ارنست داد شکست نميتوان ولي کرد نابود ميتوان را او است، شده آفريده پيروزي براي انسان

بزرگ . ارد حکيم دارد نمي نگه را کسي فر و شان ، گذارد نمي ارزش خويش وجود براي آنکه

ژيد . آندره نگري مي آنچه در نه باشد نگاهت در عظمت تا بکوش

Page 52: جملات حکیمان

. الرشفوکو است داده فريب را ديگران مي کند خيال که نمي زند گول را خود موقع آن از بيشتر هيچوقت انسان

بزرگ . ارد حکيم بزنيم ديگران چهره ويرانگري به دست بايد باشيم برترين آنکه براي بپنداريم که است آن نابکاري بزرگترين

. نيچه برداري ميان از خويش درون در را بت پرستي خوي که داشت خواهي شهامت « واقعا وقتي نکرده اي، کاري باشي کرده واژگون را بت ها اگر

کيتز . کنيم سفيد را ذغال صابون با بخواهيم که است ثمر بي همانقدر ها احمق به تعليم

بزرگ . ارد حکيم توست شبانه و پاک پندارهاي نشيمنگاه ، خرد ساحل ريگهاي

فارابي . نرسد کمال سرحد به هرگز داند هست که آنچه از برتر و باالتر را خود نفس آنکه

تولستوي . نميخورد شکست خود و دهد مي شکست را چيز همه محبت

بزرگ . ارد حکيم گردد بسيار هاي دگرگوني سرچشمه تواند مي باشد هم عملگرا که پردازي رويا

. تولستوي گرفت نخواهد گاز را تو هرگز بدهي غذا سگي به اگر که آنست در سگ و انسان فرق

Page 53: جملات حکیمان

. . نيچه نمي کنند آغاز پرواز با را پرواز آموزد باالرفتن و دويدن رفتن، راه ايستادن، مي بايد نخست آموزد، پريدن روزي مي خواهد آنکه

بزرگ . ارد حکيم شد خواهند ساخته کم کم يابند ادامه اگر ما بيداري و خواب هاي پندار

سيدلي . فيليپ نيستند مونس بي و تنها هرگز ، هستند دمساز عالي و خوب افکار با کسانيکه

بنياد ... خواست آن در گاهي که شود مي زاده پندار اين ؛ آن از و افزود خواهد آن بر معنايي کم دست ؛ بگمارد چگونه چيزها در را خويش خواست ؛ نداند که کس آننيچه . فردريش است بوده باوري

بزرگ . ارد حکيم است خردمندان تشنه که ست ژرفي هاي چاه پليد پندارهاي

کاراليل . مخلوقاتي اشرف که کن ثابت و برخيز ولي اي شده خلق گرچه بشر اي

ناپلئون . دارد جاي انسان قلب در سيرت نيکو و خوب زن يک ولي ، زيباست نظر در صورت نيکو و قشنگ زن يک

خردمند . فردوسي حکيم ندارد بنده عبادت به نيازي هم خداوند ، نيست آگاه زندگي فرجام به کسي

فيثاغورث . کنيم جستجو خود قلب و روح اعماق در را سعادت و شده آشنا خود روح با بايستي

Page 54: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم کنيم رهايش زودتر که به همان باشد نداشته را ما بردن پيش توان پنداري اگر

شيرازي . سعدي گشت خواهد محتاج ديگران نصيحت به نکند نصيحت را خود که هر

نيچه . فريدريش مي اندازند نظر تو درون به هم اعماق آنگاه کني نگاه اعماق به دراز زماني اگر

هفته . ورنر روزمره گي هاست از رفتن فرا در زيبائي

لينکون . آبراهام است جاوداني آن خاطره ولي ندارد دوام لحظه چند از بيش لبخند

بزرگ ! . ارد حکيم آورند نمي ارمغان به شکوهي و فر استادشان و خود براي هيچگاه کنند مي تکرار را خويش استاد سخن همواره نوآوري بدون که شاگرداني

شيرازي . سعدي ميگويد چه ببين ميگويد که مبين

شيرازي . سعدي اعتماد بي را وخودت کني رسوايشان که نگرد عيب دنبال مردم وجود در

تواين . مارک کنيم برابر چند را خود سعي هستيم مجبور دهيم مي دست از را هدفمان وقتي

Page 55: جملات حکیمان

تاگور . رابيندرانات اند تو دوست همه باشي نداشته توقع و انتظار اگر

اسمايلز . نيست تنبلي به تمايل از خطرناکتر انساني نفس تمايالت از يک هيچ

بزرگ . ارد حکيم اند گونه بدين نيز خود با نيستند روراست ديگران با که آدمياني

گوته . است جاودانه فضيلت و ناپايدار زيبايي

. شاو برنارد جرج داشته باشيد دوست آورده ايد بدست که را چيزهايي بود خواهيد ناچار وگرنه بدست آوريد داريد دوست که را چيزهايي باشيد مراقب

بزرگ . ارد حکيم اوست نجابت ، زن خوي زيباترين

. . نيولي آنتوني شوم پياده مي خواهم نگه داريد را دنيا

تواين . مارک کردم فراموش را مادرم و شدم عاشق بار يک اينکه براي ، آيد مي بدم عشق از من

بزرگ . ارد حکيم بيند مي تار و تيره را آينده ، بيمار انگاره و انديشه

هيل , . ناپلئون کند مي دور خود از را آنها کند ثابت را ديگران اشتباه خواهد مي هميشه که کسي

Page 56: جملات حکیمان

استون , . نيست خالقانه نباشد همراه عمل با که زماني تا انديشيدن

بزرگ . ارد حکيم نيست پژواکي را سخنت که چرا باش خموش ، مردمان آذرخش غرش و رستاخيز هنگامه در

هوبارد , . آلبرت بترسد کردن اشتباه از دائم که است اين شود مي مرتکب کسي که اشتباهي بزرگترين

بزرگ . ارد حکيم است وظيفه و بايستگي بلکه ، نيست هنر دانستن را استاد ارزش

مارلو . کريستوف طوالني ولي بدار دوست اندکي مرا

رازي . زکرياي خواهند مي همه که شد مي موعود بهشت همان دنيا بگيرند، بهره درست خود استعدادهاي از توانستند مي همه اگر

شوپنهاور . نداريم که هستيم چيزهايي انديشه در پيوسته درحاليکه ، کنيم مي فکر داريم که آنچه درباره   ندرتا ما

فنلون . بگريزد آن از ولي باشد ستايش اليق بايد شخص

بزرگ . ارد حکيم خرد پرورنده هم است پدر هم او چون ، ببوس را خويش استاد دست

Page 57: جملات حکیمان

نيچه . فردريش شد بايد مي چيره او بر که است چيزي انسان

نيچه . فردريش گردد برمي غرايزش به دوباره شود دور جاني خطر از وقتي ، کند فرار خود غرايز از تواند نمي انسان

بزرگ . . ارد حکيم نيست ارزيابي درخور جايگاهي هيچ با هنر بارگاه است آن آفريننده هنرمند و روان خوراک هنر

فنلون . ميگردند نشاط و شادي دنبال اضطراب با همواره و نميبرند حظ معتدل لذات از ديگر اند گرفته خو حاد و شديد لذات به بدبختانه که اشخاصي

بيدل . است مقام چه دل، نتپد داغي به که جايي جاويد راحت همان است بهشت گويند

بزرگ . ارد حکيم اند آينده سازندگان ، هنر و فرهنگ اهل

هاکسلي . بداريد دوست هستيد آن انجام به مجبور که را کاري که است اين در خوشبختي راز

. فرانس اناتول داشت نگاه راضي را خدا بايد خداست رضايت است حق جلوه مادر

فوستر . سي ايم برداشته بدان نيل راه در بلند گام يک ، کنيم اراده آرزوئي آوردن بدست براي که قدر همين

بلعد . . مي را خود به نسبت تمجيد و تعريف شما دستهاي در و کند مي تغذيه شما نگاههاي از وي بياموزد را خود به اعتماد شما بوسيله که است مايل خودستايي

Page 58: جملات حکیمان

نيچه

بزرگ . ارد حکيم کند ايستادگي هنر و فرهنگ برابر در تواند نمي نيرويي هيچ هنگام بلند در

. ميل استوارت است خودشان خوشبختي از غير چيزي بسوي شان انديشه و فکر که هستند خوشبخت کساني

. لوتر کينگ مارتين برابرند انسان ها همه ي که شود مبدل واقعيت به حقيقت اين روزي دارم آرزو

سنگا ... عظمت هم و حقيقت هم ، رسيد خواهي دو هر به آنگاه ، برو حقيقت دنبال و کن فراموش را آن کني مي آرزو را عظمت و بزرگي اگر

دوبالزاک . انوره است دوستان ازدياد دشمنان کاهش براي وسيله بهترين

بزرگ . ارد حکيم است داده را هنر رشد و بروز ميدان او به احساس جهان در آدم خرد بودن شناور

شاو . برنارد جرج کند شروع خود از را اصالح که است کسي مصلح بهترين

جانسون . سامول کنند مي تلف ، ندارند که هايي ويژگي دادن نشان براي تالش در ، را عمرشان از بخشي مردم همه تقريبآ

آنژ . ميکل خوردم نيامد پيش ام زندگي در هرگز که بدي اتفاقات بخاطر هايي غصه چه

Page 59: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است طبيعت آواي و ريتم ، دلپذير آهنگ

. ژرژساند کند مي شونداستفاده مي ازاو که هايي ازبدگويي هميشه عاقل انسان

. کاراليل توماس نباشيم اگاه خويش عيب از که است آن عيب بزرگترين

بزرگ . ارد حکيم است زيانبارتر اي کشنده هر از ، مزدور نويسنده و هنرمند

به : منطق که بينم مي آري ؛ فيلسوفان ترين شناخته ميان در ؛حتي ها دانشگاه در حتي ؛ يافت توان نمي آن از نشاني اندک ؛ مدارس در کردن انديشه آموزشنيچه . فردريش گرايد مي سستي به دارد ؛ تکنيک و کار ؛ نظريه يک عنوان

بيکن . فرانسيس آورد مي وجود به را آن خود باشد زندگي در خوب فرصت يک رسيدن انتظار در آنکه جاي به دانا انسان

بزرگ . ارد حکيم آفريند نمي چيزي پلشتي جز ندارد سر در بزرگ آرماني که هنرمندي

. ! شکسپير باشيد نداشته اطمينان ندارد اعتماد هيچکس به که شخصي به

حافظي . محمدعلي عالمه باشد نداشته کوچک انديشه که است کسي بزرگ

Page 60: جملات حکیمان

. افالتون کند تعريف را خودش شخص که است اين چيز بدترين

لرزاند نمي را دلتان فرودي و فراز هيچ باشد خورده گره آسمان زمين گاه بوسه بر نگاهتان اگر ، گزند بي سپاهي بر پادشاهي ، باشيد خويش خويشتن روان بر سواربزرگ. ارد حکيم

سعدي . گفتم چرا بگويي اينکه از به بگويم چه که کردن انديشه

. ! شوپنهار آرتور پرنده براي بال که دارد اهميت آنقدر بشر زندگي در اميد

بزرگ . ارد حکيم است آن گفتن از ناتوان سخن که يابد مي ارزش زماني هنر

. امرسون است بودن بزرگ همانا بودن ساده آري نيست بزرگي از تر ساده چيزي

. چارديني دارد بستگي کوچک ظاهر به امري نيافتن يا يافتن انجام به اغلب ، مهم امور رسيدن نتيجه به

. ! اپيکور ارنست نسيت جايي را شادي افکند سايه هراس و بيم که آنجا

بزرگمهر . حکيم گوييد مي آنچه تا کند مي بهترمعرفي را شما هستيد آنچه

Page 61: جملات حکیمان

بزرگ !. ارد حکيم داريم نگاه زنده خويش روان و انديشه در را آنها ما آنکه مگر اند نيستي و مرگ به رو پيشاپيش ها ناراستي

. . اسمارت سوني نخوانيد اصال را آن خسته کننده فصلهاي کنيد رفتار کتاب يک مثل نيز خود شوهر با

. به خوشدلي کنند احساس را بيشتري شادي شما اطرافيان که شود مي باعث و سازد مي دلپذيرتر را زندگي و تقويت را شما نفس به اعتماد ، خوشدلي و نشاطرابينز . آنتوني شماست ذکاوت و هوش نشانه بلکه نيست مشکالت از فرار و خوشخيالي معني

. ! شامفر نيکال کن قرض بداني را پول قدر ميخواهي اگر

گوته . . است فرد هر زندگي در سعادت بزرگترين ، آنها بستن کار به بندد کار به را آنها بايد که شده خلق استعدادهايي با کس هر

. اليوت است فالکت از فرار سعادت بزرگترين

بزرگ . . ارد حکيم باشند آن سزاوار که دهيم راه بدان را کساني ماست پيرامون جهان از تر باشکوه و بزرگتر بسيار ما روان سرزمين

شفوکو . الرو نکن آرزو مهياست برايت آنکه جز باشي خوشبخت ميخواهي اگر

. ! آشار مارسل ميکند تحمل قابل را درد ولي دهد نمي شفا که است دارويي اميد

Page 62: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است پذير فنا و زودگذر آورد فراهم را همگاني سرور و ميهني ارزشهاي نتواند که هنري

سقراط . است روح پستي و عقل سبکي دليل انتقام

به پيشامد از کسي هر که آنم بر بلکه ، اوست صالح و خير ، آيد مي آدمي سر بر هرچه که دهم نمي قرار رندانه مسخره فکر اين معرض در را خود انديشه منکمبرلند . است کرده عمل اي فرزانه و خوب انسان مانند ، کند استفاده وجه بهترين

بزرگ . ارد حکيم است بخشيده آنها به دانش که نيرويست اين است ديگران از تر فربه دانايان روان

خردمند ) ( . فردوسي حکيم دهد مي انجام دليل بهانه بي را بدي کسي بگويم که است، خردي بي

بيسمارک . شدند مي نابود دشمنان همه ، رفتيم مي دنيا جنگ به معلم با اسلحه جاي به اگر

. . بزرگ ارد حکيم است روان ابزار و هديه بدن نيست روان ايستگاه بدن

. دورل لورنس است زندگى خطاهاى پايان بى تکرار تاريخ

. شکسپير داند مى که را آنچه بپرس خويش دل از بر، فرو گريبان سربر

Page 63: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است تازه رخدادهاي سراغ به رفتن ، پريشان روانهاي درمان راه تنها گاهي

. رودي کني زندگي زانو هايت روي تا بميري خود پاي روي است بهتر

. پونگ کود نه و است خاک نه سرخ گل اما برويد سرخ گل تا است الزم کود و خاک   قطعا

. اينشتين کند وجو جست خود در را آن مگر نرسد، غايى خرد به کس هيچ

. کاکتيو جين پيوندد مى تاريخ به سرانجام که است دروغى افسانه و افسانه به سرانجام که است حقيقتى تاريخ

بزرگ . ارد حکيم باش نداشته روان پاکي جز رويايي ، ماندگاري براي

بوالو . کند تحسين را او که گردد مي بزرگتر ابله دنبال هميشه ابله

. افالطون تواند نمى دهد، شرح را خودش نخواهيد شاعر از

بزرگ . ارد حکيم شد خواهند خويش پليد هاي انديشه کشته ، جويان ستيزه

. امرسون باشند رفته ما ميان از که شود مى احساس زمانى خوب افراد تأثير بيشترين

Page 64: جملات حکیمان

. بوستر شد پشيمان نخواهد آن انجام از کسي هرگز که است کاري کردن ، اختيار تاهل جواني دوره در و برخاستن جا از موقع به

بزرگ . ارد حکيم آدمي روان و دل در ، است خرد برآيند نيکي

سينا . علي بو راستي به گفتار و بيارايد سخاوت به کردار که است کسي مردم ترين بخت نيک

. نايتينگل انديشيم مي آن به روز تمام که ميشويم همان ما

بزرگ . . ارد حکيم نيز روانيتان دردهاي و فشار شد خواهد کمتر دلتان تپش باشيد پروازتر بلند چه هر

. الفونتن است چيز همه بر حاکم که است عشق اين بلکه کند، حکومت عشق بر تواند نمي چيز هيچ

. مالتز ماکسول ميبرد لذت آن از انديشه که است ذهني کيفيت خوشبختي

بزرگ . ارد حکيم بنگري را خويش روان نيروي تواني مي خواب در

تارک . بلو کرد تهيه چراغي بايد جواني روز در پيري شب براي

Page 65: جملات حکیمان

بطلميوس . زبان در آن ميوه و است قلب در آن ريشه که است درختي حکمت

بزرگ . ارد حکيم شويم يکديگر دستگير بايد ، خويش خاندان همگرايي و نزديکي براي

بزرگمهر . حکيم انباردار ارث براي و است نگهبان خود ثروت براي بخيل

کارنگي . ديل برد مي بين از را ها نگراني از بسياري خود خودي به زمان مرور

بزرگ . ارد حکيم شمارد نمي را همراهانش ، نبرد و ستيز بهنگام دلير مرد

گوته . است تر عميق سايه ، باشد بيشتر نور چه هر

جاري طبيعت کدامين از طبيعي فرا اين ؟ چيست جنس از عشق گيرد؟ مي سرچشمه چيز چه از گيرند،اماعشق مي سرچشمه ازعشق پيرايه بي هاي زيبايي همه. . . است پيرايه بي و متواضع که آنچه هر به متواضعانه اي توجه ها ساده به ساده اي توجه ، اعتناست و توجه ي زاده عشق است عشق ي زاده زيبايي است؟ شده

بوبن . ها زندگي ي همه به زنده اي توجه

بزرگ . ارد حکيم نکشيم بند به نادرست هاي داده و خبرها با را خود روان

زنون . آفريد سعادت ميتوان خوبي و تقوي با

Page 66: جملات حکیمان

پلوتارک . کرد تهيه بايد چراغي جواني روز در پيري شب براي

بزرگ . ارد حکيم هراسد نمي چيزي از است مرگ همسايه آنکه

بوستر . بدهم دست از را او و کنم معاوضه تمول با را خود تنگدستي و فقر نيستم حاضر است ، من با همسرم که زماني

. منتسکيو است تر متواضع و تر آرام ، باشد تر عميق چه هر ؛ است رودخانه همچون انسان

بزرگ . ارد حکيم اند چرخش حال در ظرف يک در زندگان و مردگان روان

. باترا پرمودا مرمر سنگ بر را هايتان موفقيت و بنويسيد ها ماسه بر را خود مشکالت

. اپيکور شد نخواهد خوشبخت هيچگاه ، شود نمي خوشحال کوچکي چيز هيچ از که کسي

. , ميوست ندارد احتياج مخالف به کسي که چرا کنيم معاشرت موافق اشخاص با تنها

بزرگ . ارد حکيم شست خواهد را رخش ، اشک با بارها و بارها گيرد مي هيچ به را سفيدان ريش سخن و کند مي تازي يکه ، همسر انتخاب هنگام که کسي

Page 67: جملات حکیمان

زبان . مواظب باشيم مي جامعه در که وقتي و خود اخالق مراقب هستيم خانواده با وقتي ، خود افکار مواظب هستيم تنها وقتي باشيم چيز سه مواظب بايد پيوستهداستال . مادام خود

. است مجهول و ناشناخته هنوز عمل در ولي رفته کار به بسياري کتابهاي در نکته اين باشيد پيکار به حاضر مزايا و برتري داشتن با کنيد حفظ را صلح خواهيد مي اگرکونديالک

بزرگ . ارد حکيم آوريد مي بدست بلکه دهيد نمي دست از را چيزي شما ، گذشت با

. . هيلتون کنراد کشند نمي دست اما کنند، مي اشتباه ايستند نمي باز عمل از موفق اشخاص

. الثرر هاست خوشبختي بزرگترين بودن ديگران سعادت خواستار

مونتسکيو . حاصلخيزيش روي از نه ميشود سنجيده آزاديش نسبت روي ار کشور يک آبادي

بزرگ . ارد حکيم نکشيم بند به زناشويي آنچناني هاي جشن برگزاري بار نمودن افزونتر با را دلدادگان

. کانت است زمين روي موجود ترين بيچاره ، شود گرفته خواب و آرزو انسان از اگر

. اشربر مال کرد خواهيم کارها خيلي باشيم مند عقيده ممکن غير به کمتر اگر

Page 68: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم دهد مي نشان را آدمي شکوه و فر ميزان بخشش

. اوسن والدو رلف شنيد خواهيم را خدا نجواي صداي که است آنگاه زيرا باشيم، خاموش

نين . مونت است انتقام بلکه نيست اصالح ، خشم هنگام در تنبيه

بزرگ . ارد حکيم است ارزشمند ، آسان زناشويي پيمان

. کارتي مک کولين نيابي قدرت و توان هرگز نکني گذر دشواريها قلب از تا

ايتاليايي . المثل ضرب است گستاخي مقدمه ظرفيت کم اشخاص براي موفقيت

خردمند . فردوسي حکيم گفت راز مانند بايد هم را نيکي از سخن شدند دراز دست و فرمانروا که ديوان

بزرگ . ارد حکيم بخشش و است يکرنگي ، خرد اندوختن راز

شيرازي . سعدي ننهد بيرون انصاف حد از پاي و بدارد جاي بر را خود خشم وقت در آنستکه مردي بلکه ، آورد حمله اينستکه نه مردي

Page 69: جملات حکیمان

. مورلي کرستوفر کني سپري خود شبوه به را زندگي بتواني که است اين در تنها کاميابي

بزرگ . ارد حکيم کني رهايش روزي چند که است آن راه بهترين ، مساز خوار را او اي آمده تنگ به کسي خودخواهي از اگر

مولر . ماکس نيست دار دين شناسد مي را دين يک فقط کسيکه

مترلينگ . است مي انديشيده امروز که شد خواهد همان فردا است خويش افکار ساخته ي آدمي

. : بليک بي انتها مي ديد هست که گونه همان را چيز همه بودند،انسان شسته ادراک هاي دريچه اگر

ميشله . کند کتمان را حقايق نفر يک که است کافي باشد دروغ ابد تا تاريخ آنکه براي

بزرگ . ارد حکيم بياموزيم نيز را گذشت ، باالتر جايگاهي به رسيدن براي

گاليله . است نکرده هم اکتشافي ، شده اشتباهي مرتکب کس هر

براون . شود رفتار تو با ميخواهي که کن رفتار آنگونه ديگران با

Page 70: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم دهد مي نشان را آدمي شکوه و فر ميزان بخشش

الکين . آلن دارد مسکن نيز بزرگي خشم است کرده خانه بزرگي عشق که جا هر

ديگران از کشيدن بهره زندگي چون ست زندگي نفي خواست اين ولي است جامعه بنياد و ريشه برابري به رسيدن براي ديگران به نرساندن آسيب و نکردن اجحافنيچه . فردريش ترند ناتوان که است

بزرگ . ارد حکيم ندارد ، آمدن فرود جز اي چاره ، خودبين آدم

. مونترالن گردد مي ديگران خوشي سبب که است کسي واقعي قهرمان

گوته . . اند افتاده پا پيش و معمولي حاضرين اند مطلوب کمال ، غايبند که آنها

نيکوالس . پورلي نصر به فصول بقيه و است نظم به آن اول فصل که است کتابي ازدواج

. – – . . گيرد مي صورت عقل با متقابل ي رابطه در حواس توسط که سنتزي افسانه و خيال با است واقعيت سنتز نيست تحليل يا نقد کار يک برآيند تنها شاعر، زبانريتسوس يانيس

بزرگ . ارد حکيم باشد نمي بعيد او از کاري هيچ نيست خويش سرنوشت و خود عاشق که کسي

Page 71: جملات حکیمان

. شوپنهاور هاست ايده تجلي هنر وظيفه

اند . شده مطرح تازگي به گويي که چنان يابند مي دوباره جمالي و جلوه مقام و موقع به بسته زماني هر در ، بماند اين ، شوند نمي کهنه زمان گذشت با شاهکارهاياحقي پرويز

بزرگ . ارد حکيم دريا به ايي خسته جنگ از اگر و ، رو کوهستان به ايي کرده گم را غرورت اگر

مان . توماس است خاطر تسلي بلکه نيست توانايي و قدرت ، هنر

بزرگمهر . . حکيم کن فراهم آسايش و شادي راه اين از و باش کاري سپرد نبايد کاهلي و آساني تن به تن

بزرگ . ارد حکيم دارد خود بر را آدم نام تنها نيست درونش در بخشش و گذشت که کسي

کوزن . ويکتور بکنيم داريم حق که را آنچه که است آن بلکه ، بدهيم انجام داريم ميل هرچه که نيست آن حقيقي آزادي

نيچه . فردريش شود پيروز زمان گذشت بر تواند مي خواهي توان

بزرگ . ارد حکيم شوي نمي ديده ، گويي مي سخن خويش برتري از که هنگامي تا

Page 72: جملات حکیمان

. . ولسواني است خردمند راستي به دارد ايمان حقيقت اين به که کس آن است برخاستن همان افتادني هر

بريان . شاتو کند نمي هضم را چيز همه و است بيمار اش معده بيند مي ، بخرد خواهد مي دلش چه هر بتواند که شد ثروتمند آنقدر انسان وقتي

بزرگ . ارد حکيم شد خواهيم رنجور و افسرده نيز پيشرفت از پس کنيم فراموش را سرنوشت و تقدير دست اگر

گراسيان . منفوري بيشتر اي همه از برتر هنگاميکه و ، است بوده منفور هميشه برتري

نيچه . فريدريش معنوي ضعف زاييده تواضع و است مادي قدرت زائيده تکبر

بزرگ . ارد حکيم است نهفته فرو مهم رازي ، سرنوشتي هر در

. گوالس است جادوها نيرومندترين محبت

. . اوکيف جوجيا ام داشته رفتاري چگونه ام بوده که آنجا در که است اين مهم ام کرده زندگي کجا و چگونه و شدم متول°د کجا نيست مهم

بزرگ . ارد حکيم است دردناکتر بدبختي خود از بدبختي باور

بزرگمهر . . حکيم نيست کسي آزمند از خاطرتر پراکنده و تر بخت شوريده زيرا باشد خرسند کرده نصيبش توانا خداوند آنچه به که است کسي توانگر

Page 73: جملات حکیمان

حافظي . علي محمد عالمه بترسيد کتابي يک از نترسيد دارد کتابخانه آنکه از

. بتهون بينم نمي محبت از باالتر چيزي عالم در

. کيو مونت دانيد نمي هيچ که بدانيد تا کنيد مطالعه زياد بايد

بزرگ . ارد حکيم کند درست را خويش ناراستي تواند نمي که است کسي بدبخت

گاليله . بياموزم ام نتوانسته چيزي وي از که نديدم را نادان بسيار ولو مردي هرگز

بيکن . فرانسيس مشو چيز هيچ بنده ، نشوي کسي بنده خواهي مي اگر

بزرگ . ارد حکيم شماست برابر در زيباتري سرنوشت باشد بزرگتر چه هر شما جهاني اين سرآمد

. کارنگي ديل کند مي انتقاد تواند نمي دهد،آنکه مي انجام ، تواند مي آنکه

پاسکال . است آفريننده و معمار خوب فکر

Page 74: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم سازند مي را سرنوشتمان ديگران ، نباشيم توانا خويش نيروهاي ساماندهي بر اگر

. شاو برنارد جرج گيرند مي ياد که است چيزهايي بلکه خوانند مي که نيست ،مطالبي کند مي دانشمند را مردم آنچه

بزرگمهر . حکيم نپذير هرگز است پاک روان خصم و راستي دشمن که را پرحرف

بزرگ . . ارد حکيم هاست حالت اين درست تعريف ، انديشه جهان شده فراموش نکته است آدمي بازي و شادي هنگامه در رازها

نيچه . . فريدريش بار نکبت آسودگي و است زيستن دراز خدمت در شان فضيلت که دريغ اما عدالت يا وفاداري يا بود نام حقيقت را شان جنون کاش اي ؛ براستي

اشنباخ . ندارد وجود معجزه اي نيست خود شگفت زده ي که کسي براي

ادگارمون . مي کند دگرگون را ما هستي بنياد که پرسش هايي درباره ي تفکر بدي، و خوبي ، عدالت ، آزادي ، عشق ، خوشبختي باب در تفکر

. سيسرو نيستند گونه خداي خود همنوعان به کردن نيکي اندازه به هايشان ويژگي از يک هيچ در انسانها

بزرگ . ارد حکيم باشد زخمي و رنجور تن چه گر پرورد مي را آدمي روان اميد و شادي

Page 75: جملات حکیمان

تيرتا . راما سوامي کنيد رفتار آنان با خدا همچون شما اگر ميکند، رفتار گونه خداي کس همه و است گونه خداي چيز همه که برويد پيش نگرش اين با

. . آنچنان را زني و مرد لحظه يک در که است بوده عشق اين است عشق از برخاسته نيز خاکي ي کره اين روي بر شما پيدايش و زندگي حتي بود عشق تنها آغاز درآنجليس . دي باربارا گردد متولد شما بذر ها آن بدن ي عاشقانه اتحاد و تلفيق از تا است کرده جذب هم سوي به

تاگور . رابيندرانات کند مي پايبند را او که است ماه خود گذارد،آزادي نمي تله ماه گرفتن براي آسمان

. بليک ويليام آر دست به ساعتي در را جاودانگي و گير دستهايت کف در نهايت بي ، خودرو گلي در سپهر و ، شن مشتي در جهان ديدي

بزرگ . ارد حکيم گذارد نمي برجايي درست برخورد و ادب براي نيرويي رنجور تن ، بدانيم ارزش با را بهروزيمان و شادي

. گاليله نيايد شايد آينده و گردد نمي بر گذشته که بدانيد را حال قدرزمان

. . بلي . جي پي کند مي بازگو حقيقت به را حقيقت که است روح دعاسخن

اديسون . ماند مي روح بي اي ماده به تفکر و انديشه بي انسان و است بشر حيات سراسر در بزرگ اي پشتوانه تفکر و انديشه

بزرگ . ارد حکيم زيستن شاد براي است پيشکشي ، زندگي

Page 76: جملات حکیمان

ديمنه . ارنست هستم دقيق برداري يادداشت و منظم تفکر مديون را خود عالمگير پيشرفتهاي تمام

ناپلئون ! ام بوده خودم آن و ام داشته دوست يک جهان در من

بوفه . وارن کاشته درختي قبل ها مدت که است کسي مديون ، ارميده اي سايه زير امروز که شخصي

انيشتين . انديشد مي خودبخود متفکر افراد افکار

بزرگ . ارد حکيم رساند نمي خوشبختي به را ما ها غم در کاويدن

کاپو . آلفرد باشند مي پشتکار و اراده صاحب ، پليد و پست افراد فقط متأسفانه که است اين ما زمان خصوصيات از

. هميلتون او فکر از بزرگتر چيزي انسان در و نيست انسان از بزرگتر چيزي زمين روي بر

بزرگ . ارد حکيم سازند نمي تباه را خويش زندگي ارزش کم و سخيف گفتار به برآزندگان

. بيکن فرانسيس است قدرت يک تنهائي به دانش

Page 77: جملات حکیمان

. وبل دور کنند مي ستايش را شما که مردمي نه دهند مي پند شما به که را کساني بداريد دوست

. بزرگ ارد حکيم است آيندگان آزادي زيباي نقش برآزندگان آلود خون پرهاي

. نيچه نيست کوچکي هنر است، پرمسئوليت و آور مالل کارهاي دار و درگير انسان که هنگامي به ماندن شاد

لينکلن . ابراهام نکن داوري ديگران درباره شود داوري تو حق در خواهي نمي اگر

بزرگ . ارد حکيم بخشند مي فرزند به فروتني با را زندگيشان ، پدر و مادر

پوشه . نيست اراده و تصميم سودمندي به يک هيچ است سودمند شما جسم و جان پرورش براي که صفاتي تمام از

نيچه . فريدريش ندارد ديگري چيز ناتوانان ± ناسالم کنجکاوي جز که روست آن از نازد، مي خود بودن طرف بي به همه اين ما دانش اگر

بزرگ . ارد حکيم گمارد نمي ديواني کار هيچ بر را خورده زخم ، دانا فرمانرواي

شوپنهاور . رستاخيز نوع يک مالقات هر و است مرگ نوع يک جدايي هر

هانري . پاتريک دارند توقع ديگران از کوچک مردان ولي کند نمي طلب چيزي هيچکس از خود از جز و است متکي خود به تنها بزرگ مرد

Page 78: جملات حکیمان

بزرگ ! . ارد حکيم ندارد پليد نشانده دست ، نيک فرمانرواي

لينکلن . آبراهام يافت خواهيد را آن انجام راه سپس گيرد، صورت بايد کارى که شويد مصمم

. روسو شد آن منکر توان نمي اما نداشت، دوست را حقيقتي توان مي

بزرگ . ارد حکيم نيست مردم توده باورهاي از يک هيچ دشمن ، آزاد انتخابات

. هيل ناپلئون کنيد عمل خود دانسته به بايد نيست، کافي دانستن

. کاراليل رسد مي نظر به محال ابتدا باشد، بزرگ اگر اقدامي هر

هوگو . ويکتور شدم متولد ديگر بار من گرفت سر دو اين گيري جفت و شد جسمم عاشق روحم که هنگام آن

. تواين مارک کرد کشف توان نمي فکر اعماق در جز را حقايق و يافت توان نمي زمين قعر در جز را الماس

بزرگ . ارد حکيم گيرد مي آب از بزرگتري هاي ماهي نيز سختي دوران در ست شادي از لبريز سخنش و نگاه آنکه

Page 79: جملات حکیمان

. گاليله . کنيد آگاه و خبر با داند مي آنچه از را او توانيد مي فقط بدهيد ياد داند نمي قبل از خودش که را چيزي نفر يک به توانيد نمي شما

. مارکز گارسيا گابريل هستي دنيا تمام افراد بعضي براي ، ولي باشي نفر يک فقط دنيا تمام در است ممکن تو

بزرگ . ارد حکيم ندارد را ديگران نجات توان ، گردد مي نگاهي فريفته که کسي

بزرگمهر . حکيم شده آراسته شرم و پاکي پيرايه به وجودشان که منشاني پيمان حال به خوشا

راسکن . جان دريا سطح در است حبابي همچون دنيا در آدمي حيات

بزرگ . ارد حکيم دارد باز آن سوي به رفتن پيش از را ما تواند نمي نيز بست بن راه ها ده باشد هويدا زندگي هدف اگر

. کنت اگوست آوريم وجود به زمين عرصه در واقعي بهشت يک قادريم خود ؟ما باشيم احتمالي موعود بهشت انتظار در بايد چرا

تولد چشم يک و زبان دو با آنه که شود مي استنباط طور اين سلوکشان طرز از ولي ، ببينند گويند مي آنچه برابر دو تا آيند مي دنيا به زبان يک و چشم دو با انسانهاکولتون . کنند مي نظر اظهار چيز همه درباره ، اند نديده هيچ آنهاييکه و زنند مي حرف بيشتر اند ديده کمتر که افرادي همان زيرا ، اند يافته

. بزرگ ارد حکيم است گسترده اي گونه به ، زمان نابودي نشان بلکه ، نيست زندگي در کاميابي دهنده نشان فراوان دوستان

Page 80: جملات حکیمان

. " " " پتياگور " کرد فکر بايد نطق يک از بيشتر خيلي نه يا بله کلمه کوتاهترين تلفظ براي

. به کند مي اراده که کسي و است شور يک اراده حال عين در کرد جدا انديشه از را آن توان نمي و است متعدد هاي احساس شامل بلکه نيست احساس يک ارادهنيچه . فردريش گيرد مي نظر در يکي عمل با را اراده اشتباه

. بزرگ ارد حکيم انجامد مي سرانجامي بي به کوشا و شوريده جوانان همراهي بدون گروهي کار

پرسليس . است آورده دست به را حقيقي آزادي باشد خود نفس اراده و تملک به قادر هرکس

شکسپير . است ابلهان خوراک تمل°ق

بزرگ . ارد حکيم است آرزويي هر از تر ارزش با ، بودن ها دل ساالر

افالطون . است آن قسمت مهمترين کار هر آغاز

هيچکاک . است سخت تر حقيقت بيان از حقيقت قبول

بزرگ . ارد حکيم رويم پس گامي چند است نياز گاهي ، بلند هاي پرش براي

Page 81: جملات حکیمان

. ماردن سووت اريسون بريزد کانال يک در را خود نيروهاي همه تواند مي حد چه تا که دارد اين به بستگي فرد هر موفقيت و بزرگي ميزان

. آنها بازگويي واسطه که اي ماده با متناسب ها ايده اين کنند مي بازگو را جهان هاي پديده تمام ابدي و اساسي مايه و هستند ناب تامل از دريافته ازلي هاي ايده . شوپنهاور . است معرفت اين انتقال آن هدف تنها و هاست ايده بر معرفت هنر سرچشمه تنها پوشند مي موسيقي يا سازي مجسمه شعر، ، نقاشي جامه ، هستند

بزرگ . ارد حکيم جهانند رسواي مدت بلند در اما شوند نزديک خود هدف به بدگويان مدت کوتاه در شايد

و . طناب به تبديل نخ اين نهايتا عمل تکرار با و کنيم مي تر ضخيم را نخ اين ما کنيم مي تکرار را عمل يک که هربار اما است نازک نخ يک مانند ابتدا در عادتي هر . ماردن سووت اريسون پيچد مي ما عمل و فکر دور به هميشه براي که شود مي بلندي

کارنگي . ديل است آفريننده و معمار خوب فکر

بزرگ . ارد حکيم گريخت آن از بايد که است دهشتناک مردابي همچون ، گسسته هاي پيمان ميدان

پاسکال . ماند مي روح بي اي ماده به تفکر و انديشه بي انسان و است بشر حيات سراسر در بزرگ اي پشتوانه تفکر و انديشه

اديسون . هستم دقيق برداري يادداشت و منظم تفکر مديون را خود عالمگير پيشرفتهاي تمام

بزرگ . ارد حکيم است رشد و دگرگوني حال در همواره که چرا نيست مزاري را آغازي هيچ

Page 82: جملات حکیمان

ديمنه . ارنست انديشد مي خودبخود متفکر افراد افکار

کند . مي فشاني بال است آميخته بهم ظلمت نور که غروب هنگام به يا دم سپيده در هميشه که است پرندگان ميان در خفاش مانند انسان افکار ميان بدگمانيبايگون

بزرگ . . ارد حکيم افزونتر ارزش ، بيشتر دشواري بخشد مي ارزش ما هدف به ، دشواري

هاپ . باب است تمام مرد کار ازدواج از پس شود مي معلوم بنابراين ، خوانند مي کامل غير را او نکرده عروسي مرد وقتيکه تا

خردمند . فردوسي حکيم کند مي ياد نيکي به او از جهان کوشد مي آباداني به که کسي

بزرگ . ارد حکيم باشد داشته را راستين هدفهاي سوي به انسان پرتاب توان بايد عشق ندارد ارزشي کند وادار نشيني گوشه به را آدمي که عشقي

. الما . دااليي قلبت از ، ديگران کردن اداره براي کن استفاده سرت از ، خويش کردن اداره براي

آنگاه . . کند مي طلوع حمد و سپاسگزاري آنگاه و است عظيم فيضي اين و ، شناخت خواهي را زندگي اهميت و معنا تو ، شد نور از اي شعله و شد بيدار قلبت وقتيالما . دااليي باشي خشنود و راضي هميشه و هميشه براي آن با تا است کافي زندگاني هديه فقط

بزرگ . ارد حکيم است هدفمندي و دگرگوني بدنبال همواره آدمي خوي

Page 83: جملات حکیمان

جشن . . و بداري محترم را آن و باشي زندگي عاشق اگر ، باشي شاد ، باشي خوش تو اگر دارد تو به بستگي اش همه است دوزخ و بهشت حاوي لحظه هميندر . وقت آن ، آيي در رقص به زندگي آهنگ با نتواني که باشي داشته دست و برپا سنگيني زنجيرهاي چنان اگر ، کني شادماني نتواني اگر ، هستي بهشت در بگيري

الما . دااليي بري مي سر به دوزخ

. امرسون هستند خود جامعه روح اخالق، صاحبان

بزرگ . . ارد حکيم گذارد مي جاي بر آن در شگرف برآيندي و ، بخشيده پويايي آن به ساختار اين است هدفمند ساختاري داراي کيهان

بوسکاليا . طلبي جاه با ختمش و باشد عشق با شروعش که دانست قرين خوشبختي با شود مي وقتي را زندگي يک

چيني . المثل ضرب گير پند جواني اگر و ده پند پيري اگر

بزرگ . ارد حکيم باشد داشته پي در را ديگران و ما بهروزي که است ارزشمند آرماني گردد ديگران نابودي موجب نبايد ما آرمان

. فرانس آناتول است زندگي با جنگ روح بهترين خنده،

. کنفوسيوس است آدمي طبيعت کمال داشتن نگه اندازه و روي ميانه

بزرگ . ارد حکيم هويداست اي خواسته و آرمان يافتن ، باکي بي و دليري به رسيدن نياز پيش

Page 84: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم گردند مي شاد گان شايسته نمودن مسخره با که آنانيند آدميان ترين ابله

شيرازي . سعدي باشي شرمسار ميانه در تو کنند صلح چون ايشان که ، ميفکن دشمني کس دو ميان در

نيچه . فريدريش شوند مي ظاهر ديوانگي يا بيماري هاي نشانه چون ابرانسان هاي نشانه تمام انساني ي گله براي

کني … مي چندان دو تنهايي با را سياه يادهاي سنگينيشو سهيم آنها شادماني در و رو آدميان ميان به

بزرگ . ارد حکيم نمود خواهد گرم را دلت و کمرنگ را سياه هاي انديشه آدميان لبخند

گوليو . نمود خواهد معرفي را خود و بوده جوان هميشه ولي بماند تأخير و تعويق حجاب در مدتي تواند مي حقيقت

. چونگ وو کيم باشيد ديگران فاتح توانيد نمي خود بر تسلط بدون شما

. . رابينز آنتوني توانيد مي هم باز باشيد، داده انجام موفقيت با را کاري بار يک اگر باشيد داشته اعتماد خود به هميشه

گارفيلد . نيست وحشيگري جز چيزي دارد دنبال در اي انديشه که جنگي و جهانند هاي جنگنده بزرگترين ها انديشه

Page 85: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است کوتاه و گذر زود چه ، بنواختن و سرودن شادمانه هنگامه

مي ! ! . . هميشه تو اي شده نزديک هراسناک چيز هر به اعتماد با هميشه تو اي بوده سان همين هميشه تو اعتماد شيداي اي زرتشت ؛ مهربان مجنون اي ؛ آه . . است خطري عشق شوي اش انداختن دام به و شدن عاشق آمادهء يکباره تو تا بس همين ؛ پنجه بر نرم موي کمي و گرم نفسي هرم بنوازي را غولي هر خواهي

. ! ! . نيچه فريدريش عشق در من فروتني و جنون است آور خنده ؛ براستي بس و باشد زنده که چيزي هر به عشق کس تنهاترين کمين در

الروشفوکولد . دهند دشنام او به که است چنان ستودن را هنر بي و فضيلت بي آدم

بزرگ . ارد حکيم کند مي برداشت را اش زندگي تباهيدن ، کند مي کشت زاري ترانه آنکه

. اقليدس ميکند درو خاموش آدم و ميکند تخم پرحرف آدم

. شکسپير ماند مي باقي او شر ولي ميرود تبهکار آدم

بزرگ . ارد حکيم است کشيده بند به را آدميان روان ، کند مي پاک را شادي آنکه

. چيني المثل ضرب بگويد را حقيقت نميتواند خشمگين آدم

موپاسان . سازيم مي نابود و له را وجودشان تمام آنها کشتن براي ما ولي ، زنند مي نيش فقط ما کشتن براي آنها چون ، است کوچکتر هم حشرات از انسان

Page 86: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم بيند مي گشوده هميشه را دلها دروازه ادب با آدم

آنچه )) (( )) (( . در آميز ريشخند خشمي با روبروييم تمنيات انواع همهء با اکنون ؛ بلکه ؛ نيستيم چنين زندگي به نسبت کم دست ؛ هستيم جان و دل بي ما اگر . را)) (( نامربوطي انگيزش آن توانيم نمي که دارند وجود لحظاتي که رو آن از تنها شماريم مي خوار را خويش ما هستيم تامل و غور حال در ؛ ناميمشان مي آرمانها

. . نيچه )) (( فريدريش است جان و دل بي فرد خشم از تر نيرومند ؛ اندازه از بيش نازپروردگي تاثير نماييم مهار ؛ دارد نام آرمانگرايي که

کاستاندا , . کارلوس عمل انديشه با نه کنند مي زندگي عمل با دانايان

بزرگ ! . ارد حکيم مخور را دشمن چرب زبان فريب ، است دشمن دشمن

. چيني ضرب المثل بود خواهند غافل است نهفته دم اين در که سعادتي از انسان ها شود فردا به مبدل امروز زمانيکه تا

. جانسون بميريم ثروتمند اينکه تا کنيم زندگي ثروتمند است بهتر

آلبرکامو . شود پذيرفته آزادانه که دارد اعتبار و ارزش زماني تنها شغل

يونگ . کارل دهيم تغييرش توانيم نمي نپذيريم را چيزي تا

بزرگ . ارد حکيم نشانند بي و خشک که توزاني کينه و بارند مي که مهرورزي آدميان همانند ، آن بغض نه است آسمان مهر باران

Page 87: جملات حکیمان

انيشتن . آلبرت شود ديگران صرف که است ارزشمند زندگي تنها

. شريعتي علي است ورزيدن عشق يک خود نکردن خبر را دوست دردها در

آنجليس - - . دي باربارا سازد مي روشن خود از را ها قلب جمله از بگيرد قرار مسيرش در را هرچه که است نور عشق

ناپلئون . شد نخواهد رو به رو درماندگي و ياس با گاه هيچ زندگي هاي خم و پيچ در همت صاحب

بزرگ . ارد حکيم است تاريخ ، دم سپيده ايران

پوپ . ريزند مي خارج به را آن بيشتري صداي و سر با باشند داشته خود در کمتر هرچه ، ماند مي دهن تنگ بطريهاي حال و وضع به فکر تنگ مردمان حال و وضع

. دسراييلي اند بوده ديروز جسور کودکان ، امروز موفق مردان

جانسون . سامول کنند مي تلف ، ندارند که هايي ويژگي دادن نشان براي تالش در ، را عمرشان از بخشي مردم همه تقريبآ

شوپنهاور . نداريم که هستيم چيزهايي انديشه در پيوسته درحاليکه ، کنيم مي فکر داريم که آنچه درباره   ندرتا ما

Page 88: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم آمد نخواهد مان سراغ به گاه هيچ تنهايي کنيم بارور خويش ياران خاکستري پيکره در ، را اميد و زندگي شور اگر

شين . اسکاول کند نمي دير هرگز و ندارد احتياج زمان به خدا

بزرگمهر . حکيم هراسد مي آن از شير دل و است آتش چون شاه طبع آنکه از ، مشو گستاخ و دلير باشد مهربان تو به شاه اگر

بزرگ . ارد حکيم است زندگي دردناک هنجار اين گذاشت، خواهد تنهايت روزي گذرد مي چيزش همه از تو به رسيدن براي آنکه همواره بدان

سلز . دي باشي هستي آنچه کمال که بکوش باشي، هستي آنچه از غير چيزي که مباش آن آرزومند

اکلينز . مارو آمد نخواهد شما دنبال به خودش نرويد موفقيت دنبال به اگر

بزرگ . ارد حکيم نزديکترند شادي و زندگي به روشن هاي رنگ

. مولير کنيد مغرورش کمتر باشيد داشته دوست بيشتر را کسي قدر هر

کارو . . – ل کرد خواهد مالقات باشد اليق که را دوست يکنفر هميشه سالم روح است بدي عالمت نداشتن دوست جواني در

Page 89: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم دهند مي هديه شادي ، سهمگين پيکارهاي و آورد هنگامه در نيرومند آدميان

نيچه . فريدريش نيست بيش دروغي حقيقي، دنياي و است ظاهر جهان همين فقط جهان

استاکس . بارونس ناميم مى خود احساسات و شخصيت بيان امروز خوانديم، مى گناه ديروز تا را آنچه

بزرگ . ارد حکيم داشت را کشور پيشرفت و بهروزي اميد توان نمي غمگين مردم از

فرانکلين . بنيامين را امنيت لياقت نه و دارند را آزادى شايستگى نه کنند، مى امنيت فداى را آزادى که آنان

. . آنچنان را زني و مرد لحظه يک در که است بوده عشق اين است عشق از برخاسته نيز خاکي ي کره اين روي بر شما پيدايش و زندگي حتي بود عشق تنها آغاز درآنجليس . دي باربارا گردد متولد شما بذر ها آن بدن ي عاشقانه اتحاد و تلفيق از تا است کرده جذب هم سوي به

. کلر هلن است ديگران به چشمداشت بى يارى حاصل که است مشترکى لذت خوشبختى

بزرگ . ارد حکيم نيست زيستن ارزش را جهان ، نباشد شادي و پايکوبي اگر

سانسکريت . سازد مى بدل اميد رؤياى به را فردا و شيرين خوابى به را ديروز امروز، زيستن نيک

Page 90: جملات حکیمان

آنجليس . دي باربارا کند مي جذب خود مبدا به را ما که است مغناطيسي عشق

پاولز . . لوئي ماند مي باقي ابله عمر تمام در کند نمي سؤال هرگز کسيکه ولي برسد نظر به ابله کند مي سؤال دائم مرديکه است ممکن

بزرگ ... ارد حکيم اندوه و غم از لبالب که هايي خنده فراوان چه و اند شادي نويد که اشکهايي بسيار چه

. فاست هوارد مرگ غمها بزرگترين و است تولد شادي بزرگترين

. پن ويليام باشند آن موافق همه اگر حتي است اشتباه ، اشتباه باشندو آن برعليه همه اگر حتي است ،حق حق

نايتينگل . فلورانس ميکند فکر آن به که ميشود همان بدرستي انسان

بزرگ . ارد حکيم است غم و ، پريشان افکار ، دهنده تسکين بهترين ، کار

ديسرائيلي . اند بوده ديروز جشور کودکان امروز موفق مردم

بزرگمهر . . حکيم است سرور هميشه خردمند است پاک يزدان هاي داده برترين دانش

بزرگ . ارد حکيم هستند ارزشمند همه که جاي ؟ کجاست شادي

Page 91: جملات حکیمان

. هميلتون او فکر از بزرگتر چيزي درانسان و نيست انسان از بزرگتر چيزي زمين روي بر

. ديسرائيلي گرايد مي پستي به ، رود نمي کمال ه را به که کسي و افتد مي پايين به نظرش ، نگرد نمي باال به که جواني

بزرگمهر . حکيم است ديو جايگاه باشد مکدر او از دادگر شاه خاطر که کسي دل

بزرگ . . ارد حکيم داريم نگاه را خويش شادابي و پاکي ، زمان آن تا که آنست مهم شود يافت جايي و گاه هر در تواند مي ، بهتر گزينش و پرش سکوي

الفونتن . است نفريفته را ما حواس هرگز که کند مي ياد سوگند ديگري فيلسوف فريبد مي را او انساني حواس مدام که است معتقد فيلسوفي که هنگامي

. . رابينز آنتوني توانيد مي هم باز باشيد، داده انجام موفقيت با را کاري بار يک اگر باشيد داشته اعتماد خود به هميشه

يک به ولي است کرده نمي تجاوز متوسط و معمول حد از آنان عقلي قواي عکس بر بلکه ، اند نبوده نابغه طبيعي استعدادهاي در اند داده تکان را دنيا که کسانيديسرائيلي : . استقامت و ثبات اند بوده ممتاز صفت

بزرگ . ارد حکيم بود غمخوار و همراه بايد آشنايان سوگواري در اما نرفت توان مي را ها جشن

شکسپير . است عمل زبان ترين فصيح

Page 92: جملات حکیمان

انيشتن . آلبرت باش داشته فردا به اميد و کن زندگي امروز براي بياموز ديروز از

بزرگ . ارد حکيم ست خودگذشتگي از و پاکي ، وارستگي پرچمدار زن که چرا است ممکن غير شجاع زنان همراهي بدون اجتماعي رستاخيزهاي

بزرگ . ارد حکيم است فرهمند زنان و مردان گوهر پشتکار

البروير . ديگران ناداني از يا و خود هوش از يا ؛ شد موفق توان مي راه دو از دنيا اين در

بکديل . لوروال ايستاد خواهد باالتر عالم کفه ، ديگر کفه در مادرم و شود نهاده ترازو کفه يک در عالم تمام اگر

بزرگ . ارد حکيم نيازاريم را خويش ، زندگي بد رخدادهاي بازگويي با

ديسرائيلي . است تر گرانبها حقيقت اما ، است گرانبها وقت

آنجليس . دي باربارا داد خواهد نشان را خود واقعي استحکام و عمق شما ميان عشق که شماست دلهاي ميان عشق با تنها

نيچه . فردريش هست ديوانگي در هم منطق اندکي هميشه اما هست عشق در ديوانگي اندکي هميشه

Page 93: جملات حکیمان

بزرگمهر . حکيم است گنج از بيش سخن قدر سنج سخن مردم نظر در

بزرگ . . ارد حکيم کند کمک درست راه گزينش به تواند مي ديگران هاي تجربه از بردن بهره است هنر يک گري گزينش ، باشد نادرست يا و درست تواند مي گزينش

بايرون . خون سيل ساختن جاري در نه است اشک قطره کردن خشک در افتخار

، روند نمي جلو و رسانند مي آخر به را خود عمر ، کند حرکت آب روي بر که کاهي پر مثل و نمايند مي زندگي کنند تعقيب را معيني مقصد اينکه بدون اشخاص غالبک . نه سه برد مي را انها آب جريان

بزرگ . ارد حکيم بازگويند برايمان را خويش گذشته اندوهناک رخدادهاي نخواهيم ديگران از

موام . سامرست است آن خاطرات بار بلکه ، نيست آن جسماني و روحي انحطاط پيري درد

بلوتارک . کرد تهيه بايد چراغي جواني روز در پيري شب براي

بزرگ . ارد حکيم کنيم کمرنگ را هولناک رخدادهاي ياد ، سفر با

بايرون . بودم بسته دقت به را آنها که است شده وارد درهايي از آورده روي من به که موفقيت و خوشبختيها همه

Page 94: جملات حکیمان

بزرگمهر . حکيم است چيزي خواهان و جويا و ، دارد خويي کس هر ، نيست يکسان سرشتها ، آرزوست بنده آدمي دل

بزرگ . ارد حکيم باشد شده ساخته خود ، بسيار هاي گيري تصميم با بارها و بارها پيشتر که آورد مي فراهم را بزرگي دگرگوني و رستاخيز ، کسي

کند . مي خاموش را قوانين جنگ کشند نمي را همديگر ولي شناسند مي را يکديگر که است کساني نفع به ، شناسند نمي را همديگر که است کساني کشتارگاه جنگسيسرون.

. پاسکال بلز است فکر در انسان عظمت و شان تمام

بزرگ . ارد حکيم رسيد نخواهد سرانجام به ، تالش و پژوهش بدون آرزويي هر

شيرازي . سعدي است محتاج ديگران نصيحت به ، نکند نصيحت را خود هرکس

. . نيچه فريدريش آمد خواهم باز شما نزد کرديد، انکار مرا همگان که گاه آن وتنها بيابيد را وخود کنيد گم مرا که گويم مي شما به اکنون

بزرگ . ارد حکيم است نامفهوم برايش ترس ، شد توانا خرد به آنکه

خدا هاي نقشه و مقصد و بيني پيش و اراده خصوص در موثر بطرزي که است ديني و مذهبي دانشمندان اظهارات نمايد مي سرگرم مرا که هايي صحبت از يکي . !!! مترلينگ موريس اند خورده ناهار خدا با روز آن ظهر گويي که دارند اعتقاد خود گفته به چنان و کنند مي صحبت

Page 95: جملات حکیمان

ايمان . از فراتر مراتب به حتي عشق کنيم مي احساس خود در ديگري شخص به نسبت که است اي جسماني و فيزيکي ي جاذبه از فراتر و بزرگتر مراتب به عشقآنجليس . دي باربارا است خانواده حتي يا کار ، روابط به نسبت اشتياق و شور عالقه يا برتر غايتي و آرمان به

تر فهم چيز اين از مرتبه هزار اگر و نداشت کنوني دنياي به شباهتي چندان رسد مي ما نظر به که دنيايي بوديم اين از تر فهم چيز و تر باهوش مرتبه صد ما اگر. شد مي تر زياد دنيا اين با رسيد مي نظرمان به که دنيايي تفاوت بوديم

!!! است ديگري چيز فهميم مي خود از و بينيم مي خود در آنچه جز و ما خود جز دنيا زيرا؟؟؟ ام کرده چه و چيست من گناه ؟؟؟ باشم عذاب دچار و بسوزم جهنم آتش در بايستي مي چه براي

مي !!! طوري را من گرنه و بشناسم را او من که نخواست او خود زيرا نيست من گناه خداوند نشناختن ولي اي نشناخته را خدا که است اين تو گناه که گفت خواهيد. باشم او شناسايي به قادر که آفريد

. هم گاهي اگر و است آفريده او خود را چيز همه که کرد قبول را حقيقت اين بايد باالخره زيرا داده قرار من وجود در او دارم خدا درباره من که نظرياتي و افکار تمام. است " " گذاشته من وجود در او را پرسش اين باز چيستي؟؟؟ و کيستي تو که کنم سوال خداوند از

مترلينگ . موريس ؟؟؟ دارم گناهي چه من بنابراين

بزرگ . ارد حکيم رسد نمي آنها به زورمان ديگر که ديد خواهيم برابرمان در را کساني چندي از پس ، کنيم پيشه گويي زور خويش آرزوهاي به رسيدن براي اگر

. باشند خاصي احترام و مقام داراي بايد اموات مناسبت چه به که نميدانم من! ! ! ؟ ؟ ؟ ميکنند صحبت او مزاياي و محاسن درباره عوض در و کرده فراموش را او اشتباهات و خطاها تمام مرد يکنفر وقتي چه براي

. بخشند مي را او شود کشف مرده از جديدي گناهان و ها خيانت او مرگ از بعد اگر حتي. نداريم دوست را او بايد و شايد که آنطور ما ننمايد فوت شخص که وقتي تا قرار اين از پس

بخش لذت خيلي جهان اين در ما زندگي کرديم مي رفتار اينطور آنها درباره اگر و کنيم نمي رفتار اينطور هستند زنده که آنهايي درباره ما که است غريب خيلي حالمترلينگ !!! . موريس رفت مي بين از ها بدبختي و مصائب از بسياري و شد مي

. رابينز آنتوني است قلبي عميق محبت و عشق واضح بيان و پشتکار ، ابتکار و آغازگري از ناشي نيز موفقيت

بزرگ . ارد حکيم سازد خويش نهايي هدف را آن و کند انتخاب را آنها ارزشترين با آنکه مگر رسد نمي آنها از کدام هيچ به دارد ورهم درهم آرزوي چند که کسي

Page 96: جملات حکیمان

. . ويکتورهوگو آدميان جز نيست مخلوقات از يک هيچ ميان در خصلت اين نميشود کرکس شده آفريده شدن کبوتر براي که مخلوقي موجودات ميان در هرگز

آنجليس . دي باربارا کرد خواهيد احساس خود در چيز آن به نسبت بيشتري حال و شور و عشق ، کنيد بيشتر چيزي به نسبت را خود تعهد چه هر

نيچه . فريدريش وآاليش آرايش از دور به يعني گفتن سخن عظمت با و گفت سخن عظمت با يا نگفت هيچ بايد يا است باعظمت آنچه از

مهم . ، آنهاست شکست يا و پيروزي بر دليلي ، امکانات يا و دارايي ميزان که نپنداريم برد پي توان مي ، اشان ساده گفتار و ، ها خواسته روي از را جوانان آيندهبزرگ . ارد حکيم آنهاست آرزوي و خواسته

شوپنهاور . مي روي کجا مرگ از بعد بگويم تا بودي؟ کجا دنيا اين به آمدن از قبل بگو من به

منتسکيو دانيد نمي هيچ که بدانيد تا کنيد مطالعه زياد بايد

باخ . – فوئر ل آورد مي بدست استتار هاي نقطه اندازه همان به بداند بيشتر قدر هر انسان

بزرگ . ارد حکيم دهند مي رخ بزودي گويي که بانديشيد آنها به نسبت آنگونه و بياوريد ايمان خويش آرزوهايي به

الملوک . نصيحه نيفتد کاري در بکوشد که آنست خردمند آيد، بيرون کار آن از تا بکوشد مي افتد کاري در چون که نيست آن خردمند

Page 97: جملات حکیمان

. فارسي ضرب المثل است دشوار آن ترک زيرا مکن عادت زشت کارهاي به

. هندي ضرب المثل بزن حرف مردم توده مانند و بنويس علما مانند

دارند که بدي احساس بابت شان احساس مسئوليت اند داده دست از را امور رشته سر آنان که است علت اين به شوند مي افسرده يا ترسند مي ها بعضي اينکه . : وين هستم خودم احساساتي چنين بروز باعث بگويند تا بدانند خود زندگي مسئول را ديگران که است تر راحت شان براي چون کنند مي باز خود سر از را مسئوليت

داير

بزرگ . ارد حکيم سنجيد شود مي آرزوهايشان با را، آدميان توان

تن . ويليام عاطفه هم و دارد عقل هم که آنست کامل آدم نيست، اعتماد قابل عقل بدون عاطفه و است خطرناک عاطفه بي عقل

رابينز . آنتوني شويد مند بهره خود عواطف از بتوانيد که است مشکل نباشيد، خود سالمت مراقب اگر

. هوگو ويکتور کرد کشف توان نمي فکر اعماق در جز را حقايق و يافت توان نمي زمين قعر در جز را الماس

بزرگ . ارد حکيم آورد مي بار به توانايي ، تنهايي همواره

استون . شوي رو به رو حقيقت با تا باش داشته شجاعت

Page 98: جملات حکیمان

. بزرگ ارد حکيم دارد بدنبال خواري ، ترسو آدميان با گفتگو

آلماني . المثل ضرب دارد وجود بهانه هميشه گير بهانه آدم براي

گورکي , . ماکسيم است آزاد هاي انسان خداي حقيقت و بردگان و اربابان آيين دروغ

بزرگ . ارد حکيم است آدمي هر افتخار و فر بزرگترين نامي خوش

. بريان شاتو آيد مي قالب زمان بر حتي چيز، همه بر ، نشونده خم اراده يک

تاگور . رابيندرانات نهاد اخالقي آموزشهاي بر را آئينش اساس و ساخت آزاد ظاهري مراسم سنگين بار از را بشر خود فلسفه وسيله به زرتشت

. به خوشدلي کنند احساس را بيشتري شادي شما اطرافيان که شود مي باعث و سازد مي دلپذيرتر را زندگي و تقويت را شما نفس به اعتماد ، خوشدلي و نشاطرابينز . آنتوني شماست ذکاوت و هوش نشانه بلکه نيست مشکالت از فرار و خوشخيالي معني

مقابل در کران بي اقيانوسي و بزرگ بس دريايي که آنيم ار غافل اما کند مي بازي زيبا صدفهاي و ها ريزه سنگ با دريا کنار در که باشيم کودکي مانند شايدنيوتن . است نهفته انگيز شگفت و عظيم اسرار آن اعماق در که دارد وجود ديدگانمان

بزرگ . ارد حکيم آورد مي ارمغان به نو اي ميوه و آگاهي پيوستني هر

Page 99: جملات حکیمان

. بزرگمهر حکيم باشد مددکارت درماندگي و سختي گاه به که برگزين خود براي دوستي

. « براون جکسون بود من تقصير اش همه بگو سادگي به فقط ، ميرسد انتها به ات عاشقانه ارتباط وقتي

بزرگ . ارد حکيم ست آزادي به رسيدن راه تنها آگاهي

. . بتوانيم اگر البته دربياورد حال مت خد در را شته گذ باشد قادر بايد انسان حاليکه در بزدل و ساخت خواهد پژمرده را انسان تاريخ افزوني گذشته، دانش افزونينيچه . فردريش دهيم قرار زندگاني براي اي وسيله را تاريخ که بگيريم ياد خوب

. داير وين ندارد بدشان کارهاي مورد در قضاوت از کمي دست هم ديگران خوب کارهاي مورد در قضاوت ، نيستي ديگران از جدا تو،

بزرگ . ارد حکيم پذيرند آسيب بيماران همچون ، اند سپرده فراموشي به را خويش آرزوهاي و ملي نگاه که مردمي

شوپنهاور . است آفت و شر هزاران به مقرون ولي است شرافت مايه اگرچه جمال

بزرگ . ارد حکيم ؟ باشد نداشته يادگار به خويش تن بر را برآزندگان گامهاي که بلندي و سرد کوهستان کش سينه کجاست

... بزرگ ! ارد حکيم ؟ کند برداشت فرزند کدام تا دارند کاشتن براي دامني و دستي برآزندگان

Page 100: جملات حکیمان

هوبارد . آلبرت شود مي قائل خود وقت براي که است ارزشي به مرد ارزش

و باشيد داشته کارايي رود مي انتظار شما از آنچه از بهتر و بيشتر که است اين ، چيست کارتان اينکه از نظر صرف ، داريد نياز آن به قطعا که موفقيت ابزار تنها . ماندينو آگ کنيد عرضه خدمات

بزرگ . ارد حکيم دهي مي دست از هميشه براي را خويش جايگاه و فر ، باشد درمانده او که هنگامي بويژه ، ندهي را ديگران بستانکاري اگر توانايي هنگام در

کار . آلفونس است کرده انتخاب خود اختيار به را آن اعضاي انسان که هستند اي خانواده از عبارت دوستان

. ژرژبانه ميکند استفاده ميشود او از که هايي بدگويي از هميشه عاقل انسان

نيچه . فردريش شود مي نمايان هست آنچه يافت کاهش استعدادش وقتي و پوشاند مي را آدمي استعداد

بزرگ . ارد حکيم بيمناکند خويش جايگاه بر که دارند واهمه جوانان نيک آرزوهاي از کساني تنها

. پوپ الکساندر خداست بخشاينده جائزالخطاست انسان

. " سيدني " فيليپ سر نيست منفي جواب معني به زن يک زبان در نه کلمه

Page 101: جملات حکیمان

مارون . نيست اي عاقالنه کار بودن عاقل حد از بيش

. پروست مارسل بخواهد دل است کافي خواهد نمي مکان و زمان شادي

بزرگ . ارد حکيم ناپيداست و گود ايي دره يا و خراش آسمان کوهستاني سرآغاز که مپنداريد کوچک و خوار را جوانان آرزوهاي

. کاراليل باشد گران آن التدريس حق چند هر است درس بهترين تجربه

. سينا پور نکند آشکار را رازت و دهد پند را تو و بپوشد تو خطاي که است آن نيکو دوست نشان

بزرگ . ارد حکيم ست توانايي و بزرگي نشان ، ديگران به نهادن ارج و سپاسگذاري

ژوبرت . کند مي طلوع عمر آسمان در يکبار فقط که است اي ستاره جواني

هربرت . ژرژ کن سکوت عاقالنه يا بزن حرف درست يا

بزرگ . ارد حکيم دهد نمي دست از را خويش برتر توانايي ، آرامش و خموشي حال همان در و آشوب و توفاني روزهاي در برتر انديشه

Page 102: جملات حکیمان

الما . داالي اي داده دست از چه آن قبال در و اي آورده بدست چه ببين خودت موفقيت مورد در قضاوت براي

تواين . مارک است حتمي موفقيت و است نفس به اعتماد و خبري بي داريد الزم زندگي اين در که چيزي همة

بزرگ . ارد حکيم بينند مي قهرمان صوفيانه دنيايي در را خود ناکارآمد و ترسو آدميان

جغتائي . هاللي ميروي؟ چه تماشا، عزم به چمن سوي کن خويش تماشاي و بگير را آئينه

چرچيل . وينستون است حرارت و شور دادن دست از بدون ديگر شکست به شکستي از رفتن توانايي موفقيت

بزرگ . ارد حکيم گوييد پاسخ سپس و بينديشيد آن اجراي در خود توانايي درباره دمي ، ببنديد پيماني کسي با آنکه از پيش

. بريگز . دين دارد ارزش کار تمام اندازه به اندک مقدار همين سخاوت روي از و بيشتر اندکي بلکه وظيفه حد در فقط نه اما ، دهيد انجام را خودتان کار

بزرگ ارد حکيم ؟ خيزي مي بر هم تو آيا خيزند، مي پا به ابردرياها فتند mخ فرو پديدگان همه و رسيد فرا شب که آنگاه

گوته . . شويد غالب زمان بر تا ، گذاريد بجاي خود از متعالي و نيرومند چيزي ، بميريد آنکه از پيش ، کنيد دليري و برويد است گذر در زندگي ، نياسائيد

Page 103: جملات حکیمان

ارسطاطاليس . شد خواهد ديوانه پاک شود سوار اسب چون ، بيندازد غبغب به باد االغ پشت کسيکه

بزرگ . ارد حکيم ندارد بزرگي و برتري ارزش کند کم آگاهي و دانش فراگيري براي خويش خواب از تواند نمي آنکه

, . بوده اين مثل هستم کسي محبت مورد که ام فهميده وقت هر خود زندگاني در من بدارد دوست را انسان کسي که نيست اين از تر شيرين زندگي در چيز هيچمورگان . چارلز ام کرده احساس خويش شانه بر را خداوند دست که است

. محب سمنون نيست محبت از تر لطيف و تر دقيق چيز هيچ که زيرا کرد نتوان تشبيه چيز هيچ به را محبت

. نيست مجازات مستحق او بنابراين شود مي لبريز او رنج و کشد مي رنج خود وجود اعماق در خود که است دليل اين به شود، مي شما رنجش باعث شخصي اگر . . هان نات تيک است شما براي او پيام همان اين است کمک نيازمند بلکه

بزرگمهر . حکيم شود نمي خو بد هرگز باشد نژاده و دادگر و دانشور و بخشنده که خردمندي

بزرگ . ارد حکيم باشد ها شايستگي اساس بر که بود خواهد پايدار زماني تنها آدميان رشد

نيچه . فريدريش شويم پيروز خود حواس فريب بر بايد

بوبن . کريستيان زيباست بازهم ، نشيند مي مرده يک لبان بر زمانيکه حتي لبخند،

Page 104: جملات حکیمان

زد ! . باال همت آستين آنگاه و شد توانا بايد شوند نمي توانا آنها ، ما ريختن اشک با بخشند نجات را ناتواني توانند نمي گاه هيچ هستند ناتوانان نگران دل مدام که آنانبزرگ ارد حکيم

کترينگ . بگذرانم آن در بايد را عمرم بقيه چون دارم دوست را آينده من

سيسرون . کنيم زندگي آهسته بايد ، باشد طوالني عمر آنکه براي

بزرگ . ارد حکيم يابند مي ناتوان را خود زمانها بيشتر ، آدمها تواناترين

طاليس . ارسطا نگردند لئيمان محتاج که دارند آن براي از را مال حکيمان

بوخونواله . آرت است ازدواج ، عشق عالج تنها

بزرگ . ارد حکيم بينند مي قهرمان صوفيانه دنيايي در را خود ناکارآمد و ترسو آدميان

براون . جکسون شويد تداعي نظرشان در شما ، افتند مي مهرباني و صداقت ، عدالت ياد به فرزندانتان وقتي که کنيد زندگي اي گونه به

گوته . بزند منطقي حرف کلمه چند امکان صورت در و بخواند خوب شعر يک ، بشنود آواز يک روزانه بايد هرکس

Page 105: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم کنند مي تجربه نيز را بردگي بزودي ، هستند صوفيانه افکاري داراي جوانانش که سرزميني

البروير . است تکبر حد آخرين بيجا تواضع

هلندي . است خوشبخت هميشه که نيست کسي تراز بدبخت هيچکس

بزرگ . ارد حکيم دارد انتها بي بهايي اش نفس هر ، ياور و است همراه آنکه

گوته . اند افتاده پا و پيش و معمولي حاضرين و اند مطلوب کمال ، اند غائب که آنها

بوبن ...... کريستيان هيچ نه بسپار گوش خويش درون کودک نداي به فقط

بزرگ . ارد حکيم است مشترک ساختاري به رسيدن ، ايي دوستانه مراوده هر ماندگاري راه تنها

رنان . ماست خوشيختي از مهمي بخش ديگران سعادت

ژرژهربرت . روي شمار به آنان از يکي هم خودت تا کن معاشرت نيک مردمان با

بزرگ . ارد حکيم ست دوستي پايه نخستين خودگذشتگي از ، نيست ما نياز برآيند تنها دوستي

Page 106: جملات حکیمان

. . فلو النگ هنري نيست آن کردن پاره ياراي را کسي که دارد بدن بر را کتي او است امان در ديگران گزند از است، قائل احترام خود براي که کسي

. هندي ضرب المثل باش کوچک نخست باشي بزرگ اينکه براي

. انگليسي ضرب المثل برو راه قانون سر پشت نايستي، قاضي روي پيش اينکه براي

فريدريش . ها آرمان و ها انديشه تاويل براي مبارزه و ها ارزش جدال و ستيزه جز نيست چيزي خود زندگي است؛ تاويل معرض در دارد وجود که چيزي هر تقريبانيچه

بزرگ . ارد حکيم است ترسناک دشمني همانند اندازه از بيش دوستي

صباح . حسن بايستيد حوادث برابر در که باشيد مرد الاقل بشکنيد هم در را ها مشکل خود نيروي با که نداريد قدرت اگر

حکيم . جالينوس شوي ايمن ازمرض تا کن سبک را غذا

مصدق . حميد رويد نمي سبز هاي سرشاخه هرز سرزمين در

بزرگ . ارد حکيم نيست پختگي و رشد هنگامه در انديشه اهل براي ، تنهايي از بهتر دوستي هيچ

Page 107: جملات حکیمان

نيچه . فردريش کنند مي پيدا را ما خودشان غمها ولي گشت ها شادي دنبال بايد

معري . ابوالعالء مي آشامد و مي خورد مردم اين از و است خوراک جستجوي در ما مانند نيز زمين

بزرگ . ارد حکيم باشد ايي فاصله ميانمان همواره است بهتر بماند برجا پا دوستيمان آنکه براي

زنون . آفريد سعادت ميتوان خوبي و تقوي با

. مترلينگ موريس برند مي سر به تعطيالت در که هستند مردگاني زندگان،

. که اواخر در و آوردم روي فلسفه به شده بود ضعيف ذهنم که سالگي شصت تا چهل از پرداختم پژوهش و رياضيات به مي کرد کار خوب مغزم که سالگي چهل تا . ! راسل برتراند سياست به نمي کرد کار کله ام به کلي

پلوتارک . کرد تهيه بايد چراغي جواني روز در پيري شب براي

بزرگ . ارد حکيم کاهد مي آن اثر از ، اندرز هنگام در حرفي پر

براون » « . مده دست از را دارم دوستت گفتن فرصت هرگز

Page 108: جملات حکیمان

بزرگمهر . حکيم روند مي راستان و آزادگان راه به هميشه خردورزان

بزرگ . ارد حکيم مشو شريک دوستت با گاه هيچ بماند برجا پا دوستيت خواهي مي اگر

ديگران تأييد عدم يا تأييد و خاص زمينه يا تخصص يک در مهارت عدم يا مهارت از جدا بتوانيم و باشيم برخوردار واال نفس حرمت يک از که است اين زندگي از هدفبراندن . ناتانيل کنيم حفظ را خود نفس حرمت

به کمي چون که مانند سراب همانند دون و پست مردم و شود معلوم تو بر آنان ابهت و عظمت شوي نزديک ايشان به چه هر مانند، کوه به همت با و بزرگ اشخاص . گوته سازند آشکار تو بر را خود ناچيزي و پستي زودي به شوي نزديک آنان

. کريستين است الزم شجاعت رفتن ، جنگ از بيش کردن ، ازدواج براي

کارنگي . ديل برد مي بين از را ها نگراني از بسياري خود خودي به زمان مرور

بزرگ . ارد دارد چوبي چهار هم حشرات جنبش هستي در

گوته . است تر عميق سايه ، باشد بيشتر نور چه هر

رابينز . آنتوني کنيم تکرار آنهارا نيز آينده در است ممکن ، نگيريم درس خود خطاهاي از اگر

Page 109: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم شد خواهد بلندت دورخيزهاي پيشدار و تو سوار هميشه ، خواند مي نوميدنامه که دوستي

آنجليس . دي باربارا شماست واقعي قدرت و نيرو منبع يگانه عشق

سقراط . هوسهاست و نفس هواي کنترل در حيوان با انسان فرق

بزرگ . ارد حکيم است پويش و پيشرفت انگيزه او توست دوست بهترين او چون مپندار کوچک را خويش هماورد گاه هيچ

ريمان . بود خواهيم تر زنده شويم وابسته زندگي به کمتر چه هر

توسي . نصرالدين خواجه شدند نمي گرفتار شوم سرنوشت اين به و آمدند نمي ايران به هيچگاه گرفتند مي عبرت آن از و دادند مي بها تاريخ به ايلخانان اگر

بزرگ . ارد حکيم است دشمني اي گونه ، دوستان از بدگويي برابر در خموشي

بزرگمهر . حکيم برد پايان به را سخنش تا بمان و مکن تندي و درشتي او بر بگويد سخن حضورتو در که دادي اجازه کسي به چون

نيچه . فردريش سازد مي دگرگون را خود وتنها ندارد پايان و آغاز که انرژيست هيوالي جهان

Page 110: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم ست زندگي اميد و آفريند مي اميد ، مهر و دوستي

. گوته ندارد ديگراهميتي شرايط است قوي اراده داشتن پيروزي به رسيدن شرط تنها

. ولتر است يکي نبودن زنده با نبودن مشغول

. شکسپير است نبوده تو مال اول از که بدان وگرنه گردد برمي باشد تو قسمت ،اگر بگذار آزادش داري دوست که را کسي

بزرگ . ارد حکيم شناخت نخواهد را او هيچگاه گردد مي خود بدنبال دوست درون در که کسي

. مالرو نياموختم چيزي بودند موافق من نظر با که کساني از هيچگاه زندگيم طول در

و رويا جهت در کسي اگر دهد اعتال را خود زندگي آزادي مجاهدت يک با تواند مي که است ناپذيري انکار قدرت داراي داراي بشر که توان نمي تر مشوق نکته اين ازغير عادي هاي لحظه در که موفقيتي با سازد فراهم است کرده مجسم خود براي خيال عالم در که را اي زندگاني آن و کند کوشش و برود راه خويش هاي تخيل

. ترو هنري شد خواهد مواجه است منتظره

بزرگ . ارد حکيم است نازک نهالي تاج بر کالغ دهها ساختن آشيانه همانند ، نوجوان يک براي زياد دوستان

. شکسپير ويليام مي شود هيچ بزرگي نهايت در سپس و مي شود افزوده آن بزرگي به لحظه به لحظه که آب سطح بر است دايره اي همچون دنيوي شکوه

Page 111: جملات حکیمان

. سانتايانا جرج هستند آن تکرار به مجبور آورند نمي خاطر به را گذشته که آنان

بزرگ . ارد حکيم دارد سينه در ها گريه نواي شد بازار و کوچه دوستان جايگاه که ايي کاشانه

. بروکس کارت خريد نتوان پول با که باشي داشته چيزي آنکه مگر نيستي ثروتمند تو

. تولستوي لئو کند عوض را خود که نيست انديشه اين در کس هيچ که دريغا کنند، عوض را بشريت مي خواهند همه

بزرگ . ارد حکيم است تر ماندگار ي نگاره سنگ هر از مهرباني آواز

. شکسپير ويليام هستيم روياهايمان جنس از ما

. دکارت رنه عاقلند کافي اندازه به مي کنند فکر همه زيرا شده تقسيم عدالت به که است عقل تنها مردم تمامي بين در

بزرگ . ارد حکيم رسيد نخواهد جايي به پذيرد نمي را باورهايت که کسي با دوستي

. مولير است همين زندگي رمز ، باش افتاده زمين ومانند بخشنده آسمان مانند

Page 112: جملات حکیمان

. ! ورن ژول بگذار او جاي به را خودت اول کني، شيطنت کسي کار در خواستي وقت هر

بزرگ . ارد حکيم کاهد مي آن اثر از ، اندرز هنگام در حرفي پر

. گاندي مهاتما برخيزي خوردني زمين هر از بعد که آنست نخوري، زمين هرگز که نيست آن پيروزي

. استرن الرنس نمي رسي مقصد به هرگز کني، پرتاب سنگ مي کند پارس که سگي هر طرف به و بايستي باشد قرار اگر

بزرگ . ارد حکيم نيست شکوفه سبد سبد در ، است گل شاخه يک در که سخني و مهر

. بور نيلس است ديگري ژرف حقيقت گاهي ژرف حقيقت يک نقيض اما است، کاذب قضيه يک صادق قضيه يک نقيض

. اسپارت کن سازش او با تو دارد سرناسازگاري تو با زندگي اگر

. بزرگمهر حکيم برنگردد آفرين جهان پاک يزدان راه از ديو فرمان به که است کسي روشندل داناي

بزرگ . ارد حکيم باشد وار داستان و تازه ، کوتاه بايد جوان اندرز

Page 113: جملات حکیمان

داد : قرار زندگي هدف را عامل دو بايد زندگي درخواهي- 1 مي که آنچه به رسيدنآن- 2 از بردن لذت

اسميت پيرسال لوگان

زند . خان کريم بزنم شمشير ايران سربلندي براي رکابش در توانستم مي و بود زنده همچنان شاه نادر کاش

بزرگ . ارد حکيم ايم کشيده آوردنشان بدست براي فراوان اندوهي که آنهايست ، اندرز براي ها تجربه ترين نشدني فراموش

. ک نه سه است درآمد منبع و هنر خود بخودي جويي صرفه

. ولتر مي دهند که جوابهايي از نه کن قضاوت مي پرسند که سواالتي از آدمها درباره

. ] مسعود ] شاه احمد هستيم بزرگ سرزمين يک زاده ايراني بزرگ ارد حکيم ارد و من

بزرگ . ارد حکيم است ناتوان آن فهم از جوان بدبختانه که است درد و خون از مملو ها زمان بيشتر ، پير اندرز

. : آلن جرج کن بازي خرگوش مثل و کن فکر روباه مثل بخور، اسب مثل کارکن، سگ مثل خوب زندگي يک براي

. . کلر هلن کنيد حس خود قلب با را آنها بايد بلکه هستند کردن لمس قابل حتي نه و ديدن قابل نه دنيا چيزهاي قشنگترين

Page 114: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم گزينيم برمي را است گفتن پند راست رو همان که ، آن گونه بدترين بيشتر اما دارد وجود دادن اندرز و پند براي راه صدها

. . بيرون امنيت حاشيه از بگذار کنار را تسليم پذيري روحيه بنابراين کرده اي که کارهايي بابت تا مي خوري افسوس بيشتر نکرده اي که کارهايي بابت بعد، سال بيست . . . . تواين. مارک کن کشف کن آرزو بگرد کن جستجو بيا

. تواين مارک دارد اعتبار دنيا همه در که است اي دونفره قرارداد دواج از

بزرگ . ارد حکيم است زبوني چاله در افتادن فرو حال در ، نيست پذير پند که آن

ساتر . پل ژان است تفکر جوهر ، نبوغ

سروانتس . است باخته پاک باخت را خود شهامت آنکه ولي است باخته زياد ، باخت را خود ثروت آنکه

بزرگ . ارد حکيم است دهنده آزار دشنام همچون ، بسيار اندرز و پند

. . . جرج دارد غيرمنطقي افراد به بستگي پيشرفت دهند تطبيق خودشان با را دنيا مي کنند سعي منطقي غير افراد مي دهند تطبيق دنيا با را خودشان منطقي افرادشاو برنارد

Page 115: جملات حکیمان

. . . کنفوسيوس مي کنم درک مي دهم، انجام را آنچه مي سپارم خاطر به مي بينم، را آنچه مي کنم فراموش مي شنوم، را آنچه

بزرگ . ارد حکيم بسازد ستاره ، کوچک فانوس از تواند مي کننده دلگرم و آميز مهر سخن

. » فورد» هنري مي رسند نظرتان به مي داريد، بر هدف روي از را چشمتان وقتي که هستند وحشتناکي چيزهاي آن ، موانع

. . : پذيرفته بديهي چيز يک عنوان به سوم، است شده مخالفت آنها با شدت به دوم، شده اند واقع تمسخر مورد اول، سرگذاشته اند پشت را مرحله سه حقايق تمامشوينهاور. آرتور شده اند

ديگر . ... . هاي د mرm ا کام در ست باغي ميوه چون ، نيست زمستان و خزان را آن ، است وابسته آن به که ست يي انديشه بهار ، ارد آغاز نيست کسي پايان ، د mرm ا آغازبزرگ ارد حکيم

همان . . شوند انجام حتما بايد که را کوچک کار چند کنيد ريزي برنامه فردا کارهاي انجام براي روز هر کنيد ايجاد وقت خود اصلي کارهاي و وظايف انجام براي مدام . ريپورتس . بردروم دهيد ادامه آنها رساندن اتمام به تا را کار و برويد مهم و اصلي وظايف سراغ به بالفاصله سپس دهيد انجام صبح اول

بهره . . . بي يزدان مهر از چين سخن و روي دو است فروغ بي هميشه گفتارش گشايد نمي لب دروغ به جز هرگز چين سخن است گزنده چيني سخن ديو و کين ديوبزرگمهر . حکيم هراسند در او از و اند

بزرگ . ارد حکيم داشت همراهش بايد زندگي پايان تا که است ايي کودکانه حس پرسشگري

: : شاو برنارد جرج نه؟ که چرا گويم مي و بينم مي ندارند وجود که را چيزهائي خواب من چرا؟ پرسي مي و بيني مي را چيزها تو

Page 116: جملات حکیمان

. کنفوسيوس ببيند را آنها نميتواند هرکسي ولي دارد را خودش به مخصوص هاي زيبائي چيزي هر

بزرگ . ارد حکيم است بودن ايراني ، د mرm ا نشان ارزشترين با

آنجليس . دي باربارا بودن زنده و کشيدن نفس که است طبيعي اندازه همان به بودن عاشق

. نيچه فريدريش بسازد آشيانه پرتگاه بر نبايد نميداند پريدن آنکه

بزرگ . ارد حکيم رسد مي پايان به د mرm ا آرزوهاي ، يابد باز را خويش اساطيري شکوه ايران که آنگاه

. استيونس کارن نکن زيست او براي ولي نگهدار را خود غرور

برمکي . يحيي است فرزانگي و فلسفه آن مرواريد که است دريايي انديشه

... " " ... ... ! " بزرگ " ارد حکيم ايران پاکش ميهن عاشق هميشه براي و بار يک شد عاشق هم او بگوييد شناسد نمي عشق mرد ا گويند مي که آنهايي به

لمباردي . ونيسنت است برخاستن دوباره مهم بخوريد، زمين اگر نيست مهم

Page 117: جملات حکیمان

. شکسپير دارند خود با بخواهند آنکه بدون را بزرگي اي عده و آورند مي بدست را بزرگي اي عده ميشوند، زاده بزرگ اي عده

بزرگ . ارد حکيم است ارزشمندتر استاد پاسخ از شاگرد روشن پرسش

شوپنهاور . شوبم مي مرتکب پشيماني و خجالت بدون هم را گناهان بدترين که رسد مي روزي ، شديم مرتکب را کوچک گناهان خونسردي با اگر

. : آينده زندگي که کنيم زندگي چنان حال در و کنيم استفاده حال براي گذشته از تا بيائيد بود خواهد آنچه و هست آنچه ، بوده آنچه است شده تشکيل جزء سه از زندگي . . . وير شود مي ما شرمساري مايه يا و زيبايي مايه بازسازي اين ، بسازيم آنرا که صورتي به است خودمان وظيفه زندگي به دادن شکل باشد بهتر

بزرگ . ارد حکيم کند تباه را استاد نيروي و زمان خواهد مي تنها ، پرسد مي همزمان را گوناگون هاي وادي در پراکنده پرسشهاي آنکه

بختگان . بزرگمهر حکيم نيست بيش سري خيره راي تيره دارد سبک را شاه فرمان راست وي که صالبت و عظمت و سنگيني همه با کوه اگر

هم با و بوط مر هم به ، درخت دل از ميوه که کنند مي رشد ما درون از ضرورتي همان با همه ، ما هاي گفتن اما و اگر و ، ما هاي گفتن نه و آري ، ما هاي انديشهنيچه . فريدريش دارند نشان خورشيد يک و ، خاک يک جسماني، وضع يک اراده، يک از همه و ، خويشاوندند

بزرگ . ارد حکيم اند خويش روزگار پيشتاز ، خرد اهل

ديسني . والت است لذت نوعي دادن انجام را ها ممکن غير

Page 118: جملات حکیمان

. شوپنهاور نمودند مي کاذب خود عالي رسالت برابر در حقيقت در بودند چنين هنري آثار برخي اگر و نيستند خارجي واقعيت محض تقليد تنها هنرها

بزرگ . ارد حکيم يابد مي را زندگي اصلي پودهاي و تار ، خردمند آدم

نيچه . فريدريش است دور بسيار ابرانسان از برتر انسان

هانري . پاتريک ؟ شود خريداري اسارت و زنجير بهاي به که است شيرين آنقدر صلح و ، عزيز آنقدر زندگي آيا

بزرگ . ارد حکيم است روشن روز همچون ، خردمند براي زندگي شب

نشويد . . منحرف راست و چپ به و برويد همان سراغ به مستقيما ، کنيد متمرکز نقطه يک روي را خود نيروهاي همه يعني است تمرکز موفقيت قانون نخستينماتيوس ويليام

بزرگمهر . حکيم است پرستي يزدان ها دانش برترين

بزرگ . ارد حکيم دهد مي فراري را خردمندان و جذب را حقير آدمهاي ، پست هاي سخن

ولتر . دهند مي پرواز روشنايي عالم به را ما روح که هستند بالهايي ي منزله به کتاب برگهاي

Page 119: جملات حکیمان

. دورلئان هانري بکوشد بشر خوشبختي در که است اين قدرت کلمه اساسي و اصلي وظيفه

نروال . پل باشد شما همراه باراني روزهاي بايد که چتريست بجاي دوست

شرر . پول کنيم تقسيمش که است آن زمين روي بر خوشبختي افزودن براي راه يگانه

بزرگ . ارد حکيم است سکرآور کالم ، انديشه اهل براي خرد بازده

. دورانت ويل تعصب بقيه و است حدس تاريخ ي عمده بخش

نيچه . . فريدريش رسيد نخواهيم هم پوچي به نيست، کار در هدفي بدانيم اگر و کنيم تعريف هدفي ، آن براي بيايم که ميکند پيدا معنا چيزي براي پوچي زماني اصوال

بزرگ . . ارد حکيم ديد خواهي را شده کشته افسون و فتنه هزاران او آورد و جنگ ميدان در کند مي حمله او به بيشتر اهريمن است خردمندتر آنکه هر

. لمباردي وينسنت است برخاستن دوباره مهم بخوريد، زمين اگر نيست مهم

قلمرو . به راهي را مفاهيم لذا سازند مي را مفهوم ها ايده از ما مغزي درک حقيقت در هستند بشري فکر بر مقدم ها ايده آنکه حال اند مغزي هاي سازه مفاهيمشوپنهاور . نيست ذاتها

Page 120: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم دهد مي زندگي انگيزه خردمند آدم به ، پادورزي و دشمني

پوپ . . دارند مي بر سر نيز ديگر تاي هزار ، شود بيدار آنها از يکي چون اند پيوسته يکديگر به ناپيدا زنجير با دماغ بيشمار هاي غرفه در ما هاي انديشه

. . يونگ . گ ک داند مي ناخودآگاه زيرا شويم مي هدايت ناخودآگاهي وسيله به ما و آيند مي ها درست فقط کند، مي جلب را ذهن که است ذهن اين

. بلخي الدين جالل موالنا دهد فرا گوش بيرون سخنان به که نيست نيازي شنود، مي را خود دروني نداي که کسي

بختگان . بزرگمهر حکيم ندارد آوردنش بدست جز آرزويي شد محروم آن از روزي کسي اگر که ، نيست درستي تن جز است همه دلخواه چه آن

بزرگ . ارد حکيم نمود بنا خويش ميل به توان مي ، نداده روي را آنچه اما پذيرفت بايد را داده رخ آنچه

ايراني . المثل ضرب اوست از به مرده ، نکند کاري که زنده آن

رابينز . آنتوني کنيد رفتار ديگران به نسبت بيشتري احترام و دلسوزي با

بزرگ . ارد گيرند مي ريشخند به را خويش خورده شکست همآورد ، پيروزي از پس فرومايگان

Page 121: جملات حکیمان

خود درون عشق منبع با را خود تماس و شويد مي وابسته آنان به نشاط و شور و عشق توليد براي ، بازگردانند شما زندگي به را هيجان ديگران منتظريد که هنگاميآنجليس . دي باربارا دهيد مي دست از

. زنون آفريد سعادت توان مي خوبي و تقوي با

بزرگ ! . ارد حکيم هستند ما به ها نزديکترين ، زندگي در ما هاي گمشده بزرگترين

. کارنگي ديل برد مي ازبين را ها نگراني از بسياري خود خودي به زمان مرور

بزرگ . ارد حکيم زندگيست بهانه ، چيز همه در پيشروي و زايش

. بورن آلک بود بيسواد هنوز ولي انباشت مغز در را حقيقت ميليون يک که است امکانپذير

. مارلو کريستوفر ساختند را مادر آن از و گرفتند را ها مهرباني همه عصاره

بزرگ . ارد حکيم اند زنده و کشند مي نفس کتابها

. ولتر است آزاد ؛ باشد آزاد گيرد مي تصميم که لحظه همان در انسان

Page 122: جملات حکیمان

. چيني المثل ضرب کند باز دکان نبايد ندارد صورت به لبخند که مردي

بزرگ . ارد حکيم است بودن بهانه تنها ايران ، ماست بهشت ايران

. اسکاروايلد داريم را انجامش انتظار ديگران از که است چيزي وظيفه

بزرگ . ارد حکيم است آور شرم ، آزادي بدون زندگي

. ناپلئون است مردم بودن دل زنده مايه کردن انديشه زيرا کنيد انديشه

. رابينز آنتوني است رنج از فرار راههاي ترين شايع از يکي کارها، انداختن عقب و تعلل

بزرگ . ارد باشد ما خوشايند که بگوييد چه شما بگويد مردم به اينکه نه باشد مردم نداي پژواک تواند مي تنها رسانه

آنجليس . دي باربارا بورزند ديگران نيز و شما به بيشتري عشق تا يافت خواهند را آن مجوز نيز ديگران بورزيد عشق بيشتر چه هربزرگ . ارد حکيم گام يک تنها ، پيشترم گام يک تنها بگو خود با هميشه و بپندار ات شانه به شانه را هماورد هميشه ، زندگي دوي در

چيني . مثل بترس ايستادن حرکت بي از ، نترس رفتن آهسته از

. باتلر است تر آسان داشتنش نگه از آوردنش بدست ، پول مثل دوست

Page 123: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم بگذاريم باز را ارزيابي و انديشه راه ، روي بيراهه و تباهي از جلوگيري براي

هوگو . ويکتور است نفر دو بين فاصله کوتاهترين خنده

اسکاروايلد . تحسين مالءعام در و کن توبيخ خلوت در را دوستان

بزرگ . ارد حکيم ست خودستايي ، نقادان دام بزرگترين

. و نفس به اعتماد با که کنيد يقين و آيد بوجود شما در شرطي بصورت اعتماد از احساسي اينکه تا کنيد احساس و بشنويد، ببينيد، حوادث بر تسلط حالت در را خود . رابينز آنتوني کنيد مقابله اتفاقي هر با توانيد مي قدرت

آنجليس . دي باربارا درخشيد خواهد عشق از شما روابط تمامي

بزرگ . ارد حکيم دارد توانمند چهارچوبي و هنجار به نياز کشور به دهي سامان اما داد اندرز و پند شود مي احساس با

کارنگي . ديل هاست مهارت مادر تکرار

. ناپلئون افتد راه به ات انديشه از قبل نده اجازه زبانت به

Page 124: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم هيچ ؟ بجاست انديش بد از نشاني چه

. دوموسويه کرد راهنمائي خداوند شناسائي به مرا موسيقي تنها

کنفوسيوس . کند نيکي همه حق در که است کسي انسان بهترين

ارد . حکيم ببينند آشکارا را تنهايي زشت چهره يا و آيند گرفتار تيزدندانان بردگي به يا نهايت در آنها تابند نمي بر را شايستگان مهرباني که ناداني آدميان بسيار چهبزرگ

. گوته دهيد انجام است تر نزديک شما به همه از که را اي وظيفه

. بقراط شوم دانا خود جهل بر شدکه اين فقط فضل از من حاصل

بزرگ : . ارد حکيم ارزش بي و پوچ افکار به ، شدن گرفتار ديگري و عمر از بخشي دادن دست از نخست است چيز دو نادان با گفتگو آورد ره

. مترلينگ بيند نمي شکست روي دارد، استقامت و ارده که کس آن

. روسو ست آنها باره در نيکي ، ديگران محبت جلب براي وسيله بهترين

Page 125: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است خودسري و خودستايي ايستند مي خردمندان برابر در که هايي نادان شمشير

کينتلين . است هنر داشتن نهان در هنر کمال

بنجامين . است نهفته قدم ثبات در موفقيت رمز

. شامفور بکاهد خود توقعات از قسمتي از بايد کند زندگي خوشبخت دنيا در بتواند بشر اينکه براي

. سيسرون شود نمي سعادتمند هيچوقت احمق

بزرگ . ارد حکيم معناست بي اينترنت بدون آينده جهان

حکيم . بزرگمهر بگير عبرت ديگران و خود اشتباهات از

. فنلن کن تحمل ، خويش خطاي چون را، ديگران خطاهاي

بزرگ . ارد حکيم گذاشت خواهند اثر ما هاي انديشه بر نخواهيم يا و بخواهيم چه ما پيرامونيان

Page 126: جملات حکیمان

. کريشنان رادها برساند معرفت به را ما تواند مي که است سکوت تنها

کاراليل . نباشيم آگاه خويش عيب از که است آن عيب بزرگترين

بزرگ . ارد حکيم گردد مي هويدا درست ساختار پس از سامان

. رابينز آنتوني ماست تصميمهاي بلکه ، نيست زندگيمان شرايط ، کند مي تعيين را ما سرنوشت آنچه که دارم اعتقاد ، چيز ازهر بيش من

و خوشبختي ، خوشحالي ، حقيقت سمت به باشد شده آغاز دروني گرايش و نياز و عشق از همواره که مسيري تغيير هر و دروني تحول و رشد هر ، دوباره شروع هرآنجليس . دي باربارا است بيشتر آزادي

بزرگ . ارد حکيم ندارد کادو که ، ست اي هديه خوشرويي

. سقراط آرزوهاست چيزها دورترين و مرگ چيزها ترين نزديک

. فرانس آناتول شوند مي باز باآن درها تمام که است کليدي دانش و علم

بزرگ . ارد حکيم سازي پنهان تواني نمي هم زياد دارايي با را خويش ناپسند کردار

Page 127: جملات حکیمان

. برنادشاو است الزم عمل ، نيست کافي تعليم شود، ملکه دانش اينکه براي

پوشه . ويکتور است خوب غذاي از بهتر ، خوب استراحت

بزرگ . ارد حکيم نيست هستي با بازي و نرمش جز راهي

. پاسکال هستيم آن متوجه کمتر ما و است وجمال زيبائي سراسر دنيا

روزنبرگ . آلفرد حال در هم و کند مي زندگي گذشته در هم ، بداند تاريخ هرکس

بزرگ . ارد حکيم ¡ند ک خواهد ، را خويي بد و ، ديوزاد هر ريشه ، بردباري و آه

. هاکسلي بداري دوست واگذارشده تو به که کاري که است اين در سعادت راز

. آلماني مثل نميشود پاره قول ميشود، پاره سند

بزرگ . ارد حکيم شود مي برداشته بسته درهاي پشت از نخست گام ، پيشرفت و پويايي براي

Page 128: جملات حکیمان

. نيکوال جورج اعتناست بي بشري وپيمان عهد درمقابل طبيعت

. کولتون ميرد مي زهمه ا پيش و شکفد مي ازهمه بيش حافظه ذهني ملکات درميان

. شيللر ميدهد انجام کار کم بسيار است محتاط اندازه ز ا بيش آنکه

بزرگ . ارد حکيم باشد سرگرداني ابزار تواند مي جوان يک براي زياد دارايي

چيني . مثل مکن برتن علفي لباس ميروي، آتش کردن خاموش اگربه

. ژيلبربرون بدتراست انتظار آن و دارد وجود برترهم از بدتر

بزرگ . ارد حکيم شود نمي آدميان گير دست و شنود نمي را ستمديدگان آه که دلي به نفرين

. پاسکال اوست دانش و علم همان ، دانا ثروت

. بالزاک است مردم آسايش و رفاه ، مدنيت هدف

بزرگ . ارد حکيم است خانوادگي و نژادي ريشه برآيند آدمي ادب از بزرگي بخش

Page 129: جملات حکیمان

. فرانکلين دارد را خود ، ندارد ثروتي که کسي

. هيوز معدود عده يک آرمان زيستن خوب ولي باشد مي همه آرزوي تقريبا زيستن زياد

بزرگ . ارد حکيم سپارند نمي ستم به تن ديگر باشند آگاه خويش هاي داشته بر مردم که آنگاه

. , نيچه فردريش است نادرست درستي بر فرضي هر و باور هر ضرورت به ندارد وجود حقيقي جهان که جا آن از

گريستن . است بوده بيهوده آموخته آنچه هر ، آيد مي خشم به روزگار دست از آنکه

. چاپلين چارلي کني پيدا را خودت جاي کن سعي بگيري را کسي جاي اينکه بجاي پس هست همه براي کافي جاي دنيا در

بزرگ . ارد حکيم فريبکارانند ، آدمها رسواترين

. لينکلن است مهم گذراني مي چگونه نيست مهم داري زمان چقدر که اين

. پو ادکارآلن باشد ضعيف اش اراده که زماني مگر شود نمي تسليم هم مرگ به حتي هرگز انسان

Page 130: جملات حکیمان

بزرگ ... ارد حکيم را فرزند به مادر مهر حتي شمرد ننگ توان مي را چيز همه پست نگاه با

. رولن دهد نشان همه به را نيکي تواند مي ولي کند، نيکي همه به تواند نمي انسان

شرقي . المثل ضرب طال قطره اعمال و آبند حباب کلمات

بزرگ . ارد حکيم کشند مي فرياد همواره ، دارند را خويش جايگاه دادن دست از بيم که کساني

. آلماني المثل ضرب دارد شيرين ميوه و تلخ هاي ريشه کار

. اسپانيائي المثل ضرب است آينده سرمايه ها، انديشه نگارش

بزرگ . ارد حکيم دارد پي در هولناک خفتي ، گناه بي فريب

. شکسپير نکن بدي هيچکس به و کن، اعتماد کمي تعداد به بورز، عشق همه به

فوخ . ميخواهي چه که بدان نخست چيز هر از بيش

لومباردي . چرا بردن براي تالش اما ، نيست چيز همه ، بردن

Page 131: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم پيروزيست خود از ارزشتر با بسيار ، پيروزي به داشتن باور

: ، بهراسد پيکار از که سپاهي مرد ، نپراگند خويش سپاه بر زر که سپهبدي ، فرمانروا به گفتن دروغ است نکوهيده پژوهان دانش بر خاصه گروه ده بر چيز دهو . سرمايه به دروغ به که اي مايه تنک شود دردمند و بيمار خود که پزشکي ، نترسد گناه از و سپارد هوس به دل افتد مطبوع نظرش در چيزي چون که دانشمنديدارد اميد نادان از رهنمايي که کسي ، ورزد طمع کسان چيز به و ، بود خشم زود که خردمندي ، برد رشک دارد چيزي که کس هر بر که اي سفله ، نازد خويش دارايي

بزرگمهر . حکيم نباشد خردجوي که خردي بي و ، سپارد کاهلي به را عظيم بنيادي يا و کارگاه آنکه و ،

برودوس . . کند نمي زندگي نوزدهم قرن در نشود دقيق آن در و نخواند را روزنامه يک الاقل که اي خانواده است نوين جهان عجايب انگيزترين شگفت روزنامه

بزرگ . ارد حکيم نيست ارزش و است ابزار دارايي

. بزرگمهر حکيم نکند نزديک خويش به را شرم بي مردم و بوده بردبار که گردد مي شاد وقتي دانش اهل دل

. سقراط کنند خاموشت و بگويي سخن که آنست از بهتر ، آورند سخنت به ديگران تا بنشيني خاموش اگر

بزرگ . ارد حکيم داشت پاسشان بايد که هستند سرزمين يک نيروي و توان ، مردمي هاي انجمن و گروهها

شکسپير . بزند لبخند زندگي مصائب و مشکالت به که است کسي عادتمند

Page 132: جملات حکیمان

: . ، را خودشان دهند مي امانت آنها به خود که دارند دوست ديگران در را چيزي آدمها اکثر بدارند دوست هست که آنچه خاطر بـه را کسي که است استثنائـات ازگوته ... او از را خودشان برداشت و تفسير

بزرگ . ارد حکيم شوند مي گسست دچار کمتر گردد بيشتر يکديگر بيروني و دروني هاي ويژگي به نسبت مرد و زن شناخت اگر

اسپانيولي . گيرند مي بو سوم روز از ، هستند خوب اول روز دو مهمان و ماهي

. رازي زکرياي خواهند مي همه که شد مي موعود بهشت همان دنيا بگيرند، بهره درست خود استعدادهاي از توانستند مي همه اگر

بزرگ . ارد حکيم ديگران داشت نکو و است ادب آموختن ، پيروزي راه در گام نخستين

. شريعتي علي است بخشيده خوشبختي و آسايش مردم اين به که نفهميدنها و ها نشناختن و ها نشنيدن قدر چه

. واشنگتن ژرژ کند مي رشد آهسته ، واقعي دوستي نهال

. بالزاک کند مي غلبه نيز زمان بر حتي ، قوي هم قدر هر مانعي و سد هر بر قوي اراده يک

بزرگ . ارد حکيم ديگريست کار هر از تر سخت بسيار ، وجود کوه نوک بر نهادن گام

Page 133: جملات حکیمان

تن . ويليام تحمل سال سي و جنگ سال سه ، عاشقي ماه سه ، آشنايي هفته سه از عبارتست زناشويي

والتر . است آزاد باشد آزاد ميگيرد تصميم که لحظه همان در انسان

بزرگ . ارد حکيم داشت نخواهد دوامي کند وادار نشيني گوشه به را آدمي که آييني

براون : » « . بينظيري تو ميکند فکر کسيکه طرف از بنويس آن روي و بفرست کارتي دوستت براي عشاق روز در

تواين . مارک نيست وعقل عاطفه ميان مبارزه جز چيزي زندگي جريان

بزرگ . ارد حکيم آن غير چه و باشد باژ چه باشد گناهي بي جان از فراتر تواند نمي هنجاري هيچ

اسپنسر . است همه مال ، نيست نفر يک به متعلق آزادي

بزرگ . ارد حکيم پروازند حال در دور هاي انديشه در ، مردم ديدگان از دور بزرگ رايزنهاي که چرا است رايزن يافتن ، کارها ترين سخت

گاليله . است نکرده هم اکتشافي ، شده اشتباهي مرتکب کس هر

Page 134: جملات حکیمان

نکر . مادام است محکمتر ها سوگند و پيمانها تمام از استفامت و پاکدامني

بزرگ . ارد حکيم ست زندگي زمان ارزشترين پر و زيباترين پدر و مادر از پرستاري

بزرگ . ارد حکيم است شناور بازيگوش کودک گوش در مادر دالويز هاي نغمه ، باد چشم در

. کنفوسيوس دهد مي انجام زود دهدو مي وعده دير بزرگ مرد

براون . شود رفتار تو با ميخواهي که کن رفتار آنگونه ديگران با

بزرگ . ارد حکيم نيست کمي ژرفاي در ، بزرگ رازهاي کليد

بوبن . کريستيان زيباست بازهم ، نشيند مي مرده يک لبان بر زمانيکه حتي لبخند،

. الورنس شناسد مي را شود مي منتهي خوردن شکست به که را راههايي از يکي انسان که دارد را فايده اين الاقل شکست هر

بزرگ . ارد حکيم آنهاست نياکان زندگي بازبيني ، آدميان درست شناخت پنجره

افشار . شاه نادر رسيد نخواهد جاي به هم نادر دهها نيروي نباشد ايران جوانان جانبازي اگر

Page 135: جملات حکیمان

رنان . اند خواسته ممکن غير چيزهاي که کنند مي شکايت زندگي از کساني هميشه

بزرگ . ارد حکيم باشد داشته دهد مي نشان که راهي در روشني سودي نبايد رايزن

مونتي . بيند نمي زحمت حوادث آن خود از ، شود مي ناراحت حوادث فکر از که آنقدر بشريت

تواين . مارک نيست وعقل عاطفه ميان مبارزه جز چيزي زندگي جريان

کمپيس . ا تامس است راندن فرمان از خطرتر کم بسيار فرمانبري

آمرينگر . اسکار باشد مي ديگري از دسته دو اين از هرکدام حفاظت بهانه به فقرا از راي و ثروتمندان از پول آوردن دست به هنر سياست،

بزرگ . ارد حکيم بود نخواهد باژ آخرين ، باژ اولين گمان بي

گرانشو . مارسل کند مي ازدواج دوباره حافظه نداشتن اث بر و کشد مي طالق به کارش حوصله نداشتن اثر بر انسان

ماکدونال . کند مي خود وظايف انجام به مجبور را شخص که است قدرتي حقيقي آزادي بلکه ، بکند خواست دلش هرچه هرکس که نيست اين آزادي

Page 136: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم ست سياهي و درد ، بيمار ساختار بازده

البروير . است تکبر حد آخرين جا بي تواضع

امرسون . هستند خود جامعه روح اخالق، صاحبان

دوش . به باري بلکه نيست جامعه کمک تنها نه گرفت فاصله بزرگ آرمانهاي از که جواني داشت واهمه جوانان منشي صوفي از بايد اما ترسيد نبايد بزرگ دشمن از . افشار شاه نادر است هموطنانش

خردمند . فردوسي حکيم است آسماني هديه برترين خرد

بزرگ . ارد حکيم دارند ساده اساسي هم سخت نکات

لوال . ماري ؟ عشق بجز چيست عشق بهاي

کورگي . ماکسيم است آزاد انسانهاي خداي حقيقت و بردگان و اربابان آيين دروغ

. کورگي ماکسيم است حقيقي رفيق کند مي ثابت را آن که که کسي اما ، کنند مي رفاقت ادعاي همه

Page 137: جملات حکیمان

بزرگ : . ارد حکيم نورد درخواهي را ما باز گويند مي و ، آورند مي فرود سر کوهها شود مي نيرو از سرشار درونم ، نگرم مي کوهستان به

اکهارت . ميستر است آرام قلب يک خواهد مى بشر از خدا که چيزى تمام

خردمند . فردوسي حکيم سازد مي جوان را ساالن کهن دل دانش و ، آورد مي بار به توانايي دانايي

شاو . برنارد اند اندوخته که تجاربي نسبت به نه عاقلند دارند تجربه کسب براي که ظرفيتي هر نسبت به ها انسان

اديسون نيستند شبيه هم به کدام هيچ انگشتان خطوط مانند ها انسان

روالن . رومن آيد بيرون آزمون ي بوته ار پيش از تر غش بي زودجوش بيازمايند را او بار هر که است مردآن

بزرگ . ارد حکيم است پوزش براي گام اولين پشيماني،

جوي . لرد گردد مي آشکار بيشتر ها آن عظمت شويم مي دورتر ها آن از چه هر که اند کوه همچون بزرگ مردان

انگليسي . مثل نسوزان ها هيجان آتش به را خودت اما نشو، هيجان دستخوش گويم نمي

Page 138: جملات حکیمان

توسيديد . است آينده هاي نسل قلوب گوهرشان که زيرا ميرند نمي هرگز افتخار با و نام بلند مردان

بزرگ . ارد حکيم يافت نجات براي را ايي تازه راههاي توان مي پشيماني پس از

گوته . نشينند مي فرصت منتظر ضعفا و ترسوها آفرينند مي فرصت شجاع مردان

کنفوسيوس . کند مي زهرآگين را زندگي و است زهر از پر خشمگين مرد

بزرگ . ارد حکيم است بهشت از اي دروازه ، بزرگداشت

سقراط . شنود زياد و گويد کم که است کسي عاقل مرد

روالن . رومن شود نمي رذيل بشود ذليل اگر اصيل مرد

سقراط . باشند هراسان او از دوستان که آن نه کنند زيست امان در او از دشمنان که است آن کامل مرد

بزرگ . ارد حکيم ارزد نمي پشيزي به ، نامي نيک بي نامداري

Page 139: جملات حکیمان

. فرانس آناتول کنند مي خطا همواره علما لکن و مبراست خطا از علم

تربون . هالي است کننده نابود و خطرناک اخالقي تکامل بدون علم

بزرگ . ارد بپاشد هم از را خانداني تواند مي همسر دو گسستن

فلوبر . روزگار حوادث با هماهنگي يعني خوشبختي

. سارنف است کاميابي و شکست بين ظريف تفاوت ، پشتکار داشتن

بزرگ . ارد حکيم شهر تا روستا از و مدرسه تا خانه از باشد تواند مي کجا هر در بزرگداشت

فوخ . ميخواهي چه که بدان نخست چيز هر از بيش

. باخ من نيست خورشيد زير در بودن از زيباتر خورشيد زير چيزدر هيچ

. داستايوفسکي است اليزال نيروي سرچشمه ي سکوت و آرامش تنها

لومباردي . چرا بردن براي تالش اما ، نيست چيز همه ، بردن

Page 140: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم دارند مهر از سرشار دلي و نيکو سرشتي که اند آناني ماندگار نامداران

شکسپير . بزند لبخند زندگي مصائب و مشکالت به که است کسي عادتمند

. الوس کرد خواهيم دريافت آنيم نيازمند آنچه ، بخشيم مي داريم آنچه وقتي

بزرگ . . ارد حکيم سازد مي برآورده دلدار و کند مي ياد او است گرفتن پيشي حال در شونده ستايش بر هميشه ستايشگر

. ارسطو داند مي ، گويد مي که را آنچه ولي ؛ گويد نمي ، داند مي که را آنچه عاقل

. دونومتر هانري باشد سکوت از بيشتر ارزششان که کلماتي هستند نادر بسيار

. . خود که است کار درصد يک حاصل موفقيت حقيقت در آيد مي بدست آن بيني درون و خطا تکرار با موفقيت من براي بينند مي را موفقيت خوب افراد از بسياري. 99از هوندا سوشيرو است شده حاصل خطا صد در

بزرگ . ارد حکيم ندارند بسياري که است قابليتي خودآختگي

. الروشفوکو ندارد را بزرگ کاهاي تواناي که بسا چه مي کند سرگرم کوچک امور به را خود آنکه

Page 141: جملات حکیمان

. پک اسکات بورزيم عشق حقيقت به بايد باشيم مي بالندگي رو و سالم زندگي طالب اگر

. فورد هنري باشيم هوشمندتر که است فرصتي اشتباه

. براندو مارلون کند مي تر قوي را شما کشد نمي را شما چه هر

بزرگ . ارد حکيم دارد کشيده و ماليم ضرباني طبيعت سرود

. تواين مارک است حتمي موفقيت و است نفس به اعتماد و خبري بي داريد الزم زندگي اين در که چيزي همة

. چرچيل وينستون است حرارت و شور دادن دست از بدون ديگر شکست به شکستي از رفتن توانايي موفقيت

بزرگ . ارد حکيم است بيدار چوپان از ناشي ، گله باکي بي

. وبستر دهد مي هستند آن جستجوي در که بکساني ازاديرا خدا

. کارنگي ديل ايم داشته آنرا گذشتن انتظار رحمي بي و شتابزدگي کمال با که ساعاتي دقايقو همان يعني وحيات زندگي که شويم مي متوجه دير چقدر ما

Page 142: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است ابدي پيوندي ، پاک پيوند

بوبن . کريستيان است ايستاده تنور کنار در او با خدا ، ميدهد مشتري دست به و پزد مي وسواس و دقت با را نان نانوا وقتي

شکسپير . کنيم عاشقانه نوازشي يا و لبخند يک لطافت خرج آنرا که است آن بهتر ، کنيم خرج را خود زندگي چيزي براي است قرار اگر

بزرگ . ارد حکيم دارد سينه در فريادها ، نبرد بيشه خاموشي

گوته . زندگي کامل جريان در شخصيت و ميکند رشد آرام فضاي در استعداد

تيرت . رام اند شده پرسيده که يابند مي پاسخ گونه همان ها نيايش

بزرگ . ارد حکيم ندارد فرقي هيچ ديگر آدمهاي با نمود سکوت ترس از اگر و است يگانه انديشمند

. ارتباط برقراري با توانيد مي شما ؛ گيرد نشأت شما از بايد بهبود است بيهوده ، ارتباط ديگر طرف از ياري انتظار که بدانيد بايد هستيد، روابطتان بهبود دنبال به اگر . . نکته اين آوردن ياد به کنيد مي حس فاصله خدا و خود بين که است آن از ناشي ماندگي در احساس کنيد آغاز را حرکت هست وجودتان در که هايي ويژگي همه با

. فورد دبي است درونمان خداوند کردن بيدار منزله به حقيقت در هستيم، يکي همگي ما که

. سانسکريت المثل ضرب شوند نمي وخم شکنند مي نادان مردم و خشک هاي شاخه اما ميگردند، متواضع بزرگ مردان و شوند مي خم بارور درختان

Page 143: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم سازد دگرگون را کشوري گفتارش و رفتار با تواند مي آموزگار يک

. دومنتي ميشل ندارد معنا موافق باد نيست، بندري هيچ عازم که کشتي اي براي

. مابي هاميلتون مي بينيد را آن ها مي داريد، نگاه دور هدف از را چشم هايتان شما هرگاه که هستند وحشتناکي چيزهاي موانع

بزرگ . ارد حکيم مکن پر دانش و خرد به دلدادگي مي با جز را عمر جام

. آلماني کند فکر زياد نيست الزم کند مي فکر خوب که کسي

بزرگ . ارد حکيم دارند ما انديشه در ماندگار نقشي و هستي در کوتاه زندگي ، الله هاي گل مانند آدمياني

. نه پوسه آورد مي بار خيالپرست را آدمي تنبلي،

شيللر . شود مي اضافه ونه گردد مي بر نه شود مي متوقف نه کس هيچ براي زمان

بزرگ . ارد حکيم دارد ساله هفتاد ، سفري به نياز ، زندگي از درست بيت يک سرايش

Page 144: جملات حکیمان

اپيکتوس . هستي بد که باشي معتقد اول بايد باشي خوب خواهي مي اگر

اپيکتوس . ام داده پس را آن بگو فقط بلکه ، ام داده دست از را آن نگو چيزي درباره هرگز

بزرگ . ارد حکيم دارد مي بازمان روي بيراهه از ، آرمانها يادآوري

. ژاپني نيست قائل شانس براي ارزشي دارد، اعتماد خود پشتکار به که کسي

. کترينگ بگذرانم درآن بايد را عمرم بقيه چون دارم دوست را آينده من

. مان توماس گذاشت خواهند خودت حال به را تو گذاشتي، خود حال به را مردم اگر

بزرگ . . ارد حکيم برد نخواهيد جايي به راه شما نگردد دگرگون هدفش کسي تا باشيد ساخته دگرگون را هدفش ابتدا که بازداريد راهي از را کسي توانيد مي زماني

هسه . هرمان کند مغشوش را ما افکار نمي تواند نيست ما از که چيزي متنفري، او در خودت از قسمتي از متنفري کسي از اگر

فرانکلين , . بنيامين عالي مبل به نه داشتم احتياج باشکوه خانه به نه من بودند کور خودم از بغير همه اگر ميکند ورشکست را ما که است چشمي ديگران چشم

. بودا است آرزوئي بي در آزادي

Page 145: جملات حکیمان

. کانت : آسوده وجداني و پرستاره آسماني است زيباتر همه از چيز دو عالم در

نشو ناميد هم باز شکستي اگر و نشکني گذاشت تنهايت اگر که بيافرين خويش در نيز را نيرو اين بندي مي دل که روزي از و مپندار پاينده را همدم به عشق گاه هيچبزرگ . ارد حکيم است راه در ديگري جان آرام که چرا

دانته . ندارد ديگري طلوع امروز که باش داشته ياد به

. بزرگ ارد حکيم دارند نگاه را بزرگ رازهاي کوچک هاي آدم ، داشت اميد توان نمي

. روالن رومن نباشد خوشنود خويش وظايف به عمل هنگام که داد دل به را حق اين بايد کم دست اما کند، خويش دل تمايل فداي را خود وظايف ندارد حق هيچکس

زند . نمي نادرست به دست چيست، درست بداند که هر دانم نمي هيچ که است اين آن و دانم مي خوب را چيز يک است داناتر همه از نداند که بداند که هرکسيسقراط

بزرگ . ارد حکيم گردند مي پريزاد و فرشته ، نيکو منش و ادب با ، زيبارويان

نيچه . فريدريش کنيم مي فکر ما که اينهاست از تر ساده خيلي زندگي ندانيم که است اين جرم

Page 146: جملات حکیمان

. چونگ وو کيم باشيد ديگران فاتح توانيد نمي خود بر تسلط بدون شما

بزرگ . ارد حکيم خواهيم مي که آنگونه نه هستند که بخواهيم آنگونه را آدمها

دانته . داريم آرزوهايي هم کنيم مي زندگي اميد بدون که آنگاه حتي

بزرگ . ارد حکيم را ستن mر نو هنگام ، ستايش

دانته . نيست ديدني تنهايي در نيز بهشت

تورو . ديويد هنري شويم مي دگرگون که ماييم شود نمي عوض چيزي

بزرگ . ارد حکيم گردد مي هويدا ما کردار در تنها خرد ، شود نمي ديده ما هاي دانسته در خرد

لمباردي . وينسنت است برخاستن دوباره مهم ، بخوريد زمين اگر نيست مهم

الحکم . امثال بکشانيد خود دنبال به مو تار يک با را فيلي توانيد مي ، مالطفت و خوش زبان با

بزرگ . ارد حکيم است گيتي بسامدهاي در شدن شناور ، آدمي واپسين تمناي

Page 147: جملات حکیمان

امواج : بسامدها

فرانکلين . است کوتاه و کم وقت هميشه که ديد خواهيد عمل در زيرا ، ننشينيد داريد وقت اينکه گمان به وقت هيچ

آنجليس . دي باربارا کند مي جذب خود مبدا به را ما که است مغناطيسي عشق

پاستور . داريم حاال و ايم داشته سابقا که است افکاري محصول هستيم اکنون هرچه

بزرگ . ارد حکيم نيست فردا فکر به کسي کنند مي داري ميدان طوفان و آذرخش که سرزميني در

گوته . ندارد سرانجامي عشقها بهترين و ترين پاک مانند نيز جواني

يونک . نو ديدگاني است، الزم ديگري ديدگان گردد امکان پذير کاري آنکه براي

دوروستان . باشيم داشته باور را نور که زيباست آنگاه شب

شفر . ايوان کنم مي ستايش بيشتر را ها سگ شناسم، مي را ها انسان بيشتر هرچه

است . گذارا جهان اين معرکه ، ديگر سوي از ديوپيشگان روان و اهريمن پوزخند و سو يک از خردمندان تالش و انديشه است گردش در بزرگ آوردي و جنگ در گيتي

Page 148: جملات حکیمان

بزرگ. ارد حکيم

چارمر . آالن باشد هيجان بدون که نيست شاديي هيچ اما ، هستند برانگيز شادي هميشه هيجانات

اندازه همان به هايتان بچه با بازي از که باري آخرين بود؟ کي کند بازيگوشي کمي و آيد بيرون تا داديد اجازه خود وجود در نهفته زندگي شور و عشق به که بار آخرين . آن که نکنيد فکر اين به کنند مي فکر چه شما درباره ديگران نباشيد نگران بود؟ کي آمديد هيجان به خود بودن زنده از که باري آخرين بود؟ کي ، برديد لذت آنها ي

. . . آنجليس دي باربارا باشيد خودتان کنيد زندگي حال و شور با ، باشيد عاشق ، باشيد مضحک است موثر يا ، مفيد ، عملي چقدر بدهيد انجام داريد دوست را چه

گاندي . گناهکار از نه باش داشته تنفر گناه از

. « براون جکسون بود من تقصير اش همه بگو سادگي به فقط ، ميرسد انتها به ات عاشقانه ارتباط وقتي

بزرگ . ارد حکيم است ناتوان مدير و سرپرست نهاد در ، نابکار کارمند ريشه

گوته . ببريد همراه به را خود سگ ، رويد مي گرگ مهماني به اگر

. الکس مکنزي است فکر بدون کردن شکستي،عمل هر علت

. سقراط نمي دانم هيچ اينکه آن و مي دانم چيز يک تنها من

Page 149: جملات حکیمان

. شاو برنارد کند مي عوض را استثمارگران تنها کند نمي آزاد را ستمديدگان انقالب

بزرگ . ارد حکيم باشيد آنها خرد و انگاره پيشواي شناخت بدنبال ، آنها تک تک انديشه در کنکاش بجاي ، آدميان شناخت براي

استرانسکي . سايمن است وحشتناک بلعش اما نيست بد آن در کردن شنا است نمک آب مثل جامعه

شين . اسکاول گشايد مي راه خداوند نيست راه که جايي

بزرگ . ارد حکيم شوند مي دلير و قهرمان مردمش همه است باک بي پيشوايي داراي که کشوري

شين . اسکاول اند شده بنا شکيت پايه بر عظيم هاي موفقيت تمام

شين . اسکاول کرد خواهد حيران را تو که دارد چاههايي و راهها خداوند

بزرگ . ارد حکيم نيروهاست هرز عامل بزرگترين ناتوان سرپرست

. ولتر کن عفو را اشتباه ولي بدار دوست را حقيقت

هيلزهام . نباشي آور خسته کني سعي بايد فقط بلکه باشي شرمنده خود بودن خسته از نبايد

Page 150: جملات حکیمان

يوشيج . نيما مي کني پيدا را تري شايسته زندگاني ، شوي نزديک طبيعت به قدر هر

. دکارت کنيد جستجو تعصب هرگونه از آزاد روحي با و مطلق طرفي بي با را حقيقت

بزرگ . ارد حکيم برگرديم کودکي خوي به کمي کافيست نيست پيچيده و سخت چندان درستي و راستي به رسيدن

. گوته بگريزد حوصلگي بي و سرگيجه از تواند نمي هرگز خودخواه و معزور قلب

. ماسينجر فيليپ باشد خود بر حاکم نخست بايد کند مي حکومت ديگران بر که کسي

بزرگ ! . ارد حکيم دارند دوست که پرسشهايي به تنها البته هستند پاسخگو سياست اهل

. برشت برتولت است تبهکاري دانسته، اگر و است اشتباه شود انجام ندانسته اگر خطا

بزرگ . ارد حکيم گرداند برنمي خويش راه از را آنها توفان و آذرخش غرش صداي است مهربان که آسماني و دارند خويش بذر از پر دست در چشم برآزندگان

بزرگ ! . ارد حکيم کشاند مي آسمانها به را تو چيستت از و ؟ چيستي گويد مي او کيست گويد نمي برآزنده

Page 151: جملات حکیمان

. فوکو الرش زند مي سر ناتوان اشخاص از اغلب خيانت و حيله

بزرگ . ارد حکيم دهند گرما را خود هواخواهان انديشه خويش ياد با کشيد پر آسمان به کهن زنان و مردان تن گرماي چو

. کيتز کنيم سفيد را ذغال صابون با بخواهيم که است ثمر بي قدر همان نادان به تعليم

. چمبرز اسوالد شويم يکي خدا با کامل به شکل که است اين دعا هدف بلکه بگيريم جواب خدا از خواسته هايمان براي که نيست اين دعا در اصلي مسأله

بزرگ . ارد حکيم سازند مي بارور را آيندگان زمين و سرود خواهند آن پس از سرآيندگان ساخت خواهند برآزندگان

. پاسکال دارد وجود او به نسبت محبت و خدا شناختن بين عظيمي شکاف چه

. کنفوسيوس دهد مي انجام زود دهدو مي وعده دير مردبزرگ

گاندي . گناهکار از نه باش داشته نفرت گناه از

بزرگ . ارد حکيم پذيرند آسيب و پناه بي دودماني چنين فرزندان کند مي دلخوش ديگر کشورهاي اسطورهاي به کند فراموش را خويش هاي اسطوره که سرزميني

Page 152: جملات حکیمان

. همينگوي ندارد را مادر وزيبايي ،رنگ عطر گلي هيچ

بورنز . شود نمي صورت هيچ به آن جبران ديگر و شده تمام کارش نمايد اشتباه مرتبه يک انسان اگر که است جنگي نقشه اجراي مثل ازدواج

خود در اميد از شد آغاز سياهي و درشب اگر و ، باش شبانگاهان براي پناهگاهي و چراغ جوي و جست در همواره گشت همزاد روز و دم سپيده با ات زندگي آغاز اگر . بزرگ ارد حکيم است نزديک خوشبختي پگاه که بيافروز چراغي

. گان تين کونگ کنند مي بگومگو مغزان تهي و گويند مي سخن استعدادان با بلکه گويند، نمي سخن فرزانگان

يانک . ادوارد نيست مرگ آغاز از غير چيزي تولد

بزرگ . ارد حکيم کنند مي نگاهباني را آدميان دشتهاي ، سترگ کوههاي رشته همچون تاريخ خردمندان

نيچه . فردريش ندارند ارزشي همگاني چيزهاي زيرا نيست خير ديگر وگرنه باشد همگاني نبايد و خير

کولتون . نشينند مي زمين بر پا دو روي گربه مانند کنند مي سقوط وقت هر و اقبالند و شانس چشمي نور که هستند افرادي

بزرگ . ارد حکيم يافت آن درمان براي درست راهکاري بايد است ناداني از بيمار ساختاري نگاهداري

تورئو . سازد متعالي را خود زندگي تالش با تواند مي انسان که ندارم سراغ اين از حقيقتي

Page 153: جملات حکیمان

اتومي . شود مي تر آميز جنون و تر مشتعل پيوسته شود مي فراهم آن از که لذتي با بلکه ، نشيند نمي فرو هرگز که است شهوتي طلبي جاه

نمي ! پوزش گاه هيچ همين براي و دانند مي ايراد گونه هر از عاري را خود اشتباه پر سياستمداران بخواهند پوزش بايد هم ناکرده اشتباه براي مردم که درحاليبزرگ . ارد حکيم خواهند

تواين . ماري هستند روشان دنباله همواره ، گذارند مي قدم افرادي چنين کجا هر ها وبعضي شوند مي آفرين شادي روند مي کجا هر ها بعضي

بزرگمهر . حکيم بشماري را خويش هنرهاي بايد کيستي پرسند اگر

. فرانسيس سنت ندارد شباهت عاقل مرد يک به دارد مي نگه را زبانش که ابلهي اندازه به کس هيچ

بزرگ . ارد حکيم بود نخواهد ايم گذاشته سر پشت چه آن از تر سخت چندان ، رو پيش هاي سختي از گذشتن

. اسکاتلندي مثل باشد نداشته سراشيبي که ندارد وجود اي تپه

. کلي محمدعلي رسيد نخواهد مقصود به زندگي در باشد نداشته خطر قبول شهامت که کسي

بزرگ . ارد حکيم داشت نخواهد بهکامي و نرمي ، نکشيده سختي آنکه

Page 154: جملات حکیمان

. هيل الکس کنند تحقيرشان بگذارند که شوند مي تحقير کساني تنها

کاپو . . آلفرد کنند مي اجرا را آن حد از بيش دقت با که کساني ديگر دسته و زنند مي پا پشت قانون به که اي دسته دارد خوني دشمن نوع دو ملتي هر

. در کوچکي ريگ تراز هم گيتي بر آنها نشانه گفت بايد روزگارند بزهکاران هستند خويش خويشتن گرفتاريهاي زدودن پي در تنها و دارند گونه جانور خويي آنانيکهبزرگ . ارد حکيم بود نخواهد نيز آدميان درياي کرانه

نيچه . فردريش شود مي نفس بر چيرگي عامل و دورتر تر کمياب واالتر هاي حالت پرورش به اشتياق عامل چون است جامعه ضروريات از طبقاتي اختالف

است . . صاف و پاک آب فهماند مي ما به دهد مي نمايش را خود بستر ناپاکيهاي که آبي نهر است ان خطاهاي دادن نشان ما ذهني صفاي اثبات براي راه بهترينپوپ

بزرگ . ارد حکيم ابديست خفت پي در ، کند مي رها را خويش کودک و همسر که کسي

. کازبي بيل داريد نگه راضي را همه کنيد سعي دانم مي خوبي به را شکست فرمول ولي شناسم نمي موفقيت براي دقيقي فرمول   واقعا من

. لوبون است مرگ شمردن حقير خوشبختي، راههاي مهمترين از يکي

Page 155: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم کند مي تراشي دشمن خويش براي دمادم انديشد مي پيشروي به تنها که سياستمداري

. سقراط باشد مي اش روزانه کار اندن، خو که يابد مي سعادت و فرزانگي جامعه

. دوال ژاک نشو چيز هيچ بنده نباشي، کسي بنده خواهي مي اگر

بزرگ . ارد حکيم کنيم مي زندگي ديوار بي ايي خانه در که است اين مانند ، دهيم درست ساماني خويش تبار به نتوانيم اگر

وايلد . . اسکار است زياد بسيار ومرگ دلتنگي براي فرصت نگهداريد شاداب و زنده را خود دل هستيد زنده تا

بزرگ . ارد حکيم دارد چوبي چهار هم حشرات جنبش هستي در

کنند . مي محروم را خود يا هستند محروم يا آن نعمت از بسياري و کنند مي پيدا دست آن به توانند مي بسياري که است وفضيلتي ها خوبي باالترين بودن شادابپروورپ اسکاتيش

ارسطو . بود خواهيد شادي فرد بدانيد گاه آن ، داشتيد بودن اميدوار براي اي بارقه يا ورزيدن عشق براي چيزي يا انجام براي کاري وقتي زندگي در

بزرگ . ارد حکيم بيابد را راهها بهترين و ترين ساده ، مشکالت ترين پيچيده درون از تواند مي که است کسي رايزن

Page 156: جملات حکیمان

باس . باشيم نداشته را بدبختي بار کشيدن طاقت که است آن بدبختي بزرگترين

بزرگمهر . حکيم پروردگارند برگزيدگان دوست مردم پادشاهان

بزرگ . ارد حکيم آيند گرفتار جدايي غم به کمتر خيلي نبرند بيرون را خويش زندگي رازهاي اگر ، همسران

بارتول . شوند مي متحد يکديگر با بزودي و اند خورده قسم دوستان ، اخالق و خوب آداب

به اجتماع ترقيات و تحوالت جهت همين به ، آورند در خود رنگ به را محيط کنند مي سعي ديوانه اشخاص ولي سازند محيط همرنگ را خود دارند کوشش دانا افرادمورا . آندره است بوده ديوانگان دست

. ) بزرگ ) ارد حکيم سازد همراه آن امواج بسامدهاي با را خود آنکه مگر بود نخواهد پايدار آن بر بنايي هيچ درياست همچون جامعه بستر

خواهد . مسدود ما روي به زندگي امکانات نصف کافي درآمد بدون کرد استفاده کامل طور به ديگر حس پنج از توان نمي آن بدون که است ششم حس مانند پولمرآم . سامرست شد

ير . پي روسن برنارد نشود شما دشمن و بگوييد کسي به نيست ممکن رسيديد حقيقت به موقعيکه چه ، است مطلق ديوانگي حقيقت جستجوي

. فرويد هوشمندانه تمايز است اين کنيم مي نمردن چگونه مشغول دل را خود بعد بمانيم، زنده چگونه که نگرانيم دراز زماني

Page 157: جملات حکیمان

مرياک . کن عجله آن دادن در ، داري کسي براي اي مژده اگر

بزرگ . ارد حکيم بيند مي بسيار پريشان خواب ، زورگو

آدامز . بروکس دانيم مي تحمل قابل غير را آسايش رسيديم آسايش به وقتي ، برسيم آسايش به که جنگيم مي مشکالت با

نيچه . فردريش نيز را هرکسي و پذيرد مي را سرنوشتي هر خوشبختي هنگام در آدمي که است اين در خوشبختي خطر

بزرگ . ارد حکيم شده تباه نه است داشته ، بخشندگي

. اديسون شود مي بيشتر شلوارش ي وصله شدن ديده احتمال برود باالتر چه هر انسان

کندي . است کامپيوتر ترين العاده خارق هنوز انسان

بزرگ . ارد است ديگران ساماندهي بار پذيرفتن ، دانايي پيامد

الروشفوکولد . است داده فريب را ديگران ميکند خيال که نميزند گول را خود موقع آن از تر بيش وقت هيچ انسان

Page 158: جملات حکیمان

مصورا . آندره است خوشبخت که کند مي فراموش هم زود خيلي کند مي عادت زود خيلي چون و کند مي عادت زود خيلي خوشبختي به بشر

بزرگ ! ... ارد حکيم سکوتها در نه و سنجيد ها آزمون در را آدمها ادب بايد نيست درست سنجشي بردباري آنکه حال دانند مي ادب با را بردبار آدمهاي مردم

چانک . الين بار هزار ترسو ولي ميرد مي يکبار شجاع آدم

بازيل . است انديشه مخزن و وجدان ثبت دفتر عقل گنجينه و تخيل پرونده حافظه

بزرگ . ارد حکيم باشد سازندگي براي شما گام نخستين آغازگاه تواند مي ، ديگران کارکرد بر شما نقد و ارزيابي جايگاه

. والش , اس باسيل ؟ برسيد آنجا به داريد توقع چگونه رويد مي کجا به که ندانيد اگر

فيثاغورث . پذيرد مي پايان پشيماني با و شود مي آغاز ديوانگي با خشم

بزرگ . ارد حکيم نيست آدمي زندگي در بستي بن هيچ افسردگي و ناميدي جز

بزرگ . ارد حکيم است مهرباني و زندگي تپش باران بارش

بسطامي . بايزيد نمايي مي که باش چنان يا ، هستي که نماي چنان يا

Page 159: جملات حکیمان

استانتون . هانري يافت نخواهيد گشاده پول بي آدم روي بر دري ، بگرديد را پهناور دنياي تمام

بزرگ . ارد حکيم ست باشکوهي آرمان هر نياز پيش تندرستي

سرور . دانشور چه ، بجويد دانش بود محروم خرد خلعت از اگر و است سرافراز و کامروا جهان دو هر در خرد خداوند و ، است چيز گرانبهاترين را آدمي ، خردنيز . . اين اگر و باشد فرمانروا و شاد پيوسته و ، گرامي پادشاه نظر در تا باشد باک بي نبرد ميدان در و باشد دلير بايد بود بهره بي هم آن از اگر و است سروران

بزرگمهر . حکيم دريابد را وي مرگ که است بهتر و ، نيست ماندن زنده درخور ديگر نداشت

فروم . اريش است ساختن نابود طالب نيست آفرينندگي به قادر که انساني

بزرگ !. ارد حکيم کند فراهم را مرگ بستر پيشاپيش ، زياد دلربايي و نوازش

کنفوسيوس . باشد سريع و تند خود کردار خود کردار در و آهسته گفتار در که کوشد مي پيوسته آزاده مرد

مارکوزه . هربرت هاست حادثه علت جستجوي در آدمي خردمندانه تالش آزادي

بزرگ . ارد حکيم اند بخشيده ما به آنها پيشتر که ست نيروي از برگرفته ما امروز نيروي که بدانيم را خويش ساالن کهن بويژه يکديگر ارزش

Page 160: جملات حکیمان

پيل . وينسنت نرمن شود مي برابر چند انگيزي حيرت طور به مشکالت حل براي فرد توانايي شوند متمرکز ذهني و جسمي نيروهاي همه وقتي

رايلي . نت شويد مي بدتر داريد پس ، شويد نمي بهتر و نيستيد پيشرفت حال در کارتان در اگر

بزرگ . ارد حکيم ست زيستي نيک پاداش تندرستي

نيچه . فريدريش است ما قدرت خواست طبق چيز همه زيرا است دار خنده ست خودخواهي از بري عشق گويند مي که کساني حرف

گيلر . هنري است نهفته جهان آفرينش راز از بيش رازي تن با جان اتحاد در ، جهانهاست مجموعه از بزرگتر و جهان يک از بزرگتر انسان

بزرگ . ارد حکيم تاريخ بلنداي به ايي ريشه است ريشه داراي ادب آيد نمي بدست آموزش و دانش ، پول با ادب

. شيللر سعادتهاست بزرگترين نيک نام و شهرت حسن

. رنان ماست خوشبختي از مهم بخشي ديگران سعادت

پاستور . لويي ميآيد بدست اثرازدواج در حقيقي مسرات

اشپنگلر . کنند مي تعيين را ملتها سرنوشت تاريخ بزرگ مردان

Page 161: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم بيانديش نيز اش بهره به ، باران هنگامه نکوهش هنگام به

بزرگمهر . حکيم ديگر سراي از روان و است جهان اين از آدمي تن ، نيست دراز زندگي دوران که دانند مي روشندل دانايان

بيا...... مکن دير بيا هستي که گونه همان

آشفته مواجت گيسوان. پاشيده مويت فرق

مشو دلگير بياهستي که گونه همان بيا

مکن دير بيا. بيا سرعت به کرده پايمال را ها چمن

. شود گم و بيفتد گردنبندت هاي مرواريد چه اگرمشو دلگير و بيا باز

بيا، کشتزارها از... بيا تندتر

بيني مي است پوشيده را آسمان که ابرهايي. شود مي ديده آن در که رود طول در

. پروازند در وحشي پرندگان دستهکرد خواهد خاموش را آن باد گيرد مي شدت آن هر و گذرد مي ها چمن روي از که بادي

اي نپاشيده سرمه مژگانت و ابروان به که باشد داشته ترديد تواند مي کسي چهترند سياه هم باراني ابرهاي از طوفانيت ديدگان زيرا

دارد؟ مانعي چه نشده، بافته گل ي حلقه هنوز اگربماند هم آن نشده بسته هم طاليت زنجير اگر

... بيا هستي که گونه همان شده دير است آکنده ابر از آسمان) (... همسرش به تاگور رابيندرانات ي نامه از بخشي بيا فقط بيا

رابينز . آنتوني شويد مند بهره خود عواطف از بتوانيد که است مشکل نباشيد، خود سالمت مراقب اگر

Page 162: جملات حکیمان

کيوبين . نيدو دهد نمي بيشتر نيروي و توان تان زندگي به ها هدف از محدودي تعداد روي انرژي تمرکز اندازه به چيز هيچ

آيندگان . بستر شدن شکوفا براي بارند مي که زناني و مردان نيک چه و کند مي هويدا را زندگي و دهد مي جاني خاک دل در را فرزندان ، گيتي پستان از باران بارشبزرگ ارد حکيم

هوراس . : . کنيم مي اش معالجه ديگر سال گوييد مي ، شود مي شما روح وارد بد عادتي وقتي آوريد مي بيرون را آن ، رود مي چشمتان به پرکاهي که وقتي

البروير . است دادن موقع به در نيست، دادن زياد در سخاوت

بزرگ . ارد حکيم است آوردن بدست حال در همواره او دهد نمي دست از بخشنده

هيل . برتون بينيم نمي گشايد مي را شادي درهاي برايمان که را کسي گاه هيچ ولي کنيم مي نگاه ، است بسته برما را شادي که درهايي به مدتها اغلب ما

کلر . هلن است من شاد روح من سرمايه تنها ، ندارم ومکنتي مال

بزرگ . ارد حکيم زنند مي پا و دست روزمرگي در ، دارند هراس ها ريشه به رسيدن از آنانکه

اونامونو . د ميگوئل مقصود به رسيدن نه است مبدأ از فرار قصدش کند مي سفر زياد که کسي

Page 163: جملات حکیمان

. . کرد خواهد پيشکش شما به را خود آزادانه جهان باشيد تنها و ساکن و آرام بياموزيد فقط شويد، منتظر نيست الزم حتي شويد منتظر فقط کنيد، گوش نيست الزمکافکا . فرانتس غلطيد خواهد در شما پاي به مسرور ندارد؛ ديگري انتخاب برداريد چهره اش از نقاب تا

بزرگ . ارد حکيم پرداخت سرفرازي براي بايد که ست بهايي سخت روزهاي

. » کاناندا» ويو سوامي مي تنيم خود پيرامون که است پيله اي تارهاي کردارمان و گفتار و انديشه ها است انسان آزادي جاودان گواه کارما

تسه . الئو مي دهد سامان بي عمل، مي بيند بنگرد، بي آنکه مي داند سپارد، گام بي آنکه فرزانه داناي

. بزرگ ارد حکيم کنند مي خود نادرست ديدگاههاي سپر را احساس و عشق که است گير گوشه آدمهاي ويژگي ، گيتي در نظم به پايبندي بي

زوال . اميل اند شنيده تعريف کمتر که اند شده موفق کساني بيشتر

کوئيلو . بدهيم دست از را مناسب فرصت که است اين ديگري و کنيم عمل به اقدام موعد از قبل که است اين يکي بزرگ بسيار اشتباه دو

بزرگ . ارد حکيم دارند نياز ما با گفتگو به چيزي هر از بيش ، بودن شاد براي کودکان

. . گتيا اگاواد آيد مي سويم به او ورزد مي مهر موجودي هر به و است بري دلبستگي و تعلق هر از است، من وفادار يار اوست، دست به کارهايم آنکه

Page 164: جملات حکیمان

کنفوسيوس . بيابي را شادماني و سرور تواني مي هنوز بسازي، بالين بازوانت خم بر و بنوشي ناگوار آبي بخوري، نامطبوع غذايي اگر

بزرگ . ارد حکيم است آموز پند داستانهاي درون در او با شدن همراه ، کودک به آموزش شيوه بهترين

. ! . منسيوس بيابيد تا بجوييد بمانيد سرگشته تا بورزيد غفلت

خردمند . فردوسي حکيم شود مي ارجمند جادو گردد مي خوار هنر که آنگاه

بزرگ . ارد حکيم اند خويش سرزمين مردمان منش و خوي برآيند کهن زنان و مردان

. سعدي گفتم چرا که اين از پشيماني از است بهتر بگويم، چه که اين به کردن انديشه

. هستند الهي که دهند مي نشان خود سکوت با نيز آنان از اندکي اما هستند تهي ميان که دهند مي نشان خود هاي گويي ياوه با مردم از بسيار شماري که راستي بهتاولر

بزرگ . ارد حکيم است نارفته هاي راه کمينگاه در رشد ، رستاخيزند و دگرگوني بدنبال برآزندگان

شکسپير . است عمل زبان ترين فصيح

Page 165: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم دهند مي دنيوي فرا بينشي ما به ، بزرگ آرمانهاي تنها

بزرگ . ارد حکيم ندارد ارزشي هيچ ، نکشاند راست راه به را ما که پشيماني

خردمند . فردوسي حکيم تافت خواهد بر روي وي از بخت زد منم خويش جايگاه بر که کسي

اديسون . ريختن عرق درصد نودونه و گرفتن الهام درصد يک يعني نبوغ

بزرگ . ارد حکيم گردند مي نابود زود خيلي سخت و خشک ساختارهاي ، آنهاست ترين نرم ، ساختارها نيرومندترين

کند . پيدا سالم عضو خود بيمار در است ممکن غير پزشک يک براي امروز که است کرده انگيزي حيرت پيشرفت چنان گذشته سال چند عرض در پزشکي دانشوينسون اريل

ولتر ! . ! . کنم حفظ دشمنانم مقابل در را خويشتن چکونه دانم مي چون بفرما محافظت دوستانم از مرا خدايا

بزرگ . ارد حکيم است بزهکار امنيت در تبهکاري رشد ريشه

. ويک تروتي بگشايد را قفل ، داري جيب در که کليدي آخرين است ممکن زيرا مباش مأيوس

Page 166: جملات حکیمان

فري . ! . کريستوفر کني تنظيم او با را آفتاب توانستي مي تو بود شناس وقت خيلي

بزرگ . ارد حکيم دورند بسيار مردم ديدگان از که ، ديدنيست کساني بزرگداشت

سقراط . دانم نمي چيز هيچ که است اين آن و دانم نمي چيز يک جز من

آموزيم مي را مبارزه فراوان زحمات از پس وقتي دانيم، نمي را مبارزه راه هنوز ولي شجاعيم خيلي ورند شعله درما قدرت تمام با رؤياهايمان که آنگاه جواني در . کوئيلو پائولو نداريم را آن شجاعت ديگر

بزرگ . ارد حکيم شوند مي گم خويش وجود ژرفناي در کامگان خود

نهفته را اي جاودانه قدرت و نبوغ خود، بطن در جسارت ، کنيد شروع هستيد آن انجام به قادر که بينيد مي خود رؤياي در يا و ، دهيد انجام توانيد مي که را آنچه هرگوته . دارد

. . يونگ . گ ک داند مي ناخودآگاه زيرا شويم مي هدايت ناخودآگاهي وسيله به ما و آيند مي ها درست فقط کند، مي جلب را ذهن که است ذهن اين

بزرگ . ارد حکيم سازد مي کوتاه را فرزندانش و خويش عمر ، طبيعت کننده نابود

. بلخي الدين جالل موالنا دهد فرا گوش بيرون سخنان به که نيست نيازي شنود، مي را خود دروني نداي که کسي

Page 167: جملات حکیمان

رنان . ارنست ماست خوشبختي از مهمي بخش ديگران سعادت

بزرگ . ارد حکيم دهند مي هديه آيندگان به را خويش برتر خوي آنها ، باکند بي ها اسطوره

فرويد . هوشمندانه تمايز است اين کنيم مي نمردن چگونه مشغول دل را خود بعد بمانيم، زنده چگونه که نگرانيم دراز زماني

همه که همانطور گرديم مي باز جهان به که کنيم احساس راحت خيلي بتوانيم تا کنيم تسليم او به را خودمان آرامش با و بنگريم مادرمان چشم به را طبيعت بايد ما. گردند مي باز ديگر موجودات

. . هسه هرمان واگذاريم بزرگ جريان اين به را خودمان بايد ما است، عبث طغيان کليم اين ناپذير جدايي جزء حقيقت در ما همه

انيشتن . آلبرت باش داشته فردا به اميد و کن زندگي امروز براي بياموز ديروز از

بزرگ . ارد حکيم ست رساني کمک آماده و شده تيز پيشتر گوشش او ، است پاکزاد فريادرس

رد . . . فقط ، ميبيني چه آن هر ، بنگري واپس اگر و ، سازي مي را راه که است پيمودن با آيد مي پديد پيمودن با راه نيست راهي قدم به قدم ، يکي يکي ، سالک ايماچادو . . آنتونيو آيد مي پديد پيمودن با راه ، نيست راهي ، سالک اي پيمايد مي را آنها دوباره پاهايت روزي که است هايي گام

هنري . جان است کردن رشد زندگي نشان تنها

Page 168: جملات حکیمان

بزرگ ! . ارد حکيم هست و بوده آنان رساي فرياد سال هزاران گواه ، تاريخ اما نمود شان خفه بزور يا و گرفت ناديده بتوان شايد را انديشمندان

جفرسن . تامس است دانايي دفتر فصل نخستين صداقت

شاو . برنارد جرج دهد مي ياد ديگران به تواند نمي که کسي و دهد مي انجام تواند مي که کسي

بزرگ . ارد دهيم ميدان ادب به بايد نيازهايمان برآوردن براي نيازمنديم هم به پس نداريم اختيار در را چيز همه ، ما از کدام هيچ

گارودي . است ايمان شود مي روح امنيت سبب آنچه

ناپلئون . است فاصله ثانيه يک فقط سقوط تا پيروزي از

بزرگ . ارد حکيم کند سرگردان زندگي همه براي را خويش شاگردان تواند مي خام آموزگار يک

. رابينز آنتوني سازند مي را ما افکار ما هاي پرسش

کن رها را خود هاي داوري پيش و ها فرض پيش ، تعابير کن رها باشد بايد چه آن از را خود ذهني تصوير بده راه خود در را آن امکانات و بسپار اکنون لحظه به را خود . تا اي گشوده اي دريچه کندحال ظهور آن در اعجاز تا اي آورده فراهم شرايطي حال کن رها کن رها خود حال به را ها آن و بردار رويدادها و وقايع کنترل از دست

آنجليس . دي باربارا اي کرده باز زندگي شور و عشق براي جايي خود قلب در حال کنند پيدا ورود امکان ها ناشناخته

Page 169: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم کند نمي رشد زده طوفان بستري در خرد

سلز . دي باشي هستي آنچه کمال که بکوش باشي، هستي آنچه از غير چيزي که مباش آن آرزومند

. هيوم است انسان نيکبختي ترين مهم دوستي

بزرگ . ارد حکيم ماند نمي جاي بر زبوني و پلشدي جز چيزي شود پاره که آنگاه و ، شود مي بسته نيازها هنگامه در ها پيمان

. مارلو است عمل ، زبان ترين فصيح

. جامي نيست راستي جز زيوري را سخن

بزرگ . ارد حکيم شوي مي دل سياهي و وهم اسير زود خيلي ، باشد بدگو آدمي همدمت اگر

. داوينچي ست آرزو تحقق ، شرط ، نيست شرط کردن آرزو

. ويلسون . پاول طبيعي چه انسان ساز دست چه ، آورد مي آرامش جا هر به زيبائي تعالي جهت در که ، انگيزش براي نه ، بيانديش زيبائي به

Page 170: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است هميشگي هنجار يک اين آورد نخواهي بدست ديگري چيز ندهي دست از چيزي تا

چيني . مثل را ظرفت که ، کن تميز آنچنان را دلت

شده موفق و کرده غلبه آنها بر و است بوده زندگيتان در هم ¸ قبال ، موانع اين از که آوريد ياد به ، شويد مي مواجه مانعي با و رويد مي اي تازه هدف دنبال به وقتيرابينز! . آنتوني ايد

بزرگ . ارد حکيم دارد سينه در رازها خود وراي در خنده

آتش که شود مي تان نصيب هنگامي زندگي شور و عشق است آمده در حرکت به که است عشق همان زندگي شور سرايد مي عشق که است اي ترانه زندگي شورآنجليس . دي باربارا داريد نگه فروزان و روشن را آن همواره که بياموزيد و بداريد گرامي را عشق

. کنفوسيوس خداست کار ؛ ماست در که خوبي اين

بزرگ . ارد حکيم پندآموز نوايي و نوازشگر دستي ، مهربان نگاهي ، دارند گشاده ايي چهره شايستگان

. . " نيچه سازيد مسدود کامال را ترديد هاي در بايد ، شديد عمل به مصمصم که هنگامي

تولستوي باشد آورده بيرون سرازخاک ميدهدکه حرارات گياهي به آفتاب

Page 171: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم دهم مي پايان را ناتمام کار بار اين بگويم خود به که بس همين ، نيست دير آغاز براي گاه هيچ

چيني . مثل برخيز بار هشتمين براي ، افتادي که بار هشت

ميلر . هنري بپذيرند خود جمعيت در را شما تا بزنيد لبخند ديگران بر و باشيد شاد پس ندارد را شما با همنشيني تمايل کس هيچ باشيد ترشرو و اخمو اگر

مترلينگ . نداشت معني ديگر عمل و سعي شد مي ما نصيب موفقيت قدم اولين در اگر

مکبث . ويليام کنيد شاد را ديگران باشيد،اول شاد خودتان خواهيد مي اگر

بزرگ . ارد حکيم کنيد گفتگو کمتر نگوييد آن و اين به را حرفاهايشان خواهند مي شما از هميشه که آدمهايي با

: صادقانه که کنيد آرزوهايي همواره و بزدائيد خود ذهن از را ناهماهنگ هاي انديشه و ها آرمان چگونه بياموزيد که است اين محبت و عشق اسرار ترين عظيم از يکيپاندر . کاترين آوريد بدست بتوان شايد کنيد مي فکر که چرا آن نه خواهيد مي

سيمس . نانسي اي کرده زندگي را عمر تمامي سان بدين و کن زندگي را روز همان روز هر

بزرگ . ارد حکيم نيست اعتماد قابل ، کند مي اجرايي ، کار که رايزني

لقمان . آب را آتش و نشاند مي فرو خير را شر بلکه آتش، با آتش که چنان شود نمي خاموش شر با شر

Page 172: جملات حکیمان

بزرگمهر . حکيم بايد انديشه کاري هر در خرد آيين در

. بزرگ ! ارد حکيم است دگر درماني را درد اين که مباش ايمين دادي باژ اگر

کدام . يا ، دارد مي نگاه خود گنجينه در و گيرد مي بر را اي سنگريزه چه زندگي درياي کرانه از که بگوييد توانيد نمي هرگز است مستبد و باز هوس اي آفريده حافظهدر . همه اين با و کند مي حفظ آورند مي چشم به اشک روزي و اند گرفته قرار اعماق در که هايي انديشه رمز عنوان به و ، چيند مي مزرعه از را اي ناشناخته گل

رايک . وان هنري آيند مي ياد به بهتر که هستند آنها چيزها مهمترين که ندارم شک اين

که است شيريني يادگارهاي ، خورده گوش به بخاري کنار در که شيريني داستانهاي با همراه ، داده پدر که هايي آموزش ، شده آموخته مادر زانوي بر که درسهائيالمنه . رود نمي ياد از   کامال هرگز

بزرگ . ارد حکيم گردد نمي هويدا رشدي نيابد سامان ساختارها تا

. رفع را اش تشنگي که بود خواهد دريا شور آب مثل شود تحريف آدمي حقيقت اگر کند نمي رفع را تشنگي است زياد دريا آب نمک چون است دريا آب مانند حقيقتنيچه . فريدريش کرد نخواهد

آدامز . بروکس هانري يابيم مي تحمل قابل غير را آن يافتيم آسايش وقتيکه ولي ، بيابيم آسايش تا جنگيم مي مشکالت با ما

. ! بزرگ ارد حکيم نيست دوستي مناسب چيست داند نمي پوزش آنکه

Page 173: جملات حکیمان

. . بيل گلد بودند من همکاران آنها همه خوشبختانه داشتند سخت کار به شديدي اشتياق که شدم مواجه افرادي معدود با خودم زمان در من

بيگن . است بيمارستان ناسالم تن براي و ، مهمانخانه ، روان براي درست تن

بزرگ . ارد حکيم داشت همراه هميشه را بهار بوي توان مي آن با که مهري است مهر رياي بي بخشش ، بزرگداشت

سيسرون . کنيم نمي فراموش هرگز ، ايم آموخته لذت و خوشي با که را آنچه

بزرگمهر . حکيم است بخت نيک جهان اين در براستي گفتار و بيارايد سخاوت به کردار آنکه

بزرگ . ارد حکيم اند گذشته خويش نام از ابتدا نامداران

. الوات نيست بيش تقدير بازيچه دارد نام خوشبختي آنچه و دهد مي ما به جهان آنچه

اپيکتت . است بردگي نوع بدترين قسمت و بخت به اعتقاد

بزرگ . ارد حکيم کشد مي خاک به نيز را خويش دامان به آويخته دل هزاران ، افکند مي خواري به را خود که نامداري

Page 174: جملات حکیمان

نيتس . اليب مختارم پس مختارم کنم مي احساس من

بزرگمهر . حکيم است ارزش بي دارد دنبال به غم که شاديي خردمند نظر در

نشست خواهد بار به کار اين روزها پس در و يابد مي خويش ريشه دور در را تازه خاکي شونده ستاش ريشه زود خيلي که چرا نيست چاپلوسي ، آگاهانه ستايشگريبزرگ . ارد حکيم بود خواهد گذشته از بهتر بسيار آن تازه ميوه ،

همر . گيرد مي صورت خون توسط جنگ پايان و آغاز

. دسراييلي اند بوده ديروز جسور کودکان ، امروز موفق مردان

لوتر . شود مي بزرگتر بغلتانند آنرا چه هر که است برف مثل دروغ

بزرگ ... . ارد حکيم هست همه براي ستايشگري آموزگاران و را آنان هم فرزندان و کنند ستايش را يکديگر بايد همسران

نيچه . فريدريش آورد مي جدايي نفس پاکي

اسپنسر . هربرت باشد خوبي حيوان بايد چيز هر از قبل انسان

Page 175: جملات حکیمان

. بزرگ ارد حکيم است بيگانه خويش خويشتن با دلبسته ، ايي نشده دلداده که داري همراه هنگاهي تا ، را خود

هندو . حکمت مخواه ديگر سود و بدان نيکي همان را نيک کار انگيزه و ، بجوي درستي در را درستي پاداش

بزرگمهر . حکيم برگيرد سپهر گردان موافقت و مهر از دل که است کسي آدم خرسندترين

بزرگ . ارد حکيم ببال آن به و بشناس را خودت

هرشل . است بيچارگان روزانه غذاي اميد

حافظ . بس گناهت همين فضلي و دانش اهل تو مراد زمام دهد نادان مردم به فلک

بزرگ . ارد حکيم هستند آدميان ناراستي و ستمگري شاهد درختان

نيچه . فريدريش ستايش نه است نقد نيازمند حقيقت

بودا . هاست خوشبختي بهترين نمودن شادي از پر نگاههاي به مبدل را ديگران اشکهاي

Page 176: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم اند زيبايي اين انگيز دل نسيم پاکروانند که آناني دارد زيبا طبيعت و خاک در ريشه آدمي

پير . دوسن نکوشد ديگران خوشبختي براي اگر شود نمي خوشبخت انسان

بتهوون . گردد مي بر ما دل به دهيم مي ديگران به ما که شادي آن زيرا بکوش ديگران خوشبختي براي باشي خوشبخت خواهي مي اگر

بزرگ . ارد حکيم گفت باش شاد را پاکي پيوند هر بايد پس ، کند مي برابر چندين را آدمي توان و يابد مي ارزش ، دهد مي رخ تنهايي پس از پيوند

اليس . هاوالک است تيمارستان ، دارد رونق و رواج ديگر جاي هر از بيش بيني خوش آن در جاييکه

کلينتون . بيل بپذيريم بيشتري مسؤوليت کشورمان براي بلکه خانواده مان و خود براي تنها نه بياييد

بزرگ . ارد حکيم اند بسته اميد آنها به که دلهايست ، روزگار باکان بي داشته و فر بزرگترين

هسه . هرمان مي اندازند راه هوار و داد رهبر داشتن براي و دارند نياز رهبر به کنند، قبول مسؤوليت نمي توانند که آنان

يا ] پيروزي را کار نتيجه و مي پذيرد را مسؤوليتش مي کند، تحميل را خود روش نمي کند؛ فکر تکيه گاه به مي شود، روبه رو بحران با وقتي قابل و جربزه پر مرددوگل[ . چارلز مي داند خود آن از شکست

Page 177: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم سازيم نيرومندتر نيکمان سرشت آوري ياد با را پيوندمان

. . آرنولد بکشيم دوش به خودمان بايد و ماست خود مسؤوليت بيندازيم طبيعت يا خدا گردن به را مسؤوليت ها نمي توانيم پس داد ه اند انتخاب حق انسان ها ما بهتوين بي

کلر . هلن داد انجام توان نمي را کاري ،هيچ نباشد کوشي سخت و اميد و ايمان ،تا است ايمان ظاهري شکل خوشبختي

بزرگ . ارد حکيم دارد آدمي نيک سرشت و پاکي در ريشه که است ارزشمند باکي بي تنها

. گوته کند مي عوض خويش ميل مطابق را ،جهان است راسخ عزمي داراي که کسي

دوال . ژاک مشو چيز هيچ بنده ، نشوي کسي بنده خواهي مي اگر

بزرگ . ارد حکيم ست دهشتناکي ريزي فرو ، پاک پيوند يک بريدن

. . مترلينگ موريس نيست سعادت از تر آميز تهديد چيز هيچ بود بيمناک بايد که است نيکبختي هنگام

. بريان شاتو سازيم مي دور خود از آنرا ضربه يک با ايستد مي وقتي و دويم مي آن دنبال شود مي دور ما از وقتي است فوتبال توپ مانند سعادت

Page 178: جملات حکیمان

. بيکن فرانسيس گيرند مي ياد که است چيزهايي بلکه خوانند مي که نيست ،مطالبي کند مي دانشمند را مردم آنچه

. . شاو برنارد جرج کند مي انتقاد تواند نمي دهد،آنکه مي انجام ، تواند مي آنکه

! مي ... چه و ؟ ايم کرده چه طبيعت با ما حال و روان ساران چشمه و گل از پر ، پرندگان نغمه ، زيبا و بکر سرزميني ؟ باشد تواند مي چگونه دنيا جاي زيباترين ...! بزرگ ارد حکيم ؟ کنيم

. اسپنسر هربرت کند مي مجروح بسختي را آن کوچک اي کنايه و ميرد مي کوچک ريشخند يک ،با است حساس و ظريف بسيار نو فکر

کاراليل . است پذير انجام کاري هر کنيم مي استفاده بصري نيروي از که کنيم استفاده اندازه همان به تخيل نيروي از بتوانيم هرگاه

بزرگ . ارد حکيم سازد مي را آينده آن پژواک ، رستاخيزيست و شورش هر آغازين سيماي فرياد

پاسکال . است سرمايه بي و ولخرج آدم چون پرگو و مغز بي آدم

. امرسون باشند رفته ما ميان از که شود مى احساس زمانى خوب افراد تأثير بيشترين

. بزرگ ارد حکيم نشيند نمي خشت بر خشتي نباشد دلنوازي اگر ، ديد شود مي را ياري کرشمه بنايي هر دل در

Page 179: جملات حکیمان

. دورل لورنس است زندگى خطاهاى پايان بى تکرار تاريخ

. شکسپير داند مى که را آنچه بپرس خويش دل از بر، فرو گريبان سربر

- . گيبون اي يابند مي جريان توانا ناخداي موافق هميشه امواج و بادها

بزرگ . ارد حکيم باشيد دوستم اگر بود خواهم شاديتان گهواره گويد مي ما به طبيعت

سينا . ابوعلي است علم از باالتر تجربه

. رابينز آنتوني برساند آن از بيش چيزي به حتي و خود آرزوهاي کليه رابه ما تواند مي که است شده نهاده وديعه به عظيمي نيروي منابع ما از يک هر درون در

بزرگ . ارد حکيم هاست دلبستگي از شدن تهي ، باکي بي دروازه نخستين

پي در و روانيد سو کدامين به دانيد نمي که هنگامي هم آن ، گذارد نمي تنها دم يک شناسي خود و خودکاوي سوي به طريق طي در را شما که است عشق همان اينآنجليس . دي باربارا ايد گشته گم کدامين

دامير . مادام است اندوختن لياقت عمر يک نتيجه ، بودن محترم

Page 180: جملات حکیمان

. بزرگ ارد حکيم است پرواز فلسفه آن و گشته آگاه بزرگ راز يک به پرد نمي و ماند مي که کسي

گوته . است انسان وظيفه اولين کوشش

. کنفوسيوس شد خواهم افسرده نشناسم را مردم اگر من ولي خورد نخواهم غصه نشناسند مرا مردم اگر

سيمون . ژول است مرتبه باالترين وجدان رضايت

بزرگ . ارد حکيم صدا بي ستم هزاران به ست پاسخي ، فرياد بندي استخوان

. آنتوني باشد شوق و شور محرک و کند زنده شما در را خالقه نيروي ¸ حقيقتا که دهيد قرار خود براي آوري هيجان هدفهاي که است آن واقعي نيروهاي کردن آزاد رمزرابينز

آنجليس . دي باربارا بورزيد عشق او به وفاداري با ، هستيد که هر عاشق

بزرگ . ارد حکيم دانند نمي را خويش مردم با گفتن سخن راه که مانند مي آشنا نا همواره انديشمنداني

هاوکز . بگيريد تصميم ها واقعيت همه بررسي از پس

Page 181: جملات حکیمان

ارسطو . کند نمي سير را انسان ، احسان مثل چيز هيچ

گرفت . خواهد فرا انگيز شگفت شکوهي را آينده دودمانهاي باشد روشني اگر فرا آن ، برد مي داند مي آنچه فراي به را آموز دانش که ست بزرگي بالهاي آموزگاربزرگ ارد حکيم

تولستوي . باشيد حستجو در هميشه و کنيد جسجو

. افريقائي مثل يابد مي افزايش بعد که است کاشتن گندم بذر مانند مهرباني

. بزرگ ارد حکيم ساخت خواهند را ها راه آن بسيار کوششي با مردم سپس گردد مي رسم خردمندان انديشه در ابتدا آينده هاي راه

. ولتر ماري دانيم نمي هيچ که فهميم مي بهتر ، کنيم مي فکر بيشتر هرچه

رابينز آنتوني است مدت دراز هدف يک داشتن زندگي در مستمر تغييرات آوردن وجود به راه تنها

بزرگ . ارد حکيم شوند نمي پايگان دون ابزار خردمندان و است اشتباهات پيراستن ابزار دانش و خرد

. بزرگمهر حکيم تابد مي بر روي تو از را خرد که مکن نزريک هوس به را خود

Page 182: جملات حکیمان

. . ) مي ) نداريد نياز اي بهانه هيچ به خوشحالي احساس براي شما اما باشيم داشته دليلي بايد بودن خوشحال براي اما ، دانيم مي طبيعي را بودن حال بد ما از بسياري. ! باشيد . کسي يا چيزي منتظر که ندارد لزومي خواهيد مي چنين که دليل اين به ، ايد زنده که ساده دليل اين به ، باشيد خوشحال که بگيريد تصميم اکنون هم توانيد

رابينز آنتوني

بزرگ . ارد حکيم نيست ما روي پيش پاياني هيچگاه پس ، باشد ما زندگي در دوباره آغازي تواند مي آن هر

آنجليس " " . دي باربارا دهد سوق تفاوتي بي به را شما ترس ندهيد اجازه هرگز

. اسپانيائي مثل است واقعي ثروتمند ، عاقل مرد فقط

بزرگ . ارد حکيم ايم پذيرفته مان انديشه با که آنهايست پيمانها استوارترين

. فرانس آناتول ندارند درخشش ديدگان طال عينک پشت از

. بيکن فرانسيس کرد هضم و جويد بايد را قليلي و بلعيد بايد را بعضي چشيد، بايد را کتب برخي

بزرگ . ارد حکيم دارد پي در رسوايي ، بدگويي

. فورد هنري آموزد مي انسان به هم را کردن زندگي بلکه کند، مي تأمين را زندگي هزينه فقط کارنه

Page 183: جملات حکیمان

. بايلي بياموزد آنرا بايد باشدو نداشته نياز بدان زندگاني در که نيست هيچکس و است حکمت مهرباني

بزرگ . ارد حکيم گذراند مي آورد و ستيز در را جهاني اين زندگي زمان بيشتر آن آوردن بدست براي اما ست خويي نرم و دوستي آدمي طبيعي هنجار

رابينز . آنتوني شويد رنج دچار کمتر و کنيد فراوان لذت احساس ¸ دائما که کنيد زندگي طوري

به را دو اين گونه اعجاز پيوند و گيرد مي شکل يابيد مي ديگري جان و دل در را خود که هنگامي ناب عشق از نوع اين گيرد مي نشات شما روح از واقعي عشقآنجليس . دي باربارا نشيند مي سرور و جشن

. چرچيل باشد مفيدي فرد خواهد نمي کس باشندوهيچ مهمي آدم خواهد مي دلشان همه که است اين جامعه عيب

بزرگ . ارد حکيم دارند برلب لبخندي هميشه که آناني زيبايند چه

اسپنسر . هربرت نمايند مي خراب کنند، عبور آن از بايد که را پلهائي ببخشند، را ديگران توانند نمي که اشخاصي

. دوما نگريست آن به مناسبي عينک با بايد فقط است کننده مسحور بسيار زندگي

. پک اسکات است ديگري ي اندازه به خود داشتن دوست معناي به انسان ها داشتن دوست

Page 184: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم اند منجي و آفريننده که هستند آناني شايستگان

شيلر . بخواهند حود از را چيز همه و ننشينند ديگران انتظار به که شوند مي موفق دنياکساني در

ارسطو . است تفريط و افراط ميان حدوسط نگهداشتن در انسان فضيلت

بزرگ . ارد حکيم ست تنهايي آموخت خواهد که درسي ترسناکترين و آخرين داشت نخواهد پايگاهي هيچ باز نيرنگ و فريبکار

هيل . رولند است آن به خيرتمايل کار انجام مرحله اولين

. کارنگي ديل است ماليمي انتقام خطا، کردن عفو

بزرگ : ارد حکيمهستند : سياسي نظام جواني و ماندگاري نمايشگر که شواهدي

توده- 1 بين ملي گذشتگي خود از و همبستگيکشور- 2 اداره دستگاه با انديشه و فرهنگ اهل همراهيخرد- 3 اهل پيدايش و بالندگيداخلي- 4 گسترده چالش بدون کشور اداره در نخبگان گردشمردم- 5 براي کشور دروني رخدادهاي بودن مهمملي- 6 و حماسي سرودهاي رشدمردم- 7 توده نزد آينده به اميدبينند- 8 مي پاک و پيشرو را کشور کنندگان اداره مردمتواناييها- 9 اساس بر کشور اداره براي ديگر هم به دادن بها

هستند- .10 حال زمان در و زنده قهرمانان ، جوانان انديشه درکشور- 11 روي پيش هاي چالش از گذشتن به نسبت همگاني دلگرمي

Page 185: جملات حکیمان

انزوا- 12 و نشيني گوشه از جوانان پرهيزفرمانروايي- 13 دستگاه نخبگان با مردم همراهي

هستند : سياسي نظام پيري و فروپاشي نمايشگر که شواهدي

مردم- 1 بين جک و هزل رشدکشور- 2 اداره دستگاه به نسبت فرهنگ اهل و هنرمندان بين تفاوتي بي رشدخرد- 3 اهل خواسته خود شدن منزويکشور- 4 سياسي رخدادهاي به نسبت همگاني سرديمردم- 5 براي مرزي برون تحوالت شدن مهمآور- 6 سکر و بنياد بي هاي شعر و غزليات به بردن پناهتوده- 7 نزد آينده به اميد عدماند- ) (8 داشته را همگاني بسيج توانايي زماني که آنهايي ملت توده سروران و بزرگان شدن دار لکهکشور- 9 خصوصي و اداري سيستمهاي درون در گري طايفه رشد

خودشان- 10 زمان ضعفهاي پوشش براي تاريخ ابرمردان به جوانان بردن پناهکشور- 11 رخدادهاي به مردم تيره و آلود شک نگاهمنشي- 12 صوفي گسترده رشدمردم- 13 توده و سياسي ساختار تاييد مورد نخبگان بين دشمني و قهقرايي سير

. رابينز آنتوني کنيم استفاده خود نفع به لذت و رنج نيروهاي از تا بگيريم ياد که است اين موفقيت رمز

.» « » « » « » « » ادگارمون» يکي در چند و است چند در يکي که نمي کند فراموش که است عقالنيتي آن باز عقالنيت

. اپيکارموس دارد منزل دانايي نزديکي در که است دل انگيزي آرامش،زن

قلب زمان بي قلمرو به ، مهربانه رفتاري يا آميز محبت نگاهي ، گرم آغوشي طريق از چه حال کند مي ابراز نوعي به را خود شما عشق که لحظه همان در درستاست . . . لحظه همين دارد اهميت براستي چه آن تمامي افتاد خواهد اتفاقي چه که است مهم اين تنها است افتاده اتفاقي چه آن از پيش نيست مهم ايد نهاده گام

آنجليس . دي باربارا است مهم که است عشق اين تنها

Page 186: جملات حکیمان

بزرگ . . ارد حکيم کشند نمي ما رخ به را آن گاه هيچ ولي دارند خشکي از بلندتر هايي کوه خود نهاد در هستند فروتني نماد درياها

گاندي . مهاتما کنيم استقبال باز آغوش با را مرگ است بهتر ، نمائيم زندگي آزاد نتوانيم اگر

. توريه آندره کند مي پرواز فضا در و کرده باز را خود بالهاي بروي نزديکش اينکه مجرد به باشد رفته بخواب گل برگهاي روي که است اي پروانه مثل سعادت

روسو . ژاک ژان کنيم مي احساس نيزلذتي آن هاي درد از ما که است اين عشق معجزات از يکي

شاو . برنارد جرج پراست نيمه بين فردخوش وازنظريک خالي بدبين فرد يک باشد،ازنظر داشته نيمه تا که آب بطري يک

بزرگ . ارد حکيم باشي داشته کوهستان پهناي و گستره به اي شانه آنکه مگر نشست نخواهد ات شانه بر بخت هماي

" مارلو کريستوفر است بوده بردباري و تحمل درسايه عموما ، شده بشر نصيب که هائي موفقيت تمام

نلسون " " . شد خواهيم پيروز نباشد، اگر ما کار در وقتي

بزرگ . ارد حکيم شود مي گم هم انتقام باشند نيرومند سرزمينها هنجارهاي اگر

Page 187: جملات حکیمان

آگاسيز . لوئي سرترباشد و برتر تو از که کن رقابت باکسي داري، رقابت قصد اگر

افشار . شاه نادر ببينم شادان و آرامش در را کشورم کودکان و زنان ، پيران که است شيرين جهت آن از من براي پيروزي لحظه

بزرگ . ارد حکيم افکند مي خطر به را سربازان ديگر و خود جان ، ترسد مي که سربازي

که باشيد داشته باور و خواهيد مي چه بدانيد که شود مي بيدار شما در هنگامي تنها ، آن بر تسلط و زندگي به دادن سامان موفقيت، ، پيروزي به ميل و اراده قدرترابينز . آنتوني بگيرد را شما جلو تواند نمي مانعي و مساله و مشکل هيچ

. ژاپني المثل ضرب کند گرم را انسان زمستان همه تواند مي آميز محبت کلمه يک

بزرگ . ارد حکيم باشد او خاندان از انتقام ميدان تواند نمي ، گذشته در نفر يک پستي و ناداني

. دراکر دهد انجام صحيح روش به را کار تا دهد انجام صحيح کار انسان است بهتر

. تواين راچندبرابرکنيم خود سعي هستيم مجبور دهيم مي ازدست را هدفمان وقتي

بزرگ . ارد حکيم انجاميد خواهد ما خود شدن کوچک به نژادي و آيين هر نمودن خوار

Page 188: جملات حکیمان

. چخوف آنتوان باشيم آن آرزوي در که دهيم خود به را حق اين توانيم مي اما نيستيم، خوشبخت ما و ندارد وجود خوشبختي

. اوگاريو است آن از استفاده طريقه در بلکه ، نيست علم در تنها خوشبختي

. ارسطو گنديدن از پس مگر چينند نمي را آن که است اي ميوه تجربه

. هيل سوزند مي عالي هاي هدف به رسيدن دراشتياق که شود مي کساني نصيب عظمت

بزرگ . ارد حکيم است خوردن فريب حال در هميشه فريبنده

. مارواکلينز آمد نخواهد شما دنبال به خودش نرويد موفقيت بدنبال اگر

. والش اس باسيل برسيد؟ جا آن به داريد توقع چگونه رويد، مي کجا به ندانيد اگر

بزرگ . ارد حکيم شود قهرمان گوناگون هاي شيوه به بارها و بارها تواند مي آدمي

. فيثاغورث يپذيرد م پايان پشيماني با و شود مي آغاز ديوانگي با خشم

Page 189: جملات حکیمان

. ناپلئون شد نخواهد روبرو درماندگي با گاه هيچ زندگي هاي وخم پيچ در همت صاحب

بزرگ . ارد حکيم شد خواهد سرفرازيمان نيروي باشيم ساخته خود اگر و درآورد پايمان از تواند مي ، غم

. هيل ناپلئون تواني مي حتما ، تواني مي باشي داشته باور اگر

. مارکز نداري را انتظارش که دهد مي رخ زماني چيزها بهترين

سپس : و بپرورند خوب را آن آفات پيشتر که است اين کنند مي اجرا آن نابودي براي که ايي گزينه بهترين ، هستند مردمي پايدار خواسته يک دشمن وقتي سياسيونبزرگ . ارد حکيم سازند مي آزاد اند ساخته که آفاتي با را همگاني درخواست آن

. رابينز آنتوني ببريد پيش سريعتر آهنگي ضرب با را خود زندگي و آوريد نظر در فرصتي بصورت را مشکلي هر تا کنيد تقويت خود در را هيجان و شور احساس

بزرگ . ارد حکيم پيشرفت راه دادن نشان ، مراد از مريد خواهش و ، نگريست ژرف و خاموشي مريد از مراد خواسته

. کارنگي ديل بپذير هستند که طور هرآن را ديگران

. آنونيموس ببينند خواهند نمي که آناني از کورتر

Page 190: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم ناپايداريست و سخت روزهاي در سپر بهترين بردباري

. ترزا مادر است نان به نياز از بيش شدن ستايش و داشتن دوست به نياز جهان اين در

بزرگ . ارد کنند مي تجربه نيز را بردگي بزودي ، هستند صوفيانه افکاري داراي جوانانش که سرزميني

. فور ژوزه هستم خود هاي گرفتاري از مهمتر من

بزرگ . . ارد حکيم بشکنيد را در همان نيافتيد اگر و کنيد جستجو ديگري کار راه شود باز روزي تا ننشينيد اي بسته در هيچ پشت در

. مارکز نگذران ، بگذراند باتو را وقتش نيست حاضر که راباکسي وقتت هرگز

بزرگ . ارد حکيم دارد خويش بستر بر اميد گهواره هزاران ، هم برآزندگان هاي کاخ ويرانه

بزرگ . ارد حکيم است آنان آرمان که نيست برآزندگان هنر پرستي ميهن

. تورو ببيند بايد ، بگويد بتواند آنکه از بيش انسان

بزرگ . ارد حکيم است خويش خويشتن کني mرنش ک بايد برابرش در که کسي نخستين

Page 191: جملات حکیمان

. سينکو کنيد مي پيدا را شدن پيشگو شانس ، افتاد خواهد بدي اتفاقات بگوئيد پيوسته اگر

بزرگ . ارد حکيم کشيد خواهند بيرون ، اشک پر آتشدان بوته از را شادي برآزندگان

بزرگ . ارد حکيم آسمانها گستره و پهنه به است اميد از سرشار دلي ، برآزندگان دارايي

. کارول داريد خنديدن براي چيزي هميشه بخنديد، مشکالت به که بگيريد ياد اگر

بزرگ . ارد حکيم بساز بزرگتر را ات دانش بارگاه ، سکوت گنج کسب براي

. ميلر هنري است من شاد روح من سرمايه تنها ، ندارم مکنتي و مال

. بيکن فرانسيس گيرند مي ياد که است چيزهايي خوانندبلکه مي که نيست کند،مطالبي مي رادانشمند مردم آنچه

بزرگ . ارد حکيم انجاميد خواهد بدان و آغاز خويش خويشتن از ، ما برون و درون نگاه

. برنادشاو کند مي انتقاد تواند نمي دهد،آنکه مي انجام ، تواند مي آنکه

Page 192: جملات حکیمان

. آديزس ايچک است دوخته امتيازها تابلو بر چشم ، توپ جاي به که است بازي تنيس مانند انديشد، مي سود به تنها که مديري

سقراط . ندارد زيستن ،ارزش نشده مطالعه زندگي يک

که بزند بزهي هر به دست و يابد دست بربرگونه بسيار خوي و رفتار به تواند مي دم هر آدمي ولي است دانش و انديشه پويايي در جانوران و آدميان وارونگيبزرگ . ارد حکيم پرهيزند مي آن انجام از هنگامه ترين بايسته در هم جانوران پليدترين

. گوته کند مي عوض خويش ميل مطابق را ،جهان است راسخ عزمي داراي که کسي

بروان . جکسون باش مهربان الزم حد از بيش

برنامه . يک از بخشي ما ، دهد فريب را ما نبايد هستي آرام گردش است پيشرفت و پويش به رو ولي شود مي پنداشته يکنواخت آنکه با هستي گير همه سامانهبزرگ . ارد حکيم دارد خود نهاد در را پيشرفت که هستيم کيهان در پيشخواسته و بزرگ

. حجازي محمد تواند نمي وپير داند نمي جوان که افسوس

. کارنگي ديل کند مي رافاسد شنونده هم و گوينده هم چاپلوسي

بزرگ . ارد حکيم است نبوده بزرگان از کدام هيچ باور ، شدن کسان ديگر رنگ هم

Page 193: جملات حکیمان

. گورکي ماکسيم کرد جستجو بايد اراده قدرت و درزيبائي را حيات معني

. سيسرون کنيم زندگي آهسته بايد باشد، طوالني عمر آنکه براي

بزرگ . ارد حکيم ندارم سراغ نيکو گفتار و سرشت از زيباتر پوشي تن

. ژاپني المثل ضرب ندارد وجود مهرباني عليه شمشيري

بزرگ . ارد حکيم تازند مي زن نهاد به ديگران از بيشتر خود کنند مي پشتيباني زنان هنجار و جايگاه از بيشتر که مرداني

. اسمايلز است وظيفه انجام از پس تنها وجدان رضايت

. مترلينگ دهد مي انجام انسان که است وظايفي تعداد به بسته ، اخالقي ارزش

بزرگ . ارد حکيم گذاشت خواهند احترام ما به ، بگذاريم احترام ديگران به قدر هر

. پک اسکات دومي رشد ارتقاي جهت در ديگري با خود توسعه به اراده يعني عشق

Page 194: جملات حکیمان

. پک اسکات کنيم هدايت مي توانيم پيموده ايم خود که جاده از قسمت آن تا فقط را ديگران ما

. فلسطيني المثل ضرب داند نمي هيچ داند مي که داناست کسي

. رنان ماست خوشبختي از مهم بخشي ، ديگران سعادت

بزرگ . ارد حکيم کن ياد فراوان ديگران نيک کردار از ، شوي بزرگ خواهي مي اگر

. هربرت ژرژ روي شمار به آنان از يکي هم خودت تا کن معاشرت نيک مردمان با

آنجليس . دي باربارا سپاريد مي ها آن دست به را خود سرزندگي نيز و زندگي کنترل شويد مي خارجي تحريکات بر متکي کردن احساس براي که هنگامي

کلر . هلن داد انجام توان نمي را کاري ،هيچ نباشد کوشي سخت و اميد و ايمان ،تا است ايمان ظاهري شکل خوشبختي

بزرگ . ارد حکيم ندارد بروز و نمايش براي چيزي خود ، نامد مي خوار و کوچک را ديگران که سخنگويي و نگارنده

سقراط . کند مي عوض خويش ميل مطابق را ،جهان است راسخ عزمي داراي که کسي

Page 195: جملات حکیمان

دوال . ژاک ندارد زيستن ،ارزش نشده مطالعه زندگي يک

. اسپنسر هربرت ندارد قرار و آرام است نرسيده ثمر به فکرش که مادام دارد نو فکر که مردي

. کاراليل کند مي مجروح بسختي را آن کوچک اي کنايه و ميرد مي کوچک ريشخند يک ،با است حساس و ظريف بسيار نو فکر

. دمينگ است مديريت بد عملکرد از ناشي بلکه نيست کارکنان بد عملکرد از ناشي بهره وري، مشکالت

. بزرگ ارد حکيم است زبوني و خواري به رسيدن از مانع ها تجربه آموختن بسپاريم ها تجربه به گوش کاش

. ) ( ) دراکر ) پيتر دارد وجود تفاوت کار درست انجام کارآيي و درست کار انجام بودن مؤثر ميان

. تو پاره است مهم کردن کار درست نيست، مهم کردن کار زياد

. : » الو» ورنون مي دهد درس بعد مي کند، امتحان اول است سخت گير معلم يک تجربه

. رابينز ندارد وجود ممکن نا ، دراد ايمان که کس آن براي

Page 196: جملات حکیمان

. رابينز . آنتوني هاست خوشي ناپذير پايان مطالعه ، زندگي نظرآنها در و ، شوند نمي کسل هرگز کنجکاو افراد باشيد کنجکاو و فضول کودکان، مانند

بزرگ . ارد حکيم ماست رفاه و امنيت از بخشي ديگران امنيت

آنجليس . دي باربارا است بزرگي روحي تهور و شهامت جرات مستلزم عشق با زندگي

. اسمايلز است طبيعت راهنماي بهترين اراده

بزرگ . ارد حکيم دانست بايد را آن ارزش که است پاداشي ، کينه بي ارزيابي و نقد

. يونگ است واقعي خودکشي ، وقت اتالف

. ويکتورهوگو ماند را وبوئي عطر بي گل نباشد، توام فضيلت با که زيبائي

. ديوئي جان شود مي آغاز ديگري هدف ، هدف نقطه به رسيدن با

بزرگ . ارد حکيم ست همگاني خواست بزرگترين کشور سرفرازي

سانتايانا . آنند تکرار به محکوم آورند نمي خاطر به را گذشته آنانکه

Page 197: جملات حکیمان

آندرومدا . . انگار آسماني اوج در و آبي و ، تنها و بزرگي

بزرگ . ارد حکيم است خويش کردار مردار آخرين و نخستين بدانديش

. ناپلئون دارند انرژي و حرارت که است کساني آن از دنيا

. تولستوي است باطن به ، نيست ظاهر به بشريت

. هگل است گذشت و همت به ؛ نيست بودن مرد به تنها مردانگي

دور به مار که ، کوه همچون باشيد سخت و سرد داد رخ رويداد اين اگر و دارد دهشتناک تاواني کنند مي اشتباه زندگيشان در هميشه که خردي بي آدمهاي به نزديکيبزرگ . ارد حکيم است زده چنبره گردنتان

. البروير است تکبر حد آخرين ، بيجا تواضع

اسپانيائي . مثل کار همه براي نه اما خوبند همه

بزرگ . ارد حکيم بود نخواهد تو براي خوبي دوست گويد مي سخن خويش زندگي هاي ناراستي و کمبودها از مدام آنکه

Page 198: جملات حکیمان

. پلوتارک کرد تهيه بايد چراغي جواني روز در پيري شب براي

. کنفوسيوس ديگران به مردکوچک و گيرد مي سخت برخود بزرگ مرد

بزرگ . . ارد حکيم داشت خواهيم بيشتري توان و نيرو باشد افزونتر و بزرگتر چه هر انبار اين باشد مهمات از پر انبار به نگاه همانند بايد زندگي هاي سختي به ما نگاه

. کاراليل رسد مي نظر بخ محال آغاز در بزرگ کار هر

. " بزرگ " ارد حکيم اند کشيده خاک به تن ، پايش زير در عاشق پيکر هزار هزاران که معشوقي ؟ داريد سراغ ايران از زيباتر دلبري کجا

گوته . ببريد همراه به را خود سگ ، رويد مي گرگ مهماني به اگر

بوبن . کريستيان است ايستاده تنور کنار در او با خدا ، ميدهد مشتري دست به و پزد مي وسواس و دقت با را نان نانوا وقتي

بزرگ . ارد حکيم دهند نشان خودي کنند مي تالش ريشخند و لودگي با ندارند گفتن براي چيزي که آناني

ک . نه سه دارد طوالنيتري مدت ديوانگي جزاينکه بينم نمي فرقي مست و ديوانگي بين من

Page 199: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم کند نمي کوچک رخدادهاي درگير را خويش انديشه فرمانروا

بزرگ . ارد حکيم است بدهکار مردم به هميشه فرمانروا که بدانند بازان سياست

بزرگ ! . ارد حکيم ترساند مي را آنها فرمانروايي از دوري ، نيست ناکارآمديشان از ترسشان ناشايست سردمداران

بزرگ . ارد حکيم دارند خود کنار در کارآمد و باهوش رايزناني ، نيرومند فرمانروايان

بزرگ ! . ارد حکيم هستند فرمانروا رايزنانشان و ، رايزن فرمانروايانش که مردمي بيچاره

بزرگ . ارد حکيم کارند اهل که اند شايسته آناني تنها نيست فرمانرواي شايسته اندرزگو فرمانرواي

بزرگ . . ارد حکيم دارد پاسبان خويش مردم شمار به ، پاکزاد فرمانرواي آنکه حال دانند مي فرمانروا راستين نگهبانان را خود سودجويان همواره

بزرگ . ارد حکيم باشند ها رسانه شاگردان ، فرمانروايانشان که مردمي بيچاره

بزرگ . ارد حکيم نيست خويش مردم از انتقام فکر به شايسته فرمانرواي

Page 200: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم بازگويند را آن دليري با نموده رخ اشتباهي هم اگر کنند خالي شانه اند گرفته دوش بر که کاري بار از نبايد هيچگاه فرمانروايان

بزرگ . ارد حکيم ندارد را کشور گرداندن شايستگي بگيرد را چپاولگران و بزهکاران بيداد جلوي نتواند که فرمانروايي

بزرگ . ارد حکيم گرفت خواهد نيز را او دامن زود خيلي مردم ديد در بزهکار کار سياهي چون دهد دست از نبايد را زماني نابکار کارمند برکناري در فرمانروا

بزرگ . ارد حکيم دهند مي نسبت مردم به را خود اشتباهات و ناکارامدي که هستند آنهايي فرامانروايان ترين شرم بي

بزرگ . ارد حکيم است مردم به بيشتر خدمت ، ها خوشبختي بزرگترين از يکي

بزرگ . ارد حکيم بود خواهد سبز دشت همه ، دهد اندازه به ، ميرآب

بزرگ . ارد حکيم کند مي سيراب را مردم که نوشند مي ايي چشمه همان از تجربه با فرمانروايان

بزرگ . ارد حکيم نرسد مرداب و زار شوره به آنها توان تا ، آورند فرام کار هدفمند هاي رودخانه جوانان بهروزي و رشد براي فرمانروايان

و دختر نابهنجار دوستي همانند هايي ناراستي آورند مي فراهم را پويش زمينه فرمانروايان و دارد ارزش کوشش و کار ، دارد وجود تالش و هدفمندي که سرزميني دربزرگ . ارد حکيم کند نمي گل پسر

Page 201: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم سپرد خاک به را خويش شکوه و فر ، گفت دروغ که فرمانروايي و

پورتر . جين باشد نداشته جواهر نگين که زيباست انگشتري قاب همچون تقوي بدون زادگي نجيب

بزرگ . ارد حکيم هستيم ما خود شود مي ما هميشگي خواري موجب که کسي تنها

. . کامرون جوليا است خالقيت آن بردن کار به او به نيز ما پيشکش است کرده اعطا ما به خالقيت بزرگ خالق

است . گرفته انجام دستها کوچکترين با همه جنايات بزرگترين که بپذيريد را حقيقت اين من مثل هم شما تا ، بکنيد مروري را جهان گذشته دوران مشهور حوادثآگارادو

بزرگ . ارد حکيم دهند مي دست از را خود خويشان و کسان همه فريبکاران

تايلر . جرجي است جهالت نوع بدترين ، خود دانش به بودن مغرور

. اسمايلز بسيارند دنيا در پير جوانان و جوان پيران راستي به

بزرگ . ارد حکيم نيست پذير امکان آگاهي بدون بيداري

Page 202: جملات حکیمان

. مولوي است اي خنده آخر گريه هر پي در

. پلوتارک بيند مي که را چه آن نفهمد که مکن مجبور را وجدانت

. افالطون نشماريد ناچيز را آن نکنيدو فراموش را محبت

. پيس جان اوست زندگي حياتي مايملک بلکه است انساني حيات جوهره تنها نه ارتباطات

بزرگ . ارد حکيم ؟ اين از زيباتر روزي چه و است آدميان و زمين جشن فرخنده ، ايرانيان نوروز

. تولستوي است ناممکن زندگي ، هستم اينجا وچرا کيستم اينکه دانستن بدون

بزرگ . ارد حکيم کند مي زياد مردم بين در را دوستي و خويي نرم ميهني پياپي هاي جشن

. گوته است کوتاه اندازه چه وعمر بلند چقدر هنر خدايا

. رابينز آنتوني است ناپذير تسخير ¸ واقعا ، انساني روح

Page 203: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم بينند نمي هم پرنده و کنند نمي پرواز ، بازار اهل

. تنها - - برتر عشق اين بورزيم عشق معشوق به خود جسم با تنها نه و وجود تمام با که کند مي ظهور هنگامي ماست جسم و بدن از فراتر که عشق از نوع آنبه عشق از ما بدن هاي سلول تمامي سپس بورزيم عشق معشوق روح و قلب و ذهن و فکر به خود روح و قلب و ذهن و فکر با که دهد مي نشان را خود هنگامي

. . آنجليس دي باربارا است نهفته خودگذشتگي از و ايثار در که است عشقي همان اين لرزيد خواهد معشوق

. گاليله است نکرده هم اکتشافي ، نشده اشتباهي مرتکب هرکس

برمي . درياها از ابرها آنکه حال ، نامد مي درياها چشمه سر را رودها که زماني برسان ، گيرد مي اشتباه را سرآغاز گاهي آدمي بيانديش ها سرچشمه به ، خرد بابزرگ . ارد کنند مي لبريز را ها چشمه و رودها و خيزند

. مترلينگ اند بوده ناچيز که فهميم مي گذشتند وقتيکه ولي ميکنند جلوه بزرگ بنظر ها آينده

. سيسرون است باالتر عاليقدر اساتيد مهم دروس ازکليه آن ارزش که گرانبها است درسي تجربه

سپس : و بپرورند خوب را آن آفات پيشتر که است اين کنند مي اجرا آن نابودي براي که ايي گزينه بهترين ، هستند مردمي پايدار خواسته يک دشمن وقتي سياسيونبزرگ . ارد سازند مي آزاد اند ساخته که آفاتي با را همگاني درخواست آن

. الرشفوکو است داده فريب ديگرانرا ميکند خيال که نميزند گول را خو موقع ازآن بيشتر هيچوقت انسان

. فرانسوي مثل کرد ترمز بايد کجا بداند بايد درهرکار انسان

Page 204: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است ديگران ساماندهي بار پذيرفتن ، دانايي پيامد

. عربي مثل دارد چيز همه دارد اميد آنکه و دارد اميد دارد تندرستي آنکه

. انگليسي مثل نسوزان ها هيجان آتش به را خودت اما نشو، هيجان دستخوش گويم نمي

. چيني مثل هاکرد سنگريزه برداشتن به شروع که بود کسي برداشت ازميان را کوه مرديکه

بزرگ . ارد حکيم رود ميان از دستي تهي تا بدانيم راستين ارزش يک ، را کارآفريني

به . که است شخصيتي شما واقعي پاداش شود ساخته نيز انساني فرد يک عنوان به شما شخصيت هدف، تعقيب ضمن که است آن هدف داشتن از واقعي مقصود . رابينز آنتوني کنيد مي پيدا ، انسان يک عنوان

آنجليس . دي باربارا گزيد خواهد بر شما براي را خود شور و عشق نيز زندگي گزينيد مي بر را شور و عشق با زندگي گاه هر

بزرگ . ارد حکيم است آدميان افزون توان ، گروه

.... سنگا عظمت هم و حقيقت هم رسيد خواهي دو بهر آنگاه برو حقيقت دنبال و کن فراموش آنرا ميکني آرزو را عظمت و بزرگي اگر

Page 205: جملات حکیمان

. اسمايلز سازند دار جريحه را ديگران احساسات که آورند نمي برزبان کالمي هرگز اخالق وبا عاقل اشخاص

بزرگ . ارد حکيم است بوده يکديگر به نسبت آنها آگاهي و شناخت نبود روي از مردمي آوردهاي و جنگها از بسياري

. کنفوسيوس ديگريست اشتباه خود نکردن تصحيح را اشتباه

. دوکوئين توماس ميگردد اعتمادتر قابل کنيد اعتماد بآن بيشتر هرچه و ميگردد قويتر تان حافظه بيفزائيد حافظه بربار بيشتر چه هر

. سعدي گردند سير زتو ا که درشتي چندان ونه شوند دلير برتو که کن نرمي چندان نه

بزرگ . ارد حکيم شود ديگر جانوران خوراک که ماند جاني بي پيکره به ، باشند خوار سفيدانش ريش و بزرگان که دودماني

. . رابينز آنتوني دهيد تغيير يا و کنيد ايجاد را آنها توانيد مي بخواهيد که لحظه هر در هستيد احساساتتان و عواطف همه منشا خود شما

آنجليس . دي باربارا شماست دارايي ترين گرانبها گويي که کنيد پاسداري و مراقبت خود شور و عشق از اي گونه به

اند . کرده پشت خويش سرزمين به اندازه يک به دو هر دهند مي راي نادرست انتخابات بازي در دانسته که آناني و انگارند مي ارزش بي را نيک انتخابات که آدميانيبزرگ ارد حکيم

Page 206: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم مادر به است فرزند عشق همچون ، پرستي ميهن

پوشه . داد خواهد دست از سعادت جستحوي در را دو هر او ، بدهيد ثروت و تندرستي انسان به

تاگور . رابيندرانات اند تو دوست همه باشي نداشته توقع و انتظار اگر

رابينز . آنتوني آوريم مي دست به را همان کنيم متوجه چه هر به را خود حواس که باشيد داشته بخاطر

. مترلينگ موريس است انديشيده مي امروز که شد خواهد همان فردا است، خويش افکار ساخته آدمي

بزرگ . ارد حکيم بود او پرستي ميهن ، گاندي گرايش ترين گرامي و بارزترين

به : بار اولين براي که هنگامي وديگر دارم دوستت گويد مي معشوق به لبخند با بار اولين براي که هنگامي يکي است مانند فرشته و آسماني موقع دردو زن لبخندهوگو . ويکتور زند مي لبخند نوزادش روي

موزارت . . دانند نمي چيزي دوستي از توانگران دستانند تهي از دوستانم ترين حقيقي و بهترين

. روسو است کاميابي از نيمي داشتن ايمان خود توانائي به

Page 207: جملات حکیمان

بزرگمهر . حکيم سپاري مي دلخواه به زندگي باشي رضا و خرسند اگر

بزرگ . ارد حکيم کنند مي هديه را دارند انديشه در آنچه هر و کنند نمي کوتاهي امروز دودمان آموزش از که آنانيند آزاده پيران

پنهان قويتري آستين در هم تري درشت مشت که بداند بايد حاليکه در بشکند هم در را ضعيفي دهان خود تواناي مشت با تواند مي ، است قوي و زورمند که آنکسپوشه . است

ژيد . آندره بداريم دوست را آن نباشيم صدد در و ببريم لذت زيبايي از نتوانيم و نخواهيم که مرد خواهيم روزي ما من نظر به

. حکيم لقمان ست بها پر زر چون خاموشي ، است نقره چون سخن اگر

. پاسکال سنجد نمي را خود پارسايي هرگز ، پرهيزکار مرد

فرا . ديدي بايد ، گذشته ارزيابي در است بوده سرزمينها ديگر برابر در ما سرزمين نگار و نماد ها کاخ اين ؟ گيريم مي خورده گذشته فرمانروايان هاي کاخ بر چطوربزرگ . ارد حکيم داشت

. چيني مثل مکن برتن علفي لباس ميروي، آتش کردن خاموش اگربه

. فرانسوي مثل کرد ترمز بايد کجا بداند بايد درهرکار انسان

Page 208: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم گيرند مي پيشي هم بر ، خويش مادر و پدر به کمک و نگهداري براي ، نيکخو فرزندان

. شيللر ميدهد انجام کار کم بسيار است محتاط اندازه ز ا بيش آنکه

. ابوالعال ديدن بدي تا بترسيم بيشتر کردن بدي از بايد

بزرگ . ارد حکيم کن جستجو خويش مادر و پدر چشمان در را مهرآميز نگاه پاکترين

. دورانت ويل شود مي آغاز هنر کند مي توقف طبيعت که آنجا

نيچه . باش ، هستي چه آن

بزرگ . ارد گويم مي ما که باشد آنگونه ايم ساخته دلگرم را او بلکه کاهد نمي ما ارزش از چيزي بخوانيم صفات و منشها زيباترين با را ديگران اگر

ديسني . والت است لذت نوعي دادن انجام را ها ممکن غير

بيکن . است حقيقت نيازمند انسانيت

Page 209: جملات حکیمان

. کاراليل اوست دوستان اخالقي نقايص و محسنات به مربوط کس هر صفات

کنفوسيوس . ميدهد انجام زود و دهد مي وعده دير بزرگ مرد

بزرگ . ارد حکيم باشند داشته کسي هر از بهتر را آن انجام توانايي که اين وجود با ، ندهيد کارگزاري ميدان دروغگويان به هيچگاه

بلکه . نيست، وقايع آن خود دهد، مي شکل را ما زندگاني آنچه که حالي در اندازند مي اتفاقات و وقايع گردن به را خود زندگي نارسائيهاي گناه ، مردم از بسياريرابينز . آنتوني دهيم مي رويدادها آن به که است معنايي

بزرگ . ارد حکيم هاست ناراستي درمان براي آدميان توده خواست اينجا نيست ديواني دستگاه به رسيدن براي سياسيون پرشگاه انتخابات

سرحد . تا خود زندگي از که داريد خود در را قابليت و توانايي اين نيز شما از يک هر باشد العاده فوق و عالي که دارد را قابليت و توانايي اين شما از يک هر زندگي . . آنجليس دي باربارا است نهفته زندگي شور و عشق با همراه زندگي در معما اين کليد ببريد لذت کمال

منتسکيو . است تر متواضع و تر آرام باشد عميقتر هرچه ، است رودخانه همچون انسان

بزرگ . ارد حکيم آنها دارايي تاراج سپس و است سفيدان ريش و بزرگان نابودي ابتدا ، کشورها کشان بهره گام نخستين

باترا . پرمودا مرمر سنگ بر را هايتان موفقيت و بنويسيد ها ماسه بر را خود مشکالت

Page 210: جملات حکیمان

. بناپارت کند مي تغذيه اميد از مانندعشق شجاعت

که . : آن پرسش باشد ما با ، ديگران کنش بازخورد برآيند تواند مي ايم برگزيده زندگي در که را راهي؟ خويشيم ماخويشتن آيا

؟ باشيم ديگران بد برخوردهاي پاسخگوي بايد همواره يا وشود ! . مي بارور ما در آزادي گفتيم پاسخ که را ها پرسش اين

بزرگ . ارد حکيم گردد مي جاري وجودمان چشمه در ميهن به عشق همچون بزرگ آرماني ، آن از وپس

±روني . بب ابوريحان کند مي ناشنوا را شنوا هاي گوش و نابينا را بينا هاي چشم تعصب

ريشتر . کند حفظ تواند نمي هم آنرا بقيه کند فاش را رازي قسمت کوچکترين که کسي

بزرگ . ارد حکيم بود خواهند راه برآن باشند که دودماني هر در و بينند مي فردوسي شاهنامه در را خويش گذشتگان تبار پاکي و نامي نيک ايرانيان

بسطامي . بايزيد نمايي مي که باش چنا ،يا هستي که نماي چنان يا

. اپيکور شد نخواهد خوشبخت هيچگاه ، شود نمي خوشحال کوچکي چيز هيچ از که کسي

بزرگ . ارد حکيم خوانند مي فرا بيداري و خروش به را جوانان همواره ديده جهان پيران

Page 211: جملات حکیمان

. نيچه کنيد مسدود کامال را ترديد درهاي بايد ، شديد عمل به مصمم که هنگامي

. : فرانکلين شناسي خويشتن و الماس ، فوالد است سخت خيلي چيز سه

بزرگ ! . ارد حکيم کن پيشه دوري و ببر پناه قانوني هنجارهاي به ، زندگيت و مال دشمن از گريز براي و کن پژوهش و بياموز ، خود انديشه پيروزي براي

. ير پي سن دو ندارد ارزش هم بهشت در تنهايي

. ناپلئون کرد آغاز تولش از پيش سال بيست بايد را کودک تربيت

بزرگ . ارد حکيم کنند نمي تراشي مانع جوانان با گفتگو براي ديده جهان پيران

. سروانتس اند شده ساخته طوالني هاي تجربه بدنبال کوتاه، هاي المثل ضرب حتي

. لوبون است آموختن از بهتر هميشه فهم±دن

بزرگ . ارد حکيم شناسم نمي ، تندرستي از ارزشتر با اي اندوخته

Page 212: جملات حکیمان

اسپانيايي . مثل شو پير درجواني ، کني عمر زياد خخواهي مي اگر

. برنادشاو خريد پول با را ±ن قوان نتوان که آنجاست طاليي حکومت

. دوگل شارل بخواهند که شوند مي بزرگ هنگامي مردان و است ساخته بزرگ مردان از تنها بزرگ کارهاي

بزرگ . ارد حکيم اند بسته ميهنانشان هم سرنوشت بر را چشمشان که هستند آناني آدميان ترين خودخواه

. نيچه پرداختم دويدن به آموختم رفتن راه چون

آشارچ مارسل باش هم آينده فکر ، نيستي زنده امروز فقط تو

بزرگ . ارد حکيم بيشتر نه و ماست انديشه چشم ديد ميدان اندازه به تنها ، بزرگان وجود درياي کرانه از ما شناخت

. هوگو است فکرکردن آدمي، جان واقعي پيروزي

. گورکي است آن کسب تراز دشوار مراتب به ثروت نگهداري

بزرگ . ارد حکيم است پوشش بي خانه همچون ، سفيد ريش بي تبار

Page 213: جملات حکیمان

سعدي . نيست حاجت شجاعت به است سخاوت را آنکه

. رابينز آنتوني کنيد شکوفا و کسف را خود درون نهفته هاي استعداد

بزرگ . ارد حکيم اند دشمن آن ريشه و بن با ، انتخابات دايره کنندگان کوچک

. رابينز آنتوني است مهمتر نيز استعداد از حتي و است زندگي کيفيت دهنده شکل عامل ارزشمندترين پشتکار،

. . مي فرا و زنند مي صدا را شما درون عشق ها زيبايي اين ديد خواهيد زيبايي در غرق را جا همه بياندازيد نگاهي خود پيرامون جهان و هستي اعجاز و شکوه بهآن . . عظمت و شکوه تمامي با را آفرينش و هستي تا دهيد اجازه خود به هرگاه آوريد ياد به را خود جالل و شکوه و کنيد نظاره را هستي جهان جالل و شکوه خوانند

. گويي هستيد عظمت و شکوه همين از بخشي نيز شما زيرا برد خواهيد پي خودتان در زندگي شور و عشق و زيبايي ، اقتدار قطعيت به گاه آن کنيد، نظاره حقيقتاآنجليس : . . . دي باربارا ام آفريده تو براي را ها زيبايي همه اين دليل همين به هستم تو عاشق من دارم دوست را تو من گويد مي شما به هستي آفريدگار

بزرگ . ارد حکيم مردم بدست دژخيمان ناي شدن بريده هاي داستان از است پر کهن پيشينه

. ناپلئون بگير درس گذشته از باشي مفيد آينده و حال براي خواهي مي اگر

. وايلد اسکار بود ديگران يار توان مي هم انتظار و آشنائي بدون حتي

Page 214: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم يافت توان نمي فداکار از زيباتر ايي واژه مادر براي

رابينز . آنتوني شود ايجاد تان عواطف در تغييري بالفاصله تا ، دهيد تغيير را خود عملکرد شيوه يا و خود توجه مرکز هستيد ناراضي خود احساسات از اگر

آنجليس . دي باربارا بود خواهند عشق سر از همگي شما هاي انتخاب

بزرگ ! . ارد حکيم آورند مي ارمغان به اميد همواره خويش سرزمين فرزندان براي آنان اند زاينده ها اسطوره

. جيمز ويليام بپذيريد ، هست که همانگونه را زندگي که باشيد مشتاق

. ؟؟؟ نه يا هست بقا قابل ما روح آيا که نکرده توجه هيچکس اما شود مي چنان و چنين و ماند مي باقي روح که اند گفته پيغمبرها همه اين . ! مترلينگ موريس ؟ ؟ نيست بهتر برود بين از اگر آيا نمايد نمي تجاوز شهوت و معده حدود از که هايي انديشه و پست افکار اين با ما روح بخدا را شما

. است انسان زندگي نقيض و ضد بفهميم توانيم نمي ما که را چيزيمجازات جهان در گرديد گناه مرتکب که کسي هر که گويند مي ما به ديگر طرف از و شود مي گناه مرتکب حتما که آفريده را انسان خدا يا طبيعت طرف يک از زيرا

ديد !!! خواهدمترلينگ . !!! . موريس بدهند کيفر بعد و بيافرينند را ما آنکه نه باشيم نداشته را گناه ارتکاب قدرت که آفريدند مي طوري را ما نخست روز از که بود اين بهتر

بزرگ . ارد حکيم جاريست نهاد پاک مردان و زنان سخن در بهشت خوش بوي

Page 215: جملات حکیمان

! حالتي . در را خود بايد بلکه بياوريد فشار خود به که نيست کافي سازيد قوي را خود اراده شود مي مشخص گيري تصميم قدرت با پويايي و ايستايي ميان تفاوت . رابينز آنتوني دهيد قرار مصمم

آنجليس . دي باربارا بيافرينيد رضايت و عشق از سرشار اي زندگاني که داريد را توان اين شما

! بدهيم وفق زندگي در خودمان اختيار با را خداوند دانائي بتوانيم که است محال هستيم مغز داراي شما و من که وقتي تادر ما که بگوئيم توانيم نمي ديگر هست و بوده چيز همه بيني پيش به قادر و بکند تواند مي و توانست مي را کار همه و تواناست و دانا خداوند گفتيم ما همينکه يعني

! کرد خواهيم بخواهد دلمان چه هر و داريم اختيار خود کاراو و شد نمي بيني پيش اگر و شده بيني پيش خدا طرف از قبال بدهيد انجام آتيه در يا و امروز که را کاري هر و بکنيد آينده يا و امروز براي شما که فکري هر زيرا

! است خارج شما دست از اختيار وديگر افتاد خواهد اتفاق کار آن ناچار کرد بيني پيش که همين و نبود خدا نمايد ادراک را آينده وقايع که نبود قادرسلسله يک جز بدهند وفق خداوند وتوانائي علم با را انسان آزادي موضوع که اند خواسته و اند نوشته خصوص اين در مذهبي علماي که کتابهائي و وسائل تمام

! باشد مي معني فاقد و نيست چيزي تهي ميان و پوچ کلماتاست مطلق تواناي و دانا کسيکه يعني خداوند که است صورتي در آن و بکند خواهد مي دلش چه هر و داشته اختيار جهان اين در تواند مي صورت يک در انسان

! ! گيرد مي انجام او بدست کارها تمام و نداريم اختيار شما و من ديگر داشت وجود مطلق تواناي و دانا اين که همين و باشد نداشته وجودتواند نمي نتيجه در و باشد مي ناتوان و نادان که است جهان اين گويند مي هستند متفاوت باهم دو اين که دارند عقيده و ميگذارند فرق جهان و خدا بين کسانيکه

کنيم ! مي بخواهد دلمان وهرچه هستيم آزاد جهان در ما بنابراين نمايد بيني پيش را ما آينده وقايعجهان اگر و باشد جهان آفريننده خداوند که است اين اش الزمه گذاشتند فرق خداوند و جهان بين که همين زيرا دهند مي رد جواب بخويشتن خود اشخاص اين ولي

! نيست خدا وگرنه بداند را چيز همه بايد ناچار خدا داند نمي چيزيهميشه براي را ما اعمال تمام خويش توانائي و سمت اين با و است مطلق داناي حتما او و بدانيم نادان را خداوند توانيم نمي بدانيم نادان را جهان فرضا ما پس

خود کارهاي در ما صريح عبارت به و نخواهيم يا بخواهيم ما اينکه از اعم افتاد خواهد اتفاق حتما کرد بيني پيش و ديد او که هم را چيزي و نموده بيني پيش و مشاهده . ! مترلينگ موريس باشيم مي مجبور بلکه نداريم اختيار

بزرگ . ارد حکيم داشت خواهد خود همچون فرزندي ، توانا مرد بپنداريم که اشتباست ديدگاه اين

کلر . هلن يافت نخواهي اي سايه ، کني نگاه خورشيد به چنانچه

فرانک . رويم مي ها شادي غمگين حاشيه دنبال به شادي هزاران ميان از که ماييک اين است پسنديده را شادي و نيکي ما براي خداوند

Page 216: جملات حکیمان

ايمان . از فراتر مراتب به حتي عشق کنيم مي احساس خود در ديگري شخص به نسبت که است اي جسماني و فيزيکي ي جاذبه از فراتر و بزرگتر مراتب به عشقآنجليس . دي باربارا است خانواده حتي يا کار ، روابط به نسبت اشتياق و شور عالقه يا برتر غايتي و آرمان به

" خواهيد " هستند عادي اشخاص از مردم درصد نه و نود که باشيد عادي اشخاص از اگر داد؟ خواهيد پاسخ چه هستيد چه انتظار در جهان اين در که بپرسند شما از اگرلذت از و بخورم لذيذ اغذيه عالم پايان تا داشت خواهم جاويدان عمر که حالي ودر شده بهشت وارد مستقيما مرگ از پس که دارم انتظار دنيا دراين من که گفتهرگز ... که هميشگي جواني و عمر داشتن و بهشت در رفتن از پس که هستيد اين از غافل ولي و بشنوم انگيز طرب هاي آهنگ و شوم برخوردار شهوت و عشق

و خسته را شما بهشت نواخت يک زندگي بزودي و برد نخواهيد لذت شهوتراني و خوابيدن و نوشيدن و خوردن از ديگر گرديد نخواهيد بيماري و پيري خزان دچاراين که روزي و است لذات اين دادن دست از و مرگ از ترس کرده بخش لذت شما براي را غيره و خوابيدن و خوردن دنيا اين در که چيزي زيرا کرد خواهد کسل

! کسل اقامت يکسال از پس ببرند بهشت به را شما اگر که ام گفته ديگر جاي در گرديد خواهد عادي چيز همه نداشت وجود شما براي مرگ يعني شد جاويد لذات . !!! مترلينگ موريس بدهد شما زندگي در تغييري که هستيد ديگري نقطه جستجوي در و گرديده خارج بهشت در از و شده

بزرگ . ارد حکيم است آنان پناه هميشه و برد نمي ياد از دنيا کجاي هيچ در را خويش مردم بزرگ فرمانرواي

بر . ما که انگار و هستيم طبيعت رويه بي حرکات و ديوانگي تماشاي مشغول روز و شب ساعت چهار و بيست زيرا کنيم حيرت ديوانه يک گفتار و حرکات از نبايد ما. بينيم مي عاقل او قبال در را خود زيرا داريم برتري طبيعت

مي بدان توسل با که ماست زندگي نواقص از يکي هم عقل آيا ديگر عبارت به و ؟؟؟ جنون يا است استوار عقل بر دنيا اساس بفهميم که بود منتظر بايد اول اما! ! ! ؟ , ؟ ؟ ماست امتيازات از يکي عقل برعکس يا و برسانيم نجات ساحل به را خود ناچيز و حقير زندگي کشتي خواهيم

. باشد نداشته معني هيچ تر عالي موجودات براي و باشد ما زندگي نواقص از يکي هم عقل است ممکن زيرا . درجه ميليون چندين حتي و ندارد آتش از بيم که تري عالي موجود ولي شد خواهيد خاکستر زيرا نرويد گدازي آهن کارخانه کوره وسط که گويد مي شما عقل مثال

نمايد . مي عبور گدازي آهن کوره وسط از کنان تفرج و نگرد مي شما به حقارت چشم با و خندد مي شما عقالني استدالل به کند مي تحمل را خورشيد کره گرمايمترلينگ موريس

. ) رابينز ) آنتوني است محبت و عشق اظهار يا راه کيلومتر يک رفتن ، تلفن يک زدن ¸ مثال عملي انجام از خودداري نتيجه شکست

Page 217: جملات حکیمان

آنجليس . دي باربارا بگيرند ناديده را شما توانند مي کمتر ها آن و شد خواهيد تر ناپذير مقاومت ديگران براي ، کنيد ابراز خود از را زندگي شور و عشق بيشتر چه هر

اندازه تا را يکي همين فقط خداوند صفات از ما و اوست بودن پايان بي باشد مي نزديک ما فهم به اي اندازه تا که شکلي يگانه خداوند مختلف اشکال و تصاوير ازمترلينگ !!! . موريس باشد مي مجهول ما براي او اشکال و صفات باقي و فهميم مي اي

. خود با را او و گيرد مي کرد نمي فکر مرگ به هيچ که را شخصي گريبان آمده در به اي گوشه از ناگهان که طريق اين به دارد موشک غايم بازي مرگ اوقات گاهي . !!! . مترلينگ موريس او تفريحات از يکي است اين برد مي

بزرگ . ارد حکيم شود نمي خفه mشتن ک با نداي هيچ ، داند مي دانا فرمانرواي

. در فريدالدين است کرده من در زيادي تاثير نيشاپوري عطار فريدالدين ابيات از بعضي و ام خوانده فرانسوي هاي ترجمه در را ايراني شعراي اشعار از بعضي منگويد : مي خود اشعار از يکي

. از" پيروي طبق بر جهان اين در من اگر که دانم مي اينکه براي نيستم نااميد تو درگاه از ليکن بينم مي مجازات درخور را خود و هستم گناهکار چه اگر خداوندا". نمود خواهي رفتار خود طبيعت طبق بر من به نسبت جهان آن در تو ام کرده رفتار خود طبيعت

اندازه اين به و باشد نيشاپوري عطار گفته اين از باالتر معني عمق حيث از که است شده گفته چيزي جهان در تاکنون بشر زندگي آغاز از آيا که بدهيد انصافمترلينگ . موريس ؟؟؟ باشد اميدبخش

تر فهم چيز اين از مرتبه هزار اگر و نداشت کنوني دنياي به شباهتي چندان رسد مي ما نظر به که دنيايي بوديم اين از تر فهم چيز و تر باهوش مرتبه صد ما اگر!!! است . ديگري چيز فهميم مي خود از و بينيم مي خود در آنچه جز و ما خود جز دنيا زيرا شد مي زيادتر دنيا اين با رسيد مي نظرمان به که دنيايي تفاوت بوديمبي . آنوقت ديد مي را خود پايان اگر زيرا ببيند را خود پايان نيست قادر آفريننده که همانگونه بياورد وجود به را نيستي تواند نمي است هستي عين که هم خدا حتي

مترلينگ . موريس نبود پايان

بزرگ . ارد حکيم پاسخگويند نيز آيندگان و گذشتگان به آنها نيستند خويش حال زمان پاسخگوي تنها فرمانروايان

Page 218: جملات حکیمان

در که باشد داشته وجود دنياهائي نيست بعيد صورت اين در و بشويم منکر غيره و درخت و سنگ در را شعور و فهم وجود بتوانيم که نداريم دست در دليلي هيچ مامترلينگ . موريس باشد باالتر ما از آنها فکري زندگي بلکه و کنند زندگي ما مثل جمادات ساير و ها سنگ آنها

نمي آور وحشت و زشت اسکلت يک به مبدل پايان در و کرد نمي متالشي و فاسد را ما جسم يعني داد نمي ما به را کنوني تغييرات مرگ اگر که پرسيم مي خود ازميشديم؟؟؟ مشوش هم موقع آن هستيم مشوش خود روح براي امروز که همه اين آيا ميشد زيبا سرخ گل يک به مبدل ما جسم مردن از بعد عوض در و شديم

. نيستم بيمناک خود روح براي شد خواهم سرخ گل به مبدل چون که گفت خواهد و داد خواهد منفي پاسخ بنمايد خود از را پرسش اين که کس هرمترلينگ . موريس است جسماني مالحظات از ناشي ما وحشت اعظم قسمت ميشود معلوم پس

. مترلينگ موريس نداشت معني ديگر عمل و سعي شد، مي ما نصيب موفقيت قدم، اولين در اگر

بزرگ . ارد حکيم گريست بايد کند مي تکرار را خواه تماميت فرمانروايان حرف ، روشنفکرش که سرزميني حال به

. رابينز آنتوني نکنيد رها آنرا ، گرفتيد اي شايسته تصميم گاه هر

آنجليس . دي باربارا دهيد انجام تعهد با را آن دهيد مي انجام کاري هر

مترلينگ . نمايد وقبول تلقي آن وقوع بعلت دقت اندکي و تبسم با را حوادث که است کسي آن خوشبخت انسان

بزرگ ! . ارد حکيم نيست ساالران ديوان بازي شعبده مکان انتخابات

Page 219: جملات حکیمان

مترلينگ . موريس است انديشيده مي امروز که شد خواهد همان فردا است خويش افکار ي ساخته آدمي

مترلينگ . موريس کند مي وحي عسل زنبور به که کندوست روح

بزرگ . ارد حکيم ترسيد بايد ، سفيدان ريش و بزرگان نفرين و آه از

. آيبوري لرد است مشکل وظيفه انجام ولي نيست مشکلي کار وظيفه شناختن

. بناپارت است انسان کار و عمل زاده ، بشر ترقيات

ارد . حکيم کنند مي خود ناموس و ميهن بخشش به تشويق را خويش ميهنان هم و زنند مي سينه به را بزرگ کشورهاي سنگ همواره کوچک هاي سرزمين در ابلهانبزرگ

. سينا پور باش خويش وجدان شاگرد و خود نفس معلم

رابله . بود نخواهد پاک روحي صاحب گاه هيچ وجدان بي داناي

بزرگ . ارد حکيم است ميهن به دلدادگي ، عشق شورانگيزترين

Page 220: جملات حکیمان

. داير وين نيست اتفاقي دنيا اين در چيز هيچ

. زوال باشند شنيده تمجيد و تعريف کمتر که شوند مي موفق و پيروز آنهائي اغلب

پوشکين . نکن قضاوت ، نديدي شايسته و کامل هرجهت از را خود تا

. روستان پذيرفت بايد هست که همانطور را حقيقت

انجام آنها مقابل در که اعمالي بر و ، وقايع آن به نسبت خود واکنشهاي بر توانيم مي کم دست ، کنيم کنترل افتد مي زندگيمان در راکه اتفاقاتي هميشه نتوانيم اگر . رابينز آنتوني باشيم مسلط دهيم مي

بزرگ . ارد حکيم نهادند بنيان را زمين ايران جاودانه هاي پايه که ، ارشک و کورش ، دياکو روان بر درود

آنجليس . دي باربارا شماست ناجي و حامي يگانه که است عشق همان باز زندگي طول سرتاسر در

. سنکا است درنگ و صبر ، خشم داروي بزرگترين

. پاندر بگيريد کمک خود موفقيت براي ، ديگران آرزوهاي و ها انديشه از

Page 221: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم رسد مي پايان به مرگ با تنها ، بدنهاد پيران نيرنگ

. روبرتسون است اراده ، ها پيروزي کليه رمز

رابينز . آنتوني شود مي بيشتر شما گيري تصميم ،قدرت بگيريد تصميم بيشتر چه هر

بزرگ . ارد حکيم کن ياد دشمني به او از پيوسته ، کني بزرگ را کسي خواهي مي اگر

آنجليس . . دي باربارا شويد جويا خودتان درون از تنها را بودن زنده و سرزندگي کنيد جو و جست خودتان درون از را زندگاني شور و عشق

. سيدني نيستند تنها هرگز ، دمسازند خوب و عالي افکار با که کساني

بزرگ . ارد حکيم پيروزي هاي دروازه گشودن براي است بيدار روان پرشگاه تندرستي

. هسه هرمان نيستي قوي که است اين بر دليل شوي، خشمگين ناتوان بر اگر

رابينز . آنتوني يابد مي افزايش تمرين با نيز تصميم قدرت ، شوند مي نيرومندتر ورزش اثر در بدن عضالت که همچنان

آنجليس . دي باربارا کند مي جذب خود مبدا به را ما که است مغناطيسي همانند عشق

Page 222: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است خرد آغازين نمايه ادب

. يونسکو شد نمي برآورده آرزوئي هيچ ، شد مي برآورده آرزوها همه اگر

. . شيللر آوريد بدست را آن شماست برابر در انساني عالي مقام

. شيلون افتد کار به ات انديشه از قبل که نده اجازه زبانت به

بزرگ . ارد حکيم گردند مي موجب را آينده هاي دگرگوني و بارند مي تشنه هاي انديشه بر باران همچون خردمندان

. . اسکاتلندي فيلسوف کاراليل توماس کرد نخواهيد کسب باشد،موفقيتي دهيد،ناحق مي انجام اگرآنچه

. کوتورث اليزابت کنم مي جواني احساس ، بينم مي رويا که وقتي

بزرگ . ارد حکيم دارند بخشندگان نداي به گوش همواره مردم

. اديسون توماس کنيد خستگي احساس آنکه بي است مسئله يک بروي وقفه وبدون جسمي و ذهني انرژي تمرکز توانائي ،در موفقيت الزمه

Page 223: جملات حکیمان

. . تراوليان جي بخوانند چه بگويد آنها به است، امانتوانسته کند، باسواد را فراواني جمعيت است توانسته آموزش

بزرگ . ارد حکيم آوريم نمي روي کشي گردن به گاه هيچ ببريم خويش خرد گستره و شکوه به پي اگر

. فلپز آستين بخريد نو کتاب ولي بپوشيد را قديمي لباس

رابينز . آنتوني باشيد برداشته آن تحقق درجهت مثبتي قدم ابتدا اينکه مگر مکنيد، رها را هدفي هيچ هرگز

خود . از را خود اطرافيان زندگي تا داريد اختيار در شماري بي هاي فرصت روزه هر گذرانيد مي را خود وقت چگونه يا داريد شغلي چه ، هستيد کسي چه نيست مهم . طريق . از کند ظاهر را خودش دهيد اجازه خويش زندگي شور و عشق به چگونه؟ اند بيگانه برايتان که آنان چه و شان شناسيد مي که آناني چه سازيد متاثر

. را خود نيز آنان زندگي شور و عشق تا ديگران از است دعوتي شما در زندگي شور و عشق ظهور و نمود قلبتان زباني بي زبان با حتي و ، اعمال ، چشمان ، کلماتآنجليس . دي باربارا دهد نشان

بزرگ . ارد حکيم است دانش اهل و سفيدان ريش کار ، ها ريشه به پرداختن

. کريستوفرمورلي کني خودسپري شيوه به را زندگي بتواني که است اين در تنها کاميابي

. هوبار آلبرت دهيد پرورش آنرا است عادت سعادت

Page 224: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم خوريم مي بر کمتري رازهاي به باشيم پروازتر بلند چه هر

. چخوف آنهاراآشکارميکند استعدادي بي افراد،ازجمله استعدادهاي تمام دانشگاه

. گيبون است نبوغ مکتب تنهائي ولي افزايد مي دانائي بر معاشرت

. الکساندردوما است درآمد مهم منابع از يکي خود جوئي صرفه

رابينز . . آنتوني است محتاج آن به ما روح که است غذايي اين کنيم معنوي و عاطفي رشد احساس ¸ دائما که داريم نياز ما همه

بزرگ . ارد حکيم نيست آزاد اش انديشه و است گرفتار او نيست مناسبي گاه تکيه دارد فراوان دوستان که رايزني

اين ببخشيد برتر هدفي و معنا خود زندگي به که داريد را آن توان شما بيافرينيد روحي غناي از سرشار و بخش رضايت اي زندگي که داريد را آن توان و قدرت شما . و . جرات ببريد رويد مي که کجا هر به خود با را زندگي شور و عشق تا دهيد راه خود به را آن شهامت و جرات است نهفته شما زندگي شور و عشق در تنها توان

آنجليس . دي باربارا دهيد نشان داشتيد دوست و خواستيد که کس هر به را تان زندگي و شور و عشق تا دهيد راه خود به را آن شهامت

. افريقائي مثل شوند مي سپري روزها چون حوادث

بزرگ . ارد حکيم دارد پي در پلشدي و سستي ، آن ناراستي و است سرزمين آن ساختار نماي کشور هر اساسي قانون

Page 225: جملات حکیمان

. سليکا است آن انداختن تاخير به ، غضب چاره بهترين

. فيثاغورث است ذلت آن ميوه که مکن کارسستي ودر مده دست از فرصت

بزرگ . ارد حکيم بينم مي آدمها درون در انتها بي هاي دره و کوهستانها

. شوپنهاور است زندگي سفر توشه مهمترين ناپذير، عالج برابرحوادث در ورضا تسليم

. روالن رومن کند بيدار را خفته انرژي بايد شکست

بزرگ . ارد حکيم سازد مي جاري زبان بر را آن و شده آگاه خود اشتباه بر که بخشيد بايد را پشيماني تنها

. مي : بار پر را ما زندگي چيز، هر از بيش و هستيد ما احساسات ترين معنوي از عواطف اين کنيد تقويت خود رادر سپاس و قدرشناسي احساس رابينز آنتونيرابينز. . آنتوني کنيد زندگي گزاري شکر احساس با سازند

آنجليس . دي باربارا شويد متولد بارها و بارها دهد مي امکان شما به که است چيزي همان عشق

. سقراط هستند دشمنان ترين خطرناک ما، دوستان ترين ابله

Page 226: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم کند مي چندان دو نيز را جوان نيروهاي توان بزرگداشت

. امرسون است بدبختي نشانه شمردن بزرگ را خود

. . دوستاهل مادام آمد خواهد بيرون آن از شيرين يادگارهاي بيفشان نيکو خدمت دانه

بزرگ . ارد حکيم شکست خواهد برآزندگان خواهي آرمان برابر در هم راه کمر

. ! بزرگ ارد حکيم است ميهن هستي براي نيستي آنها آرمان نيستي؟ از ترس و برآزندگان

. . رابينز آنتوني است مشکلتر بسيار آنها رفع گرفتند، قدرت عواطف اين که هنگامي آنهاست احساس و بروز هنگام منفي عواطف رفع براي زمان بهترين

بزرگ . ارد حکيم فرمانروايان سرشت با نه است همگون خويش سرزمين مردم خوي با او سرشت ، هاست دوران راهبر و اسطوره کهن نامدار

آنجليس . دي باربارا بود خواهد زندگي شور و عشق از سرشار بزند سر شما از که کاري هر گاه آن

. روسي المثل ضرب نيستند سرقت قابل ، هستند قلب در که هائي گنج

Page 227: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم نمود دلپسند هم را آدميان ترين ناراست توان مي آن با که هنري است هنر ستايشگري

. کاراليل توماس رسد مي نظر به محال ابتدا بزرگ اقدام هر

حکيم . جالينوس شوي ايمن ازمرض تا کن سبک را غذا

. اسپارت کن سازش او با تو دارد سرناسازگاري تو با زندگي اگر

. بالنچارد کن کند مي عمل ، زند نمي حرف است، خوب فوتبال همانند خوب کيش

بزرگ . . ارد حکيم دارند بهمراه نيستي خود ژرفناي در که شوند مي نزديک سپيد نماي با بسياري ؟ دهي مي آن به تن آيا پيداست سپيدي ، برف در

. کندورسه کنيد مقايسه ديگران زندگي با آنرا آنکه بدون ببريد، لذت خود زندگي از

. رابينز آنتوني است خواسته آن به رسيدن مانع عاملي چه که کنيد مشخص و خواهيد مي چه که بگيريد تصميم

آنجليس . دي باربارا آورد خواهد روي شما به بيشتري زندگي شور و عشق ، بورزيد عشق بيشتر چه هر

بزرگ . ارد حکيم است آدميان گاه ريشه داشتن گرامي ، آن نکوداشت پوياست و زنده طبيعت

Page 228: جملات حکیمان

شما . عالقه مورد همسر که است آن اش معني ايد رسيده خط آخر به که نيست آن اش معني گويد مي اي کننده دلسرد سخنان ، کار فشار اثر در شما همسر اگر . رابينز آنتوني دارد نياز بيشتري حمايت و محبت به

. رواتر فرانسيس است خويشتن با زدن حرف زندگي در لذتها ترين ناشناخته از يکي

پوژه . پل ديگران وجود در تا کنيد جستجو خود وجود در بيشتر را گران هاي غم منشاء

بزرگ . ارد حکيم سازد مي تن رويين را او هويدا آرمان انديشد مي خويش آرمان به باک بي

. ويکر جان روند مي ميان از ، بگيريم ناديده را آنها اگر شوندو مي برابر چند بگرديم ها فرصت بدنبال اگر

. بودا شود مي خاموش او قلب در خواهي خود و غضب حس آنوقت نسازد، مشغول را خود آن نتيجه با ، کند مي نيکي که کسي هرگاه

بزرگ . ارد حکيم داريم خويش سرزمين هاي اسطوره و نياکان با ابدي پيوندي ما همه نيست زندگان با تنها ما پيوند

چاپلين . چارلي نشه اميد نا شادي تا کن گريه آرام بودي غمگين اگر و نشه ناراحت غم تا بخند آهسته بودي شاد اگر

. رابينز آنتوني برسيد تري تازه نتايج به و کنيد پيدا اي تازه نظرات که شود مي باعث ، انعطاف قابليت

Page 229: جملات حکیمان

زمين . روي بر شما اصلي وظيفه تنها و شغل يگانه اين بدهيد دل آن به تمام شور و عشق با و برويد کار سر به تمام قدرداني و شکر با دهيد انجام عشق با را کارتان . کنيد . . تان زندگي نيز و کار ، شغل ي لحظه لحظه وقف وجود تمامي با را خود هرگاه دهيد انجام نيز کجا هر در يا زمان هر را آن توانيد مي بورزيد عشق اينکه است

آنجليس. . دي باربارا نمود خواهيد احساس را حقيقي اقناع و رضايت و کرد خواهيد تجربه را واقعي دستيابي و موفقيت گاه آن

. بزرگ ارد حکيم مباد غير دست به هيچگاه جايگاهي چنين است عشق ، آموزگاري

. آلماني مثل بکارد بايد ، کند درو خواهد مي که کسي

. بيکن فرانسيس آورد مي وجود به آنرا خود باشد، زندگي در خوب فرصت رسيدن انتظار در آنکه جاي به دانا انسان

رابينز . آنتوني کنيم مالمت را خويشتن و بپيچيم خود به اينکه نه بگيريم، پند خود اشتباههاي از که کنيم مقيد را خود بايد

بزرگ . ارد حکيم اند بوده آور خنده ، نبايدها و ها بايد از بسياري آموزد مي ما به زمانه

آنجليس . دي باربارا کشانند مي خود سمت به را ديگران کشند مي نفس نيز عشق با و کنند مي زندگي عشق با ، کنند مي ساطع عشق خود از که آنان

. سيسرو هست نيز ها نيکي ساير منشاء بلکه ، است فضيلت بزرگترين تنها نه گزاري شکر

Page 230: جملات حکیمان

. کاراوتي ژول هستيد دارا را جهان خوشبختي بزرگترين هستيد کتاب مشتاقان از يکي گر

بزرگ . ارد حکيم ماست هاي آموخته و انديشه برآيند ، خرد اما آموزي مي را دانش

. فاديمن کليفتون کند فراموش را اهميت بي امور چگونه بداند که است اي حافظه ، خوب حافظه

. سالوبيل گذرد مي ما بر که است نظيري بي هاي فرصت از استفاده زندگي فن بزرگترين

بزرگ . ارد حکيم زايندگيست و رشد در جهان شيره که چرا گرفت جشن بايد را ها آغاز تنها

رابينز . . آنتوني کنيد بررسي ايد نوشته که را هدفهايي ، دوبار روزي کم دست است ذهن کردن شرطي هدفها، به رسيدن رمز

حقيقت و رضايت ، خوشحالي و خوشبختي به خود گرايش و نياز بر و شويد مي تسليم زندگي شور و عشق به گاه هر است زندگي شور و عشق ي زاده تنها ايمان . مراتب به چيزي با ارتباط و هدفمندي ، قدرت از بااليي حس ناگهان دارد وجود شما خود درون که پيونديد مي زندگي ي چشمه سر به خود به خود بگذاريد صحه

. و " " اميد همان ايمان که يابيد مي در گاه آن گرفت خواهد فرا را شما وجود سر تا سر ، شناختيد مي خويش خويشتن عنوان به را آن زمان آن تا چه آن از بزرگتر . . و آگاهي که اين به علم نوعي به ايمان است نفس به اعتماد و باوري خود نوعي ايمان که يافت خواهيد در ندارد آن با نيز ارتباطي هيچ اصوال و نيست اميدواري

آنجليس " " " " . دي باربارا است شده گرفته کار به و افتاده جريان به شما در و شما شکل به کيهاني شعور

بزرگ . ارد حکيم نيست هم کفن باندازه ، شکن پيمان ارزش

. ديوژن دارد ديگران از بيش ، است خرسند کم به که کس آن

Page 231: جملات حکیمان

. . هوگو است مرگ زندگي مبارزه بي کنند مي مبارزه که دانم مي آناني را زنده اشخاص من

بزرگ . ارد کنند مي نگاهباني را آدميان دشتهاي ، سترگ کوههاي رشته همچون تاريخ خردمندان

فرانس . آناتول است زندگي مبارزه در سالح بزرگترين ، خنده

بزرگ . ارد حکيم خرد مي جان به را خواري کند مي بدگويي که کسي

. النبر سن مپوش چشم اي وظيفه انجام از ، دوستت بخاطر هرگز

رابينز . آنتوني کنيد استفاده صحيح صورت به آن از اينکه شرط به باشد، شما خدمت در تواند مي رنج، نيروي

با داريد توان در که جا آن تا و کمال و تمام را کندخود رشد و زند جوانه آن در سادگي به عشق بذر تا بيافرينيد حاصلخيزي زمين کند پيدا را شما عشق منتظرنمانيدبه شما قلب در تا داد خواهد را امکان اين آن به و کرد خواهد آبياري را معشوق و شما ميان عشق بذر تعهد قدرت کنيد بند پاي و متعهد تان رابطه به تمام صداقت

آنجليس . دي باربارا بنشيند بار

بزرگ . . ارد دارند بهمراه نيستي خود ژرفناي در که شوند مي نزديک سپيد نماي با بسياري ؟ دهي مي آن به تن آيا پيداست سپيدي ، برف در

Page 232: جملات حکیمان

. مارلو بزند لبخند زندگي مصائب و مشکالت بر که است کسي سعادتمند

. پاسکال شويم مي متوجه کمتر ما و ، است کمال و زيبائي سراسر دنيا

: ، زمين روي بر آب چرخش ، ستارگان و اختران چرخش ، روزها گردش برسان است کرده رسم گرد را چيز همه که است دوار اي گردونه مانند هستي ريشه و بنبزرگ … ارد حکيم و اتم حرکت ، بدن در خون گردش ، بدي و نيکي ، مرگ و زايش

سقراط . کني تحمل آرام ، است مقدر آنچه کن سعي

موتزارت . درخواب حتي است آور شادي هميشه داري دوستشان که کساني ديدار

به ) ( آن در تغييري بالفاصله که بگيريد تصميم اکنون هم شغل ويا جسمي سالمت روابط، زمينه در ¸ مثال هستيد، ناراضي آن از که هست چيزي شما زندگي در اگر . رابينز آنتوني آوريد وجود

بزرگ . ارد حکيم دهد مي هديه همگان به را شادي دارد لب بر لبخندي هميشه آنکه

بزرگ . ارد حکيم شو آدميان گير دست ، نشويي گرفتار فرودستي به آنکه براي

السکى . اچ است ها ترين کوچک مورد در ها بيشترين دانستن مهارت، نشانه

Page 233: جملات حکیمان

پيماستر . بى است جهل درک آگاهى، راه در گام اولين

! ! به گوسفند پوستين که هستند گرگاني يا و ابلهند يا گويند مي را اينها که کساني ؟ باشد برابر بايد آدميان همه مردمي پايگاه ؟ باشند داشته اندازه يک به بايد همه آياهاي . وادي در ناشناخته نام هزار هزاران گذرند مي چيزشان همه از کنند مي تالش سرزمينشان بالندگي و رشد براي روز و شب ايي عده که آنگاه اند کشيده سرزمان ; آنها زندگي اهميت با موارد تنها که نمود يکي کساني با توان مي چگونه را کنند مي نگهباني ستبر ايي سينه با خويش مردم و آزادي ، کشور کيان از گوناگون

.... بزرگ ارد حکيم ست ديگري ابروي و چشم يا و سينماست پرده بر که فيلمي آخرين ، بازار و کوچه دوستان ديدار ، خوراک و خواب

. يونگ تاريخ قدمت به است اى رودخانه فرهنگ

نيچه . فريدريش شود عملي گذشته پايه بر يي آينده ساختن در و فراشد زمان در که است واقعي صورتي در تنها انسان ابر آزادي

. بزرگ ارد حکيم است نادرست آموزشي آيين ، توانمنديها نابودي کارخانه بزرگترين

مارکي . دن است بدبختي پرده ميان خوشبختي

خردمند . فردوسي حکيم است دهش و داد جهانداران به ايزد فرمان

بزرگ . ارد حکيم آيد مي بدست ما هميشگي آمادگي سايه در تنها پيشرفت

يا . پيوست خواهد وقوع به نگرانم اش درباره که چيزي اين   اقال بپرسيد خود از بوديد نگران آن درباه ديروز که است فردايي همان امروز که باشيد داشته خاطر به

Page 234: جملات حکیمان

استرن . ؟ خير

بيسمارک . است دوستان ازدياد ، دشمنان دفع وسيله بهترين

ارسطو . ماست شخصيت نشانه ما تکراري کارهاي

بزرگ . ارد حکيم هاست سختي با هميشگي و پيگير مبارزه ، راه بهترين نمود نخواهند پشت شما به هيچگاه ها سختي کنيد پشت مشکالت به شما اگر

. لوبون گوستاو يابد نمي ظهور کردار و عمل لباس در جز قوي اراده ليکن ، کنند مي خودنمائي گفتار و حرف صورت به همواره ضعيف هاي اراده

. مونتي دو ميشل ندارد معنا موافق باد ، رود مي بندرگاه کدام به نيست معلوم که کشتي يک براي

بزرگ . ارد حکيم بود نخواهيم پذير آسيب گويان ياوه برابر در هيچگاه بدانيم را ارزشش اگر و نکنيم خوار را خويش

. . باکلي لرد کند شکر را خدا ، شود مي بلند وقتي و بخورد زمين ب ومرط يخزده سطح روي که است آن فرد هر براي کارها دشوارترين از کي

. » داالئي ندهيم آزار را ديگران کم دست تواني نمي اگر و کنيم محبت يکديگر به که است اين زندگي در ما مقصود اولين پس ، کنبم مي زندگي يکديگر جوار در ماالما

Page 235: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم دهد مي نشان را ارزشش همهمه و خروش هنگامه در ، سکوت باغ رويش

خردمند . فردوسي حکيم سازد مي بنده ، کاهلي را آزادگان

پيد . اوري آورد بدست توان نمي قو پر متکاي و معطر نرم رختخواب روي بر را تجربه

بزرگ . ارد حکيم نيست پنهان خرد اهل تيزبين نگاه از ، جزئيات تمام با ما درون

دوموسه . آلفرد نيست خود شناسايي به قادر معلم اين احساس بدون هيچکس و دهد مي تعليم را او اندوه و درد که است شاگردي آدمي

. حکيم دانيال شناخت توان مي آنها، مصيبت و بدبختي حين در را مردم سيرت و باطن گردد، مي ظاهر جنگ، ميدان در سرباز شجاعت و طوفان در دريانورد مهارت

بزرگ . ارد حکيم سازند مي تر بسته و بسته خويش برتر انديشه و دانش با را پليدي و بدي چنبره و دايره آدميان همواره

دوموسه . آلفرد آن رؤياي محبت و ، است خوابي حيات

. ناپلئون هستند مديون جواني روزهاي مشکالت و سختيها به را خود پيري روزگار شوکت و سعادت مردم از بسياري

سامان . . را آن توانيم مي که هستيم ما خود تنها بخشد بهبود را مان ريخته فرو درون امني نا تواند نمي ارتشي هيچ ماست دروني امنيت ، ما بيروني امنيت از مهمتر

Page 236: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم بخشيم

خردمند . فردوسي حکيم است کوهستان گران پرستش جايگاه

. سعدي خوردن دنيا براي از نه است پروردن دين بهر از علم

بزرگ . ارد حکيم کنيم باور را خويش خويشتن خود که است آن مهم ، کنند باور را ما ديگران که نيست مهم

. روسو ژاک ژان زني مي شخم تخم کاشتن از بيش که چنان بسنج را حرفت گفتن سخن از بيش

بطليموس . نماند زمين بر کاري تا کنيد تقسيم خود کارهاي بر را زمان

بزرگ . ارد حکيم بيند مي را زمين کسي کمتر اما دارد مي ارزاني ما به زيبا گل هزار هزاران روز هر زمين

. داير وين دهي تغيير را فکرت طرز که است اين کني، حل هميشه براي را مشکالت تواني مي که راهي تنها و توست فکر طرز دليل به داري، مشکلي اگر

. . سوجين نيست بيش مسکيني کند امتناع عمل اين از که کسي باشد داشته بخششي که است کسي واقعي ثروتمند

بزرگ . ارد حکيم رسد مي جدايي مرز به زود خيلي بيند نمي هست که آنگونه را رويش پيش آدم که کسي

Page 237: جملات حکیمان

. افالطون دارد نگه خويش خشم که است کسي مردم نيرومندترين

. بزرگمهر حکيم باشد داشته بسيار هنر بايد دارد سروري آرزوي که آن

بزرگ . ارد حکيم يافت نخواهد را آن از بهره براي زماني نيز خود ندارد را تجربه بازگويي و روشنگري درد که کسي

دانمارکي . المثل ضرب نميکند تبديل سگ به را خود استخوان قطعه يک خاطر به درستکار آدم

الروشفوکولد . ندارد را بودن احمق و بودن شعور بي حق فقير آدم

نمود : . خواهيم هديه او به را درست و تازه هاي راه ما آنکه دوم و شويم مي آشنا او دانش با اينکه نخست دارد پي در درس دو ديگران کار بر ما پژوهش و ارزيابيبزرگ ارد حکيم

الروشفوکولد . باشند مجبور که کنند مي قدر آن به خوبي و کنند جسارت که آورند مي آسيب اي اندازه به آدميان

بوري . آوي لرد کند ستيزه و نزاع صرف را عمرش از نيمي که ندارد وقت قدر آن انسان

بزرگ . ارد حکيم است ارزشتر با هم زر از ، آدمها آزمودگي

Page 238: جملات حکیمان

کازوبون . گيرد مي فرا چيزها خيلي شکست از ولي نميگيرد ياد چيزي پيروي از انسان

. کوينه شوفل نيزندارد اي خاطره ندارد دوست که قلبي

بزرگ . ارد حکيم دارند مي پاس نيز را آيندگان سرمايه و پيشينيان دستاوردهاي آنها نيستند خويش کشور امروز مردم نگاهبان تنها سربازان

. ناپلئون است يگانگي و صميميت چيزها ترين ناياب

. نيچه باش هستي آنچه

بزرگ . ارد حکيم خورد مي گره کارش ، هميشه بدانديش

چخوف , . باشد آراسته و زيبا باطن چه و ظاهر چه حيث هر از بايد انسان

بقراط , . بشريت ظلم و ايمان جفاي دهد عادت چيز دو به را خود بايد انسان

دامنه و کوهپايه در او زندگي زمان بيشتر ؟ ماند خواهد آن بر هميشه کوهنورد آيا است کوه نوک تختگاه آرامش گفت بايد است هدف آرامش به رسيدن گويند ميبزرگ . ارد حکيم ديگر فرازي به دلدادگي و دل نهيب دوباره و اندک آرامشي به رسيدن اميد به گذرد مي

Page 239: جملات حکیمان

بقراط . نکند مطالبه ندهند انچه و بخورد آورند او روي پيش را چه آن اند کرده دعوت ضيافت به را او که باشد مهماني مانند دنيا در بايد انسان

وايلز . نمايد مي که است آن نه و شناسد مي را او که است چنان نه پندارد مي که است طور آن نه انسان

بزرگ . ارد حکيم ميرد مي نيرنگ با زود خيلي ، زندگي دشت آهوي ، باش ساده

. وايلد اسکار داريم را انجامش انتظار ديگران از که است چيزي وظيفه

. ديزرائلي اند بوده ديروز جسور کودکان امروز، موفق مردم

بزرگ . ارد حکيم روشنايي برسان ، نيست ابدي و ماندگار زندگي در تاريکي

. گاليله است نکرده هم اکتشافي نشده، اشتباهي مرتکب کس هر

بودا . نيست ما هاي خوشبختي يا و ها بدبختي مسوول ما خود جز کس هيچ

. اقليدوس کند مي درو خاموش آدم و پاشد مي تخم پرحرف آدم

Page 240: جملات حکیمان

برد ... ... . ياد از را تنهايي و شنيد را آنها دادگستر فريادهاي توان مي ديد جاري چشمه هزار هزاران توان مي ايران سرزمينمان نامداران شده ويران هاي کاخ دربزرگ ارد حکيم

وايلز . است خانه در آرام زندگي طالب شود مي حادثه دچار که هنگامي و زندگي در اي حادثه خوهان است نشسته خانه در وقتي انسان

سيمون . ژول است داده فريب را ديگران ميکند تصور که خورد مي فريب آسان سياست کار در وقتي انسان

بزرگ . ارد حکيم سازد مي ما براي را زندگي بهترين خوبان به مهر و همزيستي نيست ما دلشادي در تنها ، خوب زندگي

. اينشتين کند وجو جست خود در را آن مگر نرسد، غايى خرد به کس هيچ

. کاکتيو جين پيوندد مى تاريخ به سرانجام که است دروغى افسانه و افسانه به سرانجام که است حقيقتى تاريخ

بزرگ . ارد حکيم دارد آدميان سرشت و خوي در ريشه ميهني بزرگ هاي جشن

. دانسى پى اف کنيد انديشيدن به وادار را او توانيد نمى اما کنيد، رهنمون دانش کسب به را انسانى توانيد مى

. آلن پو ادگار شود عوض نيز او بينش شکستي هر با که است کسي ضعيف االراده

Page 241: جملات حکیمان

. چيني ضرب المثل کن روشن شمع يک بفرستي لعنت تاريکي به اينکه جاي به

. نهرو نعل جواهر کند نمى دگرگون را تاريخ مسير ديوار، بر آويخته تصاوير برگرداندن

بزرگ . ارد حکيم است آدميان ديگر به کمک و مهر از سرشار ، فرهمند زنان و مردان زندگي

رومارسس . است افروختن آتش گردباد در آموختن دانش آشفته انديشه با

. » « : رابنيز توني ماست اصالح شده خود± آن و بازگردانيم چيزي آن، ازاي به بايد مي دهد؛ مسؤوليت و فرصت ويژه، حق ما به است هديه يک زندگي

بزرگ . ارد حکيم مکن رها خود حال به را خويش پيکر ، کني پرواز آنکه براي

. فرويد زيگموند دارند واهمه مسؤوليت از مردم بيشتر و است مسؤوليت متضمن و مستلزم آزادي چون ندارند چنداني عالقه آزادي به مردم بيشتر

. گاور ديويد نکند يا کند قبول که دارد انتخاب حق صورت آن در بدهيد، مسؤوليت اعمالش برابر در انسان به اگر تئوري در

بزرگ . ارد حکيم است ايرانيان باستاني نوروز شيره دادن هديه يکديگر به را شادي

Page 242: جملات حکیمان

. . نورث اليور نمي پذيرم نکرده ام، که را کاري مسؤوليت من بگيرم عهده بر کرده ام که را کارهايي مسؤوليت که آمده ام من

روزولت . بود خواهد تر باشکوه شود مي حاصل آن از که افتخاري تاج ، باشد دشوارتر و زيادتر جنگ در ما فداکاري اندازه هر

بزرگ . ارد حکيم رود نمي دارد ها نادان دهان به چشم که دانايي آينده به اميدي

. ! دکارت رنه بتوانيم تا بخواهيم بايد

. بري جان نگيرد چنگش در که آرامد مي کسي دستان در فقط بهشتي مرغ

بزرگ ) ( . ارد حکيم نيست گروهي کار ارزشي بي نمايانگر ، انديشه و خودسازي براي تنهايي به نهادن ارزش

. پاسکال است ايمان عمده عوامل از يکي اراده،

. ارسطو » « » « کنيد حبس عقل و اراده محکم ديوار دو ميان را خود تمايالت

بزرگ . ارد حکيم داشت خواهد پي در را شما پيشرفت ، آنها موشکافانه شناخت ، بگذريد ساده خيلي پيشين هاي شکست از نبايد کاميابي به رسيدن براي

. لوبون گوستاو ندارد احتياج کسي تعريف به دارد اطمينان خود به که کسي

Page 243: جملات حکیمان

. هيل رولند است آن به تمايل خير، کار انجام مرحله اولين

بزرگ . ارد حکيم او بر جاودانه آفريني پس است آفرين زندگي ، کارآفرين

. ] هوالند ] گيلبرت جوسيا مي کند حرکت ظرفيت لياقت و قدرت دوش به دوش مسؤوليت

. کرين فرانک نمي شود انسان پيشرفت باعث دنيا در مسووليت اندازه به چيز هيچ اين وجود با ندارند؛ وحشت مسؤوليت اندازه به چيز هيچ از مردم

بزرگ . ارد حکيم ست آدمي بالندگي ريشه همان اين ، است آدمي هاي خواسته بردن باال و پرواز تشنه همواره ، روان

. رابينز آنتوني بيايد پيش مي خواهد هرچه بگذار کن، قبول مسؤوليت

دکارت . رنه کنم مي شک چون کنم مي فکر و ، کنم مي فکر چون هستم ، هستم پس انديشم مي

بزرگ . ارد حکيم کرد خواهي ديدار را هان ابله بارها و بارها ، زندگي بست بن کوچه پايان در

کولن . . متورمن بگيرند را دهانشان جلو است بهتر بکنند کار چه صحبت هنگام دستهايشان با دانند نمي سخنوران از بعضي

Page 244: جملات حکیمان

سيسرون . داد انجام بزرگ کارهاي کوچک آدمهاي با توان نمي هرگز

رازي . زکرياي خواهند مي همه که شد مي موعود بهشت همان دنيا بگيرند، بهره درست خود استعدادهاي از توانستند مي همه اگر

وو . پيره مارسل ايد نخواسته او از زيادي چيز هم شما که است آن دليلش ، دهد نمي شما به زيادي چيز زندگي وقتي

بزرگ . ارد حکيم است گرفته جشن نيز را خويش مرگ پيشاپيش گزيند برمي را تالش و رنج بدون زندگي آنکه

رسورجن . . کنيم قبولشان نيستيم مجبور ولي ، بشنويم را آنها ناگزيريم ما اند تقلبي سکه مانند ها توهين

روچستر . نيستم اي نظريه گونه هيچ داراي ولي دارم فرزند شش حاال ، داشتم نظريه شش اطفال تربيت درباره ازدواج از قبل

بزرگ . ارد حکيم داشت نخواهد دنبال به را گردونه آن سرپرست هنگام زود سرنگوني جز برآيندي کاري گردونه يک در آشنايان گيري بکار

. انگليسي المثل ضرب است حقيقي دوست احتياج، زمان دوست

. گوته است کوتاه اندازه چه عمر و بلند چقدر هنر خدايا

Page 245: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است پيدايش حال در آن هاي گونه همه در آرام پويشي و است زايش حال در همواره گيتي

. سقراط آرزوست چيزها دورترين و مرگ چيزها ترين نزديک

بوفه . وارن کاشته درختي قبل ها مدت که است کسي مديون ، ارميده اي سايه زير امروز که شخصي

باتلر . ساميوئل کرده نازل خدا را اسماني کتابهاي آخر ايم کرده گوش دعوا طرف يک سخنان به ما که نکنيم فراموش

روو . کنيم دريافت آن از داريم نياز آن به که را کمکي بتوانيم تا کنيم گذاري سرمايه آن در بايد که است اي گنجينه حافظه

بزرگ . ارد حکيم ايستند نمي هم آن يک ، هدف به رسيدن راه در کهن زنان و مردان

راسين . کرد رام را سرکش و وحشي اسبي توان مي اراده شالق با

فرانسوي . المثل ضرب کرد ترمز بايد کجا بداند بايد کار هر در انسان

بزرگ . ارد حکيم کنيد اش بدرقه بتوانيد که ، بپذيريد را ميهماني تنها

Page 246: جملات حکیمان

فرانکلين . بنيامين است فراموشکاري و اشتباه محل انسان

زند : . رابرت بودن متفاوت مشترکند چيز يک در فقط ها آدم

بزرگ . ارد حکيم بينند نمي زندگان و آمدگان در تنها را خويش ياران سپاه برآزندگان

و سعي پرتوي در و و باشي داشته نفس به اعتماد که است اين زندگاني دستور بهترين و دستور بهترين و نيست بيش فريبي دنيا نويدهاي و وعده تمام

ميکالنژ . برسي مقامي به خود مجاهدت

هوگو . ويکتور نميگذارد يادگار به خود از اي سايه حياتي راه اين از عبور در که است سرگرداني شبح چون عالم در انسان

بزرگ . ارد حکيم نيست رشد و خيزش آهنگ جز آنان سخن خويشند کشور پيشينه ساله هزاران شرآب مست برآزندگان

الروشفوکولد . خويش کنار در تا است تر عاقل ديگران کنار در انسان

Page 247: جملات حکیمان

اديسون . بميرد درنگ بي بعد که است بهتر بازماند کار از که سني هر در انسان

بزرگ . ارد حکيم سازند مي آورده بر داشتي چشم هيچ بي را فرزند هاي خواست پدر و مادر تنها

. بيکن فرانسيس است قدرت يک تنهائي به دانش

ما . خوشبختي پس کنيم مي حس بدبخت را خود انديشيم مي نداشته به که زماني و خوشبخت را خود کنيم مي فکر خود هاي داشتني به زندگي در وقتي

تناجيو . ماست خود تصور در

مضر . تندرستي براي که چيز هر از بايد تندرستي حفظ براي کند نمي برابري تندرستي با هيچکدام ، شهرت و دانش کسب ، کاميابي تحصيل ، مال جمع

شوپنهاور . . رواني شهوت از   مخصوصا کرد پرهيز است

البروير . سازد مي محسوس جدايي و تنهايي درد وسيله به را خود ، عشق غروب و طلوع

Page 248: جملات حکیمان

مردم . کنند مي فکر که کساني است ممکن غير دريا مهار گردند هماهنگ آدميان درياي امواج با بايد نشوند گرفتار مردم توفان به آنکه براي سردمداران

بزرگ . ارد حکيم شوند مي گم زود يا دير اند کرده مهار خود امکانات با را

وينه . خودخواهي حقيقي بينوايي و ، است مهرباني حقيقي ثروت زندگي در

. سينا پور خداست صداي موسيقي؛

بزرگ . ارد حکيم انجامد مي اش نابودي به او پيشداري باشد مردم با آهنگ هم بايد فرمانروا خواست

. : آويبوري لرد کار پشت سوم کار، پشت دوم پشتکار، اول است الزم چيز سه پيشرفت براي

بوده تاريخ طول در ايرانيان رشادت و بزرگي نشان من سپاه ، زبون بردگاني کشورم مردم از و بودند ساخته اي ويرانه ايران از برخواستم که هنگامي

افشار . شاه نادر است آن امنيت و کشور حفظ دنبال به تنها که سپاهي است

Page 249: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است افتاده فرو بيني خود و کبر چاه ته در او نيست برتري و فزوني در بنشينند فروتر او از مردمش که پادشاهي

بزرگمهر . حکيم است خاطر تشويش و نگراني مايه آز

نيچه . فردريش دارد آن خواهي توان به بستگي چيز هر يابي ارزش

بزرگ . ارد حکيم است فرمانروايان سياسي زندگي ادامه راهکار تنها آزاد انتخابات ، امروزه

سولون . گيريم مي ياد اي تازه چيز روز هر که است اين در من جواني راز

لوسيا . است خوشبختي ، کنيم نمي تالش آوردنش بدست براي که را چيزي اما است موفقيت داريم آرزو ما که را آنچه آوردن بدست

Page 250: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم گردد مي گشاده سفيدي ريش نداي يا و نگاه يک به ، شود نمي باز دادگستري نامه هزار به که هاي گ±ره

بزرگمهر . حکيم است کسان اميدوارترين ، است نيوشاتر دانش به گوشش و کوشاتر آموختن به که کس آن

. . نيچه گذرانيست دوره يک و تحول مرحله يک که داشت دوست ميتوان نظر اين از را بشر مقصد نه است پل که آنست در بشر عظمت

است . ميهن و زادگاه آن و اند داده دست از را زندگي گنج بزرگترين فهمند مي روزگار شدن سپري با کنند رشد تا روند مي خود زادگاه از که آنهايي

بزرگ ارد حکيم

کنزي . مک آلکس هاست شکست همه علت ريزي برنامه بدون شدن عمل وارد

. هيل ناپلئون کنيد عمل خود ي دانسته به نيست،بايد کافي دانستن

Page 251: جملات حکیمان

! ولزي ضرب المثل نباشد سراشيبي داراي که ندارد وجود تپه اي

سرنگ . بروي دنيا از خنده با که کن زندگي چنان اما آيي مي دنيا به گريه با

بزرگ . ارد حکيم درد و گراييد مي پلشدي به رو کشور ، ديگر چيزهاي فداي پرستي ميهن اين بر وارون و شود مي پرستي ميهن فداي آزادي که آنگاه

. تسه الئو نهد نمي جا بر ردي هيچ خود از خوب مسافر يک

آنجليس . دي باربارا نيست متکي است تغيير حال در همواره که معشوق و شما ميان جسماني ي جاذبه بر هرگز ماندگار عشق

سامسون . تام داد توان مي ها بعضي به که باشد پندي بدترين شايد باش خودت

Page 252: جملات حکیمان

. شوپنهاور کنيم مي پيدا دليل برايش خواهيم مي را آن چون بلکه ايم کرده پيدا آن بر دليلي که نيست آن براي خواهيم مي را چيزي ما اگر

بزرگ . ارد حکيم برنگرداند روي آدميان به کمک و راستي از که چرا ، ماند مي او نام و است انديش نيک فرمانروايان نماد کورش

بزرگمهر . حکيم سپارد نمي هوس به دل است خرد پيروي که آن

شوپنهاور . نداريم که هستيم چيزهايي انديشه در پيوسته درحاليکه ، کنيم مي فکر داريم که آنچه درباره   ندرتا ما

ناپلئون ! ام بوده خودم آن و ام داشته دوست يک جهان در من

)) (( ) ( . بياني مجاز انديشهء آزادي ميزان ؛ ناباوري ميزان شوند مي مربوط ؛ دارند مي مقرر را ارزشها که آناني قدرت افزايش به آنها تغييرات و ارزشها

– . ريشخند گاهي و ويرانگر گاهي زندگي سرشارترين و ؛ روح قدرتمندي ء درجه باالترين به متعلق است آرماني انگاري هيچ است قدرت افزايش از

نيچه . فردريش آميز

Page 253: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم آنان زندگي بازيگران نه باشند آنان هاي انديشه بخش آگاهي بايد کهنساالن ، خواهند مي خردمندانه زندگي جوانان

لويي . ندارد ارزش پشيزي نباشد همراه پرهيزگاري و تقوا با که علمي

را . خود هدفهاي زيرا شويد نمي آنها وجود متوجه اما آيند، مي شما هاي رويا شدن وعملي موفقيت کار به که دارند وجود اطرافتان در چيزها از بسياري

رابينز . آنتوني هستند اهميت داراي ها چيز آن که ايد نياموخته خود مغز ديگربه عبارت به و ايد نکرده تعريف روشني به

بزرگ . ارد حکيم شناسد باز را خويش تواناييهاي که دهد مي را زمان اين آدمي به دشمني

اين . به عشق ديدگان پس از نگريستن و ديدن کرد خواهيد نظاره عشق ديدگان پس از عشاق همچون درست را دنيا شويد مي زندگي عاشق که هنگامي

دنبال به چيز همه و کس همه در و آييد در حيرت و شگفتي به لحظه هر اعجاز و رمز و راز از و ببينيد عالم اين چيزهاي تمامي در را زيبايي که معناست

آنجليس . دي باربارا باشيد عشق

Page 254: جملات حکیمان

چيني . المثل ضرب است وبال ندهد سود را تو که مالي و است گمراهي نکند اصالح را تو که علمي

بزرگ . ارد حکيم است انديشه و خرد ، دشمنان برابر در دفاع ابزار بزرگترين

سنگا . شد بشر خوشبختي قاتل ، پول اختراع

، خرمن کنار و گوشه در باز نکند ياري ها دانه آوردن بار و روياندن به زمين و هوا و آب چند هر ، گندم تخم افشاندن مانند کرد نشر بايد را سودمند سخنان

لقمان . روييد خواهد و دهد سر معدود هاي خوشه و سنبلها

بزرگ . ارد حکيم است ساخته بيماران از تنها ، رفتن مردم ميان به ترشرويي با

. تولستوي رسد مي هدف به زودتر بپيمايد، را درستي و راستي طريق هرکس زندگي در

Page 255: جملات حکیمان

. الئوتسه گيرد قرار تحسين و تمجيد مورد او کارهاي ندارد انتظار دانا

ارد . حکيم باران تشنه رواني و خواهد مي دراز بس زماني آيد نمي پديد ناگهان هم خرد ، کند مي شکوفا را آن و گشته خاک بيداري سبب ، باران نم نم

بزرگ

. گوته کند مي تقويت را انسان روحيات و اخالقيات حوادث، هاي طوفان

. کارنگي ديل کند مي فاسد را شنونده هم و گوينده هم چاپلوسي

بزرگ . ارد حکيم بگذري خويش وجود آز از بايد بخشندگي بلنداي به رسيدن براي

بيند . کسي از گناهي چون نکند فريبکاري و کاستي و کژي مردم با ستد و داد و دوستي در ، باشد بردبار و شکيبا بايد است تن و جان آسايش طالب که آن

بزرگمهر . حکيم نباشد بردبار نا و سوز دشمن و خشم تيز و خواه کينه و ، ببخشد يابد دست او بر و

Page 256: جملات حکیمان

منتز . سام بشکند دوباره که است اين شکسته قلوب براي درمان بهترين

بزرگ . ارد حکيم دارد آنان انديشه ميدان خردي و ريزي در ريشه ، آدميان کشي گردن

. کنفوسيوس کنيد روشن شمع يک ، بفرستيد لعنت تاريکي به آنکه جاي به

لومباردي . وئيس چرا بردن براي تالش ام°ا ؛ نيست چيز همه بردن

بزرگ . ارد حکيم دهند مي هديه هم به را خوشبختي ، فداکاري با مردم

. . آلماني مثل بماني آنجا که است اين در ننگ نيست ننگ الي و گل در افتادن

Page 257: جملات حکیمان

قدر . هرگز او چه ، نيست روا ناسزاوار به کردن نيکي اما ببالد و ، کند فرح و شادي احساس دل در کرد کرم و بخشش مستحق با اي بخشنده چون

گونه . به که نيست دور بپرسيم چيزي کري يا گنگي از اگر داند نمي را نيکي به نهادن ارج ، رويد نمي گل خشک خار از همچنانکه و شناسد نمي را احسان

بزرگمهر . حکيم گويد سپاس و بشناسد را احسان قدر ناسزاوار و نااهل که است نشدني اما ، گويد پاسخ اي

بزرگ . ارد حکيم گردند مي کردار بد آدمهاي برده زود خيلي کشان گردن

کين . هرمن باشد داشته وجود افراد خود درون مي بايست انگيزه اين بلکه ببخشد انگيزه دوره اين کارمندان به نمي تواند هيچ کس

بودا . نيست ما هاي خوشبختي يا و ها بدبختي مسوول ما خود جز کس هيچ

بيسمارک . است دوستان ازدياد ، دشمنان دفع وسيله بهترين

دوکلوس : . بداند ، بداند نبايد را آنچه آنکه سوم و ، نداند است الزم که را آنچه آنکه دوم ، نداند هيچ انسان آنکه يکي است نوع سه ناداني و نفهمي

Page 258: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است کوچک هم رازهايشان ، کوچک آدمهاي

. زرتشت مخواه ديگران زيان در را خويش سود و نيکي

. کنفوسيوس باش نداشته واهمه برگشتن از رفتي، خطا به اگر

بزرگ . ارد حکيم ندارد پايداري توان نباشد سازگار آدمي سرشت با که ساختاري

. گوته است انسان وظيفه اولين کوشش

. پول وال هراس است کرده اعتراف او برتري به که است آن بر دليل ورزد، مي حسد کسي به که کسي

Page 259: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم تاريخ ماندگاران نهيب و است پروايان بي و آزادگان رامشگاه هم ها کوهستان

دوکلوس . دهيد سرزنش کسالتش از را مريض که است چنان ، کنيد منع عشق از را جوان اگر

. . هيوم نشست خواهد شما سر روي بنشينيد، آرام اگر ولي گريزد مي شما از کنيد دنبال را او اگر است پروانه خوشبختي

بزرگ . ارد حکيم بزرگداشت و است ديوار در شهرها بندي استخوان

. کايزل جان بود خواهد تر دلنشين و موثر سخن باشد، مطبوع و ماليم هرچه صدا آهنگ

. فلسطيني المثل ضرب داند نمي هيچ داند مي که داناست کسي

بزرگ . ارد حکيم نکردند انديش کج ابلهان به پاسخ گرفتار را خويش هيچگاه نامداران

Page 260: جملات حکیمان

. اسمايلز است اراده ها، اهرم ترين قوي

بزرگمهر . حکيم روشن بدان جان و است جوش خرد ، ديو تيز شمشير برابر در ااست ها سالح ترين برنده ديوان با پيکار در خرد

بزرگ . ارد حکيم انديشند نمي آرمان جز چيزي به ماندگار آدمهاي

. روسو است زندگي خود در روي زياده   عموما ميسازد، تر ماسنگين بردوش را زندگي بار آنچه

در . که است دانشي ي مايه همان آن عقل طور همين و است خارج عالم با کردن پيدا عملي ارتباط ي وسيله فقط بلکه نيست کشف ي وسيله حواس

مي وجود به را عقل ، انسان در و غريزه ، جانوران

و . قوت که است ممکن ولي ، است محو و ابهام و ضعف حال به عموم در که شده گذاشته وديعه به اشراقي ي قوه انسان در دانش ي مايه آن از آورد

را . خود اتصال ديگر عبارت به کند مي سرخ آنرا و نفوذ آهن در که آتشي مانند کرده نفوذ او در اصيل اصل آن که شود متوجه شخص که آنجا تا يابد کمال

از اش عالقه هم ، گردد مي اطمينان به مبدل کرده رخ انسان در عقل از که خاطري تزلزل هم ، شود مي افروخته او در عشق آنش و يابد مي در مبدا با

برگسون . هانري شود مي سلب جزئيات

Page 261: جملات حکیمان

دوکلوس . چيست آن درون دانند مي پيران فقط که است اي بسته در صندوق جواني

بزرگ . ارد حکيم يافت خواهيم زود خيلي را آن به رسيدن هاي ابزار باشد هويدا برايمان آرمان اگر

هنري . جان است کردن رشد زندگي نشان تنها

جفرسن . تامس است دانايي دفتر فصل نخستين صداقت

.» کانت » کن رفتار من مثل بگويي بتواني کس هر به که باش چنان

. کارنگي ديل مده دست از را امروز و کن استفاده امروز از

Page 262: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم شکست خواهد برآزندگان خواهي آرمان برابر در هم راه کمر

. وانري پل است زندگي عصاره هنر

. گرتري است طبيعت شاهکار خوب، مادر

بزرگ . ارد حکيم فرمنديست شاهراه پاکي و ست پاکي ، هدفمندي برآيند که چرا ، فرمندند هدفمند هاي آدم

. زنون خريد را سعادت توان مي خوبي و تقوي

. ; بيکر کارول بپرستد را شما تا باشيد مرد مطيع

Page 263: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم نداريم دادن دست از براي چيزي ديگر کنيم مي فکر که دهيم مي انجام زماني را کجرويها بزرگترين

اشتنبک . جان بزنيم کتک کشت قصد به را اميد که است آن اميد بزرگترين

. کيترنيک چارلز است شده حل نصفش باشد شده حالجي و تشريح خوب که مشکلي

بزرگ . ارد حکيم کنند مي را آن در شنا هوس گاهي ، نيز دلها ترين سخت که دارد خود نهان در شيفتگي چنان عشق

نيچه . فردريش بداند رقص که دارم ايمان خدايي بدان تنها

است يزدان راه سپردن نيکي و بهي به دل و ، اهرمن راه ، خواستن زبون و خوار و نامراد را ديگران و طلبيدن خود مراد و کام همه ، خودبيني و رايي خود

بزرگمهر. حکيم

Page 264: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم بخشند مي چندان دو نيرويي آدميان به بزرگ هاي سختي

افشار . شاه نادر آورم مي دست به کشورم فرزندان قدرت با را آن بلکه کنم نمي گفتگو وقت هيچ کشورم اراضي براي

بزرگ . ارد حکيم بست خواهد گيتي گذر زود هاي زيبايي از بسياري بر را خويش چشم دانا و دانايست سختي و دشواري سرآمد

. دهخدا اکبر علي زنده اميد به انسان و برپاست اميد به دنيا

اسپانيايي . المثل ضرب شنود مي را وجدان صداي نيک، مرد

سوزي . : همسر ، داري برده همچون اشتباهاتي آموزيم مي گذشته به نگاهي با است رشد و پويندگي به رو گيتي ، بود نخواهد پاينده بدکاري و مايگي بي

بزرگ … ! . ارد حکيم کرد خواهد پاک را آدمي خردورزي ، اند نموده رها آدميان را و

Page 265: جملات حکیمان

براي . خود عمل اين با او که کنيد وانمود او به ولي گردد مي او شرمساري موجب امر اين زيرا ، ندهيد پاداش خوبي با را او بدي ، داريد دشمن شما اگر

نيچه . است داده انجام خدمتي شما

. اسمايلز است اراده ها، اهرم ترين قوي

بزرگ . ارد حکيم شوند مي زاده ها ستاره روشنترين ، ستم هاي شب تاريکترين در

. گوته است انسان وظيفه اولين کوشش

. لوبن گوستاو است دانستن از بهتر فهميدن

بزرگ . ارد حکيم سرپرستان و اربابان براي روز در و بنويس نامه نزديکانت و خانواده براي شباهنگام

Page 266: جملات حکیمان

روتشيند . ندارد معبد بت اين ولي پرستند مي را او همه که است بتي پول

بزرگمهر . حکيم ندارد روا خود دشمن و دوست به پسندد نمي خويش به را چه هر ، بپرهيزد گناه از بايد آدمي

بزرگ . ارد حکيم نيست بازار و کوچه مردم انديشه پيگري جز چيزي ، بازان سياست نهان رازهاي ترين مهم

اولپن . دارد نام عدالت بدهد است سزاوار آنچه کس هر به بخواهد که متين و محکم اراده

. چيني المثل ضرب نيست موفق القيد وانسان نيست القيد موفق انسان

سندکا . نداني هيچ که است اين از بهتر بداني را الزم غير چيزهاي کمي اگر

Page 267: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم شود مي گردانده اهريمني آيين هزار به ، کهن زنان و مردان و نيا بي دودمان

بزرگمهر . حکيم است بردبار که است کسي حال آسوده

ساموئيد . . است سعادت نردبان هاي پله ها اين رفيق چهارم و مال سوم ، جمال دوم ، صحت اول

بزرگ . ارد حکيم است آيندگان روشن راه آنان گفتار و سخن ، بخشند گرما برآزندگان

. بل . گراهام سوزانند نمي نشوند متمرکز تا خورشيد پرتوهاي کنيد متمرکز دهيد مي انجام داريد که کاري روي را خود افکار تمام

آدامز . ساموئل ابدي جايگاه زمين زير و است موقتي خانه زمين روي

بزرگ . ارد حکيم است پدر عمر آتش ، نانجيب فرزند

Page 268: جملات حکیمان

بزرگمهر . حکيم بگشايد گفتار به لب دانايان انجمن در نبايد هرگز کند نمي جهد آموختن در که آن

. شوپنهاور کند رهبري را او تا برد مي را بينايي شل مرد خود دوش بر که است نيرومندي کور مرد آن از اراده

بزرگ . ارد حکيم نيست کشور رشد به اميدي ديگر شدند فرمانروايان نزديکان از ديوانساالران وقتي

پاستور . لويي دارد وجود بسيار نشاط دشوار کارهاي در

نيچه . فردريش دانيم مي آنها منشاء را اعمال نيت که معناست اين به اخالق درباره پيشداوري

بزرگ . ارد حکيم پندارند مي خويش شاگرد را مردم ، خرد بي فرمانروايان

Page 269: جملات حکیمان

سوفوکل . مادرانند زندگي لنگرهاي ، پسرها

الواتر . تشريفات قيد در يا و رياکار يا است مغرور يا ، آيد در افراد از يکي صورت به ديگران نشاط و شادي حلقه در نتواند که آنکس

بزرگ . ارد حکيم ندارد خودستايي آن انجام و است قانون يک فرمانروا براي کشور يک هاي داشته از نگهباني

. الملک اعتصام نيستم شرمسار خود برهنگي از هيچگاه من زيرا مبنديد من بر پيرايه و بگذاريد برهنه مرا گفت حقيقت

بزرگمهر . حکيم است امان در گزند از نگيرد سخت گنهکار بر و نشود چيره او بر خشم که آن

بزرگ . ارد حکيم است هولناک رستاخيزي پگاه ، آن گرفتن ناديده و کشور ناجي ، سازنده و درست انتخابات

Page 270: جملات حکیمان

مارکز . گارسيا گابريل کند لمس ترا قلب ولي بگيرد را تو دستهاي که است کسي واقعي دوست

خردمند . فردوسي حکيم خواهد مي بيشتر بندگي ، بزرگتر خسروي

بزرگ . ارد حکيم آيد نمي بدست دوستي و مهر بي ، بزرگواري

ولزي . المثل ضرب است شيطان عصاي تنبل آدم

بناپارت . ناپلئون نيستند بزرگ کودکان جز چيزي کلي، طور به ها انسان

از دگرگوني و گردد مي دگرگوني سبب نياز چون برد بين از بايد را نياز گويند مي دهند گسترش را خويش اهريمني افکار آنکه براي مسلکان صوفي

است ! . دانش پنهان زواياي درک و پيشرفت زيستن از آدمي هدف آنکه حال است آور رنج آنان ديدگاه

بزرگ . ارد حکيم آورد بدست آيندگان و خود براي را امنيت و شد ميهن رشد سبب دانش ابزار با بايد گيري خرده و نشيني گوشه بجاي

Page 271: جملات حکیمان

مارشال . آلفرد است خرد عين انديشي پليد گويند، مي سخن نيک همه که آنگاه

. گوته است شيطان و خدا دست در پياده اي چون ابديت، شطرنج صفحه ي بر بشر،

باتروورت , . اريک است بيشتر پيروزي و تالش لذت باشد تر سخت و تر جدي موانع چه هر

اي؟ : . مانده کجا در داني مي گفت بايد بدانها راهيم ادامه از ناتوان چرا ما پرسند مي خويشتن از همواره و اند مانده راه يک وخم پيچ در بسياري

. بزرگ ارد حکيم اي دانسته پرمايه را خود که همانجاي

. پک اسکات دارد ادامه عمر درازاي در و است زحمت پر و پيچيده رشد، روند

. آرنت مي يابي را نور باش، نور جستجوي در

Page 272: جملات حکیمان

ک . نه سه باشد حاکم تو بر عقل بايد باشي فرمانروا عالم بر بخواهي اگر

. تواين مارک است کتاب کسي هر براي رفيق ترين دائمي و ترين،مفيدترين توقع ،بي ترين صديق

بزرگ . ارد حکيم يافت خواهد نيز را آن سازي آزاد راه ، برد خود درون سترگ نيروي به پي آنکه

هرشل . باشيم شکرگزار ها نعمت کوچکترين به نسبت که است اين خوشبختي راههاي از يکي

مترلينگ . نداشت معني ديگر عمل و سعي شد مي ما نصيب موفقيت قدم اولين در اگر

ايتاليايي . المثل ضرب است گستاخي مقدمه ظرفيت کم اشخاص براي موفقيت

Page 273: جملات حکیمان

زيگلر . زيگ بده نشان خوشبخت ناسپاس انسان يک

بزرگ . ارد حکيم توست چنگ در چيز همه بردباري با

شاو . برنارد جرج دهد مي ياد ديگران به تواند نمي که کسي و دهد مي انجام تواند مي که کسي

گارودي . است ايمان شود مي روح امنيت سبب آنچه

استون . کلمنت کنيد مي فکر که هستيد هماني شما

هيل , . ناپلئون تواني مي حتما تواني مي که باشي داشته باور اگر

Page 274: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم پيشرفتند جاده رهسپار ، نيز خواب در توانمند مردمان

. موام سامرست ايد خوشبخت و آسوده چقدر دنيا اين در ديد خواهيد وقت آن باشيد، داشته خلقي خوش قدري و اغماض اندکي سليم، عقل کمي

. ! تواين مارک نه يا باشد افتاده اتفاق مي خواست حاال مي آوردم، خاطر به را چيز همه بودم جوانتر وقتي

بزرگ . ارد حکيم است زيانبار ما هاي داشته براي خواهي فزون

بيکن , . فرانسيس بنشيند آنها انتظار در اينکه نه سازد مي را ها شانس و فرصتها خردمند انسان يک

بزرگ . ارد حکيم بپرس را مادري سرزمين ارزش ، کرده سفر از

هندي . المثل ضرب تفکرند مادران شب، و تاريکي

Page 275: جملات حکیمان

. مترلينگ است کرده شکايت خود روح ناچيزي و کوچکي از ، کند مي شکايت خود سرنوشت از که کسي

اسکف . ويلسن آن است آموزي عبرت فقط نيست، کار در اشتباهي

داشتني دوست و آشنا ايرانيان براي هميشه او نام بسازد باشکوه کشوري بودند ساخته برايمان دشمنان که آبادي خراب از توانست افشار شاه نادر

بزرگ . ارد حکيم بود خواهد

ابوالعالمعري . کند ظلم تو به کسي بگذار نه و کن ظلم کسي به نه ، کن زندگي تنها و باش دور مردم از

شکسپير . کنيم عاشقانه نوازشي يا و لبخند يک لطافت خرج آنرا که است آن بهتر ، کنيم خرج را خود زندگي چيزي براي است قرار اگر

بزرگ . ارد حکيم ماست کهن پيشينه دستاورد مهمترين ، شاهنامه سنگ گران کتاب

Page 276: جملات حکیمان

صدرا . مال تابد مي قلبت در حقيقت آنوقت کن خالص را نيتت و بگذار کنار را هايت خيال

. گاندي را ديگران تا است بهتر کنيم قرباني را خود

بزرگ . ارد حکيم ها شاخه به نه پردازند مي ها ريشه به انديشمند پيران

کارنگي . ديل کرد مندي عالقه اظهار بايد عالقه، جلب براي

فاگو . اميل کند مي انتخاب خود ميل مطابق انسان که است برادري دوست گفت ؟ برادر يا است بهتر دوست پرسيدم

بزرگ . ارد حکيم کند مي تيز را مردم دشمنان شمشير ، آلوده مالي نظام گردش

Page 277: جملات حکیمان

. چوپرا ديپاک کني تجربه را آرامش تا بکش دست کردن قضاوت از

آنجليس . دي باربارا نيست متکي است تغيير حال در همواره که معشوق و شما ميان جسماني ي جاذبه بر هرگز ماندگار عشق

. آگوستين سنت آوريم يمي رو او به که وقتي مگر گيرد نمي آرام قلبمان پس است آفريده خودش براي را ما خداوند

بزرگ . ارد حکيم باشي ريشخند مورد آنکه وجود با ، مگذار فرو گاه هيچ را خويش ادب

. بودايي خردمند است نکرده تجربه را روشنايي هرگز زيرا فهمد نمي را تاريکي معني است آمده دنيا به بينا نا ابتدا از که کسي

. موالنا ببيني خود وجود در را ها ستاره و ماه عکس تا شوند ساکن آبها بگذار

Page 278: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم مردمند ميانه تخت و تاج بي فرمانروايان بخشندگان

آندره . . کند مي پرواز فضا در و کرده باز را خود بالهاي بروي نزديکش اينکه مجرد به باشد رفته خواب به گل برگهاي روي که ايست پروانه مثل سعادت

توايد

کوتي . رنه نيست الزم چيز همه فهميدن بفهمم تا کردم تلف را عمري

کوچک وجود او ، بگريزم او از توانم نمي اما ، کنم دوري او از تا آيم مي کنار کيست ظلمت در ، من اين اما ، آيم مي ميعادگاهم به تنها تو به عشق با من

تاگور . . رابيندرانات ام آمده تو درگاه به او با همراه که ام شرمنده و شناسد نمي شرمندگي و حيا من سرور و آقا ، است من خود

. شاو برنارد است تحقير بهترين سکوت

بزرگ . ارد حکيم است لرزان ، مرداب در ريشه درختان همانند بنياد سست هاي آدم ريشه

Page 279: جملات حکیمان

. گاندي کنيم نابود را ديگران تا است بهتر کنيم فدا را خود

. شاو برنارد نيست رس زود بهشت يک جز چيزي خوشحال خانواده يک

آن ! نگهداري توان شما خود که چرا نگو کسي به را اين نگوييد ديگر گفتيد اگر و نگوييد کسي به را آن دانيد مي راز را سخني اگر ، نيست راز حرفي هر

بزرگ . ارد حکيم شما سخن شنونده به برسد چه ايد نداشته را

خردمند . فردوسي حکيم شنيد نخواهند نوش آواي و رامش جز زندگي در دارند مردم فرمان به گوش که فرمانروياني

. لقمان پربهاست زر چون خاموشي است، نقره چون سخن اگر

ولز . - - جي اج حقيقتي ، آن پس در و است معجزه يک ، زندگي لحظه لحظه که ببرد يادمان را حقيقت اين ، وساعت تقويم نگذاريم

Page 280: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم است درآورده زانو به را آسمان ، گسترده ايي دامنه پس از ، آن ساز خيره و بلند نوک گويد مي تو به ، بنگر را کوهستان

. شاو برنارد کنند مي التماس فقط کنند نمي دعا مردم بيشتر

بزرگ . ارد حکيم ماست کنوني نيروي اندازه داريم آنچه ، نيست اي بازه آرمان و نخست گام ميان

بزرگ . ارد حکيم خوانند مي مردم بخش رهايي شبه يک را خود و برند مي بهره همگاني هاي نگراني از ، مناسب سنجي زمان با که هستند پليدي آدمهاي

. شاو برنارد آموزند نمي چيزي تجربه از هرگز انسانها که آموختم تجربه به

بزرگ . ارد حکيم دارد پي در را فرهنگ رشد ، آدميان بزرگداشت

Page 281: جملات حکیمان

. سروانتس است صداقت سياست بهترين

زاکاني . عبيد دانيد نيکوان مشاهده در را دل فرح و چشم روشنايي در را عمر برکت

بزرگ . ارد حکيم گردد مي گمي در سر دچار کمتر نموده باز و ساده را هدفش آنکه

المارتين . دائم جستجوي يعني زندگي

پير . دوسن برنارد ندارد ارزشي هم بهشت در تنهايي

بزرگ . ارد حکيم گردد مي روزافزون باروري و رشد انگيزه و کند مي پاک را وجود گرفته غبار سرزمين توفان همچون عشق

Page 282: جملات حکیمان

. بناپارت ناپلئون بود خواهم شجاع بزنم لبخند شکست هر از بعد بتوانم هرگاه

چيس . الکساندر است زندگي زندان مجازات در تخفيف مرگ بخت، تيره انسان براي

بزرگ . ارد حکيم باشد نديده سختي و دشواري که ، است کسي مستمند

. دانته است خداوند هنر طبيعت

. . انيشتن آلبرت باش داشته فردا به اميد کنو زندگي امروز براي بياموز ديروز از

بزرگ . . ارد حکيم پيکارند حال در آن به رسيدن براي و انديشند مي بزرگتر آرماني به دم هر آنها نيستند بزم و جشن ميان در توانمند مردمان

. دکارت نکشد حسادت به کار که است پسنديده زماني تا رقابت

Page 283: جملات حکیمان

. کرني کند مي حل را ازمشکالت بسياري که است استادبزرگي زمان

بزرگ . ارد حکيم رساند خواهند آرمانت به را تو ، ديگران که مينديش

. . سوجين نيست بيش مسکيني کند امتناع عمل اين از که کسي باشد داشته بخششي که است کسد واقعي ثروتمند

خردمند . فردوسي حکيم گويد مي راز سپس ، گيرد مي پيمان و عهد ابتدا ، آيد مي پيش نيکخواهان مانند ابليس

بزرگ . ارد حکيم است کرده گم را خويش هدف و آرمان دارد مي بر قدم بيراهه در آنکه

مارکز . گارسيا گابريل کنم مي پيدا بودن تو با هنگام در که شخصيتي خاطر به بلکه ؛ تو شخصيت خاطر به نه ؛ دارم دوستت

Page 284: جملات حکیمان

. امرسون باشند رفته ما ميان از که شود مى احساس زمانى خوب افراد تأثير بيشترين

. دورل لورنس است زندگى خطاهاى پايان بى تکرار تاريخ

بزرگ . ارد حکيم انديشيد آن به رسيدن براي بهتر روشي به ، دم هر توان مي اما ساخت فراموش نبايد را آرمان

. روسکين شوند مي عاشق زود به زود که هستند مرداني قلبها ترين خشن و افکار بيمارترين صاحب که شد کشف سرانجام

خردمند . فردوسي حکيم است حکيمانه و خردمندانه سخن جوي و جست در هميشه شنونده گوش

بزرگ . ارد حکيم دارد را ارزشش ببري رنج مسير اين در آنچه هر است آرمانت دانش کسب اگر و ، باش خود براي بهتر سرنوشتي بدنبال هميشه

Page 285: جملات حکیمان

. شکسپير داند مى که را آنچه بپرس خويش دل از بر، فرو گريبان سربر

که آناني مقابل در بخصوص شود نمي پيدا آن در کششي يا هيجان ديناميت هيچ معقوله اين در اقتصادانان براي اما است شيريني چيز اقتصادي دانش

. !!! ويدربئرگ فرانس کنند کنترل و داده انجام آنرا کنند مي سعي و روند مي بزرگ آرزوهاي و رويا بدنبال

استاه . شل ست تاريکي در روشن اي نقطه مانند زندگي من تصور در

. اينشتين کند وجو جست خود در را آن مگر نرسد، غايى خرد به کس هيچ

بزرگ . ارد حکيم نيست برخواستني ديگر ، گذاردن خاک بر سر نخستين با که چرا ندارد ترتيبي عشق نماز

. کاکتيو جين پيوندد مى تاريخ به سرانجام که است دروغى افسانه و افسانه به سرانجام که است حقيقتى تاريخ

Page 286: جملات حکیمان

. !!! النگه , ميداد باو را هيجان و شوق بيشترين که کند تجربه دوبار را چيزي که بود خواهد کم بسيار آن امکان درنتيجه ميکند زندکي يکبار تنها انسان

لونينگ

بزرگ . ارد حکيم گذرند زود آنها همانند ، کوچک آدمهاي هاي قهرمان

کنترل ) را آن زيرا کنيم نمي بيني پيش را خانه درون هواي که همانطوري درست نماييم بيني پيش را آن نبايد کنيم کنترل را آينده توانيم مي که آنجايي از

) ( .) به ، دهيم نشان موثر و فوري واکنش اتومبيل راندن مثل داريم را انتظارشان نه داريم کنترل برآنها نه که تغييراتي به توانيم مي که آنجايي تا کنيم مي

. . ايکاف راسل شود مي کمتر آن کنترل به نيازمان ، کنيم سازگار نداريم آن بر کنترلي که چيزي با را خود بتوانيم بيشتر هرچه نيستيم نيازمند آن بيني پيش

اپيکور . بفهم را ،آرزوهايشان ديگران کردن شاد براي

. : براي شادم من دهد رخ ام زندگي در چيزي حتما نيست الزم من بودن شاد براي باشد اين بگذاريد باشيد، داشته بودن شاد براي قانوني است قرار اگر

. ! سبز مجله برم مي لذت آن از من و شده داده من به که است موهبتي زندگي ام زنده که اين

Page 287: جملات حکیمان

. بزرگ ارد حکيم آورد مي ارمغان به را ما رفت پس ، جهان پرآکنده رويدادهاي و اخبار دانستن به زياد وابستگي

نيچه . . سازند مي مسخر را جهان آيند مي پيش کبوتران پاي با که افکاري آورند مي همراه به خود با را طوفاني که کلماتند آرامترين

بآرامي را خود بنشيندونوشيدني گي آسوده به وآرام ساکت رستوراني در رفته شهر داخل به انسان که است تر ساده بسيار زندگي در که است مسلم

. !!! نيگوست آريلد است شده بنا وسازنده جهد تالش پايهء بر زندگي اساس زمانيکه در بنوشد

دور و بچرخي مجدد اتومبيل يک بمانند زندگي در کني جرأت که وقتي داد نخواهد کسي به را بيشتري آزادي و رهائي احساسي هيچ ميکنم فکر من

ويس!!! . بونه ماريه بزني

بزرگ . ارد حکيم بردبارند و دارند گسترده ديدي بازها همچون خردمندان

. !!! نوئرر أوله يافت نخواهم هرگز که هستم چيزي بدنبال همواره ميکنم احساس من

Page 288: جملات حکیمان

. فوربس اس ماکلوم نداري  شغل اصال که بدان پس نيست آن در سختي هيچ که داري شغلي اگر

. !!! mورتن ب پئر هستند کردن زندگي حال در هرلحظه جستجو اين در بدانند آنکه بي بسازند را خود زندگي تا کنند مي صرف را زيادي زمان افراد بسياري

بزرگ . . ارد حکيم سازد مي نيرومندتر را کجروي ريشه ، ديگري راه هر است درست انديشه بر پرداختن ، نادرست انديشه با مبارزه راه

. !!! هاف هوبک برگليوت شود مي تلخ و دهنده آزار بسيار نگاهم در زندگي که زماني در دهم مي بخود که ست مجازاتي مانند سفر من براي

. !!! آپنس جورج شوند خالص آن شر از توانند نمي دنيا مردم که است ويروسي بيماري يک مانند دنيا تمامي در پول

آمبيورسن . اينگوارد دهم نمي آن به اهميتي هرگز من که است گونه اين ، پول با من رابطه

Page 289: جملات حکیمان

بزرگ . ارد حکيم بگذار تنهايش و باش خموش برابرش در ، شد نزديکت خوش روي با دشمنت اگر

. گداوير مارکوس باشيم بهترين خودمان به نسبت بکوشيم باشيم، ديگران از بدتر يا بهتر نکنيم سعي

کولتون . کنند مي آنها درباره دوستانمان که است تفسيرهايي از تر تحمل قابل ما هاي بدبختي بيشتر

. ! mود مmراست ماريا دارد دوستم عاشقانه که باشم کسي عاشق که است اين زندگي در جانبه دو مسئله بزرگترين من براي

بزرگ . ارد حکيم داشت خواهد ادامه کجروي نباشد بين در پاسخگو ايي انديشه تا

دبر±رگ ! . سي اوآ باشند داشته دوست را يکديگر عاشقانه که است اين است مهم آنچه نيست مهم ها آنقدر کسي آوردن بدست يا داشتن

. ! پاسه أوله عشق از ست رويائي زندگي همه ميکنم فکر من

Page 290: جملات حکیمان

. ! سيلته هاوارد کرد خواهم مالقات کتابخانه يک در را خود عشق زيباترين من که ميدانم من

بزرگ . ارد حکيم گذارد نمي پا زير را همگاني ارزشهاي ، ماديات به رسيدن براي گاه هيچ ، خودباور آدم

خردمند . فردوسي حکيم نزاد مادر از کسي هيچ ، را مرگ جز

کولتون . ميرد مي همه از پيش و شکفد مي همه از بيش حافظه ، ذهني ملکات ميان در

. اورل مارک جوييد مي ديگران باغ ميان در را آن بيهوده شماست، ي خانه ميان خوشبختي

. بزرگ ارد حکيم ست پرستيدني نيست ماندني زيبايي داند مي که زيبارويي

Page 291: جملات حکیمان

. تنيسون لرد هستند شما خوشبختى دليل ديگران بدانيد که است اين در خوشبختى راز

: . که چيزهايي ميشوند جذب استثنائي چيزهاي سمت به و داشته تري نامعقول سرشت انسانها اين که چرا ميپندارند ديوانه را واال حقير،انسانهاي هاي آدم

نيچه . فردريش ندارند مردم از بسياري براي جذابيتي هيچ

. دهيم نشان واکنش طريق سه به توانيم مي ما گيرد مي را خود به مخصوص درس هرکسي

(. و است برخورد سالمترين اين دهد مي روي ام زندگي در تمام ترتيب و نظم با درسهايي دارم، نياز آن به که است درسهايي از اي مجموعه من زندگي

). کند مي تامين را ذهن آرامش اکثر حد

کيفيت ) و است خوب انتخاب دومين اين برم مي را استفاده نهايت دهد مي روي زندگي در که اتفاقي هر از من اما است آزمايي بخت مسابقه يک زندگي

) بخشد مي زندگي به را متوسطي

) کند ) مي تضمين را بدبختي و ناکامي نهايت برخورد طرز اين آيد؟ مي من سر بالها همه هميشه چرا

. متيوز آندرو هستيم آن دوباره گذراندن به مجبور نگيريم ياد را درسي که زماني تا و شويم مي روبرو اي تازه درسهاي با مرتبا زندگي در ما

بزرگ . ارد حکيم ماست خود داشته از پشتيباني ، ديگران داشته از پشتيباني

Page 292: جملات حکیمان

. مونسن کارين نينا باشي صلح در خود قلب با که نيست اين از تر مهم چيز هيج زندگي در

. !!! شن ايس کارستن دهم انجام خواهم مي که شود کاري مانع پول داد نخواهم اجازه هرگز من

. !!! استين رئول باشد هدف هر نشانه يا بايدنقطه عشق سياستمدار يک کار در

بزرگ . ارد حکيم ماند خواهد تنها زود خيلي ، سازد مي خويش پرش ابزار را ديگران آنکه

ياد و توانستي نمي تاکنون که دهي انجام بتواني را کاري است اين مهم ميائي بر آن ء عهده از که دهي انجام را کاري مداوم تو که نيست کمکي اين

. !!! هmوmف بيانجار بودي نگرفته

. کند مي تضمين را مان نهايي موفقيت که است عاملي تنها دشواري مسئوليت هر ابتداي در ما باور و ايمان

کند . مي جذب را ها بهترين که شود مي خارج مغزتان از مغناطيسي نيروي داريد را پيشامد بهترين انتظار وقتي

جييمز . ويليام است انگيز حيرت بگريزد شما از بهترينها شود مي سبب که کنيد مي رها ي ا دافعه قدرت مغز از باشيد داشته را بدترينها انتظار اگر

Page 293: جملات حکیمان

بزرگمهر . حکيم باشد دانش با و ور خرد بايد است کمال طلب در که آن

بزرگ . ارد حکيم دارد رو پيش در را تنهايي سخت تجربه ، خودخواه

بان . سانتا کنيم زندگي را دو اين فاصله ، ناپذيرند اجتناب مرگ و تولد

نيچه . فردريش گيرند مي شجاعت و دلگرمي برتر هاي انسان که است ابرانسان از

گاردر . جوستين دهيم مي دست از که ست چيزهائي آن آموزيم مي که نيست چيزي آن تغيير

بزرگ . ارد حکيم سازد مي تباه را زندگيمان آنها، از گفتن سخن رسيد خواهند مرداب به آلوده هاي جريان

Page 294: جملات حکیمان

. !!! وmوگ اسالکرتس پئر گردند مي ها مشکل بدنبال که ست گشاهائي مشکل از پر دنيا

. !!! زينسکي کوريت تئو باشد داشته خود قلب در را خود پول کيف نميتواند انسان

. !! آتله دارد وجود مشکلي چنين دانست نمي هم خودش حتي که کند حل را مشکلي کند مي وسعي نشيند مي تنهائي به که است کسي دان رياضي يک

سربرگ

بزرگ . ارد حکيم جوانانند زندگي آتش فريبکار، پيران

. اديبان , پسندند مي مردم که پبوش را لباسي پسندي مي که بخور را غذايي

الئوسته . گفتار وانگهي انديشه، اول

Page 295: جملات حکیمان

. شوپنهاور است صداقت بياموزند، خود فرزندان به بايد والدين که درسي اولين

. مارکز گارسيا ندارد دوست وجودش تمام با را تو که نيست معني اين به ندارد دوست ميخواهي که آنطور ترا کسي اگر

بزرگ . ارد حکيم است نشدني باز گره صدها ، گره يک سرانجام نادان زندگي در

آنجليس . دي باربارا کشانند مي خود سمت به را ديگران ، کشند مي نفس نيز عشق با و کنند مي زندگي عشق با کنند مي ساطع عشق خود از که آنان

. گوته است نهفته آميزي سحر قدرت و نبوغ ، جسارت درون در

متيوس . اندرو نيست کافي هرگز شانس

Page 296: جملات حکیمان

رابينز . . آنتوني کند مي تضمين را شما موفقيت دهيد تغيير را خود کار شيوه بتوانيد که خصوصيت يک همين تنها باشيد داشته انعطاف قابليت

بزرگ . ارد حکيم کند مي تنگ نيز دوستان بر را زندگي ، کينه با آدمي

مارکز . کند لمس ترا قلب ولي بگيرد را تو دستهاي که است کسي واقعي دوست

آنجليس . دي باربارا شماست قدرت و نيرو منبع يگانه عشق

رابينز . آنتوني بله گفت خواهد نفر يک بالخره ، نره يادت احتماالت قانون

. رابينز آنتوني ايد کرده فکر درست صورت دو هر خوريد،در مي شکست يا شويد مي موفق که کنيد مي فکر اگر

. شفوکو الرو است اي بيهوده کار ديگر جاي در آن جستجوي ، نيابد خود در را آرامش انسان وقتي

Page 297: جملات حکیمان

بزرگ ... . ارد حکيم است بوده ايرانيان هميشگي خواست آزادگي و آزادي جاريست سرزمين اين در مهر رود

. امرسون است عشق نوعي پيروزي ، کننده تعيين و عظيم لحظه هر ، جهان تاريخ در

، نبوغ درصد يک ، اديسون . 99موفقيت توماس ريختن عرق درصد

هولمز . داريم مي بر گام راستايي چه در که است اين مهم ، ايم ايستاده جهان اين کجاي در که نيست اين مهم

بزرگ . ارد حکيم آرمانهاست سوي به پروازت ناي که بدان ارزشمند را خويش آرزوهاي

گداوير . مارکوس باشيم بهترين خودمان به نسبت بکوشيم ، باشيم ديگران از بدتر يا بهتر نکنيم سعي

Page 298: جملات حکیمان

جيمز . ويليام کنيم نمي استفاده آن از موشي چراغ يک از بيش اکثرمان متاسفانه که است ولتي هزار دينام يک ما مغز

بزرگ . ارد حکيم ندارد ايستايي توان ، ياورانش همه گراميداشت بدون گروه

آنجليس . دي باربارا داد خواهد پاسخ شما به سرزندگي و شور و نشاط ، شادي ، رحمت ، زيبايي ، محبت و لطف با زندگي که ديد خواهيد گاه آن

. هوبار آلبرت است ديگران به ياري ، ها خوشبختي بهترين

بازخواست ما از او و شد خواهيم مسوول اوست از ما چيز همه و آفريده را ما که کسي مقابل در چگونه که است اين فهميد نخواهد هرگز انسان چه آن

. ! ! مترلينگ موريس ؟ ؟ ؟ کرد خواهد

ارد . حکيم بگذاريم احترام خود گيري نتيجه به بايد باشيم داشته زمانها بدترين در درست انتخابي بتوانيم که هست اندازه آن خويش درون از ما شناخت

بزرگ

Page 299: جملات حکیمان

ناديده را شما توانست نخواهند ديگر ها آن و شد خواهيد ناپذير مقاومت بيشتر نيز ديگران براي کنيد ابراز خود از بيشتري زندگي شور و عشق چه هر

آنجليس . دي باربارا بگيرند

بزرگ . ارد حکيم است ايرانيان خوي ترين برجسته نجابت

. . نيچه فريدريش ؟ کنيم مالقات را يکديگر اينجا در تا افتاديم زمين بر ستاره کدامين از

. چيني مثل کند نمي خرد را گردنم اما بشکند را سرم است ممکن زندگي برزگ گرز

بزرگ . ارد حکيم کن جاري را احساست و باش خود مباش زمان بهترين دنبال به زندگي در ورزيدن مهر براي

. آرژانتيني مثل کند مي درو دهد مي گوش آنکه و کارد مي زند مي حرف که کسي

Page 300: جملات حکیمان

mرد بزرگ در برف ، سپیدی پیداست . آیا تن به آن می دهی ؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند . ا

اگر یک بار دیگر به دنیا می آمدم بسیار سبک تر گردش می کردم.

در بهار با پای برهنه زودتر به راه می افتادم و در خزان با همان پاها، دیرتر برمی گشتم، بیشتر می رقصیدم شنگول تر اسب سواری می کردم و داوودی های بیشتری می چیدم. نادین استیر

انسان خوشبخت آن کسی است که حوادث را با تبسم و اندکی دقت بعلت وقوع آن تلقی وقبول نماید . مترلینگ

بخاطر بسپاریم که تنها راه تامین خوشبختی این نیست که متوقع حقشناسی از دیگران باشیم بلکه خوبیهائیکه به آنها می کنیم باید فقط بمنظور تامین مسرت باطن خودمان باشد . دیل کارنگی

خوشبختی شکل ظاهری ایمان است ،تا ایمان و امید و سخت کوشی نباشد ،هیچ کاری را نمی توان انجام داد . هلن کلر

کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند . گوته

یک زندگی مطالعه نشده ،ارزش زیستن ندارد . سقراط

Page 301: جملات حکیمان

فکر خوب معمار و آفریننده است . دیل کارنگی

mرد بزرگ بدبخت کسی است که نمی تواند ناراستی خویش را درست کند . ا

فکر نو بسیار ظریف و حساس است ،با یک ریشخند کوچک می میرد و کنایه ای کوچک آن را بسختی مجروح می کند . هربرت اسپنسر

هرگاه بتوانیم از نیروی تخیل به همان اندازه استفاده کنیم که از نیروی بصری استفاده می کنیم هر کاری انجام پذیر است . کارالیل

آدم بی مغز و پرگو چون آدم ولخرج و بی سرمایه است . پاسکال

آنقدر شکست می خورم تا راه شکست دادن را بیاموزم . پطر

پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آنستکه بعداز هر زمین خوردنی برخیزی. مهاتما گاندی

mرد بزرگ زیبارویی که می داند ، زیبای ماندنی نیست ، پرستیدنی است . ا

مرا دوست بدار،اندکی ولی طوالنی . کریستوفر مارلو

Page 302: جملات حکیمان

شما ممکن است بتوانید گلی را زیر پا لگدمال کنید، اما محال است بتوانید عطر آنرا در فضا محو سازید. ولتر

نگاهت رنج عظیمی است، وقتی بیادم می آورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته ام . آنتوان سنت اگزوپری

در بین تمامی مردم تنها عقل است که به عدالت تقسیم شده زیرا همه فکر می کنند به اندازه کافی عاقلند. رنه دکارت

مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می شوی و مهم تر آنکه خوک ار این کار لذت می برد . جورج برنارد شاو

mرد بزرگ کردار ناپسند خویش را با دارایی زیاد هم نمی توانی پنهان سازی . ا

خدا پنداریست ! اما چه کسی است که این پندار را بیاشامد و نمیرد؟ . فردریش نیچه

ازدواج مثل اجرای نقشۀ¹ جنگی است که اگر انسان یک مرتبه اشتباه نماید کارش تمام شده و دیگر جبران آن به هیچ صورت نمی شود . بورنز

با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود بهترین دوست شما می شد . بردون

بی مایگی و بدکاری پاینده نخواهد بود ، گیتی رو به پویندگی و رشد است . با نگاهی به گذشته می آموزیم آدمیان، اشتباهاتی همچون : برده داری ، همسر سوزی و ... را رها نموده است ،

mرد بزرگ خردورزی ! آدمی را پاک خواهد کرد . ا

Page 303: جملات حکیمان

فرزانگان سخن نمی گویند، بلکه با استعدادان سخن می گویند و تهی مغزان بگومگو می کنند. کونگ تین گان

mرد بزرگ سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد . ا

تولد چیزی غیر از آغاز مرگ نیست . ادوارد یانک

خیر و نباید همگانی باشد وگرنه دیگر خیر نیست زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند . فردریش نیچه

افرادی هستند که نور چشمی شانس و اقبالند و هر وقت سقوط می کنند مانند گربه روی دو پا بر زمین می نشینند . کولتون

حقیقتی از این سراغ ندارم که انسان می تواند با تالش زندگی خود را متعالی سازد . تورئو

و مردم هرگز نمی دانند پیشوا جز ذات عظیم آنها که به سوی آسمان سیر می کند ، شکاری ندارد . جبران خلیل جبران

mرد بزرگ پرتگاه می تواند به وجدآورنده روان و یا کشنده جسم باشد . ا

جاه طلبی شهوتی است که هرگز فرو نمی نشیند ، بلکه با لذتی که از آن فراهم می شود پیوسته مشتعل تر و جنون آمیز تر می شود . اتومی

Page 304: جملات حکیمان

mرد بزرگ اگر بر ساماندهی نیروهای خود توانا نباشیم ، دیگران سرنوشتمان را می سازند . ا

بزرگترین بدبختی آن است که طاقت کشیدن بار بدبختی را نداشته باشیم . باس

پادشاهان مردم دوست برگزیدگان پروردگارند . بزرگمهر

آداب خوب و اخالق ، دوستان قسم خورده اند و بزودی با یکدیگر متحد می شوند . بارتول

افراد دانا کوشش دارند خود را همرنگ محیط سازند ولی اشخاص دیوانه سعی می کنند محیط را به رنگ خود در آورند ، به همین جهت تحوالت و ترقیات اجتماع به دست دیوانگان بوده است . آندره

مورا

mرد بزرگ همواره تنهایی ، توانایی به بار می آورد . ا

پول مانند حس ششم است که بدون آن نمی توان از پنج حس دیگر به طور کامل استفاده کرد . بدون درآمد کافی نصف امکانات زندگی به روی ما مسدود خواهد شد . سامرست مرآم

هیچ کس نمی تواند چیزی را به شما بیاموزد جز آنچه که در افق دید و خرد شما وجود داشته و شما از آن غافل بوده اید . جبران خلیل جبران

جستجوی حقیقت دیوانگی مطلق است ، چه موقعیکه به حقیقت رسیدید ممکن نیست به کسی بگویید و دشمن شما نشود . برنارد روسن پی یر

Page 305: جملات حکیمان

با مشکالت می جنگیم که به آسایش برسیم ، وقتی به آسایش رسیدیم آسایش را غیر قابل تحمل می دانیم .بروکس آدامز

خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز . فردریش نیچه

انسان هر چه باالتر برود احتمال دیده شدن وصله ی شلوارش بیشتر می شود. ادیسون

انسان هنوز خارق العاده ترین کامپیوتر است . کندی

انسان هیچ وقت بیش تر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است . الروشفوکولد

mرد بزرگ شباهنگام برای خانواده و نزدیکانت نامه بنویس و در روز برای اربابان و سرپرستان . ا

بشر به خوشبختی خیلی زود عادت می کند و چون خیلی زود عادت می کند خیلی زود هم فراموش می کند که خوشبخت است . آندره مصورا

mرد بزرگ گیتی در جنگ و آوردی بزرگ در گردش است . اندیشه و تالش خردمندان از یک سو و پوزخند اهریمن و روان دیوپیشگان از سوی دیگر ، معرکه این جهان گذارا است . ا

آدم شجاع یکبار می میرد ولی ترسو هزار بار . الین چانک

حافظه پروندۀ¹ تخیل و گنجینۀ¹ عقل دفتر ثبت وجدان و مخزن اندیشه است . بازیل

Page 306: جملات حکیمان

یا چنان نمای که هستی ، یا چنان باش که می نمایی . بایزید بسطامی

قلب شما در سکوت و آرامش ، به اسرار روزها و شبها شناخت می یابد ولی گوشهایتان در حسرت و آرزویند که آوای چنین شناختی را که بر قلبهایتان فرود می آید ، بشنوند . جبران خلیل جبران

در هستی جنبش حشرات هم چهار چوبی دارد . ارد بزرگ

تمام دنیای پهناور را بگردید ، دری بر روی آدم بی پول گشاده نخواهید یافت . هانری استانتون

خرد ، آدمی را گرانبهاترین چیز است ، و خداوند خرد در هر دو جهان کامروا و سرافراز است . و اگر از خلعت خرد محروم بود دانش بجوید ، چه دانشور سرور سروران است . و اگر از آن هم بی

بهره بود باید دلیر باشد و در میدان نبرد بی باک باشد تا در نظر پادشاه گرامی ، و پیوسته شاد و فرمانروا باشد .و اگر این نیز نداشت دیگر درخور زنده ماندن نیست ، و بهتر است که مرگ وی را

دریابد . بزرگمهر

انسانی که قادر به آفرینندگی نیست طالب نابود ساختن است . اریش فروم

مرد آزاده پیوسته می کوشد که در گفتار آهسته و در کردار خود کردار خود تند و سریع باشد . کنفوسیوس

mرد بزرگ یکی از بزرگترین خوشبختی ها ، خدمت بیشتر به مردم است . ا

Page 307: جملات حکیمان

آزادی تالش خردمندانۀ¹ آدمی در جستجوی علت حادثه هاست . هربرت مارکوزه

وقتی همه نیروهای جسمی و ذهنی متمرکز شوند توانایی فرد برای حل مشکالت به طور حیرت انگیزی چند برابر می شود . نرمن وینسنت پیل

اگر در کارتان در حال پیشرفت نیستید و بهتر نمی شوید ، پس دارید بدتر می شوید . نت رایلی

حرف کسانی که می گویند عشق بری از خودخواهی ست خنده دار است زیرا همه چیز طبق خواست قدرت ما است . فردریش نیچه

انسان بزرگتر از یک جهان و بزرگتر از مجموعۀ¹ جهانهاست ، در اتحاد جان با تن رازی بیش از راز آفرینش جهان نهفته است . هنری گیلر

مسرات حقیقی در اثرازدواج بدست میآید . لویی پاستور

mرد بزرگ دودمانی که بزرگان و ریش سفیدانش خوار باشند ، به کالبد بی جانی ماند که خوراک جانوران دیگر شود . ا

مردان بزرگ تاریخ سرنوشت ملتها را تعیین می کنند . اشپنگلر

نصیحت جبران خلیل جبران به زوج های جوان به هنگام شادی :و همگام نغنمه ساز کنید و پای بکوبید و شادمان باشید ، اما امان دهید که هر یک در حریم خلوت خویش آسوده باشد و تنها .

چون تارهای عود که تنهایند هر کدام ، اما به کار یک ترانه ی واحد در ارتعاش . جبران خلیل جبران

Page 308: جملات حکیمان

دانایان روشندل می دانند که دوران زندگی دراز نیست ، تن آدمی از این جهان است و روان از سرای دیگر . بزرگمهر

شادمانی اسطوره ایست که در جستجویش هستیم . جبران خلیل جبران

هیچ چیز به اندازه تمرکز انرژی روی تعداد محدودی از هدف ها به زندگی تان توان و نیروی بیشتر نمی دهد . نیدو کیوبین

mرد بزرگ هنرمندان ناب ، هر روز در برابر دیدگان مردم نیستند . ا

وقتی که پرکاهی به چشمتان می رود ، آن را بیرون می آورید . وقتی عادتی بد وارد روح شما می شود ، می گویید : سال دیگر معالجه اش می کنیم . هوراس

سخاوت در زیاد دادن نیست، در به موقع دادن است . البرویر

mرد بزرگ نیرنگ پیران بدنهاد ، تنها با مرگ به پایان می رسد . ا

یکی از عظیم ترین اسرار عشق و محبت این است که بیاموزید: چگونه آرمان ها و اندیشه های ناهماهنگ را از ذهن خود بزدائید و همواره آرزوهایی کنید که صادقانه می خواهید نه آن چرا که فکر

می کنید شاید بتوان بدست آورید . کاترین پاندر

هر روز همان روز را زندگی کن و بدین سان تمامی عمر را زندگی کرده ای . نانسی سیمس

Page 309: جملات حکیمان

شر با شر خاموش نمی شود چنان که آتش با آتش، بلکه شر را خیر فرو می نشاند و آتش را آب . لقمان

در آیین خرد در هر کاری اندیشه باید . بزرگمهر

mرد بزرگ در خواب می توانی نیروی روان خویش را بنگری . ا

گنجی که در اعماق نامحدود شما حبس شده است ، در لحظه ای که خود نمی دانید ، کشف خواهد شد . جبران خلیل جبران

حافظه آفریده ای هوس باز و مستبد است . هرگز نمی توانید بگویید که از کرانۀ¹ دریای زندگی چه سنگریزه ای را بر می گیرد و در گنجینۀ¹ خود نگاه می دارد ، یا کدام گل ناشناخته ای را از مزرعه

می چیند ، و به عنوان رمز اندیشه هایی که در اعماق قرار گرفته اند و روزی اشک به چشم می آورند حفظ می کند . و با این همه در این شک ندارم که مهمترین چیزها آنها هستند که بهتر به یاد می

آیند . هنری وان رایک

  از یاد نمی رود . المنه درسهائی که بر زانوی مادر آموخته شده ، آموزش هایی که پدر داده ، همراه با داستانهای شیرینی که در کنار بخاری به گوش خورده ، یادگارهای شیرینی است که هرگز کامال

mرد بزرگ بزرگترین نابکاری آن است که بپنداریم برای آنکه برترین باشیم باید دست به ویرانگری چهره دیگران بزنیم . ا

حقیقت مانند آب دریا است چون نمک آب دریا زیاد است تشنگی را رفع نمی کند. اگر حقیقت آدمی تحریف شود مثل آب شور دریا خواهد بود که تشنگی اش را رفع نخواهد کرد . فردریش نیچه

Page 310: جملات حکیمان

ما با مشکالت می جنگیم تا آسایش بیابیم ، ولی وقتیکه آسایش یافتیم آن را غیر قابل تحمل می یابیم . هانری بروکس آدامز

من در زمان خودم با معدود افرادی مواجه شدم که اشتیاق شدیدی به کار سخت داشتند. خوشبختانه همه آنها همکاران من بودند. بیل گلد

تن درست برای روان ، مهمانخانه ، و برای تن ناسالم بیمارستان است . بیگن

mرد بزرگ چهار چوب نگاه ما زمینی است ، اما برآیند اندیشه ما جنبه آسمانی نیز پیدا می کند . ا

آنچه را که با خوشی و لذت آموخته ایم ، هرگز فراموش نمی کنیم . سیسرون

آنکه کردار به سخاوت بیاراید و گفتار براستی در این جهان نیک بخت است . بزرگمهر

آنچه جهان به ما می دهد و آنچه خوشبختی نام دارد بازیچه تقدیر بیش نیست. الوات

اعتقاد به بخت و قسمت بدترین نوع بردگی است . اپیکتت

من احساس می کنم مختارم پس مختارم . الیب نیتس

Page 311: جملات حکیمان

مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد . ارد بزرگ

در نظر خردمند شادیی که غم به دنبال دارد بی ارزش است . بزرگمهر

آغاز و پایان جنگ توسط خون صورت می گیرد . همر

دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود . لوتر

پاکی نفس جدایی می آورد . فردریش نیچه

انسان قبل از هر چیز باید حیوان خوبی باشد . هربرت اسپنسر

پاداش درستی را در درستی بجوی ، و انگیزۀ¹ کار نیک را همان نیکی بدان و سود دیگر مخواه . حکمت هندو

mرد بزرگ خودبینی ، چنبره و محیط گیراییش درون است و افتادگی ، پیرامون و بیرون ماست و این می تواند همگان را به سوی ما بکشاند . ا

خرسندترین آدم کسی است که دل از مهر و موافقت گردان سپهر برگیرد . بزرگمهر

Page 312: جملات حکیمان

امید غذای روزانۀ¹ بیچارگان است . هرشل

هرگز مگذارکه خنده تو باعث گریه دیگری شود . حسین بهزاد

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس . حافظ

حقیقت نیازمند نقد است نه ستایش . فردریش نیچه

mرد بزرگ اندیشه و سخن ریش سفیدان برآیند بردباری ، مردمداری و سرد و گرم چشیدگی روزگار است . ا

اشکهای دیگران را مبدل به نگاههای پر از شادی نمودن بهترین خوشبختی هاست . بودا

انسان خوشبخت نمی شود اگر برای خوشبختی دیگران نکوشد . دوسن پیر

اگر می خواهی خوشبخت باشی برای خوشبختی دیگران بکوش زیرا آن شادی که ما به دیگران می دهیم به دل ما بر می گردد . بتهوون

شما چون فصلهای سال هستید ، زیرا در زمستان خود بهار را انکار می کنید ، در حالی که بهار سرسبز هرگز شما را انکار نمی کند ، بلکه در سنگین ترین خواب غفلت به روی شما لبخند می زند ،

بی آنکه خشمگین شود و یا با شما ستیز کند و صفا و یکرنگی را نادیده بگیرد . جبران خلیل جبران

Page 313: جملات حکیمان

جاییکه در آن خوش بینی بیش از هر جای دیگر رواج و رونق دارد ، تیمارستان است . هاوالک الیس

آینده جوانان را از روی خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ، می توان پی برد ، نپنداریم که میزان دارایی و یا امکانات آنها ، دلیلی بر پیروزی و شکست آنهاست ، تنها مهم خواسته و آرزوی آنهاست .

mرد بزرگ ا

بیایید نه تنها برای خود و خانواده مان بلکه برای کشورمان مسؤولیت بیشتری بپذیریم . بیل کلینتون

آنان که نمی توانند مسؤولیت قبول کنند، به رهبر نیاز دارند و برای داشتن رهبر داد و هوار راه می اندازند .

مرد پر جربزه و قابل وقتی با بحران روبه رو می شود، به تکیه گاه فکر نمی کند؛ روش خود را تحمیل می کند، مسؤولیتش را می پذیرد و نتیجه کار را ]پیروزی یا شکست[ از آن خود می داند. چارلز

دوگل

به ما انسان ها حق انتخاب داد ه اند پس نمی توانیم مسؤولیت ها را به گردن خدا یا طبیعت بیندازیم. مسؤولیت خود ماست و باید خودمان به دوش بکشیم. آرنولد توین بی

mرد بزرگ نتیجه گیری زود پس از رخدادهای مهم زندگی از بی خردی است . ا

خوشبختی شکل ظاهری ایمان است ،تا ایمان و امید و سخت کوشی نباشد ،هیچ کاری را نمی توان انجام داد . هلن کلر

کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند. گوته

Page 314: جملات حکیمان

یک زندگی مطالعه نشده ،ارزش زیستن ندارد . سقراط

اگر می خواهی بنده کسی نشوی ، بنده هیچ چیز مشو . ژاک دوال

آنچه مردم را دانشمند می کند ،مطالبی نیست که می خوانند بلکه چیزهایی است که یاد می گیرند. فرانسیس بیکن

آنکه می تواند ، انجام می دهد،آنکه نمی تواند انتقاد می کند. .جرج برنارد شاو

mرد بزرگ بی پایبندی به نظم در گیتی ، ویژگی انسانهای گوشه گیر است که عشق و احساس را سپر دیدگاههای نادرست خود می کنند. ا

فکر نو بسیار ظریف و حساس است ،با یک ریشخند کوچک می میرد و کنایه ای کوچک آن را بسختی مجروح می کند. هربرت اسپنسر

هرگاه بتوانیم از نیروی تخیل به همان اندازه استفاده کنیم که از نیروی بصری استفاده می کنیم هر کاری انجام پذیر است .کارالیل

آدم بی مغز و پرگو چون آدم ولخرج و بی سرمایه است .پاسکال

بیشترین تأثیر افراد خوب زمانى احساس مى شود که از میان ما رفته باشند. امرسون

Page 315: جملات حکیمان

تاریخ تکرار بى پایان خطاهاى زندگى است. لورنس دورل

سربر گریبان فرو بر، از دل خویش بپرس آنچه را که مى داند. شکسپیر

mرد بزرگ آنکه زیبایی خرد را ندید ، گرفتار زیبایی آدمیان شد و بدین گونه از هر چه داشت تهی گشت . ا

نشانه مهارت، دانستن بیشترین ها در مورد کوچک ترین ها است . اچ السکى

اولین گام در راه آگاهى، درک جهل است . بى پیماستر

خداوندا، نمى توانیم از تو چیزى بخواهیم که تو نیازهاى ما را مى دانى، پیش از اینکه در ما پدیدار شود . جبران خلیل جبران

فرهنگ رودخانه اى است به قدمت تاریخ. یونگ

آزادی ابر انسان تنها در صورتی واقعی است که در زمان فراشد و در ساختن آینده یی بر پایه گذشته عملی شود . فردریش نیچه

خوشبختی میان پرده بدبختی است . دن مارکی

فرمان ایزد به جهانداران داد و دهش است . فردوسی خردمند

Page 316: جملات حکیمان

mرد بزرگ با احساس می شود پند و اندرز داد اما سامان دهی به کشور نیاز به هنجار و چهارچوبی توانمند دارد . ا

  این چیزی که درباره اش نگرانم به وقوع خواهد پیوست یا خیر ؟ . استرن به خاطر داشته باشید که امروز همان فردایی است که دیروز درباۀ¹ آن نگران بودید . از خود بپرسید اقال

عشق حیات عاشق را تشکیل می دهد و اال معشوق بهانه است . آلفونس کار

mرد بزرگ آدم خودبین ، چاره ای جز فرود آمدن ، ندارد . ا

آزادگان را کاهلی ، بنده می سازد . فردوسی خردمند

تجربه را بر روی رختخواب نرم معطر و متکای پر قو نمی توان بدست آورد . اوری پید

mرد بزرگ نماز عشق ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست . ا

زن همیشه سن خود را از تاریخ ازدواج حساب می کند ، نه تاریخ تولد . ارهارد

mرد بزرگ استخوان بندی شهرها در دیوار است و بزرگداشت . ا

Page 317: جملات حکیمان

آدمی شاگردی است که درد و اندوه او را تعلیم می دهد و هیچکس بدون احساس این معلم قادر به شناسایی خود نیست . آلفرد دوموسه

mرد بزرگ پشیمانی، اولین گام برای پوزش است. ا

حیات خوابی است ، و محبت رؤیای آن . آلفرد دوموسه

mرد بزرگ گسستن دو همسر می تواند خاندانی را از هم بپاشد . ا

جایگاه پرستش گران کوهستان است . فردوسی خردمند

mرد بزرگ کلید رازهای بزرگ ، در ژرفای کمی نیست . ا

خدا به انسان دو چشم ولی یک زبان عطا کرده است, تا دو برابر آنچه را که میگوید به چشم ببیند . ادموند گولدین

mرد بزرگ ریگهای ساحل خرد ، نشیمنگاه پندارهای پاک و شبانه توست . ا

اشتباه نیز جزئی از زندگی است، پس وقت خودت را تلف نکن و خودت را به خاطر اشتباههای گذشته سرزنش نکن . برادلی

Page 318: جملات حکیمان

آیا می کوشی که ده بار یا صد بار دو چندان شوی ؟ نکند بهر خود مریدان بسیار می جویی ؟ - پس می باید ظرفهای تهی ) هیچ ( را بجویی . فردریش نیچه

mرد بزرگ این دیدگاه اشتباست که بپنداریم مرد توانا ، فرزندی همچون خود خواهد داشت . ا

زمان را بر کارهای خود تقسیم کنید تا کاری بر زمین نماند . بطلیموس

mرد بزرگ رازها در هنگامه شادی و بازی آدمی است . نکته فراموش شده جهان اندیشه ، تعریف درست این حالت هاست . ا

تا وقتیکه مرد عروسی نکرده او را غیر کامل می خوانند ، بنابراین معلوم می شود پس از ازدواج کار مرد تمام است . باب هاپ

mرد بزرگ آدمیانی مانند گل های الله ، زندگی کوتاه در هستی و نقشی ماندگار در اندیشه ما دارند . ا

کسی که به آبادانی می کوشد جهان از او به نیکی یاد می کند . فردوسی خردمند

یک زندگی را وقتی می شود با خوشبختی قرین دانست که شروعش با عشق باشد و ختمش با جاه طلبی . بوسکالیا

mرد بزرگ رویش باغ سکوت ، در هنگامه خروش و همهمه ارزشش را نشان می دهد . ا

Page 319: جملات حکیمان

اگر کسی ترا آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد . گابریل گارسیا مارکز

اگر شما دشمن دارید ، بدی او را با خوبی پاداش ندهید ، زیرا این امر موجب شرمساری او می گردد . ولی به او وانمود کنید که او با این عمل خود برای شما خدمتی انجام داده است . نیچه

mرد بزرگ نادانی و پستی یک نفر در گذشته ، نمی تواند میدان انتقام از خاندان او باشد . ا

mرد بزرگ آنانکه از رسیدن به ریشه ها هراس دارند ، در روزمرگی دست و پا می زنند . ا

آدمی باید از گناه بپرهیزد ، هر چه را به خویش نمی پسندد به دوست و دشمن خود روا ندارد . بزرگمهر

اراده محکم و متین که بخواهد به هر کس آنچه سزاوار است بدهد عدالت نام دارد . اولپن

اگر کمی چیزهای غیر الزم را بدانی بهتر از این است که هیچ ندانی . سندکا

آسوده حال کسی است که بردبار است . بزرگمهر

mرد بزرگ شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروز و رشد هنر را داده است . ا

Page 320: جملات حکیمان

اول صحت ، دوم جمال ، سوم مال و چهارم رفیق . این ها پله های نردبان سعادت است . ساموئید

تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید متمرکز کنید . پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند نمی سوزانند. گراهام بل

روی زمین خانه موقتی است و زیر زمین جایگاه ابدی . ساموئل آدامز

آن که در آموختن جهد نمی کند هرگز نباید در انجمن دانایان لب به گفتار بگشاید . بزرگمهر

اراده از آن مرد کور نیرومندی است که بر دوش خود مرد شل بینایی را می برد تا او را رهبری کند. شوپنهاور

در کارهای دشوار نشاط بسیار وجود دارد . لویی پاستور

پیشداوری درباره اخالق به این معناست که نیت اعمال را منشاء آنها می دانیم . فردریش نیچه

mرد بزرگ خودخواهی ، کاشی سادگی روانت را ، خواهد شکست . ا

پسرها ، لنگرهای زندگی مادرانند . سوفوکل

Page 321: جملات حکیمان

آنکس که نتواند در حلقۀ¹ شادی و نشاط دیگران به صورت یکی از افراد در آید ، یا مغرور است یا ریاکار و یا در قید تشریفات . الواتر

حقیقت گفت مرا برهنه بگذارید و پیرایه بر من مبندید زیرا من هیچگاه از برهنگی خود شرمسار نیستم. اعتصام الملک

آن که خشم بر او چیره نشود و بر گنهکار سخت نگیرد از گزند در امان است . بزرگمهر

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند . گابریل گارسیا مارکز

زن وقتیکه دوست بدارد ، غیر از محبوب خود چیزی را نمی بیند و هرچه عاطفه ، مهربانی و نوازش و فداکاری دارد تنها برای او به کار می برد . آلفونس دوده

خسروی بزرگتر ، بندگی بیشتر می خواهد . فردوسی خردمند

mرد بزرگ نگارنده و سخنگویی که دیگران را کوچک و خوار می نامد ، خود چیزی برای نمایش و بروز ندارد . ا

زندگی مانند نقش و نگارهای قالی ایرانی است که زیبا هست ولی درک معنای آن مشکل است . آلدوس هاکلی

mرد بزرگ برای کسب خرد ، سختی را بر خود هموار کن . ا

Page 322: جملات حکیمان

آنگاه که همه نیک سخن می گویند، پلید اندیشی عین خرد است . آلفرد مارشال

mرد بزرگ کژی و ناراستی ، شکاف و رخنه گاه اندیشه اهریمن خواهد شد . ا

از مردم دور باش و تنها زندگی کن ، نه به کسی ظلم کن و نه بگذار کسی به تو ظلم کند . ابوالعالمعری

mرد بزرگ تمنای واپسین آدمی ، شناور شدن در بسامدهای گیتی است . ا

بسامدها : امواج

پرسیدم دوست بهتر است یا برادر ؟ گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند . امیل فاگو

mرد بزرگ کسی که درد روشنگری و بازگویی تجربه را ندارد خود نیز زمانی برای بهره از آن را نخواهد یافت . ا

کسی که بر جایگاه خویش منم زد بخت از وی روی بر خواهد تافت . فردوسی خردمند

mرد بزرگ تبار بی ریش سفید ، همچون خانه بی سقف است . ا

دانش پزشکی در عرض چند سال گذشته چنان پیشرفت حیرت انگیزی کرده است که امروز برای یک پزشک غیر ممکن است در بیمار خود عضو سالم پیدا کند . اریل وینسون

Page 323: جملات حکیمان

mرد بزرگ آدمی با کینه ، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند . ا

mرد بزرگ جفتت اگر پرید برای پریدن عجله نکن . ا

سعادت دیگران بخش مهمی از خوشبختی ماست . ارنست رنان

خودخواه ، تجربه سخت تنهایی را ، پیش رو دارد . ارد بزرگ

جرم این است که ندانیم زندگی خیلی ساده تر از اینهاست که ما فکر می کنیم . فردریش نیچه

شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید. کیم وو چونگ

انسان اگر ناخوش باشد و کار کند بهتر از این است که سالمت باشد و بیکار بنشیند . کازوبون

انسان با استقامت قدرت و نفوذ تعقل واستدالل میتواند حتی بر وبا و طا عون غلبه کند . ناپلئون بناپارت

بن و ریشه هستی مانند گردونه ای دوار است که همه چیز را گرد رسم کرده است برسان : گردش روزها ، چرخش اختران و ستارگان ، چرخش آب بر روی زمین ، زایش و مرگ ، نیکی و بدی ،

mرد بزرگ گردش خون در بدن ، حرکت اتم و ... ا

Page 324: جملات حکیمان

به گرسنگی مردن بهتر که نان فرو مایگان خوردن . سعدی

دشمن چون از همه حیلتی فرو ماند سلسلۀ¹ دوستی بجنباند . پس آنگه به دوستی کارها کند که هیچ دشمنی نتواند . سعدی

mرد بزرگ یک آموزگار خام می تواند مدتها شاگردان خویش را سرگردان کند . ا

بی خردی اسارت بدنبال دارد .و خرد موجب آزادی و رهایی است . فردوسی خردمند

موفقیت تنها یک چیز است این که : زندگی را به دلخواه خود بگذرانید. کریستوفرمورلی

mرد بزرگ هنگامه رهایی اهریمن ، هنگام دربند شدن توست . ا

جامعه وجود ندارد جوامع وجود دارد . کوروش

mرد بزرگ از آه و نفرین بزرگان و ریش سفیدان هر ایلی باید ترسید . ا

بعضی صلیب را روی گور خود می گذارند و برخی آنرا لنگر کشتی می سازند . کولستون

Page 325: جملات حکیمان

mرد بزرگ ناتوان ترین آدمیان، آنانی هستند که نیروی بدنی خویش را به رخ دیگران می کشند . ا

مبارزه است که قدرت می آورد نه استراحت. استائل

mرد بزرگ اگر شیفته کارت نباشی ، روانت بیمار می شود و در نهایت پیکرت از پای در خواهد آمد . ا

بیشتر کسانی موفق شده اند که کمتر تعریف شنیده اند . امیل زوال

هر قدر به دیگران احترام بگذاریم ، به ما احترام خواهند گذاشت . ارد بزرگ

آنگاه که هنر خوار می گردد جادو ارجمند می شود . فردوسی خردمند

اندیشه کردن به این که چه بگویم، بهتر است از پشیمانی از این که چرا گفتم. سعدی

mرد بزرگ آدمهای پاک نهاد درهای وجودشان را پس از ناسپاسی می بندند نه پیش از آن . ا

ای سالک ، یکی یکی ، قدم به قدم . راهی نیست . راه با پیمودن پدید می آید . با پیمودن است که راه را می سازی ، و اگر واپس بنگری ، هر آن چه میبینی ، فقط رد گام هایی است که روزی

پاهایت دوباره آنها را می پیماید . ای سالک ، راهی نیست ، راه با پیمودن پدید می آید . آنتونیو ماچادو

Page 326: جملات حکیمان

mرد بزرگ صدها راه برای پند و اندرز دادن وجود دارد اما بیشتر بدترین گونه آن ، که همان رو راست گفتن است را برمی گزینیم . ا

مردان قانون وضع می کنند و زنان اخالق به وجود می آورند. کونته ورسیه

لهایی که در صحنۀ¹ زندگی به عهدۀ¹ ما واگذار شده است به انتخاب و اختیار ما نبوده و تنها وظیفۀ¹ ما این است که آنها را به خوبی بازی کنیم . اپیکتت mر

mرد بزرگ کسی که چند آرزوی درهم ورهم دارد به هیچ کدام از آنها نمی رسد مگر آنکه با ارزشترین آنها را انتخاب کند و آن را هدف نهایی خویش سازد . ا

برای کوبیدن یک حقیقت ، خوب به آن حمله مکن ، بد از آن دفاع کن . علی شریعتی

mرد بزرگ زیباترین خوی زن ، نجابت اوست . ا

سعادت مثل پروانه ایست که روی برگهای گل به خواب رفته باشد . به مجرد اینکه نزدیکش بروی بالهای خود را باز کرده و در فضا پرواز می کند . آندره تواید

فرمانرویانی که گوش به فرمان مردم دارند در زندگی جز رامش و آوای نوش نخواهند شنید . فردوسی خردمند

mرد بزرگ آیا از بخشندگی و مهربانی که نخستین حاالت خداوند است ، در ما نشانی هست ؟. ا

Page 327: جملات حکیمان

نگذاریم تقویم وساعت ، این حقیقت را یادمان ببرد که لحظه لحظه زندگی ، یک معجزه است و در پس آن ، حقیقتی . اج - جی - ولز

mرد بزرگ هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند مانع پویندگی ما شود . ا

برکت عمر را در روشنایی چشم و فرح دل را در مشاهده نیکوان دانید . عبید زاکانی

mرد بزرگ نمی توان امید داشت ، آدم های کوچک رازهای بزرگ را نگاه دارند. ا

برای انسان تیره بخت، مرگ تخفیف در مجازات زندان زندگی است . الکساندر چیس

mرد بزرگ بدگویی ، رسوایی در پی دارد . ا

خـدایا تـو چگونه زیـسـتـن را به مـن بـیاموز مـن خـود چگونه مmـردن را خـواهـم آموخـت . علی شریعتی

mرد بزرگ با ولخرجی تنها مال نمی رود ، زمان ارزشش فراتر است ، و آن هم نابود می شود . ا

ابلیس مانند نیکخواهان پیش می آید ، ابتدا عهد و پیمان می گیرد ، سپس راز می گوید . فردوسی خردمند

Page 328: جملات حکیمان

دوستت دارم ؛ نه به خاطر شخصیت تو ؛ بلکه به خاطر شخصیتی که در هنگام با تو بودن پیدا می کنم . گابریل گارسیا مارکز

برای تحمل شدائد زندگی باید عاشق چیزی بود ، کاری ، زنی ، آرمانی و ...مارکوس آنا

سرانجام کشف شد که صاحب بیمارترین افکار و خشن ترین قلبها مردانی هستند که زود به زود عاشق می شوند. روسکین

mرد بزرگ بیچاره مردمی که فرمانروایانش رایزن ! ، و رایزنانشان فرمانروا هستند . ا

هنوز خنجر خون آلود قاتلی پهلوی مقتولش نیامده که پنجۀ¹ ثالثی گلویش را می فشارد . محمد مسعود

گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است . فردوسی خردمند

از آنجایی که می توانیم آینده را کنترل کنیم نباید آن را پیش بینی نماییم ) درست همانطوری که هوای درون خانه را پیش بینی نمی کنیم زیرا آن را کنترل می کنیم(.تا آنجایی که می توانیم به

تغییراتی که نه برآنها کنترل داریم نه انتظارشان را داریم )مثل راندن اتومبیل( واکنش فوری و موثر نشان دهیم ، به پیش بینی آن نیازمند نیستیم.هرچه بیشتر بتوانیم خود را با چیزی که کنترلی بر آن

نداریم سازگار کنیم ، نیازمان به کنترل آن کمتر می شود. راسل ایکاف

mرد بزرگ شهامت گله ، ناشی از چوپان بیدار است . ا

Page 329: جملات حکیمان

اگر قرار است قانونی برای شاد بودن داشته باشید، بگذارید این باشد: برای شاد بودن من الزم نیست حتما چیزی در زندگی ام رخ دهد. من شادم برای این که زنده ام! زندگی موهبتی است که به

من داده شده و من از آن لذت می برم." مجله سبز

mرد بزرگ اگر آماده نباشیم ارزشمندترین زمان ها را نیز از دست خواهیم داد ، و کسی که آماده نیست بخت کمتری برای پیروزی خواهد داشت ، آمادگی یعنی بروز بودن در هر حرفه و کاری . ا

آرامترین کلماتند که طوفانی را با خود به همراه می آورند . افکاری که با پای کبوتران پیش می آیند جهان را مسخر می سازند . نیچه

  شغل نداری. ماکلوم اس فوربس اگر شغلی داری که هیچ سختی در آن نیست پس بدان که اصال

بخش بزرگی از ادب آدمی برآیند ریشه نژادی و خانوادگی است .

در دنیا تنها دو چیز زیباست ، زن و گل . مالرب

سعی نکنیم بهتر یا بدتر از دیگران باشیم، بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم. مارکوس گداویر

mرد بزرگ اندوخته ای با ارزشتر از تندرستی ، نمی شناسم . ا

بیشتر بدبختی های ما قابل تحمل تر از تفسیرهایی است که دوستانمان دربارۀ¹ آنها می کنند . کولتون

Page 330: جملات حکیمان

mرد بزرگ جز نامیدی و افسردگی هیچ بن بستی در زندگی آدمی نیست . ا

جز مرگ را ، هیچ کسی از مادر نزاد . فردوسی خردمند

اگر بکوشی و در پی نصیبی حتی برای خود باشی بدان که صالحی . جبران خلیل جبران

در میان ملکات ذهنی ، حافظه بیش از همه می شکفد و پیش از همه می میرد . کولتون

خوشبختی میان خانه ی شماست، بیهوده آن را در میان باغ دیگران می جویید. مارک اورل

راز خوشبختى در این است که بدانید دیگران دلیل خوشبختى شما هستند. لرد تنیسون

آدم های حقیر،انسانهای واال را دیوانه میپندارند. چرا که این انسانها سرشت نامعقول تری داشته و به سمت چیزهای استثنائی جذب میشوند:چیزهایی که هیچ جذابیتی برای بسیاری از مردم ندارند .

فردریش نیچه

هرکسی درس مخصوص به خود را می گیرد. ما می توانیم به سه طریق واکنش نشان دهیم

زندگی من مجموعه ای از درسهایی است که به آن نیاز دارم، درسهایی با نظم و ترتیب تمام در زندگی ام روی می دهد.) این سالمترین برخورد است و حد اکثر آرامش ذهن را تامین می کند.(

زندگی یک مسابقه بخت آزمایی است اما من از هر اتفاقی که در زندگی روی می دهد نهایت استفاده را می برم )این دومین انتخاب خوب است و کیفیت متوسطی را به زندگی می بخشد(

چرا همیشه همه بالها سر من می آید؟ )این طرز برخورد نهایت ناکامی و بدبختی را تضمین می کند(

ما در زندگی مرتبا با درسهای تازه ای روبرو می شویم و تا زمانی که درسی را یاد نگیریم مجبور به گذراندن دوباره آن هستیم. آندرو متیوز

Page 331: جملات حکیمان

mرد بزرگ ارزش استاد را دانستن هنر نیست ، بلکه بایستگی و وظیفه است . ا

ایمان و باور ما در ابتدای هر مسئولیت دشواری تنها عاملی است که موفقیت نهایی مان را تضمین می کند.

وقتی انتظار بهترین پیشامد را دارید نیروی مغناطیسی از مغزتان خارج می شود که بهترین ها را جذب می کند .

اگر انتظار بدترینها را داشته باشید از مغز قدرت دافعه ا ی رها می کنید که سبب می شود بهترینها از شما بگریزد حیرت انگیز است . ویلیام جییمز

آن که در طلب کمال است باید خرد ور و با دانش باشد . بزرگمهر

تولد و مرگ اجتناب ناپذیرند ، فاصله این دو را زندگی کنیم . سانتا بان

و کدامین ثروت است که محفوظ بدارید تا ابد؟

آنچه امروز شما راست ، یک روز به دیگری سپرده شود.

پس امروز به دست خویش عطا کنید ، باشد که شهد گوارای سخاوت ، نصیب شما گردد ، نه مرده ریگی وارثانتان. جبران خلیل جبران

mرد بزرگ خویشتن و مردم را هنگامی می شناسی ، که تنها شوی . ا

از ابرانسان است که انسان های برتر دلگرمی و شجاعت می گیرند . فردریش نیچه

غذایی را بخور که می پسندی ,لباسی را پبوش که مردم می پسندند. ادیبان

Page 332: جملات حکیمان

اول اندیشه، وانگهی گفتار . الئوسته

اولین درسی که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند، صداقت است. شوپنهاور

اگر سخن چون نقره است، خاموشی چون زر پربهاست. لقمان

mرد بزرگ در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید . ا

ازدواج چیزی جز یک دوستی که به تصویب پلیس رسیده است نیست . سارا برنار

mرد بزرگ هیچ گاه برای آغاز دیر نیست ، همین بس که به خود بگویم این بار کار نا تمام را پایان می دهم . ا

آن که به خداوند پاک و مهربان بیش از دگران امید و بیم بسته است ، بیش از همه در خور ستایش است . بزرگمهر

انسان! خودت به یاری خود برخیز! . بتهوون

  نادرست است. چون جهان حقیقی وجود ندارد. واالترین اگر به عمق اعتقادات نفوذ کنیم، درخواهیم یافت که تمام ارزش ها بی پایه و عقل ناتوان است. هر اعتقاد به صحت و درستی هر چیز ضرورتا

ارزش ها خودشان را نابود می کنند و هدفی در کار نیست، چرا که هیچ وقت پاسخی نمی یابند . فردریش نیچه

Page 333: جملات حکیمان

این کودکان فرزندان شما نی اند ، آنان پسران و دختران اشتیاق حیاتند و هم از برای او .از شما گذر کنند و به دنیا سفر کنند ، لیکن از شما نیایند . همراهی تان کنند ، اما از شما نباشند. جبران خلیل

جبران

گاهی بی رنگی از هر رنگی زیباتر و مفیدتر است. شاتو بریان

هرگز به کودکانتان نگویید پیشه آینده اش چه باشد همواره به او ادب و ستایش به دیگران را آموزش دهید چون با داشتن این ویژگیها همیشه او نگار مردم و شما در نیکبختی خواهید بود و اگر اینگونه

mرد بزرگ نباشد هیچ پیشه ای نمی تواند به او و شما بزرگواری بخشد . ا

من تنها با مردی ازدواج می کنم که عتیقه شناس باشد ، زیرا فقط در این صورت است که هرچه پیرتر شدم در نظر شوهرم عزیزتر خواهم بود . آگاتا کریستین

ارزش هر کس به قدر خرد اوست . بزرگمهر

وقایع خوش زندگی مثل درختان سبز و خرمی است که وقتیکه از دور نظاره شان می کنیم خیلی زیبا به نظر می رسند ولی به مجرد آنکه نزدیکشان شده و در داخلشان می رویم زیبائیشان هم از

بین می رود ، شما در این موقع نمی توانید بفهمید زیبائیش به کجا رفته ، آنچه می بینید چند درخت خواهد بود و بس. شوپنهاور

گریه چرا ؟ فتح را آرزو کنید. استفن گرین

داروهای تلخ را با روپوش شیرین می پوشانیم چرا حقیقت و اخالق را نیز با لباسهای زیبا نپوشانیم ؟ . شامفورت

Page 334: جملات حکیمان

mرد بزرگ اگر می خواهی بزرگ شوی ، از کردار نیک دیگران فراوان یاد کن . ا

از فالسفه می خواهم که به دنبال حقیقت نروند چون حقیقت نیاز به پشتیبان ندارد . فردریش نیچه

اراده ی مرد عامل خوشبختی اوست. شچدرین

آنکس بر خویشتن نگهبان دارد که برای رسیدن به هوس و آرزوهای کوچک قدر نیکخویی و جوانمردی را نشکند ، و اگر فزونی و کامیابی بد روزگار را دید تن به پستی و زبونی نسپارد. بزرگمهر

بهترین لحظات زندگی من لحظاتی بود که در خواب گذراندم. بتهوون

mرد بزرگ خوارترین کارفرما کسی است که با ندادن و یا کم کردن دستمزد زیر دست فرمانروایی می کند . ا

چرخهای سنگین و زنگ زدۀ¹ زندگی با دستهای نامرئی امید می چرخد . ناصرالد°ین صلب الزمانی

اگر مشکلی داری، به دلیل طرز فکر توست و تنها راهی که می توانی مشکالت را برای همیشه حل کنی، این است که طرز فکرت را تغییر دهی. وین دایر

آن که آرزوی سروری دارد باید هنر بسیار داشته باشد. بزرگمهر

Page 335: جملات حکیمان

mرد بزرگ میهمانی های فراوان از ارزش آدمی می کاهد ، مگر دیدار پدر و مادر . ا

آدم درستکار به خاطر یک قطعه استخوان خود را به سگ تبدیل نمیکند . ضرب المثل دانمارکی

آدم فقیر حق بی شعور بودن و احمق بودن را ندارد . الروشفوکولد

آدمیان به اندازه ای آسیب می آورند که جسارت کنند و خوبی به آن قدر می کنند که مجبور باشند . الروشفوکولد

آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است . موریس مترلینگ

انسان آن قدر وقت ندارد که نیمی از عمرش را صرف نزاع و ستیزه کند . لرد آوی بوری

mرد بزرگ در هنگام توانایی اگر بستانکاری دیگران را ندهی ، بویژه هنگامی که او درمانده باشد ، فر و جایگاه خویش را برای همیشه از دست می دهی . ا

انسان از پیروی چیزی یاد نمیگیرد ولی از شکست خیلی چیزها فرا می گیرد . کازوبون

انسان باید از هر حیث چه ظاهر و چه باطن , زیبا و آراسته باشد . چخوف

Page 336: جملات حکیمان

انسان باید خود را به دو چیز عادت دهد , جفای ایمان و ظلم بشریت . بقراط

انسان باید در دنیا مانند مهمانی باشد که او را به ضیافت دعوت کرده اند آن چه را پیش روی او آورند بخورد و انچه ندهند مطالبه نکند . بقراط

این سخن پذیرفته نیست که : "پیکر بزرگترین زندان روان بشر است" باید گفت پیکر بهترین دوست و همدم زندگی این جهانی روان است چرا که همیشه بدون کوچکترین بهانه ای بدنبال خواسته

های او می دود . این که گفته شود روان در بند بدن است و باید زودتر آزاد شود تا به دیدار دلدار بشتابد ، اشتباه است چون هم او بدن را به روان هدیه نموده است کسی که دلدار می خواهد باید به

mرد بزرگ خواست او تن دهد . ا

انسان نه آن طور است که می پندارد نه چنان است که او را می شناسد و نه آن است که می نماید . وایلز

انسان وقتی در خانه نشسته است خوهان حادثه ای در زندگی و هنگامی که دچار حادثه می شود طالب زندگی آرام در خانه است . وایلز

انسان وقتی در کار سیاست آسان فریب می خورد که تصور میکند دیگران را فریب داده است . ژول سیمون

mرد بزرگ هیچ گاه در برابر فرزند ، همسرتان را بازخواست نکنید . ا

هیچ کس به خرد غایى نرسد، مگر آن را در خود جست وجو کند. اینشتین

Page 337: جملات حکیمان

تاریخ حقیقتى است که سرانجام به افسانه و افسانه دروغى است که سرانجام به تاریخ مى پیوندد. جین کاکتیو

مى توانید انسانى را به کسب دانش رهنمون کنید، اما نمى توانید او را وادار به اندیشیدن کنید. اف پى دانسى

برگرداندن تصاویر آویخته بر دیوار، مسیر تاریخ را دگرگون نمى کند. جواهر نعل نهرو

با اندیشۀ¹ آشفته دانش آموختن در گردباد آتش افروختن است . رومارسس

mرد بزرگ فرمانروا با اندیشه وزیران توانمند خویش فرمانروایی می کند . ا

زندگی یک هدیه است: به ما حق ویژه، فرصت و مسؤولیت می دهد؛ باید به ازای آن، چیزی بازگردانیم و آن »خود± اصالح شده« ماست. تونی رابنیز

بیشتر مردم به آزادی عالقه چندانی ندارند چون آزادی مستلزم و متضمن مسؤولیت است و بیشتر مردم از مسؤولیت واهمه دارند. زیگموند فروید

در تئوری اگر به انسان در برابر اعمالش مسؤولیت بدهید، در آن صورت حق انتخاب دارد که قبول کند یا نکند. دیوید گاور

من آمده ام که مسؤولیت کارهایی را که کرده ام بر عهده بگیرم. من مسؤولیت کاری را که نکرده ام، نمی پذیرم . الیور نورث

هر اندازه فداکاری ما در جنگ زیادتر و دشوارتر باشد ، تاج افتخاری که از آن حاصل می شود باشکوه تر خواهد بود . روزولت

Page 338: جملات حکیمان

mرد بزرگ پرسش روشن شاگرد از پاسخ استاد ارزشمندتر است . ا

باید بخواهیم تا بتوانیم! . رنه دکارت

مسؤولیت دوش به دوش قدرت و لیاقت ]ظرفیت[ حرکت می کند. جوسیا گیلبرت هوالند

مردم از هیچ چیز به اندازه مسؤولیت وحشت ندارند؛ با وجود این هیچ چیز به اندازه مسوولیت در دنیا باعث پیشرفت انسان نمی شود. فرانک کرین

مسؤولیت قبول کن، بگذار هرچه می خواهد پیش بیاید. آنتونی رابینز

mرد بزرگ آرمان و انگیزه هویدا ، ویژگی آدم کار آمد است . ا

می اندیشم پس هستم ، هستم چون فکر می کنم ، و فکر می کنم چون شک می کنم . رنه دکارت

وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس

با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند . نادر شاه افشار

بعضی از سخنوران نمی دانند با دستهایشان هنگام صحبت چه کار بکنند . بهتر است جلو دهانشان را بگیرند . متورمن کولن

Page 339: جملات حکیمان

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد ، دلیلش آن است که شما هم چیز زیادی از او نخواسته اید . مارسل پیره وو

توهین ها مانند سکۀ¹ تقلبی اند . ما ناگزیریم آنها را بشنویم ، ولی مجبور نیستیم قبولشان کنیم . رسورجن

mرد بزرگ دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد . ا

قبل از ازدواج دربارۀ¹ تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، حاال شش فرزند دارم ولی دارای هیچ گونه نظریه ای نیستم . روچستر

حافظه گنجینه ای است که باید در آن سرمایه گذاری کنیم تا بتوانیم کمکی را که به آن نیاز داریم از آن دریافت کنیم . روو

با شالق اراده می توان اسبی وحشی و سرکش را رام کرد . راسین

mرد بزرگ آهنگ دلپذیر ، ریتم و آوای طبیعت است. ا

انسان در هر کار باید بداند کجا باید ترمز کرد . ضرب المثل فرانسوی

انسان محل اشتباه و فراموشکاری است . بنیامین فرانکلین

Page 340: جملات حکیمان

آدم ها فقط در یک چیز مشترکند : متفاوت بودن . رابرت زند

تمام وعده و نویدهای دنیا فریبی بیش نیست و بهترین دستور و بهترین دستور زندگانی این است که اعتماد به نفس داشته باشی و و در پرتوی سعی و مجاهدت خود به مقامی برسی . میکالنژ

خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود . نادر شاه افشار

mرد بزرگ بکار گیری آشنایان در یک گردونه کاری برآیندی جز سرنگونی زود هنگام سرپرست آن گردونه را به دنبال نخواهد داشت . ا

انسان در عالم چون شبح سرگردانی است که در عبور از این راه حیاتی سایه ای از خود به یادگار نمیگذارد . ویکتور هوگو

انسان در کنار دیگران عاقل تر است تا در کنار خویش . الروشفوکولد

انسان در هر سنی که از کار بازماند بهتر است که بعد بی درنگ بمیرد . ادیسون

هنگامی که در سکوت شب گوش فرا دهی خواهی شنید که کوهها و دریاها و جنگلها با خود کم بینی و هراس خاصی نیایش می کنند . جبران خلیل جبران

  از شهوت جمع مال ، تحصیل کامیابی ، کسب دانش و شهرت ، هیچکدام با تندرستی برابری نمی کند . برای حفظ تندرستی باید از هر چیز که برای تندرستی مضر است پرهیز کرد . مخصوصا

روانی . شوپنهاور

Page 341: جملات حکیمان

mرد بزرگ فرودستان ، در بهترین هنگامه هم ، بهانه های فراوان ، برای انجام ندادن کار های خویش دارند . ا

طلوع و غروب عشق ، خود را به وسیلۀ¹ درد تنهایی و جدایی محسوس می سازد . البرویر

در زندگی ثروت حقیقی مهربانی است ، و بینوایی حقیقی خودخواهی . وینه

موسیقی؛ صدای خداست. پور سینا

برای پیشرفت سه چیز الزم است: اول پشتکار، دوم پشت کار، سوم پشت کار. لرد آویبوری

هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و

امنیت آن است . نادر شاه افشار

سامانه همه گیر هستی با آنکه یکنواخت پنداشته می شود ولی رو به پویش و پیشرفت است . گردش آرام هستی نباید ما را فریب دهد ، ما بخشی از یک برنامه بزرگ و پیشخواسته در کیهان هستیم

mرد بزرگ که پیشرفت را در نهاد خود دارد . ا

آز مایه نگرانی و تشویش خاطر است . بزرگمهر

Page 342: جملات حکیمان

ارزش یابی هر چیز بستگی به توان خواهی آن دارد . فردریش نیچه

راز جوانی من در این است که هر روز چیز تازه ای یاد می گیریم . سولون

بدست آوردن آنچه را که ما آرزو داریم موفقیت است اما چیزی را که برای بدست آوردنش تالش نمی کنیم ، خوشبختی است . لوسیا

آن کس که به آموختن کوشاتر و گوشش به دانش نیوشاتر است ، امیدوارترین کسان است . بزرگمهر

عظمت بشر در آنست که پل است نه مقصد.بشر را از این نظر میتوان دوست داشت که یک مرحله تحول و یک دوره گذرانیست .

زجر کشیده ! تو آنگاه به کمال رسیده ای که بیداری در خطاب و سخن گفتنت جلوه کند . جبران خلیل جبران

وارد عمل شدن بدون برنامه ریزی علت همه شکست هاست . آلکس مک کنزی

با گریه به دنیا می آیی اما چنان زندگی کن که با خنده از دنیا بروی . سرنگ

چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است ، شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم. جبران خلیل جبران

یک مسافر خوب از خود هیچ ردی بر جا نمی نهد. الئو تسه

Page 343: جملات حکیمان

اگر ما چیزی را می خواهیم برای آن نیست که دلیلی بر آن پیدا کرده ایم بلکه چون آن را می خواهیم برایش دلیل پیدا می کنیم. شوپنهاور

آن که پیروی خرد است دل به هوس نمی سپارد . بزرگمهر

mرد بزرگ بدان همواره آنکه برای رسیدن به تو از همه چیزش می گذرد روزی تنهایت خواهد گذاشت، این هنجار دردناک زندگی است . ا

ارزشها و تغییرات آنها به افزایش قدرت آنانی که ارزشها را مقرر می دارند ؛ مربوط می شوند. میزان ناباوری ؛ ) میزان ( )) آزادی اندیشهء (( مجاز بیانی از افزایش قدرت است. هیچ انگاری

آرمانی است متعلق به باالترین درجه ء قدرتمندی روح ؛ و سرشارترین زندگی – گاهی ویرانگر و گاهی ریشخند آمیز . فردریش نیچه

علمی که با تقوا و پرهیزگاری همراه نباشد پشیزی ارزش ندارد . لویی

علمی که تو را اصالح نکند گمراهی است و مالی که تو را سود ندهد وبال است . ضرب المثل چینی

اختراع پول ، قاتل خوشبختی بشر شد . سنگا

هیچ گاه عشق به همدم را پاینده مپندار و از روزی که دل می بندی این نیرو را نیز در خویش بیافرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی و اگر شکستی باز هم نامید نشو چرا که آرام جان دیگری در راه

mرد بزرگ است . ا

Page 344: جملات حکیمان

سخنان سودمند را باید نشر کرد مانند افشاندن تخم گندم ، هر چند آب و هوا و زمین به رویاندن و بار آوردن دانه ها یاری نکند باز در گوشه و کنار خرمن ، سنبلها و خوشه های معدود سر دهد و

خواهد رویید . لقمان

آن که طالب آسایش جان و تن است باید شکیبا و بردبار باشد ، در دوستی و داد و ستد با مردم کژی و کاستی و فریبکاری نکند . چون گناهی از کسی بیند و بر او دست یابد ببخشد ، و کینه خواه و

تیز خشم و دشمن سوز و نا بردبار نباشد . بزرگمهر

بهترین درمان برای قلوب شکسته این است که دوباره بشکند . سام منتز

برای ازدواج کردن بیش از جنگ رفتن شجاعت الزم است . کریستین

mرد بزرگ کسی که می ماند و نمی پرد به یک راز بزرگ آگاه گشته و آن فلسفه پرواز است. ا

به جای آنکه به تاریکی لعنت بفرستید ، یک شمع روشن کنید. کنفسیوس

بردن همه چیز نیست ؛ ام°ا تالش برای بردن چرا . وئیس لومباردی

افتادن در گل و الی ننگ نیست. ننگ در این است که آنجا بمانی. مثل آلمانی

Page 345: جملات حکیمان

کامل ترین پاداش برای انسان ، بخششی است که بتواند امیال هستی اش را تغییر دهد و خواستهای دو لب خشکیده از عطش او را دگرگون سازد و تمام زندگی اش را به چشمه های همیشه

جوشان و ابدی تبدیل کند . جبران خلیل جبران

چون بخشنده ای با مستحق بخشش و کرم کرد در دل احساس شادی و فرح کند ، و ببالد . اما نیکی کردن به ناسزاوار روا نیست ، چه او هرگز قدر احسان را نمی شناسد و همچنانکه از خار خشک

گل نمی روید ، ارج نهادن به نیکی را نمی داند . اگر از گنگی یا کری چیزی بپرسیم دور نیست که به گونه ای پاسخ گوید ، اما نشدنی است که نااهل و ناسزاوار قدر احسان را بشناسد و سپاس

گوید . بزرگمهر

هیچ کس نمی تواند به کارمندان این دوره انگیزه ببخشد بلکه این انگیزه می بایست درون خود افراد وجود داشته باشد . هرمن کین

نفهمی و نادانی سه نوع است : یکی آنکه انسان هیچ نداند ، دوم آنکه آنچه را که الزم است نداند ، و سوم آنکه آنچه را نباید بداند ، بداند . دوکلوس

به یاد داشته باش که امروز طلوع دیگری ندارد. دانته

mرد بزرگ چه بسیار گردن کشانی که به آنی دچار زبونی شدند . ا

کسی که به کسی حسد می ورزد، دلیل بر آن است که به برتری او اعتراف کرده است. هراس وال پول

اگر جوان را از عشق منع کنید ، چنان است که مریض را از کسالتش سرزنش دهید . دوکلوس

Page 346: جملات حکیمان

mرد بزرگ هنرمند و نویسنده مزدور ، از هر کشنده ای زیانبارتر است . ا

خوشبختی پروانه است. اگر او را دنبال کنید از شما می گریزد ولی اگر آرام بنشینید، روی سر شما خواهد نشست. " هیوم

mرد بزرگ سازگاری با زیستگاه و تالش برای بهتر شدن جایگاه کنونی ویژگی ناب آدمهای پاک است . ا

خرد در پیکار با دیوان برنده ترین سالح ها ااست در برابر شمشیر تیز دیو ، خرد جوش است و جان بدان روشن . بزرگمهر

حواس وسیله ی کشف نیست بلکه فقط وسیله ی ارتباط عملی پیدا کردن با عالم خارج است و همین طور عقل .آن همان مایه ی دانشی است که در جانوران ، غریزه و در انسان ، عقل را به وجود

می

آورد . از آن مایه ی دانش در انسان قوه ی اشراقی به ودیعه گذاشته شده که در عموم به حال ضعف و ابهام و محو است ، ولی ممکن است که قوت و کمال یابد تا آنجا که شخص متوجه شود که

آن اصل اصیل در او نفوذ کرده مانند آتشی که در آهن نفوذ و آنرا سرخ می کند . به عبارت دیگر اتصال خود را با مبدا در می یابد و آنش عشق در او افروخته می شود ، هم تزلزل خاطری که از

عقل در انسان رخ کرده مبدل به اطمینان می گردد ، هم عالقه اش از جزئیات سلب می شود . هانری برگسون

لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم . نادر شاه افشار

همه آنچه در خلقت است ، در درون شماست و هر آنچه درون شماست ، در خلقت است . جبران خلیل جبران

جوانی صندوق در بسته ای است که فقط پیران می دانند درون آن چیست . دوکلوس

Page 347: جملات حکیمان

mرد بزرگ شورشهای آدمیان ، با بسامدهای پر نیروی کیهان خیلی زود به سامانه درست خویش باز می گردد . ا

چنان باش که به هر کس بتوانی بگویی »مثل من رفتار کن«. کانت

آرامش گهواره ای ست بر دامن خاک و سنگ پله هایی به جانب افالک . جبران خلیل جبران

mرد بزرگ هنر خوراک روان و هنرمند آفریننده آن است . بارگاه هنر با هیچ جایگاهی درخور ارزیابی نیست . ا

مطیع مرد باشید; تا شما را بپرستد. کارول بیکر

بزرگترین امید آن است که امید را به قصد کشت کتک بزنیم . جان اشتنبک

مشکلی که خوب تشریح و حالجی شده باشد نصفش حل شده است. چارلز کیترنیک

تنها بدان خدایی ایمان دارم که رقص بداند . فردریش نیچه

درون ما با تمام جزئیات ، از نگاه تیزبین اهل خرد پنهان نیست . ارد بزرگ

Page 348: جملات حکیمان

خود رایی و خودبینی ، همه کام و مراد خود طلبیدن و دیگران را نامراد و خوار و زبون خواستن ، راه اهرمن ، و دل به بهی و نیکی سپردن راه یزدان است . بزرگمهر

چه حقیر است و کوچک ، زندگی آنکه دستانش را میان دیده و دنیا قرار داده و هیچ نمی بیند جز خطوط باریک دستانش. در خانه نادانی ، آینه ای نیست که روح خود را در آن به تماشا بنشیند . جبران

خلیل جبران

برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم . نادر شاه افشار

نجیب زادگی بدون تقوی همچون قاب انگشتری زیباست که نگین جواهر نداشته باشد . جین پورتر

خالق بزرگ خالقیت به ما اعطا کرده است. پیشکش ما نیز به او به کار بردن آن خالقیت است. جولیا کامرون

حوادث مشهور دوران گذشتۀ¹ جهان را مروری بکنید ، تا شما هم مثل من این حقیقت را بپذیرید که بزرگترین جنایات همه با کوچکترین دستها انجام گرفته است . آگارادو

پشتیبانی از داشته دیگران ، پشتیبانی از داشته خود ماست . ارد بزرگ

آیندۀ¹ اجتماع در دست مادران است . اگر جهان به مبانجیگری زن گرفتار شود ، تنها اوست که می تواند آن را نجات دهد . ابوفور

زندگی بدون موسیقی اشتباه است . فردریش نیچه

Page 349: جملات حکیمان

مغرور بودن به دانش خود ، بدترین نوع جهالت است . جرجی تایلر

هیچ چیز غرور مرد را مثل شادی زنش ارضاء نمی کند ، چون همیشه آنرا مربوط به خود می داند . جونسون

mرد بزرگ آنکه در بیراهه قدم بر می دارد آرمان و هدف خویش را گم کرده است . ا

شانس هرگز کافی نیست . اندرو ماتیوس

خرد بر سر جان چون افسری تابنده است و مدارا و مهربانی به قدر همسنگ خرد است . بزرگمهر

مردم اشتباهات زندگی خود را روی هم می ریزند و از آنها غولی بوجود می آورند که نامش تقدیر است . جان اولیور هاینز

فتح هند افتخاری نبود ، برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال

افتخار بودم سالطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود . نادر شاه افشار

mرد بزرگ اگر روانتان در گفتگویی مورد حمله قرار گرفت شما با کلمات نمی توانید بیزاری از واژها بجویید ، تنها سکوت و ترک گفتگو ، نجات دهنده روان آسیب دیده شماست . ا

باالترین لذت ها در شور و شوقی است که انسان را به ماجراجویی ها و پیروزی های بزرگ و فعالیتهای خالقه وادار می کند. آنتوان دوسنت اگزوپری

Page 350: جملات حکیمان

mرد بزرگ نگاه آدمهای کوچک ، چه زود پر می شود و لبریز . ا

تنها راه غلبه بر ترس روبرو شدن با آن است. ما غالبا به طرف حوادثی کشیده می شویم که از رویارو شدن با آنها وحشت داریم.بنابراین اگر از تنهایی بترسید تنهایی را برای خود به ارمغان می

آورید. اگر از بدهکار بودن بترسید به احتمال زیاد با تمام زیر و بم آن آشنا خواهید شد. اگر از دستپاچگی و پریشان حالی واهمه داشته باشید همان را تجربه خواهیدکرد. این، روش زندگی برای

تشویق ما انسانها به رشد کردن است. آندرو متیوز

شیرین ترین سخنان در زندگی ، خوش آمد گویی بی غل و غش زن به شوهر خویش است . جورج ولز

آرزوهای ما ، امید های ما ، عشقها و هوسها و حتی وفای ما هم موجی بیش نیستند که بر می خیزند و رشد می کنند و باال می روند و باالخره نقش زمین می شوند و در کرانه های زندگی الی شنها و

ریگها فرو می روند . جواد فاضل

خرد در نظر گاه مردمان آزاده و نیکخو جهان پر از شادی و شکوه می نماید . بهره خردمندان و امید واران همیشه شادکامی است . بزرگمهر

زمستان بدون بهار قلب عاشق شکست خورده است . فردریش نیچه

به پزشک خود ایمان داشته باشید و به گفته هایش ، که جز دارویی شفا بخش نیست ، اعتماد کنید و جرعه تلخ او را با طمانینه و خاطری جمع سرکشید . جبران خلیل جبران

mرد بزرگ سربازی که می ترسد ، جان خود و دیگر سربازان را به خطر می افکند . ا

Page 351: جملات حکیمان

هر که در سیرت و رفتار پیشینیان نظر کند ، متذکر می شود تا چه اندازه از همت مردان واپس مانده است . همدون قصار

mرد بزرگ همواره آدمیان محیط و چنبره بدی و پلیدی را با دانش و اندیشه برتر خویش بسته و بسته تر می سازند . ا

بیشتر کسانی موفق شده اند که کمتر تعریف شنیده اند . امیل زوال

وارونگی آدمیان و جانوران در پویایی اندیشه و دانش است ولی آدمی هر دم می تواند به رفتار و خوی بسیار بربرگونه دست یابد و دست به هر بزهی بزند که پلیدترین جانوران هم در بایسته ترین

mرد بزرگ هنگامه از انجام آن می پرهیزند . ا

همیشه به خاطر داشته باشید که دنیا هرگز مدیون شما نیست ، زیرا قبل از شما نیز وجود داشته است . جان استیل

وقتی که شما به بدبینی عادت کنید ، بدبینی به اندازۀ¹ خوشبینی مطلوب و دوست داشتنی است . آرنالد بنت

mرد بزرگ اگر در بند زندگی روزمره تان شوید نمی توانید گامی بسوی بهروزی بردارد . ا

زیبایی غیر از اینکه نعمت خداست. دام شیطان نیز هست . فردریش نیچه

تنها زمانی می توانید چیزی را که ریشه های عمیق در فرهنگ شما دارد به وضوح ببینید که آن چیز در کار دور شدن از شما و فرو رفتن در دور دست باشد . جی.هیلیس میلر

Page 352: جملات حکیمان

خوشا به حال پیمان منشانی که وجودشان به پیرایه پاکی و شرم آراسته شده . بزرگمهر

حیات آدمی در دنیا همچون حبابی است در سطح دریا . جان راسکن

چرا باید در انتظار بهشت موعود احتمالی باشیم ؟ما خود قادریم یک بهشت واقعی در عرصه زمین به وجود آوریم. اگوست کنت

mرد بزرگ آنکه برای بهروزی آدمیان تالش می کند و راه درست را نشان می دهد بارها و بارها می زید و تا یاد و سخنش جاریست او زاده می شود و باز هم . ا

انسانها با دو چشم و یک زبان به دنیا می آیند تا دو برابر آنچه می گویند ببینند ، ولی از طرز سلوکشان این طور استنباط می شود که آنه با دو زبان و یک چشم تولد یافته اند ، زیرا همان افرادی که

کمتر دیده اند بیشتر حرف می زنند و آنهاییکه هیچ ندیده اند ، دربارۀ¹ همه چیز اظهار نظر می کنند . کولتون

شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق در آمیزید و پیوسته بار وظیفه ای را بی رغبت به دوش می کشید ، زنهار دست از کار بشویید و بر آستان معبدی نشینید و از آنان که به شادی ، تالش

کنند صدقه بستانید.زیرا آنکه بی میل ، خمیری در تنور نهد ، نان تلخی واستاند که انسان را تنها نیمه سیر کند ، و آنکه انگور به اکراه فشارد ، شراب را عساره ای مسموم سازد ، و آنکه حتی به

زیبایی آواز فرشتگان نغمه ساز کند ، چون به آواز خویش عشق نمی ورزد ، تنها می تواند گوش انسانی را بر صدای روز و نجوای شب ببندد . جبران خلیل جبران

برای تلفظ کوتاهترین کلمه "بله" یا "نه" خیلی بیشتر از یک نطق باید فکر کرد . پتیاگور

اراده یک احساس نیست بلکه شامل احساس های متعدد است و نمی توان آن را از اندیشه جدا کرد. در عین حال اراده یک شور است و کسی که اراده می کند به اشتباه اراده را با عمل یکی در

نظر می گیرد . فردریش نیچه

Page 353: جملات حکیمان

هرکس قادر به تملک و ارادۀ¹ نفس خود باشد آزادی حقیقی را به دست آورده است . پرسلیس

mرد بزرگ هر پیوستنی آگاهی و میوه ای نو ارمغان می آورد . ا

تمل°ق خوراک ابلهان است . شکسپیر

آغاز هر کار مهمترین قسمت آن است . افالطون

قبول حقیقت از بیان حقیقت سخت تر است . هیچکاک

میزان بزرگی و موفقیت هر فرد بستگی به این دارد که تا چه حد می تواند همه نیروهای خود را در یک کانال بریزد. اریسون سووت ماردن

mرد بزرگ با ، رفته گان به جهان دیگر، نتوان همراه شد ، که این کوشش و همراهی عمر را بباد می دهد . ا

ایده های ازلی دریافته از تامل ناب هستند و مایه اساسی و ابدی تمام پدیده های جهان را بازگو می کنند. این ایده ها متناسب با ماده ای که واسطه بازگویی آنها هستند ، جامه نقاشی ، شعر،

مجسمه سازی یا موسیقی می پوشند . تنها سرچشمه هنر معرفت بر ایده هاست و تنها هدف آن انتقال این معرفت است. شوپنهاور

هر عادتی در ابتدا مانند یک نخ نازک است . اما هربار که یک عمل را تکرار می کنیم ما این نخ را ضخیم تر می کنیم و با تکرار عمل نهایتا این نخ تبدیل به طناب و بلندی می شود که برای همیشه به

دور فکر و عمل ما می پیچد. اریسون سووت ماردن

Page 354: جملات حکیمان

فکر خوب معمار و آفریننده است . دیل کارنگی

اندیشه و تفکر پشتوانه ای بزرگ در سراسر حیات بشر است و انسان بی اندیشه و تفکر به ماده ای بی روح می ماند . پاسکال

تمام پیشرفتهای عالمگیر خود را مدیون تفکر منظم و یادداشت برداری دقیق هستم . ادیسون

افکار افراد متفکر خودبخود می اندیشد .ارنست دیمنه

mرد بزرگ ارزش پیمان شکن ، باندازه کفن هم نیست . ا

شما می توانید بانگ طبل را مهار کنید و سیم های گیتار را باز کنید ، ولی کدامیک از فرزندان آدم خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟ . جبران خلیل جبران

بدگمانی میان افکار انسان مانند خفاش در میان پرندگان است که همیشه در سپیده دم یا به هنگام غروب که نور ظلمت بهم آمیخته است بال فشانی می کند . بایگون

من احساس می کنم پس هستم . آندره ژید

mرد بزرگ گیتی همواره در حال زایش است و پویشی آرام در همه گونه های آن در حال پیدایش است . ا

به نزدیک خردمندان چهار چیز بر پادشاهان عیب است : ترسیدن در میدان جنگ ، گریز از بخشندگی ، خوار داشتن رای خردمندان ، شتابزدگی و نا آرامی و بیقراری در کارها . بزرگمهر

Page 355: جملات حکیمان

ای اختر بزرگ ؛ تو را چه نبکبختی می بود اگر نمی داشتی آنانی را که روشنی شان می بخشی !

هان ! از فرزانگی خویش به تنگ آمده ام و چون زنبوری انگبین بسیار گرد کرده ؛ مرا به دستهایی نیاز است که به سویم دراز شوند.

هان ! این جام دیگر بار تهی شدن خواهد و ابرانسان دیگر بار انسان شدن . فردریش نیچه

شعر، حافظه ی آینده است. یانیس ریتسوس

mرد بزرگ آنکه نمی تواند از خواب خویش برای قراگیری دانش و آگاهی کم کند توانایی برتری و بزرگی ندارد . ا

در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد. آلبرت انیشتین

فکر کردن،سخت ترین کار بشر است .انیشتین

آن هنگام که روحم عاشق جسمم شد و جفت گیری این دو سر گرفت من بار دیگر متولد شدم .جبران خلیل جبران

الماس را جز در قعر زمین نمی توان یافت و حقایق را جز در اعماق فکر نمی توان کشف کرد. ویکتور هوگو

مردی که فکر نو دارد مادام که فکرش به ثمر نرسیده است آرام و قرار ندارد. مارک تواین

mرد بزرگ فزون خواهی برای داشته های ما زیانبار است . ا

Page 356: جملات حکیمان

تنها دوراه برای زیستن در زندگی خود داری ،اول اینکه هیچ معجزه ای را باور نکنی، ودیگر اینکه همه چیز را معجزه بدانی. آلبرت انیشتین

زندگی روزمره شما پرستشگاه و نیز دیانت شماست . جبران خلیل جبران

تنها زندگی کردن ،بهتر از رفاقت با نارفیقان است. پل ورلن

اینها ضعفا هستند که اراده به سوی قدرت خودشان را به این صورت مخفی می کنند که عالم دیگری بسازند در واقع عالم افالطونی همین است . فردریش نیچه

انسان وقتی که بلند حرف بزند صدایش را می شنوند ، اما وقتی که یواش حرف بزند به گفته اش گوش می دهند . پل رینو

mرد بزرگ خوار نمودن هر آیین و نژادی به کوچک شدن خود ما خواهد انجامید . ا

بخشنده نیکخوی آن کس است که به بخشش جانش را آراسته گرداند . دور از جوانمردی است که بخشنده بر آن کسی که چیزی به او داده یا خیری رسانده منت نهد .بزرگمهر

عشق مانند ساعت شنی همان طور که قلب را پر می کند مغز را خالی می کند. آلبرت انیشتین

مفاهیم اساسا تفکراتی انتزاعی و تا اندازه ای بی جان هستند. هنرمندانی که پیش از شروع یک کار تمام جزئیات آن را برنامه ریزی می کنند تنها از اندیشه مفهومی سود می جویند و در نتیجه آثار

سست و مالل آوری به وجود می آورند زیرا خود را از منابع عمیقتر الهام یعنی ایده ها محروم می کنند . شوپنهاور

Page 357: جملات حکیمان

mرد بزرگ بسیاری از جنگها و آوردهای مردمی از روی نبود شناخت و آگاهی آنها نسبت به یکدیگر بوده است . ا

لذت نگرستن و درک طبیعت واالترین نعمت است . آلبرت انیشتین

برای کشتی ای که عازم هیچ بندری نیست، باد موافق معنا ندارد. میشل دومنتی

موانع چیزهای وحشتناکی هستند که هرگاه شما چشم هایتان را از هدف دور نگاه می دارید، آن ها را می بینید.هامیلتون مابی

mرد بزرگ نرمدلی و نرمش منش آدمی است و سنگدلی و سختسری منش اهریمن. ا

به یاد داشته باش که امروز طلوع دیگری ندارد . دانته

حتی آنگاه که بدون امید زندگی می کنیم هم آرزوهایی داریم . دانته

بهشت نیز در تنهایی دیدنی نیست . دانته

چیزی عوض نمی شود ماییم که دگرگون می شویم . هنری دیوید تورو

مهم نیست اگر زمین بخورید ، مهم دوباره برخاستن است . وینسنت لمباردی

Page 358: جملات حکیمان

با زبان خوش و مالطفت ، می توانید فیلی را با یک تار مو به دنبال خود بکشانید . امثال الحکم

mرد بزرگ آنانکه تیشه به ریشه بزرگان و ریش سفیدان می زنند خود و فرزندانشان را بی پناه خواهند ساخت . ا

هیچ وقت به گمان اینکه وقت دارید ننشینید ، زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است . فرانکلین

هرچه اکنون هستیم محصول افکاری است که سابقا داشته ایم و حاال داریم .پاستور

جوانی نیز مانند پاک ترین و بهترین عشقها سرانجامی ندارد . گوت

هرچه بیشتر انسان ها را می شناسم، سگ ها را بیشتر ستایش می کنم . ایوان شفر

انقالب ستمدیدگان را آزاد نمی کند تنها استثمارگران را عوض می کند. برنارد شاو

mرد بزرگ برای آنکه روانت را بپروری ، ابتدا با خود یکی شو . ا

جامعه مثل آب نمک است شنا کردن در آن بد نیست اما بلعش وحشتناک است . سایمن استرانسکی

آن چه امروز شما راست یک روز به دیگری سپرده می شود . جبران خلیل جبران

Page 359: جملات حکیمان

جایی که راه نیست خداوند راه می گشاید . اسکاول شین

تمام موفقیت های عظیم بر پایه شکیت بنا شده اند . اسکاول شین

خداوند راهها و چاههایی دارد که تو را حیران خواهد کرد . اسکاول شین

چیزی به تفحه نمی دهد عشق ؛ مگر خویش را ؛ نمی ستاید ؛ مگر خویشتن را . جبران خلیل

اگر در مورد شما بد گفتند سکوت کنید . جبران خلیل جبران

نگاه زمینیان ، تهی است از انوار آسمانیان . ارد بزرگ

حقیقت را دوست بدار ولی اشتباه را عفو کن. ولتر

حقیقت را با بی طرفی مطلق و با روحی آزاد از هرگونه تعصب جستجو کنید. دکارت

قلب معزور و خودخواه هرگز نمی تواند از سرگیجه و بی حوصلگی بگریزد. گوته

Page 360: جملات حکیمان

کسی که بر دیگران حکومت می کند باید نخست حاکم بر خود باشد. فیلیپ ماسینجر

خطا اگر ندانسته انجام شود اشتباه است و اگر دانسته، تبهکاری است. برتولت برشت

mرد بزرگ پیوند پاک ، پیوندی ابدی است . ا

حیله و خیانت اغلب از اشخاص ناتوان سر می زند. الرش فوکو

تعلیم به نادان همان قدر بی ثمر است که بخواهیم با صابون ذغال را سفید کنیم. کیتز

مسأله اصلی در دعا این نیست که برای خواسته هایمان از خدا جواب بگیریم بلکه هدف دعا این است که به شکل کامل با خدا یکی شویم . اسوالد چمبرز

چه شکاف عظیمی بین شناختن خدا و محبت نسبت به او وجود دارد. پاسکال

از گناه نفرت داشته باش نه از گناهکار . گاندی

هیچ گلی عطر ،رنگ وزیبایی مادر را ندارد. همینگوی

Page 361: جملات حکیمان

بر باالی در علم نوشته شده است که باید ایمان داشته باشی. ماکس پالنک

انسان برای بر خورداری از شادی باید خودش را باور کند. توماس پاین

mرد بزرگ راه آشتی را کسی باید بیابد که خود سبب جدایی شده است . ا

هفت بار روح خویش را تحقیر کردم:

نخستین بار هنگامی بود که برای رسیدن به بلندمرتبگی، خود را فروتن نشان می داد.

دومین بار آن هنگام که در مقابل فلجها می لنگید.

سومین بار آن زمان که در انتخاب خویش بین آسان و سخت، آسان را برگزید.

چهارمین بار وقتی که مرتکب گناهی شد و به خویشتن تسلی داد که دیگران هم گناه می کنند.

پنجمین بار آنگاه که به علت ضعف و ناتوانی از کاری سر باز زدو صبر را حمل بر قدرت و توانایی اش دانست.

ششمین باز زمانی که چهره ای زشت را تحقیر کرد در حالی که نمی دانست آن چهره یکی از نقابهای خویش است.

و هفتمین بار وقتی که زبان به مدح و ستایش گشود و انگاشت که فضیلت است.«

»شاید کسی را که با او خندیده ای فراموش کنی، اما هرگز کسی را که با او گریسته ای از یاد نخواهی برد.« . جبران خلیلی جبران

همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن، و به هیچکس بدی نکن. شکسپیر

چنان باش که بتوانی به هر کس بگوئی مثل من رفتار کن. کانت

Page 362: جملات حکیمان

برای پیشرفت و پیروزی سه چیز الزم است اول پشتکار دوم پشتکار، سوم پشتکار. لردآدیبوری

برگ در هنگام زوال می افتدمیوه در هنگام کمال می افتدبنگر که چگونه می افتی چون برگی زرد و یا سیبی سرخ . کنفسیوس"

تجربه نامی است که تمام افراد بر روی اشتباهات خود می گذارند. اسکاروایلد

mرد بزرگ جام عمر را جز با می دلدادگی به خرد و دانش پر مکن . ا

اگر هدف روح ما یک پارچه شدن باشد ، پیوسته شرایطی را فرا می خوانیم که برای دستیابی به این ویژگی بدان نیاز داریم.

هرچه بخشهای بیشتری از وجود خود را پذیرا و مالک شویم ، افراد سالمتر و مناسب تری در زندگی ما پدیدار می گردند. دبی فورد

سی شعاع به سوی میله چرخ تقرب می جویند

اما تهی میان آنهاست

که ارابه را به حرکت در می آورد

کوزه های سفالی را با گل می سازند

اما تهی درون آنهاست

که کاربردشان را تعیین می کند

خانه، در و پنجره های بسیار دارد

اما تهی دورن آن است

که سکونت را ممکن می سازد

Page 363: جملات حکیمان

وجود امکانات بسیار می دهد

اما از طریق نه- وجود است

که از آنها استفاده می توان کرد. الئو تسه

تمامی گناهان ، نهانی صورت می گیرد.

آن لحظه ای که درک کنیم خداوند حق بر افکار ما گواه است ، شاید رها و آزاد شویم. مهاتما گاندی

دعا اتحاد آگاهانه با شعور کیهانی است.

دعا التماس، زاری نیست، بلکه همدلی و یگانگی با خداست. جولیا ستن سیرز

در این جهان عمل کنید و فقط شنونده باقی بمانید رساله یعقوب

mرد بزرگ تنها مادر و پدر خواست های فرزند را بی هیچ چشم داشتی بر آورده می سازند . ا

چنان نماى که هستى یا چنان باش که مى نمایى. بایزید بسطامى

انسان هوشمندی که به هوشمندی اش می نازد، به زندانی می ماند که به بزرگی زندانش می بالد. سیمون دیل

ذهن شما که آزاد باشد، همیشه برای هر چیزی آماده است و همه چیز را به گشادگی می پذیرد.

در ذهن یک تازه کار امکانات بسیاری هست، اما در ذهن استاد کار، شدنی ها اندک اند. شونریو سوزوکی

Page 364: جملات حکیمان

صوفی هیچ خواسته ای برای خود ندارد .

خواسته او همان خواسته خدا است ، از این رو خواسته او به خواست خدا بر آورده می شود . جامی

شخص فقط می تواند آن جنبه هایی را در دیگران بپذیرند که در خود می پذیرد«

برای پذیرش آن حالت از خودتان که قبال آن را طرد کردید ، باید رحم و عطوفت و درک داشته باشید.

باید دارای حس همدردی و همدلی باشید تا بتوانید بپذیرید که انسان هستید و تمامی جنبه های بشر را چه خوب و چه بد در خود دارید.

هنگامی که دلتان را به روی خودتان بگشایید متوجه خواهید شد که باهمه چیز و همه کس همدرد و همدل هستید. جیمز بالدرین

اگر فقط طلب عشق کنی آنوقت نابالغ باقی خواهی ماند ، بچه باقی خواهی ماند . تا موقعی که بالغ نشوی و نتوانی عشق را نثار کنی ، هنوز از بچه گی در نیامده ای ... آچاریا

لحظه ای که به کمال رسیدم و منور شدم ، تمام هستی کامل و منور شد . بودا

انسان عاقل همیشه از بدگوییهایی که از او می شود استفاده می کند . ژرژ بانه

mرد بزرگ رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی . ا

اگر برای انجام کاری بزرگ ، زمان نداری .بهتر است بی درنگ آن را به دیگران بسپاری . فردوسی خردمند

اگر به موفقیت خود واقعا ایمان داشته باشید حتما پیروز خواهید شد. داوید شوارتز

Page 365: جملات حکیمان

اگر ما به معایب کوچک خود اعتراف می کنیم برای آن است که به طرف خود بفهمانیم که از معایب بزرگتری بری هستیم . فنلون

mرد بزرگ کسی که همسر و کودک خویش را رها می کند ، در پی خفت ابدیست . ا

آنچه ناگزیر و حتمی الوقوع است مرا خشمناک نمی کند. عشق به سرنوشت در اعماق دل من نهفته است . فردریش نیچه

هشدار ! تنها به عزم نیاز اگر به معبد درون شوید ، هرگز هیچ نیابید . جبران خلیل جبران

شخص باید الیق ستایش باشد ولی از آن بگریزد . فنلون

انسان چیزی است که بر او چیره می باید شد . فردریش نیچه

تهمت و دروغ را دشمن سفارش می دهد و منافق می سازد و عوام فریب آن را پخش می کند و عامی آن را می پذیرد . علی شریعتی

انسان نمی تواند از غرایز خود فرار کند ، وقتی از خطر جانی دور شود دوباره به غرایزش برمی گردد . فردریش نیچه

اشخاصی که بدبختانه به لذات شدید و حاد خو گرفته اند دیگر از لذات معتدل حظ نمیبرند و همواره با اضطراب دنبال شادی و نشاط میگردند . فنلون

Page 366: جملات حکیمان

mرد بزرگ ستایشگر همیشه بر ستایش شونده در حال پیشی گرفتن است . او یاد می کند و دلدار برآورده می سازد . ا

همین قدر که برای بدست آوردن آرزوئی اراده کنیم ، یک گام بلند در راه نیل بدان برداشته ایم . سی فوستر

خودستایی مایل است که بوسیلۀ¹ شما اعتماد به خود را بیاموزد . وی از نگاههای شما تغذیه می کند و در دستهای شما تعریف و تمجید نسبت به خود را می بلعد . نیچه

mرد بزرگ برای دلهره شبانگاهان ، نسیم گرما بخش خرد را همراه کن . ا

اگر بزرگی و عظمت را آرزو می کنی آن را فراموش کن و دنبال حقیقت برو ، آنگاه به هر دو خواهی رسید ، هم حقیقت و هم عظمت ... سنگا

mرد بزرگ خموشی ، دری به سوی نگاه ژرف تر است . ا

رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست . فردوسی خردمند

زبان عضویست که وزنش اندک و کم ولى عبادت و گناهش بسیار بزرگ است « .زبان با یک تهمت نابجا ، یا یک دروغ ، قدرت دارد آبروى پنجاه ساله انسان بى گناهى را بریزد ، یا مال و جان بى

تقصیرى را بر باد دهد .و زبان مى تواند با گفتار الهى بین دو نفر را اصالح نموده ، آبروى مسلمانى را حفظ کند ، و مال و عرض مؤمنى را از خطر برهاند آرى ! این است طاعت بزرگ او . غزالی

طوسی

Page 367: جملات حکیمان

آموزش اندیشه کردن : در مدارس ؛ اندک نشانی از آن نمی توان یافت ؛ حتی در دانشگاه ها ؛حتی در میان شناخته ترین فیلسوفان ؛ آری می بینم که منطق به عنوان یک نظریه ؛ کار و تکنیک ؛ دارد

به سستی می گراید . فردریش نیچه

بازده خرد برای اهل معنا ، کالم سکرآور است . ارد بزرگ

انسان دانا به جای آنکه در انتظار رسیدن یک فرصت خوب در زندگی باشد خود آن را به وجود می آورد . فرانسیس بیکن

mرد بزرگ سفر ، نای روان است برای اندیشه و آرمان بزرگ فردا . ا

وفاداری به حال است که وفاداری به آینده را آماده می سازد . فنلون

mرد بزرگ کاهلی خشم بدن را در پی دارد و چه زود با لرزش و تالتم آن را بروز می دهد . ا

با شوهر خود نیز مثل یک کتاب رفتار کنید. فصلهای خسته کننده آن را اصال نخوانید . سونی اسمارت

mرد بزرگ برای آنکه پرواز کنی ، پیکر خویش را به حال خود رها مکن . ا

Page 368: جملات حکیمان

من اندیشۀ¹ خود را در معرض این فکر مسخرۀ¹ رندانه قرار نمی دهم که هرچه بر سر آدمی می آید ، خیر و صالح اوست ، بلکه بر آنم که هر کسی از پیشامد به بهترین وجه استفاده کند ، مانند انسان

خوب و فرزانه ای عمل کرده است . کمبرلند

بی خردی است، که بگویم کسی بدی را بی بهانه )دلیل (انجام می دهد . فردوسی خردمند

mرد بزرگ تاریکی در زندگی ماندگار و ابدی نیست ، برسان روشنایی . ا

اگر به جای اسلحه با معلم به جنگ دنیا می رفتیم ، همۀ¹ دشمنان نابود می شدند . بیسمارک

mرد بزرگ به ارزش نگاه دوست را هنگامی پی می بری که در بند دشمن و بدسگاالن باشی . ا

ابله همیشه دنبال ابله بزرگتر می گردد که او را تحسین کند . بوالو

با خرد ، به سرچشمه پاکی بیاندیش . آدمی گاهی مبدا را اشتباه می گیرد ، برسان زمانی که رودها را سر چشمه دریاها می نامد ، حال آنکه ابرها از دریاها برمی خیزند و رودها و چشمه ها را لبریز

mرد بزرگ می کنند . ا

به موقع از جا برخاستن و در دوره جوانی تاهل اختیار کردن ، کاری است که هرگز کسی از انجام آن پشیمان نخواهد شد. بوستر

mرد بزرگ تنها با از خودگذشتگی برای دیگر آدمیان می توان جاودانه شد . ا

Page 369: جملات حکیمان

برای شب پیری در روز جوانی باید چراغی تهیه کرد . بلو تارک

mرد بزرگ هرگز هنگام گام برداشتن به سوی آرمان بزرگ ، نگاهت به آنانی که دستمزد خویش را پیشاپیش می خواهند نباشد ! تنها به توانایی های خود اندیشه کن . ا

حکمت درختی است که ریشۀ¹ آن در قلب است و میوۀ¹ آن در زبان . بطلمیوس

از بزرگان تنها رنجهاست که باقی می ماند . فردوسی خردمند

mرد بزرگ اندرز جوان باید کوتاه ، تازه و داستان وار باشد . ا

بخیل برای ثروت خود نگهبان است و برای ارث انباردار . بزرگمهر

mرد بزرگ شب زندگی برای خردمند ، همچون روز روشن است . ا

مل اختیار کردن کاریست که هرگز کسی از انجام آن پشیمان نخواهد شد . بوستر ٲبه موقع از جا برخاستن در دورۀ¹ جوانی ت

mرد بزرگ میرآب ، به اندازه دهد ، همه دشت سبز باقی خواهد ماند . ا

Page 370: جملات حکیمان

زمانی که همسرم با من است ، حاضر نیستم فقر و تنگدستی خود را با تمول معاوضه کنم و او را از دست بدهم . بوستر

زندگی مانند لبخند ژوکوند است، در نظر اول به روی بیننده تبس°م می کند، ام°ا اگر در او دقیق شوی می گرید . ژری تایلر

mرد بزرگ روشنایی روز ، دلیل و برهان نمی خواهد . ا

انسان همچون رودخانه است ؛ هر چه عمیق تر باشد ، آرام تر و متواضع تر است. منتسکیو

مشکالت خود را بر ماسه ها بنویسید و موفقیت هایتان را بر سنگ مرمر. پرمودا باترا

کسی که از هیچ چیز کوچکی خوشحال نمی شود ، هیچگاه خوشبخت نخواهد شد. اپیکور

از اشتباهات خود شرمنده نشوید و آن را جرم ندانید. ) کنفسیوس (

اطفال بیشتر به دستور و سرمشق محتاجند تا انتقاد و عیب جویی . ژوبر

mرد بزرگ راهی جز نرمش و بازی با هستی نیست . ا

Page 371: جملات حکیمان

آرامش مدام نیز کسل کننده است. گاهی طوفان هم الزم است . فردریش نیچه

آنکه آفریننده و با فر است در این جهان رنج های بسیار خواهد خورد . فردوسی خردمند

کوههای عظیم پر از چشمه اند و قلبهای بزرگ پر از اشک . ژوزف رو

mرد بزرگ بی گمان اولین باژ ، آخرین باژ نخواهد بود . ا

براستی که ابلهان انسانهای خوشبختی هستند ، زیرا که هرگز پی به تنهایی خود نمی برند . ژان یل توله

mرد بزرگ سخن های پست ، آدمهای حقیر را جذب و خردمندان را فراری می دهد . ا

خدمت به خلق وظیفه نیست بلکه لذت است. زرتشت

با هر که بدی کردی تا دم مرگ از او بیندیش . نیچه

mرد بزرگ خار های کوچک زخم به جان نمی زنند ، بلکه با او می آمیزد برای روزهای سختر . ا

Page 372: جملات حکیمان

من هفتصد بار اشتباه نکردم. من یک بار اشتباه نکردم من زمانی موفق شدم که هفتصد راهی را که موفقیت آمیز نبود اصالح کردم. هر گاه راهی را که عمل نمی کرد حذف کردم راهی را پیدا کردم

که کار می کرد. توماس ادیسون

هر گاه خبر های بد را به عنوان یک نیاز به تغییر و نه یک خبر منفی پذیرفتید شما از آن شکست نخورده اید بلکه از آن چیزهای تازه آموخته اید . بیل گیتس

زمانیکه دانش یک مرد برای موفقیت کافی است. ولی تقوای او کافی نیست. هر چه را که او ممکن است بدست آورد دوباره از دست خواهد داد. کنفسیوس

موفقیت به همان اندازه شکست خطرناک است. الئو تزو

برای قضاوت در مورد موفقیت خودت ببین چه بدست آورده ای و در قبال آن چه از دست داده ای. داالی الما

علت اینکه زنبورها این قدر وزوز می کنند این است که بلد نیستند حرف بزنند . ژرژسیون

mرد بزرگ سرایش یک بیت درست از زندگی ، نیاز به سفری ، هفتاد ساله دارد . ا

زندگی خواب است و عشق رؤیای آن . موسسه

مفیدترین وسیله یک دفتر کار، سبد دورریختنی هاست . ماکلولم فوربس

Page 373: جملات حکیمان

بهترین و حقیقی ترین دوستانم از تهی دستانند . توانگران از دوستی چیزی نمی دانند . موزارت

از گفتن نمی دانم نهراس . مارک مک کورمیک

معتقدم که پس از گرسنگی و چه بسا پیش از آن ، تنهایی بزرگترین مسئلۀ¹ بشر است . مسعود فرزاد

خرد و دانش مرد دانا در گفتار او هویداست . فردوسی خردمند

گناه افشا شدن یک راز به گردن کسی است که اولین بار آن را به دیگری سپرده است . کنکور

بله ، در هر چهار یا پانصد سال یکبار ، وحشیگری برای جامعۀ¹ بشری از جملۀ¹ واجبات است ، در غیر این صورت دنیا از فرط تمدن خواهد ترکید . کنکور

حقیقت سرچشمه ایست که علی الدوام جاریست و سرزمین افکار را سیراب می کند و هیچوقت بر نمی گردد ، زیرا اگر آب چشمه به عقب برگردد مردابی کثیف می شود . میلتون

mرد بزرگ ساده باش ، آهوی دشت زندگی ، خیلی زود با نیرنگ می میرد . ا

تنها با اشخاص موافق معاشرت کنیم,چرا که کسی به مخالف احتیاج ندارد. میوست

Page 374: جملات حکیمان

پیوسته باید مواظب سه چیز باشیم . وقتی تنها هستیم مواظب افکار خود ، وقتی با خانواده هستیم مراقب اخالق خود و وقتی که در جامعه می باشیم مواظب زبان خود . مادام داستال

اگر می خواهید صلح را حفظ کنید با داشتن برتری و مزایا حاضر به پیکار باشید این نکته در کتابهای بسیاری به کار رفته ولی در عمل هنوز ناشناخته و مجهول است. کوندیالک

کسی که خرد ندارد همواره از کرده های خویش پشیمان و در رنج است . فردوسی خردمند

اشخاص موفق از عمل باز نمی ایستند. اشتباه می کنند، اما دست نمی کشند. کنراد هیلتون

آبادی یک کشور ار روی نسبت آزادیش سنجیده میشود نه از روی حاصلخیزیش . مونتسکیو

mرد بزرگ جشن های بزرگ انگیزه افزایش باروری و پویایی آدمیان می شود . ا

اگر از انسان آرزو و خواب گرفته شود ، بیچاره ترین موجود روی زمین است. کانت

اگر کمتر به غیر ممکن عقیده مند باشیم خیلی کارها خواهیم کرد. مال اشربر

خاموش باشیم، زیرا آنگاه است که صدای نجوای خدا را خواهیم شنید.رلف والدو اوسن

Page 375: جملات حکیمان

تنبیه در هنگام خشم ، اصالح نیست بلکه انتقام است . مونت نین

تا از قلب دشواریها گذر نکنی هرگز توان و قدرت نیابی. کولین مک کارتی

دیوان که فرمانروا و دست دراز شدند سخن از نیکی را هم باید مانند راز گفت . فردوسی خردمند

مردی نه اینستکه حمله آورد ، بلکه مردی آنستکه در وقت خشم خود را بر جای بدارد و پای از حد انصاف بیرون ننهد . سعدی

کامیابی تنها در این است که بتوانی زندگی را به شبوه خود سپری کنی. کرستوفر مورلی

کسیکه فقط یک دین را می شناسد دین دار نیست . ماکس مولر

برای آنکه تاریخ تا ابد دروغ باشد کافی است که یک نفر حقایق را کتمان کند . میشله

mرد بزرگ کار ، بهترین تسکین دهنده ، افکار پریشان ، و غم است . ا

جنبش تساوی خواهی زنان موجب می شود زن از زنانه ترین غرایز خود دور می شود . فردریش نیچه

Page 376: جملات حکیمان

هر شکست الاقل این فایده را دارد که انسان یکی از راههایی را که به شکست خوردن منتهی می شود را می شناسد. الورنس

اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید . نادر شاه افشار

همیشه کسانی از زندگی شکایت می کنند که چیزهای غیر ممکن خواسته اند . رنان

mرد بزرگ اگر می خواهی دوستیت پا برجا بماند هیچ گاه با دوستت شریک مشو . ا

زندگی بازیچۀ¹ دست اقبال نیست ، بلکه فرصت عظیمی است که باید از ان استفاده کرد و مغتنمش شمرد . مارون

بشریت آنقدر که از فکر حوادث ناراحت می شود ، از خود آن حوادث زحمت نمی بیند . مونتی

هنگامی که سیبی را با دندانهای خود له می کنی در قلب خویش به آن بگو :دانه ها و ذرات تو در کالبد من به زندگی ادامه خواهند داد. شکوفه هایی که باید از دانه هایی تو سر زند ، فردا در قلب من

شکوفا می شود .عطر دل انگیز تو ، توام با نفسهای گرم من به عالم باال صعود خواهد کرد ، و من و تو در تمام فصلها شاد و خرم خواهیم بود. جبران خلیل جبران

mرد بزرگ رایزنی که کار ، اجرایی می کند ، قابل اعتماد نیست . ا

به هر اندازه که زن آرام و مطیع و با عصمت و با عفت است ، به همان اندازۀ¹ قدرت فرمانروایی او شدیدتر و استوارتر است . میشله

Page 377: جملات حکیمان

انسان بر اثر نداشتن حوصله کارش به طالق می کشد و بر اث نداشتن حافظه دوباره ازدواج می کند . مارسل گرانشو

mرد بزرگ چه نشانی از بد اندیش بجاست ؟ هیچ . ا

آزادی این نیست که هرکس هرچه دلش خواست بکند ، بلکه آزادی حقیقی قدرتی است که شخص را مجبور به انجام وظایف خود می کند . ماکدونال

زنها عالقه زیادی به ریاضیات دارند , زیرا آنها سن خود را تقسیم بر دو , قیمت لباسهایشان را ضرب در دو , حقوق شوهرانشان را ضرب در سه می کنند و پنجاه سال هم بر سن بهترین دوستان

خود می افزایند . ماسل آشار

از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است. نادر شاه

افشار

خرد برترین هدیه آسمانی است . فردوسی خردمند

بهای عشق چیست بجز عشق ؟ . ماری لوال

عبادت ، گستردن جان است بر کرانه ی هستی و آمیزش انسان است با اکسیر حیات . جبران خلیل جبران

Page 378: جملات حکیمان

دروغ آیین اربابان و بردگان و حقیقت خدای انسانهای آزاد است . ماکسیم کورگی

همه ادعای رفاقت می کنند ، اما کسی که که آن را ثابت می کند رفیق حقیقی است. ماکسیم کورگی

تمام چیزى که خدا از بشر مى خواهد یک قلب آرام است . میستر اکهارت

دانایی توانایی به بار می آورد ، و دانش دل کهن ساالن را جوان می سازد . فردوسی خردمند

تمام چیزى که خدا از بشر مى خواهد یک قلب آرام است. میستر اکهارت

mرد بزرگ برای شناخت آدمیان ، بجای کنکاش در اندیشه تک تک آنها ، بدنبال شناخت پیشوای انگاره و خرد آنها باشید . ا

هر ضعیف و ناچیزی که در میان شما عذاب دیده و نابود گشته است ، نیرومندترین و ایستاده ترین چیزی است که در هستی شماست . جبران خلیل جبران

بیش از حد عاقل بودن کار عاقالنه ای نیست . مارون

به این زمین گرد که بسرعت می گردد بنگر که درمان ما در آن است و درد ما نیز ، نگاه کن و ببین که نه گردش زمانه آن را می فرساید و نه رنج و بهبودی حال بشر آن را به آتش می کشد ، نه

آرام می شود و نه همچون ما تباهی می پذیرد . فردوسی خردمند

Page 379: جملات حکیمان

mرد بزرگ نکات سخت هم اساسی ساده دارند . ا

تاریخ سیر خود را بر زندگی مردان بزرگ بنا نموده است . کارایل

ای پسر هرچند تو جوانی , پیرو عقل باش , نگویم جوانی مکن , لیکن جوانی خویشتن دار باش و از جوانان پژمرده مباش.چنانچه ارسطالیس می گوید جوانی نوعی از جنون است . قابوسنامه

انسان بندی ست بسته میان حیوان و ابر انسان. بندی بر فراز مغاکی . فردریش نیچه

mرد بزرگ خودآختگی قابلیتی است که بسیاری ندارند . ا

عظمت مردان بزرگ از طرز برخوردشان با مردات خرد آشکار می شود . کارالیل

آموزه ای پدید آمد و باوری در کنارش : همه چیز پوچ است ؛ همه چیز یکسان ؛ همه چیز رو به پایان ! . فردریش نیچه

اگر تو را دشمنی باشد دلتنگ مشو که هر که را دشمنی نباشد بی قدر و بها باشد . قابوسنامه

mرد بزرگ در زندگی نادان سرانجام یک گره ، صدها گره باز نشدنی است . ا

Page 380: جملات حکیمان

استاد پرورندۀ¹ روان است ، و پدر مادر پرورش دهندۀ¹ جان . قابوسنامه

mرد بزرگ به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به بهره اش نیز بیاندیش . ا

دانش ارزش آن را دارد که به خاطر آن رنج ها بکشی . فردوسی خردمند

mرد بزرگ روان مردگان و زندگان در یک ظرف در حال چرخش اند . ا

آن کس که آفرینندگی و نو آفرینی می خواهد. در نیک یا بد. ناگزیر نخست می باید با نیست و نابود کردن ارزشها آغاز کند . فردریش نیچه

به ما می آموزند که به خاطر بسپاریم ، چرا نمی آمزند که فراموش کنیم ؟ هیچکس نیست که زمانی در زندگی خود به این معتقد نشده باشد که حافظه همانگونه که نعمت است بال و لعنت نیز

هست . ف – ا – دوریویچ

mرد بزرگ برای آنکه به فرودستی گرفتار نشویی ، دست گیر آدمیان شو . ا

مشعل نبوغ فروغ نیابد مگر آن زمان که نور حقیقت بر آن بتابد . کنت دوسکور

وظیفه هنرها توصیف موارد خاصی از واقعیت نیست بلکه نشان دادن امور مطلق و کلی ای است که در پشت این موارد خاص و جزئی قرار دارند . به عنوان مثال یک نقاشی زنی خاص و فرزندش

Page 381: جملات حکیمان

را به عنوان شمایل حضرت مریم و عیسی مسیح نشان می دهد اما برای اینکه این تصویر به مثابه هنری واال تلقی شود باید نشان دهنده چیزی از جوهر عشق مادری باشد . تابلوهای نقاشی بسیاری

از حضرت مریم و کودک وجود دارد اما تنها هنرمندان بزرگ تصویری می آفرینند که به نظر می رسد عامل ملکوتی موجود در عطوفت مادرانه را ترسیم می کنند. به عبارتی آنچه در یک پرده نقاشی

عالی مطرح است ایده یا تصوری است که تنها در یک مورد به خصوص )در اینجا عشق مادرانه( تجلی می یابد و این مورد خاص را تعالی می بخشد و از حد صرفا بازنمود آن فراتر می رود. شوپنهاور

mرد بزرگ برای کسب گنج سکوت ، بارگاه دانش ات را بزرگتر بساز . ا

انسان برای پیروزی آفریده شده است، او را میتوان نابود کرد ولی نمیتوان شکست داد. ارنست همینگوی

بکوش تا عظمت در نگاهت باشد نه در آنچه می نگری . آندره ژید

انسان هیچوقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمی زند که خیال می کند دیگران را فریب داده است. الرشفوکو

» شهامت خواهی داشت که خوی بت پرستی را در درون خویش از میان برداری. نیچه اگر بت ها را واژگون کرده باشی کاری نکرده ای، وقتی واقعا

تعلیم به احمق ها همانقدر بی ثمر است که بخواهیم با صابون ذغال را سفید کنیم . کیتز

mرد بزرگ در کنارمان دلبر هست و اگر نیست ، در سفر رسیدن به اویم . پس تنهای وجود ندارد . ا

آنکه نفس خود را باالتر و برتر از آنچه که هست داند هرگز به سرحد کمال نرسد . فارابی

Page 382: جملات حکیمان

فرق انسان و سگ در آنست که اگر به سگی غذا بدهی هرگز تو را گاز نخواهد گرفت. تولستوی

آنکه می خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و باالرفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی کنند . نیچه

با بردباری همه چیز در چنگ توست . ارد بزرگ

کسانیکه با افکار خوب و عالی دمساز هستند ، هرگز تنها و بی مونس نیستند . فیلیپ سیدلی

آن کس که نداند ؛ خواست خویش را در چیزها چگونه بگمارد ؛ دست کم معنایی بر آن خواهد افزود ... و از آن ؛ این پندار زاده می شود که گاهی در آن خواست بنیاد باوری بوده است . فردریش

نیچه

کسی به فرجام زندگی آگاه نیست ، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد . فردوسی خردمند

بایستی با روح خود آشنا شده و سعادت را در اعماق روح و قلب خود جستجو کنیم . فیثاغورث

mرد بزرگ انسان خردمند ، تار و پودهای اصلی زندگی را می یابد . ا

مرا اندکی دوست بدار ولی طوالنی . کریستوف مارلو

Page 383: جملات حکیمان

mرد بزرگ بسیاری بخاطر برآیند هنجارهای درونی اشان بین نمای سپید و پاکی در اشتباهند . ا

چشمان زیبای اشکبار از لبخند زیباتر است . کامپ پل

آه ؛ ای مجنون مهربان ؛ زرتشت ! ای شیدای اعتماد ! تو همیشه همین سان بوده ای . تو همیشه با اعتماد به هر چیز هراسناک نزدیک شده ای . تو همیشه می خواهی هر غولی را بنوازی. هرم

نفسی گرم و کمی موی نرم بر پنجه ؛ همین بس تا تو یکباره آمادهء عاشق شدن و به دام انداختن اش شوی . عشق خطری است در کمین تنهاترین کس. عشق به هر چیزی که زنده باشد و بس !

براستی ؛ خنده آور است جنون و فروتنی من در عشق ! . فردریش نیچه

mرد بزرگ ره آورد سفر در درون آدمی ، به جز خرد و پیشرفت نیست . ا

آدم بی فضیلت و بی هنر را ستودن چنان است که به او دشنام دهند . الروشفوکولد

آدم پرحرف تخم میکند و آدم خاموش درو میکند. اقلیدس

آدم تبهکار میرود ولی شر او باقی می ماند. شکسپیر

آدم خشمگین نمیتواند حقیقت را بگوید. ضرب المثل چینی

Page 384: جملات حکیمان

انسان از حشرات هم کوچکتر است ، چون آنها برای کشتن ما فقط نیش می زنند ، ولی ما برای کشتن آنها تمام وجودشان را له و نابود می سازیم . موپاسان

هر قدر کسی را بیشتر دوست داشته باشید کمتر مغرورش کنید. مولیر

mرد بزرگ رد بزرگترین پیروزیهای تاریخ مردم خویش را با گفتاری پست به ریشخند گرفته اند . ا mپیام آوران باورهای پست و خ

در جوانی دوست نداشتن عالمت بدی است . روح سالم همیشه یکنفر دوست را که الیق باشد مالقات خواهد کرد .ل – کارو

اگر از طبقه باال زن بگیرید، به جای خویشاوند ارباب خواهید داشت . لئوپول

mرد بزرگ هنگام گسست و بریدن از همه چیز ، می توانی بسیاری از نداشته ها را در آغوش کشی . ا

جهان فقط همین جهان ظاهر است و دنیای حقیقی، دروغی بیش نیست . فردریش نیچه

آنچه را تا دیروز گناه مى خواندیم، امروز بیان شخصیت و احساسات خود مى نامیم . بارونس استاکس

آنان که آزادى را فداى امنیت مى کنند، نه شایستگى آزادى را دارند و نه لیاقت امنیت را . بنیامین فرانکلین

Page 385: جملات حکیمان

خوشبختى لذت مشترکى است که حاصل یارى بى چشمداشت به دیگران است. هلن کلر

نیک زیستن امروز، دیروز را به خوابى شیرین و فردا را به رؤیاى امید بدل مى سازد . سانسکریت

آب و هوا ، بر جهان بینی ، پبوندهای مردمی و اندیشه ما تاثیرگذار است . ارد بزرگ

ممکن است مردیکه دائم سؤال می کند ابله به نظر برسد . ولی کسیکه هرگز سؤال نمی کند در تمام عمر ابله باقی می ماند . لوئی پاولز

بزرگترین شادی تولد است و بزرگترین غمها مرگ. هوارد فاست

انسان بدرستی همان میشود که به آن فکر میکند . فلورانس نایتینگل

دل در آرزوی آنچه دسترسی بدان متصور نیست نباید بست ، از آنکه مایه رنج تن و بالی جان است . بزرگمهر

و تو کیستی؟ تو که باید آدمیان سینه های خویش را در مقابلت بشکافند و پرده حیا و آزرم و عزت نفس خود را پاره کنند تا تو آنها را به عطای خود سزاور بینی و به جود و کرم خود الیق؟

پس ، نخست بنگر تا ببینی آیا ارزش و لیاقت آن را داری که وسیله ای برای بخشش باشی ؟

آیا شایسته ای تا بخشایشگر باشی؟

زیرا فقط حقیقت زندگی است که می تواند در حق زندگی عطا کند، و تو که این همه به عطای خود می بالی فراموش کرده ای که تنها گواه انتقال عطا از موجودی به موجود دیگر بوده ای!. جبران

خلیل جبران

Page 386: جملات حکیمان

آشکارترین خصلت ایرانیان کمک به مصیبت زدگان دیگر سرزمین هاست . خواجه نظام الملک

مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم، مهم این است که در چه مسیری گام بر می داریم. هولمز

mرد بزرگ هر چه بلند پروازتر باشید تپش دلتان کمتر خواهد شد . فشار و دردهای روانیتان نیز . ا

هرکس در دنیا باید کسی را داشته باشد که حرفهای خودش را آزادانه به او بزند ، بدون رودربایستی و بدون خجالت و اال آدم از تنهایی دق می کند . همینگوی

اگر قرار باشد من روزی تجربه شخصی خود ، درباره حس همدردی کتابی بنویسم ، کتاب خود را چنین شروع می کنم : در زنان حس همدردی مطلقا وجود ندارد. فلورانس نایتینگل

روزنامه بزرگترین مربی قرن نوزدهم است . هیچ نیرویی با آن قابل مقایسه نیست . هم کتاب است و هم کرسی خطابه و هم سکوی سخنرانی در میدان عمومی شهر . تالیج

mرد بزرگ سرود هستی آهنگی مالیم و کشیده دارد . ا

جوانی اشتباه است ، کهولت مبارزه و پیری پشیمانی . دیسرائیلی

بجاست دوستی بخواهی که به روزهایت تالش و به شبهایت آرامش بخشد. جبران خلیل جبران

Page 387: جملات حکیمان

مردم موفق امروز کودکان جشور دیروز بوده اند . دیسرائیلی

دانش برترین داده های یزدان پاک است . خردمند همیشه سرور است . بزرگمهر

mرد بزرگ کوشش های سیاسی برای جوانان ، مردابی مرگبار است . ا

جوانی که به باال نمی نگرد ، نظرش به پایین می افتد و کسی که به را ه کمال نمی رود ، به پستی می گراید. دیسرائیلی

دل کسی که خاطر شاه دادگر از او مکدر باشد جایگاه دیو است . بزرگمهر

هنگامی که فیلسوفی معتقد است که مدام حواس انسانی او را می فریبد فیلسوف دیگری سوگند یاد می کند که هرگز حواس ما را نفریفته است . الفونتن

شاید من بهتر می دانم که چرا بشر تنها حیوانی است که می خندد.تنها انسان است که به شدت رنج می برد و مجبور است خنده را بیافریند. نیچه

mرد بزرگ شکست های زندگی ، درهای پیروزی را می گشاید و خودپسندی درهای پیروزی را یکی پس از دیگری می بندد . ا

کسانی که دنیا را تکان داده اند در استعدادهای طبیعی نابغه نبوده اند ، بلکه بر عکس قوای عقلی آنان از حد معمول و متوسط تجاوز نمی کرده است ولی به یک صفت ممتاز بوده اند : ثبات و

استقامت . دیسرائیلی

Page 388: جملات حکیمان

آنانی که می بخشند و در عطای خود معنایی برای درد و شکنجه نمی یابند . اینان در جستجوی هیچ نوع نشاطی نیستند و حتی به فکر نشر مناقب و فضایل خود نمی افتند . اینان آنچه را که دارند می

بخشند ، مانند گلها و ریحانها که بوی عطرآگین خود را در چمنزارها و جلگه ها پخش می کنند .

خدای بزرگ با دست این افراد سخن می گوید و از میان دیدگان این اشخاص به زمین لبخند می زند . جبران خلیل جبران

در این دنیا از دو راه می توان موفق شد ؛ یا از هوش خود و یا از نادانی دیگران . البرویر

mرد بزرگ آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد . ا

تمدن، تنها زاییده اقتصاد برتر نیست، در هنر و ادب و اخالق هم باید متمدن بود و برتری داشت. لویی پاستور

°ع گیرند . دیسرائیلی کسانیکه ازدواج کرده اند خود را ناراضی نشان می دهند و می گویند زن بد است ، زیرا می خواهند فقط و فقط خودشان از این موهبت تمت

mرد بزرگ با گذشت ، شما چیزی را از دست نمی دهید بلکه بدست می آورید . ا

اگر تمام عالم در یک کفۀ¹ ترازو نهاده شود و مادرم در کفۀ¹ دیگر ، کفۀ¹ عالم باالتر خواهد ایستاد . لوروال بکدیل

وقت گرانبها است ، اما حقیقت گرانبها تر است . دیسرائیلی

در نظر مردم سخن سنج قدر سخن بیش از گنج است . بزرگمهر

Page 389: جملات حکیمان

mرد بزرگ شالوده و زیربنای گسترش هر کشور ، فرهنگ است . ا

افتخار در خشک کردن قطرۀ¹ اشک است نه در جاری ساختن سیل خون .بایرون

غالب اشخاص بدون اینکه مقصد معینی را تعقیب کنند زندگی می نمایند و مثل پر کاهی که بر روی آب حرکت کند ، عمر خود را به آخر می رسانند و جلو نمی روند ، جریان آب انها را می برد . سه

نه ک

mرد بزرگ اهل فرهنگ و هنر ، سازندگان آینده اند . ا

گروهی از مردمند که اندکی از ثروت کالن خویش را می بخشند و آرزویی جز شهرت ندارند . این خودخواهی و این شهرت پرستی که به طور ناخودآگاه گرفتارش هستند بخشش آنان را ضایع می

سازد . جبران خلیل جبران

درد پیری انحطاط روحی و جسمانی آن نیست ، بلکه بار خاطرات آن است . سامرست موام

برای شب پیری در روز جوانی چراغی باید تهیه کرد . بلوتارک

mرد بزرگ همه آدمیان به شیوه های گوناگون سختی های روزگار را می چشند . ا

Page 390: جملات حکیمان

همۀ¹ خوشبختیها و موفقیت که به من روی آورده از درهایی وارد شده است که آنها را به دقت بسته بودم . بایرون

دل آدمی بنده آرزوست ، سرشتها یکسان نیست ، هر کس خویی دارد ، و جویا و خواهان چیزی است . بزرگمهر

جنگ کشتارگاه کسانی است که همدیگر را نمی شناسند ، به نفع کسانی است که یکدیگر را می شناسند ولی همدیگر را نمی کشند . جنگ قوانین را خاموش می کند . سیسرون

mرد بزرگ فتند ابردریاها به پا می خیزند، آیا تو هم بر می خیزی ؟ ا mآنگاه که شب فرا رسید و همه پدیدگان فرو خ

تمام شان و عظمت انسان در فکر است. بلز پاسکال

هرکس خود را نصیحت نکند ، به نصیحت دیگران محتاج است . سعدی

اکنون به شما می گویم که مرا گم کنید وخود را بیابید.وتنها آن گاه که همگان مرا انکار کردید، نزد شما باز خواهم آمد . فردریش نیچه

آنانکه گذشته را به خاطر نمی آورند محکوم به تکرار آنند . سانتایانا

بزرگی و تنها ، و آبی و در اوج . آسمانی انگار . آندرومدا

Page 391: جملات حکیمان

mرد بزرگ همیشه بین خود و همسرت بازه ای را نگاهدار تا به خواری گرفتار نشوی . ا

از آنچه باعظمت است یا باید هیچ نگفت یا با عظمت سخن گفت و با عظمت سخن گفتن یعنی به دور از آرایش وآالیش . فردریش نیچه

mرد بزرگ میان گام نخست و آرمان بازه ای نیست ، آنچه داریم اندازه نبروی کنونی ماست . ا

عشق همیشگی است این ما هستیم که ناپایداریم ،عشق متعهد است مردم عهد شکن، عشق همیشه قابل اعتماد است اما مردم نیستند. لئوبوسکالیا

چشمه ساری که خود را در اعماق درون شما پنهان ساخته است ، روزی قد خواهد کشید و فوران خواهد کرد و با ترنم و نغمه راه دریا را درپیش خواهد گرفت . جبران خلیل جبران

به من بگو قبل از آمدن به این دنیا کجا بودی؟ تا بگویم بعد از مرگ کجا می روی . شوپنهاور

mرد بزرگ هیچ گاه از داشتن دشمن نترس ، از انجام ندادن درست آرمان های خویش بترس . ا

انسان هر قدر بیشتر بداند به همان اندازه نقطه های استتار بدست می آورد . ل – فوئر باخ

از دانش آموختن هیچ زمان غافل ممان ، گرچه در این راه رنجها کشی ، مبادا که دلت از آموختن ناتوان و آشفته گردد . بزرگمهر

Page 392: جملات حکیمان

خردمند آن نیست که چون در کاری می افتد بکوشد تا از آن کار بیرون آید، خردمند آنست که بکوشد در کاری نیفتد . نصیحه الملوک

اینکه بعضی ها می ترسند یا افسرده می شوند به این علت است که آنان سر رشته امور را از دست داده اند مسئولیت احساس شان بابت احساس بدی که دارند مسئولیت را از سر خود باز می

کنند چون برای شان راحت تر است که دیگران را مسئول زندگی خود بدانند تا بگویند:باعث بروز چنین احساساتی خودم هستم. وین دایر

mرد بزرگ با ترشرویی به میان مردم رفتن ، تنها از بیماران ساخته است . ا

عقل بی عاطفه خطرناک است و عاطفه بدون عقل قابل اعتماد نیست، آدم کامل آنست که هم عقل دارد و هم عاطفه . ویلیام تن

افزونی دانش گذشته، افزونی تاریخ انسان را پژمرده خواهد ساخت و بزدل. در حالیکه انسان باید قادر باشد گذ شته را در خد مت حال دربیاورد. البته اگر بتوانیم خوب یاد بگیریم که تاریخ را وسیله

ای برای زندگانی قرار دهیم . فردریش نیچه

mرد بزرگ آن که پند پذیر نیست ، در حال افتادن در چاله سستی و زبونی است . ا

رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد . جبران خلیل جبران

تو، جدا از دیگران نیستی ، قضاوت در مورد کارهای خوب دیگران هم دست کمی از قضاوت در مورد کارهای بدشان ندارد. وین دایر

Page 393: جملات حکیمان

برنامه ریزی، آوردن زمان آینده به حال است تا بتوانید اکنون برای آن کاری انجام دهیم. آلن الکیس

جمال اگرچه مایۀ¹ شرافت است ولی مقرون به هزاران شر و آفت است . شوپنهاور

mرد بزرگ دوستی که نومیدنامه می خواند ، همیشه سوار تو و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد شد . ا

امید ، آهستگی و مالیمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بالست . آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد . بزرگمهر

تنها ابزار موفقیت که قطعا به آن نیاز دارید ، صرف نظر از اینکه کارتان چیست ، این است که بیشتر و بهتر از آنچه از شما انتظار می رود کارایی داشته باشید و خدمات عرضه کنید. آگ ماندینو

دوستان عبارت از خانواده ای هستند که انسان اعضای آن را به اختیار خود انتخاب کرده است . آلفونس کار

استعداد آدمی را می پوشاند و وقتی استعدادش کاهش یافت آنچه هست نمایان می شود . فردریش نیچه

mرد بزرگ نامداری بی نیک نامی ، به پشیزی نمی ارزد . ا

زناشویی عبارتست از سه هفته آشنایی ، سه ماه عاشقی ، سه سال جنگ و سی سال تحمل . ویلیام تن

Page 394: جملات حکیمان

اگر گام در معبدی نهادی تا اوج فروتنی و هراس خود را اظهار کنی ، برای همیشه برتری کسی نسبت به کس دیگر نخواهی یافت . برای تو کافی است که گام در معبدی نهی ، بی آنکه کسی تو را

ببیند . جبران خلیل جبران

انسان در همان لحظه که تصمیم میگیرد آزاد باشد آزاد است . والتر

mرد بزرگ قهرمان های آدمهای کوچک ، همانند آنها زود گذرند . ا

اساسا ، خوشبختی فرزند نامشروع حماقت است. همه کسانی که در جست و جوی خوشبخت بودن هستند بی خود تالشی در بیرون از خویش نکنند اگر بتوانند " نفهمند" می توانند " خوشبخت "

باشند. علی شریعتی

زنان تحصیلکرده همسران خوبی از آب در می آیند , زیرا برای اینکه توضیح بدهند که چرا غذا شور یا بیمزه شده است کلمات بیشتری در اختیار دارند. باب هاپ

صدا زنده است یا مرده؟ رنگ ها بخشی از پیکره ای زنده اند یا مرده ؟ ! آذین بند و رخت چطور؟ !!!

اگر کسی در این پرسش ها خوب بنگرد خواهد دید همه آنها دارای روان و نیرو هستند . یک آوای زیبا می تواند شما را از خود بی خود کند ، رنگی ویژه می تواند شما را آرامش و یا به خشم در آورد

mرد بزرگ و یا پدیده های بی جانی همچون نامه و جامه و ... به صد زبان با شما گفتگو می کنند ، همه آنها در حال سرودن آواز خوش دمادم زندگی اند ... ا

عشق هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند . جبران خلیل جبران

کسیکه پشت االغ باد به غبغب بیندازد ، چون اسب سوار شود پاک دیوانه خواهد شد . ارسطاطالیس

Page 395: جملات حکیمان

mرد بزرگ هم رنگ دیگر کسان شدن ، باور هیچ کدام از بزرگان نبوده است . ا

هیچ چیز در زندگی شیرین تر از این نیست که کسی انسان را دوست بدارد. من در زندگانی خود هر وقت فهمیده ام که مورد محبت کسی هستم, مثل این بوده است که دست خداوند را بر شانه

خویش احساس کرده ام . چارلز مورگان

خردمندی که بخشنده و دانشور و دادگر و نژاده باشد هرگز بد خو نمی شود . بزرگمهر

باید بر فریب حواس خود پیروز شویم . فردریش نیچه

حکیمان مال را از برای آن دارند که محتاج لئیمان نگردند . ارسطا طالیس

mرد بزرگ آدم های بزرگ به خوشی های کوتاه هنگام تن نمی دهند . ا

تنها عالج عشق ، ازدواج است . آرت بوخونواله

با سالخوردگان و افراد با تجربه مشورت کنید که چشمهایشان ، چهره ی سالها را دیده و گوشهایشان ، نوای زندگی را شنیده است . جبران خلیل جبران

mرد بزرگ آدم بی مایه ، همه افراد را ابزار رسیدن به خواسته های خویش می سازد . ا

Page 396: جملات حکیمان

کسی که برای خود احترام قائل است، از گزند دیگران در امان است. او کتی را بر بدن دارد که کسی را یارای پاره کردن آن نیست. هنری النگ فلو

mرد بزرگ بزرگترین کارخانه نابودی توانمندیها ، آیین آموزشی نادرست است. ا

تقریبا هر چیزی که وجود دارد در معرض تاویل است؛ زندگی خود چیزی نیست جز ستیزه و جدال ارزش ها و مبارزه برای تاویل اندیشه ها و آرمان ها . فردریش نیچه

اگر قدرت ندارید که با نیروی خود مشکل ها را در هم بشکنید الاقل مرد باشید که در برابر حوادث بایستید . حسن صباح

در سرزمین هرز سرشاخه های سبز نمی روید . حمید مصدق

باید دنبال شادی ها گشت ولی غمها خودشان ما را پیدا می کنند . فردریش نیچه

زمین نیز مانند ما در جستجوی خوراک است و از این مردم می خورد و می آشامد . ابوالعالء معری

خردورزان همیشه به راه آزادگان و راستان می روند . بزرگمهر

mرد بزرگ آنکه دیگران را ابزار پرش خویش می سازد ، تنها خواهد ماند . ا

Page 397: جملات حکیمان

طبیعت با آغوشی باز و دستانی گرم ، از ما استقبال کرده و می خواهد که از زیبایی اش لذت بریم.چرا انسان باید آنچه در طبیعت ساخته شده است را از بین برد ؟. جبران خلیل جبران

چنانکه برگ ناچیز درخت نمی تواند رنگ سبز خود را تغییر دهد و آن را به زردی درآورد ، جز با خواست طینت درخت و نوعی شناخت که در نهاد آن به کار گرفته شده است ، کسی هم که مرتکب

گناهی می شود قادر نیست بدون خواست و اراده ناپیدای شما و نیز بدون آگاهیهای مرموز دل شما مرتکب بزهکاری شود ، زیرا شما همگی در یک قافله رو به سوی ذات الهی در حرکتید )راه

شمایید و رهروان شما ( . جبران خلیل جبران

برای ازدواج کردن ، بیش از جنگ رفتن ، شجاعت الزم است . کریستین

اگر ایلخانان به تاریخ بها می دادند و از آن عبرت می گرفتند هیچگاه به ایران نمی آمدند و به این سرنوشت شوم گرفتار نمی شدند . خواجه نصرالدین توسی

چون به کسی اجازه دادی که در حضورتو سخن بگوید بر او درشتی و تندی مکن و بمان تا سخنش را به پایان برد . بزرگمهر

mرد بزرگ مردمان توانمند در خواب نیز ، رهسپار جاده پیشرفتند . ا

جهان هیوالی انرژیست که آغاز و پایان ندارد وتنها خود را دگرگون می سازد . فردریش نیچه

برنامه ریزی ، آوردن آینده به زمان حال است تا بتوانید همین االن کاری برای آن انجام دهید. آلن الکین

Page 398: جملات حکیمان

mرد بزرگ نقد و ارزیابی بی کینه ، پاداشی است که ارزش آن را باید دانست . ا

از این نکته مشوق تر نمی توان که بشر دارای دارای قدرت انکار ناپذیری است که می تواند با یک مجاهدت آزادی زندگی خود را اعتال دهد اگر کسی در جهت رویا و تخیل های خویش راه برود و

کوشش کند و آن زندگانی ای را که در عالم خیال برای خود مجسم کرده است فراهم سازد با موفقیتی که در لحظه های عادی غیر منتظره است مواجه خواهد شد. هنری ترو

اگر آغاز زندگی ات با سپیده دم و روز همزاد گشت همواره در جست و جوی چراغ و پناهگاهی برای شبانگاهان باش ، و اگر درشب و سیاهی آغاز شد از امید در خود چراغی بیافروز که پگاه

mرد بزرگ خوشبختی نزدیک است. ا

آن هنگام که تاب زیستن در خلوت دل از کف دهید ، زندگانی در لبهایتان جاری شود . و صدا ، موسیقی دلنوازی ست که بدان ، اوقات گذرانید و دل ، خوش دارید .اما به ترنم این گفتار نیمی از

اندیشه تان معصومانه مقتول گردد . که تفکر ، شاهین ملکوت است و در قفس کالم ، بالهای خود را شاید که بگشاید ، اما پرواز نتواند . جبران خلیل جبران

mرد بزرگ مردانی که بیشتر از حقوق و هنجار زنان پشتیبانی می کنند خود بیشتر از دیگران به نهاد زن می تازند . ا

مانند آسمان بخشنده ومانند زمین افتاده باش ، رمز زندگی همین است. مولیر

هر وقت خواستی در کار کسی شیطنت کنی، اول خودت را به جای او بگذار! . ژول ورن

mرد بزرگ دشمن ابزار نابود ساختن آدمی را ، در درون سرای او جست و جو می کند . ا

Page 399: جملات حکیمان

دانای روشندل کسی است که به فرمان دیو از راه یزدان پاک جهان آفرین برنگردد. بزرگمهر

در زندگی باید دو عامل را هدف زندگی قرار داد :

رسیدن به آنچه که می خواهی- ۱

لذت بردن از آن - ۲

لوگان پیرسال اسمیت

کاش نادر شاه همچنان زنده بود و می توانستم در رکابش برای سربلندی ایران شمشیر بزنم . کریم خان زند

صرفه جویی بخودی خود هنر و منبع درآمد است. سه نه ک

رنجدیده ! اگر بکوشی تا چیزی از مال خویش را به مردم بذل کنی بی تردید رستگاری . جبران خلیل جبران

کارمندان نابکار ، از دزدان و آشوبگران بیشتر به کشور آسیب می رسانند. ارد بزرگ

از دواج قرارداد دونفره ای است که در همه دنیا اعتبار دارد. مارک تواین

نبوغ ، جوهر تفکر است . ژان پل ساتر

Page 400: جملات حکیمان

mرد بزرگ اندیشه و انگاره ای که نتواند آینده ای زیبا را مژده دهد ناتوان و بیمار است . ا

آنکه ثروت خود را باخت ، زیاد باخته است ولی آنکه شهامت خود را باخت پاک باخته است . سروانتس

بردروم ریپورتس : مدام برای انجام وظایف و کارهای اصلی خود وقت ایجاد کنید . هر روز برای انجام کارهای فردا برنامه ریزی کنید . چند کار کوچک را که باید حتما انجام شوند همان اول صبح

انجام دهید . سپس بالفاصله به سراغ وظایف اصلی و مهم بروید و کار را تا به اتمام رساندن آنها ادامه دهید

mرد بزرگ آنکه پیاپی سخنتان را می برد ، دلخوش به شنیدن سخن شما نیست . ا

دیو کین و دیو سخن چینی گزنده است . سخن چین هرگز جز به دروغ لب نمی گشاید . گفتارش همیشه بی فروغ است .دو روی و سخن چین از مهر یزدان بی بهره اند و از او در هراسند . بزرگمهر

تاسف ، ابرسیاهی است که آسمان ذهن آدمی را تیره می سازد در حالی که تاثیر جرائم را محو نمی کند . جبران خلیل جبران

اندیشه دریایی است که مروارید آن فلسفه و فرزانگی است . یحیی برمکی

mرد بزرگ هنگامی که می خواهی وظیفه و بایسته خویش را انجام دهی از کسی فرمان نگیر . ا

مهم نیست اگر زمین بخورید، مهم دوباره برخاستن است . ونیسنت لمباردی

Page 401: جملات حکیمان

mرد بزرگ همای بخت بر شانه ات نخواهد نشست مگر آنکه شانه ای به گستره و پهنای کوهستان داشته باشی . ا

اگر با خونسردی گناهان کوچک را مرتکب شدیم ، روزی می رسد که بدترین گناهان را هم بدون خجالت و پشیمانی مرتکب می شوبم . شوپنهاور

زندگی از سه جزء تشکیل شده است:آنچه بوده ، آنچه هست و آنچه خواهد بود.بیائید تا از گذشته برای حال استفاده کنیم و در حال چنان زندگی کنیم که زندگی آینده بهتر باشد. شکل دادن به زندگی

وظیفه خودمان است . به صورتی که آنرا بسازیم ، این بازسازی مایه زیبایی و یا مایه شرمساری ما می شود. ویر

mرد بزرگ برای رسیدن به کامیابی نباید از شکست های پیشین خیلی ساده بگذرید ، شناخت موشکافانه آنها ، پیشرفت شما را در پی خواهد داشت . ا

اگر کوه با همه سنگینی و عظمت و صالبت که وی راست فرمان شاه را سبک دارد تیره رای خیره سری بیش نیست . بزرگمهر

اندیشه های ما ، آری و نه گفتن های ما ، و اگر و اما گفتن های ما ، همه با همان ضرورتی از درون ما رشد می کنند که میوه از دل درخت ، به هم مر بوط و با هم خویشاوندند ، و همه از یک اراده،

یک وضع جسمانی، یک خاک ، و یک خورشید نشان دارند . فردریش نیچه

غیر ممکن ها را انجام دادن نوعی لذت است . والت دیسنی

به روزگار شیرین رفاقت سفره ی خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید . به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل ، سپیده می دمد و جان تازه می شود . جبران خلیل جبران

Page 402: جملات حکیمان

هنرها تنها تقلید محض واقعیت خارجی نیستند و اگر برخی آثار هنری چنین بودند در حقیقت در برابر رسالت عالی خود کاذب می نمودند. شوپنهاور

انسان برتر از ابرانسان بسیار دور است . فردریش نیچه

mرد بزرگ پیران فریبکار، آتش زندگی جوانانند . ا

آیا زندگی آنقدر عزیز ، و صلح آنقدر شیرین است که به بهای زنجیر و اسارت خریداری شود ؟ . پاتریک هانری

نخستین قانون موفقیت تمرکز است . یعنی همه نیروهای خود را روی یک نقطه متمرکز کنید ، مستقیما به سراغ همان بروید و به چپ و راست منحرف نشوید . ویلیام ماتیوس

خموشی در برابر بدگویی از دوستان ، گونه ای دشمنی است . ارد بزرگ

حاشا که آواز آزادی از پس میله و زنجیر به گوش تواند رسید و از گلوگاه مرغان اسیر . جبران خلیل جبران

برترین دانش ها یزدان پرستی است . بزرگمهر

دوست بجای چتریست که باید روزهای بارانی همراه شما باشد . پل نروال

Page 403: جملات حکیمان

یگانه راه برای افزودن خوشبختی بر روی زمین آن است که تقسیمش کنیم . پول شرر

mرد بزرگ آدمهای بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند . ا

زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دین شماست .آنگاه که به درون آن پای می نهید، همه هستی خویش را همراه داشته باشید . جبران خلیل جبران

بخش عمده ی تاریخ حدس است و بقیه تعصب. ویل دورانت

اصوال زمانی پوچی برای چیزی معنا پیدا میکند که بیایم برای آن ، هدفی تعریف کنیم .و اگر بدانیم هدفی در کار نیست، به پوچی هم نخواهیم رسید . فردریش نیچه

mرد بزرگ پیش نیاز دلیر بودن بدنی ورزیده نیست ، گاهی آدمهای سبکبار، پشت کوهستان را هم به خاک مالیده اند . ا

مهم نیست اگر زمین بخورید، مهم دوباره برخاستن است. وینسنت لمباردی

mرد بزرگ اگر می خواهی کسی را بزرگ کنی ، پیوسته از او به دشمنی یاد کن . ا

مفاهیم سازه های مغزی اند حال آنکه ایده ها مقدم بر فکر بشری هستند . در حقیقت درک مغزی ما از ایده ها مفهوم را می سازند لذا مفاهیم را راهی به قلمرو ذاتها نیست . شوپنهاور

Page 404: جملات حکیمان

اندیشه های ما در غرفه های بیشمار دماغ با زنجیر ناپیدا به یکدیگر پیوسته اند . چون یکی از آنها بیدار شود ، هزار تای دیگر نیز سر بر می دارند . پوپ

آن چه دلخواه همه است جز تن درستی نیست ، که اگر کسی روزی از آن محروم شد آرزویی جز بدست آوردنش ندارد . بزرگمهر

هر جا که عشق بزرگی خانه کرده است خشم بزرگی نیز مسکن دارد . آلن الکین

ایمان از کردار جدا نیست و عمل از پندار . جبران خلیل جبران

mرد بزرگ هیچ گاه هماورد خویش را کوچک مپندار چون او بهترین دوست توست او انگیزه پیشرفت و پویش می دهد . ا

اجحاف نکردن و آسیب نرساندن به دیگران برای رسیدن به برابری ریشه و بنیاد جامعه است ولی این خواست نفی زندگی ست چون زندگی بهره کشیدن از دیگران است که ناتوان ترند . فردریش

نیچه

ازدواج کتابی است که فصل اول آن به نظم است و بقیه فصول به نصر . پورلی نیکوالس

انتخاب پدر و مادر در دست خود انسان نیست ، ولی انتخاب مادرشوهر و مادر زن دست خود انسان است . پرل پاک

mرد بزرگ در دوی زندگی ، همیشه هماورد را شانه به شانه ات بپندار و همیشه با خود بگو تنها یک گام پیشترم ، تنها یک گام . ا

Page 405: جملات حکیمان

زبان شاعر، تنها برآیند یک کار نقد یا تحلیل نیست. سنتز واقعیت است با خیال و افسانه. سنتزی که توسط حواس – در رابطه ی متقابل با عقل – صورت می گیرد. یانیس ریتسوس

وظیفه هنر تجلی ایده هاست. شوپنهاور

شاهکارها با گذشت زمان کهنه نمی شوند ، این بماند ، در هر زمانی بسته به موقع و مقام جلوه و جمالی دوباره می یابند چنان که گویی به تازگی مطرح شده اند . پرویز یاحقی

mرد بزرگ در بلند هنگام هیچ نیرویی نمی تواند در برابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند . ا

هنر ، قدرت و توانایی نیست بلکه تسلی خاطر است . توماس مان

mرد بزرگ دریاها نماد فروتنی هستند . در نهاد خود کوه هایی بلندتر از خشکی دارند ولی هیچ گاه آن را به رخ ما نمی کشند . ا

تن به تن آسانی و کاهلی نباید سپرد . کاری باش و از این راه شادی و آسایش فراهم کن . بزرگمهر

آینده از آن کسانی است که به استقبالش می روند . فردریش نیچه

خودپسندی زنان بزرگترین علت بد بختی ایشان و زوال خانواده هاست . هیچ چیز به اندازۀ¹ خودپسندی زنها بنای خانواده ها را ویران نکرده است . چارلی چاپلین

Page 406: جملات حکیمان

آزادی حقیقی آن نیست که هرچه میل داریم انجام بدهیم ، بلکه آن است که آنچه را که حق داریم بکنیم . ویکتور کوزن

توان خواهی می تواند بر گذشت زمان پیروز شود . فردریش نیچه

mرد بزرگ پوزش خواستن از پس اشتباه ، زیباست حتی اگر از یک کودک باشد. ا

هر افتادنی همان برخاستن است. آن کس که به این حقیقت ایمان دارد به راستی خردمند است. ولسوانی

mرد بزرگ آدمیانی که با دیگران روراست نیستند با خود نیز بدین گونه اند . ا

در رنجی که ما می بریم ، درد نه تنها در زخم هایمان ، که در اعماق قلب طبیعت نیز حضور دارد.در تغییر هر فصل ، کوهها ، درختان و رودها ظاهری دگرگونه می یابند ، همانگونه که انسان در گذر

عمر ، با تجربیات و احساساتش تحول می یابد. در دل هر زمستان ، تپشی از بهار و در پوشش سیاه شب، لبخندی از طلوع نمایان است . جبران خلیل جبران

کشتن گنجشکها کرکس ها را ادب نمی کند . آبراهام لینکلن

mرد بزرگ آنکه به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است . ا

وقتی انسان آنقدر ثروتمند شد که بتواند هر چه دلش می خواهد بخرد ، می بیند معده اش بیمار است و همه چیز را هضم نمی کند . شاتو بریان

Page 407: جملات حکیمان

mرد بزرگ اندیشه برتر در روزهای توفانی و آشوب و در همان حال خموشی و آرامش ، توانایی برتر خویش را از دست نمی دهد. ا

برتری همیشه منفور بوده است ، و هنگامیکه برتر از همه ای بیشتر منفوری .گراسیان

تکبر زائیده قدرت مادی است و تواضع زاییده ضعف معنوی . فردریش نیچه

جهت الهی شما ، دریایی است پهناور و بی ساحل . ذات الهی شما از ازل پاکیزه بوده است و تا ابد نیز خالص و پاک خواهد ماند . جبران خلیل جبران

محبت نیرومندترین جادوها است. گوالس

°د شدم و چگونه و کجا زندگی کرده ام. مهم این است که در آنجا که بوده ام چگونه رفتاری داشته ام . جوجیا اوکیف مهم نیست کجا متول

توانگر کسی است که به آنچه خداوند توانا نصیبش کرده خرسند باشد . زیرا شوریده بخت تر و پراکنده خاطرتر از آزمند کسی نیست . بزرگمهر

باید زیاد مطالعه کنید تا بدانید که هیچ نمی دانید. مونت کیو

mرد بزرگ آدمهای ماندگار به چیزی جز آرمان نمی اندیشند . ا

هرگز مردی ولو بسیار نادان را ندیدم که از وی چیزی نتوانسته ام بیاموزم . گالیله

Page 408: جملات حکیمان

پرحرف را که دشمن راستی و خصم روان پاک است هرگز نپذیر . بزرگمهر

براستی ؛ ای کاش جنون شان را حقیقت نام بود یا وفاداری یا عدالت . اما دریغ که فضیلت شان در خدمت دراز زیستن است و آسودگی نکبت بار . فردریش نیچه

mرد بزرگ فرمانروایانی که یک شبه دارای توان می شوند ، با تلنگری فرو می ریزند . ا

زندگی انسان مانند شبنمی است که از برگ گلی می لغزد و فرو می چکد. بودا

انسانها در هیچ یک از ویژگی هایشان به اندازه نیکی کردن به همنوعان خود خدای گونه نیستند. سیسرو

با این نگرش پیش بروید که همه چیز خدای گونه است و همه کس خدای گونه رفتار میکند، اگر شما همچون خدا با آنان رفتار کنید . سوامی راما تیرتا :

دیدی جهان در مشتی شن ، و سپهر در گلی خودرو ، بی نهایت در کف دستهایت گیر و جاودانگی را در ساعتی به دست آر. ویلیام بلیک

قدرزمان حال را بدانید که گذشته بر نمی گردد و آینده شاید نیاید. گالیله

mرد بزرگ در هر سرنوشتی ، رازی مهم فرو نهفته است . ا

Page 409: جملات حکیمان

به هنگام باز ایستادن تنفس ،نفس از تکرار پی در پی آزاد می شود و تالش برای آزادی از زندانی مخوف و اوج گرفتن در فضایی گسترده و پر از آثار حیات به سوی پروردگار ادامه می یابد ، تا بی

پرده به وصال برسد . جبران خلیل جبران

شما نمی توانید به یک نفر چیزی را که خودش از قبل نمی داند یاد بدهید . فقط می توانید او را از آنچه می داند با خبر و آگاه کنید. گالیله

تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی. گابریل گارسیا مارکز

گفتگو با خردمندان و دانشوران ، پاداشی کمیاب است . ارد بزرگ

در میان دو کس دشمنی میفکن ، که ایشان چون صلح کنند تو در میانه شرمسار باشی . سعدی

برای گله ی انسانی تمام نشانه های ابرانسان چون نشانه های بیماری یا دیوانگی ظاهر می شوند . فردریش نیچه

mرد بزرگ اگر دشمنت با روی خوش نزدیکت شد ، در برابرش خموش باش و تنهایش بگذار . ا

حقیقت می تواند مدتی در حجاب تعویق و تأخیر بماند ولی همیشه جوان بوده و خود را معرفی خواهد نمود . گولیو

اندیشه ها بزرگترین جنگنده های جهانند و جنگی که اندیشه ای در دنبال دارد چیزی جز وحشیگری نیست . گارفیلد

Page 410: جملات حکیمان

آنگاه مردم را درست می ببینی که در بلندیهای سر به آسمان کشیده حضور داشته باشی و نیز در منزلگاههای دور . جبران خلیل جبران

چون دل راست اندیش و زبان راستگو باشد در کاستی و نادرستی بسته می شود . بزرگمهر

mرد بزرگ جایی که شمشیر است آرامش نیست . ا

هرگز نمی توانیم صفت خوبی را در دیگران بشناسیم مگر اینکه از آن بویی برده باشیم . چینگ

  شخص دیگری هستید . چاحیت اگر امروز حتی یک کلمه از دیروز بیشتر بدانید مسلما

در این روزگار ما به خاطر اندیشه ها می جنگیم و روزنامه ها سنگرهای ما هستند . هاینه

mرد بزرگ اگر به سخنی که گفته اید با تمام وجود پایبند هستید، دیگر نیازی نیست برای آن پوزش بخواهید . ا

به سراغ زنان می روی ؟ تازیانه را فراموش مکن ! . فردریش نیچه

آنکه از دشمن داشتن می ترسد ، هرگز دوست واقعی نخواهد داشت . هزلت

Page 411: جملات حکیمان

حسد همچون مگس است که همه جای بدن سالم را رها می کند و بر روی زخمهای آن می نشیند . چایمن

mرد بزرگ ریشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است . ا

شاید بتوانید دست و پای مرا به غل و زنجیر کشید و یا مرا به زندانی تاریک بیافکنید ولی افکار مرا که آزاد است نمی توانید به اسارت در آورید. جبران خلیل جبران

زن کودکی است که با اندک تبسم خندان و با کمترین بی مهری گریان می شود . هرود

چون دانستی که خدا از خاکت آفریده کردنکشی و خود رایی مکن . بزرگمهر

بعضی ها طوری هستند که دوستانشان هرقدر از آنها پایین تر باشند بیشتر دوستشان دارند . چترفیلد

mرد بزرگ برای پویایی و پیشرفت ، گام نخست از پشت درهای بسته برداشته می شود . ا

باری ؛ زرتشت در مردم نگریست و حیران بود. سپس چنین گفت :

انسان بندی است بسته میان حیوان و ابر انسان ؛ بندی بر فراز مغاکی.

فرارفتنی ست پر خطر ؛ در – راه – بودنی پر خطر ؛ واپس نگریستنی پر خطر ؛ لرزیدن و درنگیدنی پر خطر.

آنچه در انسان بزرگ است این است که او پل است نه غایت ؛ آنچه در انسان خوش است این است که او فراشدی ست و فروشدی . فردریش نیچه

Page 412: جملات حکیمان

جهان را نگه دارید، می خواهم پیاده شوم . اوبالدیا

mرد بزرگ دشمنی و پادورزی ، به آدم خردمند انگیزه زندگی می دهد . ا

زیاد زیستن تقریبا آرزوی همه می باشد ولی خوب زیستن آرمان یک عده معدود. هیوز

از آن جا که جهان حقیقی وجود ندارد, به ضرورت هر باور و هر فرضی بر درستی نادرست است. فردریش نیچه

mرد بزرگ برای ربودن دل آدمیان باید بر هم پیشی گرفت و این زیباترین آورد زندگی است . ا

آنکه از دست روزگار به خشم می آید ، هر آنچه آموخته بیهوده بوده است .گریستن

هیچ چیز غرور مرد را مثل شادی زنش ارضا نمی کند; چون همیشه آن را مربوط به خود می داند . جونسوند

در دنیا جای کافی برای همه هست پس بجای اینکه جای کسی را بگیری سعی کن جای خودت را پیدا کنی.چارلی چاپلین

در پهنه ی پندار و خلسه ی خیال ، فراتر از پیروزیهای خود بر نشوید ، و فروتر از شکستهای خود نروید . جبران خلیل جبران

Page 413: جملات حکیمان

mرد بزرگ پیش از آنکه با کسی پیمانی ببندید ، دمی درباره توانایی خود در اجرای آن بیندیشید و سپس پاسخ گویید . ا

عجله مباح نیست مگر در سه کار : یکی آنکه دختر به شوهر رود ، دوم آنکه میت را زود دفن کنند ، و سوم آنکه طعام زود پیش مهمان برند .ویلیام تن

mرد بزرگ تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یک هنجار همیشگی است . ا

تو از جسم و فکر تشکیل شده ای. قوانین مربوط به جسم وضع می شوند، اجرا می شوند، پایان می پذیرند، اما فکر ما مرز نمی شناسد. وین دایر

mرد بزرگ بسیاری از چیزهای را که می خواهیم داشته باشیم می توانیم با نشان دادن توانمندی خویش به آسانی بدست آوریم . ا

آن نعمت نصیب ماست که قدرش را می دانیم وگرنه از صورت زیبا برای کور چه حاصل ؟. ویلیام تن

اگر روزی به چیزی نیازمند شدی به ملک و مال و دیگر اسباب حشمت و بزرگی خویش مناز . به کار و پیشه ای بپرداز که نامت سبک و ننگین نشود .بزرگمهر

انسان باید واالترین آرمانهایش را دنبال کرده و هرلحظه به آنها عمل کند، چرا که آنچه شخص اینک انجام می دهد بازگشتی مکرر در سراسر ابدیت خواهد داشت. فردریش نیچه

اگر تا کنون به نصف آرزوهایتان رسیده اید ، بدون تردید زحمت شما دو برابر شده است . ایبسن

mرد بزرگ آنگاه که سنگ خویشتن را به سینه می زنید نباید امید داشته باشید همگان فرمانبردار شما باشند . ا

Page 414: جملات حکیمان

دانشگاه تمام استعدادهای افراد ، از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند . آنتوان چخوف

mرد بزرگ خود را برای پیشرفت مردم ارزانی دار تا مردم پشتیبان تو باشند . ا

خوشبختی وجود ندارد و ما خوشبخت نیستیم ، اما می توانیم این حق را به خود دهیم که در آرزوی آن باشیم . آنتوان چخوف

مردم ! هشدار ! که زیبایی زندگانی ست ، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید .

لکن زندگی شمایید و حجاب خود ، شمایید .

زیبایی قامت بلند ابدیت است ، نگران منتهای خویش در زالل آینه .

اما صراحت آینه شمایید و نهایت جاودانه شمایید . جبران خلیل جبران

با مصلحت دیگران ازدواج کردن در جهنم زیستن است . شوپنهاور

افراطی ترین صورت هیچ انگاری می تواند این دیدگاه باشد که همه باورها ؛ همهء چیزی را حقیقی انگاشتن ها لزوما" به خطا می روند ؛ به این علت ساده که هیچ دنیای واقعی در کار نیست . چنین

است یک ظاهر دورنمایی که از درون ما سرچشمه گرفته است . فردریش نیچه

حقیقت فردا از پستان خطا و اشتباه دیروز شیر می خورد . امیر مهدی بدیع

خوشبین اظهار میدادر که ما در بهترین دنیای ممکنه به سر می بریم و بدبین بیمناک است که نکند سخن او راست باشد .برانچ کامل

Page 415: جملات حکیمان

mرد بزرگ دیدگاه خوب مردم ، بهترین پشتیبان برگزیدگان است . ا

خوشبختی توپی است که وقتی می غلتد به دنبالش می رویم و وقتی توقف می کند به آن لگد می زنیم . شاتو بریان

هرگز نمى خواهم به واسطه محدودیت هایم، محدود شوم . باربارا استراسیند

اگر کسی نه در وقت ضرورت سخن گفت قدرش شکسته می شود . بزرگمهر

آنانکه پژوهش کرده اند تنها کمی به داشته های درونی خویش و رازهای کیهانی آشنا شده اند و این رویکرد نمی تواند دستاویزی برای کوچک شمردن دیگر کسان گردد چرا که بسیاری به این رازها

mرد بزرگ پی می برند بی کوچکترین بررسی و پژوهشی، آنها با کار و همچنین نگرش در نمایه های هستی به بسیاری از ناگفته ها پی می برند . ا

خوشبختی وجود ندارد و ما خوشبخت نیستیم ، اما می توانیم این حق را به خود بدهیم که در آرزوی آن باشیم . آنتوان چخوف

اسرار شخص ، مانند زندانیانی است که چون رها شوند تسلط بر آنها غیر ممکن است . شوپنهاور

اگر توانایی عالمان ایران را از جهان علم گرفته شود چیزی جز سیاهی باقی نمی ماند . پور سینا

تنها عالج عشق ، ازدواج است . بوخوالد

Page 416: جملات حکیمان

آنتوان چخوف : انسان همان چیزی است که باور دارد .

mرد بزرگ فرهنگ های همریشه ، انگیزه ای توانمند است که موجب همبستگی کشورها در آینده می گردد . ا

از کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را مالقات کنیم.؟ . فردریش نیچه

زمان برای هیچ کس نه متوقف می شود نه بر می گردد ونه اضافه می شود . شیللر

mرد بزرگ اگر برای رسیدن به آرزوهای خویش زور گویی پیشه کنیم ، پس از چندی کسانی را در برابرمان خواهیم دید که دیگر زورمان بدانها نمی رسد . ا

کار تجسم عشق است . جبران خلیل جبران

اگر می خواهی خوب باشی باید اول معتقد باشی که بد هستی . اپیکتوس

mرد بزرگ تبهکار همیشه نگران کیفر خویش است حتی اگر بر زر و زور لمیده باشد و این بسیار درد آور است چرا که سایه کیفر همواره در برابر دیدگانش است . ا

هرگز دربارۀ¹ چیزی نگو آن را از دست داده ام ، بلکه فقط بگو آن را پس داده ام . اپیکتوس

Page 417: جملات حکیمان

اگر پرسند کیستی باید هنرهای خویش را بشماری . بزرگمهر

mرد بزرگ آزمودگی انسانها ، از زر هم با ارزشتر است . ا

هر ملتی دو نوع دشمن خونی دارد . دسته ای که به قانون پشت پا می زنند و دستۀ¹ دیگر کسانی که با دقت بیش از حد آن را اجرا می کنند . آلفرد کاپو

اختالف طبقاتی از ضروریات جامعه است چون عامل اشتیاق به پرورش حالت های واالتر کمیاب تر دورتر و عامل چیرگی بر نفس می شود . فردریش نیچه

mرد بزرگ آدم خودباور ، هیچ گاه برای رسیدن به مادیات ، ارزشهای آدمی را زیر پا نمی گذارد . ا

بهترین راه برای اثبات صفای ذهنی ما نشان دادن خطاهای ان است . نهر آبی که ناپاکیهای بستر خود را نمایش می دهد به ما می فهماند آب پاک و صاف است . پوپ

از خصوصیات زمان ما این است که متأسفانه فقط افراد پست و پلید ، صاحب اراده و پشتکار می باشند . آلفرد کاپو

mرد بزرگ برای آنکه همواره دوستانمان را نگاه داریم بهتر است همواره فاصله و بازه ای میان خود و آنها داشته باشیم . ا

اگر نمی خواهی در حق تو داوری شود درباره دیگران داوری نکن . ابراهام لینکلن

Page 418: جملات حکیمان

دهش )بخشش (، آنگاه که از ثروت است و از مکنت ، هر چه بسیار ، باز اندک باشد ، که واقعیت بخشش ، ایثار از خویشتن است . جبران خلیل جبران

از تمام صفاتی که برای پرورش جان و جسم شما سودمند است هیچ یک به سودمندی تصمیم و اراده نیست . پوشه

± ناتوانان چیز دیگری ندارد . فردریش نیچه اگر دانش ما این همه به بی طرف بودن خود می نازد، از آن روست که جز کنجکاوی ناسالم

mرد بزرگ آنکه پرسشهای پراکنده در وادی های گوناگون را همزمان می پرسد ، تنها می خواهد زمان و نیروی استاد را تباه کند . ا

هر جدایی یک نوع مرگ است و هر مالقات یک نوع رستاخیز . شوپنهاور

مرد بزرگ تنها به خود متکی است و جز از خود از هیچکس چیزی طلب نمی کند ولی مردان کوچک از دیگران توقع دارند . پاتریک هانری

مصمم شوید که کارى باید صورت گیرد، سپس راه انجام آن را خواهید یافت . آبراهام لینکلن

اگر خرسند و رضا باشی زندگی به دلخواه می سپاری . بزرگمهر

به انسان تندرستی و ثروت بدهید ، او هر دو را در جستحوی سعادت از دست خواهد داد . پوشه

Page 419: جملات حکیمان

mرد بزرگ هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اهل اندیشه نیست . ا

آنکس که زورمند و قوی است ، می تواند با مشت توانای خود دهان ضعیفی را در هم بشکند در حالیکه باید بداند که مشت درشت تری هم در آستین قویتری پنهان است . پوشه

برادرم تو را دوست دارم ، هر که می خواهی باش ، خواه در کلیسایت نیایش کنی ، خواه در معبد، و یا در مسجد . من و تو فرزندان یک آیین هستیم ، زیرا راههای گوناگون دین انگشتان دست

دوست داشتنی "یگانه برتر " هستند ، همان دستی که سوی همگان دراز شده و همه آرزومندان دست یافتن به همه چیز را رسایی و بالندگی جان می بخشد . جبران خلیل جبران

به نظر من ما روزی خواهیم مرد که نخواهیم و نتوانیم از زیبایی لذت ببریم و در صدد نباشیم آن را دوست بداریم . آندره ژید

اگر ما )) بی دل و جان (( هستیم ؛ دست کم نسبت به زندگی چنین نیستیم ؛ بلکه ؛ اکنون با همهء انواع )) تمنیات (( روبروییم . با خشمی ریشخند آمیز در آنچه )) آرمانها (( می نامیمشان ؛ در حال

غور و تامل هستیم. ما خویش را خوار می شماریم تنها از آن رو که لحظاتی وجود دارند که نمی توانیم آن انگیزش نامربوطی را که )) آرمانگرایی (( نام دارد ؛ مهار نماییم. تاثیر نازپروردگی بیش از

اندازه ؛ نیرومند تر از خشم فرد بی دل و جان است . فردریش نیچه

mرد بزرگ بزرگواری ، بی مهر و دوستی بدست نمی آید . ا

وضع و حال مردمان تنگ فکر به وضع و حال بطریهای تنگ دهن می ماند ، هرچه کمتر در خود داشته باشند با سر و صدای بیشتری آن را به خارج می ریزند . پوپ

  دربارۀ¹ آنچه که داریم فکر می کنیم ، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ¹ چیزهایی هستیم که نداریم . شوپنهاور ما ندرتا

Page 420: جملات حکیمان

خدا به زمان احتیاج ندارد و هرگز دیر نمی کند . اسکاول شین

mرد بزرگ اگر جانت در خطر بود بجای پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی . ا

اگر شاه به تو مهربان باشد دلیر و گستاخ مشو ، از آنکه طبع شاه چون آتش است و دل شیر از آن می هراسد . بزرگمهر

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش که کمال آنچه هستی باشی . دی سلز

زندگی چیست ؟ یک مزبلۀ¹ کثیف ، یک قتلگاه فجیع ، یک دارالمجانین بزرگ که تا کنون تحت هیچ قانون منظمی اداره نشده است . ویر

mرد بزرگ هیچ گاه در برابر فرزند ، همسرتان را بازخواست نکنید . ا

زیبایی ناپایدار و فضیلت جاودانه است . گوته

مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدست آورید وگرنه ناچار خواهید بود چیزهایی را که بدست آورده اید دوست داشته باشید. جرج برنارد شاو

دنیا را نگه دارید. می خواهم پیاده شوم. آنتونی نیولی

Page 421: جملات حکیمان

زن زشت در دنیا وجود ندارد فقط برخی از زنان هستند که نمی توانند خود را زیبا جلوه دهند. برنارد شاو

من از عشق بدم می آید ، برای اینکه یک بار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم . مارک تواین

اگر بخواهی بر عالم فرمانروا باشی باید عقل بر تو حاکم باشد . سه نه ک

mرد بزرگ اگر دست تقدیر و سرنوشت را فراموش کنیم پس از پیشرفت نیز افسرده و رنجور خواهیم شد . ا

صدیق ترین ،بی توقع ترین،مفیدترین و دائمی ترین رفیق برای هر کسی کتاب است. مارک تواین

کمی عقل سلیم، اندکی اغماض و قدری خوش خلقی داشته باشید، آن وقت خواهید دید در این دنیا چقدر آسوده و خوشبخت اید. سامرست موام

mرد بزرگ آدمی می تواند بارها و بارها به شیوه های گوناگون قهرمان شود . ا

وقتی جوانتر بودم همه چیز را به خاطر می آوردم، حاال می خواست اتفاق افتاده باشد یا نه! . مارک تواین

مردها را شجاعت به جلو می راند و زنها را حسادت. برنارد شاو

Page 422: جملات حکیمان

اگر سزاوار است آن است که دوست با جزر زندگی ات آشنا شود ، بگذار تا با مد آن نیز آشنا گردد ، زیرا چه امیدی است به دوستی که می خواهی در کنارش باشی ، تنها برای ساعات و یا قلمرو

مشخصی ؟ . جبران خلیل جبران

یک اراده خم نشونده ، بر همه چیز، حتی بر زمان قالب می آید. شاتو بریان

mرد بزرگ گاهی تنها راه درمان روانهای پریشان ، فراموشی است. ا

شاید مانند کودکی باشیم که در کنار دریا با سنگ ریزه ها و صدفهای زیبا بازی می کند اما غافل ار آنیم که دریایی بس بزرگ و اقیانوسی بی کران در مقابل دیدگانمان وجود دارد که در اعماق آن

اسرار عظیم و شگفت انگیز نهفته است . نیوتن

دوستی برای خود برگزین که به گاه سختی و درماندگی مددکارت باشد. بزرگمهر

من بین دیوانگی و مست فرقی نمی بینم جزاینکه دیوانگی مدت طوالنیتری دارد . سه نه ک

گاه الزم است که انسان دیدگان خود راببندد ، زیرا اغلب خود را به نابینایی زدن نیز نوعی خوشبختی است . نیوتون

نفرت همان خشم و غضب است که روی هم انباشته شده است . سیسرون

Page 423: جملات حکیمان

mرد بزرگ دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست ، بلکه نشان نابودی زمان ، به گونه ای گسترده است. ا

کسی که فکر نمی کند ، به ندرت دم فرو می بندد . نیوتن

حیات درختان در بخشش میوه است . آنها می بخشند تا زنده بمانند ، زیرا اگر باری ندهند خود را به تباهی و نابودی کشانده اند. جبران خلیل جبران

هرگز نمی توان با آدمهای کوچک کارهای بزرگ انجام داد. سیسرون

ده چیز بر ده گروه خاصه بر دانش پژوهان نکوهیده است : دروغ گفتن به فرمانروا ، سپهبدی که زر بر سپاه خویش نپراگند ، مرد سپاهی که از پیکار بهراسد ، دانشمندی که چون چیزی در نظرش

مطبوع افتد دل به هوس سپارد و از گناه نترسد ، پزشکی که خود بیمار و دردمند شود . تنک مایه ای که به دروغ به سرمایه و دارایی خویش نازد ، سفله ای که بر هر کس که چیزی دارد رشک برد ،

خردمندی که زود خشم بود ، و به چیز کسان طمع ورزد ، کسی که رهنمایی از نادان امید دارد ، و آنکه کارگاه و یا بنیادی عظیم را به کاهلی سپارد ، و بی خردی که خردجوی نباشد . بزرگمهر

mرد بزرگ گفتگو با آدمیان ترسو ، خواری بدنبال دارد. ا

روزنامه شگفت انگیزترین عجایب جهان نوین است . خانواده ای که الاقل یک روزنامه را نخواند و در آن دقیق نشود در قرن نوزدهم زندگی نمی کند . برودوس

دل اهل دانش وقتی شاد می گردد که بردبار بوده و مردم بی شرم را به خویش نزدیک نکند. بزرگمهر

Page 424: جملات حکیمان

اگر همه می توانستند از استعدادهای خود درست بهره بگیرند، دنیا همان بهشت موعود می شد که همه می خواهند. زکریای رازی

چه قدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدنها که به این مردم آسایش و خوشبختی بخشیده است. علی شریعتی

mرد بزرگ آنکه برنامه ها را از پایان به آغاز ، مورد گفتگو و ارزیابی قرار می دهد بر راستی در حال سرپوش گذاری بر روی چیزی است . ا

یک اراده قوی بر هر سد و مانعی هر قدر هم قوی ، حتی بر زمان نیز غلبه می کند. بالزاک

حکیمان سخنان

باشد نوشتن قابل که بکن کاری یا باشد خواندن قابل که بنویس چیزی یا نشوی، فراموش مرگ از پس میخواهی اگر

کنند سکوت گفتید، بد اگر و شوند خجل کردید تعریف آنها از اگر که هستند کسانی افراد بهترین

است سخت ونگهداشتن آسان گرفتنش ، است ماهی شبیه تصمیم

است انتقام بلکه ، نیست اصالح ، خشم هنگام در تنبیه

میکند تحمل قابل را درد ولی نمیدهد شفا که است داروئی ، امید

میگردد ما هراس باعث که است گرفتن قرار مهری بی ومورد شدن تنها امکان بلکه ترساند می را ما که نیست مرگ و پیری این

اندیشید حال به وتنها کشید وآینده گذشته روی به آهنین دری باید آرامش به رسیدن برای

هستید دیگری شخص Lمسلما بدانید بیشتر دیروز از کلمه یک حتی امروز اگر

تعبد نه ، است تعقل طریق از خداشناسی

میکند زندگی مغز با و است زنده قلب با انسان

Page 425: جملات حکیمان

شد خواهی گرم درپیری آوری گرد جوانی در که های چوب با

باشی بزرگ ای بخشنده آینده در بتوانی تا کن شروع کم از را بخشش

میدهند گوش هایش گفته به بزند حرف وآرام یواش که وقتی اما ، شنوند می را صدایش میزند حرف بلند که وقتی انسان

نگو بیشتر ویکی بشنو تا دو بعنی ، زبان ویک داد گوش دو ما به خدا

است : خصلت سه به نیازمند درهرحال مومن

متعال- 1 خداوند ازطرف خود- 2توفیق ازدرون میکند- 3واعظی نصیحت را او که کسی نصیحت وپذیرش قبول

میکند : محبت جلب خصلت سه

مردم- 1 با درمعاشرت آنها- 2انصاف درمشکالت معنویات- 3همدردی با شدن وهمدم همراه

است : نیکان کارهای از خصلت سه

واجبات- 1 دادن ازمحرمات- 2انجام ودوری دین- 3ترک واحکام مسائل ورعایت مواظبت

نشود : پشیمان کند مراعات آنرا هرکس که چیز سه

عجله- 1 نمودن کردن- 2ترک نمودن- 3مشورت برخدا توکل

میدارد باز گرفتن یاد از را انسان خودپسندی،

هستند غریب ، جاهالن زیادی سبب به عالمان

است مومن ثروت ، مردم از نیازی بی

مباش خدا دشمن ودرباطن خدا درظاهردوست

مردم از زیادی عدهء دشمنی با مگر نگردد، میسر خدا دوستی

شد خواهی پیروز زودتر که کن رفتار بزرگوارانه دشمنت با

اودرود بر هایش ومالئکه خدا نکرده حرکت که زمانی تا بنشیند جابود که هرکجا مجلس به ورود وموقع نباشد متکبر که کسیفرستند می ورحمت

Page 426: جملات حکیمان

- - - : توفیق دانش نیازی بی سالمت میدارد وا کار به را شخص که است چیز چهار

آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد. »زرتشت«از خوشبختی

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

همیشه یکی پیدا میشه که هmلت بده چه نشسته باشی روی تاب

چه ایستاده باشی لبه ی پرتگاه

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

خدایا حكمت قدمهایی را كه برایم بر میداری آشكار كن تا درهایی را

اصرار نگشایمبه رویم میبندیبه سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهاییكهبه كه

,

آن بویی برده باشیم. چینگاز هرگز نمی توانیم صفت خوبی را در دیگران بشناسیم مگر اینکه

همیشه باید مراقبسه چیز باشیم : وقتی تنها هستیم مراقب افكار خود وقتی با خانواده هستیم مراقباخالق خود و زمانی كه در جامعه هستیم مراقب زبان

خود))مادامداستال))

اگر روزگاری شأن ومقامت پائین آمد ناامید مشو زیرا آفتاب هر روز هنگام غروب پائین

میرود تا بامدادروز دیگر باال بیاید

افالطون

Page 427: جملات حکیمان

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند بلکه کارها را بگونه ای متفاوتانجام می دهند.

آسمان دعا می کنند.به دستهایی هستند کهرواز دستانی که کمک می کنند پاکتر

اگر همان کاری راانجام دهید که همیشه انجام می دادید

همان ای رامی گیرید که همیشه می گرفتید.

اگر مایلید پیام را بشنویم ، بایستی خود نیز این پیام را ارسال کنیم

قتی انسان دوست واقعی دارد که خودش هم دوست واقعی باشدو

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

برای اداره کردن خودت ازعقلت استفاده کن و برای اداره کردن دیگران ازقلبت

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

اجبارو دوستی ها ماندنی هستند ، حتی با سکوتبه یادها فراموش نخواهندشد ، حتی

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

مردم هرگزخوشبختی خود را نمیشناسند

اما خوشبختی دیگران همیشه در جلودیدگان آنهاست

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

بهترین کار این است که مشکالتتان را برای مردمتعریف نکنید.

Page 428: جملات حکیمان

شنیدن آن خوشحال می شونداز شنیدنش ندارند ونیمی دیگر همبه آن ها عالقه ایاز نیمی

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

بگذاردیدن تو را با در دها کند ولی هرگز کوری را به ارامش ،تحمل نکن.شریعتی

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

دوستیكالم زیباییست كه هركس دركش كرد ، تركش نكرد.

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

آسمان رو در سبز کردن گیاهان جبران کن..از بارانباش.. رنج جدا شدن

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

پر بازکن... پرواز کن تا اوج، تا عشق، تا خدا...

می دانم که میرسی.. در طالع تو نیک بختی است پس نهراس پرواز کن...

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

Page 429: جملات حکیمان

تنها بودن هایزیاد و طوالنیمعتاد می کند ادم را! حتیاگر ترک کرده باشی

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

mل های پشت سرت را خراب نكن! اگر دل گیری ومی خواهی فرار كنی، پ

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

  بهترین چیزها را ندارند شادترینافراد، لزوما

آنچه که دارندبهترین استفاده را می کننداز فقط

منتظرخوشبختی نباش تا لبخند بزنی شاید خوشبختی منتطر لبخند تو باشد

یاد رفتهایم بی آنکه بمیریم!از دیروز میمردند و فراموش می شدند آرام آرامامروز چه زود

) ( . ص محمد حضرت میآید دست به قناعت پرتو در وشرافت وآزادی است مردم از نیازی بی در ایمان با مردم عزت

) ع . ) علی حضرت وباست مثل مهلکی بیماری یک آن کنیدُ چه پاک نهانی های کینه از را خود قلبهای

. بود خاءن هم کثیر در بود خاءن قلیل در آنکه) ع ) عیسی حضرت

. سینا بوعلی مرنجان را کسی خود زبان وبه مگو ودروغ مکن ستم معامله در دارندُ تورادوست مردم که میخواهی اگر

Page 430: جملات حکیمان

مگو . یکی با را خود راز و کن کس هزار با مشورتدهخدا الحکم امثال

مخواه . وفا اصل بی واز مجو راستی طماع مردم ازغزالی محمد امام

. : : مرنجان را کسی خود وبزبان مگو دروغ ؟گفت بدارند دوست مرا مردمان تا کنم چه گفتم خود دبیر بهبوذرجمهری

قابوسنامه . باشد بها و قدر بی نباشد دشمنی را هرکه که مشو دلتنگ باشدُ دشمنی تورا اگر

است . کرده راغمگین کسی شودُ می واگرغمگین است کرده شاد را کسی که آنست جزای میآیدُ دل در شادی را آدمی اگرمولوی

سعدی . شوند دلیر تو بر که نرمی چندان ونه سیرگردند تو از که کن درشتی چندان نه ببردُ هیبت وقت بی ولطف آرد گرفتنُ وحشت حد از بیش خشم

نکرد هیچ که کسُ آن بر نماز مکنکردونخورد مال تحصیل سر در عمر که

سعدی

دانی می وقت قدر که طالع دولت ای االخوش روزگاری داری که عشرت این گوارابادت

حافظ

. گو هو ویکتور براییم آ رفع صدد در که دارد آن جای ناله وبجای است شده ساخته ما بدست اجتماع بدیهای

کنفوسیوس . بود خواهم افسرده نشناسم را مردم اگر من خوردُ ولی نخواهم غصه نشناسند مرا مردم اگر

فنلون . شیم با داشته یقین خود سعادت به توانیم می کنیمُ وظیفه انجام صرف را خود کوشش و سعی تمام اگر

اسمایلز . است فداکاری و ناراحتی کمترین مستلزم آن بردن کار به که است مهربانی چیزها ارزانترین

. » است » هدف ارزد می زحمتش به آن کردن جستجو که گنجی تنهااستیولسن لوءی

Page 431: جملات حکیمان

او . قول به ونه او فعل رابا مرد کنید امتحانافالطون

باشد . توام عفت با گرانبهاستُ اگر گوهری محبت و عشقتولستوی

. : : افالطون کرم و بذل به ؟گفت گرفت انتقام دشمن از توان می وسیله چه به پرسیدند افالطون از

. حکیم فیثاغورث گفتارند کردارونیکو زشت مردم اکثر چه بگفتار نه باید کردار به راامتحان آدمی

جالینوس . شناسد شقاوت رااز وسعادت کج از راست راه که است کفایت را آدمی دانش آنقدر

است . بلندی و بزرگی نردبان تواضعُ شکسبیر

است . بخش لذت همیشه ممکن غیر امور انجامدیسنی والت

کاتر . کنید عوض را آب باید که شوید نمی ببریدُ متوجه بسر آب در طوالنی مدت شما اگر

. : سازند سازگار خودشان با را شما مشکالتُ تا کنید می صبر یا شویدُ می پیروز آنها بر یا است موجود روش دو مشکالت با برخورد برایباتوم فیلیس

شود . می ساخته بلکه افتدُ نمی اتفاق هرگز آیندهدورانت ویل

مور . توماس کند ارضا و بیدار را هستی منشاء که مناسب ای معجزه یافتن برای تالش یعنی کار

. اند فهمیده را حقیقت که آنان با دارند دوست را حقیقت که آنان بین است فرقکنفوسیوس

است . دیگر شخص اقبال شخصُ یک حماقتبیکن فرانسیس

. باشید خود اصل ی نسخه کنید سعی باشیدُ دیگری بدل ی نسخه آنکه بجایگارلند جودی

Page 432: جملات حکیمان

. سازش روی از ونه بوده جسارت سر از استُ شده حاصل که پیشرفتی هر زندگیُ درمیلر هنری

. میشود آغاز گام یک با هم فرسنگی هزار راهکنفوسیوس

. اید نداشته موفقیتی اساسا انگار نکنندُ انتقاد شما از کسانی اگرفوریس مالکوم

است . موجود های دارای از بهتر ی استفاده برای راه ارزانترین خالقیتُ گرفتن کار بهبونو دو ادوارد

ومیگویم نداشته وجود هرگز که بینم می را چیزهای خیال در ؟من است چنین چرا که پرسند ومی دارند وجود که بینند می را هایی چیز مردم از ای پاره؟ نباشد چنین چرا

شاو برنارد جورج

زند . لبخند زندگی مصاءب و مشکالت به که است کسی سعادتمندشکسبیر

است . غالب شمشیر بر همیشه تدبیرناپلmون

. آن زندگی ،وشادی است روح اندوه،مرگوینه

دیگران . بر ،نه بخند دیگران باکارنگی دیل

هاست . خرج ترین گرانبها وقت اتالفبالزاگ

بزرگ . ارد است داده را هنر رشد و بروز ميدان او به احساس جهان در آدم خرد بودن شناور

. گورکي ماکسيم کرد جستجو بايد اراده قدرت و درزيبائي را حيات معني

. سيسرون کنيم زندگي آهسته بايد باشد، طوالني عمر آنکه براي

Page 433: جملات حکیمان

بزرگ . ارد خرد پرورنده هم است پدر هم او چون ، ببوس را خويش استاد دست

. ژاپني المثل ضرب ندارد وجود مهرباني عليه شمشيري

بزرگ . ارد بزنيم ديگران چهره ويرانگري به دست بايد باشيم برترين آنکه براي بپنداريم که است آن نابکاري بزرگترين

. اسمايلز است وظيفه انجام از پس تنها وجدان رضايت

. مترلينگ دهد مي انجام انسان که است وظايفي تعداد به بسته ، اخالقي ارزش

بزرگ . ارد نيست پيشرفت و خرد جز به ، آدمي درون در سفر آورد ره

. پك اسكات دومي رشد ارتقاي جهت در ديگري با خود توسعه به اراده يعني عشق

. پك اسكات كنيم هدايت مي توانيم پيموده ايم خود كه جاده از قسمت آن تا فقط را ديگران ما

. فلسطيني المثل ضرب داند نمي هيچ داند مي که داناست کسي

. رنان ماست خوشبختي از مهم بخشي ، ديگران سعادت

Page 434: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دلهاست خاموش آويزه ، شيفتگي و اشک ياد

. هربرت ژرژ روي شمار به آنان از يکي هم خودت تا کن معاشرت نيک مردمان با

بزرگ . ارد ريزند مي اشک بسيار ، انديشمند و بزرگ آدمهاي

ايراني . المثل ضرب اوست از به مرده ، نکند کاري که زنده آن

رابينز . آنتوني كنيد رفتار ديگران به نسبت بيشتري احترام و دلسوزي با

بزرگ . ارد گيرند مي ريشخند به را خويش خورده شکست همآورد ، پيروزي از پس فرومايگان

درون عشق منبع با را خود تماس و شويد مي وابسته آنان به نشاط و شور و عشق توليد براي ، بازگردانند شما زندگي به را هيجان ديگران منتظريد که هنگامي

آنجليس . دي باربارا دهيد مي دست از خود

. زنون آفريد سعادت توان مي خوبي و تقوي با

بزرگ . ارد گيرد مي سرچشمه کوچک و ريز بسيار اشتباهات از ، بزرگ هاي شکست ريشه و شالوده گاهي

. کارنگي ديل برد مي ازبين را ها نگراني از بسياري خود خودي به زمان مرور

Page 435: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دارد خانه زيبايي که آوريم فرودش جايي است پروازگر انديشه

. بورن آلک بود بيسواد هنوز ولي انباشت مغز در را حقيقت ميليون يک که است امکانپذير

. مارلو کريستوفر ساختند را مادر آن از و گرفتند را ها مهرباني همه عصاره

بزرگ . ارد ايي نموده تالش بسيار بدان رسيدن براي پيشتر که گذارد خواهي راهي در پاي کردي احساس خويش درون از را نو راهي زايش ، که گاه آن

. ولتر است آزاد ؛ باشد آزاد گيرد مي تصميم که لحظه همان در انسان

. چيني المثل ضرب کند باز دکان نبايد ندارد صورت به لبخند که مردي

بزرگ . ارد گويي گزاف يعني ، پشتوانه بدون سخن

. اسکاروايلد داريم را انجامش انتظار ديگران از که است چيزي وظيفه

. بزرگ ارد اميدوار نگاهمان و باشد کوک سادگيمان ساز همواره ، نياالييم سياهي به را خويش دل ديگران بديهاي با

. ناپلئون است مردم بودن دل زنده مايه کردن انديشه زيرا کنيد انديشه

Page 436: جملات حکیمان

. رابينز آنتوني است رنج از فرار راههاي ترين شايع از يكي كارها، انداختن عقب و تعلل

بزرگ . ارد باشد ما خوشايند که بگوييد چه شما بگويد مردم به اينکه نه باشد مردم نداي پژواک تواند مي تنها رسانه

آنجليس . دي باربارا بورزند ديگران نيز و شما به بيشتري عشق تا يافت خواهند را آن مجوز نيز ديگران بورزيد عشق بيشتر چه هر

بي ” ” ! ، زشت چه و خوب چه ما کردار همه باشيد باور اين بر پس دارد پي در را واکنشي کنشي هر شنيد خواهيم را سخن اين بگشاييم اگر را کيهان دل

بزرگ . ارد بود نخواهد بازگشت

چيني . مثل بترس ايستادن حرکت بي از ، نترس رفتن آهسته از

. باتلر است تر آسان داشتنش نگه از آوردنش بدست ، پول مثل دوست

بزرگ . ارد شد خواهد اهريمن انديشه گاه رخنه و شکاف ، ناراستي و کژي

هوگو . ويکتور است نفر دو بين فاصله کوتاهترين خنده

اسکاروايلد . تحسين مالءعام در و کن توبيخ خلوت در را دوستان

بزرگ . ارد است دهنده آزار پير براي و ، ارزشمند جوان براي تنهايي

Page 437: جملات حکیمان

. به اعتماد با كه كنيد يقين و آيد بوجود شما در شرطي بصورت اعتماد از احساسي اينكه تا كنيد احساس و بشنويد، ببينيد، حوادث بر تسلط حالت در را خود

. رابينز آنتوني كنيد مقابله اتفاقي هر با توانيد مي قدرت و نفس

آنجليس . دي باربارا درخشيد خواهد عشق از شما روابط تمامي

بزرگ . ارد شوي تنها که ، شناسي مي هنگامي را مردم و خويشتن

کارنگي . ديل هاست مهارت مادر تکرار

. ناپلئون افتد راه به ات انديشه از قبل نده اجازه زبانت به

بزرگ . ارد دانش و خرد در کاويدن و پژوهيدن با باشد همراه که است کارآمد تنهايي تنها

. دوموسويه کرد راهنمائي خداوند شناسائي به مرا موسيقي تنها

کنفوسيوس . کند نيکي همه حق در که است کسي انسان بهترين

بزرگ . ارد است غم و ، پريشان افکار ، دهنده تسکين بهترين ، کار

Page 438: جملات حکیمان

. گوته دهيد انجام است تر نزديک شما به همه از که را اي وظيفه

. بقراط شوم دانا خود جهل بر شدکه اين فقط فضل از من حاصل

بزرگ . ارد نيست آرامش است شمشير که جايي

. مترلينگ بيند نمي شکست روي دارد، استقامت و ارده که کس آن

. روسو ست آنها باره در نيکي ، ديگران محبت جلب براي وسيله بهترين

بزرگ : . ارد ارزش بي و پوچ افکار به ، شدن گرفتار ديگري و عمر از بخشي دادن دست از نخست است چيز دو نادان با گفتگو آورد ره

کينتلين . است هنر داشتن نهان در هنر کمال

بنجامين . است نهفته قدم ثبات در موفقيت رمز

. شامفور بكاهد خود توقعات از قسمتي از بايد كند زندگي خوشبخت دنيا در بتواند بشر اينكه براي

. سيسرون شود نمي سعادتمند هيچوقت احمق

Page 439: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است خويش کردار مردار آخرين و نخستين بدانديش

حکيم . بزرگمهر بگير عبرت ديگران و خود اشتباهات از

. فنلن کن تحمل ، خويش خطاي چون را، ديگران خطاهاي

بزرگ . ارد ست همگاني خواست بزرگترين کشور سرفرازي

. کريشنان رادها برساند معرفت به را ما تواند مي که است سکوت تنها

کاراليل . نباشيم آگاه خويش عيب از که است آن عيب بزرگترين

بزرگ . ارد باشد سازندگي براي شما گام نخستين آغازگاه تواند مي ، ديگران کارکرد بر شما نقد و ارزيابي جايگاه

. رابينز آنتوني ماست تصميمهاي بلكه ، نيست زندگيمان شرايط ، كند مي تعيين را ما سرنوشت آنچه كه دارم اعتقاد ، چيز ازهر بيش من

، خوشحالي ، حقيقت سمت به باشد شده آغاز دروني گرايش و نياز و عشق از همواره که مسيري تغيير هر و دروني تحول و رشد هر ، دوباره شروع هر

آنجليس . دي باربارا است بيشتر آزادي و خوشبختي

بزرگ . ارد است ارزشتر با هم زر از ، آدمها آزمودگي

Page 440: جملات حکیمان

. سقراط آرزوهاست چيزها دورترين و مرگ چيزها ترين نزديک

. فرانس آناتول شوند مي باز باآن درها تمام که است کليدي دانش و علم

بزرگ . ارد کن ياد فراوان ديگران نيک کردار از ، شوي بزرگ خواهي مي اگر

. برنادشاو است الزم عمل ، نيست کافي تعليم شود، ملکه دانش اينکه براي

پوشه . ويکتور است خوب غذاي از بهتر ، خوب استراحت

بزرگ . ارد بيانديش خويش روزگار دردهاي درمان به تنها ، کنند همراهيت ديگران مباش اميدوار

. پاسکال هستيم آن متوجه کمتر ما و است وجمال زيبائي سراسر دنيا

روزنبرگ . آلفرد حال در هم و کند مي زندگي گذشته در هم ، بداند تاريخ هرکس

بزرگ . ارد اوست نجابت ، زن خوي زيباترين

. هاکسلي بداري دوست واگذارشده تو به که کاري که است اين در سعادت راز

Page 441: جملات حکیمان

. آلماني مثل نميشود پاره قول ميشود، پاره سند

بزرگ . ارد کنيم باور را خويش خويشتن خود که است آن مهم ، کنند باور را ما ديگران که نيست مهم

. نيکوال جورج اعتناست بي بشري وپيمان عهد درمقابل طبيعت

. کولتون ميرد مي زهمه ا پيش و شکفد مي ازهمه بيش حافظه ذهني ملکات درميان

بزرگ . ارد گرفت کمک به را زمان و کرد درنگ کمي بايد ، براين وارون يا و بناميم ادب با را کسي آنکه براي

کترينگ . بگذرانم آن در بايد را عمرم بقيه چون دارم دوست را آينده من

سيسرون . کنيم زندگي آهسته بايد ، باشد طوالني عمر آنکه براي

بزرگ . ارد ست زيستي نيک پاداش تندرستي

طاليس . ارسطا نگردند لئيمان محتاج که دارند آن براي از را مال حکيمان

Page 442: جملات حکیمان

بوخونواله . آرت است ازدواج ، عشق عالج تنها

بزرگ ! . ارد آنان زندگي بازيگران نه باشند آنان هاي انديشه بخش آگاهي بايد کهنساالن ، خواهند مي خردمندانه زندگي جوانان

براون . جکسون شويد تداعي نظرشان در شما ، افتند مي مهرباني و صداقت ، عدالت ياد به فرزندانتان وقتي که کنيد زندگي اي گونه به

گوته . بزند منطقي حرف کلمه چند امکان صورت در و بخواند خوب شعر يک ، بشنود آواز يک روزانه بايد هرکس

بزرگ . ارد است ساخته بيماران از تنها ، رفتن مردم ميان به ترشرويي با

البروير . است تکبر حد آخرين بيجا تواضع

هلندي . است خوشبخت هميشه که نيست کسي تراز بدبخت هيچکس

بزرگ . ارد بيانديش نيز اش بهره به ، باران هنگامه نکوهش هنگام به

گوته . اند افتاده پا و پيش و معمولي حاضرين و اند مطلوب کمال ، اند غائب که آنها

بوبن ...... کريستيان هيچ نه بسپار گوش خويش درون کودک نداي به فقط

Page 443: جملات حکیمان

بزرگ ! ارد باشي ريشخند مورد آنکه وجود با ، مگذار فرو گاه هيچ را خويش ادب

رنان . ماست خوشيختي از مهمي بخش ديگران سعادت

ژرژهربرت . روي شمار به آنان از يکي هم خودت تا کن معاشرت نيک مردمان با

بزرگ . ارد پرداخت سرافرازي براي بايد که ست بهايي سخت روزهاي

. . فلو النگ هنري نيست آن کردن پاره ياراي را کسي که دارد بدن بر را کتي او است امان در ديگران گزند از است، قائل احترام خود براي که کسي

. هندي ضرب المثل باش كوچك نخست باشي بزرگ اينكه براي

. انگليسي ضرب المثل برو راه قانون سر پشت نايستي، قاضي روي پيش اينكه براي

بزرگ . ارد ست سرخوشي دوران از بيشتر بسيار ، سخت روزهاي بازده

صباح . حسن بايستيد حوادث برابر در که باشيد مرد الاقل بشکنيد هم در را ها مشکل خود نيروي با که نداريد قدرت اگر

حکيم . جالينوس شوي ايمن ازمرض تا کن سبک را غذا

Page 444: جملات حکیمان

مصدق . حميد رويد نمي سبز هاي سرشاخه هرز سرزمين در

بزرگ . ارد است آوردن بدست حال در همواره او دهد نمي دست از بخشنده

نيچه . فردريش کنند مي پيدا را ما خودشان غمها ولي گشت ها شادي دنبال بايد

معري . ابوالعالء مي آشامد و مي خورد مردم اين از و است خوراک جستجوي در ما مانند نيز زمين

بزرگ . ارد آوريم نمي روي کشي گردن به گاه هيچ ببريم خويش خرد گستره و شکوه به پي اگر

زنون . آفريد سعادت ميتوان خوبي و تقوي با

. مترلينگ موريس برند مي سر به تعطيالت در که هستند مردگاني زندگان،

. اواخر در و آوردم روي فلسفه به شده بود ضعيف ذهنم که سالگي شصت تا چهل از پرداختم پژوهش و رياضيات به مي کرد کار خوب مغزم که سالگي چهل تا

. ! راسل برتراند سياست به نمي کرد کار کله ام به کلي که

پلوتارک . کرد تهيه بايد چراغي جواني روز در پيري شب براي

Page 445: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است لرزان ، مرداب در ريشه درختان همانند بنياد سست هاي آدم ريشه

براون » « . مده دست از را دارم دوستت گفتن فرصت هرگز

نيچه . فردريش شويم پيروز خود حواس فريب بر بايد

. شاو برناد كند مي انتقاد تواند نمي دهد،آنكه مي انجام ، تواند مي آنكه

. آديزس ايچک است دوخته امتيازها تابلو بر چشم ، توپ جاي به که است بازي تنيس مانند انديشد، مي سود به تنها که مديري

سقراط . ندارد زيستن ،ارزش نشده مطالعه زندگي يك

بزرگ . ارد نشوي گرفتار خواري به تا نگاهدار را اي بازه همسرت و خود بين هميشه

. گوته كند مي عوض خويش ميل مطابق را ،جهان است راسخ عزمي داراي كه كسي

بروان . جکسون باش مهربان الزم حد از بيش

” ساده : ” ، کنند مي رد را بديست کار درگيري ، بود مهربان بايد و است بد جنگ که سخن اين گفتن با را دشمن تجاوز به پاسخگويي براي آمادگي که آنهايي

بزرگ . ارد سوخت خواهند دشمن تنور در زود خيلي که هستند لوحاني

Page 446: جملات حکیمان

. حجازي محمد تواند نمي وپير داند نمي جوان که افسوس

. کارنگي ديل کند مي رافاسد شنونده هم و گوينده هم چاپلوسي

بزرگ . ارد دارد پی در ها سیاهی آن بستن است کشور شکوفایی و رشد پنجره آزادی

آلماني . المثل ضرب دارد وجود بهانه هميشه گير بهانه آدم براي

گوركي , . ماكسيم است آزاد هاي انسان خداي حقيقت و بردگان و اربابان آيين دروغ

بزرگ . ارد است ناتوان مدير و سرپرست نهاد در ، نابکار کارمند ريشه

. بريان شاتو آيد مي قالب زمان بر حتي چيز، همه بر ، نشونده خم اراده يک

تاگور . رابيندرانات نهاد اخالقي آموزشهاي بر را آئينش اساس و ساخت آزاد ظاهري مراسم سنگين بار از را بشر خود فلسفه وسيله به زرتشت

بزرگ . ارد اجنبی کمک نه و کنند می باز خویش میهنی های داشته با را راه ، پیشآهنگ مردان

Page 447: جملات حکیمان

. خوشدلي كنند احساس را بيشتري شادي شما اطرافيان كه شود مي باعث و سازد مي دلپذيرتر را زندگي و تقويت را شما نفس به اعتماد ، خوشدلي و نشاط

رابينز . آنتوني شماست ذكاوت و هوش نشانه بلكه نيست مشكالت از فرار و خوشخيالي معني به

مقابل در كران بي اقيانوسي و بزرگ بس دريايي كه آنيم ار غافل اما كند مي بازي زيبا صدفهاي و ها ريزه سنگ با دريا كنار در كه باشيم كودكي مانند شايد

نيوتن . است نهفته انگيز شگفت و عظيم اسرار آن اعماق در كه دارد وجود ديدگانمان

بزرگ . ارد نيست بازار و کوچه مردم انديشه پيگري جز چيزي ، بازان سياست نهان رازهاي ترين مهم

. بزرگمهر باشد مددکارت درماندگي و سختي گاه به که برگزين خود براي دوستي

. « براون جكسون بود من تقصير اش همه بگو سادگي به فقط ، ميرسد انتها به ات عاشقانه ارتباط وقتي

بزرگ . ارد ابديست خفت پي در ، کند مي رها را خويش کودک و همسر که کسي

گوته . ببريد همراه به را خود سگ ، رويد مي گرگ مهماني به اگر

بوبن . كريستيان است ايستاده تنور كنار در او با خدا ، ميدهد مشتري دست به و پزد مي وسواس و دقت با را نان نانوا وقتي

ها . آرمان و ها انديشه تاويل براي مبارزه و ها ارزش جدال و ستيزه جز نيست چيزي خود زندگي است؛ تاويل معرض در دارد وجود كه چيزي هر تقريبا

نيچه فردريش

Page 448: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است پيدايش حال در آن هاي گونه همه در آرام پويشي و است زايش حال در همواره گيتي

ك . نه سه دارد طوالنيتري مدت ديوانگي جزاينكه بينم نمي فرقي مست و ديوانگي بين من

ارد . . خوشبختي و بهروزي براي پروراند مي او ، گذارد نمي خويش کودک دهان بر زهر جام گيتي مادر بودن شاد براي است ايي هديه نيست درد و رنج زندگي

بزرگ

ناميد هم باز شکستي اگر و نشکني گذاشت تنهايت اگر که بيافرين خويش در نيز را نيرو اين بندي مي دل که روزي از و مپندار پاينده را همدم به عشق گاه هيچ

بزرگ . ارد است راه در ديگري جان آرام که چرا نشو

نيوتون . است خوشبختي نوعي نيز زدن نابينايي به را خود اغلب زيرا ، راببندد خود ديدگان انسان که است الزم گاه

سيسرون . است شده انباشته هم روي که است غضب و خشم همان نفرت

بزرگ . ارد است کارآمد آدمهاي گي ويژه داشتن برنامه

نيوتن . بندد مي فرو دم ندرت به ، کند نمي فکر که کسي

. سيسرون داد انجام بزرگ کارهاي کوچک آدمهاي با توان نمي هرگز

Page 449: جملات حکیمان

بزرگ . ارد انديشند نمي آرمان جز چيزي به ماندگار آدمهاي

شكسپير . كنيم عاشقانه نوازشي يا و لبخند يك لطافت خرج آنرا كه است آن بهتر ، كنيم خرج را خود زندگي چيزي براي است قرار اگر

گوته . زندگي كامل جريان در شخصيت و ميكند رشد آرام فضاي در استعداد

بزرگ . ارد باران تشنه رواني و خواهد مي دراز بس زماني آيد نمي پديد ناگهان هم خرد ، کند مي شکوفا را آن و گشته خاک بيداري سبب ، باران نم نم

فوخ . ميخواهي چه كه بدان نخست چيز هر از بيش

لومباردي . چرا بردن براي تالش اما ، نيست چيز همه ، بردن

بزرگ . ارد پيروزي هاي دروازه گشودن براي است بيدار روان پرشگاه تندرستي

: ، بهراسد پيکار از که سپاهي مرد ، نپراگند خويش سپاه بر زر که سپهبدي ، فرمانروا به گفتن دروغ است نکوهيده پژوهان دانش بر خاصه گروه ده بر چيز ده

سرمايه . به دروغ به که اي مايه تنک شود دردمند و بيمار خود که پزشکي ، نترسد گناه از و سپارد هوس به دل افتد مطبوع نظرش در چيزي چون که دانشمندي

نادان از رهنمايي که کسي ، ورزد طمع کسان چيز به و ، بود خشم زود که خردمندي ، برد رشک دارد چيزي که کس هر بر که اي سفله ، نازد خويش دارايي و

بزرگمهر . نباشد خردجوي که خردي بي و ، سپارد کاهلي به را عظيم بنيادي يا و کارگاه آنکه و ، دارد اميد

برودوس . . کند نمي زندگي نوزدهم قرن در نشود دقيق آن در و نخواند را روزنامه يک الاقل که اي خانواده است نوين جهان عجايب انگيزترين شگفت روزنامه

Page 450: جملات حکیمان

بزرگ ! . ارد مخور را دشمن چرب زبان فريب ، است دشمن دشمن

. بزرگمهر نکند نزديک خويش به را شرم بي مردم و بوده بردبار که گردد مي شاد وقتي دانش اهل دل

. سقراط كنند خاموشت و بگويي سخن كه آنست از بهتر ، آورند سخنت به ديگران تا بنشيني خاموش اگر

بزرگ . ارد ها شاخه به نه پردازند مي ها ريشه به انديشمند پيران

شكسپير . بزند لبخند زندگي مصائب و مشكالت به كه است كسي عادتمند

را . : خودشان دهند مي امانت آنها به خود كه دارند دوست ديگران در را چيزي آدمها اكثر بدارند دوست هست كه آنچه خاطر بـه را كسي كه است استثنائـات از

گوته ... او از را خودشان برداشت و تفسير ،

بود . خواهد داشتني دوست و آشنا ايرانيان براي هميشه او نام بسازد باشکوه کشوري بودند ساخته برايمان دشمنان که آبادي خراب از توانست افشار شاه نادر

بزرگ ارد

اسپانيولي . گيرند مي بو سوم روز از ، هستند خوب اول روز دو مهمان و ماهي

. رازي زکرياي خواهند مي همه که شد مي موعود بهشت همان دنيا بگيرند، بهره درست خود استعدادهاي از توانستند مي همه اگر

Page 451: جملات حکیمان

بزرگ . ارد هاست ناراستي از بسياري درمان کليد آزاديخواهي و پرستي ميهن

. شريعتي علي است بخشيده خوشبختي و آسايش مردم اين به که نفهميدنها و ها نشناختن و ها نشنيدن قدر چه

. واشنگتن ژرژ کند مي رشد آهسته ، واقعي دوستي نهال

. بالزاک کند مي غلبه نيز زمان بر حتي ، قوي هم قدر هر مانعي و سد هر بر قوي اراده يک

بزرگ . ارد آنها دارايي تاراج سپس و است سفيدان ريش و بزرگان نابودي ابتدا ، کشورها کشان بهره گام نخستين

تن . ويليام تحمل سال سي و جنگ سال سه ، عاشقي ماه سه ، آشنايي هفته سه از عبارتست زناشويي

والتر . است آزاد باشد آزاد ميگيرد تصميم كه لحظه همان در انسان

بزرگ . ارد اند دشمن آن ريشه و بن با ، انتخابات دايره کنندگان کوچک

براون : » « . بينظيري تو ميكند فكر كسيكه طرف از بنويس آن روي و بفرست كارتي دوستت براي عشاق روز در

تواين . مارک نيست وعقل عاطفه ميان مبارزه جز چيزي زندگي جريان

Page 452: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است مردم به بيشتر خدمت ، ها خوشبختي بزرگترين از يکي

. بتوانند اگر نکنند خويش از بيرون در تالشي خود بي هستند بودن خوشبخت جوي و جست در که کساني همه است حماقت نامشروع فرزند خوشبختي ، اساسا

. " " " شريعتي" علي باشند خوشبخت توانند مي نفهمند

اسپنسر . است همه مال ، نيست نفر يک به متعلق آزادي

بزرگ . ارد شود مي گردانده اهريمني آيين هزار به ، کهن مرد و نيا بي دودمان

گاليله . است نکرده هم اکتشافي ، شده اشتباهي مرتکب کس هر

نکر . مادام است محکمتر ها سوگند و پيمانها تمام از استفامت و پاکدامني

. کنفوسيوس دهد مي انجام زود دهدو مي وعده دير بزرگ مرد

براون . شود رفتار تو با ميخواهي که کن رفتار آنگونه ديگران با

بزرگ . ارد گردند مي موجب را آينده هاي دگرگوني و بارند مي تشنه هاي انديشه بر باران همچون خردمندان

گوته . . شويد غالب زمان بر تا ، گذاريد بجاي خود از متعالي و نيرومند چيزي ، بميريد آنکه از پيش ، کنيد دليري و برويد است گذر در زندگي ، نياسائيد

Page 453: جملات حکیمان

ارسطاطاليس . شد خواهد ديوانه پاک شود سوار اسب چون ، بيندازد غبغب به باد االغ پشت کسيکه

بزرگ . ارد سختر روزهاي براي آميزد مي او با بلکه ، زنند نمي جان به زخم کوچک خارهاي

, . بوده اين مثل هستم كسي محبت مورد كه ام فهميده وقت هر خود زندگاني در من بدارد دوست را انسان كسي كه نيست اين از تر شيرين زندگي در چيز هيچ

مورگان . چارلز ام كرده احساس خويش شانه بر را خداوند دست كه است

. محب سمنون نيست محبت از تر لطيف و تر دقيق چيز هيچ كه زيرا كرد نتوان تشبيه چيز هيچ به را محبت

. مجازات مستحق او بنابراين شود مي لبريز او رنج و کشد مي رنج خود وجود اعماق در خود که است دليل اين به شود، مي شما رنجش باعث شخصي اگر

. . هان نات تيک است شما براي او پيام همان اين است کمک نيازمند بلکه نيست

بزرگمهر . شود نمي خو بد هرگز باشد نژاده و دادگر و دانشور و بخشنده که خردمندي

بزرگ . ارد است مهرباني و زندگي تپش باران بارش

بوبن . کريستيان زيباست بازهم ، نشيند مي مرده يک لبان بر زمانيکه حتي لبخند،

. امرسون باشند رفته ما ميان از كه شود مى احساس زمانى خوب افراد تأثير بيشترين

Page 454: جملات حکیمان

. بوستر شد پشيمان نخواهد آن انجام از كسي هرگز كه است كاري كردن ، اختيار تاهل جواني دوره در و برخاستن جا از موقع به

سينا . علي بو راستي به گفتار و بيارايد سخاوت به كردار كه است كسي مردم ترين بخت نيك

. آرنت مي يابي را نور باش، نور جستجوي در

بزرگ . ارد کند می تراشی دشمن خویش برای دمادم اندیشد می پیشروی به تنها که سیاستمداری

ك . نه سه باشد حاكم تو بر عقل بايد باشي فرمانروا عالم بر بخواهي اگر

. تواين مارك است كتاب كسي هر براي رفيق ترين دائمي و ترين،مفيدترين توقع ،بي ترين صديق

بزرگ . ارد سپارند نمی ستم به تن دیگر باشند آگاه خویش های داشته بر مردم که آنگاه

هرشل . باشيم شكرگزار ها نعمت كوچكترين به نسبت كه است اين خوشبختي راههاي از يكي

مترلينگ . نداشت معني ديگر عمل و سعي شد مي ما نصيب موفقيت قدم اولين در اگر

Page 455: جملات حکیمان

بزرگ . ارد هستند ارزشمند همه که جای ؟ کجاست شادی

ايتاليايي . المثل ضرب است گستاخي مقدمه ظرفيت کم اشخاص براي موفقيت

کوروش . کنند می دعا که هستند لبهایی از تر مقدس کنند می کمک که دستهایی

زيگلر . زيگ بده نشان خوشبخت ناسپاس انسان يك

بزرگ . ارد سازند مي بارور را آيندگان زمين و سرود خواهند آن پس از سرآيندگان ساخت خواهند برآزندگان

شاو . برنارد جرج دهد مي ياد ديگران به تواند نمي که کسي و دهد مي انجام تواند مي که کسي

گارودي . است ايمان شود مي روح امنيت سبب آنچه

بزرگ . ارد گسترد نمی دیگر های اندیشه برای زندانی جوید می آزادی که کسی

استون . كلمنت كنيد مي فكر كه هستيد هماني شما

Page 456: جملات حکیمان

هيل , . ناپلئون تواني مي حتما تواني مي كه باشي داشته باور اگر

بزرگ . ارد است آور خنده ، سیاست در پایدار دشمنی و دوستی از گفتن سخن

. موام سامرست ايد خوشبخت و آسوده چقدر دنيا اين در ديد خواهيد وقت آن باشيد، داشته خلقي خوش قدري و اغماض اندکي سليم، عقل کمي

. ! تواين مارك نه يا باشد افتاده اتفاق مي خواست حاال مي آوردم، خاطر به را چيز همه بودم جوانتر وقتي

بزرگ . ارد دید او روی پیش در روشنی آینده توان نمی دیگر ، سپرد آن و این سخن به گوش باز وجود این با ، نمود فربه را خویش اندیشه بسیار تالش با آنکه

بيكن , . فرانسيس بنشيند آنها انتظار در اينكه نه سازد مي را ها شانس و فرصتها خردمند انسان يك

استون . شوي رو به رو حقيقت با تا باش داشته شجاعت

بزرگ . ارد شوند می زاده ها ستاره روشنترین ، ستم های شب تاریکترین در

. امرسون است بودن بزرگ همانا بودن ساده آري نيست بزرگي از تر ساده چيزي

Page 457: جملات حکیمان

. چارديني دارد بستگي كوچك ظاهر به امري نيافتن يا يافتن انجام به اغلب ، مهم امور رسيدن نتيجه به

. ! اپيکور ارنست نسيت جايي را شادي افکند سايه هراس و بيم که آنجا

بزرگمهر . گوييد مي آنچه تا کند مي بهترمعرفي را شما هستيد آنچه

. شيللر ميدهد انجام کار کم بسيار است محتاط اندازه ز ا بيش آنکه

برنامه . يک از بخشي ما ، دهد فريب را ما نبايد هستي آرام گردش است پيشرفت و پويش به رو ولي شود مي پنداشته يکنواخت آنکه با هستي گير همه سامانه

بزرگ . ارد دارد خود نهاد در را پيشرفت که هستيم کيهان در پيشخواسته و بزرگ

چيني . مثل مکن برتن علفي لباس ميروي، آتش کردن خاموش اگربه

. ژيلبربرون بدتراست انتظار آن و دارد وجود برترهم از بدتر

بزرگ . ارد بيند مي تار و تيره را آينده ، بيمار انگاره و انديشه

. پاسکال اوست دانش و علم همان ، دانا ثروت

. بالزاک است مردم آسايش و رفاه ، مدنيت هدف

Page 458: جملات حکیمان

بزرگ . ارد لبريز و شود مي پر زود چه ، کوچک آدمهاي نگاه

. فرانکلين دارد را خود ، ندارد ثروتي که کسي

. هيوز معدود عده يک آرمان زيستن خوب ولي باشد مي همه آرزوي تقريبا زيستن زياد

بزرگ . ارد بگذار تنهايش و باش خموش برابرش در ، شد نزديکت خوش روي با دشمنت اگر

اسمايلز . نيست تنبلي به تمايل از خطرناكتر انساني نفس تمايالت از يك هيچ

بزرگ . ارد بود خواهد سبز دشت همه ، دهد اندازه به ، ميرآب

گوته . است جاودانه فضيلت و ناپايدار زيبايي

. شاو برنارد جرج داشته باشيد دوست آورده ايد بدست كه را چيزهايي بود خواهيد ناچار وگرنه بدست آوريد داريد دوست كه را چيزهايي باشيد مراقب

بزرگ . ارد است آنان پناه هميشه و برد نمي ياد از دنيا کجاي هيچ در را خويش مردم بزرگ فرمانرواي

. . نيولي آنتوني شوم پياده مي خواهم نگه داريد را دنيا

Page 459: جملات حکیمان

تواين . مارک کردم فراموش را مادرم و شدم عاشق بار يک اينکه براي ، آيد مي بدم عشق از من

بزرگ . ارد است پدر عمر آتش ، نانجيب فرزند

هيل , . ناپلئون كند مي دور خود از را آنها كند ثابت را ديگران اشتباه خواهد مي هميشه كه كسي

استون , . نيست خالقانه نباشد همراه عمل با كه زماني تا انديشيدن

بزرگ . ارد پذيرند آسيب و پناه بي دودماني چنين فرزندان کند مي دلخوش ديگر کشورهاي اسطورهاي به کند فراموش را خويش هاي اسطوره که سرزميني

هوبارد , . آلبرت بترسد كردن اشتباه از دائم كه است اين شود مي مرتكب كسي كه اشتباهي بزرگترين

باتروورت , . اريك است بيشتر پيروزي و تالش لذت باشد تر سخت و تر جدي موانع چه هر

بزرگ : . ارد ؟ بپيچي خود در و ؟ نشناسي را برآزندگان که آنگاه را زندگي فريست چه

. پك اسكات دارد ادامه عمر درازاي در و است زحمت پر و پيچيده رشد، روند

شوپنهاور . مي روي کجا مرگ از بعد بگويم تا بودي؟ کجا دنيا اين به آمدن از قبل بگو من به

Page 460: جملات حکیمان

بزرگمهر . روند مي راستان و آزادگان راه به هميشه خردورزان

بزرگ . ارد باشد داشته دهد مي نشان که راهي در روشني سودي نبايد رايزن

تأييد عدم يا تأييد و خاص زمينه يا تخصص يک در مهارت عدم يا مهارت از جدا بتوانيم و باشيم برخوردار واال نفس حرمت يک از که است اين زندگي از هدف

براندن . ناتانيل کنيم حفظ را خود نفس حرمت ديگران

چون كه مانند سراب همانند دون و پست مردم و شود معلوم تو بر آنان ابهت و عظمت شوي نزديك ايشان به چه هر مانند، كوه به همت با و بزرگ اشخاص

. گوته سازند آشكار تو بر را خود ناچيزي و پستي زودي به شوي نزديك آنان به كمي

. كريستين است الزم شجاعت رفتن ، جنگ از بيش كردن ، ازدواج براي

کارنگي . ديل برد مي بين از را ها نگراني از بسياري خود خودي به زمان مرور

بزرگ . ارد دارد چوبي چهار هم حشرات جنبش هستي در

گوته . است تر عميق سايه ، باشد بيشتر نور چه هر

رابينز . آنتوني كنيم تكرار آنهارا نيز آينده در است ممكن ، نگيريم درس خود خطاهاي از اگر

Page 461: جملات حکیمان

بزرگ : . ارد نورد درخواهي را ما باز گويند مي و ، آورند مي فرود سر کوهها شود مي نيرو از سرشار درونم ، نگرم مي کوهستان به

آنجليس . دي باربارا شماست واقعي قدرت و نيرو منبع يگانه عشق

سقراط . هوسهاست و نفس هواي کنترل در حيوان با انسان فرق

. بزرگ ارد است پوزش براي گام اولين پشيماني،

ريمان . بود خواهيم تر زنده شويم وابسته زندگي به کمتر چه هر

توسي . نصرالدين خواجه شدند نمي گرفتار شوم سرنوشت اين به و آمدند نمي ايران به هيچگاه گرفتند مي عبرت آن از و دادند مي بها تاريخ به ايلخانان اگر

بزرگ . ارد داشت همراه هميشه را بهار بوي توان مي آن با که مهري است مهر رياي بي بخشش ، بزرگداشت

بزرگمهر . برد پايان به را سخنش تا بمان و مکن تندي و درشتي او بر بگويد سخن حضورتو در که دادي اجازه کسي به چون

نيچه . فردريش سازد مي دگرگون را خود وتنها ندارد پايان و آغاز که انرژيست هيوالي جهان

بزرگ . ارد نشينان تخت بر نه کنند مي مشخص را آدمها جايگاه عمومي افکار

Page 462: جملات حکیمان

. گوته ندارد ديگراهميتي شرايط است قوي اراده داشتن پيروزي به رسيدن شرط تنها

. ولتر است يکي نبودن زنده با نبودن مشغول

. شکسپير است نبوده تو مال اول از که بدان وگرنه گردد برمي باشد تو قسمت ،اگر بگذار آزادش داري دوست که را کسي

بزرگ . ارد گردد مي آينده در کشورها همبستگي موجب که است توانمند اي انگيزه ، همريشه هاي فرهنگ

. مالرو نياموختم چيزي بودند موافق من نظر با که کساني از هيچگاه زندگيم طول در

جهت در کسي اگر دهد اعتال را خود زندگي آزادي مجاهدت يک با تواند مي که است ناپذيري انکار قدرت داراي داراي بشر که توان نمي تر مشوق نکته اين از

هاي لحظه در که موفقيتي با سازد فراهم است کرده مجسم خود براي خيال عالم در که را اي زندگاني آن و کند کوشش و برود راه خويش هاي تخيل و رويا

. ترو هنري شد خواهد مواجه است منتظره غير عادي

بزرگ . ارد اوست شاگرد ، استاد آموزگار بهترين

. شکسپير ويليام مي شود هيچ بزرگي نهايت در سپس و مي شود افزوده آن بزرگي به لحظه به لحظه که آب سطح بر است دايره اي همچون دنيوي شکوه

. سانتايانا جرج هستند آن تکرار به مجبور آورند نمي خاطر به را گذشته که آنان

Page 463: جملات حکیمان

نمي را دلتان فرودي و فراز هيچ باشد خورده گره آسمان زمين گاه بوسه بر نگاهتان اگر ، گزند بي سپاهي بر پادشاهي ، باشيد خويش خويشتن روان بر سوار

بزرگ . ارد لرزاند

. بروکس کارت خريد نتوان پول با که باشي داشته چيزي آنکه مگر نيستي ثروتمند تو

. تولستوي لئو کند عوض را خود که نيست انديشه اين در کس هيچ که دريغا کنند، عوض را بشريت مي خواهند همه

بزرگ . ارد شمارد نمي را همراهانش ، نبرد و ستيز بهنگام دلير مرد

. شکسپير ويليام هستيم روياهايمان جنس از ما

. دكارت رنه عاقلند كافي اندازه به مي كنند فكر همه زيرا شده تقسيم عدالت به كه است عقل تنها مردم تمامي بين در

. بزرگ ! ارد آنهاست داشته و مال که چرا نيست مردم به باجي آزادي

. مولير است همين زندگي رمز ، باش افتاده زمين ومانند بخشنده آسمان مانند

. ! ورن ژول بگذار او جاي به را خودت اول کني، شيطنت کسي کار در خواستي وقت هر

بزرگ . ارد نکن عجله پريدن براي پريد اگر جفتت

Page 464: جملات حکیمان

. گاندي مهاتما برخيزي خوردني زمين هر از بعد که آنست نخوري، زمين هرگز که نيست آن پيروزي

. استرن الرنس نمي رسي مقصد به هرگز کني، پرتاب سنگ مي کند پارس که سگي هر طرف به و بايستي باشد قرار اگر

بزرگ . ارد دهد مي نشان را آدمي شکوه و فر ميزان بخشش

. بور نيلس است ديگري ژرف حقيقت گاهي ژرف حقيقت يک نقيض اما است، کاذب قضيه يک صادق قضيه يک نقيض

. اسپارت کن سازش او با تو دارد سرناسازگاري تو با زندگي اگر

. بزرگمهر برنگردد آفرين جهان پاک يزدان راه از ديو فرمان به که است کسي روشندل داناي

بزرگ . ارد است نهفته فرو مهم رازي ، سرنوشتي هر در

داد : قرار زندگي هدف را عامل دو بايد زندگي خواهي- 1در مي که آنچه به اسميت- 2رسيدن پيرسال آنلوگان از بردن لذت

زند . خان کريم بزنم شمشير ايران سربلندي براي رکابش در توانستم مي و بود زنده همچنان شاه نادر کاش

بزرگ . ارد شماست برابر در زيباتري سرنوشت باشد بزرگتر چه هر شما جهاني اين سرآمد

Page 465: جملات حکیمان

. ك نه سه است درآمد منبع و هنر خود بخودي جويي صرفه

. ولتر مي دهند که جوابهايي از نه کن قضاوت مي پرسند که سواالتي از آدمها درباره

بزرگ . ارد است بوده يکديگر به نسبت آنها آگاهي و شناخت نبود روي از مردمي آوردهاي و جنگها از بسياري

. : آلن جرج کن بازي خرگوش مثل و کن فکر روباه مثل بخور، اسب مثل کارکن، سگ مثل خوب زندگي يک براي

. . کلر هلن کنيد حس خود قلب با را آنها بايد بلکه هستند کردن لمس قابل حتي نه و ديدن قابل نه دنيا چيزهاي قشنگترين

بزرگ . ارد بگذاريم احترام خود گيري نتيجه به بايد باشيم داشته زمانها بدترين در درست انتخابي بتوانيم که هست اندازه آن خويش درون از ما شناخت

. . امنيت حاشيه از بگذار کنار را تسليم پذيري روحيه بنابراين کرده اي که کارهايي بابت تا مي خوري افسوس بيشتر نکرده اي که کارهايي بابت بعد، سال بيست

. . . . . تواين مارک کن کشف کن آرزو بگرد کن جستجو بيا بيرون

. تواين مارک دارد اعتبار دنيا همه در که است اي دونفره قرارداد دواج از

بزرگ . ارد ست کوتاه و گذر زود چه ، بنواختن و سرودن شادمانه هنگامه

ساتر . پل ژان است تفکر جوهر ، نبوغ

Page 466: جملات حکیمان

سروانتس . است باخته پاک باخت را خود شهامت آنکه ولي است باخته زياد ، باخت را خود ثروت آنکه

بزرگ . ارد رسد نمي آنها به زورمان ديگر که ديد خواهيم برابرمان در را کساني چندي از پس ، کنيم پيشه گويي زور خويش آرزوهاي به رسيدن براي اگر

. . . دارد غيرمنطقي افراد به بستگي پيشرفت دهند تطبيق خودشان با را دنيا مي کنند سعي منطقي غير افراد مي دهند تطبيق دنيا با را خودشان منطقي افراد

شاو برنارد جرج

. . . کنفوسيوس مي کنم درک مي دهم، انجام را آنچه مي سپارم خاطر به مي بينم، را آنچه مي کنم فراموش مي شنوم، را آنچه

بزرگ . ارد آورد مي بار به توانايي ، تنهايي همواره

. » فورد» هنري مي رسند نظرتان به مي داريد، بر هدف روي از را چشمتان وقتي که هستند وحشتناکي چيزهاي آن ، موانع

. . : بديهي چيز يک عنوان به سوم، است شده مخالفت آنها با شدت به دوم، شده اند واقع تمسخر مورد اول، سرگذاشته اند پشت را مرحله سه حقايق تمام

. شوينهاور آرتور شده اند پذيرفته

بزرگ . ارد دارد انتها بي بهايي اش نفس هر ، ياور و است همراه آنکه

شوند . . انجام حتما بايد که را کوچک کار چند کنيد ريزي برنامه فردا کارهاي انجام براي روز هر کنيد ايجاد وقت خود اصلي کارهاي و وظايف انجام براي مدام

. ريپورتس . بردروم دهيد ادامه آنها رساندن اتمام به تا را کار و برويد مهم و اصلي وظايف سراغ به بالفاصله سپس دهيد انجام صبح اول همان

Page 467: جملات حکیمان

بي . . . يزدان مهر از چين سخن و روي دو است فروغ بي هميشه گفتارش گشايد نمي لب دروغ به جز هرگز چين سخن است گزنده چيني سخن ديو و کين ديو

بزرگمهر . هراسند در او از و اند بهره

. . ويكتورهوگو آدميان جز نيست مخلوقات از يك هيچ ميان در خصلت اين نميشود كركس شده آفريده شدن كبوتر براي كه مخلوقي موجودات ميان در هرگز

. : : است: برتر عشق از داشتن دوست که بچشان داريش مي تر دوست هرکه به و است بهتر کردن زندگي از عشق بياموزکه داريش مي دوست هرکه به خدايا

شريعتي علي

آنجليس . دي باربارا کرد خواهيد احساس خود در چيز آن به نسبت بيشتري حال و شور و عشق ، کنيد بيشتر چيزي به نسبت را خود تعهد چه هر

نيچه . فردريش وآاليش آرايش از دور به يعني گفتن سخن عظمت با و گفت سخن عظمت با يا نگفت هيچ بايد يا است باعظمت آنچه از

بزرگ . ارد اند ماليده خاک به هم را کوهستان پشت سبکبار، آدمهاي گاهي ، نيست ورزيده بدني بودن دلير نياز پيش

منتسکيو دانيد نمي هيچ که بدانيد تا کنيد مطالعه زياد بايد

باخ . – فوئر ل آورد مي بدست استتار هاي نقطه اندازه همان به بداند بيشتر قدر هر انسان

بزرگ . ارد بردبارند و دارند گسترده ديدي ها عقاب همچون خردمندان

Page 468: جملات حکیمان

الملوک . نصيحه نيفتد کاري در بکوشد که آنست خردمند آيد، بيرون کار آن از تا بکوشد مي افتد کاري در چون که نيست آن خردمند

. فارسي ضرب المثل است دشوار آن ترك زيرا مكن عادت زشت كارهاي به

. هندي ضرب المثل بزن حرف مردم توده مانند و بنويس علما مانند

که بدي احساس بابت شان احساس مسئوليت اند داده دست از را امور رشته سر آنان که است علت اين به شوند مي افسرده يا ترسند مي ها بعضي اينکه

: خودم احساساتي چنين بروز باعث بگويند تا بدانند خود زندگي مسئول را ديگران که است تر راحت شان براي چون کنند مي باز خود سر از را مسئوليت دارند

داير. وين هستم

بزرگ . ارد است زيانبار ما هاي داشته براي خواهي فزون

تن . ويليام عاطفه هم و دارد عقل هم که آنست کامل آدم نيست، اعتماد قابل عقل بدون عاطفه و است خطرناک عاطفه بي عقل

رابينز . آنتوني شويد مند بهره خود عواطف از بتوانيد كه است مشكل نباشيد، خود سالمت مراقب اگر

. هوگو ويکتور کرد کشف توان نمي فکر اعماق در جز را حقايق و يافت توان نمي زمين قعر در جز را الماس

بزرگ . ارد است آمد و رفت کم احساسش هاي جاده ، ماديگرا آدم

Page 469: جملات حکیمان

. . اگر البته دربياورد حال مت خد در را شته گذ باشد قادر بايد انسان حاليکه در بزدل و ساخت خواهد پژمرده را انسان تاريخ افزوني گذشته، دانش افزوني

نيچه . فردريش دهيم قرار زندگاني براي اي وسيله را تاريخ که بگيريم ياد خوب بتوانيم

. داير وين ندارد بدشان کارهاي مورد در قضاوت از کمي دست هم ديگران خوب کارهاي مورد در قضاوت ، نيستي ديگران از جدا تو،

بزرگ . ارد بيناست خود هاي داشته بر آگاه

شوپنهاور . است آفت و شر هزاران به مقرون ولي است شرافت مايه اگرچه جمال

هوبارد . آلبرت شود مي قائل خود وقت براي که است ارزشي به مرد ارزش

باشيد داشته کارايي رود مي انتظار شما از آنچه از بهتر و بيشتر که است اين ، چيست کارتان اينکه از نظر صرف ، داريد نياز آن به قطعا که موفقيت ابزار تنها

. ماندينو آگ کنيد عرضه خدمات و

بزرگ . ارد ست رسواي که نيست زرنگي فريبکاري

کار . آلفونس است کرده انتخاب خود اختيار به را آن اعضاي انسان که هستند اي خانواده از عبارت دوستان

. ژرژبانه ميکند استفاده ميشود او از که هايي بدگويي از هميشه عاقل انسان

نيچه . فردريش شود مي نمايان هست آنچه يافت کاهش استعدادش وقتي و پوشاند مي را آدمي استعداد

Page 470: جملات حکیمان

بزرگ . ارد ست ادبي بي و شرمي بي از ، ديگران کردن خوار سرچشمه

. پوپ الکساندر خداست بخشاينده جائزالخطاست انسان

. ” سيدني “ فيليپ سر نيست منفي جواب معني به زن يک زبان در نه کلمه

مارون . نيست اي عاقالنه کار بودن عاقل حد از بيش

. پروست مارسل بخواهد دل است کافي خواهد نمي مکان و زمان شادي

بزرگ . ارد است بزدل قهرمانشان ، که مردمي اند بيچاره چه

. کاراليل باشد گران آن التدريس حق چند هر است درس بهترين تجربه

. سينا پور نكند آشكار را رازت و دهد پند را تو و بپوشد تو خطاي كه است آن نيكو دوست نشان

بزرگ . ارد کنند مي تر گستاخ و نموده افزون را خويش سرزمين دشمنان همواره باشند داشته صوفيانه خويي اگر فرمانروايان

ژوبرت . کند مي طلوع عمر آسمان در يکبار فقط که است اي ستاره جواني

Page 471: جملات حکیمان

هربرت . ژرژ کن سکوت عاقالنه يا بزن حرف درست يا

بزرگ : ! . ارد ماست خود دست در ما بخت شويم مي باور اين بر گاهي که جايي تا اند شده تنيده يکديگر در بخت و زندگي

الما . داالي اي داده دست از چه آن قبال در و اي آورده بدست چه ببين خودت موفقيت مورد در قضاوت براي

تواين . مارك است حتمي موفقيت و است نفس به اعتماد و خبري بي داريد الزم زندگي اين در كه چيزي همة

بزرگ . ارد است پاکدل زنان و مردان خويي گذشت و فروتني

جغتائي . هاللي ميروي؟ چه تماشا، عزم به چمن سوي كن خويش تماشاي و بگير را آئينه

چرچيل . وينستون است حرارت و شور دادن دست از بدون ديگر شكست به شكستي از رفتن توانايي موفقيت

بزرگ . ارد پندآموز نوايي و نوازشگر دستي ، مهربان نگاهي ، دارند گشاده ايي چهره شايستگان

. بريگز . دين دارد ارزش کار تمام اندازه به اندک مقدار همين سخاوت روي از و بيشتر اندکي بلکه وظيفه حد در فقط نه اما ، دهيد انجام را خودتان کار

Page 472: جملات حکیمان

است . آرمان و هدف به ايمان در وااليي ، دارند مختلفي معاني و نيست معلوم آنها بن و بيخ چون نيست او هاي کرده کند مي ثابت را فرد يک بودن واال آنچه

نيچه فردريش

بزرگ . ارد دارد سينه در رازها خود وراي در خنده

. كاراليل دار نگه پاك را خود قلب همواره نشوي لغزش دچار زندگي در انكه براي

. رومن ژول باشيم خوشبخت كه بياموزد ما به تواند مي بدبختي

نيچه . بخندد تواند مي او فقط آنها تمام بين در که است اين هم دليلش بهترين ، کشيده عذاب و مصيبت موجودات همه از بيشتر دنيا اين در بشر

. سقراط است همت بلندي و كرامت دليل مردم اسرار نكردن فاش

بزرگ . ارد اشتباهند در پاکي و سپيد نماي بين اشان دروني هنجارهاي برآيند بخاطر بسياري

. سروانتس است صداقت سياست بهترين

. . . كنفسيوس داد خواهد دست از دوباره آورد بدست است ممكن او كه را چه هر نيست كافي او تقواي ولي است كافي موفقيت براي مرد يك دانش زمانيكه

بزرگ . ارد نيست هم کفن باندازه ، شکن پيمان ارزش

Page 473: جملات حکیمان

. ژوبر است خوشبختي از جزيي اميد

. . . . وينستون سر بود خواهد پايدار حقيقت سرانجام اما بگيرد استهزا به را آن ناداني است ممکن کند حمله آن به است ممکن بدخواهي است انکارناپذير حقيقت

چرچيل

تزو . الئو است خطرناك شكست اندازه همان به موفقيت

الما . . دااليي توست اشتباه اين ، كرد خيانت تو به دوبار كسي اگر اوست اشتباه اين ، كرد خيانت تو به يكبار كسي اگر

بزرگ . ارد زايندگيست و رشد در جهان شيره که چرا گرفت جشن بايد را ها آغاز تنها

الما . . . دااليي است هديه يك امروز است راز فردا است تاريخ ديروز

احساس . ، است دسترس در كه چه هر از و هستي كه جا هر ببر لذت تمامي به ، ببر لذت داري كه آنچه هر از ، يافتي را خودت كجا هر ، هستي كه كجا هر

الما . دااليي باش داشته نيايش و سپاس

بزرگ . ارد ماست هاي آموخته و انديشه برآيند ، خرد اما آموزي مي را دانش

گور . دسه است ناصحان ترين زشت و شديدترين ، نابيناترين ، غضب

Page 474: جملات حکیمان

گذارا . جهان اين معرکه ، ديگر سوي از ديوپيشگان روان و اهريمن پوزخند و سو يک از خردمندان تالش و انديشه است گردش در بزرگ آوردي و جنگ در گيتي

بزرگ . ارد است

قابوسنامه . باشد بها و قدر بي نباشد دشمني را که هر که مشو دلتنگ باشد دشمني را تو اگر

. ناپلئون است کردن خرج زياد و نداشتن مثل گفتن پر و دانستن کم

. ! بتوس نگو بيشتر يکي و بشنو دوتا يعني زبان يک و داده گوش دو ما به خدا

بزرگ . ارد سرپرستان و اربابان براي روز در و بنويس نامه نزديکانت و خانواده براي شباهنگام

. آن ، شوند مي يکي هايتان جان که هنگامي يابد مي امتداد هايتان روح هماهنگي و موزون حرکت تا و گردد مي آغاز خوريد مي پيوند معشوق با که آنجا از عشق

. . . واقعي شادماني و وجد ، شعف و شور است همين مقدس پيوند نباشد عشق جنس از که نيست شما بين چيزي ديگر ورزيد خواهيد عشق وجود تمامي با گاه

آنجليس . دي باربارا است اين ، هم

. ديزرائيلي بماند كوچك و حقير آدم نمي ارزد كه است كوتاه آنقدر عمر

فرانس . آناتول است زندگي با جنگ سالح بهترين خنده

اورل . مارک مجوييد همسايه باغ در را آن بيهوده شماست خانه در خوشبختي

Page 475: جملات حکیمان

بزرگ . ارد بخشيد خواهد مان رهايي ، آوري دلهره کمين هر از گيتي با سازگاري و نرمش

قابوسنامه . جان دهنده پرورش مادر پدر و ، است روان پرورنده استاد

الما . دااليي پيام اين وارث بشريت و است خرد پيام يوگا

بزرگ . ارد سازند نمي تباه را خويش زندگي ارزش کم و سخيف گفتار به برآزندگان

- - . خدا و هستيد شما که روح ميان رابطه نه يا و بجاست خشمي اين که باشيد معتقد چه کنيد، نزديکتر خدا به را خودتان ديگري از داشتن تنفر با نميتوانيد شما

. . کلمپ هارولد سري ندارد وجود خشمي نوع هيچ براي جايي هيچ دارد، وجود پاک عشقي جاييکه و است عشق اساس بر

. چوپرا ديپاک کنيم شاد هستيم تماس در آنها با که را انسانهايي ي همه که است اين زندگي حقيقت

بزرگ ! . ارد ترساند مي را آنها فرمانروايي از دوري ، نيست ناکارآمديشان از ترسشان ناشايست سردمداران

. سعدي برنجد جوابش از نسنجد سخن هرکه

. كارنگي ديل كن جستجو خود ي بسته فرو لبان در را علت نمي زند لبند تو روي به كسي مي بيني اگر

. سقراط مي ارزد شكست بار صد تلخي به پيروزي يكبار شيريني

Page 476: جملات حکیمان

اسپنسر . هربرت كند مي مجروح بسختي را آن كوچك اي كنايه و ميرد مي كوچك ريشخند يك ،با است حساس و ظريف بسيار نو فكر

كاراليل . است پذير انجام كاري هر كنيم مي استفاده بصري نيروي از كه كنيم استفاده اندازه همان به تخيل نيروي از بتوانيم هرگاه

بزرگ . ارد شورش و است فتنه آميزش اين فرزند ، است اهريمن با آميزش گرفتار نپويد راستي آنکه

پاسكال . است سرمايه بي و ولخرج آدم چون پرگو و مغز بي آدم

چاپلين . چارلي کنيد پيدا رو خودتون بگيريدجاي رو کسي جاي اينکه جاي به کنيد سعي پس داره جايي يه خودش واسه کسي هر که بزرگه قدر اين دنيا

گوته . دهد فريب خودمان از بهتر را ما تواند نمي کس هيچ

پطر . بياموزم را دادن شكست راه تا مي خورم شكست آنقدر

بزرگ . ارد نيست جاري زبانم بر چيزي راستي جز ، گويم مي چه دانم نمي که آنگاه

گاندي . مهاتما برخيزي خوردني زمين هر بعداز آنستكه نخوري، زمين هرگز كه نيست آن پيروزي

ولتر . سازيد محو فضا در آنرا عطر بتوانيد است محال اما كنيد، لگدمال پا زير را گلي بتوانيد است ممكن شما

Page 477: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است خسته خويش خواهي فزون و آز از هميشه نادان

. دكارت رنه عاقلند كافي اندازه به مي كنند فكر همه زيرا شده تقسيم عدالت به كه است عقل تنها مردم تمامي بين در

شاو . برنارد جورج مي برد لذت كار اين ار خوك آنكه مهم تر و مي شوي كثيف خيلي گرفت، كشتي خوك با نبايد كه آموختم پيش مدتها

بزرگ . ارد کند مي فرمانروايي ، دست زير دستمزد کردن کم يا و ندادن با که است کسي کارفرما خوارترين

بزرگ . ارد است کرده گم را خويش هدف و آرمان دارد مي بر قدم بيراهه در آنکه

. اسپنسر هربرت كند مي مجروح بسختي را آن كوچك اي كنايه و ميرد مي كوچك ريشخند يك ،با است حساس و ظريف بسيار نو فكر

كاراليل . است پذير انجام كاري هر كنيم مي استفاده بصري نيروي از كه كنيم استفاده اندازه همان به تخيل نيروي از بتوانيم هرگاه

بزرگ . ارد داشت نخواهد بهکامي و نرمي ، نکشيده سختي آنکه

پاسكال . است سرمايه بي و ولخرج آدم چون پرگو و مغز بي آدم

. امرسون باشند رفته ما ميان از كه شود مى احساس زمانى خوب افراد تأثير بيشترين

Page 478: جملات حکیمان

بزرگ . ارد نيروهاست هرز عامل بزرگترين ناتوان سرپرست

. دورل لورنس است زندگى خطاهاى پايان بى تكرار تاريخ

. شكسپير داند مى كه را آنچه بپرس خويش دل از بر، فرو گريبان سربر

بزرگ ! . ارد کشاند مي آسمانها به را تو چيستت از و ؟ چيستي گويد مي او کيست گويد نمي برآزنده

السكى . اچ است ها ترين كوچك مورد در ها بيشترين دانستن مهارت، نشانه

پيماستر . بى است جهل درك آگاهى، راه در گام اولين

بزرگ . ارد سازند مي آورده بر داشتي چشم هيچ بي را فرزند هاي خواست پدر و مادر تنها

. يونگ تاريخ قدمت به است اى رودخانه فرهنگ

و شتاب پر سيالبي چون آسمان در رعدي جرقه مانند عمر يك آتش شعله هاي نظاره همچون موجودات مرگ و تولد تماشاي پاييز ابرهاي ناپايداري به ما هستي

بودا . گواتما كوهي سراشيبي از روان

بزرگ . ارد دارد نمی نگه را کسی فر و شان ، پندارد نمی ارزشی خویش وجود برای آنکه

Page 479: جملات حکیمان

گوته . دهد فريب خودمان از بهتر را ما تواند نمي کس هيچ

» سانسکريت المثل ضرب ديد توان مي را برنده هاي بليط فقط که است بزرگي آزمايي بخت زندگي

. بزرگ ارد دارند نگاه را بزرگ رازهای کوچک های آدم ، داشت امید توان نمی

. گوردر يوستين شوند نمي وخم شکنند مي نادان مردم و خشک هاي شاخه اما ميگردند، متواضع بزرگ مردان و شوند مي خم بارور درختان

با صفا و صلح در بياموزند او ناخودآگاه و خودآگاه ؛ که وقتي شود، کامل فرديت فرآيند که شود مي شادمان و بارور آرام، يافته، وحدت عيار، تمام وقتي انسان

. . يونگ . گ ک باشند يکديگر مکمل و کنند زندگي هم

بزرگ . ارد گردد بسیار های دگرگونی سرچشمه تواند می باشد هم عملگرا که پردازی رویا

کوروش . دارد وجود جوامع ندارد وجود جامعه

چينموي . سري گيرد مي شکل شکست هاي ستون روي موفقيت

بزرگ . ارد ست آزادی به رسیدن راه تنها آگاهی

Page 480: جملات حکیمان

. ! توکارام بياموزيد را مردن ابتدا کنيد، زندگي   حقيقتا خواهيد مي اگر

کولستون . سازند مي کشتي لنگر آنرا برخي و گذارند مي خود گور روي را صليب بعضي

بزرگ . ارد دهند نمی تن هنگام کوتاه های خوشی به بزرگ های آدم

. درک يا نداريم اطالعي خودمان ماهيت از اما کنيم مي کشف را اتم ساختمان و فضا هستيم هوشمند حد اين به تا جهت هر از ها انسان ما که است عجيب

گوردر . يوستين نداريم درستي

طلب را شما و آيند مي ناشناخته ياران دهيد، انجام خودآگاهانه و   حقيقتا را خود کار اگر کنيد، مي تنهايي احساس مايه چه و هستيد منزوي چقدر که نيست مهم

. سرانوي ميگوئل کنند مي

بزرگ . ارد است خورده گره ها کهکشان جهان و آیندگان ، گذشتگان به آدمی بخت

. دبي بکنيم آنها داشتن نگه پنهان صرف را بسياري رواني انرژي هستيم مجبور درنتيجه و ندهيم بودن اجازه خود وجود از هايي بخش به که ايم کرده انتخاب ما

فورد

. استائل استراحت نه آورد مي قدرت که است مبارزه

بزرگ . ارد نیست دیگر شورش و تاراج بهانه گاه هیج شورش و تاراج

Page 481: جملات حکیمان

اونامونو . د ميگوئل مقصود به رسيدن نه است مبدأ از فرار قصدش کند مي سفر زياد که کسي

. . خواهد پيشكش شما به را خود آزادانه جهان باشيد تنها و ساكن و آرام بياموزيد فقط شويد، منتظر نيست الزم حتي شويد منتظر فقط كنيد، گوش نيست الزم

كافكا . فرانتس غلطيد خواهد در شما پاي به مسرور ندارد؛ ديگري انتخاب برداريد چهره اش از نقاب تا كرد

درست هیچگاه دشمن گری وحشی مقابل در سکوت ، کشورها نه آدمهاست آن از درس این دانست باید اما گرفت کار به آدمها مورد در توان می را گذشت

بزرگ . ارد نیست

. » كاناندا» ويو سوامي مي تنيم خود پيرامون كه است پيله اي تارهاي كردارمان و گفتار و انديشه ها است انسان آزادي جاودان گواه كارما

تسه . الئو مي دهد سامان بي عمل، مي بيند بنگرد، بي آنكه مي داند سپارد، گام بي آنكه فرزانه داناي

. بزرگ ارد اهریمن منش سختسری و سنگدلی و است آدمی منش نرمش و نرمدلی

زوال . اميل اند شنيده تعريف کمتر که اند شده موفق کساني بيشتر

کوئيلو . بدهيم دست از را مناسب فرصت که است اين ديگري و کنيم عمل به اقدام موعد از قبل که است اين يکي بزرگ بسيار اشتباه دو

بزرگ . . ارد نماید می پرواتر بی و گستاختر را آنها کار این که چرا است بزرگ اشتباهی گردنکشان برابر در فروتنی

. . گتيا اگاواد آيد مي سويم به او ورزد مي مهر موجودي هر به و است بري دلبستگي و تعلق هر از است، من وفادار يار اوست، دست به کارهايم آنکه

Page 482: جملات حکیمان

کنفسيوس . بيابي را شادماني و سرور تواني مي هنوز بسازي، بالين بازوانت خم بر و بنوشي ناگوار آبي بخوري، نامطبوع غذايي اگر

بزرگ . ارد است آمدن فرود حال در یا و آمده پایین وجودش کوهستان از آدمی که گردد می هویدا زمانی فروتنی

. ! . منسيوس بيابيد تا بجوييد بمانيد سرگشته تا بورزيد غفلت

نيچه ! . فردريش نميرد؟ و بياشامد را پندار اين که است کسي چه اما پنداريست خدا

بورنز . شود نمي صورت هيچ به آن جبران ديگر و شده تمام کارش نمايد اشتباه مرتبه يک انسان اگر که است جنگي نقشه اجراي مثل ازدواج

بزرگ . ارد سوخت خواهند اشتباهشان کردار و افکار آتش در زود خيلي کرداران بد و انديشان بد

. گان تين کونگ کنند مي بگومگو مغزان تهي و گويند مي سخن استعدادان با بلکه گويند، نمي سخن فرزانگان

يانک . ادوارد نيست مرگ آغاز از غير چيزي تولد

بزرگ . ارد دراز بسيار کيفر روز و کوتاه بسيار کژانديش براي خوش هاي روز

نيچه . فردريش ندارند ارزشي همگاني چيزهاي زيرا نيست خير ديگر وگرنه باشد همگاني نبايد و خير

Page 483: جملات حکیمان

کولتون . نشينند مي زمين بر پا دو روي گربه مانند کنند مي سقوط وقت هر و اقبالند و شانس چشمي نور که هستند افرادي

بزرگ . ارد دارند خويش هاي کار ندادن انجام براي ، فراوان هاي بهانه ، هم هنگامه بهترين در ، فرودستان

تورئو . سازد متعالي را خود زندگي تالش با تواند مي انسان که ندارم سراغ اين از حقيقتي

اتومي . شود مي تر آميز جنون و تر مشتعل پيوسته شود مي فراهم آن از که لذتي با بلکه ، نشيند نمي فرو هرگز که است شهوتي طلبي جاه

بودن بروز يعني آمادگي ، داشت خواهد پيروزي براي کمتري بخت نيست آماده که کسي و ، داد خواهيم دست از نيز را ها زمان ارزشمندترين نباشيم آماده اگر

بزرگ . ارد کاري و حرفه هر در

تواين . ماري هستند روشان دنباله همواره ، گذارند مي قدم افرادي چنين کجا هر ها وبعضي شوند مي آفرين شادي روند مي کجا هر ها بعضي

وايلد . . اسکار است زياد بسيار ومرگ دلتنگي براي فرصت نگهداريد شاداب و زنده را خود دل هستيد زنده تا

بزرگ . ارد باشند تو پشتيبان مردم تا دار ارزاني مردم پيشرفت براي را خود

کنند مي محروم را خود يا هستند محروم يا آن نعمت از بسياري و کنند مي پيدا دست آن به توانند مي بسياري که است وفضيلتي ها خوبي باالترين بودن شاداب

پروورپ. اسکاتيش

Page 484: جملات حکیمان

ارسطو . بود خواهيد شادي فرد بدانيد گاه آن ، داشتيد بودن اميدوار براي اي بارقه يا ورزيدن عشق براي چيزي يا انجام براي کاري وقتي زندگي در

بزرگ . ارد گيرد نمي جاي برنگزيده خويش براي را راهي هنوز که کسي درون در اميد

باس . باشيم نداشته را بدبختي بار کشيدن طاقت که است آن بدبختي بزرگترين

بزرگمهر . پروردگارند برگزيدگان دوست مردم پادشاهان

بزرگ . ارد ديگران داشت نکو و است ادب آموختن ، پيروزي راه در گام نخستين

بارتول . شوند مي متحد يکديگر با بزودي و اند خورده قسم دوستان ، اخالق و خوب آداب

ترقيات و تحوالت جهت همين به ، آورند در خود رنگ به را محيط کنند مي سعي ديوانه اشخاص ولي سازند محيط همرنگ را خود دارند کوشش دانا افراد

مورا . آندره است بوده ديوانگان دست به اجتماع

. بزرگ ارد رسانند مي آسيب کشور به بيشتر آشوبگران و دزدان از ، نابکار کارمندان

مسدود . ما روي به زندگي امکانات نصف کافي درآمد بدون کرد استفاده کامل طور به ديگر حس پنج از توان نمي آن بدون که است ششم حس مانند پول

مرآم . سامرست شد خواهد

ير . پي روسن برنارد نشود شما دشمن و بگوييد کسي به نيست ممکن رسيديد حقيقت به موقعيکه چه ، است مطلق ديوانگي حقيقت جستجوي

Page 485: جملات حکیمان

. فرويد هوشمندانه تمايز است اين کنيم مي نمردن چگونه مشغول دل را خود بعد بمانيم، زنده چگونه که نگرانيم دراز زماني

مرياك . كن عجله آن دادن در ، داري كسي براي اي مژده اگر

. بزرگ ارد است زبوني و خواري به رسيدن از مانع ها تجربه آموختن بسپاريم ها تجربه به گوش کاش

آدامز . بروکس دانيم مي تحمل قابل غير را آسايش رسيديم آسايش به وقتي ، برسيم آسايش به که جنگيم مي مشکالت با

نيچه . فردريش نيز را هرکسي و پذيرد مي را سرنوشتي هر خوشبختي هنگام در آدمي که است اين در خوشبختي خطر

بزرگ . ارد کند مي سنگين را آنها چندان دو ، آوردن بهانه که چرا بپذيريم را هايمان ناراستي

. اديسون شود مي بيشتر شلوارش ي وصله شدن ديده احتمال برود باالتر چه هر انسان

كندي . است كامپيوتر ترين العاده خارق هنوز انسان

بزرگ . ارد است ديگران ساماندهي بار پذيرفتن ، دانايي پيامد

الروشفوكولد . است داده فريب را ديگران ميكند خيال كه نميزند گول را خود موقع آن از تر بيش وقت هيچ انسان

Page 486: جملات حکیمان

مصورا . آندره است خوشبخت که کند مي فراموش هم زود خيلي کند مي عادت زود خيلي چون و کند مي عادت زود خيلي خوشبختي به بشر

. بزرگ ارد ست پرستيدني نيست ماندني زيبايي داند مي که زيبارويي

چانک . الين بار هزار ترسو ولي ميرد مي يکبار شجاع آدم

بازيل . است انديشه مخزن و وجدان ثبت دفتر عقل گنجينه و تخيل پرونده حافظه

بزرگ . ارد ماست خود داشته از پشتيباني ، ديگران داشته از پشتيباني

بسطامي . بايزيد نمايي مي که باش چنان يا ، هستي که نماي چنان يا

استانتون . هانري يافت نخواهيد گشاده پول بي آدم روي بر دري ، بگرديد را پهناور دنياي تمام

بزرگ . ارد است نبوده بزرگان از کدام هيچ باور ، شدن کسان ديگر رنگ هم

سرور . دانشور چه ، بجويد دانش بود محروم خرد خلعت از اگر و است سرافراز و کامروا جهان دو هر در خرد خداوند و ، است چيز گرانبهاترين را آدمي ، خرد

نيز . . اين اگر و باشد فرمانروا و شاد پيوسته و ، گرامي پادشاه نظر در تا باشد باک بي نبرد ميدان در و باشد دلير بايد بود بهره بي هم آن از اگر و است سروران

بزرگمهر . دريابد را وي مرگ که است بهتر و ، نيست ماندن زنده درخور ديگر نداشت

Page 487: جملات حکیمان

فروم . اريش است ساختن نابود طالب نيست آفرينندگي به قادر كه انساني

بزرگ . ارد رسد مي جدايي مرز به زود خيلي بيند نمي هست که آنگونه را رويش پيش آدم که کسي

كنفوسيوس . باشد سريع و تند خود كردار خود كردار در و آهسته گفتار در كه كوشد مي پيوسته آزاده مرد

مارکوزه . هربرت هاست حادثه علت جستجوي در آدمي خردمندانه تالش آزادي

بزرگ . ارد پندارند مي سوادش بي همگان باشد که هم داناترين گويد نمي سخن درست آنکه

پيل . وينسنت نرمن شود مي برابر چند انگيزي حيرت طور به مشکالت حل براي فرد توانايي شوند متمرکز ذهني و جسمي نيروهاي همه وقتي

رايلي . نت شويد مي بدتر داريد پس ، شويد نمي بهتر و نيستيد پيشرفت حال در کارتان در اگر

بزرگ . ارد باشد نيز شما انديش هم تواند نمي کند مي بازگو را شما سخن و شود مي آوا هم شما با که آن هميشه

نيچه . فردريش است ما قدرت خواست طبق چيز همه زيرا است دار خنده ست خودخواهي از بري عشق گويند مي که کساني حرف

گيلر . هنري است نهفته جهان آفرينش راز از بيش رازي تن با جان اتحاد در ، جهانهاست مجموعه از بزرگتر و جهان يک از بزرگتر انسان

Page 488: جملات حکیمان

بزرگ . ارد باشد پرواز حال در آنها از فراتر ايي انديشه در که شد نخواهد روزمره رويدادهاي دربند زماني تنها آدمي

. شيللر سعادتهاست بزرگترين نيك نام و شهرت حسن

. رنان ماست خوشبختي از مهم بخشي ديگران سعادت

پاستور . لويي ميآيد بدست اثرازدواج در حقيقي مسرات

اشپنگلر . کنند مي تعيين را ملتها سرنوشت تاريخ بزرگ مردان

بزرگ . ارد گويند مي سخن هم حرف کم عملگرايان بجاي حرف پر منتقدين

بزرگمهر . ديگر سراي از روان و است جهان اين از آدمي تن ، نيست دراز زندگي دوران که دانند مي روشندل دانايان

. … به… كرده پايمال را ها مكنچمن دير هستيبيا كه گونه همان مشوبيا دلگير بيا پاشيده مويت آشفتهفرق مواجت گيسوان مكن دير بيا هستي كه گونه همان بيا

… . . طول بينيدر مي است پوشيده را آسمان كه ابرهايي بيا بيا،تندتر كشتزارها مشواز دلگير و بيا باز شود گم و بيفتد گردنبندت هاي مرواريد چه اگر بيا سرعت

. . كسي كردچه خواهد خاموش را آن باد گيرد مي شدت آن هر و گذرد مي ها چمن روي از كه بادي پروازند در وحشي پرندگان دسته شود مي ديده آن در كه رود

چه نشده، بافته گل ي حلقه هنوز ترنداگر سياه هم باراني ابرهاي از طوفانيت ديدگان ايزيرا نپاشيده سرمه مژگانت و ابروان به كه باشد داشته ترديد تواند مي

(… … ي نامه از بخشي بيا فقط بيا بيا هستي كه گونه همان شده دير است آكنده ابر از بماندآسمان هم آن نشده بسته هم طاليت زنجير دارد؟اگر مانعي

) همسرش به تاگور رابيندرانات

رابينز . آنتوني شويد مند بهره خود عواطف از بتوانيد كه است مشكل نباشيد، خود سالمت مراقب اگر

Page 489: جملات حکیمان

کيوبين . نيدو دهد نمي بيشتر نيروي و توان تان زندگي به ها هدف از محدودي تعداد روي انرژي تمرکز اندازه به چيز هيچ

بزرگ . ارد ندارد بروز و نمايش براي چيزي خود ، نامد مي خوار و کوچک را ديگران که سخنگويي و نگارنده

هوراس . : . کنيم مي اش معالجه ديگر سال گوييد مي ، شود مي شما روح وارد بد عادتي وقتي آوريد مي بيرون را آن ، رود مي چشمتان به پرکاهي که وقتي

البروير . است دادن موقع به در نيست، دادن زياد در سخاوت

بزرگ . ارد داشت عهده بر را رشد اين از سهمي و بود همراه بايد ، دانست زشت را پويندگي اين نبايد است رشد و دگرگوني حال در همواره جهان

هيل . برتون بينيم نمي گشايد مي را شادي درهاي برايمان که را کسي گاه هيچ ولي کنيم مي نگاه ، است بسته برما را شادي که درهايي به مدتها اغلب ما

کلر . هلن است من شاد روح من سرمايه تنها ، ندارم ومکنتي مال

بزرگ . ارد ماند خواهد تنها زود خيلي ، سازد مي خويش پرش ابزار را ديگران آنکه

ميلر . هنري بپذيرند خود جمعيت در را شما تا بزنيد لبخند ديگران بر و باشيد شاد پس ندارد را شما با همنشيني تمايل کس هيچ باشيد ترشرو و اخمو اگر

مترلينگ . نداشت معني ديگر عمل و سعي شد مي ما نصيب موفقيت قدم اولين در اگر

Page 490: جملات حکیمان

مکبث . ويليام کنيد شاد را ديگران باشيد،اول شاد خودتان خواهيد مي اگر

بزرگ . ارد خواهيم مي که آنگونه نه هستند که بخواهيم آنگونه را آدمها

: که کنيد آرزوهايي همواره و بزدائيد خود ذهن از را ناهماهنگ هاي انديشه و ها آرمان چگونه بياموزيد که است اين محبت و عشق اسرار ترين عظيم از يکي

پاندر . کاترين آوريد بدست بتوان شايد کنيد مي فکر که چرا آن نه خواهيد مي صادقانه

سيمس . نانسي اي کرده زندگي را عمر تمامي سان بدين و کن زندگي را روز همان روز هر

بزرگ . ارد سازند مي تر بسته و بسته خويش برتر انديشه و دانش با را پليدي و بدي چنبره و دايره آدميان همواره

لقمان . آب را آتش و نشاند مي فرو خير را شر بلکه آتش، با آتش که چنان شود نمي خاموش شر با شر

بزرگمهر . بايد انديشه کاري هر در خرد آيين در

بزرگ . ارد دهد مي نشان را ارزشش همهمه و خروش هنگامه در ، سکوت باغ رويش

يا . ، دارد مي نگاه خود گنجينه در و گيرد مي بر را اي سنگريزه چه زندگي درياي کرانه از که بگوييد توانيد نمي هرگز است مستبد و باز هوس اي آفريده حافظه

اين . با و کند مي حفظ آورند مي چشم به اشک روزي و اند گرفته قرار اعماق در که هايي انديشه رمز عنوان به و ، چيند مي مزرعه از را اي ناشناخته گل کدام

رايک . وان هنري آيند مي ياد به بهتر که هستند آنها چيزها مهمترين که ندارم شک اين در همه

Page 491: جملات حکیمان

است شيريني يادگارهاي ، خورده گوش به بخاري کنار در که شيريني داستانهاي با همراه ، داده پدر که هايي آموزش ، شده آموخته مادر زانوي بر که درسهائي

المنه . رود نمي ياد از   کامال هرگز که

بزرگ . . ارد دارد پي در ابدي خواري و نفرين ستاندن اين اما ستاند نمي چيزي خويش حق جز ، دزدد مي آنکه

. را اش تشنگي که بود خواهد دريا شور آب مثل شود تحريف آدمي حقيقت اگر کند نمي رفع را تشنگي است زياد دريا آب نمک چون است دريا آب مانند حقيقت

نيچه . فردريش کرد نخواهد رفع

آدامز . بروکس هانري يابيم مي تحمل قابل غير را آن يافتيم آسايش وقتيکه ولي ، بيابيم آسايش تا جنگيم مي مشکالت با ما

بزرگ . ارد دارد خويش بستر بر اميد گهواره هزاران ، هم برآزندگان هاي کاخ ويرانه

. . بيل گلد بودند من همكاران آنها همه خوشبختانه داشتند سخت كار به شديدي اشتياق كه شدم مواجه افرادي معدود با خودم زمان در من

بيگن . است بيمارستان ناسالم تن براي و ، مهمانخانه ، روان براي درست تن

بزرگ . ارد است بدهکار مردم به هميشه فرمانروا که بدانند بازان سياست

سيسرون . کنيم نمي فراموش هرگز ، ايم آموخته لذت و خوشي با که را آنچه

Page 492: جملات حکیمان

بزرگمهر . است بخت نيك جهان اين در براستي گفتار و بيارايد سخاوت به كردار آنكه

بزرگ . ارد نيست رشد و خيزش آهنگ جز آنان سخن کشورخويشند تاريخ ساله هزاران شرآب مست برآزندگان

. الوات نيست بيش تقدير بازيچه دارد نام خوشبختي آنچه و دهد مي ما به جهان آنچه

اپيكتت . است بردگي نوع بدترين قسمت و بخت به اعتقاد

و مردم نگار او هميشه ويژگيها اين داشتن با چون دهيد آموزش را ديگران به ستايش و ادب او به همواره باشد چه اش آينده پيشه نگوييد کودکانتان به هرگز

بزرگ . ارد بخشد بزرگواري شما و او به تواند نمي اي پيشه هيچ نباشد اينگونه اگر و بود خواهيد نيکبختي در شما

نيتس . اليب مختارم پس مختارم کنم مي احساس من

بزرگمهر . است ارزش بي دارد دنبال به غم که شاديي خردمند نظر در

بزرگ . ارد بينند نمي زندگان و آمدگان در تنها را خويش ياران سپاه برآزندگان

همر . گيرد مي صورت خون توسط جنگ پايان و آغاز

. دسراييلي اند بوده ديروز جسور کودکان ، امروز موفق مردان

Page 493: جملات حکیمان

لوتر . شود مي بزرگتر بغلتانند آنرا چه هر که است برف مثل دروغ

بزرگ . ارد برگرديم کودکي خوي به کمي کافيست نيست پيچيده و سخت چندان درستي و راستي به رسيدن

نيچه . فردريش آورد مي جدايي نفس پاکي

اسپنسر . هربرت باشد خوبي حيوان بايد چيز هر از قبل انسان

. در کوچکي ريگ تراز هم گيتي بر آنها نشانه گفت بايد روزگارند بزهکاران هستند خويش خويشتن گرفتاريهاي زدودن پي در تنها و دارند گونه جانور خويي آنانيکه

بزرگ . ارد بود نخواهد نيز آدميان درياي کرانه

هندو . حکمت مخواه ديگر سود و بدان نيکي همان را نيک کار انگيزه و ، بجوي درستي در را درستي پاداش

بزرگمهر . برگيرد سپهر گردان موافقت و مهر از دل که است کسي آدم خرسندترين

. بزرگ ارد کنند مي خود نادرست ديدگاههاي سپر را احساس و عشق که است گير گوشه آدمهاي ويژگي ، گيتي در نظم به پايبندي بي

هرشل . است بيچارگان روزانه غذاي اميد

Page 494: جملات حکیمان

حافظ . بس گناهت همين فضلي و دانش اهل تو مراد زمام دهد نادان مردم به فلک

بزرگ . ارد کنند نمي پافشاري آن ادامه بر برند مي پي آرزويي بودن نادرست به هنگاميکه آرمانگرا آدمهاي

نيچه . فردريش ستايش نه است نقد نيازمند حقيقت

بودا . هاست خوشبختي بهترين نمودن شادي از پر نگاههاي به مبدل را ديگران اشكهاي

بزرگ . ارد سازند نيرومندتر را ما تا اند آمده آنها ، دانست بايد را روزگار هاي سختي ارزش

پير . دوسن نكوشد ديگران خوشبختي براي اگر شود نمي خوشبخت انسان

بتهوون . گردد مي بر ما دل به دهيم مي ديگران به ما كه شادي آن زيرا بكوش ديگران خوشبختي براي باشي خوشبخت خواهي مي اگر

بزرگ . . ارد برد نخواهيد جايي به راه شما نگردد دگرگون هدفش کسي تا باشيد ساخته دگرگون را هدفش ابتدا که بازداريد راهي از را کسي توانيد مي زماني

اليس . هاوالک است تيمارستان ، دارد رونق و رواج ديگر جاي هر از بيش بيني خوش آن در جاييکه

كلينتون . بيل بپذيريم بيشتري مسؤوليت كشورمان براي بلكه خانواده مان و خود براي تنها نه بياييد

Page 495: جملات حکیمان

بزرگ . ارد باشيم نشده دور هايمان آرمان از که است اين مهم ، ايم کرده رشد ميزان چه تا نيست مهم

هسه . هرمان مي اندازند راه هوار و داد رهبر داشتن براي و دارند نياز رهبر به كنند، قبول مسؤوليت نمي توانند كه آنان

يا ] پيروزي را كار نتيجه و مي پذيرد را مسؤوليتش مي كند، تحميل را خود روش نمي كند؛ فكر تكيه گاه به مي شود، روبه رو بحران با وقتي قابل و جربزه پر مرد

دوگل[ . چارلز مي داند خود آن از شكست

بزرگ . ارد هاست ايده ساختن براي مناسب راهي نمودن پيدا ، کارآمد آدمهاي هدف

. . آرنولد بكشيم دوش به خودمان بايد و ماست خود مسؤوليت بيندازيم طبيعت يا خدا گردن به را مسؤوليت ها نمي توانيم پس داد ه اند انتخاب حق انسان ها ما به

توين بي

كلر . هلن داد انجام توان نمي را كاري ،هيچ نباشد كوشي سخت و اميد و ايمان ،تا است ايمان ظاهري شكل خوشبختي

بزرگ . ارد فرمنديست شاهراه پاکي و ست پاکي ، هدفمندي برآيند که چرا ، فرمندند هدفمند هاي آدم

. گوته كند مي عوض خويش ميل مطابق را ،جهان است راسخ عزمي داراي كه كسي

دوال . ژاك مشو چيز هيچ بنده ، نشوي كسي بنده خواهي مي اگر

بزرگ . ارد گردد مي گمي در سر دچار کمتر نموده باز و ساده را هدفش آنکه

Page 496: جملات حکیمان

. . مترلينگ موريس نيست سعادت از تر آميز تهديد چيز هيچ بود بيمناك بايد كه است نيكبختي هنگام

. بريان شاتو سازيم مي دور خود از آنرا ضربه يك با ايستد مي وقتي و دويم مي آن دنبال شود مي دور ما از وقتي است فوتبال توپ مانند سعادت

. بيكن فرانسيس گيرند مي ياد كه است چيزهايي بلكه خوانند مي كه نيست ،مطالبي كند مي دانشمند را مردم آنچه

. . شاو برنارد جرج كند مي انتقاد تواند نمي دهد،آنكه مي انجام ، تواند مي آنكه

. شوپنهاور است صداقت بياموزند، خود فرزندان به بايد والدين که درسي اولين

. . با سازند مي بار پر را ما زندگي چيز، هر از بيش و هستيد ما احساسات ترين معنوي از عواطف اين كنيد تقويت خود رادر سپاس و قدرشناسي احساس

رابينز . آنتوني كنيد زندگي گزاري شكر احساس

آنجليس . دي باربارا شويد متولد بارها و بارها دهد مي امکان شما به که است چيزي همان عشق

. سقراط هستند دشمنان ترين خطرناک ما، دوستان ترين ابله

بزرگ . ارد است خرد آغازين نمايه ادب

Page 497: جملات حکیمان

. امرسون است بدبختي نشانه شمردن بزرگ را خود

. . دوستاهل مادام آمد خواهد بيرون آن از شيرين يادگارهاي بيفشان نيکو خدمت دانه

. . رابينز آنتوني است مشكلتر بسيار آنها رفع گرفتند، قدرت عواطف اين كه هنگامي آنهاست احساس و بروز هنگام منفي عواطف رفع براي زمان بهترين

بستر شدن شکوفا براي بارند مي که زناني و مردان نيک چه و کند مي هويدا را زندگي و دهد مي جاني خاک دل در را فرزندان ، گيتي پستان از باران بارش

بزرگ . ارد آيندگان

آنجليس . دي باربارا بود خواهد زندگي شور و عشق از سرشار بزند سر شما از که کاري هر گاه آن

. روسي المثل ضرب نيستند سرقت قابل ، هستند قلب در که هائي گنج

بزرگ . ارد سازد مي پوالدين را ما که است سخت روزهاي با جنگ

. کاراليل توماس رسد مي نظر به محال ابتدا بزرگ اقدام هر

حکيم . جالينوس شوي ايمن ازمرض تا کن سبک را غذا

. اسپارت کن سازش او با تو دارد سرناسازگاري تو با زندگي اگر

Page 498: جملات حکیمان

. بالنچارد کن کند مي عمل ، زند نمي حرف است، خوب فوتبال همانند خوب کيش

بزرگ . ارد گزيدند نمي دوري آن از گاه هيچ بزرگيست داشته چه بخشندگي دانستند مي آدميان اگر

. کندورسه کنيد مقايسه ديگران زندگي با آنرا آنکه بدون ببريد، لذت خود زندگي از

. رابينز آنتوني است خواسته آن به رسيدن مانع عاملي چه كه كنيد مشخص و خواهيد مي چه كه بگيريد تصميم

آنجليس . دي باربارا آورد خواهد روي شما به بيشتري زندگي شور و عشق ، بورزيد عشق بيشتر چه هر

بزرگ . ارد گردند مي کردار بد آدمهاي برده زود خيلي کشان گردن

عالقه . مورد همسر كه است آن اش معني ايد رسيده خط آخر به كه نيست آن اش معني گويد مي اي كننده دلسرد سخنان ، كار فشار اثر در شما همسر اگر

. رابينز آنتوني دارد نياز بيشتري حمايت و محبت به شما

. رواتر فرانسيس است خويشتن با زدن حرف زندگي در لذتها ترين ناشناخته از يکي

پوژه . پل ديگران وجود در تا کنيد جستجو خود وجود در بيشتر را گران هاي غم منشاء

Page 499: جملات حکیمان

خاور . يا و افرنگ مردم ، تازيان ادب است شده دگرگون اندک بسيار کنون تا ديرين دوران از ، آدمها منش و ادب ريشه ، آدمي دانش شکوه و رشد بر وارون

بزرگ . . . ارد دارد پشت بر را خويش ديرين دردهاي همان ريشه اما است خرد و دانش شده دگرگون آنچه است داشته خود در را دگرگوني کمترين نشينان

. ويکر جان روند مي ميان از ، بگيريم ناديده را آنها اگر شوندو مي برابر چند بگرديم ها فرصت بدنبال اگر

. بودا شود مي خاموش او قلب در خواهي خود و غضب حس آنوقت نسازد، مشغول را خود آن نتيجه با ، کند مي نيکي که کسي هرگاه

بزرگ . ارد خوريم مي بر کمتري رازهاي به باشيم پروازتر بلند چه هر

چاپلين . چارلي نشه اميد نا شادي تا كن گريه آرام بودي غمگين اگر و نشه ناراحت غم تا بخند آهسته بودي شاد اگر

. رابينز آنتوني برسيد تري تازه نتايج به و كنيد پيدا اي تازه نظرات كه شود مي باعث ، انعطاف قابليت

روي . بر شما اصلي وظيفه تنها و شغل يگانه اين بدهيد دل آن به تمام شور و عشق با و برويد کار سر به تمام قدرداني و شکر با دهيد انجام عشق با را کارتان

. نيز . . و کار ، شغل ي لحظه لحظه وقف وجود تمامي با را خود هرگاه دهيد انجام نيز کجا هر در يا زمان هر را آن توانيد مي بورزيد عشق اينکه است زمين

آنجليس . . دي باربارا نمود خواهيد احساس را حقيقي اقناع و رضايت و کرد خواهيد تجربه را واقعي دستيابي و موفقيت گاه آن کنيد تان زندگي

بزرگ . ارد نيست اعتماد قابل ، کند مي اجرايي ، کار که رايزني

. آلماني مثل بکارد بايد ، کند درو خواهد مي که کسي

Page 500: جملات حکیمان

. بيکن فرانسيس آورد مي وجود به آنرا خود باشد، زندگي در خوب فرصت رسيدن انتظار در آنکه جاي به دانا انسان

رابينز . آنتوني كنيم مالمت را خويشتن و بپيچيم خود به اينكه نه بگيريم، پند خود اشتباههاي از كه كنيم مقيد را خود بايد

بزرگ . ارد آن غير چه و باشد باژ چه باشد گناهي بي جان از فراتر تواند نمي هنجاري هيچ

آنجليس . دي باربارا کشانند مي خود سمت به را ديگران کشند مي نفس نيز عشق با و کنند مي زندگي عشق با ، کنند مي ساطع عشق خود از که آنان

. سيسرون هست نيز ها نيکي ساير منشاء بلکه ، است فضيلت بزرگترين تنها نه گزاري شکر

. کاراوتي ژول هستيد دارا را جهان خوشبختي بزرگترين هستيد کتاب مشتاقان از يکي گر

بزرگ . ارد دارد پي در پلشدي و سستي ، آن ناراستي و است سرزمين آن ساختار نماي کشور هر اساسي قانون

. فاديمن کليفتون کند فراموش را اهميت بي امور چگونه بداند که است اي حافظه ، خوب حافظه

. سالوبيل گذرد مي ما بر که است نظيري بي هاي فرصت از استفاده زندگي فن بزرگترين

بزرگ . ارد فرهمندانند ، دلدار داراي هدفمندان

Page 501: جملات حکیمان

رابينز . . آنتوني كنيد بررسي ايد نوشته كه را هدفهايي ، دوبار روزي كم دست است ذهن كردن شرطي هدفها، به رسيدن رمز

و رضايت ، خوشحالي و خوشبختي به خود گرايش و نياز بر و شويد مي تسليم زندگي شور و عشق به گاه هر است زندگي شور و عشق ي زاده تنها ايمان

. چيزي با ارتباط و هدفمندي ، قدرت از بااليي حس ناگهان دارد وجود شما خود درون که پيونديد مي زندگي ي چشمه سر به خود به خود بگذاريد صحه حقيقت

. ايمان ” ” که يابيد مي در گاه آن گرفت خواهد فرا را شما وجود سر تا سر ، شناختيد مي خويش خويشتن عنوان به را آن زمان آن تا چه آن از بزرگتر مراتب به

. . به علم نوعي به ايمان است نفس به اعتماد و باوري خود نوعي ايمان که يافت خواهيد در ندارد آن با نيز ارتباطي هيچ اصوال و نيست اميدواري و اميد همان

آنجليس ” ” ” ” . دي باربارا است شده گرفته کار به و افتاده جريان به شما در و شما شکل به کيهاني شعور و آگاهي که اين

بزرگ . ارد دهد راستي به تن و کند دور خويش از را ها ناراستي که کسيست باهوش است ناداني از بيمار ساختارهاي نگاهداري

. ديوژن دارد ديگران از بيش ، است خرسند کم به که کس آن

. . هوگو است مرگ زندگي مبارزه بي کنند مي مبارزه که دانم مي آناني را زنده اشخاص من

بزرگ . ارد کنند مي نگاهباني را آدميان دشتهاي ، سترگ کوههاي رشته همچون تاريخ خردمندان

فرانس . آناتول است زندگي مبارزه در سالح بزرگترين ، خنده

بزرگ . ارد فرمانروايان سرشت با نه است همگون خويش سرزمين مردم خوي با او سرشت ، هاست دوران راهبر و اسطوره کهن نامدار

. النبر سن مپوش چشم اي وظيفه انجام از ، دوستت بخاطر هرگز

Page 502: جملات حکیمان

رابينز . آنتوني كنيد استفاده صحيح صورت به آن از اينكه شرط به باشد، شما خدمت در تواند مي رنج، نيروي

داريد توان در که جا آن تا و کمال و تمام را کندخود رشد و زند جوانه آن در سادگي به عشق بذر تا بيافرينيد حاصلخيزي زمين کند پيدا را شما عشق منتظرنمانيد

قلب در تا داد خواهد را امکان اين آن به و کرد خواهد آبياري را معشوق و شما ميان عشق بذر تعهد قدرت کنيد بند پاي و متعهد تان رابطه به تمام صداقت با

آنجليس . دي باربارا بنشيند بار به شما

بزرگ . . ارد دارند بهمراه نيستي خود ژرفناي در که شوند مي نزديک سپيد نماي با بسياري ؟ دهي مي آن به تن آيا پيداست سپيدي ، برف در

. مارلو بزند لبخند زندگي مصائب و مشکالت بر که است کسي سعادتمند

. پاسکال شويم مي متوجه کمتر ما و ، است کمال و زيبائي سراسر دنيا

بزرگ . ارد داد خواهد ادامه خويش زندگي به و زد خواهد پيوند دوباره سبز طبيعت در ، رنجور روان

سقراط . کني تحمل آرام ، است مقدر آنچه کن سعي

موتزارت . درخواب حتي است آور شادي هميشه داري دوستشان که کساني ديدار

آن ) ( در تغييري بالفاصله كه بگيريد تصميم اكنون هم شغل ويا جسمي سالمت روابط، زمينه در ¸ مثال هستيد، ناراضي آن از كه هست چيزي شما زندگي در اگر

. رابينز آنتوني آوريد وجود به

Page 503: جملات حکیمان

اميد از شد آغاز سياهي و درشب اگر و ، باش شبانگاهان براي پناهگاهي و چراغ جوي و جست در همواره گشت همزاد روز و دم سپيده با ات زندگي آغاز اگر

. بزرگ ارد است نزديک خوشبختي پگاه که بيافروز چراغي خود در

. دراکر دهد انجام صحيح روش به را کار تا دهد انجام صحيح کار انسان است بهتر

. تواين راچندبرابرکنيم خود سعي هستيم مجبور دهيم مي ازدست را هدفمان وقتي

بزرگ . ارد داشت همراهش بايد زندگي پايان تا که است ايي کودکانه حس پرسشگري

. چخوف آنتوان باشيم آن آرزوي در كه دهيم خود به را حق اين توانيم مي اما نيستيم، خوشبخت ما و ندارد وجود خوشبختي

. اوگاريو است آن از استفاده طريقه در بلكه ، نيست علم در تنها خوشبختي

. ارسطو گنديدن از پس مگر چينند نمي را آن که است اي ميوه تجربه

. هيل سوزند مي عالي هاي هدف به رسيدن دراشتياق که شود مي کساني نصيب عظمت

بزرگ . . ارد ديد خواهي را شده کشته افسون و فتنه هزاران او آورد و جنگ ميدان در کند مي حمله او به بيشتر اهريمن است خردمندتر آنکه هر

. مارواکلينز آمد نخواهد شما دنبال به خودش نرويد موفقيت بدنبال اگر

Page 504: جملات حکیمان

. والش اس باسيل برسيد؟ جا آن به داريد توقع چگونه رويد، مي کجا به ندانيد اگر

بزرگ . . ارد بخشند مي ما به خردمند بزرگان را امنيت ندارد را ما روان به آرامش سازي جاري نيروي اما ، داشته پي در بسياري فر امروز دانش

. فيثاغورث يپذيرد م پايان پشيماني با و شود مي آغاز ديوانگي با خشم

. ناپلئون شد نخواهد روبرو درماندگي با گاه هيچ زندگي هاي وخم پيچ در همت صاحب

بزرگ . ارد کند تباه را استاد نيروي و زمان خواهد مي تنها ، پرسد مي همزمان را گوناگون هاي وادي در پراکنده پرسشهاي آنکه

. هيل ناپلئون تواني مي حتما ، تواني مي باشي داشته باور اگر

. مارکز نداري را انتظارش که دهد مي رخ زماني چيزها بهترين

” هميشه : “ که چرا است روان جهاني اين زندگي همدم و دوست بهترين پيکر گفت بايد است آدمي روان زندان بزرگترين پيکر که نيست پذيرفته سخن اين

است . اشتباه ، بشتابد دلدار ديدار به تا شود آزاد زودتر بايد و است بدن بند در روان شود گفته که اين دود مي او هاي خواسته بدنبال اي بهانه کوچکترين بدون

بزرگ . ارد دهد تن او خواست به بايد خواهد مي دلدار که کسي است نموده هديه روان به را بدن او هم چون

. رابينز آنتوني ببريد پيش سريعتر آهنگي ضرب با را خود زندگي و آوريد نظر در فرصتي بصورت را مشكلي هر تا كنيد تقويت خود در را هيجان و شور احساس

Page 505: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است بخشيده آنها به دانش که نيرويست اين است ديگران از تر فربه دانايان روان

. کارنگي ديل بپذير هستند که طور هرآن را ديگران

. آنونيموس ببينند خواهند نمي که آناني از کورتر

بزرگ . ارد بنشيند مديريت ميز پشت الزم آمادگي کسب از پيش که آنست در ، خواه زياده يک زندگي چاله و اشتباه بزرگترين

. ترزا مادر است نان به نياز از بيش شدن ستايش و داشتن دوست به نياز جهان اين در

بزرگ . ارد کنند مي تجربه نيز را بردگي بزودي ، هستند صوفيانه افکاري داراي جوانانش که سرزميني

. فور ژوزه هستم خود هاي گرفتاري از مهمتر من

بزرگ . ارد دهند مي رخ بزودي گويي که بانديشيد آنها به نسبت آنگونه و بياوريد ايمان خويش آرزوهايي به

. مارکز نگذران ، بگذراند باتو را وقتش نيست حاضر که راباکسي وقتت هرگز

. تورو ببيند بايد ، بگويد بتواند آنکه از بيش انسان

Page 506: جملات حکیمان

بزرگ . ارد داشت خواهد پي در را شما پيشرفت ، آنها موشکافانه شناخت ، بگذريد ساده خيلي پيشين هاي شکست از نبايد کاميابي به رسيدن براي

. سينکو کنيد مي پيدا را شدن پيشگو شانس ، افتاد خواهد بدي اتفاقات بگوئيد پيوسته اگر

. کارول داريد خنديدن براي چيزي هميشه بخنديد، مشکالت به که بگيريد ياد اگر

بزرگ . ارد نيست بعيد او از کاري هيچ نيست خويش سرنوشت و خود عاشق که کسي

. ميلر هنري است من شاد روح من سرمايه تنها ، ندارم مکنتي و مال

. بيکن فرانسيس گيرند مي ياد كه است چيزهايي خوانندبلكه مي كه نيست كند،مطالبي مي رادانشمند مردم آنچه

بزرگ . ارد آوريد مي بدست بلکه دهيد نمي دست از را چيزي شما ، گذشت با

خردمند . فردوسي شود مي ارجمند جادو گردد مي خوار هنر که آنگاه

بزرگ . ارد است آدمی هر افتخار و فر بزرگترین نامی خوش

. سعدي گفتم چرا که اين از پشيماني از است بهتر بگويم، چه که اين به کردن انديشه

Page 507: جملات حکیمان

الهي که دهند مي نشان خود سکوت با نيز آنان از اندکي اما هستند تهي ميان که دهند مي نشان خود هاي گويي ياوه با مردم از بسيار شماري که راستي به

تاولر. هستند

بزرگ . ارد بخشنده و هستند گذشت با شایستگان

شکسپير . است عمل زبان ترين فصيح

انيشتن . آلبرت باش داشته فردا به اميد و کن زندگي امروز براي بياموز ديروز از

بزرگ . ارد کند جلوگیری ما پویندگی از تواند نمی چیز هیچ و کس هیچ

. . . ، ميبيني چه آن هر ، بنگري واپس اگر و ، سازي مي را راه که است پيمودن با آيد مي پديد پيمودن با راه نيست راهي قدم به قدم ، يکي يکي ، سالک اي

ماچادو . . آنتونيو آيد مي پديد پيمودن با راه ، نيست راهي ، سالک اي پيمايد مي را آنها دوباره پاهايت روزي که است هايي گام رد فقط

هنري . جان است کردن رشد زندگي نشان تنها

. بزرگ ارد ست سختی و رنج هنگامه رسیدن فرا نفیر ، پیگیر و بلند های خنده

جفرسن . تامس است دانايي دفتر فصل نخستين صداقت

Page 508: جملات حکیمان

شاو . برنارد جرج دهد مي ياد ديگران به تواند نمي که کسي و دهد مي انجام تواند مي که کسي

بزرگ . ارد دهیم میدان ادب به باید نیازهایمان برآوردن برای نیازمندیم هم به پس نداریم اختیار در را چیز همه ، ما از کدام هیچ

گارودي . است ايمان شود مي روح امنيت سبب آنچه

ناپلئون . است فاصله ثانيه يک فقط سقوط تا پيروزي از

بزرگ . ارد دارد سینه در فریادها ، نبرد بیشه خاموشی

. رابينز آنتوني سازند مي را ما افکار ما هاي پرسش

را خود هاي داوري پيش و ها فرض پيش ، تعابير کن رها باشد بايد چه آن از را خود ذهني تصوير بده راه خود در را آن امکانات و بسپار اکنون لحظه به را خود

. اي دريچه کندحال ظهور آن در اعجاز تا اي آورده فراهم شرايطي حال کن رها کن رها خود حال به را ها آن و بردار رويدادها و وقايع کنترل از دست کن رها

آنجليس . دي باربارا اي کرده باز زندگي شور و عشق براي جايي خود قلب در حال کنند پيدا ورود امکان ها ناشناخته تا اي گشوده

بزرگ . ارد ست دهشتناکی ریزی فرو ، پاک پیوند یک بریدن

سلز . دي باشي هستي آنچه کمال که بکوش باشي، هستي آنچه از غير چيزي که مباش آن آرزومند

. هيوم است انسان نيکبختي ترين مهم دوستي

Page 509: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دارد آدمی نیک سرشت و پاکی در ریشه که است ارزشمند باکی بی تنها

. مارلو است عمل ، زبان ترين فصيح

. جامي نيست راستي جز زيوري را سخن

بزرگ . ارد است ابدی پیوندی ، پاک پیوند

. داوينچي ست آرزو تحقق ، شرط ، نيست شرط کردن آرزو

. ويلسون . پاول طبيعي چه انسان ساز دست چه ، آورد مي آرامش جا هر به زيبائي تعالي جهت در که ، انگيزش براي نه ، بيانديش زيبائي به

بزرگ . ارد سازد می را آینده آن پژواک ، رستاخیزیست و شورش هر آغازین سیمای فریاد

چيني . مثل را ظرفت که ، کن تميز آنچنان را دلت

موفق و كرده غلبه آنها بر و است بوده زندگيتان در هم ¸ قبال ، موانع اين از كه آوريد ياد به ، شويد مي مواجه مانعي با و رويد مي اي تازه هدف دنبال به وقتي

. ! رابينز آنتوني ايد شده

Page 510: جملات حکیمان

بزرگ . ارد مزدورند و ریشه بی براستی کنند می نابود را خویش طبیعت که آدمیانی

که شود مي تان نصيب هنگامي زندگي شور و عشق است آمده در حرکت به که است عشق همان زندگي شور سرايد مي عشق که است اي ترانه زندگي شور

آنجليس . دي باربارا داريد نگه فروزان و روشن را آن همواره که بياموزيد و بداريد گرامي را عشق آتش

. کنفوسيوس خداست کار ؛ ماست در که خوبي اين

بزرگ . ارد شوند می گم خویش وجود ژرفنای در کامگان خود

. . ” نيچه سازيد مسدود کامال را ترديد هاي در بايد ، شديد عمل به مصمصم که هنگامي

تولستوي باشد آورده بيرون سرازخاک ميدهدکه حرارات گياهي به آفتاب

بزرگ . ارد اند زیبایی این انگیز دل نسیم پاکروانند که آنانی دارد زیبا طبیعت و خاک در ریشه آدمی

چيني . مثل برخيز بار هشتمين براي ، افتادي که بار هشت

. . سيمون ژول نمايد مي محو را روحي آالم و کوچک را زندگي مشکالت و مصائب خنده

بزرگ . ارد است بیدار چوپان از ناشی ، گله باکی بی

Page 511: جملات حکیمان

. بوذرجمهر بکاربري پيري در و اندوزي دانش درجواني که است اين کارها بهترين

. افريقائي مثل افتد مي جلو او از روز يک در راستي ولي بدود يکسال دروغ است ممکن

بزرگ . ارد است آدمیان گاه ریشه داشتن گرامی ، آن نکوداشت پویاست و زنده طبیعت

. ولتر شناساند مي اورا هايش جواب از بيش کس هر سوالهاي

. فرانکلين آورد مي بار ، گران قيمتي با را خود محصلين که است اي مدرسه ، تجربه

بزرگ . ارد مبال آن به اما بشناس را خودت

راسل . است راه ترين کوتاه هم اخالقيات در بلکه ، هندسه در تنها نه ، مستقيم خط

. زيدان جرجي دهد مي تسلي را انسان خداوند ياد تنها ها مصيبت و آالم همه ميان در

بزرگ . ارد دهند می هدیه آیندگان به را خویش برتر خوی آنها ، باکند بی ها اسطوره

ديسني . والت است لذت نوعي دادن انجام را ها ممکن غير

Page 512: جملات حکیمان

بيکن . است حقيقت نيازمند انسانيت

بزرگ . ارد ندارند بسیاری که است قابلیتی خودآختگی

انيشتن . آلبرت شود ديگران صرف که است ارزشمند زندگي تنها

اپيکتت . کنيم بازي خوبي به را آنها که است اين ما وظيفه تنها و نبوده ما اختيار و انتخاب به است شده واگذار ما عهده به زندگي صحنه در که لهايي mر

بزرگ . ارد کن هموار خود بر را سختی ، خرد کسب برای

فورد . روتر است آن تماشاي و آور ترس چيز با شدن روبرو ترس چاره

الروشفوکو . هستند هم با توام هميشه اميد و بيم

بزرگ . ارد است آدمیان دردهای از بسیاری درمان ستایشگری و مهرورزی

مونتني …. . ميسازي خدا جين دو يک وجود اين با بيافريني را کرمي نميتواني که شعوري بي بشر اي

راسکين .. . جان ساخت خوب کارگر يک يا خوب، هنرمند ، خوب معلم ، خوب سرباز يک نميتوان ل پو با هرگز

Page 513: جملات حکیمان

بزرگ . ارد سازد می تن رویین را او هویدا آرمان اندیشد می خویش آرمان به باک بی

توايد . . آندره کند مي پرواز فضا در و کرده باز را خود بالهاي بروي نزديکش اينکه مجرد به باشد رفته خواب به گل برگهاي روي که ايست پروانه مثل سعادت

كوتي . رنه نيست الزم چيز همه فهميدن بفهمم تا كردم تلف را عمري

خود کوچک وجود او ، بگريزم او از توانم نمي اما ، کنم دوري او از تا آيم مي کنار کيست ظلمت در ، من اين اما ، آيم مي ميعادگاهم به تنها تو به عشق با من

تاگور . . رابيندرانات ام آمده تو درگاه به او با همراه که ام شرمنده و شناسد نمي شرمندگي و حيا من سرور و آقا ، است من

. شاو برنارد است تحقير بهترين سکوت

خواهد بار به کار این روزها پس در و یابد می خویش ریشه دور در را تازه خاکی شونده ستاش ریشه زود خیلی که چرا نیست چاپلوسی ، آگاهانه ستایشگری

بزرگ . ارد بود خواهد گذشته از بهتر بسیار آن تازه میوه ، نشست

. گاندي کنيم نابود را ديگران تا است بهتر کنيم فدا را خود

. شاو برنارد نيست رس زود بهشت يک جز چيزي خوشحال خانواده يک

بزرگ . ارد کشد می خاک به نیز را خویش دامان به آویخته دل هزاران ، افکند می خواری به را خود که نامداری

Page 514: جملات حکیمان

خردمند . فردوسي شنيد نخواهند نوش آواي و رامش جز زندگي در دارند مردم فرمان به گوش که فرمانروياني

. ر لقمان پربهاست زر چون خاموشي است، نقره چون سخن اگر

ولز . - - جي اج حقيقتي ، آن پس در و است معجزه يک ، زندگي لحظه لحظه که ببرد يادمان را حقيقت اين ، وساعت تقويم نگذاريم

بزرگ . ارد نمود دلپسند هم را آدمیان ترین ناراست توان می آن با که هنری است هنر ستایشگری

. شاو برنارد کنند مي التماس فقط کنند نمي دعا مردم بيشتر

. شاو برنارد آموزند نمي چيزي تجربه از هرگز انسانها که آموختم تجربه به

بزرگ . ارد اند گذشته خویش نام از ابتدا نامداران

. سروانتس است صداقت سياست بهترين

زاكاني . عبيد دانيد نيكوان مشاهده در را دل فرح و چشم روشنايي در را عمر بركت

بزرگ . ارد یافت نجات برای را ایی تازه راههای توان می پشیمانی پس از

Page 515: جملات حکیمان

المارتين . دائم جستجوي يعني زندگي

پير . دوسن برنارد ندارد ارزشي هم بهشت در تنهايي

بزرگ . ارد کند می چندان دو نیز را جوان نیروهای توان بزرگداشت

. بناپارت ناپلئون بود خواهم شجاع بزنم لبخند شکست هر از بعد بتوانم هرگاه

چيس . الکساندر است زندگي زندان مجازات در تخفيف مرگ بخت، تيره انسان براي

بزرگ . ارد بزرگداشت و است دیوار در شهرها بندی استخوان

. دانته است خداوند هنر طبيعت

. . انيشتن آلبرت باش داشته فردا به اميد کنو زندگي امروز براي بياموز ديروز از

بزرگ . ارد ندارد ارزشی هیچ ، نکشاند راست راه به را ما که پشیمانی

. دکارت نکشد حسادت به کار که است پسنديده زماني تا رقابت

Page 516: جملات حکیمان

. کرني کند مي حل را ازمشکالت بسياري که است استادبزرگي زمان

بزرگ . ارد دارد پی در را فرهنگ رشد ، آدمیان بزرگداشت

. . سوجين نيست بيش مسکيني کند امتناع عمل اين از که کسي باشد داشته بخششي که است کسد واقعي ثروتمند

خردمند . فردوسي گويد مي راز سپس ، گيرد مي پيمان و عهد ابتدا ، آيد مي پيش نيکخواهان مانند ابليس

بزرگ . ارد دورند بسیار مردم دیدگان از که ، دیدنیست کسانی بزرگداشت

مارکز . گارسيا گابريل کنم مي پيدا بودن تو با هنگام در که شخصيتي خاطر به بلکه ؛ تو شخصيت خاطر به نه ؛ دارم دوستت

. امرسون باشند رفته ما ميان از كه شود مى احساس زمانى خوب افراد تأثير بيشترين

. دورل لورنس است زندگى خطاهاى پايان بى تكرار تاريخ

بزرگ . ارد گردد نمی هویدا رشدی نیابد سامان ساختارها تا

. روسکين شوند مي عاشق زود به زود که هستند مرداني قلبها ترين خشن و افکار بيمارترين صاحب که شد کشف سرانجام

Page 517: جملات حکیمان

خردمند . فردوسي است حکيمانه و خردمندانه سخن جوي و جست در هميشه شنونده گوش

بزرگ . ارد بیابد را راهها بهترین و ترین ساده ، مشکالت ترین پیچیده درون از تواند می که است کسی رایزن

. شكسپير داند مى كه را آنچه بپرس خويش دل از بر، فرو گريبان سربر

بدنبال که آناني مقابل در بخصوص شود نمي پيدا آن در کششي يا هيجان ديناميت هيچ معقوله اين در اقتصادانان براي اما است شيريني چيز اقتصادي دانش

. !!! ويدربئرگ فرانس کنند کنترل و داده انجام آنرا کنند مي سعي و روند مي بزرگ آرزوهاي و رويا

استاه . شل ست تاريکي در روشن اي نقطه مانند زندگي من تصور در

. اينشتين كند وجو جست خود در را آن مگر نرسد، غايى خرد به كس هيچ

بزرگ . ارد گردند می نابود زود خیلی سخت و خشک ساختارهای ، آنهاست ترین نرم ، ساختارها نیرومندترین

. كاكتيو جين پيوندد مى تاريخ به سرانجام كه است دروغى افسانه و افسانه به سرانجام كه است حقيقتى تاريخ

. !!! لونينگ , النگه ميداد باو را هيجان و شوق بيشترين که کند تجربه دوبار را چيزي که بود خواهد کم بسيار آن امکان درنتيجه ميکند زندکي يکبار تنها انسان

را ! آن نگهداری توان شما خود که چرا نگو کسی به را این نگویید دیگر گفتید اگر و نگویید کسی به را آن دانید می راز را سخنی اگر ، نیست راز حرفی هر

بزرگ . ارد شما سخن شنونده به برسد چه اید نداشته

Page 518: جملات حکیمان

مي ) کنترل را آن زيرا کنيم نمي بيني پيش را خانه درون هواي که همانطوري درست نماييم بيني پيش را آن نبايد کنيم کنترل را آينده توانيم مي که آنجايي از

) بيني(. ) پيش به ، دهيم نشان موثر و فوري واکنش اتومبيل راندن مثل داريم را انتظارشان نه داريم کنترل برآنها نه که تغييراتي به توانيم مي که آنجايي تا کنيم

. . ايکاف راسل شود مي کمتر آن کنترل به نيازمان ، کنيم سازگار نداريم آن بر کنترلي که چيزي با را خود بتوانيم بيشتر هرچه نيستيم نيازمند آن

اپيکور . بفهم را ،آرزوهايشان ديگران کردن شاد براي

. : که اين براي شادم من دهد رخ ام زندگي در چيزي حتما نيست الزم من بودن شاد براي باشد اين بگذاريد باشيد، داشته بودن شاد براي قانوني است قرار اگر

. ! سبز مجله برم مي لذت آن از من و شده داده من به که است موهبتي زندگي ام زنده

بزرگ . ارد است کوچک هم رازهایشان ، کوچک آدمهای

نيچه . . سازند مي مسخر را جهان آيند مي پيش کبوتران پاي با که افکاري آورند مي همراه به خود با را طوفاني که کلماتند آرامترين

بنوشد بآرامي را خود بنشيندونوشيدني گي آسوده به وآرام ساکت رستوراني در رفته شهر داخل به انسان که است تر ساده بسيار زندگي در که است مسلم

. !!! نيگوست آريلد است شده بنا وسازنده جهد تالش پايهء بر زندگي اساس زمانيکه در

. !!! بزني دور و بچرخي مجدد اتومبيل يک بمانند زندگي در کني جرأت که وقتي داد نخواهد کسي به را بيشتري آزادي و رهائي احساسي هيچ ميکنم فکر من

ويس بونه ماريه

بزرگ . . ارد دارد پاسبان خویش مردم شمار به ، پاکزاد فرمانروای آنکه حال دانند می فرمانروا راستین نگهبانان را خود سودجویان همواره

Page 519: جملات حکیمان

. !!! نوئرر أوله يافت نخواهم هرگز که هستم چيزي بدنبال همواره ميکنم احساس من

. فوربس اس ماكلوم نداري  شغل اصال كه بدان پس نيست آن در سختي هيچ كه داري شغلي اگر

. !!! mورتن ب پئر هستند کردن زندگي حال در هرلحظه جستجو اين در بدانند آنکه بي بسازند را خود زندگي تا کنند مي صرف را زيادي زمان افراد بسياري

بزرگ . ارد کارند اهل که اند شایسته آنانی تنها نیست فرمانروای شایسته اندرزگو فرمانروای

. !!! هاف هوبک برگليوت شود مي تلخ و دهنده آزار بسيار نگاهم در زندگي که زماني در دهم مي بخود که ست مجازاتي مانند سفر من براي

. !!! آپنس جورج شوند خالص آن شر از توانند نمي دنيا مردم که است ويروسي بيماري يک مانند دنيا تمامي در پول

آمبيورسن . اينگوارد دهم نمي آن به اهميتي هرگز من که است گونه اين ، پول با من رابطه

بزرگ . ارد انجامد می اش نابودی به او پیشداری باشد مردم با آهنگ هم باید فرمانروا خواست

. گداوير مارکوس باشيم بهترين خودمان به نسبت بکوشيم باشيم، ديگران از بدتر يا بهتر نکنيم سعي

کولتون . کنند مي آنها درباره دوستانمان که است تفسيرهايي از تر تحمل قابل ما هاي بدبختي بيشتر

Page 520: جملات حکیمان

. ! mود مmراست ماريا دارد دوستم عاشقانه که باشم کسي عاشق که است اين زندگي در جانبه دو مسئله بزرگترين من براي

بزرگ . ارد گمارد نمی دیوانی کار هیچ بر را خورده زخم ، دانا فرمانروای

دبر±رگ ! . سي اوآ باشند داشته دوست را يکديگر عاشقانه که است اين است مهم آنچه نيست مهم ها آنقدر کسي آوردن بدست يا داشتن

. ! پاسه أوله عشق از ست رويائي زندگي همه ميکنم فکر من

. ! سيلته هاوارد کرد خواهم مالقات کتابخانه يک در را خود عشق زيباترين من که ميدانم من

بزرگ ! . ارد هستند فرمانروا رایزنانشان و ، رایزن فرمانروایانش که مردمی بیچاره

خردمند . فردوسي نزاد مادر از کسي هيچ ، را مرگ جز

کولتون . ميرد مي همه از پيش و شکفد مي همه از بيش حافظه ، ذهني ملکات ميان در

. اورل مارک جوييد مي ديگران باغ ميان در را آن بيهوده شماست، ي خانه ميان خوشبختي

بزرگ . ارد بخشند می فرزند به فروتنی با را زندگیشان ، پدر و مادر

Page 521: جملات حکیمان

. تنيسون لرد هستند شما خوشبختى دليل ديگران بدانيد كه است اين در خوشبختى راز

: . هيچ كه چيزهايي ميشوند جذب استثنائي چيزهاي سمت به و داشته تري نامعقول سرشت انسانها اين كه چرا ميپندارند ديوانه را واال حقير،انسانهاي هاي آدم

نيچه . فردريش ندارند مردم از بسياري براي جذابيتي

. دارم، نياز آن به که است درسهايي از اي مجموعه من دهيمزندگي نشان واکنش طريق سه به توانيم مي ما گيرد مي را خود به مخصوص درس هرکسي

). (. بخت مسابقه يک زندگي کند مي تامين را ذهن آرامش اکثر حد و است برخورد سالمترين اين دهد مي روي ام زندگي در تمام ترتيب و نظم با درسهايي

مي ) زندگي به را متوسطي کيفيت و است خوب انتخاب دومين اين برم مي را استفاده نهايت دهد مي روي زندگي در که اتفاقي هر از من اما است آزمايي

) مي( ) روبرو اي تازه درسهاي با مرتبا زندگي در ما کند مي تضمين را بدبختي و ناکامي نهايت برخورد طرز اين آيد؟ مي من سر بالها همه هميشه چرا بخشد

. متيوز آندرو هستيم آن دوباره گذراندن به مجبور نگيريم ياد را درسي که زماني تا و شويم

. !! ! بزرگ ارد خواستارند را خویش زندگی بهروزی و دگرگونی آنان نیستند فرمانروایان روزانه گزارش دنبال به مردم

. مونسن کارين نينا باشي صلح در خود قلب با که نيست اين از تر مهم چيز هيج زندگي در

. !!! شن ايس کارستن دهم انجام خواهم مي که شود کاري مانع پول داد نخواهم اجازه هرگز من

. !!! استين رئول باشد هدف هر نشانه يا بايدنقطه عشق سياستمدار يک کار در

بزرگ . ارد شود نمی خفه mشتن ک با ندای هیچ ، داند می دانا فرمانروای

Page 522: جملات حکیمان

نگرفته ياد و توانستي نمي تاکنون که دهي انجام بتواني را کاري است اين مهم ميائي بر آن ء عهده از که دهي انجام را کاري مداوم تو که نيست کمکي اين

هmوmف!!! . بيانجار بودي

. نيروي داريد را پيشامد بهترين انتظار وقتي کند مي تضمين را مان نهايي موفقيت که است عاملي تنها دشواري مسئوليت هر ابتداي در ما باور و ايمان

شود . مي سبب که کنيد مي رها ي ا دافعه قدرت مغز از باشيد داشته را بدترينها انتظار اگر کند مي جذب را ها بهترين که شود مي خارج مغزتان از مغناطيسي

جييمز . ويليام است انگيز حيرت بگريزد شما از بهترينها

بزرگمهر . باشد دانش با و ور خرد بايد است کمال طلب در که آن

بزرگ . ارد است آنان آرمان که نیست برآزندگان هنر پرستی میهن

بان . سانتا كنيم زندگي را دو اين فاصله ، ناپذيرند اجتناب مرگ و تولد

نيچه . فردريش گيرند مي شجاعت و دلگرمي برتر هاي انسان كه است ابرانسان از

گاردر . جوستين دهيم مي دست از که ست چيزهائي آن آموزيم مي که نيست چيزي آن تغيير

… بزرگ ! ارد ؟ کند برداشت فرزند کدام تا دارند کاشتن برای دامنی و دستی برآزندگان

. !!! وmوگ اسالکرتس پئر گردند مي ها مشکل بدنبال که ست گشاهائي مشکل از پر دنيا

Page 523: جملات حکیمان

. !!! زينسکي کوريت تئو باشد داشته خود قلب در را خود پول کيف نميتواند انسان

. !! سربرگ آتله دارد وجود مشکلي چنين دانست نمي هم خودش حتي که کند حل را مشکلي کند مي وسعي نشيند مي تنهائي به که است کسي دان رياضي يک

بزرگ . ارد ؟ باشد نداشته یادگار به خویش تن بر را برآزندگان گامهای که بلندی و سرد کوهستان کش سینه کجاست

. اديبان , پسندند مي مردم كه پبوش را لباسي پسندي مي كه بخور را غذايي

الئوسته . گفتار وانگهي انديشه، اول

0 Comments

نهم صفحه حکیمان و بزرگان سخن

17

APR

Posted by hamedani as نهم صفحه حکیمان و بزرگان سخن

نيچه . فردريش شود عملي گذشته پايه بر يي آينده ساختن در و فراشد زمان در كه است واقعي صورتي در تنها انسان ابر آزادي

بزرگ . ارد گرفت خواهد نيز را او دامن زود خيلي مردم ديد در بزهکار کار سياهي چون دهد دست از نبايد را زماني نابکار کارمند برکناري در فرمانروا

مارکي . دن است بدبختي پرده ميان خوشبختي

Page 524: جملات حکیمان

دوکلوس : . بداند ، بداند نبايد را آنچه آنکه سوم و ، نداند است الزم که را آنچه آنکه دوم ، نداند هيچ انسان آنکه يکي است نوع سه ناداني و نفهمي

بزرگ . ارد دهد می فراری را خردمندان و جذب را حقیر آدمهای ، پست های سخن

. زرتشت مخواه ديگران زيان در را خويش سود و نيكي

. كنفسيوس باش نداشته واهمه برگشتن از رفتي، خطا به اگر

بزرگ . ارد کند می تنگ نیز دوستان بر را زندگی ، کینه با آدمی

. گوته است انسان وظيفه اولين كوشش

. پول وال هراس است کرده اعتراف او برتري به که است آن بر دليل ورزد، مي حسد کسي به که کسي

بزرگ . ارد است سکرآور کالم ، معنا اهل برای خرد بازده

دوکلوس . دهيد سرزنش کسالتش از را مريض که است چنان ، کنيد منع عشق از را جوان اگر

. . هيوم نشست خواهد شما سر روي بنشينيد، آرام اگر ولي گريزد مي شما از کنيد دنبال را او اگر است پروانه خوشبختي

Page 525: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دارند ما اندیشه در ماندگار نقشی و هستی در کوتاه زندگی ، الله های گل مانند آدمیانی

. كايزل جان بود خواهد تر دلنشين و موثر سخن باشد، مطبوع و ماليم هرچه صدا آهنگ

. فلسطيني المثل ضرب داند نمي هيچ داند مي كه داناست كسي

بزرگ . ارد است کمیاب پاداشی ، دانشوران و خردمندان با گفتگو

. اسمايلز است اراده ها، اهرم ترين قوي

بزرگمهر . روشن بدان جان و است جوش خرد ، ديو تيز شمشير برابر در ااست ها سالح ترين برنده ديوان با پيکار در خرد

بزرگ . ارد دارد پی در پیروزی ، خردمندان با رایزنی

. روسو است زندگي خود در روي زياده   عموما ميسازد، تر ماسنگين بردوش را زندگي بار آنچه

در . که است دانشي ي مايه همان آن عقل طور همين و است خارج عالم با کردن پيدا عملي ارتباط ي وسيله فقط بلکه نيست کشف ي وسيله حواس

و . ابهام و ضعف حال به عموم در که شده گذاشته وديعه به اشراقي ي قوه انسان در دانش ي مايه آن از ميآورد وجود به را عقل ، انسان در و غريزه ، جانوران

مي سرخ آنرا و نفوذ آهن در که آتشي مانند کرده نفوذ او در اصيل اصل آن که شود متوجه شخص که آنجا تا يابد کمال و قوت که است ممکن ولي ، است محو

Page 526: جملات حکیمان

اطمينان . به مبدل کرده رخ انسان در عقل از که خاطري تزلزل هم ، شود مي افروخته او در عشق آنش و يابد مي در مبدا با را خود اتصال ديگر عبارت به کند

برگسون . هانري شود مي سلب جزئيات از اش عالقه هم ، گردد مي

دوکلوس . چيست آن درون دانند مي پيران فقط که است اي بسته در صندوق جواني

. بزرگ ارد است گسترده ای گونه به ، زمان نابودی نشان بلکه ، نیست زندگی در کامیابی دهنده نشان فراوان دوستان

هنري . جان است کردن رشد زندگي نشان تنها

جفرسن . تامس است دانايي دفتر فصل نخستين صداقت

.» کانت » کن رفتار من مثل بگويي بتواني کس هر به که باش چنان

. كارنگي ديل مده دست از را امروز و كن استفاده امروز از

بزرگ . ارد است نشدنی باز گره صدها ، گره یک سرانجام نادان زندگی در

. وانري پل است زندگي عصاره هنر

. گرتري است طبيعت شاهكار خوب، مادر

Page 527: جملات حکیمان

دهیم ادامه را آن دیگر اشتباهی با آنکه نه ، گردیم باز خویش پاکی بن و ریشه به باید بردیم خود راه ناراستی به پی گاه هر نیست اشتباه راه ادامه میدان زندگی

بزرگ . ارد است عمر همه دادن دست از ، آن برآیند که

. زنون خريد را سعادت توان مي خوبي و تقوي

. ; بيكر كارول بپرستد را شما تا باشيد مرد مطيع

بزرگ . ارد است گرفته جشن نیز را خویش مرگ پیشاپیش گزیند برمی را تالش و رنج بدون زندگی آنکه

اشتنبک . جان بزنيم کتک کشت قصد به را اميد که است آن اميد بزرگترين

. کيترنيک چارلز است شده حل نصفش باشد شده حالجي و تشريح خوب که مشکلي

بزرگ . ارد روشنایی برسان ، نیست ابدی و ماندگار زندگی در تاریکی

نيچه . فردريش بداند رقص كه دارم ايمان خدايي بدان تنها

است . يزدان راه سپردن نيکي و بهي به دل و ، اهرمن راه ، خواستن زبون و خوار و نامراد را ديگران و طلبيدن خود مراد و کام همه ، خودبيني و رايي خود

بزرگمهر

Page 528: جملات حکیمان

بزرگ ! . ارد است اشتباه در سخت باشد نداشته هم مخالفی و دارد دلشاد را همه تواند می خویش زندگی از گذشتن با کند می فکر آنکه

افشار . شاه نادر آورم مي دست به کشورم فرزندان قدرت با را آن بلکه کنم نمي گفتگو وقت هيچ کشورم اراضي براي

پورتر . جين باشد نداشته جواهر نگين که زيباست انگشتري قاب همچون تقوي بدون زادگي نجيب

بزرگ . ارد باشد وار داستان و تازه ، کوتاه باید جوان اندرز

. . کامرون جوليا است خالقيت آن بردن کار به او به نيز ما پيشکش است کرده اعطا ما به خالقيت بزرگ خالق

گرفته انجام دستها کوچکترين با همه جنايات بزرگترين که بپذيريد را حقيقت اين من مثل هم شما تا ، بکنيد مروري را جهان گذشته دوران مشهور حوادث

آگارادو . است

بزرگ . ارد بود نخواهد تو برای خوبی دوست گوید می سخن خویش زندگی های ناراستی و کمبودها از مدام آنکه

تايلر . جرجي است جهالت نوع بدترين ، خود دانش به بودن مغرور

. اسمايلز بسيارند دنيا در پير جوانان و جوان پيران راستي به

بزرگ . ارد است دشمنی ای گونه ، دوستان از بدگویی برابر در خموشی

Page 529: جملات حکیمان

. مولوي است اي خنده آخر گريه هر پي در

. پلوتارك بيند مي كه را چه آن نفهمد كه مكن مجبور را وجدانت

بزرگ . ارد سازد می تباه را زندگیمان آنها، از گفتن سخن رسید خواهند مرداب به آلوده های جریان

. سقراط شوي اندوهناك شدنش مفقود از كه مباش حريص دنيا مال بر قدر آن

ماتيوس . اندرو نيست کافي هرگز شانس

بزرگ . . ارد است راه در تری باشکوه پادشاهی باشد افزونتر و بزرگتر چه هر انبار این باشد مهمات از پر انبار به نگاه همانند باید زندگی های سختی به ما نگاه

بزرگمهر . است خرد همسنگ قدر به مهرباني و مدارا و است تابنده افسري چون جان سر بر خرد

کنفوسيوس . مترس بازگشتنش از رفتي خطا راه به اگر

هاينز . اوليور جان است تقدير نامش که آورند مي بوجود غولي آنها از و ريزند مي هم روي را خود زندگي اشتباهات مردم

بزرگ . ارد است پویش و پیشرفت انگیزه او توست دوست بهترین او چون مپندار کوچک را خویش هماورد گاه هیچ

Page 530: جملات حکیمان

مردم بر کمال حد در را غارت و جنايت و ساخته ويران را کشورم سال بيست که بود مهم سرسپردگاني و متجاوزين دستگيري من براي ، نبود افتخاري هند فتح

افشار . . . شاه نادر بود بدور من ايراني خوي و جوانمردي از آنهم که گرفتم مي بردگي به را اروپا سالطين بودم افتخار بدنبال اگر داشتند روا سرزمينم

. سقراط نيست راهي اراده با مردان درگاه به را غضب و خشم

بزرگ . ارد نیست آدمی زندگی در بستی بن هیچ افسردگی و نامیدی جز

. فرانكلين شد خواهد گشاده انسان روي به دري هر لبخند يك با

. انگليسي المثل ضرب شو پذيرا هم با را همواري و سختي

بزرگ . ارد مشو شریک دوستت با گاه هیچ بماند برجا پا دوستیت خواهی می اگر

. اگزوپري دوسنت آنتوان کند مي وادار خالقه فعاليتهاي و بزرگ هاي پيروزي و ها ماجراجويي به را انسان که است شوقي و شور در ها لذت باالترين

. . بترسيد تنهايي از اگر بنابراين داريم وحشت آنها با شدن رويارو از که شويم مي کشيده حوادثي طرف به غالبا ما است آن با شدن روبرو ترس بر غلبه راه تنها

. . حالي پريشان و دستپاچگي از اگر شد خواهيد آشنا آن بم و زير تمام با زياد احتمال به بترسيد بودن بدهکار از اگر آوريد مي ارمغان به خود براي را تنهايي

. . متيوز آندرو است کردن رشد به انسانها ما تشويق براي زندگي روش اين، خواهيدکرد تجربه را همان باشيد داشته واهمه

بزرگ . ارد است زندگی آورد زیباترین این و گرفت پیشی هم بر باید آدمیان دل ربودن برای

Page 531: جملات حکیمان

بزرگمهر . . است شادکامي هميشه واران اميد و خردمندان بهره نمايد مي شکوه و شادي از پر جهان نيکخو و آزاده مردمان گاه نظر در خرد

نيچه . فردريش است خورده شکست عاشق قلب بهار بدون زمستان

باال ! همت آستین آنگاه و شد توانا باید شوند نمی توانا آنها ، ما ریختن اشک با بخشند نجات را ناتوانی توانند نمی گاه هیچ هستند ناتوانان نگران دل مدام که آنان

بزرگ . ارد زد

قصار . همدون است مانده واپس مردان همت از اندازه چه تا شود مي متذکر ، کند نظر پيشينيان رفتار و سيرت در که هر

. اسپانيايي مثل يك است خودمان با صحبت كردن، فكر

بزرگ . ارد داریم نگاه را خویش شادابی و پاکی ، زمان آن تا که آنست مهم ، شود یافت جایی و گاه هر در تواند می بهتر گزینش و پرش سکوی

. هراسيلتوس بريم فرو روان آب يك در را خود پاي بار دو است غيرممكن

. روسو ژاك ژان است وظيفه انجام است مهم جهان در انسان براي چه آن

بزرگ . ارد باشی بدسگاالن و دشمنان بند در که بری می پی زمانی دوست نگاه ارزش به

. پاكستاني المثل ضرب داده جاي دهان در احمق و قلب در را زبانش عاقل

Page 532: جملات حکیمان

زوال . اميل اند شنيده تعريف کمتر که اند شده موفق کساني بيشتر

بزرگ ارد ؟ خیزی می بر هم تو آیا خیزند، می پا به ابردریاها فتند mخ فرو پدیدگان همه و رسید فرا شب که آنگاه

استيل . جان است داشته وجود نيز شما از قبل زيرا ، نيست شما مديون هرگز دنيا که باشيد داشته خاطر به هميشه

بنت . آرنالد است داشتني دوست و مطلوب خوشبيني اندازه به بدبيني ، کنيد عادت بدبيني به شما که وقتي

بزرگ . ارد گویید پاسخ سپس و بیندیشید آن اجرای در خود توانایی درباره دمی ، ببندید پیمانی کسی با آنکه از پیش

. . نيچه فردريش هست نيز شيطان دام خداست نعمت اينکه از غير زيبايي

باشد . دست دور در رفتن فرو و شما از شدن دور كار در چيز آن كه ببينيد وضوح به دارد شما فرهنگ در عميق هاي ريشه كه را چيزي توانيد مي زماني تنها

ميلر. هيليس جي

بزرگ . ارد بندد می دیگری از پس یکی را پیروزی درهای خودپسندی و گشاید می را پیروزی درهای ، زندگی های شکست

بزرگمهر . شده آراسته شرم و پاکي پيرايه به وجودشان که منشاني پيمان حال به خوشا

Page 533: جملات حکیمان

راسکن . جان دريا سطح در است حبابي همچون دنيا در آدمي حيات

بزرگ . ارد باشد آنها توانایی و ها شایستگی اساس بر که بود خواهد پایدار زمانی تنها آدمیان رشد

. کنت اگوست آوريم وجود به زمين عرصه در واقعي بهشت يک قادريم خود ؟ما باشيم احتمالي موعود بهشت انتظار در بايد چرا

چشم يک و زبان دو با آنه که شود مي استنباط طور اين سلوکشان طرز از ولي ، ببينند گويند مي آنچه برابر دو تا آيند مي دنيا به زبان يک و چشم دو با انسانها

کولتون . کنند مي نظر اظهار چيز همه درباره ، اند نديده هيچ آنهاييکه و زنند مي حرف بيشتر اند ديده کمتر که افرادي همان زيرا ، اند يافته تولد

بزرگ . ارد ندارد بزرگی و برتری ارزش کند کم آگاهی و دانش فراگیری برای خویش خواب از تواند نمی آنکه

. ” “ ” پتياگور “ کرد فکر بايد نطق يک از بيشتر خيلي نه يا بله کلمه کوتاهترين تلفظ براي

. کند مي اراده که کسي و است شور يک اراده حال عين در کرد جدا انديشه از را آن توان نمي و است متعدد هاي احساس شامل بلکه نيست احساس يک اراده

نيچه . فردريش گيرد مي نظر در يکي عمل با را اراده اشتباه به

بزرگ . ارد دارد باز آن سوی به رفتن پیش از را ما تواند نمی نیز بست بن راه ها ده باشد هویدا زندگی هدف اگر

پرسليس . است آورده دست به را حقيقي آزادي باشد خود نفس اراده و تملک به قادر هرکس

شكسپير . است ابلهان خوراك تمل°ق

Page 534: جملات حکیمان

بزرگ . ارد گیرد می آب از بزرگتری های ماهی نیز سختی دوران در ست شادی از لبریز سخنش و نگاه آنکه

افالطون . است آن قسمت مهمترين كار هر آغاز

هيچكاك . است سخت تر حقيقت بيان از حقيقت قبول

بزرگ . ارد شد خواهد بلندت دورخیزهای پیشدار و تو سوار همیشه ، خواند می نومیدنامه که دوستی

. ماردن سووت اريسون بريزد کانال يک در را خود نيروهاي همه تواند مي حد چه تا که دارد اين به بستگي فرد هر موفقيت و بزرگي ميزان

. آنها بازگويي واسطه که اي ماده با متناسب ها ايده اين کنند مي بازگو را جهان هاي پديده تمام ابدي و اساسي مايه و هستند ناب تامل از دريافته ازلي هاي ايده

. است . معرفت اين انتقال آن هدف تنها و هاست ايده بر معرفت هنر سرچشمه تنها پوشند مي موسيقي يا سازي مجسمه شعر، ، نقاشي جامه ، هستند

شوپنهاور

بزرگ . ارد زیستن شاد برای است پیشکشی ، زندگی

و . طناب به تبديل نخ اين نهايتا عمل تکرار با و کنيم مي تر ضخيم را نخ اين ما کنيم مي تکرار را عمل يک که هربار اما است نازک نخ يک مانند ابتدا در عادتي هر

. ماردن سووت اريسون پيچد مي ما عمل و فکر دور به هميشه براي که شود مي بلندي

كارنگي . ديل است آفريننده و معمار خوب فكر

Page 535: جملات حکیمان

بزرگ . ارد باشد زخمی و رنجور تن چه گر پرورد می را آدمی روان امید و شادی

پاسكال . ماند مي روح بي اي ماده به تفكر و انديشه بي انسان و است بشر حيات سراسر در بزرگ اي پشتوانه تفكر و انديشه

اديسون . هستم دقيق برداري يادداشت و منظم تفكر مديون را خود عالمگير پيشرفتهاي تمام

بزرگ . ارد جوانانند زندگی آتش فریبکار، پیران

ديمنه . ارنست انديشد مي خودبخود متفكر افراد افكار

کند . مي فشاني بال است آميخته بهم ظلمت نور که غروب هنگام به يا دم سپيده در هميشه که است پرندگان ميان در خفاش مانند انسان افکار ميان بدگماني

بايگون

بزرگ . ارد گذارد نمی برجایی درست برخورد و ادب برای نیرویی رنجور تن ، بدانیم ارزش با را بهروزیمان و شادی

هاپ . باب است تمام مرد کار ازدواج از پس شود مي معلوم بنابراين ، خوانند مي کامل غير را او نکرده عروسي مرد وقتيکه تا

خردمند . فردوسي کند مي ياد نيکي به او از جهان کوشد مي آباداني به که کسي

Page 536: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است زندگی دردناک هنجار این گذاشت، خواهد تنهایت روزی گذرد می چیزش همه از تو به رسیدن برای آنکه همواره بدان

. الما . دااليي قلبت از ، ديگران كردن اداره براي كن استفاده سرت از ، خويش كردن اداره براي

كند . . مي طلوع حمد و سپاسگزاري آنگاه و است عظيم فيضي اين و ، شناخت خواهي را زندگي اهميت و معنا تو ، شد نور از اي شعله و شد بيدار قلبت وقتي

الما . دااليي باشي خشنود و راضي هميشه و هميشه براي آن با تا است كافي زندگاني هديه فقط آنگاه

بزرگ . ارد کند درست را خویش ناراستی تواند نمی که است کسی بدبخت

جشن . . و بداري محترم را آن و باشي زندگي عاشق اگر ، باشي شاد ، باشي خوش تو اگر دارد تو به بستگي اش همه است دوزخ و بهشت حاوي لحظه همين

وقت . آن ، آيي در رقص به زندگي آهنگ با نتواني كه باشي داشته دست و برپا سنگيني زنجيرهاي چنان اگر ، كني شادماني نتواني اگر ، هستي بهشت در بگيري

الما . دااليي بري مي سر به دوزخ در

. امرسون هستند خود جامعه روح اخالق، صاحبان

بزرگ . ارد است دردناکتر بدبختی خود از بدبختی باور

بوسکاليا . طلبي جاه با ختمش و باشد عشق با شروعش که دانست قرين خوشبختي با شود مي وقتي را زندگي يک

چيني . المثل ضرب گير پند جواني اگر و ده پند پيري اگر

Page 537: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دریا به ایی خسته جنگ از اگر و ، رو کوهستان به ایی کرده گم را غرورت اگر

. فرانس آناتول است زندگي با جنگ روح بهترين خنده،

. كنفسيوس است آدمي طبيعت كمال داشتن نگه اندازه و روي ميانه

بزرگ . ارد شکست خواهد ، را روانت سادگی کاشی ، خودخواهی

. دهخدا اكبر علي زنده اميد به انسان و برپاست اميد به دنيا

اسپانيايي . المثل ضرب شنود مي را وجدان صداي نيك، مرد

بزرگ . ارد بنگری را خویش روان نیروی توانی می خواب در

شما . براي خود عمل اين با او که کنيد وانمود او به ولي گردد مي او شرمساري موجب امر اين زيرا ، ندهيد پاداش خوبي با را او بدي ، داريد دشمن شما اگر

نيچه . است داده انجام خدمتي

. اسمايلز است اراده ها، اهرم ترين قوي

بزرگ . ارد آدمی روان و دل در ، است خرد برآیند نیکی

Page 538: جملات حکیمان

. گوته است انسان وظيفه اولين كوشش

. لوبن گوستاو است دانستن از بهتر فهميدن

بزرگ . ارد شد خواهیم رنجور و افسرده نیز پیشرفت از پس کنیم فراموش را سرنوشت و تقدیر دست اگر

روتشيند . ندارد معبد بت اين ولي پرستند مي را او همه كه است بتي پول

بزرگمهر . ندارد روا خود دشمن و دوست به پسندد نمي خويش به را چه هر ، بپرهيزد گناه از بايد آدمي

بزرگ . ارد باش نداشته روان پاکی جز رویایی ، ماندگاری برای

اولپن . دارد نام عدالت بدهد است سزاوار آنچه کس هر به بخواهد که متين و محکم اراده

. چيني المثل ضرب نيست موفق القيد وانسان نيست القيد موفق انسان

سندکا . نداني هيچ که است اين از بهتر بداني را الزم غير چيزهاي کمي اگر

بزرگ . ارد باشد جسم کشنده یا و روان وجدآورنده به تواند می پرتگاه

Page 539: جملات حکیمان

بزرگمهر . است بردبار که است کسي حال آسوده

ساموئيد . . است سعادت نردبان هاي پله ها اين رفيق چهارم و مال سوم ، جمال دوم ، صحت اول

را . نزدیکانشان و خود زندگی هستند خویش پیرامون جهان به حمله و خواهی کین اندیشه در همواره ، پندارند می دروغ را کیهان در پویندگی و سامان آنانیکه

بزرگ . ارد شوند می ناپدید هستی از بزرگتر برآیندی در سرانجام و سازند می تباه

. بل . گراهام سوزانند نمي نشوند متمرکز تا خورشيد پرتوهاي کنيد متمرکز دهيد مي انجام داريد که کاري روي را خود افکار تمام

آدامز . ساموئل ابدي جايگاه زمين زير و است موقتي خانه زمين روي

. بزرگ ارد است فراموشی ، پریشان روانهای درمان راه تنها گاهی

بزرگمهر . بگشايد گفتار به لب دانايان انجمن در نبايد هرگز کند نمي جهد آموختن در که آن

. شوپنهاور کند رهبري را او تا برد مي را بينايي شل مرد خود دوش بر که است نيرومندي کور مرد آن از اراده

بزرگ . ارد است زیانبارتر ای کشنده هر از ، مزدور نویسنده و هنرمند

پاستور . لويي دارد وجود بسيار نشاط دشوار كارهاي در

Page 540: جملات حکیمان

نيچه . فردريش دانيم مي آنها منشاء را اعمال نيت که معناست اين به اخالق درباره پيشداوري

بزرگ . ارد است خردی بی از زندگی مهم رخدادهای از پس زود گیری نتیجه

سوفوکل . مادرانند زندگي لنگرهاي ، پسرها

الواتر . تشريفات قيد در يا و رياکار يا است مغرور يا ، آيد در افراد از يکي صورت به ديگران نشاط و شادي حلقه در نتواند که آنکس

بزرگ . ارد کنیم رهایش زودتر که به همان باشد نداشته را ما بردن پیش توان پنداری اگر

. الملک اعتصام نيستم شرمسار خود برهنگي از هيچگاه من زيرا مبنديد من بر پيرايه و بگذاريد برهنه مرا گفت حقيقت

بزرگمهر . است امان در گزند از نگيرد سخت گنهکار بر و نشود چيره او بر خشم که آن

بزرگ . ارد میرد می نیرنگ با زود خیلی ، زندگی دشت آهوی ، باش ساده

مارکز . گارسيا گابريل کند لمس ترا قلب ولي بگيرد را تو دستهاي که است کسي واقعي دوست

خردمند . فردوسي خواهد مي بيشتر بندگي ، بزرگتر خسروي

Page 541: جملات حکیمان

بزرگ . ارد توست شبانه و پاک پندارهای نشیمنگاه ، خرد ساحل ریگهای

ولزي . المثل ضرب است شيطان عصاي تنبل آدم

بناپارت . ناپلئون نيستند بزرگ كودكان جز چيزي كلي، طور به ها انسان

ارد . است دیدگانش برابر در همواره کیفر سایه که چرا است آور درد بسیار این و باشد لمیده زور و زر بر اگر حتی است خویش کیفر نگران همیشه تبهکار

بزرگ

مارشال . آلفرد است خرد عين انديشي پليد گويند، مي سخن نيک همه که آنگاه

. گوته است شيطان و خدا دست در پياده اي چون ابديت، شطرنج صفحه ي بر بشر،

بزرگ . ارد باشند شما فرمانبردار همگان باشید داشته امید نباید زنید می سینه به را خویشتن سنگ که آنگاه

هندي . المثل ضرب تفكرند مادران شب، و تاريكي

. مترلينگ است کرده شکايت خود روح ناچيزي و کوچکي از ، کند مي شکايت خود سرنوشت از که کسي

Page 542: جملات حکیمان

اسكف . ويلسن آن است آموزي عبرت فقط نيست، كار در اشتباهي

بزرگ . ارد است دیگر جهان به دمی سپیده ، آدمی جان غروب

ابوالعالمعري . کند ظلم تو به کسي بگذار نه و کن ظلم کسي به نه ، کن زندگي تنها و باش دور مردم از

شكسپير . كنيم عاشقانه نوازشي يا و لبخند يك لطافت خرج آنرا كه است آن بهتر ، كنيم خرج را خود زندگي چيزي براي است قرار اگر

بزرگ . ارد سازند می خویش های خواسته به رسیدن ابزار را همگان ، مایه بی آدمهای

صدرا . مال تابد مي قلبت در حقيقت آنوقت کن خالص را نيتت و بگذار کنار را هايت خيال

. گاندي را ديگران تا است بهتر کنيم قرباني را خود

بزرگ . ارد است تاثیرگذار ما اندیشه و مردمی پبوندهای ، بینی جهان بر ، هوا و آب

كارنگي . ديل كرد مندي عالقه اظهار بايد عالقه، جلب براي

فاگو . اميل کند مي انتخاب خود ميل مطابق انسان که است برادري دوست گفت ؟ برادر يا است بهتر دوست پرسيدم

Page 543: جملات حکیمان

بزرگ . ارد کند ایستادگی هنر و فرهنگ برابر در تواند نمی نیرویی هیچ هنگام بلند در

. چوپرا ديپاک کني تجربه را آرامش تا بکش دست کردن قضاوت از

آنجليس . دي باربارا نيست متکي است تغيير حال در همواره که معشوق و شما ميان جسماني ي جاذبه بر هرگز ماندگار عشق

. آگوستين سنت آوريم يمي رو او به که وقتي مگر گيرد نمي آرام قلبمان پس است آفريده خودش براي را ما خداوند

بزرگ . ارد است شده جدایی سبب خود که بیابد باید کسی را آشتی راه

. بودايي خردمند است نکرده تجربه را روشنايي هرگز زيرا فهمد نمي را تاريکي معني است آمده دنيا به بينا نا ابتدا از که کسي

. موالنا ببيني خود وجود در را ها ستاره و ماه عکس تا شوند ساکن آبها بگذار

بزرگ . ارد گذاشت خواهند احترام ما به ، بگذاریم احترام دیگران به قدر هر

خردمند . فردوسي تافت خواهد بر روي وي از بخت زد منم خويش جايگاه بر که کسي

اديسون . ريختن عرق درصد نودونه و گرفتن الهام درصد يك يعني نبوغ

Page 544: جملات حکیمان

خود از آنکه بدون دود می ما بدنبال مدام که است دیوار بر ایی سایه مانند کنند می چه آنها ببیند تا است کنجکاو و کشد می سرک دیگران کار به مدام آنکه

بزرگ . ارد باشد داشته اختیاری

پيدا سالم عضو خود بيمار در است ممکن غير پزشک يک براي امروز که است کرده انگيزي حيرت پيشرفت چنان گذشته سال چند عرض در پزشکي دانش

وينسون . اريل کند

ولتر ! . ! . كنم حفظ دشمنانم مقابل در را خويشتن چكونه دانم مي چون بفرما محافظت دوستانم از مرا خدايا

بزرگ . ارد شو آدمیان گیر دست ، نشویی گرفتار فرودستی به آنکه برای

. ويك تروتي بگشايد را قفل ، داري جيب در كه كليدي آخرين است ممكن زيرا مباش مأيوس

فري . ! . كريستوفر كني تنظيم او با را آفتاب توانستي مي تو بود شناس وقت خيلي

بزرگ . ارد هموار و است روشن ، آینده های راه بدینگونه ، راستی و باشد روشنایی بر دیدمان و پندار

سقراط . دانم نمي چيز هيچ كه است اين آن و دانم نمي چيز يك جز من

مي را مبارزه فراوان زحمات از پس وقتي دانيم، نمي را مبارزه راه هنوز ولي شجاعيم خيلي ورند شعله درما قدرت تمام با رؤياهايمان که آنگاه جواني در

. کوئيلو پائولو نداريم را آن شجاعت ديگر آموزيم

Page 545: جملات حکیمان

بزرگ . ارد آید گرفتار آنها شر به زود یا و دیر ، کند می گفتگو گستاخ آدمهای با آنکه

را اي جاودانه قدرت و نبوغ خود، بطن در جسارت ، کنيد شروع هستيد آن انجام به قادر که بينيد مي خود رؤياي در يا و ، دهيد انجام توانيد مي که را آنچه هر

گوته . دارد نهفته

. . يونگ . گ ک داند مي ناخودآگاه زيرا شويم مي هدايت ناخودآگاهي وسيله به ما و آيند مي ها درست فقط کند، مي جلب را ذهن که است ذهن اين

بزرگ . ارد فرهمند آدمهای نیروی نه ، است ترس نشان تنها ، بدکار یک خاندان از خواهی کین

. بلخي الدين جالل موالنا دهد فرا گوش بيرون سخنان به که نيست نيازي شنود، مي را خود دروني نداي که کسي

رنان . ارنست ماست خوشبختي از مهمي بخش ديگران سعادت

بزرگ . ارد بردارد بهروزی بسوی گامی توانید نمی شوید تان روزمره زندگی بند در اگر

فرويد . هوشمندانه تمايز است اين کنيم مي نمردن چگونه مشغول دل را خود بعد بمانيم، زنده چگونه که نگرانيم دراز زماني

که همانطور گرديم مي باز جهان به که کنيم احساس راحت خيلي بتوانيم تا کنيم تسليم او به را خودمان آرامش با و بنگريم مادرمان چشم به را طبيعت بايد ما

. . . هرمان واگذاريم بزرگ جريان اين به را خودمان بايد ما است، عبث طغيان کليم اين ناپذير جدايي جزء حقيقت در ما همه گردند مي باز ديگر موجودات همه

هسه

Page 546: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دانش و است خرد به که نیست دینار و گنج به ، آدمی آسودگی

. رومن نباشد خوشنود خويش وظايف به عمل هنگام که داد دل به را حق اين بايد کم دست اما کند، خويش دل تمايل فداي را خود وظايف ندارد حق هيچکس

روالن

نمي نادرست به دست چيست، درست بداند که هر دانم نمي هيچ که است اين آن و دانم مي خوب را چيز يک است داناتر همه از نداند که بداند که هرکسي

سقراط . زند

بزرگ . ارد دانش و باشد خرد داشتن مدعی نباید ندارد ایی تازه سخن خود و سپارد می جهان به را چیزش همه آنکه

نيچه . فردريش کنيم مي فکر ما که اينهاست از تر ساده خيلي زندگي ندانيم که است اين جرم

. چونگ وو کيم باشيد ديگران فاتح توانيد نمي خود بر تسلط بدون شما

بزرگ . ارد گام یک تنها ، پیشترم گام یک تنها بگو خود با همیشه و بپندار ات شانه به شانه را هماورد همیشه ، زندگی دوی در

كازوبون . بنشيند بيكار و باشد سالمت كه است اين از بهتر كند كار و باشد ناخوش اگر انسان

بناپارت . ناپلئون كند غلبه طاعون و وبا بر حتي ميتواند واستدالل تعقل نفوذ و قدرت استقامت با انسان

Page 547: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است زندگی همپای آنها ارزش پندارهاست از سرشار ها واژه

سعدي . خوردن مايگان فرو نان که بهتر مردن گرسنگي به

نيچه . هستيم مؤثر کنيم، تعبير را آنها چگونه اينکه در اما نداريم، نقشي خود زندگي رويدادهاي در ما

بزرگ . ارد دهد می بباد را عمر همراهی و کوشش این که ، شد همراه نتوان دیگر، جهان به گان رفته ، با

خوب . هاي انديشه با روز هر بايد و است کردن کار درحال پيوسته ساعتي همچون ذهن باشيد خود افکار مراقب پس کند مي فکر که است گونه همان هرکس

. . واسواني . پي جي کرد کوک را آن

. . کينگ شو است دشوار کردن دريافت اما نيست دشوار دانستن است زيادي فاصله کردن دريافت و دانستن ميان

بزرگ . ارد نیست آدمی زندگی در حرام دارایی ، زهرآلود برآیند منکر ای دیده جهان پیر هیچ

سعدي . . نتواند دشمني هيچ که کند کارها دوستي به آنگه پس بجنباند دوستي سلسله ماند فرو حيلتي همه از چون دشمن

خردمند . . فردوسي است رهايي و آزادي موجب خرد و دارد بدنبال اسارت خردي بي

بزرگ . ارد مادر و پدر دیدار مگر ، کاهد می آدمی ارزش از فراوان های میهمانی

Page 548: جملات حکیمان

. کريستوفرمورلي : بگذرانيد خود دلخواه به را زندگي که اين است چيز يک تنها موفقيت

خردمند . فردوسي است دهش و داد جهانداران به ايزد فرمان

بزرگ . ارد ساخت خواهند پناه بي را فرزندانشان و خود زنند مي سفيدان ريش و بزرگان ريشه به تيشه آنانکه

پيوست . خواهد وقوع به نگرانم اش درباره که چيزي اين   اقال بپرسيد خود از بوديد نگران آن درباه ديروز که است فردايي همان امروز که باشيد داشته خاطر به

استرن . ؟ خير يا

بيسمارک . است دوستان ازدياد ، دشمنان دفع وسيله بهترين

ارسطو . ماست شخصيت نشانه ما تکراري کارهاي

آنان ديدگاه از دگرگوني و گردد مي دگرگوني سبب نياز چون برد بين از بايد را نياز گويند مي دهند گسترش را خويش اهريمني افکار آنکه براي مسلکان صوفي

ميهن ! . رشد سبب دانش ابزار با بايد گيري خرده و نشيني گوشه بجاي است دانش پنهان زواياي درک و پيشرفت زيستن از آدمي هدف آنکه حال است آور رنج

بزرگ . ارد آورد بدست آيندگان و خود براي را امنيت و شد

. لوبون گوستاو يابد نمي ظهور کردار و عمل لباس در جز قوي اراده ليکن ، کنند مي خودنمائي گفتار و حرف صورت به همواره ضعيف هاي اراده

. مونتي دو ميشل ندارد معنا موافق باد ، رود مي بندرگاه کدام به نيست معلوم که کشتي يک براي

Page 549: جملات حکیمان

بزرگ . ارد مادر به است فرزند عشق همچون ، پرستي ميهن

. . باکلي لرد کند شکر را خدا ، شود مي بلند وقتي و بخورد زمين ب ومرط يخزده سطح روي که است آن فرد هر براي کارها دشوارترين از کي

. » ندهيم آزار را ديگران کم دست تواني نمي اگر و کنيم محبت يکديگر به که است اين زندگي در ما مقصود اولين پس ، کنبم مي زندگي يکديگر جوار در ما

الما داالئي

بزرگ . ارد بازگويند را آن دليري با نموده رخ اشتباهي هم اگر کنند خالي شانه اند گرفته دوش بر که کاري بار از نبايد هيچگاه فرمانروايان

خردمند . فردوسي سازد مي بنده ، کاهلي را آزادگان

پيد . اوري آورد بدست توان نمي قو پر متکاي و معطر نرم رختخواب روي بر را تجربه

. بزرگ ارد باشد کودک يک از اگر حتي زيباست ، اشتباه پس از خواستن پوزش

دوموسه . آلفرد نيست خود شناسايي به قادر معلم اين احساس بدون هيچکس و دهد مي تعليم را او اندوه و درد که است شاگردي آدمي

. دانيال شناخت توان مي آنها، مصيبت و بدبختي حين در را مردم سيرت و باطن گردد، مي ظاهر جنگ، ميدان در سرباز شجاعت و طوفان در دريانورد مهارت

حکيم

بزرگ . ارد بود نخواهد ايم گذاشته سر پشت چه آن از تر سخت چندان ، رو پيش هاي سختي از گذشتن

Page 550: جملات حکیمان

دوموسه . آلفرد آن رؤياي محبت و ، است خوابي حيات

. ناپلئون هستند مديون جواني روزهاي مشکالت و سختيها به را خود پيري روزگار شوکت و سعادت مردم از بسياري

ارد ! . کن انديشه خود هاي توانايي به تنها نباشد خواهند مي پيشاپيش را خويش دستمزد که آناني به نگاهت ، بزرگ آرمان سوي به برداشتن گام هنگام هرگز

بزرگ

خردمند . فردوسي است کوهستان گران پرستش جايگاه

. سعدي خوردن دنيا براي از نه است پروردن دين بهر از علم

بزرگ . ارد فردا بزرگ آرمان و انديشه براي است روان ناي ، سفر

. روسو ژاک ژان زني مي شخم تخم کاشتن از بيش که چنان بسنج را حرفت گفتن سخن از بيش

بطليموس . نماند زمين بر كاري تا كنيد تقسيم خود كارهاي بر را زمان

بزرگ . ارد آورد مي بردگي ، زندگي هاي سختي از کردن ياد بسيار

Page 551: جملات حکیمان

. داير وين دهي تغيير را فکرت طرز که است اين کني، حل هميشه براي را مشکالت تواني مي که راهي تنها و توست فکر طرز دليل به داري، مشکلي اگر

. . سوجين نيست بيش مسکيني کند امتناع عمل اين از که کسي باشد داشته بخششي که است کسي واقعي ثروتمند

بزرگ . ارد است نارفته هاي راه کمينگاه در رشد ، رستاخيزند و دگرگوني بدنبال برآزندگان

. افالطون دارد نگه خويش خشم که است کسي مردم نيرومندترين

. بزرگمهر باشد داشته بسيار هنر بايد دارد سروري آرزوي که آن

بزرگ . ارد بست خواهد گيتي گذر زود هاي زيبايي از بسياري بر را خويش چشم دانا و دانايست سختي و دشواري سرآمد

دانماركي . المثل ضرب نميكند تبديل سگ به را خود استخوان قطعه يك خاطر به درستكار آدم

الروشفوكولد . ندارد را بودن احمق و بودن شعور بي حق فقير آدم

. ! بزرگ ارد است ميهن هستي براي نيستي آنها آرمان نيستي؟ از ترس و برآزندگان

الروشفوكولد . باشند مجبور كه كنند مي قدر آن به خوبي و كنند جسارت كه آورند مي آسيب اي اندازه به آدميان

Page 552: جملات حکیمان

بوري . آوي لرد كند ستيزه و نزاع صرف را عمرش از نيمي كه ندارد وقت قدر آن انسان

بزرگ . ارد باشد داشته پي در را ديگران و ما بهروزي که است ارزشمند آرماني گردد ديگران نابودي موجب نبايد ما آرمان

كازوبون . گيرد مي فرا چيزها خيلي شكست از ولي نميگيرد ياد چيزي پيروي از انسان

. کوينه شوفل نيزندارد اي خاطره ندارد دوست که قلبي

بزرگ . ارد بود نخواهد زحمتت و رنج از فراتر آورد خواهي بدست آنچه

. ناپلئون است يگانگي و صميميت چيزها ترين ناياب

. نيچه باش هستي آنچه

بزرگ . ارد شکست خواهد برآزندگان خواهي آرمان برابر در هم راه کمر

چخوف , . باشد آراسته و زيبا باطن چه و ظاهر چه حيث هر از بايد انسان

بقراط , . بشريت ظلم و ايمان جفاي دهد عادت چيز دو به را خود بايد انسان

Page 553: جملات حکیمان

بزرگ . ارد شکست خواهد برآزندگان خواهي آرمان برابر در هم راه کمر

بقراط . نكند مطالبه ندهند انچه و بخورد آورند او روي پيش را چه آن اند كرده دعوت ضيافت به را او كه باشد مهماني مانند دنيا در بايد انسان

وايلز . نمايد مي كه است آن نه و شناسد مي را او كه است چنان نه پندارد مي كه است طور آن نه انسان

بزرگ . ارد سخت کوهستان برسان سازد مي نيرومند را آدمي رنج

. وايلد اسكار داريم را انجامش انتظار ديگران از كه است چيزي وظيفه

. ديزرائلي اند بوده ديروز جسور كودكان امروز، موفق مردم

بزرگ . ارد دارند خود کنار در کارآمد و باهوش رايزناني ، نيرومند فرمانروايان

. گاليله است نكرده هم اكتشافي نشده، اشتباهي مرتكب كس هر

بودا . نيست ما هاي خوشبختي يا و ها بدبختي مسوول ما خود جز کس هيچ

. اقليدوس كند مي درو خاموش آدم و پاشد مي تخم پرحرف آدم

Page 554: جملات حکیمان

بزرگ . ارد نکنيد بازخواست را همسرتان ، فرزند برابر در گاه هيچ

وايلز . است خانه در آرام زندگي طالب شود مي حادثه دچار كه هنگامي و زندگي در اي حادثه خوهان است نشسته خانه در وقتي انسان

سيمون . ژول است داده فريب را ديگران ميكند تصور كه خورد مي فريب آسان سياست كار در وقتي انسان

بزرگ . ارد گريست بايد کند مي تکرار را خواه تماميت فرمانروايان حرف ، روشنفکرش که سرزميني حال به

. اينشتين كند وجو جست خود در را آن مگر نرسد، غايى خرد به كس هيچ

. كاكتيو جين پيوندد مى تاريخ به سرانجام كه است دروغى افسانه و افسانه به سرانجام كه است حقيقتى تاريخ

بزرگ . ارد بترس خويش هاي آرمان درست ندادن انجام از ، نترس دشمن داشتن از گاه هيچ

. دانسى پى اف كنيد انديشيدن به وادار را او توانيد نمى اما كنيد، رهنمون دانش كسب به را انسانى توانيد مى

. آلن پو ادگار شود عوض نيز او بينش شكستي هر با كه است كسي ضعيف االراده

. چيني ضرب المثل كن روشن شمع يك بفرستي لعنت تاريكي به اينكه جاي به

Page 555: جملات حکیمان

. نهرو نعل جواهر كند نمى دگرگون را تاريخ مسير ديوار، بر آويخته تصاوير برگرداندن

. ! بزرگ ارد است ميهن هستي براي نيستي آنها آرمان نيستي؟ از ترس و برآزندگان

رومارسس . است افروختن آتش گردباد در آموختن دانش آشفته انديشه با

. » « : رابنيز توني ماست اصالح شده خود± آن و بازگردانيم چيزي آن، ازاي به بايد مي دهد؛ مسؤوليت و فرصت ويژه، حق ما به است هديه يك زندگي

بزرگ . ارد است دانش اهل و سفيدان ريش کار ، ها ريشه به پرداختن

. فرويد زيگموند دارند واهمه مسؤوليت از مردم بيشتر و است مسؤوليت متضمن و مستلزم آزادي چون ندارند چنداني عالقه آزادي به مردم بيشتر

. گاور ديويد نكند يا كند قبول كه دارد انتخاب حق صورت آن در بدهيد، مسؤوليت اعمالش برابر در انسان به اگر تئوري در

بزرگ . ارد شده تباه نه است داشته ، بخشندگي

. . نورث اليور نمي پذيرم نكرده ام، كه را كاري مسؤوليت من بگيرم عهده بر كرده ام كه را كارهايي مسؤوليت كه آمده ام من

روزولت . بود خواهد تر باشکوه شود مي حاصل آن از که افتخاري تاج ، باشد دشوارتر و زيادتر جنگ در ما فداکاري اندازه هر

Page 556: جملات حکیمان

بزرگ . ارد شناسد باز را خويش تواناييهاي که دهد مي را زمان اين آدمي به دشمني

. ! دکارت رنه بتوانيم تا بخواهيم بايد

. بري جان نگيرد چنگش در كه آرامد مي كسي دستان در فقط بهشتي مرغ

بزرگ . ارد پاسخگويند نيز آيندگان و گذشتگان به آنها نيستند خويش حال زمان پاسخگوي تنها فرمانروايان

. پاسكال است ايمان عمده عوامل از يكي اراده،

. ارسطو » « » « كنيد حبس عقل و اراده محكم ديوار دو ميان را خود تمايالت

بزرگ . ارد کشيد خواهند بيرون ، اشک پر آتشدان بوته از را شادي برآزندگان

. لوبون گوستاو ندارد احتياج كسي تعريف به دارد اطمينان خود به كه كسي

. هيل رولند است آن به تمايل خير، كار انجام مرحله اولين

بزرگ . ارد اند آزاده مردان و زنان ، ميهن گران ستايش

Page 557: جملات حکیمان

. ] هوالند ] گيلبرت جوسيا مي كند حركت ظرفيت لياقت و قدرت دوش به دوش مسؤوليت

. كرين فرانك نمي شود انسان پيشرفت باعث دنيا در مسووليت اندازه به چيز هيچ اين وجود با ندارند؛ وحشت مسؤوليت اندازه به چيز هيچ از مردم

بزرگ ! . ارد بود شگفت در بايد باشد اين جز اگر که ، گير همه است خواستي اين خواهد نمي گروه و دسته ، دوستي ميهن

. رابينز آنتوني بيايد پيش مي خواهد هرچه بگذار كن، قبول مسؤوليت

دکارت . رنه کنم مي شک چون کنم مي فکر و ، کنم مي فکر چون هستم ، هستم پس انديشم مي

بزرگ . ارد کنيد گفتگو کمتر نگوييد آن و اين به را حرفاهايشان خواهند مي شما از هميشه که آدمهايي با

کولن . . متورمن بگيرند را دهانشان جلو است بهتر بکنند کار چه صحبت هنگام دستهايشان با دانند نمي سخنوران از بعضي

سيسرون . داد انجام بزرگ کارهاي کوچک آدمهاي با توان نمي هرگز

رازي . زکرياي خواهند مي همه که شد مي موعود بهشت همان دنيا بگيرند، بهره درست خود استعدادهاي از توانستند مي همه اگر

وو . پيره مارسل ايد نخواسته او از زيادي چيز هم شما که است آن دليلش ، دهد نمي شما به زيادي چيز زندگي وقتي

Page 558: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است کوتاه بسيار زندگيش گيرد مي باژ آنکه

رسورجن . . کنيم قبولشان نيستيم مجبور ولي ، بشنويم را آنها ناگزيريم ما اند تقلبي سکه مانند ها توهين

روچستر . نيستم اي نظريه گونه هيچ داراي ولي دارم فرزند شش حاال ، داشتم نظريه شش اطفال تربيت درباره ازدواج از قبل

بزرگ . ارد ست سياهي و درد ، بيمار ساختار بازده

. انگليسي المثل ضرب است حقيقي دوست احتياج، زمان دوست

. گوته است كوتاه اندازه چه عمر و بلند چقدر هنر خدايا

بزرگ . ارد ندارد پايداري توان نباشد سازگار آدمي سرشت با که ساختاري

. سقراط آرزوست چيزها دورترين و مرگ چيزها ترين نزديك

بوفه . وارن کاشته درختي قبل ها مدت که است کسي مديون ، ارميده اي سايه زير امروز که شخصي

باتلر . ساميوئل كرده نازل خدا را اسماني كتابهاي آخر ايم كرده گوش دعوا طرف يك سخنان به ما كه نكنيم فراموش

Page 559: جملات حکیمان

روو . کنيم دريافت آن از داريم نياز آن به که را کمکي بتوانيم تا کنيم گذاري سرمايه آن در بايد که است اي گنجينه حافظه

بزرگ . ارد ديگريست کار هر از تر سخت بسيار ، وجود کوه نوک بر نهادن گام

راسين . کرد رام را سرکش و وحشي اسبي توان مي اراده شالق با

فرانسوي . المثل ضرب كرد ترمز بايد كجا بداند بايد كار هر در انسان

نمي ! پوزش گاه هيچ همين براي و دانند مي ايراد گونه هر از عاري را خود اشتباه پر سياستمداران بخواهند پوزش بايد هم ناکرده اشتباه براي مردم که درحالي

بزرگ . ارد خواهند

فرانكلين . بنيامين است فراموشكاري و اشتباه محل انسان

زند : . رابرت بودن متفاوت مشتركند چيز يك در فقط ها آدم

بزرگ . ارد تاريخ ماندگاران نهيب و است پروايان بي و آزادگان رامشگاه هم ها کوهستان

مجاهدت و سعي پرتوي در و و باشي داشته نفس به اعتماد که است اين زندگاني دستور بهترين و دستور بهترين و نيست بيش فريبي دنيا نويدهاي و وعده تمام

ميکالنژ . برسي مقامي به خود

Page 560: جملات حکیمان

هوگو . ويكتور نميگذارد يادگار به خود از اي سايه حياتي راه اين از عبور در كه است سرگرداني شبح چون عالم در انسان

بزرگ . . ارد است کننده خسته ، نیاورد جوشش و هست به را آدمی که انگیزشی باشد برانگیختگی و شور دارای باید ما آرمان

الروشفوكولد . خويش كنار در تا است تر عاقل ديگران كنار در انسان

اديسون . بميرد درنگ بي بعد كه است بهتر بازماند كار از كه سني هر در انسان

بزرگ . ارد آسمانها گستره و پهنه به است امید از سرشار دلی ، برآزندگان دارایی

. بيكن فرانسيس است قدرت يك تنهائي به دانش

در . ما خوشبختي پس کنيم مي حس بدبخت را خود انديشيم مي نداشته به که زماني و خوشبخت را خود کنيم مي فکر خود هاي داشتني به زندگي در وقتي

تناجيو . ماست خود تصور

است . مضر تندرستي براي که چيز هر از بايد تندرستي حفظ براي کند نمي برابري تندرستي با هيچکدام ، شهرت و دانش کسب ، کاميابي تحصيل ، مال جمع

شوپنهاور . . رواني شهوت از   مخصوصا کرد پرهيز

البروير . سازد مي محسوس جدايي و تنهايي درد وسيله به را خود ، عشق غروب و طلوع

Page 561: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دارد را ارزشش ببری رنج مسیر این در آنچه هر است آرمانت دانش کسب اگر و ، باش خود برای بهتر سرنوشتی بدنبال همیشه

وينه . خودخواهي حقيقي بينوايي و ، است مهرباني حقيقي ثروت زندگي در

. سينا پور خداست صداي موسيقي؛

بزرگ . ارد ماست کنونی نیروی اندازه داریم آنچه ، نیست ای بازه آرمان و نخست گام میان

. : آويبوري لرد کار پشت سوم کار، پشت دوم پشتکار، اول است الزم چيز سه پيشرفت براي

است بوده تاريخ طول در ايرانيان رشادت و بزرگي نشان من سپاه ، زبون بردگاني کشورم مردم از و بودند ساخته اي ويرانه ايران از برخواستم که هنگامي

افشار . شاه نادر است آن امنيت و کشور حفظ دنبال به تنها که سپاهي

. بزرگ ارد است آیندگان آزادی زیبای نقش برآزندگان آلود خون پرهای

بزرگمهر . است خاطر تشويش و نگراني مايه آز

نيچه . فردريش دارد آن خواهي توان به بستگي چيز هر يابي ارزش

بزرگ . ارد اندیشید آن به رسیدن برای بهتر روشی به ، دم هر توان می اما ساخت فراموش نباید را آرمان

Page 562: جملات حکیمان

سولون . گيريم مي ياد اي تازه چيز روز هر که است اين در من جواني راز

لوسيا . است خوشبختي ، کنيم نمي تالش آوردنش بدست براي که را چيزي اما است موفقيت داريم آرزو ما که را آنچه آوردن بدست

بزرگ . ارد دارد می بازمان روی بیراهه از ، آرمانها یادآوری

بزرگمهر . است کسان اميدوارترين ، است نيوشاتر دانش به گوشش و کوشاتر آموختن به که کس آن

. . نيچه گذرانيست دوره يك و تحول مرحله يك كه داشت دوست ميتوان نظر اين از را بشر مقصد نه است پل كه آنست در بشر عظمت

بزرگ . ارد است آنان آرمان که نیست برآزندگان هنر پرستی میهن

کنزي . مک آلکس هاست شکست همه علت ريزي برنامه بدون شدن عمل وارد

. هيل ناپلئون كنيد عمل خود ي دانسته به نيست،بايد كافي دانستن

! ولزي ضرب المثل نباشد سراشيبي داراي كه ندارد وجود تپه اي

سرنگ . بروي دنيا از خنده با که کن زندگي چنان اما آيي مي دنيا به گريه با

Page 563: جملات حکیمان

بزرگ . ارد ندارد کردن یاد ارزش است انگیزه بی خویش سرزمین مردم و میهن سرنوشت به آنکه

. تسه الئو نهد نمي جا بر ردي هيچ خود از خوب مسافر يک

آنجليس . دي باربارا نيست متکي است تغيير حال در همواره که معشوق و شما ميان جسماني ي جاذبه بر هرگز ماندگار عشق

سامسون . تام داد توان مي ها بعضي به كه باشد پندي بدترين شايد باش خودت

. شوپنهاور کنيم مي پيدا دليل برايش خواهيم مي را آن چون بلکه ايم کرده پيدا آن بر دليلي که نيست آن براي خواهيم مي را چيزي ما اگر

بزرگ . ارد باشند ها رسانه شاگردان ، فرمانروایانشان که مردمی بیچاره

بزرگمهر . سپارد نمي هوس به دل است خرد پيروي که آن

شوپنهاور . نداريم که هستيم چيزهايي انديشه در پيوسته درحاليکه ، کنيم مي فکر داريم که آنچه درباره   ندرتا ما

ناپلئون ! ام بوده خودم آن و ام داشته دوست يک جهان در من

Page 564: جملات حکیمان

)) (( ) ( . از بياني مجاز انديشهء آزادي ميزان ؛ ناباوري ميزان شوند مي مربوط ؛ دارند مي مقرر را ارزشها که آناني قدرت افزايش به آنها تغييرات و ارزشها

. – . آميز ريشخند گاهي و ويرانگر گاهي زندگي سرشارترين و ؛ روح قدرتمندي ء درجه باالترين به متعلق است آرماني انگاري هيچ است قدرت افزايش

نيچه فردريش

بزرگ . ارد بیند می گشوده همیشه را دلها دروازه ادب با آدم

لويي . ندارد ارزش پشيزي نباشد همراه پرهيزگاري و تقوا با كه علمي

به . را خود هدفهاي زيرا شويد نمي آنها وجود متوجه اما آيند، مي شما هاي رويا شدن وعملي موفقيت كار به كه دارند وجود اطرافتان در چيزها از بسياري

رابينز . آنتوني هستند اهميت داراي ها چيز آن كه ايد نياموخته خود مغز ديگربه عبارت به و ايد نكرده تعريف روشني

! . . ، خموش منشانی صوفی کار این زنند می دم خروشی هر پایان از پیوسته بیماران خوانند می فرا بیداری و خروش به را جوانان همواره دیده جهان پیران

بزرگ . ارد کند می زندگی میدان روانه

اين . به عشق ديدگان پس از نگريستن و ديدن کرد خواهيد نظاره عشق ديدگان پس از عشاق همچون درست را دنيا شويد مي زندگي عاشق که هنگامي

عشق دنبال به چيز همه و کس همه در و آييد در حيرت و شگفتي به لحظه هر اعجاز و رمز و راز از و ببينيد عالم اين چيزهاي تمامي در را زيبايي که معناست

آنجليس . دي باربارا باشيد

چيني . المثل ضرب است وبال ندهد سود را تو كه مالي و است گمراهي نكند اصالح را تو كه علمي

بزرگ . ارد همدالن و دوستان ، خورشید و است آن رشد آب ، بینی روشن کند می رشد گیاهی همانند ما درون در ادب دانه

Page 565: جملات حکیمان

سنگا . شد بشر خوشبختي قاتل ، پول اختراع

، خرمن کنار و گوشه در باز نکند ياري ها دانه آوردن بار و روياندن به زمين و هوا و آب چند هر ، گندم تخم افشاندن مانند کرد نشر بايد را سودمند سخنان

لقمان . روييد خواهد و دهد سر معدود هاي خوشه و سنبلها

بزرگ . ارد نیست کمی ژرفای در ، بزرگ رازهای کلید

. تولستوي رسد مي هدف به زودتر بپيمايد، را درستي و راستي طريق هركس زندگي در

. الئوتسه گيرد قرار تحسين و تمجيد مورد او كارهاي ندارد انتظار دانا

بزرگ . ارد نیست آزاد اش اندیشه و است گرفتار او نیست مناسبی گاه تکیه دارد فراوان دوستان که رایزنی

. گوته كند مي تقويت را انسان روحيات و اخالقيات حوادث، هاي طوفان

. كارنگي ديل كند مي فاسد را شنونده هم و گوينده هم چاپلوسي

بزرگ . ارد درد و گرایید می پلشدی به رو کشور ، دیگر چیزهای فدای پرستی میهن این بر وارون و شود می پرستی میهن فدای آزادی که آنگاه

بر . و بيند کسي از گناهي چون نکند فريبکاري و کاستي و کژي مردم با ستد و داد و دوستي در ، باشد بردبار و شکيبا بايد است تن و جان آسايش طالب که آن

بزرگمهر . نباشد بردبار نا و سوز دشمن و خشم تيز و خواه کينه و ، ببخشد يابد دست او

Page 566: جملات حکیمان

منتز . سام بشکند دوباره که است اين شکسته قلوب براي درمان بهترين

بزرگ . ارد رسد می پایان به مرگ با تنها ، بدنهاد پیران نیرنگ

. كنفسيوس كنيد روشن شمع يك ، بفرستيد لعنت تاريكي به آنكه جاي به

لومباردي . وئيس چرا بردن براي تالش ام°ا ؛ نيست چيز همه بردن

بزرگ . ارد نیست کشور رشد به امیدی دیگر شدند فرمانروایان نزدیکان از دیوانساالران وقتی

. . آلماني مثل بماني آنجا كه است اين در ننگ نيست ننگ الي و گل در افتادن

را . احسان قدر هرگز او چه ، نيست روا ناسزاوار به کردن نيکي اما ببالد و ، کند فرح و شادي احساس دل در کرد کرم و بخشش مستحق با اي بخشنده چون

. ، گويد پاسخ اي گونه به که نيست دور بپرسيم چيزي کري يا گنگي از اگر داند نمي را نيکي به نهادن ارج ، رويد نمي گل خشک خار از همچنانکه و شناسد نمي

بزرگمهر . گويد سپاس و بشناسد را احسان قدر ناسزاوار و نااهل که است نشدني اما

بزرگ . ارد اند کرده پشت کشورشان به ، شوند می خویش فرزندان میهنداری پیشدار ، که مادرانی و پدر و ، کاهند می سربازی ارزش از که سرپرستانی

كين . هرمن باشد داشته وجود افراد خود درون مي بايست انگيزه اين بلكه ببخشد انگيزه دوره اين كارمندان به نمي تواند هيچ كس

Page 567: جملات حکیمان

بودا . نيست ما هاي خوشبختي يا و ها بدبختي مسوول ما خود جز کس هيچ

بيسمارک . است دوستان ازدياد ، دشمنان دفع وسيله بهترين

0 Comments

هفتم صفحه حکیمان و بزرگان سخن

17

APR

Posted by hamedani as Uncategorized ,هفتم صفحه حکیمان و بزرگان سخن

. , نيچه فردريش است نادرست درستي بر فرضي هر و باور هر ضرورت به ندارد وجود حقيقي جهان که جا آن از

گريستن . است بوده بيهوده آموخته آنچه هر ، آيد مي خشم به روزگار دست از آنکه

. چاپلين چارلي كني پيدا را خودت جاي كن سعي بگيري را كسي جاي اينكه بجاي پس هست همه براي كافي جاي دنيا در

بزرگ . ارد مکن رها خود حال به را خويش پيکر ، کني پرواز آنکه براي

. لينكلن است مهم گذراني مي چگونه نيست مهم داري زمان چقدر كه اين

. پو ادكارآلن باشد ضعيف اش اراده كه زماني مگر شود نمي تسليم هم مرگ به حتي هرگز انسان

Page 568: جملات حکیمان

بزرگ . ارد يافت خواهد نيز را آن سازي آزاد راه ، برد خود درون سترگ نيروي به پي آنکه

. رولن دهد نشان همه به را نيكي تواند مي ولي كند، نيكي همه به تواند نمي انسان

شرقي . المثل ضرب طال قطره اعمال و آبند حباب كلمات

بزرگ . ارد ¡ند ک خواهد ، را خويي بد و ، ديوزاد هر ريشه ، بردباري و آه

. آلماني المثل ضرب دارد شيرين ميوه و تلخ هاي ريشه كار

. اسپانيائي المثل ضرب است آينده سرمايه ها، انديشه نگارش

بزرگ . ارد گردد مي آدميان پويايي و باروري افزايش انگيزه بزرگ هاي جشن

. شكسپير نكن بدي هيچكس به و كن، اعتماد كمي تعداد به بورز، عشق همه به

تن : . ويليام برند مهمان پيش زود طعام آنکه سوم و ، کنند دفن زود را ميت آنکه دوم ، رود شوهر به دختر آنکه يکي کار سه در مگر نيست مباح عجله

بزرگ . ارد شود مي برداشته بسته درهاي پشت از نخست گام ، پيشرفت و پويايي براي

Page 569: جملات حکیمان

. كانت كن رفتار من مثل بگوئي كس هر به بتواني كه باش چنان

. لردآديبوري پشتكار سوم پشتكار، دوم پشتكار اول است الزم چيز سه پيروزي و پيشرفت براي

بزرگ . ارد پيشرفتند جاده رهسپار ، نيز خواب در توانمند مردمان

. اسپانيولي مثل ماند مي عقب كند نمي نگاه رويش جلوي به كه كسي

. فرانسوي مثل خورد مي گول بيند مي ديگران چشم كمك به فقط كه كسي

بزرگ . ارد گذرند حال در باريک تنابي بر که اند کسي همچون اند کرده رشد ناگهان به که آناني

. . داير وين شناسد نمي مرز ما فکر اما پذيرند، مي پايان شوند، مي اجرا شوند، مي وضع جسم به مربوط قوانين اي شده تشکيل فکر و جسم از تو

. آلماني مثل نيستند تو دوستان خندند مي تو با كه كساني همه

بزرگ . ارد است خانوادگي و نژادي ريشه برآيند آدمي ادب از بزرگي بخش

. شكسپير نيست درستي و راستي از بهاتر گران ميراثي

Page 570: جملات حکیمان

. توتل گويند مي ساخته خود برند مي را استفاده كمال خود زندگي مناسب هاي فرصت از كه را اشخاصي

بزرگ . ارد دارد مي بازمان روي دوباره از و کند مي نزديک را هدف آگاهي

. كنفوسيوس است زودگذر ابري مانند آمده دست به نامشروع راه از كه افتخاري و ثروت

( . براي است فريادي يا و محبت به است پاسخي ارتباط، يا گفتگو هر كه ام خوانده كتابي رادر جالب عقيده اين كنيد تقويت خود رادر صميميت و عشق احساس

رابينز(. آنتوني كمك

بزرگ . ارد دهند مي دست از را خود خويشان و کسان همه فريبکاران

آگاهانه كنيد مي جدب خودتان بهسوي چيري داشت خواهيم منفي شرايط و منفي افراد به گرايش باشد منفي گرايشات مثبت افراد به گرايش باشيم مثبت

هگلين . جان ناخودآگاه چه باشد

گوته . باشي كسي بايد ، بكني كاري كه آن از پيش

آنجليس . دي باربارا باشيد پايبند آن به کنيد مي که انتخابي هر

. تن ويليام ؟ حاصل چه کور براي زيبا صورت از وگرنه دانيم مي را قدرش که ماست نصيب نعمت آن

بزرگ . ارد دهند نشان خودي کنند مي تالش ريشخند و لودگي با ندارند گفتن براي چيزي که آناني

Page 571: جملات حکیمان

بزرگمهر . . نشود ننگين و سبک نامت که بپرداز اي پيشه و کار به مناز خويش بزرگي و حشمت اسباب ديگر و مال و ملک به شدي نيازمند چيزي به روزي اگر

خواهد ابديت سراسر در مکرر بازگشتي دهد مي انجام اينک شخص آنچه که چرا کند، عمل آنها به هرلحظه و کرده دنبال را آرمانهايش واالترين بايد انسان

نيچه. فردريش داشت

مي آرام را ها دل خردمندان دلنشين سخن ، ندارد را آدمي روان سازي آرام توان نهايت در هم پيشرفت اين اما آورد همراه به رشد و پيشرفت تواند مي ترس

بزرگ . ارد کند

ايبسن . است شده برابر دو شما زحمت ترديد بدون ، ايد رسيده آرزوهايتان نصف به کنون تا اگر

. اسمايلز ساموئل باور دير بين خوش اما باشيد بين خوش

بزرگ . ارد باشد او خاندان از انتقام ميدان تواند نمي ، گذشته در نفر يک پستي و ناداني

. اسپانيولي برد نتواند لذت زندگي از ترسد مي مرگ از كه كسي

. افالطون آزادي محبت، علم، ؛ است چيز سه در انسان زينت

بزرگ . ارد باشد نيز مان بخت نماي تواند مي کردارمان و چهره

Page 572: جملات حکیمان

. ديمقراطيس نبرد كار به و دارد دوا كه مانند را مريض نكنند عمل خود علم به كه آنان

چخوف . آنتوان کند مي آشکار را آنها استعدادي بي جمله از ، افراد استعدادهاي تمام دانشگاه

بزرگ . ارد داشتني دوست و کند مي خواستني را ما فروتني

چخوف . آنتوان باشيم آن آرزوي در که دهيم خود به را حق اين توانيم مي اما ، نيستيم خوشبخت ما و ندارد وجود خوشبختي

شوپنهاور . است زيستن جهنم در كردن ازدواج ديگران مصلحت با

بزرگ . ارد ندارد ايستادگي توان پاکباخته هاي آدم برابر در فرازي هيچ

” که ساده علت اين به ؛ روند مي خطا به لزوما ها انگاشتن حقيقي را چيزي همهء ؛ باورها همه که باشد ديدگاه اين تواند مي انگاري هيچ صورت ترين افراطي

نيچه . . فردريش است گرفته سرچشمه ما درون از که دورنمايي ظاهر يک است چنين نيست کار در واقعي دنياي هيچ

کامل . برانچ باشد راست او سخن نکند که است بيمناک بدبين و بريم مي سر به ممکنه دنياي بهترين در ما که ميدادر اظهار خوشبين

بزرگ . ارد اميدوار و بردبارند شايستگان

Page 573: جملات حکیمان

. وايله اسكار است زندگي فهم كليد هنر

. والترنيس مي كنند شنا جريان خالف بر كه هستند كساني جهان در گذار اثر دهنرگان تغيير

بريان . شاتو زنيم مي لگد آن به کند مي توقف وقتي و رويم مي دنبالش به غلتد مي وقتي که است توپي خوشبختي

استراسيند . باربارا شوم محدود هايم، محدوديت واسطه به خواهم نمى هرگز

بزرگ . ارد زندگيست نواي و زيباست طبيعي خنده

بزرگمهر . شود مي شکسته قدرش گفت سخن ضرورت وقت در نه کسي اگر

چخوف . آنتوان باشيم آن آرزوي در که بدهيم خود به را حق اين توانيم مي اما ، نيستيم خوشبخت ما و ندارد وجود خوشبختي

بزرگ . ارد توست شدن دربند هنگام ، اهريمن رهايي هنگامه

شوپنهاور . است ممکن غير آنها بر تسلط شوند رها چون که است زندانياني مانند ، شخص اسرار

سينا . پور ماند نمي باقي سياهي جز چيزي شود گرفته علم جهان از را ايران عالمان توانايي اگر

Page 574: جملات حکیمان

بزرگ . ارد گردد مي دل سياهي و وهم اسير زود خيلي ، است پيوسته او با همواره بدگويي که است آدمي خور دم آنکه

رابينز . آنتوني كنيد جزمتر ارزشمند، هدفهاي به رسيدن براي را خود عزم بايد كه است معني اين تنهابه ، موانع وجود

. در که را زماني داشت نخواهد تفاوتي سال بيست يا باشيد او با دقيقه بيست ديگر گاه آن کنيد پيدا را ها آن تا باشيد ديگران قوت نقاط و مثبت نکات دنبال به

يافتيد مي دست بدان که بود عشق همين و بوديد عشق همين جوي و جست در شما مدت اين طول تمام در زيرا شود مي سپري عشق با ، کنيد سپري حال اين

آنجليس. دي باربارا

بزرگ . ارد گريخت آن از بايد که است دهشتناک مردابي همچون ، گسسته هاي پيمان ميدان

. بوخوالد است ازدواج عشق ، عالج تنها

چخوف . آنتوان دارد باور که است چيزي همان انسان

بزرگ . ارد است رشد و دگرگوني حال در همواره که چرا نيست مزاري را آغازي هيچ

. . نيچه فردريش ؟ کنيم مالقات را يکديگر اينجا در تا افتاديم زمين بر ستاره کدامين از

. چيني مثل كند نمي خرد را گردنم اما بشكند را سرم است ممكن زندگي بزرگ گرز

بزرگ . ارد ست درستي و راستي ، خرد آشيانه تنها

Page 575: جملات حکیمان

. آرژانتيني مثل كند مي درو دهد مي گوش آنكه و كارد مي زند مي حرف كه كسي

. آلماني كند فكر زياد نيست الزم كند مي فكر خوب كه كسي

بزرگ . ارد کند سرگردان زندگي همه براي را خويش شاگردان تواند مي خام آموزگار يک

. نه پوسه آورد مي بار خيالپرست را آدمي تنبلي،

شيللر . شود مي اضافه ونه گردد مي بر نه شود مي متوقف نه كس هيچ براي زمان

. بزرگ ارد ساخت خواهند را ها راه آن بسيار کوششي با مردم سپس گردد مي رسم خردمندان انديشه در ابتدا آينده هاي راه

اپيکتوس . هستي بد که باشي معتقد اول بايد باشي خوب خواهي مي اگر

اپيکتوس . ام داده پس را آن بگو فقط بلکه ، ام داده دست از را آن نگو چيزي درباره هرگز

بزرگ . ارد ست رساني کمک آماده و شده تيز پيشتر گوشش او ، است پاکزاد فريادرس

. ژاپني نيست قائل شانس براي ارزشي دارد، اعتماد خود پشتكار به كه كسي

Page 576: جملات حکیمان

. کترينگ بگذرانم درآن بايد را عمرم بقيه چون دارم دوست را آينده من

. مان توماس گذاشت خواهند خودت حال به را تو گذاشتي، خود حال به را مردم اگر

بزرگ . ارد داريم خويش سرزمين هاي اسطوره و نياکان با ابدي پيوندي ما همه نيست زندگان با تنها ما پيوند

هسه . هرمان کند مغشوش را ما افکار نمي تواند نيست ما از که چيزي متنفري، او در خودت از قسمتي از متنفري کسي از اگر

فرانكلين , . بنيامين عالي مبل به نه داشتم احتياج باشكوه خانه به نه من بودند كور خودم از بغير همه اگر ميكند ورشكست را ما كه است چشمي ديگران چشم

. بودا است آرزوئي بي در آزادي

. كانت : آسوده وجداني و پرستاره آسماني است زيباتر همه از چيز دو عالم در

بزرگ . ارد اند بسته اميد آنها به که دلهايست ، روزگار باکان بي داشته و فر بزرگترين

بزرگمهر . بشماري را خويش هنرهاي بايد کيستي پرسند اگر

. فرانسيس سنت ندارد شباهت عاقل مرد يك به دارد مي نگه را زبانش كه ابلهي اندازه به كس هيچ

Page 577: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دارد مي نگاه جوان و شاداب همواره زندگي گذر در را آدميان زيبا طبيعت

. اسكاتلندي مثل باشد نداشته سراشيبي كه ندارد وجود اي تپه

. كلي محمدعلي رسيد نخواهد مقصود به زندگي در باشد نداشته خطر قبول شهامت كه كسي

بزرگ ! . ارد بدنامي و رسوايي به دادن تن ديگر و فرمانروايان ناداوري پيشگاه بر نهادن گردن با نخست ساخت نابود توان مي را خود

. هيل الكس كنند تحقيرشان بگذارند كه شوند مي تحقير كساني تنها

کاپو . . آلفرد کنند مي اجرا را آن حد از بيش دقت با که کساني ديگر دسته و زنند مي پا پشت قانون به که اي دسته دارد خوني دشمن نوع دو ملتي هر

بزرگ . ارد تنهاست بسيار او ندارد مهرورزي و ستايشگري توان است خودخواه آنکه

نيچه . فردريش شود مي نفس بر چيرگي عامل و دورتر تر کمياب واالتر هاي حالت پرورش به اشتياق عامل چون است جامعه ضروريات از طبقاتي اختالف

صاف . و پاک آب فهماند مي ما به دهد مي نمايش را خود بستر ناپاکيهاي که آبي نهر است ان خطاهاي دادن نشان ما ذهني صفاي اثبات براي راه بهترين

پوپ . است

Page 578: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دارند مهر از سرشار دلي و نيکو سرشتي که اند آناني ماندگار نامداران

. كازبي بيل داريد نگه راضي را همه كنيد سعي دانم مي خوبي به را شكست فرمول ولي شناسم نمي موفقيت براي دقيقي فرمول   واقعا من

. لوبون است مرگ شمردن حقير خوشبختي، راههاي مهمترين از يكي

بزرگ . ارد شهر تا روستا از و مدرسه تا خانه از باشد تواند مي کجا هر در بزرگداشت

. سقراط باشد مي اش روزانه كار اندن، خو كه يابد مي سعادت و فرزانگي جامعه

. دوال ژاك نشو چيز هيچ بنده نباشي، كسي بنده خواهي مي اگر

بزرگ . ارد است درآورده زانو به را آسمان ، گسترده ايي دامنه پس از ، آن ساز خيره و بلند نوک گويد مي تو به ، بنگر را کوهستان

کاپو . آلفرد باشند مي پشتکار و اراده صاحب ، پليد و پست افراد فقط متأسفانه که است اين ما زمان خصوصيات از

. هميلتون او فكر از بزرگتر چيزي انسان در و نيست انسان از بزرگتر چيزي زمين روي بر

بزرگ . ارد دارند ساده اساسي هم سخت نکات

. بيكن فرانسيس است قدرت يك تنهائي به دانش

Page 579: جملات حکیمان

. وبل دور كنند مي ستايش را شما كه مردمي نه دهند مي پند شما به كه را كساني بداريد دوست

بزرگ . ارد بدهي را باژ که بهتر همان باشند سست کارآگان و ها هنجار اگر

. نيچه نيست كوچكي هنر است، پرمسئوليت و آور مالل كارهاي دار و درگير انسان كه هنگامي به ماندن شاد

لينكلن . ابراهام نكن داوري ديگران درباره شود داوري تو حق در خواهي نمي اگر

بزرگ . ارد پروازند حال در دور هاي انديشه در ، مردم ديدگان از دور بزرگ رايزنهاي که چرا است رايزن يافتن ، کارها ترين سخت

پوشه . نيست اراده و تصميم سودمندي به يک هيچ است سودمند شما جسم و جان پرورش براي که صفاتي تمام از

نيچه . فردريش ندارد ديگري چيز ناتوانان ± ناسالم كنجكاوي جز كه روست آن از نازد، مي خود بودن طرف بي به همه اين ما دانش اگر

بزرگ . ارد آيند گرفتار جدايي غم به کمتر خيلي نبرند بيرون را خويش زندگي رازهاي اگر ، همسران

شوپنهاور . رستاخيز نوع يک مالقات هر و است مرگ نوع يک جدايي هر

هانري . پاتريک دارند توقع ديگران از کوچک مردان ولي کند نمي طلب چيزي هيچکس از خود از جز و است متکي خود به تنها بزرگ مرد

Page 580: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دارند ديرينه از اي ريشه که هستند درختاني هاي ميوه آدمها

لينكلن . آبراهام يافت خواهيد را آن انجام راه سپس گيرد، صورت بايد كارى كه شويد مصمم

. روسو شد آن منكر توان نمي اما نداشت، دوست را حقيقتي توان مي

بزرگ . ارد نابخردي به کشان گردن و آوردند روي خرد به فرازان گردن

. هيل ناپلئون كنيد عمل خود دانسته به بايد نيست، كافي دانستن

. كاراليل رسد مي نظر به محال ابتدا باشد، بزرگ اگر اقدامي هر

بزرگ . ارد بگذري خويش وجود آز از بايد بخشندگي بلنداي به رسيدن براي

پوشه . داد خواهد دست از سعادت جستحوي در را دو هر او ، بدهيد ثروت و تندرستي انسان به

تاگور . رابيندرانات اند تو دوست همه باشي نداشته توقع و انتظار اگر

رابينز . آنتوني آوريم مي دست به را همان كنيم متوجه چه هر به را خود حواس كه باشيد داشته بخاطر

Page 581: جملات حکیمان

. مترلينگ موريس است انديشيده مي امروز كه شد خواهد همان فردا است، خويش افكار ساخته آدمي

بزرگ . ارد کند مي تندتر و استوارتر را ما آينده گامهاي سخت روزهاي

بار : اولين براي که هنگامي وديگر دارم دوستت گويد مي معشوق به لبخند با بار اولين براي که هنگامي يکي است مانند فرشته و آسماني موقع دردو زن لبخند

هوگو . ويکتور زند مي لبخند نوزادش روي به

موزارت . . دانند نمي چيزي دوستي از توانگران دستانند تهي از دوستانم ترين حقيقي و بهترين

. روسو است كاميابي از نيمي داشتن ايمان خود توانائي به

بزرگمهر . سپاري مي دلخواه به زندگي باشي رضا و خرسند اگر

بزرگ . ارد نشانند بي و خشک که توزاني کينه و بارند مي که مهرورزي آدميان همانند ، آن بغض نه است آسمان مهر باران

قويتري آستين در هم تري درشت مشت که بداند بايد حاليکه در بشکند هم در را ضعيفي دهان خود تواناي مشت با تواند مي ، است قوي و زورمند که آنکس

پوشه . است پنهان

ژيد . آندره بداريم دوست را آن نباشيم صدد در و ببريم لذت زيبايي از نتوانيم و نخواهيم که مرد خواهيم روزي ما من نظر به

Page 582: جملات حکیمان

بزرگ ! … ارد سکوتها در نه و سنجيد ها آزمون در را آدمها ادب بايد نيست درست سنجشي بردباري آنکه حال دانند مي ادب با را بردبار آدمهاي مردم

آنچه )) (( )) (( . )) در آميز ريشخند خشمي با روبروييم تمنيات انواع همهء با اکنون ؛ بلکه ؛ نيستيم چنين زندگي به نسبت کم دست ؛ هستيم جان و دل بي ما اگر

. نامربوطي (( انگيزش آن توانيم نمي که دارند وجود لحظاتي که رو آن از تنها شماريم مي خوار را خويش ما هستيم تامل و غور حال در ؛ ناميمشان مي آرمانها

. . نيچه )) (( فردريش است جان و دل بي فرد خشم از تر نيرومند ؛ اندازه از بيش نازپروردگي تاثير نماييم مهار ؛ دارد نام آرمانگرايي که را

کاستاندا , . کارلوس عمل انديشه با نه كنند مي زندگي عمل با دانايان

بزرگ . ارد شناسم نمي ، تندرستي از ارزشتر با اي اندوخته

. چيني ضرب المثل بود خواهند غافل است نهفته دم اين در كه سعادتي از انسان ها شود فردا به مبدل امروز زمانيكه تا

. جانسون بميريم ثروتمند اينكه تا كنيم زندگي ثروتمند است بهتر

آلبركامو . شود پذيرفته آزادانه كه دارد اعتبار و ارزش زماني تنها شغل

يونگ . كارل دهيم تغييرش توانيم نمي نپذيريم را چيزي تا

بزرگ . ارد کن ياد دشمني به او از پيوسته ، کني بزرگ را کسي خواهي مي اگر

Page 583: جملات حکیمان

انيشتن . آلبرت شود ديگران صرف که است ارزشمند زندگي تنها

. شريعتي علي است ورزيدن عشق يک خود نکردن خبر را دوست دردها در

آنجليس - - . دي باربارا سازد مي روشن خود از را ها قلب جمله از بگيرد قرار مسيرش در را هرچه که است نور عشق

ناپلئون . شد نخواهد رو به رو درماندگي و ياس با گاه هيچ زندگي هاي خم و پيچ در همت صاحب

بزرگ . ارد کنند نمي تراشي مانع جوانان با گفتگو براي ديده جهان پيران

ريزند . مي خارج به را آن بيشتري صداي و سر با باشند داشته خود در کمتر هرچه ، ماند مي دهن تنگ بطريهاي حال و وضع به فکر تنگ مردمان حال و وضع

پوپ

. دسراييلي اند بوده ديروز جسور کودکان ، امروز موفق مردان

جانسون . سامول کنند مي تلف ، ندارند که هايي ويژگي دادن نشان براي تالش در ، را عمرشان از بخشي مردم همه تقريبآ

شوپنهاور . نداريم که هستيم چيزهايي انديشه در پيوسته درحاليکه ، کنيم مي فکر داريم که آنچه درباره   ندرتا ما

بزرگ . ارد بود او پرستي ميهن ، گاندي گرايش ترين گرامي و بارزترين

Page 584: جملات حکیمان

شين . اسکاول کند نمي دير هرگز و ندارد احتياج زمان به خدا

بزرگمهر . هراسد مي آن از شير دل و است آتش چون شاه طبع آنکه از ، مشو گستاخ و دلير باشد مهربان تو به شاه اگر

بزرگ . ارد بپرس را مادري سرزمين ارزش ، کرده سفر از

سلز . دي باشي هستي آنچه کمال که بکوش باشي، هستي آنچه از غير چيزي که مباش آن آرزومند

اكلينز . مارو آمد نخواهد شما دنبال به خودش نرويد موفقيت دنبال به اگر

بزرگ . ارد آيد نمي بدست دوستي و مهر بي ، بزرگواري

. والش , اس باسيل ؟ برسيد آنجا به داريد توقع چگونه رويد مي كجا به كه ندانيد اگر

فيثاغورث . پذيرد مي پايان پشيماني با و شود مي آغاز ديوانگي با خشم

کرده پشت خويش سرزمين به اندازه يک به دو هر دهند مي راي نادرست انتخابات بازي در دانسته که آناني و انگارند مي ارزش بي را نيک انتخابات که آدمياني

بزرگ . ارد اند

Page 585: جملات حکیمان

تواين . مارك كنيم برابر چند را خود سعي هستيم مجبور دهيم مي دست از را هدفمان وقتي

تاگور . رابيندرانات اند تو دوست همه باشي نداشته توقع و انتظار اگر

0 Comments

ششم صفحه حکیمان و بزرگان سخن

17

APR

Posted by hamedani as ششم صفحه حکیمان و بزرگان سخن

. مارکز گارسيا ندارد دوست وجودش تمام با را تو که نيست معني اين به ندارد دوست ميخواهي که آنطور ترا کسي اگر

بزرگ ! ! . ارد رويد مي تر پس روز هر شود نمي يا و توانم نمي همانند هايي واژه گفتن با

آنجليس . دي باربارا کشانند مي خود سمت به را ديگران ، کشند مي نفس نيز عشق با و کنند مي زندگي عشق با کنند مي ساطع عشق خود از که آنان

. گوته است نهفته آميزي سحر قدرت و نبوغ ، جسارت درون در

متيوس . اندرو نيست کافي هرگز شانس

رابينز . . آنتوني كند مي تضمين را شما موفقيت دهيد تغيير را خود كار شيوه بتوانيد كه خصوصيت يك همين تنها باشيد داشته انعطاف قابليت

Page 586: جملات حکیمان

بزرگ . ارد نيست هستي با بازي و نرمش جز راهي

مارکز . کند لمس ترا قلب ولي بگيرد را تو دستهاي که است کسي واقعي دوست

آنجليس . دي باربارا شماست قدرت و نيرو منبع يگانه عشق

رابينز . آنتوني بله گفت خواهد نفر يک بالخره ، نره يادت احتماالت قانون

. رابينز آنتوني ايد کرده فکر درست صورت دو هر خوريد،در مي شکست يا شويد مي موفق که کنيد مي فکر اگر

. شفوکو الرو است اي بيهوده کار ديگر جاي در آن جستجوي ، نيابد خود در را آرامش انسان وقتي

بزرگ . ارد نگير فرمان کسي از دهي انجام را خويش بايسته و وظيفه خواهي مي که هنگامي

. امرسون است عشق نوعي پيروزي ، کننده تعيين و عظيم لحظه هر ، جهان تاريخ در

، نبوغ درصد يک ، اديسون . 99موفقيت توماس ريختن عرق درصد

هولمز . داريم مي بر گام راستايي چه در که است اين مهم ، ايم ايستاده جهان اين کجاي در که نيست اين مهم

Page 587: جملات حکیمان

بزرگ . ارد آوريم بدست آساني به خويش توانمندي دادن نشان با توانيم مي را آرزوهايمان از بسياري

گداوير . مارکوس باشيم بهترين خودمان به نسبت بکوشيم ، باشيم ديگران از بدتر يا بهتر نکنيم سعي

جيمز . ويليام کنيم نمي استفاده آن از موشي چراغ يک از بيش اکثرمان متاسفانه که است ولتي هزار دينام يک ما مغز

بزرگ . ارد شوند مي آن بيروني نماي گرفتار ديگران و رسد مي ها ريشه به خردمندان نگاه

آنجليس . دي باربارا داد خواهد پاسخ شما به سرزندگي و شور و نشاط ، شادي ، رحمت ، زيبايي ، محبت و لطف با زندگي که ديد خواهيد گاه آن

. هوبار آلبرت است ديگران به ياري ، ها خوشبختي بهترين

خواهد بازخواست ما از او و شد خواهيم مسوول اوست از ما چيز همه و آفريده را ما که کسي مقابل در چگونه که است اين فهميد نخواهد هرگز انسان چه آن

. ! ! مترلينگ موريس ؟ ؟ ؟ کرد

بزرگ . ارد کند مي پيدا نيز آسماني جنبه ما انديشه برآيند اما ، است زميني ما نگاه چوب چهار

بگيرند . ناديده را شما توانست نخواهند ديگر ها آن و شد خواهيد ناپذير مقاومت بيشتر نيز ديگران براي کنيد ابراز خود از بيشتري زندگي شور و عشق چه هر

آنجليس دي باربارا

Page 588: جملات حکیمان

. با ما روح بخدا را ؟؟؟شما نه يا هست بقا قابل ما روح آيا که نکرده توجه هيچکس اما شود مي چنان و چنين و ماند مي باقي روح که اند گفته پيغمبرها همه اين

. ! مترلينگ موريس ؟ ؟ نيست بهتر برود بين از اگر آيا نمايد نمي تجاوز شهوت و معده حدود از که هايي انديشه و پست افکار اين

. طرف از و شود مي گناه مرتکب حتما که آفريده را انسان خدا يا طبيعت طرف يک از زيرا است انسان زندگي نقيض و ضد بفهميم توانيم نمي ما که را چيزي

قدرت !!! که آفريدند مي طوري را ما نخست روز از که بود اين بهتر ديد خواهد مجازات جهان در گرديد گناه مرتکب که کسي هر که گويند مي ما به ديگر

مترلينگ . !!! . موريس بدهند کيفر بعد و بيافرينند را ما آنکه نه باشيم نداشته را گناه ارتکاب

بزرگ : . ارد آيد مي بوجود همگاني رفاه آنگاه کرد ساماندهي آن اساس بر سپس رسيد درست ساختار به بايد نخست پس است رفاه يافتگي سامان برآيند

! در . را خود بايد بلكه بياوريد فشار خود به كه نيست كافي سازيد قوي را خود اراده شود مي مشخص گيري تصميم قدرت با پويايي و ايستايي ميان تفاوت

. رابينز آنتوني دهيد قرار مصمم حالتي

آنجليس . دي باربارا بيافرينيد رضايت و عشق از سرشار اي زندگاني که داريد را توان اين شما

! و دانا خداوند گفتيم ما همينکه يعني بدهيم وفق زندگي در خودمان اختيار با را خداوند دانائي بتوانيم که است محال هستيم مغز داراي شما و من که وقتي تا

چه هر و داريم اختيار خود کار در ما که بگوئيم توانيم نمي ديگر هست و بوده چيز همه بيني پيش به قادر و بکند تواند مي و توانست مي را کار همه و تواناست

! و شده بيني پيش خدا طرف از قبال بدهيد انجام آتيه در يا و امروز که را کاري هر و بکنيد آينده يا و امروز براي شما که فکري هر زيرا کرد خواهيم بخواهد دلمان

شما دست از اختيار وديگر افتاد خواهد اتفاق کار آن ناچار کرد بيني پيش که همين و نبود خدا نمايد ادراک را آينده وقايع که نبود قادر او و شد نمي بيني پيش اگر

! جز بدهند وفق خداوند وتوانائي علم با را انسان آزادي موضوع که اند خواسته و اند نوشته خصوص اين در مذهبي علماي که کتابهائي و وسائل تمام است خارج

! بکند خواهد مي دلش چه هر و داشته اختيار جهان اين در تواند مي صورت يک در انسان باشد مي معني فاقد و نيست چيزي تهي ميان و پوچ کلمات سلسله يک

! شما و من ديگر داشت وجود مطلق تواناي و دانا اين که همين و باشد نداشته وجود است مطلق تواناي و دانا کسيکه يعني خداوند که است صورتي در آن و

! جهان اين گويند مي هستند متفاوت باهم دو اين که دارند عقيده و ميگذارند فرق جهان و خدا بين کسانيکه گيرد مي انجام او بدست کارها تمام و نداريم اختيار

اين ! ولي کنيم مي بخواهد دلمان وهرچه هستيم آزاد جهان در ما بنابراين نمايد بيني پيش را ما آينده وقايع تواند نمي نتيجه در و باشد مي ناتوان و نادان که است

Page 589: جملات حکیمان

جهان اگر و باشد جهان آفريننده خداوند که است اين اش الزمه گذاشتند فرق خداوند و جهان بين که همين زيرا دهند مي رد جواب بخويشتن خود اشخاص

! مطلق داناي حتما او و بدانيم نادان را خداوند توانيم نمي بدانيم نادان را جهان فرضا ما پس نيست خدا وگرنه بداند را چيز همه بايد ناچار خدا داند نمي چيزي

خواهد اتفاق حتما کرد بيني پيش و ديد او که هم را چيزي و نموده بيني پيش و مشاهده هميشه براي را ما اعمال تمام خويش توانائي و سمت اين با و است

. ! مترلينگ موريس باشيم مي مجبور بلکه نداريم اختيار خود کارهاي در ما صريح عبارت به و نخواهيم يا بخواهيم ما اينکه از اعم افتاد

بزرگ . ارد اند گونه بدين نيز خود با نيستند روراست ديگران با که آدمياني

کلر . هلن يافت نخواهي اي سايه ، کني نگاه خورشيد به چنانچه

فرانک . رويم مي ها شادي غمگين حاشيه دنبال به شادي هزاران ميان از که ماييک اين است پسنديده را شادي و نيکي ما براي خداوند

از . فراتر مراتب به حتي عشق کنيم مي احساس خود در ديگري شخص به نسبت که است اي جسماني و فيزيکي ي جاذبه از فراتر و بزرگتر مراتب به عشق

آنجليس . دي باربارا است خانواده حتي يا کار ، روابط به نسبت اشتياق و شور عالقه يا برتر غايتي و آرمان به ايمان

” هستند “ عادي اشخاص از مردم درصد نه و نود که باشيد عادي اشخاص از اگر داد؟ خواهيد پاسخ چه هستيد چه انتظار در جهان اين در که بپرسند شما از اگر

بخورم لذيذ اغذيه عالم پايان تا داشت خواهم جاويدان عمر که حالي ودر شده بهشت وارد مستقيما مرگ از پس که دارم انتظار دنيا دراين من که گفت خواهيد

جواني … و عمر داشتن و بهشت در رفتن از پس که هستيد اين از غافل ولي و بشنوم انگيز طرب هاي آهنگ و شوم برخوردار شهوت و عشق لذت از و

نواخت يک زندگي بزودي و برد نخواهيد لذت شهوتراني و خوابيدن و نوشيدن و خوردن از ديگر گرديد نخواهيد بيماري و پيري خزان دچار هرگز که هميشگي

اين دادن دست از و مرگ از ترس کرده بخش لذت شما براي را غيره و خوابيدن و خوردن دنيا اين در که چيزي زيرا کرد خواهد کسل و خسته را شما بهشت

! بهشت به را شما اگر که ام گفته ديگر جاي در گرديد خواهد عادي چيز همه نداشت وجود شما براي مرگ يعني شد جاويد لذات اين که روزي و است لذات

. !!! مترلينگ موريس بدهد شما زندگي در تغييري که هستيد ديگري نقطه جستجوي در و گرديده خارج بهشت در از و شده کسل اقامت يکسال از پس ببرند

بزرگ . ارد شد جاودانه توان مي ديگران براي خودگذشتگي از با تنها

Page 590: جملات حکیمان

که . انگار و هستيم طبيعت رويه بي حرکات و ديوانگي تماشاي مشغول روز و شب ساعت چهار و بيست زيرا کنيم حيرت ديوانه يک گفتار و حرکات از نبايد ما

. عبارت به و ؟؟؟ جنون يا است استوار عقل بر دنيا اساس بفهميم که بود منتظر بايد اول اما بينيم مي عاقل او قبال در را خود زيرا داريم برتري طبيعت بر ما

يكي , عقل برعکس يا و برسانيم نجات ساحل به را خود ناچيز و حقير زندگي کشتي خواهيم مي بدان توسل با که ماست زندگي نواقص از يکي هم عقل آيا ديگر

. ! ! ! گويد مي شما عقل مثال باشد نداشته معني هيچ تر عالي موجودات براي و باشد ما زندگي نواقص از يکي هم عقل است ممکن زيرا ؟ ؟ ؟ ماست امتيازات از

. خورشيد کره گرماي درجه ميليون چندين حتي و ندارد آتش از بيم که تري عالي موجود ولي شد خواهيد خاکستر زيرا نرويد گدازي آهن کارخانه کوره وسط که

مترلينگ . موريس نمايد مي عبور گدازي آهن کوره وسط از کنان تفرج و نگرد مي شما به حقارت چشم با و خندد مي شما عقالني استدالل به کند مي تحمل را

. ) رابينز ) آنتوني است محبت و عشق اظهار يا راه كيلومتر يك رفتن ، تلفن يك زدن ¸ مثال عملي انجام از خودداري نتيجه شكست

دي . باربارا بگيرند ناديده را شما توانند مي کمتر ها آن و شد خواهيد تر ناپذير مقاومت ديگران براي ، کنيد ابراز خود از را زندگي شور و عشق بيشتر چه هر

آنجليس

تا را يکي همين فقط خداوند صفات از ما و اوست بودن پايان بي باشد مي نزديک ما فهم به اي اندازه تا که شکلي يگانه خداوند مختلف اشکال و تصاوير از

مترلينگ !!! . موريس باشد مي مجهول ما براي او اشکال و صفات باقي و فهميم مي اي اندازه

. با را او و گيرد مي کرد نمي فکر مرگ به هيچ که را شخصي گريبان آمده در به اي گوشه از ناگهان که طريق اين به دارد موشک غايم بازي مرگ اوقات گاهي

. !!! . مترلينگ موريس او تفريحات از يکي است اين برد مي خود

بزرگ . ارد دارد بر پايت پيش از را مشکالت تواند نمي اميد و بردباري همچون اهرمي هيچ

. فريدالدين است کرده من در زيادي تاثير نيشاپوري عطار فريدالدين ابيات از بعضي و ام خوانده فرانسوي هاي ترجمه در را ايراني شعراي اشعار از بعضي من

. من :” اگر که دانم مي اينکه براي نيستم نااميد تو درگاه از ليکن بينم مي مجازات درخور را خود و هستم گناهکار چه اگر خداوندا گويد مي خود اشعار از يکي در

”. آغاز از آيا که بدهيد انصاف نمود خواهي رفتار خود طبيعت طبق بر من به نسبت جهان آن در تو ام کرده رفتار خود طبيعت از پيروي طبق بر جهان اين در

Page 591: جملات حکیمان

؟؟؟ . باشد اميدبخش اندازه اين به و باشد نيشاپوري عطار گفته اين از باالتر معني عمق حيث از که است شده گفته چيزي جهان در تاکنون بشر زندگي

مترلينگ موريس

تر فهم چيز اين از مرتبه هزار اگر و نداشت کنوني دنياي به شباهتي چندان رسد مي ما نظر به که دنيايي بوديم اين از تر فهم چيز و تر باهوش مرتبه صد ما اگر

!!! است . ديگري چيز فهميم مي خود از و بينيم مي خود در آنچه جز و ما خود جز دنيا زيرا شد مي زيادتر دنيا اين با رسيد مي نظرمان به که دنيايي تفاوت بوديم

آنوقت . ديد مي را خود پايان اگر زيرا ببيند را خود پايان نيست قادر آفريننده که همانگونه بياورد وجود به را نيستي تواند نمي است هستي عين که هم خدا حتي

مترلينگ . موريس نبود پايان بي

بزرگ . ارد نيست شما سخن شنيدن به دلخوش ، برد مي را سخنتان پياپي آنکه

که باشد داشته وجود دنياهائي نيست بعيد صورت اين در و بشويم منکر غيره و درخت و سنگ در را شعور و فهم وجود بتوانيم که نداريم دست در دليلي هيچ ما

مترلينگ . موريس باشد باالتر ما از آنها فکري زندگي بلکه و کنند زندگي ما مثل جمادات ساير و ها سنگ آنها در

آور وحشت و زشت اسکلت يک به مبدل پايان در و کرد نمي متالشي و فاسد را ما جسم يعني داد نمي ما به را کنوني تغييرات مرگ اگر که پرسيم مي خود از

مشوش هم موقع آن هستيم مشوش خود روح براي امروز که همه اين آيا ميشد زيبا سرخ گل يک به مبدل ما جسم مردن از بعد عوض در و شديم نمي

بيمناک خود روح براي شد خواهم سرخ گل به مبدل چون که گفت خواهد و داد خواهد منفي پاسخ بنمايد خود از را پرسش اين که کس ميشديم؟؟؟هر

مترلينگ. . موريس است جسماني مالحظات از ناشي ما وحشت اعظم قسمت ميشود معلوم پس نيستم

. مترلينگ موريس نداشت معني ديگر عمل و سعي شد، مي ما نصيب موفقيت قدم، اولين در اگر

بزرگ !. ارد ساخت دگرگون بندي زمان با شود مي هم را فرهنگ که اشتباهند باور اين بر بازار اهل

. رابينز آنتوني نكنيد رها آنرا ، گرفتيد اي شايسته تصميم گاه هر

Page 592: جملات حکیمان

آنجليس . دي باربارا دهيد انجام تعهد با را آن دهيد مي انجام کاري هر

مترلينگ . نمايد وقبول تلقي آن وقوع بعلت دقت اندكي و تبسم با را حوادث كه است كسي آن خوشبخت انسان

، آورد مي پديد نو آرمانهاي ، آرامي به جوانان ورود است خود از پس جوانان بدست دگرگوني دستخوش همواره زيرا نيست هميشگي مردمي گير همه انديشه

بزرگ . ارد گردد مي نابود ناگريز کند بازسازي را خود نتواند گذشتگان آرمان اگر و

مترلينگ . موريس است انديشيده مي امروز كه شد خواهد همان فردا است خويش افكار ي ساخته آدمي

مترلينگ . موريس کند مي وحي عسل زنبور به که کندوست روح

بزرگ . . ارد گذارد مي جاي بر آن در ، شگرف برآيندي و ، بخشيده پويايي آن به ساختار اين است هدفمند ساختاري داراي کيهان

. آيبوري لرد است مشکل وظيفه انجام ولي نيست مشکلي کار وظيفه شناختن

. بناپارت است انسان کار و عمل زاده ، بشر ترقيات

بزرگ . ارد بيابند را سرفرازي هاي راه کند مي کمک برجستگان به که است عشقي ، همگان به کمک

Page 593: جملات حکیمان

. سينا پور باش خويش وجدان شاگرد و خود نفس معلم

رابله . بود نخواهد پاک روحي صاحب گاه هيچ وجدان بي داناي

بزرگ . ارد ماندگاريست راه تنها اين که تاخت ها ناراستي بر بايد ، ست جو ستيزه دشمن با دوستي مانند ها درد و ها رنج با دوستي

. داير وين نيست اتفاقي دنيا اين در چيز هيچ

. زوال باشند شنيده تمجيد و تعريف کمتر که شوند مي موفق و پيروز آنهائي اغلب

پوشکين . نکن قضاوت ، نديدي شايسته و کامل هرجهت از را خود تا

. روستان پذيرفت بايد هست که همانطور را حقيقت

آنها مقابل در كه اعمالي بر و ، وقايع آن به نسبت خود واكنشهاي بر توانيم مي كم دست ، كنيم كنترل افتد مي زندگيمان در راكه اتفاقاتي هميشه نتوانيم اگر

. رابينز آنتوني باشيم مسلط دهيم مي انجام

را . : … و سوزي همسر ، داري برده همچون اشتباهاتي آموزيم مي گذشته به نگاهي با است رشد و پويندگي به رو گيتي ، بود نخواهد پاينده بدکاري و مايگي بي

بزرگ ! . ارد کرد خواهد پاک را آدمي خردورزي ، اند نموده رها آدميان

آنجليس . دي باربارا شماست ناجي و حامي يگانه که است عشق همان باز زندگي طول سرتاسر در

Page 594: جملات حکیمان

. سنکا است درنگ و صبر ، خشم داروي بزرگترين

. پاندر بگيريد کمک خود موفقيت براي ، ديگران آرزوهاي و ها انديشه از

بزرگ . ارد باشيد آنها خرد و انگاره پيشواي شناخت بدنبال ، آنها تک تک انديشه در کنکاش بجاي ، آدميان شناخت براي

. روبرتسون است اراده ، ها پيروزي کليه رمز

رابينز . آنتوني شود مي بيشتر شما گيري تصميم ،قدرت بگيريد تصميم بيشتر چه هر

بزرگ . ارد خوانند مي مردم بخش رهايي شبه يک را خود و برند مي بهره همگاني هاي نگراني از ، مناسب سنجي زمان با که هستند پليدي آدمهاي

آنجليس . . دي باربارا شويد جويا خودتان درون از تنها را بودن زنده و سرزندگي کنيد جو و جست خودتان درون از را زندگاني شور و عشق

. سيدني نيستند تنها هرگز ، دمسازند خوب و عالي افکار با که کساني

بزرگ . ارد دهند گرما را خود هواخواهان انديشه خويش ياد با کشيد پر آسمان به کهن زنان و مردان تن گرماي چو

. هسه هرمان نيستي قوي که است اين بر دليل شوي، خشمگين ناتوان بر اگر

Page 595: جملات حکیمان

رابينز . آنتوني يابد مي افزايش تمرين با نيز تصميم قدرت ، شوند مي نيرومندتر ورزش اثر در بدن عضالت كه همچنان

آنجليس . دي باربارا کند مي جذب خود مبدا به را ما که است مغناطيسي همانند عشق

بزرگ . ارد گرداند برنمي خويش راه از را آنها گرد هرزه باد غرش صداي است مهربان که آسماني و دارند خويش بذر از پر دست در چشم برآزندگان

. يونسکو شد نمي برآورده آرزوئي هيچ ، شد مي برآورده آرزوها همه اگر

. . شيللر آوريد بدست را آن شماست برابر در انساني عالي مقام

. شيلون افتد کار به ات انديشه از قبل که نده اجازه زبانت به

بزرگ ! . ارد آورند مي ارمغان به اميد همواره خويش سرزمين فرزندان براي آنان اند زاينده ها اسطوره

. . اسکاتلندي فيلسوف کاراليل توماس کرد نخواهيد کسب باشد،موفقيتي دهيد،ناحق مي انجام اگرآنچه

. کوتورث اليزابت کنم مي جواني احساس ، بينم مي رويا که وقتي

Page 596: جملات حکیمان

با . را مردم کنند مي فکر که کساني است ممکن غير دريا مهار گردند هماهنگ آدميان درياي امواج با بايد نشوند گرفتار مردم توفان به آنکه براي سردمداران

بزرگ . ارد شوند مي گم زود يا دير اند کرده مهار خود امکانات

. اديسون توماس کنيد خستگي احساس آنکه بي است مسئله يک بروي وقفه وبدون جسمي و ذهني انرژي تمرکز توانائي ،در موفقيت الزمه

. . تراوليان جي بخوانند چه بگويد آنها به است، امانتوانسته کند، باسواد را فراواني جمعيت است توانسته آموزش

بزرگ . ارد نيست خويش مردم از انتقام فکر به شايسته فرمانرواي

. فلپز آستين بخريد نو کتاب ولي بپوشيد را قديمي لباس

رابينز . آنتوني باشيد برداشته آن تحقق درجهت مثبتي قدم ابتدا اينكه مگر مكنيد، رها را هدفي هيچ هرگز

از . را خود اطرافيان زندگي تا داريد اختيار در شماري بي هاي فرصت روزه هر گذرانيد مي را خود وقت چگونه يا داريد شغلي چه ، هستيد کسي چه نيست مهم

. از . کند ظاهر را خودش دهيد اجازه خويش زندگي شور و عشق به چگونه؟ اند بيگانه برايتان که آنان چه و شان شناسيد مي که آناني چه سازيد متاثر خود

. آنان زندگي شور و عشق تا ديگران از است دعوتي شما در زندگي شور و عشق ظهور و نمود قلبتان زباني بي زبان با حتي و ، اعمال ، چشمان ، کلمات طريق

آنجليس . دي باربارا دهد نشان را خود نيز

بزرگ . ارد است هولناک رستاخيزي پگاه ، آن گرفتن ناديده و کشور ناجي ، سازنده و درست انتخابات

. کريستوفرمورلي کني خودسپري شيوه به را زندگي بتواني که است اين در تنها کاميابي

Page 597: جملات حکیمان

. هوبار آلبرت دهيد پرورش آنرا است عادت سعادت

بزرگ . ارد ترسيد بايد ايلي هر سفيدان ريش و بزرگان نفرين و آه از

. چخوف آنهاراآشکارميکند استعدادي بي افراد،ازجمله استعدادهاي تمام دانشگاه

. گيبون است نبوغ مکتب تنهائي ولي افزايد مي دانائي بر معاشرت

. الکساندردوما است درآمد مهم منابع از يکي خود جوئي صرفه

رابينز . . آنتوني است محتاج آن به ما روح كه است غذايي اين كنيم معنوي و عاطفي رشد احساس ¸ دائما كه داريم نياز ما همه

پاسخگوي . : بايد همواره آيا ؟و خويشتنيم ماخويشتن آيا که آن پرسش باشد ما با ، ديگران کنش بازخورد برآيند تواند مي ايم برگزيده زندگي در که را راهي

چشمه ! . در ميهن به عشق همچون بزرگ آرماني ، آن از وپس شود مي بارور ما در آزادي گفتيم پاسخ که را ها پرسش ؟اين باشيم ديگران بد برخوردهاي

بزرگ . ارد گردد مي جاري وجودمان

ببخشيد برتر هدفي و معنا خود زندگي به که داريد را آن توان شما بيافرينيد روحي غناي از سرشار و بخش رضايت اي زندگي که داريد را آن توان و قدرت شما

رويد . مي که کجا هر به خود با را زندگي شور و عشق تا دهيد راه خود به را آن شهامت و جرات است نهفته شما زندگي شور و عشق در تنها توان اين

آنجليس. . دي باربارا دهيد نشان داشتيد دوست و خواستيد که کس هر به را تان زندگي و شور و عشق تا دهيد راه خود به را آن شهامت و جرات ببريد

. افريقائي مثل شوند مي سپري روزها چون حوادث

Page 598: جملات حکیمان

بزرگ . ارد بود خواهند راه برآن باشند که دودماني هر در و بينند مي فردوسي شاهنانه در را خويش گذشتگان تبار پاکي و نامي نيک ايرانيان

. سليکا است آن انداختن تاخير به ، غضب چاره بهترين

. فيثاغورث است ذلت آن ميوه که مکن کارسستي ودر مده دست از فرصت

بزرگ . ارد کنند مي هديه را دارند انديشه در آنچه هر و کنند نمي کوتاهي امروز دودمان آموزش از که آنانيند آزاده پيران

. شوپنهاور است زندگي سفر توشه مهمترين ناپذير، عالج برابرحوادث در ورضا تسليم

. روالن رومن کند بيدار را خفته انرژي بايد شکست

بزرگ ! . ارد کن پيشه دوري و ببر پناه قانوني هنجارهاي به زندگيت و مال دشمن از گريز براي و کن پژوهش و بياموز ، خود انديشه دشمن نابودي براي

بزرگ . ارد گفت باش شاد را پاکي پيوند هر بايد پس ، کند مي برابر چندين را توان و يابد مي ارزش ، دهد مي رخ تنهايي پس از پيوند

آنجليس . دي باربارا سپاريد مي ها آن دست به را خود سرزندگي نيز و زندگي کنترل شويد مي خارجي تحريکات بر متکي کردن احساس براي که هنگامي

Page 599: جملات حکیمان

کلر . هلن داد انجام توان نمي را كاري ،هيچ نباشد كوشي سخت و اميد و ايمان ،تا است ايمان ظاهري شكل خوشبختي

بزرگ ! . ارد هست و بوده آنان رساي فرياد سال هزاران گواه ، تاريخ اما نمود شان خفه بزور يا و گرفت ناديده بتوان شايد را انديشمندان

سقراط . كند مي عوض خويش ميل مطابق را ،جهان است راسخ عزمي داراي كه كسي

دوال . ژاک ندارد زيستن ،ارزش نشده مطالعه زندگي يك

. اسپنسر هربرت ندارد قرار و آرام است نرسيده ثمر به فكرش كه مادام دارد نو فكر كه مردي

. كاراليل كند مي مجروح بسختي را آن كوچك اي كنايه و ميرد مي كوچك ريشخند يك ،با است حساس و ظريف بسيار نو فكر

. دمينگ است مديريت بد عملكرد از ناشي بلكه نيست كاركنان بد عملكرد از ناشي بهره وري، مشكالت

بزرگ . ارد گيرند مي ها درس آن از خردمندان ، بزرگيست آموزگار ، طبيعت

. ) ( ) دراکر ) پيتر دارد وجود تفاوت كار درست انجام كارآيي و درست كار انجام بودن مؤثر ميان

. تو پاره است مهم كردن كار درست نيست، مهم كردن كار زياد

Page 600: جملات حکیمان

. : » الو» ورنون مي دهد درس بعد مي كند، امتحان اول است سخت گير معلم يك تجربه

. رابينز ندارد وجود ممکن نا ، دراد ايمان که کس آن براي

. رابينز . آنتوني هاست خوشي ناپذير پايان مطالعه ، زندگي نظرآنها در و ، شوند نمي كسل هرگز كنجكاو افراد باشيد كنجكاو و فضول كودكان، مانند

بزرگ . ارد فرداهاست و امروز رخدادهاي زايشگر او ، آفريند مي خويش پاک انديشه و دانش فر با خردمند و توانايست ابزار خرد

آنجليس . دي باربارا است بزرگي روحي تهور و شهامت جرات مستلزم عشق با زندگي

. اسمايلز است طبيعت راهنماي بهترين اراده

بزرگ . ارد نيست ما روي پيش پاياني وقت هيچ پس ، باشد ما زندگي در دوباره آغازي تواند مي آن هر

. يونگ است واقعي خودکشي ، وقت اتالف

. ويکتورهوگو ماند را وبوئي عطر بي گل نباشد، توام فضيلت با که زيبائي

. ديوئي جان شود مي آغاز ديگري هدف ، هدف نقطه به رسيدن با

Page 601: جملات حکیمان

بزرگ . ارد ماند نمي جاي بر زبوني و پلشدي جز چيزي شود پاره که آنگاه و ، شود مي بسته نيازها هنگامه در ها پيمان

سانتايانا . آنند تکرار به محکوم آورند نمي خاطر به را گذشته آنانکه

آندرومدا . . انگار آسماني اوج در و آبي و ، تنها و بزرگي

بزرگ . ارد جهانند رسواي مدت بلند در اما شوند نزديک خود هدف به بدگويان مدت کوتاه در شايد

. ناپلئون دارند انرژي و حرارت که است کساني آن از دنيا

. تولستوي است باطن به ، نيست ظاهر به بشريت

. هگل است گذشت و همت به ؛ نيست بودن مرد به تنها مردانگي

بزرگ . ارد نسازد نابود را شما آنها چرکين مايه درون تا بگذاريد تنها را بدگويان

. البروير است تکبر حد آخرين ، بيجا تواضع

اسپانيائي . مثل کار همه براي نه اما خوبند همه

Page 602: جملات حکیمان

داشته خويش و همگان براي خيري گونه بدين تا واداشت بدني کارهاي به بايد را اند ميوه بي خود و است ديگران هاي داشته نابودي در وجوديشان هنجار آنانکه

بزرگ . ارد باشند

. پلوتارک کرد تهيه بايد چراغي جواني روز در پيري شب براي

. کنفوسيوس ديگران به مردکوچک و گيرد مي سخت برخود بزرگ مرد

. بزرگ ارد بينند نمي ديگران چهره نابودي در را خود رشد و بالندگي شايستگان

. کاراليل رسد مي نظر بخ محال آغاز در بزرگ کار هر

بزرگ : ارد

هستند : سياسي نظام جواني و ماندگاري نمايشگر که شواهدي

توده- 1 بين ملي گذشتگي خود از و کشور- 2همبستگي اداره دستگاه با انديشه و فرهنگ اهل خرد- 3همراهي اهل پيدايش و اداره- 4بالندگي در نخبگان گردش

داخلي گسترده چالش بدون مردم- 5کشور براي کشور دروني رخدادهاي بودن ملي- 6مهم و حماسي سرودهاي مردم- 7رشد توده نزد آينده به مردم- 8اميد

بينند مي پاک و پيشرو را کشور کنندگان تواناييها- 9اداره اساس بر کشور اداره براي ديگر هم به دادن حال- 10بها زمان در و زنده قهرمانان ، جوانان انديشه در

کشور- 11هستند . روي پيش هاي چالش از گذشتن به نسبت همگاني انزوا- 12دلگرمي و نشيني گوشه از جوانان دستگاه- 13پرهيز نخبگان با مردم همراهي

فرمانروايي

هستند : سياسي نظام پيري و فروپاشي نمايشگر که شواهدي

مردم- 1 بين جک و هزل کشور- 2رشد اداره دستگاه به نسبت فرهنگ اهل و هنرمندان بين تفاوتي بي خرد- 3رشد اهل خواسته خود شدن سردي- 4منزوي

کشور سياسي رخدادهاي به نسبت مردم- 5همگاني براي مرزي برون تحوالت شدن آور- 6مهم سکر و بنياد بي هاي شعر و غزليات به بردن به- 7پناه اميد عدم

Page 603: جملات حکیمان

توده نزد اند- ) (8آينده داشته را همگاني بسيج توانايي زماني که آنهايي ملت توده سروران و بزرگان شدن دار سيستمهاي- 9لکه درون در گري طايفه رشد

کشور خصوصي و خودشان- 10اداري زمان ضعفهاي پوشش براي تاريخ ابرمردان به جوانان بردن کشور- 11پناه رخدادهاي به مردم تيره و آلود شک -12نگاه

منشي صوفي گسترده مردم- 13رشد توده و سياسي ساختار تاييد مورد نخبگان بين دشمني و قهقرايي سير

. افالطون نشماريد ناچيز را آن نکنيدو فراموش را محبت

. پيس جان اوست زندگي حياتي مايملک بلکه است انساني حيات جوهره تنها نه ارتباطات

بزرگ . . ارد کشند نمي ما رخ به را آن گاه هيچ ولي دارند خشکي از بلندتر هايي کوه خود نهاد در هستند فروتني نماد درياها

. تولستوي است ناممکن زندگي ، هستم اينجا وچرا کيستم اينکه دانستن بدون

بزرگ . ارد شود مي گم هم انتقام باشند نيرومند سرزمينها هنجارهاي اگر

. گوته است کوتاه اندازه چه وعمر بلند چقدر هنر خدايا

. رابينز آنتوني است ناپذير تسخير ¸ واقعا ، انساني روح

بزرگ . ارد گيرند مي بازي به هم را ترس خردمندان

Page 604: جملات حکیمان

. تنها - - برتر عشق اين بورزيم عشق معشوق به خود جسم با تنها نه و وجود تمام با که کند مي ظهور هنگامي ماست جسم و بدن از فراتر که عشق از نوع آن

عشق از ما بدن هاي سلول تمامي سپس بورزيم عشق معشوق روح و قلب و ذهن و فکر به خود روح و قلب و ذهن و فکر با که دهد مي نشان را خود هنگامي

. . آنجليس دي باربارا است نهفته خودگذشتگي از و ايثار در که است عشقي همان اين لرزيد خواهد معشوق به

. گاليله است نکرده هم اکتشافي ، نشده اشتباهي مرتکب هرکس

درياها . از ابرها آنکه حال ، نامد مي درياها چشمه سر را رودها که زماني برسان ، گيرد مي اشتباه را سرآغاز گاهي آدمي بيانديش ها سرچشمه به ، خرد با

بزرگ . ارد کنند مي لبريز را ها چشمه و رودها و خيزند برمي

. مترلينگ اند بوده ناچيز که فهميم مي گذشتند وقتيکه ولي ميکنند جلوه بزرگ بنظر ها آينده

. سيسرون است باالتر عاليقدر اساتيد مهم دروس ازکليه آن ارزش که گرانبها است درسي تجربه

و : بپرورند خوب را آن آفات پيشتر که است اين کنند مي اجرا آن نابودي براي که ايي گزينه بهترين ، هستند مردمي پايدار خواسته يک دشمن وقتي سياسيون

بزرگ . ارد سازند مي آزاد اند ساخته که آفاتي با را همگاني درخواست آن سپس

. الرشفوکو است داده فريب ديگرانرا ميکند خيال که نميزند گول را خو موقع ازآن بيشتر هيچوقت انسان

. فرانسوي مثل کرد ترمز بايد کجا بداند بايد درهرکار انسان

بزرگ . ارد آيد مي بدست ما هميشگي آمادگي سايه در تنها پيشرفت

Page 605: جملات حکیمان

. عربي مثل دارد چيز همه دارد اميد آنکه و دارد اميد دارد تندرستي آنکه

. انگليسي مثل نسوزان ها هيجان آتش به را خودت اما نشو، هيجان دستخوش گويم نمي

. چيني مثل هاکرد سنگريزه برداشتن به شروع که بود کسي برداشت ازميان را کوه مرديکه

. بزرگ ارد دارد بدنبال خواري ، ترسو آدميان با گفتگو

كه . است شخصيتي شما واقعي پاداش شود ساخته نيز انساني فرد يك عنوان به شما شخصيت هدف، تعقيب ضمن كه است آن هدف داشتن از واقعي مقصود

. رابينز آنتوني كنيد مي پيدا ، انسان يك عنوان به

آنجليس . دي باربارا گزيد خواهد بر شما براي را خود شور و عشق نيز زندگي گزينيد مي بر را شور و عشق با زندگي گاه هر

بزرگ . ارد ناپايداريست و سخت روزهاي در سپر بهترين بردباري

.… سنگا عظمت هم و حقيقت هم رسيد خواهي دو بهر آنگاه برو حقيقت دنبال و کن فراموش آنرا ميکني آرزو را عظمت و بزرگي اگر

. اسمايلز سازند دار جريحه را ديگران احساسات که آورند نمي برزبان کالمي هرگز اخالق وبا عاقل اشخاص

بزرگ . . ارد بشکنيد را در همان نيافتيد اگر و کنيد جستجو ديگري کار راه شود باز روزي تا ننشينيد اي بسته در هيچ پشت در

Page 606: جملات حکیمان

. کنفوسيوس ديگريست اشتباه خود نکردن تصحيح را اشتباه

. دوکوئين توماس ميگردد اعتمادتر قابل کنيد اعتماد بآن بيشتر هرچه و ميگردد قويتر تان حافظه بيفزائيد حافظه بربار بيشتر چه هر

. سعدي گردند سير زتو ا که درشتي چندان ونه شوند دلير برتو که کن نرمي چندان نه

بزرگ . ارد بود نخواهيم پذير آسيب گويان ياوه برابر در هيچگاه بدانيم را ارزشش اگر و نکنيم خوار را خويش

. . رابينز آنتوني دهيد تغيير يا و كنيد ايجاد را آنها توانيد مي بخواهيد كه لحظه هر در هستيد احساساتتان و عواطف همه منشا خود شما

آنجليس . دي باربارا شماست دارايي ترين گرانبها گويي که کنيد پاسداري و مراقبت خود شور و عشق از اي گونه به

که : . همانجاي اي؟ مانده کجا در داني مي گفت بايد بدانها راهيم ادامه از ناتوان چرا ما پرسند مي خويشتن از همواره و اند مانده راه يک وخم پيچ در بسياري

. بزرگ ارد اي دانسته پرمايه را خود

. حکيم لقمان ست بها پر زر چون خاموشي ، است نقره چون سخن اگر

. پاسکال سنجد نمي را خود پارسايي هرگز ، پرهيزکار مرد

Page 607: جملات حکیمان

بزرگ . ارد نيست پنهان خرد اهل تيزبين نگاه از ، جزئيات تمام با ما درون

. چيني مثل مکن برتن علفي لباس ميروي، آتش کردن خاموش اگربه

. فرانسوي مثل کرد ترمز بايد کجا بداند بايد درهرکار انسان

که بزند بزهي هر به دست و يابد دست بربرگونه بسيار خوي و رفتار به تواند مي دم هر آدمي ولي است دانش و انديشه پويايي در جانوران و آدميان وارونگي

بزرگ . ارد پرهيزند مي آن انجام از هنگامه ترين بايسته در هم جانوران پليدترين

. شيللر ميدهد انجام کار کم بسيار است محتاط اندازه ز ا بيش آنکه

. ابوالعال ديدن بدي تا بترسيم بيشتر کردن بدي از بايد

را . . آن توانيم مي که هستيم ما خود تنها بخشد بهبود را مان ريخته فرو درون امني نا تواند نمي ارتشي هيچ ماست دروني امنيت ، ما بيروني امنيت از مهمتر

بزرگ . ارد بخشيم سامان

. دورانت ويل شود مي آغاز هنر کند مي توقف طبيعت که آنجا

نيچه . باش ، هستي چه آن

بزرگ . ارد گويم مي ما که باشد آنگونه ايم ساخته دلگرم را او بلکه کاهد نمي ما ارزش از چيزي بخوانيم صفات و منشها زيباترين با را ديگران اگر

Page 608: جملات حکیمان

ديسني . والت است لذت نوعي دادن انجام را ها ممکن غير

بيکن . است حقيقت نيازمند انسانيت

. کاراليل اوست دوستان اخالقي نقايص و محسنات به مربوط کس هر صفات

کنفوسيوس . ميدهد انجام زود و دهد مي وعده دير بزرگ مرد

بزرگ . ارد يافت نخواهد را آن از بهره براي زماني نيز خود ندارد را تجربه بازگويي و روشنگري درد که کسي

نيست، . وقايع آن خود دهد، مي شكل را ما زندگاني آنچه كه حالي در اندازند مي اتفاقات و وقايع گردن به را خود زندگي نارسائيهاي گناه ، مردم از بسياري

رابينز . آنتوني دهيم مي رويدادها آن به كه است معنايي بلكه

خواهيم : هديه او به را درست و تازه هاي راه ما آنکه دوم و شويم مي آشنا او دانش با اينکه نخست دارد پي در درس دو ديگران کار بر ما پژوهش و ارزيابي

بزرگ . ارد نمود

تا . خود زندگي از که داريد خود در را قابليت و توانايي اين نيز شما از يک هر باشد العاده فوق و عالي که دارد را قابليت و توانايي اين شما از يک هر زندگي

. . آنجليس دي باربارا است نهفته زندگي شور و عشق با همراه زندگي در معما اين کليد ببريد لذت کمال سرحد

منتسکيو . است تر متواضع و تر آرام باشد عميقتر هرچه ، است رودخانه همچون انسان

Page 609: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دارند مي پاس نيز را آيندگان سرمايه و پيشينيان دستاوردهاي آنها نيستند خويش کشور امروز مردم نگاهبان تنها سربازان

باترا . پرمودا مرمر سنگ بر را هايتان موفقيت و بنويسيد ها ماسه بر را خود مشکالت

. بناپارت کند مي تغذيه اميد از مانندعشق شجاعت

ارد . ببينند آشکارا را تنهايي زشت چهره يا و آيند گرفتار تيزدندانان بردگي به يا نهايت در آنها تابند نمي بر را شايستگان مهرباني که ناداني آدميان بسيار چه

بزرگ

±روني . بب ابوريحان کند مي ناشنوا را شنوا هاي گوش و نابينا را بينا هاي چشم تعصب

ريشتر . کند حفظ تواند نمي هم آنرا بقيه کند فاش را رازي قسمت کوچکترين که کسي

ديگر شمردن کوچک براي دستاويزي تواند نمي رويکرد اين و اند شده آشنا کيهاني رازهاي و خويش دروني هاي داشته به کمي تنها اند کرده پژوهش آنانکه

ها ناگفته از بسياري به هستي هاي نمايه در نگرش همچنين و کار با آنها پژوهشي، و بررسي کوچکترين بي برند مي پي رازها اين به بسياري که چرا گردد کسان

بزرگ . ارد برند مي پي

بسطامي . بايزيد نمايي مي که باش چنا ،يا هستي که نماي چنان يا

. اپيکور شد نخواهد خوشبخت هيچگاه ، شود نمي خوشحال کوچکي چيز هيچ از که کسي

Page 610: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دارد دنبال به سرافکندگي تباهي با زيستي هم و داده ارزش ما به ها ناراستي با مبارزه تنها

. نيچه کنيد مسدود کامال را ترديد درهاي بايد ، شديد عمل به مصمم که هنگامي

. : فرانکلين شناسي خويشتن و الماس ، فوالد است سخت خيلي چيز سه

بزرگ . ارد است چيزي روي بر گذاري سرپوش حال در راستي به دهد مي قرار ارزيابي مورد ، آغاز به پايان از را ها برنامه آنکه

. ير پي سن دو ندارد ارزش هم بهشت در تنهايي

. ناپلئون کرد آغاز تولش از پيش سال بيست بايد را کودک تربيت

بزرگ . ارد گردد مي پنهان همگان ديد از تري مهم بسيار نکته ، شود مي کشيده ها رسانه به کشور ساالري ديوان درون از مهمي رخداد ناگهان وقتي

. سروانتس اند شده ساخته طوالني هاي تجربه بدنبال کوتاه، هاي المثل ضرب حتي

. لوبون است آموختن از بهتر هميشه فهم±دن

تواند : مي رسانه بزرگ ارد

Page 611: جملات حکیمان

گردد- .1 همگاني ترس يا و شجاعت موجب مدت کوتاه در تواند مي باشد- .2رسانه جهاني گستره در کشور يک گي بيچاره يا و فر دهنده نشان تواند مي رسانه

بريزد- .3 هم در و دگرگون يا و آرام را مردم ذهن تواند مي به- 4رسانه درست اخبار ميان در هم را مستند غير رويدادهاي و دروغ هاي گزارش تواند مي رسانه

دهد . آدميان سازد- .5خورد فراهم را شبه يک رشد اسباب کساني براي و نموده ايجاد همگاني هاي موج ، سياه سازي بستر با تواند مي مي- 6رسانه رسانه

دهد . گسترش يا و کاهش را همگاني هاي بزم يا و سنتي هاي مراسم همانند اموري و- 7تواند روشنفکر را آدميان ترين ابله مدت کوتاه در تواند مي رسانه

بنمايد . نشين خانه را کشور- .8روشنفکران يک در طلبي جدايي يا و همبستگي براي باشد ابزاري تواند مي آگاهي- 9رسانه افزايش موجب تواند مي رسانه

گردد . شهروندي هاي

تواند نمي رسانه

بشمارد- .1 سبک حتي يا و نابود را مردم ميهني هاي خواست و عشق تواند نمي را- 2رسانه کشور يک بزرگان و ها اسطوره هميشه براي تواند نمي رسانه

بگيرد . دهد- .3ناديده جلوه راست را دروغي و پنهان را حقيقتي راستي ، مدت بلند در تواند نمي را- 4رسانه ناشايست آدمهاي هميشه براي تواند نمي رسانه

. دهد جلوه دهد- .5شايسته جلوه اهميت کم هميشه براي را همگاني خواست يک تواند نمي مردمي- 6رسانه هاي خواسته رفت پس خواهان تواند نمي رسانه

باشد- .7باشد . آنان کارهاي درست ندادن انجام خاطر به کشور يک سردمداران براي گريزگاهي تواند نمي بي- 8رسانه بخشش و خشونت تواند نمي رسانه

کند . توجيه را کشور خزانه از مي- 9اندازه بار به رسوايي آن انجام براي سعي و سازد پنهان را ايي دسته و گروه هيچ پستي و خودکامگي تواند نمي رسانه

آورد .

اسپانيايي . مثل شو پير درجواني ، کني عمر زياد خواهي مي اگر

. برنادشاو خريد پول با را ±ن قوان نتوان که آنجاست طاليي حکومت

. دوگل شارل بخواهند که شوند مي بزرگ هنگامي مردان و است ساخته بزرگ مردان از تنها بزرگ کارهاي

بزرگ . . ارد يافت خواهيم ديگران سخن و نگاه در را کردارمان نادرستي و درستي دهند مي نشان را ما رفتار بازخورد زود خيلي ديگران

Page 612: جملات حکیمان

. نيچه پرداختم دويدن به آموختم رفتن راه چون

آشارچ مارسل باش هم آينده فکر ، نيستي زنده امروز فقط تو

بزرگ . ارد هم باز و شود مي زاده او جاريست سخنش و ياد تا و زيد مي بارها و بارها دهد مي نشان را درست راه و کند مي تالش آدميان بهروزي براي آنکه

. هوگو است فکرکردن آدمي، جان واقعي پيروزي

. گورکي است آن کسب تراز دشوار مراتب به ثروت نگهداري

را خويش وظايف و بايستگيها تواند نمي آن از پيش تبار و نسل که رو آن از آنهم گردد مي فرهيختگي و ،فرهنگ ادب کاهش سبب مردم ناگهاني افزايش

بزرگ . ارد دهد انجام بدرستي آموزگار همچون

سعدي . نيست حاجت شجاعت به است سخاوت را آنکه

. رابينز آنتوني کنيد شکوفا و کسف را خود درون نهفته هاي استعداد

… بزرگ ارد ديگر جهاني به است بدرودي که شدن زاده همانند روزيست زاد هم مرگ ، است خورده گره ديگر روز زاد هزاران به ناديدني تاري با ما روز زاد

. رابينز آنتوني است مهمتر نيز استعداد از حتي و است زندگي كيفيت دهنده شكل عامل ارزشمندترين پشتكار،

Page 613: جملات حکیمان

. . مي فرا و زنند مي صدا را شما درون عشق ها زيبايي اين ديد خواهيد زيبايي در غرق را جا همه بياندازيد نگاهي خود پيرامون جهان و هستي اعجاز و شکوه به

و . . شکوه تمامي با را آفرينش و هستي تا دهيد اجازه خود به هرگاه آوريد ياد به را خود جالل و شکوه و کنيد نظاره را هستي جهان جالل و شکوه خوانند

عظمت و شکوه همين از بخشي نيز شما زيرا برد خواهيد پي خودتان در زندگي شور و عشق و زيبايي ، اقتدار قطعيت به گاه آن کنيد، نظاره حقيقتا آن عظمت

دي. : . . . باربارا ام آفريده تو براي را ها زيبايي همه اين دليل همين به هستم تو عاشق من دارم دوست را تو من گويد مي شما به هستي آفريدگار گويي هستيد

آنجليس

بزرگ . ارد است زمين تا آسمان از اي بازه و فاصله زن و مرد اشک ميان

. ناپلئون بگير درس گذشته از باشي مفيد آينده و حال براي خواهي مي اگر

. وايلد اسکار بود ديگران يار توان مي هم انتظار و آشنائي بدون حتي

بزرگ . . ارد ندارد وجود تنهاي پس اويم به رسيدن سفر در ، نيست اگر و هست دلبر کنارمان در

رابينز . آنتوني شود ايجاد تان عواطف در تغييري بالفاصله تا ، دهيد تغيير را خود عملكرد شيوه يا و خود توجه مركز هستيد ناراضي خود احساسات از اگر

آنجليس . دي باربارا بود خواهند عشق سر از همگي شما هاي انتخاب

گرفتار . نيستي چاه به سخيفي افکار چنين برآيند ندارد تفاوتي پندارد مي اهريمني را چيز همه که کسي با ندارد وجود بدي و است خوب چيز همه گويد مي آنکه

بزرگ . ارد کنند پرهيز آن از و باشند داشته باور را اهريمن و بدي که بينند مي خوب را خوبي کساني تنها است آمدن

Page 614: جملات حکیمان

. جيمز ويليام بپذيريد ، هست که همانگونه را زندگي که باشيد مشتاق

- . گيبون اي يابند مي جريان توانا ناخداي موافق هميشه امواج و بادها

بزرگ ! . ارد آورند نمي ارمغان ، شکوهي و فر استادشان و خود براي هيچگاه کنند مي تکرار را خويش استاد سخن همواره نوآوري بدون که شاگرداني

سينا . ابوعلي است علم از باالتر تجربه

. رابينز آنتوني برساند آن از بيش چيزي به حتي و خود آرزوهاي كليه رابه ما تواند مي كه است شده نهاده وديعه به عظيمي نيروي منابع ما از يك هر درون در

بزرگ . . ارد نيست ارزيابي درخور جايگاهي هيچ با هنر بارگاه است آن آفريننده هنرمند و روان خوراک هنر

و روانيد سو کدامين به دانيد نمي که هنگامي هم آن ، گذارد نمي تنها دم يک شناسي خود و خودکاوي سوي به طريق طي در را شما که است عشق همان اين

آنجليس . دي باربارا ايد گشته گم کدامين پي در

دامير . مادام است اندوختن لياقت عمر يک نتيجه ، بودن محترم

بزرگ !. ارد داريم نگاه زنده خويش روان و انديشه در را آنها ما آنکه مگر اند نيستي و مرگ به رو پيشاپيش ها ناراستي

گوته . است انسان وظيفه اولين کوشش

Page 615: جملات حکیمان

. کنفوسيوس شد خواهم افسرده نشناسم را مردم اگر من ولي خورد نخواهم غصه نشناسند مرا مردم اگر

سيمون . ژول است مرتبه باالترين وجدان رضايت

بزرگ . . ارد نيز روانيتان دردهاي و فشار شد خواهد کمتر دلتان تپش باشيد پروازتر بلند چه هر

. باشد شوق و شور محرك و كند زنده شما در را خالقه نيروي ¸ حقيقتا كه دهيد قرار خود براي آوري هيجان هدفهاي كه است آن واقعي نيروهاي كردن آزاد رمز

رابينز آنتوني

آنجليس . دي باربارا بورزيد عشق او به وفاداري با ، هستيد که هر عاشق

بزرگ . ارد شد خواهند خويش پليد هاي انديشه کشته ، جويان ستيزه

هاوکز . بگيريد تصميم ها واقعيت همه بررسي از پس

ارسطو . کند نمي سير را انسان ، احسان مثل چيز هيچ

بزرگ . ارد دويد خواهد دنبالش به اشک به ، کند مي بيرون درشتي به را همسرش که مردي

تولستوي . باشيد حستجو در هميشه و کنيد جسجو

Page 616: جملات حکیمان

. افريقائي مثل يابد مي افزايش بعد که است کاشتن گندم بذر مانند مهرباني

بزرگ . ارد بخشش و است يکرنگي ، خرد اندوختن راز

. ولتر ماري دانيم نمي هيچ که فهميم مي بهتر ، کنيم مي فکر بيشتر هرچه

رابينز آنتوني است مدت دراز هدف يک داشتن زندگي در مستمر تغييرات آوردن وجود به راه تنها

مي ما سوي به را همگان که ، ماست پيرامون افتادگي خواستگاه اين بر وارون ، سازد مي خويش شيفته را آدمي و است درون خواستگاهش ، خودبيني

بزرگ . ارد کشاند

. بزرگمهر تابد مي بر روي تو از خرد که مکن نزديک هوس به را خود

. ) نياز ) اي بهانه هيچ به خوشحالي احساس براي شما اما باشيم داشته دليلي بايد بودن خوشحال براي اما ، دانيم مي طبيعي را بودن حال بد ما از بسياري

يا. . چيزي منتظر كه ندارد لزومي خواهيد مي چنين كه دليل اين به ، ايد زنده كه ساده دليل اين به ، باشيد خوشحال كه بگيريد تصميم اكنون هم توانيد مي نداريد

. ! رابينز آنتوني باشيد كسي

بزرگ . ارد سازند مي را سرنوشتمان ديگران ، نباشيم توانا خود نيروهاي ساماندهي بر اگر

آنجليس ” ” . دي باربارا دهد سوق تفاوتي بي به را شما ترس ندهيد اجازه هرگز

Page 617: جملات حکیمان

. اسپانيائي مثل است واقعي ثروتمند ، عاقل مرد فقط

بزرگ . ارد شوند مي گسست دچار کمتر گردد بيشتر يکديگر بيروني و دروني هاي ويژگي به نسبت مرد و زن شناخت اگر

. فرانس آناتول ندارند درخشش ديدگان طال عينک پشت از

. بيکن فرانسيس کرد هضم و جويد بايد را قليلي و بلعيد بايد را بعضي چشيد، بايد را کتب برخي

بزرگ . . ارد کند کمک درست راه گزينش به تواند مي ديگران هاي تجربه از بردن بهره است هنر يک گري گزينش ، باشد نادرست يا و درست تواند مي گزينش

. فورد هنري آموزد مي انسان به هم را کردن زندگي بلکه کند، مي تأمين را زندگي هزينه فقط کارنه

. بايلي بياموزد آنرا بايد باشدو نداشته نياز بدان زندگاني در که نيست هيچکس و است حکمت مهرباني

بزرگ . ارد سازد خويش نهايي هدف را آن و کند انتخاب را آنها ارزشترين با آنکه مگر رسد نمي آنها از کدام هيچ به دارد ورهم درهم آرزوي چند که کسي

رابينز . آنتوني شويد رنج دچار كمتر و كنيد فراوان لذت احساس ¸ دائما كه كنيد زندگي طوري

Page 618: جملات حکیمان

به را دو اين گونه اعجاز پيوند و گيرد مي شکل يابيد مي ديگري جان و دل در را خود که هنگامي ناب عشق از نوع اين گيرد مي نشات شما روح از واقعي عشق

آنجليس . دي باربارا نشيند مي سرور و جشن

. چرچيل باشد مفيدي فرد خواهد نمي کس باشندوهيچ مهمي آدم خواهد مي دلشان همه که است اين جامعه عيب

. ، آنهاست شکست يا و پيروزي بر دليلي ، امکانات يا و دارايي ميزان که نپنداريم برد پي توان مي ، اشان ساده گفتار و ، ها خواسته روي از را جوانان آينده

بزرگ . ارد آنهاست آرزوي و خواسته مهم

اسپنسر . هربرت نمايند مي خراب کنند، عبور آن از بايد که را پلهائي ببخشند، را ديگران توانند نمي که اشخاصي

. دوما نگريست آن به مناسبي عينك با بايد فقط است كننده مسحور بسيار زندگي

. پك اسكات است ديگري ي اندازه به خود داشتن دوست معناي به انسان ها داشتن دوست

بزرگ . ارد سنجيد شود مي آرزوهايشان با را، آدميان توان

شيلر . بخواهند حود از را چيز همه و ننشينند ديگران انتظار به که شوند مي موفق دنياکساني در

ارسطو . است تفريط و افراط ميان حدوسط نگهداشتن در انسان فضيلت

بزرگ . ارد دهي مي دست از هميشه براي را خويش جايگاه و فر ، باشد درمانده او که هنگامي بويژه ، ندهي را ديگران بستانکاري اگر توانايي هنگام در

Page 619: جملات حکیمان

هيل . رولند است آن به خيرتمايل کار انجام مرحله اولين

. کارنگي ديل است ماليمي انتقام خطا، کردن عفو

بزرگ . ارد بينند مي قهرمان صوفيانه دنيايي در را خود ناکارآمد و ترسو آدميان

. رابينز آنتوني كنيم استفاده خود نفع به لذت و رنج نيروهاي از تا بگيريم ياد كه است اين موفقيت رمز

.» « » « » « » « » ادگارمون» يكي در چند و است چند در يكي كه نمي كند فراموش كه است عقالنيتي آن باز عقالنيت

. اپيكارموس دارد منزل دانايي نزديكي در كه است دل انگيزي آرامش،زن

زمان بي قلمرو به ، مهربانه رفتاري يا آميز محبت نگاهي ، گرم آغوشي طريق از چه حال کند مي ابراز نوعي به را خود شما عشق که لحظه همان در درست

همين . . دارد اهميت براستي چه آن تمامي افتاد خواهد اتفاقي چه که است مهم اين تنها است افتاده اتفاقي چه آن از پيش نيست مهم ايد نهاده گام قلب

آنجليس . . دي باربارا است مهم که است عشق اين تنها است لحظه

بزرگ . ارد باشد ايي فاصله ميانمان همواره است بهتر بماند برجا پا دوستيمان آنکه براي

گاندي . مهاتما کنيم استقبال باز آغوش با را مرگ است بهتر ، نمائيم زندگي آزاد نتوانيم اگر

Page 620: جملات حکیمان

. توريه آندره كند مي پرواز فضا در و كرده باز را خود بالهاي بروي نزديكش اينكه مجرد به باشد رفته بخواب گل برگهاي روي كه است اي پروانه مثل سعادت

روسو . ژاک ژان کنيم مي احساس نيزلذتي آن هاي درد از ما که است اين عشق معجزات از يکي

شاو . برنارد جرج پراست نيمه بين فردخوش وازنظريک خالي بدبين فرد يک باشد،ازنظر داشته نيمه تا که آب بطري يک

بزرگ . ارد کاهد مي آن اثر از ، اندرز هنگام در حرفي پر

” مارلو کريستوفر است بوده بردباري و تحمل درسايه عموما ، شده بشر نصيب که هائي موفقيت تمام

نلسون ” ” . شد خواهيم پيروز نباشد، اگر ما کار در وقتي

و کوهپايه در او زندگي زمان بيشتر ؟ ماند خواهد آن بر هميشه کوهنورد آيا است کوه نوک تختگاه آرامش گفت بايد است هدف آرامش به رسيدن گويند مي

بزرگ . ارد ديگر فرازي به دلدادگي و دل نهيب دوباره و اندک آرامشي به رسيدن اميد به گذرد مي دامنه

آگاسيز . لوئي سرترباشد و برتر تو از که کن رقابت باکسي داري، رقابت قصد اگر

افشار . شاه نادر ببينم شادان و آرامش در را کشورم کودکان و زنان ، پيران که است شيرين جهت آن از من براي پيروزي لحظه

Page 621: جملات حکیمان

تکه دانند مي گذرا را چيز همه و کنند مي نشيني گوشه دانند مي جهان به کردن پشت در را وارستگي و ندارند کنشي اما کنند مي زندگي ما کنار در که آناني

گفت . آنان به بايد ، داد قرار ما رشد مايه را خرد و فر آورد جهان اين به را ما آنکه اند نگذاشته پا آدميان دنياي به خود حيواني جهان از هنوز که هستند گوشتهاي

بزرگ . ارد ندارد تميزي مردن و خوابيدن با کردن انکار را دانش و خرد

باشيد داشته باور و خواهيد مي چه بدانيد كه شود مي بيدار شما در هنگامي تنها ، آن بر تسلط و زندگي به دادن سامان موفقيت، ، پيروزي به ميل و اراده قدرت

رابينز . آنتوني بگيرد را شما جلو تواند نمي مانعي و مساله و مشكل هيچ كه

. ژاپني المثل ضرب کند گرم را انسان زمستان همه تواند مي آميز محبت کلمه يک

افشار . شاه نادر رسيد نخواهد جاي به هم نادر دهها نيروي نباشد ايران جوانان جانبازي اگر

رنان . اند خواسته ممکن غير چيزهاي که کنند مي شکايت زندگي از کساني هميشه

بزرگ . ارد ناگهاني رخدادهاي نه ماست تالش و خواست نتيجه آوري نو

مونتي . بيند نمي زحمت حوادث آن خود از ، شود مي ناراحت حوادث فکر از که آنقدر بشريت

تواين . مارک نيست وعقل عاطفه ميان مبارزه جز چيزي زندگي جريان

کمپيس . ا تامس است راندن فرمان از خطرتر کم بسيار فرمانبري

Page 622: جملات حکیمان

آمرينگر . اسکار باشد مي ديگري از دسته دو اين از هرکدام حفاظت بهانه به فقرا از راي و ثروتمندان از پول آوردن دست به هنر سياست،

بزرگ . ارد است فرهنگ ، کشور هر گسترش زيربناي و شالوده

گرانشو . مارسل کند مي ازدواج دوباره حافظه نداشتن اث بر و کشد مي طالق به کارش حوصله نداشتن اثر بر انسان

ماکدونال . کند مي خود وظايف انجام به مجبور را شخص که است قدرتي حقيقي آزادي بلکه ، بکند خواست دلش هرچه هرکس که نيست اين آزادي

بزرگ . ارد است وظيفه و بايستگي بلکه ، نيست هنر دانستن را استاد ارزش

البروير . است تكبر حد آخرين جا بي تواضع

امرسون . هستند خود جامعه روح اخالق، صاحبان

به . باري بلکه نيست جامعه کمک تنها نه گرفت فاصله بزرگ آرمانهاي از که جواني داشت واهمه جوانان منشي صوفي از بايد اما ترسيد نبايد بزرگ دشمن از

. افشار شاه نادر است هموطنانش دوش

خردمند . فردوسي است آسماني هديه برترين خرد

بزرگ . ارد اند آينده سازندگان ، هنر و فرهنگ اهل

Page 623: جملات حکیمان

لوال . ماري ؟ عشق بجز چيست عشق بهاي

کورگي . ماکسيم است آزاد انسانهاي خداي حقيقت و بردگان و اربابان آيين دروغ

. کورگي ماکسيم است حقيقي رفيق كند مي ثابت را آن كه كه كسي اما ، كنند مي رفاقت ادعاي همه

بزرگ . . ارد باشند آن سزاوار که دهيم راه بدان را کساني ماست پيرامون جهان از تر باشکوه و بزرگتر بسيار ما روان سرزمين

اكهارت . ميستر است آرام قلب يك خواهد مى بشر از خدا كه چيزى تمام

خردمند . فردوسي سازد مي جوان را ساالن کهن دل دانش و ، آورد مي بار به توانايي دانايي

شاو . برنارد اند اندوخته كه تجاربي نسبت به نه عاقلند دارند تجربه كسب براي كه ظرفيتي هر نسبت به ها انسان

اديسون نيستند شبيه هم به كدام هيچ انگشتان خطوط مانند ها انسان

روالن . رومن آيد بيرون آزمون ي بوته ار پيش از تر غش بي زودجوش بيازمايند را او بار هر كه است مردآن

بزرگ . ارد است بخشيده آنها به دانش که نيرويست اين است ديگران از تر فربه دانايان روان

Page 624: جملات حکیمان

جوي . لرد گردد مي آشكار بيشتر ها آن عظمت شويم مي دورتر ها آن از چه هر كه اند كوه همچون بزرگ مردان

انگليسي . مثل نسوزان ها هيجان آتش به را خودت اما نشو، هيجان دستخوش گويم نمي

توسيديد . است آينده هاي نسل قلوب گوهرشان كه زيرا ميرند نمي هرگز افتخار با و نام بلند مردان

. . بزرگ ارد است روان ابزار و هديه بدن نيست روان ايستگاه بدن

گوته . نشينند مي فرصت منتظر ضعفا و ترسوها آفرينند مي فرصت شجاع مردان

كنفوسيوس . كند مي زهرآگين را زندگي و است زهر از پر خشمگين مرد

بزرگ . ارد ست خردسالي دوران هاي گريه و دردها برآيند ، ها ستيز از بسياري

سقراط . شنود زياد و گويد كم كه است كسي عاقل مرد

روالن . رومن شود نمي رذيل بشود ذليل اگر اصيل مرد

سقراط . باشند هراسان او از دوستان كه آن نه كنند زيست امان در او از دشمنان كه است آن كامل مرد

Page 625: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دانايي و است خرد پرستش برآيند ، آزادي و رهايي

. فرانس آناتول كنند مي خطا همواره علما لكن و مبراست خطا از علم

تربون . هالي است كننده نابود و خطرناك اخالقي تكامل بدون علم

بزرگ . ارد بپاشد هم از را خانداني تواند مي همسر دو گسستن

فلوبر . روزگار حوادث با هماهنگي يعني خوشبختي

. سارنف است كاميابي و شكست بين ظريف تفاوت ، پشتكار داشتن

بزرگ . . ارد هاست حالت اين درست تعريف ، انديشه جهان شده فراموش نکته است آدمي بازي و شادي هنگامه در رازها

فوخ . ميخواهي چه كه بدان نخست چيز هر از بيش

. باخ من نيست خورشيد زير در بودن از زيباتر خورشيد زير چيزدر هيچ

. داستايوفسكي است اليزال نيروي سرچشمه ي سكوت و آرامش تنها

Page 626: جملات حکیمان

لومباردي . چرا بردن براي تالش اما ، نيست چيز همه ، بردن

. بزرگ ارد است شده ساخته خود ، بسيار هاي گيري تصميم با بارها و بارها پيشتر که آورد مي فراهم را بزرگي دگرگوني و رستاخيز ، آنکس

شكسپير . بزند لبخند زندگي مصائب و مشكالت به كه است كسي عادتمند

. الوس كرد خواهيم دريافت آنيم نيازمند آنچه ، بخشيم مي داريم آنچه وقتي

بزرگ . ارد رسيد نخواهد سرانجام به ، تالش و پژوهش بدون آرزويي هر

. ارسطو داند مي ، گويد مي كه را آنچه ولي ؛ گويد نمي ، داند مي كه را آنچه عاقل

. دونومتر هانري باشد سکوت از بيشتر ارزششان که کلماتي هستند نادر بسيار

. . كه است كار درصد يك حاصل موفقيت حقيقت در آيد مي بدست آن بيني درون و خطا تكرار با موفقيت من براي بينند مي را موفقيت خوب افراد از بسياري

از . 99خود هوندا سوشيرو است شده حاصل خطا صد در

. بزرگ ارد دهد نمي دست از را خويش برتر توانايي ، آرامش و خموشي حال همان در و آشوب و توفاني روزهاي در برتر انديشه

. الروشفوكو ندارد را بزرگ كاهاي تواناي كه بسا چه مي كند سرگرم كوچك امور به را خود آنكه

Page 627: جملات حکیمان

. پك اسكات بورزيم عشق حقيقت به بايد باشيم مي بالندگي رو و سالم زندگي طالب اگر

. فورد هنري باشيم هوشمندتر كه است فرصتي اشتباه

. براندو مارلون كند مي تر قوي را شما كشد نمي را شما چه هر

بزرگ . ارد ست دوستي پايه نخستين خودگذشتگي از ، نيست ما نياز برآيند تنها دوستي

. تواين مارك است حتمي موفقيت و است نفس به اعتماد و خبري بي داريد الزم زندگي اين در كه چيزي همة

. چرچيل وينستون است حرارت و شور دادن دست از بدون ديگر شكست به شكستي از رفتن توانايي موفقيت

بزرگ ! . ارد هستند ما به ها نزديکترين ، زندگي در ما هاي گمشده بزرگترين

. وبستر دهد مي هستند آن جستجوي در كه بكساني ازاديرا خدا

. كارنگي ديل ايم داشته آنرا گذشتن انتظار رحمي بي و شتابزدگي كمال با كه ساعاتي دقايقو همان يعني وحيات زندگي كه شويم مي متوجه دير چقدر ما

بزرگ . ارد دارد ساله هفتاد ، سفري به نياز ، زندگي از درست بيت يک سرايش

Page 628: جملات حکیمان

بوبن . كريستيان است ايستاده تنور كنار در او با خدا ، ميدهد مشتري دست به و پزد مي وسواس و دقت با را نان نانوا وقتي

شكسپير . كنيم عاشقانه نوازشي يا و لبخند يك لطافت خرج آنرا كه است آن بهتر ، كنيم خرج را خود زندگي چيزي براي است قرار اگر

بزرگ . ارد است روشن روز همچون ، خردمند براي زندگي شب

گوته . زندگي كامل جريان در شخصيت و ميكند رشد آرام فضاي در استعداد

تيرت . رام اند شده پرسيده که يابند مي پاسخ گونه همان ها نيايش

بزرگ . ارد آمد نخواهد مان سراغ به گاه هيچ تنهايي کنيم بارور خويش ياران خاکستري پيکره در ، را اميد و زندگي شور اگر

. برقراري با توانيد مي شما ؛ گيرد نشأت شما از بايد بهبود است بيهوده ، ارتباط ديگر طرف از ياري انتظار که بدانيد بايد هستيد، روابطتان بهبود دنبال به اگر

. . ياد به کنيد مي حس فاصله خدا و خود بين که است آن از ناشي ماندگي در احساس کنيد آغاز را حرکت هست وجودتان در که هايي ويژگي همه با ارتباط

. فورد دبي است درونمان خداوند کردن بيدار منزله به حقيقت در هستيم، يکي همگي ما که نکته اين آوردن

. سانسکريت المثل ضرب شوند نمي وخم شکنند مي نادان مردم و خشک هاي شاخه اما ميگردند، متواضع بزرگ مردان و شوند مي خم بارور درختان

بزرگ . ارد دهد مي زندگي انگيزه خردمند آدم به ، پادورزي و دشمني

Page 629: جملات حکیمان

. دومنتي ميشل ندارد معنا موافق باد نيست، بندري هيچ عازم که کشتي اي براي

. مابي هاميلتون مي بينيد را آن ها مي داريد، نگاه دور هدف از را چشم هايتان شما هرگاه که هستند وحشتناکي چيزهاي موانع

بزرگ . ارد کرد خواهي ديدار را هان ابله بارها و بارها ، زندگي بست بن کوچه پايان در

دانته . ندارد ديگري طلوع امروز که باش داشته ياد به

دانته . داريم آرزوهايي هم کنيم مي زندگي اميد بدون که آنگاه حتي

بزرگ . ارد گزينيم برمي را است گفتن پند راست رو همان که ، آن گونه بدترين بيشتر اما دارد وجود دادن اندرز و پند براي راه صدها

دانته . نيست ديدني تنهايي در نيز بهشت

تورو . ديويد هنري شويم مي دگرگون که ماييم شود نمي عوض چيزي

بزرگ . ارد است ناتوان آن فهم از جوان بدبختانه که است درد و خون از مملو ها زمان بيشتر ، پيران اندرز

لمباردي . وينسنت است برخاستن دوباره مهم ، بخوريد زمين اگر نيست مهم

Page 630: جملات حکیمان

الحکم . امثال بکشانيد خود دنبال به مو تار يک با را فيلي توانيد مي ، مالطفت و خوش زبان با

بزرگ . ارد نيست انديشه اهل براي ، تنهايي از بهتر دوستي هيچ

فرانكلين . است كوتاه و كم وقت هميشه كه ديد خواهيد عمل در زيرا ، ننشينيد داريد وقت اينكه گمان به وقت هيچ

آنجليس . دي باربارا کند مي جذب خود مبدا به را ما که است مغناطيسي عشق

پاستور . داريم حاال و ايم داشته سابقا که است افکاري محصول هستيم اکنون هرچه

بزرگ . ارد يابند مي ناتوان را خود زمانها بيشتر ، آدمها تواناترين

گوته . ندارد سرانجامي عشقها بهترين و ترين پاک مانند نيز جواني

يونك . نو ديدگاني است، الزم ديگري ديدگان گردد امكان پذير كاري آنكه براي

دوروستان . باشيم داشته باور را نور كه زيباست آنگاه شب

شفر . ايوان کنم مي ستايش بيشتر را ها سگ شناسم، مي را ها انسان بيشتر هرچه

Page 631: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است مشترک ساختاري به رسيدن ، ايي دوستانه مراوده هر ماندگاري راه تنها

چارمر . آالن باشد هيجان بدون که نيست شاديي هيچ اما ، هستند برانگيز شادي هميشه هيجانات

همان به هايتان بچه با بازي از که باري آخرين بود؟ کي کند بازيگوشي کمي و آيد بيرون تا داديد اجازه خود وجود در نهفته زندگي شور و عشق به که بار آخرين

. فکر اين به کنند مي فکر چه شما درباره ديگران نباشيد نگران بود؟ کي آمديد هيجان به خود بودن زنده از که باري آخرين بود؟ کي ، برديد لذت آنها ي اندازه

. . . باربارا باشيد خودتان کنيد زندگي حال و شور با ، باشيد عاشق ، باشيد مضحک است موثر يا ، مفيد ، عملي چقدر بدهيد انجام داريد دوست را چه آن که نکنيد

آنجليس دي

گاندي . گناهكار از نه باش داشته تنفر گناه از

. « براون جكسون بود من تقصير اش همه بگو سادگي به فقط ، ميرسد انتها به ات عاشقانه ارتباط وقتي

بزرگ . ارد پذيرند آسيب بيماران همچون ، اند سپرده فراموشي به را خويش آرزوهاي و ملي نگاه که مردمي

گوته . ببريد همراه به را خود سگ ، رويد مي گرگ مهماني به اگر

. الكس مكنزي است فكر بدون كردن شكستي،عمل هر علت

. سقراط نمي دانم هيچ اينكه آن و مي دانم چيز يك تنها من

Page 632: جملات حکیمان

. شاو برنارد کند مي عوض را استثمارگران تنها کند نمي آزاد را ستمديدگان انقالب

بزرگ . . ارد بگذارد نمايش به ما از را نوي سيماي تواند مي گزينش اين ايم گذشته آن از کنون تا که درازيست بسيار راه و ها انديشه برآيند ، ما امروز گزينش

استرانسکي . سايمن است وحشتناک بلعش اما نيست بد آن در کردن شنا است نمک آب مثل جامعه

شين . اسکاول گشايد مي راه خداوند نيست راه که جايي

گرم … را دلت و کمرنگ را سياه هاي انديشه آدميان شولبخند سهيم آنها شادماني در و رو آدميان ميان به کني مي چندان دو تنهايي رابا سياه يادهاي سنگيني

بزرگ . ارد نمود خواهد

شين . اسکاول اند شده بنا شکيت پايه بر عظيم هاي موفقيت تمام

شين . اسکاول کرد خواهد حيران را تو که دارد چاههايي و راهها خداوند

بزرگ . ارد است کم عمرش ، بدخو

. ولتر كن عفو را اشتباه ولي بدار دوست را حقيقت

Page 633: جملات حکیمان

هيلزهام . نباشي آور خسته كني سعي بايد فقط بلكه باشي شرمنده خود بودن خسته از نبايد

يوشيج . نيما مي كني پيدا را تري شايسته زندگاني ، شوي نزديك طبيعت به قدر هر

. دكارت كنيد جستجو تعصب هرگونه از آزاد روحي با و مطلق طرفي بي با را حقيقت

بزرگ . ارد کني رهايش روزي چند که است آن راه بهترين ، مساز خوار را او اي آمده تنگ به کسي خودخواهي از اگر

. گوته بگريزد حوصلگي بي و سرگيجه از تواند نمي هرگز خودخواه و معزور قلب

. ماسينجر فيليپ باشد خود بر حاكم نخست بايد كند مي حكومت ديگران بر كه كسي

بزرگ . ارد اند چرخش حال در ظرف يک در زندگان و مردگان روان

. برشت برتولت است تبهكاري دانسته، اگر و است اشتباه شود انجام ندانسته اگر خطا

. فوكو الرش زند مي سر ناتوان اشخاص از اغلب خيانت و حيله

بزرگ . ارد شويم يکديگر دستگير بايد ، خويش خاندان همگرايي و نزديکي براي

Page 634: جملات حکیمان

. كيتز كنيم سفيد را ذغال صابون با بخواهيم كه است ثمر بي قدر همان نادان به تعليم

. چمبرز اسوالد شويم يکي خدا با کامل به شکل که است اين دعا هدف بلکه بگيريم جواب خدا از خواسته هايمان براي که نيست اين دعا در اصلي مسأله

بزرگ . ارد ندارد ، آمدن فرود جز اي چاره ، خودبين آدم

. پاسکال دارد وجود او به نسبت محبت و خدا شناختن بين عظيمي شکاف چه

. کنفوسيوس دهد مي انجام زود دهدو مي وعده دير مردبزرگ

گاندي . گناهکار از نه باش داشته نفرت گناه از

بزرگ . ارد است نامفهوم برايش ترس ، شد توانا خرد به آنکه

. همينگوي ندارد را مادر وزيبايي ،رنگ عطر گلي هيچ

. پالنک ماکس باشي داشته ايمان بايد که است شده نوشته علم در باالي بر

بزرگ . ارد ست توانايي و بزرگي نشان ، ديگران به نهادن ارج و سپاسگذاري

Page 635: جملات حکیمان

. پاين توماس کند باور را خودش بايد شادي از خورداري بر براي انسان

. شكسپير نكن بدي هيچكس به و كن، اعتماد كمي تعداد به بورز، عشق همه

بزرگ . ارد است ترسناک دشمني همانند اندازه از بيش دوستي

. كانت كن رفتار من مثل بگوئي كس هر به بتواني كه باش چنان

. لردآديبوري پشتكار سوم پشتكار، دوم پشتكار اول است الزم چيز سه پيروزي و پيشرفت براي

بزرگ . ارد گردند مي شاد گان شايسته نمودن مسخره با که آنانيند آدميان ترين ابله

” کنفسيوس . سرخ سيبي يا و زرد برگي چون افتي مي چگونه که افتدبنگر مي کمال هنگام در افتدميوه مي زوال هنگام در برگ

تاگور . رابيندرانات کند مي پايبند را او که است ماه خود گذارد،آزادي نمي تله ماه گرفتن براي آسمان

. اسکاروايلد گذارند مي خود اشتباهات روي بر افراد تمام که است نامي تجربه

بزرگ . ارد شو يکي خود با ابتدا ، بپروري را روانت آنکه براي

Page 636: جملات حکیمان

. وجود از بيشتري بخشهاي هرچه داريم نياز بدان ويژگي اين به دستيابي براي که خوانيم مي فرا را شرايطي پيوسته ، باشد شدن پارچه يک ما روح هدف اگر

. فورد دبي گردند مي پديدار ما زندگي در تري مناسب و سالمتر افراد ، شويم مالک و پذيرا را خود

. ناپلئون است کردن خرج زياد و نداشتن مثل گفتن پر و دانستن کم

. ژرژبانه ميکند استفاده ميشود او از که هايي بدگويي از هميشه عاقل انسان

آنهاستکه درون تهي سازنداما مي گل با را سفالي هاي آوردکوزه مي در حرکت به را ارابه آنهاستکه ميان تهي جوينداما مي تقرب چرخ ميله سوي به شعاع سي

- نه طريق از دهداما مي بسيار امکانات سازدوجود مي ممکن را سکونت استکه آن دورن تهي دارداما بسيار هاي پنجره و در کندخانه، مي تعيين را کاربردشان

. تسه الئو کرد توان مي استفاده آنها از استکه وجود

. بزرگ ارد است طبيعت آواي و ريتم ، دلپذير آهنگ

. . گاندي مهاتما شويم آزاد و رها شايد ، است گواه ما افکار بر حق خداوند کنيم درک که اي لحظه آن گيرد مي صورت نهاني ، گناهان تمامي

. برزيلي مي نويسد مستقيم و راست معوج، و كج خطوط خداوند،روي

بزرگ . ارد خیزد می بر امید نا سینه از سرد آواز

. تازي ضرب المثل هستند تو ارباب زده اي كه حرفهايي نگفته اي،ولي كه هستي سخناني ارباب تو

Page 637: جملات حکیمان

. . سيرز ستن جوليا خداست با يگانگي و همدلي بلکه نيست، زاري التماس، دعا است کيهاني شعور با آگاهانه اتحاد دعا

بزرگ . ارد دارد آشيانه آزادگان روان و دل در پاک هاي پندار

يعقوب رساله بمانيد باقي شنونده فقط و کنيد عمل جهان اين در

. پاسکال گذاريد مي احترام ديگران افکار به بيشتر اندازه همان به باشد بزرگ شما فکر هرچه

. ديل سيمون بالد مي زندانش بزرگي به که ماند مي زنداني به نازد، مي اش هوشمندي به که هوشمندي انسان

بزرگ . ارد است خردمندان تشنه که ست ژرفي هاي چاه پليد پندارهاي

. استاد ذهن در اما هست، بسياري امکانات کار تازه يک ذهن در پذيرد مي گشادگي به را چيز همه و است آماده چيزي هر براي هميشه باشد، آزاد که شما ذهن

. سوزوکي شونريو اند اندک ها شدني کار،

جامي . . شود مي آورده بر خدا خواست به او خواسته رو اين از ، است خدا خواسته همان او خواسته ندارد خود براي اي خواسته هيچ صوفي

بزرگ . ارد شد خواهند ساخته کم کم يابند ادامه اگر ما بيداري و خواب هاي پندار

. !!! ليسه : تيرين دهد انجام تواند مي انسان يک که ست کاري مهمترين بودن شاد است من شخصي نظر اين

Page 638: جملات حکیمان

.!!! جيمز أوله باشد نيآموخته چيز هيچ اما باشد کرده تحصيل دانشگاه در سختي و کوشش با سال هفت که است اين مانند باشد اجتماعي تبهکار کسي اينکه

اوناستاد

» عطوفت و رحم بايد ، کرديد طرد را آن قبال که خودتان از حالت آن پذيرش براي پذيرد مي خود در که بپذيرند ديگران در را هايي جنبه آن تواند مي فقط شخص

. خود در بد چه و خوب چه را بشر هاي جنبه تمامي و هستيد انسان که بپذيريد بتوانيد تا باشيد همدلي و همدردي حس داراي بايد باشيد داشته درک و

. بالدرين. جيمز هستيد همدل و همدرد کس همه و چيز باهمه که شد خواهيد متوجه بگشاييد خودتان روي به را دلتان که هنگامي داريد

در . گي بچه از هنوز ، کني نثار را عشق نتواني و نشوي بالغ که موقعي تا ماند خواهي باقي بچه ، ماند خواهي باقي نابالغ آنوقت کني عشق طلب فقط اگر

آچاريا … اي نيامده

بزرگ . ارد است پاک آدمهاي ناب ويژگي کنوني جايگاه شدن بهتر براي تالش و زيستگاه با سازگاري

بودا . شد منور و کامل هستي تمام ، شدم منور و رسيدم کمال به که اي لحظه

بانه . ژرژ مي کند استفاده مي شود او از که بدگوييهايي از هميشه عاقل انسان

بزرگ . ارد اند زنده هميشه فرهنگ و خرد اهل

خردمند . . فردوسي بسپاري ديگران به را آن درنگ بي است بهتر نداري زمان ، بزرگ کاري انجام براي اگر

Page 639: جملات حکیمان

. شوارتز داويد شد خواهيد پيروز حتما باشيد داشته ايمان واقعا خود موفقيت به اگر

بزرگ . ارد بخواهيد پوزش آن براي نيست نيازي ديگر هستيد، پايبند وجود تمام با ايد گفته که سخني به اگر

. سارنف است کاميابي و شکست بين ظريف تفاوت ، پشتکار داشتن

. کانت است بشر زندگي نماي تمام آئينه ، تاريخ

بزرگ . ارد درستي و باشد راستي به نگاهت هموار ، بهشت شهد نوشيدن براي

فنلون . هستيم بري بزرگتري معايب از که بفهمانيم خود طرف به که است آن براي کنيم مي اعتراف خود کوچک معايب به ما اگر

. باکلي لرد کني شکر رو خدا و برخيزي ، خوردي زمين يخزده زمين روي وقتي که آنست کار دشوارترين

. . نیچه فردریش است نهفته من دل اعماق در سرنوشت به عشق کند نمي خشمناک مرا است الوقوع حتمي و ناگزير آنچه

بزرگ ! . ارد ايي برنده تو داستان هر انتهاي در هميشه چون مباش آزرده خويش درستي و راستي از گاه هيچ

. رابينز سازند مي را ما افکار ما هاي پرسش

Page 640: جملات حکیمان

. ويليامز است ساز زندگي ، نيست زندگي تمدن

بزرگ . ارد باشد هايمان ناراستي زدودن برابر در سدي نبايد خويش خويشتن به گذاردن ارزش

. بيشتر گشتم، برمي ديرتر پاها، همان با خزان در و افتادم مي راه به زودتر برهنه پاي با بهار در کردم مي گردش تر سبک بسيار آمدم مي دنيا به ديگر بار يک اگر

. استير نادين چيدم مي بيشتري هاي داوودي و کردم مي سواري اسب تر شنگول رقصيدم مي

. روسي مثل نشيند منتظر چگونه داند مي که دارد تعلق کسي به آينده

مترلينگ . نمايد وقبول تلقي آن وقوع بعلت دقت اندكي و تبسم با را حوادث كه است كسي آن خوشبخت انسان

بزرگ . ارد است خويشتن د ر¡ ، راستي د ر¡

مسرت تامين بمنظور فقط بايد كنيم مي آنها به خوبيهائيكه بلكه باشيم ديگران از حقشناسي متوقع كه نيست اين خوشبختي تامين راه تنها كه بسپاريم بخاطر

كارنگي . ديل باشد خودمان باطن

كلر . هلن داد انجام توان نمي را كاري ،هيچ نباشد كوشي سخت و اميد و ايمان ،تا است ايمان ظاهري شكل خوشبختي

بزرگ . ارد دارد پي در پلشتي و سستي باشد هميشگي اگر آرامش

Page 641: جملات حکیمان

گوته . كند مي عوض خويش ميل مطابق را ،جهان است راسخ عزمي داراي كه كسي

كارنگي . ديل است آفريننده و معمار خوب فكر

بزرگ . ارد بانديشيم ها راستي به آورند پديد مهيب ايي دره ما درون در ، ها ناراستي آنکه از پيش

. . . نيچه فردريش کند آغاز ارزشها کردن نابود و نيست با بايد مي نخست ناگزير بد يا نيک در خواهد مي آفريني نو و آفرينندگي که کس آن

بزرگ . ارد است فرمانروايان سياسي زندگي ادامه راهکار تنها آزاد انتخابات ، امروزه

حافظه که باشد نشده معتقد اين به خود زندگي در زماني که نيست هيچکس ؟ کنيم فراموش که آمزند نمي چرا ، بسپاريم خاطر به که آموزند مي ما به

دوريويچ . – – ا ف هست نيز لعنت و بال است نعمت که همانگونه

. ناپلئون شد نخواهد رو به رو استيصال و ياس با گاه هيچ زندگي، هاي خم و پيچ در همت صاحب

امرسون . رالف ميگذارد خود وقت به که است اهميتي انسان ارزش مقياس

بزرگ . ارد است افتاده فرو بيني خود و کبر چاه ته در او نيست برتري و فزوني در بنشينند فروتر او از مردمش که پادشاهي

. ! ژورنال هستند مبرا خويش وجدان دادگاه در هميشه گناهکاران

Page 642: جملات حکیمان

گوته . ماست هاي قابليت نماينگر ما كار

هورن . وان ويليام نيست بزرگ دادن انجام براي چيزي هيچ و کوچک گرفتن ياد براي چيزي هيچ

بزرگ . ارد نيست مردم توده باورهاي از يک هيچ دشمن ، آزاد انتخابات

سعدي . سنگ ثمر بي درخت بر نزند کس هيچ

بيا...

... مكن دير بيا هستي كه گونه همان

آشفته مواجت گيسوان

. پاشيده مويت فرق

مشو دلگير بيا

هستي كه گونه همان بيا

مكن دير بيا

. بيا سرعت به كرده پايمال را ها چمن

. شود گم و بيفتد گردنبندت هاي مرواريد چه اگر

مشو دلگير و بيا باز

بيا، كشتزارها از

... بيا تندتر

بيني مي است پوشيده را آسمان كه ابرهايي

. شود مي ديده آن در كه رود طول در

. پروازند در وحشي پرندگان دسته

كرد خواهد خاموش را آن باد گيرد مي شدت آن هر و گذرد مي ها چمن روي از كه بادي

Page 643: جملات حکیمان

اي نپاشيده سرمه مژگانت و ابروان به كه باشد داشته ترديد تواند مي كسي چه

ترند سياه هم باراني ابرهاي از طوفانيت ديدگان زيرا

دارد؟ مانعي چه نشده، بافته گل ي حلقه هنوز اگر

بماند هم آن نشده بسته هم طاليت زنجير اگر

... بيا هستي كه گونه همان شده دير است آكنده ابر از آسمان

) (... همسرش به تاگور رابيندرانات ي نامه از بخشي بيا فقط بيا

دوسکور . کنت بتابد آن بر حقيقت نور که زمان آن مگر نيابد فروغ نبوغ مشعل

بزرگ . ارد پندارند مي خويش شاگرد را مردم ، خرد بي فرمانروايان

عنوان . به دارند قرار جزئي و خاص موارد اين پشت در که است اي کلي و مطلق امور دادن نشان بلکه نيست واقعيت از خاصي موارد توصيف هنرها وظيفه

شود تلقي واال هنري مثابه به تصوير اين اينکه براي اما دهد مي نشان مسيح عيسي و مريم حضرت شمايل عنوان به را فرزندش و خاص زني نقاشي يک مثال

آفرينند . مي تصويري بزرگ هنرمندان تنها اما دارد وجود کودک و مريم حضرت از بسياري نقاشي تابلوهاي باشد مادري عشق جوهر از چيزي دهنده نشان بايد

. که است تصوري يا ايده است مطرح عالي نقاشي پرده يک در آنچه عبارتي به کنند مي ترسيم را مادرانه عطوفت در موجود ملکوتي عامل رسد مي نظر به که

. ) شوپنهاور ) رود مي فراتر آن بازنمود صرفا حد از و بخشد مي تعالي را خاص مورد اين و يابد مي تجلي مادرانه عشق اينجا در خصوص به مورد يک در تنها

. همينگوي ارنست داد شكست نميتوان ولي كرد نابود ميتوان را او است، شده آفريده پيروزي براي انسان

بزرگ . ارد گرايد مي پستي به بيشتر روز هر انتخابات ندارد سياسي هدفمند هاي گروه که کشوري

ژيد . آندره نگري مي آنچه در نه باشد نگاهت در عظمت تا بكوش

Page 644: جملات حکیمان

. الرشفوكو است داده فريب را ديگران مي كند خيال كه نمي زند گول را خود موقع آن از بيشتر هيچوقت انسان

بزرگ . ارد دهند مي نسبت مردم به را خود اشتباهات و ناکارامدي که هستند آنهايي فرامانروايان ترين شرم بي

. نيچه برداري ميان از خويش درون در را بت پرستي خوي كه داشت خواهي شهامت « واقعا وقتي نكرده اي، كاري باشي كرده واژگون را بت ها اگر

کيتز . کنيم سفيد را ذغال صابون با بخواهيم که است ثمر بي همانقدر ها احمق به تعليم

بزرگ ! . ارد دهند مي مردم به آنها که است حقي انتخابات که نباشند باور اين بر ساالران ديوان

فارابي . نرسد کمال سرحد به هرگز داند هست که آنچه از برتر و باالتر را خود نفس آنکه

تولستوي . نميخورد شکست خود و دهد مي شکست را چيز همه محبت

بزرگ . ارد است روزگار چشيدگي گرم و سرد و مردمداري ، بردباري برآيند سفيدان ريش سخن و انديشه

. تولستوي گرفت نخواهد گاز را تو هرگز بدهي غذا سگي به اگر كه آنست در سگ و انسان فرق

. . نيچه نمي كنند آغاز پرواز با را پرواز آموزد باالرفتن و دويدن رفتن، راه ايستادن، مي بايد نخست آموزد، پريدن روزي مي خواهد آنكه

Page 645: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است ميهن و زادگاه آن و اند داده دست از را زندگي گنج بزرگترين فهمند مي روزگار شدن سپري با کنند رشد تا روند مي خود زادگاه از که آنهايي

سيدلي . فيليپ نيستند مونس بي و تنها هرگز ، هستند دمساز عالي و خوب افکار با کسانيکه

خواست ... آن در گاهي كه شود مي زاده پندار اين ؛ آن از و افزود خواهد آن بر معنايي كم دست ؛ بگمارد چگونه چيزها در را خويش خواست ؛ نداند كه كس آن

نيچه . فردريش است بوده باوري بنياد

شود . . مي تفسير ، گونه هزار به ، مانده جاي به هاي آيين و دارد رنگ کم اي گذشته ، سفيد ريش بدون خاندان و هستند ها نسل ارتباط زنجير ، سفيدان ريش

بزرگ ارد

کاراليل . مخلوقاتي اشرف که کن ثابت و برخيز ولي اي شده خلق گرچه بشر اي

ناپلئون . دارد جاي انسان قلب در سيرت نيکو و خوب زن يک ولي ، زيباست نظر در صورت نيکو و قشنگ زن يک

خردمند . فردوسي ندارد بنده عبادت به نيازي هم خداوند ، نيست آگاه زندگي فرجام به کسي

فيثاغورث . کنيم جستجو خود قلب و روح اعماق در را سعادت و شده آشنا خود روح با بايستي

بزرگ . ارد شدند زبوني دچار آني به که کشاني گردن بسيار چه

Page 646: جملات حکیمان

سعدي . گشت خواهد محتاج ديگران نصيحت به نکند نصيحت را خود که هر

نيچه . مي اندازند نظر تو درون به هم اعماق آنگاه كني نگاه اعماق به دراز زماني اگر

هفته . ورنر روزمره گي هاست از رفتن فرا در زيبائي

لينکون . آبراهام است جاوداني آن خاطره ولي ندارد دوام لحظه چند از بيش لبخند

بزرگ . ارد زنند مي پا و دست روزمرگي در ، دارند هراس ها ريشه به رسيدن از آنانکه

سعدي . ميگويد چه ببين ميگويد که مبين

سعدي . اعتماد بي را وخودت کني رسوايشان که نگرد عيب دنبال مردم وجود در

بزرگ . ارد دارند بخشندگان نداي به گوش همواره مردم

مارلو . کريستوف طوالني ولي بدار دوست اندکي مرا

رازي . زکرياي خواهند مي همه که شد مي موعود بهشت همان دنيا بگيرند، بهره درست خود استعدادهاي از توانستند مي همه اگر

Page 647: جملات حکیمان

شوپنهاور . نداريم که هستيم چيزهايي انديشه در پيوسته درحاليکه ، کنيم مي فکر داريم که آنچه درباره   ندرتا ما

فنلون . بگريزد آن از ولي باشد ستايش اليق بايد شخص

. بزرگ ! ارد است دگر درماني را درد اين که مباش ايمين دادي باژ اگر

نيچه . فردريش شد بايد مي چيره او بر که است چيزي انسان

نيچه . فردريش گردد برمي غرايزش به دوباره شود دور جاني خطر از وقتي ، کند فرار خود غرايز از تواند نمي انسان

تيرتا . راما سوامي کنيد رفتار آنان با خدا همچون شما اگر ميکند، رفتار گونه خداي کس همه و است گونه خداي چيز همه که برويد پيش نگرش اين با

. . را زني و مرد لحظه يک در که است بوده عشق اين است عشق از برخاسته نيز خاکي ي کره اين روي بر شما پيدايش و زندگي حتي بود عشق تنها آغاز در

آنجليس . دي باربارا گردد متولد شما بذر ها آن بدن ي عاشقانه اتحاد و تلفيق از تا است کرده جذب هم سوي به آنچنان

تاگور . رابيندرانات کند مي پايبند را او که است ماه خود گذارد،آزادي نمي تله ماه گرفتن براي آسمان

. بليک ويليام آر دست به ساعتي در را جاودانگي و گير دستهايت کف در نهايت بي ، خودرو گلي در سپهر و ، شن مشتي در جهان ديدي

بزرگ . ارد ست تنهايي آموخت خواهد که درسي ترسناکترين و آخرين داشت نخواهد پايگاهي هيچ باز نيرنگ و فريبکار

Page 648: جملات حکیمان

. گاليله نيايد شايد آينده و گردد نمي بر گذشته كه بدانيد را حال قدرزمان

. . بلي . جي پي کند مي بازگو حقيقت به را حقيقت که است روح دعاسخن

اديسون . ماند مي روح بي اي ماده به تفكر و انديشه بي انسان و است بشر حيات سراسر در بزرگ اي پشتوانه تفكر و انديشه

بزرگ . ارد باشي داشته کوهستان پهناي و گستره به اي شانه آنکه مگر نشست نخواهد ات شانه بر بخت هماي

ديمنه . ارنست هستم دقيق برداري يادداشت و منظم تفكر مديون را خود عالمگير پيشرفتهاي تمام

ناپلئون ! ام بوده خودم آن و ام داشته دوست يک جهان در من

بوفه . وارن کاشته درختي قبل ها مدت که است کسي مديون ، ارميده اي سايه زير امروز که شخصي

انيشتين . انديشد مي خودبخود متفكر افراد افكار

بزرگ . ارد است شدن کشته ، کشتن ميوه

هوگو . ويكتور شدم متولد ديگر بار من گرفت سر دو اين گيري جفت و شد جسمم عاشق روحم كه هنگام آن

Page 649: جملات حکیمان

. تواين مارك كرد كشف توان نمي فكر اعماق در جز را حقايق و يافت توان نمي زمين قعر در جز را الماس

بزرگ . ارد افکند مي خطر به را سربازان ديگر و خود جان ، ترسد مي که سربازي

. گاليله . کنيد آگاه و خبر با داند مي آنچه از را او توانيد مي فقط بدهيد ياد داند نمي قبل از خودش که را چيزي نفر يک به توانيد نمي شما

. مارکز گارسيا گابريل هستي دنيا تمام افراد بعضي براي ، ولي باشي نفر يك فقط دنيا تمام در است ممكن تو

بزرگ . ارد انجاميد خواهد ما خود شدن کوچک به نژادي و آيين هر نمودن خوار

سعدي . باشي شرمسار ميانه در تو کنند صلح چون ايشان که ، ميفکن دشمني کس دو ميان در

نيچه . فردريش شوند مي ظاهر ديوانگي يا بيماري هاي نشانه چون ابرانسان هاي نشانه تمام انساني ي گله براي

بزرگ . ارد بود خواهد تباهي مايه دستاورد همان نهايت در اما آورد بدست چيزي بتوان شايد فريب با

گوليو . نمود خواهد معرفي را خود و بوده جوان هميشه ولي بماند تأخير و تعويق حجاب در مدتي تواند مي حقيقت

. چونگ وو کيم باشيد ديگران فاتح توانيد نمي خود بر تسلط بدون شما

Page 650: جملات حکیمان

. . رابينز آنتوني توانيد مي هم باز باشيد، داده انجام موفقيت با را كاري بار يك اگر باشيد داشته اعتماد خود به هميشه

گارفيلد . نيست وحشيگري جز چيزي دارد دنبال در اي انديشه که جنگي و جهانند هاي جنگنده بزرگترين ها انديشه

بزرگ . ارد نيستند بيش ابلهاني گيرند مي ريشخند به ها واژه ارزشترين بي با را ديگران که کساني

مي ! ! . . هميشه تو اي شده نزديک هراسناک چيز هر به اعتماد با هميشه تو اي بوده سان همين هميشه تو اعتماد شيداي اي زرتشت ؛ مهربان مجنون اي ؛ آه

. . خطري عشق شوي اش انداختن دام به و شدن عاشق آمادهء يکباره تو تا بس همين ؛ پنجه بر نرم موي کمي و گرم نفسي هرم بنوازي را غولي هر خواهي

. ! ! . نيچه فردريش عشق در من فروتني و جنون است آور خنده ؛ براستي بس و باشد زنده که چيزي هر به عشق کس تنهاترين کمين در است

الروشفوكولد . دهند دشنام او به كه است چنان ستودن را هنر بي و فضيلت بي آدم

بزرگ . ارد کن همراه را خرد بخش گرما نسيم ، شبانگاهان دلهره براي

. اقليدس ميكند درو خاموش آدم و ميكند تخم پرحرف آدم

. شكسپير ماند مي باقي او شر ولي ميرود تبهكار آدم

بزرگ . ارد است خوردن فريب حال در هميشه فريبنده

Page 651: جملات حکیمان

. چيني المثل ضرب بگويد را حقيقت نميتواند خشمگين آدم

موپاسان . سازيم مي نابود و له را وجودشان تمام آنها کشتن براي ما ولي ، زنند مي نيش فقط ما کشتن براي آنها چون ، است کوچکتر هم حشرات از انسان

بزرگ . ارد نيست پذير امکان آگاهي بدون بيداري

. مولير کنيد مغرورش کمتر باشيد داشته دوست بيشتر را کسي قدر هر

کارو . . – ل کرد خواهد مالقات باشد اليق که را دوست يکنفر هميشه سالم روح است بدي عالمت نداشتن دوست جواني در

بزرگ . ارد پيشرفت راه دادن نشان ، مراد از مريد خواهش و ، نگريست ژرف و خاموشي مريد از مراد خواسته

نيچه . فردريش نيست بيش دروغي حقيقي، دنياي و است ظاهر جهان همين فقط جهان

استاكس . بارونس ناميم مى خود احساسات و شخصيت بيان امروز خوانديم، مى گناه ديروز تا را آنچه

بزرگ . ارد آن از پيش نه بندند مي ناسپاسي از پس را وجودشان درهاي نهاد پاک آدمهاي

فرانكلين . بنيامين را امنيت لياقت نه و دارند را آزادى شايستگى نه كنند، مى امنيت فداى را آزادى كه آنان

Page 652: جملات حکیمان

. . را زني و مرد لحظه يک در که است بوده عشق اين است عشق از برخاسته نيز خاکي ي کره اين روي بر شما پيدايش و زندگي حتي بود عشق تنها آغاز در

آنجليس . دي باربارا گردد متولد شما بذر ها آن بدن ي عاشقانه اتحاد و تلفيق از تا است کرده جذب هم سوي به آنچنان

. كلر هلن است ديگران به چشمداشت بى يارى حاصل كه است مشتركى لذت خوشبختى

بزرگ . ارد کنند مي فرمانروايي بردبارند که کساني نيست کسي هر توان در بردباري

سانسكريت . سازد مى بدل اميد رؤياى به را فردا و شيرين خوابى به را ديروز امروز، زيستن نيك

آنجليس . دي باربارا کند مي جذب خود مبدا به را ما که است مغناطيسي عشق

پاولز . . لوئي ماند مي باقي ابله عمر تمام در کند نمي سؤال هرگز کسيکه ولي برسد نظر به ابله کند مي سؤال دائم مرديکه است ممکن

بزرگ . ارد هاست سختي با هميشگي و پيگير مبارزه ، راه بهترين نمود نخواهند پشت شما به هيچگاه ها سختي کنيد پشت مشکالت به شما اگر

. فاست هوارد مرگ غمها بزرگترين و است تولد شادي بزرگترين

. پن ويليام باشند آن موافق همه اگر حتي است اشتباه ، اشتباه باشندو آن برعليه همه اگر حتي است ،حق حق

نايتينگل . فلورانس ميکند فکر آن به که ميشود همان بدرستي انسان

Page 653: جملات حکیمان

بزرگ . ارد سازي آگاه خويش گرفتاري از را همگان بکوش شدن پنهان بجاي بود خطر در جانت اگر

ديسرائيلي . اند بوده ديروز جشور کودکان امروز موفق مردم

بزرگمهر . . است سرور هميشه خردمند است پاک يزدان هاي داده برترين دانش

بزرگ . ارد کن خاموش سکوت آب با را خشم آتش

. هميلتون او فكر از بزرگتر چيزي درانسان و نيست انسان از بزرگتر چيزي زمين روي بر

. ديسرائيلي گرايد مي پستي به ، رود نمي کمال ه را به که کسي و افتد مي پايين به نظرش ، نگرد نمي باال به که جواني

بزرگمهر . است ديو جايگاه باشد مکدر او از دادگر شاه خاطر که کسي دل

بزرگ . ارد انجاميد خواهد بدان و آغاز خويش خويشتن از ، ما برون و درون نگاه

الفونتن . است نفريفته را ما حواس هرگز که کند مي ياد سوگند ديگري فيلسوف فريبد مي را او انساني حواس مدام که است معتقد فيلسوفي که هنگامي

. . رابينز آنتوني توانيد مي هم باز باشيد، داده انجام موفقيت با را كاري بار يك اگر باشيد داشته اعتماد خود به هميشه

Page 654: جملات حکیمان

به ولي است کرده نمي تجاوز متوسط و معمول حد از آنان عقلي قواي عکس بر بلکه ، اند نبوده نابغه طبيعي استعدادهاي در اند داده تکان را دنيا که کساني

ديسرائيلي : . استقامت و ثبات اند بوده ممتاز صفت يک

بزرگ . ارد گذاشت خواهند اثر ما هاي انديشه بر نخواهيم يا و بخواهيم چه ما پيرامونيان

شکسپير . است عمل زبان ترين فصيح

انيشتن . آلبرت باش داشته فردا به اميد و کن زندگي امروز براي بياموز ديروز از

البروير . ديگران ناداني از يا و خود هوش از يا ؛ شد موفق توان مي راه دو از دنيا اين در

بکديل . لوروال ايستاد خواهد باالتر عالم کفه ، ديگر کفه در مادرم و شود نهاده ترازو کفه يک در عالم تمام اگر

بزرگ . ارد ندارم سراغ نيکو گفتار و سرشت از زيباتر پوشي تن

ديسرائيلي . است تر گرانبها حقيقت اما ، است گرانبها وقت

آنجليس . دي باربارا داد خواهد نشان را خود واقعي استحکام و عمق شما ميان عشق که شماست دلهاي ميان عشق با تنها

نيچه . فردريش هست ديوانگي در هم منطق اندكي هميشه اما هست عشق در ديوانگي اندكي هميشه

Page 655: جملات حکیمان

بزرگمهر . است گنج از بيش سخن قدر سنج سخن مردم نظر در

بزرگ . ارد اند گرفته ريشخند به را خويش مردم تاريخ پيروزيهاي بزرگترين پست باورهاي آوران پيام

بايرون . خون سيل ساختن جاري در نه است اشک قطره کردن خشک در افتخار

نمي جلو و رسانند مي آخر به را خود عمر ، کند حرکت آب روي بر که کاهي پر مثل و نمايند مي زندگي کنند تعقيب را معيني مقصد اينکه بدون اشخاص غالب

ک . نه سه برد مي را انها آب جريان ، روند

بزرگ . ارد آسمانيان انوار از است تهي ، زمينيان نگاه

موام . سامرست است آن خاطرات بار بلکه ، نيست آن جسماني و روحي انحطاط پيري درد

بلوتارک . کرد تهيه بايد چراغي جواني روز در پيري شب براي

بزرگ . ارد است تر ژرف نگاه سوي به دري ، خموشي

بايرون . بودم بسته دقت به را آنها که است شده وارد درهايي از آورده روي من به که موفقيت و خوشبختيها همه

Page 656: جملات حکیمان

بزرگمهر . است چيزي خواهان و جويا و ، دارد خويي کس هر ، نيست يکسان سرشتها ، آرزوست بنده آدمي دل

بزرگ . ارد سازي پنهان تواني نمي هم زياد دارايي با را خويش ناپسند کردار

خاموش . را قوانين جنگ کشند نمي را همديگر ولي شناسند مي را يکديگر که است کساني نفع به ، شناسند نمي را همديگر که است کساني کشتارگاه جنگ

سيسرون . کند مي

. پاسكال بلز است فكر در انسان عظمت و شان تمام

بزرگ . ارد شد خواهد آيندگان آموزگار گمان بي رفت نارفته هاي راه بسوي دليرانه و کرد فرمانروايي خويش کردار بر آنکه

سعدي . است محتاج ديگران نصيحت به ، نکند نصيحت را خود هرکس

. . نيچه فردريش آمد خواهم باز شما نزد کرديد، انکار مرا همگان که گاه آن وتنها بيابيد را وخود کنيد گم مرا که گويم مي شما به اکنون

بزرگ . ارد توست چنگ در چيز همه بردباري با

هاي نقشه و مقصد و بيني پيش و اراده خصوص در موثر بطرزي که است ديني و مذهبي دانشمندان اظهارات نمايد مي سرگرم مرا که هايي صحبت از يکي

. !!! مترلينگ موريس اند خورده ناهار خدا با روز آن ظهر گويي که دارند اعتقاد خود گفته به چنان و کنند مي صحبت خدا

Page 657: جملات حکیمان

از . فراتر مراتب به حتي عشق کنيم مي احساس خود در ديگري شخص به نسبت که است اي جسماني و فيزيکي ي جاذبه از فراتر و بزرگتر مراتب به عشق

آنجليس . دي باربارا است خانواده حتي يا کار ، روابط به نسبت اشتياق و شور عالقه يا برتر غايتي و آرمان به ايمان

تر فهم چيز اين از مرتبه هزار اگر و نداشت کنوني دنياي به شباهتي چندان رسد مي ما نظر به که دنيايي بوديم اين از تر فهم چيز و تر باهوش مرتبه صد ما اگر

. شد مي تر زياد دنيا اين با رسيد مي نظرمان به که دنيايي تفاوت بوديم

!!! است ديگري چيز فهميم مي خود از و بينيم مي خود در آنچه جز و ما خود جز دنيا زيرا

؟؟؟ ام کرده چه و چيست من گناه ؟؟؟ باشم عذاب دچار و بسوزم جهنم آتش در بايستي مي چه براي

را !!! من گرنه و بشناسم را او من که نخواست او خود زيرا نيست من گناه خداوند نشناختن ولي اي نشناخته را خدا که است اين تو گناه که گفت خواهيد

. باشم او شناسايي به قادر که آفريد مي طوري

. اگر و است آفريده او خود را چيز همه که کرد قبول را حقيقت اين بايد باالخره زيرا داده قرار من وجود در او دارم خدا درباره من که نظرياتي و افکار تمام

. است " " گذاشته من وجود در او را پرسش اين باز چيستي؟؟؟ و کيستي تو که کنم سوال خداوند از هم گاهي

مترلينگ . موريس ؟؟؟ دارم گناهي چه من بنابراين

بزرگ . ارد چشند مي را روزگار هاي سختي گوناگون هاي شيوه به آدميان همه

. باشند خاصي احترام و مقام داراي بايد اموات مناسبت چه به که نميدانم من

! ! ! ؟ ؟ ؟ ميکنند صحبت او مزاياي و محاسن درباره عوض در و کرده فراموش را او اشتباهات و خطاها تمام مرد يکنفر وقتي چه براي

. بخشند مي را او شود کشف مرده از جديدي گناهان و ها خيانت او مرگ از بعد اگر حتي

. نداريم دوست را او بايد و شايد که آنطور ما ننمايد فوت شخص که وقتي تا قرار اين از پس

لذت خيلي جهان اين در ما زندگي کرديم مي رفتار اينطور آنها درباره اگر و کنيم نمي رفتار اينطور هستند زنده که آنهايي درباره ما که است غريب خيلي حال

مترلينگ !!! . موريس رفت مي بين از ها بدبختي و مصائب از بسياري و شد مي بخش

. رابينز آنتوني است قلبي عميق محبت و عشق واضح بيان و پشتكار ، ابتكار و آغازگري از ناشي نيز موفقيت

بزرگ . ارد باشد فرمانروا خود رفتار و کردار بر که آيد مي بدست زماني آدمي پيشرفت

Page 658: جملات حکیمان

خردمند . فردوسی جست بايد دوري آن از که ، است آدمي زندگي در تاريکي جوهر بدي ، است تاريکي دفع مايه چراغ

بزرگ . ارد است ارزش پر خاک همان گاهشان ريشه و آميزند مي آسمانها با که اند آموزگاران وجود از برخواسته هاي جوانه آموزان دانش

دموستن . کند مي درو را آن محصول همه شک بدون ، فشاند مي را بدي تخم آنکه

كوتي . رنه نيست الزم چيز همه فهميدن بفهمم تا كردم تلف را عمري

نيچه . فردريش غايت نه است پل او که است اين است بزرگ انسان در آنچه

بزرگ . ارد دانند نمي را خويش مردم با گفتن سخن راه که مانند مي آشنا نا همواره انديشمنداني

رازي : . زکرياي بيمار نافرماني يا ، پزشک ناداني بود خواهد سبب دو را معالجه کشيدن طول

ديوژن . بگوييم كمتر و بشنويم بيشتر اينكه براي زبان، يك فقط و داريم گوش دو

بزرگ . ارد گيرند مي انتقام ايي گونه به آن هر که شمشيرهايست ، ستمديده و دردناک فريادهاي

. . اوکيف جوجيا ام داشته رفتاري چگونه ام بوده که آنجا در که است اين مهم ام کرده زندگي کجا و چگونه و شدم متول°د کجا نيست مهم

Page 659: جملات حکیمان

والسا . لخ مگذار کنار را منطق و عقل هرگز اما ، باش داشته هيجان و شور

آرتور . مك دوگالس كند مي افتاده و فرتوت را ما كه مطلوبهاست كمال و آرمانها ترك بلكه سازد، نمي پير را آدمي زمان گذشت

هيوم . داويد نشست خواهد شما سر روي بنشينيد آرام اگر ولي کند مي فرار شما از کنيد دنبال را او اگر ، است اي پروانه مانند خوشبختي

بزرگ . ارد سازيم نيرومندتر نيکمان سرشت آوري ياد با را پيوندمان

نيچه . فردريش غمناك هاي بودن جدي و غمناك هاي نمايش همهء بر زند مي خنده ؛ باشد رفته كوه بلندترين فراز بر كه آن

خوشبخت را ديگران او زيرا است مشگل اين و باشد ديگران از تر خوشبخت خواهد مي او ولي ميگردد موفق زودي به باشد خوشبخت بخواهد فقط اگر ادمي

مونتسکيو . ميکند تصور هستند انچه از تر

چاپلين . چارلي است بعدي بدبختي تا بدختي اين ي فاصله خوشبختي،

روستان . ژان روم مي بيرون بهشت آن از بدهي ترجيح بهشت اين به را جهنم نداري حق تو بگويند من به ولي باشم بهشت در اگر من

بزرگ . ارد يافت خواهيم زود خيلي را آن به رسيدن هاي ابزار باشد هويدا برايمان آرمان اگر

Page 660: جملات حکیمان

خردمند . فردوسي نيست باقي چيزي بدي و نيکي جز است افسانه سراسر جهان اين

اسمايلز . است بيكاري و تنبلي از بهتر كاري هر به اشتغال

همينگوي . ارنست دهند مي ادامه را ها آن مردها و کنند مي شروع را ها جنگ ها زن

. هربرت ژرژ ارزد مي آموزگار و استاد صد به خوب مادر يک

بزرگ . ارد دهد مي دنيوي فرا بينشي ما به که است بزرگ آرمانهاي تنها

وايت . داويد گيريم نمي ياد را خوشبختي داشتن نگه و آوردن بدست راه هيچوقت نشناسيم را بدبختي تا

ژوبرت . دارم جواني به احتياج ، دانم مي که آنچه کردن پا به خوب براي اکنون ، داشتم پيري به احتياج بدانم خواستم مي آنچه گرفتن ياد براي

بزرگ . ارد گردد مي روزافزون باروري و رشد انگيزه و کند مي پاک را وجود گرفته غبار سرزمين توفان همچون عشق

باشند شده نوشته خون با که دارم دوست را هايي انديشه آن

.. ... : . همه حقايق وار فيلسوف هم آن آنان دوي هر يکجاي بودن هست نيز سومي انگارهء گويد مي ارسطو خدا يا باشد حيوان يا بايد مي زيستن تنها بهر آدمي

. . نيچه فردريش اند؟ ساخته بر را آن که چندان دو است دروغي مگر نه اين اند ساده

امرسون . باشد واقعي دوست هم خودش كه دارد واقعي دوست انسان وقتي

Page 661: جملات حکیمان

ستارگان به چندان رسيد آن قله به كه زماني رود مي باال كوه از هنگام شب كه است مسافري مانند بردارد قدم نهايي هدف بطرف كند مي سعي كه كسي

. تانري بيند مي بهتر را آنها اما نيست نزديك

نيچه . فردريش کند برقرارمي ارتباط آنها با ديگران کمک و مراقبت به نياز خاطر به آدمي

بزرگ . . ارد فزونتر ارزش ، بيشتر دشواري بخشد مي ارزش ما هدف به ، دشواري

کاستاندا ! . کالوس است اين کار رمز کنيد عوض را ديدتان شما شود نمي عوض چيز هيچ

خود کوچک وجود او ، بگريزم او از توانم نمي اما ، کنم دوري او از تا آيم مي کنار کيست ظلمت در ، من اين اما ، آيم مي ميعادگاهم به تنها تو به عشق با من

تاگور . . رابيندرانات ام آمده تو درگاه به او با همراه که ام شرمنده و شناسد نمي شرمندگي و حيا من سرور و آقا ، است من

خردمند . فردوسي بخشد مي روشني را تاريک جان ، گذشتگان زندگي کتاب

بزرگ . ارد نيست برخواستني ديگر ، گذاردن خاک بر سر نخستين با که چرا ندارد ترتيبي عشق نماز

فارسي . المثل ضرب نيست کردار نيم چون گفته دوصد

پندر . کاترين شود نمي متوقف ما محدود بينش علت به هايش موهبت و نعمات که کنيد شکر را خدا

Page 662: جملات حکیمان

مونه . كلود نيست انتقال قابل كه دارد وجود معيني زمان كس هر براي

بزرگ . ارد هويداست درخشان چه برگشت آنگاه و شد دور بايد آدميست ديد سد ، خود هدف گاهي

رو . ديده نيست طبيعت آن از که کند مي روشن خورشيدي با را اشيا هنرمند،

مولير . گردد مي خارج ان از زياد غم با ولي شود مي کيسه داخل کم شادماني با پول

بزرگ . . ارد پيکارند حال در آن به رسيدن براي و انديشند مي بزرگتر آرماني به دم هر در آنها نيستند بزم و جشن ميان در توانمند مردمان

. بزرگمهر اند پيکان و تير چون دشمنان نخجير براي دوستان

تواين . مارک مي ميرند آن در مردم نود صدي چون دنياست، جاي خطرناکترين تختخواب

بزرگ . ارد کنند مي را آن در شنا هوس گاهي ، نيز دلها ترين سخت که دارد خود نهان در شيفتگي چنان عشق

مولير . كند مي عالج دخترانرا دردهاي تمام كه است داروئي شوهر

Page 663: جملات حکیمان

آرزوي اين باشد سروري و بزرگي در هميشه بايد ايراني و ايران اما آمد خواهند باز و اند آمده بسيار نادرها است سرزمينم براي نوکري نشان ، سلطنت کمربند

افشار . شاه نادر است بوده عمرم همه

بزرگ . ارد باشد نديده سختي و دشواري که ، است کسي مستمند

. مولير است تر ابله سواد بي ابله يک از کرده تحصيل ابله يک

. برادلي کني نمي اشتباه وقت هيچ اندازي، کار به را مغزت و کني گوش قلبت به اگر

بزرگ . ارد است گيتي بسامدهاي در شدن شناور ، آدمي واپسين تمناي

امواج : بسامدها

فيثاغورث . كند مي اداره را او تكامل چرخ و ايستاده او مقدرات پهلوي در ، انساني اراده

. . شريعتي علي است ديدار آغاز نماز پايان كه معناست بدين شايد است پايان نماز در ولي است ديداري هر آغاز سالم كه شگفتم در

آشار . مارسل کند مي تحمل قابل را درد اما ، دهد نمي شفا که است دارويي اميد

مارون . کند مي پرواز و زند مي نيش وگرنه دهد مي عسل باشيد آگاه آن داري نگه از اگر که است زنبوري ، مال

بزرگ . ارد داشت نخواهد دنبال به را گردونه آن سرپرست هنگام زود سرنگوني جز برآيندي کاري گردونه يک در آشنايان گيري بکار

Page 664: جملات حکیمان

افشار . شاه نادر است بوده زندگي طول در من راهنماي ، خردمند فردوسي شاهنامه

ريخت . خواهند بيرون را خود ناب هاي انديشه و کرد خواهند رشد بدهيد، مشارکت امکان و پاداش بدهيد، عقيده ابراز فرصت و شخصيت ها انسان به اگر

اسالتر رابرت

بزرگ ! ! . ارد دارند دوست که پرسشهايي به تنها البته هستند پاسخگو سياست اهل

. دکارت رنه نكشاند حسادت به را كار كه است پسنديده زماني تا رقابت

باتلر . ساميوئل كرده نازل خدا را اسماني كتابهاي آخر ايم كرده گوش دعوا طرف يك سخنان به ما كه نكنيم فراموش

سامسون . تام داد توان مي ها بعضي به كه باشد پندي بدترين شايد باش خودت

. بوالو كند تحسين را او كه ، گردد مي خود از تر بزرگ دنبال به هميشه ابله

بزرگ . ارد بينند مي خوبي به نيز را آينده دورانهاي آنها نيست ايستا کهن مردان نگاه

گورکي . ماکسيم باشيم داشته عاليتري هدف بايد ما زندگي، از هرلحظه ، کرد جستجو بايد قدرت در را زندگي معني

Page 665: جملات حکیمان

برادلي ... . ؟ چيست سعادت ؛ است اين بدهد آن به پاسخي تواند نمي هيچکس که سؤالي يگانه افسوس

بزرگ . ارد ايستند نمي هم آن يک ، هدف به رسيدن راه در کهن زنان و مردان

. . از ترس اين و ارزد مي موفقيت آن به آموزيم مي كردن خطر اين از آنچه شود مي كردن خطر در ما شدن سست باعث موفقيت به ما دلبستگي غرب در

پالمر . پاركر نه؟ يا بياموزيم كه كند مي تعيين كه است شكست

فورد . هنري باشيم تر هوشمندانه كه است فرصتي خطا

بزرگ . ارد است آيندگان روشن راه آنان گفتار و سخن ، بخشند گرما برآزندگان

براندو . مارلون كند مي تر قوي را شما كشد نمي را شما چه هر

نکر . مادام است محکمتر ها سوگند و پيمانها تمام از استفامت و پاکدامني

. . عمل كه را راهي گاه هر كردم اصالح نبود آميز موفقيت كه را راهي هفتصد كه شدم موفق زماني من نكردم اشتباه بار يك من نكردم اشتباه بار هفتصد من

اديسون . توماس كرد مي كار كه كردم پيدا را راهي كردم حذف كرد نمي

بزرگ . ارد کند نمي کوچک رخدادهاي درگير را خويش انديشه فرمانروا

Page 666: جملات حکیمان

گيتس . بيل ايد آموخته تازه چيزهاي آن از بلكه ايد نخورده شكست آن از شما پذيرفتيد منفي خبر يك نه و تغيير به نياز يك عنوان به را بد هاي خبر گاه هر

است دهشتناکي بالي چه ، اجنبيان چنگال از سرزمينم رهايي براي نوري بودم نوري دنبال به هميشه سرزمينم زده عصيان شبهاي تاريکي در جست راهي بايد

مي تو تکاپوست در رهايي براي وجودت همه اما کني کاري تواني نمي است بسته دستانت و گرفته قرار اجنبي اختيار در ناموست و مال و جان همه ببيني که

اميد به نهادم اسب رکاب بر پا که بود اينگونه و بخشي التيام را ها جراحت تواني مي تو زند مي فرياد جودت و اعماق از که است نيروي تنها اين تواني

افشار . شاه نادر بزرگ ملتي سرفرازي

بزرگ . ارد ندارد را کشور گرداندن شايستگي بگيرد را چپاولگران و بزهکاران بيداد جلوي نتواند که فرمانروايي

راحل . است راه کوتاهترين هم اخالقيات در بلکه ، هندسه در تنها نه مستقيم خط

داروين . است خويش زحمت و کار فرزند انسان

ناپلئون . است زندگي شدايد بر شدن ،موفق حقيقي شجاعت

. بزرگمهر گوييد مي آنچه تا کنيد مي معرفي بهتر را شما هستيد آنچه

بزرگ ! . ارد نيست ساالران ديوان بازي شعبده مکان انتخابات

داروين . است خويش زحمت و کار فرزند انسان

Page 667: جملات حکیمان

تواين . مارک است کرده لگدمالش که است کفشي ته بر بنفشه خوش بوي بخشندگي،انتشار

بزرگ . ارد شود ديگر جانوران خوراک که ماند جاني بي کالبد به ، باشند خوار سفيدانش ريش و بزرگان که دودماني

كنفسيوس . ندانيد جرم را آن و نشويد شرمنده خود اشتباهات از

از خود كه است كار درصد يك حاصل موفقيت حقيقت هوندا . 99در سوشيرو است شده حاصل خطا صد در

بزرگ . ارد هاست ناراستي درمان براي آدميان توده خواست اينجا نيست ديواني دستگاه به رسيدن براي سياسيون پرشگاه انتخابات

شين . اسکاول گرديد کامياب تا بطلبيد مشخص هاي رهنومد

آنژ . ميکل خوردم نيامد پيش ام زندگي در هرگز که بدي اتفاقات بخاطر هايي غصه چه

سيسرون . داد انجام بزرگ کارهاي کوچک آدمهاي با توان نمي هرگز

گوته . هستيد چيز همه مالک قوي اراده داشتن با

بزرگ . ارد گردد مي گشاده سفيدي ريش نداي يا و نگاه يک به ، شود نمي باز دادگستري نامه هزار به که هاي گ±ره

Page 668: جملات حکیمان

دوفون . . سازيم هموار عقل قوه با آنرا ما بشرطيکه کند مي حکمراني ديگر قواي همه به که قويست اراده

طرف . يک که است آور شکنجه وقتي مناظره بپردازند بحث و جر به دوستانه ، حقيقت کشف منظور به طرف دو که گردد مي خوشايند وقتي نظر اختالف

رابرتن . – – و ف بنشاند کرسي به را خود حرف زور به کند سعي

بزرگ . ارد باشد کشور انديش آزاد نخبگان همه باور که خردي دارد خردمندانه هنجاري به نياز انتخابات

نيچه . . . است زندگي مايه ريشه همين ولي سوزاند مي تدريج به را ما حيات ريشه اي اگرچه ماست حيات ريشه آرزو

مي حرف ازبيمار بيشتر ببينيد را جاذبه قانون مصداق توانيد مي كنيم نگاه و كنيم با راخوب چشمهايمان بايد تنها ما نيات قدرت راز موضوع كنيد دقت خوب اگر

دمارتيني . جان كنيد مي تجربه شما چيزهايي تمام درواقع است ثروتمند زند مي حرف ثروت از بيشتر است بيمار خودش زند

کاراليل . رسد مي نظر به محال ابتدا بزرگي اقدام هر

بزرگ . ارد اندوخته و دارايي به نه است انديشه به داراترين سفيد ريش

اکنون و اينجا در ، جزئيات به توجه از را خود که هنگامي تنها آدميان که دارند وجود حقيقي هاي هستي يا ذاتها قلمرو در که هستند اي ازلي الگوهاي ها ايده

. ) شوپنهاور) شوند مي قلمرو آن وارد سازند فارغ زمان و مکان

گوته . است فالكت بر غلبه راه تنها جاندار و تازه فعاليت

Page 669: جملات حکیمان

. نيكبختي )) / (( )) (( مشتاق آدمي شود مي خاطر آسوده ؟ چگونه هر از او كه است آنگاه ؛ شناسد مي را خويش زندگي چيست غايت چرايي آدمي كه آنگاه

نيچه . فردريش است چنين انگليسي تنها ؛ نيست

ارد . کنند مي خود ناموس و ميهن بخشش به تشويق را خويش ميهنان هم و زنند مي سينه به را بزرگ کشورهاي سنگ همواره کوچک هاي سرزمين در ابلهان

بزرگ

کارايل . . دهد مي درس بعد و ميکند امتحان اول او است سختگيري معلم به تجربه

. کارايل کنيد تعيين افکار با را خود سرنوشت

بزرگ . ارد تاريخ بلنداي به ايي ريشه است ريشه داراي ادب آيد نمي بدست آموزش و دانش ، پول با ادب

گوته . هنر دادن گوش ولي است احتياج نوع يک گفتن سخن

بيکن . فرانسيس بست وقار خاموشي با بايد را زشتگوي دهان

بزرگ . ارد مردمند ميانه تخت و تاج بي فرمانروايان بخشندگان

فورد . هنري برسيد شهرت به کار يک انجام قصد با نميتوانيد شما

Page 670: جملات حکیمان

. ژاپني مثل درميآورند پاي از مورچه اي دسته را مهيب افعي

کاستاندا . کارلوس عمل انديشه با ميکنند،نه زندگي عمل با دانايان

بزرگ . ارد دارد آنان انديشه ميدان خردي و ريزي در ريشه ، آدميان کشي گردن

کارايل . است نموده بنا بزرگ مردان زندگي بر را خود سير تاريخ

. . . منگن ال اچ منطق از فراتر است نيروئي ايمان

. جواني , , , گويد مي ارسطاليس چنانچه مباش پژمرده جوانان از و باش دار خويشتن جواني ليکن مکن جواني نگويم باش عقل پيرو جواني تو هرچند پسر اي

قابوسنامه . است جنون از نوعي

بزرگ . ارد زنند مي پا و دست روزمرگي در ، دارند هراس ها ريشه به رسيدن از آنانکه

فرانکلين . بنيامين نميکنند گوشزد را تو عيبهاي آنها از بهتر هيچکس که بسپار گوش خوب را دشمنانت

تاگور . رابيندرانات نهاد اخالقي آموزشهاي بر را آئينش اساس و ساخت آزاد ظاهري مراسم سنگين بار از را بشر خود فلسفه وسيله به زرتشت

Page 671: جملات حکیمان

سعدي . گردد دشمنت روزي است ممکن که نگذار ميان در دوستت با داري سري هر و گردد دوستت روزي است ممکن که نرسان دشمن به ميتواني بدي هر

بزرگ . ارد رساند خواهند آرمانت به را تو ، ديگران که مينديش

بزرگمهر . گرفت خواهند پند سرنوشتش از ديگران نگيرد پند ديگران سرنوشت از که هر

فارسي . المثل ضرب نيست کردار نيم چون گفته دوصد

اپيکور . بفهم را ،آرزوهايشان ديگران کردن شاد براي

. . نيچه فردريش مغاکي فراز بر بندي انسان ابر و حيوان ميان بسته ست بندي انسان

بزرگ . ارد است هويدا اي خواسته و آرمان يافتن ، باکي بي و دليري به رسيدن نياز پيش

. ! ) ( إورالند جانيکن هستند ايران در مهر اگوست ماه در مدرسه نيمکت پشت در کودکاني بمانند بالغ انسانهاي همهء امر واقعيت در

. !!! ولمان جاکوب باشند هستند که اين از بيشتر توانند نمي اما هستند کاري انجام به قادر که کساني بسيارند

كاراليل . شود مي آشكار خرد مردات با برخوردشان طرز از بزرگ مردان عظمت

Page 672: جملات حکیمان

نيچه : ! . فردريش پايان به رو چيز همه ؛ يکسان چيز همه ؛ است پوچ چيز همه کنارش در باوري و آمد پديد اي آموزه

بزرگ . ارد بخشد مي چندان دو نيرويي آدمي به بزرگ هاي سختي

فرانسو . کند سازش رفتار بد ادمهاي با بتواند که است کسي خوشرفتار

گاندي . دارد شيريني ثمرات که است تلخي داروي حقيقت

هربرت . ولز کن سکوت عاقالنه يا و بزن حرف درست

بزرگ ! . ارد نيست کوچک دسته و گروه همان کردن نشين خانه جز هدفشان که کسان بسيار و انديشند مي هدف به تنها ، اندک آدمياني

فرانکلين . بنيامين ندارد وجود کوچک دشمن

. چونگ وو کيم باشيد ديگران فاتح توانيد نمي خود بر تسلط بدون شما

مارتين . ميشود بزرگتر بگرداني را آن چه هر است برف مانند دروغ

بزرگ . ارد بينم مي آدمها درون در انتها بي هاي دره و کوهستانها

فنلون . ميگردند نشاط و شادي دنبال اضطراب با همواره و نميبرند حظ معتدل لذات از ديگر اند گرفته خو حاد و شديد لذات به بدبختانه كه اشخاصي

Page 673: جملات حکیمان

بيدل . است مقام چه دل، نتپد داغي به كه جايي جاويد راحت همان است بهشت گويند

. ! بزرگ ارد نيست دوستي مناسب چيست داند نمي پوزش آنکه

هاكسلي . بداريد دوست هستيد آن انجام به مجبور كه را كاري كه است اين در خوشبختي راز

. فرانس اناتول داشت نگاه راضي را خدا بايد خداست رضايت است حق جلوه مادر

فوستر . سي ايم برداشته بدان نيل راه در بلند گام يک ، کنيم اراده آرزوئي آوردن بدست براي که قدر همين

مي . را خود به نسبت تمجيد و تعريف شما دستهاي در و کند مي تغذيه شما نگاههاي از وي بياموزد را خود به اعتماد شما بوسيله که است مايل خودستايينيچه . بلعد

بزرگ . ارد است بهشت از اي دروازه ، بزرگداشت

. ميل استوارت است خودشان خوشبختي از غير چيزي بسوي شان انديشه و فكر كه هستند خوشبخت كساني

. لوتر كينگ مارتين برابرند انسان ها همه ي كه شود مبدل واقعيت به حقيقت اين روزي دارم آرزو

سنگا ... عظمت هم و حقيقت هم ، رسيد خواهي دو هر به آنگاه ، برو حقيقت دنبال و کن فراموش را آن کني مي آرزو را عظمت و بزرگي اگر

دوبالزاک . انوره است دوستان ازدياد دشمنان کاهش براي وسيله بهترين

بزرگ . ارد ارزد نمي پشيزي به ، نامي نيک بي نامداري

شاو . برنارد جرج کند شروع خود از را اصالح که است کسي مصلح بهترين

Page 674: جملات حکیمان

جانسون . سامول کنند مي تلف ، ندارند که هايي ويژگي دادن نشان براي تالش در ، را عمرشان از بخشي مردم همه تقريبآ

آنژ . ميکل خوردم نيامد پيش ام زندگي در هرگز که بدي اتفاقات بخاطر هايي غصه چه

بى « . انسان ساله پنجاه آبروى دارد قدرت ، دروغ يك يا ، نابجا تهمت يك با زبان است بزرگ بسيار گناهش و عبادت ولى كم و اندك وزنش كه عضويست زبانو . مال و ، كند حفظ را مسلمانى آبروى ، نموده اصالح را نفر دو بين الهى گفتار با تواند مى زبان و دهد باد بر را تقصيرى بى جان و مال يا ، بريزد را گناهى

طوسي ! . غزالي او بزرگ طاعت است اين آرى برهاند خطر از را مؤمنى عرض

بزرگ . . ارد سازد مي برآورده دلدار و کند مي ياد او است گرفتن پيشي حال در شونده ستايش بر هميشه ستايشگر

. ژرژساند کند مي شونداستفاده مي ازاو که هايي ازبدگويي هميشه عاقل انسان

. کاراليل توماس نباشيم اگاه خويش عيب از که است آن عيب بزرگترين

. بزرگ ارد است بيگانه خويش خويشتن با دلبسته ، ايي نشده دلداده که داري همراه هنگاهي تا ، را خود

به : منطق که بينم مي آري ؛ فيلسوفان ترين شناخته ميان در ؛حتي ها دانشگاه در حتي ؛ يافت توان نمي آن از نشاني اندک ؛ مدارس در کردن انديشه آموزشنيچه . فردريش گرايد مي سستي به دارد ؛ تکنيک و کار ؛ نظريه يک عنوان

بيكن . فرانسيس آورد مي وجود به را آن خود باشد زندگي در خوب فرصت يك رسيدن انتظار در آنكه جاي به دانا انسان

. ... بزرگ ارد هست همه براي ستايشگري و آموزگاران و مادر ، پدر هم فرزندان و کنند ستايش را يکديگر بايد همسران

. ! شکسپير باشيد نداشته اطمينان ندارد اعتماد هيچکس به که شخصي به

. افالتون کند تعريف را خودش شخص که است اين چيز بدترين

Page 675: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دارد کشيده و ماليم ضرباني طبيعت سرود

سعدي . گفتم چرا بگويي اينکه از به بگويم چه که کردن انديشه

. ! شوپنهار آرتور پرنده براي بال که دارد اهميت آنقدر بشر زندگي در اميد

بزرگ . ارد هاست دلبستگي از شدن تهي ، باکي بي دروازه نخستين

. بزرگ ارد است پرواز فلسفه آن و گشته آگاه بزرگ راز يک به پرد نمي و ماند مي که کسي

. . اسمارت سوني نخوانيد اصال را آن خسته كننده فصلهاي كنيد رفتار كتاب يك مثل نيز خود شوهر با

. خوشدلي كنند احساس را بيشتري شادي شما اطرافيان كه شود مي باعث و سازد مي دلپذيرتر را زندگي و تقويت را شما نفس به اعتماد ، خوشدلي و نشاطرابينز . آنتوني شماست ذكاوت و هوش نشانه بلكه نيست مشكالت از فرار و خوشخيالي معني به

. ! شامفر نيکال کن قرض بداني را پول قدر ميخواهي اگر

گوته . . است فرد هر زندگي در سعادت بزرگترين ، آنها بستن كار به بندد كار به را آنها بايد كه شده خلق استعدادهايي با كس هر

. اليوت است فالكت از فرار سعادت بزرگترين

بزرگ . ارد صدا بي ستم هزاران به ست پاسخي ، فرياد بندي استخوان

شفوکو . الرو نکن آرزو مهياست برايت آنکه جز باشي خوشبخت ميخواهي اگر

. ! آشار مارسل ميکند تحمل قابل را درد ولي دهد نمي شفا که است دارويي اميد

Page 676: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است آدميان زندگي بهبود براي مناسب راهي کردن پيدا بدنبال همواره انديشمند

سقراط . است روح پستي و عقل سبکي دليل انتقام

به پيشامد از کسي هر که آنم بر بلکه ، اوست صالح و خير ، آيد مي آدمي سر بر هرچه که دهم نمي قرار رندانه مسخره فکر اين معرض در را خود انديشه منکمبرلند . است کرده عمل اي فرزانه و خوب انسان مانند ، کند استفاده وجه بهترين

خواهد فرا انگيز شگفت شکوهي را آينده دودمانهاي باشد روشني اگر فرا آن ، برد مي داند مي آنچه فراي به را آموز دانش که ست بزرگي بالهاي آموزگاربزرگ . ارد گرفت

خردمند ) ( . فردوسي دهد مي انجام دليل بهانه بي را بدي کسي بگويم که است، خردي بي

بيسمارک . شدند مي نابود دشمنان همه ، رفتيم مي دنيا جنگ به معلم با اسلحه جاي به اگر

بزرگ . ارد مکن پر دانش و خرد به دلدادگي مي با جز را عمر جام

. دورل لورنس است زندگى خطاهاى پايان بى تكرار تاريخ

. شكسپير داند مى كه را آنچه بپرس خويش دل از بر، فرو گريبان سربر

بزرگ . ارد کند نمي رشد زده طوفان بستري در خرد

. رودي كني زندگي زانو هايت روي تا بميري خود پاي روي است بهتر

. پونگ كود نه و است خاك نه سرخ گل اما برويد سرخ گل تا است الزم كود و خاك   قطعا

. اينشتين كند وجو جست خود در را آن مگر نرسد، غايى خرد به كس هيچ

Page 677: جملات حکیمان

. كاكتيو جين پيوندد مى تاريخ به سرانجام كه است دروغى افسانه و افسانه به سرانجام كه است حقيقتى تاريخ

بزرگ . ارد را رmستن نو هنگام ، ستايش

بوالو . کند تحسين را او که گردد مي بزرگتر ابله دنبال هميشه ابله

. افالطون تواند نمى دهد، شرح را خودش نخواهيد شاعر از

بزرگ . ارد شوند نمي دونپايگان ابزار خردمندان و است اشتباهات پيراستن ابزار دانش و خرد

. نايتينگل انديشيم مي آن به روز تمام كه ميشويم همان ما

بزرگ . ارد سازد دگرگون را کشوري گفتارش و رفتار با تواند مي آموزگار يک

. الفونتن است چيز همه بر حاكم كه است عشق اين بلكه كند، حكومت عشق بر تواند نمي چيز هيچ

. مالتز ماكسول ميبرد لذت آن از انديشه كه است ذهني كيفيت خوشبختي

برگ . ارد ندارد فرقي هيچ ديگر آدمهاي با نمود سکوت ترس از اگر و است يگانه انديشمند

تارک . بلو کرد تهيه چراغي بايد جواني روز در پيري شب براي

بطلميوس . زبان در آن ميوه و است قلب در آن ريشه که است درختي حکمت

. بزرگ ارد مباد غير دست به هيچگاه جايگاهي چنين است عشق ، آموزگاري

Page 678: جملات حکیمان

بزرگمهر . انباردار ارث براي و است نگهبان خود ثروت براي بخيل

کارنگي . ديل برد مي بين از را ها نگراني از بسياري خود خودي به زمان مرور

بزرگ . ارد ايم پذيرفته مان انديشه با که آنهايست پيمانها استوارترين

گوته . است تر عميق سايه ، باشد بيشتر نور چه هر

طبيعت کدامين از طبيعي فرا اين ؟ چيست جنس از عشق گيرد؟ مي سرچشمه چيز چه از گيرند،اماعشق مي سرچشمه ازعشق پيرايه بي هاي زيبايي همه . . بي و متواضع که آنچه هر به متواضعانه اي توجه ها ساده به ساده اي توجه ، اعتناست و توجه ي زاده عشق است عشق ي زاده زيبايي است؟ شده جاري

بوبن . . ها زندگي ي همه به زنده اي توجه است پيرايه

بزرگ . ارد است هميشگي هنجار يک اين آورد نخواهي بدست ديگري چيز ندهي دست از چيزي تا

زنون . آفريد سعادت ميتوان خوبي و تقوي با

پلوتارک . کرد تهيه بايد چراغي جواني روز در پيري شب براي

بزرگ . ارد رويم پس گامي چند است نياز گاهي ، بلند هاي پرش براي

بوستر . بدهم دست از را او و كنم معاوضه تمول با را خود تنگدستي و فقر نيستم حاضر است ، من با همسرم كه زماني

. منتسكيو است تر متواضع و تر آرام ، باشد تر عميق چه هر ؛ است رودخانه همچون انسان

بزرگ . ارد دهد مي هديه همگان به را شادي دارد لب بر لبخندي هميشه آنکه

. باترا پرمودا مرمر سنگ بر را هايتان موفقيت و بنويسيد ها ماسه بر را خود مشكالت

Page 679: جملات حکیمان

. اپيكور شد نخواهد خوشبخت هيچگاه ، شود نمي خوشحال كوچكي چيز هيچ از كه كسي

بزرگ . ارد است زبوني از ، خويشاوندان به اورنگ و تخت بخشيدن

. كنفسيوس ندانيد جرم را آن و نشويد شرمنده خود اشتباهات از

ژوبر . جويي عيب و انتقاد تا محتاجند سرمشق و دستور به بيشتر اطفال

بزرگ . ارد دهم مي پايان ، را ناتمام کار بار اين بگويم خود به که بس همين ، نيست دير آغاز براي گاه هيچ

. . نيچه فردريش است الزم هم طوفان گاهي است کننده کسل نيز مدام آرامش

بوبن ...... کريستيان هيچ نه بسپار گوش خويش درون کودک نداي به فقط

بزرگ . ارد کرديم نمي هم را باورش که کشاند مي سوي به خود با را ما و کند مي زمزمه ما گوش در مرغي همچون بخت

رنان . ماست خوشيختي از مهمي بخش ديگران سعادت

ژرژهربرت . روي شمار به آنان از يکي هم خودت تا کن معاشرت نيک مردمان با

بزرگ . ارد کشي آغوش در را ها نداشته از بسياري تواني مي ، چيز همه از بريدن و گسست هنگام

رو . ژوزف اشک از پر بزرگ قلبهاي و اند چشمه از پر عظيم کوههاي

توله . يل ژان برند نمي خود تنهايي به پي هرگز که زيرا ، هستند خوشبختي انسانهاي ابلهان که براستي

Page 680: جملات حکیمان

بزرگ . ارد هستيم ما خود گردد مي ما هميشگي خواري موجب که کسي تنها

گوته . بزند منطقي حرف کلمه چند امکان صورت در و بخواند خوب شعر يک ، بشنود آواز يک روزانه بايد هرکس

البروير . است تکبر حد آخرين بيجا تواضع

بزرگ . ارد دارد پي در هولناک خفتي ، گناه بي فريب

هلندي . است خوشبخت هميشه که نيست کسي تراز بدبخت هيچکس

گوته . اند افتاده پا و پيش و معمولي حاضرين و اند مطلوب کمال ، اند غائب که آنها

بزرگ . ارد آورد مي ارمغان نو اي ميوه و آگاهي پيوستني هر

نيچه . بينديش او از مرگ دم تا کردي بدي که هر با

رابينز . آنتوني آوريم مي دست به را همان كنيم متوجه چه هر به را خود حواس كه باشيد داشته بخاطر

سيسرون . کنيم زندگي آهسته بايد ، باشد طوالني عمر آنکه براي

بزرگ . ارد شود قهرمان گوناگون هاي شيوه به بارها و بارها تواند مي آدمي

. . عمل كه را راهي گاه هر كردم اصالح نبود آميز موفقيت كه را راهي هفتصد كه شدم موفق زماني من نكردم اشتباه بار يك من نكردم اشتباه بار هفتصد من . اديسون توماس كرد مي كار كه كردم پيدا را راهي كردم حذف كرد نمي

گيتس . بيل ايد آموخته تازه چيزهاي آن از بلكه ايد نخورده شكست آن از شما پذيرفتيد منفي خبر يك نه و تغيير به نياز يك عنوان به را بد هاي خبر گاه هر

Page 681: جملات حکیمان

بزرگ . ارد شود مي نابود هم آن و ، است فراتر ارزشش زمان ، رود نمي مال تنها ولخرجي با

. . . كنفسيوس داد خواهد دست از دوباره آورد بدست است ممكن او كه را چه هر نيست كافي او تقواي ولي است كافي موفقيت براي مرد يك دانش زمانيكه

. تزو الئو است خطرناك شكست اندازه همان به موفقيت

بزرگ . ارد گذرند زود آنها همانند ، کوچک آدمهاي هاي قهرمان

. الما داالي اي داده دست از چه آن قبال در و اي آورده بدست چه ببين خودت موفقيت مورد در قضاوت براي

گوته . هستيد چيز همه مالک قوي اراده داشتن با

گاندي . دارد شيريني ثمرات که است تلخي داروي حقيقت

ژرژسيون . بزنند حرف نيستند بلد که است اين کنند مي وزوز قدر اين زنبورها اينکه علت

بزرگ . ارد برگزينيم را کوهستان سخت راه بايست مي پيشرفت به رسيدن براي گاهي

فوربس . ماكلولم دورريختني هاست سبد كار، دفتر يك وسيله مفيدترين

موزارت . . دانند نمي چيزي دوستي از توانگران دستانند تهي از دوستانم ترين حقيقي و بهترين

بزرگ . ارد است خويش خويشتن کني mرنش ک بايد برابرش در که کسي نخستين

كورميك . مك مارك نهراس نمي دانم گفتن از

Page 682: جملات حکیمان

خردمند . فردوسي هويداست او گفتار در دانا مرد دانش و خرد

بزرگ . ارد بساز بزرگتر را ات دانش بارگاه ، سکوت گنج کسب براي

کنکور . است سپرده ديگري به را آن بار اولين که است کسي گردن به راز يک شدن افشا گناه

کنکور . ترکيد خواهد تمدن فرط از دنيا صورت اين غير در ، است واجبات جمله از بشري جامعه براي وحشيگري ، يکبار سال پانصد يا چهار هر در ، بله

بزرگ . ارد برد مي پناه انديشه به ابتدا خرد

مردابي برگردد عقب به چشمه آب اگر زيرا ، گردد نمي بر هيچوقت و کند مي سيراب را افکار سرزمين و جاريست الدوام علي که ايست سرچشمه حقيقتميلتون . شود مي کثيف

. , ميوست ندارد احتياج مخالف به كسي كه چرا كنيم معاشرت موافق اشخاص با تنها

بزرگ . ارد گشت تهي داشت چه هر از گونه بدين و شد آدميان زيبايي گرفتار ، نديد را خرد زيبايي آنکه

مواظب . باشيم مي جامعه در که وقتي و خود اخالق مراقب هستيم خانواده با وقتي ، خود افکار مواظب هستيم تنها وقتي باشيم چيز سه مواظب بايد پيوستهداستال . مادام خود زبان

مجهول و ناشناخته هنوز عمل در ولي رفته کار به بسياري کتابهاي در نکته اين باشيد پيکار به حاضر مزايا و برتري داشتن با کنيد حفظ را صلح خواهيد مي اگرکونديالک. است

بزرگ . ارد تازند مي زن نهاد به ديگران از بيشتر خود کنند مي پشتيباني زنان هنجار و جايگاه از بيشتر که مرداني

. . هيلتون كنراد كشند نمي دست اما كنند، مي اشتباه ايستند نمي باز عمل از موفق اشخاص

Page 683: جملات حکیمان

. الثرر هاست خوشبختي بزرگترين بودن ديگران سعادت خواستار

مونتسكيو . حاصلخيزيش روي از نه ميشود سنجيده آزاديش نسبت روي ار كشور يك آبادي

بزرگ . ارد گردند مي ما ياور و ساخته پديدار گونه و رنگ هزار به را خويش درسهاي ها تجربه

. کانت است زمين روي موجود ترين بيچاره ، شود گرفته خواب و آرزو انسان از اگر

. اشربر مال کرد خواهيم کارها خيلي باشيم مند عقيده ممکن غير به کمتر اگر

بزرگ . ارد است خودستايي ، نقادان دام بزرگترين

. اوسن والدو رلف شنيد خواهيم را خدا نجواي صداي که است آنگاه زيرا باشيم، خاموش

نين . مونت است انتقام بلکه نيست اصالح ، خشم هنگام در تنبيه

بزرگ . ارد دارد آن گوينده انديشه سخيفي در ريشه ، گردد کشور همبستگي گسستن موجب که گفتاري

. کارتي مک کولين نيابي قدرت و توان هرگز نکني گذر دشواريها قلب از تا

ايتاليايي . المثل ضرب است گستاخي مقدمه ظرفيت کم اشخاص براي موفقيت

خردمند . فردوسي گفت راز مانند بايد هم را نيکي از سخن شدند دراز دست و فرمانروا که ديوان

بزرگ . ارد هيچ ؟ بجاست انديش بد از نشاني چه

سعدي . ننهد بيرون انصاف حد از پاي و بدارد جاي بر را خود خشم وقت در آنستکه مردي بلکه ، آورد حمله اينستکه نه مردي

Page 684: جملات حکیمان

. مورلي كرستوفر كني سپري خود شبوه به را زندگي بتواني كه است اين در تنها كاميابي

بزرگ . ارد آورد مي بار به خودخواهي ، ناداني

مولر . ماکس نيست دار دين شناسد مي را دين يک فقط کسيکه

مترلينگ . است مي انديشيده امروز كه شد خواهد همان فردا است خويش افكار ساخته ي آدمي

. : بليك بي انتها مي ديد هست كه گونه همان را چيز همه بودند،انسان شسته ادراك هاي دريچه اگر

ميشله . کند کتمان را حقايق نفر يک که است کافي باشد دروغ ابد تا تاريخ آنکه براي

بزرگ . ارد آدمهايند ترين الابالي هستند آرامش در هميشه آنانيکه

گاليله . است نکرده هم اکتشافي ، شده اشتباهي مرتکب کس هر

براون . شود رفتار تو با ميخواهي که کن رفتار آنگونه ديگران با

بزرگ . ارد دهد نمي انجام کاري ندارد ايي برنامه و خواست آنکه ماست برنامه و خواست برآيند ما کار

بوبن . کريستيان زيباست بازهم ، نشيند مي مرده يک لبان بر زمانيکه حتي لبخند،

. الورنس شناسد مي را شود مي منتهي خوردن شکست به که را راههايي از يکي انسان که دارد را فايده اين الاقل شکست هر

بزرگ . ارد است برگزيدگان پشتيبان بهترين ، مردم خوب ديدگاه

Page 685: جملات حکیمان

بزرگ . ارد نمود بنا خويش ميل به توان مي ، نداده روي را آنچه اما پذيرفت بايد را داده رخ آنچه

: : شاو برنارد جرج نه؟ که چرا گويم مي و بينم مي ندارند وجود که را چيزهائي خواب من چرا؟ پرسي مي و بيني مي را چيزها تو

. کنفوسيوس ببيند را آنها نميتواند هرکسي ولي دارد را خودش به مخصوص هاي زيبائي چيزي هر

بزرگ . ارد است زبوني و سستي چاله در افتادن حال در ، نيست پذير پند که آن

آنجليس . دي باربارا بودن زنده و کشيدن نفس که است طبيعي اندازه همان به بودن عاشق

. نيچه بسازد آشيانه پرتگاه بر نبايد نميداند پريدن آنکه

چطور؟ ! !!! رخت و بند آذين ؟ مرده يا اند زنده اي پيکره از بخشي ها رنگ مرده؟ يا است زنده صداتواند . مي ويژه رنگي ، کند خود بي خود از را شما تواند مي زيبا آواي يک هستند نيرو و روان داراي آنها همه ديد خواهد بنگرد خوب ها پرسش اين در کسي اگر

خوش … آواز سرودن حال در آنها همه ، کنند مي گفتگو شما با زبان صد به و جامه و نامه همچون جاني بي هاي پديده يا و آورد در خشم به يا و آرامش را شمابزرگ … ارد اند زندگي دمادم

. استيونس کارن نکن زيست او براي ولي نگهدار را خود غرور

برمکي . يحيي است فرزانگي و فلسفه آن مرواريد که است دريايي انديشه

بزرگ . ارد اند خويش روزگار پيشتاز ، خرد اهل

لمباردي . ونيسنت است برخاستن دوباره مهم بخوريد، زمين اگر نيست مهم

. شکسپير دارند خود با بخواهند آنکه بدون را بزرگي اي عده و آورند مي بدست را بزرگي اي عده ميشوند، زاده بزرگ اي عده

Page 686: جملات حکیمان

بزرگ . ارد است ارزشمندتر استاد پاسخ از شاگرد روشن پرسش

شوپنهاور . شوبم مي مرتکب پشيماني و خجالت بدون هم را گناهان بدترين که رسد مي روزي ، شديم مرتکب را کوچک گناهان خونسردي با اگر

. : زندگي كه كنيم زندگي چنان حال در و كنيم استفاده حال براي گذشته از تا بيائيد بود خواهد آنچه و هست آنچه ، بوده آنچه است شده تشكيل جزء سه از زندگي . . . وير شود مي ما شرمساري مايه يا و زيبايي مايه بازسازي اين ، بسازيم آنرا كه صورتي به است خودمان وظيفه زندگي به دادن شكل باشد بهتر آينده

بزرگ . ارد يابد مي را زندگي اصلي پودهاي و تار ، خردمند آدم

بزرگمهر . نيست بيش سري خيره راي تيره دارد سبک را شاه فرمان راست وي که صالبت و عظمت و سنگيني همه با کوه اگر

با و بوط مر هم به ، درخت دل از ميوه كه كنند مي رشد ما درون از ضرورتي همان با همه ، ما هاي گفتن اما و اگر و ، ما هاي گفتن نه و آري ، ما هاي انديشهنيچه . فردريش دارند نشان خورشيد يك و ، خاك يك جسماني، وضع يك اراده، يك از همه و ، خويشاوندند هم

بزرگ . ارد خورد مي گره کارش ، هميشه بدانديش

ديسني . والت است لذت نوعي دادن انجام را ها ممكن غير

. شوپنهاور نمودند مي کاذب خود عالي رسالت برابر در حقيقت در بودند چنين هنري آثار برخي اگر و نيستند خارجي واقعيت محض تقليد تنها هنرها

بزرگ . ارد دارد توانمند چهارچوبي و هنجار به نياز کشور به دهي سامان اما داد اندرز و پند شود مي احساس با

نيچه . فردريش است دور بسيار ابرانسان از برتر انسان

هانري . پاتريک ؟ شود خريداري اسارت و زنجير بهاي به که است شيرين آنقدر صلح و ، عزيز آنقدر زندگي آيا

Page 687: جملات حکیمان

بزرگ . ارد دانست بايد را آن ارزش که است پاداشي ، کينه بي ارزيابي و نقد

نشويد . . منحرف راست و چپ به و برويد همان سراغ به مستقيما ، کنيد متمرکز نقطه يک روي را خود نيروهاي همه يعني است تمرکز موفقيت قانون نخستينماتيوس ويليام

بزرگمهر . است پرستي يزدان ها دانش برترين

بزرگ . ارد دارد رو پيش ، را تنهايي سخت تجربه ، خودخواه

ولتر . دهند مي پرواز روشنايي عالم به را ما روح که هستند بالهايي ي منزله به کتاب برگهاي

. دورلئان هانري بكوشد بشر خوشبختي در كه است اين قدرت كلمه اساسي و اصلي وظيفه

نروال . پل باشد شما همراه باراني روزهاي بايد که چتريست بجاي دوست

شرر . پول کنيم تقسيمش که است آن زمين روي بر خوشبختي افزودن براي راه يگانه

بزرگ . ارد نيست بيش گويي ياوه دهد نمي نشان را درست شيوه و راه ، خويش ارزيابي انتهاي در که نقادي

. دورانت ويل تعصب بقيه و است حدس تاريخ ي عمده بخش

فردريش . . رسيد نخواهيم هم پوچي به نيست، کار در هدفي بدانيم اگر و کنيم تعريف هدفي ، آن براي بيايم که ميکند پيدا معنا چيزي براي پوچي زماني اصوالنيچه

بزرگ . ارد کشند مي ديگران رخ به را خويش بدني نيروي که هستند آناني آدميان، ترين ناتوان

. لمباردي وينسنت است برخاستن دوباره مهم بخوريد، زمين اگر نيست مهم

Page 688: جملات حکیمان

به . راهي را مفاهيم لذا سازند مي را مفهوم ها ايده از ما مغزي درک حقيقت در هستند بشري فکر بر مقدم ها ايده آنکه حال اند مغزي هاي سازه مفاهيمشوپنهاور . نيست ذاتها قلمرو

بزرگ . ارد بيند مي را زمين کسي کمتر اما دارد مي ارزاني ما به زيبا گل هزار هزاران روز هر زمين

پوپ . . دارند مي بر سر نيز ديگر تاي هزار ، شود بيدار آنها از يکي چون اند پيوسته يکديگر به ناپيدا زنجير با دماغ بيشمار هاي غرفه در ما هاي انديشه

. . يونگ . گ ک داند مي ناخودآگاه زيرا شويم مي هدايت ناخودآگاهي وسيله به ما و آيند مي ها درست فقط کند، مي جلب را ذهن که است ذهن اين

. بلخي الدين جالل موالنا دهد فرا گوش بيرون سخنان به که نيست نيازي شنود، مي را خود دروني نداي که کسي

بزرگمهر . ندارد آوردنش بدست جز آرزويي شد محروم آن از روزي کسي اگر که ، نيست درستي تن جز است همه دلخواه چه آن

بزرگ . ارد گذارد نمي پا زير را آدمي ارزشهاي ، ماديات به رسيدن براي گاه هيچ ، خودباور آدم

الکين . آلن دارد مسکن نيز بزرگي خشم است کرده خانه بزرگي عشق که جا هر

از کشيدن بهره زندگي چون ست زندگي نفي خواست اين ولي است جامعه بنياد و ريشه برابري به رسيدن براي ديگران به نرساندن آسيب و نکردن اجحافنيچه . فردريش ترند ناتوان که است ديگران

بزرگ . ارد گردد مي باز خويش درست سامانه به زود خيلي کيهاني توان پر بسامدهاي با ، آدميان شورشهاي

. مونترالن گردد مي ديگران خوشي سبب كه است كسي واقعي قهرمان

گوته . . اند افتاده پا پيش و معمولي حاضرين اند مطلوب كمال ، غايبند كه آنها

نيکوالس . پورلي نصر به فصول بقيه و است نظم به آن اول فصل که است کتابي ازدواج

Page 689: جملات حکیمان

– – . . مي صورت عقل با متقابل ي رابطه در حواس توسط که سنتزي افسانه و خيال با است واقعيت سنتز نيست تحليل يا نقد کار يک برآيند تنها شاعر، زبانريتسوس. يانيس گيرد

. بزرگ ارد دارند باور خويش توان و نيرو به فرهمند آدمهاي

. شوپنهاور هاست ايده تجلي هنر وظيفه

شده مطرح تازگي به گويي که چنان يابند مي دوباره جمالي و جلوه مقام و موقع به بسته زماني هر در ، بماند اين ، شوند نمي کهنه زمان گذشت با شاهکارهاياحقي . پرويز اند

بزرگ . ارد گردد مي هويدا درست ساختار پس از سامان

مان . توماس است خاطر تسلي بلکه نيست توانايي و قدرت ، هنر

بزرگمهر . . کن فراهم آسايش و شادي راه اين از و باش کاري سپرد نبايد کاهلي و آساني تن به تن

بزرگ . ارد خويش خويشتن نه اوست انديشه آگاهي و خرد به رسيدن که کن گفتگو کسي با

کوزن . ويکتور بکنيم داريم حق که را آنچه که است آن بلکه ، بدهيم انجام داريم ميل هرچه که نيست آن حقيقي آزادي

نيچه . فردريش شود پيروز زمان گذشت بر تواند مي خواهي توان

بزرگ . ارد است بيمار و ناتوان دهد مژده را زيبا اي آينده نتواند که اي انگاره و انديشه

. . ولسواني است خردمند راستي به دارد ايمان حقيقت اين به که کس آن است برخاستن همان افتادني هر

Page 690: جملات حکیمان

بريان . شاتو کند نمي هضم را چيز همه و است بيمار اش معده بيند مي ، بخرد خواهد مي دلش چه هر بتواند که شد ثروتمند آنقدر انسان وقتي

بزرگ . ارد دارند باور خود کار ارزش و شکوه به آنها نيستند ديگران زدن کف بدنبال خودباور و فرهمند آدمهاي

گراسيان . منفوري بيشتر اي همه از برتر هنگاميکه و ، است بوده منفور هميشه برتري

نيچه . فردريش معنوي ضعف زاييده تواضع و است مادي قدرت زائيده تکبر

بزرگ . ارد کنند مي هک ها چشم با را پيمانها شود نمي بسته کاغذها و دستها با پيمان

. گوالس است جادوها نيرومندترين محبت

. . اوکيف جوجيا ام داشته رفتاري چگونه ام بوده که آنجا در که است اين مهم ام کرده زندگي کجا و چگونه و شدم متول°د کجا نيست مهم

بزرگ . ارد دارد پي در رسوايي ، بدگويي

بزرگمهر . . نيست کسي آزمند از خاطرتر پراکنده و تر بخت شوريده زيرا باشد خرسند کرده نصيبش توانا خداوند آنچه به که است کسي توانگر

. بتهون بينم نمي محبت از باالتر چيزي عالم در

. کيو مونت دانيد نمي هيچ که بدانيد تا کنيد مطالعه زياد بايد

بزرگ . ارد خرد مي جان به را خواري کند مي بدگويي که کسي

گاليله . بياموزم ام نتوانسته چيزي وي از که نديدم را نادان بسيار ولو مردي هرگز

بيكن . فرانسيس مشو چيز هيچ بنده ، نشوي كسي بنده خواهي مي اگر

Page 691: جملات حکیمان

بزرگ . ارد گذراند مي آورد و ستيز در را جهاني اين زندگي زمان بيشتر آن آوردن بدست براي اما ست خويي نرم و دوستي آدمي طبيعي هنجار

. كارنگي ديل كند مي انتقاد تواند نمي دهد،آنكه مي انجام ، تواند مي آنكه

پاسکال . است آفريننده و معمار خوب فكر

روي : بر آب چرخش ، ستارگان و اختران چرخش ، روزها گردش برسان است کرده رسم گرد را چيز همه که است دوار اي گردونه مانند هستي ريشه و بنبزرگ … ارد و اتم حرکت ، بدن در خون گردش ، بدي و نيکي ، مرگ و زايش ، زمين

. شاو برنارد جرج گيرند مي ياد كه است چيزهايي بلكه خوانند مي كه نيست ،مطالبي كند مي دانشمند را مردم آنچه

بزرگمهر . نپذير هرگز است پاک روان خصم و راستي دشمن که را پرحرف

بزرگ . ارد دارند برلب لبخندي هميشه که آناني زيبايند چه

فردريش . . بار نكبت آسودگي و است زيستن دراز خدمت در شان فضيلت كه دريغ اما عدالت يا وفاداري يا بود نام حقيقت را شان جنون كاش اي ؛ براستينيچه

اشنباخ . ندارد وجود معجزه اي نيست خود شگفت زده ي كه كسي براي

ادگارمون . مي كند دگرگون را ما هستي بنياد كه پرسش هايي درباره ي تفكر بدي، و خوبي ، عدالت ، آزادي ، عشق ، خوشبختي باب در تفكر

. سيسرو نيستند گونه خداي خود همنوعان به کردن نيکي اندازه به هايشان ويژگي از يک هيچ در انسانها

بزرگ . ارد اند منجي و آفريننده که هستند آناني شايستگان

Page 692: جملات حکیمان

». داشت» دیگری تعریف زمین کره اکنون بود، معده شان میلیونیوم یک اندازه به مغزشان فعالیت خویش عمر طول در انسان ها اگر». بده » تغییر را واقعیت ها ندارند، هماهنگی نظریات با واقعیات اگر

». داشت » نخواهد وجود بشر برای جدی پیشرفت و کشف هیچ دارد، وجود زمین روی ناخرسند کودک یک حتی که زمانی تا». . می گیرد » دربر را دنیا تخیل اما است محدود علم است دانش از مهمتر تخیل

». باشی » ارزشمندی انسان کن سعی بلکه باشی، موفقی انسان نکن سعی». ] است » ] درآمد بر مالیات فلسفه¹ درک دنیا در کار سخت ترین

: می کند » حکومت جهان بر قدرت حماقت.«-۳حرص -۲ترس -۱سه». نشود » تامین آن از زندگی گذران هزینه¹ وقتی زیباست علم

. می کند » میومیو لوس آنجلس در سرش می کشید، نیویورک در را دم اش وقتی که است درازی بسیار بسیار گربه¹ یک به نوعی سیمی تلگراف که هستید متوجه . این در تفاوت تنها می کنند دریافتشان دیگر جایی در آنها و می فرستید اینجا از را پیام هایی شما می کند؛ کار شکل همین به   دقیقا هم رادیو و می فهمید؟ را این

». ندارد وجود گربه ای دیگر که است». گردند » حل تفکر سطح همان با نمی توانند می آیند، بوجود ما تفکر فعلی سطح بدلیل که مسائلی

». . است » نسبی پدیده¹ یک این البته شدم احمق بیشتر و بیشتر شهرت با من». نه ایستیم » باز پرسش از هرگز که است آن مهم

». نیست » فکرکردن از سخت تر انسان برای کاری هیچ». است » لنگ دین بدون علم و است کور علم بدون دین

امتداد » فضا در میکند جلوه مستقیم نظرما در که کوچکی خط این اگر و است وار دایره و منحنی استثنا بدون خطوط تمام و ندارد وجود مستقیم خط دنیا در». است منحنی که دید خواهیم یابد

». رسید » خواهد فرا زودی به چون نمی اندیشم آینده بهعادی » شخص یک مذهب با مذهب این نباشد، به خود مخصوص مذهبی احساس یک نوع دارای که یافت را کسی جهان متفکر مغزهای بین در میتوان به سختی

». دارد فرق» نمی کند » خط؟ یا شیر خدا،

». نیست » بدخواه اما است زیرک خداوند». . است » عظیم تر زمینه این در من مشکالت که می دهم اطمینان شما به نباشید دارید ریاضی در که مشکالتی نگران

». می شود » گسترده نیز می کند احاطه را دایره این که تاریکی ای ما، دانش دایره¹ گسترش با همزمان». می کند » دوری آن با شدن رودررو از خردمند فرد یک اما می کند حل را مسئله یک باهوش فرد یک

»! نشو » ناراحت شد تک تستت نمره¹ اگه» است؟ » نرده و پنجره به احتیاجی چه ندارند وجود دروازه ها و دیوارها که دنیایی در

». » نمی آورم » » در سر آن از هم خودم دیگر باالرفته اند، نسبیت نظریه کول سرو از ریاضی دانان که وقتی از». » « » « : نیستم » مطمئن زیاد اول مورد در ، بشر نادانی دوم ، شمسی منظومه اول هستند بی پایان دوچیز

». بود » خواهد چماق و چوب و سنگ آنها سالح چهارم، جهانی جنگ در اما جنگید، خواهند یک دیگر با سوم جهانی جنگ در اسلحه ای چه با انسان ها نمیدانم من

انیشتن آلبرت

Page 693: جملات حکیمان